ريزشها،
علل و ريشههاي آن(1)
حجتالاسلام
والمسلمين رحيميان
مقدمه
انسان همواره در مسير زندگي در معرض آزمون
و امتحان قرار دارد. عموم نعمتها و نقمتها هم وسيله امتحاناند و طبيعي است كه
برخی در امتحانات قبول مي شونــد، ارتقاء مییابند و رشد ميکنند و عدهاي مردود و
احياناً دچار سقوط و ريزش ميشوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم يعني ريزشهاست.
در فرآيند آزمونها گاهي ممكن است انسان،
حتي آنچه را در گذشته به دســت آورده از دست بدهــد، عقبگرد كند و به ارتداد كشيده
شود. ارتداد مراتب و درجات متفاوتی دارد. بر
هر درجه و مرتبهاي حكم و اثر خاصي مترتب است و در زمینههای مختلف از قبيل اعتقادي،
اخلاقي، رفتاري، سياسي و… امکان وقوع آن وجود دارد.
يك مسلمان ممكن است در مرتبهای عالي از ايمان
به خدا باشد، اما به وادی انكار و كفر سقوط كند؛ ممكن است خدا را انكار نكند، ولي كارش
به انكار نبوت كشيده شود؛ ممكن است به مبدأ و معاد و نبوت پيامبراعظم«ص» باور
داشته باشد، اما امامت همه ائمه معصومين«ع» يا برخي از آنها را منکر شود؛ ممكن است
مسلمانی آراسته به عدالت و تقوي باشد، اما به ورطه فسق و ظلم سقوط كند؛ نمازخوان باشد
و بينماز شود؛ انقلابي باشد و ضدانقلاب شود؛ خط امامي باشد و ضدخط امام شود؛ اهل جبهه
و ايثار باشد و به ضدگذشته خود تبديل شود؛ از ديوار سفارت امريكا بالا رفته و ضدامريكایي
باشد، اما به عذرخواهي از امريكا و گرايش به غرب كشيده شود؛ زن باحجابی بوده باشد،
اما بيحجاب شود و… .
با توجه به اين مثالها، در این بحث، منظور
از ارتداد، فقط ارتداد از ايمان به مبدأ و معاد و ضروريهایي كه انكار آنها به معني
انكار مبدأ ميباشد، نيست. احكام مترتب بر مراتب ارتداد، يكسان نیستند و هر مرتبهاي
احكام خاص خود را دارد.
بنابراين موضوع بحث ما اولاً ارتداد به معني
خاص فقهي كه احياناً حكم اعدام بر آن جاري ميشود، نيست، بلكه معني عام آن یعنی هرگونه
عقبگرد، سقوط و انحطاط از منظر اعتقادي، اخلاقي، رفتاري، سياسي و… مورد نظر است
كه از آن به ريزش تعبير ميكنيم و ثانياً احكام مترتب بر آنها مدنظر ما نيستند.
در اين مقام فقط فهرستی از ريزشها را مرور
و سپس برخي از عوامل آنها را بررسي میکنیم.
ريزشها
در عصر انبيا
ريزشها همزاد تاريخ بشرند و قرآن به عنوان
يگانه منبع متقن، نمونههایي از ريزشهاي پيش از اسلام را گوشزد كرده است:
ـ در نسل اول بشر داستان قابيل، فرزند آدم
ابوالبشر و كشتن برادر.
ـ فرزند حضرت نوح«ع» اولين پيامبر اولوالعزم
و شيخالمرسلين كه با «انه ليس من اهلك انه عمل غيرصالح»(۱) توصيف شده است.
ـ انحطاط و سقوط همسر حضرت نوح«ع» و همسر
حضرت لوط«ع» بهرغم زندگي طولاني با دو پيامبر معصوم.(۲)
ـ سقوط و ريزش گروهي از بنياسرائيل تحتتأثير
فريب هنرمندانه سامري و در چند مورد ديگر.
ـ داستان سقوط عبرتانگيز بلعم باعورا و…
كه با تعبيراتي هشداردهنده بيان شده است.
ـ و بالاخره در عصر پيامبر اعظم«ع» و زمان
نزول قرآن، آيات فراواني بيانگر ارتداد و سقوط برخي از مسلمانان هستند.
ريزشها بعد از رحلت پيامبر اعظم«ص»
بعد از رحلت حضرت رسول اكرم«ص» جامعه اسلامي
بهطور گسترده دچار ريزش و ارتداد شد تا جایي كه در روايت آمده است كه: «ارتد الناس
بعد رسول الله الا ثلاثه…»(۳) بعد از رحلت رسول خدا«ص» مردم بهجز چند
نفر مرتد شدند».
ارتداد و ريزشها در عصر خلافت ظاهري حضرت
اميرالمومنين«ع» وجه بارزتري يافت تا آنجا كه گروه زيادي از مسلمانان به رهبري چهرههاي
شاخصي چون طلحه و زبير يكي از خونينترين جنگها را عليه حضرت اميرالمؤمنين علي«ع»
به راه انداختند و حدود 5 سال حكومت آن حضرت، با اين جنگ و دو جنگ مشابه ديگر و سرانجام
شهادت حضرتش به دست يكي از همين عناصر مرتد (خوارج) به يكي از غمبارترين مقاطع تاريخ
تبديل شد.
ريزشها همچنان در زمان امام حسن مجتبي«ع»
تكرار شدند تا جایي كه فرماندهان لشكر آن حضرت به خدمت دشمن درآمدند و حضرت سرانجام
به دست همسرشان به شهادت رسيدند.
عهدشكني و ريزش عمومي مردم كوفه در قبال مسلم
بن عقيل و سپس امام حسين«ع» و ارتكاب فجيعترين جنايت تاريخ، نمونه بارز ديگري از ارتداد
عمومي در تاريخ اسلام است. سقوط وحشتناك افرادي مانند شمربن ذيالجوشن كه از افسران
لشكر حضرت امير«ع» بود و بعد از 20 سال به قاتل امام حسين«ع» تبديل شد، داستاني عبرتآموز
است.
داستان اسفبار ريزشها و ارتدادها به اشكال
مختلف و عناوين گوناگون در عصر امامان ديگر همچنان تكرار و بسياري از آنها مبدأ پديد
آمدن فرقههاي انحرافي و منشأ انشقاقهاي باطلي چون فرق شش امامي و هفت امامي و…
شدند.
ريزشها در اين دوره در سطوح مختلف اتفاق
افتادند و علاوه بر مردم عادي كه بيشتر تحتتأثير ريزش نخبگان قرار ميگيرند، ريزش
و ارتداد دو گروه، اوراق تيرهاي را در عصر ائمه اطهار«ع» رقم زده است.
الف) گروهي كه از اصحاب و شاگردان نخبه ائمه«ع»
به شمار ميآمدند. در اين فهرست به يك نمونه اكتفا ميكنيم:
شيخ طوسي در كتاب «الغيبه»، روايتي را از
حسين بن نوح (از نواب خاص در غيبت صغري) نقل ميكند كه: «سئل الشيخ عن كتب ابن ابي
العزافر بعد ما ذمّ و خرجت فيه اللعنه فقيل له فكيف نعمل بكتبه و بيوتنا منه ملأ» فقال
الشيخ اقول فيها ما قاله ابو محمد الحسن بن علي(عليه السلام) و قد سُئل عن كتب بني
فضال فقيل له كيف نعمل بكتبهم و بيوتنا منه ملأ فقال عليه السلام خذوا بما رووا و ذروا
مارأوه»: از حسين بن روح بن نوبختي در مورد كتابهاي ابن ابيالعزافر بعد از آنكه دچار
ارتداد و ريزش و لعنت و مذمت گردید، سؤال شد كه با كتابهاي او چه كنيم، حال آن که
خانههاي ما پر از كتابهای اوست؟ جناب حسین بن روح همان پاسخي را داد كه امام حسن
عسكري«ع» در پاسخ به سؤالی درباره كتابهاي بنيفضال دادند و فرمودند: «به آنچه آنها
روايت كردهاند عمل و رأي و نظر آنان را رها كنيد».
اين روايت بیانگر آن است كه ابن ابيالعزافر
و نیز خاندان و فرزندان فضال از جمله اصحابي بودهاند كه روايات فراواني را در قالب
كتابهاي متعدد از ائمه نقل كرده و تا پيش از ارتداد، در تراز معتمديــن و موثقيــن
در نقل حديث بودهانــد و خانههاي پيــروان اهل بيت«ع» از كتابها و روايات آنها پر
بوده است، اما همين افراد با آن علّو مقام، روزگاري دچار انحراف و ريزش شدهاند.
ب) گروه ديگر ريزشها در ميان نزديكان نسبي
و فرزندان ائمه به وقوع پيوسته است كه نمونه آن داستــان تأسفبار علي بن اسماعيل بن
جعفر نوه امام صادق«ع» و نقش او در زنداني شدن عمويش حضرت موسي بن جعفر«ع» است.
نمونه ديگر جعفر فرزند امام هادي و برادر
امام عسكري«ع» كه به جعفر كذاب معروف شد.
ماجراي اسفبار و عبرتانگيز ريزشها از بين
علما و نخبگان تا مردم عادي و خاندانها همچنان بعد از عصر ائمه اطهار و دوران غيبت
حضرت وليعصر(عج) در طول بيش از هزار سال گذشته ادامه داشته است.
آنچه بیان گردید، مشتي از خروار است. ضرورت
ایجاب میکند درباره آنچه که در قرآن كريم، به خصوص در آيات مربوط به بنياسرائيل
و عصر پيامبر اعظم«ص» آمده و نيز آنچه که در عصر ائمه معصومين«ع» در زمینه ريزشها
و ارتدادها به وقوع پيوسته است، به تفصيل و همراه با تفسير و مستندات لازم بحث و
بررسی شود و تأليفي مستقل فراهم و فراتر از آنچه که در اينجا به طور نمونه و گذرا و
فهرستوار ارائه شد، برای عبرتآموزی از تاریخ بیان گردد.
عوامل و زمينههاي ارتداد و ريزشها
بهترين راهكار براي درک زمينهها و عوامل
ريزشها را میتوان در قرآن و سخن خدا جستجو كرد، زیرا خالق انسان بهتر از هر كسي،
مخلوق خویش و خصوصيات وی را مي داند: «اَلا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَاللَّطيفُ
الخْبَيرُ»(۴) بدین منظور چند نمونه از قرآن را مرور ميكنيم:
چسبيدن به دنيا و هواپرستي
در اين آيات «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ
آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ
* وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ
هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ
يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ
لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ *سآءَ مَثَلاً القَومُ الَّذينَ كَذَّبوُا بِاياتِنا وَ
اَنفسُهَمُ كانوُا يَظلِموُنَ»(۵) و (اي پيامبر) براي آنان حکايت آن کسی
را بازگو که آيات خود را به او عطا کرديم و او خود را از آن آيات جدا ساخت و شيطان
در پي او افتاد و او گمراه شد. و اگر ميخواستيم بدو با آن آيات رفعت ميبخشيديم، اما
وي خود به دنيا چسبيد و از هواي نفس خود پيروي کرد. مَثَل او مَثَل سگی است که اگر
بر او حمله بري لهله زند و اگر رهایش کني نيز لهله زند. آري مَثَل مردمی که آيات
ما را دروغ ميشمرند چنين است. تو آن قصه را بازگو، باشد که بينديشند. مثل حال گروهي
كه به عناد و تكبر، آيات ما را تكذيب كردند، بسيار به وضع بدي متمثل شود و آنها به
خويش ستم ميكنند».
قرآن از ماجراي عبرتآموز شخصيتي پرده برميدارد
كه گويا به چند قدمي بالاترين مقامات معنوي رسيد، اما با گرفتار شدن در دام هواي نفس
و دلبستگي به دنيا تحت تعقيب شيطان قرار گرفت و به ورطه هلاكت سقوط كرد. او كه طبق
روايت امام رضا«ع» به اسم اعظــم خدا دست يافت و مستجابالدعوه شد، كارش به تكذيب آيات
خدا رسيد و با گرايش به فرعون، عليــه حضــرت موسي«ع» عصیان کرد و همه دستاوردهاي گذشته
خويش را به باد داد.
قرآن از كسي سخن ميگويد كه به مقامي رسيد
كه خداوند آياتش را به او عنايت فرمود، آياتي كه ميتوانست باعث رفعت مقام او شود،
اما او با فرو غلتيدن در چاه نفس و چنگ زدن به دنيا تغيير چهره داد و در اين مرحله
خداوند از چهره جديد او، در مثال سگي در وضعيتي خاص، پرده برمیدارد.
در اين داستان از نام و مشخصات، پدر، مادر،
تاريخ تولد، محل تولد، زندگي و… شخصيتي كه اين ماجرا بر سر او آمد، اسمی به میان
نيامده، زیرا نام افراد، مدنظر ما نيست، بلکه بيان عوامل سقوط و ارتداد انسان، حتي زمانی كه به بالاترين مراتب ايمان دست
مییابد، حائز اهمیت است و توجه به اين نكته كه قصص قرآن داستانهاي يك بار مصرف تاريخي
نيســتند، بلکه در زندگی بشر تكرار میشوند و هر شخصي در هر مقامي و در هر زمان و مكاني
ممكن است جاي قهرمان اين داستانها قرار بگيرد. لذا خداوند در آغاز داستان، پيامبر
را به بازگو كردن اين ماجرا امر و در پايان هم یک بار ديگر بر بازگو كردن اين نوع داستانها
تأکید میکند، باشد كه مخاطبان در همه زمانها با تفكر در آنها عبرت گيرند و به چنين
سرنوشت و فرجامي گرفتار نشوند.
دو عامل اصلي موجبات سقوط اين شخص را كه در
تفاسير به نام بلعم باعورا معرفي شده است و زمينه نفوذ و سلطه شيطان بر او را فراهم
ساخت و او را از ولايت ولي خدا ـ حضرت موسي«ع» ـ به دامان ولايت شيطان و طاغوت زمان
يعني فرعون افکند. يكي دل بستن به دنيا كه براساس روايات: «حُبُّ الدُّنيا رَأسُ كُلِّ
خَطيئَه: دل باختن به دنيا سرچشمه همه خطيئات است» و دیگری پيروي از خواستها و هواهاي
نفس اماره است.
اين شخص كه به تعبير قرآن به مقام « آتَيْناهُ
آياتِنا»(۶) رسيده بود و باز هم ظرفيت ارتقاء به مقام رفيعتري را داشت:
« وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ
بِهَا»(۷) ناگهان از آنچه به دست آورده بود «منسلخ» و خلع لباس شد. خداوندي
كه خالق و خبير به واقعيت او بود، علت اين سقوط را در درجه اول «أَخْلَدَ إِلى الأَرْضِ»(۸) اعلام فرموده
است. خلود الي الارض، تعبير اديبانه و رسایي از چسبيدن به زندگي مادي و دلباختگي به
دنياست.
مشابه اين تعبير را در آيات ديگري داريم مثل:
«َما لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى
الأَرْضِ…؛(۹)
چرا هنگامي كه به جهاد در راه خدا فراخوانده
ميشويد با سنگيني به زمين ميچسبيد؟ «أَرَضِيتُم بِالْحَيَاهِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَهِ؟…؛(۱۰)
آيا به جاي آخرت به دنيــا خشنود شدهايد؟
اين چسبندگي و سرسپردگي به دنياي مادي، انسان
را از آخـرت و پــرواز به عالم بالا بازميدارد. با سبكباري از تعلقات مادي است كه
سبكبالي براي پرواز فراهم ميشود. اين حقيقت را در زندگي همه اوليای خدا و بهطور
محسوس در روزگار خودمان با مطالعه زندگي شهدایي كه با اراده خود راه شهادت را پيمودند
و به قلّه رفیع شهادت عروج كردند ميتوان مشاهده كرد.
روشن است كه اين چسبندگي به دنيا و دل سپردن
به آن، زمينه غفلت از آخرت و فرجام و زندگي جاويد انسان ميشود. البته دنيایي كه ابزار
و زمينهساز توجه به آخرت و تمهيد سعادت جاودانه باشد، خود، عين آخرت است و آنگاه كه
عمر انسان، مال و تلاش و ديگر سرمايههاي مادي، جسماني، روحي و باطني انسان براي خدا
و در راه خدا جهتگيري شود، حتي خواب، خــوراك، ورزش، كسب و كــار ميتوانند وجهه الهي
و عبادي پيدا كنند و در خدمت تكامل معنوي انسان قرار گيرند.
عامل ديگري كه این آيه روي آن تاکید میکند« اتَّبَعَ هَواهُ» پيروي از هــواي نفس است،
هواي نفسي كه پيامبر اعظم«ص» فرمود: «اَعدی عدوِّک نَفسُک الَّتی بینَ جَنبیکَ»(۱۱)
دشمنترين دشمن انسان، نفسانيت، بت نفس، خودخواهي
و پيروي از خواستههاي حيواني اوست. اسير هواها و خواسته نفساني شدن، تدريجاً چراغ
عقل عاقبتنگــر و خرد فرجامانديش را در انسان خاموش ميكند و با آلوده شدن به گناهان
و لذتهاي زودگذر، انسان تدريجاً به جایـي ميرسد كه آيات خدا را تكذيب ميكند: «ثُمَّ
كَانَ عَاقِبَهَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ…»(۱۲)
تكذيب و انكار آيات خدا منحصر به آيات قرآن
كه نسخه زندگي سعادتمندانه انسان است، نيست، بلكه همه پديدههاي عالم هستي، آيات و
نشانههاي خدا هستند، اما آدمي در اثر دنياپرستي و اسارت در بند هواهاي نفساني و احاطه
گناه به جایي ميرسد كه: «…لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ
لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ
بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(۱۳) «…دل دارند،
ولي بدان حقائق را نميفهمند؛ چشم دارند، ولي بدان نميبينند؛ گوش دارند، ولي بدان
نميشنوند. آنها مانند چهارپايان و بلكه گمراهترند و آنها همان غافلانند».
دوستان و معاشران
دوستيها و همنشينيها نقش سرنوشتسازي در
شكلگيري شخصيت انسان دارند. در آيات 27 تا 30 سوره فرقان اين مسئله به روشني بيان
شده است: «وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ
مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا
* لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنسَانِ
خَذُولًا و قالَ الرَّسوُلُ يا رَبِّ اِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا القُرْانَ مَهْجُوراً؛(۱۴)
روزي كه ستمگر از شدت حسرت و ناراحتي
دو دست خود را با دندان گاز ميگيــرد و ميگويد اي كاش همراه پيامبر راهي
را در پيش ميگرفتم. اي واي بر من! كاش فلاني را دوست نميگرفتم؛ همانا كه مرا از ياد
خدا منحرف ساخت. شيطان همواره خواركننده انسان بوده است. (در آن روز) پيامبر گويد اي
پروردگار من! همانا قوم من اين قرآن را متروك نهادند».
كسي كه به جاي همراهي با پيامبر و راه و روش
او و اهل بيتش و نيز انس و پيروي از قرآن، شخص يا اشخاص شيطانصفتی را دوست و همنشين
خود قرار دهد، به گمراهي و ضلالت كشيده ميشود. چنين انساني به عنوان «ظالم» معرفي
شده است. كسي هم كه به خود ظلم ميكند، مصداق ظالم است. حتي آن كسي كه به ديگران ظلم
ميكند، در حقيقت به خود ظلم كرده است.
امام حسين«ع» با ظلم ظالم، سيدالشهدا شد و به اعلي عليين رسيد، اما آن كسي كه بدبخت دنيا
و آخرت شد، خودِ ظالم و قاتل ایشان بود. آن كسي هم كه به نفس خود ظلم ميكند و با گناه،
خود را تباه میسازد، مصداق ظالم است. قرآن شرک را بالاترين ظلم ميداند. «انّ الشِّرك
لَظُلمٌ عَظيمٌ» مشرك به خدا ضرر نميرساند، بلکه به خود ضرر میزند و ظلم میکند و
سرمايه وجودي خود را میبازد. كسی كه با رفاقت و دوستي با اهل گناه و ضلالت از رهروي
در راه خدا و پيامبر خدا به راه شيطان كشيده میشود، به خود ظلم میکند.
دوستي با اهل گناه و احساس خشنودي از معاشرت
با آنان، در آغاز، بيتفاوتي نسبت به قبح گناه و تدريجاً گرايش و احساس رضايت نسبت
به گناه و ادامه آن را فراهم میآورد. همنشيني و دوستي با اهل گناه از مؤثرترين عوامل
انحطاط و سقوط انسان به شمار ميآيد. در اين زمينه روايات فراواني از پيشوايان دينی
نقل شدهاند كه به چند نمونه اكتفاء ميكنيم:
پيامبر اكرم«ص»: «اِخْتَبِرُوا النّاس بِاَخْدانِهم
فَانِّما يُخادِنُ الرّجُل مَنْ يُعْجِبُهُ نَحوهُ؛(۱۵) مردم را با دوستانشان
بيازمایيد، زيرا آدمي با كسي دوستی میکند كه از رفتار او خوشش میآيد.»
امام علي«ع»: «… مَنِ اشْتَبَه عَلَيكم
اَمْرُهُ وَ لمَ تَعْرفُوا دينَهُ فَانْظُرُوا اِلِي خُلَطائِهِ فَاِنْ كانُوا اَهْل
دينِ الله فَهُوَ عَلي دين الله و ان كانوُا عَلي غَيْرِ دينِ اللهِ فَلا حَظَّ لَهُ
مِنْ دينِ الله. اِنَّ رَسُولَ اللهِ كان يَقُولُ: مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ اليَوْمِ
الاخِرِ فَلا يُواخينَ كافِراً و لا يُخالِطْنَ فاجِراً وَ مَنْ آخي كافراً و خَالَطَ
فاجِراً كانَ كافِراً فاجِراً؛(۱۶) هرگاه وضعيت كسي بر شما مشتبه شد و دين
او را نشناختيد، به دوستان و همنشينانش بنگريد. اگر اهل دين و آیين خدايند، او هم بر
دين خداست و اگر بر آیين خدا نباشند، او هم بهرهاي از دين خدا ندارد».
آن
حضرت در ادامه با استناد به سخن پيامبر اكرم«ص» میفرمایند: «همانا رسولالله «ص» همواره
ميفرمود كسي كه به خدا و معاد باور دارد، نبايد كافر را دوست گيرد و نبايد با بدكاران
بیامیزد كه هر كس با كافر برادري ورزد و با فاجر نشست و برخاست و معاشرت داشته باشد،
خود كافر و فاجر است».
پيامبر اعظم«ص»: «اَلمْرْءُ عَلي دينِ خَليلهِ
فَلْيَنْظُرُ اَحدكُم مَنْ يُخالِلْ؛(۱۷) آدمي بر آيين دوست خویش است، پس
بنگريد با چه كسي دوستي ميورزد».
