حجله ای ز برگ شقایق
بر سر هر کوچه ای ز برگ شقایق حجله نهادند بهر عاشق صادق
در گذر از قتلگاه عشق چه خوش گشت خون شرف، زینت کلالۀ عاشق
جوشد و گلگون کند کرانۀ میهن چشمۀ رخشان خون عشق ز مشرق
از بر این جمع، صد فسوس که رفتند زخمه نوازان تا رجان خلایق
معتکف بزم عشق، شمع شهادت شعله به تن زد گسست جان ز علایق
باغ سحر مرغزار خرمن نور است چشم شفق جویبار خون شقایق
عارف گلچهره چون به خاک سپارند مرغ دلش پر کشد بر اوج حقایق
با قلم نور بر قبور نوشتند زنده جاوید باد شاهد لایق
زکریا اخلاقی
هیهات منا الذله
من آفتاب غیرتم، شب را به آتش میکشم با خون سرخم خط بطلان روی سازش می کشم
من مرد خون و خنجرم شوق شهادت بر سرم بار امانت الغرض در این کشاکش می کشم
بهر وصال یار خود برشهپرگفتار خود با سوز و ساز سینه ام طرح نیایش می کشم
* * *
در کربلا من با قیام خود قیامت می کنم در شط سرخ خون خود غسل شهادت می کنم
من بنده زر نیستم، غافل زمحشر نیستم زیرا مسلمانم خدا را من عبادت می کنم
هان من حسینم ای یزید ای دشمن پست و پلید این خیل امت رامن از دست تو راحت می کنم
* * *
ای دشمن دین و بشر پایان رسیده کار تو با خون خود ویران کنم بنیاد استکبار تو
از صفحه دل برکشم فریاد مظلومیتم آزاد سازم خلق را از حیطۀ آزار تو
ای خصم رب ذوالمنن، از صلح و سازش دم مزن ای ننگ و نفرت باد براین صلح ذلت با ر تو
* * *
غلامرضا رحمدل