حدود الهی خوف و رجا

 

حضرت آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

«درجه اول ادب» مبتنی بر دو دیدگاه

اهل معرفت ادب الهی را بر اساس سه حالت درونی تعریف می‌کنند: خوف، رجا و سرور. شخص مؤمن وقتی در حال سیر معنوی است، نه می‌گذارد صفت «خوف» در او به سر حد «یأس» برسد، نه اجازه می‌دهد «امید و رجا» در او به مرز «أمن» برسد و نه «سرور و شادیش» به «جرئت» تبدیل شود. این اولین درجه ادب الهی است.

خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمی‌شود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار می‌گیرد و به حقایق عالم معرفت پیدا می‌کند، همیشه حد اعتدال را رعایت می‌کند و از حدود الهی تجاوز نمی‌کند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت می‌کند تا به اشتباه و خطا نیفتد.

 

دیدگاه اول: توجه به نقص مطلق جمیع ممکنات

انسان در مرحله اول باید به این امر اعتراف کند که نه تنها او، بلکه جمیع ممکنات، ناقص و محتاج هستند. به تعبیر دیگر هیچ شیئی از خود شیئیت ندارد و مستقل نیست. فرقی هم نمی‌کند که این دیدگاه علمی و استدلالی باشد یا عینی و تجربی. مهم این است که مؤمن سالک همیشه چنین نگاهی به خود و تمام عالم امکان داشته باشد؛ زیرا انسان با چین دیدگاهی حتی زمانی که مشغول طاعت و عبادت خدای متعال هم هست، از طاعت و عمل ناقص خود شرمنده است؛ یعنی طاعت و عبادت هم چیزی جز شرمندگی برایش ارمغانی ندارد. چه بسا که نقص انسان به اصل عبادات و طاعات او هم که اظهار محامد خداوند است ضربه بزند.

سالکی که به این مراتب رسیده است، همیشه با خود می‌گوید: «این منِ آلوده و ناقص هستم که چهره عبادت و طاعت پروردگار را مخدوش می‌کنم.» یعنی هر چند که عبادات، صورت‌های زیبایی دارند، اما وقتی یک موجود ناقص آن را به جا می‌آورد، نقائصش در آن چهره زیبا تأثیر می‌گذارد و آن را مخدوش می‌کند؛ لذا همیشه شرمنده رب است. چهره زیبای طاعات و عباداتی که ممکنات انجام می‌دهند، متعلق به خدا و زشتی‌هایش مربوط به ممکنات است. «ما أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِک: هر خیری که به تو می‌رسد، از جانب خدا است و هر شری که به تو می‌رسد، از جانب خود توست.»(۱) آنچه در اختیار داریم و به کار می‌گیریم، همه از اوست؛ ولی همه نقص‌ها و کاستی‌ها از ماست.

از یک طرف وجود ما سراسر نقص است و از طرف دیگر وقتی خدا هستی و کمالی را به ما عنایت می‌کند، ما با مصرف نابجا، آن را به نقص تبدیل می‌کنیم. این ما هستیم که خرابکاری می‌کنیم. او دستور داده است که چه کنیم و چه نکنیم، ولی ما دستورات او را نادیده می‌گیریم و هر کار زشتی را که می‌خواهیم، انجام می‌دهیم. او به ما گفته که این طور عبادت کنید، ولی ما حتی اگر بخواهیم به امر الهی گوش کنیم، عبادت را بی‌ادبانه انجام می‌دهیم و آن را خراب می‌کنیم.

اگر انسان چنین نظری به خود داشته باشد و تمام قصور و تقصیرها را از جانب خود ببیند، خوف در دلش ایجاد و سراپای وجودش مملو از شرمساری می‌شود. چرا خوف؟ چون انسان می‌بیند که خدا همه چیز را دراختیارش گذاشته، ولی او آن طور که ربّش خواسته، عمل نکرده و جوابی هم برای این بدبختیش ندارد. منشأ خوف، این نوع نگاه است و تا این نگاه نباشد، خوف در دل انسان پدید نمی‌آید.

 

دیدگاه دوم: توجه به رحمت بیکران الهی

در دیدگاه دوم انسان باید همیشه به رحمت واسعه و عنایات و الطاف بیکران و نعمت‌های بی‌پایان الهی که بدون سئوال و استحقاق به سوی همه سرازیر می‌شود، نگاه و با دیدن آنها، امید و رجا پیدا کند. آیا خدا این همه نعمت را از روی استحقاق یا به خاطر درخواست ما داده است؟ ما حتی از بسیاری از نعمت‌های خدادادی بی‌خبریم و نمی‌توانیم همه‌ آنها را احصا کنیم.

قرآن کریم می‌فرماید: « وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَهَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا(۲): نمی‌توانید همه نعمت‌هایی را که خدا به شما داده است، بشمارید!(۳) این الطاف بیکران از فیاضیت مطلق خداوند سرچشمه می‌گیرد و انسان باید همیشه به این فیض دائم نگاه کند. خداوند نعمت‌های بی‌حساب دارد، چون فیضش بی‌نهایت است. این دیدگاه دوم، باعث می‌شود که بنده سالک، به فیض الهی و  رحمت و لطف پروردگار امیدوار شود.

پس منشأ خوف و رجا متفاوتند. یکی برخاسته از آگاهی بر احتیاج و نقص خویش و جمیع ممکنات است و دیگری ناشی از الطاف و عنایاتی است که از جانب پروردگار به سوی بندگان محتاجش جاری می‌شود. با این نگاه، اگر همه ثقلین هم عبادت کنند، ذره‌ای از خوف انسان کم نمی‌شود و اگر همه گناه کنند، خللی به رجای او وارد نمی‌شود؛ چون عبادت همه ما سوای‌الله در پیشگاه او اثری جز شرمندگی و شرمساری ندارد و گناه همه بندگان هم بیشتر از رحمت بیکران او نمی‌شود. مؤمن همیشه باید خود را بین این دو دیدگاه نگاه دارد.

 

حدود الهی خوف و رجا و انواع آن

در بحث خوف و رجا مرزهایی وجود دارند که باید آنها را حفظ کرد و نسبت به آنها مؤدب بود. رجا باید در حدی باشد که خدا تعیین کرده است و نباید اجازه داد حدود الهی نقص شوند. حد رجا تا بدانجاست که برای انسان حالت غرور و ایمنی ایجاد نشود؛ زیرا در این صورت انسان از حال اعتدال خارج و گرفتار آثار سوئی می‌شود.

امیدی که رو به فزونی می‌رود، کاذب است و دیگر به آن رجا گفته نمی‌شود، بلکه غروری است که سر از احساس ایمنی درمی‌آورد. اگر انسان ببیند به وظایف عبودیتش عمل می‌کند و با امید و رجایی که به لطف و رحمت خدا دارد، خللی به انجام تکالیفش وارد نشده، معلوم می‌شود که امیدش صادقانه است و از مرز الهی تجاوز نکرده است. اما اگر کسی نسبت به احکام الهی اهل تهاون باشد و به چشم حقارت به آنها نگاه ‌کند، معلوم می‌شود که امیدش کاذب است و از اعتدال خارج شده است؛ لذا اگر کسی آن طور که خداوند فرموده تمام واجبات را انجام بدهد و از تمام محرمات اجتناب کند، ولی در درونش به رحمت حق امیدوار باشد، رجایش، رجای صادق است، ولی اگر حدود الهی را رعایت نکند و نعوذبالله، احکام الهی را کوچک بشمارد، رجایش کاذب خواهد بود. کسی که به وظایفش عمل نمی‌کند، بعد هم می‌گوید من به رحمت پروردگار امیدوار هستم، سر از مکاید شیطان و نفس اماره در می‌آورد. پس ملاک و معیار تشخیص در این مورد، نوع نگاه و نگرش نسبت به اعمال عبادی و تکالیف شرعی است.

در اینجا صفت رجا به صفت «أمن» یعنی احساس ایمنی از مکر خدا تبدیل شده است که در بحث ادب الهی، نوعی بی‌ادبی است. مؤدب کسی است که همراه با عمل به دستورات مولا به فضل و کرمش نیز امیدوار باشد. چنین رفتاری از مصداق حسن ادب به شمار می‌آید، اما کسانی که از حدود الهی تعدی و تجاوز می‌کنند، از گروه ظالمین هستند؛ « وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُون»  (۴)

در سیر معنوی دو نوع ایمنی وجود دارند. یک احساس ایمنی مربوط به بدایت امر است و یک احساس ایمنی مربوط به نهایت امر. در بدایت امر و در بین سیر، انسان سالک نباید احساس ایمنی داشته باشد، اما درنهایت امر و زمانی که کار تمام شده است، این احساس خوب است. « أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُون»(۵) این آیه مربوط به ایمنی در بدایت امر و در حال سیر است، اما در مورد کسانی که سیرشان تمام شده و از این عالم رفته‌اند، خدا می‌فرماید: « الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُولَٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُون»(۶)

پس احساس ایمنی، به طورکلی بد نیست؛ بلکه باید دید در چه مرحله‌ای به انسان دست می‌دهد.

 

حد الهی خوف

خوف هم نباید آن طور باشد که به سر حد یأس برسد؛ یعنی انسان باید از خودش بترسد، اما نباید ترسش به گونه‌ای باشد که از حد بگذرد و به یأس و ناامیدی کشیده شود، زیرا یأس از رحمت خداوند از بدترین حالات انسان است. قرآن کریم هم می‌فرماید: « إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُون: (۷) همانا جز گروه کافران از روح و رحمت الهی ناامید نمی‌شوند.»

لذا باید گفت که حد الهی خوف این است که انسان از رحمت خدا قطع امید نکند. خوف دو صورت دارد. گاهی اوقات از برخی اولیای خدا که سیرشان در این عالم به نهایت رسیده، زائل می‌شود.(۸) کسانی که خوف ندارند، به نهایت کار رسیده‌اند و دیگر خوف برای آنان ضرورتی ندارد. قرآن کریم می‌فرماید: « أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُون» (۹)

 

ضرورت حفظ اعتدال در خوف و رجا

پس باید حالت خوف و رجا را همراه با هم داشت و هیچ‌گاه از حال تعادل خارج نشد؛ نه نسبت به خوف و نه نسبت به رجا.

باید به خود نگاه کرد و خوف داشت و به خدا نگاه کرد و امیدوار بود. نباید این طور باشد که همیشه از خدا توقع داشته باشیم و خود را نبینیم و یا فقط گناهان را ببینیم و از رحمت الهی غافل و مأیوس شویم. این شیطان است که انسان را از خدا به سوی خود برمی‌گرداند و به دام غرور می‌اندازد. اگر دیدی به وظیفه‌ات عمل نمی‌کنی، بدان که شیطان دارد تو را به سوی خود می‌کشاند. اگر هم دیدی که ناامید شدی، بدان که باز هم در دام شیطان لعین افتاده‌ای؛ چون رحمت و مغفرت خدا از همه گناهان بیشتر است. خدابینی و خودبینی باید با هم باشد تا نقش تأدیبی و سازندگی برای انسان داشته باشد.

امام صادق«ع» در روایتی می‌فرمایند: « کَانَ أَبِی ع یَقُولُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا فِی قَلْبِهِ نُورَان …: پدرم می‌فرمود هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در دل او دو نور وجود دارد»؛ «نور خفیه و نور رجاء؛ یکی نور خوف و دیگر نور رجا»؛(۱۰) هیچ‌کدام از این دو بر دیگری غلبه ندارد، نه خوف از رجا بیشتر است و نه رجا از خوف. اگر خوف بر رجا غلبه کند نعوذ بالله، انسان به یأس و ناامیدی می‌رسد و اگر رجا غالب شود، احساس ایمنی و غرور در او به وجود می‌آید.

امام صادق«ع» در روایت دیگری فرمودند: « لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یَکُونُ خَائِفاً رَاجِیاً: هیچ‌گاه مؤمن، مؤمن نمی‌شود مگر آنکه هم اهل خوف باشد و هم اهل رجا». « لایکونُ خائفاً راجیاً حَتی یَکونَ عامِلاً لما یَخافُ و یَرجُو: (۱۱) و هیچ‌گاه اهل خوف و رجا نخواهد بود مگر آنکه به آنچه از آن می‌ترسد و به آن امید دارد، عمل کند.»

لذا اگر شخصی بخواهد بفهمد که خائف و راجی است یا نه، باید ببیند که آیا به وظایف الهی عمل می‌کند یا نه؟ و آیا تلاشی برای به دست آوردن آنچه به آن امید دارد، انجام می‌دهد یا نه؟

ادب الهی اقتضا می‌کند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط در خوف کند که سر از یأس دربیاورد و نه تفریط که صفت أمن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از أمن در می‌آورد و نه تفریط که یأس در او به وجود می‌آید.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱ـ نساء، ۷۹.

۲ـ ابراهیم، ۳۴.

۳ـ البته ممکن نیست که ما بتوانیم فیاضیت خدا را به‌طور مطلق درک کنیم، هر کسی تنها به اندازه گنجایش ذهنش می‌تواند از این فیاضیت درک مختصری داشته باشد، اما این مطلب را آن طور که هست، نمی‌تواند درک کند.

۴ـ بقره، ۲۲۹.

۵ـ اعراف، ۹۹ : «آیا از مکر خدا ایمن شده‌اید؟ هیچ ‌کسی خود را ایمن از مکر الهی نمی‌داند مگر گروه زیانکاران.»

۶ـ انعام، ۸۲ : «کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به ظلم آلوده نکرده باشند، امنیت دارند و هدایت شده‌اند.»

۷ـ یوسف، ۸۷.

۸ـ البته خوف تا زمانی که ما در این دنیا در حال سیر هستیم معنا دارد؛ وگرنه در آخرت خبری از این حالت نیست. آنجا فقط باید رجا به فضل خدا داشت که من نمی‌خواهم وارد آن مسائل شوم.

۹ـ یونس، ۶۲ : «آگاه باشید که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه اندوهی.»

۱۰ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۷.

۱۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۷۱.

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

خوف مؤمن به یأس، رجای او به ایمنی و سرورش به جرئت تبدیل نمی‌شود، زیرا انسان اهل معنا و اهل یقین به مبدأ و معاد، هنگامی که در مسیر معنویت قرار می‌گیرد و به حقایق عالم معرفت پیدا می‌کند، همیشه حد اعتدال را رعایت می‌کند و از حدود الهی تجاوز نمی‌کند؛ نه اهل افراط است و نه گرفتار تفریط؛ لذا از دیدگاه خود درباره «خود و خدا» همواره مراقبت می‌کند تا به اشتباه و خطا نیفتد.

۲٫

ادب الهی اقتضا می‌کند که انسان نسبت به خوف و رجا حالت تعادل را در خود حفظ و حد بین غلو و جفا را مراعات کند. انسان در خوف نه باید افراط در خوف کند که سر از یأس دربیاورد و نه تفریط که صفت أمن در او ایجاد شود. همچنین باید نه افراط در رجا داشته باشد که سر از أمن در می‌آورد و نه تفریط که یأس در او به وجود می‌آید.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *