انواع
دوگانه حسن ادب
مرحوم آيت اله حاج آقا مجتبي
تهراني (ره)
1ـ ادب انسانی و
معنای آن
ادب در
علم اخلاق و مباحث معرفتی به دو بخش تقسیم میشود:
ادب انسانی، ادب الهی. ادب انسانی عبارت است از روش رفتاریای که از آنچه عقل عملی حکم میکند به دست آمده است، یعنی ادب
به یک معنا حفاظت عملی نسبت به مرزهای شناخته شدهای است که از ناحیۀ عقل عملی
تأیید شده است.
انسان
دو گونه عقل دارد: عقل نظری و عقل عملی. عقل نظری عبارت است از آن نیرویی که انسان
به وسیلۀ آن کلیّات را ادراک میکند و زیربنای تمام ادراکات انسان
نسبت به اصول اعتقادی است. عقل عملی نیرویی است که انسان به
وسیلۀ آن حُسن و قبح اشیا و افعال، یعنی زیبایی و زشتی آنها را درک میکند. گاهی از عقل عملی به قوّۀ تشخیص بایدها و نبایدها هم تعبیر میکنند.
ادب
انسانی در حقیقت مراقبت و حفاظت عملی نسبت به روش رفتاری است تا انسان از مرزهای
شناخته شدۀ انسانی تجاوز
نکند، به شناسایی و ادراکات عقل عملی مربوط میشود و ربطی به عقل نظری ندارد. این
طور نیست که اگر كسی به مبدأ، معاد و دیگر اصول اعتقادی
باور نداشته باشد، بهطورکلی فاقد ادب باشد؛ بلکه انسان به حكم این كه صاحب عقل عملی
است، زشتی و زیبایی کارها را میفهمد و میتواند به همان اندازه ادب داشته باشد.
2ـ ادب الهی و معنای آن
قسم دوم
ادب یعنی ادب
الهی عبارت است از روش رفتاری و گفتاریای که
مرزهای آن از ناحیۀ خداوند
شناسایی و القا گردیده
است. به تعبیر دیگر ادب الهی حفاظت
عملی نسبت به مرزهای شناخته شدهای است كه
از ناحیۀ خداوند
مورد شناسایی قرار گرفتهاند. پس گاهی این عقل عملی است که میگوید این عمل نیک است و یک وقت خداوند میگوید. ملتزم شدن به حدود عقلی و شرعی و
مرزشناسی، ادب است و ادب نیز به حسب درککنندۀ مرزها، به اقسام مختلف انسانی و
الهی تقسیم میشود.
رابطۀ
عقل و حُسن ادب در معارف اسلامی
ادب
انسانی، فعلیت و ظهور عقل عملی است
در
روایتی آمده است: ادب، صورت عقل است(1). اگر بخواهیم این
مسئله را در یک قالب علمی توضیح دهیم باید بگوییم که در عالم ماده هر موجودی از
ممکنات، دارای یک «هیولی و قوّه» و «صورت و فعلیّت» است.(2)
به تعبیر دیگر شیء گاهی در حال قوه و استعداد است و گاهی به فعلیّت میرسد و صورت
فعلیّه پیدا میکند. عقل عملی است که مشخص میکند چه
رفتاری زیباست و چه رفتاری زشت.(3)
اگر كسی بخواهد رفتار و گفتار زیبا در او تبلور پیدا کند و به فعلیت برسد،
باید آن رفتار را آن قدر تکرار کند تا تدریجاً به صورت یک روش رفتاری و یا یك
ملکۀ اخلاقی در بیاید. اینجاست که روش گفتاری و رفتاری شخص، یعنی ادب و صورت و فعلیت عقل عملی او
شکل میگیرد.(4)
ادب
الهی، فعلیت و ظهور عقل نظری است
هرچند
ریشۀ تمام اقسام ادب را باید در عقل جستجو كرد، اما ادب الهی، برخاسته از عقل نظری
است. عقل نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن کلیات ادراک میشوند و منشأ استدلالات
عقلیّهای است که به صحیح بودن آنچه که الله تعالی بیان میفرماید، حكم میکنند. از
این جهت، زیربنای مبدأ، معاد و نبوت و همچنین وحی و تشریع الهی، عقل است.
عقل
نظری نیرویی است که به وسیلۀ آن اصول اعتقادی صحیح را پیدا میکنیم و بعد از
اعتقاد به آنها، به مسئلۀ وحی، احکام الهی و… التزام عملی پیدا میکنیم. منظور
از این احكام، روشهای رفتاریای هستند که
از ناحیۀ خداوند مشخص شدهاند، بنابراین عقل، زیربنای ادب، اعم از ادب انسانی و
ادب الهی بهشمار
میآید.
ادب
برخلاف عقل، امری اکتسابی و نیازمند تکرار است
عقل
موهبت الهی است؛ یعنی اکتسابی نیست که لازم باشد انسان برای به دست آوردن آن تلاش
کند؛ ولی ادب که مترتب بر شناخت عقلانی است، اکتسابی است.
امام
هشتم«ع» در روایتی به ابوهاشمجعفری فرمودند: عقل عطیه و موهبتی الهی است كه در
فطرت هر انسانی وجود دارد.(5) امّا ادب را باید با تلاش بهدست آورد. اگر کسی برای تحصیل
ادب تلاش کند، آن را بهدست میآورد.(6)
اما اگر کسی بخواهد تلاش کند تا عقل را به دست آورد، خود را بیجهت به زحمت می اندازد و چیزی دستش را نمیگیرد.(7)
چون عقل را نمیتوان به دست آورد؛ بلكه باید آن را بهکار انداخت. اگر كسی بگوید:
برو عقل پیدا کن! یا شوخی میكند و یا نمیداند
که مسئله چیست؛ امّا کسی که در مقام نکوهش میگوید: عقلت را به کار بینداز! حرفش
کاملاً صحیح است. این یعنی آنکه از موهبت الهی عقلت استفاده کن!
در
روایت دیگری آمده است: ادب انسانی و دین
که همان ادب الهی است، ریشه در عقل موهبتی دارند؛(8) یعنی هرگاه عقل نظری بارور شود، دینداری و
هرگاه که عقل عملی بارور شود، ادب انسانی محقق و متبلور میشوند.(9)
وجوه
اشتراک و افتراق ادب انسانی با ادب الهی
ادب انسانی و ادب الهی منافاتی با یکدیگر ندارند. ادب الهی، ادب انسانی
را نیز در برمیگیرد، یعنی در هر جایی که ادب الهی وجود دارد، ادب انسانی هم موجود
است، امّا برعکس این قضیه صحیح نیست. اگر بخواهیم این مطلب را در قالب قواعد منطقی
بریزیم باید بگوییم که نسبت بین ادب انسانی و الهی، نسبت عموم و خصوص مطلق است.
یعنی هر چیزی كه ادب انسانی میگوید، در دل ادب الهی نیز قرار دارد، چون آنچه که
خداوند راجع به رفتار و گفتار انسانها بیان میفرماید، مطابق آن چیزی است که عقل عملی میگوید و تمام احكام و آداب الهی بر طبق سازمان وجودی
انسان است. از این روست که فرمودهاند: «کُلَمّا حَکَمَ بِهِ الشَّرع حَکَمَ بِهِ
العَقل».(10) البته انسان باید زحمتهای بسیاری را متحمل شود تا بتواند
این معنا را از درون عقل عملیاش بیرون
بکشد.
اولین
وجه افتراق: «تفاوت در محدوده و دامنۀ
شناخت»
امّا
وجه افتراق این دو با یکدیگر این است که دایرۀ ادب الهی بسیار گستردهتر از ادب
انسانی است و ادب انسانی دایرۀ کوچکی را در برمیگیرد. ادب انسانی، تنها به اعضا و جوارح ظاهری انسان میپردازد كه از این جهت در اصطلاح به آن «ادب ظاهری» گفته میشود. این ادب، به چشم، گوش، دست، پا، زبان
و بهطور كلی به روش رفتاری و گفتاری ظاهر انسان مربوط میشود و این كه انسان در
موارد و شرایط مختلف چگونه سخن بگوید؟ چه چیزی بشنود؟ چگونه نگاه کند؟ و امثال این
مواردی كه ما به آن اعمال ظاهری میگوییم. اما
ادب الهی تنها مربوط به اعضا و جوارح ظاهری انسان نیست. ادب الهی هم اعضای ظاهری و
هم قوای باطنی انسان را در بر میگیرد.
تنها
یک درجه از درجات ادب مربوط به اعضا و جوارح میشود که همان ادب ظاهری است. اهل
معرفت در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل میپردازند و لذا دایرۀ
ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیعتر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر و
باطن را در بر میگیرد.
در ادب انسانی
برخلاف ادب الهی، تنها چیزی که میتواند از نظر باطنی با ظاهر انسان همراه شود، قوۀ
شهوت و غضب اوست؛ یعنی عقل عملی برای ظاهر و باطن یک انسان، حتّی اگر به مبدأ و
معاد و ماورای طبیعت اعتقاد
نداشته باشد، آدابی دارد که او باید به آنها پایبند باشد، بر اساس آنها رفتار کند
و از مرز خود تجاوز ننماید. ادب انسانی حداكثر این كه جلوی شهوت و غضب فرد را میگیرد.
گاهی از این مسئله تعبیر به وجدان میکنند، ولی
ادب الهی مافوق اینهاست و به تمام ابعاد وجودی انسان نظاره دارد.
دومین
وجه افتراق: «تفاوت در سلامت و مصونیت»
ادب
انسانی خاصیت آفتپذیری دارد ولی ادب الهی، آفتپذیر نیست و برخلاف ادب انسانی اطمینانبخش است. نمونههای
بسیاری ادب انسانی داشتند، ولی به رستگاری و فلاح نرسیدند، ولی کسی که مؤدب به
آداب الهی باشد، قطعاً به فلاح و رستگاری میرسد. لذا هر نوع رفتاری اگر پشتوانۀ
الهی نداشته باشد، آفتپذیر است و نتیجه نمیدهد.
در
روایتی آمده است: هرکس که آداب الهی نداشته باشد، مسلماً ادب انسانی برای او
کاربرد اصلاحی نخواهد داشت(11) ادب انسانی آن گاه کاربرد دارد که شخص، خود را ملزم
به ادب الهی ساخته باشد.
علی«ع»
میفرمایند: اگر کسی به آداب الهی مؤدب شود، به رستگاری دائم خواهم رسید(12). به تعبیر دیگر خطر تخلّف از دیدگاه عقل
عملی بدون پشتوانۀ دیدگاه عقل نظری زیاد است.
«آزادی
مطلق و بیادبی» یعنی حیوانیت محض
كسی
كه سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش میخواهد رفتار میکند و در روش
رفتاری پیرو حیوان درونی خویش
است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بیروشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر میکنیم. از آنجا كه در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد،
در رفتار خود از سبك بیروشی استفاده میكنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است
كه در مقابل ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد.
رویارویی
ایمان و کفر، رویارویی حُسن ادب و سوء ادب
رابطه ادب الهی و ادب انسانی، یك رابطۀ تنگاتنگ
است. رویارویی كفر و ایمان در واقع رویارویی بیادبی و ادب بوده است. انبیا و
اولیا انسانها را به ادب یعنی روش رفتاری صحیح و نیک
دعوت میکردند، امّا كسانی در مقابل میگفتند انسان
همانند حیوان هیچ مرزی در رفتار و گفتارش ندارد. از آنجا که ادب یك روش رفتاری است،
لذا اگر کسی در ظاهر از ادب صحبت و در عمل بر خلاف آن رفتار کند، چیزی جز نفاق
نیست و همین که «برخلاف آنچه که میگوید عمل میکند» نیز نوعی بیادبی محسوب میشود.
پینوشتها
1ـ غررالحكم، ص 247.
2ـ این اصطلاحات فلسفی است و من چارهای ندارم که
برای بیان روایت به آنها اشارهای داشته باشم.
2ـ البتّه این مسأله به نسبت اشخاص و شرائط خاص
تفاوت دارد.
4ـ گویا عقل عملی در ابتدا، در انسان صرفاً جنبۀ
هیولایی داشته و استعداد محض بوده است، امّا وقتی احکامی كه شناسایی شده به فعلیّت
برسد، لباس هستی به تن كرده و تحقّق خارجی پیدا میكند.
5ـ گاهی این تعبیر نیز وجود دارد که عقل در جبلّت
هر انسانی وجود دارد.
6ـ الكافی، ج 1، ص 23.
7ـ در بعضی از نسخهها
آمده است: «لَمْ يَزْدَدْ بِذلِكَ إِلَّا جُهْداً»؛ یعنی خودش را سختی انداخته و
زحمت خودش را زیاد کرده است.
8ـ غررالحكم، ص87.
9ـ واقعاً وقتی که انسان این روایات را میبیند، خیلی شعف پیدا میکند که این همه معارف بلند
و پرمغز در جملات کوتاه آمده است. دلیل این زیبایی و ظرافت آن است که این روایات
از ناحیۀ کسانی صادر شده است که به جمیع سازمان وجودی انسان آگاهی کامل دارند.
10ـ عللالشرائع، ص 194.
11ـ غررالحكم، ص 248.
12ـ بحارالأنوار، ج 89، ص 209.
سوتیترها:
1.
اهل معرفت برای ادب درجاتی را قائل میشوند که تنها یک
درجه از این درجات، مربوط به اعضا و جوارح میشود که همان ادب ظاهری است. اهل معرفت
در درجات بعدی به ادب نفس، ادب قلب، ادب عقل و ادب تخیل میپردازند. به همین جهت،
دایرۀ ادب الهی از ادب انسانی بسیار وسیعتر است و سراپای وجود انسان، از جهت ظاهر
و باطن را در بر میگیرد. تنها دست و پا و چشم و گوش احتیاج به ادب ندارند، بلكه فکر
و خیال و قلب و حتی عقل انسان نیز محتاج ادب هستند.
2.
كسی كه سوء ادب دارد، کاملاً مطابق روشی که نفسش میخواهد
رفتار میکند و در روش رفتاری پیرو حیوان درونی
خویش است. حیوانات هم روش رفتاری دارند، امّا روش رفتاری آنها بیروشی است که ما از آن به «آزادی مطلق حیوانی» تعبیر میکنیم. از آنجا كه در حیوانات مرزشناسی وجود ندارد، در رفتار
خود از سبك بیروشی استفاده میكنند. این روش رفتاری همان ادب حیوانی است كه در مقابل
ادب انسانی و ادب الهی قرار دارد