به بهانه سالروز شهادت شهيد دكتر مفتح در 27 آذر 58
جامعۀ پویا و زنده از نگاه شهید مفتح
عبدالله اصفهانی
دانشمند پرهيزگار شهيد آيتاله مفتح
كه پرورشيافتۀ حوزه و دانشآموختۀ دانشگاه بود، در عرصههاي گوناگون اجتماعي، سياسي
و فرهنگي حضوری فعال، بابركت و پرثمر داشت. درعینحال در مسائل علمي، فكري و دانش
عقلي و نقلي صاحب نظرات ارزشمندي بود و در مقالات، كتابها، سخنرانيها و بحثهايي
كه با حوزويان و دانشگاهيان داشت محورهايي از انديشههاي خويش را تشريح ميكرد.
اگرچه سخنرانيهاي
او غالباً جنبۀ سياسي داشت و بهمنظور مبارزه با رژيم استبدادی صورت ميگرفت، ولي مبتنيبر
ديدگاههاي اعتقادي، باوري مذهبي و گرايش ژرف به فرهنگ قرآن و عترت بود. او در هرميداني
پا ميگذاشت، اصالت اسلامي و هويت ارزشي را فراموش نميكرد. او نخست ميكوشيد اعتقادات
مردم را عمق ببخشد، تفكرات و تصورات آنان را نسبتبه مذهب و مباحث كلامي اصلاح و پيرايش
کند. دوم درصدد آن بود نسل جوان را بهسوي فرهنگ و معارف اسلامي راغب کند و حقايقي
ناب از كلام وحي و سنت محمدي و احاديث اهل بيت را براي آنان تشريح کند. سوم تلاش او
بر اين اصل استوار بود كه در مبارزات، موضعگيريها و مقاومتها هيچگاه از معيارها
و موازين ارزشي فاصله نگيرد، اخلاص، صداقت، راستي و درستي در هيچ شرايطي فراموش نشود
و براي عمليشدن اين اصل، ضروری میدانست آگاهيهاي عموم مردم نسبتبه مكارم اخلاقي
و فضيلتهاي اسلامي تقويت شود. در واقع در ورايِ كوششهاي سياسي ـ اجتماعي او يك برنامهريزي
دقيق فكري مبتنيبر ارزشهاي الهي نهفته بود و او اين نگرش را بر اثر بررسيهاي گسترده
و عميق در فرهنگ اسلامي، تحقيق در متون ديني و ژرفكاوي در حكمت و فلسفه بهدست آورده
بود.
او ضمن اينكه
در هيچ موقعيتي ايمان و پرهيزگاري را در حاشيه قرار نميداد، به جوانگرايي، نوانديشي
و به مقتضيات زمان توجه ميکرد و بهعنوان مجتهدي آگاه به مبارزۀ فكري و فرهنگي مشغول
بود.
شهیدمفتح
عقيده داشت مذهب را بايد از برخي پندارهاي بيپايه پالايش کرد و نيز عقايد مذهبي را
از هرگونه انحراف، بدعت و تهاجم فرهنگي چه نوع شرقي و چه نوع غربي، مصون نگاه داشت.
او در تمام اين شرايط، سختيهاي زياد و تنگنظريهاي گوناگوني را تحمل كرد. كمتظاهر
و پرتحرك بود، برداشت كم، اما بازدهي بسیاری داشت؛ چون چشمهاي بر فراز اين قلۀ ايمان
و معنويت جاري شد و جويبارهاي متعددي بهسوي جامعه جاري کرد. دانشگاهها، حوزه، مساجد،
محافل مذهبي، جلسات نويسندگان، نشستهاي علمي، همه و همه از طراوت اين چشمه بهره ميبردند.
حضورش نادر
و كمنظير بود. آثارش از اظهارات و گفتههايش بسیار مشهودتر مينمود. قبل از آنكه خود
را مطرح كند، در انديشۀ ايجاد يك جريان پويا، باتحرك و توأم بانشاط و انبساط روحي بود.
