از مارکسیسم لنینیسم تا استالینیسم

قسمت دوم
استاد جلال الدین فارسی
عضو ستاد انقلاب فرهنگی
اشاره:
مارکسیسم دارای دو جز است:
۱- نظریه ای درباره ی طبیعت که ماتریالیسم دیا لکتیک نام دارد.
۲-ماتریالیسم تاریخی، یا فلسفه ی مادی تاریخ، ازمجموع این دو جزء جهان بینی مارکسیسم بوجود می آید.طبق تعریفاتی که از مارکس نقل کرده اند از آن گاهی تعبیر به جهان بینی، و گاهی به فلسفه وزمانی به نظریه کرده اند.
***

مارکس طبق مدارکی که ذکر کرده ام می گوید: یک نظریه درشرایط خاص بوجود می آید – وشرایط را هم معین کرده است – و یا به پای آن فکر نیز تعبیر پیدا می کند.چنانچه ابتدا انسان از میوه¬ها و دانه های موجود درطبیعت استفاده می کرد،کم کم ماهی صید کرد، بعد ها شکار اضافه شد،بعدگله داری، و بالاخره کشاورزی، این مراحل تحول است درشیوه تولید انسان،بعد مبادله، پا به پای شیوه های تولید درچند مرحله تکامل پیدا کرد.هرشیوه ی تولید ی هم تکامل پیدا کرد.یک روز ماهی را باقلاب صیدمی کردند، و امروز با ناوگانهای عظیم. هم چنین است مکانیزه شدن کشاورزی،البته مارکس به ذهنش راه نیافته بودکه صنعت دردنیا این چنین پیشرفت کند و به نیروهایی از اتم و انرژی های حیرت آور دیگر دست پیدا کند.
بیچاره نمی دانست که با پیشرفت تکنولوژی تعداد کارگران کم می شود یعنی ده نفر برای یک میلیون نفر کار می کنند.او خیال می کرد که کارگران زیاد می شوندو روی وسائل پیشرفته کارمی کنند. سرمایه دارها هم یک مشت می شوند و بزرگها کوچک ها را می خورند، مثل ماهی های بزرگ که کوچک ها را می خورند.
نمی دانست که شرکتهای سهامی درست می شود که هشت میلیون سهام دار داردو بجای اینکه ماهی های بزرگ ماهی های کوچک ر ابخورند،کوچک ها زیاد شده اند، علت اینکه اروپای غربی کمونیست نمی شوند این است که فهمیده اندکه این حرفها نادرست است. کمونیستها پس از آن که از اروپای غربی ومردم تحصیل کرده آن مایوس شدند، رو آوردند به کشورهای غربی،و موج سرخی ایجادکردند. حالا هم به کشور ما آمده اند که از یک محاصره ی اجتماعی و فکری نجات پیداکرده ایم، می خواهند فرصت را ازدست ما بگیرند و فکرخودشان رانشر بدهند تا افراد ما پوچی حرفهای آنها را بفهمند،مدتی انرژی مارا تلف کنند.
نظریه مارکس این است که وقتی شیوه ی تولید اقتصادی رشد و تحول پیدا کرد بدون آنکه به کار برندگان آن بدانند که چرا و به چه کیفیتی تحول پیدا کرده است، جبرا روابط تولیدی جدیدی بین آنها ایجاد می شود و بین این روابط تولید با شیوه ی تولید یک هماهنگی است وبرای اینکه انسان محتاج به لباس وسوخت و غذا است وباید کالاهای مختلف تولید کند، درتلاش با طبیعت علم تغییر می کندو روابط ثابت چند هزار ساله به یک درجه از کمال می‌رسد، نیروی تولید وشیوه ی تولید در تضاد قرار می گیرند و وضع تولید مختل می شود و باعث نارضایتی و گرسنگی قسمتی از جامعه می‌شود که نقش مهمی در تولید دارند، منشا بدبختی خودشان را در مالکیت طبقه ای که مالک وسائل تولید است پیدا می کنند، کشمکش سیاسی بین دو طبقه انجام می شود.عده ای طرف طبقه ی پیشرو ضد حکومت را می گیرند،وقتی که این طبقه پیشرو حکومت را سرنگون کردو خودش حاکم شد، اول کارش اختصاص مالکیت وسائل تولید به خودش می باشد،نه به جامعه و زحمت کشان، یک وقت برده دارها مالک بودند،فئودالها از جامعه ی برده داری رشد کردند و رژیم برده داری را سرنگون کردند و خودحاکم شدند، این یک مرحله ی تکامل بود، بعد سرمایه داران در درون جامعه ی فئودالی رشد کردند و آنرا سرنگون کردندوخودشان مالک کارخانه ها و معادن و بانکها و تجارت شدند. هرطبقه وضع مالکیت را به نفع خود تغییر داده است. می بینیم ملاک رنج بردن نیست، مقصود و انگیزه «حاکمیت» است، و اینجاست که مارکس می گوید راه حل مسئله سرمایه داری، حکومت سوسیالیسم و پرولتازیا است، آن هم وقتی مارکسیسم دربین پرولتریا منتشر شد.
اگر از تمام اشکالات برمارکس صرفنظر کنیم،این اشکال باقی است که شما گفتید که در جامعه سوسیالیستی نیروی تولید بسرعت پیش می رود و تا بی نهایت می رسد و تصادم هم بین نیروی تولید و روابط تولید پیدا نمی شود، پس فرضیه شما که گفتید در هر جامعه ای با پیدا شدن وسائل تولید جدید، تصادم ایجاد می شود درست نیست و دربعضی جامعه ها به اعتراف خودتان چنین امری اتفاق نمی افتد، بعلاوه نظام کمونیستی و روابط تولید آن چگونه چیزی است که با هر تحول و پیشرفتی که در وسائل و شیوه ی تولید رخ دهد، با ز با آن سازگار است؟!
علاوه براینها در روسیه‌ی شوروی پس ازانقلاب اکتبر،پیشرفت در علم و صنعت و تکنولوژی درمقایسه با جامعه سرمایه داری بسیار کند بود ه است، بطوری که پس از شصت سال هنوز به جامعه ی سرمایه داری، نه تنها آمریکای پیشرفته، بلکه فرانسه و آلمان و ایتالیا نیازمند است و کالاهایی که شوروی می سازد نامرغوب است.حتی ازلحاظ جنگ افزار، با این که شوروی هدفش درست کردن یک جامعه ی سرا پا نظامی است، معذالک هواپیمایش از امریکا و حتی میراژ فرانسه عقب مانده تر است و آنچه مدل هواپیمای جدید دارندهمه سرقت از طریق جاسوسی و سرقت علمی از جهان غرب است ! جدیدترین هواپیمای شوروی فقط شکاری است و خاصیت بمب افکن راندارد، در حالی که فانتوم هم شکاری است و هم بمب افکن، در چند سال پیش مصریها فشار می آوردند به شوروی که اسلحه ی پیشرفته به ما بدهید.بیچاره سران کرملین نمی توانستند بگویند این چیزهایی که شما می گویید، ما نداریم که به شما بدهیم!
خوب آخرین آرزوی آقای مارکس رسیدن به جامعه ای مثل جامعه ی روسیه شوروی بود، شصت سال هم گذشت، اما این بیچاره ها برای استخراج نفت مناطق سیبری به امریکای سرمایه داری متوسل می‌شوند.گندم خودش را نمی تواند تولید کند، پس چطور مسئله را حل کرده است؟ اینها مشکلاتی است که مارکسیستها با آن دست به گریبانند.
مارکس ادعا کرده است که هر جامعه ای درطول عمر خود چهاررژیم و نظام بخود دیده است و یک رژیم ونظا م دیگر خواهددید که رژیم سوسیالیستی باشد.می گوید هربار که جامعه ای نظامش را تغییر داده است، یک تحول فکری، یا یک انقلاب کرده است .بالاخره مدعی است که اولین تحول و انقلاب جامعه این بوده است که نظام کمونیستی قدیم به نظام برده داری تحول پیدا کرده است.
بررسی این اصل از دوجهت اهمیت دارد: اول اینکه یکی از پنج تحول است که به عقیده ی مارکس و انگلس امکان پذیر است،و دوم این که بند اول فرضیه اورا تشکیل می دهد، و اگر این بند غلط از آب درآمد،بندهای دیگر مارکس درتصویر تحول تاریخی جامعه ی بشری بیان کرده نادرست خواهدبود. گفتیم که مارکس نیروی محرکه و تحول هربخش جامعه را تضاد درونی اشیا می داند، واین یکی از اصول فلسفه مادی اورا تشکیل می دهد،و گفته است که این تضاد بین نیروی تولید و روابط تولید است، جامعه ی کمونیستی قدیمی راهم وصف کرده، و هم چنین روابط تولید ونیروی تولیدرا.
باز گفتیم که مارکس گفته: مهمترین عنصر درروابط تولید (مالکیت وسائل تولید) است، یعنی اینکه وسائل تولید متعلق به کی و چگونه باشد. می گوید: در کمون اولیه وسائل مادی برا ی تولید مشاعی وجود داشته که ملک جامعه بوده است.پس مارکس باید ملتزم شود بقول خودش که مالکیت جامعه بروسائل تولید بعقیده او پس از رشد نیروی تولید، یعنی بعد از اینکه وسائل تولید و انسانهایی که روی آن کار می کنند به یک درجه از رشدرسید،در آن حال سازگاری با مالکیت اجتماعی نداشته باشد، و این ناسازگاری تشدید شده و تضاد بوجود آمد.
ما می گوییم چرا تضاد بوجود آمد؟ آنهاجوابی ندارند. ما می گوییم اگر حرفهای مارکس درست باشد اصلا تضادی نمی تواند بوجود بیاید !چرا؟ برای اینکه با حرف خود مارکس که معتفد به اصل ثابتی است منافات دارد. به این بیان که درتحول سرمایه داری به سوسیالیستی، مارکس می گویدکه در جامعه ی سرمایه داری تولید حالت اجتماعی داردو میلیونها نفر در کارخانه ها کار می‌کنند، درحالی که مالکیت بر کارخانه ها خصوصی است، و این باعث ناسازگاری است. راه حل آن چیست؟ می گوید: راه حل سوسیالیستی کردن و اجتماعی کردن مالکیت وسائل تولید است . بنابراین کارگران بر علیه سرمایه داران قیام می کنند و مالکیت کارخانه ها را متعلق به جامعه می کنند.
این یک نظریه معروف و ثابت مارکس است، اما درکمون اولیه ولو اینکه ابزار تولید کوچک ومحدود است، ولی مالکیت اجتماعی است. چرا درآنجا نیروی تولید نمی تواند درچهار چوب مالکیت مشاعی کاربکند.اگر حرفهای مارکس درست باشد باید هیچگاه در جامعه ای که نظام کمونیستی قدیم هست میان نیروی تولید و روابط تولید تضاد بوجود نیاید، و نوع مالکیت که مشاعی اجتماعی است تغییر نکند، در حالیکه مارکس و کمونیستها می گویندتغییر کرده است!
*اشکالی دیگر
اشکال دیگر بر تولید انفرادی است که آقایان می گویند باتولید جمعی در تضاد است، اینها باید تولید انفرادی را مشخص کنند و باید با تاریخ تطبیق کند، چون تاریخ اروپا از هزاران سال پیش مدون است و اسنادی هست که چگونگی تولید و امرار معاش و حکومت کشورها را مشخص کرده است، گرچه مارکس بیچاره نخوانده و ندانسته باشد. درآنجا معلوم است که: مالکیت مشاعی در چه دوره هایی از تاریخ بوده است، دردوره ای که کشاورزی می کرده اند زمین عام و وسائل کشاورزی ملک مشترک کشاورزان بوده است. حدود مزرعه هرقبیله هم مشخص بوده است، مثل حدود کشورهای امروز، ان وقت قبیله ای که خانواده ی هم بوده انددریک مزرعه مشترک کشت می کرده اندو محصول مشاع بوده، پدر یا رئیس قبیله مالک بوده، اما نمی توانسته بفروشد، یعنی متولی و سرپرست بوده است و مزرعه ها هم مقدس. اینکه در تاریخ ایران باستان می بینیم هفت قوم بوده اند همین هفت قبیله خانواده ای بزرگ بوده اند که در کنار هم زندگی می کردند .درروم ویونان همین طور بوده است که با تشکیل دادن مدینه و اجتماع قبایل، خانواده هایی که زمین مشترک ومشاعی داشتند وبه مناطق دیگر دست اندازی کردند و درنتیجه حدود مزارع و مالکیت ها تغییر کرد.
بنابراین کشاورزی وجود داشته درزمانی که مالکیت مشاعی و اجتماعی بوده است، بدون شک گله داری هم بوده، وصید هم بوده.
بنابراین می بینیم یک اشکال بزرگ پیدا می شود، درتفسیر مارکسیستی قضیه که اگر ما کشاورزی را یک شیوه ی تولید مترقی و کامل بدانیم به مرحله ای که پس از گله دار ی آمده و گله داری پس از صید آمده باشد، باید با تغییر هریک از این شیوه های تولیدی اولیه نوع روابط تولیدی و مالکیت هم تغییر کند، و اینجا سومین انقلاب رخ داده باشد.
علاوه بر اینکه اینها معتقدند که روابط تولید مال تولید اجتماعی است و تولید انفرادی روابط تولید ندارد تا آن وقت لازم باشد که روابط تولید پس از رسیدن تولید به رشد و تکامل با آن به حال تضاد درآید و این تضاد نیازمند حل باشد که مبارزه ی طبقاتی بوجود بیایدتا طبقه ای پیروز شود و این تضاد را حل کند.
دراینجا باید تذکر دهم که ما درکتابمان نیامده ایم حرفهای متناقض مارکسیستی رانقل کنیم،بلکه به آنها می گوییم شما معتقدید که قوانین تحولات جامعه را کشف کرده ایدو استناد به تاریخ می کنید و ما مارکسیسم ر ابا محک تجربه تاریخی زده ایم و رد کرده ایم.
*مبارزه ی طبقاتی وجود نداشته است:
دردرس هیجدهم گفته ایم مبارزه ی طبقاتی در جامعه ای که مارکس بنام کمون اولیه خوانده است وجود نداشته است.چرا؟ مبارزه ی طبقاتی احتیاج به یک طبقه ی حاکم مالک و یک طبقه ی محروم داردکه مالکیت طبقه‌ی حاکم سدی است در برابر رشد جامعه، و به زیان یک طبقه ی دیگر است، آن طبقه ی محروم تبدیل می شود به یک طبقه انقلابی مترقی.حالا شما این دوطبقه را دریک جامعه ی کمون اولیه چگونه فرض می کنید؟! شما که می گویید جامعه ی کمون اولیه بی طبقه بوده است! آنجاکه مالکیت اشتراکی بوده است، اگر بگویند برده داری دربطن جامعه رشد کرد، می گوییم شما دو طبقه را که رو در روی هم باشند نشان بدهید، والا مبارزه ی طبقاتی معنی ندارد، چون نتوانسته اند برای جامعه ی کمون اولیه چیزی بنام طبقات و مبارزه ی طبقاتی وجود نداشته است و طبقات، بلکه پس از از بین رفتن مالکیت مشاعی و پیدایش مالکیت فردی بوجود آمده است،یعنی یک طبقه برده داردمالک زمین و آب و یک طبقه بردگان واز بزرگترین تحولات ادعایی مارکس یا تحول از کمون اولیه به برده داری نتیجه ی مبارزه ی طبقاتی نیست، و این اولین جمله ی اعلامیه ما نیست که اصول عقاید مدون مارکسیست است خطا درمی آید، چو ن در آنجا گفته اند: تحول جامعه همیشه دراثر مبارزه ی طبقاتی است !
بقیه درشماره آینده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *