تفکر، گام دوم در تأیب نفس

                                                                      آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

گام دوم در تأدیب نفس

گام دوم در تأدیب نفس، مهار شهوت و غضب و مجاهده با نفس(۲) تفکر است. اگر انسان بخواهد به مهار شهوت و غضب خود بپردازد باید در هر شبانه‌روز در قالب چهارچوبی که عرض می‌کنم، مقداری فکر خود را به کار بیندازد تا بتواند برشهوت و غضب تسلط پیدا کند. من در اینجا سرنخ‌های فکری را برای تأدیب نفس دراختیارتان می‌گذارم.(۳)

 

تفکر در نعمت‌های متصله و منفصله الهی

انسان اول باید در باره این نکته بیندیشد که خداوند نعمت‌های متصله و منفصله فراوانی را دراختیارش قرار داده تا او بتواند در سلامت، امنیت و آرامش زندگی کند. نعمت‌های متصله چشم و گوش و دست و پا و زبان و… و نعمت‌های منفصله هم خانواده، معلم، لباس، غذا و…هستند.

این نعمت‌ها قابل انکار نیستند و کسی هم نمی‌تواند بگوید که من از نعمت‌های گسترده خداوند بی‌بهره‌ هستم. اصل هستی هر موجودی از خداست و این بزرگ‌ترین نعمت متصله است.

نعمت‌های الهی بی‌شمار و بیرون از محاسبه ما هستند. قرآن هم به این نکته اشاره دارد و می‌فرماید: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ :(۴) اگر بخواهید نعمت‌های خدا را شماره کنید هرگز نتوانید که خدا در حق بندگان بسیار آمرزنده و مهربان است.» اما باید برای تسلط بر نفس و تأدیب آن، به صورت اجمالی هم که شده در باره این نعمت‌ها فکر و هر روز آنها را مرور کرد. اهل معرفت بر این باورند که انسان باید در هر شبانه‌روز مقداری فکر کند.

یکی از بزرگان اهل معرفت، زمان تفکر را قبل از نمازهای خود قرار می‌داد؛ یعنی هر وقت می‌خواست نماز بخواند، سه یا چهار دقیقه می‌نشست و درباره نعمت‌هایی که خدا به او داده است فکر می‌کرد و می‌فرمود این کار باعث می‌شود انسان در نماز حضور قلب بیشتری داشته باشد.

 

تفکر در مقصود الهی از عطای نعمت‌های بی‌شمار

در کنار تفکر در نعمت‌های الهی، انسان باید به دو نکته توجه کند. اول ببیند مقصود از این همه نعمتی که خدا دراختیار او گذاشته چیست؟ آیا تنها و تنها مقصود خدا این بوده که بخورد و بخوابد و بعد هم تولید نجاست کند و مانند مادی‌گرایان، تنها محصول زندگی‌اش سه نجس‌العین یعنی بول و غائط و منی باشد؟ آیا مقصود خدا از نعمت‌های بی‌پایانی که به ما داده، این است یا مقصود دیگری دارد و می‌خواهد که ما با حیوانات فرق داشته باشیم و به مقصد دیگری برسیم؟ پس انسان باید پس از تفکر در نعمت‌های قطعی و بی‌انتهای الهی از خود بپرسد که خداوند چرا این همه نعمت را به من داده است؟ و در فلسفه این عطای الهی بیندیشد.

 

تفکر در وظیفه انسان در قبال مُنعم

نکته دوم این است که انسان باید ببیند با این همه نعمتی که خدا به او داده، آیا وظیفه‌ای هم دارد یا نه؟ برای اینکه مسئله روشن شود، سئوال را کمی باز می‌کنم. اولاً ما می‌گوییم که انسان هستیم و ادعا می‌کنیم که در جایگاهی بالاتر از حیوانات قرار داریم. ثانیاً در حیوانات می‌بینیم که وقتی به برخی از آنها نیکی می‌شود و مثلاً به آنها غذایی داده می‌شود، رام می‌شوند و به دنبال جبران و تشکر از منعم هستند. حتی برخی به دنبال آدم راه می‌افتند و از آن به بعد مطیع انسان می‌شوند. حال ما در برابر خدایی که به ما این همه نعمت داده چه وظیفه‌ای داریم؟ آیا چموشی و بی‌ادبی کردن و از محدوده‌های الهی خارج شدن کار یک «انسان» است؟ آیا نافرمانی از دستورات الهی به معنای پست‌تر از حیوان بودن نیست؟ آیا انسان نباید در قبال این همه نعمت، مؤدب به آداب الهی باشد و آن طور که منعم می‌خواهد رفتار کند؟ آیا اقتضای این نعمت‌ها اطاعت از ولینعمت نیست؟ آیا کسی که به انسان مالی را می‌بخشد، نمی‌تواند به او بگوید من این را به شما می‌دهم و خواهش می‌کنم آن را در راهی که می‌گویم مصرف کنید؟ آیا خدایی که این همه نعمت به ما بخشیده، حق ندارد این مقدار از ما بخواهد که شهوت و غضب خود را با دستوراتی که او می‌گوید تنظیم کنیم؟ آیا در برابر آن ملک‌الملوکی که این همه نعمت بخشیده است،  وظیفه‌ای نداریم؟ آیا ادب، غیر از این است؟!

ادب اقتضا می‌کند من نفسم را همان‌ طوری که پروردگارم می‌خواهد مهار و آن را بر مبنای روش رفتاری الهی تأدیب کنم. به خدا قسم که این فکر کردن بیشتر از یک دقیقه هم طول نمی‌کشد! ما باید مقصود از اعطای این همه نعمت را دریابیم و راجع به این مسئله بیندیشیم که در مقابل این نعمت‌ها چه وظیفه‌ای داریم. این دو نکته می‌تواند سرنخ مناسبی برای تفکر باشد که نتیجه‌اش تأدیب شهوت و غضب است.

 

گام سوم در تأدیب نفس

عزم

قدم سوم در تأدیب نفس این است که انسان از منزل تفکر به منزل عزم(۵) سفر کند و بنایش را بر این بگذارد که بی‌ادبی نکند. شیخ‌الرئیس در کتاب اشارات می‌گوید: «عزم، غیر از اراده است.» اهل معرفت هم می‌گویند که عزم جوهره انسان است و اگر بخواهیم قدر و ارزش کسی را بسنجیم، باید به عزم او نگاه کنیم. یعنی درجه انسانیت افراد به درجات عزم آنان بستگی دارد.

 

معنای عزم در بحث ادب نفس

«عزم در تأدیب نفس به آداب الهیه» به این معناست که انسان بنا را بر این بگذارد که اعمال ظاهری را طبق دستورات شارع تنظیم کند و انجام بدهد. به تعبیر دیگر نسبت به واجباتش، خدا را اطاعت و جمیع محرمات را ترک کند.

گام سوم در تأدیب نفس این است که انسان عزم داشته باشد که ظاهرش را مثل ظاهر اولیای خدا بسازد و تصمیم بگیرد که به تمام واجبات عمل و از تمام محرمات دوری کند. لذا باید ببیند که پیغمبر اکرم «ص» و ائمه‌ طاهرین«ع» از نظر ظاهری چه کار می‌کردند و همان کارها را انجام دهد.(۶)

تصمیم بگیر و عزم کن که اعمال ظاهری‌ات مانند پیغمبر اکرم«ص» باشد. باطن ما که هیچ‌گاه شبیه پیغمبر اکرم«ص» نخواهد شد، ولی ظاهر اعمال خود را می‌توانیم شبیه اعمال ظاهری آن حضرت کنیم.

اعمال ظاهری انسان با نفس رابطه مستقیم دارند و همان طور که گفته شد، ظهور و فعلیت نفس هستند. یعنی شهوت و غضب منشأ اعمال ظاهری‌اند و اگر ظاهر انسان اصلاح شود، به اصلاح و تأدیب نفس او نیز کمک می‌شود.

 

رابطه اعمال ظاهری با باطن انسان

باید به این نکته توجه داشت که باطن هیچ فردی نورانی نخواهد شد مگر اینکه ظاهرش به آداب الهی مؤدب شود. انسان اگر بخواهد دلش نورانی شود، باید اعمال ظاهری او یعنی گفتار و کردارش طبق دستور خدا و ظاهر شرع باشد. استاد ما(۷) می‌فرمود: «کسانی که می‌گویند ما ظاهر را رها کرده‌ایم و به دنبال باطن هستیم، تبعه شیطان هستند.» مگر امکان دارد که قلب انسان محل ریزش انوار الهی، ولی رفتارش شیطانی باشد؟ این محال است. انسان نه تنها برای دریافت انوار الهی نیازمند ساختن ظاهر خویش است، بلکه بعد از اصلاح رفتار و نورانی شدن قلب نیز باید این مسیر را ادامه بدهد تا در راه باقی بماند؛ زیرا انسان در هر مقامی که باشد، بدون حفظ ظاهر، نور الهیّت و معنویت از او زائل می‌شود.

لذا این طور نیست که اگر کسی مقداری نورانیت پیدا کرد، بتواند عمل به ظاهر شریعت را رها کند و بگوید این پوسته‌ای بود که ما از آن گذشتیم و دیگر به حق واصل شدیم! حقیقت آن است که دستورات شرع پوسته‌ هستند که اگر نباشند انسان نمی‌تواند به مغز دین برسد و هر چیزی را هم که به دست آورده است، زائل خواهد شد. به تعبیر دیگر پوسته و مغز به هم چسبیده‌اند و از هم جدا نمی‌شوند.

پس اگر انسان بخواهد کاملاً به انسانیت برسد، راهی جز این ندارد که نفس را به وسیله آداب الهی مؤدب کند و یگانه راه تأدیب نفس نیز این است که ابتدا از ظاهر شروع و حرام و حلال الهی را در اعمال ظاهری خود کاملاً رعایت کند.(۸)

 

نمونه‌ای از آداب الهی در ظاهر انسان

ممکن است مسئله هنوز برای برخی مبهم باشد و درست نفهمیده باشند که منظور از اصلاح ظاهر چیست. شاید هم برداشت غلطی داشته باشند. من سعی می‌کنم با توضیح یک مثال، مطلب را روشن کنم.

انسان مؤدب باید در ظاهر به آداب الهی عمل کند. آداب و حدود الهی هم دو طرف دارد: امری و نهی‌ای.‌  دین در برخی از موارد می‌گوید نکن. این کار بد است و در برخی موارد می‌گوید بکن. این کار خوب است. پس دستورات الهی دو طرف دارند و هر دو طرف باید لحاظ شوند.

یکی از آداب امری الهی «استغنا»ست، یعنی مؤمن باید اظهار بی‌نیازی کند و حتی اگردستش تنگ است، اظهار نداری و نیاز نکند، بلکه طوری رفتار کند که دیگران گمان کنند او مشکل مالی ندارد و نیازمند نیست. این یعنی «استغنا» که یکی از آداب الهی است. پس مؤمن از سوئی نباید در بهره‌گیری از نعمت‌های الهی از حد و مرزهای شرع تجاوز کند و از سوی دیگر نباید خود را به نداری و بدبختی بزند و ادب الهی را رعایت نکند.(۹)

علی«ع» فرموده‌اند: «فَاِنَّ اللّه َ تَعالى اَدَّبَ عِبادَهُ الْمُؤمِنینَ الْعارِفینَ اَدَبا حَسَنا : خداوند بندگان مؤمن خود را به زیباترین وجه مؤدب کرد.»

«حْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ »؛(۱۰) آنجا که در قرآن فرمود: مؤمنین این گونه هستند که اگر نیازمند هم باشند، به واسطه عفت(۱۱) و خویشتنداری طوری رفتار می‌کنند که افراد جاهل و ناآگاه از وضع معیشتی آنان خیال می‌کنند که آنها ثروتمند هستند. کسی که از زندگی آنها چیزی نمی‌داند، وقتی ظاهر آنها را می‌بیند می‌گوید وضع‌شان خوب است. این اشخاص، مستغنی‌اند، چون با آنکه بی‌نیاز نیستند، ولی مانند بی‌نیازها رفتار می‌کنند و خود را محتاج به دیگران نشان نمی‌دهند. به اصطلاح با سیلی صورت‌شان را سرخ نگه می‌دارند تا کسی از مشکلات‌شان با خبر نشود. به فرموده امیرالمؤمنین«ع» این ادب الهی است.

پس ادب الهی در ارتباط با ظاهر انسان و امور دنیایی این است که انسان از یک طرف در التذاذات دنیوی غوطه‌ور نشود و مسیر بی‌بند و باری را در پیش نگیرد و از طرف دیگر طوری رفتار کند که دیگران او را شخصی بی‌نیاز و مستغنی قلمداد کنند. حفظ این حالت اعتدال، ادب است.

 

سرآمد آفات عزم

البته به این نکته هم باید توجه داشت که عزم نیز آفاتی دارد که هر یک از آنها می‌توانند عزم را نابود کنند. لذا کسی که تصمیم می‌گیرد در مسیر تأدیب ظاهر و باطن خود قدم بردارد، باید از این آفات دوری کند. استاد ما از استادش، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ نقل می‌کرد که: «گوش دادن به تغنیات، سرآمد آفات عزم است.»، یعنی اشتغال به موسیقی‌های حرام و غنا، عزم انسان را در مسیر معنویات سست می‌کند.

کسانی که اهل‌الله بودند و در مسیر الهی قرار داشتند، از آثار این مسائل خبر داشتند و به ما هم خبر دادند. لذا انسان باید کاملاً مراقب باشد تا بعد از ایجاد عزم، دچار این آفت نشود و عزمش باقی بماند و در نهایت او را به مقصود نهایی خویش برساند.

 

عزم در جبران مافات و مراقبت در آینده

نکته آخر در باب عزم این است که انسان باید بعد از تصمیم در باره گذشته و آینده خود فکر کند و به دنبال آن باشد که هم گذشته خود را جبران کند و هم مراقب باشد که کوتاهی نکند و خدای ناکرده، وظایفی را که به گردن دارد از او فوت نشود.

مجموع این امور گام‌های مؤثری هستند که می‌توانند به انسان در تأدیب نفسش کمک کنند. شایان ذکر است که بدون امداد الهی و عنایت اولیای خاص خدا، هیچ‌ یک از تلاش‌های بنده به جایی نمی‌رسد؛ لذا باید به همراه این مجاهدت‌ها، دعا و استمداد از خدای متعال را ترک نکنیم و لحظه‌ای از اهل‌بیت«ع» جدا نشویم.

 

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ جلسه ۱۲۹۹؛ چهارشنبه، سیزدهم مهرماه ۱۳۷۳ هـ.ش مطابق با بیست و هشتم ربیع‌الثانی ۱۴۱۵ هـ.ق.

۲ـ از آنجا که شهوت و غضب تشکیل‌دهنده نفس به معنای اخص است، علما بحث تأدیب شهوت و غضب را تحت عنوان مجاهده با نفس مطرح می‌کنند.

۳ـ البته من نمی‌خواهم الان درباره «تفکر» بحث کنم، فقط می‌خواهم به روش‌های تأدیب نفس به آداب الهی اشاره‌ای داشته باشم. (حضرت استاد، بحث تفکر را در سال ۱۳۶۷ هـ.ش طی هشت جلسه به طور مفصل و مبسوط مطرح کرده‌اند.)

۴ـ ابراهیم، ۳۴؛ «اگر نعمت خدا را شماره کنید، نمی‌توانید آن را به شماره درآورید.»

۵ـ اینکه عزم چیست؟ به نظرم می‌آید که من یک وقتی راجع به اراده و عزم بحث کرده‌ام. آنهایی که اهلش هستند می‌توانند به آن مباحث مراجعه کنند. (معظم‌له در رمضان‌المبارک ۱۳۶۵ هـ.ش بحثی پیرامون «نیت، اراده، قصد و عزم» داشته‌اند که در مجموعه «تهذیب العرفان» منتشر خواهد شد.)

۶ـ البته منظور من از «ظاهر» این نیست که مثلاً ریشت را بلند کنی یا لباس کذایی بپوشی، بلکه منظورم از ظاهر، تمام اعمال ظاهری است. «روش رفتاری‌ات» باید مثل آنها شود که یکی از آنها هم نوع پوشش و آرایش است.

۷ـ‌ امام خمینی(ره).

۸ـ البته این درجه اول از ادب الهی است که انشاءالله در آینده به درجات بعدی آن نیز اشاره خواهیم کرد.

۹ـ من این مطلب را عمداً می‌گویم؛ چون بعضی‌ها اهل افراط و تفریط هستند؛ مثلاً می‌گویی: از این طرف نیا، آنقدر عقب می‌رود که از آن طرف می‌افتد.

۱۰ـ بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۸.

۱۱ـ «عفت» به معنای اعتدال شهوت در روابط گوناگون است که در اینجا اعتدال در شهوت نسبت به حال استفاده شده است. در علم اخلاق به اعتدال قوه شهویه، عفت و به اعتدال قوه غضبیه شجاعت گفته می‌شود.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کسی که تصمیم می‌گیرد در مسیر تأدیب ظاهر و باطن خود قدم بردارد، باید از این آفات دوری کند. استاد ما از استادش، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ نقل می‌کرد که: «گوش دادن به تغنیات، سرآمد آفات عزم است.»، یعنی اشتغال به موسیقی‌های حرام و غنا، عزم انسان را در مسیر معنویات سست می‌کند.

 

۲٫

بدون امداد الهی و عنایت اولیای خاص خدا، هیچ‌ یک از تلاش‌های بنده به جایی نمی‌رسد؛ لذا باید به همراه این مجاهدت‌ها، دعا و استمداد از خدای متعال را ترک نکنیم و لحظه‌ای از اهل‌بیت«ع» جدا نشویم.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *