سید محمد جواد مهری
آخوندِ خراسانی، صاحب کفایه
زندگی نام آوران و ژرف اندیشان را بر کاغذ آوردن کاری است بس دشوار و نه تنها دشوار است که هیچ خامه ای توان رقم زدن آن را ندارد، همین بس که گوشه هائی هر چند ظاهر بینانه از بیو گرافی آنان را با ناتوانی بنگاریم تا شاید خواننده ای بهره برد و شنونده ای عبرت گیرد و خلاصه در آن دورانیِ که نیاز به بهتر زیستن در پرتو تعالیم اسلام داریم، از این گوشه های روشن زندگی رادمردان خودمان که برگهائی زرین در تاریخ اسلام بجای گذاشتند و برای همیشه جاودان در گیتی ماندند شاید که پرتوی بر گیریم و گامی به پیش رویم که اینسان زندگی کردن نه تنها نیکنامی اخروی بدنبال دارد بلکه کامرانی و سعادت دنیوی نیز در پی آن است. البته چه بسا در این راه پر رنج و محنت، آزمایشهای سخت الهی را با تنی ناتوان تحمل کردن و از دروازه سخت مادی گذشتن بهمراه دارد هر چه شکیبا تر بودن، هر چه آبدیده تر شدن و هر چه لذائذ مادی را پشت سر گذاشتن هر چه به فیض بهره گیری از لذائذ معنوی رسیدن و هر چه بیش کاشتن بهتر درو کردن سرانجام است. آخوند ملا محمد کاظم خراسانی صاحب کفایه الگوئی از این رادمردان است که بهار زندگی را بسی سخت گذراند و در آزمون الهی سر بلند و سر فراز بدر آمد و تا آنجا پیش رفت که یک خط نوشته اش شاه مقتدر قاجار را برای همیشه از ایران فراری داد و آهنگ جهادش لرزه بر اندام روس و انگلیس انداخت و اگر آن در گذشت نابنگامش نبود، بدون شک خواب آشفته استعمارگران به حقیت می پیوست و آنان را به روز سیاه می نشاند.
بیوگرافی صاحب کفایه: پدرش ملا حسین نام داشت و در هرات می زیست، ملا حسین به عزم زیارت به مشهد می آید و در آنجا ماندگار می شود. فرزندش محمد کاظم در مشهد چشم به دنیا گشود و در پرتو تربیت پدر و مادر، سالهائی چند از زندگی را سپری کرد. برادرانش هر یک برای خود کسب و کاری داشتند ولی محمد کاظم نه زیر بار کار می رفت نه حاضر بود مدرسه برود. پدرش با شگفتی از او می پرسید که تو چه آرزوئی داری؟ محمد کاظم که اینک دریافته بود، می تواند آرزویش را بزبان بیاورد، با اشک شوق از پدر می خواهد او را روانه مدرسه علمیه کند. پدر و مادر هر دو خرسند شده او را به مدرسه برای فراگیری علوم دینی می فرستند، سالیانی چند با همتی والا مقدّمات و مقداری از سطح را با هوشی کم نظیر پشت سر می گذارد،این بار به خدمت پدر و مادر رسیده می گوید: «دیگر اینجا برای من تازگی ندارد،من آنچه در اینجا بود فرا گرفتم، اکنون می خواهم راهی نجف شوم،این بار باید از مرکز علم و دانش استفاده کنم». پدر و مادر با خرسندی این پیشنهاد را می پذیرند. و با هر مشقتی که بوده، وسائل سفر را فراهم می سازند. همسرش از او می خواهد که همراه با او به نجف رود ولی او فعلاً نمی پذیرد برای اینکه نمی داند سرنوشت با او چه خواهد کرد. به ناچار از آنها جدا شده و یکتا فرزند دلبندش را که بیش از چهار سال ندارد بجای گذاشته، همراه با کاروانی روانه سرنوشت می شود. در نجف اشرف بی درنگ مشغول تحقیق و بررسی و تحصیل می شود. پس از گذشتن مدتی کوتاه نامه پدرش می آید و خبر وفات تنها فرزندش را به او می دهد. همسر را به نجف فرا می خواند و در کلبه ای محقّر زندگی بسیار متواضعانه خود را می گذارند تا اینکه شبی سخت از راه می رسد و همسرش را نیز پس از چند ساعت درد و رنج به سوی جهان ابدیت می برد و این جوان تنها و غریب را افسرده تر می نماید ولی هر چه روزگار خشن تر برخورد کند، او در عزم خود راسخ تر و در تحصیلش مصمّم تر و به هدفش نزدیکتر می گردد. اینجنین اند مردان نامی تاریخ. نوشته اند گاهی می شد که ماه ها می گذشت و پولی از پدر نمی رسید و این جوان با نان تنها می گذارند چرا که می خواست تغذیه معنوی کند، دیگر دنیا در نظر او رونقی نداشت.
مقام علمی:
اولین استاد وی، شیخ مرتضی انصاری، استاد مجتهدان و اقیانوس علم و دانش بود. روزی در یک مسئله اصولی آنقدر با استاد خود مناظره کرد که همدرسیهایش به او لقب «آخوند» دادند. پس از شیخ انصاری به مجلس درس میرزای شیرازی قدس سره راه یافت و در آنجا درخششی بیشتر از خود نشان داد. نوشته اند گاهی آنقدر مباحثه استاد و شاگرد طولانی می شد که همه را مبهوت می ساخت. روزی استاد بالای منبر تدریس نشسته بود و مطلبی را با استدلال بیان می کرد. آخوند اشکال گرفت، استاد در مقام پاسخگوئی بر آمد و دو سه بار شاگرد بر سخن خود پافشاری می کرد و استاد هم همچنین،تا بالأخره شاگرد برای احترام استاد ساکت شد، فردای آن روز میرزا که بر فراز منبر بالا رفت، قبل از هر سخنی گفت: «در مورد مسئله دیروز حق با جناب آخوند بود و نظر ایشان درست است» دورد بر چنین استاد و چنان شاگرد. میرزا در سال ۱۳۱۲ هجری قمری دار فانی را وداع گفت، و از آن پس پیشوائی و مرجعّیت عام شیعه به آخوند ملا محمد کاظم خراسانی «ره» واگذار شد. نویسنده کتاب حیاه الاسلام درباره او چنین می گوید: « در جودت ذهن و استقامت فهم بی نظیر و در قوه بیان و کیفیت تفهیم و تفاهم بلامثیل و در مدارج کمالات عملیه و علمیه، این خورشید جهان تاب، در سیر و صعود تا آنکه به اوج رسید و تلامذه آن جناب که در حوزه درس می نشستند و غالب از فحول مجتهدین بودند، بالغ بر هشتصد الی هزار می شدند. گاهی که در صحن مسجد طوسی منبر گذاشته می شد، صحن و نصف از زیر سقف و لب بام و میان پلکانها پر از جمعیت می شد و همه به یکدیگر می چسبیدند. یک هیبت غریب مدهشی رخ می نمود و همچو ازدحامی از صدر اول تا کنون در درس احدی اتفاق نیفتاده بود… صیت علمیش جهان را فرا گرفت از آفاق و اقطار عالم، شدّ رحال به نجف اشرف نمی نمودند الا به جهت استفاده از ایشان و از این رو افاده و استفاده به درس ایشان انحصال داشته و آنجناب هم سعی بلیغ در تکمیل و ترقی فضلا می نمود و از این لحاظ از بذل هر گونه جدّ و جهدی دریغ نداشت، چون پدری مهربان اشکال و اشتباه هر یک را به بیانات سهل رفع می نمود…» برخی از مورخین، تعداد شاگردان آن بزرگوار را بالغ بر ۱۷۰۰ نفر دانسته اند که بعضی از انان در دورانهای بعد، از مراجع تقلید شدند. اینک چند نفر از مشهورترین شاگردان ایشان را نام می بریم:
۱- سید ابوالحسن اصفهانی ۲- سید محمد تقی خوانساری ۳- سید جمال الدین گلپایگانی ۴- سید حسن مدرس ۵- شیخ محمد حسن مظفر ۶ شیخ محمد حسینی اصفهانی کمپانی ۷- آقا حسین بروجردی ۸- حاج آقا حسین قمی ۹- سید صدر الدین صدر ۱۰- آقا ضیاء الدین عراقی ۱۱- شیخ عبدالکریم حائری یزدی ۱۲- شیخ عبدالله گلپایگانی ۱۳- شیخ علی شاهرودی ۱۴- سید محسن امین عاملی ۱۵- سید محمود شاهرودی ۱۶- سید محسن طباطبائی حکیم ۱۷- آقا بزرگ طهرانی و ….
تألیفات آخوند:
۱- کفایه الاصول: یکی از مهمترین و زبده ترین کتابهای اصولی است که با بیانی شیوا، خالی از زوائد، و پر از نظریات جدید و جالب در علم اصول نگاشته شده و جزو کتابهائی است که همواره در حوزه های علمیه در درجه بالای سطح تدریس می شود و تا کنون چندین بار به چاپ رسیده است و هزاران دانشجوی علوم دینی از آن بهره برده اند. پیش از دوازده دانشمند بر آن تقریر نوشته و بیش از صد روحانی زبر دست آن را شرح کرده یا بر آن حاشیه نوشته اند.
۲- حاشیه بر رسائل ۳- حاشیه بر مکاسب ۴- حاشبه بر منظومه حاجی ملا هادی سبزواری ۵- حاشیه بر اسفار ملاصدار. ۶- رساله ای در وقف ۷- رساله ای در رضاع ۸- روح الحیاه فی تلخیص نجاه العباد ۹- القضاء و الشهادات. ۱۰- تکمله التبصره. تمام این کتابها به اضافه چند رساله مختصر دیگر در فقه و اصول و فلسفه است.
فعالیتهای سیاسی آخوند:
با مطالعه اوضاع و احوال زمان صاحب کفایه، از جنایتهای شاهان قاجار گرفته تا نهضت مشروطیت و تا هجوم وحشیانه روس و انگلیس به ایران مظلوم، در می یابیم که آن بزرگوار هیچگاه از مبارزه و نبرد باز نایستاد و در هر مناسبتی اعلام خطر می کرد و مردم را با هشدارهای خود هشیار می ساخت. البته بحث پیرامون مسائل سیاسی آن زمان و واکنشهای مرحوم آخوند بسیار است و نیاز به نگاشتن کتابی مستقل دارد، از آن گذشته در این مختصر مجال اظهار نظر در مورد نهضت مشروطیت و مخالفین و موافقین آن نیست، لذا بر آن شدیم که تنها به برخی از پیامهای ایشان اشاره کنیم، همین بس که معلوم شود علمای بزرگ ما همواره روح مخالفت و نبرد با طاغوت داشته اند و با سلاطین ستمگر دمی سازش نکرده اند و اگر گهگاهی در این زمینه فتوری رخ داده است نه از تقصیر بوده است که از قصور و این قصور نه از سوی ایشان بوده است که اوضاع زمانه چنین اقتضائی را داشته است.
آخوند خراسانی، صاحب کفایه
هنگامی که جنایتها و ستمگریهای محمد علی شاه اوج گرفت، آخوند خراسانی در آغاز- همانند دیر بزرگان دین- به پند و اندرز او اقدام کرد، نامه ای که مشتمل بر ده پنده بود برای او فرستاد که برخی از آنها را در اینجا می آوریم:
۱- بر شما سزاوار است که از بذل جان و مال در حفظ شریعت مطهره و مبانی مقدسه اسلام دریغ ننموده و یک معلم برای خود انتخاب نمائید…
۲- همیشه از مردمان فاسد العقیده که بنده دینا و دنیا پرست می باشند پرهیز کنید….
۳- منسوجات و کالاهای وطنی را ترویج کنید… که چنین علمی موجب می شود مملکت از بند احتیاج به منسوجات و مصنوعات خارجی آزاد گردد، چنانی که «میکادو» پادشاه ژاپن به این طریق عمل نمود زیرا می دانست که کلید تعالی و ترقی مملکت، بسته است به عدم احتیاج افراد ملت از آنچه از خارج وارد می شود و بر اثر انجام این امر، مملکت ژاپن بمراتب عالیه نائل گردید…
۴- همت گمارید در نشر و بسط علوم و صنایع جدید…
۵- بپرهیزید و بسیار بپرهیزید از اینکه بیگانگان در کار مملکت دخالت کنند و مراقبت کنید تا فتنه سازیهای آنان را از میان بردارید زیرا سر منشاء کلیه بلاها و فساد از آنان ناشی می شود و هیچگونه اعتمادی هم آنان را نشاید…
۶- کوشش کنید برای بسط عدالت و مساوات واقعی به صورتی که شخص شاه با ضعیف ترین افراد ملّت از لحاظ حقوق برابر باشند و احکام شرعی اسلامی بر جمیع افراد بدون استثناء حاکم باشد…
۷- باید نسبت به عموم رعیت محبت کرد و برای جلب قلوبشان به آنان مهربانی نمود…
۸- سزاوار است به تاریخ مشاهیر پادشاهان جهان مراجعه و آن را مورد مطالعه قرار دهید…
۹- با مراجعه به تاریخ، بر خاطر ملوکانه مکشوف می گردد که: «پادشاهان ایران چه قبل از اسلام و چه بعد از آن، هر یک از آنها عمر خود را در خوش گذرانی و پیروی از شهوات و لهو و لعب گذراندند و رجال مملکت هم از آنان پیروی کردند و نتیجه آن شد که مملکت ناتوان گردید و ملت خوار و زبون شد و ثروت ملی نفله و حال ملک پریشان گردید…
۱۰- انتظار داریم که حفظ مقام شامخ علم و بزرگداشت علماء عاملین و فقهاء مصلحین را همیشه وجهه و منظور نظر قرار دهند… (آیا سزاوار نیست این پندها با خامه ای زرین نوشته شود و همواره فرمانروایات و دست اندکاران از این پندها پیروی کرده، جامه عمل بپوشانند؟ آیا این سخنان حکیمانه آخوند خراسانی نباید برای هیمشه مد نظر قرار گیرد؟)
در هر صورت آن شاه ستمگر نه تنها به این اندرزها اعتنائی نکرده که بر ستمهای خود افزود. از این رو آخوند همراه با دو نفر دیگر از علمای بزرگ این اعلامیه را صادر کرد: «به عموم ملت ایران حکم خدا را اعلام می داریم: الیوم همّت در دفع این سفاک جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان و از اعظم محرّمات … است». و همین اعلامیه کافی بود که شاه و دار و دسته اش را برای همیشه سرکوب کند. وقتی خبر افتتاح مجلس شورای ملی به نجف رسید، آخوند نامه ای به مجلس نوشت و آنها را به کوشش برای به اجرا در آوردن قوانین اسلام وادار ساخت و تأکید بر آن نمود. در این نامه آمده است: «و الله ملل و دول عالم در این موقع نگران حال مایند تا از این اتفاق ملی و مجلس شوری که آخرین علاج امراض مزمنۀ مهلکه است چه نتیجه گیریم… انشاء الله تعالی هیچ دقیقه ای را فرو گذار نفرموده، قوانین محکمۀ دین مبین را که ناموس اکبر و از اعظم اسباب ترقی و نفوذ و فقط رسمی از آن باقی است، صحیحاً به موقع اجرا… در آورید». در مورد وجوب فراگیری فنون نظامی این حکم را صادر کردند: «البته معلوم است که حفظ بیضه اسلام و پاسبانی ممالک اسلامیه تکلیف عامه مردم است و برهر فردی از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوه و استعداد خود در مقام تحصیل مقدمات آن برآید و در اقدام به لوازم آن کوتاهی نکند، و چون که اعظم مقدمات آن تعلیم و تعلم آداب حربیه است که به مقتضای هر زمانی معمول می باشد، پس بر عموم جوانان مسلمین و ابناء ملت اسلامیه واجب است که در مشق نظامی و تعلیم قواعد حربیه جدیده که معمول این زمان است، هیچگونه مسامحه و مساهله ننمایند و کمال اقدام و اهتمام در این باب داشته باشند…». راستی چقدر این بزرگوار بیدار و آگاه بود و اگر مردم آن زمان همان رشد ملّت امروز ما را داشتند، بدون شک مقدمات حکومت اسلامی را برقرار میکردند.
وفات آخوند:
آنگاه که آخوند خراسانی «ره» برای مقابله مستقیم با روس و انگلیس عازم حرکت به سوی ایران می شود که در آنجا حکم جهاد را صادر نماید و از نزدیک قضایا را زیر نظر بگیرد، شبی که فردایش عازم ایران است، و مسلمانان لحظه شماری برای قدوم رهبرشان می کنند، ناگهان عارضه ای ناگوار، قلب پیشوا را به درد آورده، کم کم عرقی سرد بر پیشانی مبارکش پیدا می شود، فورا رو به سوی قبله کرده، دنیای فانی را وداع و به سوی جهان ابدیّت و لقاء پروردگارش می شتابد. این واقعه دردناک در شب سه شنبه بیستم ذی الحجه ۱۳۲۹ هجری قمری اتفاق افتاد و درست در موقعی که دنیای اسلام به او سخت نیازمند بود، درگذشت. بسیاری از مورخین عقیده برآنند که یکهفته قبل از حرکت سیب مسمومی در کربلا به ایشان داده بودند و برخی هم می گویند در مجلس فاتحه ای که در کربلا برقرار بوده، قهوه می نوشد و یک روز پس از آن احساس خفقان در قلب خود نموده و پس از یکهفته در اثر سکته قلبی وفات می کند.