برکات تفرّج در بوستان فضیلت

غلامرضا گلی‌زواره

احساسات فردی و مصالح اجتماعی

جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، اگر از سرچشمه الهی و ارزش‌های معنوی سیراب گردد، می‌تواند بر آفات و سموم و آلامی که آن را تهدید می‌کند فائق آید و آنها را از میان بردارد و یا به چنان مقاومت و قدرت دفاعی‌ای برسد که چنین ضایعاتی حیات آن را به مخاطره نیفکند. در این صورت آحاد اجتماع به زندگی نوینی گام می‌نهند که با تابش نور سعادت و فضیلت درخشان، پویا و سرشار از تکاپو گردیده است. رسیدن به چنین ساحل نجاتی، رسالتی است که بر دوش تمامی انسان‌های متعهد و مسئول، آگاه و دردشناس و شناسنده نیازهای اجتماعی گذاشته شده است.

نگرش ژرف دینی به مسلمان واقعی و راستین چنان بینشی اعطا می‌کند و چنان او را معتقد می‌سازد که اولاً به این معرفت می‌رسد که حیات پایدار و انسان‌ساز از مبدأ کمالات ملکوتی منشأ می‌گیرد و ثانیاً او نمی‌تواند در مسیر رشد و سازندگی صرفاً به تهذیب و تزکیه خویش فکر کند و شایسته است خود را برای یاری رساندن به ساخت جامعه‌ای صالح بسیج کند.

معیارهای اخلاقی‌ای که آیین جاودانی اسلام وضع کرده، دستورالعمل‌هایی هستند که انسان می‌تواند در روابط اجتماعی و مناسبات با دیگران به کار بندد و از این رهگذر خشنودی خداوند را جلب کند. با رعایت این موازین، دیگر در پی منفعت شخصی بودن جایز نیست و هرگونه سودی که به زیان دیگران منجر شود، خلاف و غیرقانونی است.

انسان راستین کسی است که در تمام قصدها، نیت‌ها و برنامه‌های خود به همنو‌عش هم بیندیشد، خیر و خوبی دیگران را بخواهد و بداند ایجاد روابط متقابل درست و صمیمی با آنان در واقع به صلاح خود اوست و خطرهایی که هستی او را تهدید می‌کنند، با تحکیم شبکه روابط اجتماعی دفع می‌شوند. دین به انسان می‌فهماند که به‌تنهایی قادر نیست بار سنگین مسئولیتی را که به عهده گرفته به سر منزل مقصود برساند و شایسته است بین غریزه حب ذات و سعادت و سلامتی محیط پیرامون یک هماهنگی خردمندانه و منطقی را برقرار سازد.

معیارهای غریزی به انسان حکم می‌کنند که منافع شخصی را بر مصالح جامعه و بنیادهای همبستگی اجتماعی مقدم بدارد، ولی موازینی شایسته توجه و اعتبارند که میان ارزش‌های انفرادی و جمعی توازن برقرار کنند که اگر چنین نشود، فجایع ناشی از خودخواهی، برتری‌طلبی‌ها و غرور افراد به‌مثابه یک طوفان، امنیت حیاتی انسان‌ها را از بین می‌برد  و خلاف‌ها و فسادها ‌روی هم انباشته و به صورت سیلابی مهیب به سوی خانواده‌ها سرازیر می‌شوند و آرامش، آسایش و بهزیستی  همگان را با خود می‌برد. واقعییت امر این است که زندگی دنیوی مقدمه‌ای است برای زیستی جاوید و توأم با سعادت در سرای آخرت  و انسان به میزان تلاش صادقانه‌ای که برای جلب رضای الهی در این دنیا انجام می‌دهد، به همان اندازه در زندگی واپسین بهره‌مند می‌گردد. بدین سان تعالیم حیات‌بخش اسلام، پیروان خود را برای برپا ساختن جامعه‌ای سالم  آماده می‌سازد.

دیندار واقعی، پهنه اندیشه خود را گسترش می‌دهد، به مصالح خود نظر ژرف می‌افکند، برخی از زیان‌های سطحی و زودگذر فردی را نادیده می‌گیرد، به بازیافت آنها می‌پردازد و از پس‌پرده آن، گنج‌های پایداری را بیرون می‌آورد.

البته انسانی که می‌خواهد میان انگیزه‌های فردی و خیر و صلاح جامعه رابطه مناسبی را برقرار سازد و گرایش‌های فردی را در حاشیه قرار دهد، باید در پرتو تربیت‌های معنوی و فضیلت‌های آسمانی عواطف و احساسات اخلاقی خود را شکوفا سازد. در اعماق وجود آدمی گوهرهایی نهفته‌اند که اگر به‌درستی شناسایی شوند، می‌توانند خصال عالی پدید آورند.

بر اثر یک تربیت اساسی تحول‌آفرین، ارزش‌های اخلاقی که دایره بسیار وسیع‌تری از غرایز دارند، حب ذات و منفعت‌طلبی شخصی را از ضمیر آدمی محو می‌‌کنند و ارزش‌های والا و نمونه‌های معنوی به جای اعمال ناشی از خواسته‌های غریزی می‌نشینند و با پرورش‌های پرمایه، این خصال نزد فرد محبوب شده و تحقق آنها موجب لذت شخصی فرد می‌شود. این روند هیچ‌گاه به انسان مسلمان اجازه نمی‌دهد گوشه‌نشینی را  برگزیند و در برابر ناروایی‌ها، جفاها و خلاف‌ها بی‌تفاوت بنشیند. چنین معیاری می‌تواند کشتی بشریت را به ساحل حق، خیر و عدالت برساند.

 

وابستگی اجتماعی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر

انسان موجودی اجتماعی است. حتی آدلر(۱) که در ابتدا به روان‌شناسی فردی(۲) تکیه می‌کرد، سرانجام به اصل علاقه اجتماعی اعلام کرد آدمی اجتماعی به دنیا می‌آید و شوق به زیستن در میان جمع، به صورت یک ماده اولیه و خام در نهادش وجود دارد، اما این ویژگی نیز مانند بسیاری از غرایز، نیاز به هدایت، تربیت و شکوفایی دارد. مجموعه تماس‌های کودک با عالم بیرون از طریق والدین و بعد مدرسه و همکلاسی‌ها و سرانجام ارتباط با دیگران، حس اجتماعی و احساس مسئولیت و همکاری را در او احیا می‌کند، البته به شرطی که این روابط درست و اصولی باشند، در غیر این صورت احساس تفوق‌طلبی و غرورهای کاذب در وجودش پرورش می‌یابند و چنین می‌آموزد که تمام امکانات و توانایی‌های جامعه را برای تأمین غرایزش به کار می‌گیرد و به فردی خودکامه و جفاکار تبدیل می‌شود. ولی وقتی ارتباط‌ها سالم باشند، فرد به مصالح اجتماعی، دوستی، خدمت به همنوع و احسان فکر می‌کند و کمال خود را در این زمینه‌ها می‌جوید.(۳)

دستورات مؤکد اسلام بر سلام کردن، احوال‌پرسی، مصافحه، همکاری و رعایت رسم اخوت به‌روشنی از مفهوم نیاز وابستگی به اجتماع حکایت دارد. امام صادق«ع» فرموده‌اند: « مَنْ اَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ ؛ هر کس صبح کند و اهتمامی به امور مسلمانان نداشته باشد، مسلمان نیست.»(۴)

آن امام همام فرموده‌اند از رسول خدا«ص» درباره محبوب‌ترین افراد نزد خداوند پرسیدند، فرمودند: «سودمندترین افراد برای مردم.»(۵) نیز آن حضرت تأکید کرده‌اند: «مؤمن برادر مؤمن است، آنان یک تن‌اند، اگر یکی را دردی رسد، دیگر اعضا آن درد را احساس می‌کنند، روح‌شان از یک روح است و به‌راستی روح مؤمن به روح خدا پیوسته‌تر است از پیوستن پرتو آفتاب بدان.(۶) مسلمان برادر مسلمان است، او چشم و آیینه اوست، خیانت نکند و فریبش ندهد و ستم به او نکند، او را دروغگو نشمارد، پشت سرش بد نگوید.»(۷)

امام صادق فرمودند: «الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ؛ مؤمنان خدمتگزار یکدیگرند.(۸) یک بار حضرت امام باقر«ع» از فردی شنیدند که می‌گفت؛ خدایا مرا از دیگران بی‌نیاز ساز. حضرت به وی توصیه فرمودند بگو: «اللهم اغننی عن شرار خلقک؛ خدایا مرا از شرارت‌های خلقت بی‌نیاز ساز.»(۹)

نیاز به روابط اجتماعی بسیار قوی و ضرورت آن تردیدناپذیر است، همان گونه که مفهوم تطابق و هماهنگی اجتماعی که شارع اسلام بر آن تأکید دارد، قطعی است.

در اسلام دستوراتی هم بر نهی پیروان از تنها سفر کردن، تنها خوابیدن، تنها غذا خوردن و تنها مسافرت کردن وجود دارند. روابط اجتماعی بعضی از اشکال حمایت را برای انسان فراهم می‌آورند، مخصوصاً توصیه به معارفه و آشنا کردن،‌ کمک و همکاری و دستورات مربوط به پرورش اجتماعی در مراحل کودکی، نوجوانی و بزرگسالی از این واقعیت حکایت دارند، اما این نگرش با نگرش وارداتی غربی و مادی تفاوت آشکاری دارد.

در جهان‌بینی اسلامی تنها مصدر حمایت انسان، خدا و اولیای او هستند و در منابع روایی تأکید گردیده است اگر کسی از شما بخواهد چنان باشد که هر چه از خدا بخواهد به او عطا نماید، باید از همه مأیوس گردد و امید و رجاء به کسی نداشته باشد مگر به خداوند متعال.(۱۰)

یأس از آنچه نزد مردم است و امیدواری به خداوند به معنای نفی تعلقات اجتماعی نیست، بلکه بدین مفهوم است که انسان امکانات مستقلی برای حمایت دیگران دراختیار ندارد، بلکه این خداوند است که به انسان مدد می‌رساند و شرایط حمایت‌های متقابل و خدمات افراد به یکدیگر را فراهم می‌سازد و انسانی که می‌خواهد مشمول الطاف الهی قرار گیرد، شایسته است افراد جامعه را از خیری که به او می‌رسد و عنایت‌هایی که خداوند در حق او کرده است،  برخوردار سازد و آنچه را برای خود می‌خواهد، برای دیگران هم بخواهد. حضرت علی«ع» فرموده‌اند: « رضَ لِلنّاسِ بِما تَرضاهُ لِنَفسِکَ تَکُن مُسلِما »؛ خشنود باش از برای مردم به آنچه خشنود باشی به آن برای نفس خود، تا اینکه مسلمان باشی.(۱۱)  یعنی کسی که راضی شود از برای دیگری به اموری که راضی نباشد به آن از برای خود، مسلمان کاملی نیست.

در فرهنگ اسلامی به رفع نیاز و گره‌گشایی از زندگی دیگران، سخاوت و بخشش، دید و بازدید از خویشاوندان، دوستان و آشنایان،  عیادت از بیماران، دفاع از مظلوم، دستگیری از بینوایان و پرداخت بدهی و دیون مسلمانان توصیه شده است.

اسلام از پیروان خود می‌خواهد  بر حسب توانایی و ظرفیتی که دارند به دیگران یاری رسانند، اما خود از دیگران توقع حمایت نداشته باشند و نیز خدمتی را به مسلمانی تحمیل نکنند. حتی تأکید گردیده از اموری که موجب حقارت و استهزا و نزول کرامت انسانی کسی می‌گردد پرهیز شود، زیرا مخدوش شدن عزت یک مسلمان برای جامعه اسلامی مطلوب و پسندیده نیست و بر دیگران آثار منفی می‌گذارد.