در این نوشتار بهطور کلی جامعۀ زنده و پویا از دیدگاه این دانشمند به خون خفته، بررسي
میشود.
جامعۀ زنده و پويا
به باور
شهید مفتح، جامعۀ اسلامي در حالي زنده، پويا و رشد يافته است كه بين افرادش برحسب انگيزههاي
مذهبي، نوعی انسجام، اتحاد و هماهنگي وجود داشته باشد. در اين اجتماع كينهها، تهمتها،
غيبتها، بدبينيها، حيلهگريها و دشنامها و حسادت مُرده است و هيچ جايگاه و پايگاهي
ندارد. همه براي گرهگشايي از مشكلات هم و رشد و توسعۀ كمي و كيفي ميكوشند. ايمان
و تقوا در دلهاي آحاد آن ريشه دوانيده و روح و روان آنان را معطر کرده است. دو عنصر
امر به معروف و نهي از منكر و نيز جهاد و دفاع، چنين اجتماعي را از داخل و خارج مصون
ميکند و ريشههاي فساد، انحطاط و انحراف را ميسوزاند.
مفتح اضافه
ميكند، اگر جامعهاي ميخواهد، تحرك لازم را در جهت تعالي و تكامل بهدست آورد به
مذهب و مكتب حياتبخش نياز دارد. آن بارقهاي كه بتواند مردم را بيدار كند و بهسوي
هدفي واحد بسيج كند آيين اسلام است. اگر ميخواهيم در جامعه عدالت، مساوات و برابري
ايجاد كنيم بايد بدانيم نيروي محركۀ قرآن و ائمۀ هدي و رهبري قاطع و سازشناپذير بهخوبي
میتواند چنين شرايطي را در جامعه عملي کند.(18)
او ميگويد:
«مذهب براي جامعه ضرورت دارد؛ مذهب بهمعناي واقعي و راستين. نميخواهم از آنچه بهنام
مذهب گفته ميشود و شكل اشتباه دارد دفاع كنم، بلكه مذهب بهشكل واقعي و راستينش كه
عامل پاكي، تقوا، درستي، نظم و نظام در جامعه است».(19)
يك ضرورت
ديگر از نظر شهید مفتح براي چنين جامعهاي، عدالت اجتماعي است. وي يادآور ميشود جامعه
همچون بدن آدمي حالتهاي گوناگون پيدا ميكند. عدالت اجتماعي، اين جامعه را از بيماريهاي
اخلاقي، طغيان، ستم و نابرابريها حفظ ميكند و نوعی توازن معقول بر آن حاكم ميکند؛
بهنحويكه از شكافها و تضادهاي شديد اقتصادي در آن خبري نیست، البته حاكمان و فرمانروايان
بايد با مردم به عدل و انصاف رفتار كنند و اجازه ندهند آفتهاي خطرناك و تشويشآفرين،
بوستان امت اسلامي را دچار زوال و پژمردگي كند.(20)
شهیدمفتح
اضافه ميکند: «(افراد جامعه) قبل از هرچيز بايد از جهات اخلاقي و روحي چنان ساخته
شده باشند كه تحتتأثير هيچ عاملي قرار نگیرند و از راه و مكتب خود كوچكترين انحرافي
پيدا نكنند و همچون كوه در برابر توفانهاي سهمگين مقاومت کنند».
سپس خاطرنشان
ميکند: «ائتلاف و ارتباط عناصر ساختهشده و رشديافته، امتي واحد را پديد ميآورد كه
عقيدۀ واحدي دارند و بهسوي يك هدف تكاملي پويا در حركتاند. در تشكيل اين امت، نژادها،
رنگها و مليتها هيچگونه نقشي ندارند و اساس ارتباط همان باورها، ارزشهاي الهي و
موازين قرآني است.
او ميافزايد:
«استقلال و خودكفايي امت، حالت جاذبه و دافعه دارد. مسئوليت افراد نسبتبه همفكران
خود در آن حد است كه روابط خويشاوند مربوط به خون و نژاد محكوم اين رابطه عقيدتي است
و در برابر دشمنان فكر و عقيده، همه در صف واحد قرار گرفته، به نيروي ايمان خود تكيه
كردهاند و به هيچ قدرت ديگری بستگي ندارند. تكيهكردن به دشمن از نظر اسلام گناه است».(21)
او در جاي
ديگر بر اصل مهمی تأكيد ميكند: «در يك جامعۀ زنده هم مانند يك فرد زنده، بين همۀ اقشار
و گروههايش هماهنگي است؛ يعني همه با هم يك مسير و هدف را تعقيب ميكنند و درست هماهنگ
و موزون و حسابشده بهسوي يك مقصد رهسپارند. يك قشر زنده اينطور فكر نميكند كه فقط
براي خودش منافع و مزايايي طلب كند و به فكر گروه ديگر نباشد».
اگر شهري
به فكر روستايي و اداري به فكر بازاري و بازاري به فكر دانشگاهي و روحانيت به فكر ديگر
قشرها و همۀ اقشار مرتبط با روحانيت نباشند، يعني همه از هم بيگانه و بيارتباط با
يكديگر، چنين جامعهاي ويژگيهاي يك جامعۀ زنده را ندارد. اسلام ميخواهد يك جامعۀ
سالم، پويا، متكامل و مترقي را پايهريزي كند و بر همين اساس به مسئلۀ تكامل و تعاون
اجتماعي و همكاري اهميت ميدهد».(22)
مفتح در
انديشه و عمل به اين اصل، اعتقادي عميق و اساسي داشت كه جامعه براي رسيدن به اهداف
استراتژيك بايد در مسير وحدت اصولي، زيربنايي و پايدار و نه مقطعي و فصلي، گام بردارد.
وی در فعاليت فرهنگي در مسجد قبا اين مهم را پيگيري ميكرد و به همين منظور «عبدالفتاح
عبدالمقصود»، نويسندۀ مصري و نيز قاريان اين كشور را به ايران دعوت كرد. با شخصيتهاي
فكري و فرهنگي و نيز رهبران نهضتهاي اسلامي ارتباط برقرار کرد.
در همين
خصوص از سوی برخي تنگنظران تُنُكمايه به وي اعتراضاتي هم صورت گرفت، ولي او اعتقاد
داشت: «اين رفتوآمد و تلاوت قرآن بهترين شيوۀ تبليغ تشيع در ميان اهل سنت و ايجاد
زمينۀ مناسب براي وحدت اسلامي و نزديكي اهل سنت و شيعه است».(23)
مفتح عامل
پيروزي ايرانيان و امت مسلمان کشورمان را در عرصههاي گوناگون، همين وحدت ميداند:
«اگر ملت ايران اينقدر در دنيا سرافراز و سربلند و پرافتخار شده كه با غول خونخوار
و غول استعمارگر جهاني (آمريكا) ستيز ميكند، در سايۀ وحدت صفوف ملتش است؛ يعني دانشگاه
و مذهب، روحانيت به معني مذهبشناسها، اينها با هم متحد هستند».
او نگران
اين بود كه مبادا بين دانشگاهيان و حوزويان اختلاف پيش آيد و برخي گروهكها و عناصر
ضدانقلاب آتش تفرقه را بين اين دو قشر مشتعل کنند. به همين دليل كوشيد حوزه و دانشگاه
را با هم پيوند دهد. او يادآور ميشود: «اينها [دانشگاهيها] هستند كه ما به تفاهم
با آنها احتياج داريم. دشمن ميخواهد ما را از هم دور كند و ما میکوشیم با هم تفاهم
كنيم. امام بارها فرموده است، با دانشگاهها ارتباط نزديك داشته باشيد، من براي دانشگاهيها
احترام قائل هستم».(24)
عامل اقتدار و صلابت
علاوهبر
عواملي كه برشمرديم، مفتح براي استحكام جامعۀ اسلامی، يك نظام سياسي ـ معنوي را ضروري
ميدانست؛ البته به شرطي كه اين تشكيلات صبغهاي الهي داشته باشد و رجال الهي و برگزيدگان
خداوند در رأس آن قرار گيرند: «حكومت در بين جوامع انسانها بايد حكومت الهي و فرستادگان
خدا، انبيا و رجال الهي باشد، چرا؟ اگر حكومت به دست اينگونه مردان الهي شد، اينها
داراي يك مكتبي هستند، مكتبي رهاييبخش، تعاليبخش. اگر جامعه روي آن طريقه و صراط
افتاد، مسلّماً روي سعادت را خواهد ديد».(25)
شهیدمفتح
بر اين باور است كه در اسلام وظيفۀ هرمسلمان مبارز، صرفاً مبارزه با نظامهاي طاغوتي
و ظلم و فساد تا سرحد نابودي آنها نیست و اينگونه نيست كه با سقوط ستمگران وظيفۀ مسلمانان
به پايان برسد، بلكه آنان بايد براي استقرار يك نظام عادلانه بكوشند. اسلام به همان
اندازه كه به عبادات توجه دارد، مسائل سياسي و اجتماعي را هم درنظر ميگيرد و از اين
روي نميتوان اين آيين را با مذهب كليساها مقايسه كرد: « اسلام، در امت مسلمان بهوسيلۀ
ايمان مشترك، سازماني برقرار کرده است كه در وراي كشورهاي مختلف، نژادها و فرهنگ و
زبانهاي گوناگون، يك عقيده به وحدت مستقر کرده كه حتي بر رفتار روزمرۀ مردم حكمفرما
و مسلط است. در اسلام سلسلهمراتب و سازمان روحاني به مفهوم مسيحيت آن وجود ندارد و
طبقۀ روحاني كه داراي مزاياي خاص اجتماعي باشد در اسلام نيست، بلكه مردم در برابر هم
مسئول و از نظر حقوق اجتماعي مساوياند: انّما المؤمنون اخوة».
به اعتقاد
وی: «اساسيترين شكل حكومت همان بود كه در حيات رسول اكرم(ص) و صدر اسلام و مخصوصاً
در خلافت عليبن ابيطالب(ع) تحقق يافت كه (طي آن) احكام الهي مراعات و دقيقاً اجرا
ميشد، خلافت موروثي نبود، اساس كار با بيعت برگزيدگان امت استحكام مييافت، اما بهتدريج
كه قلمرو اسلام بسط و توسعه يافت، پيچيدگي سازمان سياسي امري غيرقابل احتراز شد. اثرات
حكومت استبدادي روم شرقي (بيزانس) و ساسانيان محسوس شد. خلافت شكل موروثي به خود گرفت.
به نظر ما بسيار غلط است كه بنياميه و عباسيان را در شمار حكومتهاي الهي (تئوكراسي)
بدانيم، [زيرا] اين نوع حكومتها با موازين ثابت اسلامي منطبق نبود، زيرا آن حكومتي
را ميتوان اسلامي ناميد كه برمبناي ايدئولوژيهاي اسلامي استوار و مجرايش از تودۀ
مردم با آراي عمومي (جمهوري) انتخاب شده و مسائل مادي و معنويش با هم آميخته و پيوسته
باشد».(26)
شهیدمفتح
در بحبوحۀ نهضت اسلامي با آنكه ممنوعالمنبر بود بحث دربارۀ نظام اسلامي را خود برعهده
ميگرفت. طبق گزارش ساواك ساعت 21 روز 18/5/1357، چهارم رمضانالمبارك سال 1399 هـ
ق ايشان در حضور هشت تا دههزار نفر كه بيشتر جوان و دانشجو بودند، پس از برگزاري نماز
جماعت به منبر رفت و دربارۀ حكومت اسلامي صحبت كرد و نوزدهم مرداد هم به ايراد سخنراني
پرداخت و در بيستم مرداد پس از تلاوت آياتي از كلاماله مجيد، بیان کرد: «مسئلۀ سياست
با مذهب توأم است و در تمام زمانها رهبران دولتها حق سياست را از رهبران مذهبي سلب
کردهاند. من هشت سال است كه از طرف امام خميني مأموريت دارم كه بيان ايشان را براي
ملت شريف ايران ايراد كنم».(27)
روز بعد
مفتح در حضور هزاران نفر از مردم، بحث دربارۀ حكومت و رهبري را ادامه داد. به همين
دليل و در نتيجۀ فعاليتهاي روبه گسترش آيتاله مفتح، كلانتري چنين نظر داده است:
«با توجه به محتواي سخنرانيهاي واعظ مذكور و تحريك احساسات مردم و دعوت تودههاي اخلالگر
در شهرستانهاي ايران به همبستگي و اطاعت بيچونوچرا از دستورات مرجع تقليد آیتاله
خميني بهمنظور برقراري حكومت اسلامي، احتمال ايجاد تظاهرات از ناحيۀ جمعيت حاضر…
بعيد به نظر نميرسد».(28)
شهیدمفتح
بر تفكيكناپذيري بين رهبري سياسي و معنوي تأكيد دارد و ميگويد: «مقام رهبريِ معنوي
و سياسي از هم جدا نيست، چه كسي ميگويد دين از سياست جداست؟ مگر رسولاله پيشواي سياسي
نبود؟ مگر اميرالمؤمنين در دوران خلافت مقام رهبري سياسي را نداشت؟ ائمۀ دين كه ما
برايشان فرياد ميزنيم: واي حق ائمه را قطع كردند! كدام حقشان را؟ پيشوايي معنوي كه
غصب نشده بود. منظور ما همان حق سياسي و رهبري سياسي ائمه است. ما ميگوييم شيعه در
طول تاريخ اسلام اين افتخار را دارد كه ميگويد منصور عباسي غاصب است، اين مقامي را
كه منصور بر آن تكيه زده از آن او نيست و بايد امام صادق به آن تكيه بزند».(29)
او در دفاع
از امامت مينويسد: «ما هدايت و زعامت را بر روي هم در مورد امام، خلافت ميناميم.
پيامبر هر دوي اين مقامها را داشت و امام هم بايد همينگونه باشد. پس چون منصب امام
همان منصب پيامبر معصوم است، امام نيز بايد معصوم باشد و نيز ويژگيهاي ديگري از قبيل
تقوا، علم، زهد و ورع و آگاهي كه در نبي هست در امام نيز بايد باشد».(30)
پينوشتها
18. حكومت اسلامي، شهيد مفتح، نشريۀ حزب جمهوري اسلامي،
ش 28، ص 22.
19. وحدت و قشر روحاني و دانشگاهي، ص 11.
20. مكتب اخلاقي و تربيتي امام صادق(ع)، ص 19.
21. آيات اصول اعتقادي قرآن، صص 105و106.
22. وحدت دو قشر روحاني و دانشگاهي، ص 8 و9.
23. زندگي و مبارزات آيتاله شهيد دكتر محمد مفتح، ص 84.
24. يادنامهاي از بنيانگذار وحدت روحاني و دانشجو، تهران، سازمان تبليغات
اسلامي.
25. حكومت اسلامي، ص 27 و 31.
26. آيات اصول اعتقادي قرآن، ص 111و 112.
27. زندگي و مبارزات مفتح، ص 235، به نقل از گزارشهاي ساواك.
28. زندگي و مبارزات مفتح، ص 237.
29. شهيد مفتح تكبير وحدت، پیشین، ص 81و82.
30. همان، ص 28.
سوتیترها:
* سخنرانيهاي
استاد شهید دکتر مفتح، اگرچه غالباً جنبۀ سياسي داشت و بهمنظور مبارزه با رژيم استبدادی
صورت ميگرفت، ولي مبتنيبر ديدگاههاي اعتقادي، باوري مذهبي و گرايش ژرف به فرهنگ
قرآن و عترت بود. او در هر ميداني پا ميگذاشت، اصالت اسلامي و هويت ارزشي را فراموش
نميكرد