از آنجا که انقلاب، مسئله ای است اجتماعی و اجتماع، مجموعه انسانهاست و انسانها به دلیل خلقت واحد، ویژگیهای مشترکی دارند، انقلابها نیز دارای وجوه مشترک می باشند اگرچه از نظر زمان و یا مکان دارای فواصل بسیار باشند. کلیه انسانها با فطرت پاک الهی خلق شده اند.این فطرت دارای ویژگیها و آثاری است که در صورت باقی ماندن آن در ضمیر انسان و عدم محوش توسط عوامل خارجی تظاهراتی خواهد داشت. ازمهمترین ویژگیهایی که در فطرت انسان نهفته است خاصیت ضد ظلم و ضد ظالم بودن است که همین خصوصیت از عوامل مهم ایجاد انقلابات در اکثر نقاط جهان می باشد.
با توجه به مقدمه فوق، طبیعی است انقلابات جهان دارای وجوه اشتراک بوده و نقاط مشابه در آن دیده شود. بر همین مبنا وجود نقاط افترا در مقایسه دو انقلاب نیز طبیعی است زیرا علاوه بر عوامل فطرت در نهاد انسان ها که در بالا به آن اشاره شد عواملی از قبیل ایدئولوژی ، فرهنگ و … نیز در وقوع انقلابات مؤثر است که معمولا در مورد مردم جهان با یکدیگر تفاوت دارد.
در این مقال سعی بر این است که به این دو نکته یعنی وجوه اشتراک و افتراق در مورد انقلاب کبیر اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوئه اشاره شود. بدین منظور با توجه به شناخت کاملی که از سیر تحولات اجتماعی و سیاسی جامعه خودمان حداقل در دهساله اخیر برای اکثریت وجود دارد، از باب مقدمه اشاره ای به وضعیت طبیعی، اقتصادی و سیاسی کشور نیکاراگوئه و تاریخچه انقلاب این کشور کرده و سپس موضوع مقایسه ای مورد نظر، دنبال خواهد شد.
نیکاراگوئه کشوری است به وسعت حدود ۱۴۸ هزار کیلومتر مربع و با جمعیتی معادل ۵/۲میلیون نفر –تقریبا- درقلب آمریکای مرکزی از شمال به هندوراس، از جنوب به کاستاریکا از مغرب به اقیانوس آرام و از شرق به دریای کارئیب (آنتیل) محدود است. مردم نیکارگوئه مجموعه ای از نِژادهای سرخ، سفید و سیاه می باشند و جالب توجه است که این تنوع نژاد هیچگاه مشکلاتی از قبیل تبعیض نژادی و مسائل مشابه آن را در نیکاراگوا بوجود نیاورده است. زبان مردم نیکاراگوا اسپانیائی و پیرو کلیسای کاتولیک می باشند.
در اینجا به یک موقعیت استراتژیکی این کشور نیز باید اشاره شود که آن نزدیکی به کانال پاناما می باشد، نیکاراگوا با یک فاصله کوتاه (کشور کوچک کاستاریکا) در شمال کشور پاناما قرار گرفته است.
کانال پاناما تنها راه ارتباطی اقیانوس اطلس و اقیانوس کبیر بوده و از راههای ارتباطی فوق العاده مورد توجه امریکا می باشد، لذا امریکا پیوسته به منظور تحکیم موقعیت و سلطه خود بر کانال و امریکای مرکزی به این منطقه توجه خاص دارد.
سابقه تاریخی نیکاراگوا بزمانهای خیلی دور بر می گرد. نهایتا قابل ذکر است که این کشور به سال ۱۵۰۲میلادی توسط «کریستف کلمب» کشف می شود و خیلی زود به استعمار کشور اسپانیا در می آید.
بعد از آن انگلیسی ها جای اسپانیائیها در میگیرند، تا سال ۱۹۱۲ که آمریکا در پی سیاست استعمارگرانه خود و تلاشی که برای در اختیار گرفتن و تسلط بر حکومتهای دست نشانده انگلیس داشت توانست با اعزام قوا حکومت طرفدار انگلیس (زلایا) را ساقط و حکومتی امریکائی در آنجا برقرار کند.
از سال ۱۹۲۶ جنگهای میهن پرستانه مردم نیکارگوا برضد نیروی دریائی امریکا که به این کشور آمده بودند آغاز شد، طی این مبارزات که تا ۱۹۳۳ ادامه یافت، قهرمانان زیادی علیه آریکا در نیکاراگوا جنگیدند و بلاخره امریکا را مجبور کردند که خاک نیکاراگوا را ترک کند. یکی از معروفترین این قهرمانان «اگوستوساندینیو» بود. پس از خروج امریکا تنها نیروی موجود که بتواند مملکت را اداره کند گارد ملی بود که ارتشی دست نشانده و با تعلیماتی امریکا بحساب می آمد. آمریکا با سیاست مزورانه و معمول خود در این موارد ژنرالی را بنام «آناستازیوسوموزا» در رأس گارد ملی به مسند قدرت و حکومت نیکارگوا می نشاند. این ژنرال جد «سوموزا» دیکتاتور اخیر نیکارگوا می باشد.
اولین جنایتی که ژنرال سوموزا مرتکب می شود این است که قهرمان ملی نیکاراگوا یعنی «اگوستوساندینیو» را در دهانه یکی از آتشفشانهای این کشور از بین می برد (وجه مشترک همه دیکتاتورهای تاریخ در ارتکاب جنایت) ژنرال سوموزا پس از ۲۰ سال استبداد ترور می شود و یکی از پسرانش بنام «لوئیز» بکمک برادرش که فرمانده گارد ملی بود به حکومت میرسد. سپس در سال ۱۹۶۲ یکی از افراد فامیل سوموزا بنام «رنه شیک» رئیس جمهور می شود و پس از او «سوموزا» دیکتاتور معروف تا سال ۱۹۷۹- یعنی سال پیروزی انقلاب نیکاراگوا- زمام حکومت این کشور را در اختیار می گیرد. خانواده سوموزا بکمک ۱۴ فامیل دیگر حدود ۵۰ سال مستبدانه در نیکاراگوا حکومت کردند.
دیکتاتوری فامیلی سوموزا وجوه مشترکی با دیگر سیستم های استبدادی نظیر خانواده پهلوی در ایران داشت که عبارت بود از انتقال سرمایه ها و اراضی و غیره به افراد خانواده خود بطوری که ۶۰%سرمایه های مملکتی شامل زمینهای کشاورزی و سایر منابع در اختیار این خانواده بود. جالب است که دیکتاتور نیکارگوا نیز چون دیکتاتور معدوم ایران معتقد بود و پیوسته اظهار میکرد که در صورت برکناری وی، کشور دچار جنگ داخلی و تجزیه شده و نه تنها نیکاراگوا بلکه منطقه در معرض خطر قرار می گیرد! و این بهانه بازیافته همیشگی امریکا برای نفوذ و دخالت در منطقه و حمایت از رژیم دست نشانده سوموزا بود.
مبارزات مردم نیکارگوا علیه دیکتاتوری ادامه داشت تا در سال ۱۹۶۴ یکی از مبارزان نیکاراگوائی که در کوبا دوره چریکی را دیده بود به کشور باز می گردد. و جبهه آزادیبخش ملی را پایه گذاری می کند. وی این جبهه را به یاد اگوستوساندنییو قهرمان ملی نیکاراگوا جبهه ساندی نیست می نامد. این جبهه مبارزات خود را بشکل مسلحانه آغاز می کند. تا سال ۱۹۷۰ جبهه ساندنیست ها پایگاه قوی و مردمی نداشت ولی از این سال به بعد با پذیرش تدریجی مردم، این جبهه کم کم استحکام و قدرت یافت تا جائی که در سال ۱۹۷۷جبهه ساندنیست ها کاملا در جامعه نیکاراگوا شناخته و پذیرفته می شود و مبارزه اش علیه سوموزا در بعد وسیعی ادامه می یابد.
مبارزین نیکارگوا را مجموعه ای از عناصر مارکسیست لیبرالها با نقطه نظرهای سوسیال دمکرات اروپائی و میانه روها که در مبارزه شرکت داشتند تشکیل می دهد. به این ترکیب قشری از روحانیون و کشیش های مبارز نیکاراگوائی اضافه میشود که نقش بسیار مؤثری در حرکت مردم این کشور به عهده داشتند.
در اینجا به یک نکته جالب باید اشاره شود و آن عملکرد یکنواخت دولت امریکا در قبال بیشتر حرکات انقلابی مردم جهان است. یعنی همانگونه که هنگام رشد انقلاب اسلامی در ایران، امریکا ابتدا سعی در سرکوب آن داشت و پس از ناکامی در این مورد با تعویض های پی در پی دولت و جایگزینی مهره های باصطلاح سیاسی، تشکیل دولت آشتی ملی و اعطای آزادیهای ظاهری، محدودیت اختیارات شاه و حتی تفویض قدرت شاه معدوم به مهره _بزعم خود- موجهی چون بختیار، مصمم شد، سیر انقلاب را منحرف کرده و آن را بسازش بکشاند تا از به ثمر رسیدن هدف اصلی انقلاب یعنی تثبیت نظام اسلامی جلوگیری نماید. در نیکاراگوا نیز پس از شکست تلاش بسیارش برای حفظ سوموزا سعی کرد از طریق کشورهای همسایه نیکاراگوا سوموزا را به استعفا ترغیب نماید و با تشکیل یک حکومت به اصطلاح آشتی ملی از شکل گرفتن حکومت یکدست انقلابی جلوگیری کند تا بمرور با نفوذدادن افراد و عناصر وابسته بخود با کنترل جریان انقلاب کشور، به اهداف مورد نظر دست یابد. البته مبارزین ساندنیست دراین زمینه تن به سازش نداده و میگفتند که مبارزه را تا سرنگونی سوموزا ادامه میدهند. خوشبختانه تداوم این مبارزات در سال ۱۹۷۹ به سرنگونی و فرار سوموزا انجامید و مبارزین ساندنیست در این سال توانستند حکومت انقلابی نیکاراگوا تشکیل دهند.
قابل ذکر است که کمی بعد سوموزا در یکی از کشورهای امریکای جنوبی (پاراگوئه) کشته می شود. (مشابه سرنوشت شاه ملعون در مصر)
وجوه اشتراک انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوا
همانطور که در ابتدا اشاره شد، انقلابهای مردمی چون پشتوانه آنها ظلم ستیزی و دیگر ویژگیهای فطری بشری است دارای زمینه های مشترک می باشند.
یکی از بارزترین این وجوه در انقلاب اسلامی ایران و و انقلاب نیکاراگوا، مبارزه مردم دو سرزمین علیه دیکتاتوری و نظام ظلم و جور بود. زمینه های مشترک در مبارزه دو ملت علیه سلطه جباران فاسد طی سرفصل های زیر اجمالا بیان می شود.
گرچه در برر سی این دو انقلاب پیوسته ابعاد و عظمت شرکت مردم در انقلاب اسلامی ایران و ریشه های عمیق این انقلاب در تفکر اندیشه مردم این سرزمین و ایثارگری مبارزان و کیفیت رهبری در باور هر تحلیل گر منصفی جائی والا و بدور از قیاس، بخود اختصاص می دهد.
۱-مشابهت سیستم حاکم بر دو کشور، قبل از انقلاب:
دیکتاتوری های حاکم بر دو کشور یعنی سوموزا و شاه معدوم نیز وجوه اشتراک زیادی داشتند. این دو دیکتاتور در رأس سیستمهائی مخوف، با قدرت و دیکتاتوری کامل حکومت می کردند. ثروتهای مردم دو کشور را یا در اختیار خود گرفته و یا به افراد خانواده خود واگذار کرده بودند و هر دو سرسپرده و عامل و حافظ منافع آمریکا در منطقه بودند: شاه ژاندرام خلیج فارس و سوموزا حافظ منافع آمریکا در منطقه امریکای مرکزی و دریای کارائیب محسوب میشد.
۲-نقش مذهب در دو انقلاب:
تکیه انقلاب مردم ایران به مکتب اسلام و نقش ایدئولوژی اسلامی در پیروزی انقلاب اسلامی نیازی به توضیح ندارد. در نیکاراگوا چون ایران گروهی از روحانیون نقش اصلی در بسیج توده ها را به عهده داشتند و در واقع تنها به همت گروه انقلابی کشیشان جبهه چریکی ساندنیست توانست در ذهن مردم مردم مقبولیت یافته و در میان توده ها پذیرفته شوند.
در نیکاراگوا نیز چون ایران کشیش های انقلابی نقش اصلی را در ترغیب مردم به شرکت در تظاهرات به عهده داشتند و اصلی ترین عامل ارتباطی جبهه ساندنیست با توده مردم بودند.
ظرافت و حسایست کار روحانیون نیکاراگوائی زمانی بیشتر درک می شود که بدانیم آنها نیز چون روحانیون در انقااب اسلامی مبارزه ای را نیز در جامعه خود با کشیشهای ضدانقلابی داشتند.
لازم به یادآوری است که پس از پیروزی انقلاب نیکاراگوا کشیش های انقلابی در ترکیب هئیت اجرائی کشور نقش اساسی به عهده گرفتند که از آن جمله از آقای «دسکوتو» وزیر امور خارجه و آقای «ارنستوکاردینال» وزیر فرهنگ که هردو از کشیشهای انقلابی و معروف نیکاراگوا میباشند باید نام برد.
۳-ضد امریکائی بودن دو انقلاب:
همانگونه که قبلا اشاره شد، دو کشور تحت استیلای دیکتاتوریهائی وابسته و دست نشانده امریکا اداره میشد، بدیهی است که مبارزین و مردم انقلابی دو کشور علم طغیان و ستیز را علیه صحنه گردان اصلی تجاوز و غارت یعنی امریکا برافراشته بودند و چنین است که پس از حدود پنج سال هنوز رساترین فریاد مردم انقلابی ایران فریاد: «مرگ بر امریکا»ست و مردم انقلاب نیکاراگوا نیز از طرحهای تجاوزکارانه امریکا برای تسلط مجدد بر کشورشان غافل نیستند.
۴-محاصره اقتصادی هر دو انقلاب توسط امریکا:
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و خصوصا پس از تسخیر لانه جاسوسی امریکا، دولت آمریکا و گروهی از هم پیمانانش دست به محاصره اقتصادی ایران زدند،این محدودیت ها اکنون هم در بعضی زمینه ها ادامه دارد. در مورد نیکاراگوا نیز امریکا با اعمال نفوذ درهم پیمانان و نیز سازمانهای بین المللی از قبیل بانک جهانی با توجه به اقتصاد بیمار این کشور و محاصره دریائی، مشکلات فراوانی برای دولت نوپای نیکاراگوا بوجود آورده است.
با توجه به اهداف عالی و اعتقاد به عدم وابستگی که در تفکر بنیان گذاران اولیه جنبش غیر متعهدها وجود داشت و اینکه علیرغم عدم موفقیت کامل نهضت عدم تعهد در غیروابستگی و نفوذ عوامل غرب و شرق در این نهضت هنوز جنبش غیر متعهدها را می توان در مقایسه با دیگر مجامع و سازمانهای بین المللی موجه ترین مجمع دانست. جمهوری اسلامی ایران و دولت نیکاراگوا هر دو به عضویت جنبش درآمدند و هم اکنون از اعضای فعال نهضت عدم تعهد محسوب می شوند.
۶-حمایت دو انقلاب از نهضت های آزادی بخش جهان:
جمهوری اسلامی ایران طبق اصول قانون اساسی موظف است از نهضت های آزادیبخش جهان حمایت کرده و به ندای مظلومان در هرجا که هستند پاسخ مثبت دهد. براین اساس انقلاب اسلامی ایران حامی حرکت انقلابی و اسلامی مردم فلسطین، مردم افغانستان و سایر حرکتهای اسلامی و حتی حرکت انقلابی مردم السالوادور میباشد. نیکاراگوا نیز در همین جهت حرکت می کند. البته بدلایلی که مربوط به وجوه افتراق دو انقلاب ایران و نیکاراگوا میباشد، این کشور از نهضت های خاصی مثلا جنبش مردم السالوادور حمایت مینماید.
۷-اقدامات مشابه دشمن اصلی انقلاب دو کشور
شیطان بزرگ همچنانکه در ایران برای شکست انقلاب به همه حیله ها از جمله تجزیه طلبی، مسائل کردستان، مسائل گنبد، ایجاد تشنج در فضای سیاسی و اجتماعی ایران، ترور، بمب گذاری و حمله نظامی توسط صداغم متوسل شد که با لطف الهی همه بر ظرفیت انقلابی مردم ما افزود. در نیکاراگوا نیز دقیقا همان طرحها را به اجرا درآورد، کشیش های مخالف را با گروههای ضدانقلاب پیوند داده و جبهه مخالفین را تقویت کرد. در این موردسوموزائیست ها و باقیمانده های گارد ملی سابق را تجهیر کرده و در مرزهای شمالی نیکاراگوا در کشور هندوراس استقرار داده است و هندوراس نیز مأموریت دارد که با تمام قدرت علیه نیکاراگوا عمل کند، گروهی دیگر از ضد انقلابیون نیز در مرزهای جنوبی کشور یعنی از طریق کاستاریکا به تحریکات خود علیه رژیم ساندنیست ها ادامه میدهند در واقع میتوان گفت همان مأموریتی را که امریکا با سرنگونی انقلاب اسلامی در منطقه خلیج فارس به صدام داده بود، در منطقه دریای کارائیب علیه انقلاب نیکاراگوا به عهده سوموزائیست ها، دیگر ضدانقلابیون نیکاراگوائی و رژیم هندوراس نهاده است.
در پایان این مبحث با اشاره مجدد به یکی از مهمترین وجوه اشتراک دو انقلاب یعنی نقش روحانیت در حرکت مردم دو کشور یادآوری میگردد که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و طی مبارزات روحانیت برهبری امام خمینی روحانی نمایانی بودند که در خلاف مسیر انقلاب عمل میکردند و حتی قانون اساسی شاهنشاهی را قبول کرده و به اصل «شاه سلطنت کند نه حکومت» اعتقاد داشتند در حالیکه پس از پیروزی انقلاب به قانون اسای جمهوری اسلامی خرده گرفتند و به مرور زمان کار مخالفتشان بجائی رسید که با همیاری ضدانقلابیون و گروههای وابسته توطئه هائی را در زمینه آشوب های داخلی تدارک دیدند و تا طرح براندازی و کودتا نیز پیش رفتند که خوشبختانه و با هوشیاری امت انقلابی توطئه ها خنثی شد. در نیکاراگوا نیز عینا به چنین شد. در نیکاراگوا نیز عینا به جنین مسائلی برخورد میکنیم بدینترتیب که کشیش ها و سرمایه داران ضدانقلاب با کمک های سیاسی و اقتصادی امریکا جبهه ای را علیه دولت انقلابی نیکاراگوا تشکیل داده اند و همچنان به مقابله با دولت نیکاراگوا ادامه می دهند.
۵-پیوستن دو کشور به نهضت عدم تعهد:
با توجه به اهداف عالی و اعتقاد به عدم وابستگی که در تفکر بنیان گذاران اولیه جنبش غیر متعهدها وجود داشت و اینکه علیرغم عدم موفقیت کامل نهضت عدم تعهد در غیر وابستگی و نفوذ عوامل غرب و شرق در این نهضت، هنوز جنبش غیر متعهدها را میتوان در مقایسه با دیگر مجامع و سازمانهای بین المللی موجه ترین مجمع دانست. جمهوری اسلامی ایران و دولت نیکاراگوا هردو به عضویت جنبش درآمدند و هم اکنون از اعضای فعال نهضت عدم تعهد محسوب می شوند.