مسئولیت متقابل
اجتماعی
حضرت آيتالله مصباح يزدي
طرح بحث
اصل
سعادت انسان به ايمان به خدا بستگی دارد و لازمه آن انجام اعمال صالح است. اين
مطلبي است که آیات و روايات بسیاری بر آن دلالت دارد. اما در میان آیات قرآن، سوره
عصر خصوصياتي دارد که سؤالاتي را برميانگيزاند از قبيل آنکه: آيا تواصی به حق و
تواصی به صبر در عرض ايمان و عمل صالحاند و آنچه موجب سعادت و نجات ميشود چهار
چيز است، يا اينکه عمل صالح شامل تواصي به حق و تواصي به صبر هم ميشود و این دو
نیز از مصاديق عمل صالحاند؟ اگر اين دو نیز از اعمال صالحاند چرا جداگانه ذکر
شدهاند؟
سؤال
ديگر درباره تفاوت لحن دو جمله اخیر با جملههاي قبلي است. درباره ایمان و عمل
صالح تکلیف متوجه هر فرد نسبت به خودش است، اما در مورد صبر و ملازمت حق، بر تواصی
به این دو عمل تأکید شده است، چرا این لحن تغيير کرده است؟
به نظر
ميرسد که تواصي به حق و تواصي به صبر، مصاديقي از عمل صالح است و ذکر اين دو
مصداق خاص از اعمال صالح و برجسته کردن آنها به خاطر توجه دادن به ویژگی و اهمیت
این دو عمل است. حال سؤال میشود که مسأله رعايت حق چه اهمیتی دارد که اینگونه
برجسته شده و میفرماید اهل سعادت، یکديگر را به ملازمت حق سفارش ميکنند.
خطر جهل
مرکب
درست
است که وقتي ميفرمايد: ملاک سعادت، ايمان و عمل صالح است، تکليف براي همه روشن
است و هر انساني بايد بکوشد ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد. ولي بسياري از
اوقات در مقام عمل، شناختن مورد تکليف و انجام دادنش مورد ابهام و حتی گاهی مورد
مغالطه واقع ميشود، بهگونهای که انسان یکی از نقیضین یا ضدین را به جاي ديگري
میگيرد و به خیال انجام عمل صالح مرتکب گناه میشود؛ «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ
بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاهِ
الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛(۱) ميخواهيد به شما خبر بدهيم که چه کسي خسارتش بيشتر از همه
است؟ آنها کساني هستند که دنبال خواستههاي دنيوي و زودگذر هستند و خيال ميکنند
که خيلي کار خوبي ميکنند، همه تلاش و زحمت خود را صرف دنيا ميکنند و آن کوششها
در راه دنيا از بين ميرود و نتيجهاي براي سعادت آخرتشان نخواهد داشت.»
آن
اعمال همه گم ميشود و روز قيامت ميبينند که دستشان خالي است. اینها کسانی
هستند که خيال ميکنند خيلي کار و رفتار خوب و ممتازي دارند و بر ديگران نیز مزيت
دارند. افتخار هم ميکنند که ما نه تنها خسارتي نکرديم، بلکه خيلي از شماها بهتريم
و مزايايي هم به دست آوردهايم. قرآن ميفرمايد اينها اخسريناند؛ نه تنها خُسر
دارند بلکه خسر مضاعف دارند. از یک طرف در آخرت دستشان خالی است و چيزي گيرشان
نميآيد و از طرف دیگر همین که خيال ميکردند خيلي خوبند، خود ضرر ديگري است.
خسارت اين جهل مرکب، مضاعف است و نه تنها چيزي گيرشان نميآيد بلکه وقتي ميبينند
اشتباه کردهاند، حسرتشان بيشتر از ديگران است.
تأثیر
متقابل انسانها
اگر هر
انساني تنها زندگي ميکرد اين طور مسائل برایش کم پيش ميآمد، زيرا به هر حال
خداوند تکلیفش را به وسيلهاي مشخص میکرد، و او یا عمل ميکرد و به سعادت ميرسید
يا ترک ميکرد و خسران ميديد. اما در اجتماع رفتارهاي انسانها در یکديگر تأثير و
تأثر متقابل دارد و انسانها چه در زندگي مادي و چه در زندگي معنويشان به هم
وابستهاند. مثلاً همين علم یا اخلاقی که میآموزیم اگر مدرسه، معلم و کتابي نبود،
يا اگر رفتارهای انسانهای خوب را نمیدیدیم، از کجا و چگونه آن را فرا ميگرفتيم؟
بنابراین اگرچه هر فرد، موجود مستقلي است و روز قيامت هر کسي خودش به تنهايي با
خدا مواجه ميشود: «وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَهِ فَرْدًا»؛(۲)
ولي به هر حال زندگي ما در گرو تعامل با ديگران است و حتی برای ایمان صحیح و عمل
صالح نیز نیاز به تعامل با دیگران داریم. اگر زمينههاي ايمان و شناخت موارد آن
نباشد، از کجا بدانیم که باید به کدام دین و چه چیزهایی ایمان بیاوریم؟ درباره عمل
صالح نیز اگرچه خوبي برخی کارها را با فطرت یا عقل خودمان ميفهميم، ولي خوبی یا
بدی بسياري از کارها به اين سادگي معلوم نميشود. حتي شناخت خوبی یا بديهاي مادي
به سادگی به دست نمیآید. اگر محققان، تحقيق و تجربه نکرده بودند ما نميدانستيم
چه غذايي خوب و چه غذایی بد است. اگر تلاش طبیبان نبود نمیدانستیم که باید فلان
دارو را برای فلان مرض استفاده کرد.
بنابراین
انسانها در مسائل فردي و اجتماعي، مادي و معنوي به یکدیگر وابستگی دارند و در صورتی
که در اجتماع آفاتي پيدا شود به فرد نیز سرايت خواهد کرد. از اینرو برنامه سعادت
انسانها باید ناظر به اين وابستگيها باشد و براي اينها نیز برنامه داشته باشد.
بايد بر مسئوليت نسبت به ديگران تأکيد شود و به آنها گفته شود که اگر تنها به فکر
خودتان باشيد، مسألهتان حل نميشود و بارتان به منزل نميرسد. باید به مؤمنان
گفت: اگر انحرافي در ديگران پيدا شود، خواه ناخواه در شما نیز اثر ميگذارد و اگر
انسان فقط به فکر خودش باشد و مسئوليتي نسبت به ديگران احساس نکند، سعادت خودش نیز
به خطر ميافتد. حتي در زمينه اعتقادات و مسائل اساسي دين ـ علیرغم ایمان افراد
به خداي يگانه، اسلام و ضروريات آن ـ گاهي شياطين چنان وسوسه و مغالطه ميکنند که
بديهيترين مسایل مورد شک قرار ميگیرد. در میان مسایل بدیهی، مسأله تناقض، از
بدیهیترین مسایل است، اما اساس برخي از فلسفههاي غربي بر همین تناقض است و ميگويند
نه تنها تناقض محال نيست بلکه اساس هستي بر تناقض است!
مسئوليت
متقابل انسانها
در بين
اعمال صالح، ملازمت حق جايگاه ويژهاي دارد. اينکه ما حق را بشناسيم و بکوشیم
ملازم آن باشيم و آن را با باطل اشتباه نگيريم و از روي غفلت، جهل و يا هواي نفس
دنبال باطل نرويم وقتي حاصل ميشود که فقط در لاک خودمان نباشيم و نوعی مسئوليت
متقابل نسبت به همديگر داشته باشیم. وقتي فردی ميبيند
دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگيرد؛ وقتي ميبيند شبههاي پیدا
کرده، باید در رفع شبههاش بکوشد، و اگر مبتلا به بلاي فکري، ذهني، اعتقادي، یا
رفتاري شده، باید برای معالجهاش تلاش کند. اين تلاش به معنای عامش همان امر به
معروف و نهي از منکر است. اگر اين مسأله نباشد خواه ناخواه اجتماع به فساد
کشيده ميشود و دیگر هيچ فردي ضمانت براي مصونيت ندارد.
شناخت
حق و باطل مسأله مهمی است و در آیات و روایات بسیاری روي آن تاکید شده است؛ خداوند
در قرآن میفرماید: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن
لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ».(۳)
پس از حق، ديگر دنبال چه ميگرديد؟ از حق که گذشتيد، غير از گمراهي و باطل نيست؛
حق يکي است و اگر آن را رها کنيد، به دنبالش گمراهي و بطلان است؛ اما علی رغم این
بیان واضح و مستدل، باز مکتبهاي مهم و حتی بزرگاني از فيلسوفان عالم و برخي اصحاب
مذاهب مختلف که شمارشان از ميليارد تجاوز ميکند، سخنی دیگر میگویند. بعضي در
کشور خودمان ابتدا گفتند شيعه و سني هر دو خوب است و فرقي نميکند؛ سپس گفتند:
مسیحت نیز خوب است، و بالاخره گفتند: شرک هم بد نیست؛ بتپرستي نیز خوب است، و
بالاخره همه ايمان و اعتقادي دارند و ما به همه آنها احترام ميگذاريم! پلوراليسم
که موجش کشور ما را هم گرفته است، نفی همین آیه قرآن است: «فَمَاذَا بَعْدَ
الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ».(۴) اگر اسلام حق است، هرچه غير اسلام و
ضد اسلام است، باطل و گمراهي
است. نمیتوان ضدين را حق دانست؛ نمیشود هم توحيد و هم تثليث، هر دو حق باشند.
بنابراین حتي بديهيترين مسائل هم در اجتماع دچار آفت ميشود و چيزي که ميتواند
جلوي اين آفت را بگيرد احساس مسئولیت انسانها نسبت به یکديگر است.
آميختگي
حق و باطل
امیرمؤمنان
در خطبهای از نهجالبلاغه(۵) درباره فتنه میفرماید: إِنَّمَا بَدْءُ
وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَأَحْكَامٌ تُبْتَدَع؛ فتنهها از دو چيز
سرچشمه ميگيرد: يك عده شيطان صفتند و براي رسیدن به هوا و هوس خودشان به دنبال
ایجاد نوعی اختلال در جامعه هستند. براي اين کار با استفاده از مغالطات و القای
شبههها، مردم را به خودشان متمايل و سپس آنها را به تبعیت خودشان وادار میکنند.
اينگونه افراد آگاهانه برای رسیدن به دلخواه و هوای نفسشان راه خطا را بر میگزینند.
اینان اینگونه نیست که ندانند، بلكه حق را ميدانند، اما چون با دلخواهشان وفق
نميدهد، ايجاد فتنه ميکنند.
دسته
دوم کسانی هستند که برای رسیدن به هوا و هوس خود بدعتگذاري ميکنند؛ نمونه بارز
این نوع سردمداران مذاهب مختلف هستند. البته هر رأي نويی بد نیست و نوآوري کار
انسان عاقل است. انسان زحمت ميکشد و مجهولي را کشف ميکند و اين نوآوری بسیار
خوب و باعث رشد علم است. بدعتی مذموم است که يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّه وَ يَتَوَلَّى
عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّه؛ برخلاف قرآن، وحي الهي و
دستورات خدا باشد. ویژگی دیگر این آراء این است که افراد براساس
آن با یکدیگر و براساس اموري غير از دين خدا، رابطه ولايت و همبستگي ايجاد ميکنند
و تابع يك بدعتگذار ميشوند.
حضرت در
ادامه ميفرمايد: فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ
لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِين وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ
الْبَاطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِين؛ اگر باطل کاملاً از حق
جدا بود، حق بر آنهايي که طالب حق هستند مخفي نميماند و ميفهميدند حق چيست و به
دنبالش ميرفتند. همچنين زبان معاندين قطع ميشد و نميتوانستند
از اهل حق خردهگيري کنند. وَلَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَمِنْ هَذَا
ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ آنچه
باعث اشتباه کاري و منشأ فتنهها ميشود اين است که خوشهای از حق با خوشهای از
باطل را با هم آمیخته میکنند. وقتي حق و باطل آميخته شد، اهل عناد آن نقطه ضعف را
نشان ميدهند، و اينجاست که شيطان فرصت را غنيمت ميشمارد و بر اوليايش مسلط ميشود؛
البته وَ يَنْجُو الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى؛ خدا
اولياء خودش را نجات ميدهد.
نقش
تواصی به عمل صالح و صبر در سعادت اجتماعي
پس از
اینکه دانستیم حق و باطل غالباً در اجتماع، با هم آميخته ميشود و معاندان این
آمیختگی را سوژه میکنند و حق را بدنام میکنند، به این نتیجه میرسیم که برای
جلوگیری از فریب مردم، بايد برای تفکیک حق و باطل تلاش کرد؛ باید حق را کاملاً
روشن ساخت و بطلان باطل را واضح کرد. باید کساني که حق را بهتر شناختهاند و عقل
یا علم بيشتري دارند متصدي شوند و دست ديگران را بگيرند. باید آنهايي که حق را
شناختهاند، احساس مسئوليت کنند و به فکر ديگران باشند.
اگر فقط به فکر خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظيفه واجبي که اعظم فرائض
الله است ترک ميشود، و ثانياً اثر آن فساد کمکم به خود آنها نیز سرايت خواهد کرد. وقتي امر
به معروف نشد و جلوي فساد گرفته نشد، کمکم اين فسادها شامل اهل حق نیز ميشود و
به خود و خانوادههاي آنها نیز سرايت ميکند. بنابراین بايد اين احساس
مسئوليت متقابل اجتماعي زنده باشد وگرنه فرد نیز نميتواند زندگي و دين خود را به درستی
حفظ کند. لازمه اين احساس مسئولیت اين است که حق را به دیگران بشناسانند و سپس
سفارش کنند که به آن حق عمل کنند و از آن جدا نشوند. در این صورت جامعه انساني
جامعه صالحي است و از زيان و خسران نجات پيدا ميکند.
در
اینکه تواصی به حق هم خود يک عمل صالح است، شکی نیست، اما معمولاً مردم از اين
عمل غفلت میکنند و وقتي سخن از عمل صالح میشود بیشتر به فکر کار و تکلیف فردی
خودشان هستند. اينجاست که بايد بر اعمال صالحي که صلاح اجتماع متوقف بر آنهاست
تکیه کرد. باید مردم بکوشند حق را به یکديگر بشناسانند
و ملازم حق باشند و سفارش کنند که از حق جدا نشوند. اگر اين کار نشود، جامعه رو به
فساد ميرود و فسادش دامنگير همه ميشود.
درباره
تواصی به صبر نیز مسأله همینگونه است؛ فردي را فرض کنيد که ايمان آورده و عمل
صالح بهجا آورده است؛ حتي در جهاد شرکت کرده، اما به هر حال ظرفيت برخی از افراد
محدود است؛ يک هفته جنگ را تحمل ميکند، يک ماه بمباران یا موشکباران را تحمل ميکند،
ميگويد سال ديگر جنگ تمام ميشود، ولي پس از گذشت چند سال خسته ميشود. اينجاست
که بايد یکديگر را به صبر سفارش کنیم. انسان اگر تنها
باشد طاقتش تمام ميشود، اما وقتي در جمعي باشد که یکديگر را به صبر توصيه میکنند،
روح و توان جديدي پيدا ميکند و قدرت مقاومت در او تقويت ميشود. اين چيزي بود که
در طول هشت سال دفاع مقدس، عزيزان ما هر روز تجربه کردند؛ کساني خسته و از گرفتاريها
ناراحت ميشدند، اما تقويت و سفارش یکديگر، روحيه آنها را تقويت ميکرد و آثار عملشان
چند برابر ميشد.
پینوشتها
1ـ
کهف، 104-103.
2ـ
مريم، 95.
3ـ
یونس، 35.
4ـ
یونس، 32.
5ـ
نهجالبلاغه، خطبه 50.
سوتيتر:
1
وقتي فردی ميبيند
دیگری در حال افتادن در آتش است باید دستش را بگيرد؛ وقتي ميبيند شبههاي پیدا
کرده، باید در رفع شبههاش بکوشد، و اگر مبتلا به بلاي فکري، ذهني، اعتقادي، یا
رفتاري شده، باید برای معالجهاش تلاش کند. اين تلاش به معنای عامش همان امر به
معروف و نهي از منکر است
2
اگر فقط به فکر
خود باشند و دیگران را رها کنند اولاً وظيفه واجبي که اعظم فرائض الله است ترک ميشود،
و ثانياً اثر آن فساد کمکم به خود آنها
نیز سرايت خواهد کرد. وقتي امر به معروف نشد و جلوي فساد گرفته نشد، کمکم اين
فسادها شامل اهل حق نیز ميشود و به خود و خانوادههاي آنها نیز سرايت ميکند