عبدالرضا نکتهسنج
باران بیداری بر کویر اروپا
مسلمانان با الهام از تعالیم حیاتبخش و نورانی قرآن و سنت، در برههای از تاریخ بهخصوص قرون دوم تا ششم هجری، عصری زرین و شکوفا را پایهگذاری کردند که از آن به تمدن اسلامی یاد میگردد. در این تمدن همگام با رویش علمی، فکری، خلاقیت، ابتکارات و نوآوریهای کاربردی، مسلمانان به جنبههای اخلاقی، مکارم انسانی، اتحاد جوامع و صیانت از فرهنگ بومی ملل خود توجه جدی داشتند. این تمدن در هنگامهای شکل گرفت که اروپا در باتلاقی از خرافات، تعصبهای افراطی، رسوم کهنه و فرسوده دست و پا میزد و با تابش انوار این تمدن فروزان از خواب جهالت و غفلت بیدار شد. این موضوعی است که بسیاری از محققان غربی بر آن معترفند و برخی از آنان در آثار خویش نوشتهاند که اروپا مرهون تمدن اسلامی است و با بهره گرفتن از یافتههای علمی دانشمندان مسلمان در علوم مختلف، پرچم تمدن را از مسلمانان گرفتند و در این قاره برافراشتند.(۱)
روژه دوپاسکیه میگوید: «غرب با وام گرفتن از تمدن اسلامی موفق گردید اندیشه منجمد قرون وسطایی را بشکند و گام به میدان رنسانس بگذارد.»(۲) اما این تمدن مدرن رابطه خود را با معرفت و فضایل انسانی قطع کرد و مصائب عظیم و عالمگیری را به وجود آورد. برای رسیدن به اهداف خویش به غارت منابع طبیعی و فرهنگی و استعمار سرزمینها و ملتها پرداخت و کوشید دوره درخشان و پرافتخار تمدن اسلامی را در هالهای از ابهام قرار دهد. حتی برخی پژوهشگران اروپایی تلاش کردند تصویرهایی نادرست، تحریفشده و آشفتهای را از فرهنگ اسلامی ارائه دهند.(۳)
آنان با ترفندهای گوناگون موجی از اسلامهراسی به راه انداختند و در جهت ایجاد تفرقه و تضعیف هویت اصیل مسلمانان و تحقیر جوامع اسلامی نیرنگهای گوناگونی را اجرا کردند. مقام معظم رهبری فرمودهاند: «امروز علم در دست آنها (اروپاییها) است، اما میخواهند گذشته علمی ملتها و در جاهایی کل تمدنها را نفی کنند.»(۴)
ایشان در جای دیگر فرمودهاند: «هدف بعضی از شخصیتهای اروپایی به هم ریختن نظام وحدت [در جهان اسلام] بود [زیرا] استعمار اروپا و سردمداران تمدن صنعتی از آن میترسیدند. حق هم داشتند که بترسند. کار خودشان را هم کردند و بین مسلمین اختلاف عمیق و عجیبی را به وجود آوردند.»(۵)
و نیز: «آمریکا و اروپا و کشورهای غربی در لابهلای فرآوردههای خوب تمدن خود مثل صنعت، علم و تحقیق که متعلق به همه بشریت است، انواع و اقسام بدیها، فسادها و انحطاطها را وارد کشورهای جهان و مردم، جوانها، دولتها و ملتها را مبتلا و ذلیل کردند و به خاک سیاه نشاندند. این فرهنگ فحشایی که امروز متأسفانه سراسر دنیا را فراگرفته از صادرات فرهنگ غربی و تمدن استعماری و استکباری است.»(۶)
و نیز: «اگر تمدن غربی با این همه پیشرفت علمی با پیمودن فضا، با ثروتهای عظیم مادی که دراختیار دارد و از کشورهای جهان سوم و فقیر غارت کرده است، ادعا کند که فقر را در کشورهای پیشرفته برانداخته، دروغ گفته است و همان زندگی مادی راحت و برخوردار از رفاه را هم نمیتواند به همه انسانها بدهد… . امروز در آمریکا، در کشورهای پیشرفته اروپا گرسنگی، فقر، مردن از کمبود مواد غذایی، نداشتن سرپناه و مسکن و ناامنی فراوان است. کسانی که از تکنولوژی و دانش جدید در این کشورها استفاده میکنند، طبقه خاصی از مردمند.»(۷)
«غرب از دانش و فلسفه دنیای اسلام برای پایهریزی تمدن خود استفاده و اگرچه جلوههایی از فناوری، سرعت، سهولت و ابزارهای مختلف زندگی را ارائه کرد، اما برای بشریت خوشبختی، سعادت و عدالت به ارمغان نیاورده و در درون خود دچار تضاد شده است. تمدن غرب با ظاهر پرزرق و برق خود اکنون از لحاظ اخلاقی فاسد و از لحاظ معنوی پوک شده است، بهگونهای که خود غربیها به این واقعیت اذعان میکنند، (بنابراین) اکنون نوبت دنیای اسلام است تا در جهت پایهریزی شالوده تمدن نوین اسلامی گام بردارد. (البته) تمدن نوین اسلامی به معنای تجاوز به سرزمینها، پایمال کردن حقوق انسانها و تحمیل فرهنگ خود به ملتها نظیر آن چیزی نیست که تمدن غربی انجام داد، بلکه به معنای هدیه کردن فضیلت الهی به بشریت و ایجاد زمینه برای تشخیص مسیر صحیح به وسیله خود انسانهاست. برای رسیدن به این هدف (تمدن نوین اسلامی) امیدی به سیاستمداران دنیای اسلام نیست و باید علمای دین و روشنفکران راستین که قبله آنها غرب نیست، اقدام به روشنگری در میان امت اسلامی کنند و بدانند که برپایی این تمدن امکانپذیر است.»(۸)
بازسازی گسترده توأم با استعمار و استکبار
اروپا با تأثیرپذیری از فرهنگ و تمدن اسلامی به تجدید حیات فکری و علمی خود پرداخت و دوران رنسانس را به وجود آورد که سه دهه را در برگرفت. علوم تجربی که قبلاً مورد نفرت و انزجار بود، علاقمندانی پیدا کرد و دانشمندانی چون راجر بیکن(Roger Bacon) بر اهمیت تجربه در شناخت علمی تأکید کردند. اختراعات مهمی صورت گرفت و دستگاه چاپ و تلسکوپ روند تحقیقات علمی را سرعت بخشید، این زایش دوباره فکری بهتدریج به قرون وسطی خاتمه داد و عصر جدیدی را رقم زد.
غربیها با بهرهگیری از دانش جغرافیا و رشد دریانوردی و به انگیزه سودجویی و تحصیل ثروت به سرزمینهای دوردست گام نهادند و حرکتهای استعماری را آغاز کردند. در این راستا، پرتغالیها و اسپانیانیها پیشگام بودند و با استفاده از کشتیهای جنگی و توپ اقدام به قتل و غارت در عرصههای دریایی کردند و رفتهرفته طی قراردادی بخشهای مهمی از قاره آمریکا، آفریقا و آسیا را به تصاحب درآوردند. اسپانیولیها به طمع ثروت قاره آمریکا سرخپوستان بومی این قلمرو را قتلعام و تمدنهای آزتک و اینکا را نابود کردند و بعد از این دوره کشتار وحشیانه برای بهرهبرداری از منابع مستعمراتی به بردهداری روی آوردند و علاوه بر تجارت کالا به بازرگانی برده هم پرداختند، آنگاه سیل مهاجرت از اروپای غربی، مرکزی و جنوبی به سواحل آمریکا آغاز و موجب پیدایش کشورها و ملتهای جدیدی شد. فرانسویها گویان و چند جزیره آنتیل را گرفتند و کوچنشینهایی را در کانادا دایر کردند، سپس شهر کبک را بنیان نهادند و اولین مستعمره واقعی خود را در ۱۰۱۷ قمری در این ناحیه دایر کردند.
انگلیسیها کار استعمار را از قرن هفدهم میلادی با تصرف ویرجینیا آغاز کردند. توطئههای آنان با پوشش کمپانی هند شرقی انگلیس منجر به زوال امپراتوری اسلامی گورکانیان هند و سلطه استعماری بریتانیا بر شبه قاره هندوستان شد. انگلستان به این وضع اکتفا نکرد و کشورهای اسلامی واقع در خاورمیانه، شمال آفریقا، آفریقای غربی و شرقی و آسیای جنوب شرقی را تحت سیطره خود درآورد.(۹)
پرتغالیها در قرن نهم هجری شهر بسته کشور اسلامی مراکش را تسخیر کردند، سپس بر طنجه استیلا یافتند و دو و نیم قرن آن را دراختیار داشتند. بعدها هلندیها، فرانسویان و بریتانیاییها بسیاری از نواحی قاره آفریقا را مستعمره خود کردند.(۱۰) و طی قرنها سلطه بر این نواحی، منابع زیرزمینی، زراعی و سایر ذخائر طبیعی نقاط مزبور را به غارت بردند و فقر، فلاکت، عقبماندگی و آشفتگی را برای ساکنان این کشورها به ارمغان آوردند. اگر هم برخی امکانات زیربنایی چون احداث جاده، شبکههای مخابراتی، ترویج بهداشت و گسترش مراکز آموزشی در دوران استعمار فراهم شدند، برای سلطه بیشتر و نیل به اهداف استثماری بوده است.
سیسیل رودز(Cecil Rhodes) استعمارگر معروف که کشور زیمبابوه به نام او قبلاً رودزیا نامیده میشد، معتقد بود که برای داشتن شکمهای سیر و جلوگیری از انقلاب و خیزش مردمان جهان، باید کشورها را غارت کرد، اما برخلاف نظرات او، این سلطهجوئیها مقدمات بیداری آفریقا و استقلال کشورها را فراهم ساخت.(۱۱)
آلوین لویس تافلر(Alvin Toffler) متفکر آمریکایی اعتراف میکند که: «از قرن شانزدهم میلادی به بعد فرمانروایان اروپا، امپراتوریهای پهناور مستعمراتی برپا کردند، کشیشان و فاتحان اسپانیایی، تاجران فرانسوی و ماجراجویان بریتانیایی، هلندی، پرتغالی و ایتالیایی سراسر جهان را زیرپا گذاشتند و مردم را به اسارت و بردگی کشاندند و عده زیادی را قتلعام کردند و باج و خراج برای حاکمان خود فرستادند.»(۱۲)
در این مدت اروپائیان کوشیدند از طریق مبلغان مسیحی و تأسیس نهادهای مذهبی، فرهنگ و باورهای مردم آفریقا را که غالباً اسلامی و بومی بود، دگرگون سازند، ولی در این راستا هم کمتر موفقیتی به دست آوردند و اکنون تنها قارهای که اکثر مردم آن مسلمان هستند، این خشکی عظیم است. جنبشهای استقلالطلبانه هم ستیز با متجاوزین را پیش گرفتند و چون غربیها از سرکوب این مبارزات ناتوان شدند، بهناگزیر استقلال سیاسی مستعمرات خود را به رسمیت شناختند و اغلب کشورهای آفریقایی موفق شدند از سال ۱۳۳۹ شمسی استقلال خود را به دست آورند، اما متأسفانه به دلیل ساختار سیاسی ـ اجتماعی به جا مانده از دوران سیاه استعمار، به سلطهگران قبل وابسته شدند استعمار نو رقم خورد.
ترفندهایی برای محو هویت علمی فرهنگی مسلمانان
اروپاییها با به راه انداختن کشتیهای بزرگ در اقیانوسها و پیاده کردن نیروهای نظامی در سواحل کشورهای اسلامی، راههای بازرگانی سنتی مورد بهرهبرداری این نقاط را از ارزش و کارآیی انداختند و با وجود اینکه از محققان و متخصصان مسلمان از قبیل ابنسیناها و زکریای رازیها تغذیه علمی کردند، تصمیم گرفتند پیوستگی به تمدن اسلامی را یکسره انکار کنند و به اصطلاح از سیطره فرهنگ مسلمانان خارج شوند؛ کاری که متأسفانه جوامع اسلامی برعکس آن را انجام میدهند! لذا کتابهای دانشمندانی چون ابنسینا را که متن درسی دانشگاههای آنان بود، طعمه حریق کردند.(۱۳)
البته مسلمانان هم به دلیل فاصله گرفتن از ارزشهای الهی، گذشته پرافتخار و آمیخته به مباهات خود را فراموش کردند و به جای تلاش برای ترقی معنوی، فرهنگی و علمی به نزاع و خصومت با یکدیگر و تأسیس دولتهای کوچک محلی سرسپرده غربیها پرداختند.
عدهای هم به نام عرفان و خودسازی یکسره از مسایل سیاسی، انقلابی و اجتماعی و نیرنگهای استعمارگران غافل شدند؛ بُعد استدلالی، خردمندانه، حکیمانه و مولد آئین خود را به حاشیه بردند و به جای آن خرافات، باورهای سطحی و برداشتهای ناسازگار با محتوای اسلامی را رواج دادند و به جمود، تحجر و سستی گرائیدند. برخی هم جبری بودن را که مخالف روح قرآن است، پیشه خود ساختند، در حالی که قرآن میفرماید: « کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَه؛ هر کسی در گرو اعمالی است که انجام میدهد»، « ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۙ ؛(۱۵) خداوند نعمتی را که به نوعی ازرانی داشته است، دگرگون نسازد مگر آن که آن قوم خودشان دگرگون گردند»، « وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»، « وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَى ؛(۱۶) مردم جز به آن چه تلاش میکنند و همت میورزند نمیرسند و نتیجهی کردار خویش را به زودی مشاهده میکنند.»
میزان بندگی ما در برابر خداوند متعال، ایمان راستین، اعمال درست، رفتار پسندیده و خلق و خوی نیکو و سرنوشت هر مسلمان در گرو کارنامه صالح اوست. البته کسی که در این مسیر گام مینهد، از هدایت، عنایت و لطف الهی بهرهمند خواهد گردید. «إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ ؛(۱۷) خداوند قادر و رئوف به مؤمنان صالح وعده داده است که آنان را وارث زمین کند و در دنیا برتری و حکومت دهد:«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْض»(۱۸) خداوند چنین تقدیر فرموده هر کسی که از عوامل همت، اعتلا و پیشرفت استفاده کند و در راه سعادت گام بردارد و در این مسیر پایداری ورزد، قله عزت را فتح کند و آن کسی که طریق ذلت را بپیماید و با مداهنه، سستی و فرومایگی خو گیرد، خوار و زبون شود.
بنابراین جوامع اسلامی با اختیار و انتخاب آگاهانه در برههای تمدن باشکوه و فرهنگی افتخارآفرین را به وجود آوردند، اما بهتدریج راه انحطاط را برگزیدند و مقلد اروپائیهائی گردید که به اعتراف خودشان وارث علوم مسلمانان و ابتکارات علما و حکمای مسلمان و رهین تکامل فکری آنان بودند.
البته فشارهای سیاسی بیرونی همچون جنگهای صلیبی، تهاجم مغولان، نقشههای استعماری و تبلیغات منفی دشمنان در عقب افتادگی مسلمانان بیتأثیر نبود. در اندلس تمدن باشکوه مسلمانان که دستاوردهای علمی، فرهنگی و هنری زیادی داشت، درهم کوبیده شد. صلیبیها هم با به راه انداختن جنگهای خونین و نبردهای جاهلانه با این تمدن از در ستیز و سرکوب برآمدند، ولی سزاوار بود سپاسگزار این نعمت باشند و از جلوههای آن محظوظ شوند.(۱۹)
ایجاد تشتت در اقیانوس مسلمانان
امام خمینی حقایق درخور تأملی را در این باره گوشزد کردهاند: «مسلمین همان بودند که مجد آنها دنیا را فراگرفته بود. تمدن آنها فوق تمدنها بود. معنویت آنها بالاترین معنویت بود. رجال آنها برجستهترین رجال بودند. توسعه مملکتشان از همه ممالک بیشتر بود. سیطره حکومتشان بر دنیا غالب بود. دیدند که با این سیطره، با این وحدت دول اسلامی، نمیشود چیزهایی را که آنها میخواهند تحمیل کرد، نمیشود ذخایر اینها، طلای سیاه و طلای زرد اینها را قبضه کرد. لذا در صدد چاره برآمدند و چاره این بود که بین ممالک اسلامی تفرقه بیندازند.»(۲۰)
استکبار جهانی برای ایجاد تشتت در اقیانوس عظیم مسلمانان به این برنامهها روی آورد؛ قطع ارتباط امت مسلمان با گذشتهی درخشانش، ایجاد فاصله با زبان قرآن و حدیث و گسترش زبانهای بیگانه، گسترش افکار ملیگرایانه، قومی و نژادی، کوشش برای نابودی آثار و نشانههای هویت اسلامی و میراث فرهنگی مسلمین، پاره پاره کردن جهان اسلام و به وجود آوردن واحدهای سیاسی کوچک با جمعیت اندک که بر سر مسایل مرزی و روابط دیپلماتیک با یکدیگر اختلاف مصنوعی و تزریقی دارند. فرقهسازی و ایجاد طایفههای فکری و عقیدتی که برای اثبات تمایلات و افکار خود، تعصبهای خطرناک و خونین را بروز میدهند و حق را در انحصار خویش و دیگران را باطل میدانند، مثل گروههای تکفیری و تروریستی که از سوی ابرقدرتها حمایت مالی، لجستیکی و اطلاعاتی میشوند.(۲۱)
امام خمینی«ره» متذکر گردیدهاند: «ملتهایی با جمعیت انبوه، اراضی بسیار وسیع، ذخایر بسیار گرانبها، سوابق بسیار درخشان و فرهنگ و قوانین اسلامی، تحت اسارت استعمار با گرسنگی، برهنگی، فقر، فلاکت و عقبماندگی دست به گریبانند. اختلاف موجود بین سران کشورهای اسلامی که میراث ملوکالطوایفی و عصر توحش است و با دست اجانب برای عقب نگاه داشتن ملتها ایجاد شده، مجال تفکر در مصالح را از آنان سلب کرده است. روح یأس و ناامیدی که به دست استعمار در ملتها و حتی در رهبران کشورهای اسلامی دمیده شده، آنان را از فکر و چارهجویی بازداشته است.»(۲۲)
امام خمینی علل پیدایش عقبافتادگی و انحطاط میان مسلمانان را وجود حاکمان و دولتهایی میداند که به جای همفکری و اتحاد، به یکدیگر خصومت میورزند، با ملتهای خود تفاهم ندارند و برخلاف موازین اسلام، عدل و انصاف به مسلمانان ستم روامیدارند و اجازه نمیدهند ملتهای مسلمان به تفاهم برسند. از دیدگاه امام به دلیل روابط برخی حاکمان سیاسی کشورهای اسلامی با ابرقدرتها و سرسپردگی آنان به تشکیلات استکباری، دشواریهایی برای مسلمانان به وجود آمده و این روند مانع شکوفایی فکری، علمی و معنوی سرزمینهای اسلامی گردیده است.(۲۳)
امام تأکید میکنند: «مسلمین باید فکری بکنند که تحول از خوف به شجاعت و از توجه به دنیا به ایمان به خدا برایشان ایجاد شود. منشأ همه پیروزیها همین است که ما متحول شویم به یک موجود اسلامی، انسانی و ایمانی که خدای تبارک و تعالی از ما خواسته است، والا گفتوگو و ذکر دردها و گاهی درمانها و بعد فراموش کردن آنها نتیجهای ندارد.»(۲۴)
شهید آیتالله مطهری میگوید: «نیرنگ بزرگ استعمار این است که کشور استعمارزده اعتماد و ایمان به خود و حیثیت خویش را از دست بدهد، به فرهنگ، دین و پیشوایان خود و هر چه که خود دارد، بیاعتقاد شود و بگوید ما چیزی نیستیم. این معنای خودباختگی است. اگر ملتی خودباخته شد، دیگر با کمال افتخار استعمار سیاسی و اقتصادی را میپذیرد و سرمایههای خود را دو دستی تقدیم میکند و برای خودش هم افتخار میشمارد. از جمله کارهایی که امام خمینی انجام دادند این بود که این خودباختگی را از مردم گرفتند و آنان را به خود واقعی خویش مؤمن ساختند.»(۲۵)
از دیگر نیرنگهای دولتهای مستکبر تخریب شخصیتی یا حذف فیزیکی نیروهای اصولگرا، شخصیتهای تأثیرگذار و رهبرانی است که جهانی و انسانی میاندیشند و اسلام را در حصار اقوام و قبایل و قلمرو خاصی محصور نمیبینند و برای اتحاد، انسجام و بیداری مسلمانان لحظهای آرام و قرار ندارند، زیرا آنان قاطع و سازشناپذیر و برای ابرقدرتها خطرآفرینند. در مقابل اشخاص مرتجع، محافظهکار، سرسپرده و ناسیونالیست را مطرح و از آنان حمایت میکنند، اما خوشبختانه برخلاف نقشههای شومی که غرب در ذهن میپروراند، جهان اسلام بیدار شده است و با وجود گرفتاریهایی که گروههای تکفیری و افراطی و متصلب در برخی کشورهای مسلمان به وجود آوردهاند، امواج این بیداری میتواند اقتدار معنوی و صلابت سیاسی را به دنیای اسلام بازگرداند.
الکساندر سولژِنیستین(Solzhenitsyn Aleksandr) نویسنده نامدار روسی گفته است: «دنیای اسلام که در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت است و در قرن بیست و یکم میلادی از هیبت و شکوه عظیمی برخوردار خواهد شد.»(۲۶)
امیلیو گالیندو(Emilio Galindo) استاد علوم مذهبی دانشگاههای اسپانیا میگوید: «اسلام عامل کلیدی برای آینده بشر و فهم درست آن ضروری است.»(۲۷)
مقام معظم رهبری تأکید میکنند که در تمدن اسلامی برخلاف تمدن غرب، هیچ کشوری با زور تحت سلطه قرار نمیگیرد. بدیهی است در پایهریزی تمدن نوین اسلامی نباید نگاهمان غربی باشد و به لبخندها و اخمهای آنان توجه کنیم، بلکه باید با اتکا به تواناییها و ظرفیتهای خود در مسیر صحیح گام برداریم.»(۲۸)
توحش مدرن
فرهنگ و معرفت اسلامی نه تنها با نوآوریهای علمی و شکوفایی در فنون و صنایع گوناگون مخالف نیست، بلکه با موانع رشد، سعادت، عزت و عظمت و توسعه علمی و فکری انسانها مقابله میکند. مسلمانان دانش و فن را برای مقاصدی درست که در آن اخلالگری، فساد، بهرهکشی و سلطه نباشد به کار میگیرند، اما متأسفانه اروپا و آمریکا برای تصاحب ثروتهای سرشار ملتها به اشغال سرزمینها و استثمار ملل پرداخته، اختراعات و اکتشافات را برای سرکوب انسانها و ایجاد ناامنی در مناطق جهان به کار گرفته و با سلاحهای مدرن و مرگبار قتلعامهای گستردهای را برای تأمین منافع خود به راه انداختهاند.
ویلدورانت (WILL DURANT) مورخ منصف غربی مینویسد: «بیشرافتی و خیانت همزاد این تمدن است.»
و آندره زیگفرید(André Siegfried) گفته است: «آنچه تمدن مغرب زمین را تهدید میکند از بیرون نیست، بلکه از درون و یکی از علل انحطاطش از هم پاشیدگی اصولی است که این تمدن را هدایت میکند و نیز انحراف افرادی است که در رأس این تمدن قرار گرفتهاند و از مبانی ارزشی و اخلاقی و سنتهای اصیل دور شدهاند.»
رومن رولان(Romain Rolland) تأکید میکند: «سرانجام تمدن سفیدپوستان در مبارزات طولانی مردمان جهان و پایداری ایشان در برابر این سلطهگری، از پای درمیآیند، زیرا اروپائیان یک قرون وسطای جدید و عصر توحش مدرن به وجود آوردهاند.»(۲۹)
ویلیام بارت(William Barrett) اعتراف کرده است: «سراسیمگی و بیمارگونگی زندگی کنونی بشریت دلالت بر این واقعیت دارد که تمدنِ تکنیک آموخته و خرد آمیخته ما با سرشت اصیل و بنیادین جوامع انسانی در ستیزند.»(۳۰)
آرتورکستلر(Arthur Koestler) معتقد است: «کوتاهی دانش و فنون غربی در پاسخ دادن به سئوالات اساسی، نه تنها محرومیت عقلی بلکه قحط و غلای معنوی به بار آورده است و میتوان گفت در عصر علم و صنعت مدرن، آدمی وارد عصر یخبندان روحی و فکری شده است. نوع بشر به کمک اختراعات و اکتشافات وسایلی را به دست آورده است تا به کمک آنها خویشتن را نابود کند و کره زمین را غیرقابل سکونت سازد.»(۳۱)
پروفسور مریدیث ثرینک(Meredith Tring) محقق و استاد دانشگاه اروپایی، هشدار داده است که: «فناوری اروپایی ضمن پیامدهای مفید و مزایای ارزندهاش، به محیط زیست آسیب فراوان وارد کرده و باعث گسترش بیابانها، گرم شدن کره زمین، تخریب جنگلها و مراتع و ایجاد حفرههایی در لایههای ازون جو زمین شده است. سلاحهای مدرن و پیشرفته نظامی به جای حاکمیت آرامش و تضمین امنیت کشورها در کشتار و نابودی انسانها، از بین بردن منابع طبیعی و فرهنگی و افزایش تنشها و آشوبهای بینالمللی و دامن زدن به اختلافات ملت و کشورها به کار گرفته شدهاند. فقر و گرسنگی تشدید شده و شکاف اقتصادی وضع وخیمتری پیدا کرده است. اگر چه به مدد فنون درمانی جدید و کشف داروهای مؤثر، بسیاری از بیماریهای عفونی ریشهکن یا کنترل شدهاند، ولی زندگی ماشینی، آلودگیهای شیمیایی و فشارهای ناشی از زندگی مدرن عاری از عاطفه و پر از آشفتگی و تشویش باعث بروز بیماریهای کشندهای چون سرطان، اختلال قلبی و عروقی و حتی امراض ناشناختهای شده است، ضمن این که عوارض داروهای شیمیایی، تبلیغات کاذب شرکتهای داروسازی و اشتباهات پزشکی خود بر شدت و گسترش بیماریها و مرگ بسیاری از افراد تأثیر گذاشته است.»(۳۲)
دکتر الکسیس کارل(Alexis Carrel) روانشناس و فیزیولوژیست و جراح فرانسوی مینویسد: «تمدن عصر ما قادر نیست انسانهای نابغه، شجاع و با اراده تربیت کند. افرادی که زمام امور را به دست گرفتهاند از نظر کفر و اخلاق در انحطاط شدیدی به سر میبرند. تمدن عصر ما نتوانسته است به آرمانهای انسانی جامه عمل بپوشاند و انسانیت، همدوش ترقی صنعتی رشد نکرده است. این کاستی مربوط به برنامهریزیهای غلط و جاهلیت رهبران سیاسی اروپاست که ملتها را به سوی خطرات سوق میدهند.»(۳۳)
توینبی(Arnold Joseph Toynbee) مورخ و فیلسوف بریتانیائی اواخر قرن بیستم میلادی نگرانی شدید خود را از توسعه علمی و فنی اینگونه بیان داشت: «پیشرفت دانش و صنعت، درست در جهت عکس حرکت میکند. مسیر پرآفت، روالی توأم با زوال و فساد اخلاق، اگر خود مفهوم جنگ از ذهنها زدوده شود، وقوع جنگ هستهای احترازناپذیر میشود. به سقراط تازهای نیاز داریم تا ما را متنبه کند.»(۳۴)
استمرار انحطاط در عصر مدرنیته و پسامدرنیسم
از دوران نهضت نوزایی (رنسانس)،پدیدهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و منظومهای ذهنی به نام تجدد یا مدرنیته در اروپا آغاز شد و بهتدریج به نواحی دیگر جهان سرایت کرد. مدرنیسم در واقع نوعی تحول در مظاهر مادی، فنی و صنعتی است، اما مدرنیته نوعی تازه از تفکر و اندیشه هم هست. مدرنیته اگرچه مدعی ترقی مداوم و پیشرفت است، اما باورهای بومی، سنتی و ارزشهای اخلاقی و معنوی را نفی میکند و اصالت را به نوخواهی و نوجویی میدهد. مدرنیته اقبال زایدالوصفی به علوم تجربی دارد و این دانش را برای حل مشکلات انسانی مؤثر میداند. به لحاظ سیاسی و در عرصه دموکراسی مدرنیته در لیبرالیسم تجلی پیدا میکند و ادعا دارد که میخواهد جامعهای توسعهیافته، خردمند و علمی را سامان دهد و زمینههای سعادت بشر را فراهم آورد.
به مدرنیته حتی از سوی متفکرین غربی نقدهای زیادی وارد گردیده است. به نظر این منتقدین، مدرنیته در برخی از ساحتهای اساسی چون برآوردن نیازهای معنوی و اخلاقی انسان، ضعفهای جدی و نارساییهای اساسی دارد و بحرانهای حاد تربیتی و آموزشی و نتایج عملی آن در قالب جنگهای ویرانگر جهانی، متلاشی شدن بنیان خانواده، سست شدن روابط عاطفی و مناسبت انسانی، بروز یافته است. حتی بعضی از متفکران، مدرنیته را معادل گرایش به تمایلات شیطانی، شهوانی و حیوانی و افول معنویت و فضیلت نامیدهاند.»(۳۵)
پسامدرنیسم (postmodernism) در اغلب شالودههای فکری و فرهنگی تمدن غرب تردید کرد و صاحب نظران اروپایی اقتدارهای سیاسی و ایدئولوژیکی را به چالش کشیدند. این شیوه فکری هم مفاسدی را به ارمغان آورد، از جمله جنبش فمنیستی یا زنسالاری را مطرح کرد و به نفی متافیزیک و مسایل ماورایی پرداخت. در جامعه پسا صنعتی، تولید و نظارت بر اطلاعات (تولید دانش) مهمترین کالا برای مبادله جانشین کالاهای مادی است، اما جامعه پسامدرن با همه ادعاهایش سبکی از زندگی را ارائه میدهد که با تکیه بر فردگرایی و کوشش در جهت ارضای نیازهای متغیر و گوناگون، به لذتهای گوناگون از هر طریق ممکن مشروعیت میبخشد و آن را در کانون توجه برنامهریزان قرار میدهد. از همین روی، نوعی شخصیت اجتماعی خودشیفته (نارسیست) چهره شاخص پسامدرن محسوب میشود. در این جنبش به اصطلاح فرهنگی، احساس مسئولیت اجتماعی، تلاش برای رفع گرفتاری مردم، خیرخواهی، اهتمام برای ترویج معرفت و فضیلت میان اقشار جامعه و اجرای برنامههای بازدارنده برای رفع مفاسد و منکرات جایگاهی ندارد.»(۳۶)
پینوشتها
۱ـ تاریخ تمدن و زندگی مردم جهان، لوئیس پل تاد و دیگران، ترجمه هاشم رضی، ص ۳۰۵٫
۲ـاسلام و بحران عصر ما، روژه دوپاسکیه ، ترجمه حسن حبیبی، ص ۸۹٫
۳ـ نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص ۲۸٫
۴ـ حدیث ولایت، ج ۹، ص ۲۶۷٫
۵ـ همان، ج ۵، ص ۲۴۳٫
۶ـ همان، ج اول، صص ۲۵۹ـ۲۵۸٫
۷ـ همان، ج ۷، صص ۶۲ـ۶۱٫
۸ـ فرازهایی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران و میهمانان شرکتکننده در کنفرانس وحدت اسلامی در سالروز میلاد حضرت رسول اکرم«ص» ۱۷ ربیعالاول ۱۴۳۷، ۸ دی ۱۳۹۴٫
۹ـ تاریخ اروپا، عباسعلی غفاری فرد، صص ۲۳ و ۷۹، جغرافیای کشورهای مسلمان، ص ۱۳۸٫
۱۰ـ تاریخ تمدن مغرب، ج ۳، صص ۷۰ـ۶۹٫
۱۱ـ تکاپوی جهانی، ژان ژاک سروان شراییر، ص ۱۴۵٫
۱۲ـ موج سوم، الوین تافلر، ص ۱۱۷٫
۱۳ـ میراث ماندگار، ج ۲، ص ۵۶، فرهنگ اسلام در اروپا، زیگرید هونکه، ص ۲۶۵٫
۱۴ـ مدثر، ۳۸٫
۱۵ـ انفال، ۵۳٫
۱۶ـ نجم، ۳۹ و ۴۰٫
۱۷ـ محمد، ۷٫
۱۸ـ نور، ۵۵٫
۱۹ـ اسلام و بلاهای نوین، محمد غزالی مصری، ص ۱۲۸٫
۲۰ـ در جستوجوی راه از کلام امام، ج ۱۵، ص ۲۷٫
۲۱ـ علل انحطاط تمدنها از دیدگاه قرآن، احمدعلی قانع، صص ۲۴۱ـ۲۴۰، اسلام آئین همبستگی، ص ۱۰۳٫
۲۲ـ امام خمینی و جنبش اسلامی، ص ۹۸٫
۲۳ـ در جستوجوی راه از کلام امام، ج ۱۵، صص ۶۷ـ۶۶٫
۲۴ـ همان مأخذ، ص ۶۷٫
۲۵ـ آیندهی انقلاب اسلامی ایران، شهید مطهری، صص ۱۳۹ـ۱۳۷٫
۲۶ـ درسهایی از مکتب اسلام، سال ۳۴، ش ۱۲، ص ۶۵٫
۲۷ـ کیهان، ۹ اسفندماه ۱۳۸۰، ش ۱۷۳۲۲٫
۲۸ـ روزنامهی اطلاعات، ۹ دی ۱۳۹۴، ش ۲۶۳۲۸٫
۲۹ـ غربیسازی جهان، سرژ لاتوش، صص ۱۶و ۱۸٫
۳۰ـ درد جاودانگی، بیگل داونا مونو، ص ۴۰۹٫
۳۱ـ خوابگردها، آرتور کستلر، صص ۶۴۵ و ۶۵۰٫
۳۲ـ سروران ماشینی، مردیث ثرینگ، ترجمه قاسم خلیلزاده، بخش دوم کتاب.
۳۳ـ انسان موجود ناشناخته، ص ۱۲۵، حدود خسارات جهان و انحطاط مسلمین، ص ۳۳۴٫
۳۴ـ علم، جامعه و انسان، ترجمه پرویز شهریاری، ص ۱۶۸٫
۳۵ـ دانشنامهی دانشگستر، ج ۱۵، صص ۳۶۸ـ۳۶۷٫
۳۶ـ همان مأخذ، ج ۵، صص ۲۹۹ـ۲۹۸٫
سوتیترها:
۱٫
غربیها با بهرهگیری از دانش جغرافیا و رشد دریانوردی و به انگیزه سودجویی و تحصیل ثروت به سرزمینهای دوردست گام نهادند و حرکتهای استعماری را آغاز کردند و و رفتهرفته طی قراردادی بخشهای مهمی از قاره آمریکا، آفریقا و آسیا را به تصاحب درآوردند.
۲٫
از دیگر نیرنگهای دولتهای مستکبر تخریب شخصیتی یا حذف فیزیکی نیروهای اصولگرا، شخصیتهای تأثیرگذار و رهبرانی است که جهانی و انسانی میاندیشند و اسلام را در حصار اقوام و قبایل و قلمرو خاصی محصور نمیبینند و برای اتحاد، انسجام و بیداری مسلمانان لحظهای آرام و قرار ندارند، زیرا آنان قاطع و سازشناپذیر و برای ابرقدرتها خطرآفرینند.