فرازهایی از: سیستم قضایی اسلام

قسمت سوم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

ویژگی های قضاء و قاضی

در بحثهای گذشته سخن به اینجا رسید که منصب قضاء مهمترین و در عین حال خطرناکترین مناصب اجتماعی از دیدگاه اسلام است و وعده دادیم که در این رابطه ویژگیهای قضاء و قاضی را از دیدگاه اسلام مورد بررسی قرار دهیم .

شناخت این ویژگیها ، هم برای قضات و کارمندان دادگاه ها و دادسراهای جمهوری اسلامی ، و  هم برای‌ اکثر قریب باتفاق ملت مسلمان ایران که به این جمهوری رای داده اند ضروری است . برای پرسنل دستگاه قضائی‌ کشور از آن جهت شناخت ویژگیها قضا و قاضی ضروری‌ است که بدانند آنچه در دادگاهها و دادسراهای کشور عموما ، و در دادسراها و دادگاههائی که خدمت می کنند خصوصا ، می گذرد منطبق با ضوابط اسلامی هست یا خیر ، و به سخن دیگر قضات و کارمندان سیستم قضائی جمهوری اسلامی باید ببینند که آیا خود واجد شرائط قضاء و قاضی اسلامی هستند یا خیر ؟.

اگر نیستند ، خود را هلاک نکنند ، و جمهوری اسلامی را تباه نسازند ، و چهره اسلام را نازیبا و زشت در جهان منعکس نکنند .

و اگر خود را منطبق با این ویژگیها می یابند ، ملاحظه کنند که تا چه اندازه این ویژگیها بر آنان و بر سیستمی که با آن کار می‌ کنند انطباق دارد ، و در رابطه با انطباق یافتن کامل با این ویژگیها تلاش کنند .

و شناخت این ویژگیها برای‌ مردم از آن جهت ضروری است که برای آنها مشخص گردد آیا واقعا سیستم قضائی کشور ، اسلامی است و کسانی‌ که بر جایگاه انبیاء و اوصیاء تکیه زده اند واجد شرائط لازم هستند یا خیر ؟ ، و در صورت عدم انطباق ویژگیهای قضاء و قاضی اسلامی بر سیستم قضائی کشور ، در رابطه با انطباق آن تلاش کنند ، که بازوی جمهوری اسلامی و خط دهنده̾ آن مردمند .

بلکه به همان میزان که شناخت این ویژگیها برای پرسنل قضائی کشور ، و برای اکثر قریب به اتفاق مردم ضرورت دارد ، برای اقلیت های مذهبی و برای مردم سایر کشورها ضروری است ،‌ زیرا با این شناخت آنچه به نام سیستم قضائی اسلام در کشور می گذرد در صورتیکه با این ضوابط منطبق نباشد ، به حساب اسلام گذاشته نمی شود .

با توجه به این مقدمه ما این بحث را از ” ویژگیهای قضاء در اسلام ” آغاز می کینم :

قضاء منصبی الهی است

ننخستین ویژگی قضاء در اسلام ، که اساس و مادر سایر ویژگیهای قضاء اسلامی است ، این است که قضاء‌در اسلام منصبی الهی است .

در حکومت و مکتبهای گذشته و حال به جز مکتب و حکومت  انبیاء ، قضاوت منصبی است مانند سایر مناصب اجتماعی ، یعنی قضاوت مانند وکالت ، وزارت ، ریاست ، و فرماندهی ، یکی از مناصب و موقعیتهای اجتماعی است .

ولی در حکومت انبیاء و مکتب اسلام مسأله به این شکل نیست ،‌یعنی قضاوت یک منصب اجتماعی نیست بلکه منصبی است الهی ، هرچند بالاخره وقتی کسی قاضی شد ، موقعیتی در جامعه پیدا میکند و مردم قضاوت را یک منصب و موقعیت اجتماعی می دانند ، ولکن اسلام به مسأله قضاوت به عنوان یک منصب الهی می نگرد ،‌و موقعیت قضاء را ، موقعیتی الهی می داند ، در اینجا این سؤال پیش می آید که تفاوت میان منصب الهی و موقعیت اجتماعی چیست؟

تفاوت منصب الهی و موقعیت اجتماعی

در موقعیت های اجتماعی ،‌مقام و منصب را یا فرد و حزب به صاحب مقام و منصب اعطاء می کند ،‌و یا قانون ،‌مثلا وقتی یکی‌ می‌ خواهد وزیر، یا فرمانده ، یا رئیس ، و یا مدیر کل و … شود ، در حکومتهای دیکتاتوری ، این مناصب و موقعیتها را ، شاه و یا رئیس جمهور و یا حزب تقسیم می کنند ، و در حکومتهای‌ دمکراسی (به فرض اینکه حکومتی واقعا دمکراسی در جهان وجود داشته باشد) موقعیتهای مذکور را قانون میان افرادی که شایستگی دارند تقسیم می نماید .

ولی موقعیتها و مناصب الهی را تنها خدا و فرستادگان و نمایندگان او می‌ توانند به انسان اعطا نمایند .

بعضی از مناصب الهی است که فقط خدای‌ تعالی می تواند به انسان بدهد ، مثل منصب نبوت ، که اگر همه انبیاء و اوصیا و همه مردم جمع شوند و به کسی‌ رای بدهند که او پیامبر شود و رهبری جامعه را به عنوان فرستاده خدا به دست گیرد ، او به منصب نبوت نمیرسد.

ولی بعضی از مناصب الهی است که پیامبر و یا جانشین او نیز می توانند به انسان شایسته اعطاء نمیایند ،‌ و قضاوت از این قبیل مناصب است .

به سخن دیگر مناصب اجتماعی را انسان به انسان اعطا می کند ، ولی مناصب الهی را خداوند بی واسطه ( مانند نبوت ) و یا با واسطه ( مانند قضاوت ) به انسان عنایت می نماید .

و بر این اساس ، مردم می توانند وکیل ، وزیر ، نخست وزیر ، رئیس جمهور معین کنند ،‌ ولی در حکومت اسلامی‌ مجاز به انتخاب قاضی نیستند ، فقط خدای تعالی‌ و یا نماینده̾ او می تواند قاضی انتخاب کند ،‌و حکم قضاوت به کسی‌بدهد .

همانطور که اگر همه̾ مردم جهان به کسی رای بدهند ، او پیامبر نمی شود ، همچنین اگر همه مردم جهان به کسی رای‌ بدهند که قاضی باشد ، او از دیدگاه اسلام قاضی نیست ، زیرا قضاء از دیدگاه اسلام یک منصب الهی است .

و به عبارت دیگر معیار در منصبها و موقعیتها اجتماعی ، انتخاب انسان و جامعه است ، و معیار در منصبهای الهی ، شایستگی‌ وانتصاب خدا است .

شاخه ای‌ از درخت رسالت

دقیق ترین تعبیر در رابطه با تبیین الهی‌ بودن منصب قضاوت تعبیری است که فقیه بزرگ شیعه مرحوم صاحب جواهر در این کتاب گرانقدر نموده است :

عبارت جواهر الکلام این است :

” و هو غصن من شجره الرئاسه العامه للنبی و خلفائه ”

یعنی قضاوت شاخه ای است از شاخه های درخت ریاست عامه و ولایت کلیه̾ الهیه̾ ویژه̾ پیامبر و جانشینان او [۱]

قضاء ویژه خدا است

دلیل الهی‌بودن قضاوت در اسلام این است که ، از دیدگاه این آئین ، قضاوت و حکم کردن در میان مردم ویژه̾ خدا است ، قرآن کریم صریحا اعلام می کند :

” ان الحکم الا لله ”

حکم فقط برای خدا است .

و در سوره̾ زمر آیه ۴۶ آمده :

” قل اللهم فاطر السموات و الارض عالم الغیب و الشهاده انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون ” .

بگو بار خدایا ! ای پدید آورنده̾ آسمانها و زمین ‌! ، و ای دانا به پنهان و آشکار !‌ تو حکم می کنی در میان بندگانت ، در رابطه با آنچه اختلاف دارند .

این آیه کریمه ضمن تبیین این معنا که خداوند حاکم و قاضی میان مردم در اختلافات آنها است ، توضیح میدهد که به این دلیل قضاوت و حکم ، ویژه̾ خدا است ،  که خداوند ، پدید آورنده̾ آسمانها و زمین و دانا به غیب و شهادت است ، گویا قرآن می خواهد بگوید کسی‌ می تواند میان مردم حکم کند که راز آفرینش را بداند و از همه̾ استعدادها و رازهای وجود انسان آگاه باشد ، و چنین کسی ، آفریدگار هستی است ، و بر این اساس هیچ کس جز خداوند متعال قضاوت و حکم ندارد .[۲]

قضاوت خلفاء خدا

بر اساس آنچه ذکر شد قضاوت از دیدگاه اسلام یک حق انحصاری برای خدا است ، در اینجا این سؤال پیش می آید که خداوند این حق را چگونه اعمال می کند ، به صورت مستقیم ، یا غیر مستقیم ؟ .

پاسخ این سؤال معلوم است ، زیرا اعمال حق قضاء برای خداوند به طور مستقیم ممکن نیست ، و لذا در این رابطه̾ خلفاء و نمایندگی از او ، بر  اساس ضوابطی که او معین نموده ،‌ میان مردم قضاوت کنند در این رابطه در مورد حضرت داود (ع) در قرآن کریم آمده :

” یا داود انا جعلناک خلیفه‌ فی‌الارض فاحکم بین الناس بالحق ”

ای داود ! ما ترا جانشین در زمین قرار دادیم پس میان مردم به حق حکم کن . (ص۲۶)

همانطور که ملاحظه می فرمائید در این آیه قضاوت ، فرع خلافت الهی مطرح شده ،‌ و این آیه ریشه̾ تعبیر دقیق صاحب جواهر در رابطه با تبیین موقعیت قضاء در اسلام است که فرمود ” قضا یکی از شاخه های رسالت و ولایت کلیه الهیه است ”

این تفریع مشعر به علیت است ، یعنی خلافت و نمایندگی خدا است که به انسان حق قضاوت میدهد .

بنابراین اجازه داشتن از خدا و نمایندگی داشتن از او در رابطه با احراز منصب قضاء موضوعیت دارد .

به سخن دیگر تا اجازه خدا نباشد ، قاضی‌ از دیدگاه اسلام حق قضاوت ندارد ، هر چند سایر شرائط قضاء را دارا باشد .

و بر این اساس ، اسلام مراجعه کردن به قضاتی را که نمایندگی الهی ندارند یعنی در کادر حکومتهای غیر الهی خدمت می‌کنند ، حتی‌ در رابطه با گرفتن حق خود ، ممنوع نموده است ، مگر اینکه راهی برای استیفاء حق جز مراجعه̾ به آنها نباشد .

عمربن حنظله میگوید از امام صادق (ع) پرسیدم : دو نفر از پیروان مذهب ما که در رابطه با وام یا ارث با هم اختلاف داشتند برای فصل خصومت به سلطان و یا قضاتی که او منصوب کرده است مراجعه نموده اند ،‌ آیا این کار از نظر شرعی جایز است ؟ .

امام فرمود کسی‌که به آنها مراجعه کند ، چه در رابطه با حق و چه در رابطه با باطل ،‌به جبت و طاغوت ( طاغوت به معنی سرکرده گمراهان ) ” بت ” مراجعه کرده ، که خداوند نهی فرموده[۳] و اموالی را که به حکم و قاضی می گیرد حرام است ،‌هر چند حق ثابت خودش باشد ،‌چون به حکم طاغوت اخذ کرده ،‌در صورتیکه خداوند دستور داده از طاغوت نافرمانی کند و به او کفر ورزد … [۴]

اختیارات نمایندگی قضائی الهی

نکته̾ قابل توجهی که در رابطه با نمایندگی‌ قضائی الهی ،‌قرآن کریم به آن تصریح نموده ،‌این است که ، این نمایندگی‌ اختیاراتش محدود به همان ضوابطی است که خداوند بر اساس نظریه̾ شخصی خود بدون در نظر گرفتن ضوابط الهی ، و یا بر اساس قوانین بیگانه از ضوابط الهی‌ رای دهد، بلکه تنها بر اساس ضوابط الهی حق اظهار نظر دارد .

در آیه ۱۰۵ سوره̾ نساء خطاب به پیامبر اسلام (ص) آمده :

” انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اراک الله

” ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم که میان مردم بر  اساس قوانین و احکامی که خداوند به تو نشان میدهد حکم کنی .

روسیاهان قیامت

توجه به این نکته قاضی‌ در سیستم حکومت اسلامی نماینده خدا است ، و اختیاراتش محدود به ضوابط الهی است ، وظیفه فوق العاده سنگینی را بر دوش قضات اسلامی می گذارد که هر حکم را که می خواهند امضاء کنند ، در نظر داشته باشند که آن حکم را به نمایندگی‌ از خدا امضاء می کنند ! ، و تا به طور دقیق ضوابط اسلامی‌ را رعایت نکرده اند ، نظریه̾ خود را به عنوان حکم قطعی شرعی امضاء ننمایند ! .

و موقع امضاء کردن احکام این آیه̾ کریمه را به یاد بیاورند :

” و یوم القیامه تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسوده ” زمر ۶۰

یعنی در روز قیامت می‌بینی‌ آنها که بر خداوند دروغ بسته اند با چهره هائی سیاه و قیرگون محشور می شوند ! .

اگر قاضی حجت نداشته باشد که حکمی را که امضاء می کند ،‌حکم خداوند است ، و با این وصف آن حکم را امضاء کند قطعا مشمول این آیه است …

ادامه دارد

 

[۱]– جواهر الکلام طبع جدید جلد ۴۰ صفحه ۹ .

[۲]– برای توضیح کامل این مبحث مراجعه کنید به کتاب ” فلسفه وحی‌” درس پنجم ” نوشته اینجاست ” .

[۳]– اشاره است به آیه ۶۰ از سوره̾ نساء : الم تر الی الذین یزعمون انهم آمنوا بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الی الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به .

[۴]– بحار الانوار جلد ۱۰۴ صفحه ۲۶۲ ، ۲۶۳ .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *