جهاد در قرآن
حجة الاسلام
والمسلمین سید حسن طاهری خرمآبادی
§
این مقاله، ادامه
سلسله مقالات «جهاد در قرآن» نوشته حجة الاسلام والمسلمین طاهری خرمآبادی است که
در اثر مشغلههای فراوان چند ماه به تأخیر افتاد، و از این شماره ادامه آن به امت
پاسدار اسلام تقدیم میشود.
آرامش قلوب
نوع سوم از آیات گروه
دوم، آیاتی است که امدادها و نصرتهای الهی را با نازل ساختن سکینه (آرامش) بر
دلهای مؤمنین بیان فرموده است. این آیات در چند مورد نازل گردیده است:
1-
در مورد بنیاسرائیل:
از
جمله جریانات و داستانهای بنیاسرائیل، حکومت و زمامداری طالوت است از طرف خداوند
بر آنان که پس از درخواست خود آنها برای مبارزه با دشمن و نجات از زبون و ذلتی که
در اثر ضعف و سستی برای آنها پیدا شده بود، خداوند طالوت را جهت سر و سامان دادن
به آنها و رهبری و مبارزه با دشمن، زمامدار آنها فرمود: بنیاسرائیل ابتدا حکومت و
صلاحیت او را زیر سؤال بردند و ایرادهائی میگرفتند تا آنکه خدا برای حکومت و
زمامداریش آیه و نشانهای قرار داد و آن پیدا شدن صندوقی بود که سالها آنرا مفقود
کرده بودند.[1] (اين
صندوق محل گذاشتن الواح تورات بوده است که در جنگها همراه بني اسرائيل و پيشاپيش
آنها قرار مي گرفت و از آنروزي که آنرا گم کردند و از دست دادند با شکست مواجه
شدند و در زمامداري طالوت همان صندوق را بازيافتند و وسيله اي براي تبعيت از حکومت
طالوت گرديد و هم طليعه فتح و پيروزي قرار گرفت.)
در اينجا قرآن اين
صندوق را چنين توصيف مي فرمايد:
« إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ
التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ» نشانه حکومت و زمامداری او آنست که
تابوت (صندوق) برای شما میآورد که در آن آرامشی از خدای شما است یعنی آرامبخش
دلهای شما است و دلهرهها و اضطرابها را برطرف میسازد.
2-
« tAtRr’sù
ª!$#
¼çmtGt^Å6y
Ïmøn=tã
¼çnyr&ur
7qãYàfÎ/
öN©9
$yd÷rts?
@yèy_ur
spyJÎ=2
úïÏ%©!$#
(#rãxÿ2
4n?øÿ¡9$#
3 èpyJÎ=2ur
«!$#
Ïf
$uù=ãèø9$#
3 ª!$#ur
îÍtã
íOÅ3ym »(40
توبه)
این
آیه مربوط به پیامبر است هنگامی که در غار ثور، خداوند او را با جنود و ملائکه
تأیید نمود و کفار و مشرکین که تا درب غار آمده بودند، از ورود به غار منصرف شدند
و پیامبر پس از ایمنی از آنان هجرت خود را به سوی مدینه آغاز ساخت.
3-
در آنجا که داستان
جنگ حنین و فرار نمودن مسلمانان را از جنگ بیان میکند که توضیح آن قبلاً گذشت؛ میفرماید:
« ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ
وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا » (26/توبه) سپس
خداوند فرو فرستاد آرامش خود را بر رسولش و بر مؤمنین و نازل نمود لشکرهائی را که
نمیديدی آنها را.
4-
در سوره فتح پس از
آنکه از فتح و نصرت الهی خبر میدهد، میفرماید:
«هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ
الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ » (4 سوره فتح)
او است آنکه فرو
فرستاد آرامش و سکون را در دلهای مؤمنین تا زیاد نماید ایمان آنها را و برای خداست
لشکرهای آسمان و زمین.
5-
«لقد رضی الله عن
المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثابهم
فتحاً قریباً» (18/فتح)
این آیه بیعت مؤمنین
را با پیغمبر در زیر درخت در حدیبیه بیان میکند، آنگاه که مشرکین از ورود به مکه
برای انجام اعمال حج مانع شدند و مذاکرات بین دو طرف به نتیجهای نرسیده بود و
احتمال هر نوع خطر و حملهای از جانب کفار میرفت با توجه به اینکه مؤمنین، اسلحه
جنگ همراه خود نیاورده بودند و فقط آن مقداری که در مسافرتها معمول بود از سلاح
همراه داشتند.
در این حال بود که
پیامبر برای استقامت و مبارزه با دشمن با آنان تجدید عهد فرموده و بیعت گرفت و
خداوند رضایت و خشنودی خود را در این آیه از مؤمنین ابراز داشته و میفرماید: به
تحقیق که خدا راضی گردید از مؤمنین آنگاه که با تو بیعت نمودند آنچه را که در
دلهای آنان بود لذا فرو فرستاد آرامش و سکون را بر آنان و فتح نزدیکی را نصیب آنان
ساخت.
6-
در سوره فتح هنگامی
که مسئله صلح حدیبیه را مطرح میسازد، میفرماید:
اِذْ جَعَلَ
الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ
فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ
وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ
اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» (26/فتح)
هنگامی که آنها که
کافر شدند، در دلهای خود تعصبهای زمان جاهلیت را قرار دادند این اشاره است به آن
سرسختی که کفار در مورد نام خدا و رسول در صلح نامه از خود نشان دادند و حاضر
نشدند که «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشته شود و آنچه در جاهلیت مرسوم بود که در
نامهها و قراردادها مینوشتند، یعنی «باسمک اللهم» بنوشتن آن اصرار نمودند و
همچنین نگذاشتند کلمه رسول الله برای پیامبر نگاشته شود و همین موجب ناراحتی و
اضطراب مؤمنین گردید لذا میفرماید: پس نازل ساخت خداوند آرامش و سکینه را بر
رسولش و بر مؤمنین و آنها را همراه و ملازم کلمه تقوی قرار داد و سزاوار به تقوی و
اهل آن بودند و خداوند به هر چیزی آگاه است.
در این شش موضع که
اهل حق و جنود خدا با باطل و جنود شیاطین روبرو شدهاند مسئله فرو فرستادن سکینه
را بر دلهای مؤمنین مطرح فرموده است.
اکنون به بررسی معنای
سکینه و منظور از آن در آیات فوق میپردازیم:
سکینه در لغت
سکینه از سکون است و سکون ضد حرکت است و در مورد
سکون قلب بکار میرود که منظور از آن آرامش قلب و نداشتن اضطراب است.
عوامل اضطراب
لازم است عوامل
اضطراب و نگرانی در انسان بررسی شود تا هم به مفهوم سکون و آرامش بهتر پی ببریم و
هم راه جلوگیری از این عوامل شناخته شود و نیز مشخص شوئد که چه باید کرد تا بجای
نگرانی و اضطراب، سکون و آرامش جایگزین گردد. و میتوان عمدهترین عامل نگرانیها و
اضطراب را در انسان، امور زیر دانست:
1-
از مواردی که انسان
دچار اضطراب و تزلزل میشود و سکون و آرامش را از دست میدهد، مورد تصمیمگیری
است. انسان هر فعلی که انجام میدهد اول آن را تعقل و تصور میکند و سپس مصالح و
فوائد و یا زیانها و مفاسد آن را میسنجد و تأثیر آن را در سعادت و خیر و صلاح
خویش در نظر میگیرد و بعد به انجام آن دست میزند. این عمل فکری اگر با فطرت پاک
و سالم انسانی انجام شود و در تشخیص نفع و ضرر آنچه را که نفع واقعی برای او دارد
و سعادت حقیقی او را تأمین میکند، در نظر بگیرد، از یک نوع آرامش و سکون فکری
برخوردار میشود و تزلزل و اضطراب فکری پیدا نمیکند. ولی اگر در زندگی فقط بر
امور مادی تکیه کند و معیار صلاح و فساد برای او تنها مسائل مادی باشد و از هوی و
هوس پیروی نماید، قوه خیال در فکرش تأثیر میگذارد و اموری را برای او جلوه میدهد
و در نتیجه در تصمیم و عزمش دچار اضطراب و تردید میگردد، گذشته از اینکه ممکن است
در تشخیص خود خطا و اشتباه کند و راه غلط را بپیماید.
2-
از عوامل اضطراب خوف
از آینده و یأس و ناامیدی است. انسانی که مادی فکر میکند و به عالم پس از مرگ
معتقد نیست همیشه از آینده خود نگران است زیرا مرگ در تصور او نابودی است و انسان
با علاقه عجیبی که به زندگی دارد از آیندهای این چنین خائف خواهد بود و در نتیجه
زندگیش همیشه با اضطراب و دلهره همراه است.
3-
نداشتن هدف یکی از
عوامل مهم اضطراب و نگرانی است و با جهانبینی مادی، زندگی، بیهدف و پوچ خواهد
بود.
زیرا خلقت و آفرینش
در این نوع از جهانبینی بیهدف و بیمقصد است و قهراً انسان هم که جزئی از آنست،
هدف و مقصدی نخواهد داشت.
4-
یکی دیگر از عوامل
اضطراب، وحشتی است که در برخورد با حوادث طبیعی و یا غیر طبیعی مانند جنگ و نظائر
آن دارد و چون معمولاً برای بیشتر این حوادث پیشبینی نمیتوان کرد، همیشه دچار
اضطراب و ترس از حوادث پیشبینی نشدهای است که ممکن است حیات او را به خطر
بیاندازد و یا زندگی را بر او تباه سازد.
5-
روح مجرد و نامتناهی
انسان با هیچ یک از مظاهر مادی این جهانِ ماده، سیر و اشباع نمیشود و به هیچ حد و
مرتبهای از آنچه را که مییابد و به آن میرسد قانع نیست و همیشه درصدد رسیدن به
مرحله کاملتر و تازهتر از هر چیزی است. اگر در مقامی از مقامات و پستهای مادی
قرار گرفته است میل دارد مقام بالاتر از آن را دارا باشد و اگر برای او امکانپذیر
باشد در تلاش و تکاپو برای رسیدن به آن مقام میافتد و آنگاه که به مقصود رسید
دیری نمیگذرد که هوس مقامی دیگر فوق آن را میکند و همینطور…
و اگر در پی جمع و
گردآوری مال است تا آنجا که قدرت دارد میکوشد و اگر ثروت جهان را به او بدهند
قانع نمیشود و باز فکر افزودن بر آن را خواهد داشت.
و اگر در میدان
هوسبازی و عیاشی افتاده است هیچ حد و مرزی جوابگوی خواستهها و هوسهای او نخواهد
بود. این خود یکی از مهمترین عوامل نگرانی و اضطراب در انسان است زیرا همیشه در
جستجوی یک گمشدهای است که به هر چیز و هر جا دست میزند گمشده خود را نمییابد و
هیچ چیز او را آرام نمیکند و از حرص و ولع باز نمیدارد؛ مانند گرسنهای که هیچ
غذائی او را سیر نکند و یا تنشهای که هیچ آب خوشگوار و سردی او را سیراب نسازد؛
دائماً در اضطراب و نگرانی قرار دارد و رمز سرّ مطلب آنست که بشر در فطرت و
آفرینش بگونهای آفریده شده است که عاشق کمال غیر محدود و مطلق است و به هر چیزی
که میرسد، او را کمال و معشوق خود میپندارد ولی میبیند که آن کمالی است محدود و
ناقص و گرایش و میل فطری او بکمال، او را بسوی کمال مطلق و غیر محدود دائماً میکشاند
و یک حرکت در درون او بوجود میآورد ولي بیچاره آدمی که در ناآگاهی و غفلت بسر میبرد
و نمیفهمد که گمشدهاش کجا است و به هر جمال و زیبائی که دست میزند میبیند که
زیباتری از آن هم وجود دارد و هر چیزی از یک بعد زیبا و دارای کمال است و او چیزی
را طالب است که زیبای مطلق و کمال نامتناهی باشد و هر چه در این عالم، وجود و
امکانی مییابد، زیبائی و کمال با نقصها و فقدانها آمیخته و همراه است زیرا که
همه هستیها محدود و کمالها متناهی هستند که قهراً وجود آنها با نقصانها و فقدان
کمالات دیگر توام است. و اگر روزی با هدایت و راهنمائی برونی و جهت دادن بحرکت و
عشق درونی و جهت دادن بحرکت و عشق درونی خود کمال مطلق و غیر محدود را یافت يعنی
به خدای جهان و هستی مطلق و کانون نامرئی عالم پی برد آرامش و سکون بر دل او
حکمفرما میشود و این تنها راه آرام شدن انسان است و بس «الا بذکر الله تطمئن
القلوب» (آگاه باشید که بیاد خدا دلها آرام میشود) و این همان معنای فطری بودن
دین و خدا برای انسان است و انبیاء هم برای جهت دادن به این حرکت و میل فطری انسان
و هدایت او برای پیدا نمودن گمشدهاش مبعوث گردیدهاند همانطور که امیرالمؤمنین
(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «فبعث فیهم رسله و واترالیهم انبیائه یستأدوهم
میثاق فطرته و یذکروهم منسیّ نعمته و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن
العقول» – پس برانگیخت در بین آنها (بشر) پیامبران خود را و آنها را پی در پی
فرستاد تا عهد و میثاقی که فطری آنان بود طلب نمایند و نعمت فراموش شده را یادآوری
نمایند و با رساندن و تبلیغ بر آنها استدلال نمایند و عقلهای نهفته و پنهان آنها
را بیرون آورند و بکار اندازند – (خطبه اول نهجالبلاغه).
اینها عمدهترین
عوامل نگرانی انسان است که با ایمان بخدا و باور کردن عالم پس از مرگ و حیات
جاودانی، همه آنها برطرف میشود و سکینه و آرامش بر دل انسان مستولی میگردد زیرا
تمامی این عوامل زائیده تفکر مادی و باور نداشتن واقعیتی غیر از عالم ماده و طبیعت
است.[2]
ادامه دارد.
[1] .درباره تابوت گفته شده است که همان صندوقی بوده است که
مادر موسی، موسی را در آن نهاد و در رود نیل افکند و بعد مورد احترام بنیاسرائیل
بود و به آن تبرک میجستند و موسی هنگام وفاتش الواح تورات را و آنچه در نزد او بود
از آیات و نشانههای نبوت در آن قرار داد و به وصی خود سپرد.