انسان و شأن خلیفه اللهی وی

 

 

حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی

خدای متعال ذات، صفات و افعال ما را مانند خویش آفرید و اقتداری  را که به جناب انسان داد به هیچ موجودی نداد . وقتی که قلم صنع او نقش انسانی را ترسیم فرمود به اینجا که رسید فرمود: «فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»۱ دم به دم آدم می آفریند.  عالم کارخانه  آدم‌آفرین است. آدم می آفریند و تحویل عالم دیگر می دهد: «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ٍ».۲

به حق نمی شود نسبت بخل داد. امساک فیض غلط است. نمی تواند پوشیده باشد. تاب مستوری ندارد «کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی‏ شَأْن‏ٍ». وقتی جناب آدم را آفرید به او فرمود که همه را مسخّر تو کردم! اقتدار را برای انسان نسبت به محسوسات این عالم مشاهده می‌فرمایید. حالا سفری به باطن عالم بفرمائید تا ملکوت و عظمت او را در ماورای طبیعت ببینید.

این کهکشان‌ها، سیارات و… ‌همه عاشق و سرگردان تو هستند. امیرالمؤمنین«ع» فرمود علم در هر دلی جا نمی کند و انسان به حقیقت عالم پی نمی برد، مگر امین باشد. انسانی که امین نیست نمی تواند به اسرار الهی دست بیابد و توفیق پرواز پیدا نمی کند.

در قرآن شریف می خوانیم که خدای متعال می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی‏»۳ برای درک مطلب چاره نیست جز اینکه این‌گونه بیندیشی که این دمیدن نیز چون دمیدن آدمی است. حروف، الفاظ و اصوات ظرف های معانی و روزنه‌هائی هستند به سوی حقیقت. معانی آن‌چنان که هستند در این ظرف ها نمی گنجند. انسان به رشد عقلی از این روزنه های الفاظ مطابق هر عالم سیر می کند و بالا می رود. یک آیه  قرآن می بینید انسان را هزار درجه بالا می برد. بستگی دارد به دست چه کسی بیفتد و خواننده  او که باشد.

همه زمین و عالم جسم و جسمانی و اقتدار انسان را در این نشئه مشاهده می فرمایید. سری هم به ملکوت عالم بزنید. یعنی آنجایی بشوید. چه جور آنجایی بشویم؟ وقتی که مردیم آنجایی می شویم؟ نه آقا! به انتظار مردن نباش. آن طور مردن ارتقای مقام نمی آورد مرگ و موت اختیاری است که درجات می آورد. چه نحوه موت اختیاری؟ خودکشی کنیم؟ خیر! خودکشی نکنید. کسی هم نگفت روزی یک دانه خرما بخورید و به سر ببرید. از ما چنین نخواسته‌اند. نمی توانیم. نمی شود. ما را اجوف خلق کرد. همانی که خودش فرمود خوب است. فقط حرف در این است که باید معرفت یافت. معرفت، زیادی عمل نیست، داشتن بینش است. وقت را مفت و معطل گذراندن نیست، بلکه با بینش پیش رفتن است. همه لذت هستی در ارتقای مقام است. هیچ کسی مانع کسب و کارت نیست. هر که هستی تا از خودت به درنیائی، تا دگرگون نشوی به جایی نمی رسی.

گفت چه کنیم؟ کشکول در دست بگیریم و به بیابان برویم؟ نه آقا! ای بسا کشکول‌دارها و دراز قبادارها که دارند برای دنیا می میرند و ای بسا مردم سرمایه‌دار آزادمرد. بزرگواری اینها نیست. خودت را گول نزن. شیطان گولت نزند. جسارت است. شیطان چه کاره است که به حریم شما قدم بگذارد؟ چرا باید این قدر بی عرضه باشیم که از شیطان بترسیم که او نیاید ما را گول نزند؟ خدا به ما می فرماید شما یک سنگر دارید و من یک حصن، دژ و قلعه  محکم برای شما درست کردم که شیطان به هر نحو کمند و منجنیق بیندازد، توفیق نیابد. آن حصن چیست؟ «کَلِمَه لَا إِلَهَ إِلا اللهُ حِصْنِی» حصن یعنی سنگر. چه کسی در حصن، دژ و قلعه لا إله إلا الله آمد که دشمن بر او دست یافت؟ «لَا إِلَهَ إِلا اللهُ حِصْنِی، فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِی، أمَنَ مِن عَذابی».

چند جای قرآن می خوانیم که این شیطان بیچاره که این همه بدنام شده است و او را نکوهش می کنیم می گوید من حریف بندگان بیدار و مخلص تو نیستم. حال سری به ملکوت عالم آنجایی بزنیم ببینیم آنجا چه خبر است. اقتدارت را در این عالم و در این نشئه مشاهده فرمودی آقا. حالا بفرمایید آنجایی بشوید. برای آنجایی شدن باید از پله های نردبام علم و بینش بالا رفت.

خیال می کنید که فقط زمین مسخر شماست، اما بعد می بینید ارواح، عقول، مجردات، مفارقات و ماورای طبیعت آنها هم زیر بال و پر شماست. «سبحان الله!»  آیا این حرف‌ها برای دلخوش کردن ماست؟ نخیر! دل خوش کردن یعنی چه؟ مگر آنجا جای شوخی، مطایبه، مجاز گفتن و این حرف هاست؟ حقیقت محض است. برای این حرفتان دلیل و برهان هم دارید؟ بله که داریم. سوره  اعراف آیه ۹۷: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا»: اگر لبیک بگویند.

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا». باید پاورچین پاورچین راه رفت، یعنی تقوا تقوا تقوا.  تقوا چیست؟ آیا برایت پیش آمده است که پای برهنه در بیابانی پر از خار راه بروی؟ خیلی با احتیاط. این یعنی تقوا. زندگی ما سرزمینی خارناک است و باید با احتیاط قدم برداشت. مقدمه عروج تو هم همین بوته های خار هستند تا صحیح از سقیم شناخته شود: «لِیَمیزَ اللهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»۴ که اگر بوته های خار نبودند آدم بیدار و هوشیار که معلوم نمی شد، پس این بوته های خار هم به گردن ما حق دارند و باید باشند تا معلوم شود ما چه کاره ایم و دیگران چه‌کاره اند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ».

عمل ما عین پاداش ماست. دیگر جنابعالی نفرما که از این مجلس آمدن  و سرکلاس رفتن چه استفاده ای بردیم. همین‌ها که شنیدید و همین اندازه که پیش آمدید و همین اندازه که بذر و آب حیات گرفتید، عین پاداش شما عمل شماست. خدای صادق‌الوعد فرمود: «وَ الَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»۵ کسی که کشیک نفس را بکشد و مواظب خود باشد و زمام امورش در دست عقل باشد، دستش را می گیریم، بیدارش می کنیم و سعه‌ وجودی  پیدا می‌کند.

ای وای ما چه می کردیم یک عمر؟ به چه چیزها دل خوش کرده بودیم؟ اینها که لذات حیوانی بود که: «مرد اگر هست بجز عالم ربّانی نیست»: «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»۶. در سوره  مائده آیه  ۶۷ می‌فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراه وَ الْإِنْجیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ»: اگر درست قدم بردارند و پیش بیایند و به‌راستی بگویند آمدیم: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ»، علم لدنی افاضه می شود، توفیق به علم کسبی پیدا می‌کند و از زمین و آسمان برکات برایشان می جوشد و می بارد: «لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ».

در سوره  مبارکه  سجده آیه  ۱۸ در باره مردم بیدار می فرماید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّه أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ». کسی نمی داند که پاداش اعمال این مردم بیدار، روشن‌ضمیر و بینادل که از روشنایی چشم  و دل  برخوردارند؟ ببین چه بال و پری داریم و پرواز نمی کنیم. چه شد ما را که پرواز نمی کنیم؟ شاید جنابعالی هم متقابلاً به بنده بفرمایی که تو را چه شد که پرواز نمی کنی؟ آخر آقا این حرف هایی که زده می شود که گوینده‌اش بنده نیستم. من یک نوار و جعبه  ضبط صوتی ام. گوینده دیگری است بنده و جنابعالی هر دو مستمعیم. نفرما که شما چرا پرواز نمی کنی؟ بنده و جنابعالی در این درد شریکیم. هر کسی که اینها را در خود پیاده کرده است، به همان اندازه پرواز می کند. به گفتن، خواندن و حفظ کردن قرآن که نیست. جان باید تکان بخورد.

خوارج با حقیقت عالم و با کلام الله ناطق جنگیدند و شمشیر  آوردند برای آن کسی که اصل و حقیقت و وجود و سرّ و رفتارش بهشت بود و بعد از خاتم انبیا پیغمبر اکرم «ص» کسی شریف‌تر از او نشان ندارد. به جنگ او آمدند حال آنکه  پیشانی ها از سجده های طولانی پینه بسته بود. جان نداشتند و نمی دانستند که او کجایی است.

علم آب حیات است. آب حیات آبی است که هر که بخورد دیگر نمی‌میرد. به قرآن قسم که آب حیات همین قرآن است: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً»۷: اگر این مردم بر طریق مستقیم دین ثابت باشند: «لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» آن قدر آب به اینها می چشانیم… خب که چه بشود؟ این که می‌ترکد!  رودخانه  هراز که می‌آید، آدم دهانش را که باز کند، مگر چقدر آب می‌تواند بخورد؟ انسان خیلی که خودش را بکشد فوقش یک پارچ آب بخورد.آخر این چه سنّتی است که خدا می‌گذارد و چه جایزه‌ای دارد؟

برای کسانی که استقامت در دین دارند می فرماید: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». این آب زمین، درخت و رستنی‌های دیگر را زنده می کند و بدن حیوان را شاداب نگه می دارد و به بدن انسان طراوت و تازگی می دهد، اما آن آبی که باید جان را شاداب بدارد، از سنخ جان است. این آب از سنخ جسم است. هر چه را که می شنویم می آوریم و این جوری اش می کنیم! هر چه را که می شنویم اینجایی اش می کنیم.

ای آقا! آن آبی که باید آب حیات باشد تا نامه  الهی بیاید «من الحیّ القیوم إلی الحیّ القیّوم» است. آب رودخانه  هراز و فرات و دریاچه  خزر و اقیانوس ها و آبی که از آسمان می آید که نیست. این آب حیات، علمی است که امیرالمؤمنین«ع» از آن سخن می‌گوید. نهج‌البلاغه‌، صحیفه  سجادیه  و قرآنی می شنویم.

آقا فرمود: «کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلا وِعَاءَ الْعِلْمِ»، ظرف های جسمانی اند با حدی معیّن. ظرفیتش که پر شد یک قطره  دیگر بریزید لبریز می شود و می‌گوید من دیگر بیش از این گنجایش ندارم، لکن جنابعالی حقیقتی را در خود داری که هر چه به او آب حیات بخورانی تشنه تر و ظرفیت و گنجایش او بیشتر می شود.  همینی که با چه زحمتی باید حالی می‌کردی دو دو تا چهارتا، دارد با قواعد ریاضی اجرام کرات را با یکدیگر می‌سنجد. پله پله بالا آمد و سعه  وجودی پیدا کرد. نفرما پس چرا چاق و چله نشده است. این سعه  وجودی جسمانی نیست، مال عالم دیگر است.

عرض کردم سری به باطن عالم بزنید و بروید به آن سوی جهان ببینید در آنجا چه خبر است و چه اقتداری داری. همین جا هم که نشسته ای، هم اینجایی هستی هم آنجایی. هم زمینی هستی، هم آسمانی. اصل این چشم است که باید بیننده باشد. چشم سر مال اینجاهاست. آن چشم جان است که مال عالم معناست. علم را چشم جان می بیند نه چشم سر. بگذار ببیند.

پیش یک طبیب، استاد، معلم و… می‌روید آیا شما را چشم سر برده است؟ خیر. رفتن شما پیش آنها علم به غیب است: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»۸ برای اینکه آن حقیقتی که او دارد به چشم سر نمی‌آید، نمی شود آن را دید و سنجید. نخودچی و کشمش که نیست که بگوییم چند مثقال و چند سیر است. احکام عالم اجسام بر او بار نمی شود. برویم به ملکوت عالم تا ببینیم چه خبر است. قرآن فرمود : «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَه لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً». آن قدر آب به اینها بچشانیم.

امام صادق«ع» فرمودند: «ماءً غدقا أی علماً کثیراً» آب حیات آن حقایق هستند و الا این آب که آدم را می‌کشد، اما آن جان است. هر چه به او غذا و آب حیات بدهید، تشنگی‌، اشتها، ظرفیت و گنجایشش بیشتر می‌شود. حق جلّ و علی در این باره چقدر ناز ما را می‌کشد و نوازشمان می‌کند.

جناب فیض کاشانی در آخر «وافی» می گوید رسول الله«ص» شاگردانش را طوری تربیت کرده بود که وقتی صبح  برای نماز به مسجد می‌آمدند و رسول الله«ص» از آنها می پرسید: «هل من مبشّرات؟» چه مژده ها و بشارت هایی دارید؟ دیشب را چگونه به سر بردید؟ شکار کردید یا نه؟ یا شب تار را حرام کردید؟ دیشب چیزی عایدتان شد؟ سبحان‌الله! مگر باید چه چیزی عاید شود؟! «شب مردان خدا روز جهان‌افروز است» را سعدی بیخود گفته است؟ نه به‌خدا. درست کوک شده بود و شکارها می‌کرد. همان کنج خانه نشسته بود و با طیاره های الهی، با طیاره های بی خرج، بی‌موتور، بی بنزین و بی نفت سِیرها می‌کرد و پروازها داشت.

هل من مبشر است یا همان  طوری است که شتر شب خوابیده و صبح بلند شده است؟ چقدر خوبید که درد دارید، طلب دارید، تشنگی دارید:

بانگ می آید که ای طالب بیا

جود محتاج گدایان چون گدا

جود محتاج است و خواهد طالبی

همچنان که توبه خواهد تائبی

رسول الله«ص» فرمودند: «خَمِّروا نیّاتِکُم»

همه چیز را که انسان نمی‌تواند بگوید. هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱ـ مؤمنون/ ۱۵

۲ـ رحمن/ ۳۰

۳ـ حجر/ ۳۰

۴ـ انفال/ ۳۸

۵ـ عنکبوت/ ۶۹

۶ـ اعراف/ ۹۷

۷ـ جن/ ۱۷

۸ـ بقره/ ۴

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خیال می کنید که فقط زمین مسخر شماست، اما بعد می بینید ارواح، عقول، مجردات، مفارقات و ماورای طبیعت آنها هم زیر بال و پر شماست. «سبحان الله!»  آیا این حرف‌ها برای دلخوش کردن ماست؟ نخیر! دل خوش کردن یعنی چه؟ مگر آنجا جای شوخی، مطایبه، مجاز گفتن و این حرف هاست؟ حقیقت محض است. برای این حرفتان دلیل و برهان هم دارید؟ بله که داریم. سوره  اعراف آیه ۹۷: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا»: اگر لبیک بگویند.

 

 

۲٫

امام صادق«ع» فرمودند: «ماءً غدقا أی علماً کثیراً» آب حیات آن حقایق هستند و الا این آب که آدم را می‌کشد، اما آن جان است. هر چه به او غذا و آب حیات بدهید، تشنگی‌، اشتها، ظرفیت و گنجایشش بیشتر می‌شود. حق جلّ و علی در این باره چقدر ناز ما را می‌کشد و نوازشمان می‌کند. چقدر دوستمان دارد.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *