جويبارهاى اشك در صحارى غم

اشاره
با بروز نبردهاى لشكر حق و باطل در تاريخ اسلام، انسانهاى با ايمان جان خويش را بر سر عهد و پيمان الهى نهاده و زندگى جاودانه يافتند امّا بازماندگان در غم از دست دادنشان به سوگ نشسته و اشك ماتم مي‌ريختند. اشكى كه حكايت از علاقه درونى و عاطفه بشرى داشت.
پيامبر خدا(ص) در فقدان فرزندش ابراهيم كه از دنيا رفت بسيار متأثر شد و اشك مي‌ريخت و مىفرمود :«اى ابراهيم دل مىسوزد و اشك مي‌ريزد و ما به خاطر تو محزونيم ولى هرگز چيزى نمىگوئيم كه بر خلاف رضاى پروردگار متعال باشد.»() بنابراين گريستن در مصائب چنانچه با جزع و فزع و اعتراض به امر پروردگار همراه نشود نه تنها نكوهيده نيست بلكه امرى پسنديده و مورد قبول عقل است.
عزادارى در سنت و سيره رسول اكرم(ص)
در نبرد احد كه هفتاد نفر از سپاهيان اسلام شهيد شدند، زنان مدينه در غم شهادت آن مجاهدان جامه سيه به تن كرده و به گريه و زارى پرداختند. ابن اسحاق مىگويد:
روزى رسول خدا(ص) از كنار خانههاى انصار مىگذشت كه ناگهان صداى گريه و نال اهل منزل را در سوگ شهيدانشان شنيد. در اين هنگام اشك حضرت جارى شد و فرمود: «لكن حمزة لابواكى له» وليكن حمزه
عموى بزرگوار من گريه كن ندارد. با اين بيان، حضرت گريه بر شهيد را تأئيد كرد و هم سوز دل خويش را در شهادت مظلومانه حمزه ابراز داشت و همچنين ريشه فرهنگى گريه بر شهيد را از آنجا كه وى فردى با ارزش و اشك ريختن بر او احياء حماسه شهيد و ارزشهاى معنوى اوست اعلام داشت. بدنبال اين ماجرا، زنان از سخن پيامبر با خبر شدند، تصميم گرفتند در مجلسى اجتماعى كنند و همگى بر حمزه بگريند، رسول خدا كه از عمل آنان مطلع گرديد فرمود :«خدا شما را رحمت كند به خانههايتان برگرديد بدرستى كه شما عزاداران هستيد و خودتان را تعزيت داده‌ايد.»()
فاطمه زهرا(س) هر دو سه روزى يك باز كنار قبور شهداى احد مي‌آمد و گريه و انابه مىكرد، همچنين ام سلمه همسر پيامبر(ص) ماهى يك بار بر مزار به خون خفتگان آن غزوه مي‌آمد و بر آنها سلام مي‌داد. روزى با خدمتكارش بدانجا آمد، وى به آنها درودى نگفت، ام سلمه او را مورد خطاب قرار داد و گفت چرا به آنها درود نمىفرستى به خدا قسم هر كه به آنها درود فرستد تا روز رستاخيز جوابش را تكرار مىكنند و اين سنتى است كه رسول خدا آن را بوجود آورد.()
اسماء همسر جعفر بن ابيطالب مىگويد بعد از شهادت جعفر وقتى با رسول خدا(ص) روبر شدم، آن حضرت فرمود: اسماء فرزندان جعفر كجايند. آنها را به حضور پيامبر آوردم، آنها را به سينه‌اش چسبانيد و نوازش كرد و گريست. اسماء اضافه مىكند كه من هم ناله زده و گريستم طورى كه زنها اطرافم را گرفتند. رسول خدا(ص) فرمود: اى اسماء! نگو از دورى و فراق چه كنم به سينه‌ات نزن. سپس رسول خدا از خانه خارج شد و بر دخترش زهرا وارد گرديد، فاطمه زهرا(س) فرمود :«واعماه» واى پسرعمويم را از دست دادم. و بيان كرد: «على مثل جعفر فليبك الباكيه» براى مثل جعفر سزاوار است گريه كننده بگريد. آنگاه فرمود: براى خانواده جعفر غذايى تهيه كرده برايشان ببرند زيرا آنها به سوگ جعفر مشغولند.()
حضرت على(ع) به رسول خدا(ص) عرض كرد: اى رسول خدا آيا شما عقيل را دوست داريد. فرمود: آرى به دو جهت، يكى به خاطر خود عقيل و ديگرى به خاطر علاقه به ابى طالب چونكه ابى طالب عقيل را دوست دارد من هم او را دوست دارم. بدان كه فرزند عقيل(مسلم) در محبت فرزندت حسين شهيد مىگردد. سپس رسول خدا چنان گريست كه اشكش به سينه ريخت و فرمود: به خدا شكايت مىكنم از آن مصائبى كه بعد از من به عترتم مي‌رسد.()
سوگوارى براى امام حسين(ع)
سوگوارى بر اهل بيت پيامبر بخصوص سرور و سالار شهيدان حسين بن على از بالاترين شعائر اسلامى است. اين عمل براى زنده نگه داشتن آيين حق و ارزشهاى دينى و مبارزه با ظالمان تاريخ از دستوراتى است كه بزرگان دين بر آن تأكيد داشته‌اند. عزادارى در فرهنگ شيعه همواره آميخته با عواطف واحساسات مبتنى بر عقل و منطق بوده و روحيه ايثار، حقطلبى و حق خواهى را در وجود آدمى زنده نگه مي‌دارد. گريستن در مجالس عزا نه تنها يك احساس زودگذر و مقطعى نيست بلكه نوعى پيوستگى و ارتباط عمقى و پايدار با صاحب حماسه و مؤيّد همنوايى و سوختگى دل با حوادث پيش آمده است بشرط آنكه راه و روش امامان معصوم در بوجود آوردن فضا و مقدّمات گريستن بر اباعبداللّه(ع) فرا روى عزاداران و مشتاقان آن حضرت قرار گيرد. و در سوگوارى بر امام شهيدان از جهتگيرىهاى صحيح و درست در بيان وقايع استفاده برد.
در تاريخ آمده كه حضرت باقر(ع) هشتصد درهم به منى فرستاد تا زنان نوحه خوان در آن جا براى مصائب اهل بيت نوحه خوانده و ندبه كنند و مردم را متوجه مظلوميت آنها كنند.
چونكه در مكه و مدينه مردم در خانهها مراسم عزادارى داشتند و از اوضاع سياسى و اجتماعى آگاه نبودند.()
بهره جستن از اشعار و مراثى در عزاى سالار شهيدان رويه مرسوم در ايام محرم و مناسبتهاى ويژه است كه در ابتدا، پيشوايان دين بدان مبادرت مي‌ورزيدند.
جعفربن عفان بر حضرت صادق(ع) وارد شد، آن حضرت فرمود: درباره امام حسين(ع) شعر خوبى گفته‌اى؟ عرض كردم: آرى، فرمود: بخوانيد. هنگامى كه جعفر اشعار را خواند، حضرت سخت گريه كرد و اشك از ديدگانش سرازير شد و به وى فرمود: فرشتگان مقرّب خدا گفتار تو را درباره حسين(ع) گواهى مي‌دهند، آنان نيز مانند ما گريستند. خداوند بهشت را بر تو واجب گرداند.()
پيشگامان در عزاى امام حسين(ع)
اسماء بنت عميس مىگويد: در روز ولادت امام حسين(ع) رسول خدا(ص) نزد من آمد وفرمود:اى اسماء فرزندم را بياور، حسين را در پارچه‌اى سفيد پيچيده و به دست رسول خدا(ص) دادم. حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند آنگاه وى را بر دامان نهاد و گريست، عرض كردم پدر و مادرم به قربانت براى چه مىگرييد؟ فرمود: بر اين پسرم گريه مىكنم. گفتم: او كه اكنون متولد شده است. فرمود: اسماء وى را ستمگران مىكشند كه خداوند شفاعتم را به ايشان نرساند.()
بنابر اقوال تاريخى پيامبر خدا(ص) در منزل همسرانش قضيه شهادت امام حسين را بيان نموده و بر اين واقعه گريستند. از جمله آنكه ام سلمه مىگويد: روزى رسول خدا تربتى به من داد و گفت نزد تو امانت باشد و آنگاه كه به صورت خون درآمد بدان حسينم شهيد شده است.
ام سلمه آن تربت را در شيشه‌اى ريخت و همه روزه به آن سر مي‌زد و مىگفت: اى خاك آن روز كه تو به صورت خون درآيى روز بزرگى است! اين رويداد وقتى بوقوع مىپيوندد كه روز عاشورا فرا رسيده و ام سلمه رسول خدا(ص) را در حالت رؤيا مشاهده مىكند در حالى كه گريان و ناراحت است وقتى علت ناراحتى آن حضرت را جويا مىشود مىفرمايد: فرزندم حسين كشته شده است آن زمان ام سلمه زنان هاشمى را فرا خوانده و مىگويد: اى فرزندان عبدالمطلب مرا در گريستن بر آقايمان حسين كه شهيد شده يارى دهيد.()
نه تنها رسول خدا(ص) به سوگ امام حسين خبر داد و گريست بلكه حضرت على(ع) و حضرت فاطمه(س) از شهادت فرزندشان مطلع بودند و بر حوادثى كه قرار بود در آينده پيش آيد سوگوار شدند. ابن عباس مىگويد: در سفرى كه اميرالمؤمنين(ع) به سوى صفين مي‌رفت در سرزمين نينوا توقف نمود. آن حضرت فرمود: ابن عباس اين زمين را مىشناسى، گفتم:نمىشناسم فرمود: اگر مىشناختى تا نمىگريستى از آن نمىگذشتى ابن عباس مىگويد: حضرت چنان گريست كه محاسنشتر شد و اشك از چشمانش به سينه روان شده و مانيز با او گريستيم.()
زمانى كه كاروان امام حسين از مدينه بسوى مكه به راه افتاد، زنان بنى هاشم به نوحهگرى پرداختند و گريان و پريشان در بدرقه آن پاكان روزگار ضجه مي‌زدند. امام حسين فرمودند: چرا گريه مىكنيد. زنان گفتند، چرا در اشك ريختن پيشى نگيريم در حالى كه وقتى شهيد شويد آن روز برايمان چون رحلت جدتان رسول اللّه و شهادت على مرتضى(ع)، فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبى(ع) است.
سوگند ميدهيم شما را كه مانع گريه ما نشويد خداوند ما را فداى شما گرداند و يكى از عمههاى حضرت در حالى كه گريه مىكرد گفت: گواهى مي‌دهم اى حسين كه شنيدم طايفه جن بر تو مىگريستند.()
ماتم دارى امام حسين و اهلبيت
بعد از شنيدن شهادت حضرت مسلم(ع) امام حسين بر اين حادثه گريست و دختر كم سن و سال مسلم را به سوى خويش فراخواند و با محبتى خاص او را نگريست و بر سرش دست نوازش كشيد، دخترك به امام گفت: تا كنون شما را چنين اندوهناك نديدم گمان مىبرم پدرم را كشته‌اند؟ امام در حالى كه چشمانش پر از اشك بود فرمود: دخترم من پدر تو هستم و دخترانم خواهران تو، ناله دختر در فضا پيچيد و پسران مسلم عمامه از سر كشيدند و سخت گريستند.()
هنگامى كه حضرت على اكبر(ع) فرزند رشيد امام حسين(ع) در جنگ با دشمن زخم بسيار برداشته و لحظات پايانى عمر را مىگذراند، پدر را مورد خطاب قرار داد و فرمود: پدرجان، جدم تو را سلام مي‌رساند و مىگويد: در آمدنت به سوى ما شتاب كن، آنگاه ناله‌اى زد و شهيد شد. در اين زمان صداى گريه امام بلند شد كه تا آن موقع كسى چنين گريه‌اى نديده بود، آنگاه سر على را به دامان گرفت و در حالى كه خون از لبهايش پاك مىكرد صورتش را غرق بوسه ساخت. در نقل آمده زينب(س) از خيمهها بيرون شد و فرياد مي‌زد، اى دلبندم اى فرزند برادرم و خود را روى كشته آن جوان انداخت، در اين هنگام امام بازوى خواهر را گرفت و او را به سوى حرم برگردانيد.()
غم بىكسى و بىياورى امام قلب اهلبيتش را مي‌آزرد و آنان را گريان مىنمود. يكبار كه امام مقابل لشكر اموى قرار گرفت و فرمود: اى مردم سخن مرا بشنويد و براى جنگ با من شتاب نكنيد تا آنچه شايسته شماست اندرز دهم و انگيزه خود را از آمدن به سوى شما بازگويم، اگر گفتار مرا بپذيريد و انصاف دهيد سعادتمند خواهيد شد و ديگر براى جنگ با من دليلى نداريد، اگر نپذيرفتيد و انصاف روا نداشتيد شما با هم پيمانانتان همدل شويد و درباره من هرچه مىخواهيد انجام دهيد و به من مهلت ندهيد. سخنان دلسوزانه و هدايتگر امام در خيام حرم غوغايى برپا كرد، چنانچه زنال آل طه و دختران رسول خدا طاقتشان كم شد و با صداى بلند گريستند. صداى شيون آنها موجب شد امام سخن خويش را قطع كند و عباس و على اكبر(ع) را مأمور نمايد تا آنان را تسلّى دهند و آرام سازند. بانوان حرم صداى خود را در سينه حبس كرده و آرام آرام گريستند.()
در شب عاشورا امام مقابل خيمه نشسته بود در حالى كه به شمشيرش تكيه داده بود لحظه‌اى به خواب رفت.زينب با شنيدن هياهوى لشكر دشمن بسوى برادر آمد و گفت: صداى همهمه دشمن است؟ امام در حالى كه سر را بلند مىكرد فرمود: هم اكنون رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود: به زودى نزد ما خواهى آمد. زينب با شنيدن اين سخن بر چهره زد و فرياد برآورد: اى واى بر من، امام او را دلدارى داد و فرمود: خدايت رحمت كند آرام گير تا دشمن ما را ملامت نكند، و چون بانوان حرم هنگام خداحافظى آن حضرت به شيون و زارى پرداختند امام آنها را به خويشتن دارى فراخواند و در حالى كه سكينه دخترش را به سينه چسبانده و اشك چشمانش را پاك مىكرد فرمود: سكينه جانم بدان گريههاى تو بعد از مرگ من طولانى خواهد بود دل مرا تا زمانى كه جان در بدن دارم با اشك حسرت مسوزان، آنگاه سكينه پرسيد: پدرجان آماده مرگ شده‌اى، حضرت از بى ياورى سخن گفت و بانوان حرم با شنيدن كلام وى زار و زار گريستند.()
سوگوارى در مشهد كربلا
هنگامى كه امام حسين(ع) در كربلا به شهادت رسيد نخستين كسى كه بر او گريست و نوحه خواند خواهرش حضرت زينب(س) بود. قروة بن قيس حنظلى نقل مىكند:به خدا سوگند فراموش نمىكنم كه دختر على(ع)
براى برادرش سوگوارى مىكرد و با صوتى حزين و قلبى داغدار روضه مىخواند و مرثيه سرايى اين بانو دوست و دشمن را متأثر كرد. و چون بازماندگان امام با ديدن ذوالجناحى كه با يال خونين و زينى واژگون از گودال قتلگاه به سوى خيمهها آمد صدا به ناله بلند كردند و به سوى مقتل شتافتند دشمن براى غارت اموال به خيام حرم حمله ور شده و فرياد مي‌زد: «احرقوا بيوت الظالمين» زنان و كودكان با سوز و آه ندا مي‌دادند واغوثاه، وامحمدا، واعليا، واحسنا و واحسينا. حادثه حمله به خيمهها و فرار زنان و كودكان چنان جانسوز بود كه حضرت زين العابدين در تمام عمر از آن به تلخى ياد مىكرد و بر آن مىگريست.()
سپاه كفر، خاندان امام را با پاى برهنه و شيون كنان از خيمهها بيرون راندند تا به اسارت ببرند زنان و دختران آنها را از قتلگاه حسين بردند وقتى آنها را از كنار كشتگان عبور دادند صيحه زده و بر صورت مي‌زدند، راوى مىگويد: به خدا زينب دختر على از يادم نمي‌رود كه با صداى غمناك و دلى پر درد بر حسين مىگرييد و ناله مي‌زد: اى محمد كه فرشتگان آسمان بر تو درود فرستادند، اين حسين توست كه بخون آغشته و اعضايش از هم جدا شده و اين دختران تو اند كه اسير گشته‌اند و سپس سكينه بدن امام را در آغوش كشيد و گريست تا اينكه جمعى از حاضران او را از جسد پدر جدا كردند.() و دختر ديگر امام وقتى در قتلگاه كنار پدر قرار گرفت در حالى كه به شدت مىگريست شانه پدر را گرفت و انگشتان را بر ديده خود مىماليد و مىگفت: آيا نمىنگرى بر اوضاع ما و دلهاى غمگين ما و تازيانه خوردن عمه‌ام. از مرثيه سرايى او چشمها گريان و اشكها روان گرديد.()
مصقله مىگويد از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمود: چون امام حسين(ع) شهيد شد همسرش ـ رباب ـ براى او مجلس ماتم به پا كرد. زنان نيز با او سوگوارى كرده چنان اشك ريختند كه اشك چشمانشان خشك گرديد در آن جمع كنيزى بود كه گفت: خوردن سويق اشك چشم را زياد مىكند همسر امام طعامى چنين خواست تا از خوردنش توانايى بيشترى بر عزادارى امام حسين بيابد.()
سيل اشك در كوفه
هنگامى كه اسيران كربلا را وارد كوفه كردند مردم جمع شده به تماشا پرداختند، ام كلثوم رو به آنها كرده و گفت: از خدا و رسولش شرم نمىكنيد به دختران و زنان پيغمبر نگاه مىكنيد، يكى از زنان اهل كوفه سر خود را از غرفه‌اى بيرون آورد و گفت: شما از كدام اسيران هستيد؟ گفتند: ما اسيران آل محمديم، در اين هنگام براى آنان نان و خرما آوردند ام كلثوم فرياد زد: اى كوفيان صدقه بر ما حرام است و لقمه را از دست بچهها مىگرفت. مردمى كه حاضر بودند از شدت تأثر اشك مي‌ريختند و چون صداى گريه بالا گرفت. حضرت فرمود: مردان شما ما را مىكشند و زنانتان بر ما گريه مىكنند؟ در اين زمان دشمنان سر امام را بر نيزه كرده نزد اسرا آوردند، زينب(ص) از اين صحنه بسيار غمگين شد، سر بر محمل نهاد و ناله سر داد و گفت: اى هلال من كه به كمال رسيدى اما خسوف تو را فرا گرفت و غروب كردى، من هيچ گاه گمان نداشتم، اى پاره دلم كه چنين روزى در سرنوشت ما پيش آيد، برادر من با دختر كوچكت فاطمه سخن بگو كه نزديك است دلش از شدت مصيبت آب شود.()
مردمى كه سخنان دختر على(ع) را مىشنيدند حدود بيست و پنج سال پيش دوران 5 ساله حكومت على(ع) را تجربه كرده و بسيارى از زنان تماشاگر، شاگردان مدرسه زينب بودند. زينب(س) كه فضا را مناسب ديد به ايراد خطبه پرداخت و به آنها بانگ زد كه ساكت باشيد و پس از حمد پروردگار آنان را از عاقبت كارشان ترساند، طورى كه مردم حيرت زده كوفه دستانشان را به دندان گزيدند و در مقابل اين سؤال حضرت كه از آنها
پرسيد؟ اگر رسول خدا از شما بپرسد اين چه كارى بود كه انجام داديد به گريه افتادند، آنگاه امام سجاد(ع) به تسلّى عمه داغدارش آمد و فرمود: عمه جان آرام باشيد آنان كه مانده‌اند بايد از رفتگان خود عبرت گيرند و خدا را سپاس كه تو عالمه غير معلمّه‌اى و نياموخته دانايى، گريه و زارى ما رفتگان را باز نمىگرداند. پس از خطبه زينب(س) سخنان كوبنده و حكيمانه همراه با تأثر فاطمه صغرى در جمع كوفيان سبب شد آنان بر داغ اهل بيت بلند بگريند. و در پايان سخن آن حضرت بگويند: اى دختر پاكان بس است دلهايمان را به آتش كشيدى، سينههاى ما را بر افروختى و درونمان را گداختى.() راوى مىگويد از گفتار و مرثيه سرايى آن عزيزان مردم چنان گريستند كه هيچگاه ديده نشد مرد و زن مثل آن روز بگريند.
زمانى كه اهلبيت را به مجلس ابن زياد در كوفه وارد نمودند وى به سر امام كه مقابلش نهاده بود مىخنديد و با چوب دستى بر دندانهاى حضرت مي‌زد، انس بن مالك و زيدبن ارقم كه از حاضرين جلسه بودند بدين كار اعتراض كردند. زيد از جا برخاست و گفت: شما پسر فاطمه را كشتيد و فرزند مرجانه را امير خود كرده‌ايد به خدا، نيكان شما را خواهد كشت و بدان را بنده خود مىنمايد از رحمت الهى دورباد كسى كه به ذلّت و ننگ رضايت دهد. سپس ابن زياد سخنانى بر زبان آورد كه بخشى از آن چنين بود :«خداوند با كشتن حسين و سركشان و نافرمايان خاندان او، دل ما را شفا داد» حضرت زينب(س) گريست و فرمود: به جان خودم سوگند بزرگ فاميل مرا كشتى و شاخههاى مرا بريدى و ريشه هايم را بركندى اگر شفاى دل تو در اين است باشد. رباب همسر امام كه در مجلس حاضر بود سر مطهر امام را كه نزد ابن زياد بود برداشت و در آغوش گرفت و گريه سر داد و گفت: آه حسين جان، من فراموش نمىكنم حسين را و فراموش نمىكنم نيزههايى كه بر بدن او وارد ساختند و فراموش نمىكنم كه دشمنان جنازه پاره پاره حسين تشنه لب را روى خاك گرم كرب و بلا واگذاشتند. پس از اين قضايا ناله و نوحه اهل كوفه اعم از زن و مرد براى اسيران ادامه پيدا كرد تا كه‌ام كلثوم به گريه گفت:اى اهل كوفه واى بر شما، چرا به برادرم حسين چنين جسارت كرديد، اموالش را غارت و خانواده‌اش را اسير نموديد مرگ بر شما باد! و سپس اشعارى سوزناك خواند صداى ضجه زنان كه پريشان حال بودند مجلس را فرا گرفت.()
عبيداللّه بن زياد كه از برگزارى چنين مجلسى سرافكنده شده بود، فرمان داد اهلبيت را در خانه‌اى نزديك مسجد اعظم كوفه جاى دهند. حضرت زينب(س) كه قلبش از جفاى مردمى كه با شمشير بنى اميه امام به حق را ناحق كشتند، شكسته و پرملال بود فرمود: هيچ زنى از نژاد عرب به ديدارشان نيايد مگر كنيزان كه ايشان نيز مانند آنها اسيرى ديده‌اند.()
در راه شام و بارگاه يزيد
از كوفه تا شام كاروان اسرا در بيست منزل فرود آمدند و حوادث تلخ و عبرت‌آموز زيادى اتفاق افتاد.
در برخى توقف گاهها نسبت به آنها جسارت و بى ادبى مىشد و دلهاشان را مىگداخت و در بعضى منازل با شناخت اسراء و شهدا اجازه نمي‌دادند اهل بيت را در كوچه و بازار بگردانند و سر شهداء را بر نيزه كنند.
نقل شده با فرا رسيدن شب در سرزمين نخله ـ يكى از توقف گاهها ـ ماتم سرايى بود كه در عزاى حسين بن على(ع) سوگوارى مىكرد و در طول شب صداى گريه و نوحهگرى بلند بود و نغمه‌اى بسيار كه جان را مىگداخت. زنان دانستند كه جنيان بر ماتم و مصيبت حسين ندبه كرده و نوحه مىخوانند و از اين واقعه سياهپوش شده و اشك آنان به خاطر عزاى بازماندگان حسين است.() در منزل نصيبين، مردم، شهر را زينت داده و آماده ورود كاروان اسرا بودند، نيزه دارى كه سر امام را حمل مىكرد اسب
خود را به پيش راند كه ناگهان اسب ايستاد و سر امام از بالاى نيزه بر زمين افتاد، ابراهيم موصلى آن را برداشت و خوب نگاه كرد و شناخت آنگاه فرياد برآورد: مردم اين سر حسين بن على(ع) است كه اهل شام او را كشتند. در همان حال دختر اميرالمؤمنين ديدگان خود را به جمال نورانى حسين دوخته و به آرامى اشك مي‌ريخت و مىفرمود: با ستم ما را شهره مردم مىكنيد در حالى كه خداوند بر پدر ما وحى مىفرستاد اى بدترين مردم از رحمت خداوند عرش بدور باشيد.()
با رسيدن به شهر شام مأموران در حالى كه اسيران آل محمّد را به رسيمانهايى بسته بودند وارد مجلس يزيد كردند. زينب كبرى(س) با ديدن سر بريده برادر از شدت مصيبت ناله‌اى جانسوز از دل بركشيد و فرياد زد: اى حسين، اى حبيب رسول خدا، اى فرزند مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا سرور زنان، اى پسر دختر مصطفى، راوى مىگويد به خدا قسم از اين سوز جانكاه هر كس در آن مجلس بود به گريه افتاد.()
مردى از اهالى شام مىگويد: وقتى يزيد ملعون با چوب خيزران بر لب و دندان امام حسين مي‌زد زنى را ديدم كه با دستهاى بسته و چشمانى گريان كه از سوز دل مىناليد و آهسته مىگفت: اى برادر كاش خواهرت زينب تو را به اين حال مشاهده نمىكرد.
وقتى دختران امام حسين اين وضع را مشاهده كردند، صدا به گريه بلند نموده و از شدّت تأثر به عمه خود پناهنده شدند و گفتند عمه جان: يزيد با چوبدستى دندانهاى پدر ما را مي‌زند؟ زينب(س) برخاست دست به گريبان برد و به زبان حال گفت: آيا چوب مي‌زنى! دستت شل باد، اين سر و صورت از چهرههايى است كه سالهاى طولانى براى خدا سجده كرده است.()
در اين هنگام حضرت خطبه‌اى خواند و در ضمن آن سوگوارانه گفت: چه كنم كه چشمها پراشك و سينهها سوزان است و مايه شگفتى است كه افراد نجيب حزب خدا در جنگ با احزاب شيطان كه بردگان آزاد شده بودند كشته مىشوند و خون ما از سرپنجههاى شما مي‌ريزد.
و آنگاه كه يزيد از اصل و نسب اسيرانى كه مقابلش ايستاده بودند پرسيد؟ دختر امام حسين(ع) فرمود: اى يزيد اينها دختران رسول خدا هستند كه اسير تو شده‌اند و با بيان او، همه اهل مجلس به گريه افتادند و زنى از بنى هاشم براى امام حسين اينگونه ندبه و عزادارى كرد: اى حبيبا، اى سرور خاندان، اى فرزند محمد، اى پناه بيوه زنان و يتيمان، اى كسى كه توسط فرزند زناكارى كشته شدى، گويند هر كس صداى اين زن را شنيد ناله زد و گريست.
اولين مجلس سوگوارى امام حسين را بنابر قولى رباب همسر امام در شام به مدت 3 روز برپا كرد.
وقتى يزيد از بيدارگريهاى امام سجاد(ع) و ديگر بازماندگان امام حسين(ع) عرصه را بر خود تنگ ديد. بخصوص اينكه مردم از ماهيت و اصالت كاروان اسرا مطلع گرديدند اجازه داد خانواده امام براى گراميداشت آن حضرت و يارانش مجلس ماتم به پا كنند و حضرت زينب(س) و همراهان در “دارالحجاره” هفت روز عزادارى كردند و بسيارى از زنان اموى و قريشى در آن شركت كردند. سوگوارى اهلبيت در دمشق سبب شد، هيچ زن قريشى نماند مگر آنكه لباس سياه به تن كند.()
دختر عقيل بن ابى طالب براى حسين و همراهان شهيدش مرثيه مىخواند و مىگفت: اى چشم من با اشك و ناله بگرى و اگر ندبه كردى براى آل پيامبر زارى كن، شهيدانى كه شش نفرشان از نسل على و 5 نفرشان از صلب عقيل بودند.
ناله هايى در نينوا
وقتى كاروان اسرا را به درخواست خودشان آماده حركت به مدينه كردند. آن جمع عزادار به راهنماى مسير گرفتند ما را از كربلا عبور بده تا به زيارت درگذشتگان برويم. نوحه سرايان اهل بيت وقتى به كربلا رسيدند، سه روز در آنجا عزادارى كردند صداى نالهشان خاموش نمىشد و اشك چشمانشان بند نمي‌آمد. حضرت زينب كه در اين زمان جاى خالى برادرش را احساس مىكرد با نالههاى جانكاه به سوگوارى پرداخت و دلهاى همه را جريحه‌دار كرده و مىفرمود: اى واى برادرم، حسين جان، محبوب دل پيامبر خدا، اى فرزند مكه و منى اى پسر فاطمه و پسر على مرتضى.
در تاريخ آمده رباب همسر امام حسين(ع) كه با كاروان اسرا همراه بود، شب و روز بر آن حضرت گريست و حتى زير سايه نمي‌رفت و مىگفت: شوهرم را در برابر تابش خورشيد كشتند.()
بعضى مورخان مىگويند: وقتى كه اهل بيت به كربلا وارد شدند جابربن عبداللّه انصارى و جمعى از بنى هاشم نيز براى زيارت قبر امام حسين وارد آن سرزمين شده‌اند. آنان پس از ملاقات يكديگر گريه و ناله سر داده و به عزادارى پرداختند، اهالى روستاهاى اطراف كربلا بخصوص زنان كه در آن نواحى بودند جمع شده و چندين روز بساط ماتمسرايى به پا كردند. ايام ورود جابر به سرزمين كربلا را چهل روز پس از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در سال 61 هجرى مي‌دانند از آن زمان تا حال شيعيان اربعين امام را در سراسر جهان به عزادارى پرداخته و براى تجديد پيمان بر مزار مشك بويش گرد آمده، خاك آن را توتياى چشم خويش كرده و بر غربتش مىگريند.
مدينه شهر پيغمبر
امام سجاد(ع) پس از سه روز اقامت در كربلا و نوحه خوانى و ماتمسرايى اهل بيت، مشاهده نمود زنان همواره از قبرى نزد قبرى ديگر رفته و اشك مي‌ريزند. لذا تصميم گرفت قافله را به سوى مدينه حركت دهد نزديك مدينه كه رسيدند امام بشيربن جذلم را كه شاعرى توانا بود مأمور كرد خبر آمدن قافله را به مردم مدينه برساند و جريان شهادت امام حسين(ع) را اعلام كند.بشير مىگويد بر اسبم سوار شده تا به مدينه رسيدم، به مسجد پيامبر رفته و صدا به گريه بلند كردم و شعرى اين گونه سرودم:
يا اهل يثرب لامقام لكم بها قتل الحسين فادمعى مدرار
الجسم منه بكربلاء مضرّجٌ و الرأس منه على القناة يدار
اى مردم مدينه، مدينه ديگر جاى ماندن نيست، از اين ديار رخت
بربنديد، زيرا حسين كشته شد از اين رو اشك از چشم من روان است كه جسم شريفش در كربلا ميان خاك و خون افتاد و سر مقدّسش بر نيزهها در شهرها گردانده شد.
وقتى اين خبر به مردم مدينه رسيد از كوچك و بزرگ، زن و مرد، از مدينه بيرون شده به استقبال اهل بيت آمدند. بشير مىگويد: هيچ زنى نماند جز آنكه از پشت پرده بيرون آمده و بر سر و صورت مي‌زد و از آن ميان زنى بر امام نوحه سرايى مىكرد و مىگفت: اى خبر دهنده شهادت حسين اندوه مرا نسبت به اباعبداللّه زنده كردى و زخمى در دلهاى ما پديد آوردى كه مداوا نمىشود و باز او مىگويد: من هيچ روزى را در تمام عمرم به ياد ندارم كه بيشتر از آن روز مسلمين گريه كنند و روزى تلختر از آن روز براى مسلمين سراغ ندارم.()
ام لقمان و دختر عقيل و خواهر حضرت مسلم به همراه خواهرانش ام هانى، اسماء رمله و زينب با خبر شهادت امام حسين(ع) از خانه بيرون آمده و براى كشته شدگان دشت كربلا گريه و زارى نمودند. ام سلمه همسر پيامبر اكرم، بر قاتلان سيد الشهدا لعنت كرد و چنان گريست كه بيهوش شد. ام لقمان در ابياتى اينگونه مرثيه سرايى مىكرد: چه پاسخ مي‌دهيد اگر پيامبر به شما بگويد پس از رفتن من با عترت و خاندانم چه كرديد، شما كه آخرين امّتها بوديد. با رفتن من عدّه‌اى را اسير و بعضى را به خون آغشته نموديد پاسخ نصيحتهاى من به شما اين نبود كه درباره نزديكانم چنين بدى كنيد.()
عزادارى اهل مدينه و خاندان رسول خدا(ص) روزها و شبهاى متوالى ادامه داشت و از تمامى منازل صداى گريه بلند بود طورى كه اشك عزاداران به پايان رسيد و چشمانشان در معرض خطر قرار گرفت و گلوى بانوان از شدت نوحه سرايى خشك گرديد.
در حديث حضرت صادق(ع) آمده است كه زنان هاشميات تا مدت پنج سال عطر و خضاب استعمال نكردند و روغن به سر و صورت نزدند تا آنكه مختار سر عبيداللّه را به مدينه فرستاد.()
رباب همسر امام حسين(ع) در مدينه مجلس ماتم به پا كرد و بر شهادت شوهر، فرزندان و ياران اباعبداللّه گريست، زمانى كه اشراف قريش از وى تقاضاى ازدواج كردند در جواب آنها گفت: من عروس پيامبرم و نمىخواهم عروس ديگرى باشم.
از سوگواران شهر مدينه، ام البنين همسر على و مادر عباس و سه برادرش در كربلا بود. وى هر روز در مدينه به بقيع مي‌رفت و بر شهداى كربلا با ناله‌اى سوزناك گريه مىكرد، به طورى كه مردم مدينه جمع شده و گريههايش را مىشنيدند و با او همراهى مىكردند. وى در اشعارى كه مىخواند چنين مىگفت: مرا ام البنين نخوانيد چون با اين نام ياد فرزندانم مىكنم. آن وقت پسرانى داشتم كه به اين اسم معروف شدم ولى حالا كه آنها را از دست داده‌ام ديگر مايل نيستم به اين نام خوانده شوم.
زينب(س) جهت عرض تسليت كنار مسجد پيامبر مي‌آمد و با گريه‌اى جانسوز چنين مىگفت: اى جد بزرگوار خبر وفات برادرم حسين را آورده‌ام و آنگاه كه چشمش به امام سجاد مي‌افتاد داغش تازهتر مىشد.()
امام سجاد(ع) در بيان سوگ خود مىفرمود: خود ديدم پدر و برادران و
خويشاوندانم را كشتند و بدن آنها را در بيابانها رها كردند. اكنون چگونه آن مصائب را فراموش كنم. من وقتى كه ميدان جنگ كرب و بلا و بدن متلاشى شده عزيزان فاطمه را از نظر مىگذرانم گريه گلويم را مىگيرد و آن هنگامى را كه خواهران و عمههاى من از اين خيمه به آن خيمه فرار مىكردند، هرگز فراموش نمىكنم.()
تأثيرپذيرى زنان از حماسه كربلا
زنان جامعه ايران با الهام از قوانين حيات بخش اسلام و تبعيت از راه و روش حماسه آفرينان نهضت حسينى در تمامى برهههاى تاريخى، بارزترين چهره زن مسلمان، فداكار و مبارز را به تصوير كشيده و ثابت نمودند با تأثيرپذيرى صحيح از الگوهاى مناسب مىتوان با حفظ ارزشهاى الهى به حقوق سياسى، اجتماعى و مذهبى خويش نائل آيند. به ثمر نشستن نهال انقلاب اسلامى، پيروزى ملت ايران در جنگ تحميلى و پيشرفت همه جانبه در عرصههاى داخلى و خارجى در ساليان اخير از حضور فعال و مستمر قشر زنان به عنوان مشوّق، راهنما و همفكر در كنار مردان حكايت دارد.
با مرورى در حوادث صد ساله اخير، دفاع زنان مسلمان و مبارز را در قضيه كشف حجاب رضاخانى شاهد هستيم، مردمانى كه با تأسى به پيشوايان دينى و خالقان حماسههاى بى نظير، چون كربلا، برگ زرّينى را در تاريخ كشور ما رقم زدند و از معنويت و فرهنگ اين كشور در مقابل هجمه استعمار كه سعى در مسخ ارزشهاى انسانى داشت پاسدارى نمودند.
كشف حجاب
كشف حجاب كه با نقشه استعمار و استبداد غرب و با هدف سست نمودن اصالتهاى دينى و ترويج فرهنگ بيگانه و با دست رضا شاه قلدر صورت پذيرفت از آنجا منشأ گرفت كه استعمارگران انگليسى در طى ساليانى كه در سرزمينهاى اسلامى بخصوص ايران به غارت هستى اين ملت مشغول بودند، دريافتند كه عفت و حجاب زن، همچون دژى محكم و نفوذناپذير در مقابل توفانهاى تيره و اسارت زاى غرب در زنان مصونيت ايجاد كرده و تا وقتى كه بانوان در سنگر چادر و حجاب هستند چنگال تجاوز و غارت استعمار به آنها نخواهد رسيد. بنابراين به فكر انهدام اين دژ افتادند تا بتوانند زن مسلمان را از سنگر حافظ ارزشها به گرداب اضمحلال و انحراف بكشانند.”مستر همفر” جاسوس انگليس در ممالك اسلامى در خاطرات خود نوشته است :«در مسأله بى حجابى زنان بايد كوشش فوق العاده‌اى به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بى حجابى و رها كردن چادر مشتاق شوند…پس از آنكه حجاب زن را با تبليغات وسيعى از ميان رفت، وظيفه مأموران ما آن است كه جوانان را به عشق بازى و روابط نامشروع با زنان تشويق كنند و بدين وسيله فساد را در جوامع اسلامى گسترش دهند، لازم است زنان غير مسلمان كاملاً بدون حجاب ظاهر شوند تا زنان مسلم از آنان تقليد كنند.»()
عملى ساختن برنامه مذكور نياز به دو عامل داشت: يكى زمينه فرهنگى، اجتماعى براى تجدّدطلبى و گرايش به مظاهر غربى و مبارزه با حجاب به عنوان علت عقب ماندگى زنان از پيشرفت و تمدّن و دوم عاملى كه بتواند با زور به ارزشهاى معنوى پشت پا زد، سرسپرده انگليس باشد و رضاخان بهترين مهره براى انجام اين كار بود.
يورش عليه ارزشها
زمانى كه از طرف رضاشاه، و مأموران حكومتى كشف حجاب به اجرا
درآمد، دختران دانش‌آموز با حجاب از ورود به مدارس منع شدند و از سوار شدن زنان محجبه به اتوبوس جلوگيرى كردند و به محض مشاهده زنى با حجاب، او را تعقيب نموده و چادر و روسرى او را از سرش كشيده و پاره مىكردند و حتى زنان را تا داخل خانه دنبال كرده و صندوق لباسشان را مورد بازديد قرار مي‌دادند. اين آزار و اذيّتها نه تنها به زنهاى شهرى مي‌رسيد بلكه بانوان ساكن در روستاها و زنان عشاير كه با لباسهاى محلى و سنتى زندگى مىكردند را شامل مىشد، در بعضى شهرها از متصدّيان حمامهاى زنانه تعهّد گرفته بودند كه هيچ زنى بدون كلاه راه ندهند.() در تاريخ آمده است :«در شهر كوچك كاشمر، رئيس شهربانى وقت روى تپه مرتفعى در حاشيه شهر مي‌ايستاد و با دوربين نگاه مىكرد اگر از دور زنى با چادر در حركت بود به پاسبانها فرمان مي‌داد با اسب بتازند و او را دستگير نموده و چادرش را پاره كنند و كم نبودند زنانى كه مأموران چادر آنها را برداشتند و آنها از شدت حزن و افسردگى اين عمل دق كردند و از دنيا رفتند و چه بسيار مادرانى كه از اضطراب سقط جنين كردند.»() امام خمينى در اين خصوص فرموده‌اند:
«خدا مي‌داند كه به اين ملت چه گذشت، در اين كشف حجاب، حجاب انسانيت را پاره كردند…علما را وادار كردند كه با سرنيزه كه با زنهايشان در مجالس جشن، يك همچو جشنى كه با خون دل مردم، با گريه تمام مىشد ـ شركت كنند…در بعضى از جشنها آن قدر گريه كردند مردم كه اينها از آن جشن اگر حيايى داشتند پشيمان مىشدند.»()
مقاومتى دليرانه
زنان غيرتمند ايران با استعانت از درگاه الهى و بهرهگيرى از آموزههاى دينى و اقتدا به بزرگ بانوان حرم نبوى، چون حضرت زينب، ام كلثوم و ديگر زنان دشت كربلا ضمن مقاومت و ايستادگى در مقابل حاكمان جور كه به زور آنها را وادار به كشف حجاب مىنمودند و به مجالس جشن و بىحجابى مىبردند مىگريستند و چنين برنامههايى را به مجلس شام و اسارت زنان اهل بيت عصمت و طهارت تشبيه مىكردند. و در برابر موج بى دينى و بى حجابى كه دست نشاندگان استعمار برايشان پديد آورده بودند شكيبايى مي‌ورزيدند. عدّه‌اى از آنها براى مدّت طولانى از منزل بيرون نمي‌آمدند و با اينكه در منزل حمام نداشتند ا ز رفتن به كوچه و استفاده از حمامهاى عمومى خوددارى مىكردند و بوسيله آبى كه در خانه گرم مىكردند استحمام مىنمودند.() «بعضى از خانوادهها از رفتن دخترانشان به مدرسه چونكه بايد بى حجاب مىشدند، جلوگيرى بعمل آورده و نشستن در خانه را به بى حجابى و اختلاط زن و مرد ترجيح مي‌داند البته زنان مؤمن و متعهد به موضعى انفعالى بسنده نكردند و در قيامهاى گسترده از جمله تجمع در مسجد گوهر شاد مشهد اعتراض خود را به اين لجام گسيختگى كه دشمنان دين و قرآن برايشان تهيه ديده بودند ابراز داشتند، آنها با حضور در جلسه سخنرانى شخصيتهايى چون بهلول و نواب احتشام، گوش مي‌دادند و وقتى خدمه و پاسداران حرم دستور داده چادر و چارقد از سر آنان بكشند. زنان مسلمان در مقابل اين عمل مقاومت كرده و از جلو ديد مأموران متوارى مىشدند طورى كه بعضى از آنها پس از تعقيب عاملان رژيم شاهى دچار بيمارى شده و فوت نمودند.»()
در يكى از شهرستانها سرهنگى از همسر رئيس فرهنگ و مدير مدرسه‌اى خواسته بود در طرفين او قرار گرفته و در جشن كشف حجاب حضور يابند، زنان مذكور تقاضاى او را رد كرده و به حرفش گوش ندادند.() امام خمينى در پيامى به قيام مردم در اين حركت اشاره كرده و مىفرمايد:
«زنهاى ايران هم قيام كردند بر ضدّش و تو دهنى به او زدند كه ما نمىخواهيم اين طور چيزى(كشف حجاب) را و ما بايد آزاده باشيم و اين مردك مىگويد آزاديد، ليكن حتماً بدون چادر و بدون روسرى توى مدارس برويد. اين
آزادى است.»()
زنان متديّن و مبارز ايران نه تنها مورد تمجيد و تحسين علما و رهبران دينى قرار مىگرفتند بلكه مقاومت آنها در تمام زمينهها از ديد دشمن نيز دور نماند. مورگان شوستر در كتاب اختناق ايران مىگويد:
«درود و عزّت بى حد به زنان رو بسته ايران باد، وى به عزم سيصد زن شجاع اشاره مىكند كه با چادر سياه و نقاب سفيد در حالى كه بسيارى از آنان در زير لباس طپانچه داشتند به مجلس رفتند تا نمايندگان را از تسليم كشور به بيگانگان بر حذر دارند. آن بانوان شجاع به گفته اين نويسنده آمريكايى اعلام داشتند: اگر وكلاى مجلس در حفظ شرف و عزّت ايران بخواهند مسامحه به خرج دهند و يا ترديد نمايند هم آنان و هم شوهران و فرزندان خويش را خواهند كشت تا لااقل اجسادشان گواهى بر شرف ايرانى باشد.»()
و اين چنين حركتى زائيده بينش و طرز تفكر آن قشر از زنانى است كه به اصالت برنامههاى مذهبى پايبند بودند و حتى حاضر شدند جان خود را در اين مسير از دست بدهند. اعتقاد زنان ايرانى خصوصاً در بحبوه انقلاب اسلامى به حجاب به عنوان شعارى مقدّس چنان متداول گشت كه آنها با رعايت اين واجب الهى احساس سربلندى و عزّت نموده و در سنگر حجاب به پاسدارى از حريم خانواده، كشور و تعاليم دينى پرداخته و مىپردازند.

پىنوشتها:ـــــــــــــــــــــــ
. بحارالانوار، ج 22، ص .157
. سيره نبويّه، ابن هشام، ج 3، ص .99
. مغازى، واقدى، ج 1، ص 318 ـ .313
. بحارالانوار، ج 21، ص .63
. همان، ج 22، ص .228
. مقتل الحسين، مقرّم، ترجمه عزيزاللّه عطاردى، ص .109
. مقتل الحسين، ص .127
. ينابيع المودة، قندوزى، ص 318، باب .60
. بحارالانوار، ج 45، ص .230
. نفس المهموم، محدث قمى، ترجمه ابوالحسن شعرانى، ص .42
. بحارالانوار، ج 45، ص 89 ـ .88
. الدمعة الساكيه، ج 2، ص 247، معالى السبطين، سيد مرتضى عسگرى، ص .266
. لهوف، سيد بن طاووس، ص .114
. تاريخ طبرى، ج 5، ص 424، اعيان الشيعه، سيد محسن امين، ج 1، ص .599
. نفس المهموم، ص .270
. بحارالانوار، ج 45، ص .58
. لهوف، ص .133
. مقتل الحسين، ص .359
. اصول كافى، ج 1، ص .466
. بحارالانوار، ج 45، ص 115 ـ .114
. احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 29 و .104
. بحارالانوار، ج 45، ص 109 ـ .103
. الدمعة الساكيه، ج 5، ص .53
. همان، ص 64، مقتل ابومخنف، ص .113
. معالى السبطين، ج 2، ص 123 و .130
. همان، ص .155
. همان، ص .156
. بحارالانوار، ج 45، ص 139 ـ .137
. نفس المهموم، ص .274
. لهوف، ص 198 ـ .197
. ترجمه ارشاد مفيد، ج 2، ص .129
. مقتل الحسين، ص .455
. نفس المهوم، ص .275
. مقتل الحسين، ص .36
. خاطرات همفر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، ص .84
.مجله پيام زن، سال ششم، شماره 11، ص .42
. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، علامعلى حدادعادل، ص .48
. زن از ديدگاه امام خمينى، ص .139
. خاطرات سياسى، بهلول، ص .13
. قيام گوهرشاد، ص .152
. اروپائيان و لباس ايرانيان، سيد حسام الدين شريعت پناهى، ص .297
. صحيفه نور، ج 2، ص 30 و .66
. اختناق ايران، مورگان شوشتر، ترجمه اسماعيل رائين، ص.241