درسهایی از نهج البلاغه خطبه سی و دوم

قسمت سوم
گروه های دنیا خواه و گروه آخرت گرا
آیت الله العظمی منتظری
خلاصه بحث گذشته
در دو بخش گذشته ، به تفضیلی درباره چهار گروه دنیا خواه از نظر حضرت امیر المومنین (ع) مطالبی بیان شد که عبارت بودند از .
۱- دنیا خواهانی که ناتوانی و کمبود شخصیت و ناداری آنان را از فساد در زمین باز می دارد .
۲- آنان که تمام نیرو و توان خود را برای رسیدن به مال و منال و ریاست به کار می برند و از هیچ فسادی فروگذار نمی کنند .
۳- آنان که بوسیله کارهای آخرتی خود را به دنیا میرسانند . با ظاهری فریبنده و اعمالی ریا کارانه، جای خود را در مردم باز می کنند .
۴- دنیا پرستانی که چون در اثرحقارت و نداشتن نیرو ، به ریاست نرسیده اند ، ناچار روش درویشی را پیش گرفته به لباس زاهدان و پارسایان در می آیند و از این راه مردم را فریب می دهند.
الراغبون فی الله
وَبَقی رِجالٌ غضَ ابْصارَهُمْ ذِکْرالمرجعِ ، و أرَاق َ دُمُو عَهُم خَوفُ المَحشَر، فَهُم بَُین شَریدٍ ناد، و َخَائِف مقموع ٍ ، وَساکتٍ مکعُوم ٍ ، وَدَاع ٍ مُخلص ٍ ، و ثکلانَ موجَعٍ ، قَد أخملتهم التقیه ُ ، و شملتهُمُ الذلهُ ، فَهم فی بحر أجاج ، أفواهُهُم ضامِرهٌ ، و قلوبُهُم قرحه ، قد و عظو حتی ملّوا ، و َقُهِرو ا حتی ذلو ا ، و قتِلوا حتی قلِوا
الراغبون فی الدنیا
فلتکُن الدّنیا فی أعنیِکم أصغر َ من حُثاله القرظ ،و قُراضه الجلم ِ ، واتعظو بمن کان قَبلکم ، قبل ان یَتَعظ بِکم مَن بَعد کم و ارفضوهَا ذَمِیَمه ، فأنَّها قَد رَفَضَت من کان أشغَفَ بها منکُم
اینک در این بخش ، سخن از گروه دیگری است که اهل آخرتند و حسابشان از ناس و عامه مردم جدا است .از این رو ، حضرت امیر (ع) مردم را به چهار گروه تقسیم کرده اند ، و این گروه را جدای از آنها نام می برند .
اوصاف مردان خدا
«و بقی رجال غض ابصارهم ذکر المرجع ، و اراق دموعهم خوف المحشر »
باقی مانده اند مردانی که یاد قیامت ،چشمهای آنها را (از هواها و شهوتهای دنیوی ) پوشانده است و ترس محشر اشکهایشان را جاری ساخته است .
اینان هیچ توجهی به دنیا ندارند به مال و منال و ریاست دنیا با بی اعتنائی و بی توجهی می نگرند . می دانند که روز محشر ، حساب و کتاب است، گردنه های صراط است و باید از آن جا عبور کنند و به کوچکترین اعمال خود جواب دهند . فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ
آری آنجا جای حساب است ، کوچکترین شر ، توهین، فحش، غیبت و تهمتی در روز قیامت نامه اعمالش را که می بیند شگفت زده می شود . وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَهً وَلا کَبِیرَهً إِلا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا (۴٩)

و کتاب (کتابی که نامه اعمال همواره) انسانی در آن جا گذارده می‏سازیم، پس گنهکاران! را می‏باشد.) که از آنکه ‏ذلیل در آن است؛) ترسان و هراسانند; و می‏گردانیم. «ای وای بر ما! این چه کتاب‌هایی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی، را فرونگذاشته مگر این، آن را به شمار آورده است؟» و (این در حالی است که) همواره) اعمال خود را حاضر می‏باشد! و پروردگارت به هیچ کس ستمشان نمی‏کند)،
در اثر صورت این چنین افرادی چون به فکر قیامت و روز بازپسین هستند ، لذا به دنیا هیچ تو جهی ندارند بلکه همواره اشکهایشان از بیم آن روز و آن مکان (محشر)جاری است.
غص :یعنی شکست
غص به معنای غمض نیست ، غض یعنی چشم بستن ولی غمض یعنی چشم را شکستن . چشمت را بشکن یعنی چشم چرانی نکن ، لذتهای دنیا را نادیده بگیر . چه بسا چشم نگاه کند ولی چشم درونی نگاه نمی کند و توجه نمی نماید . آیه ۳۰ سوره نور می فرماید قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ و همچنین در آیه ۳۱ از همین سوره می فرماید وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ ای پیامبر .به مومنین (و در آیه دوم به مومنات ) بگو چشمشان را بشکنند .
یک وقت انسان به چیزی تند و تیز نگاه می کند ،به اومی گویند با چشم تیزنگاه نکن چشمت را از حرام پر نکن، چشم ندوز به حرام چشمت را بشکن .
المرجع :محل رجوع ومکان بازگشت یعنی روز قیامت .
انا لله ِ و انا اِلیه راجِعون برگشت ما به سوی خدا است ، به سوی قیامت و محشر و حسات و کتاب است.
اراق :ریخته است.
دموع:جمع دمع یعنی اشک
المحشر : محل حشر .اسم مکان است و حشر به معنای جمع است یعنی جایی که تمام خلایق جمع می شوند .
« فهم بین شریدٍ نار، وخائف مقموع،وساکت مکعوم ، وداع مخلص ، و ثکلان موجع»
برخی از آنها رمیده اند و به تنهایی زندگی می کنند چون از مردم مایوس شده اند ، گوشه عزلت را اختیار کرده اند و برخی خائف وشکست خورده و برخی ساکت و دهن بسته و بعضی با اخلاص دعوت می کنند (مردم را به سوی خدا )و گروهی دل شکسته و رنجورند.
این مومنان دسته های گوناگونی هستند . برخی از دست مردم فرار کرده و به تنهایی زندگی می کنند . البته نه اینکه تنهایی و عزلت کار خوبی باشد ولی اینها فعالیتهای خود را تا اندازه توان در جامعه کرده اند و هر چه مردم را نصیحت نموده اند جز اذیت و آزار ندیده اند ، و چون از مردم نا امید شده اند به گوشه ای خزیده ، به حال پند ناشنوایان می گریند و افسوس می خورند .
شرید:رانده شده وفراری
آنجا که گفته می شود « عبدشرید »یعنی بنده ای که از دست مولایش فرار کرده وگریخته است .
ناد: منفرد و تنها و گوشه نشین .
برخی دیگر از آنان ، پس از اینکه به وظیفه خویش عمل کردکه و فعالیت در جامعه کرده اند اینک چون سرکوب شده اند از مردم ترس و وحشت دارند که مثلابی جهت بوسیله نابخردان ستمگر ترور شوند چون در هر صورت انسان عاقل بی جهت خودش را به کشتن نمی دهد .
مقموع :مقهور و شکست خورده .
سومین گروه ،آنهایی هستند که مطالب را برای مردم بیان کرده و حرفهای خود را زده اند ولی چون نتیچه ای را نگرفته اند ، ناچار سکوت کردکه ، دهان را بسته اند . محیط آنها دیگر حق پذیری نیست وچاره ای جز سکوت ندارند ، و همانند شتر و اسبی که پوز بند زده سخنی نمی گویند .
آری ! هنگامی که جامعه فاسد شد و حق پذیر نبود ، فعالیتها با شکست مواجه می شود .
مکعوم: دهن بسته ،«کعام » پوز بندی را می گونید که به دهان اسب یاشتر می زنند .
گروهی هنوز مأیوس ونومید نشده اند و به فعالیتهای خود ادامه می دهند و با اخلاص مردم را به سوی خدا و قیامت دعوت می کنند و هیچ نظری جز خدا ندارند.
اگر انسان امر به معروف ونهی از منکر نکند بزرگترین گناه مرتکب شده است مگر اینکه محیط به قدری فاسد شده باشد که هیچ امر به معروف ونهی از منکری د ر آن اثر نگذارد ، اینجا دیگر جای تقیه و سکوت است.
داع:دعوت کننده .
مخلص دعوت کننده را با اخلاص انجام می دهد نه اینکه می خواهد خود را در جامعه جا بیندازد وسوء استفاده کند .
گروهی دیگر دل شکسته و اندهگین اند . از دست جامعه به ستوه آمده اند و گریانند و برای عاقبت خویشتن نیز گریان.
ثکلان : اندوهگین و عزادار
موجع :دل شکسته و رنجور
« قد اخملتهم التقیه و شملتهم الذله »
تقیه آنان را خاموش کرده و ذلت و خواری شامل حالشان شده است.
ممکن است تقیه از باب ترس از دشمنان و حفظ جان باشد که بی جهت خون انسان هدر نرود ، و ممکن است هم تقیه برای حفظ خود از عواقب سو اعمال باشد از این جهت سراغ کارهای اهل دنیا نمی رود نه اینکه نمی تواند مثل دیگران ریاست بدست گیرد . خودش را دربین جامع جا بیندازد بلکه چون از عواقب اعمال هراس دارد ، به خاموشی گرائیده است .
کسی که جامعه فاسد او را کوچک شمرده و بی اعتنائی می کند وبه جای استفاده از علم و اخلاق و معنویتش او را نادیده می گیرد چاره ای جز تقیه وکناره گیری ندارد.
تقیه :از ماده « وقی » است که«واو» ش قلب به «تا» شده است. در لغت عرب موارد زیادی است که واو قلب به تا می شود مانند وهب درباب افتعال می شود . او تهب – اتهب واو قلب به تا شده است تقیه هم در اصل وقیه بوده است یعنی نگاهداری . متقی آدمی است که دین خود را حفظ می کند .
اخمل :خاموش کرد.
شملتهم الذله ذلت و خواری شامل حال آنها شد ..
فهم فی بحر أجاج
گویا در دریای شور فرو رفته اند .
آدمی که تشنه است اگر در دریایی از آب شور باشد ، سیراب نمی شود و همچنان تشنه می ماند . اگر نادانی او را از دور ببیند باور نمی کند که تشنه باشد ، چرا که در میان آب است غافل از اینکه این آب شور است . این آدم نیز در بین جامعه است ولی تنها است چراکه جامعه با روح او سازگار نیست وگویا او از تمام مردم بیگانه است .
اجاج :شور .بحر اجاج : دریای شور
«افواههم ضامره و قلوبهم قرحه »
دهانهایشان ساکت و بسته است و دلهایشان زخم دار
هرچه گفته اند گوش شنوا در جامعه ندیده اند ، ناچار سخنی نمی گویند و دهانشان بسته است . دلهای آنها نیز ریش و زخم دار است.
ضامره : یعنی ساکت و ساکن . ضمز ( جمع شدقیه و لم یتکلم )‌ دهان را بسته و سخن نمی گوید .
قرحه :صفت مشبهه است یعنی ریش بو دن . قرح بمعنای جراحت است . ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله اگر شما آسیب و شکست و زخمی دیدید ، به دشمنان شما نیز همین آسیب و زخم رسید .
« قد وعظوا حتی ملوا و قهروا حتی ذلوا و قتلوا حتی قلوا »
اینقدر موعظه کردند تا خسته و ملول شدند و اینقدر بی اعتنایی از (جامعه) دیدند تا خوار و ذلیل شدند و اینقدر کشته شدند ( به دست دشمنان ) تا اینکه عددشان کم شد .
اینها مردم را موعظه کردند ، پند دادند ، امر به معروف و نهی از منکر نمودند تا اینکه خسته و رنجور شدند که در اثر بی مهری و بی توجهی جامعه ، تحقیر شدند و خوار گشتند ، و بالاتر این که جامعه فاسد تاب وتحمل این مردان الهی را نداشت ، لذا همواره از طرف دشمن خدا دین ترور شدند و به شهادت رسیدند تا اینکه عده شان کم شد پس از اینکه حضرت اهل دنیا را به چهار دسته تقسیم کردند ، سپس اهل آخرت را بیان نمودند ، خطاب به مردم کرده آنها را موعظه و نصیحت می نمایند و از آنها می خواهند که دل از دنیا شسته ، به فکر آخرت باشند .
دنیا را رها کنید.
« فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثاله و قراضه‌الجلم »
دنیا در نظر شما باید کوچکتر از دور ریخته ها و زیادیهای برگهای دباغی و چیده شده های پشم گوسفند باشد .
قرظ: برگهایی رامی گویندکه با آنها پوست را دباغی می کرده اند و در اینجا حضرت می خواهد بفرمایید آن زیادیها و اضافه های که پس از برگ ها بر زمین می ریزد ، ارزش دنیا از آن هم کمتر است و باید در نظر شما ، دنیا از آن هم کوچکتر و بی ارزش تر باشد .
جلم: قیچی های بزرگی است که پشم گوسفندان را با انها می چینند و قیچی می کنند. آن خورده پشم های بی ارزش که جدا می شود و دور ریخته می شود،قراضه الجلم می نامند . بنابر این دنیا از این زیادیهای دور ریختنی هم بی ارزشتر است .
حثاله‌: زیادی از هر چیزی – که ضمنا بی ارزش هم هست – می گویند مانند آن چیزی که از پوست گندم یا برنج بریزد .
قراضه‌:آنچه از قیچی شدن بریزد مقراض . قیچی است.
دنیا از این دور ریختنی ها باید بی ارزشتر باشد و د ر نظر ما هیچ جلوه ای نکند چرا که وفا ندارد و زودگذر است ، و فایده ای جز مسئولیت پاسخ گویی در روز قیامت برای ماندارد .
«و اتعظوا بمن کان قلکم قبل ان یتعظ بکم من بعدکم»
شما از گذشته ها عبرت بگیرید پیش از آنکه آیندگان از شما عبرت بگیرند .
آنانکه پیش از شما بودند ، چقدر ثروت و ریاست داشتند و چه شرق و غرب را به آتش کشیدند و چه بی گناهانی را کشتند و چه نیکانی را به اسارت گرفتند ، ولی امروز آنچه از آنها باقی مانده است ، لعنت ونفرین پیوسته مردم است و در آخرت هم وزر و وبال و روسیاهی . پس چه بهتر که از زندگی گذشتگان عبرت بگیرید ، قبل از آنکه آیندگان از زندگی زود گذر شما پند و اندرز بگیرند .
اتعظوا :موعظه بشوید . در اصل وعظ است که وقتی به باب افتعال می رود ، و و آن قلب به تا می شود .
« وارفضوهات ذمیمه‌فانها قدر فضت من کان اشغف بها منکم »
رهاکنید دنیا را در حالی که پست و مذموم است ، زیرا با کسانی که پیش از شما و به آن علاقه داشتند (و عشق می ورزیدند ) وفا نکرده و آنها را رها کرده است.
آنانکه در گذشته آمدند و آنقدر به دنیا عشق ورزیدند و دوستی و محبت داشتند ، دنیا روی خوش به انها نشان نداد با آنها وفا نکرد ، پس چه بهتر که شما ازهم اکنون از این دنیای ناپسند دوری جویید و آن رارهاکنید .
در اینجا مناسب است حدثی را نقل کنیم که می گوید
دنیا برای حضرت عیسی «علی نبینا و آله و علیه السلام » به صورت پیر زنی بی دندان که خود را آرایش کرده و زینت داده بود ، ظاهر شد . حضرت عیسی از او پرسید . تاکنون چند شوهر کرده ای ؟
دنیا جواب داد آماری از آنها ندارم .
حضرت فرمود :شوهر مرده اند یا خودشان تو را رهاکرده اند ؟
دنیا پاسخ داد :بلکه ،من همه انها را کشته ام!
حضرت عیسی فرمود :چه بربخت اند شوهرهای آینده تو که از شوهر های گذشته ات عبرت نمی گیرند چگونه یک یک را هلاک کردی و از بین بردی وهنوز از تو ترس و وحشت ندارند !
یا طالب الدنیا یغرک وجهها
ولتند منّ اذا راءیت قفاها
ای دنیا خواهی که صورت ظاهری دنیا تو را فریب داده ، اگر پشت سرش رامی دیدی و پشت کردنش را در می یافتی، پشیمان می شدی که چرا به آن روی آوردی .
در پایان خطبه سید رضی (ره ) می فرماید :
برخی بی توجه ، این خطبه را به معاویه نسبت داده اند ولی هیچ شکی نیست که این خطبه از امیر المومنین (ع) است . کی طلا با خاک برابر است وکجا آب گوارا با آب شور ؟
سخن عمروبن جاحظ –که استاد فن است – بر این مطلب گواهی دارد. او خطبه را درکتاب« بیان تبیین» خود نقل کرده و آن کسی را که این خطبه را به معاویه نسبت داده ذکرکرده سپس می گوید . این خطبه با کلام علی مناست تر و شبیه تر است … و در همان کتاب می گوید
کجا معاویه را یافته ایم که در سخنان خود ، روش پارسایان را پیش گیرد و به مسلک بندگان خدا در آید؟
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *