حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی رهبر
شکلگیری سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی به فرهنگسازی و خودباوری وابسته است. اگر ملتی هویت و اصالت فرهنگ خود را باور داشته باشد، به جای اینکه از بیگانه تأثیر پذیرد و با خود بیگانه شود، سبک زندگیش را براساس اصول و مبانی فرهنگی مورد قبول خود سامان میدهد و مستقل خواهد زیست.
هر چند این مبانی و اصول در مکتبها و فرهنگها متفاوتند، اما در اسلام این اصول و مبانی برگرفته از الهام آسمانی و هدایت ربانی است که طی قرون متمادی زیربنای تمدن مسلمانان بوده و بسیاری از ملل جهان را الهام بخشیده است.
امروزه برای جامعه اسلامی و ملت مسلمان، تکیه بر این اصول و باور به هویت اسلامی، نقش حیاتی دارد، همان گونه که مقاومت در برابر فرهنگ تحمیلی بیگانه باید به عنوان یک اصل پذیرفته شود و مبنای عمل قرار گیرد.
خودباوری و اصول و مبانی آن
از آثار ایمان و دستاوردهای دین، باور به کرامت، هویت و جایگاه برتر انسان در نظام آفرینش است. قرآن کریم در تبیین این فرهنگ میفرماید:
« وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُم فِی الْبَرِّ وَ الْبَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُم عَلى کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً ؛(۱) همانا بنیآدم را گرامی داشتیم و بر دشت و دریا حمل کردیم و از غذاهای پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از آفریدههای خود برتری بخشیدیم.»
بدینسان انسان از کرامت ذاتی برخوردار است و میبایست آن را با کرامت اکتسابی کامل کند و این میسر نمیگردد جز با تقوا و پرهیزگاری که: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَاللّهِ أَتقَیکُم »(۲)
اسلام در پرتو این دو کرامت، هویت کامل انسان را تضمین کرده و مؤمنان را عزت بخشیده است: «و للّه العزّه و لرسوله و للمؤمنین ».(۳)
آفریدگار جهان آدمیان را بندگان خود نامید (عبادی) و با تکریم و عنایت ویژه، آنان را به پرستش خود فراخواند و پیروان ادیان آسمانی و اهل کتاب را به وحدت در سایه توحید و روگردانی از پرستش غیر خدا و ربوبیت انسانها فراخواند: « قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا إِل کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِّن دُونِ اللّهِ ؛(۴) بگو ای اهل کتاب بیایید حول محور واحد که همه به آن ایمان داریم گرد آییم و جز خدا را پرستش نکنیم و به او شرک نورزیم و بعضی بعض دیگر را به جای خدا، خدایان نگیریم.»
از سخن امیرالمؤمنین«ع» است: « لاَ شَرَفَ أَعلَى مِنَ الإِسلاَمِ، وَلاَ عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقوَى، وَلاَ مَعقِلَ أَحصَنَ مِنَ الْوَرَعِ، لاَ شَفِیعَ أَنْجَحُ مِنَ التّوبَهِ، وَلاَ کَنزَ أَغنَى مِنَ القَنَاعَه؛(۵) شرافتی برتر از اسلام و عزتی گرانسنگتر از تقوا و پناهگاهی بهتر از پرهیزگاری و شفیعی سودمندتر از توبه و گنجی بینیازکنندهتر از قناعت نیست.»
و نیز آن حضرت در مناجاتی با خداوند چنین راز میگوید: « إِلَهِی کَفَى بِی عِزّا أَن أَکُونَ لَکَ عَبدا وَ کَفَى بِی فَخرا أَن تَکُونَ لِی رَبّا: این عزت برای من بس که بنده تو باشم و این افتخار بس که تو خدای من هستی».
تربیت دینی بدینگونه اصول عزت و کرامت و اعتماد به نفس را که سرمایه رشد و تعالی انسان است پی نهاده و انسان را به خویشتن خویش بازمیگرداند و مستقل و مختار و تصمیمگیر در سرنوشت خود مدیریت میکند و به اوج میرساند. انسان نیز مسئول است خود را از زبونی و خوباختگی و تقلید نسنجیده برهاند و بدین گونه با استضعاف و استعمار و بردگی به مقابله برخیزد.
بحران هویت
یکی از بیماریهای روانی یک ملت، بحران هویت و بیاعتمادی به خود است که پیامدهای انسانی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی سنگینی دارد. ملت یا فردی که خود را باور نکند و چشم به بیگانه بدوزد، دچار این بیماری میشود.
یکی از سیاستهای استعماری و استکباری، تزریق ویروس بیاعتمادی به ملتهای تحت سلطه است تا بدین وسیله سرمایههای دینی و ملی آنان را غارت و نظام بردهداری پنهان و آشکار خود را تحمیل کند. ماجرایی که سوگمندانه اتفاق افتاده و طی چند قرن دامنگیر جهانسومیها از جمله مسلمانان شده و ادامه دارد.
علاج این بیماری، بازگشت به خویش و باور به ارزشها و توانمندیهای تاریخی و فرهنگ خودی است. این امر تصادفی اتفاق نمیافتد. مکتب و رهبری میخواهد. بیدارگران و راهنمایان فکری و رهبران دینی و ملی باید طلایهدار این نهضت باشند و با همافزایی نیروهای ملی دژها و حصارهای سلطه را فتح کنند، همان گونه که پیامبران خدا در تاریخ سیاه جهل و جور پرچم این نهضت را به دوش کشیدند. آنها با دمیدن روح خداپرستی و شکستن بتهای جامد و متحرک، ملتها را از سلطه زر و زور حاکمان و افسون توجیهگران وابسته نجات دادند. شعار مسلمانان به کشوری که وارد میشدند این بود: «پیامبر ما، ما را فرمان داده مردم را از بندگی و اطاعت و ولایت غیر خدا به ولایت و بندگی و اطاعت خدا دعوت کنیم و ما شما را به این مطلب فرامیخوانیم.» و با این دعوت جهانشمول توانستند ملتها را از سلطه امپراتوران زورمدار و جاهلیت و بردگی نجات دهند و تمدنی نو براساس توحید و وحدت پایهریزی کنند.
غرب باوری و سبک زندگی
سالهای سال است که جهان اسلام با مشکلاتی رو به روست. امپراتوری غرب آهنگ سلطه بر جهان را ساز کرده و سایه استکباری را بر کشورها گسترده و کشورهای اسلامی هدف اصلی آنها هستند. در راستای این سیاست، غربیها با عملیات روانی و میدانی توانستهاند اهداف زیادی را عملی سازند، لذا حل این مشکل و رهایی از این سلطه نیاز به کار فرهنگی و میدانی دارد و یک انقلاب را طلب میکند.
انقلاب صنعتی غرب هر چند رهاورد سودمندی از رهگذر تکنولوژی داشت، اما بسیاری از سرمایههای معنوی و ملی کشورها از جمله مشرق زمین را به تاراج برد. البته نباید فراموش کنیم در روزگاری که غرب، قرون وسطی را که تاریخ سیاه آن بر کسی پوشیده نیست، سپری میکرد و با دانش و دانشمندان سر ناسازگاری داشت، مشرق زمین گاهواره تمدن بود و فرهنگ و تمدن اسلامی صدها سال دستمایه تمدن بشری شد.
هر چند به دلایلی مشرق زمین از کاروان تمدن وا ماند که عوامل این واپسگرایی را باید در بیکفایتی نخبگان و حکام و نفوذ استعمار صلیبی به کشورهای اسلامی کاوید، اما غربیها خود را وامدار فرهنگ و تمدن اسلام میدانند.
در فراز و فرود این فرایند، مشرق زمین بهویژه کشورهای اسلامی مورد تهاجم فرهنگی هم قرار گرفتند و سبک زندگی غربی همراه با تکنولوژی که خود عامل انتقال فرهنگ است، به جوامع اسلامی نفوذ کرد. وقتی تکنولوژی، رادیو و تلویزیون، ماهواره و اینترنت میآیند، خیلی چیزها را با خود میآورند، همان گونه که آورند. موج مدرنیته تغییراتی را در سبک زندگی به وجود آورده که در کنار محاسن، معایبی هم دارد و این دو باید تفکیک شوند.
علما و مدرنیسم
دلیلی را که علمای اسلام با احتیاط و دغدغه، نفوذ صنعت و تکنولوژی به کشور ایران را دنبال و گاه مخالفت میکردند و آن را تشبه به کفار میخواندند در همین نکته باید کاوید. آنها نگران بودند که نفوذ تکنولوژی غربی، زمینه سلطه بیگانگان را بر منابع مادی و معنوی آنان مهیا سازد. دغدغه علما بیجهت نبود. آنها میدیدند که فرنگ رفتهها در عصر قاجار همراه خود فرهنگ و ادبیات غرب را که متضمن نوعی لجام گسیختگی و ابتذال است و اخلاق و انسانیت را به سخره میگیرد، آوردند و این فرهنگ در ادبیات شعرا و نویسندگان آن عصر نفوذ کرد و ابتذال و اباحهگری و زنبارگی و فساد اخلاقی دامن زد و دستنشاندههای بیگانه به کشف حجاب پرداختند و ستیزه با دین و مجالس مذهبی و لباس روحانیت را در پیش گرفتند.
رضاخان در ایران، آتاتورک در ترکیه، امانالله خان در افغانستان و مانند آنها در کشورهای دیگر با کمک غربزدهها و منورالفکرهای متجدد، نفوذ بیگانه را تا بدانجا پیش بردند که نوع حکومت و حاکم کشور باید در انگلیس (و سپس آمریکا) تعیین میشد و سرنوشت ملت را باید آنان رقم میزدند که با عزت ملی و کرامت اسلامی ناسازگار بود.
این اقدامات، علما را به مخالفت وادار کرد و اوضاع و احوال ایران در جنگ جهانی و حمله متفقین به ایران از شرق و غرب و نفوذ روسها و آلمانها و انگلیسیها و قضایای بیست شهریور و بیعرضگی شاهان وابسته به بیگانه مزید برعلت شد. بدین ترتیب علمای اسلام در خط مقدم مبارزه به بیگانه قرار گرفتند. رژیمهای وابسته تحمل آنان را نداشتند و به دستور اربابان خارجی خود علما را تحت فشار قرار میدادند و آنان را مانع پیشرفت کشور معرفی میکردند. آنان اساس اسلام را هدف قرار میدادند و آن را معارض با مظاهر تمدن و علم و دانش قلمداد میکردند، در حالی که علما مخالف پیشرفتهای علمی نبودند، بلکه ابعاد منفی غرب را رد میکردند.
حضرت امام در وصیتنامه سیاسی ـ الهی خود در پاسخ به کسانی که مظاهر تمدن و نوآوریها را معارض با اسلام میدانند، میفرماید: «اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوریها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته است، هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدیای با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد. علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است. اگر مراد از تجدد و تمدن آن چیزی است که بعضی از روشنفکرهای حرفهای میگویند و به معنی آزادی منکرات و فحشاء و حتی همجنسبازی است، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرقزدگان کورکورانه آن را ترویج میکنند.(۶)
تفکیک تکنولوژی از فرهنگ
نکته مهمی که در تعامل با غرب و تمدن غربی باید مورد توجه قرار گیرد، تفکیک تکنولوژی از فرهنگ و جداسازی نقاط مثبت و منفی است. همان گونه که تعالیم دینی میآموزند: «سخنها را بشنوید و بهترینها را انتخاب کنید». غرب یا شرق و هر خطه دیگر جهان نقاط مثبت و منفی گوناگون دارد. وجود نقاط مثبت دلیل پذیرش نقاط منفی نیست.
امروزه غربیها از نظر تکنولوژی و دانش کاربردی به هر دلیل پیشتازند و در این میدان تلاش گسترده کرده و فتوحات علمی بسیاری داشتهاند. راه استفاده از دانش غربی در قالب منافع ملی و فرهنگ خودی و انتقال دانش و تجربه علمی غرب یا هر کشور دیگری برای مسلمانان باز است. البته نباید کشورها تنها مصرفکننده باشند، بلکه باید با ارتقا و رشد علمی و تکنولوژی خود را به قافله تمدن برسانند و تا آنجا پیش بروند که با بومیسازی خودکفا شوند. این نقطه خوداتکایی و رمز استقلال و قطع وابستگی است.
حضرت امام«ره» فرمود: «ما پیشرفتهای دنیای غرب را میپذیریم، ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله دارند، نه». متأسفانه نفوذ غربیها در کشورها از جمله کشورهای اسلامی در ابعاد منفی بارز است و نمادها و نمودارهای فرهنگ غربی حاکی از این ماجرای اسفبار است، چرا تاریخ بسیاری از کشورهای اسلامی را میلادی مسیحی رقم میزند؟! زبان انگلیسی زبان بینالمللی میشود؟ روابط مرد و زن عادی و غیرت ناموسی ضعیف و کشف حجاب و اباحهگری رایج میشود؟ سبک معماری از غربیها مدل میگیرد و معماری رومی جای معماری اسلامی مینشیند؟ لباس رسمی و آرایش و پیرایش و مدل مو و ریش و دیگر تجملات از غرب میآید؟ چرا جوانان به پوشیدن لباس و شلوار وصلهدار که تقلید از هیپیهای پوچگرای غرب است رو میآورند؟ پاپیون و کراوات و لباس چسبان از غرب تقلید میشود؟ عدهای هم حکم جالباسی را دارند که خیاط بیگانه هر چه بر قامتشان دوخت، میپوشند! و صدها نظیر اینها که به شرح آن نیاز نیست.
این استحاله تدریجی فرهنگ است. جامعهشناسان میگویند دو چیز برای انسان به شکل ناخودآگاه رخ میدهد. یکی خواب برای فرد، دیگری انحطاط برای یک ملت و همه اینها در سایه تغییر نظامهای حاکم و نخبگان خودباخته و نداشتن رهبری آگاه برای یک ملت اتفاق میافتد.
به بیان رهبر معظم انقلاب: «طی یکصد و پنجاه سال اخیر کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین در دام طراحی باندهای قدرت بینالمللی افتاده و طراح اینها صهیونیستها و سرمایهداران بینالمللی بودهاند. هدف این بوده که اخلاق جنسی ملتها را خراب، مصرفگرایی را ترویج و هویت ملی و مبانی فرهنگی را خراب کنند».
فرهنگ غربی مهاجم است، تهاجمی هدفدار به منظور مسخ ملتها و غارت سرمایهها و جهان اسلام با توجه به منابع نفتی و منطقه استراتژیک، کانون این تهاجم است، تهاجمی که از تهاجم نظامی ویرانکنندهتر است، چون اگر بنای اعتقادی و فرهنگ یک ملت تخریب شد، سلطه اجنبی قطعی است. این همان سیاست دیرینی است که غربیها در اسپانیای اسلامی دیروز، با وارد کردن دختران بیحجاب، مشروبات الکلی و تشکیل کلاسهای درس به شیوه مسیحی ـ تبشیری اعمال و تمدن صدها ساله مسلمین را منهدم کردند. این خلق و خوی غربیها و سیاست صلیبی صهیونیستی است که در دنیای امروز هم اجرا میشود.
اسلامستیزی مزورانه
بخش دیگر تهاجم فرهنگی ستیزه با اسلام و اسلامگرایی است که هر چند سابقه دیرین دارد، اما فصل جدید آن هنگامی بود که انقلاب اسلامی از مرزهای بینالمللی گذشت و بیداری جهان اسلام و مستضعفان دربند را در پی داشت. غربیها به هراس افتادند، انواع ابزارها را به کار بستند، هجوم وحشیانهای را علیه مسلمانان آغاز کردند و مقدسات آسمانی آنان را هدف قرار دادند. توهین به پیشوایان دین، سوزاندن قرآن کریم، کاریکاتورهای موهن، حمله به مساجد، اعمال قرون وسطایی از طریق فیلمهای هالیوودی، سامان دادن واقعه یازده سپتامبر، تشکیل گروههای ترور و ترویج تروریسم تکفیری با هدف سیاهنمایی از اسلام، تفرقه میان مسلمانان، به راه انداختن جنگهای داخلی در افغانستان و سوریه و عراق با طراحی ایالات متحده و صهیونیستها و اعراب مرتجع که حلقه آخر آن ماجرای پاریس و جریانسازی بر ضد اسلام و مسلمانان بود و نقاب از چهره سخیف حقوق بشری غربیها برگرفت و واکنش جهان اسلام و غیرمسلمانان را در پی داشت. طرفه آنکه در کشوری که انکار هولوکاست جرم است، اهانت به پیامبران خدا آزاد است!
سیاهنمایی از اسلام
امام خمینی«ره» که از دیر باز توطئههای استکبار جهانی و صهیونیسم را در فضای غفلت مسلمانان و دولتهای به اصطلاح اسلامی گوشزد میکردند، در مورد سیاهنمایی از اسلام و برچسب ارتجاعی دشمنان به آیین حنیف چنین میگوید: «از توطئههای مهمی که در قرن اخیر خصوصاً در دهههای معاصر بهویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم میخورد، تبلیغات دامنهدار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها و بهخصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شدهاند، نمیتوانند در عصر حاضر کشورها را اداره کنند یا اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدنی مخالف است و در حال حاضر نمیشود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند. امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنتآمیز در قالب طرفداری از قداست اسلام و اینکه اسلام و ادیان الهی با معنویت و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند و انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور میکنند و حکومت و سیاست و سررشتهداری برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ معنوی است چه اینها برای تعمیر دنیاست و آن مخالف مسلک انبیاء عظام است.»
سپس امام به رد این کجاندیشیها میپردازد و میفرماید: «گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرضمندانه، خود را به بیاطلاعی میزنند، زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از جور ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجرویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و صدها از این قبیل چیزهایی نیستند که بهمرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شوند».(۷)
در برابر این تهاجم چه باید کرد؟
با این تهاجم ویرانگر باید برخورد کرد یا تماشاگر بود؟ بدیهی است که این یک جهاد فرهنگی است و موضعگیری مناسب میطلبد، اما چگونه؟
الف) گام نخست بازگشت به هویت اسلامی، یعنی بیدار شدن از خواب صدها ساله است. این فرایند هزینه دارد و بهسادگی انجام نمیشود. شور نشور و انقلابی مبتنی بر تعالیم آسمانی را میطلبد، فریادگری میخواهد که بر این گورستان خاموش صور اسرافیلی بدمد و رستاخیزی به پا کند. در این زمینه مسئولیت اندیشمندان و علمای اسلام و نخبگان دینمدار و دلسوز است که چهره واقعی اسلام را ارائه کنند و با تشکیل مجامع بینالمللی علمی و بینالمذاهب اسلامی به روشنگری و رفع شبهات بپردازند. ایران اسلامی با توجه به جایگاهی که دارد میتواند در این زمینه نقش مهمی را ایفا کند.
متأسفانه برخی از شبکههای تلویزیونی و فضای مجازی به نام اسلام در خارج، بلندگوی محافل صهیونیستی و استکباری شده و برنامههای ضداسلامی را ارائه میکنند، تروریست میپرورند و تخم فتنه میپاشند. این نیز از توطئههای دشمنان اسلام است. در این میان دلارهای نفتی کشورهای عربی نقش عمدهای در این توطئه دارند.
ب) گام بعدی، افشای چهره غرب و شکستن تابوی غربزدگی است. افشای وضعیت فرهنگی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و چالشهایی است که غرب را در اثر امیال و شهوات نفسانی و درندهخویی زمینگیر کرده است و افول تمدن غربی را نوید میدهد.
الگوی نامناسب غرب
غربیها به دلیل نداشتن پایگاه فرهنگی مطمئن و ایدئولوژی متکی به مبانی آسمانی چالشهای فرهنگی بسیاری دارند. مسیحیت که مهمترین تکیهگاه فرهنگ غرب است، آیینی است منسوخ و فاقد ارزشهای فراگیر و متعالی و به این دلیل نمیتواند به عنوان آیین زندگی مطرح باشد. گذشته از خرافات و بدعتها که در این آیین وارد کردهاند و به هیچوجه با وحی آسمانی همخوانی ندارد، آموزههای مسیحیت بیش از پارهای دستورات اخلاقی نیست که دست تحریف با آنها بازی کرده است. کتاب انجیل که امروزه در دست مسیحیان است، آن نیست که بر حضرت مسیح فرود آمد، زیرا آیین مسیح آیین توحیدی بود که در انجیلهای کنونی با عقیده تثلیث آلوده شده و جز ساخته فکر بدعتگران نیست. به همین قیاس دستورات و الزاماتی که در روحانیت مسیحی به عنوان تجردگرایی دیده میشود که نفی اصل خانواده است، در آییننامه آسمانی وجود نداشته و تخلف از قانون خلقت و تمایلات و غرائز انسانی و مردود است و تبعات بسیار زشتی از نظر اخلاق جنسی به بار آورده که بازتاب آن را در سطح جهان مشاهده میکنیم. چنین فرهنگی نمیتواند برای سبک زندگی الگو باشد.
شالوده سیاست غرب
شالوده فرهنگ غربی را تبعیض، طبقات، استعمار و استثمار تشکیل میدهد. سلطه و زورمداری و زراندوزی در نهادهای فلسفه سیاسی غرب و اندیشه فلاسفه غربی ریشه دارد. در این فلسفه نیکی و بدذاتی مفهوم ندارد و عدالت بیمعنی است.
نیچه فیلسوف آلمانی میگفت: «برای من خندهآور است که یک انسان ضعیف از عدالت سخن میگوید. اینها که واژه عدالت را به کار میبرند برای این است که چنگال ندارند وگرنه این سخن از آنها بعید بود. ارزشهایمان را خودمان باید برگزینیم یا اینکه مشترکاً به دیگران ابلاغ کنیم. در اخلاق سروران نیک و بد برابرند.» او توصیه میکند که: «خطرناک باش. چنان زندگی کن که گویی در حال جنگ هستی. جمعی از مردم باید نابود شوند تا یک مرد برتر به حیات خود ادامه دهد.»
ماکیاولی فیلسوف ایتالیایی قرن شانزده مسیحی در کتاب شیطان طی احکام عشره میگوید: «همیشه در پی سود باش. بدی کن و چنان وانمود کن که نیکی میکنی. خشن و درندهخو باش. دشمنات را بکش و اگر میتوانی دوستانت را. به زور متوسل شو نه عدالت. حریص و خسیس باش. مساعی خود را بر جنگ متمرکز کن.» شعار سیاسی ماکیاولی این بود: «پادشاه فوق تمام قیود است و الزامات برای سایر مردم است.»(۸)
این اندیشه زیربنای سیاست غربی است که امثال هیتلر در آن نشو و نما کردهاند. این است سیاست راهبردی غرب در تعامل با ملتهای دیگر تا به امروز و تعامل استکبار جهانی با دیگر ملتها. این الگو شایسته جامعه ما نیست. زیربنای اندیشه نوین غرب «اومانیسم» و انسانگرایی الحادی است که مبدأ همه ارزشها را انسان میداند. مردود بودن این تفکر و تبعات منفی آن نیز نیاز به بیان ندارد و مجال بحث آن نیست.
این است فرهنگ حاکم بر غرب که سیاستهای اصولی آن را رقم میزند و غربیها در مقام تحمیل این فرهنگ بر دیگرانند. برخورد با این تهاجم جز با همت رادمردانی شجاع و دلسوز که از اسلام ناب الهام بگیرند عملی نیست؛ یعنی همان راهی که مصلح کبیر حضرت امام خمینی«ره» پیمود و بر سر مهاجمان خارجی و جهانخواران و نوکران خانهزادشان صاعقه بارید و فجر بیداری اسلامی را نوید داد و با انقلاب اسلامی زلزلهای پدید آورد که از مرزهای بینالمللی عبور کرد و خاورمیانه و شمال آفریقا را درنوردید. این همان چیزی است که در غارتگران بینالمللی هراس به وجود آورده و به توطئههای گوناگون، تهاجم نظامی، لشکرکشی، آتشافروزی، مزدورپروری، تروریسم و اسلامستیزی در جهان دست زدهاند.
البته با بیداری اسلامی ملتها و بازگشت به هویت دینی و ملی آنان، این توطئهها نقش بر آب خواهند شد و با برخورداری از رهبری شایسته، وحدت امت شکل میگیرد و بهرهبرداری از فرصتها و خوداتکایی و بیگانهگریزی و اتکال به خداوندی که وعده یاری داده است، میسر میگردد: « تَهِنوا وَلا تَحزَنوا وَأَنتُمُ الأَعلَونَ إِن کُنتُم مُؤمِنینَ : سستی نکنید و اندوهگین نباشید که اگر مؤمن باشید، برترینها خواهید بود.»
اقبال لاهوری میگوید:
خدا آن ملتی را سروری داد
که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد
که دهقانش برای دیگری کشت
امت اسلام باید باور کند که میتواند با تکیه بر فرهنگ و سرمایه معنوی و پیشینه تاریخی خود مجد و عظمتش را احیا کند و از چنبره استعمار اعم از غربی یا شرقی رهایی یابد و طلایهدار تمدن بزرگ اسلامی باشد.
عالمی از نو باید ساخت
کاروان انسانی از جاده منحرف شده و صراط مستقیم را گم کرده است. هر چند نام دین و پیامآوران و سفیران حق بر سر زبانهاست، اما از راه و رسم و آیین دینمداری بهویژه در کشورهای مدعی تمدن کمتر اثری به چشم میخورد. این در حالی است که بشر همچنان در جستوجوی الگوی صالح انسانی است، اما کمتر آن را مییابد. از معابد و کنیسهها و کلیساها در غرب آثار باستانی فراوانی هست، اما از معنویت و روح دیانت کمتر اثری دیده میشود. از حقوق بشر میگویند، اما تنها چیزی که حرمت ندارد انسان و حقوق انسان است. دانش و تکنولوژی و تمدن غربی امتحان خود را پس داده و بهشت کمونیسم وعدهای پوچ از آب درآمده است. آدمکشی، جنگافروزی، غارتگری، خودپرستی، لذتگرایی و بیدادگری فرهنگ حاکم شده و از انسان مدلی را نشان داده که درندگان را روسفید کرده است! دستپروردگان این تمدن و عملکرد آنان را در جنگهای جهانی، بمباران هیروشیما و تصفیههای استالینی و توحش صهیونیسم و امپریالیسم تا القاعده و داعش میتوان دید. غرب آبشخور همه این جریانهاست. به همین دلیل است که بسیاری از فلاسفه و دانشمندان غربی این تمدن را به شدت زیر سئوال بردهاند
دکتر آلکسیس کارل تحت عنوان بحران تمدن و عمل آن مینویسد: «درخت علم انسان برای بار دوم میوه ممنوعه را چیده و توانسته یک بهشت زمینی را از نو بسازد. بدبختانه طرحهایش غلط از اب درآمدهاند، چون علوم مادی بیجان خیلی سریعتر از علوم زیستی ترقی کردهاند. آدمی قوانین مکانیک و فیزیک و شیمی را خوب میشناسد، ولی خود را نمیشناسد و به احتیاجات حقیقی جسم و جانش جاهل است. بدین ترتیب، بهشتی ساخته است که درخور اوست.»(۹)
کانت با متهم کردن تمدن کنونی میگوید: «هنوز جای این سئوال باقی است که اگر متمدن نبودیم و از فرهنگ عصر حاضر اثری نبود، آیا در قیاس با وضع کنونی جامعه خوشبختتری نبودیم.»(۱۰)
پینوشتها
۱ـ اسراء، ۷۰.
۲ـ حجرات، ۱۳.
۳ـ منافقون، ۸.
۴ـ آلعمران، ۶۴.
۵ـ قصار، ۳۶.
۶ـ صحیفهنور، ج ۲۱، ص ۱۷۸.
۷ـ همان، ص ۱۷۷.
۸ـ ن.ک.آداب قضا در اسلام، ص ۱۶۰، تألیف آیتالله جوادی آملی و سیر حکمت در اروپا.
۹ـ راه و رسم زندگی، ص ۸۶.
۱۰ـ دکتر غلامحسین شکوئی، مبانی و اصول تربیت، ص ۱۲.
سوتیترها:
۱٫
فرهنگ غربی مهاجم است، تهاجمی هدفدار به منظور مسخ ملتها و غارت سرمایهها و جهان اسلام با توجه به منابع نفتی و منطقه استراتژیک، کانون این تهاجم است، تهاجمی که از تهاجم نظامی ویرانکنندهتر است، چون اگر بنای اعتقادی و فرهنگ یک ملت تخریب شد، سلطه اجنبی قطعی است.
۲٫
زیربنای اندیشه نوین غرب «اومانیسم» و انسانگرایی الحادی است که مبدأ همه ارزشها را انسان میداند. این است فرهنگ حاکم بر غرب که سیاستهای اصولی آن را رقم میزند و غربیها در مقام تحمیل این فرهنگ بر دیگرانند.