اسلام، مسلمان عزیز و برخوردار از کرامت انسانی می‌خواهد و کسی که به دنبال این ویژگی نباشد، دریچه‌های ذلت را به روی خود می‌گشاید و به امور پست و رذیلانه تن می‌دهد. در حالی که آدمی می‌کوشد که زمینه‌های حمایت از دیگران و امور خیر و حسنات را فراهم کند، سلامت روانی دارد. احساس استقلال می‌کند. اعتماد قوی دارد و با توکل به خداوند پیش می‌رود و تنها از خداوند می‌خواهد تا مشکلات او را برطرف سازد. در حالت عکس، فرد احساس زبونی می‌کند، روانی پریشان دارد، مدام به دیگران وابسته است و خصالی بیمارگونه دارد.(۱۲)

 

همگامی با کدام جامعه

در منابع دینی و دستورات اسلامی آمده است که انسجام و اتحاد افراد جامعه، در افزایش صلابت و اقتدار جامعه اسلامی مؤثر است و تفرقه و پراکندگی، این ابهت را زایل می‌سازد. رسول اکرم«ص» فرموده‌اند: « یَدُاللَّهِ عَلَی الجَماعَهِ و الشَّیطانُ مَعَ مَن خالَفَ الجَماعَهَ یَرکُضُ »؛ دست خداوند بر سر جماعت خواهد بود و شیطان همراه کسی است که با جماعت مسلمانان سر ناسازگاری داشته باشد. و نیز آن حضرت تأکید نموده‌اند: «ای مردم، به یکپارچگی روی آورید و از پراکندگی اجتناب کنید، خداوند با جماعت است، هرگاه فردی از جمعی جدا گردد، شیطان او را می‌رباید، همچنان که گرگ گوسفند جدا مانده از گله را شکار می‌کند.»(۱۳)

حتی در منابع روایی تصریح گردیده که اگر اختلافی هم مشاهده گردید، جانب امت گرفته شود و مسلمانان هرگز بر گمراهی اجتماع نکنند. منظور از جماعت در این احادیث، کسانی هستند که بر مسیر حق استوار گردیده‌ و از هرگونه ضلالت، بدعت، انحراف و کژی پرهیز نموده‌اند.(۱۴)

جوامعی در طول تاریخ از آزمون الهی موفق بیرون نیامده‌ و انواع آلودگی‌های نفسانی و شیطانی را از خود بروز داده‌ و تصمیم راسخی برای ترک صفات زشت اتخاذ نکرده‌اند و لذا نه تنها مورد حمایت خداوند واقع نشده‌اند، بلکه دچار انواع محرومیت‌ها و مصائب گردیده‌اند. اینها در مقابل نعمت‌هایی که خداوند به آنان اعطا کرده شکرگزاران خوبی نبوده‌ و حق  الطاف الهی را به درستی ادا نکرده‌اند، از این رو مستحق عذاب پروردگار می‌گردند.

گاهی وفور نعمت و آسایش و تأمین رفاه نه از باب رحمت الهی است بلکه نشانه‌ای از قهر و غضب خداوند است. غوطه‌ور گردیدن در لذات دنیوی و در اسارت هوس‌ها و امیال قرار گرفتن، سقوط در باتلاق غفلت است و این وضع مقدمات عصیان و فساد را فراهم می‌سازد. جامعه‌ای که تصور می‌کند می‌تواند به انواع لذت‌ها دست یابد و وسایل خوشگذرانی برایش تأمین است، گام به گام به سوی باتلاقی تباه‌کننده نزدیک می‌شود و چون ظلمت فساد و گناه و خلاف بر جامعه مستولی شوند، عذاب آسمانی نازل و افراد به مکافات سرپیچی و ناسپاسی دچار می‌گردند.

بنابراین یک اجتماع به صرف تشکیل یک اکثریت، قابل اعتنا نیست و شایسته است که با میزان فضیلت و ارزش‌های اخلاقی سنجیده شود و بررسی گردد. باید دید یک جامعه چقدر به خداوند تقرب دارد و سنت‌های الهی را در حیات خود جاری کرده، تا چه حد طالب حق است و برای سعادت آخرت چه مسیری را پیموده است. در صورتی که پاسخ مثبت بود، می‌توان به چنین جامعه‌ای پیوست و برای تعالی، پویایی و حیات معنوی آن  کوشید، چون اصولاً جوامع حق‌جو و حق‌خواه هستند که از امدادهای  الهی برخوردار می‌گردند. در چنین جامعه‌ای آداب و رسوم، آیین‌های بومی،‌ گرایش‌ها و عواطف اجتماعی برای احیای فضیلت‌ها و مکارم به کار گرفته می‌شوند و فراوانی نعمت‌ها، امنیت روانی و اجتماعی و بالندگی فرهنگی دیده می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: « وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْض ؛(۱۵) اگر مردم آبادی‌ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه خود می‌کردند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر رویشان می‌گشودیم.» آیه دیگر هشدار می‌دهد: «وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ. وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ القُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ؛(۱۶) سنت الهی این گونه نیست که دیاری را که اهلش صالح و نیکوکارند از روی ستم هلاک سازد.»

 

واقعیت‌های نگران‌کننده

در میان ضرب‌المثل‌هایی که متأسفانه در منابع ادبی و فرهنگ عامه آمده و حتی بر سر زبان‌های همه افتاده، تمثیلاتی دیده می‌شوند که نه تنها مؤید دیدگاه‌های اسلامی نیستند، بلکه با شئونات دینی در تعارض‌اند، از جمله سفارش به فردگرایی و ظاهرگرایی: خواهی نشوی رسوا هم‌رنگ جماعت شو؛ چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؛ گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم؛ مهم تویی نه دیگران؛ به من و تو چه بیکاره؛ نان مفت داری؟؛ سرت توی لاک خودت باشد؛ چه کار به بقیه داری؟؛ دیگی که برای من نجوشد می‌خواهم در آن کله سگ بجوشد؛ به جان بچه‌ام که می‌خواهم دنیا نباشد (یعنی بچه من باشد، ولی همه نباشند) و نمونه‌های نامطلوب دیگر که باورهای نادرستی است و نیاز به بازنگری دارند.  خیرخواهان جامعه که به رشد فرهنگ کشور کمک می‌کنند، باید این گونه سنت‌های بومی خرافی را به بوته نقد بگذارند و این سئوال در ذهن آنان نقش بندد که چرا روشنفکران غرب‌زده، نویسندگان متمایل به ماتریالیسم و کمونیست و برخی پژوهشگران غربی برای احیا، تدوین و نشر فولکور یا فرهنگ عامه اهتمام دارند و برخی فحاشی‌های بسیار زشت و ناروا را در کتاب‌های خود به عنوان فرهنگ بومی ضبط کرده‌اند.

از سوی دیگر متأسفانه عده‌ای از افراد جامعه به این نتیجه رسیده‌اند که در بحران‌های اقتصادی، اجتماعی به جای گره‌گشایی از مشکلات مردم، برای تأمین منافع فردی خود حداکثر تلاش را بکنند، اگرچه این تکاپوها مسیری منطقی و درست و صادقانه را طی نکند. فردگرایی و رجحان منافع شخصی سبب می‌گردد افرادی بدون ترحم به اعضای جامعه و بی‌توجه به منافع ملی، بهای کالاها را تا مواردی به چندین برابر قیمت واقعی افزایش دهند، مایحتاج عمومی را احتکار و از فروش اجناسی که در انبارها پنهان کرده‌اند خودداری کنند.

آلفونس آله طنزپرداز فرانسوی زمانی گفته بود؛ خاصیت پول این است که آدمی می‌تواند به کمک آن فقر خود را ترمیم نماید. اما این روزها این‌گونه به مردم القا گردیده است که وضع خوب اقتصادی و تمکن مالی، خاصیتی فراتر از این وضع دارد. برای انسان اعتیاد می‌آورد، کامیاب می‌شود و حتی می‌تواند آبروی خود را بخرد، از شر بیماری‌هایی که برای بینوایان هلاک‌کننده است رهایی یابد و از آنجا که پول در تأمین سعادت خوشبختی و رفاه پررنگ گردیده، بی‌پولی می‌تواند دردسرآفرین باشد.

اما این کج‌فهمان و سطحی‌اندیشان جاهل از واقعیت‌های دیگر غافلند و نمی‌دانند رفاهی که به بهای فشار به دیگران به وجود آید، چون پاره‌های آتش می‌گردد و صاحبش را می‌سوزاند، هم در این دنیا به مکافات عمل ناصالح می‌رسند و هم در سرای آخرت اعمال تباه‌شان تجسم می‌گردند و آن آرامش جاوید و ابدی را به یک زندگی سوزان وحشت‌زا تبدیل می‌سازد.

اگر رفتارهای مردم در هنگام پدیدار گردیدن مشکلات از فرهنگ اسلامی سرچشمه بگیرد، به جای زنده کردن حرص و ولع و خودخواهی و رشد سرطانی طمع، در زندگی فردی قناعت و ساده‌زیستی را در پیش می‌گیرند و در زندگی اجتماعی به سخاوت، فداکاری و دلسوزی در حق دیگران روی می‌آورند. وقتی کالاها کمیاب می‌شوند به بازار هجوم نمی‌آورند، بلکه از خرید آن خودداری می‌کنند تا کسانی که به آن نیاز بیشتری دارند دچار بحران نگردند.

متأسفانه برخلاف فرهنگ فضیلت‌محوری حتی وقتی شایعه‌ای در جامعه رواج می‌یابد که قرار است فلان کالایی کمیاب شود یا بهایش بالا رود، بدون توجه به اینکه آیا این خبر واقعیت دارد یا نه، افرادی که تعدادشان هم کم نیست، سراسیمه برای خرید افزون‌تر از میزان معمول و مورد نیاز به فروشگاه‌ها هجوم می‌آورند و آن شایعه را تبدیل به واقعیت می‌کنند، زیرا با این هجوم وحشیانه، آن کالا را نایاب و یا حداقل کمیاب می‌سازند و این بر خلاف مصالح جمعی و نشانه  فقر فرهنگی و ضعف همبستگی اجتماعی است.

کاستی‌هایی که در هنگام بحران بروز می‌کنند، از این واقعیت حکایت دارند که ما در نظام تعلیماتی، آموزشی، تربیتی، هنری و میان خانواده‌ها در مورد روحیه گذشت، فداکاری، اهمیت منافع عمومی و تقویت روحیه جمعی کمتر کار کرده‌ و در این عرصه‌ها فرهنگ‌سازی نکرده‌ایم. چرا فراموش کرده‌ایم که در دوران هشت ساله دفاع مقدس شاهد باشکوه‌ترین ایثارگری‌ها و اوج فداکاری‌های نوجوانان و جوانان و سایر اقشار بودیم، با وجود آنکه گرفتاری‌های اجتماعی و فشارهای اقتصادی در آن موقع بسیار شدیدتر بودند، اما مردم از آب و نان خود کم می‌کردند تا رزمندگان دفاع مقدس و در سنگرهای خط مقدم جبهه نبرد با دشمن متجاوز با مشکلی مواجه نگردند. اینک چه شده است که شاهد چنین شکاف‌های عمیقی در جامعه شده‌ایم؟ و آن وقت برخی رسانه‌ها به جای آنکه از فداکاری‌های صدر اسلام و حماسه‌های پرشور عاشورا به ایمان در این باره بگویند، کشور ژاپن را آرمان‌شهر رفتاری معرفی می‌کنند و می‌گویند از ژاپنی‌ها یاد بگیریم که چگونه در جنگ جهانی دوم منافع عمومی را بر امیال شخصی ترجیح دادند.

 

دو نمونه جالب

نرخ گندم و نان هر روز در مدینه سیر صعودی می‌یافت و باعث نگرانی مردم می‌شد، امام صادق«ع» از وکیل خرج خانه خود پرسیدند: «آیا ما امسال در خانه خود گندم داریم؟» او پاسخ داد: «بله، ذخیره‌ چند ماه را داریم.« امام فرمودند: «آنها را به بازار ببر و بفروش تا دراختیار مردم قرار گیرد.» وکیل عرض کرد: «گندم در مدینه نایاب است و اگر اینها را بفروشیم دیگر نمی‌توانیم گندم جدید بخریم.» امام فرمودند: «همان را که گفتم انجام بده.» او هم اطاعت کرد و امام به وی توصیه فرمودند: «بعد از این نان مورد نیاز خانه‌ را روز به روز از بازار بخر و آن هم باید ترکیبی از گندم و جو باشد. اگرچه بحمدالله قادرم نان خانه خود را با بهترین گندم تا آخر سال تهیه کنم، ولی این گونه عمل نمی‌کنم تا در پیشگاه الهی مسئله اندازه‌گیری معیشت را مراعات کرده باشم.»(۱۷)

در برهه‌ای دیگر، هزینه زندگی بیت امام صادق«ع» بالا رفته بود. امام تصمیم گرفتند از طریق تجارت عایداتی را به دست آورند. سرمایه‌ای را تدارک دیدند و یکی از خادمان را موظف به تجارت در منطقه مصر کردند. وی که مصادف نام داشت متاعی خرید و با کاروانی راهی مصر گردید. برحسب اتفاق متاع او به‌شدت مورد نیاز مردم بود و آنان ناگزیر بودند به هر بهایی که شده آن را خریداری کنند. صاحبان متاع با هم متحد شدند که در بازار سیاه به وجود آمده کالای خود را به دو برابر بهای خریداری شده بفروشند. مصادف با هزار دینار سود خالص به مدینه بازگشت و دو کیسه یکی حاوی سرمایه اصلی و دیگری حاوی منفعت آن را دراختیار امام ششم نهاد. حضرت متوجه شدند که او در ایجاد بازار سیاه دست داشته و از این راه سودی هنگفتی را به دست آورده است، لذا کیسه سرمایه اصلی را برداشتند و به دیگری دست نزدند و فرمودند: «به آن کاری ندارم، زیرا شمشیر زدن از کسب حلال آسان‌تر است.»(۱۸)

 

پی‌نوشت‌ها

۱- Alfred Aller

۲- Individual Psychology

۳ـ روانشناسی شخصیت، یوسف کریمی، ص ۹۷ـ۹۶، بینش اجتماعی اسلامی، سیدمحمدباقر صدر، ص ۸۶.

۴ـ اصول کافی، کلینی، ترجمه محمدباقر کمره‌ای، ج ۴، ص ۴۸۳.

۵ـ همان، ص ۴۸۵.

۶ـ همان، ص ۴۹۱.

۷ـ همان، ص ۴۹۱.

۸ـ همان، ص ۴۹۲.

۹ـ تحف‌العقول، ابن‌شعیر حرانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، ص ۳۰۱.

۱۰ـ اصول کافی، باب الاستغناء عن‌الناس، ج ۴، ص ۴۴۲.

۱۱ـ غررالحکم آمدی، ج ۲، ص ۲۳۶.

۱۲ـ اسلام و روانشناسی، محمود بستانی، ترجمه محمود هویشم، ص ۲۱۲.

۱۳ـ میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶.

۱۴ـ همان، ص ۲۳۸ـ۲۳۷.

۱۵ـ اعراف، ۹۶.

۱۶ـ هود، ۱۱۷.

۱۷ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

۱۸ـ بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۲۱.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

انسان راستین کسی است که در تمام قصدها، نیت‌ها و برنامه‌های خود به همنو‌عش هم بیندیشد، خیر و خوبی دیگران را بخواهد و بداند ایجاد روابط متقابل درست و صمیمی با آنان در واقع به صلاح خود اوست و خطرهایی که هستی او را تهدید می‌کنند، با تحکیم شبکه روابط اجتماعی دفع می‌شوند.

 

 

۲٫

دین به انسان می‌فهماند که به‌تنهایی قادر نیست بار سنگین مسئولیتی را که به عهده گرفته به سر منزل مقصود برساند و شایسته است بین غریزه حب ذات و سعادت و سلامتی محیط پیرامون یک هماهنگی خردمندانه و منطقی را برقرار سازد.

 

۳٫

یأس از آنچه نزد مردم است و امیدواری به خداوند به معنای نفی تعلقات اجتماعی نیست، بلکه بدین مفهوم است که انسان امکانات مستقلی برای حمایت دیگران دراختیار ندارد، بلکه این خداوند است که به انسان مدد می‌رساند و شرایط حمایت‌های متقابل و خدمات افراد به یکدیگر را فراهم می‌سازد

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *