قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر
آیت الله محمدی گیلانی
«سنّت طمس وجوه و واپس شتابی* چرا شرک بهرهای از مغفرت ندارد؟ *آفرینش بر
شالوده عبودیت و ربوبیت» *«حقیقت عبادت معنی طمس وجوه و برگشت بقفا* شرک و کفر
یعنی انحراف یکصد و هشتاد درجه از وجهه فطرت* وارونگی فطرت در جهان نو» *«شکست
آلمان در جنگ جهانی دوم و دانشمندان دلسوز *کلامی از دکتر الکسیس کارل *مرکز عیش
گوارا و ناگوار، ضمیر و جان آدمی است».
یادآوری میکنم که در خلال بحثهای قبل، ثبوت شخصیت و وجود روح اجتماعی برای
جامعه انسانی، از قرآن مجید استظهار گردید، و مبین شد که تکوین روح اجتماعی با
خصائص ویژه، مقتضای نظام آفرینش و لازم قانون علیت و معلولیّت است. و از آن جهت که
اسلام دین فطرت، و همه اصول عقائد و اخلاق و فروع احکامش هم آهنگ با نظام آفرینش و
قانون علیت و معلولیت است، و معتنق به این دین حنیف فطری را به سوی کمال حقیقی
تکوینی ایصال میکند، بالضرورة تمام اصول و فروعش را در ارتباط با شؤن اجتماع
منسجم ساخته و به جامعه، نوعی اصالت بخشیده، به امید تکوین روح اجتماعی آسیبناپذیر
و باتقوی، همانگونه که نظام آفرینش در وقایه الهی، آسیبناپذیر است.
در تقریر ضابط فراگیر قرآنی، اگرچه تلازم بین نفسانیّات خبیثه و اعمال بد، و
بین سلب مواهب دنیوی ثابت نگردید، و حتی قرآن کریم صریحاً دلالت داشته که خداوند
متعال، کثیری از گناهانِ مقتضیِ تغییر نعمتها را عفو، و آثار سوء آنها را میزداید،
ولی بدون هیچ تردیدی، در صورت سرپیچی و طغیان مستمرّ، نزول عذاب به مقتضای برهان
عقلی و بیان قرآنی حتمی است، به این تقریر:
اما عقلاً، زیرا طغیان و سرپیچی از
اصول و فروع دین فطری، محاربه و جنگ با نظام آسیبناپذیر آفرینش و نیروی عظیم
نامتناهی آفریدگار است و بدیهی است که شکست حتمی و ابتلاء بعذاب دردناک جزمی است.
و اما از نظر قرآن، علاوه به حتمی بودن عذاب، اشکال گوناگونی از عذاب معنوی و
سلب موهبت دنیوی و دمار و هلاک را بیان میکند که ما از سنّت «طمس وجه» یعنی
قفاروئی آغاز میکنیم، زیرا سنّت طمس و برگشت وجه و صورت بقفا، سنّت جاری در جامعه
شرک و کفر است که مقابل اصیلترین اصل از اصول اعتقادی یعنی توحید و ایمان است که
سرآغاز اصول عقیدتی است، و بنابراین، مستند سنّت «طمس وجه» قفا روئی را از قرآن
کریم نقل مینمائیم و سپس به تفسیر و توضیح آن میپردازیم:
قال تعالی: «يَا أَيُّهَا
الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ آمِنُواْ بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا
مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ
نَلْعَنَهُمْ كَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَكَانَ أَمْرُ اللّهِ
مَفْعُولاً إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ
ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا » (سوره نساء آیه 47 و 48)
یعنی: «ای اهل کتاب، ایمان بیاورید بکتابی «قرآن» که نازل نمودهایم در حالی
که به کتابهای آسمانی همراهتان تصدیق دارد، پیش از آنکه وجوه و صورتهائی را از
هیئت طبیعی محو کنیم و بقفا برگردانیم یا لعنشان کنیم چنانکه اصحاب سبت را لعنت
کردیم و فرمان الهی حتمی الوقوع است، این سنّت طمس وجوه بدین جهت است که خداوند
متعال به هیچوجه شرک را مورد غفران قرار نمیدهد و اهل آن را از عذاب خویش مستور
نمیکند»
طمس: محو اثر چیزی و زدودن آن است. و وجه: جانب مقدم آشکار از هر چیز و وجه
انسان، جانب مقدّم آشکار از رأس او است که در فارسی رُو گفته میشود.
آیات شریفه قبل از آیه طمس وجوه، در باره یهودیانی که به خداوند متعال خیانت
نموده و شریعت آسمانی را به فساد و تباهی کشیده و شایسته لعن الهی شدند، بحث و
گفتگو داشته، ولی در آیه طمس، خطاب، متوجه به همه اهل کتاب است که آنان را به
ایمان بقرآن که مصدق کتابهای آسمانی در دست آنها است، دعوت مینماید، و در صورت
تمرّد و گردنکشی، بعذاب طمس یا لعن مسخ – که اصحاب سبت مستوجب آن شدند – تهدید میفرماید،
و یادآور میشود که امر خداوند متعال، ضروری الوقوع و تخلف ناپذیر است، سپس در
مقام تعلیل برآمده و میفرماید:
تعذیب به عذاب طمس یا لعن مسخ بدین
سبب است که اشراک بالله تعالی از مغفرت بهرهای ندارد، زیرا صدور هیچ فعلی اعمّ از
انعام و انتقام از پروردگار حکیم، جزافاً و بدون غرض و غایت، ممتنع است و هر فعلی
که از حضرتش صادر میشود، بر وفق حکمت و مقتضای عنایت، در نهایت اتقان و احکام، و
دارای غرض و غایت و در نظام احسن، ضروری الوقوع است، و از آن جمله، انعام مغفرت
است که جامه تکوینی ضدّ عقوبتها است و مشرک از اين خلعت الهي محروم است چه آنکه جهان آفرینش با همه بخشایش و مهری که او را
فرا گرفته، بر بنیان و شالوده عبودیت و ربوبیت استوار است.
قال تعالی: «وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالانسِ اِلاّ لِیَعْبُدون»(سوره ذاریات
آیه 56) یعنی: «جنّ و انس را نیافریدیم مگر برای پرستش خداوند متعال». آیه شریفه،
صریحاً غرض و غایت آفرینش جنّ و انس را در عبادت پروردگار منحصر میفرماید، به این
معنی که غرض و غایت خلقت همانا پرستیدن جنّ وانس، نه پرستیده شدن خداوند متعال
است، و برای این آفریده شدند که عابد و پرستنده پروردگار شوند، نه آنکه معبودیت
خدای تعالی، غرض خلقت بوده است، زیرا غایت، مکمّل ذیالغایة است، و واجب الوجود
غنّی بالذات، و هیچگونه نقص و نیازی در حریم اقدسش راه ندارد و غایت آفرینشی که
عبادت است، ناگزیر مایه تکمیل بندگان بوده و فائده عبادتها همانا استکمال عبّاد بدانها
میباشد نه استکمال آفریدگار سبحان، بلی او عزّاسمه چنانکه فاعل موجوداتست خود
غایت خویش است: «هُوَ الْاَوَّلُ وَالآخِرُ».
و حقیقت عبادت، برافراشتن خویشتن به تمام ذلّت و استکانت در پیشگاه پروردگار
با اعتقاد به آفریدگاری و مالکیت مطلقه او است که انتصاب نفس به این کیفیت، ترسیم
عبودیت و مملوکیّت، و اظهار فقر و حاجت به آستان او میباشد، و این معنی غرض نهائی
از خلقت است که به عبارت دقیقتر: عبادت همانا انقطاع عبد از خویشتن و از هر چیز و
ذکر پروردگار به کیفیت مذکور است و بدیهی است که انباز کردن غیر و شریک ساختن موجود
دیگری، با حقیقت عبادت، قابل جمع نیست.
و بنابراین، تمرّد و استکبار از دعوت حقتعالی به ایمان به قرآن، یا بهر چیزی،
کفر و شرک است و از مغفرت خداوند متعال بینصیب و طبعاً آسیبپذیر و مستوجب عقوبت
است، و نزول یکی از دو عقوبت: یا طمس وجوه و واپس شتابی، یا لعن مسخ، بر آنها به
نحو مانعة الخلّو حتمی است به این بیان:
آدمی که به مقتضای فطرت، رو بوجهه کمال مطلق دارد و عاشق علم بیپایان و قدرت
بینهایت و حیات ابدیّت و بیک کلام عاشق «الله» که مستجمع همه صفات کمالی نامتناهی
است، میباشد، و صراط منحصر به سوی این معشوق و مطلوب، عبادتست: «
وَأَنِ
اعْبدُونی هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ » چنانکه از آیه 56 سوره ذاریات هم اکنون استفاده نمودیم و با کفر و شرک که
انحراف یکصد و هشتاد درجه از وجهه فطری است، وجه و رویش بر قفا و طبعاً وجهه وی در
این قفاروئی نقطه مقابل وجهه فطری خواهد بود و در این واپس روی، باسفل سافلین
شتابان است و به هرچیزی که میپندارد خیر و نافع است، متوجه میگردد، عوائدش از
آن، جز شر و زیان چیزی دیگر نیست و بپندار تقدّم هر گامی که برمیدارد، جز فزونی
در تأخر و دوری از وجهه حقیقی، نتیجه نمیگیرد.
به پیشرفتهای فنّی پیچیده دست مییابد، فائدهای غیر از واپس روی و هرج و مرج
بینالمللی بیاندازه خطرناک و غارتگر آرامش و امنیت، بهره او نیست، و در این
وارونه روی شتابان است، قدرت عظیم تخریبی وانهدامی سلاح هستهای را کشف میکند، و
برای رساندن این صاعقه مرگبار بر سر ابناء نوع و ویران نمودن بناها و کارخانهها و
مراکز حیاتی، بسرعت خارقالعاده موشک با هزینه گزاف بلکه سرسامآور دست مییابد.
این همه ویرانگری و کشتار براه میاندازد و تشنهتر میشود و در کنار این شعلههای
فساد، فساد اخلاقی در وقیحترین و بیشرمانهترین اَشکال، خود داستانی است که بیان
آنها…
و چون معبودش هوی و هوس است و صورت باطن و روی دلش وارونه گردیده بالضروره
اکتشافات و علومش نه فقط سودی بحالش ندارد بلکه با همین اکتشاف و علم، گمراهتر میشود:
«افرأيت من اتخذ الهه
هواه و اضله الله علي علم» و با علم به اینکه راهی را که پیش گرفته، ضلال و دمار
است، در پیمودن این ره ضلال، شتابانتر میشود؟
وقتی که آلمان در جنگ
جهانی دوم شکست خورده از پا درآمد، بیشتر دانشمندانی که در ساختن بمب اتمی شرکت
داشتند، با حکومت آمریکا تماس گرفتند، و تقاضا کردند که از این سلاح نه فقط علیه
ژاپنیها بلکه در جنگها مطلقاً استفاده نگردد، و با انفجار یک بمب اتمی در صحرای
خالی از سکنه وجود آن به جهانیان اعلام شود، سپس نظارت بر این انرژی خارقالعاده
را به مرجعی بینالمللی بسپارند، و به وسیله هفت تن از برجستهترین دانشمندان فوقالاشعار،
طرحی که بنام گزارش فرانک مشهور است، تهیه گردید و در تاریخ ژوئن 1945 بوزیر جنگ
وقت امریکا تسلیم کردند که در آن آمده است:
«موفقیتی که در زمینه
تکامل قدرت هستهای نصیب ما شد، چنان خطرات هولناک و دهشتباری را متضمن است که
تمام اختراعات گذشته در مقایسه با آن ناچیز بشمار میآید». سپس در این گزارش خطر
مسابقه تسلیحاتی به عبارتی شبیه به پیشگوئی توصیف گردیده که سالهای پر از وحشت
بعدی، صحنه وجود عینی آن پیشگوئی است، و آن همه تظاهرات مردم کشورهای مختلف علیه
مسابقات تسلیحاتی که انجام میگیرد نه فقط موجب کمترین وقفهای نمیشود بلکه بر
شتاب آن میافزاید و اضطرابها و دلهرهها را فزونی میبخشد.
جریان سنّت «طمس
وجوه» و نگونسازی فطرت که ملازم با واپس شتابی است در جامعههای جهان امروز آنچنان
روشن است که برخی از دانشمندانشان مقالهها و رسالهها و کتابها نوشتهاند و با
بیان پارهای از جزئیات نزول این سُخط و عذاب الهی را مبین ساختهاند:
«نتیجهای که نصیب ما
از این تمدّن گردیده: تحولات در راه و رسم زندگی، رهائی مردم از خرافات، اضطراب
عمیق و سلب آرامش روانی، بیماریهای عفونی رفتهرفته از میان میروند، ولی
بیماریهای روانی روزافزونی دارند حتی تعدادشان بر بیماران بستری تجاوز میکند،
علاوه بر این، اختلالات عصبی نیز وفور و بر تیرهروزی بشر میافزاید، قلّت وجود
هوشمندان، تمدن از پرورش مردان فکور و شجاع ناتوان است، انواع سیستمهای حکومتی
چیزی جز قصر پوشالی نیست. هدف اصول انقلاب کبیر فرانسه و رؤیاهای مارکس و لنین،
انسان غیر واقعی است، فکر ما همچون موش محبوسی در تکاپوی کاویدن قفس است، افزایش
اختراعات فیزیکی و شیمیائی و نجومی فائده کثیری ندارد و چه بسا مضر است. دانشمندان
واقعی فقیر و دزدان غارتگر، زمام امور را بکف گرفتهاند، موازین اخلاقی از دست
رفته، سیاسیّون یعنی کشندگان روح اخلاق و حسّ مسؤلیت، جنایتکاران کمهوش زندانی
ولی جنایتکاران با هوش آزاد بلکه مصادر امورند، ضعف عقل و دیوانگی کفّاره تمدن
صنعتی است…»
انسان موجود ناشناخته
تألیف الکسیس کارل
وارونگی و نگونساری
نهال فطرت، محصولش همین است که این دانشمند گفته است و به تعبیر قرآن شریف معیشت
ضنک و شکنجه بار است که پیوسته بهره فرد و جامعه مشرک است:
«öqs9ur
¨br&
$ZR#uäöè%
ôNuÉiß
ÏmÎ/
ãA$t6Éfø9$#
÷rr&
ôMyèÏeÜè%
ÏmÎ/
ÞÚöF{$#
÷rr&
tLÍj>ä.
ÏmÎ/
4tAöqyJø9$#
3 @t/
°!
ãøBF{$#
$·èÏHsd
3 öNn=sùr&
ħt«÷($t
úïÏ%©!$#
(#þqãZtB#uä
br&
öq©9
âä!$t±o
ª!$#
yygs9
}¨$¨Z9$#
$YèÏHsd
3 wur
ãA#tt
tûïÏ%©!$#
(#rãxÿx.
Nåkâ:ÅÁè?
$yJÎ/
(#qãèoY|¹
îptãÍ$s%
÷rr&
@çtrB
$Y7Ìs%
`ÏiB
öNÏdÍ#y
4Ó®Lym
uÎAù’t
ßôãur
«!$#
4 ¨bÎ)
©!$#
w
ß#Î=øä
y$yèÎRùQ$#
ÇÌÊÈ » (رعد،
آیه 31)
: «پیوسته کافران
بجرم کردار پلیدشان مورد اصابت عذاب کوبنده هستند یا حلول عذاب کوبنده در جوار
آنان سبب دلهرهشان میگردد».
لازم است توجه کافی
مبذول گردد که اگرچه در ظاهر معیشت آنان مرفّه و در نظر ما دارای وسعت چشمگیری است
ولی واقعیت عیش ضیق و عیش مرفّه را باید در حوزه باطن انسان جستجو نمود، و شادمانی و غمناکی و آرامش و ناآرامی
انسان، بر محور ادراک و اعتقاد است.
انسان مؤمن و عارف به مقام ربوبیت که نور توحید بصیرتش را
دگرگون ساخته و بر مرکوب راهوار نور سوار است: «فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبّهِ»
انواع گوناگون نعمتها از سلامت و ثروت و جاه و اولاد و مانند اینها و انواع آلام
از بیماری و ناداری و مرگ فرزندان و دوستان و مانند اینها را از جانب پروردگاری مییابد
که جز فعل جمیل و احسان از حضرتش صادر نمیشود و خود و جملگی را ملک او ميداند و
بالضروره جمله رانيک مي بيند و آنچه را که حضرت او تبارک و تعالي مي پسندد، او نيز
مي پسندد، و «نظر پاک اين چنين بيند نازنين جمله نازنين بيند». و خلاصه آنکه : «ان
الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائکة ان لا تخافوا و لا تحزنوا
و ابشروا بالجنة التي کنتم توعدون) سوره فصلّت آيه 30
: «عارفان بمقام
ربوبيّت خداوند متعال که در اين جهت پايدارند، ضمير و جانشان فرودگاه سروشهاي عالم
غيب است که همواره آنان را بشارت ميدهند تا همّ و غم در خود راه ندهند و بهشت
موعود را به آنان مژده مي دهند».
اما انسان نگونسار
کافر کيش که جاهل بمقام ربوبيت است، چون تمام سعادت را در زندگي مادي ميداند و در
نهايت حرص و آز باکتساب مال و اولاد و جاه و مقام مي پردازد. مادامي که بآنها
نرسيده در آتش حزن گرفتار و چون ببعض يا همه دست مي يابد ميبيند که هر يک از آنها
محفوف بگرفتاريها است در اين هنگام آتش خوف زوال و تلف، جانش را آزار مي دهد، و
براي حفظ هر يک بناچار متحمل رنجها و تزويرها و دروغ پردازيها و چاپلوسيها و
سالوسي ها و تشاجرات و تخاصمات و مانند اين امور مي شود و سرانجام جز شکنجه دردناک
نيست:
اعلموا انما الحيوة
الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينکم و
تکاثر في الاموال و الاولاد کمثل غيث اعجب الکفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم
يکون حطاما و في الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا
الامتاع الغرور» حديد آيه
:«بدانيد که زندگاني
مادي همانا بازيچه کودکانه و عشق سفيهانه و آرايش و خودستائي و آز افزايش اموال و
اولاد است در مثل،مانند باراني است که بدنبال آن گياه و زراعت روئيده،موجب
خوشحالي کشاورزان گردد، سپس خشک و زرد شده و پاشيده گردد، بدينگونه پايان زندگي
مادي عذاب سختي است ولي نصيب اهل ايمان، آمرزش و خشنودي خداوند است، و زندگي مادي
جز متاع فريبا چيز ديگر نيست».
اين ها واقعيات
ملموسي است که زندگي خدا فراموشان را با همه تجمل ظاهري و دلربائيش،بگوري تنگ
تبديل نموده و در آن تنگناي لعنتي پيوسته آماج قارعاتند، و چون اين کوبندگي ها را
ادراک مي کنند و طبعاً ادراک مذکور خود مصيبتي است بزرگ، بناچار بدامن بيخبري
پناهنده ميشوند و با استعمال … و اعمال… گذرنامه ورود بخراب آباد بيخبران را
ميگريند!