گزارش گونه ای از جبهه های جنگ

حجه الاسلام انصاری

کوثر در جبهه ها

همواره گذشت زمان و طولانی ترشدن جنگ ما را به خیر های کثیری بشارت داده است

سیر طبیعی وتجربی جنگها در جهان همواره به این منوال بوده است که هر قدر زمان بر خوردهای دو نیروی متخاصم طولانی تر می شود ، ضعف روحیه ها و تحلیل نیروها و ابزار جنگ نیز به طور تصاعدی رو به افزایش می نهد و حالت خستگی و رفاه طلبی و تقاضای متارکه̾ جنگ همگام با طولانی شدن برخورد ها آشکار می گردد ، بسا مرور زمان باعث اعتراضها و فرارهای دسته جمعی و عوامل دیگری که موجب پدید آوردن حالت صلح طلبی درطرفین درگیر گردد و معمولا آغاز تهاجمات و تدافعات بهترین نمودار روح ستیز و جنگ طلبی به شمار می رود . نگرشی بر تاریخ جنگهای جهانی به خوبی مبین این حقیقت است که شور و شعف و تجهیز و فرماندهی در شروع جنگها ، چه در هدف تهاجمی و چه در جهت تدافعی ، به مراتب و ده ها برابر و بیشتر وسیعتر از زمان بندیهای نهائی جنگ بوده است و به لحاظ همین حالت روانی و روند طبیعی بود که استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا در تحریک عراق به جنگ علیه انقلاب اسلامی ایران تصورمی کرد چه جنگ به سرعت پیش برود چه به کندی درهر دو حال آنها هستند که برنده جنگ می باشند، چون درمرحله̾ اول آنها خواهان سرنگونی فوری و ضربتی انقلاب بودند و در مرحله̾ دوم نیز می گفتند برفرض بروز استقامت چند روزه̾ مردم ، عراق می تواند با پشتیبانی همه جانبه قدرتها و در نتیجه̾ محاصره اقتصادی ایران سرنوشت جنگ را به نحو مطلوبی به نفع خود تغییر دهد و با محاسبات ناقص و کوری که روی استعداد های رزمی و بنیه̾ نظامی ما ، چه از نظر فرماندهی و چه از نظر نیروی انسانی و تسلیحات و تجهیزات ما می کردند ، وتمامی راههای تولید و تامین نیازمندیهای ما را بسته بودند ، و جنبه های درونی و روانی تجربی را هم به حساب می آوردند به یقین و باورشان افزوده می گردید که ما در نبرد و جنگمان با آنها از هر حیث ، ” ابتر ” و ناتمام خواهیم ماند ، و همواره در تحلیل های خود بعد از ناموفق ماندن طرح تسخیر دو سه روزه̾  خوزستان و شکست ایران توسط عراق روی این نکته تکیه می کردند که بالاخره ایران چقدرمی تواند در جنگ تحمل داشته باشد و چه اندازه پشتیبانی مردمی وتسلیحاتی دارد که بتواند سرنوشت جنگ را دگرگون سازد ؟و دقیقا آنها همان قضاوت عجولانه و احمقانه مشرکین را در برخورد با پیامبر گرامی اسلام می کردند که اگر پیامبر موقتا توانسته است توازن قوای را به نفع خود به هم بزند ولی نداشتن جانشین پسر و اولاد مذکور ، قطعا انقلاب او را ناتمام خواهد گذاشت . که خداوند رسول اکرم را به خیرکثیر ( کوثر ) بشارت می دهد و او را امر به شکر گذاری و قربانی می کند و اکنون نیز همه کسانی که به نوعی در داخل و خارج با اسلام و انقلاب ایران دشمنی می کردند همین امید و آرزو را داشتند که دیر یا زود ایران تسلیم مطامع وجاه طلبی های آنان خواهد گشت که ما هم باید بگوئیم اگر واقعا لطف الهی و آن کوثر رحمت و امدادهای غیبی خدا نبود جای شکی نیست که کمبودها و ضعفها ما را در صحنه پیکار شکست می داد و جنگ به نفع بیگانگان تمام می گردید ، و حال در این مقاله باید دید که سمت حرکت ما درجنگ به کدام سو بوده است ، به طرف ابتر و ناتمام و نیمه تمام بودن و یا درجهت کوثر و فزونی یافتن ؟

با دقت کافی و بررسی همه جانبه و در پی چند مرحله مسافرت به جبهه های جنگ و حضور در صحنه ها و مقایسه کمی و کیفی ابعاد هر سفری بامسافرت پیش به خوبی وضوح این حقیقت ، درک شد و دریافت من به مرحله اطمینان رسید که اگر آیه شریفه̾   ” انا اعطیناک الکوثر ” ، مصادیق عامی فراتر از حد تعیینی درتاریخ و روایات معصومین ــ علیهم السلام ــ داشته باشد بدون شک روند وسرنوشت جنگ هم یکی از آن مصداق های روشن این آیه است ، که علی رغم تفکرات سیاسی و نظامی دنیای شرق و غرب وتحلیل های استکبار جهانی و منافقین و لیبرالها و ضد انقلاب داخل و خارج و جریان روانی و طبیعی برخورد ها درتحلیل قوای ایران ، همواره گذشت زمان و طولانی تر شدن جنگ ما را به خیرهای کثیر کمی و کیفی وسیاسی و نظامی و اعتقادی بشارت داده است.

در این رابطه توصیفات و بیانها عاجز از اظهار این عظمتهاست و فقط مشاهدات عینی در جبهه می تواند ابعاد گسترده این خیر ها و نعم الهی را درک ولمس کند و الطاف خفیه وجلیه خداوند را نظاره نماید و لطافت و زیبایی کلام غیبی امام عزیز که جنگ را یک نعمت توصیف نمودند واقف آید . در مراجعت از جبهه ، به امام عزیز ــ روحی فداه ــ عرض کردم که هر قدر رسانه ها و مطبوعات وتبلیغات ، پیشرفتها و شگفتیهای پیروزی را به ملت عرضه کنند و مشاهدات عینی ، آنها را صد چندان می کند و در جبهه است که به خوبی ، هر بیننده ای به شعار جنگ جنگ تا پیروزی اعتقاد کامل پیدا می کند و می فهمد که چقدر این سخن از روی اعتقاد و هماهنگ بامحاسبات همه جانبه̾ نطامی و سیاسی و شدنی و منطبق با واقعیت است .

برکات جنگ :

در اینجا به نمونه و گوشه ای از برکات وخیر های جنگ در مشاهدات و مقایسات خود اشاره می کنیم تا ملت عزیز و قهرمان ایران به ارزشها و آثار صوری و معنوی فرزندان خود در جبهه ها بیشتر آگاه واز نتایج حماسه های آنان شادمان شوند و خداوند را شکر گزار باشند . اولین برکت ادامه نبرد و طولانی تر شدن جنگ جریان سیل فزاینده و حضور تصاعدی و بی سابقه مردم درصحنه های نبرد می باشد که با وجود شهادت رزمندگان بسیاری از بهترین عزیزان اسلام و میهن عزیز تمامی پادگان ها و مراکز جذب نیزو همانند دریایی خروشان از انسانهای متعهد و وفادار به مکتب موج میزند که این حضور عظیم ، باعث تقسیم بندی گسترده̾ آنها به شکل لشکرها و تیپها و گردانها و گروه های دیگر می گردد و جالب است که در هر عملیاتی چند برابر نسبت به عملیات قبل حضور بیشتری از مردم مشاهده می شود. به یاد دارم که درعملیات فتح المبین به اتفاق تنی چند از برادران به پادگان دو کوهه دزفول رفتیم و در برنامه صبحگاهی آنان شرکت کردیم و برای جمعیتی قریب به ۱۷ هزار نفر رزمنده از امام سخنانی گفتیم که همراه با بارش باران ، سیلاب اشک شوق از دیدگان آنان جاری بود . برادران مسئول  ، این جمعیت را از چشمگیرترین مراکز تجمع می دانستند ، ولی به لطف الهی درمسافرت اخیر به هر کدام از قرارگاهها و پادگانها که رفتیم جمعیتی بیش از جمعیت پادگان دو کوهه مشاهده کردیم که همگی درانتظار حمله ، لحظه شماری می کردند و مسئولین درهمه̾ مراکز به لحاظ تراکم نیرو درصدد تبدیل نبپها به لشکر و لشکر ها به لشکر دیگر بودند و خلاصه درمراسم صبحگاهی در همه جا شکوه نمازهای جمعه تداعی می شد .البته این حضور بیکران مردم هیچگاه به معنای سلب مسئولیت و طفره رفتن و دیگران از عزیمت به جبهه ها نیست و فتوای امام و مسئله اولویت دفاع و اصولا مسایل خاص سیاسی و نظامی ایجاب می کند که هر کس به هر شکل ممکن این فریضه عظیم الهی را انجام دهد و پر واضح است که هر قدر حجم نیرو های ما زیادتر باشد ضربات هم می تواند پیگیرتر و مداوم تر و بی امان تر جان نیمه جان صدامیان را بگیرد که موج استقبال همه جانبه مردم امید زیادی در ختم نزدیک پیروزمندانه جنگ به نفع مسلمین برانگیخته است و به موازات حضور کمی مردم درجنگ روحیه̾  بیسابقه و واقعا فوق تصوری است که در رزمندگان مشاهده میشود که وصف حالشان جز از زبان عادفان حکیم و سالکان طریق عشق میسر نیست و جدا با هر معیاری که بخواهیم عظمت روح و علو همت و مرتبه معنوی آنان را بسنجیم فراتر از آن را می یابیم وشاید کلامی رساتر از این نیست که بگوئیم بسیاری از آنان فقط و فقط به رضایت خداوند می اندیشند و بس .

یکی از مظاهر و جلوه های معنوی آنان علاقه بیکران و عشق بی نهایت عزیزان به امام ــ روحی فداه ــ است . کافی است که درجبهه به رزمندگان بگویند از جماران و بیت امام فردی به دیدارشما آمده است که گویا بشارت بهشت به آنان داده اند ، از سنگرها چادرها و ماشینها بیرون می دوند و اشک شوق می ریزند . حضور ما درجبهه با اینکه هیچگونه خودمان را لائق آنهمه محبت و پذیرائی نمیدیدیم باعث خوشحالی زائد الوصف و تقویت روحیه آنان فقط درارتباط با امام بود. چقدرصمیمانه ومشتاقانه در انتظار پیام امام بودند و گاهی که به آنها گفته می شود اما به شما سلام رسانده اند درپوست خود نمیگنجیدند و با شگفتی و گریه از ما سئوال می کردند شما را به خدا بگوئید که شخص امام سلام رسانده و آیا حال امام خوب است ؟ و هنگامی که با بشارت ما نسبت به سلامتی امام روبه رو می گردند احساس می کردند به همه آمال و آروزهایشان رسیده اند و در همه جا فریادشان بلند بود که سلام ما را به امام برسانید و جدا همان کلمات زیبای یاران ابی عبدالله (ع) را درشب عاشورا تکرارمی کردند که اگر ما هزار جان داشته باشیم و از ما بگیرند و خاکسترمان را بر باد دهند دست از یاری اماممان برنخواهیم داشت و … به هرجا  که می رفتیم درمراجعت با سیلی از نامه ها که با عجله و بدون امکانات نوشته بودند روبرو می شدیم مضمون همه آنها اظهار عشق و محبت و وفاداری به امام بود. درسخنرانیها مکرر می خواستند که هرچه می توانی از زندگی امام ، از عبادت او ، از اخلاق او ، از سیاست او و هرچه متعلق به اوست حرف بزن و آنگاه که به بعضی از حالات و برخوردها وصفاها و لطافتها و ظرافتهای وجودی امام اشاره می کردیم سراپای وجودشان گوش بود و شنود وهمه سلولهای جانشان خاموش و سکوت .

فقط گریه شوق بود که از آن میان ، همهمه می آفرید و سیلاب اشک بر بستر گونه هایشان روان می گردید. اتفاق می افتاد که سه ساعت بدون وقفه از امام و انقلاب با آنها سخن می گفتیم ولی همچنان شادابی و نشاط بر چهره آنان آشکار و عطش روحشان در شنیدن اوصاف امام بیکران بود. با دیدن این مناظر گاهی خودمان را در پیش وجدان خود خجل زده و شرمسارمی دیدیم که واقعا ما چقدر از قافله عقب مانده ایم . این عزیزان از جبهه رایحه و بوی بهشت جماران را استشمام می کنند وحیات معنوی و الهی می گیرند و ما در لب دریا و بهشت متحیریم آنجا به خوبی لمس می شود که فراتر از امواج و پیکها و وسائل ظاهری و ارتباطات ، خط دیگری از جماران تا دلهای رزمندگان وجود دارد که جانشان را نوازش و سختی هجران ها را با وصال معنوی جبران می کند . این ربط وخط و موج را همه کس نمی فهمد . اویس و پیامبر ، و حزب الله و امام درک می کنند . عظمت آنجاست که جوانان مردمی که از همه چیز خود گذشته اند و به هیچ چیز دنیا جز پیروزی اسلام نمی اندیشند برای گرفتن یک عدد سکه یک ریالی متبرک به دست امام بر همدیگر سبقت می گرفتند وگاهی مشاجره هم پیش می آمد و ماشین را دنبال می کردند و فشار جمعیت به آنها آسیب می رساند . در حمله فتح المبین مقداری از همین سکه ها در بین رزمندگان توزیع گردید که برادران رزمنده آنرا همواره با وصیتنامه ها و قرآن هایشان در جیب خود حفظ کرده بودند که بعضی از آنها به فیض شهادت رسیده بودند و گاهی بستگان و مادران آنان همواره با آن سکه های آغشته به خون پاک عزیزان خود به جماران آمده و تقاضای ملاقات با امام می کردند…

در جبهه زیاد برخورد کردیم به عزیزانی که با اصرار می خواستند مقدار پولی را که همراه دارند برای امام بفرستند و به ما می گفتند شاید ما شهید بشویم و از مال خدا چیزی به گردن ما باشد . خانمی که داوطلبانه مدت زیادی برای مداوای مجروحین در جبهه اهواز آمده بود مبلغ کمی که همراه داشت در پاکت گذاشت و به من داد که به امام بگوئید در راه اسلام مصرف کنند ، و جالب تر از همه اینکه جوانی به وسیله ترکش مجروح شده و در بیمارستان بستری بود مبلغ بیست تومان که آغشته به خون او بود برای امام می فرستد که در راه جنگ مصرف کنید و از خدا بخواهید که من پس از سلامتی به فیض شهادت نائل شوم ، و جدا در جبهه این کلام زیبای اهل بیت ــ علیهم السلام ــ  ” شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا ”  معلوم می شود که یعنی چه و اصولا چگونه گل حیات و وجود و معرفت ، بین امام و امت تجزیه و تقسیم می شود و به یکدیگر پیوند می خورد کور باد چشمانی که این کوثر را نمی بیند و میوه این شجره طیبه ، که ریشه و اصالتش دردلها و فروع آن دربلندای آسمان تاریخ و جهان و ابدیت است را نمی چینند . راستی آیا این حرفها و وصفها افسانه نیست و اگر نیست چگونه است و چه عامل و انگیزه و اهرمی مولد اینهمه عظمت ها و خالق اینهمه جلوه هاست ؟ بی شک درمظاهر دنیا وطبیعت چنین توانی نیست و تنها ایمان و ارتباط ولایت معنوی مبین و مفسر این حقیقت و محرک این معنی است که انسان را از بستر وابستگی و مطامع دنیا ــ که به خدا سوگند دل کندن از آنها بسی سخت است ــ به سرزمین شهادت رهنمون ساخته وبرای دست یافتن به آن ، رزمندگان را ملتهب می گرداند و با گریه و اشک از خدا درخواست می کنند که خدایا مرا به جلوه شهادت مفتخر فرما و من این نمونه ها را بیش از حد شمارش دیده ام ، در جبهه دشت عباس نیمه شب در جمع رزمندگان درتاریکی شب حضور داشتم که درهمین اثنا جسدهای سوخته دوتن از عزیزان جهادگر را که بیش از دوسه کیلو استخوان و پودر شده نبود در آن جمع آوردند که حالت معنوی و احساس دیگری ایجاد شد ، برادران به توسل و عزاداری خود ادامه می دادند که در آن حالت یکی از رزمندگان کنارمن آمد و با گریه به من گفت من از تو یک تقاضا دارم ، از تو می خواهم که این تقاضا را به امام برسانی و از ایشان بخواهی که برایم دعا کند ابتدا تصور کردم شاید این رزمنده گرفتاری زندگی ومادی دارد به او گفتم اگر کاری باشد و از دست من ساخته است انجام می دهم ، گفت نه این کار بادعای امام انجام خواهد شد . من که خیلی دقیقتر شدم به او گفتم تا موضوع را نگوئی از امام چنین تقاضائی نمیکنم ، گریه کرد. و سپس گفت این مرتبه سوم است که به جبهه می آیم و در هر مرتبه آرزو داشتم که به خانه ام برنگردم و شهید شوم ولی تا کنون به آرزویم نرسیده ام . تو به امام بگو که به جان مادرش زهرا برایم دعا کند که شهید بشوم ، گفتم شهادت فیض عظیمی است ولی چه خوبست که انسان اول توفیق آن را پیدا کند که هرچه بیشتر دشمنان خدا و اهل بیت را سرکوب نموده و آنگاه شهید گردد. گفت درست است اما من از هوای نفسم می ترسم و خوف آن دارم در میدان زندگی خود را ببازم … چند روز بعد برادر دیگرش که آنجا حضور داشت به جماران آمد و وصیتنامه̾ واقعا سرتا پا حکمت آمیز برادر خود را آورد و گفت برادرم به آرزویش رسید. درجبهه به بسیاری از برادران که می گفتم انشاءالله سالم به وطن خود بازگردید می گفتند امیدواریم افتخار شهادت نصیب ما گردد.

آنجا شهادت برای رزمندگان گواراتر از آب حیات و شیرین تر از عسل است . باید رفت و از نزدیک مشاهده کرد که گاهی حجم آتش دشمن و بمب و گلوله و خمپاره و سلاحها منطقه ای را به جهنم و دریایی از شعله ها تبدیل می کند ولی این ابراهیم گونه های رزمنده هستند که استقامت میکنند و آتشها دربرخورد با آنها سرد و سلامت می شوند . در منطقه عملیات محرم دربعضی مناطق جبهه ، دشمن درشعاعی به طول دو سه کیلومتر و عمق ۵ کیلو متر برای باز پس گرفتن مناطق تسخیر شده از سوی رزمندگان اسلام گاهی در پاتکها چندین گردان تانک و توپ و کاتیوشا و آتش. هواپیماها و بمب های خوشه ای و ناپالم به کار می گرفت و دیوانه وار همه جا را زیر آتش قرارمی داد که رزمندگان با تمام قدرت ایستادند و با هوشیاری حتی یک وجب از موضع را از دست ندادند . دراین میان فقط ذکر خدا و تکبیر و شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار ، روح آنان را مطمئن می ساخت واصولا صدای گذر خمپاره و انفجار آنها درچند متری رزمندگان یک چیز آشنا و طبیعی است و برادران به راحتی با شنیدن صدای سوت خمپاره می گویند چیزی نیست رد می شود ! آیا این حماسه ها ثبت می شود یا خیر و آیا استقامت شور انگیز رزمندگان در تنگ چزابه و حراست از آن منطقه ، که یکی از برادران سوگند می خورد که دقیقا به فاصله هر نیم متر به نیم متر یک گلوله توپ و تانک و خمپاره منفجر گردیده به گوش آیندگان خواهد رسید یا خیر ؟ گاهی انسان تصور می کند اینها افسانه است اما خیر اینها واقعیت است واقعیتی که با چشم سرو با تفکر مادی درک نمی شود . این حقیقت ، ماورای اندیشه های طبیعی و جسمانی است ، باید رفت درکنار خیمگاه این عاشقان عارف درنیمه های شب و سنگربانان اسلام درهنگام نبرد ، آنجاست که معنای حیات و آزادگی و سیر و سلوک تجسم می یابد وحکمت عملی و زهد واقعی ارزش عینی را پیدا می کند .

و حدیث زیبای نبوی .

” من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه عل لسانه ”

معنا و تفسیر می شود و کلام پر محتوای امام که این ره صد ساله را یک شبه پیموده اند درک می شود و چه بسیار درجبهه ها با جوانان مردانی که معلومات درسی و کلاسیک آنها کم است برخورد می کنیم ولی آنها چنان حکیمانه سخن میگویند و حکیمانه عمل می کنند که گویا سالها شاگرد لقمان و دانش آموز مکتب سلیمان و داود و حکیمان عالم بوده اند ، چه از نظر تفکر و چه از نظر اعتقاد و چه در مرحله عمل .

جا دارد که بخشی دیگر به حکمت عملی و نظامی و ابتکارات آنان اشاره کنیم تا ببینیم آیا اینها خود خیرکثیر نیست و مسئله خیلی مهم اینکه اکثریت این رزمندگان را توده های مستضعف و پابرهنه ها تشکیل میدهند همانهائی که تعلقات آنها به دنیا کم است و توقعات آنها هم از انقلاب بسیار ناچیز ، افرادیکه واقعا هنگام عزیمت به جبهه گاه نمیدانند دراین فاصله ایکه در جبهه هستند افراد تحت تکفل آنها از کجا باید تامین بشوند و گاهی رفتن باعث از بین رفتن کشاورزی و تعطیل مغازه و کسب آنها می شود ولی میروند چون حکیمند و به گفتار خداوند که می فرماید ” و من یتوکل عل الله فهو حسبه ” ایمان و اعتقاد دارند ، ولی دیگران چشم و گوششان را دنیا و هوسها پر کرده است ، آنها نه تنها توان و جرات جبهه را نمی کنند بلکه عرضه ایران را برای شکم چرانی و خورد و خوراک خود تنگ می بینند وزندگی و شرافت و وسائل خود را به آرزو و دلار تبدیل می کنند و فرار می کنند گرچه اینها سرانجام از گرسنگی به دریوزگی می افتند و می میرند ولی حزب الله باقی است و حیاتی جاودانه پیدا می کند.

یکی از رزمندگان نقل می کرد روزی که می خواستم به جبهه عازم شوم هرچه فکر نمودم که عائله ام در این مدت از کجا امرار معاش کنند فکرم به جائی نرسید تا اینکه ناگهان این فکر به مغزم خطور کرد که من یک وانت بار دارم که تنها سرمایه زندگی من است و مخارجم را تامین می کند و با حضور من در جبهه کاری نمیکند چه بهتر که آن را بفروشم و پولش را نزد خانواده ام بگذارم که تامین باشند ، همین کار را کردم و هنگام خداحافظی به همسرم گفتم من دارم می روم این پول نزد شما باشد ، اگر برگشتم کار می کنم و اگر شهید شدم خدا پشتیبان شماست.

مهمتر از هم اینکه همین افراد باز در وصیتنامه های خود همواره سفارش می کنند که مبادا بعد از شهادت ما کوچکترین توقعی از انقلاب داشته باشید ، در جبهه زیادند پدرانی که با پسران خود و برادر با برادر خود می رزمند و چه بسا اتفاق می افتد که هر دوی آنها دریک جبهه شهید شده اند.

آیت الله طاهری نقل می فرمودند که دراصفهان ما موارد زیادی داشته ایم که پدر و پسر و برادر با برادر همواره بهم پیوسته و یک جا تشییع شده اند . در بروجن اصفهان در شهیدانی را دیدم که محاسنش کاملا سفید شده بود و با اینکه سه پسر و جوان خود را در راه خدا قربانی کرده بود مثل شیر استقامت داشت . گرچه دیدن زندگی رقت بار و پر رنج او هر بیننده ای را متاثر می ساخت اما یک کلمه تقاضا و خواسته نداشت وجز افتخار به این شهادت ها و عرض اخلاص به امام عزیز چیزی بر لبانش جاری نبود.

هم اینان هستند که انقلاب ما را بیمه کرده اند و آن را از دل و جان حفظ می کنند به جنگ می روند ، مبارزه اقتصادی می کنند ، کشاورزی مملکت را آباد و احیا و صنایع وکارخانجات راه اندازی می نمایند ، و منافقین راشناسائی و دستگیر می کنند ، و جلو توطئه گروهکها و غرب و شرق زده ها را می گیرند ، خرابیها را بازسازی میکنند ، و در جهاد و بسیج و سپاه شرکت می نمایند ، در راهپیمائی ها و تظاهرات حضور دارند ، و دست آخر خدا را شکر می کنند که به آنها این نعمت حضور را عنایت فرموده است ، همین ها هستند که آمریکا و شوری واسرائیل و منافقین و عراق ، شدیدا از اینها می ترسند و چاره ای ندارند جز اینکه بگویند اینها بنیادگرا و مرتجع ! هستند و منافقین تحلیلشان این است که اینها تنه رژیم هستند باید این تنه را زد و از صحنه خارج ساخت! چقدر احمقانه فکر می کنند کسانی که با تصور کار برد سلاح ترورو تخریب به جنگ این ملت برخاسته اند . آنها هیچگاه فکر کرده اند کسی که با پای خود به میدان شهادت می رود از چه می ترسد و از چه می هراسد؟

یکی از فرماندهان سپاه درجبهه نقل می کرد که گاهی درشب تحمله عده ای به خاطر رفتن روی میدان مین با یکدیگر بحث کرده و مسابقه می گذارند ، وی قصه جالبی نقل میکرد که در یکی از شبهای حمله شاهد گفتگوی دو رزمنده روی این مطلب بوده که چه کسی حق تقدم و اولویت برای رفتن روی مین را دارد که رزمنده ای که تا اندازه ای قدش بلندتربود استدلال می کرد من می توانم از نظر جسمی چند مین را منفجر سازم و دیگر می گفت من از کوچکی ورزشکار بودم بهتر می توانم اینکار را انجام دهم …

حتما شنیدن و فهمیدن این حرفها برای خیلی از لیبرالها، منافقین ، بارزگانها ، توده ایها و … خیلی دیر هضم و باعث دل درد شدید حضرات می گردد و موجب می شود که آخ و ناله سیاسی آقایان بلند شود و با یک آروق سیاسی و شب نامه وافاضه دیگری آن را به گونه ای خلاف واقع جلوه داده و اصولا طرح این بحثها برایشان جک و خنده آور باشد و به خودشان اجازه بدهند که دردفتر اجر بندگان خدا هم اعمال وتو بنمایند که چه کسی شهید و چه کسی ثواب شهید را ندارد و حضور اینهمه نیرو را در جبهه دلیل فشار و اکراه حکومت و پشتیبانی‌ بی‌سابقه مردم را از انقلاب به حساب نا آگاهی ، و کسب آن همه افتخارات نظامی‌ را  درجنگ به حساب تاکتیک نظامی عراق بگذارند و فرار مفتضحانه یاران خود را پرواز قهرمانانه بنامند !! .

در رابطه با روح شهادت طلبی وایثار رزمندگان باید به نکته دیگری هم اشاره کنم و آن اینکه هیچگاه شجاعت و صحنه های‌نبرد و پیکارها آنها را از پرداختن به احکام و مستجبات و ترک مکروهات باز نمی دارد ،‌ حتی کوچکترین اشتباه و خطای‌ افراد را اصلاح نموده و تذکر می دهند هر قدر طرف آنها دارای شخصیت ظاهری‌ هم باشد . یادم هست یکی از برادران نام یکی از شخصیتهای سیاسی‌ خارجی‌ را تعمدا به شکل دیگری‌ گفت که حکایت از اهانت به یک فرد غیر مسلمان می‌ کرد که یکی از دوستان رزمنده فورا کلام او را قطع نمود و گفت برادر عزیز ! مرحوم شهید بهشتی‌ فرموده اند که همیشه ادب را در کلام خود حفظ کنید ،‌و یا در سفر اخیر هنگامیکه به خط مقدم جبهه محرم میرفتیم با وجود حجم زیاد آتش روی جاده ،‌یکی‌ از همراهان گفت من اینجا می‌ مانم شما بروید ما در ماشین دیگر نشستیم ، در بین راه یکی از برادران راهنما فورا گفت فلانی‌ شاید ترسید که بیاید که برادر راهنما فورا گفت آقا خواهش میکنم اگر صحبتی دارید رو در روی او بگوئید ، ممکن است این حرف شما باعث غیبت یک مسلمان و گناه باشد . از این نمونه ها بسیار زیاد است ، نماز شب رزمندگان و خضوع و خشوعشان در برابر خدا همه و همه گواه تقید آنان به جزء جزء احکام و دستورات الهی‌ و سراپا مکتبی بودن زندگی آنهاست. و از برکت همین اخلاصها و اطاعت ها ست که ما دومین کوثر عنایت الهی را که عبارت از پیروزیهای معجزه آسای نظامی‌ است مشاهده می کنیم که حتی‌ تصور این حقیقت هم که ما در مدت کمتر از یکسال توانسته ایم دشمن را در طول ۸۰۰ کیلومتر جبهه و اعماقی بیش از ۶۰ کیلومتر سرکوب کنیم کار آسانی نیست و وسعت عظمت آن هرگز در روی نقشه و فیلم و توضیح ، فهمیده نمی شود. باید از خرمشهر بازدید عینی‌شروع شود و محاصره آبادان ، قطع جاده ها ، گذر نمودن دشمن از رودخانه عریض کارون ، اشغال سوسنگرد ، بستان ، هویزه ، قصر شیرین ، سومار ،‌نفت شهر و ده ها قسمت مرزی دیگر ، و نابودی امکانات در مسیر، و گرفتن هزاران کیلومتر سرزمین ایران در نظر گرفته شود. تنها در جبهه کرخه و دشت عباس موقعی که انسان از خطوط اول دفاعی عراق در خاک ایران حرکت می کند مسافتی را به طول ۶۰ کیلومتر تا نوار مرزی را باید به پیماید که همه اینها در اشغال عراق بود. سایتها ، رادارها و تپه های مشرف به دزفول ، جاده های آسفالته تا پشت شوش و تا شمال  غربی و غرب کشور .

در اهواز ، عراق تا کارخانه نورد نزدیک شده بود ،‌تانکهای سوخته آن ها در دهلیز شهر حمیدیه به چشم می خورد . کلیه خطوط و پادگان ها مثل پادگان حمید در سرزمینی بیش از شش هزار کیلومتر مربع همه در اشغال عراق بوده است .

و در یک کلام خوزستان درتعبیر نظامی به تامین عراق آمده بود. همه ارتفاعات حساس در اختیار آنها بر همه جا اشراف داشتند ، هزاران تانک و نفر برو توپ منهدم شده در بیابانها گواه سرمایه گذاری عظیم استکبار در این منطقه است . در مناطق فتح شده گاهی ده مانع ایذائی و شناسایی بر سر راه رزمندگان به چشم می خورد :شش مرحله سیم خاردار ودر میان آنها مین و بعد از آنها حلقه های انباشته شده سیم خاردار ، کانال آب ، موامد منفجره تازه اول کار و برنامه است ، بعد از همه اینها اولین خاکریزها شروع می شود ، خاکریزهای دفاع و پدافندی و به دنبال آنها آرایش تانکها ، بعد از تانکها خمپاره اندازها ، بعد از آنها توپخانه ها ، و بالاسر آنها پرواز هواپیماها که حتی گاه در شب عملیات بمباران دارند انسان گیج می شود که این رزمندگان چگونه در تاریکی مطلق شب و بر خلاف همه تاکتیکهای نظامی جهان که یک نور و انفجار مین همه چیز را لو می دهد موفق شدند آنهمه موانع و سدهای دفاعی و ایذائی و شناسائی دشمن را بشکند و شهر ها را از اشغال متجاوزین خارج سازند و این دیو ابزار سازان و صاحبان جنگ و سلاح دنیا را به وحشت اندازند ؟! اینها همه امدادهای غیبی و اثرات آن ارزش های معنوی است که به وسیله رزمندگان نصیب ملت گردیده است و چه خوب است افرادی که اعتقادشان به امدادهای غیبی کم است ، به عنوان تفریح هم که باشد به جبهه های دور از آتش و خطر عزیمت نمایند و از نزدیک توجهات و عنایات الهی را مورد  ارزیابی قرار دهند .

ما میتوانیم یکی از بزرگترین دست آوردها ونعمتهای جنگ را علاوه بر حضور مردم در صحنه و روح شهادت طلبی آنان و آزادی هزاران کیلومتر از خاک میهن اسلامی ایران مسئله غنائم بی شمار ودریا گونه ازعراق را بدانیم که خداوند بعد از محاصره همه جانبه اقتصادی این ملت توسط آمریکا چگونه راه تامین سلاح مورد نیاز جنگ را به روی ما گشود ، وعلاوه بر تامین ما از نظر تجهیزات فعلی ، ما را در به کار گرفتن استعدادهای بالقوه نظامی وآینده هم به نحو مطلوبی کمک کرده است .

دیدن غنایم بی شمار واقف می سازد که اگر ایران می خواست در این جنگ ، صد در صد وابسته به دنیای استکبار و تسلیحات باشد و یا دستش را همانند صدام ، به گدائی دراز کند ، این همه غنائم و سلاح پیدا نمیکرد . در حقیقت دنیای شرق و غرب و مرتجعین منطقه احمقانه امروز نوکر ما در دنیا هستند !

تانک تی ۷۲ میخرند و توپ می خرند ، صدهوائی و مهمات وموشک وهزاران خودرو و وسائل دیگر به صدام تقیدم میکنند و در یک یورش به دست رزمندگان ما می افتد که امروز سپاه تانک ونفر بروخودرو وادرات جنگی دیگر و صدهاتن مهمات مورد نیاز ستون فقرات گسترش لشکرهای زرهی و مکانیزه و پیاده خود را تشکیل دهند، و جهاد نیز با صد ها ماشین مدرن راه سازی و غیره بتواند بهترین برنامه های سازندگی و پروژه های مواصلاتی را تکمیل بنماید که الحمد لله بسیاری نگرانی های تسلیحاتی مسئولین در آینده سیاسی نظامی ما رفع شده است. وما از این به بعد هم می بینیم کوثری از غنائم بدست می آورده ایم که یکی از برادان مسئول میگفت : ما هنوز از عملیات فتح المبین تا به حال نتوانسته تمامی غنایم ، حتی سنگین را از بیابانها جمع آوری کنیم و یا درعملیات بیت المقدس برادران ، متوجه انبار مهماتی میشوند که بعد از گشودن آن بزاغهای عظیمی که هزاران موشک و گلوله های توپ و خمپاره مورد نیاز بوده دست می یابند . ای کاش این سران مرتجع و این حامیان صدام به ایران می آمدند و چاهی که برای خودشان و با دست خودشان کنده اند می دیدند که ما چگونه هدایای آنها را از حلقوم صدام بیرون کشیده ایم و به اسرار نظامی و تسلیحاتی آنان واقف آمده ایم .

سومین اثر مشهود و رو به فزونی در جبهه تقسیم بندی مسئولیتها در جهات و ابعاد مختلف و گوناگون نظامی و سیاسی و تبلیغاتی است . مرور بر آغاز جنگ و سر درگمی مسئولین و بی نظمی در تصمیمات و نبودن مراکز وحدت نظر و پراکندگی نیروها و امکانات و مقایسه آن با وضعیت موجود، گواهی بر این واقعیت است که ما از نظر تفکیک و رده بندی و فرماندهی و تقسیم بندی ، رشد عظیمی کرده ایم و گامی بلند در رشد یکی از مهمترین مسایل نظامی برداشته ایم که افراد در رده های مختلف واستعدادهای بارز خود مشغول به کار شده اند . روحانیون معظم و گروه تبلیغات علاوه براینکه دوش به دوش رزمندگان می جنگند  و شهید می دهند ، اما درهرمحور و محل تجمعی از رزمندگان محلی مخصوص تبلیغات را دائر کرده اند و با استفاده از استعدادهای تبلیغاتی اعم از افراد و امکانات مانند فیلم ، اسلاید ، ویدئو ، کتاب ، جزوه ، تراکت، پلاکارد و عکس و نوار بگونه کلاس درس ، افراد تحت پوشش خود را تغذیه می نمایند . درساعات حمله هم روحانیون و گروه تبلیغات پا به پای رزمندگان در خطوط مقدم با نصب بلندگوی قوی روی ماشین آنها را تشویق و ترغیب می کنند . اصولا حضور روحانیون در جبهه باعث دلگرمی عجیب آنها گردیده و اطمینان به هدف و پیروزی در آنها صد چندان می شود که باید در اینجا از فداکاری برادران متعهد رادیو تلویزیون یاد شود که چه بسا در حملات شهید می شوندولی رسالت مکتبی بودن ، آنها را وادار میکند که از جان خود مایه بگذارند و گوشه هائی از این همه عظمتها را ضبط و نگه داری کنند که مبادا ارزش فداکاری ظاهری این عزیزان به دست فراموشی سپرده شود. البته وظیفه خود میدانم که گله رزمندگان را در امر تبلیغات به مسئولین صدا و سیما عرض کنم که برد تبلیغات ما در ارتباط با عظمت پیروزیها بسیار کم است .

و با اعتراف به کمبودها باید گفت عنایت چندان وسیعی به جبهه نمیشود، و از آن همه سوژه های تبلیغاتی ، استفاده آنچنانی نمی گردد.

نمونه ای دیگر از این تقسیم مسئولیتها ، فعالیت حساب شده رزمندگان جهادگر ما در جبهه است . واحدهای مهندسی جبهه که مهمترین عامل تحرک و تعیین کننده جنگ می باشند از جهادگرانند که باید پیش بینی لازم را در امر تهیه امکانات از قبیل پل های پیش ساخته ، فراهم کردن بلدوزرها و لودر ها و کمپرس و دهها وسیله دیگر در امر جاده سازی و فراهم کردن امکانات پدافندی ، استتار وایجاد خاکریز و سنگرهای جمعی و فردی و تدارکات بنمایند . در ساعات اول حمله که حتی رزمندگان تن به تن می جنگند آنها باید درزیر بارانی از آتش ، امکانات دفاع  خاکریزی و مهمات و نیرو رسانی را فراهم سازند و زیباتر از همه اینکه جهادگران علاوه برتحمل آن هم مسئولیت و رنجها به مجرد آزاد شدن یک منطقه ، به آبادانی و کشاورزی و هموار کردن منطقه پرداخته و با ده ها تراکتورو موتور آبیاری شروع به کشاورزی عظیمی تشکیل شده است . اینها گوشه ای از برنامه آنان است اصولا گروههای مختلف طراحی ــ عملیات ــ اطلاعات پشتیبانی تدارکات شناسائی تخریب تعمیرات . مخابرات پزشکی و امدادگران همه و همه خود کار و هماهنگ جنگ را اداره می کنند تا جائیکه ستادی به عنوان ستاد پذیرائی از رزمندگان تشکیل و در بین راه جبهه سلف سرویس های نظامی ایجاد کرده اند که از کلیه واردین مجانی پذیرائی می کنند و در فصل تابستان شربت و میوه و در زمستان چای و غذاهای گرم به واردین می دهند که رزمندگان آنها را ایستگاه شربت می نامند که با ذکر صلوات و درود ، بر امام و مرگ برآمریکا و صدام و منافقین ، پذیرائی و گرد هم می شوند . و واقعا روح مسئولیت پذیری و هماهنگی به نحو مطلوبی حاکم است .

جا دارد در خاتمه از هماهنگی گروه های پزشکی وامداد که دراولین خطوط مقدم جبهه به مداوای مجروحین پرداخته و بسیاری از خطر خونریزی و نابودی نجات دهند ، یاد بنمائیم . اینها همه از برکات جنگ و پشتیبانی ملت حزب الله است و رهنمودها و دعای خیر امام عزیزاست و خیر کثیری که خداوند به این امت همیشه در صحنه عنایت فرموده :

” انا اعطیناک الکوثر ” .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *