سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی

  سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی

حجت‌الاسلام‌والمسلمين محمدتقی رهبر

سبک
زندگی که برخی آن را «مهارت زندگی» یا «هنر زندگی» می‌نامند عبارت است از راه و
روش‌ها و سنت‌ها و آداب و عادات و رسوم و رفتارهائی که در ابعاد گوناگون زندگی
مردم جریان دارد و با اختلاف عقائد و جوامع انسانی تفاوت پیدا می‌کند.

انتخاب
سبک زندگی را از جهان‌شناسی، جهان‌بینی و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمی‌توان جدا کرد.
به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب و عادات، به‌ویژه آنچه جنبه راهبردی دارد
از نوع جهان‌بینی و تلقی انسان از آفرینش نشأت می‌گیرد.

همان گونه
که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهان‌بینی توحیدی نیز انسان
را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین می‌داند. بدیهی است که تنها انتخاب
سبک زندگی و راه و روش حیات در چهارچوبی که مهندس آفرینش طراحی کرده، شایسته هدف‌گذاری
و برنامه‌ریزی است. خط سیر آدمی را آفریدگار او و در جهت هدف والایی که از آفرینش
او داشته تعیین می‌کند و امر و نهی‌ها و بایسته‌ها و نبایسته‌هائی که در لوای
شریعت تعیین شده‌اند، انسان را به هدفی که همانا ابدیت و سعادت جاودانه اوست رهبری
می‌کنند.

جهان‌بینی
توحیدی  ایجاب می‌کند که انسان سبک و سیاق
زندگی خود  را بر اساس اصول پذیرفته شده
مکتب تنظیم کند، زیرا هر آنچه جز این، پوچ و بی‌حاصل است: « کلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا
وَجْهَهُ »(۱) : همه چیز رو به تباهی است، جز آنچه رو به خدا دارد.

این در
حالی است که جهان‌بینی مادی، انسان را حیوانی بارکش و مصرف‌کننده می‌داند و حاصلی
فراتر از همین زندگی مادی برای بشر متصور نیست: « والّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ
و یَأکُلُونَ کَما تَأکُلُ الأنعامُ و النّارُ مثویً لَهُم »: آنان که کافر شدند
کامجویی می‌کنند و می‌خورند آن گونه که چهارپایان می‌خورند و می‌چرند و آتش جایگاه
آنهاست. سرنوشتی بدتر از پوچی و بی‌حاصلی.(۲)

بنابراین
سبک زندگی را از نوع جهان‌بینی انسان نمی‌توان تفکیک کرد و در بنیان‌گذاری زندگی
می‌بایست مبانی معرفتی لحاظ شوند و لذا توجه به باورها و اعتقادات و بازسازی فرهنگ
دینی یعنی همان راهی که رهبران آسمانی پیمودند، پیش از انتخاب سبک زندگی الزامی
است و اگر زیربنای اعتقادات و باورها سست شود، همان گونه که بنای بدون شالوده استوار
دوامی ندارد، با امور روبنایی نیز کاری از پیش نخواهیم برد.

 

سبک
زندگی و خودباوری

مطلب
دیگری که در انتخاب شیوه و سبک زندگی و آیین زیستن تأثیر اساسی دارد هویت‌یابی و
خودباوری و رهایی از بیماری خودباختگی است. اگر انسان خود را بشناسد، به خود
اعتماد داشته باشد، استعدادها و توانمندی‌های خود را باور و به یک پایگاه مطمئن
تکیه کند، در انتخاب سبک زندگی و هدف‌گذاری، سنجیده و عاقلانه و عالمانه عمل خواهد
کرد.

در
روایات ما از این شناخت با عنوان برترین حکمت یاد شده است. علی«ع» می‌فرماید: « اَفضَلُ الحِکمَةِ مَعرِفَةُ الاِنسانِ نَفسَهُ
وَ وُقُوفُهُ عِندَ قَدرِهِ : برترین حکمت، شناخت انسان از خود و آگاهی به هویت و
جایگاه خویش است».

عالمان
و مصلحان و مربیان ژرف‌اندیش در باره این معرفت سخن‌ها گفته و نکته‌ها سنجیده‌اند.
شیخ بهاءالدین عاملی می‌گوید:

یک دم
به خود آی و ببین چه کسی

 به چه دل بسته‌ای به که همنفسی

ای مرکز
دائره امکان

و ای
زبده عالم کون و مکان

تو شاه
جواهر ناسوتی

خورشید مظاهر
لاهوتی

تا کی ز
علائق جسمانی

در چاه
طبیعت تن مانی

تا چند
به تربیت بدنی

قانع به
خزف ز دُر عدنی

صد ملک
ز بهر تو چشم به راه

ای یوسف
مصری به در آی ز چاه

تا والی
ملک وجود شوی

سلطان
سیر شهود شوی

این است
نگاه دینی و آسمانی به انسان یعنی شناخت درست
انسان، هدف آفرینش او، ارزش‌ها و منزلت‌ها و انتخاب نوع زندگی و آیین‌نامه حیات بر
اساس آن و اعتماد به نفس و خودباوری که تفصیل آن در حوصله این مقال نمی‌گنجد.

 این در حالی است که جهان‌بینی مادی و اومانیسم، فرویدیسم، کاپیتالیسم و مارکسیسم برآمده
از آن می‌کوشد از انسان یک حیوان مدرن و لوکس بسازد و آرمان‌های آدمیان را زیر پای
غرائز و امیال نفسانی له کند. در این نگاه، از معنویت، عدالت، اخلاق، ایثار، فداکاری،
والایی انسان خبری نیست و انسان خود برای زندگی در چهارچوب مادیات هدف‌گذاری و ارزش‌گذاری می‌کند و آیین زندگی می‌نویسد
که جز بیهودگی «نیهیلیسم» ثمره‌ای بر آن مترتب نخواهد بود.

 

نظام
سلطه و سبک زندگی

نظام
استکباری می‌کوشد انسان را در این قالب و با ساختار برگرفته از آن شکل بدهد و
اعتماد به نفس و خودباوری و معنویت‌گرایی و آزادگی را از او بگیرد. نظام استضعاف و
استکبار یعنی رنج بزرگ تاریخی انسان از همین جا پدید می‌آید.

جدا
کردن انسان از خدا و ارزش‌ و جایگزین کردن خدایان دروغین و بت‌های خودساخته دست
بشر و خواب کردن مردم با انواع سحرها و جادوها که شکل نوین آن دانش و تکنولوژی و
رعد و برق قدرت و بهره‌کشی و برده‌داری و استثمار و … و در نتیجه بی‌اعتماد ساختن
توده‌های مردم به هویت‌شان است، سیاستی است که از هزاران سال پیش ابزار دست
خودکامگان و مستکبران بوده است. قرآن کریم سیاست فرعونی را چنین ترسیم می‌کند:

« نَادَی
فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ
تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ» : فرعون به قوم خود گفت‌ آیا پادشاهی
مصر از آن من نیست؟ و این نهرها که از زیر قصرم جاری است، اینها را نمی‌بینید؟ آیا
من بهترم یا این (موسی) که از مردمی حقیر است و بیان درستی ندارد؟ چرا زیورهای طلا
به او داده نشده است یا فرشتگان او را همراهی نمی‌کنند و بالاخره « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ
فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ : (۳) و قوم خود را
تحقیر کرد و در نتیجه او را پیروی کردند. آنها گروه تبهکار بودند.

 این است سیاست کهن استکباری: تحقیر مردم، به رخ
کشیده شدن قدرت و ثروت و تجمل و بهره‌کشی در نظام سلطه‌گری و استضعاف توده‌ها که
تا به امروز ادامه داشته و نقطه مقابل دین و رهبران دینی است. این نظام‌ها نمی‌خواهند
آزادی انسان‌ها و اراده آنها و تصمیم‌گیری‌شان را در سرنوشت خویش بپذیرند و آن را
با منافع خود در تضاد می‌بینند، لذا می‌کوشند قیم‌مآبانه زندگی آنان را هر طور که
می‌خواهند شکل بدهند، فرهنگ برای آنها صادر کنند، مزدور استخدام کنند، حاکم
بگمارند و با ابزارهای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و… زندگی‌شان را بر
وفق مراد خود مدیریت کنند  و این یعنی مسخ
شخصیت و ارباب و نوکری!

طی سده‌های
اخیر و از آن زمان که پای استعمار به کشورهای اسلامی و غیراسلامی باز شد، نه تنها
ثروت‌ها و منابع و معادن ملت‌ها به غارت برده شد، بلکه مستکبرین ثروت‌های معنوی را
هدف گرفتند که ارزش آن با منابع طبیعی قابل قیاس نیست. آنان اعتقادات و افتخارات و
بینش و فرهنگ و دین و ناموس ملل زیرسلطه را تخریب کردند، با القای بی‌اعتمادی و بی‌هویتی
از آنها انسان‌های دست دوم ساختند و سبک زندگی مصرفی دلخواهشان، از نوع لباس
پوشیدن، آداب خوردن و خوابیدن، معماری و آرایش و مسائل خانواده و اختلاط زن و مرد
و ترویج بی‌غیرتی و بی‌حجابی و هتک حرمت حریم خانواده و روابط آزاد زن و مرد و
کلاه فرهنگی و زبان فرنگی و غذای فرنگی و پادشاه فرنگی را بر آنان تحمیل کردند. حتی برخی از منورالفکرها
و غرب‌زده‌ها گفتند ایرانی باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود.

هدف
نهایی مستکبران معارضه با اسلام و قرآن و ولایت اهل بیت«ع» بود، زیرا از ادیان
دیگر، چیزی که قابل معارضه باشد، ندیده بودند. در این میان دولت‌های دست‌نشانده و
واداده و سرسپرده در کشورهای اسلامی مجری طرح ضداسلامی بیگانه شدند. رضاخان در
ایران، آتاتورک در ترکیه، امان‌الله خان در افغانستان و شاهان و شاهزادگان در
کشورهای دیگر آشکارا به جنگ با شعائر اسلامی برخاستند تا سیمای جامعه اسلامی را به
سبک غربی‌ها ـ البته در ابعاد ضداخلاقی و ضداسلامی آن ـ شکل دهند و چه خسارت‌ها که
به دین و آیین و وطن وارد نکردند. اگر نبود نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی،
معمار اندیشه اسلامی در عصر ما و زدودن آثار جرم و جنایت شاهان، معلوم نبود ایران
به چه سرنوشتی دچار می‌شد.

هر چند
دشمنان قسم خورده اسلام دست‌بردار نیستند و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بی‌تفاوتی
ما هر روز بعد تازه‌ای می‌گیرد و کم‌کم کار به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف
به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای فرهنگ اسلامی و معارضه با این
تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی دشمن سخن گفته‌اند، کمتر
نامی بر زبان‌ها می‌رود. هم اکنون رهبری نظام از سبک زندگی اسلامی ایران سخن گفته
و بازسازی آن را در کشور گوشزد کرده‌اند تا ببینیم با این رهنمود رهبری چه می‌کنند؟!

پی‌نوشت‌ها

۱ـ قصص، آیه ۸۸.

۲ـ محمد، ۱۲.

۳ـ زخرف، ۵۴ـ۵۱.

 

 

سوتیترها:

1.

انتخاب سبک زندگی را از جهان‌شناسی، جهان‌بینی
و ایدئولوژی مبتنی بر آن نمی‌توان جدا کرد. به عبارت دیگر زیر بنای بسیاری از آداب
و عادات، به‌ویژه آنچه جنبه راهبردی دارد از نوع جهان‌بینی و تلقی انسان از آفرینش
نشأت می‌گیرد. همان گونه که نقش اومانیسم در انتخاب سبک زندگی قابل انکار نیست، جهان‌بینی
توحیدی نیز انسان را مخلوق خداوند با هدف متعالی و خلیفه او در زمین می‌داند.

 

2.

 

هر چند دشمنان قسم خورده اسلام دست‌بردار نیستند
و تهاجم فرهنگی دشمن در فضای بی‌تفاوتی ما هر روز بعد تازه‌ای می‌گیرد و کم‌کم کار
به جایی رسیده که تمام توجه ما معطوف به معیشت و نان و آب و غذا و مسکن شده و از احیای
فرهنگ اسلامی و معارضه با این تهاجم که رهبری معظم بارها هشدار داده و از ناتوی فرهنگی
دشمن سخن گفته‌اند، کمتر نامی بر زبان‌ها می‌رود.