امام علي«ع»: «كُلُّ امرءٍ يَميلُ اِلي مِثلِهِ؛(۱۸)
هر كس به مثل خود گرايش دارد».
امام علي«ع»: «لا يُوادُّ الأشُرار اِلاّ
اَشْباههُم؛(۱۹) اشرار را جز همانندشان دوست ندارند».
امام باقر«ع»: «… اَلْمرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ؛(۲۰)
آدمي با كسی محشــور ميشود كه دوستــش
دارد».
به
تعبير شاعر:
تو اول بگو با كيان زيستي
پس آنگه بگويم كه تو كيستـي [سعدی]
و به تعبير ديگر:
كبوتر
با كبوتر باز با بـاز
كند همجنس با همجنس پرواز
روشن است که دوستدار علي«ع» با علي«ع» محشور
ميشود و دوستدار معاويه با معاويه؛ دوستدار امام حسين«ع» با امام حسين«ع» و دوستدار
يزيد و شمر با يزید و شمر؛ دوستدار شهدا با شهدا و دوستدار صدام با صدام؛ دوستدار امام
با امام و دوستدار ريگان و بوش با ريگان و بوش و… زیرا اين تولي و تبري دو روي يك
سكه و تولي هر يك ملازم تبري از جبهه مقابل است. نميشود كسي هم امام حسين«ع» را دوست
داشته باشد و هم شمر را. اينگونه است كه در روايات حقيقت دين را در حب و بغض فيالله
ترسيم فرمودهاند، حب و بغضي كه انسان را در درازمدت به محبوب نزديك و از مبغوض دور
ميسازد.
به هر حال فرجام دوستي با اهل باطل، ضلالت
و گناه است. همان كه آدمی در روز قيامت انسان از شدت حسرت و ناراحتي از خود، نه يك
دست كه دو دستش را به دندان ميگزد و در حالي كه بر خــود واي ميزند ميگويد: «يا
وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً؛(۲۱) ای وای بر من!
کاشکی فلانی را به دوستی برنمیگزیدم»
در
شماره بعد این مقوله را پی خواهیم گرفت.
پینوشتها
۱ـ
هود، 46.
۲ـ
تحريم، 10.
۳ـ
بحارالانوار، ج 22/352.
۴ـ
ملك، 14.
۵ـ
اعراف، 175 تا 177.
۶
ـ اعراف، 175.
۷
ـ همان، 170.
۸
ـ همان، آیه 17۶.
۹ـ
توبه، 38.
۱۰ـ
همان.
۱۱ـ
بحارالانوار، ج70/64.
۱۲
ـ روم، 10.
۱۳ـ
اعراف، 179.
۱۴ـ
فرقان، 2ـ27.
۱۵ـ
تنبيه الخواطر، ج2/249.
۱۶ـ
بحارالانوار، ج 74/197.
۱۷
ـ بحارالانوار، ج71/19.
۱۸
ـ غررالحكم.
۱۹ـ
غررالحكم.
۲۰ـ
كافي، ج 3/169.
۲۱ـ
فرقان، 2۸.
سوتیترها
1.
انسان همواره در مسير زندگي در معرض آزمون
و امتحان قرار دارد. عموم نعمتها و نقمتها هم وسيله امتحاناند و طبيعي است كه برخی
در امتحانات قبول ميشونــد، ارتقاء مییابند و رشد ميکنند و عدهاي مردود و احياناً
دچار سقوط و ريزش ميشوند. فعلاً بحث ما مربوط به بخش دوم يعني ريزشهاست.
2.
دوستي با اهل گناه و احساس خشنودي از معاشرت
با آنان، در آغاز، بيتفاوتي نسبت به قبح گناه و تدريجاً گرايش و احساس رضايت نسبت
به گناه و ادامه آن را فراهم میآورد. همنشيني و دوستي با اهل گناه از موثرترين عوامل
انحطاط و سقوط انسان به شمار ميآيد.