رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و ادب

 

 رابطه و تأثیرگذاری متقابل عقل و
ادب

مرحوم آيت‌الله مجتبي تهراني (ره)

اشاره:

رابطه ادب با عقل چنان بدیهی و تنگاتنگ است که بی‌ادبی در
فرهنگ قرآن و سیره اولیاء و انبیاء به سفاهت تعبیر شده و در جهت تأدیب انسان‌ها
روایات و احادیث فراوان نقل شده‌اند که در این سلسله بحث‌ها بدانها پرداخته شده
است.

 

ادب به‏عنوان یکی از موضوعات اخلاقی و
معرفتی به دو بخش تقسیم می‎شود: ادب انسانی که ریشه در عقل
عملی دارد و ادب الهی ریشه در عقل نظری. اگر انسان همسو با حاکمیت عقل عملی رفتار
كند و بر اساس آن صاحب روش رفتاری شود، از نظر انسانی با ادب شده است و اگر در
بستر عقل نظری از مرزهای شناخته شدۀ الهی حفاظت عملی نماید، به ادب الهی رسیده
است.

رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و می‌توان
گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل
است. در روایت آمده
است: «الْآدَابُ‏ تَلْقِيحُ‏ الْأَفْهَامِ‏ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَان‏»؛(۲) روش‎های رفتاری انسان ثمرۀ نگاه‌ها
و برداشت‌ها و نتیجۀ بُعد
عقلانی اوست. مراد از «ذهن»، بعد
عقلانی انسان است.  

ادب بر شکوفایی عقل تأثیر
دارد. در روایت دیگری آمده است: «إِنَ‏ بِذَوِي‏
الْعُقُولِ‏ مِنَ الْحَاجَه إِلَى الْأَدَبِ كَمَا يَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى
الْمَطَرِ»؛(۳) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است و عقل آنگاه مُثمر ثمر خواهد بود که
همراه با رفتار نیکو باشد و ادب از
آن نشأت بگیرد. به یک‌معنا
ادب، موجب شکوفایی و رشد عقل می‌شود.  

 روایت
به این نكته نیز اشاره می‌کند که موجود دارای عقل امّا بی‏ادب، با موجودی که عقل
ندارد مساوی است. عقلی كه در كنارش ادب نباشد، با بی‎عقلی
فرقی نمی‏كند، چون فایده و کارایی ندارد.

در روایت دیگری با صراحت کامل به
نیازمندی عقل، نسبت به ادب اشاره شده و آمده است: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ يَحْتَاجُ إِلَى
الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ‏ يَحْتَاجُ‏ إِلَى الْأَدَب‏»؛(۴) هر چیزی
احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج ادب است.  

وجه تمایز انسان و حیوان در «عقل و ادب»
است

چگونه می‎توان بر
روی موجودی نام «انسان» گذاشت که رفتارش با یک حیوان فرقی نمی‌كند و ادب انسانی ندارد؟ انسانیت که به مستوی‏القامه بودن
نیست. وجه امتیاز انسان نسبت به حیوانات داشتن عقل و تشخیص خوب و بد است و نشانه‌‏های بروز و ظهور این قوّۀ تشخیص نیز در رفتار انسان نمایان
می‌شود، لذا هر انسانی باید به یك روشِ
رفتاریِ خاص دست پیدا كند که از عقلش نشأت می‌گیرد، وگرنه با حیوان تفاوتی نخواهد
داشت. همان‏طور كه حیوان در رفتار خود هیچ مرزی نمی‏شناسد، چنین شخصی نیز حدّ و
مرزی را كه عقل برایش مشخّص می‏سازد، رعایت نمی‏كند و مانند یک حیوان افسارگسیخته
رفتار می‌کند.

البتّه کسی که رفتاری صحیح و عقلانی ندارد،
از حیوان‌ هم بدتر است، چون گاهی اوقات می‌توان به دهان برخی از حیوانات افسار زد،
در مزرعه از آنها کار کشید، به‌زور جلویشان را گرفت، امّا با انسانی که هیچ مرزی
را نمی‏شناسد، نمی‏توان چنین كاری كرد. پس ادب مخصوص موجوداتی است که عقل دارند و
در غیر آنها یافت نمی‌شود.

 معیار ارزشی انسان در
روایات

 یک دسته
از روایات به این نکته اشاره
دارند که اگر بخواهیم بفهمیم ارزش یک انسان چقدر است، باید به هدف‎گیری او نگاه كنیم. علی«ع» در روایتی فرمود: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى
قَدْرِ هِمَّتِه(۵)»؛(۶) ارزش شخص به مقدار همّت او است. یا در جایی
فرمودند: «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِيمَتُهُ»؛(۷) کسی که هدفش شریف باشد قیمت و بهایش زیاد است.  در روایت دیگری آمده است: «إنَّکَ مُقَوِّمٌ
بِأدَبِکَ»؛(۸) اگر بخواهند تو را تقویم کنند، یعنی روی تو ارزش بگذارند به‌ سراغ ادب تو
می‎روند. «إِنَ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ
نَفْسِكَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهِمَا فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ أَدَبِكَ
يَزِيدُ فی ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ»؛(۹) ادب موجب تعالی قدر انسان می‎شود.  

 

همسوئی هدف و ادب در تعيين ارزش انسان

ادب روش رفتاری انسان است و جنبۀ عملی
دارد. منظور از «روش» هم نوع خاص عمل کردن است كه شخص در شرایط مختلف انجام می‎دهد و از آن تخلف نمی‌کند. اعمال و رفتارهای روشمند انسان
چه‏ رابطه‌ای با هدف‌گیری‎های او دارد؟ رفتار انسان گویای
هدف اوست و روش رفتاری خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر
اعمال انسان، انعکاسی از هدف‎گیری‌های او هستند. اگر رفتار و
روش رفتار فرد، الهی باشد، هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

گاهی انسان مادیات را از مسیر شریفی کسب
می‌کند و لذا روش رفتاری انسانی را به‌ کار می‌بندد. «به ‌دست آوردن مادیات به ‌صورت
شرافتمندانه» مانعی ندارد، ولی اگر هدف
انسان صرفاً مادیات باشد و راه و روش شرافتمندنه‌ای را هم برای به‌ دست آوردن آن
انتخاب نکند، خالی از انسانیت و ادب انسانی است.  

بنابراین ادب روشی است که انسان برای
رسیدن به هدف انتخاب می‌کند و رابطۀ بین ادب و هدف یك رابطۀ تنگاتنگ است. اگر هدف
الهی باشد، ادب هم الهی است و اگر هدف مادی و شرافتمندانه باشد، ادب انسانی است؛
اما اگر هدف مادی و غیرشرافتمندانه باشد، دیگر ادبی در کار نخواهد بود و ارزش فرد
از مقام انسانیت پایین خواهد آمد. پس قیمت و ارزش ما به هدف و ادب ما بستگی دارد.(۱۰)

 

لوازم و کیفیت تحصیل ادب انسانی

ریشه‌ ادب موهبتی، اما خودش اکتسابی است،
به ‌همین دلیل تحصیل
آن نیز کیفیت و شیوۀ خاصی دارد. لذا روایاتی در بارۀ تأدیب(۱۱) انسانی و الهی وجود
دارند که به چگونگی تحصیل ادب اشاره می‌کنند. وجه مشترک همۀ روش‌هایی که در روایات
آمده این است روش‌های رفتاری انسانی یا الهی، 
مانند بقیۀ ملکاتی که انسان خودآگاه یا ناخودآگاه(۱۲) برای خود
تحصیل می‌کند، با زحمت به‌ دست می‌آیند. پس مؤدب شدن زحمت دارد و از هر راهی هم نمی‌توان باادب شد. حال
باید ببینیم در روایات چه شیوه‌ای برای تحصیل ادب معرفی شده است.       

1ـ راه عقل و علم

تحصیل ادب انسانی با توجه به ریشه‌های
عقلی آن

 گفته شد
که ادب نوعی روش
رفتاری و
حفاظت عملی نسبت به
مرزهای شناخته ‌شدۀ عقل
است، بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است كه
باید در
عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را
نشناسد، نمی‌تواند
از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد
كه این كار
زشت است یا زیبا؟

با توجه به اینکه ریشۀ ادب انسانی در عقل عملی اوست، روایات
ما چه  ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن
و قبح را به‏ خود انسان واگذار می‌کنند و می‌فرمایند. خدا به انسان این قدرت
را داده است كه خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به
فطرت و وجدان انسانی ارجاع می‌دهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار
عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد.
اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام
بده! اگر گفت: زشت است، ترك كن! روش رفتاری‎ خود را با درون خود تنظیم کن.

در
روایتی(۱۳) آمده است: «قِيلَ لِعِيسَی«ع»
مَنْ‏ أَدَّبَكَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «‏قَالَ مَا أَدَّبَنِي أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب
نیاموخت؛ «رَأَيْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(۱۴)
بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ ‌یعنی درونم به بدی آن حکم کرد‌ ـ و من
از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درون‌شان بود، ارجاع دادند و
فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم كه این
كار قبیح است، لذا آن ‌کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب
را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به‏ واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.

علی«ع»
در روایتی می‏فرماید: «كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ‏ إجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ
مِنْ غَيْرِكَ‏»؛(۱۵) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری
را از دیگری می‌بینی و از آن بدت می‌آید، از آن پرهیز کنی.

علی«ع» می‌فرماید:
«حَسْبُ الْمَرْءِ مِنْ‏ كَمَالِ‏ الْمُرُوَّة»؛ مروت امری است که از نظر درونی در
فطرت هر انسان سالمی وجود دارد و از کمالات انسانی محسوب می‏شود. «مِنْ أَدَبِهِ
أَنْ لَا يَتْرُكَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه‏»؛(۱۶) و از ادب شخص این
است که وقتی می‌‎بیند كاری خوب است، آن ‎را ترک نمی‏كند و انجامش می‏دهد. این یک روش رفتاری است که
مبتنی بر ادراکات عقل عملی است.

ایشان
در روایت دیگری می‏فرماید: «إِذَا رَأَيْتَ‏ فی غَيْرِكَ‏ خُلُقاً ذَمِيماً فَتَجَنَّبْ مِنْ
نَفْسِكَ أَمْثَالَهُ»؛(۱۷) آنگاه که در غیر خود، خُلق یا ملکۀ
زشتی(۱۸) یافتی از نظیر و مانند آن پرهیز کن! این همان ارجاع به ضمیر
انسان است. اگر دریافت درونی‎ات این بود که مثلاً این رفتار،
زشت است، در واقع مرز یک رفتار زشت را شناسایی کرده‏ای، پس از نظر عملی نیز از این
مرزهای شناسایی شده محافظت كن! این مسأله اصلاً تحمیلی نیست و از ناحیۀ درون خود
انسان شناسایی می‏شود.

پس راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر کس عقل خود
را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با تکرار عمل
بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی، برخلاف
ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.

 

پی‌نوشت‌ها

۲ـ بحارالأنوار، ج‏72، ص 68.

۳ـ غررالحكم، ص52.

۴ـ غررالحكم، ص247.

۵ـ همّت یعنی هدف.

۶ـ غررالحكم، ص93.

۷ـ غررالحكم، ص447.

۸ـ غررالحكم، ص247.

۹ـ بحارالانوار، ج1، ص180؛ «همانا دانایی و ادب
قیمت و ارزش توست؛ پس در یادگیری علم و بالا بردن ادب کوشش کن تا ارزش و بهای خویش
را افزایش دهی».

۱۰ـ من ندیده‏ام كه كسی مفصلاً وارد این بحث شده
باشد و این مطالب در جای دیگری ذکر نشده است.

۱۱ـ که ما روایات مفصل در اين باب داریم که حتی
شیوه‎های تأدیبی را مطرح
می‎کند که این‎ها خودش بحث‎های مفصلی دارد که
اگر این بحث‎ها
را بکنیم خیلی مفصل می‎شود.

۱۲ـ بسیاری از ملکات ما
ناخودآگاه درست می‌شود؛ یعنی ما خودمان از ایجاد یک ملکه خبر نداریم، ولی به ‌واسطۀ
تکرار یک‌سری اعمال خاص، کم‌کم این ملکه در وجود ما ایجاد شده و ثابت می‌شود.
بسیاری از خلقیات ما به‌ همین ترتیب درست شده و شکل می‌گیرند.

۱۳ـ معادل این روایت در فارسی همان جمله‏ای است كه
می‏گویند: از لقمان پرسیدند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‎ادبان.

۱۴ـ مجموعۀ ورام، ج‏1، ص94.

۱۵ـ نهج‌البلاغه، حكمت 412.

۱۶ـ بحارالانوار، ج 75، ص 80.

۱۷ـ غررالحكم، ص 323.

۱۸ـ ادب روش رفتار است و رفتار آن‎گاه روش خواهد بود
كه ملکه شود و ملكه آن معنایی است كه رفتار از آن ناشی گردد. اگر ملكه‏ای زشت باشد
رفتار زشت نیز از ان به‏ وجود می‏آید.

 

سوتیتر:

1.

رفتار انسان گویای هدف اوست و روش رفتاری
خاص، انسان را به اهداف معینی می‌رساند. به ‌تعبیر دیگر اعمال انسان، انعکاسی از هدف
گیری‌های او هستند. اگر رفتار و روش رفتار فرد، الهی باشد،
هدفش نیز الهی است و اگر مادی باشد، هدف نیز مادی است.

 

2.

راه و روش تحصیل ادب انسانی، این است که هر
کس عقل خود را به ‌کار بیندازد و ببیند چه کاری بد و چه کاری خوب است، تا بتواند با
تکرار عمل بر طبق دستورات عقل عملی خویش، ملکۀ ادب را تحصیل نماید، لذا ادب انسانی،
برخلاف ادب الهی، القایی نیست و نیاز به تشخیص بیرونی ندارد.