حضرت آیتالله مصباح یزدی
اشاره
با استفاده از فرازهایی از خطبه شقشقیه در مییابیم که گاهی زیور و زینتهای دنیا آنچنان جلوه میکنند و دل انسان را میربایند که حقایق و حتی تصمیمات قبلی خود را فراموش میکند، تغییر مسیر میدهد و در راه دیگری قدم میگذارد. خاستگاه اصلی انحرافات پیروی از هوای نفس است و نه تنها انحرافات فردی بلکه فتنههای اجتماعی از همین خاستگاه سرچشمه میگیرند. وقتی هوای نفس بر افراد یا گروههایی غالب میشود، میکوشند برای جذب دیگران کارشان را توجیه و رفتاری را که میپسندند به دیگران تحمیل کنند و برای این کار، افکار جدیدی را مطرح میکنند.
منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی میکند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق میداند. قرآن هم علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی میکند و میفرماید: «أَفَکُلَّمَا جَاءکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُون»(۱)
جهل و هوای نفس
در نهجالبلاغه نیز در موارد بسیاری به این مطلب اشاره شده است. یکی از روشنترین آنها خطبه ۱۰۵ است: «عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَى جَهَالَتِکُمْ وَلَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَار: به جهالتهای خودتان اعتماد نکنید و مطیع هواهای نفسانیتان نباشید.»
کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب میکند و به دنبال هوای نفس میرود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت اینگونه توضیح میدهند هرکه به دنبال هوای نفس میرود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای اینکه سخنش را قبول کنند، حرفهای نادرستی را بدعتگذاری میکند: «یَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ وَیُقَرِّبَ مَا لَا یَتَقَارَب: پستی و پلیدی را بر پشت خود حمل میکند و چیزهایی را که به هم ربطی ندارند بهزور به هم میچسباند و میگوید من برداشت جدیدی دارم.» میخواهد چیزهایی را به هم بچسباند که به هم ربطی ندارند، اما او برای رسیدن به هوای نفسش آنها را سرهمبندی میکند تا مردم را فریب بدهد. چیزهایی را به هم نزدیک میکند که به هم نزدیکشدنی نیستند و خیلی با هم فاصله دارند، اما او سعی میکند به هر نحو که شده، آنها را به هم نزدیک کند و دیگران را فریب بدهد تا خیال کنند روشی که او پیشنهاد میکند، معقول و توجیهبردار است.
دو رکن شناخت و میل در رفتار اختیاری انسان مؤثرند. اگر فرد هیچ شناختی نسبت به کاری نداشته باشد و آن را کورکورانه انجام دهد یا بر او تحمیل شود، آن کار حقیقتاً کار او نیست و کار دیگرانی است که به دست او اجرا میکنند. همچنین اگر انسان به کاری هیچ میلی نداشته باشد، آن را انجام نمیدهد و باید نسبت به کاری یک نوع لذت نفسانی، حیوانی، خیالی، عقلانی یا الهی داشته باشد تا به آن اقدام کند. کار اختیاری بدون میل امکان ندارد و حتی کسی که به اختیار خود خودکشی میکند، تصورش این است که با مرگ، از فشار، درد، ناراحتی یا غصهای که او را اذیت میکند، راحت میشود، وگرنه قطع حیات برای او ذاتا مطلوبیت ندارد.
به جهل خود اعتماد نکن!
امیرمؤمنان «ع» در این عبارت به این دو نکته توجه میدهند و میفرمایند: «عِبَادَ اللَّهِ لَا تَرْکَنُوا إِلَى جَهَالَتِکُمْ» درست است که انسان برای اینکه به کاری اقدام کند باید توجهی به آن داشته باشد، اما این توجه همیشه یک معرفت عقلایی و صحیح نیست و گاهی انسان از روی جهالت چیزی را میپذیرد و آن را باور میکند: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُس»(۲)
انسان از سخنی خوشش میآید، آن را میپذیرد و میگوید حرف درست و خوبی است یا کسی مغالطه میکند، بدون این که تحقیق کند و ببیند که سخنی درست است یا نه، آن را میپذیرد. این باور در واقع نوعی جهالت، بلکه جهل مرکب است و فرد خیال میکند که میداند.
حضرت میفرمایند که مواظب باشید که در حال جهل و جهالت کاری را انجام ندهید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. شاید این توصیه شامل کسانی هم بشود که خیلی به رأی خودشان اعتماد میکنند، به دنبال تحقیق نمیروند و همینکه نظری پیدا کردند و چیزی به ذهنشان رسید، خیال میکنند این حتماً درست است و از همه بهتر میفهمند، در صورتی که اشتباه میکنند و اعتماد به این نظر، اعتماد به جهالت است.
ما ناچاریم کار کنیم. اصلاً زندگی ما با کار و حرکت است که به مقصد میرسد. ما چه بخواهیم چه نخواهیم در حال انجام کاری هستیم. حتی تنبلی هم کاری است که ما با انتخاب خودمان انجام میدهیم. انسان برای کارها ابتدا باید بکوشد معرفت صحیحی داشته باشد. مسایل روشن که از مستقلات عقلیه هستند یا حسن و قبح روشنی دارند و همه عقلا آنها را قبول دارند، چندان نیازمند تحقیق و کاوش نیستند، اما اکثر مسایل این طور نیستند و حق و باطل و جهل و علمشان به هم آمیخته است. جهات مبهمی در این مسایل هست که با جهات روشن اشتباه میشوند. سعی کنید حق و باطل را درست تشخیص بدهید و بشناسید. از جهالت بیرون بیایید و به جهل خودتان اعتماد نکنید. و بالاخره اگر خودتان نتوانستید مسئله را حل کنید، از دیگران بپرسید: «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُون» (۳) انسان باید در مقام علم متواضع باشد، به جهل خود اقرار کند و پیش عالم برود، زانو بزند و از او خواهش کند تا مطلب را برایش توضیح بدهد، نه اینکه به فکر و خیال خودش مغرور شود و بگوید حرف همین است که من میزنم و هیچ کس بهتر از من نمیفهمد.
بهدنبال هوای نفست نرو!
اما پس از آنکه جهتان برطرف شد و حق و باطل را از هم تشخیص دادید، خیال نکنید که کار تمام شده است. در بسیاری از اوقات انسان میداند کاری حق است، ولی آن را انجام نمیدهد. بسیاری از اقات میداند که کاری باطل است، ولی به دنبالش میرود. مثال سادهای که همه ما نمونههایی از آنها را در جامعه سراغ داریم، اعتیاد است. بسیاری از سیگاریها تصریح میکنند که سیگار نه تنها هیچ فایدهای ندارد؛ بلکه برای قلب، ریه، اعصاب و سایر اندامها ضرر هم دارد، ولی باز هم از آن خوششان میآید و سیگار میکشند. چنین نیست که انسان هر چه را فهمید خوب است، حتما انجام بدهد. علت آن هم این است که در بعضی از جاها هوای نفس بر انسان غالب میشود و با اینکه مسئلهای را میداند و عقلش میگوید نکن، هوای نفسش میگوید بکن! یک لذت آنی از آن میبرد و این لذت موجب غلبه هوای نفس میشود. این همان هوای نفس است که حتی بعد از رفع جهالت و کسب علم هم غالب میشود.
بنابراین ما باید در زندگی دو نوع فعالیت داشته باشیم. یکی رفع جهل و دیگری مبارزه با هوای نفس. اگر این دو را داشتیم امید سعادت ابدی برایمان وجود دارد، ولی اگر یکی از این دو نباشد، خطر شقاوت ابدی ما را تهدید میکند: «وَلَا تَنْقَادُوا إِلَى أَهْوَائِکُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَار» کسی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد و به جهالتش اعتماد میکند یا پیرو هوای نفس است، همانند کسی است که در پرتگاهی که در حال ریزش است و هیچ اعتمادی به آن نیست، اقامت کرده است.
بدعتگذاری، نتیجه هوای نفس
شبیه این نکته را حضرت در خطبه ۱۰۵ میفرمایند: «انما بدء وقوع الفتن أهواء تتّبع وآراء تبتدع» ظاهرا بدعتگذاری مربوط به گروهی است که میخواهند هوای نفسشان را به جامعه سرایت دهند و از دیگران سوءاستفاده کنند، وگرنه کسی که فقط خودش باشد و در رفتار شخصیش هوای نفسی را اعمال کند، لزومی ندارد که بدعتی در دین بگذارد و دیگران را به پذیرفتن سخن خود دعوت کند.
این مسئله برای کسانی است که اهل هوای نفس شدهاند و این فقط به زندگی فردیشان محدود نمیشود. چنین کسانی میکوشند دیگران را هم مبتلا سازند و از آنها سوءاستفاده کنند. برای این کار در مقام توجیه کارشان برمیآیند و برای فریب دادن دیگران به ابداع رأی یا توجیه نامعقولی اقدام میکنند.
در این خطبه حضرت میفرماید: «یَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِع: او میخواهد پستی و راه غلطی را که انتخاب کرده است، گسترش بدهد. برای اینکه راه غلطی که انتخاب کرده، در جامعه رواج پیدا کند، سعی میکند سخن یا کاری را توجیه کند. برای این کار باید حرفهای جدیدی بزند، چیزهایی را سرهمبندی کند و آنها را ارائه دهد تا دیگران را فریب بخورند: « یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ: میخواهد چیزهایی که به هم ربطی ندارند، به زور به هم بچسباند.»
در مسایل اجتماعی- سیاسی نمونههای خوبی برای این موارد پیدا میشود. در کشور خودمان افراد یا گروههای سیاسی مختلفی را میشناسیم که خطمشیها و راههای نادرستی را دنبال میکنند و گاهی خودشان هم میدانند که خطا میکنند، ولی از آنجا که به دنبال هوسهای خاصی هستند، برای هوسهایشان توجیهاتی را هم میتراشند و حتی گاهی در مناظرات از رأیشان دفاع و آن را توجیه میکنند: «یرید ان یلصق ما لا یلتصق: هر کسی در هر کاری برای رسیدن به هواهای خود دست به این کار میزند.» برخی که میخواهند به پستهای سیاسی برسند و در انتخابات، آراء مردم را میخواهند از همین توجیهات درست میکنند. بعضی کاسبهای بازار برای اینکه جنسشان را بفروشند و سود بیشتری بکنند، دست به تبلیغات عجیب و غریب میزنند که هم خود و هم مردم میدانند که دروغ است و عجیب آنکه مردم با اینکه میدانند دروغ است، باز هم تحت تأثیر واقع میشوند. به هر حال آدمیزاد از این شگردها زیاد دارد و عوامل شیطانیای که در وجود او نهفتهاند، در مواقعی ظهور پیدا میکنند و البته مظاهر فریبندهای هم دارند.
نتیجه اینکه هوای نفس و بدعتگذاری در عرض هم نیستند و بدعتگذاری هم به هوای نفس بازمیگردد. در تاریخ از این گونه انحرافات کم نداشتهایم. طرف دلخواهی دارد و مثلا میخواهد مرید جمع کند. برای این کار باید نظری بدهد که برای اکثریت قابل قبولتر باشد. اظهار نظرهایی میکند که کسانی بپذیرند و طبق آن عمل کنند و همین انگیزه شیطانی سبب میشود برای اینکه مطابق میل آنها سخن بگوید. پس این دو گرچه به یک معنا دو عاملند، اما یکی عامل اصلی و ریشهای است و دیگری عامل ثانوی و فرعی. عامل اصلی همان هوای نفس است که باعث بدعتگذاری میشود و بدعتگذار بدعت میگذارد تا یک خواسته نفسانی دیگری را اشباع کند و آن تبعیت مردم از اوست که چه بسا خود آن هم ابزاری باشد برای رسیدن به چیزهایی دیگر. بنابراین میتوان گفت اگرچه این دو عامل در کنار هم ذکر شدهاند، ولی به این معنا نیست که این دو عامل در عرض هم هستند.
آرزوی طولانی، نتیجه هوای نفس
مشابه این روایاتی هستند با تعابیری نزدیک به هم از پیغمبر اکرم«ص» و امیرمؤمنان«ع»: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» (۴)در اینجا نیز عامل اصلی را «اتباع الهوی» و عامل دوم را «طول الامل» معرفی میفرمایند. طول الامل یکی از آثار اتباع هوی است. انسان در موارد خاصی میخواهد رفتاری آنی انجام بدهد و منظورش از انجام این کار نیز نتیجهای است که آناً از آن میگیرد. در اینجا این طور نیست که آرزوی زیادی داشته باشد، بلکه فقط میخواهد به این لذت برسد.
بنابراین لازمه هر اتباع هوایی، طول الامل نیست. طول الامل هواپرستیهایی است که فرد برای رسیدن به آنها مدتی طولانی را مدنظر قرار میدهد و در آن فاصله باید کارهای زیادی را سلسلهوار انجام دهد تا به آن هدف برسد. اینگونه موارد آرزوهای طولانی را میطلبد.
برخی با ایکه میدانند عمر آدمیزاد بیش از هفتاد، هشتاد یا حداکثر صد سال بیشتر نیست، ولی «یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَه» دوست دارند هزار سال زندگی کنند. برخی در سن هشتاد، نود سالگی و در حال بیماری در بیمارستان و زیر عمل جراحی قلب باز هم به فکر کارهای تجاری، سیاسی یا نقشه حزبی انتخاباتیشان هستند و دلشان بند همان کارهاست. در حال مردن است، ولی شیطان آنچنان بر او غالب میشود و حقایق را از ذهنش میبرد که خدا و قیامت را فراموش میکند و هوس خود را دنبال میکند.
کسی است میلیاردها (حال واحد میلیاردها را شما تعیین کنید؛ به ریال، تومان، دلار، سکه یا چیز دیگری) ثروت دارد، ذخایری در بانکهای خارجی دارد، سهامهایی از کارخانههای مختلف دارد و حالا پیر و در حال مردن است. به اندازهای که هزار سال دیگر هم زندگی کند، دارد که خود و بچهها و بستگانش بخورند، ولی باز هم در فکر این است که یک صفر دیگر در دفترچه پساندازش اضافه شود. این همان طول الامل است.
خاصیت هوای نفس این است که جلوی حق را میگیرد. وقتی هوای نفس غالب میشود، وقتی انسان تحت تأثیر غرایز، هواهای نفسانی و وساوس شیطانی قرار میگیرد، همه چیز را فراموش میکند و حق را زیر پا میگذارد. در این حال کاری را انجام میدهد که لحظه بعد پشیمان میشود، ولی هنگام عمل غلبه با نفس است؛ یادش میرود، پا روی حق میگذارد و به نصحیت کسی گوش نمیدهد.
اما طول الامل برای آن برنامههای طولانی است و باعث میشود که انسان آخرت را فراموش کند. ممکن است به اینکه حق و باطلی هست توجه داشته باشد و شاید اگر کسانی نصحیتش کنند، کم و بیش بپذیرد. چون صرف داشتن آرزوهای طولانی به این معنا نیست که هیجان در آن وجود دارد. ممکن است فرد آرزوهای طولانی داشته باشد، اما این آرزوها خفته باشند و اکنون در ذهنش حاضر و فعال نباشند. در این صورت اگر کسی او را نصحیت کند، یا خودش مطالعه کند، ممکن است، اثر کند و پشیمان بشود، اما هنگام غلیان شهوت و هیجان غضب، بعضی هوسها آنچنان حمله میکنند که فرد میگوید آن آرزویی که داشتم اکنون میتواند تحقق پیدا کند و الان غنیمت است! این است که حق را زیر پا میگذارد و مانع میشود از اینکه به حق عمل شود.
بنابراین طول الامل مذموم خود ناشی از هوای نفس است، ولی اگر آرزوی انسان این باشد که به قصرهای بهشت برسد و همنشین اولیای خدا شود آرزوی بدی نیست. آرزوی مذموم آرزوی دنیوی طولانی است که ناشی از هوای نفس است. پس باز عامل اول هوای نفس و عامل فرعی و ثانوی طول الامل است.
پانوشتها:
- این مضمون با تعابیر گوناگونی نقل شده است. در بعضی از نقلها اینگونه آمده است که إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ [اثْنَتَانِ] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَل، اما طبق همین نقلها نیز دو عامل ذکر میشود که یکی تابع دیگری است.
سوتیترها:
۱٫
منشأ بودن هوای نفس برای انحرافات در فرهنگ اسلامی امری کاملا شناخته شده است. قرآن کریم در موارد بسیاری منشأ انحرافات مردم را پیروی از هوای نفس معرفی میکند و حتی تمایلات نفسانی را مانع از ایمان آوردن، رفتن به طرف خدا و پیمودن راه حق میداند. قرآن هم علت قیام افرادی علیه انبیا و به قتل رساندن آنها و پرچم مخالفت علیه پیامبران برافراشتن را هوای نفس معرفی میکند.
۲٫
کسی که بدون علم و معرفت و بدون تعقل و درک صحیح، راهی را انتخاب میکند و به دنبال هوای نفس میرود همانند کسی است که لب پرتگاهی در حال ریزش قرار گرفته است. سپس حضرت اینگونه توضیح میدهند هرکه به دنبال هوای نفس میرود، در واقع بار سنگینی از پستی و پلیدی را بر دوش خود حمل و برای اینکه سخنش را قبول کنند، حرفهای نادرستی را بدعتگذاری میکند: