بررسی مفاهیم خرافی در دین و
پیامدهای آن(2)
دكتر
مرضيه مختاریپور
برداشت خرافی از موضوع ملیت:
مسئلة ملیت، پدیدهای
بزرگ شده از تبار تعصب است که از قلمروی یک قبیله، طایفه و قوم به تمام مردم یک
سرزمین سرایت میکند و آثار و تبعات منفی آن نیز به فراخور گستردگی آن، تمامیت یک
کشور را دربرمیگیرد و مانع اتحاد و همزیستی و یکپارچگی پیروان یک دین میگردد.
استعمار نیز دقیقاً با توجه به این تأثیرات همواره کوشیده است به تعمیق خرافات در
سرزمینهای اسلامی بپردازد و موفقیتهای بزرگی را هم نصیب خود ساخته است.
ملیت که از خانوادة «خودخواهی» است و از حدود فرد و قبیله
تجاوز میکند و شامل افراد یک ملت میشود، خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی،
تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای
خود، تفاخر و امثال اینها را به همراه دارد.(۱) آنگاه که جمعی از
اصحاب پیامبر «ص» به حسب و موقعیت فامیلی خود نازیدند و از سلمان خواستند او هم
از تبار خود بگوید، سلمان در عبارتی کوتاه تمام آنها را به اسلام و محمد «ص» منتسب
و این مطلب را برای پیامبر«ص» بازگو کرد. پیامبر«ص» در پاسخ به کسانی که میخواستند
سلمان را به خاطر نژادش تحقیر کنند، فرمود: «یَا مَعْشَرَ قریشان حَسَبَ الرَّجُلِ
دِینُهُ وَ مُرُوءَتَهُ خُلُقُهُ وَ أَصْلَهُ عَقْلُهُ(۲): ای قریشیان
همانا موقعیت هر شخصی دینش و مردانگیاش، اخلاقش و ریشة او عقل اوست.
پیغمبر اکرم «ص» در روایتی افتخار به اقوام گذشته را یک چیز
گندناک میخوانند و مردمی را که بدینگونه از کارها خود را مشغول میکنند به
«جعل3» تشبیه میکند: «لیدعن رجال فخرهم به اقوام، انما هم فحم من فحم جهنم. او
لیکونن اهون علی الله من الجعلان التی تدفع بانفها النتن».(۳): آنان که
به قومیت خود تفاخر میکنند، این کار را رها کنند و بدانند که این مایههای افتخار
جز ذغال جهنم نیستند و اگر آنان دست از این کار نکشند، نزد خدا از جعلهایی که
کثافت را با بینی خود حمل میکنند پستتر خواهند بود.
ایشان سلمان ایرانی و بلال حبشی را همانگونه با آغوش باز
میپذیرفتند که ابوذر غفاری و مقداد بن اسود کندی و عمار یاسر را و چون سلمان
فارسی توانسته بود گوی سبقت را از دیگران برباید، به شرف «السلمان منا اهل البیت»(۴)
نائل شد. رسول اکرم «ص» همواره مراقبت میکردند که در میان مسلمین تعصبات قومی که
خواه ناخواه عکسالعملهایی را در دیگران ایجاد میکرد، به میان نیاید.(۵)
مسئلة سعد و نحس ایام:
موضوع سعد و نحس
روزها گر چه ظاهراً آسیبی به اعتقادات دینی نمیزند و در دین اسلام به عنوان مسئله مطرح نیست، لکن همین
موضوع ممکن است در شرایط خاص مسئلهساز شود و آن در صورتی است که اعتقاد به سعد و
نحس جزو اسلام تلقی گردد که طبیعتاً با آن به عنوان بدعت برخورد خواهد شد.
از نگاه استاد مطهری از این موضوع میتوان دو نوع برداشت داشت؛
یکی مثبت و مورد تأیید و تشویق اسلام و دیگری منفی و مردود از نظر اسلام. در موضوع
نحوست ایام، دو مسئله وجود دارد. یکی آن که ما برخی از روزهای سال را مبارک و برخی
را به اعتبار حادثهای که در آن روز واقع شده، نحس و شوم میشماریم و مقصود ما این نیست که این روز از آن
جهت که این روز است مبارک یا شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما
یادآور حادثة پربرکت یا شومی است. به این معنا البته برخی از روزها مبارکیاند و حتی
میتوان دستورات شرعیای را بر اساس این روزها برقرار کرد تا یادآور آن حادثه
باشند.
روی دیگر مسئله این است که معتقد باشیم این روز ذاتاً و
بدون اینکه یادآور رخداد خوب یا بدی باشد، مبارک یا شوم است. چنین اعتقادی البته
پایه و اساس درستی ندارد و مردود است.
اعتقاد خرافی نحس بودن سیزده
عدد سیزده از دیر زمان در بین مردم مورد نفرت
بوده است و هم اکنون نیز کمابیش شاهد چنین پدیدهای هستیم. مردم در سیزده نوروز به
همین خاطر در خانه نمیمانند و برخی معتقدند اگر بیرون نروند، ممکن است بلایی بر
سرشان نازل شود. عدهای هم از هر اقدامی در سیزده ماه صفر بهشدت پرهیز میکنند.
بهراستی آیا تا کنون کسی از خود یا یک متفکر پرسیده است چرا باید از عدد سیزده
وحشت داشت؟ چه فرقی بین سیزده و دوازه و چهارده وجود دارد؟ وقتی عدد به سیزده برسد،
تحت چه فعل و انفعالاتی برای انسان خطر آفرین میشود؟ چرا باید این حکم را بدون
استدلال پذیرفت؟
از نشانههای بارز خرافه تقلید کورکورانه از
دیگران است. اگر کتابهای سیرة پیامبر «ص» اعم از کتابهای شیعه و سنی را مطالعه
کنیمف چنین مواردی را نمیبینیم. مثلاً پیامبر «ص» در هیچ جا نگفتند امروز دوشنبه
است و برای مسافرت خوب نیست؛ امروز سیزده عید نوروز است، هر کس بیرون نرود گردنش
میشکند (آن هم از سیزده جا نه از یک جا!)(۶)
کتاب مقدس و خرافات
به نظر محققین
اسلامی و بعضی از محققین غیر اسلامی، الهی بودن تورات و انجیل موجود غیر قابل قبول
است. اهل کتاب براساس یک جزم عقیدتی، تورات را تألیف حضرت موسی«ع» میدانند و
مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی«ع» اصولاً کتابی نداشته و اناجیل، زندگینامه و
احادیث وی است.
یکی از قدیمیترین و معروفترین نقدهای تورات و سایر رسالههای
کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی «اسپینوزا» در کتابی به نام «رسالهای در الهیات و
سیاست» انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین مینگارد: «تقریباً همۀ اهل کتاب
معتقدند که موسی «ع» تورات را تألیف کرده است، به گونهای که فرقۀ فریسیان از یهود
در تأکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانستهاند. به همین دلیل «ابن عزرا» که
دانشمندی نسبتاً آزاداندیش بود جرئت نکرد نظر خویش در این باب را اظهار کند و تنها
با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد، اما من بدون ترس و
واهمه پردۀ ابهام از روی سخنان ابن عزرا بر میدارم و حقیقت را برای همه آفتابی میکنم».
سپس اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانۀ تورات میپردازد و اثبات میکند که
نویسندۀ آنها نمیتواند حضرت موسی«ع» باشد، بلکه نویسندۀ آنها سالها پس از وی میزیسته
است(۸)
مسیحیان هم در بارۀ چهار انجیل معتقدند که حواریون و
حواریونِ حواریون، آنها را سالها پس از حضرت عیسی«ع» نگاشتهاند. در آغاز مسیحیت،
تنها کتابهای عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی
راه یافتند.»(۹) در متن چهار
انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد.(۱۰)
قرآن کریم در موارد مختلف بیان میکند که کتب آسمانی تحریف
شدهاند و کسی جز علمای آنها، عامل تحریف آنها نبودهاند. به عنوان نمونه در آیهای
میفرماید: «پس واى بر آنها که نوشتهاى را با دست خود مىنویسند، سپس مىگویند این
از طرف خداست تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه که با دست
خود نوشتند و واى بر آنان از آنچه (از این راه) به دست مىآورند!»(۱۱) در
آیۀ دیگری میفرماید: «ولى به خاطر پیمانشکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم و
دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم. آنها کلمات الهى را تحریف و بخشى از آنچه
را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند…».(۱۲)
مسلمانان از دیرباز معتقد بودند تورات و انجیلی که خداوند متعال نازل کرده
است، دستخوش تحریف و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت«ص» از آنها حذف و
خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است. به چند نمونه اشاره میشود:
۱ـ خداوند بر کرسی مینشیند و لباسی زیبا و مویی پشمین
دارد: «و نظر میکردم تا کرسیها برقرار شد و قدیمالایام ـ موجود ازلی ـ جلوس
فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعلههای آتش و چرخهای
آن آتش ملتهب بود».(۱۳)
2ـ بعضی خداوند را
دیدند، در حالی که زیر پاهایش به زینت آراسته بود: «و موسی با هارون و ناداب و
ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل بالا رفت و خدای اسرائیل را دیدند و زیر
پاهایش مثل صنعتی از یاقوت کبود شفاف و مانند ذات آسمان در صفا».(۱۴)
اگر تورات فعلى را بررسى قرار کنیم مىبینیم در چندین مورد، اباطیل و خرافاتی
در بارۀ پیامبران معصوم و اولوالعزم«ع» نیز وارد شده است. اگر هیچ دلیل قاطعى براى
تحریف و تغییر تورات و راهیابی خرافات به آن وجود نداشت، همین یک دلیل کافى بود.
اکنون چند نمونه را بیان میکنیم:
الف) نسبت دادن شرابخواری به حضرت نوح(۱۵)
ب) توهین به اسماعیل«ع».(۱۶)
ج) توهین به لوط«ع».(۱۷)
د) نسبت پسر دادن به عیسی«ع».(۱۸)
هـ). توطئه یعقوب«ع» علیه برادرش و غصب نبوت.(۱۹)
و) نسبت زنا به حضرت داود«ع».(۲۰)
ز) کشتی گرفتن حضرت یعقوب«ع» و خداوند متعال: «خداوند تا صبحدم با یعقوب کشتی
میگیرد و برای رهایی از دست یعقوب به او پاداشی میدهد: (و یعقوب تنها ماند و
مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت. و چون او دید که بر وی غلبه نمییابد،
کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد.
پس گفت: مرا رها کن زیرا که فجر میشکافد. گفت: تا مرا برکت ندهی، تو را رها
نکنم. به وی گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفت: از این پس نام تو
یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و
نصرت یافتی. و یعقوب از او سئوال کرد: مرا از نام خود آگاه ساز. گفت: چرا
اسم مرا میپرسی؟ و او را در آن جا برکت داد. و یعقوب آن مکان را «فِنیئیل»
نامیده، گفت: زیرا خدا را رو به رو دیدم و جانم رستگار شد».(۲۱)
در کتاب مقدس گاهی اوقات پیامبران الهی مأمور به اوامر نامعقولی میشوند: «تو
(حزقیال) باید با مدفوع خشک انسان آتش بیفروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن
را در جایی بخور که همه ببینند. خداوند فرمود: بدین سان قوم اسرائیل در میان
اقوامی که پراکندهاش کردهام، نان ناپاک خواهد خورد، امّا من گفتم: ای خداوند
متعال، من هرگز خود را آلوده نکردهام. از کودکی تا کنون من گوشت حیوانی را که
مرده باشد یا به وسیله حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخوردهام. من هرگز غذایی را
که ناپاک شمرده میشد، نخوردهام. آنگاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه میدهم
که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی».(۲۲)
به راستى یهودیان و مسیحیان که به تورات کنونى معتقدند چه جوابى براى این
خرافات دارند و این رسواییها را چگونه مىپذیرند؟ تنها لازم است انسان لحظاتی را
به فکر فرو رود. به راستی اگر پیامبران الهی از دید کتاب مقدس این گونهاند،
مردمان عادی و پیروانشان چگونه خواهند بود؟! این در حالی است که قرآن کریم،
پیامبران الهی را بهترین و پاکترین انسانها معرفی میکند. کافی است کمی با قرآن
مأنوس باشیم تا تفاوت را احساس کنیم.
با توجه به آنچه گذشت، شکّی نیست که آیین یهود و مسیحیت دچار تحریف و آلوده به
خرافات شده است، چون کتاب مقدّس که سند مکتوب هر آیین است، مورد دستبرد قرار گرفته
و اعتبار آن مخدوش است. آیینی که اعتبار آن مخدوش شد مسلماً نمیتواند راه سعادت و
تکامل را به بشر معرفی کند و این مکتب نمیتواند برترین آیین باشد.
چشم زخم: واقعیت یا خرافه؟
یکی از اموری که در فرهنگ مردم رواج یافته و از خرافه بینصیب نمانده، چشم زخم
و شورچشمی است؛ یعنی فردی با نگاهی خاص به دیگری آسیب برساند. نظر اسلام در این باره
میتواند سودمند باشد و ما را از خرافات باز دارد.
چشم زخم از منظر قرآن
دو آیه از قرآن را بسیاری از مفسران به چشم زخم ارتباط دادهاند.
۱ـ سوره یوسف آیه ۶۷: در این آیه خداوند متعال میفرماید: «و گفت ای پسران
من، سفارش میکنم که چون به مصر رسیدید، همه از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای
مختلف درآیید و بدانید که از خدا چیزی شما را بینیاز نتواند کرد که هیچکس
فرمانروای عالم جز خدا نیست. من بر او توکل میکنم و باید صاحبان مقام توکل هم بر
او اعتماد کنند».(23)
یکی از احتمالاتی که در تفسیر این آیه گفته شده، «چشم زخم» است. از آنجا که
برادران یوسف، نیکو روی و خوشقامت بودند و تعدادشان نیز بسیار بود، پدرشان حضرت
یعقوب«ع» ترسید که مردم مصر آنها را چشم بزنند، از این رو به فرزندان خود سفارش
کرد که از یک دروازه وارد نشوند؛ بلکه پراکنده و از دروازههای متعدد وارد شوند تا
چشم نخورند.
۲ـ سوره قلم آیه ۵۱: این آیه در فرهنگ عمومی مردم به آیه «اِن یَکاد» شهرت
دارد و پناهگاه آنان برای جلوگیری از چشم زخم است. خداوند در این آیه میفرماید:
«ای رسول! نزدیک بود که کافران به چشمان بد، چشم زخمت زنند که چون آیات قرآن
بشنوند از شدت حسد گویند که همانا آن عجب دیوانه است».
علامه طباطبایی در تفسیر خود میفرماید: «بسیاری از مفسران «لیزلقونک
بابصارهم» را به چشم زخم تفسیر کردهاند. هیچ دلیل عقلیای برای نفی چشم زخم وجود
ندارد و چه بسا مواردی وجود دارد که بر چشم زخم قابل انطباق است».(24)
در شأن نزول این آیه در تفاسیر آمده است که گروهی از قریش، افرادی از قبیله
بنیاسد را که به چشم زخم و شورچشمی شهرت داشتند اجیر کردند تا با این وسیله به
رسول خدا«ع» آسیب برسانند. در وصف بدچشمی برخی از افراد بنیاسد آوردهاند که برخی
از آنان چنان بد چشم بودند که آنها را زندانی کرده بودند تا مبادا به دیگران آسیبی
بزنند. همین افراد موقعی که پیامبر اکرم «ص» قرآن تلاوت میکرد، نزد پیامبر میآمدند
و میگفتند: «این مرد چقدر فصیح است! و چقدر زیبا سخن میگوید!» ولی خداوند
فرستاده خود را از گزند چشم زخم آنها محافظت کرد.( 25)
چشم زخم از منظر روایات
روایات زیادی در باره چشم زخم وارد شده است. این روایات را میتوان به دو دسته
تقسیم کرد:
۱ـ روایاتی که در صدد اثبات واقعی بودن چشم زخم هستند.
الف) رسول اکرم «ص» میفرماید: «چشم زخم حق است و قله کوه را پایین میآورد».(26)
در بسیاری از روایات علاوه بر اینکه به حقیقی بودن چشم زخم تأکید شده، به تأثیر
شدید آن نیز توجه داده شده است.
ب) در حدیث دیگری رسول خدا«ص» میفرماید: «همانا چشم زخم انسان را داخل قبر و
شتر را وارد دیگ میکند».(27) سیرۀ پیامبر اکرم«ص» نیز گواه این است که
ایشان چشم زخم را امری واقعی میدانستند و برای مقابله با آن راهکارهایی را میفرمودند
و خود نیز این راهکارها را به کار میبردند. روایت شده که امام حسن و حسین«ع» در
اثر چشم زخم مریض میشوند و پیامبر خدا«ص» برای بهبودی آنها به سفارش جبرئیل«ع» از
حرز و دعای خاصی استفاده میکنند.(28)
۲ـ
برای جلوگیری از چشم زخم در روایات به هیچ
درمان مادیای اشاره نشده، بلکه در همۀ آنها به نوعی یاد خدا مفید شناسانده شده
است.
الف) رسول خدا «ص» میفرمایند: «چشم زخم حق است. هر کسی از چیزی در باره
برادرش به شگفت آمد، باید در آن خدا را یاد کند که بیشک اگر خدا را یاد کند، چشم
زخم به او آسیبی نخواهد رساند».(29)
ب) امام صادق«ع» در حدیثی برای در امان ماندن از چشم زخم سفارش میکنند که سه
بار ذکر «ماشاءالله لا حول و لا قوٌه الٌا بالله العلیٌ العظیم» گفته شود.
ج) حرز و دعایی که پیامبر اکرم«ص» به توصیه جبرئیل«ع» برای درمان بیماری امام حسن
و امام حسین«ع» استفاده کردند، این است: «اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ
القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و
الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس».( 30)
د) در احادیث دیگری گفتن « تبارکالله احسن الخالقین اللهم بارک فیه»( 31)
و تلاوت سورههای حمد، توحید، ناس، فلق و آیتالکرسی توصیه شده است.(32)
بنتبراین مسئله چشم زخم واقعیت دارد، هر چند مقداری با خرافات مخلوط شده و
برخی حساسیت بیش از حد دارند و هر اتفاقی را به چشم زخم و شورچشمی و… ربط میدهند!
اسپند دود کردن و استفاده از مهرههای آبی برای دور کردن چشم زخم مبنای روایی
ندارد، (البته امکان اینکه برخی از سنگها در رفع چشم زخم مؤثر باشند، نفی نمیشود)
ولی به هر حال با توکل بر خدا و پناه بردن به او به خدا و دادن صدقه و خواندن
ادعیه وارد شده میتوان از شرّ چشمزخم در امان بود.
پینوشتها
۱ـ
مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، 1362، صص62-61.
۲ـ
کلینی، 1365، الکافی، ج 8، ص 181.
۳ـ
مطهری، خدمات متقابل اسلام وایران، 1362، ص74.
۴ـ
سفینه البحار، مادة «سلم».
۵ـ
همان، ص 67.
۶ـ مطهری، سیره، 1368، صص80-81، به نقل از محمدحسین، 1385.
۸ـ توفیقی، 1385؛ ص
103.
۹ـ همان، ص ۱۶۴.
۱۰ـ همان، ص231.
۱۱ـ بقره، آیه 79.
۱۲ـ مائده، آیه 13.
۱۳ـ
دانیال، فصل ۷، آیه ۹.
۱۴ـ
سفر خروج، فصل ۲۴، آیه ۹ و ۱۰.
۱۵ـ کتاب مقدس، سفر
پیدایش، ۹، ۲۱.
۱۶ـ همان، ۱۶، ۱ – ۱۶.
۱۷ـ همان، ۱۹، ۳۰ – ۳۸.
۱۸ـ همان، انجیل
لوقا، ۱، ۲۶ – ۳۳.
۱۹ـ همان، سفر
پیدایش، ۲۷، ۱- ۴۰.
۲۰ـ همان، سموئیل
دوّم، فصل ۱۱، ۱- ۲۷.
۲۱ـ همان، سفر
پیدایش، فصل ۳۲، ۲۴- ۳۱، به نقل از سایت www.islampedia.ir.
۲۲ـ همان، حزقیال،
فصل ۴، آیات ۱۲- ۱۵، به نقل از سایت www.islampedia.ir.
23ـ ترجمه الهی
قمشهای، ۱۳۸۱.
24ـ طباطبایی،
المیزان فی تفسیر القرآن، 1372،ج ۲۰، ص ۵۰.
25ـ قمی، سفینهالبحار،
1416، ج ۶، ص ۵۹۰، به نقل از سایت www.islampedia.ir.
26ـ شریف رضی،
المجازات النبویه، ص ۳۶۷.
27ـ مجیدی، نهجالفصاحه، 1379، ج ۲، ص ۷۰۴،
مجلسی، بحارالانوار، 1404، ج ۶۰، ص ۳۹.
28ـ مجلسی، بحارالانوار، 1404، ج ۹۲، ص
۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.
29ـ همان، ج ۶۰، ص
۲۵.
30ـ همان، ج ۹۲، ص
۱۳۲، ج ۶۰، ص ۱۸.
31ـ مجیدی، نهجالفصاحه،
1379، ج ۲، ص ۷۰۱.
32ـ همان، ج ۶۰، ص
۲5.
سوتیتر:
ملیت که از خانوادة «خودخواهی» است و از حدود
فرد و قبیله تجاوز میکند و شامل افراد یک ملت میشود، خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی،
تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیبهای ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبیهای
خود، تفاخر و امثال اینها را به همراه دارد.