تادیب نفس

                                   

مرحوم آیت اله مجتبی تهرانی (ره)

 

مقدمه

آرامش و اضطراب انسان، ارتباط مستقیمی با هدف‌گیری او در زندگی دارد؛ یعنی اگر هدف یک ‌نفر امری ثابت، آرام و باقی باشد، روح او هم آرامش پیدا می‎کند و اگر هدفش فانی، ناآرام و متزلزل باشد، روح او نیز مضطرب می‎شود.

 

هدف‏گیری یکی از معیارهای ارزش‏یابی‏ انسان در روایات

گاهی این سئوال پیش می‏آید که معیار ارزیابی انسان‎ها چیست، یعنی ما با چه معیاری می‎توانیم انسان را ارزیابی و قیمتی بودن یا بی‎ارزش بودن او را محاسبه کنیم. در این زمینه باید گفت همین هدف‎گیری‎های انسان در زندگی است که به او ارزش می‎دهد یا او را از ارزش ساقط می‏کند. در نهج‎البلاغه روایاتی از علی«ع» در این باره وجود دارد. علی«ع» می‏فرمایند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتِهِ».(۱) ارزش هرکسی به اندازۀ ارزش هدف اوست و با آن چیزی که  هدف‎گیری کرده، رابطۀ مستقیم دارد. هر چه هدف بالا و والا باشد ارزش انسان هم بالا و والا خواهد بود و هر چه هدف پست باشد، انسان نیز بی‏ارزش می‏گردد. «مَنْ شَرُفَتْ‏ هِمَّتُهُ‏ عَظُمَتْ قِیمَتُهُ»؛(۲) ارزش و قیمت کسی که هدفش شریف باشد، عظیم و بزرگ است. «مَنْ صَغُرَتْ هِمَّتُهُ‏ بَطَلَتْ‏ فَضِیلَتُهُ‏»؛(۳) کسی که هدفش کوچک باشد، با هدف‎گیری کوچک خود، فضیلتش را از بین می‎برد.

 

ادب، ملاک و معیاری دیگر برای ارزیابی انسان

در اینجا مطلبی را تحت عنوان یک سئوال مطرح می‎کنم(۴) و آن اینکه اگر معیار ارزیابی یک انسان هدف‎های او باشد، پس چرا در بعضی از روایات مطلب دیگری را معیار ارزیابی انسان مطرح می‎کنند؟

در بعضی از روایات، معیار دیگری برای ارزش‌گذاری انسان مطرح شده که در اینجا به بخشی از کلمات علی«ع» در این رابطه اشاره می‏کنم. حضرت در روایتی می‎فرماید: «یا مُؤمِنُ إِنَّ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فی تَعَلُّمِهَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ‏»؛(۵) ای مؤمن! این علم و ادب، ثمن و قیمت نفس توست، پس در یادگیری علم و ادب کوشش کن، زیرا به هر میزان علم و ادب تو افزایش یابد، به بها و ارزش تو نیز افزوده می‌شود.

علی«ع» در جملۀ دیگری می‎فرماید: «إِنَّکَ مُقَوَّمٌ‏ بِأَدَبِکَ‏»؛(۶) اگر بخواهند روی تو قیمت بگذارند، یعنی بگویند که تو چقدر ارزش داری و بهای تو چقدر است، به میزان ادبی که در تو وجود دارد نگاه می‏کنند و لذا علی«ع» معیار ارزیابی انسان را ادب می‌داند.

 

هدف و ادب در کنار هم معیار ارزیابی انسان محسوب می‏شوند

معیار ارزیابی انسان چیست؟ آنچه که معیار ارزشی انسان محسوب می‏شود هدف است یا ادب؟ چرا بسیاری از روایات، معیار ارزیابی انسان را «هدف» و برخی «ادب» معرفی می‏کنند؟ این‏ دو مطلب در روایات ما وارد شده‌اند و با یکدیگر منافاتی ندارند؛ یعنی می‏شود معیار درک ارزش انسان، هم «هدف» باشد و هم «ادب». به یک معنا اینها از یکدیگر منفک نمی‎شوند.

 

بررسی انواع معیارهای ارزش‌گذاری و نقد آنها

۱ـ معیار امور وهمی مانند مال و مقام

ادب یکی از مسائل اخلاقی و معرفتی است. در روایات ما ادب، به‏خصوص با معیارهایی که از دیدگاه‎های مختلف موجب ارزش انسان می‎گردد، مقایسه می‎شود. گروه خاصی از انسان‎ها که فقط امور دنیوی را می‌بینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی می‎کنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریه‏ای مانند «مال» می‎دانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی می‎کنند، در حالی ‏که مال با شخص مال‎دار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمی‌شود.(۷) برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچ‎تر از مال است می‏سنجند!(۸) و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی می‎کنند.

در مقابل این نگاه‌ها، در روایات ما ملاک ارزیابی انسان ادب است و با این امور اعتباری مقایسه و گفته شده است که ادب بیشتر از مال و مقام موجب قیمت انسان می‌شود و بها و ارزش او را بالا می‏برد. به‏عنوان مثال در باب ترغیب به ادب این تعبیر آمده است که: «طَالِبُ‏ الْأَدَبِ‏ أَحْزَمُ‏ مِنْ طَالِبِ الذَّهَب‏».(۹)  و «طَالِبُ‏ الْأَدَبِ‏ أَحْزَمُ‏ مِن طالِبِ الدُّنیا».(۱۰) سرآمد مظاهر دنیوی پول و مقام است. برخی می‎دوند تا پُست و مقامی به‏دست آورند، برخی هم تلاش می‏کنند تا به پول برسند. آن پولی هم که نسبت به بقیۀ پول‏ها واقعیت دارد طلا است.(۱۱) از دید برخی از اینها معیار ارزش و قیمت انسان به ‏حساب می‏آید، اما روایت می‏فرماید آنکه به‏دنبال تحصیل ادب می‎رود عاقل‎تر است از آنکه طلا و دنیا را طلب می‏کند. «إِنَّ النَّاسَ إِلَى صَالِحِ الْأَدَبِ أَحْوَجُ مِنْهُمْ إِلَى‏ الْفِضَّه وَ الذَّهَب»؛(۱۲) احتیاج مردم به ادب، بیشتر است تا این که به‌دنبال مال بروند و طلا و نقره به‌دست آورند، چون آنچه که واقعاً به انسان ارزش می‎دهد ادب او است نه امور اعتباری.

 

۲ـ معیار امور ظاهری مانند پوشش و لباس

دیدگاه‎های مختلف دیگری در باب ملاک ارزش انسان وجود دارند.(۱۳) بعضی‌ها که عقل‎شان به چشم‌شان است و ظاهرنگر هستند، معیار ارزشی‌شان ظواهر اشیاست. در نگاه این گروه چون ظاهر انسان مهم است، هرچه پوشش انسان آراسته‎تر باشد، بیشتر جلوه می‎کند و ارزش صاحب لباس بیشتر خواهد شد.

گاهی روایات، ادب را با همین معیار ارزشی انسان‎های ظاهرنگر مقایسه می‎کند و می‏فرماید: «الأدَبُ حُلَلٌ جُدُدٌ»؛(۱۴) فرد ظاهربین، نو بودن لباس را ملاک ارزش، و کهنگی آن را معیار بی‌ارزشی می‌داند، اما امام«ع» ادب را به‌عنوان لباس نوی انسان معرفی می‌کند. در روایت دیگری آمده است که: «الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَه»؛(۱۵) ادب‏ها پوشش‏هایی نو و تازه‌اند. یک پوشش هم نیست، بلکه پوشش‎هایی جدید و نو در نو است،(۱۶) به‏گونه‏ای‏که اصلاً کهنه نمی‎شود: «لاحُلَلَ کَالأدَبِ»؛ هیچ پوششی مانند ادب نیست.

 

۳ـ معیار حَسَب و نَسَب

دیدگاه سوم راجع ‏به کسانی است که «پیوندها» و نسبت‌های خانوادگی و نژادی را که از آن به حَسَب و نَسَب تعبیر می‌شود، معیار ارزشی انسان می‏دانند. البته در اینجا مسأئه تا حدودی جنبۀ واقعیت به خود می‎گیرد و دیگر مربوط به امور وهمی و اعتباری نمی‌شود، چون داشتن یک حسب و نسب شریف، از نژاد و خانواده‏ای که در سطحی بالا قرار دارند، یک امر واقعی است و از مقولۀ اعتبار و فرض نیست، زیرا کسی که دارای پیوند نژادی خاص است، واقعاً در سلسله علل معدّه‌اش، انسان‏های شریفی وجود دارند و این مسئله، امری فرضی و وهمی نیست. پیوند هم دو نوع است. یا نسبی یعنی رابطه‌ای مانند نسبت پدر و مادر و جدّ است و یا سببی است یعنی رابطه‏ای که با ازدواج به‌وجود می‌آید. پیوند پدر با انسان پیوندی نسبی و پیوند پدر زن با انسان پیوند سببی است.(۱۷)

گاهی در میان روایات دیده می‏شود که در بیان معیار ارزشی انسان، حسب و نسب نوعی شرافت محسوب می‏شود، اما در عین حال، شرافت ادب را بیشتر از شرافت نسب دانسته و می‌فرماید که ادب بر حسب و نسب مقدم است. در روایات گاهی ادب، جایگزین حسب و نسب و گفته می‌شود: منفعت ادب از حسب و نسب بیشتر است. گاهی در تعبیرات مختلف دیگر می‌فرماید: ادب در مقایسه با حسب و نسب، انسان را سریع‌تر به مقصد می‌رساند.

علی«ع» می‌فرماید: «الأدَبُ أحَدُ الحَسَبَینِ»؛(۱۸) ادب یکی از دو پیوندهای واقعی است.(۱۹) «أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ أدَبٍ»؛(۲۰) بهترین پیوند خانوادگی، حسن ادب است. «حُسنُ الأدَبِ یَنُوبُ عَنِ الحَسَبِ»؛(۲۱) ادبی زیبا است که جایگزین پیوند خانوادگی و شرافت حَسَبی شود. «حُسنُ الأدَبِ أفضَلُ نَسَبٍ وَ أشرَفُ سَبَبٍ»؛(۲۲) ادب نیکو با فضیلت‏ترین نسب و شریف‏ترین سبب است؛ یعنی ادب نیک، از پیوند خانوادگی و نژادی افضل و از سبب فامیلی اشرف است. این روایت ناظر به اقسام پیوندهاست که برخی نَسبی است و برخی سببی. «لا حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۳) هیچ پیوند خانوادگی سودبخش‎تر از ادب نیست. «لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأدَبِ»؛(۲۴) هیچ پیوندی مفیدتر از ادب نیست که انسان را به اهداف الهی‌اش برساند.

در روایات ما اگر امر دایر شود به این که میان ارزش و شرافت دو نفر مقایسه شود، باید گفت که شخص باادب، هرچند که ادبش کم باشد، به شخص دیگری که حَسب و نسب بسیار خوبی دارد، امّا بی‌ادب است، ترجیح دارد؛ چون ادب حتّی اگر کم باشد، از شرافت حسبی و نسبی بهتر است؛ لذا علی«ع» فرمود: «قَلیلُ الأدَبِ خَیرٌ مِن کَثیرِ النَّسَبِ».(۲۵) پیوندهای واقعی شریف، آن‌گاه برای انسان ارزش‌آفرین‌اند که مزین به ادب باشند. حتی روابط معنوی انسان‏ها نیز آنگاه قیمت و ارزش دارند که آراسته به ادب باشند، وإلّا فایده‏ای ندارد.

 

أنبیا و مسئله ادب الهی

پیغمبراکرم«ص» در مکتب ادب ربوبی

با اینکه شبهه‌ای نیست که در بین انسان‎ها، شخصی بالاتر از پیغمبراکرم«ص» وجود ندارد و او بالاترین پیوند معنوی را با مبدأ وجود دارد، ولی این پیوند معنوی آنگاه ظاهر و کارا می‌شود که آراسته به ادب باشد. روایات بسیاری در این‌ باره وجود دارد. فضیل‎بن‎یسار از امام صادق«ع» نقل می‎کند: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ لِبَعْضِ أَصْحَابِ قَیْسٍ الْمَاصِرِ»؛ شنیدم که حضرت برای بعضی از اصحاب فرمودند که: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَهُ»؛ خدا پیغمبرش را به‌نحو احسن ادب فرمود. «فَلَمَّا أَکْمَلَ لَهُ الْأَدَبَ قَالَ»؛ وقتی که پیغمبر اکرم به کمال رسید و مؤدب به آداب الهیّه شد، به او خطاب کرد: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ* ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ أَمْرَ الدِّینِ وَ الْأُمَّه لِیَسُوسَ عِبَادَه»؛(۲۶) تو صاحب بهترین اخلاق هستی. سپس که مؤدب به آداب الهی شد، امر دین و امت را به او تفویض کرد. اینجا بود که حضرت در رأس جایگاه حکومتی اسلام قرار گرفت. خود پیغمبراکرم«ص» نیز در روایتی فرمود: «أَدَّبَنِی رَبِّی فَأَحْسَنَ تَأْدِیبِی»؛(۲۷) خداوند مرا ادب کرد و چه نیکو ادبم فرمود.

(بزودی این سلسله مباحث، تحت عنوان (ادب الهی) از سوی موسسه مصابیح‌الهدی منتشر خواهد شد.)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ غرر الحکم، ص ۹۳٫

۲ـ غرر الحکم، ص ۴۴۷٫

۳ـ همان.

۴ـ این مطلب یک بحث طولانی است و من ندیده‎ام که علمای اخلاق بحث ادب را مستقلاً در جایی تحت این عنوان مطرح کنند، ولی به مناسبت‎های گوناگون این بحث را مطرح کرده‎اند. بلکه به یک معنا پایه و ریشۀ بحث‎هایشان ادب است. اگر چه تحت عنوان ادب مطرح نکرده‎اند، ولی اهل معرفت این بحث را آورده‎اند. اصلاً آنها وقتی در منازل معنوی و منازل سلوک الی‌الله تعالی وارد می‎شوند یکی از منازل را منزل ادب می‎دانند و می‏گویند: انسانی که بخواهد سیر معنوی و سلوک الی الله تعالی داشته باشد باید به این منزل برسد. این یکی از مقامات معنویه است که اهل معرفت آن را به عنوان مقامی از مقامات معنویه مطرح می‎کنند.

۵ـ روضه الواعظین، ج ‏۱، ص ۵٫

۶ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۷ـ این رابطه یک رابطۀ اعتباری است و حقیقی هم نیست.

۸ـ اینها امور وهمی هستند. مقام بدتر از مال است. مال یک ما به‌ازایی دارد، اما مقام تنها یک رابطۀ موهوم اعتباری با فرد است که ما به آن می‎گوییم مالکیت اعتباریه.

۹ـ غررالحکم، ص۲۴۷؛ «طلب‏کنندۀ ادب، دوراندیش‏تر از طلب‏کنندۀ طلاست».

۱۰ـ غررالحکم، ص۴۳۵؛ «طلب‏کنندۀ ادب، دوراندیش‏تر از طلب‏کنندۀ دنیاست».

۱۱ـ چون برخی از پول‏ها کاغذی هستند و برخی فلزی، ولی از بین همۀ آنها، طلا موقعیت خاصی دارد و ارزشش از همه بالاتر است.

۱۲ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۳ـ این‎ها را فقط اشاره می‎کنم و رد می‎شوم، چون بحث ما اساسی است.

۱۴ـ تحف‌العقول، ص ۲۰۰.

۱۵ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۶ـ کلمۀ «جُدُد» در این روایت به صورت جمع آمده است.

۱۷ـ البته رابطۀ سببی مافوق رابطۀ نسبی است که در روایات هم هست. ان‌شاءالله در آینده به این بحث‎ها می‎رسیم.

۱۸ـ غررالحکم، ص ۲۴۷٫

۱۹ـ اینها را ان‌شاءالله در آتیه توضیح می‎دهم. من هنوز ادب را معنا نکرده‎ام. اینها به ‌عنوان مقدمۀ بحث است.

۲۰ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۲۱ـ بحارالأنوار، ج ‏۷۲، ص ۶۶٫

۲۲ـ غررالحکم، ص ۲۴۸٫

۲۳ـ بحارالأنوار، ج ‏۶۸، ص ۳۹۷٫

۲۴ـ الکافی، ج ۸، ص ۱۹٫

۲۵ـ غررالحکم، ص ۲۴۸.

۲۶ـ بحارالأنوار، ج ۱۷، ص ۴.

۲۷ـ بحارالأنوار، ج ‏۸ ، ص ۳۷۲٫

 

سوتیتر:

 

گروه خاصی از انسان‎ها که فقط امور دنیوی را می‌بینند و هیچ توجهی به غیردنیا ندارند، دیگران را با امور اعتباری ارزیابی می‎کنند، یعنی معیار ارزشی یک انسان را امور اعتباریه‏ای مانند «مال» می‎دانند. این گروه، بها و قیمت یک انسان را با توجه به مال او ارزیابی می‎کنند، در حالی ‏که مال با شخص مال‎دار، تنها یک رابطۀ اعتباری دارد و هیچ ارزشی برای خود او محسوب نمی‌شود. برخی نیز میزان ارزش یک شخص را با توجه به مقام او که پوچ‎تر از مال است می‏سنجند و جایگاه ارزشی فرد را با پُست و مقام که یک مالکیت اعتباری است، ارزیابی می‎کنند.

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *