اخلاق در اسلام

قسمت نوزدهم

آیت الله مشکینی

حب ودوستی

“کل من لم یحب علی الدین ولم یبغض علی الدین ” فلا دین له ”

کسیکه پایه واسای حب وبغضش دین وعقیده نباشد، او ناقص الایمان است  امام صادق (ع)

سخن در حب ودوستی بود، قبلا مطالبی چند از معدن وحی وتنزیل در این رابطه معروض شد واینک تتمه ای پیرامون آن مقصد :یکی از غرائز انسانی که قابل تردید وتشکیک نیست، صفتی است مکنون در نهاد انسان بنام حب کمال که هر انسانی در وجود خویش وسویدای دل خود می باید که دوستدار کمال وزیبائی وعظمت، وبالاخره هر نوع برتری وفضیلت باشد، گرچه گاهی ویا بتعبیر بهتر- غالبا از آن غفلت دارد وبه آن غریزه توجه ندارد ولی چه بداند وچه نداند او طالب زیبائی وعاشق کمال است، وروی این انگیزه است که پیوسته درحرکت و کوشش وتکاپو است، منتهی در مصداق محبوب خویش خطا واشتباه می کند واین اشتباه است که امروز قافله بشری را در صحنه گیتی وصحرای بی پایان زندگی دچار هزاران اختلاف وتشتت نموده است وهر گروهی چیزی را می طلبد وگمشده خویش را درآن  می بیند چنانچه فیلسوف سبزواری می گوید : ” کل من فیالوجود یطلب صیدا انم الاختلاف فی الشبکات”در این بازار وجود، هر تاجری سراغ متاعی گرانبها است لکن بینشها و درک ارزشها گوناگون است  ودر این دانشگاه آفرینش همه دانشجویان  مراحل انسانی، دانشی صحیح وپر ازج می طلبند لکن تشخیص ها متفاوت است. در صفحه تاریخ ملل جهان را راهی هر سو می بینید ودست بدامن هرموجود باارزش وبی ارزش، لکن چنین نیست که این تکاپوها وعلاقه ها وعشقها چه به انسانها باشدویا به جمادات وحیوانات ویا به کرات آسمانی واجرام زمینی همه را اشخاصی از خارج به بشر تحمیل  کرده باشند وچاهی باشد که از بیرون در وی آب ریخته باشند، بلکه بی تردید انگیزه ای از درون آنها حرکت کرده،وموتوری خودکار در مکنون آنها بکار افتاده و رو بسوی هدفی مجهول نهاده. اینجا است که طاغیان وشیطان صفتان وصاحبان  قدرت وزور ویا ثروت وزر وبالاتر از آنها مقامات ریا  وتزویر، فرصت را غنیمت شمرده واز این غریزه بشری سؤ استفاده کرده وهر یک عده ای از آنها رابسوی تیه ضلالتی به نفع خویش راهنمون شده اند. دراین بیی طائفه ای که با عینکی ذره بینی و فکری دور- اندیش ودیدی حقیقت یاب هدف مرموز ومطلوب وپیچیده و مبهم یعنی معشوق گمنام آنها را دریافته وپرده های جهل ونادانی وستره های اوهام و خرافات، وتنیده های عنکبوتان سالوس گران را به دور زده وآنان را به راه وهدف وایده ومطلوب خویش متوجه کرده وسپس طریق حرکت ووسائل انتقال وابزار پیشرفت وچگونگی  وحلول آنان را به لقاء  محبوب، هدایت وارائه فرموده اند. و صد البته این مطلب پس از آنکه با بیانات شافی وسحر آسا ومعجزگرشان اصل هدف وحقیقت مطلوب، و جمال زیبای گمشده واوصاف جلال وجمال او را بطور وضوح برآنها تشریح کرده ونشان داده اند آری، انبیاء به بشر حالی کرده اند که :تو ای انسان!در مکنون ضمیر خویش می یابی کسی که ترا بوجود آورده وابزار زندگی ترا فراهم فرموده است، او ترا دوست وهمه نیازهای ترا تحقق میبخشد همه آمال تو در دست قدرت او است، تو از اوئی واشعه ای از انوار او وتابشی از جمال او، وزیر سلطه جلال او، وی از درون تو بیش از تو آگاه واز حاجت تو پیش ازتو مطلع است، او صلاح ترا بهتر از تو وکمال ترابیش از تو و ترقی ترا نیکوتر از تو می داند، او به سعادت تو علاقه دارد ودر اینکه خود بسوی کمالت حرکت کنی از بذل همه وسائل  واز انجام هر گونه  همکاری دریغ ندارد. انبیا می گویند : ای انسان ! تو مخلوق خدائی وذات اقدس او است که تو را آفریده ودوست دارد، هر چه داری او به تو بخشیده وپیوسته بسوی  خویش دعوت می کند  راه هدایتت رابسوی خود باز کرده وسخن ودعاهایت را می شنود  ودر اصلاًح وتکامل وتربیت تو بهترین وگزیده ترین دوستان خود را بکار گرفته است.خداوند در کلام خود می فرماید :”فسوف یاتی الله بقوم یحبهم ویحبونه “.ای پیامبر  ! از انانکه در حضور تو هستند وارزش این نعمت را درک نمی کنند وچنانچه خدا می خواهد نیستند ویا از برنامه حیات بخشت رو گردانند، غصه مخور که صحنه  جهان شاهد مردان وانسانهائی خواهد بود که آنان دوستداران خدا و سرشار ازعشق او  و خدای تو نیز آنان را دوست خواهد داشت. عارف بلند اختر، ادیب سخن پرور، عالم ذات الابعاد –ومحققی درفنون مختلف استاد، بهائی مرحوم می گوید :

“عشاق جمالک احترقوا”  ” فی بحر نوالک قد غرقوا”

ای خدای محبوب دلها، عاشقان جمالت درعین حال که در دریای احسانت غوطه ورند در آتش محبتت سوختند وآنهایندکه به پروانه،عشق محبوب وروش سوختن را آموختند.

” کم قد احیوا کم قد ماتوا ”  “ولهم فی العشق روایات ”

عده ای از آنان به لقایت پیوستند وآنچه را که درهمه عمر می جستند یافتندوعده ای دیگر در انتظارند واز هر دو گروه داستانهای عشق، دفاتر محبان را پر کرده اند. در اخبار چنین آمده که هنگامیکه یوسف کنعان به جرم پاکدامنی درزندان افتاد، روش نیکویش عده ای از زندانیان را جذب کرد و بوی محبت فوق العاده یافتند. روزی زندانبانش بوی گفت : یوسف من تو را سخت دوست دارم، یوسف سخنی بوی فرمود که محتوایش این است :تو اگر مرد عشقی برو وخدای خود را دوست دار که صفت حب را متعلقی جز او نشاید واین محبت غیر خدا بود که مرابدین حال افکند ومن بوسیله عشقی نابجا گرفتار زندانم.

“اوحی الله الی موسی،حببنی الی خلقی وحبب خلقی الی ”

ای موسی! کاری انجام ده که محبت من پرده های هوا وغفلت وجهل را از دلها پس زند وقلوب مردم شیرینی محبت مرا درک کنند ولذت آن را بچشند وآنان را طوری تربیت ده که مورد علاقه ومحبت من شوند. امام صادق فرمودند: ” القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله ” فضای با صفای دل حریم محبت الله وجایگاه عشق او وپایگاه عظمت او است، این صحنه را صاحبی جز او نشاید واین خانه را صاحب خانه ای جز او نباید واین ملک را جز اومالکی  نه، واین سریر کبریا را جز سریر را جز او متصرفی نه. آری این کاخ قلب را صاحب،او،واین جهان کوچک را خالق،اواست پس دور از انصاف است که در حریم کعبه اش اغیار فرود آیند وبسی ناروا وستم که در منزلگاهش دشمنان ساکن گردند.  خواننده محترم ومطالعه کننده عزیز این برگه ! بدقت بنگر که در حرم الله اجازه ورود غیر از خود او و آنانی که از  اویند وبسوی  اویند و پیروان حقیقی  اویند و دلباختگان راه  اویند قرار مده. بحقیقت  سوگند که مجاز نگویم وراه بکژی وانحراف نپویم که در تمام جهان هستی چیزی جز او  لایق اشغال این حرم مقدس که دل نام دارد وقلب وروان وجانش می نامند، نیست واگر توانستی چنین باشی همه کار را دوست خواهی داشت، البته بدین معنی هر چه را آثار او دیدی واز دیدنش متذکر  او شدی وهر کس را یار او دیدی وعاشق دیار او دیدی وهر عملی را که برای او دیدی ودر رضای او دیدی. از امام عارفان وپیشوای  عاشقان راه حق ومولای متقیان (ع) منقول است که خدا می فرماید : آنگاه که بندگانم بگناه پردازند وطغیان نمایند ومستحق کیفر شوند ومشیّتم بر آن شود که آنانرا  در دنیا بسختی کیفر دهم، در میان ظلمتکده اجتماعشان گاهی دلهای نورانی برخی از دوستانم میدرخشد ونوا ی نیمه شبشان وجهاد اکبر روزشان ازفرود آمدن عذابم مانع می شود دشمنانم را بدوستانم می بخشم واز صدقه سرمسکینان دلباخته ام، مترفین نشناخته ام را مدتی نشناخته ام را مدتی کوتاه ویا دراز مهلت میدهم. محدث عظیم الشان مجلسی کبیر را که جهان تشیع رهین قلم پربار وی است، سخنی است در مورد محبت : آن مرحوم پس از ذکر فصل مشبعی از روابط پیامبرومهر ومحتب آن حضرت به دو فرزند دلبندش ” حسن وحسین ” میفرماید : علاقه ومحبت اولیاء الله بر دیگران حتی بفرزندانشان  همانند سائر مردو، نشأت یافته از علل واسباب عادی غیر خدائی نیست ومعلول هوی وهوس وحتی نسب وخویشی هم نیست، آنان دل از همه این علاقات گسسته اند وبرهر چیزی بدیده دیگر و نظر دیگری  می نگرند وهر موجودی غیر  او را بدان جهت که اثری از او است می بینند ودرهر جائی تابش انوار حق بیشتر ودر هر کسی آثار ذات ومظهر صفات او روشنتر ودر هر محل، ظهور جلال وجمالش بارزتر، محبت آنان نسبت بدان کاملتر است. یعقوب پیامبر(ع)از میان دوازده فرزندش به یوسف (ع) بیش از دیگران محبت داشت وعشق او در دل یعقوب مکانتی خاص بود چه آنکه برای او در نزد حق منزلتی بسزا میدید. آری یعقوب خدا را دوست داشت واز آثار وکمال او در یوسف مشاهده می کرد، فرزندان دیگرش از این نقطه مرموز وسرّ مستور غافل  بودند ولذا میگفتند : ” انّ أبانا لفی ضلال مبین” بی تردید پدر ما،در تربیت فرزند ورفتار با آنان راه به انحراف می رود ومراعات عدالت نمی کند تا وقتی که پرده ها از میان برداشته شد وامتحانهای طاقت فرسا پیش آمد و جوهره نبوغ  ایمانی در وجود یوسف و علو مقام او در امتثال  فرامین محبوب ظاهر گشت، برادرها گفتند:

“تَاللهِ لَقَد آثَرَکَ الله عَلَینا واِ ن کُنا لَخاطِئینَ ”

ای یوسف بزرگ انتخاب خداوند بجا بوده، عشق به الله تو،زلیخاها را مطرود وکنج زندانهای طویل المدّه را محبوب تو کردو اینک اسرار ناپیدای محبت پدر را پیدا کردیم، از ما بگذر وبر ما ببخش. وبالجمله بار دیگر برادران وخواهران را که باسخنان ماسروکار دارند توصیه میکنم که متوجه شوند روح خلقت وسرّ آفرینش ورفت وآمد  بشر در میدان گیتی بدان جهت است که از جوهره وجودش بذر محبت شکوفا گردد، و در این صحنه آزاد تربیت وتکامل  یابد چه آنکه این هدف همان راز آفرینش وخلقت است وبرای در یافتن این مقاوم باید دست بکاری زند که غصّه سرآید وآن اینکه  فرامین او را بجان وبدن،روان وتن خود رابوی عاریت سپارد وهمه هستی خویش را در اختیار او قرار دهد ودر عین اینکه با مردم، با پدر ومادر وهمسر ومعلم واستاد وشاگرد ورئیس ومرئوس وجامعه ومحیط،تماس نزدیک ومعامله و رفتار وگفتار وخطبه وآمیزش دارد، در زیر پرده های معاشرت در حیات دنیا، خدا را ببیند وروح وروان کارش رضای او وجان حرکتش فرمان او باشد،آنگاه فرشته ای خواهید بود بصورت انسان ونه فرشته وبلکه مسجود فرشته وهمان خلیفه الهی که همه فرشتگان در برابرش کرنش کردند وآیا دنیا جز برای این هدف است وایا غرض از خلقت غیر از این است. و ای اسفا امروز دنیا بر انسانها که راه را گم کرده اند ! وای وای برقافله بشرها که بسوی ظلمت میروند! وای عجبا که این دریای روان انسانها بگودالهای شقاوت فرو میریزند :آیا کسی هست بداند اینان برسد ؟

” فَأینَ تَذهَبُونَ وأنیَّ تُؤفَکون ”

و نتیجه ایکه می فرماید: ولَکِن حَقَ القَولُ مِنّی لَأَملَئَنْ جَهَنَّم َ مِن الجنَّه والنَّاس ” اجمَعَین “[۱] (۱۳ سجده)

خداوند ما را از دوستاانت قرار ده واز عذاب آتش رهائی بخش.ادامه دارد

 

[۱] – ( ۱۳) سجده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *