معاد

آیت الله جوادی آملی

نقش معاد در پرورش روح

بحث های گذشته دربارهٔ ضرورت رسالت انبیاء بود و طبق آن ابتدا ثابت شد که تربیت انسان بدون وحی و رسالت انبیاء میسر نیست (لَقَد اَرْسَلنا بِالبَیِِّناتِ وَ انْزَلنٰا مَعَهُمْ الْکِتٰابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّٰاسُ بِالقِسْطِ) هدف مشترک همهٔ پیامبران قیام به قسط و عدل است یعنی نه تنها مردم عامل به قسط باشند بلکه قیام به قسط کنند کسی که در برابر باطل ساکت است قیامی ندارد کسی که در برابر دشمن چه درونی و چه برونی آرام است قیامی ندارد.

اما آنچه در این فصل مطرح است تأثیر اعتقاد به معاد در تهذیب جان و پرورش روح است اگر فرامین الهی اجرا شود، مردم از تاریکیها نجات می یابند، اما با چه عاملی؟ آیا مهمترین عامل مساله آهن و شمشیر است؟ (و انزلنا الحدید …) یا اینکه عامل مهمتری هم وجود دارد؟ ما می خواهیم در اینجا ثابت کنیم که مؤثرترین عامل، یاد معاد و روز حساب است، زیرا اجرای حدود فقط می تواند یک نظم صوری برقرار کند، اما رشد روح و تهذیب جان که با آهن میسر نیست، زیرا ممکن است انسان در جلوت عمل خلاف نکند ولی در خلوت هر عملی انجام دهد.

بر همین اساس کمتر سوره ای است که چند بار جریان قیامت و اعتقاد به روز حساب و همچنین پاداش و کیفر و بهشت و جهنم در آن مطرح نشده باشد و وقتی هم که پیامبران را به عظمت یاد می کند، می گوید یاد قیامت بود که آنها را به این مقام رسانید، و الان هم آنچه مطرح است و جبهه های ما را گرم و پرشور می کند یاد معاد است، علاقه به شهادت یعنی علاقه به حیات ابدی.

اما انبیاء، در سوره مبارکه ص ، آیه ۴۵ به بعد، جریان عده ای از انبیاء را ذکر می کند:

“وَ اذْکُر عِبادَنا اِبراهیمَ و اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأیْدی وَ الأبْصٰارِ”

می فرماید: اینها دارای چشم و دست هستند، یعنی بصیر هستند زیرا حق را می بینند، آنهائی که حق را نمی بینند نابینا و “صم، بکم، عمی” هستند زیرا زبان، برای گفتن حق است، کسی که حق نمی گوید “بکم” است. گوش برای شنیدن حق است، کسی که حق نمی شنود “صم” است، کر است. و نیز دستی که برای حق فعالیت نکند دست نیست. لذا درباره یهودیها می فرماید: (غُلَّتْ اَیْدیهِمْ) یعنی آنها (دستان خدا را نمی بینند) دستان خودشان بسته است ولی درباره پیامبران در آیه ۴۶ از سوره ص می فرماید:

(اِنّا اَخْلَصْنا هُمْ بِخالِصَه ذِکْری الدّٰارِ) ما آنها را به عنوان بندگان خالص پذیرفتیم. مخلَصین بالاتر از مخلِصین هستند مخلصین کسانیند که با خلوص رفتار می کنند و در بین آنها افراد ممتازی هستند که خدا از بین آنها افرادی را به عنوان مخلَص انتخاب می کند (استخلصهم الله لنفسه) و شیطان هم در وجود مخلَصین راه نفوذی ندارد: (اِلاّٰ عِبادَکَ مِنْهُم الْمُخْلصین) حالا چرا “انا اخلصناهم بخالصه” به خاطر یک صفت ممتاز و آن ” ذکری الدار” است، یعنی چون به یاد خانه اند، معلوم می شود قرآن دنیا را خانه نمی داند بلکه راه می داند، این همان بیان امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: ” الدُّنیٰا دٰارُ مَجٰازٍ وَ الْآخِرَهُ دٰارُ قَرارٍ”. مجاز یعنی جای تجاوز و عبور و اگر در قرآن گفته شده است که روش ابراهیم خلیل را داشته باشید به این علت است که او می گفت اگر مرا در آتش بسوزانید زودتر به منزل می رسم.

در اواسط نهج البلاغه حضرت علی (ع) می فرماید:

” ذَهَبَ الْمُتَذَکّرُونَ وَ بَقِیَ الٌنّٰاسُوْنَ اَوِ الْمتَناسُوْنَ”

ـ آنهایی که به یاد قیامت بودند رفتند و اینهائی که مانده اند یا به یاد قیامت نیستند یا خود را به فراموشی می زنند. یعنی یا نسیان است یا تناسی.

در آیه بعد می فرماید:

“وَ اِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفیْنَ الأخْیٰارِ”

ـ پیامبران از بندگان خاص و از اخیارند و در آیات بعد پایان کار اینها را هم در قرآن مشخص کرده است:

” وَ اذْکُر اِسمٰعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَالکِفلِ وَ کُلُّ مِنَ الأخْیارِ هذا ذِکْرٌ و اِنٌَّ لِلمُتَّقینَ لَحَسُنَ مَئابِ ُ، جَنّاتِ عَدْنٍ مُفَتٌَحَهَ لَهُمُ الأبْوابِ”

از امام باقر نقل شده است که فرمود: “ذالکفل” کسی بود که کفیل شد و تعهد کرد که روزها را روزه بگیرد و شبها را نماز گزارد و فرائض الهی را انجام دهد، آیه می فرماید افراد با تقوی بازگشت خوبی دارند (جنات عدن) و درهای بهشت  به روی آنها باز است با اینکه اهل بهشت رغبت نمی کنند که از آن بیرون بروند ولی نفس باز بودن در خود آزادی است.

بر این اساس دو راه وجود دارد: راه انبیاء و پیروانشان که (انا اخلصناهم بخالصه ذکری الدار) و راه افرادی که در مقابل انبیاء صف بستند: ( انَّ الََّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذاب شَدید چرا؟ “بِماٰ نَسُوا یَوْمَ الحِسابِ”[۱] پس امر در اجرای هدف انبیاء و عدم اجراء، دایر مدار “ذکری الدار” و “نسیان المعاد” است.

اما اینکه قیامت چند درجه دارد؟ در این مورد در سوره حدید، آیه ۲۰ می فرماید:

” و فی الاخرهِ عَذٰابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِنَ اللهِ وَ رِِضْوٰانٌ”

بعضی به یاد جهنم دست از خلاف می کشند، و بعضی به خاطر بهشت به کارهای خیر علاقه مندند و بعضی به ما فوق بهشت و جهنم می اندیشند مثل علی (ع) و امثال او، یعنی افرادی که دارای نفس مطمئنه باشند:

“یٰا اَیَّتُهَا النّفْسُ الْمُطْمَئِنَهُ ارْجِعى‌ اِلىٰ رَبّکِ راضیَه مَرضِیّهَ فَادْخُلى فى عِبادی وَ ادْخُلی جَنٌّتی”.

در سوره انعام هم، آیه های ۱۴ و ۱۵ این سه مورد را بیان کرده است و می فرماید: انسانها برای سه جهت و به سه علت به یاد معادند:

۱ـ به علت اینکه خدا یُطِعم و لا یُطَعم است یعنی “شوقا الی الجنه”

۲ـ به علت ترس: “اِنّی اَٰخافُ اِنَّ عَصَیْتُ رَبّی عَذابَ یَومِ عَظیم ” یعنی “خَوْفاً مِنَ النٌارِ”

۳ـ به علت اینکه خدا فاطر السموات و الارض است یعنی “حبا لله، به امید لقاءالله”.

در همان آیه (سوره حدید) قرآن در درجه بندی دنیا می فرماید دنیا در پنج دوره خلاصه می شود:

” اِعْلَمُواْ اَنّماَ الحَیٰاهُ لَعِب وَ لَهْوٌ وَ زینَهٌ وَ تَفٰاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکْاثُرٌ فِى الأمْوٰالِ وَ الْأوْلٰادِ”

دنیا نه یعنی آسمان و زمین و دریا و صحرا و گیاهان یا معادن چرا که اینها موجودات تکوینی و آیات خدایند پس بد نمی توانند باشند بلکه منظور از دنیا، قراردادهای خاص است، مثلا چه چیز مال چه کسی است؟ چه کسی به مقامی می رسد، امیالهای انسان، ارتباطات جوامع بشری و مانند آن. اینهایند که بازیچه اند نه دریا و آسمان.

اولین دوره از این ۵ دوره، دوران شیرخوارگی یعنی همان لعب و لهو و بازی است. دوره دوم، دوران نوجوانی یعنی لهو و سرگرمی، دوره سوم، زینت در دوران جوانی یعنی خوب بپوشد و چیزهای خوب تهیه کند و آرایش داشته باشد، دوره چهارم، دورانی که از جوانی می گذرد یعنی تفاخر،دوره پنجم، دورانی است که کار از او گذشته و حرص و تکاثر دارد. مثل این دوره را در همان آیه چنین تشبیه می کند و می گوید:

” کَمَثَلِ غَیْثٍ اَعْجَبَ الْکُفّٰارَ نَبٰتُهُ ثُمٌَ یَهِیْجُ فَتَرٰیهُ مُصْفَرّاً ثٌُمَ یَکُوْنُ حُطٰاماً”

یعنی مثل باران فراوانی که سرزمینها را سیراب کرده، زارعین را هم به شگفت آورده است آنگاه زرد و به صورت کاه می شود. پایان دنیا هم همین است. خلاصه این شد که:

۱ـ سعادت و شقاوت، دائر مدار “ذکری الدار” و “نسیان المعاد” می چرخد.

۲ـ در قیامت سه درجه است: جهنم، بهشت و فوقهما یعنی لقاءالله.

۳ـ مردم که به یاد معادند سه دسته اند: عده ای “خوفا من النار”، عده ای “شوقا الی الجنه” و عده ای فوق آن، یعنی آنهائی که خواهان “لقاءالله” هستند.

۴ـ قرآن کریم قسمت مهم گناهان و انحرافات را نتیجه فراموشی آخرت می داند چه اینکه رسیدن به مقام والای انسانی را در گرو یاد قیامت می داند. از نظر قرآن، دنیا گذرگاه است و آخرت و معاد را خانه نمی داند و می گوید به یاد منزل بودن هم انسان را از تباهی حفظ می کند هم انسان را به اوج اخلاقی می رساند. این مطلب چهارم دو قسمت دارد: یکی جنبه سلبی که یاد قیامت انسان را از تباهی و تبهکاری حفظ می کند و دیگری جنبه ایجابی که انسان را به اوج اخلاق می رساند.

در آیه ۲۶ از سوره (ص) هر دو مطلب بیان شده است:

“یٰا داٰوُد اِنّا جَعَلْنٰاکَ خَلیفَهً فُی الأرْضِ فَٰاحْکُمْ بَیْنَ النّٰاسِ بِالحَقٌِّ وَ لا تَتٌَّبِعِ الْهَویٰ فَیُضلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ، اِنٌّ الّذینَ یَضِلُّوْنَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذٰابٌ شَدیدٌ بِمٰا نَسُوا یَوْمَ الحِسٰابِ”

یعنی ما به داوود پیامبر گفتیم که ترا خلیفه قرار دادیم که به حق حکم کنی. این نشان می دهد که خلیفه حق، باید حکم به حق بکند و آنچه باعث انحراف از حق می شود، پیروی از هوی است و لذا می فرماید: از هوی پیروی نکن زیرا باعث گمراهی از صراط است و گمراهی از صراط باعث عذاب خداست و منشاء عذاب، فراموشی قیامت است که همه اینها به طور زنجیره ای به هم بسته است.

در آیه های ۴۵ و ۴۶ همین سوره ـ که در قسمت قبل مطرح شدـ می فرماید:

” وَ اذْکُر عِبادَنا اِبْرٰاهیمَ و اِسْحٰقََ وَ یَعْقُوبَ اُولِی الأیْدی وَ الأبْصارِ اِنّٰا اَخْلَصْنا هُمْ بِخالِصَه ذِکْری الدّٰارِ”

گفتیم که خداوند اینها را صاحب دست و چشم می نامد و دیگران این خصوصیت را ندارند. خداوند آنها را مخلَص می نامد که از مخلِصین بالاتر است، اینها را به عنوان بنده ویژه برای خود انتخاب می کند و همین مخلَصها هستند که شیطان در آنها راه ندارد. چرا اینها اینطور شدند؟ آیا بی جهت بود؟ نه، جواب می دهد که این مخلَص بودن آنها، علت انتخاب آنها و برگزیدنشان (ذکری الدار) است،یعنی یاد قیامت و همین ذکری الدار توانست هدف انبیاء را اجرا کند. در سختیها همین که عده ای بهانه می گرفتند و یا در نبردها و جهادها می خواستند بهانه جوئی کنند، مسئله یاد قیامت و قیامت مطرح می شد و جلوی بهانه جوئیها را می گرفت.

در سوره توبه، آیه ۸۱ می فرماید:

“فَرِحَ الْمُخَلٌّفُونْ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُوْلِ اللهِ” آنهائی که اهل قعود بودند ـ نه قیام ـ از اینکه رسول الله به جبهه رفت و آنها نرفتند خوشحال شدند. باید همراه رسول خدا باشند ولی نبودند “وَ کَرِهُوا اَنْ یُجٰاهِدُوا بِاَموالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ” نه با تن رفتند و نه با جان، نه جبهه را تقویت کردند نه پشت جبهه را. راجع به پشت جبهه بهانه ای نداشتند اما در مورد جبهه می گفتند: هوا گرم است! “وَ قالُوا لٰا تَنْفِرُوا فِی الْحَرٌِّ” در هوای گرم برای جنگ حرکت نکنید. بگذارید هوا خنک شود!

همین معنی به صورت دیگری در نهج البلاغه آمده است، حضرت امیر (ع)می فرماید: (من در زمستان شما را دعوت به نبرد می کنم، می گوئید هوا سرد است و در تابستان دعوت می کنم می گوئید هوا گرم است. شما که از سرد و گرم زمستان و تابستان هراسناکید جواب قیامت را چه می دهید؟) در جواب اینها که به رسول الله گفته اند هوا گرم است خدا به پیغمبر فرمود بگو:

“نٰارُ جَهَنٌّمَ اَشَدٌُ حَرٌا لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ” اینها اگر اهل فقاهت بودند و فهم ظریفی داشتند، هرگز این حرف را نمی زدند، انسان هرگز خود را گرفتار آن حرارت عظیم نمی کند برای اینکه از یک حرارت قابل تحمل شانه خالی کند. این مسئلهٔ (ذکری الدار) است که می تواند مسئله قتال و جهاد را تامین کند.

بعد از اینکه رسول اکرم از جبهه برگشت اینها رفتند عذرخواهی کنند، خداوند فرمود به اینها بگو شما اهل قیام نیستید دنبال بهانه می گردید!

اما عللی که قرآن کریم برای یاد آخرت مطرح می کند چند تا است و چرا انسان باید به یاد قیامت باشد و انگیزه آن چیست؟ اثر و انگیزهٔ آن طبق آیات سوره (ص) مشخص شد. اما چه کار کنیم که به یاد قیامت باشیم و چه عواملی در تذکر معاد نقش دارد؟ قرآن کریم گاهی می فرماید: قیامت نزدیک است، قیامت فردا است. در جای دیگر بیان می کند که قیامت روز شدید است، یا قیامت روزی است طولانی (البته آمدن آن طولانی نیست بلکه نزدیک است، ماندنش طولانی است) و یا آنچه به عنوان احوال و صحنه های هولناک در قیامت است مطرح و یادآوری می کند که انسان قیامت را فراموش نکند.

در سوره اسراء ، آیه های ۴۹ تا ۵۱ جریان نزدیک بودن قیامت را مطرح می کند:

“وَ قٰالُوْا اَئِذٰا کُنّٰا عِظاماً وَ رُفاتاً اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً”

که اینجا در حد انکار قیامت نیست بلکه به عنوان تعجب و استبعاد است.

این را حتما توجه داشته باشید و ملاحظه بفرمائید که حداقل هر ماهی یک مرتبه قرآن را ختم کنید چون هم خیلی وقت نمی گیرد و هم انسان را به ذکر مبدأ و معاد وادار می کند و او را به مقاماتی می رساند و نورانیتی در او به وجود می آید که باعث می شود شوق به علوم پیدا می کند، خوب می خواند و خوب می فهمد و عمرش هم پر برکت می شود. در تلاوت قرآن، الله، متکلم است و بنده، مخاطب. در هر صورت در این بحث قرآنی توجه داشته باشید که هیچ جا دلیلی بر نفی معاد نیامده است بلکه فقط در حد تعجب و استبعاد است:

“ذٰلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ”[۲]

این امر بعید است یا جای دیگر:

“ٰائِذاٰ کُنّٰا عِظٰاماً وَ رُفٰاتاً”

بعد از اینکه گوشت از بین رفت و استخوان پوسید و نرم شد ” اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً”[۳] دوباره زنده می شویم؟!

خداوند در جواب می فرماید:

“قُلْ کُوْنُوا حِجٰارَهً اَوْ حَدیداً اَوْ خَلْقاً مِمّٰا یَکْبُرُ فى صُدُورکُمْ”

هر چه می خواهید باشید آنکه شما را آفرید دوباره می تواند احیاء کند. و یا می گوید:

“فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنٰا”

چه کسی ما را دوباره بر می گرداند؟

“قُلْ الَّذی فَطَرَکُمْ اَوَلَّ مَرَهٍ”

آن کسی که اول بار شما را خلقت کرد، این بدن از بین رفته شما را جمع می کند. اینها می گویند: ما در ذرات پراکنده زمین بعد از مردن، گم می شویم. قرآن می فرماید: روح و جان شما گم نمی شود، بدن شما است که در بین ذرات عالم پراکنده می شود، دوباره جمع می شود. جان شما است که وفات کرده که از ماده “توفی” است (در اینجا (ت) جزء کلمه نیست) و معنی آن گرفتن همه چیز است. و لذا قرآن به فوت تعبیر نمی کند چون فوت به معنی زوال و نابودی است. اگر انسان حق یک مطلب را خوب ادا کند می گویند استیفای مقال کرد یعنی همه جوانب را رعایت کرد. مشرکین می گفتند:

“اَئِذٰا کُُنّّٰا عِظاما وَ رُفاتاً اَئِنّٰا لَمَبْعُوثُونَ” ؟

آیا وقتی ما مردیم و خاک شدیم باز برانگیخته می شویم؟! خداوند به رسول اکرم فرمود، بگو:

“قُلْ یَتَوَفیّٰکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذى وُکِّلَ بِکُمْ”

آن فرشته ای که از طرف خداوند وکیل قبض ارواح است، او توفی می کند شما را (وفات می کند نه فوت) و وقتی این استدلال را از تو شنیدند آن وقت است که در مقابل تو سرها را پائین می آورند ـ یعنی مجاب می شوند. بنابراین هیچ مشرکی دلیلی ارائه نداد که قیامت نیست فقط تعجب و استبعاد می کردند.

 

وقت قیامت

می پرسیدند کی قیامت می شود؟ خداوند می فرماید:

“قُلْ عَسىٰ اَنْ یَکُونَ قَریباً”

شاید نزدیک باشد. این قرب عامل ذکری است چون موقع امتحان اگر نزدیک باشد، انسان به فکر آن می افتد و فکر امتحان انسان را کوشا می کند. چه انگیزه ای در انسان فکر امتحان را زنده می کند؟ نزدیک بودن به او. در سوره (ص) فرمود: اینها چون به یاد قیامت بودند به مقام اخلاص رسیدند. در سوره احزاب هم مسئله نزدیکی قیامت مطرح است آیه ۶۳:

“یَسْئَلُکَ النّٰاسُ عَنِ السٌّاعَهِ قُلْ اِنّمٰا عِلمُهٰا عِنْدَاللهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلٌَّ السّٰاعَهَ تَکُوْنُ قَریباً”

مردم از تو می پرسند که قیامت کی باشد؟ بگو علم آن نزد خدا است، و چه میدانی شاید نزدیک باشد. انسان که نمی داند قیامت کی قیام می کند، لااقل قیامت صغری هر فردی نزدیک است. “من مات فقد قامت قیامته” برزخ یک قیامت کوچک است برای هر کس.

در آیات دیگر دارد که: “اِنٌَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهَ قَریباً” آنها (قیامت) را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم. بنابراین، هدف بلند انبیاء را آهن (حدید) و علل و عوامل دیگر اجراء نمی کند، بلکه یاد معاد است و مشکلاتی که دامن گیر تبهکاران می شود. علتش فراموشی قیامت است و مقام بلند که نصیب مؤمنین خالص می شود، علتش “ذکری الدار” است که این یاد، انسان را بسیج می کند.

ادامه دارد

 

۱ـ سوره ص، آیه ۲۶٫

۱ـ سوره ق، آیه ۳٫

۲ـ سوره اسراء، آیه ۴۹٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *