فاجعۀ ۷ تیر

از زبان حجه الاسلام فردوسی پور

نمایندۀ مجلس شورای اسلامی و نماینده مجلس خبرگان

بسم الله الرحمن الرحیم

  • لطفاً شما به عنوان یکی از بازماندگان و مجروحین حادثه جان خراش هفت تیر ترسیمی از کیفیت وقوع حادثه و شهادت یاران و نجات خودتان را ارائه فرمائید.

*بسم الله الرحمن الرحیم، با درود و سالم به پیشگاه مقدس ولی عصر امام زمان (عج) و نایب بر حقش رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، و با درود و سلام فراوان به شهدای انقلاب اسلامی ایران بخصوص شهدای هفت تیر، و با درود و سلام به رزمندگان جبهه های جنگ و امت شهیدپرور ایران و ضمن تشکر از برادران محترم مجلۀ پاسدار اسلام که این مصاحبه راترتیب دادند، و با تشکر از امت حزب الله که این انقلاب اسلامی را با جان و مال خود پاس می دارند.

لازم می دانم برای ترسیم حادثه و واقعۀ دلخراش و جانگداز هفت تیر مقداری به عقب برگردن و از اوضاع سیاسی آن روز و علل این حادثه کاملاً روشن شود و سپس ترسیمی از اصل حادثه به عرضتان برسانم.

موقعیت انقلاب قبل از حادثه

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، آمریکا از نظر سیاسی امیدوار بود که بتواند انقلاب ما را بوسیلۀ جاسوسها و اشخاصی که در داخل دولت موقت داشت منحرف کند. بعد از آنکه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام دومین انقلاب عظیم را در ایران بوجود آوردند و لانۀ جاسوسی شیطان بزرگ را اشغال کردن و سیلی محکمی به آمریکا زدند، آمریکا به این نتیجه رسید که از طریق این عوامل و این جاسوسان نمی‌تواند انقلاب را به انحراف بکشاند، لذا دست به کار توطئه های دیگری شد از قبیل حملۀ مستقیم نظامی به بیابان طبس، و بعد از شکست در این حملۀ مستقیم به تحریک صدام و تحمیل جنگ بر ما پرداخت، و در این جنگ هم چون ناکام از ‌آب درآمد، از طریق عاملی که اگر با سوء نیت بنگیریم، می توانیم بگوییم آمریکا مدت هفده سال این عامل را در خارج از کشور(در فرانسه) تربیت کرده بود برای چنین روزی که نقش بعد از شاه و بعد از بختیار را در ایران به نفع آمریکا بتواند بخوبی بازی کند، و یا اگر با حسن نیت بنگریم، و بگوئیم این مدتی که در خارج بودنه تحت تربیت مستقیم آنان نبوده، ولی بوسیلۀ خودخواهی ها و خودبینی هائی که در این فرد بود، در دامن ضد انقلاب و منافقین و گروهکها و در نتیجه عوامل آمرکائی غلطید بلی آمریکا از طریق این فرد خائن یعنی “بنی صدر” تصمیم داشت که انقالب ما را به انحراف بکشاند.

امام در رابطه با این مسئله کوشش شان بر این بود که بنی صدر رااز طریق ارشاد و هدایت و نصیحت به راه انقلاب بکشانند و او را راهنمائی کنند، لذا همیشه تذکر می دادند که من نمی خواهم اولین رئیس جمهوریمان بد از آب در بیاید، زیرا این به ضرر جمهوری اسلامی است، تا می توانید او را ارشاد و هدایت کنید، اما بالاخره کار به آنجا رسید که ارشاد و هدایت نتیجه ای نبخشید و این مرد خودخواه  و می توانیم بگوئیم عامل خودفروختۀ به خارج، تصمیم گرفت که بوسیلۀ عوامل و ایادی آمریکا، انقلاب ما را از خط اصیل خویش منحرف کند، لذا تصمیم مجلس بر این شد که دربارۀ او رأی به عدم اعتماد بدهد و امام امت او را از مقام فرماندهی کل قوا عزل کردند.

بعد از فرمان امام مبنی بر عزل بنی صدر و بعد از رأی مجلس به عدم کفایت سیاسی او و تأیید امام و برکنار شدن بنی صدر، آمریکا به بن بست رسید و دید از طریق عوامل و ایادی سیاسی در داخل ایران کاری را از پیش نمی برد،‌از این رو دستور داد جنگ مسلحانه صادر شد. و به گروهکها فرمان داد که در روز سی خرداد به جان حزب الله و انقلابیون مسلمان بیافتند و درگیری های خیابانی درست کنند و ترورها و انفجار بوجود بیاورند، و شخصیتهای ما رااز بین ببرند.

بعد از این جریان می بینیم، اولین انفجار در روز پنجم تیر ماه در جلسۀ سخنرانی حجه الاسلام آقای خامنه  ای بوجود می آید، که ایشان سخت مجروح و منتقل به بیمارستان می شوند. بعد از آن با یک توطئه خائنامه ای که بنی صدر و دیگر گروهکها و در رأُس آنها منافقین و ابرقدرتها در آن دست داشتند، در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، انفجار عظیمی بوقوع می پیوندد.

چگونگی وقوع انفجار

اما ترسیم اصل واقعه دلخراش هفت تیر به این کیفیت بود که هر هفته،شبهای دوشنبه جلسه ای بود در دفتر مرکزی حزب و شخصیتهای مختلف، نمایندگان، وزرا، قضات علی مرتبۀ حزب اللهی و آیت الله شهید مظلوم دکتر بهشتی در این جلسه شرکت می کردند،  و هدف از تشکیل این جلسه – درواقع- بررسی مشکلات کشور و رسیدن به راه حل برای مشکلات ممکلت بود و همچنین بررسی طرحها و لوایحی که در مجلس مطرح می شود.

این جلسه معمولاً پس از نماز مغر ب و عشا تشکیل می شد، و آن شب هم نماز خوانده شد و اعلام شد که چون موضوع مهمی در دستور جلسه قرار گرفته، برادران زودتر در جلسه شرکت کنند همه حاضر شدند، و بنظر من در آن شب افراد شرکت کننده از هر شب بیشتر بودند. جلسه مملو از جمعیت بود بنحوی که یک صندلی خالی دیده نمی شد.

موضوعی که قبلاً برای جلسه تعیین شده بود عوض شد، و بنا شد که دربارۀ مقام ریاست جمهوری و شخص رئیس جمهوری بحث شود، به این معنی که آیا در این دوره –دومین دورۀ ریاست جمهوری- امام باز نظرشان بر این بود که روحانی نباید رئیس جمهوری باشد، یا اجازه می‌دهند که باشد، و اگر اجازه دادند آیا آن روحانی که لیاقت و شایستگی این مقام را دارد از بین آقایان، کدام شخصیت است؟ و اگر اجازه ندادند، باز از این غیر روحانیین مقام شایستۀ ریاست جمهوری کدام شخصیت است؟

بعد از تلاوت آیاتی از کلام الله مجید و اعلام موضوع جلسه، برای عوض شدن موضوع جلسه رأی گیری شد و همه به اتفاق رأی دادند که موضوع عوض شود و گفتند: حالا که بنا است در این باره بحث کنیم، آن کسی که لیاقت دارد این موضوع را در جلسه مطرح کند و بررسی نماید، قهراً شخص آیت الله دکتر بهشتی اند.

ایشان تشریف بردند پشت تریبون و ناظم جلسه هم شهید استکی، در کنار ایشان نشسته بود، جلسه هم پر بود از شخصیتها، شهید بهشتی شروع کردند به صحبت کردن و طرح موضوع بحث. من فکر می‌کنم فقط موضوع جلسه را ایشان مطرح کردند که آِیا صلاح هست روحانی مقام ریاست جمهوری را بدست بگیرد یا صلاح نیست؟ آیا امام اجازه می‌دهند یا اجازه نمی‌دهند؟ و در صورتی که صلاح باشد و امام اجازه بدهند چه شخصیتی باید این مقام را بدست بگیرد؟

در اینجا نکته ای یادم می آید که البته خیلی برایم روشن نیست، و آن این است: ایشان سخن را قطع کرد و فرمود: بچه ها! بوی بهشت می آید. شما هم می فهمید بوی بهشت را؟ فاصله ای نشد، بلافاصله من احساس کردم که زیر آوار هستیم و سقف روی سر اعضای جلسه قرار گرفته است. یک طرف که دیوار بود فرو ریخته بود، یک طرف هم که ستونهایی بود،ستونها در رفته و دیوار شیشه ای هم شکسته بود، وسقف هم روی سر اعضای جلسه بود. کسانی که جلو بودند بر اثر موج انفجار در همان لحظۀ اول به شهادت رسیدند، خود آیه الله شهید مظلوم بهشتی قطعه قطعه شده بود،‌شهید استکی به صندلی پیچیده شده بود، ردیفهای اول و دوم و سوم جلو شهید شده بودند، اما به محض اینکه من به خود آمدم  که زیر آوار هستم و دیدم که سرم شکسته و از سرم خون جاری است، مثل اینکه نورافکن انداخته بانشد از یک گوشۀ این ساختمان زیر سقف تمام زیر زیر سقف برای من نورانی و روشن بود و من چون عقب سالن نشسته بودم، تا نصف سالن را کاملاً می دیدم و مشاهده می کردم که نصف افراد زنده هستند و مشغول ذکرند،‌تکبیر می گویند لا اله الا الله می گویند،‌آیه الکرسی می خوانند، و خلاصه مشغول راز ونیاز با پروردگار خویش می باشند.

در این بین، افرادی که برای نجات ما آمده بودند، روی سقف راه می رفتند ولی راهی برای نفوذ به داخل این سالن نداشتند که از کجا برای نجات افراد وارد شوند؟ از کجا راه باز کنند؟ تا بالاخره من صدای مته را شنیدم که گذاشتند روی سقف و خیال اینکه سقف، سقفی است بتونی و با مته باید آن را برید و بلند کرد،‌بعد افراد را درآورد! اول من حساب می کردم ممکن است که در حدود یک ساعت و نیم، دو ساعت ما زیر سقف صبر کنیم و هوا بقدر کافی وجود داشت، اما به محض اینکه شروع کردند با مته سقف را ببرند، چون سقف یک سقف قدیمی و ستون آهن و آجر نیز قدیمی بود، حتی آجر مربع و چهار گوش و گلهای غبار کهنه و قدیمی که رویش را آسفالت کرده بودند- یک چنین سقفی بود- ناگهان غبار بسیار غلیظی داخل سالن شد که من احساس کردم ظرف چند دقیقه ممکن است ما خفه شویم و از بین برویم.

در این هنگام یک مرتبه، دیدم گوشۀ یک آجری از داخل سقف بیرون آمد، من گوشۀ آجر را گرفتم کشیدم، پشت سر این آجر چند آجر دیگر افتاد و یک روزنه ای باز شد، برادرهائی که بالای سقف یا پشت سقف بودند این روزنه رادیدند فوراً آمدند راهی باز کردند، کسی که پهلوی من بود (آقای تاج گردان) ایشان را بیرون آوردند من نفر دوم بودم، بعد از من آقای محمودی را بیرون آوردند، در همان حال من شنیدم که شهید دکتر دیالمه پشت  سرمن بفاصله یک ردیف صندلی نشسته بود، فریاد می زد: کمک! کمک! آخرین جمله ای که گفت این بود: کسی به داد ما نمی رسد.

ما را که از آنجا بیرون آوردند، من گفتم: اینجا آقای محمودی و دیگران هستند آنها را هم بیرون بیاورید ولی مثل اینکه یا نتوانسته بودند، یا آن راهی که برای نجات باز شده بود بر اثر ریزش سقف دوباره مسدود شده بود، و بنظر من عده ای از افرادی که زنده بودند بر اثر نبودن هوا دچار خفگی شده و شهید شدند و یا….

و در نتیجه حدود ۷۳ نفر در این حادثه شربت شهادت نوشیدند که در رأس این ۷۳ نفر شهید مظلوم آیه الله دکتر بهشتی و شهید حجه الاسلام محمد منتظری بودند که دو نیروی بسیار عظیم برای انقلابمان به شما رمی آمدند. عده ای هم مجروح شدند و به بیمارستان انتقال یافتند و در بیمارستان معالجه شدند. البته بعضی چشمشان و بعضی پایشان از بین رفت، برخی جراحات دیگری داشتند که هنوز هم بهبودی نیافته و مدت معالجه شان خیلی طولانی شد و عدهای هم بعد از معالجه حالشان –بحمدالله- خوب شد.

آثار مثبت و منفی حادثه

  • آثار مثبت و منفی این حادثۀ جانخراش را برای جمهوری اسلامی و برای ضد انقلاب بیان فرمائید.

*با توجه به موقعیت و جوی که در آن روز بوجود آمده بود   و بنی صدر با همکاری منافق درجه ۱ رجوی و پیروانش درست کرده بودند بر علیه چهره های درخشان انقلاب ما چهره هائی که بعد از امام بسیار ارزنده و ذی قیمت بودند، با توجه به آن جو می توانیم آثار مثبت این حادثه و جریان را برای انقلاب و جمهوری اسلامی کاملاً لمس و درک کنیم و برای اینکه در آن روز جوی را که منافقین بوجود آورده بودند و شعارهائی که در شهرستانها و خیابانهای تهران می دادند و تحریکاتی که ایجاد می نمودند، کاری می کردند که چهره هائی مانند شهید بهشتی، و حجه الاسلام خامنه ای و حجهالاسلام هاشمی در جامعۀ ما مورد سوء ظن قرار گیرند و از این طریق انقلاب ما رامنحرف کنند و تضعیف نمایند. کما اینکه در یک جریان در خراسان عده ای بر علیه این سه شخصیتی که نام بردم شعار داده بودند و در یک ملاقاتی که من با امام داشتم، امام فرمودند:

“اینها که علیه بهشتی و خامنه ای و هاشمی شعار می دند نظرشان به این سه نفر نیست، نظرشان من هستم، بلکه من هم نظر آنهانیستم، نظر آنها اسلام است.”

۷ تیر، علت مبقیه انقلاب

آری! آنها با انقلاب مخالفند ولی چون نمی توانند علیه انقلاب اسلامی، علیه رهبر حرفی بزنند، لذا به چهره های بعد از امام می چسبند و می خواهند آنها را لکه دار کنند و در نتیجه از طریق لکه دار کردن آنان و کوبیدن و ترور شخصیت آنها، انقلاب را در واقع ترور کنند و منحرف نمایند.

آنها خیال می کردند که با ایجاداین حادثه، انقلاب بکلی از بین می رود و نظام منقلب می شود و خبرگزاریها وقتی این جریان را مخابره کنند، و این حادثه بگوش امام برسد، انعکاس آن بنفع ضد انقلاب خواهد بود!! اما با حضور ملت شهیدپرور ما در صحنه انقلاب با آن روحیه و با آن شعارهائی که همه مشاهده کردند، این حادثه درواقع به منزله حادثه کربلا بود برای اسلام و جمهوری اسلامی، همچنانکه در زمان امام حسین(ع) یزید می خواست اسلام و آثار اسلام و آثار پیامبر اسلام را از بین ببرد و نسل آن بزرگوار را محو و نابود کند، ولی با شهادت ۷۲ تن در کربلا و شهادت اباعبدالله الحسین(ع) انقلاب اسلامی که به دست پیامبر اکرم(ص) پایه ریزی شده بود، این انقلاب تداوم پیدا کرد و درواقع این شهادت علت مبقیه اسلام شد در جهان.

می توانیم بگوئیم که شهادت ۷۲ تن در حادثه دلخراش دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی هم از عوامل مبقیه انقلاب اسلامی در ایران شد.

اما اثری که برای ضد انقلاب داشت این بود که آنها با این حادثه آزمایش کردند ملت ایران را و فهمیدند که این انقلاب بستگی  به شخص ندارد بلکه بستگی به اشخاص هم ندارد، زیرا این انقلاب وابسته به چهل میلیون جمعیت است بدلیل آنکه اگر یک حادثه ای پیش آمد، همه در صحنه حاضرند. بنا بر این معارضه با این انقلاب بوسیلۀ معارضه با یک عدۀ صد نفری یا صد و پنجاه نفری ممکن  میسر نیست،‌بلکه معارضه بااین انقلاب معراضه با چهل میلیون جمعیت است ولذا تا آن روز اگر توطئه هاو نقشه های شومی برای انقلاب داشته اند از نظر انفجارهای دسته جمعی و عمومی و ترورهای اشخاص، از آن روز به بعد برنامه ها و توطئه های خودشان را عوض کردند و لذا ما باید از این پس کاملاً هوشیار باشیم و انقلابمان را از گزند دشمنان نگهداری کنیم.

در خاتمه لازم  می دانم از تمام اعضا و برادرانی که دست اندر کار مجلۀ پاسدار اسلام هستند و زحمت می کشند تشکر کنم و همچنین تشکر کنم از خوانندگان محترمی که با صبر و حوصله این مصاحبه رامطالعه می‌کنند.                               و السلام.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *