قسمت دوم
حجه الاسلام و المسلمین موسوی خوئینی ها
۲ـ حضور مردم در صحنه
۳ـ نبرد بی وقفه با آمریکا
۴ـ ارائه شیوه جدید مبارزاتی
انقلاب اسلامی شکوهمند و پیروز که از ایران آغاز شد با عبور از دروازه خونین بیست و دوم بهمن پنجاه و هفت، طرحی نو در جهان معاصر در انداخت و دستاوردهائی نیز به همراه داشت که ما در پی برشمردن برخی از آنها بودیم و از وحدت شروع کردیم و اکنون دنبالهٔ آن:
دوم: ” حضور مردم در صحنه”
برای پی بردن به عمق این دستاورد عظیم که ضامن تداوم انقلاب است، ابتدا مفهوم هر یک از عناصر تشکیل دهنده آن یعنی “حضور” و “مردم” و “صحنه” را بررسی می کنیم.
“حضور”: در مقابل “غیاب” شاهد حادثه یا امری بودن و سیر و جریان حوادث را زیر نظر گرفتن و کسب آگاهی عینی از ابعاد مختلف رویدادها در مراحل تکوین و پس از آن، و با چنین حضوری مانع شدن از پیدایش هر عنصری که در شرائط “غیبت” می تواند اظهار وجود نماید و نیز با چنین حضوری به هنگام اعلام نظر، آگاهانه رای دادن.
“مردم”: توده های عظیم انسانها که هستند و در عین بودن هیچ فردی از آنان با اختصاص دادن بخشی از حقوق دیگران، خود را ممتاز نساخته است که بتوانی هنگام مواجه شدن با آنان “فرد” را ببینی، خیل انسانهائی که همه جا هستند و لیکن با تعینات زندگی و اجتماعی، جا را بر دیگران تنگ نکرده اند، انسانهائی که در سیر تکاملی بنی آدم بیشترین رنجها را کشیده اند و از غنائم مادی جنگ انسان با طبیعت کمترین سهم را برده اند و … .
“صحنه”: معرکهٔ نبرد انسان با شیطان، حق با باطل، موسی با فرعون و قارون و بلعم، میدان درگیری با نفاق، با شرک، با اجنبی، با غارتگری، میدان حمایت از مظلوم، از ارزشهای انسانی ـ الهی، از نیروهای درگیر با عوامل شیطان، صحنه سیاست، صحنه رای، صحنه جنگ، صحنه اقتصاد و هر صحنه ای که با سرنوشت جامعه سروکار دارد.
در رژیم گذشته، در ایران و امروز در اکثر نقاط جهان، طاغوتهای حاکم، صحنه را در غیبت کامل مردم نگهداشته اند.
در صحنه سیاسی جهان در دل کاخهای سفید و سرخ و در سازمان ملل و … میدان ترکتازی همه نیروهای ضد مردمی است که علیه مردم و در غیبت مطلق آنان تصمیم می گیرند و با هم به توافق می رسند. در صحنه اقتصادی قارونهای زمان، تراستها، کارتلها شرکتهای چند ملیتی و ثروتمندان افسانه ئی زمان تصمیم گیرندگان تولید و توزیعند و طبیعت و مواهب الهی این جهان را براساس هوسهای شیطانی به بازی گرفته اند و خیل عظیم توده های انسانی در سراسر زمین، در دل دریاها، در اعماق زمین و کوهها، در پوشیده جنگلها، در کارخانه ها و در صدها نقطه دیگر در سخت ترین شرائط جانکاه کار می کنند و جان می کنند و اما نمی دانند چرا در صحنه های نظامی، اینجا و آنجا جنگ است، کشتار است ـ ، آتش و دود است، ویرانگری و غارت است، تهیه و ذخیره پرقدرت ترین سلاحهای مخرب و کشنده است و اما تصمیم گیرندگان، صاحبان عظیمترین کارخانجات صنایع نظامی هستند تصمیم گیرندگان، سلطه جویانی هستند که به قیمت نابودی مردم اقتدار خویش را می جویند، آدمکشان حرفه ئی و بین المللی.
در صحنه های علمی و هنری و فرهنگی و صحنه اجتماعی و خلاصه در نقاط مختلف میدان زندگی، تصمیم گیرندگان نهائی غیر مردمند و مردم در غیبت کامل از این میدانها و صحنه ها به سر می برند و غم انگیز تر از این همه، تراژدی مبارزات به اصطلاح ضد امپریالیستی در اینجا و آنجای جهان است که مردم قربانی بازی قدرت می شوند.
و اما انقلاب اسلامی در تمامی این زمینه ها مردم را به صحنه آورده است آنجا که رژیم دست نشانده شاهنشاهی با تمامی قدرت خویش به جنگ مردم آمده بود، آنجا که پس از سقوط چنین رژیمی پایه گذاری حکومت جدید مطرح بود، آنجا که دژ مستحکم دشمن یعنی لانه جاسوسی آمریکا سقوط کرده بود، و یا آنجا که دشمن به محاصره اقتصادی دست می زند، و یا تحریک به حمله نظامی می کند و ارتش مهاجم وارد میهن اسلامی می شود، آنجا که گروهکهای الحادی و یا اسلام نما اعلام جنگ مسلحانه می کنند، آنجا که اشغال کننده عالیترین مقام بعد از مقام رهبری، آهنگ خیانت به امت و آرمانهای انقلاب می کند، آنجا که ضد انقلاب با تحریک و اغتشاش، تعصیل کارخانجات را تصمیم می گیرد، آنجا که رفتن به پای صندوقهای رای ضرورت پیدا می کند، آنجا که دشمن در یک لحظه هفتاد و دو قربانی از ملت می گیرد ـ که در میان آنان جمعی از زبدگان و بعضی از برجسته ترین چهره های کشور هستند و همگی یک جا به جوار قرب خدا می روند ـ آنجا که رئیس جمهوری و نخست وزیر یک جا طعمه آتش خشم ضد انقلاب می شود آنجا که دانشگاهها ناهماهنگ با انقلاب می شود و آنجا که سازندگی روستاها و ترمیم خرابیها لازم می شود و در همه جا انقلاب مردم را به صحنه می کشاند. اگر حضور مردم، یعنی توده های عظیم ملیونی در صحنه نباشد مسئولین رسمی کشور در برابر تهدیدهای شکننده دشمنان متحد شکست می خورند.
حضور مردم در صحنه یعنی تراکم ملیونها اراده انسانها، تمرکز آگاهیها و شناخت ملیونها انسان از شرائط بیشماری که عوامل و علل تشکیل دهنده پدیده های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … هستند، در صحنه ئی که مرم در همه جا حاضرند دشمن از هیچ نقطه ئی قدرت حمله شکننده ندارد چنین حضوری تداوم یک حرکت انقلابی را تضمین میکند، چنین حضوری هم به مسئولین نیرو می دهد و هم جهت، و هم در هر یک از آنان اگر انحرافی پدید آمد مردم قاطعانه و سریع تصمیم می گیرند، همه چیز را زیر نظر دارند با چنین حضوری مسئولین نمی توانند چیزی را از مردم پنهان کنند (آن داستان معروف الجزیره و برژینسکی را که شنیده اید)، با چنین حضوری هر جریان انحرافی ـ هر چند پیچیده ـ به سرعت افشا و منزوی و نابود می شود (پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمتر از چهار سال بسیاری از جریانها که سالیان دراز در زمان غیبت مردم از صحنه توانسته بودند در پرده تزویر و ریا ادامه حیات بدهند افشا و منزوی و یا نابود شدند)، با حضور مردم در صحنه، انسانهای صالح وظیفه مند می شوند که مسئولیت بر عهده بگیرند که علی (ع)فرمود:
“لو لا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر لالقیت حبلها علی غاربها”
حضور مردم در صحنه آن چنان نیروی عظیم و غیر قابل پیش بینی ایجاد می کند که هر گونه محاسبه و معادله محافل رسمی و حرفه ئی سیاسی، نظامی و اقتصادی را به هم می ریزد و دشمن را غافلگیر می کند، و در یک سخن حضور مردم در صحنه یعنی “نمایش قدرت لا یزال الهی”.
سوم: “خشم” و کینه ملت نسبت به خطرناکترین دشن انسان معاصر یعنی “آمریکا”
صحیح تر آن است که بگوئیم شناختن خطرناکترین دشمن انسان معاصر یعنی آمریکا و خشم و کینه نسبت به او، زیرا مهر و کین براساس معرفت ارزشمند است، و اما چرا این شناخت، و خشم منبعث از آن را یکی از دستاوردهای انقلاب می دانیم و چرا این دستاورد مهم است؟
در تاریخ ملتها همواره یکی از عوامل شکست در مبارزات آنان عدم شناخت کافی از دشمن و یا دشمن اصلی است که در نتیجه این عدم شناخت، دشمن اصلی خود را از زیر ضربات انقلاب بیرون می کشد و غیر ـ دشمن و یا دشمن غیر اصلی را به جای خود می نشاند و ناگهان با اغتنام فرصت در لحظه مناسب ضربه را به اصل انقلاب وارد می کند.
قرآن خطاب به انسانها و یا ملتهای شکست خورده می گوید:
“اَلَمْ اَعْهَدْ اِلَیْکُمْ یٰا بَنى آدَمَ اَلّٰا تَعْبُدُوا الشّیْطٰانَ اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوًّ مُبینً
یعنی علت شکست و سقوط شما عدم معرفت و اعتقاد نداشتن به دشمنی شیطان و دشمنی آشکار وی می باشد که به جای مبارزه و درگیری با این دشمن، او را دوست گرفتید و از وی اطاعت کردید.
ملت ایران به یاد دارد مدعیانی را پیش از پیروزی انقلاب و پس از آن که تلاش می کردند ـ آگاهانه و یا ناآگاهانه ـ هر چیزی را جز آمریکا و عامل اصلیش شاده دشمن جلوه دهند، جمعی دست به گریبان دولتهای دست نشانده شاه بودند، جمعی گروهک منحرف سیاسی پنهان شده در پوستین، مذهب قلابی را مورد حمله قرار می دادند و جمعی، برادران سنی را دشمن می دانستند و آنان را بدتر از اسرائیل می خواندند و جمعیتهای دیگری که هر کدام به چیزی حمله می کردند جز به شاه و اربابش آمریکا!
آشفته بازاری بود و هر کس مشتریان بیشتری دست و پا می کرد که امام، این مشعل دار انقلاب، بر سر همه این مدعیان فریاد زد که: بر سران قوم است که مردم را از راهی که یافته اند منحرف نکنند و آنان را در آن راه همراهی نمایند و بدانند که نقطه اصلی همه جنایات امروز، شخص شاه است. و امروز یعنی پس از پیروزی انقلاب نیز جمعی هستند که بر خلاف فریادهای مکرر رهبر پیروز و آگاه ملت که می گوید امروز “دشمن اصلی آمریکا است”، “آمریکا شیطان بزرگ است” ، “همه قلمها و تفنگها به طرف آمریکا”، و “هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید”، سعی می کنند غیر آمریکا را دشمن اصلی جلوه دهند که یا توان ضربه زدن ندارد و یا ضعیف است.
این جمع ـ یا آگاهانه و یا مغرضانه نمی خواهند فرق بگذارند بین دشمنی که می تواند دشمنی کند و برای ضربه زدن ـ پایگاههای فراوان در داخل کشور دارد و او است دشمن اصلی و خطرناک، و بین دشمنی که رسوائیش در کشورهای اسلامی کمتر از آن بز نیست که همه جایش پیداست مقصودم روسیه است، دشمنی که هر گاه به گروهکی در داخل دلخوش می کند، ناگهان همان گروهک، آمریکائی از آب در می آید، که این هم از معجزات این باصطلاح دشمن امپریالیستهاست!!!! … .
در ناتوانی شوروی در دشمنی با انقلاب همین بس که به مشتی جاسوس ـ که گویا برای شوخی و تفریح در قالب یک گروهک سیاسی در آمده اند ـ دل بسته است که اخیرا هم بازی خوبی با رقیب آغاز کرده اند که آن خود داستان دیگری است، داستان دوست تراشیدن برای انقلاب! آیا آمریکا دشمن اصلی است یا شوروی مارکسیست، اصولا مارکسیسم در نظام شاهنشاهی برای ملت ایران خطرناک بود یا در نظام اسلامی؟ آیا نظامهای متعفن وابسته به غرب آمریکا سبب رشد مارکسیسم می شوند؟ یا نظام جمهوری اسلامی که با ارزشهای الهی و با موضع گیریهای قاطع در برابر آمریکا مارکسیسم را حتی در داخل کشورهای مارکسیستی بی اعتبار کرده است؟ آیا دیروز شوروی برای ایران خطر بود که اسلام دربند نظام شاهی بود و همه قلمها و زبانهای در خدمت اسلام، شکسته و بریده بود و دسته دسته فرزندان اسلام به دامن مارکسیسم می غلطیدند یا امروز که اسلام، دشمن را در چنان تنگنائی قرار داده که به ناچار بدیهی ترین و مهمترین حادثه تاریخ معاصر را انکار می نماید برای اینکه در تحلیل خود شک نکند؟! دیروز شوروی خطرناک بود که این قدرت به اصطلاح ضد امپریالیست حتی یکبار از حلقوم مردم ایران در کشور وابسته به امپریالیست، شعار مرگ بر شوروی به گوشش نرسید و … و … ، شاید در این زمینه این مقدار توضیح لازم نبود ولیکن خواستم که روشن شود دشمن شناسی آن هم دشمن اصلی کار چندان آسانی نیست ـ مرد حق می خواهد و شمع طریق ـ ولی این مشکل را انقلاب برای امت حزب الله و پیروان خط امام حل کرد نه تنها برای ملت ایران که امروز ملتهای مستعضف جهان و بالاخص مسلمین به خوبی دریافته اند که خطرناکترین دشمن بشریت معاصر، شیطان بزرگ آمریکاست که شوروی را هم فریب داده است. انقلاب این دشمن را به ملت ایران معرفی کرد و خشم این دشمن را در دل فرد فرد نزدیک به چهل ملیون انسان جا داد و تا آمریکا این شیطان بزرگ هست هیچ کس در ایران جرات دم زدن از دوستی با آمریکا را ندارد و آنان که این اشتباه را مرتکب شدند افتادند و دیدند سزای خویش. در پایان این فراز، این نصیحت امام را به اولین رئیس جمهوری ایران در حالی که در بستر بیماری و در بیمارستان وی را به حضور پذیرفته بودم می آورم که:
مواظب باش که این ملت شدیدا دشمن آمریکا هستند چرا که از او بسیار صدمه دیده اند و اگر احساس کنند کمترین تمایلی به آمریکا پیدا کرده ای تو را ساقط خواهند کرد. و آمریکا و دلباختگانش دیدند که چنین بود.
چهارم: ارائه شیوه ای نو از مبارزات مردمی و تاکتیهای آن به نیروی انقلابی معاصر:
یکی از حیرت انگیزترین حوادث سیاسی ـ انقلابی تاریخ معاصر، پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر حکومت نیرومند شاهنشاهی و وابسته به آمریکاست چرا حیرت انگیز؟ زیرا که آمریکا با مطالعه و تجربه فراوان، بر تمامی شیوه های رائج مبارزات خلقها فائق آمده بود، هم چنانکه در ایران قبل از اوج انقلاب اسلامی ـ مردمی همه گروهکهای مخالف رژیم شاه حتی چپ ترین آنها را با همه علوم و مبارزاتیشان مهار کرده بود و در بسیاری از نقاط جهان هنگامی از صحنه درگیری با نیروهای مخالف کنار می رفت که آنها را صد در صد وابسته به ابر قدرت دیگر نموده بود که پس از پایان درگیری آغاز مصالحه با رقیب اصلی بر سر همان کشور به ظاهر پیروز فرا می رسید.
در میان همه ملتهای جهان یکی از این دو راه رفتنی بود: یا قبول سلطه آمریکا و یا مبارزه با آن ولی در پناه قدرت مقابل، و پایان هر دو راه قبول و تحمل وابستگی به یکی از دو قدرت بزرگ جهانی بود، و این بود داستان غم انگیز ملتها و انقلابیون آنان، و اما انقلاب اسلامی ایران تجربه ئی نو آفرید، نشان داد که چگونه می توان در برابر آمریکا ایستاد در حالی که کمترین گرایشی به شرق نداشت، نشان داد که با ایدئولوژی تزویر نمی توان به جنگ با ایدئولوژی زور و زر رفت، نشان داد که گرفتاری انسان تنها اسارت در چنگال سرمایه داری غرب و آمریکا نیست بلکه گرفتاری اصلی قطع پیوند با غیب مطلق و مبدأ وجود است نشان داد که امروز تنها انقلاب پیروز علیه استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا انقلاب متکی بر ایدئولوژی اسلام و بر وحی است، نشان داد تنها راه مبارزه با آمریکا بدون وابستگی به شرق تکیه بر ارزشهائی است که ریشه در عمق وجود انسان از آغاز تاریخش تا به امروز دارد که می تواند توده ها را به میدان مبارزه بکشاند و تنها، شیوه هائی که توده های ملیونی در میدان مبارزه به کار می گیرند شیوه های کارآمد و موفق است، انقلاب ایران ثابت کرد که شهادت در مظلومیت و مقاومت در شهادت از جنگهای پارتیزانی شهری و روستائی ( ـ که معلوم نیست و یا هست که سلاحش از کجا باید تامین شود) موفق تر است (اگر آن شیوه ها در بعضی از موارد توفیقی داشته باشد)، انقلاب ایران نشان داد که تبلیغ پیامبرانه برای انقلاب و مردم به مراتب مؤثرتر است از تبلیغ مسلحانه یعنی ترور و تخریب و انفجار که دولتهای مرتجع و ضد مردمی هم می توانند از این شیوه ها علیه یکدیگر برای وارد آوردن فشار بر رقیب استفاده کنند. شیوه رهبری در این انقلاب و چگونه بودن شخصیت رهبر خود تجربه جدیدی به ملتها می آموزد که از این پس چه کسی و با تکیه بر چه ارزشهائی می تواند توده ها را به میدان جهاد بکشاند و ارکان بزرگترین قدرت جهانی را به لرزه در آورد، انقلاب ایران نشان داد که در مسیر مبارزه چگونه می توان اصالت را برای انسان حفظ نمود و انسان را فدای هیچ آرمان دیگری حتی قربانی پیروزی در مبارزه اش نکرد، در انقلاب ایران هدف نفس مبارزه و جهاد بود نه پیروزی بر دشمن که پیروزی نفس جهاد و انجام این وظیفه الهی ـ انسانی بود، و این هدفگیری یعنی بیشترین اصالت را به خود انسان دادن و ثابت شد که این شیوه در هدفگیری یک حرکت انقلابی کارآمدتر و پرقدرت تر است تجربه انقلاب ایران نشان داد که پیام انقلاب باید همه اقشار جامعه را در بر گیرد و طرف خطابش یک طبقه خاص نباشد که تفکر طبقاتی، ناشی از اعتقاد به تقسیم بندی انسان است با فصل ممیزی خارج از وجود وی و این یعنی اصالت را به غیر انسان دادن. اینها و دهها تجربه دیگر است که انقلاب ایران به بشر معاصر در راه مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا ارائه می دهد.
ادامه دارد