سرگذشت های ویژه از زندگی امام

حجه الاسلام اسماعیل فردوسی پور (نماینده مجلس شورای اسلامی)
روز های حساس نجف اشرف
روزهای حساسی در نجف اشرف می گذشت از طرف سازمان امنیت عراق (امن العام) گفته بودند که جان سید در معرض خطر است دولت ایران سوء قصد به جان امام دارد ومی خواهد این کار را به گردن عراق بیاندازد، لذا یا شما (روحانیون مبارز خارج از کشور) حفاظت و حراست امام را بر عهده بگیرید یا ما این کار را می کنیم حتی حاضر بودند اسلحه در اختیار بگذارند لیکن ما نپذیرفتیم قرار شد حفاظت و حراست داخلی با نزدیکان و اطرافیان امام و حفاظت خارج با آن ها باشد.
از آن روز عده ای مامور همراه امام حرکت می کردند که در واقع طبق فرموده امام مراقب امام بودند نه محافظ و این حرکت منظره خوشایندی نداشت برای این که این منظره شکسته شود و فقط ماموران امنی همراه امام نباشند برادران روحانی تصمیم گرفتند همراه امام حرکت کنند و هنگام رفتن برای درس و تشرف به حرم مطهر حضرت امیر (ع) با امام باشند و حفاظت کنند.
یکی از شب ها که به دنبال امام رفتیم و حرم مشرف شدیم درب حرم که امام کفششانرا به کفشداری دادند وقدم به داخل ایوان گذاشتند من پشت سرشان بودم برگشتند و به من فرمودند : فردوسی! من از این که شماها همراه من میایید رنج می برم. عرض کردم: ما هم می خواهیم حرم مطهر مشرف شویم فرمود وقت دیگر حرم بیایید عرض کردم وظیفه ما است در خدمت شما باشیم فرمود پس همراه من حرکت کنید از آنطرف خیابان مراقبت کنید بنا شد و در خیابان بافاصله و از آن طرف حرکت کنیم ولی در داخل حرم که مامورین نمی آیند همراه امام باشیم .
اولین شب پاریس
امام دام ظله اولین شب پاریس در آپارتمان کوچکی منزل کردند یک اطاق محل استراحت امام بود و ما هم در اطاق دیگری مقابل آن نشسته بودیم ساعت به وقت پاریس دو بعد از نمیه شب را نشان می داد که به وقت نجف اشرف چهار ساعت و به وقت تهران چهار ساعت و نیم بعد از نیمه شب بود .
در این هنگام امام از اطاق خود بیرون آمدند و به دستشوئی رفته و وضو گرفته و برگشتند با این که هنوز حدود چهار ساعت به اذان صبح داشتیم تعجب کردیم چرا این قدر زود امام بلند شدند صبح معما حل گردید امام فرومدند این جا چطور است دیشب هر چه نشستم که صبح شود نماز بخوانم هوا روشن نمی شد معلوم شد که امام عادت هر شب و مطابق افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح برای نماز شب بلنده شده اند گفتیم افق این جا با نجف دو ساعت فرق دارد و شما دو ساعت زودتر از هر شب بلند شده اید فرمود: بیائید ساعت مرا درست کنید.
آن روز ها در پاریس چه می گذ شت
ساعت ۷ بعد از ظهر با یکی از برادران به منظور انجام کاری به پاریس رفته بودیم در داخل اتومبیل دکمه رادیو را باز کرد تا خلاصه اخبار را بشنود او که زبان فرانسه را خوب می دانست پس از استماع اخبار با کمال تعجب به من گفت: اخبار اعلام می کند امام دام ظله بختیار نخست وزیر وقت ایران را پذیرفتند و به همین زودی به ملاقات امام خواهد آمده ؟
با آن اطلاع و آگاهی که از موضع گیری های امام در برابر دولت های غیر قانونی ایران داشتیم و می دانستیم که امام هیچ یک از آنان را به رسمیت نمی شناسد و برای ملاقات نمی پذیرد این خبر موجب نگرانی و موجب تعجب گردید.
البته ایادی مرموزی در پاریس و ایران فعالیت می کردند که این ملاقات انجام پذیرد و اصرار داشتند که امام، بختیار را بپذیرد و به رسمیت بشناسد و او دولت آشتی شود و تماس هایی هم برقرار بود و آقایان دکتر یزدی و قطب زاده در پاریس و آقای مهندس بازرگان در ایران نقش اساسی داشتند
با عجله عازم نوفل لوشاتو محل اقامت امام دام ظله شدیم به آقای دکتر یزدی برخوردم پرسیدم چه شد جواب داد تمام شد امام ملاقات را پذیرفتند و ما هم مصاحبه کردیم و اعلام نمودیم که امام بختیار را می پذیرد و عنقریب ملاقات انجام می شود.
دفتر خلوت شد همه رفتند من تنها بودم فکر می کردم چگونه امام ملاقات بختیار را پذیرفته اند صدای زنگ تلفن بلند شد گوشی را برداشتم آیه الله العظمی منتظری دام ظله بود که از تهران (مدرسه رفاه) صحبت می کرد پس از احوال پرسی سوال کردند این خبر چه بود که خبرگزاری ها پخش کردند؟ من هم به همان اندازه که اطلاع داشتم به عرض رساندم …
فرمود: پیامی دارم می توانی الان به عرض امام برسانی گفتم فرمایشات شما را ضبط می کنم و نوار را می برم امام استماع بفرمایند رسم ما در گرفتن اخبار مهم و لازم و پیام های شخصیت ها این بود که بر نوار ضبط می کردیم و به سمع مبارک امام امت می رساندیم و به این وسیله بود که امام در متن جریان های ایران قرار می گرفتند.
آن شب حضرت آیه الله العظمی منتظری دام ظله سپس حجه السلام آقای خلخالی و حجه الاسلام آقای انواری در رابطه با ملاقات بختیار و جو حاکم در ایران مطالبی فرمودند که تمام بر نوار ضبط شدو همان ساعت که حدود ساعت ۱۰ شب به وقت پاریس بود نوار را خدمت امام بردم و امام دام ظله پس از استماع پیام زیر را صادر فرمودند ۸/۱۱/۱۳۵۷
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرات حجج اسلام تهران و سایر شهرستان ها دامت برکاتهم
آن چه ذکر شده است که شاپور بختیار را در سمت نخست وزیری من می پذیرم دروغ است بلکه تا استعفا نداده است او را نمی پذیرم چون او را قانونی نمی دانم حضرات آقایان به ملت ابلاغ فرمایید که توطئه ای در دست اجرا است و از این امور جاریه گول نخورند من با بختیار تفاهمی نکرده ام و آن چه سابق گفته است گفتگو بین من و او بوده دروغ محض است ملت باید موضع خود را حفظ کند و مراقب توطئه ها باشد.والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته روح الله الموسوی الخمینی
این پیام بلافاصله به تهران به آیه الله العظمی منتظری دام ظله و قم و هم چنین به خبرگزاری یونایتد پرس مخابره شد و موجب خرسندی پیروان خط امام و نگرانی و ناراحتی گروهی دیگر شد و پیامدهایی داشت که در وقت مناسب به بیان آن مبادرت خواهد شد
به دنبال انتشار این پیام بود که بختیار سخنرانی کرد و گفت به وسیله نزدیکان آیت الله به توافق رسیده بودیم و ترتیب ملاقات داده شده بود نمی دانم چه شد که بر هم خورد و از آن پس دستور داد فرودگاه ها را بستند تا از ورود امام امت به ایران جلوگیری به عمل آید.
در فضای ایران
پرواز انقلاب بفضای ایران نزدیک میشد، مسافرین و سرنشینان هواپیما حال و هوای دیگری داشتند…
قطب زاده از امام دام ظله پرسید حال که بخاک ایران قدم میگذارید چه احساسی دارید؟!
-هیچ
این خبر مانند دیگر اخبار مربوط به امام منتشر شد و منظور امام دام ظله کاملا روشن است.
لیکن مغرفضین و بهانه جویان مکرر با تلفن سئوال میکردند که چرا امام از ورود به ایران هیچ احساسی ندارند؟! ایرانی که این همه فداکاری کرده و جوانان عزیزش را نثار انقلاب اسلامی نموده است…
کلی از وقت دفتر، صرف جوابگوئی این افراد میشد و ناگزیر برایشان توضیح داده میشد که منظور امام این است که خاک برای من موضوعیت و اهمیت ندارد ولذا من از خاک احساسی ندارم زیرا خاک ایران و عراق برای من فرق نمیکند اما عواطف و احساست و فداکاری مردم قابل جبران و پاسخگوئی نیست…
اما از آنجائیکه همه چیز از زبان امام امت دام ظله زیباتر است روزی خدمت امام رسیدم و ضمن مسائلی که داشتم این موضوع را هم مطرح ساختم.
امام دام ظله که انتظار چنین سئوالی را نداشتند با تعجب فرمودند: چقدر بی انصافند! اما نست به عواطف و احساسات فداکاریهای مردم در سخنرانی فرودگاه گفتم که اینهمه عواطف و احساسات بردوش من سنگینی می کند و من نمی توانم پاسخ آنرا بدهم. لیکن راجع بخاک ایرانه هیچگونه احساسی ندارم زیرا برای من خاک ایران و عراق و کویت یکسان است».
برای توضیح لازم است اضافه کنم:
اواخر ماه مبارک رمضان که چند نفر از صاحب منصبان عراق خدمت امام رسیدند و گفتند: ما در برابر دولت ایران تعهداتی داریم که نمیتوانیم بر اساس آن تعهدات بشما اجازه فعالیت سیاسی بدهیم… امام فرمودند: اگر شما در برابر دولت تعهد دارید منهم در برابر ملت تعهداتی دارم که نمیتوانم دست از فعالیت سیاسی بردارم، اگر ممانعت کنید و نگذارید در اینجا کارم را انجام دهم از عراق خواهم رفت. خیال نکنید من به نجف و کربلا چسبیده ام! خیر. خمینی هرجا برود آنجا را کربلا و نجف میکند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *