دستاوردهای انقلاب اسلامی

قسمت چهارم

حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها

۹- زندگی بر اساس فطرت انسانی

۱۰- حفظ ذخائر زیر زمینی

در آغاز پنجمین بهار در جمهوری اسلامی و عید باستانی نوروز، مناسب است پیش از پرداختن به بحث درباره دستاوردهای انقلاب که موضوع اصلی این سلسله مقالات است به یک ویژگی در مورد همه انقلابهای اصیل بپردازیم:

انقلاب همانطور که می دانیم زیر و رو کردن نظام موجود سیاسی، اقتصادی و… ومحو ارزشها که به مثابه ارزشهای اصیل بر جامعه حاکم بوده وجایگزین نمودن ارزشهای الهی- انسانی است که در نظام پیشین محکوم بوده است، انقلاب نسخ سنتهای غلط و خرافی و احیا سنتهای خدایی و انسان ساز است و … ولیکن این به این معنا نیست که هرچه از گذشته است باید نابود شود و نمی تواند در جهت رشد و تکامل انسان وجامعه قرار گیرد. انقلابهای اصیل و مردمی نه تنها با گذشته چنین برخوردی نمی کنند که در بسیاری از موارد می کوشند به بعضی از سنتهای گذشته که با اصول و اهداف انقلاب درتضاد نیست معنا و جهت بخشند و آن را در خدمت انقلاب قرار دهند .

به مراسم عید نوروزنگاه کنید که از سنتهای ملی ایرانیان است و برای مردمی که در اعصار گذشته، زندگی آنان با طبیعت پیوندی نزدیکتر از امروز داشته است، آغازبهار و تجدید حیات طبیعت مفهوم خاصی داشته است ولیکن درعصر ما نوروز اصالت خود را از دست داده وبیشتر وسیله ای برای تفاخر به ارزشهای جاهلیت یعنی ضد ارزش شده است ولیکن انقلاب همین سنت دیرینه را در اختیار می­گیرد واز آن در جهت انقلاب وسیله ای مفید می آفریند: دیدار شهیدان در مزار شهدا، دیدار خانواده های شهدا و ادا احترام نسبت به آنان بخاطر ارزشی که تحصیل کرده اند، دیدار جانبازان انقلاب، عیادت بیماران در بیمارستانها زیارت سنگرنشینان جبهه ها بازدید شهرهای بازپس گرفته شده و مشاهده آثار جنایتهای شیطان بزرگ و بالاخره دیدار آوارگان جنگ و دلجویی از آنان و ثمرات دیگر که اگر انقلاب مردمی و اصیل نبود و برخوردی جز این می کرداولا وسیله ای کارساز را از دست داده بود. ثانیا جامعه ی خوگرفته با این سنت دیرینه راکه میان این سنت و اهداف انقلاب تضادی احساس نمی­کند، در یک کشمکش درونی دچار می ساخت و درنهایت جمعی نیز دراین کشمکش نمی توانستند راه صواب را انتخاب کنند.

و اکنون برمی گردیم به موضوع اصلی بحث، یعنی دستاوردهای انقلاب و می پردازیم به تشریح آنها:

نهم – آمادگی جامعه برای زندگی بر اساس اصولی ترین شیوه های منطبق بر فطرت انسان :

در دنیای امروز یکی از بارزترین مشخصه های انسان عصر ماشین، اعتقاد عمومی بشریت به مادی بودن هویت جهان هستی و اعتقاد به تساوی وجود با ماده است که این جهان بینی خود جایگاه ویژه و انحصاری به تجزیه و ادراکات حاصل از آن میدهد بطوریکه ارزش هر ادراکی را مساوی با میزان ارزش تجربی آن میداند که این خود نیز تکنولوژی و میزان پیشرفت آن را وسیله ای برای سنجش تکامل و ترقی جوامع دارنده، آن می شناسد و برای بشریت ماده گرایی که باورهای او صرفا مبتنی برتجزیه است مطرح شدن اصالت لذت در نظام زندگی امری قهری است که با چنین فلسفه هریک از اصول آزادی، دموکراسی و … مفهوم خاصی پیدا می کند، دراین مدار بسته ی تفکر مادی، فلسفه سازان یکی پس از دیگری پیدا شدند و با ارائه فلسفه های خود، شناختی از جهان و انسان و زندگی اجتماعی وی ارائه دادند و هریک برای بهتر زیستن اوراهی نشان دادند که سرانجام ترافیک سنگین و غیر قابل عبور این عصر در حرکت های مختلف سیاسی –اجتماعی- فرهنگی – اقتصادی – حقوقی –نظامی و… بوجود آمد که این همه با هویت اصلی انسان در تضاد است .اندیشه سازان عصر جدید با صدها دلائل و عوامل مختلف، نظامات و سیستمهایی را بر بشریت تحمیل می کنند که با در یافت های فطری او مغایر است که انسان معاصر نه امکان انکار آن دریافتهای فطری را دارد و نه قدرت عصیان علیه این تحمیل را ازمسابقه در لوکس بازی و زرق و برقها و تجملات و اختراعات و ابتکارات پرجاذبه هوس انگیز مخصوصا در اروپا و آمریکا و بدنبال آنها سایر نقاط جهان تا مسابقه تسلیحاتی امری انتزاعی و جدا از ریشه تفکر حاکم برزندگی بشر امروز نیست، و این همه ازسویی برای پرکردن خلا خود گم کردن انسان است و از سویی برای بیشتر گم کردن خود انسان است، و این نه تنها مشکلی را حل نمی کند که حل مشکل اصلی انسان ( یعنی انحراف از اصل و فطرت خویش) را غیر ممکن می سازد.انسان امروز ربود شده ورباینده تلاش میکند با انواع اسباب بازیهای زیبا و سرگرم کننده اورا راضی نگهدارد که فراق پدر و مادر رنجورش نسازد.

شاید اگر خوشبینانه برخورد کنیم افرادی مانند مارکس و همراهانش در پی حل بخشی از مشکلاتی بوده اند که بشریت امروز با آن دست بگریبانست ولیکن این طبیبان ، علت اصلی بیماری را خود نیز به بیمار منتقل کرده اندو لذا تلاش آنان بجایی نرسیده است. علت اصلی بیماری نوع شناختی است که از جهان و هستی و انسان دارند که برای آنان جهان و هستی و انسانی را تصویر کرده است که با واقعیت جهان و هستی فاصله ای به اندازه خیال تا واقعیت دارد. انسان معاصر مانند مریضی است که درپی علاج بیماری خود به پزشکان متخصص مراجعه کرده و نتیجه ای نگرفته است و در زیر فشار درد و رنج ناشی از بیماری به سخن هر رهگذری گوش فرا داده و خود را بازیچه دست هر شیاد ورمالی کرده است وبجایی نرسیده است وهمچنان ازبیماری رنج می برد.

چنین بیماری با این سرگذشت بیک بیماری خطرناکتری مبتلا شده است و آن بی اعتمادی به هرگونه دلسوزی از ناحیه هر دلسوز دلسوخته ای است، فشار درد ورنج بیماری از یک طرف و بی اعتمادی به هرکس و احساس تنهایی در کشیدن این بیماری از طرف دیگر، حالت عدم تعادل از نظرروانی در بیمار ایجاد می کند که خود مشکلات دیگری را بدنبال دارد که انسان بیمار معاصر با آنها دست بگریبان است، نه دانشمندان می توانند مشکل وی را حل کنند که در پی بازکردن هرگرهی از این کلاف سر در گم، دهها گره بر آن میزنند از مسیحیت واتیکان و الواح دهگانه یهود که فرزندان اسرائیل خود مشکل بزرگی برای بشریت شده اند آبی گرم نمی شود، پاسداران سوسیالیزم که گمان میرفت راهنمای قافله اند شریک دزد از آب در آمدند،از اسلام هم آن چیز که بگوش بشریت می رسیدحمایت از امریکا و شیطان بزرگ و محکوم کردن خدا در آن اختلاف معروف بین خدا و شیطان بود! و میماند انسان تنها با هزاران بیماری که برای او مانده است و در چنین دنیای بیرحم کشنده تنها گذارنده انسان که تنها راه قابل رفتن برای او درندگی است و عصیان علیه هر چیزی و بندپاره کردن و پرده دری و توحش و سقوط و خود کشی و سرانجام هیچ. انقلابی در دنیا رخ میدهد که ناگهان از اعماق هستی فریاد میزند بر سر انسان،بر سر این انسان تنهای بیمار، شنیده اید که بعضی ازبیماران وقتی از همه جا ناامید می شوند در خود فرو میروند و ناگهان دریک لحظه ازجا می پرند در حالی که اثری از بیماری در آنها نیست و همه می گویند که او شفا یافته است ،انسان ایران امروز در برابر انقلاب این حالت را دارد ناگهان شفا یافته است انسان امروز ایران پذیرفته است که با اسلام زندگی کند زیرا که در اسلام انقلاب فطرت خود  را می یابد احساس ان ماهی بیرون از آب را دارد که درنفسهای آخرین به دریا افتاده است که همه هستی خود را باز می یابد اسلام انقلاب به انسان امروز ایران این باور را داده است که با پذیرفتن آن چنان نیرومند می شود که به جنگ با هر قدرتی اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و … توانا است، انسان امروز ایران اسلام را پیش ازآنکه درمیدان ذهن و بحث و کتاب جستجو کند در میدان عمل یافته است وباور کرده است ازاین رو آماده است بر اساس اصولی که اسلام مطرح می کند و با فطرت او سازش دارد زندگی کند زیرا پیش ازآنکه در باره حقانیت او ببحث بنشینددر عمل او را لمس کرده است کسی که در درون آتش است برای او اثبات وجود آتش نیاز ببحث ندارد و اگر انقلاب اسلامی درایران اتفاق نیفتاده بود با دهها سال وقت و صدها کتاب و هزاران گوینده امکان نداشت درجامعه چنین آمادگی برای پذیرش اسلام بعنوان یک دستور جامع و کامل زندگی ایجاد کرد و این آمادگی و بدنبال آن عمل به اسلام چنان الگویی ازیک جامعه مترقی و انسانی بجهان ارائه می دهد که بشریت ره گم کرده را به راه برمی گرداند.

دهم- حفظ ذخائر زیر زمینی از جمله نفت از تاراج و نابودی:

پیش از این در زمینه سیاست رژیم گذشته درباره فروش نفت دررابطه با منافع آمریکا و سایر قطبهای صنعتی اشاره ئی کرده ایم و اکنون تکمیل می کنیم که این سیاست از جهات مختلف در خدمت بیگانه بود و برای نابودی کشور سیاست کارسازی بود زیرا با فروش نفت پس ازتامین نیاز اجانب به این ماده حیاتی پول آن بصورت کالاهای مختلف وارد کشور می شد که این خود نیاز دیگر اجانب بود یعنی نیاز بوجود بازاری به بزرگی ایران برای مصرف کالاهای خارجی سوم اینکه از این طریق یعنی افزایش واردات، تولیدات داخلی را نابود می کرد که موضوع نابودی کشاورزی ایران یک نمونه این سیاست خائنانه است. چهارم این که همراه با این کالاهای وارداتی مخصوصا بخش غیر ضروری آن و بالاخص کالاهای لوکس و تجملی فرهنگ مخرب  حاکم بر کشور های تولید کننده را وارد کشور می کرد که بتدریج از خود بیگانگی برای جامعه می آفرید که از نتایج آن بی اعتمادی بخود و اعتماد و دلبستن به دشمنان است و نتایج زیانبارتر دیگر. پنجم اینکه با چنین سیاستی از اقتصاد کشور یک اقتصاد تک محصولی میساخت که این محصول واحد بصورت رگ حیات جامعه دراختیار خریدار قرار می گرفت که هر زمان بخواهد می تواند هر گونه فشاری را برکشور و مسئولان آن وارد کند ششم این که این سیاست پایان کار را برای کشوریکه ذخائر زیر زمینی اش بدینگونه تاراج میشود اسارت و استعمار رسمی است زیرا در نظر بگیرید کشوری را که چند نسل آن با فرهنگ بیگانه تربیت شده و خود باخته در برابر بیگانه است با نبودن تولیدات داخلی و با تمام شدن ذخائر زیر زمینی چاره ای جز مزدوری رسمی برای بیگانه دارد؟ چنین کشوری پس از پایان ذخائر خود باید قبول کند که اگر بیگانگان مایل باشند و برای آنان مفید باشد بیایند تمام مراکز اقتصادی کشور را رسما در اختیار بگیرند و یا با توجه به نیروی کار ارزان به هر گونه سرمایه گذاری در بخشهایی که آنان صلاح می دانند اقدام کنند و اداره کشور را نیز بطور رسمی در دست بگیرند و یا چنانچه مایل نبودند کشور فقیر تهی شده از هرگونه ذخائری را رها کنند و بروند و معلوم است که کار بکجا می کشد هفتم این که با این سیاست خانمانسوز برای آینده کشور تنها یک راه را باز می گذارد و آن تسلیم در برابر بیگانه است که اگر انقلابی رخ داد و ملت آهنگ استقلال داشت همه راهها بسته باشد چنانچه دربسیاری از کشورها پس از انقلاب با این مشکل سخت دست بگریبان بوده اند و سرانجام جان سالم نیز بدر نبرده اند .و اما انقلاب اسلامی در ایران بچنین سیاست خطرناکی پایان داد تنها درمورد ذخائر نفتی که دررژیم شاه عمر این ماده حیاتی به کمتر از سی سال تخمین زده میشد دراین  چهار سال به بیش ازصد سال افزایش یافته است و درمورد گاز که بثمن بخس به کمونیستهای شوروی باج داده می شد بطورکلی این باج دهی قطع شد و سیاست فروش نفت صرفا بر اساس نیازهای ضروری کشور تنظیم شد آنهم با توجه به سیاست خودکفایی در زمینه نیازهای اساسی مخصوصا دربخش کشاورزی اکنون با توجه به عمق سیاست خائنانه شاه در باره فروش نفت می بینیم که حفظ این ذخائر از تاراج و نابودی بحق یکی از دستاوردهای انقلاب است.

ادامه دارد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *