«یاد یار در آئینه خاطرات یاران» در گفت و گوی اختصاصی پاسدار اسلام با آیتالله سید جعفر کریمی
امام، امام است و یگانه
اشاره:
آیت الله کریمی، یار و یاور قدیمی امام از نوادر روزگار است. او که ازسنیننوجوانیتابهامروزدرعرصههایگوناگونعلمی و سیاسی،انجاموظیفه کرده است،درسال ۱۳۲۷ بهجمعفدائیاناسلامپیوستو پسازکودتای ۲۸ مردادبهسفارشپدربرایادامهتحصیلبهنجف رفت و پس از ورود امام به آنجا هموارهدرمعیتدوستدیرین خود،حاجشیخنصراللهخلخالیبهحمایتازاهدافامامدرتشکیلحکومتاسلامیپرداخت. پسازپیروزیشکوهمندانقلاباسلامینیزدرمسئولیتهایگوناگونیانجاموظیفه کرد.درمرداد ۱۳۵۸ بافرمانامام،داوطلبنمایندگیمجلسخبرگانقانوناساسی ازمازندران شد. وی درانتخابشایستهحضرتآیتاللهخامنهایبهرهبریانقلابدرسال ۱۳۶۸ نقشسازندهومهمیایفاکردوازآنتاریختاکنونهموارهبرحمایتبراصلمترقیولایتفقیهوخدمتدرنظاممقدسجمهوریاسلامیپایفشردهاست. ازسال ۱۳۵۸ بهعضویتجامعهمدرسینحوزهعلمیهقمدرآمدودرطیاینسالها،نقشمهمومثبتیدراحیایحوزههایعلمیهواعتلایاسلامنابمحمدیایفاکردهاست.
جنابعالی از حدود۵۰سال پیش با امام در ارتباط بودهاید و لذا شنیدن خاطرات شما از این دوران طولانی میتواند برای ثبت در تاریخ بسیار مغتنم باشد. ابتدا شمهای از شرح حال خود را بفرمایید تا وارد بحث اصلی شویم.
بسماللهالرحمنالرحیم. بنده در سال ۱۳۱۰ در بحبوحه یکهتازی رضاخان در یکی از روستاهای بابل به نام امیرکلا متولد شدم.
چه سالی وارد حوزه شدید؟
در هفت هشت سالگی در زادگاهم به مکتب میرفتم و قرآن و بعضی از کتب فارسی را آموختم و بعد از شهریور ۲۰ جامعالمقدمات را شروع کردم و تا سال ۲۶ در حوزه بابل ادامه تحصیل دادم و در سال ۲۷ به قم آمدم و تا آذر ۳۳ در قم اشتغال به تحصیل داشتم و در آنجا لمعه، رسائل، مکاسب، کفایه و یکی دو سال آخر را هم درس خارج آقای بروجردی و مرحوم آشیخ مهدی امامی امیری شرکت میکردم.
پس از این مرحله به نجف مشرف شدید؟
بنده تا سال ۳۳ در قم بودم. تابستانها به شمال و خدمت پدر و مادرم میرفتم. اواخر شهریور ۳۳ در شمال بودم و بعد آمدم قم. یکی دو ماهی نگذشته بود که مرحوم پدرم تلگراف زد که گذرنامه بگیر و برو نجف. من بو بردم که ایشان فهمیده است من دارم در قم چه کار میکنم. من در قم در ایام تحصیل علاوه بر درس خواندن، شبها مطالعه میکردم و بعد به منزل مرحوم واحدی میرفتم. بعضی از شبها مرحوم نواب هم میآمد و خلاصه با جماعت فدائیان اسلام سروکار داشتم. منزل مرحوم واحدی در کوچه انواری بود و مرحوم نواب اکثراً به آنجا وارد میشد. ما هم در جمع فدائیان اسلام تحرکاتی داشتیم و به گمان خودم پدرمان هیچ اطلاع نداشت. حساب میکردم ایشان که همراه من نیست تا از جریان مطلع شود و دلهره پیدا کند و مطلبی را هم در این باب به ایشان عرض نمیکردم.
آن تلگراف را که زد، حدس زدم یکی از بستگان ما که آن وقت در ارتش و از فرماندهان نظامی زمان مصدق بود، از وضع من اطلاع پیدا کرده و احتمالاً پدرم را در جریان امر قرار داده است.
ایامبعد از جریان ۲۸ مرداد بود و سرتیپ آزموده داشت مصدق را در لشکر ۲ زرهی محاکمه میکرد. بعد هم به فکر افتادند فدائیان اسلام را بگیرند و اگر میماندم، شاید به سراغ من هم میآمدند و از شاید یک کمی هم بیشتر!
تلگراف مرحوم پدر را که دریافت کردم، با مرحوم آسید احمد زنجانی، پدر آقاموسی زنجانی مشورت و نزد ایشان استخاره کردم. بحمدالله استخاره مساعد آمد. با مرحوم استادمان آشیخ مهدی امامی امیری هم مشورت کردم. ایشان فرمود: «حالا که پدرتان موافق است، برای رفتن به نجف اقدام کن. اگر آنجا را برای ادامه تحصیل مساعد دیدی، به تحصیل ادامه بده و اگر مساعد ندیدی، زیارت میکنی و برمیگردی».
بالاخره در آذر ۳۳ راهی نجف اشرف شدم و از چنگ ساواک ایران گریختم. در نجف بودم تا امام به آنجا آمدند.
پس تقریباً یازده سال قبل از امام به نجف رفتید.
بله،. در این فاصله درس مرحوم آقای شاهرودی، درس مرحوم میرزاهاشم آملی و مختصری هم درس مرحوم آمیرزا آقای اصطهباناتی و درس مرحوم آسیدیحیی یزدیو… رفتم.
از کی با امام آشنا شدید؟
آشنایی مستقیم که در خدمت ایشان باشم، از روز اول ورود امام به کاظمین بود. من در نجف در مدرسه بروجردی ساکن بودم و در آنجا عصرها مکاسب و کفایه تدریس میکردم. یک روز گرم تابستان رفتیم درس بگوییم که مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی سراسیمه آمد به مدرسه و تا ما را دید، گفت: «خدا را شکر که شما را دیدم.» پرسیدم: «باز چه شده؟» گفت: «به من از منزل آقای خوئی تلفن زدهاند که آقای خمینی به کاظمین آمده است.» رابطه آشیخ نصرالله و بیت آقای خوئی حتی قبل از آمدن امام به نجف هم خوب نبود. آشیخ نصرالله شک داشت که نکند او را سر کار گذاشتهاند و میگفت آقای خمینی به کاظمین آمده است، یعنی چه؟ تا این را گفت، گفتم: «آشیخ! بفرمایید تلفنهای بغداد به نجف و کاظمین مستقیم است یا از تلفنخانه به خانهها وصل میکنند؟» گفت: «از تلفنخانه وصل میکنند». گفتم: «کاری ندارد. تلفنخانه نجف را بگیر و سئوال کن که در فلان ساعت از کاظمین به منزل آقای خوئی تلفن زدهاند یا نه؟ و اگر بله، از کجا و چه کسی بوده است؟» گفت: «خوب گفتی.» و از تلفن مدرسه آقای بروجردی تماس گرفت و سئوال کرد.
آنها دو دقیقه بعد جواب دادند که این تلفن از مسافرخانه عبدالامیر جمالی در کاظمین بوده و شمارهاش هم این است. آشیخ نصرالله شماره را گرفت و زنگ زد. خدا رحمت کند حاجآقا مصطفی را، در مسافرخانه نشسته بود. بعد از سلام و علیک گفت: «بله، ما آمدهایم و پدرمان وضو گرفت و به حرم مشرف شد. من دیدم خستهام اینجا نشستهام». آشیخ نصرالله پرسید: «صاحب مسافرخانه آنجاست؟» جواب داد: «بله». گفت: «تلفن را به او بدهید.»آقا مصطفی تلفن را داد به عبدالامیر جمالی که رفیق آشیخ نصرالله بود. شیخ نصرالله به او گفت: «مرد حسابی! شخصیتی مثل آقای خمینی که جایش در مسافرخانه نیست. ایشان را به منزل خودت ببر. برای ایشان در آنجا جای مناسبی درست کن. ما هم فردا صبح میآییم خدمت ایشان».
خانه عبدالامیر جمالی. خانه اش را آماده کرد و وقتی امام از حرم برگشتند، ایشان را با آقامصطفی برد خانه خودش.
ما به فکر افتادیم که مقدمات بسیج طلبهها را برای دیدار با امام، آن هم در محیطی که بعضیها حتی جرئت نمیکردند اسم امام را هم ببرند، چه رسد به اینکه به دیدن ایشان برود، فراهمکنیم. خلاصه عدهای را برای رفتن به کاظمین بسیج کردیم، بعضیها را با مینیبوس و بعضیها را با سواری بردیم. هزینهاش را هم تماماً آشیخ نصرالله پرداخت. خدا رحمتش کند. خیلی زحمت کشید. طلبهها را آماده کردیم که صبح به سمت کاظمین بروند و من و حاج شیخ نصرالله هم فردا صبح بعد از نماز راه افتادیم و خدمت امام در کاظمین رفتیم و دیدیم ایشان تازه دارند صبحانه تناول میکنند. در آنجا من از نزدیک خدمت امام رسیدم و در معیت ایشان بودم تا روزی که در مرز صفوان درمرزکویتبا هم خداحافظی کردیم که ایشان بناداشتند به کویت بروند که نشد.
پس شما هم روزی که امام به طرف کویت حرکت کردند، همراه ایشان بودید؟
بله.
مدتی که امام در نجف بودند، درس ایشان هم تشریف میبردید؟
من قبل از آمدن امام، درسی را که رویش حساب میکردم درس آقای آملی بود.
کدام آقای آملی؟
آمیرزا هاشم آملی اصولشان را من نوشته و یک جلد هم چاپ کردم و بنا داشتم که بقیه را هم چاپ کنم. امام که وارد نجف شدند، هر جلسهای را که خدمت ایشان بودیم، بیشتر جذبشان میشدیم. من همه کارهایم را رها کردم و از همان روز اول به انجام خدمت در بیت امام پرداختم.
امام اشتهار علمی داشتند و لذا شبها طلبهها در منزل ایشان جمع میشدند وجلسات علمی خوبی شکل گرفت، بهطوری که افراد از آن به بعد که میآمدند، برای استفاده علمی میآمدند، نه اینکه فقط بخواهند آقای خمینی را از نزدیک ببینند.
امام نشان دادند که قدرت علمی بالایی دارند و مسائل علمیای که مطرح میشوند، چیزی نیستند که ایشان در پاسخگویی در بمانند. ایشان صحبت میکردند و مسائل حلاجی میشدند. بعد از ده دوازده روز هم درس را شروع کردند و ما در درس ایشان شرکت میکردیم..
خدا را شکر که آن روز مرا هدایت کرد که خدمت به اسلام، خدمت به آقای خمینی است در کار علمی و انقلابیاش و لذا به کارهای ایشان پرداختم. هر نوع کاری بود، انجام میدادم و در درس ایشان هم شرکت میکردم. درس مرحوم آقای حکیم را از قبل میرفتم و آن را هم ادامه دادم. درس مرحوم آقای خوئی هم حدود ۲۵ سالی شرکت کردم. قبلاً بهطور مرتب میرفتم و بعد از آمدن امام دیگر چندان تعهد حضور سر وقت در درس آقای خوئی را نداشتم، ولی در هر حال شرکت میکردم، اما عمدۀ حضور تفهّم و با دقت، سر درس امام بود..
از چه زمانی حوزه استفتای امام را در نجف شکل دادید؟
قبل از فوت مرحوم آقای حکیم ـیادم نیست مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی یا مرحوم آقامصطفی که با ما نشست و برخاست داشت و بحث میکرد و به اطلاعات من پی برده بودـ مرا به امام معرفی و مؤلفات امام را به ما واگذار کرد تا بررسی و تحقیق و چاپ کنیم، منجمله تحریرالوسیله و زبدهالاحکام را…
در این گیر و دار مرحوم آقای حکیم فوت کرد. تا آن زمان، امام اجازات و استفتائات و قبوض را به خط مبارک خودشان مینوشتند. با فوت مرحوم آقای حکیم و مساعی جمیله مرحوم آشیخ نصرالله خلخالی، مقلدین آقای حکیم در خاورمیانه و مناطقی از پاکستان، هندوستان و افغانستان و ایران به طرف امام سرازیر شدند و دیگر حجم استفتائات بهقدری بود که امام نمیرسیدند خودشان بنویسند.
یک یا دو ماه بعد از فوت آقای حکیم بود که ما دعوت شدیم تا استفتائات را بنویسیم و خدمت امام ارائه بدهیم و هر چه را پسندیدند که هیچ، نپسندیدند اصلاح کنند و ما مجدداً بنویسیم و بفرستیم که مهر کنند.
آقای رضوانی بود و بنده و مرحوم آقای خاتم. سه نفری از سال ۹۰ قمری شروع کردیم به نوشتن استفتائات، و میفرستادیم خدمت امام، ملاحظه میفرمودند و هر جا که نیاز به اصلاح بود، اصلاح میکردند و برمیگرداندند و ما یادداشت میکردیم و روی ورقه استفتا مینوشتیم و میرفت خدمت ایشان و مهر میکردند و برای صاحبش میفرستادیم.وقتی ما سه نفر استفتائات را شروع کردیم، بعد از مدتی آشیخ عبدالعلی قرهی از نجف راهی ایران شد. آقای رضوانی رفت جای ایشان تا دفتر را اداره کند و من وآقای خاتم تنها شدیم.که بعد از آن حاج احمدآقا آقای قدیری را معرفی کرد که آمد و با ما همکاری کرد.
در همین اوان بود که کتاب بیع امام را به ما دادند که بررسی و تحقیق و چاپ کنیم. مسوده اولی را که به ما دادند، نوشته امام در قم بود. امام در قم، بیع را درس فرموده و تا قسمتهای زیادی نوشته شده در قم بود. در نجف که این درس را شروع کردند، هر جا که نسبت به درس قم نظر جدیدی داشتند، در حاشیه مینوشتند. و همین نسخه را به ما دادند که بعدازبررسی و اصلاح عباراتاین کتاب را چاپ کردیم. انصافاً کتاب البیع امام در نجف خوب، دقیق و بیغلط چاپ شد
وقتی کسی به بیت امام میآمد، از دفتر روی یک تکه کاغذ مینوشتند که چه کسی آمده است و چه تقاضایی دارد و کاغذ را میدادند دست مشحسین که ببرد در اندرونی و امام ببینند و جواب بدهند. روز اول، آقای رضوانی روی یک تکه کاغذ بزرگ دو سه کلمه نوشت و داد دست مشحسن که ببرد. امام فرمودند: «برای این مطلبی که شما نوشتهای، یک بند انگشت کاغذ کافی است.» خود امام این پیغامها را روی تکه کاغذهایی که از نامهها و پاکتهایی که برایشان میآمد و سفید بود، جدا میکردند،مینوشتند. ما که این چیزها را از امام میدیدیم، کوشیدیم برای چاپ کتاب ایشان حتیالامکان کاغذ کمتری مصرف کنیم و لذا سر سطرهاومیان تیترها کم شد. در قم که چاپ کردند، این را جبران کردند و انصافاً زیباتر چاپ شد. بعد از چاپ کتاب بیع، امام به بحث خلل پرداختند. بحث خلل را هم بررسی کردیم، منتهی در زمان حضور امام در نجف به چاپ نرسید وهجمه سازمان امنیت عراق به بیت امام و فکر بیرون رفتن از نجف پیش آمد.
بعدها آقای رضوانی آن مسوده را چاپ کرد. بحث خلل، چاپ شدۀ نجف نیست، بلکه چاپ شدۀ پس از دوره نجف است، منتهی بررسی و تحقیق آن را من و آقای خاتم انجام داده بودیم.
امام بهجای دفتر استفتائات، از تعبیر حوزه استفتائات استفاده میکردند. حضرتعالی تا آخر در این حوزه بودید؟
بله، من و آقای خاتم تا روزی که ایشان به مرز صفوان رفتند و ما در مشایعت ایشان بودیم، در حوزه استفتائات بودیم. مدتی هم در صفوان ماندیم و به خیال اینکه امام وارد کویت شدهاند، برگشتیم نجف، ولی مطلع شدیم که نگذاشتهاند امام به کویت بروند و برگشته و شب را در بصره ماندهاند. صبح هم از بصره به بغداد آمدند تا راهی پاریس شدند.
تا امام در نجف حضور داشتند، جلسات استفتا دایر بود و من و آقای خاتم ادامه میدادیم.
بعد که به ایران آمدید چطور؟
قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود:«این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من بهمحض اینکه این نامه را دیدم، تنم لرزید. ما همه چیز را در ذهنمان عبور میدادیم، الا فوت امام و زنده ماندنمان بعد از فوت ایشان را. حرفی نزدم. شبی که امام عازم کویت بودند، بنده و آقای خاتم و آقای رضوانی را خواستند. این نامه را برای چهار نفر فرستاده بودند. مرحوم حاج شیخ حبیبالله اراکی، آقای رضوانی، آقای خاتم و بنده. ما را خواستند و فرمودند: «پاکتهایی را که خدمت آقایان دادهام وصیتنامه من است. من فردا صبح از اینجا میروم. پاکت را باز کنید و به آنچه نوشتهام عمل کنید.»، اما الحمدلله امام به پاریس رفتند و به سلامت به ایران بازگشتند.
شما پاکت را باز نکردید؟
نخیر! وقتی امام به ایران برگشتند، من در فروردین ۵۸ به ایران برگشتم. خدمت امام رسیدم و عرض کردم:«این مدتی را که در نجف بودم، به خاطر شما بود،. حالا که شما به ایران آمدهاید، اجازه بدهید من هم برگردم.»
من به ایران آمدم و امانتهایی را که امام به بنده سپرده بودند و حدود ۸ میلیون تومان میشد، وسط کتابهایم پنهان کردم و با خودم آوردم. روز دوم ورودم به قم آنها را بهمنزل آقای یزدی بردم و تحویل امام دادم. امام فرمودند: «مثل اینکه آقایانیدر جلسه استفتا شرکت میکنند، شما هم بروید و شرکت کنید.» گفتم: «چشم!» در قم رفتیم و دیدیم آقایان راستی، قدیری و ملکوتی مشغول پاسخگویی به سئوالات هستند. ما هم شدیم نفر چهارم. به کار ادامه دادیم تا آقای خاتم را هم فرستادند. من و آقای خاتم و آقای قدیری و آقای ملکوتی تا زمانی که امام رحلت فرمودند، بودیم و بعد تبدیل شد به شرکت در جلسه استفتای مرحوم اراکی.
در این مدت که در قم در جلسات، استفتا شرکت میکردیم، اوایل استفتائات زیاد نبود، اما بهتدریج زیاد شد. استفتائات نوشته میشد، هفتهای یک روز اینها را در پوشه میگذاشتیم و من به تهران خدمت امام میآوردم و امام ملاحظهو مهر میکردند وصبح روزبعددرحضورشان آقای رسولی وآقای رحیمیان مهرمی کردند وبه قم برمیگرداندند. تا این اواخر به این شکل بود. ، نگاه میکردیم میدیدیم یک جا نقطه نگذاشتهایم و امام نقطه گذاشتهاند. یک جا الف نگذاشتهایم و امام الف را اضافه کردهاند، یک جا سرکش کاف زیادی بوده و امام حذفش کرده بودند. معلوم میشد همه اینها را با دقت میبینند.
ولی درصد مواردی که امام تصرف میکردند، یک درصد هم نمیشد و همین نشان میداد که دفتر استفتا بسیار دقیق بود و نگاهش با نگاه امام انطباق داشت.
الحمدلله! تا این اواخر نحوه کار ما اینگونه بود که رابط بین دفتر قم و تهران، بنده بودم. گاهی هم مسائلی پیش میآمدند که آقایان نمیدانستند اصلاً چه بنویسند. و من وقتی به تهران میآمدم خدمت امام مطرح میکردم و جواب میدادند و مینوشتند و مهر میکردند.
شش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کردهاند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده میشدند.
پس از رحلت امام به استفتائات آقای اراکی پاسخ میدادید؟
من مرحوم آقای اراکی را در همان زمان طلبگی که در قم بودم، میشناختم. ما زیاد به منزل مرحوم آسید محمدتقی خوانساری تردد داشتیم، ایشان هم در آنجا حضور داشتند و اکثراً هم ملازم مرحوم خوانساری بودند. نسبت به آقای اراکی شناخت داشتم و دیدم بینی و بینالله ایشان اهلیت مرجعیت را دارد و رابطهاش هم با امام و ولایتفقیه خوب است. شب فوت امام، من و آقای خاتم و آقای قدیری جلسه داشتیم و من پیشنهاد کردم که چون مردم نیاز به مرجع تقلید دارند، اگر صلاح میدانید، خوب است که آقای اراکی را معرفی کنیم. عدهای هم این مطلب را از ما میپذیرند، پس بیایید ایشان را معرفی کنیم. آقایان هم پذیرفتند
پس از فوت امام،برایانتخابمقاممعظمرهبری به تهران و مجلس خبرگان آمدیم
شما عضو خبرگان اول بودید؟
بله، رفتیم ووقتی به قم برگشتیم آقای اراکی را معرفی کردیم.
آقای اراکی در نزدیکی دفتر سابق امام جلسه استفتایی را تشکیل داده بودند. یکی دو هفته بعد از اعلام مرجعیت ایشان ، سیل استفتائات به سوی دفتر ایشان سرازیر شد و من و آقای خاتم و آقای قدیری در آنجا شرکت میکردیم و پاسخمیدادیم.
بعد از آقای اراکی چه کردید؟
بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنهای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحثهایی که میشد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوقالعادهای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند.لذابعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم
دیدم همه لوازم مرجعیت در ایشان هست. حالا مرجع فرض بفرمایید یکی دو خط و نیم خوانده، یکی یک خط خوانده، ولی اصل لوازم مرجعیت موجود است. ما ایشان را معرفی کردیم و با پیشگامی من در این راه، آقای خاتم هم موافقت کرد که ایشان را معرفی کند و آقایان راستی، بنیفضل و مؤمن هم این کار را کردند. الحمدلله مرجعیت ایشان تثبیت شد و بعد از فوت آقای اراکی خلائی باقی نماند
پس از آن در حوزه استفتای مقام معظم رهبری به کار ادامه دادید؟
بله، بعد از تصدی آقای خامنهای به رهبری و بعد هم سمت مرجعیت، آقای رسولی محلاتی که خدا حفظش کند گفت: « ما نمی توانیم ایشان راتنهابگذاریم. مردم استفتائاتی دارند و در اینجا میآید، باید به اینها جواب داده شود. شما که با ایشان و مبانی فقهیشان آشنا هستید و سالها هم در استفتا کار کردهاید، بیایید و این کار را به عهده بگیرید». گفتم: «بسیار خوب».کهتا الان پاسخگویی استفتائات ایشان ادامه دارد
با این حساب میشود گفت که جنابعالی حدود ۴۵ سال است که مشغول پاسخ دادن به استفتائات شرعی ازطرف مراجع بودهاید.
بله، خدا بزرگان درگذشته را رحمت و بزرگان حی را حفظ کند.
یعنی در تسلط بر مبانی فقهی حضرت امام و مقام معظم رهبری و برخی دیگر از بزرگان، گمان نمیکنیم مثل شما کسی را داشته باشیم.
انشاءالله. خیلی از آقایان بهتر و بالاتر از من هستند، اما خدای منان و متعال در دوران تحصیل به من توفیق داد که خوب درس بخوانم و آنچه را که خواندم و فهمیدم به کار بگیرم.
در قصه استفتائات هم مخصوصاً امام راحل خیلی برایم زحمت کشیدند. در پاسخ به سئوالات شرعی که چگونه جواب بدهیم و مسائل چگونه هستند، انصافاً امام استادیشان را در حق بنده تمام و بسیار در پیشبرد کار به من کمک کردند. خدمت مقام معظم رهبری هم که جای خود دارد. اجمالاً میتوانم مدعی باشم که ناآگاه نیستم، اما آگاهتر از دیگران هم نیستم.
اشاره کردید که لوازم مرجعیت را در مقام معظم رهبری دریافتید. ابتدائاً بفرمایید آشنایی شما با ایشان از کجا و چگونه آغاز شد؟
آشناییام با ایشان از مجلس خبرگان قانون اساسی شروع شد. این آشنائی از آنجا شروع شد و بعد هم در زمان ریاست جمهوری ایشان، مسائلی را که مطرح میشدند، در جلساتی با ایشان درمیان میگذاشتم. حدود یک سال به نمایندگی از طرف امام در هیئت عالی اقتصادی دولت شرکت کردم و در کثیری از این جلسات گاهی آقای هاشمی رفسنجانی شرکت میکردند و گاهی آقای خامنهای و من که از مرحوم آقای بروجردی گرفته تا مرحوم امامی امیری، مرحوم آقای شاهرودی، مرحوم آقامیرزا آقای اصطهباناتی، مرحوم آسیدیحیی یزدی، مرحوم آشیخ حسین آقای حلّی، مرحوم آمیرزا هاشم آملی، مرحوم آقای حکیم، مرحوم آقای خوئی و با برجستهترین علما نشست و برخاست داشتم، با مبانی و طرز تفکرشان و با اصل ساختار فقه آشنا بودم و لذا وقتی آقای خامنهای مطلبی را عنوان میکنند، دیگر ضرورتی پیش نمیآیند که به بنده بگویند اینجا راجع به این مطلب است و آنجا راجع به آن مطلب. من تا آخر میفهمم نخ کار تا چه مقدار در دستشان است که این صحبت را میکنند. هر کسی هم که خوب در موضوعی وارد باشد، این خبرویّت را پیدا میکند و اختصاص به بنده ندارد. هر کسی در کار خودش همینطور است. کسی که از تجارت سررشته داشته باشد، وقتی میگویند نخود قیمتش در فلان جا اینقدر است و در فلان جا آنقدر، سریع قیمتش را حساب و هزینه حمل و نقل و انبارداری را اضافه میکند و به این نتیجه میرسد که پس اینقدر سود دارد.رشتههای سیاسی و علمی هم همینطور است.
یکی از دوستان میگفت من اعلمیت مرجع تقلید را با حاشیه عروهاش میفهمم و بررسی میکنم تا ببینم حاشیه عروهاش به کجا دارد میزند و چه میخواهد بگوید. از فتاوایش میفهمم. من هم اگر مدعی شوم بعد از آن همه تلمذ در محضر بزرگانی از علما که به برخی اشاره کردم، این را میتوانم تشخیص بدهم، چندان گزاف نگفتهام.
بعد از دوره ریاست جمهوری حضرت آقا، شما در جلسات علمی ایشان هم شرکت داشتهاید؟
بله.
طبعاً در آن جلسات، مسائل حلاجی بیشتری هم شدهاند.
بله، همینطور است.
امام در یکی از پیامهایشان که به «منشور برادری» شهرت یافت، در باره شرایط مجتهد جامعالشرایط اشاره کردند که این شایستگی فقط اعلمیت به فقه و اصول نیست، بلکه شناخت زمان و شرایط و دوست و دشمن و اشراف بر مسائل عالم و شرایط جامعه اسلامی و جامعه بشری هم جزو لوازم و شرایط جامعالشرایط بودن است. در بعد فقه و اصول و مبانی که اشاره فرمودید با دهها تن از بزرگان و مراجع برجسته سرو کار داشته و توانائی ایشان را هم ارزیابی کرده و به نتیجه رسیدهاید. علاوه بر جنبههای تخصصی فقهی و اصولی و مبانی اجتهاد، آیا آگاهی و اشراف ایشان بر مسائل دنیا را قابل قیاس با سایر علما میدانید؟
بعضیخیال میکنند همین که کسی دماء ثلاثه را خوب بلد باشد که چیست و حکمش کدام است، لوازم مرجعیت دارا شده است.ولی من با امام همعقیدهام از این نظر که ما خلق خدا و امت رسولالله(ص) و رعیت حضرت بقیه اللهالاعظم «ارواحنا لتراب مقدمه الفداه» هستیم. رعیت زید و عمر و بکر و خالد که نیستیم. ما در مرجعیت باید به دنبال کسی برویم که خلاء عدم حضور بقیه الله«فیما یعول و یرجعالیه» را پر کند و این پر کردن خلاء، تنها با اعلمیت در فقه و اصول که مدنظر آقایان است،میسر نیست.
در روایات داریم که گاهی آیات قرآن در حضور خلفا مورد بحث قرار میگرفت و یکیازائمهمعصومین(ع) راهمهمراه علما احضار میکردند. امام(ع) گوش میکردند و آنها هم یک چیزی میگفتند. خلیفه رو میکرد به امام(ع) که شما چه میگویید؟ امام(ع) میفرمودند: «آقایان گفتند و شما هم شنیدید.»خلیفهعرضمیکردکهنخیر،میخواهمازشمابشنوم. آنوقتمطلبیراکهامام(ع) بیانمیکردند،خودعلمایمخالفتصدیقوتصریحمیکردندکهماسالیانسالاینآیهرامیخواندیمونمیفهمیدیمکهمعنایشایناست. ایناعلمیتبدینمعناست.
نمونهاش «السَّارِقُوَالسَّارِقَهُفَاقْطَعُواْأَیْدِیَهُمَا»(۱) اینکهالمنجدیامجمعالبحرینراکناردستتبگذاری،ازکجایلغتدرمیآیدکهمنظورازایدییعنیانگشتانازنوکتابنانگشتان؟درجایدیگریداریم: «أَنَّالْمَسَاجِدَلِلَّهِفَلَاتَدْعُوامَعَاللَّهِأَحَدًا»(۲)،اماممیفرمودند: «کفدسترابرایسجدهلازمداریم. جایسجدهبرایخدارانبایدبرایچهارشاهیمردمشریکقراربدهید. اینباشدبرایخدا،سرانگشتانرابرایمردمقراربدهید».
اینیکنحوآیهفهمیوروایتفهمیاستکههمهندارند. منجملهمثلاًنظرمقاممعظمرهبریایناستکهدرنذرزوجه،اگرزوجحضورداشتهباشد،بدوناذنزوجنافذنیست،ولیاگرحضورنداشتهباشد،شرطشاذنزوجنیست،چوندرروایتآمدهاستکه: «لانذرللزوجهمعزوجها». معنایزوجهایناستکهشوهردارد،چهزوجحضورداشتهباشدچهغایبباشد. نفرمود: «لانذرللزوجه»،بلکهفرمود: «نذرالزوجهمعزوجها»،یعنیعلاوهبرعنوانزوجیت،فرموداگرزوجشبااوهست،ولیاگرزوجشبهسفررفته،درزندانیاجایدیگریاست،معزوجهاصدقنمیکندولذانذرشمنوطبهاذنشوهرنیست.
اینریزهکاریهاراازروایاتوآیاتفهمیدندقتیاستکهاکثرفقهاندارند.
بندهوقتیاینخصوصیاترادرایشانمیبینم،گامبهگاممطمئنترمیشومکهخداوندمنانمتعالبهایشانمواهبیدادهکهبهدیگرانندادهاست. درشبهایپنجشنبهکهشورایافتاداریموآقایانشرکتمیکنند،ایشانهمحضوردارندومطالبیراعنوانمیکنندکهمیبینمخیلیپختهوحسابشدهوکاملاًبامبانیعلمیسازگاراست. کتابالبیعامامرانگاهکنید. خیلیهابیعنوشتهاند. مرحومشیخانصاریخیلیملابود. انصافاًهمکتابشدرسطحبسیاربالاییاست،اماکتابشیخانصاریبهکتاببیعامامنمیرسد،امامبااحاطهبرآنچهدیدندوبااحاطهبرآنچهکهبایدگفت،اینکتابرانوشتند
دردرسهاینجف،امامگاهیکهصحبتهایمرحوممیرزاینائینییاصحبتهایمرحومآشیخمحمدحسیناصفهانیرامطرحمیکردند،قبلازصحبتهایخودشان،انسانتصورمیکردکهصحبتهایآنهاعرشیهستند،اماوقتیامامآنصحبتهارابازمیکردندمعلوممیشدکهاینهاخیلیبزرگبودهاند،اماآنطوریهمکهگفتهاند،نبوده. معنایشایننیستکهآنهاقصورفهمداشتند،بلکهاصلاًبهسراغبرخیازمسائلنرفتهبودند.
منبرخلاف بعضیاساتید،راجعبهاعلمیتمرحوممیرزاینائینیدیگرانراخیلیقویترازایشانمیدانم.
بههرحالخداوندمنانمواهبیبهامامومواهبیهمبهآقایخامنهایمرحمتفرمود. باملاحظهاینمواهب،منهمین طورکهگامبهگامپیشمیرویم،میبینممواهبدرایشانروزبهروزروبهازدیاداستوخداراشکرمیکنمکهمراهدایتکردوآنچهراکهپیشنهادکردموحرفشرازدم،الحمدللهاشتباهنرفتم.
ایندقتنظروفهمعمیقویژهنسبتبهمسائلونکاتبسیاربدیعیکهایشانازقرآنوروایاتدربارهامورجاریاستنباطمیکنند،انصافاًانسانرابهوجدمیآورد. آیااینتوانایی،نتیجهاحاطهبرفقهواحکامومعارفاستویاریشهدرمواهبمعنویهمدارد؟
همانگونهکهاشارهکردمزعامتومرجعیت،تنهامنوطبهاحاطهبرمسائلفقهیواعلمیتنیست. مدیریتومدبّریتوشجاعتوآیندهنگریومردمداریمیخواهد،عالمرایکسفرهپهندرمقابلخوددیدنمیخواهدودرستچیدنمهرههابهطوریکهاشتباهنشودوانساناینبازیشطرنجرانبازد،میخواهد. اگرهمهاینهاراداشت،میتوانمدعیبودکهجایامامزمان(عج) نشستهاست،والادرکثیریازمسائللاحولولاقوهالابالله!
درجنگتحمیلیدرجاییعدهایازآقایانکهخیلیادعایشانمیشدمیگفتندچیستکهدلمانراخوشکردهایمومیگوییمجنگاسلاموکفر؟جنگمسلماناستبامسلمانیدیگر. درجلسهایدیدمکهخیلیدارنداینحرفرااوجمیدهند،گفتم: «مطلبیراولواینکهوقوعشمحالباشد،فرضمیکنیم،چونفرضمحالکهمحالنیست. فرضمیکنیمکهالاندراهواز،خرمشهر،سوسنگردیاآبادانلشکریانبعثیریختهاندودارندمردمرامیکشند،خانههاراغارتوخرابمیکنندوماهمدرآنجاحاضرهستیم. ازامامزمان(عج) سئوالمیکنیمآیاازخودماندفاعبکنیمیانه؟ایشانبفرمایندچهعرضکنم؟بپرسیمباصدامیانکهبهماهجومآوردهاندبجنگیمیانه؟بفرمایندچهعرضکنم؟بپرسیمآیابهصدامیاندرغارتوآدمکشیکمککنیم؟بفرمایندچهعرضکنم؟آیابراستیدیوانهایکههمینالانازتیمارستانبیرونآمدهاست،چنینامامزمانیرابهامامزمانیقبولمیکند؟درنتیجه «چهعرضکنم؟»ندارد. اینکهامامزمانماراامرکنندکهبهلشکرصدامکمککنیم،بامبنایقرآنوفقهوفرهنگاهلبیت(ع) سازگارنیست. اینکهمیفرماید: «منقتلدونمالهظلماًفهوشهید»یا «منقتلدوناهلهظلماًفهوشهید»یا «منقتلدونجارهظلماًفهوشهید»یا «منسمعمنادیاًینادییاللمسلمینفلمیحبهفلیسبمسلم»معنایشایناستکهحالاکهدارندآبادانیهارامیکشند،ماهمبرویمبهکمکصدامکهبیشتربکشد؟
امامزمان(عج) قطعاًچنینامریبهمانمیکنند. اینهمکهبگویندسکوتوتحملکنید،چنینامریهمنمیکنند،بلکهمیفرمایندتاجانداریدازخودتاندفاعکنید. اگرکشتهشدید،شهیدشدهایدواگرکشتید،چوندردفاعازناموسوخاکوخانوادهتانبودهاست،ثوابشهیدرادارید. ازحضارپرسیدم: «آیااینطورامرمیفرمایندیانه؟»جوابدادند: «بله». گفتم: «ازاینجاستکهمیگوییمجنگاسلاموکفراست. جنگیاستکهامامزمان(عج) باماهستندوباآنطرفنیستند.» ایندرکثیریازقضایاپیشمیآیند.
اینکهمابهفکراسلاممسلمانانهستیم،اینجورنیستکهصهیونیستهامطلعنشدهباشند. آنهاهممیدانند،همانطورکهماازتصرفاتامریکاکهبهچهکسانیکمکمیکندیانمیکندمطلعمیشویم. وقتیآنهامطلعشوند،نمیآینددستماراببوسند،بلکهدشمنمامیشوند،ولیمابرایدشمنیآنهانبایدپشیزیارزشقائلشویموبایدکارخودمانراانجامبدهیم. اینشجاعتدربسیاری ازآقایان نیست. اصلاًازاینقضایاسردرنمیآورندکهچهمیشود،چهنمیشود. اسلامباشد،ولایتفقیهباشد،مرجعیتشیعهباشد،آنوقتصهیونیستهابچههایحزباللهرابهعنوانیکعدهبچههایشیعهدرآنجالتوپارکنند؟اگرهمهایرانهمبهدفاعازآنهابرخیزد،تازهبهوظیفهمانعملکردهایم.
اینطرزتفکرامامبودومقاممعظمرهبریهمهمینطرزتفکررادارند. بهعبارتدیگرمنکهدراینمدتخدمتامامبودم،ملاحظهمیکردمکهایشانچقدربهآقامصطفیعلاقهداشتندوبهحضوراوبرایآیندهتاچهحدامیدواربودند،لکندردلسوزیبرایمسلمین،آقامصطفییکی،دیگرانهمیکی. امامابداًبینمسلمانافریقایی،اروپایی،امریکایی،ایرانیو… فرقنمیگذاشتند. هرگزندیدمکهامامبفرمایندمابایدازمسلمانایرانیدفاعکنیمودیگرانبهماچهوعیسیبهدینخود،موسیبهدینخود! امامچنیننظرینداشتند،بلکههمهمسلمینرایدالواحده،جمعیتالواحدهوعائلهالواحدهمیدیدند.
همیننظرراهممقاممعظمرهبریدارند. امامبارهامیفرمود: «امریکاهیچغلطینمیتواندبکند»،امااینکهدیگرانبخواهنداینرابگویند،لفظشراگفتنآساناست،اماواقعشرابخواهندبگویند،دهانشانیخمیکند.
دردلمقاممعظمرهبریدرمقابلهباامریکاوعلیهامریکاحرفزدنسرسوزنیخوفراهپیدانمیکند.
اینازایمانایشانسرچشمهمیگیرد؟
عرضمیکنم. ایشاندرسفریصحبتبسیارعالیایکردهبودند. فردایاپسفردایآنروزخدمتشانرسیدیم. مندرعیناین کهبرایایشاناحترامقائلم،رفیقایشانهمهستم. بهایشانعرضکردمصحبتهایشماراشنیدمومقیدمهرجاصحبتمیکنید،گوشکنم. صحبتهایشماطعمومزهصحبتهایامامراداشت. بااینکهشمادرمحضرامامخیلیحضورنداشتیدوبعدازپیروزیانقلابهمجنگتحمیلیباعثشدکهشمایکپایتاندرتهرانباشد،یکپایتاندرجبههومشغولرتقوفتقامورجبههبودیدوخیلیباامامحشرونشرنداشتید. اینهاراازکجایادگرفتهاید؟
شایدعینتعبیرشاناینباشدکه:«مندراینجورمواقع،معاهدهایباخدادارموآنایناستکهمیگویمخدا! مناینبدنضعیف،اینزبانضعیفواینمغزضعیفمرادرخدمتتوقراردادهامکهآنچهازمنبرمیخیزد،درخدمتدینتوودراعتلایکلمهتوحیدباشد. خدایا! اگراینخدمتراازمنمیپسندی،مراکمککن. اینقراردادراباخدادارمودراینجورمواقعبااینروحیهپیشمیروم». دردورهریاستجمهوریایشان،سرانعدمتعهددرهندجمعبودند. جمعیتبسیارزیادبود. ایشانمیفرمودندمنفکرکردمدراینجلسهایکهفرداصبحتشکیلمیشود،هنگامسخنرانیسخنگویاول،مردمتازهدارندیکییکیمیآیندوباهمحالواحوالمیکنندوخیلیگوشنمیکنند. سخنرانچهارمراهمکمکمخستهمیشوندومینشینندوچندانگوشنمیکنند. گلجلسهمالسخنراندومیاسوماست. آقایولایتیراکهآنوقتوزیرامورخارجهبود،خواستموگفتمبرویدنوبتدومیاحداکثرسومرابرایمنبگیریدتاصحبتکنم. ایشانرفتوبرگشتوگفتهرچهچانهزدم،نشد. نفردومیاسومصداماستیاکسدیگری.
ایشانمیفرمودندوقتیآقایولایتیاینخبررابرایمآوردمتاثرشدم. دونفرازرفقاکه قراربودمرادرنوشتنمقالهایکهفرداصبحمیخواهمبخوانمکمککنندشبتادیروقت بیدارنشستیم. آندونفرخوابشانگرفتورفتند،ولیمنکارراتااذانصبحادامهدادمونمازصبحراخواندموکمیبرایاستراحتخوابیدم.
وقتیآقایولایتیاینخبررابرایمآورد،گفتمخدایا! منبناداشتمبااینتنضعیفخدمتیدرراهاسلامومسلمینانجامبدهم. اگرخدمتمرانمیپسندیوبهدردنمیخورد،بسیارخوب! هرچهمقدرمیفرمایی. آقایولایتیمجدداًرفتونیمساعتبعدمتبسمآمدوگفت: «بحمداللهآنچهراکهمیخواستیمشدوشمارانفردومیاسومتعیینکردند».
تردیدرویدوموسومازمناست..
بندهاینسخنرانیهاوموضعگیریهاراناشیازچنینطرزفکریمیدانم: «منکانللهکاناللهله»ویادرآنروایتدارد: «منارادعزاًبلاعشیرهوهیبهمنغیرسلطانوغنیمنغیرمالوطاعهمنغیرالله،فلینقلمنذلمعصیهاللهالیعزّطاعته»وروایاتازاینقبیلزیادداریم.
اگرچنینحالتیدرکسیپیداشود،خداوندمنانمتعال،اورارهانمیکند. بهمغزوزبانشمیاندازدواینرادروجودشبهیکنحویمنعکسمیکندکهاینگونهصحبتکن. کثیریازسخنرانیهایمهمآقایخامنهایسخنرانییکفردعادینیست،کمااینکهسخنرانیهایامامهماینطوربود.
صحیفهنورراملاحظهکنید. چهکسیمیتوانداینهمهبامردمصحبتکندومطلبهممفیدازکاردربیاید؟انساندر موارد دیگر، در جلسهدوموسوممیبیندمطالبتکراریهستندوغیرمفید. خدارحمتکندامامرا. نکتههاییدرکلامشانبودکهبکربودندوتازهوتکرارهمنمیشدند. آقایخامنهایهمهمینطورند.
نیازاسلامومسلمینبهچنیناشخاصیاست. نیازاسلامومسلمینبهمجتهدیکهفقطبدانددریومالشکآیامیشودبهحسابماهرمضانروزهگرفتیانه،نیست. اینمسئلهراهمبایددانست،امانیازمسلمینبااینرفعنمیشود. نیازمسلمینبهمجموعهایرفعمیشودکهدررأسآن،اینجورامورهستندومابحمداللهدربحرانهاییکهپیشآمد،بهفضلالهیودرایتایشان،سربلندبیرونآمدیم.
میگویندانگلستاندرسیاستبازی،پیرمیکدهوپیراستعماراست. امریکاهمدرکنارانگلستانورزیدهشد. مجموعهاروپاهممجموعهایهستندکهباتبادلافکارورزیدهشدهاند. اینهادستبهدستهمدادندکهمارامحوونابودکنند. صحبتایننبودکهنفتیاگندمراقطعکنند. اصل،بناینابودیمارادارندوبناینابودیهرکسیراکهداردمثلمافکرمیکند. الانواقعجنگسوریهاایناستکهآنهادارندکفارهرفاقتباایرانراپسمیدهند. جنگباحزباللهومقاومتهمدرواقعپسدادنکفارهرفاقتباایراناست.
دربرابراینهمهمغزهایمتفکرمارخوردهوافعیشده،بلکهافعیخوردهواژدهاشده،هنوزمملکتیبهنامایرانداریمورویپایخودمانایستاده ایم،ولواینکهقدرعافیترانمیدانیمومتوجهنیستیمکهخداوندچگونهماراکمککردهاست. اینهاهمهعنایتاللهاست. اینکهامیرالمؤمنین(ع) درپاسخبهاینسئوالکهشمادرعبادتپروردگار،آیاخدارادیدید؟میفرمایند: «لماعبدربالماره»،منخدایندیدهراعبادتنمیکنم،خدابهچشمسرکهدیدهنمیشود،بهدستکهلمسنمیشود. امیرالمؤمنین(ع) خداراباآنابزاریکهبایددید،میبینند.
امامباابزاریکهبایدجهانرادیدوشناخت،میدیدندومیشناختندولذااماموقتیکهدرحرممطهرامیرالمؤمنین(ع) جلویضریحمیایستادندومیخواستندزیارتنامهبخوانند،دستشانمیلرزیدوبایکدست،دستدیگرشانرامیگرفتند. اینامامنهاسلحهداشتونهلشکریونهطیارهایوطوریبراوسختگرفتندکهدراواخراقامتدرنجفشایدبیشازپنجنفرباامامنبودند.
درنجف بیشتر بیوتات باامامخوبنبودند. بهتراستمطلبرابازنکنم،اماخداوندمنانمتعالزیربغلامامراگرفتوایشانراباعزت وپیروزیبهایرانبرگرداند.
انقلابپیروزشد،همهعالم،ازشرقوغربدستبهدستهمدادندوجنگرابرماتحمیلکردندتااماموایرانراازبینببرند،اما: «ویابی اللهالاانیتمنوره».خداونداینچراغرابرافروختهنگهداشت.
امیدواریمتاآخرهمهمینطورباشد،بهشرطاینکهماگناهنکنیمکهگناهماندامنگیرمانشود.خداوندمنانمتعالچنینرهبریرانصیبماکرد: «شکراًلکیاالله».
مندرمیانهمهفضلاوبزرگانعلمیواساتید،کسیرانمیبینمکهنهتنهاشبیهآقایخامنهای،بلکهنزدیکبهایشانهمباشد. خداوندمنانمتعال،ایشانرابعدازامامذخیرهکردوانصافاًهمخوبادارهکرد.
همینفتنه ۸۸ واقعاًجنگعلیهنظامونقطهاوجهمدستیهمهدشمنانبرایبراندازینظاموشایدنقطهاوجتدبیرواشرافایشانهمبود.
درجمعمردمایرانوعلمایحوزههایدینیایشاندررأساست. بروبرگردندارد.
بعدازامام،آیاکسیبهترازایشانمیتوانستادارهکند؟خیر،چنینکسیرانداشتیمونداریم.
پینوشتها:
۱٫قرآنکریم،سورهمائده،آیه ۳۸
۲٫قرآنکریم،سورهجن،آیه ۱۸
سوتیترها:
۲٫قبل از حرکت امام به پاریس، یک روز آقای فرقانی یک پاکت آورد و به من داد که پشت آن نوشته بود: «این پاکت در خدمت شما باشد و بعد از فوتم آن را باز و به محتوای نامه، هر چه که هست عمل کنید». من بهمحض اینکه این نامه را دیدم، تنم لرزید.
امامشش ماه یا یک سال قبل از رحلتشان بود که به من فرمودند: «آقای کریمی! الحمدلله آقایانی که در امر استفتا با من کار کردهاند، کاملاً با مبانی فتاوای من آشنایی دارند. در همان دفتر استفتا سئوالات را پاسخ بدهید و فقط اگر مواردی پیش آمد که مشکل پیدا کردید، پیش من بیاورید.» از آن به بعد استفتائات با مهر دفتر استفتا پاسخ داده میشدند.
۵٫
درقصهاستفتائاتمخصوصاًامامراحلخیلیبرایمزحمتکشیدند. درپاسخبهسئوالاتشرعیکهچگونهجواببدهیمومسائلچگونههستند،انصافاًاماماستادیشانرادرحقبندهتماموبسیاردرپیشبردکاربهمنکمککردند.
۶٫
استعدادفوقالعادهایدرآقای خامنهایهست،درحافظه،دربُعدنظر،درتوجهبهمتونآیاتوروایاتوآنچهکهبایدازآیاتوروایاتاستفادهشودودرفهمکلماتفقها،ایشانمافوقاقرانخودهستند.
بنده با توجه به شناختی که نسبت به آقای خامنهای پیدا کرده بودم و در جلساتی که خدمت ایشان بودم، با بحثهایی که میشد، دیدم بینی و بین ربّی، استعداد فوقالعادهای که در ایشان هست، در حافظه، در بُعد نظر، در توجه به متون آیات و روایات و آنچه که باید از آیات و روایات استفاده شود و در فهم کلمات فقها، ایشان مافوق اقران خود هستند.لذابعد از آقای اراکی ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردم. بینی و بین ربّی این جور تشخیص دادم و الان هم به این معتقدم
۷٫خداوندمنانمواهبیبهامامومواهبیهمبهآقایخامنهایمرحمتفرمود. باملاحظهاینمواهب،منهمین طورکهگامبهگامپیشمیرویم،میبینممواهبدرایشانروزبهروزروبهازدیاداستوخداراشکرمیکنمکهمراهدایتکردوآنچهراکهپیشنهادکردموحرفشرازدم،الحمدللهاشتباهنرفتم.
بندهوقتیبرخی از خصوصیاترادرایشانمیبینم،گامبهگاممطمئنترمیشومکهخداوندمنانمتعالبهایشانمواهبیدادهکهبهدیگرانندادهاست.
۸٫
کثیریازسخنرانیهایمهمآقایخامنهایسخنرانییکفردعادینیست،کمااینکهسخنرانیهایامامهماینطوربود.
۹٫
مندرمیانهمهفضلاوبزرگانعلمیواساتید،کسیرانمیبینمکهنهتنهاشبیهآقایخامنهای،بلکهنزدیکبهایشانهمباشد.
۱۰٫
بعدازامام،آیاکسیبهترازایشانمیتوانستادارهکند؟خیر،چنینکسیرانداشتیمونداریم.