هدف صهیونیست‌ها برای سلطه بر جهان چقدر واقعیت دارد؟

پاسخ به شبهات تاریخی اشغال فلسطین

مجید صفاتاج

مهم‏ترین هدف صهیونیسم جهانی، گسترش سلطه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… بر جهان با تکیه بر مقدس‏ترین واژه‏های حقوقی، دینی و مذهبی است، ولی مهم‏ترین ابزار صهیونیسم جهانی برای از هم پاشیدن جوامع غیرصهیونیسم به دست گرفتن اهرم‏های تبلیغاتی جهان و حاکمیت بر مراکز قدرت در صحنه‏ بین‏المللی،در زمینه‏های سیاسی و اقتصادی است.
امروزه این واقعیت را نمی‏توان انکار کرد که صهیونیسم جهانی با نفوذ در دستگاه هیئت حاکمه‏ امریکا به عنوان قدرتمندترین کشور جهان که نقش تعیین‏کننده‏ای در معادلات بین‏المللی دارد و نیز حاکمیت بر مراکز عمده و مهم تولید سلاح و همچنین تسلط بر مراکز اقتصادی جهان نظیر صندوق بین‏المللی پول و بانک جهانی و به دست گرفتن چهار خبرگزاری مهم جهانی به بخش مهمی از اهداف بلندمدت و ایده‏های شیطانی خود رسیده است.
امام خمینی«ره» در باره تسلط استکبار جهانی بر جهان می‏گویند:
«واقعیت این است که دول استکباری شرق و غرب، به‌خصوص آمریکا و شوروی، عملاً جهان را به دو بخش آزاد و قرنطینه‏ سیاسی تقسیم کرده‏اند. در بخش آزاد جهان، این ابرقدرت‏ها هستند که هیچ حد و مرز و قانونی را نمی‏شناسند و تجاوز به منافع دیگران و استعمار و استثمار و بردگی ملت‏ها را امری ضروری و کاملاً توجیه شده و منطقی و منطبق با همه اصول و موازین خود ساخته و بین‏المللی می‏دانند. اما در بخش قرنطینه سیاسی که متأسفانه اکثر ملل ضعیف عالم، به‌ویژه مسلمانان در آن محصور و زندانی شده‏اند، هیچ حق حیات و اظهار نظری وجود ندارد. همه‏ قوانین و مقررات و فرمول‏ها، همان قوانین دیکته شده و دلخواه نظام‏های دست‌نشانده و دربرگیرنده‏ منافع مستکبران هستند و متأسفانه اکثر عوامل اجرایی این بخش، حاکمان تحمیل شده یا پیروان خطوط کلی استکبارند.»(۱)
در این زمینه در پروتکل شماره ۱۰ آمده است:
«در تمام کشورهای جهان، واژه‏هایی مانند وزارت، نمایندگی، سنا، شورای دولتی، شورای قانونگذاری و هیئت اجرایی، به‌رغم تنوع و تعدادشان، همگی مفهوم دولت را می‏رسانند. این مؤسسات وظایف دولت را (قانون‏گذاری، قضایی، اجرایی) بین خود تقسیم کرده‏اند و مانند اعضای مختلف بدن انسان با هم عمل می‏کنند. حال اگر قسمتی از ماشین دولت صدمه ببیند، تمام دستگاه دولت مثل بدن انسان بیمار می‏شود و سرانجام می‏میرد. اگر سم آزادی را به درون یکی از بافت‏های دولت تزریق کنیم، به دیگر بافت‏ها نفوذ می‏کند و سرانجام موجب نابودی دولت می‏شود.
از زمانی که سیاست آزادی‏طلبی به امر مملکت‌داری راه یافت، سیستم حکومت جای خود را به حکومت مشروطه داد و بدین‌‏سان مردم غیرصهیونیست به دست خود، حکومت‏های مطلقه را که از ثباتی نسبی برخوردار بودند، متزلزل ساختند. زیرا حکومت مشروطه جز بی‏نظمی، سوءتفاهم، کشمکش، عدم توافق و برخورد میان احزاب، چیزی دیگر به بار نمی‏آورد. به عبارت دیگر، مشروطه مکتبی است که جز نابودی دولت هدف دیگری ندارد.
«باید افزود که تریبون سخنرانان از جمله عواملی بوده است که در واژگونی و تزلزل حکومت‏های مشروطه نقش بسیار مهمی را بازی کرده است. پس از آنکه حکومت‏های مشروطه یکی پس از دیگری بر اثر حمله و انتقادهای شدید واژگون شدند، مردم به فکر حکومت جمهوری افتادند. آنگاه به وساطت قوم ما رؤسای جمهور از میان توده مردم انتخاب شدند. یعنی غیرصهیونیست‏ها بی‌آنکه خود بدانند، دست‌نشاندگان ما را به رهبری خود پذیرفتند. همه‏ تحولات بالا که در امر مملکت‌داری صورت گرفته‌اند، به مثابه نقبی هستند که به دست ما زیر پای مردم غیرصهیونیست حفر شده است.»(۲)
دکتر «وایزمن»، یکی از رهبران جنبش صهیونیسم که جانشین «هرتزل» شد، به سال ۱۹۲۰ در ضیافتی گفت:
«خداوند برای آنکه قوم ما را از خطر نابودی حفظ کند، آنها را در سراسر دنیا پراکنده ساخت.»
این اظهارات در واقع بند هشت یکی از پروتکل‏های سردمداران صهیونیسم است. در آنجا آمده است: «ما صهیونیست‏ها برگزیده‏ خداوند هستیم و پراکندگی‏مان در سراسر جهان از عنایات اوست. پراکندگی ما در چشم همگان نوعی ضعف به شمار می‏آید، در حالی که این خود برای ما نوعی قدرت است، زیرا ما اکنون در آستانه‏ فرمانروایی بر سراسر جهان قرار گرفته‏ایم.»(۳)
اکنون‌ که ‌حدود‌ صد سال‌ از ‌این‌ ماده ‏‌پروتکل‌ صهیونیست‏ها ‌می‏گذرد،‌ دنیا شاهد حاکمیت ‌این‌ تفکر شیطانی بر بخش مهمی از مراکز سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی و علمی جهان است. صهیونیست‌ها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامه‏ریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمی‏دارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.
«والتر راتنو» که به احتمال زیاد یکی از رهبران و دانشوران صهیونیسم است، در تاریخ بیست و چهارم دسامبر ۱۹۱۲ در روزنامه «وی نرفری پرس» نوشت: «زعمای صهیونیسم که سیصد نفرند و همگی یکدیگر را می‏شناسند، سرنوشت اروپا را تعیین می‏کنند.»(۴)
اندکی قبل از نهضت ۱۸۴۸ صهیونیست‏ها، «بنیامین دی زرائیلی»، که نام حقیقیش «بنیامین اسرائیلی» است و توسط صهیونیست‏ها غسل تعمید داده شد، در داستان کوتاهی که در سال ۱۸۴۴ میلادی منتشر کرد، نوشت: «دنیا به دست شخصیت‏هایی اداره می‏شود که در پشت پرده دست‌اندرکار و همگی صهیونیست هستند.»(۵)
البته این گونه اظهارات که بیان‏کننده‏ ریشه‏های تاریخی تفکر صهیونیسم است، اصولی است که بنای تفکر صهیونیست‏های جدید برآن استوار شده است. در یکی از پروتکل‏ها آمده است:
«می‏خواهیم اعلام کنیم که تا رسیدن به هدف‏هایمان فاصله‏ چندانی نداریم. اگر چند قدمی را که در پیش داریم طی کنیم، سر و دُم ماری که سمبل قوم ماست، به هم وصل خواهد شد و حلقه‏ کاملی به وجود می‏آید. معنای کامل شدن حلقه آن است که تمام کشورهای اروپایی درون این حلقه محصور خواهند شد و تحت نفوذمان قرار خواهند گرفت.»(۶)
«سرگئی نیلوس» پژوهشگر روسی که کتاب پروتکل‏های جلسات دانشوران صهیونیسم را در سال ۱۹۰۵ در روسیه منتشر کرد، در باره مار سمبل صهیونیست‏ها می‏نویسد:
«مطابق سوابق و اسرار صهیونیسم، سلیمان و سایر حکمای صهیونیست، در سال ۹۲۹ قبل از میلاد به این فکر افتادند که با روشی صلح‌‏آمیز بر جهان غلبه کنند. این طرح در طول سالیان دراز مطالعه و بررسی و سرانجام جزئیات طرح آماده شد. حکمای بعدی تصمیم گرفتند طرح غلبه بر جهان را اجرا کنند. آنان ماری را به عنوان سمبل قوم اسرائیل برگزیدند و موافقت کردند که رهبران قوم سر مار (نام رهبران برای همیشه حتی از خودصهیونیست‏ها ‌هم مخفی مانده) و بدن مار هم عامه صهیونیست‏ها باشند. مطابق این طرح، مار به قلب ملت‏ها نفوذ و شروع به بلعیدن دولت‏های غیرصهیونیست و در طول سفرش مسیری دایره‏وار را طی می‏کند تا سرش مجددا به صهیون (اسرائیل) برسد. وقتی گردش مار پایان یافت، یک حلقه به وجود می‏آید و تمام کشورهای اروپایی در حلقه‏ی مار محصور می‏شوند. قرار گرفتن اروپا در داخل حلقه به معنی محاصره کردن تمام دنیاست. در طول این سفر، ملت‏ها‌ از نظراقتصادی مغلوب و سرانجام تسلیم صهیونیست‏ها می‏شوند. براساس این طرح، نابودی ملت‏ها از دو طریق میسر است:
اول ـ بحران اقتصادی
دوم ـ سقوط ارزش‏های اخلاقی و معنوی. یعنی چیزی که هم اکنون اکثر کشورهای جهان با آن رو به رو هستند.»(۷)
از این رو می‌توان تصریح کرد که مهم‏ترین هدف صهیونیسم، تسلیم ملت‏ها در مقابل خواست‏های نامشروع و سلطه‏طلبانه‏ او و نیز تشکیل حکومت جهانی یهود است. بر این اساس صهیونیسم که سازمان‌‏یافته‏ترین و منسجم‏ترین حکومت روی زمین است، حکومتی را تشکیل می‏دهد که اتباع آن اعم از فقیر و غنی هر جا که باشند کاملاً به او وفادار می‌مانند. ابزار قدرت حکومت جهانی یهود، سرمایه و ژورنالیسم یا پول و تبلیغات است. این تنها حکومتی است که نوعی حکومت جهانی را اعمال می‏کند و سایر حکومت‏ها می‏توانند حاکمیت ملی داشته باشند.
در پروتکل شماره یک آمده است:
«پیروزی ما به این وسیله سهل‌‏الوصول‌‏تر شده است که در روابط خود با کسانی که به آنها نیاز داشته‏ایم، همواره بر حساس‏‌ترین عصب‏های ذهن بشری یعنی حرص مال‌‏اندوزی و تکاثر، پول نقد و سیری‌‏ناپذیری انسان در زمینه‏ حوایج مادی تکیه کرده‏ایم. هریک از این ضعف‏های بشری به‌تنهایی کافی است تا قوه‏ ابتکار را فلج سازد و اراده‏ انسان‏ها را مقهور کسی گرداند که فعالیت‏های آنان را خریده است.»(۸)
از نظر حکومت جهانی یهود مانعی ندارد که حاکمیت مناطق مختلف‌جهان به دولت‌های ناسیونالیستی واگذار شود. او فقط می‌خواهد این دولت‌ها تحت سلطه‌اش باشند. صهیونیسم با شور و حرارت از استمرار و ابقای تقسیمات ناسیونالیستی در جهان غیریهود طرفداری می‌کند. خود یهودیان هرگز با هیچ ملتی تشابه و اتحاد پیدا نکرده‌اند. آنها همواره ملتی مجزا بوده‌اند و خواهند بود.
هنری فورد در کتاب «یهود بین‌الملل» در این باره می‌نویسد: «حکومت جهانی یهود تنها زمانی با یک کشور اختلاف پیدا می‏کند که آن کشور کنترل منافع صنعتی و مالی خود را برای یهود ناممکن سازد و یا در این زمینه تلاش کند. حکومت جهانی یهود می‏تواند جنگ به راه اندازد و صلح ایجاد کند و در صورتی که با عدم انعطاف روبه‌رو شود، قادر است هرج و مرج و بی‏قانونی را حاکم و یا نظم و انضباط را اعاده کند. او تار و پود قدرت جهانی را دراختیار دارد و قدرت را به گونه‏ای در میان کشورها تقسیم می‏کند که به‌نحو احسن مؤید برنامه‏ یهود باشد.»(۹)
از آ‏نجا که حکومت جهانی یهود منابع خبری دنیا را کنترل می‏کند، همواره قادر است اذهان عمومی مردم جهان را برای حرکت بعدی خود آماده کند. پروتکل‏هایی که در زیر می‏آیند، شاهدی بر این مدعا هستند. در پروتکل شماره سه آمده است: «نابودی اریستوکراسی بنا به راهنمایی ما و توسط عوامل ما صورت گرفت، ولی با نابودی اریستوکراسی، داستان پایان نیافت و این بار پول‏پرستان به شیوه‏ دیگری دام را بر سر راه مردم پهن کردند. همان طور که امروزه می‏بینیم، پول‏پرستان یوغ استثمار خود را بر گردن کارگران نهاده‏ و آنها را شدیداً به اسارت گرفته‏اند. ما روی صحنه، نقش حامی کارگر را بازی می‏کنیم و بدین‏سان زیر شعار همکاری، برابری و تحت شعار اشتراک مساعی جهانی و نیز مطابق اصول فراماسونری خویش کارگران را به صف نیروهای جنگجوی خود یعنی سوسیالیسم، آنارشیسم و کمونیسم سوق می‏دهیم. اریستوکراسی نیز به دلیل حفظ منافعش همواره به تغذیه و سلامت کارگران توجه خاصی داشت و می‏خواست کارگر سالم و نیرومند باشد تا بهتر و بیشتر از او بهره‏کشی کند، اما موضع ما درست مخالف این نظریه است. ما‌ به ‌مرگ و میر و کشتار غیرصهیونیست‏ها فکر می‏کنیم. به عبارت دیگر قدرت ما در گرو کاهش مستمر مواد غذایی و ضعف جسمی کارگر است، زیرا از این طریق می‏توانیم کارگر را به اسارت خود درآوریم و او را طوری دراختیار داشته باشیم که نتواند علیه خواسته‏های ما اقدام کند. تسلطی‌که از طریق ایجاد گرسنگی بر کارگران به دست می‏آید، به‌مراتب مطمئن‏تر از تسلطی است که اریستوکراسی به مدد قانون و شاه کسب کرده بود.»(۱۰)
صهیونیسم برای رسیدن به اهداف اصلی خود و تسلط مرحله‏ای بر جهان راه‌های مختلفی را طی کرده است. اگر مطالب پروتکل‏ها به‌دقت مورد مطالعه قرار گیرند، به‌خوبی می‏توان دریافت که ریشه‏های دو جنگ جهانی و بسیاری از شورش‏هایی که در کشورهای مختلف اروپایی به وقوع پیوسته‌اند، مستقیم یا غیرمستقیم توسط آنان هدایت شده است.
صهیونیسم جهانی در راستای اهداف بلندمدت خود و حاکمیت بر جهان تلاش وسیعی را برای تسلط بر مراکز علمی و دانشگاهی جهان انجام داده و با تسلط بر علوم مختلف، اعم از علوم تجربی و علوم انسانی نظیر جامعه‏شناسی و روان‏شناسی، بخش زیادی از اهداف مورد نظر خود را تأمین کرده است. در پروتکل شماره ۸ آمده است:
«کادر رهبری جامعه ما باید خود را با تمام مظاهر تمدن مجهز کند. کادر رهبری باید عواملی چون روزنامه‌‏نگاران، وکلای مدافع ورزیده، سیاستمداران کار کشته، مدیران برجسته و خلاصه افرادی را که در مدارس ویژه از تعلیم و تربیت عالی برخوردار بوده‏اند، دراختیار داشته باشد. چنین افرادی باید با ساخت اجتماعی جوامع (جامعه‏شناسی) انسان‏شناسی و همه‏ زبان‏هایی که با الفبای سیاست ساخته شده‏اند، آشنا باشند. وانگهی این افراد باید با تمام مسائل حساس جامعه‏ای که در آن نقش‏هایی را بازی می‏کنند، آشنا شوند. منظور از مسائل حساس، تمایلات، علایق، نارسایی‏ها و نقاط ضعف مردم غیرصهیونیست و نیز شرایط محیط زندگی آنهاست. نیازی به گفتن نیست که معاونان و مشاوران کادر رهبری از میان ‌غیرصهیونیست‏ها انتخاب ‌نخواهند شد. غیرصهیونیست‏هائی که عادت دارند رئیس و مدیر شوند، خود را در مسائل مربوط به مدیریت به زحمت نمی‏اندازند و هدف را از وسیله تمیز نمی‏دهند و معمولاً نامه‏ها را بدون آنکه بخوانند امضا می‏کنند و پست و مقام، ریاست و مدیریت را یا به منظور گرفتن دستمزد احراز می‏کنند و یا به خاطر ارضای جاه‌طلبی‏هایشان.»(۱۱)
مهم‏ترین ابزار اعمال نفوذ صهیونیست‏ها در جوامع مختلف، تربیت مشاوران و متخصصان مختلف و به‌کارگیری آنان در کنار رهبری کشورهاست. در پروتکل شماره دو آمده است:
«اطلاعات بی ‏چون و چرا از مهم‏ترین شرایطی است که ما برای انتخاب مدیران در نظر می‏گیریم و هیچ ضرورتی ندارد که آنها در زمینه‏ مدیریت، تحصیلات و… اطلاعاتی داشته باشند. این گونه مدیران همچون مهره شطرنج در دست مشاوران و متخصصانی خواهند بود که ما از کودکی آنها را برای اداره‏ امور جهان تربیت خواهیم کرد. این‌گونه مشاوران را طوری تربیت می‏کنیم که برای احراز مقام‏هایی که به آنها واگذار می‏شود، واجد شرایط باشند. به علاوه، آنها را در زمینه‏ امور سیاسی، تاریخ و تحلیل وقایع آموزش می‏دهیم. می‏دانیم که غیرصهیونیست‏ها طوری تربیت شده‏اند که نمی‏توانند وقایع تاریخی و مشاهدات خود را بدون پیشداوری تحلیل کنند و از این تحلیل‏ها نتیجه‏ عملی بگیرند و یافته‏های خود را راهنمای عمل خویش قرار دهند. بنابراین ضرورتی ندارد که ما به آنها اهمیت بدهیم. بگذار که سرگرم شوند و عمری را در آرزو و امید به سر بَرند و به خاطرات گذشته خویش دلخوش نمایند. بگذار خود را با اصولی که ما به نام علم (تئوری) به آنها دیکته کرده‏ایم، مشغول کنند. با توجه به این هدف، ما به یاری مطبوعات، اعتماد غیرصهیونیست‏ها را به ‌صحت این تئوری‏ها جلب می‏کنیم. روشنفکران غیرصهیونیست، علوم را ‌به‌طور مجزا از هم مورد تحقیق قرار می‏دهند و بدون آنکه خود متوجه باشند اطلاعات فراوان و نتایج گرانبهایی را فراهم می‏آورند، بدون آنکه آنها را در عمل پیاده کنند؛ اما عوامل ما اطلاعات به دست آمده از این گونه تحقیقات را با هم تلفیق و ترکیب می‏کنند تا به یک کل دست یابند و فکر خود را در جهت خواسته‏های ما پرورش دهند.»(۱۲)
اندیشه‏ برتری‏طلبی صهیونیسم و سلطه بر جهان، چنان صهیونیست‏ها را دچار توهم کرده است که برای هیچ قومی حق حاکمیت نمی‏شناسد، مگر اینکه تحت سلطه‏ آنان قرار گیرند. در غیر این صورت محکوم به فنا و نابودی خواهد شد. در همین رابطه در پروتکل شماره ۱۵ آمده است:
«برای رسیدن به هدف‏های مهم باید از هر وسیله‏ای استفاده و قربانیان فراوانی را برای رسیدن به هدف‏ها فدا کرد.»
در قسمتی دیگر می‏گوید:
«میان قوم ما و غیرصهیونیست‏ها تفاوت‏های قابل‌توجهی از لحاظ استعدادها و توانایی‏ها وجود دارد و همین امر موجب شده است که قوم برگزیده‏ ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و از غیرصهیونیست‏ها متمایز شود. غیرصهیونیست‏ها اگرچه به ظاهر چشمشان باز است، ولی چیزی نمی‏بینند. به عبارت دیگر قدرت ابداع (مگر در زمینه مسائل مادی) ندارند. شاید به همین دلیل است که طبیعت خودش از قبل مقرر کرده است که جهانیان را هدایت کنیم و حاکم آنان باشیم.»(۱۳)
صهیونیست‏ها که عمده‏ترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژه‏های مقدس و گمراه کردن ملت‏ها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده‏ به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیم‌می‏کنند، هیچ‌ نشانی از شعارهای مطرح‌ شده در ساختار حکومتی‌شان را به کار نمی‏گیرند. در قسمتی از پروتکل شماره ۱۴ آمده است:
«هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز شد، همه‏ ادیان به‌جز دین ما که همانا اعتقاد به خدای یگانه است، باید از بین بروند. بی‏شک سرنوشت قوم ما به عنوان قومی برگزیده به وجود خدا گره خورده و هم اوست که تقدیر کار جهانیان را با سرنوشت ما پیوند داده است. لذا ریشه‏ هرگونه عقیده‏ای باید از بیخ و بُن کنده شود، حتی‌ اگر این کار به انکار وجود خدا که ما امروز شاهد آنیم، بینجامد.»(۱۴)
پروتکل شماره ۱۵ می‏گوید:
«هنگامی که حکومت خود را آشکارا آغاز کردیم و زمان شکوهمند حکمرانی‏مان فرارسید، به تمام قانونگزاران اعلام‌ می‏کنیم که قوانین را ساده، منحصر، ثابت و بدون هرگونه تعبیر و تفسیری وضع کنند تا همگان به‌راحتی ‌موفق به فهم کامل آنها بشوند. مهم‏ترین عاملی که به قوانین ضمانت اجرایی می‏بخشد، تسلیم بدون قید و شرط‌ در برابر مقررات ‌است، به ‌این معنی ‌که مقامات پایین از مقامات بالا اطاعت کنند تا امکان هرگونه سوءاستفاده‏ای از بین برود.
«برای کسانی که بخواهند از مقام خود سوءاستفاده کنند، شدیدترین مجازات را در نظر گرفته‏ایم. علاوه بر آن بر اعمال و رفتار مدیران با دقت نظارت می‏کنیم، زیرا حرکت سریع ماشین دولت در گرو رفتار آنهاست. هر نوع اهمال در کار آنها موجب سستی کار در سایر جاها می‏شود. لذا بار دیگر تأکید می‏کنیم که حتی یک مورد از اعمال غیرقانونی و سوءاستفاده را بدون مجازات نمی‏گذاریم.»(۱۵)

پی‌نوشت‌ها
۱ـ قسمتى از پیام امام در مورد پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مورخ ۲۹/۴/۱۳۶۷ به نقل از: صحیفه نور، ج ۲۰، چاپ سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى.
۲ـ عجاج نویهض، پروتکل‏هاى دانشوران صهیون، ترجمه‏، حمیدرضا شیخى، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، ۱۳۷۳، پروتکل شماره ۱۰٫
۳ـ همان.
۴ـ مجید صفاتاج، دانشنامه فلسطین، جلد دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۸۱، ص۶۰۶٫
۵ـ همان.
۶ـ عجاج نویهض، پیشین.
۷ـ مجید صفاتاج، پیشین، صص۶۰۷-۶۰۶٫
۸ـ پیشین، پروتکل شماره ۱٫
۹ـ محمد احمدی، (به کوشش) پژوهه صهیونیت، تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، چاپ اول، دی ۱۳۷۶،ص۸۱٫
۱۰ـ عجاج نویهض، پروتکل شماره۳٫
۱۱ـ همان، پروتکل شماره ۸٫
۱۲ـ همان، پروتکل شماره ۲٫
۱۳ـ همان، پروتکل شماره ۱۵٫
۱۴ـ همان، پروتکل شماره ۱۴٫
۱۵ـ پیشین.

سوتیترها:
۱٫
صهیونیست‌ها به شکلی ماهرانه و با تفکری عمیق و برنامه‏ریزی شده، در جهت حاکمیت بر جهان گام برمی‏دارند. اشغال فلسطین و شعار از نیل تا فرات، پوششی برای پنهان نگاه داشتن استراتژی بلند مدت آنان است.

۲٫
صهیونیست‏ها که عمده‏ترین شعارشان برای تسلط بر جهان تکیه بر آزادی و دموکراسی و سوءاستفاده از واژه‏های مقدس و گمراه کردن ملت‏ها به منظور تسلط بر آنهاست، وقتی آینده‏ به اصطلاح طلایی و شکوهمندشان را ترسیم‌می‏کنند، هیچ‌ نشانی از شعارهای مطرح‌ شده در ساختار حکومتی‌شان را به کار نمی‏گیرند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *