حجه الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی
داستان ولادت رسول خدا ص
قسمت پنجم
و اینک در بحث اصلی خود یعنی تاریخ اسلام وارد می شویم، و در آغاز بحثی داریم درباره نسب رسول خدا و اجداد آن بزرگوار:
نسب رسول خدا ص
اجداد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به گونه ای که اهل تاریخ ذکر کرده اند تا ابراهیم علیه السلام حدود سی نفر و تا نوح پیغمبر چهل نفر و تا آدم ابوالبشر حدودا پنجاه نفر می باشند که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آن ها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است، و هر که خواهد می تواند به کتاب های تاریخی و کتاب های دیگری که در انساب تدوین شده مراجعه نماید، و همه آن نام ها را با اختلاف هائی که دارد ببیند.
و در چند حدیث از آن بزرگوار نقل شده که فرمود:
«اذا بلغ نسبی الی عدنان فأمسکوا»
یعنی ـ هنگامی که نسب من به عدنان رسید توقف کنید.
و «عدنان» بیست و یکمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف نسب آن حضرت را تا به وی اینگونه ذکر کرده اند:
«محمد» بن عبد الله بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرّه بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان….
و همان گونه که گفته شد از عدنان به بالا تا برسد به حضرت آدم ابو البشر علیه السلام، هم در عدد و هم در نام آن ها اختلاف فراوانی در روایت و تواریخ دیده می شود، و شاید یکی از جهاتی هم که سبب شده تا رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ طبق این روایت دستور داده اند از ذکر بقیه آن ها خودداری شود همین جهت باشد، و در حدیثی نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«کذب النسابون قال الله تعالی: و قروناً بین ذلک کثیراً»
و بدین ترتیب آن حضرت در مقام تکذیب اهل انساب نیز بر آمده است.
ـ مردان بزرگی در میان اجداد رسول خدا بوده اند
گذشته از پیمبران بزرگ الهی که در طول نسب رسول خدا و اجداد آن حضرت ـ صلی الله علیه و آله ـ دیده می شوند مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس، شیث و آدم علیهم السلام، در میان اجداد رسول خدا ص تا عدنان نیز که ذکر شد مردان بزرگی دیده می شوند مانند:
عبد المطلب، هاشم، قصی بن کلاب، نضر بن کنانه، فهر بن مالک، و عدنان.
که از نظر سیاسی و اجتماعی در جزیره العرب و شهر مکه هر کدام از بزرگترین شخصیت های زمان خود بودند، و بدون دستور و نظر آن ها کاری انجام نمی شد. و ما به طور اختصار در بخش «نسب رسول خدا» در تاریخ زندگانی آن حضرت قسمتی از آن ها را تدوین کرده و نوشته ایم. که چون ذکر آن ها در بحث تحلیلی ما در تاریخ اسلام ارتباط چندانی ندارد از نقل آن خودداری می شود، فقط یکی دو مطلب هست که درباره اجداد رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ باید مورد بحث قرار گیرد و از آن جمله بحث زیر است که جمع بسیاری از علماء اسلام و مورخین گفته اند:
ـ اجداد رسول خدا همگی موحد بوده اند
ملا محمد باقر مجلسی (ره) در بحار الانوار فرموده:
«اتّفقت الامامیه رضوان الله علیهم علی ان والدی الرسول و کل اجداده الی آدم علیه السلام کانوا مسلمین بل کانوا من الصدیقین، إمّا انبیاء مرسلین أو أوصیاء معصومین،و لعل بعضهم لم یظهر الاسلام لتقیه أو لمصلحه دینیه» ،
یعنی ـ شیعه ی امامیه متفقاً گفته اند که پدر و مادر رسول خدا و همه اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابو البشر همگی مسلمان (و معتقد به خدای یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین» بوده اند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء معصومین بوده اند، و شاید برخی از ایشان به خاطر تقیه یا مصالح دینی دیگری اسلام خود را اظهار نکرده اند.
و شیخ طبرسی (ره) در مجمع البیان در مورد «آزر» که در قرآن به عنوان پدر ابراهیم نامش ذکر گردیده گوید:
«ان آزر کان جد ابراهیم علیه السلام لأمه، أو کان عمه من حیث صح عندهم ان آباء النبی ـ صلی الله علیه و آله ـ الی آدم کلهم کانوا موحدین، و اجمعت الطائفه علی ذلک…»
یعنی ـ اصحاب ما ـ علماء شیعه ـ گفته اند که «آزر» جد مادری ابراهیم علیه السلام و یا عموی آن حضرت بوده چون این مطلب نزد آن ها ثابت شده که پدران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تا آدم همه شان موحد بوده اند، و طائفه شیعه بر این مطلب اجماع دارند….
و چنانچه مشاهده می کنید در گفتار این دو عالم بزرگوار شیعه ادعای اجماع و اتفاق بر این مطلب شده و بلکه این مطلب نزد دانشمندان اهل سنت نیز معروف بوده که فخر رازی در تفسیر خود گوید:
«… و قالت الشیعه، ان احداً من آباء الرسول ـ صلی الله علیه و آله ـ و اجداده ما کان کافراً…»
یعنی ـ شیعه گفته اند که أحدی از پدران رسول خدا و اجداد آن حضرت کافر نبوده اند…
و از این که به طور عموم این مطلب را به شیعه نسبت می دهد چنین استفاده می شود، که این مطلب از مسائل مورد اتفاق و اجماع شیعه بوده همانگونه که از مرحوم مجلسی و شیخ طبرسی نقل کردیم.
و اما دانشمندان اهل سنت
ولی در میان علماء اهل سنت در این باره اختلاف زیادی است، و جمعی از آن ها مانند سیوطی و برخی دیگر همانند شیعه عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگی موحد بوده اند و به خصوص سیوطی در این باره به طور تفصیل سخن گفته و این مطلب را از نظر عقل و نقل به اثبات رسانده، و جمعی نیز آن ها را و حتی عبد الله پدر آن حضرت را کافر و مشرک دانسته اند.
برخی از دلیل های نقلی بر این مطلب
و گاهی دیده می شود که برای این مطلب به این آیه شریفه نیز استدلال شده که خدای تعالی فرموده:
«و توکل علی العزیز الرحیم، الذی یراک حین تقوم، وتقلبک فی الساجدین…»
و بر خدای مقتدر و مهربان توکل کن، آن خدائی که تو را در هنگامی که به نماز می ایستی می بیند، و به گشتنت در میان سجده کنندگان، که بر طبق پاره ای روایات و استدلال برخی از اهل تفسیر آمده که منظور از «تقلب در میان ساجدان» دوران تحول رسول خدا از صلب های شامخ و رحم های پاک است، و از این آیه استفاده می شود که اجداد آن بزرگوار همگی موحد و ساجد در پیشگاه خدای تعالی بوده اند.
و روایتی هم در این باره از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که فرمود:
«لم أزل أنقل من أصلاب الطاهرین الی ارحام الطاهرات»
یعنی پیوسته من منتقل شدم از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک…
و در روایتی نیز که در مجمع البیان طبرسی (ره) پس از عبارتی که قبلا ذکر شد آمده اینگونه است که رسول خدا ص فرمود:
«… لم یزل بنقلنی الله من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات، حتی أخرجنی فی عالمکم هذا، لم یدنسنی بدنس الجاهلیه».
یعنی پیوسته خداوند مرا از صلب های مردان پاک به رحم های زنان پاک منتقل کرد تا وقتی که در این عالم شما وارد کرد و به چرکی های جاهلیت آلوده ام نکرد.
و در زیارت وارث درباره امام حسین علیه السلام نوه رسول خدا ص نظیر همین عبارت را می خوانیم:
«اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره، لم تنجسک الجاهلیه بأنجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها».
ولی باید گفت: اثبات این مطلب از روی این تفسیر و روایت کار دشواری است زیرا این اثبات، فرع بر صحت روایاتی است که در تفسیر این آیات وارد شده و هم چنین فرع بر صحت این روایت نبوی است که اثبات آن نیز مشکل و قابل خدشه است چنانچه منظور از صلب های طاهر و رحم های مطهره نیز ممکن است پاکی و طهارت مولد در برابر ازدواج های ناصحیح و شبهه ناک و سفاح زمان جاهلیت باشد، و از تعبیر «دنس جاهلیت» نیز ظاهرا همین معنی استفاده می شود، و بنابراین مهم برای ما در این جا، همان اجماع و اتفاقی است که درگفتار علمای اعلام و دانشمندان بزرگوار ما آمده است.
پاره ای اشکالات بر این مطلب
یکی از اشکال هائی که بر این مطلب شده این اشکال است که چگونه مردان موحدی مانند عبد المطلب و قصی بن کلاب نام فرزندان خود را عبد مناف، و عبد العزی گذارده اند…
و چناچه می دانیم «مناف» و «عزی» نام دو بت بوده است؟
ولی با توجه به اینکه مسئله نامگذاری در گذشته و بلکه هم اکنون نیز غالبا به دست مادران و یا مادربزرگان و یا بزرگ قبیله و یا دیگران انجام می شده و در بسیاری از موارد پدران چندان دخالتی نداشته اند، و یا زیاد دیده شده که پدر و مادر برای فرزند نامی انتخاب کرده اند ولی همان فرزند در میان مردم به نام دیگری مشهور شده و همان نام مشهور روی او مانده است، چنانچه درباره خود عبد المطلب آمده است که نامش «شیبه الحمد» بود ولی چون در وقت ورود به مکه پشت سر عمویش مطلب بر شتر سوار بود مردم خیال کردند او بنده مطلب است که او را از یثرب خریداری کرده و به مکه آورده است ـ به شرحی که در زندگانی رسول خدا (ص) نوشته ایم ـ
و یا درباره خود عبد مناف در تاریخ آمده که نام اصلی او «مغیره» بوده ولی مادر و یا کسان او نامش را «عبد مناف» گذارده اند.
و ما هم اکنون پس از گذشت قرن ها از ظهور اسلام، و با همه سفارش هائی که درباره نام گذاری و اهمیت آن از طریق ائمه بزرگوار و رهبران الهی شده است می بینیم هنوز در مسئله نام گذاری دقت نمی شود، و روی چشم و هم چشمی و رسوم و سنت های محلی، و به تعبیر ساده نام های «من درآوری» نام های بی معنی و غلطی مثل «شمس علی» و «چراغعلی» و «زلفعلی» و امثال آن ها روی فرزندان خود می گذارند که بدون توجه به معنی آن ها را روی بچه ها نهاده اند…
اشکالی دیگر
باری این سئوال و اشکال چندان مهم نیست که ما وقت خود و شما روی جواب آن زیاد بگیریم، و در این جا اشکال دیگری است که لازم است قدری روی آن بحث و تحقیق شود و آن این اشکال است که ظاهر قرآن کریم مخالف با این اجماع و اتفاق است. زیرا در قرآن نام پدر ابرهیم ـ که یکی از اجداد رسول خدا (ص) است ـ «آزر» ذکر شده و او به صریح آیات قرآنی مرد بت پرستی بوده که ابراهیم پیوسته با او در این باره محاجه می کرد.
بحث درباره «آزر» و ارتباط او با ابراهیم خلیل علیه السلام
این اشکال را با توضیح بیشتری این گونه طرح کرده اند که در قرآن کریم در چند جا نام «آزر» بت پرست و طرفدار بت به عنوان پدر ابراهیم، و در برخی از جاها نام پدر ابراهیم به عنوان شخص بت پرست و مدافع بت پرستی که ابراهیم را در مبارزه اش با این مرام مورد تهدید و مؤاخذه قرار داده است آمده مانند این آیات:
«و اذ قال ابراهیم لابیه آزر أتخذ اصناما الهه، انی اراک و قومک فی ضلال مبین»
۲- «و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقاً نبیاً، اذ قال لأبیه یا أبت لم تعبد ما لا یسمع و لا یبصر و لا یغنی عنک شیئاً»
۳- «واتل علیهم نبأ ابراهیم، اذ قال لأبیه و قومه ما تعبدون، قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاکفین…»
و آیات دیگری نظیر آیات فوق که پدر ابراهیم علیه السلام را ـ که در یک جا یعنی در همان سوره انعام نامش را هم «آزر» برده است ـ به عنوان مردی بت پرست، و طرفدار بت ذکر کرده، و بلکه در سوره مریم به دنبال آیات فوق از زبان پدر ابراهیم نقل شده که با او به محاجه پرداخته و در پایان ابراهیم علیه السلام را سرزنش و تهدید کرده و می گوید:
«… قال راغب أنت عن الهتی یا ابراهیم. لئن لم تنته لأرجمنک و اهجرنی ملیاً»
اکنون گفته می شود با توجه به این که ابراهیم علیه السلام از اجداد رسول خدا است و پدرش آزر بت پرست و حامی بت پرستی بوده چگونه پاسخ می دهید؟
جواب این اشکال هم آنست که در لغت عرب و بلکه زبان های دیگر که یکی از آن ها هم زبان فارسی خودمان است لفظ «اب» و «پدر» همانگونه که به پدر صلبی گفته می شود، به سرپرست و عمو و پدر مادر و معلم و شوهر مادر انسان و به هر کس که نوعی حق تربیت و سر پرستی انسان را داشته باشد اطلاق می شود، چنانچه از آن طرف لفظ «ابن» و «پسر» نیز هم بر پسر صلبی گفته می شود، و هم برپسر دختر و شاگرد و هر کس که به نوعی تحت تکفل و تربیت انسان باشد.
در قرآن کریم در سوره بقره آن جا که حضرت یعقوب در وقت مرگ به پسرانش وصیت می کند آمده است که به آن ها گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟
«قالوا نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل و اسحق….»
گفتند: ما معبود تو معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می پرستیم که اطلاق پدر بر اسماعیل شده در صورتی که اسماعیل عموی یعقوب بود و پدرش اسحاق بوده.
و از آن طرف نیز در سوره انعام عیسی علیه السلام را از ذریه و پسران ابراهیم علیه السلام شمرده در صورتی که نسبت آن حضرت از طرف مادرش مریم به ابراهیم می رسد، آن جا که فرماید:
«و من ذریته داود و سلیمان …» تا آن جا که فرماید: «… و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس»
و بدانچه گفته شد باید این مطلب را نیز اضافه کرد که بنا به گفته اهل تاریخ میان اهل انساب اختلافی نیست در این که نام پدر ابراهیم «تارخ» به خاء معجمه، و یا «تارح» به حاء مهمله بوده است، چنانچه از تورات نیز نقل شده که نام پدر ابراهیم را «تارخ» ذکر کرده و از اثبات الوصیه مسعودی نقل شده که گفته است:
آزر جد مادری ابراهیم و منجم نمرود بود، و پدر ابراهیم نامش تارخ بود که در هنگام کودکی ابراهیم، وی از دنیا رفت و ابراهیم تحت سرپرستی«آزر» جد مادری خود قرار گرفت.
و مرحوم استاد علامه طباطبائی در این باره استدلال جالبی از روی خود آیات کریمه قرآن آورده و از آن ها استفاده کرده است که طبق آیات قرآن کریم «آزر» پدر صلبی ابراهیم نبوده و پدر صلبی او شخص دیگری بوده که از آن تعبیر به «والد» شده است، و خلاصه گفتار ایشان در تفسیر آیه ۷۴ سوره انعام اینگونه است که فرموده:
دقت و تدبر در آیات کریمه ای که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام و داستان های آن حضرت در قرآن آمده انسان را به این مطلب راهنمائی می کند که ابراهیم علیه السلام در آغاز با مردی رو به رو می شود که قرآن می گوید وی پدر ابراهیم و نامش آزر بوده و اصرار داشته که او دست از بت پرستی بردارد و از مرام توحید پیروی کند،و آن مرد نیز ابراهیم را تهدید کرده و طرد نموده و بدو دستور هجرت و دوری از وی را داده است.
ابراهیم علیه السلام که چنان می بیند بدو درود فرستاه و وعده آمرزشخواهی و استغفار از درگاه حق را بدو می دهد، و به دنبال آن از آزر و قوم او اعتزال جسته و دوری می گزیند، زیرا که به دنبال همان آیات فوقه (سوره مریم) است که می فرماید:
«… قال سلام علیک سأستغفر لک ربی انه کان بی حفیاً، و اعتزلکم و ما تدعون من دون الله و ادعو ربی عسی أن لا أکون بدعاء ربی شقیاً»
و آیه دوم بهترین شاهد و قرینه است بر اینکه این وعده استغفار در دنیا بوده نه وعده شفاعت در قیامت اگرچه به حال کفر از دنیا برود.
آن گاه خدای تعالی در سوره شعراء (آیه ۸۹) حکایت می کند که ابراهیم عیله السلام به این وعده خود عمل کرده و برای آزر استغفار کرده آن جا که در مقام دعای به درگاه پروردگار متعال از جمله گوید:
«… و اغفر لابی انه کان من الضالین…»
و پدرم را بیامرز که او از گمراهان بود…
و از لفظ «کان» که در این آیه است معلوم می شود که این دعا پس از مرگ پدرش و یا پس از دوری گزیدن و هجرت از وی انجام گرفته، و این هم به خاطر وفای به وعده ای بود که داده بود، چنانچه خدای تعالی نیز در سوره توبه از این حقیقت پرده برداشته و چنین گوید:
«ما کان للنبی و الذین آنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم، و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده و عدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه…»
که خلاصه ترجمه آن است که پیغمبر و مؤمنین نمی توانند برای مشرکان اگر چه نزدیکانشان باشند استغفار کنند… و استغفار ابراهیم نیز برای پدرش به خاطر وعده ای بود که بدو داده بود، و چون برای او معلوم شد که وی دشمن خدا است از او بیزاری جست…
و سیاق آیه گواهی دهد که این دعاء و بیزاری جستن همه در دنیا و عالم تکلیف بوده نه در آینده و در قیامت…
و همه این جریانات پیش از مهاجرت ابراهیم علیه السلام به سرزمین مقدس بوده،و سپس خدای تعالی عزم ابراهیم علیه السلام را بر مهاجرت به سرزمین مقدس (بیت المقدس) نقل فرموده که گوید:
«فأرادوا به کیدا فجعلناهم الاسفلین، و قال انی ذاهب الی ریب سیهدین، رب هب لی من الصالحین»
که داستان هجرت ابراهیم علیه السلام و به دنبال آن دعای آن حضرت را برای روزی فرزندان صالح و شایسته نقل فرموده…
و سپس در جای دیگر داستان ورود آن حضرت را به سرزمین مقدس و دارا شدن وی فرزندان صالحی را همچون اسحاق و یعقوب نقل فرموده و گوید:
«… و ارادوا به کیداً فجعلناهم الاخسرین، و نجیناه و لوطا الی الارض التی بارکنا فیها للعالمین، و وهبنا له اسحاق و یعقوب نافله و کلا جعلنا صالحین»
و در جای دیگر گوید:
«فلما اعتزلهم و ما یعبدون من دون الله وهبنا له اسحاق و یعقوب و کلا جعلنا نبیا»
و پس از همه این ماجراها و دارا شدن فرزندان صالح و سکونت وی در سرزمین مقدس و تعمیر خانه کعبه دعای آن حضرت را در مکه و در پایان عمر اینگونه نقل می کند:
«و اذ قال ابرهیم رب اجعل هذا البلد آمنا…» تا آن جا که گوید: «الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل اسحاق…» و در پایان همین آیات بالاخره می فرماید: «ربنا اغفرلی و لوالدی و للمؤمنین یوم یقوم الحساب»
که در این جا می بینیم بعد از آن بیزاری جستن و تبری از پدرش «آزر» باز هم برای پدر و مادرش که در اینجا تعبیر به «والدیّ» شده است برای روز جزا طلب آمرزش و استغفار می کند، و از روی هم رفته همه آیاتی که ذکر شد «والد» در این آیه با قرائنی که در کار است پدر صلبی و واقعی ابراهیم علیه السلام بوده و او شخص دیگری غیر از «آزر» بوده، و لطف در همان تعبیر به «والد» است که معمولا به پدر صلبی اطلاق می شود، بر خلاف «أب» که همانگونه که گفته شد بر پدر و سرپرست و عمو و پدر مادر و شوهر مادر نیز اطلاق می گردد…
و این بود خلاصه ای از گفتار مرحوم استاد علامه طباطبائی در کتاب شریف المیزان که چون برای بحث ما جالب بود در این جا آوردیم، و خلاصه این بود که در اطلاق و استعمال لفظ «أب» و «والد» فرق است، استعمال و اطلاق لفظ «أب» و مشتقات آن دائره وسیعی دارد که بر پدر و دیگران همانگونه که گفته شد اطلاق می گردد، ولی لفظ «والد» و مشتقات آن مانند «ولد» و «والده» و «مولود» اینگونه نیست، و «والد» معمولا بر پدر صلبی اطلاق می گردد، چنانچه «ولد» بر فرزند صلبی، و «والده» بر مادر حقیقی اطلاق می گردد. ادامه دارد