سیره ائمه

قسمت ششم

رئیس جمهور دانشمند و محبوب حجه‌الاسلام و المسلمین خامنه‌ای

پژوهشی درزندگی امام سجاد (ع)

یکی از بخشهای زندگی امام سجاد (ع) این است که ما ببینیم آِیا این بزرگوار برخورد تعرض آمیز با دستگاه خلافت داشته اند یا نه؟ دربحثهای گذشته به این موضوع اشاره مختصری کرده ام و حالا یک مقداری آن را  بیشتر توضیح خواهم داد:

تاکتیک آغاز دوره سوم حرکت ائمه (ع)

تا آنجایی که من در زندگی امام سجاد نگاه کرده‌ام و یادم هست نشانی از یک تعرض صریح و قاطع از قبیل آنچه که در زندگی بعضی از ائمه دیگر، مثل  امام صادق (ع) دردوران بنی امیه یا امام موسی بن جعفر (ع) هست، در زندگی امام سجاد(ع) مشاهده نمی کنیم، علتش هم آشکار است، زیرا اگر در آغاز حرکت ائمه در دوره سوم از دورآنهای چهارگانه امامت، که از آغاز زندگی امام سجاد شروع می­شود، دست به چنین حرکت تعرض آمیزی می­زدند مطمئنا  کاروان پرمسئولیت و خطیر اهل بیت به آنجائی که می ­خواستند نمی­رسید. هنوز باغستان اهل بیت، که با باغبانی ماهرانه امام سجاد(ع) آبیاری و تربیت می­شد، آن استحکام کافی را به دست نیاورده بود نهال های نورسی در این باغستان بودند که تاب تحمل طوفآنهای سخت را نداشتند. همانطور که در اوائل این بحث اشاره کردم، در پیرامون امام سجاد(ع) عده بسیار کمی از علاقه مندان و شیعیان و مؤمنان به اهل بیت بودند، و  در آن دوران،  ممکن نبود که این عده قلیل را که مهمترین بار مسئولیت اداره تشکیلات تشیع را بردوش داشتند _ دم چک دشمن داد و اینها را به نابودی تهدید کرد.

اگر بخواهیم تشبیه کنیم، بایستی این دوران امام سجاد را تشبیه کنیم به دوران آغازین دعوت پیامبر­(ص) در مکه، یعنی آن چند سال اول که حتی دعوت، علنی هم نبود. شاید بشود دوران امام باقر (ع) رابه دوران دوم مکه _ دوران علنی شدن دعوت_ تشبیه کرد و دورآنهای  پس از آن را به دورآنهای بعدی دعوت. از این رو تعرض، صحیح انجام نمی‌گرفت.

مطمئنا اگر آن برخوردهای تندی که ما در بعضی از کلمات امام صادق (ع)  و امام کاظم (ع) و امام هشتم (ع) ملاحظه می‌کنیم، از امام سجاد (ع) سر می‌زد، عبدالملک مروان که در اوج قدرت خود بود به آسانی می­توانست بساط تعلیمات اهل بیت را برچیند و مجددا کار از سر شروع شود و این عمل عاقلانه و توام با جزمی نبود. لکن با این حال، در لابلای کلمات امام سجاد(ع) که احتمالاً مربوط به اواخر زندگی و دوران طولانی امامت این بزرگوار هم می­باشد،  اشاره ها یا جلوه‌هائی از تعرض با دستگاه خلافت مشاهده می­شود. [۱]

جلوه هایی از تعرض ائمه (ع)

این جلوه‌های تعرض آمیز درچند شکل بود. یک شکل از آنها همان بود که در نامه‌ی امام سجاد به محمد بن شهاب زهری ملاحظه کردید،  یک شکل در بیان موضع و پایگاه خلفای اموی است در پوشش تعلیمات معمولی و عاری دینی. حدیثی است از امام صادق(ع) که می­فرماید: «ان بنی امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیم الشرک لکی اذا حملو هم علیه لم یعرفوه» _بنی امیه برای مردم راه فراگرفتن ایمان را باز گذاشتند اما ر اه فرا گرفتن شرک را بستند، بدین خاطراگر مردم را به شرک کشاندند، مردم شرک را  نشناسند. یعنی بنی امیه اجازه می­دادند علما و اهل دین و از جمله ائمه اطهار(ع) راجع به نماز و حج وزکات و روزه و عبادت و . .  .  و هم چنین راجع به توحید و نبوت، سخن بگویند و احکام الهی را دراین گونه موارد بیان کنند.  ولی راه را بازنمی­گذاشتند که راجع به مفهوم شرک و مصادیق و جلوه های آن درجامعه بحثی کنند و مردم را بیاموزند، زیرا اگر این معارف مربوط به شرک را به مردم می­آموختند، آنان فورا می­فهمیدند که مشرکند،  می فهمیدند آن چیزی که بنی امیه آنها را دارند به سوی آن سوق می­دهند شرک است،  فورا می شناختند که عبدالملک و دیگر خلفای بنی امیه طواغیتی هستند که در برابر  خدا قد علم کرده اند و کسی که از آنها اطاعت کند،  در حقیقت به شرک رو آورده است.

به این جهت بود که اجازه نمی دادند مردم معارف مربوط به شرک را فراگیرند.

ما در اسلام وقتی درباره توحید بحث می­کنیم،  بخش مهمی از مباحثمان مربوط به شناسائی شرک و مشرک است.  بت چیست و چه کسی بت پرست است؟

مرحوم علامه مجلسی (ره) در بحار الانوار، جلد ۴۸، صفحه ۹۶-۹۷ بیان جالبی دارد. می­فرماید: «ان آیات الشرک ظاهرها فی الاصنام الظاهره و باطنها فی خلفاء الجور الذین اشرکوا مع ائمه الحق و نصبوا مکانهم. » یعنی آیات شرک در قرآن، ظاهرش درباره‌ی بتهای ظاهری و نمایان است، اما باطن و تاویل آنها در باره خلفای جور است، آنان که به ناحق خود را خلیفه می­نامیدند و بر جامعه ی اسلامی حکومت می­کردند، و با امامان حق شریک شدند در ادعای حکومت اسلامی و حاکمیت بر جامعه‌ی مسلمانان، خود این شرک با ائمه حق، شرک با خدااست زیرا ائمه حق،  نمایندگان خدا هستند و از زبان خدا حرف می­زنند، و چون خلفای جور، خود را در جای آنها گذاشتند  و خود را با آنها در ادعای امامت شریک کردند، بنابراین اینها بت هستند و طاغوتند و هرکس که از آنها اطاعت کند، او در حقیقت مشرک شده است.

البته علامه مجلسی تو ضیح جالبی هم دنبال آن بیان دارد .  پس ازا ین که بیان می­کنند که آیات قرآنی مخصوص دوران حضرت رسول صلی الله علیه وآله نیست، بلکه ساری و جاری است در تمام اعصار و ادوار، می­فرماید: «فهو یجری فی أقوامٍ ترکوا طاعه ائمه الحق و اتبعوا ائمه الجور»

-این تعبیر «شرک» درباره مردمی هم صدق می­کند که اطاعت امامان حق را ترک گفتند و ازائمه جور پیروی کردند.

«لعدو لهم عن الأدله العقلیه  و النقلیه و اتباعهم الاَهواء و عدولهم عن النصّوص الجلیّه»

-زیرا اینها از ادله عقلی و نقلی که دلالت می­کرد بر این که مثلاً عبدالملک نمی تواند حاکم مسلمانان و خلیفه آنها باشد عدول کردند. ازنصوص و دلائل روایات آشکار عدول کردند و به هوسها و هواهای خودشان رو آوردند. مردم می­دیدند که زندگی بی درد سر از نظرتعرض حاکم برای آنها راحت تر است، لذا با همان راحت طلبی خود گذراندند و تبعیت از ائمه جور کردند بنابراین، آنها هم مشرک بوده اند.

ازاین رو، می­بینیم هنگامی که ائمه بخواهند شرک را بیان کنند یک تعرض نیمه آشکاری با دستگاه خلافت خواهدبود.  این کار در زندگی امام سجاد و در کلمات ایشان هست.

نمونه دیگری هم ازاین جلوه‌های تعرض را ما در برخی از مکاتبات میان امام سجاد (ع) و عبدالملک – خلیفه مقتدر اموی – مشاهده می­کنیم، که من دو نمونه آن را در این جا اشاره می کنم:

۱-یک وقت عبدالملک نامه ای نوشت به امام سجاد(ع) و حضرت را بر ازدواج با کنیز آزاد شده ی خودش ملامت کرد. حضرت کنیزی داشتند و آن کنیز را آزاد کردند سپس با او ازدواج کردند . عبدالملک نامه ای نوشت و امام را مورد شماتت قرار داد.  البته کار امام یک کار بسیار انسانی و اسلامی بود، برای اینکه یک کنیز را از قید عبودیت و رقیت آزاد کرده بود و سپس به همان کنیز برده، شرافت بخشیده و او را همسر خود قرار داده بود، و این کاربسیار انسانی و جالبی است. ولی انگیزه عبدالملک از نامه نوشتن این بوده که درضمن اینکه تعرضی به امام سجاد کرده باشد،  می خواست به آن بزرگوار بفهماند که از مسائل داخلی ایشان هم مطلع است و بدین وسیله یک تهدید ضمنی بود برای حضرت امام سجاد(ع) در پاسخ،  نامه ای نوشتند و در مقدمه فرمودند:  این کار هیچ اشکالی ندارد و بزرگان هم چنین کاری کرده اند،  پیغمبر خدا هم چنین عملی انجام داده است،  از این رو هیچ ملامتی بر من نیست: «فلا لؤم علی امریءٍ؛ مسلم انما اللؤم لؤم الجاهلیه» یعنی هیچ پستی و خواری برای مردم مسلمان وجود ندارد بلکه پستی و خواری همان پستی و خواری جاهلیت است. به صورت طنز وخیلی لطیف او را به سوابق جاهلیت پدرانش توجه دادند،  یعنی شما هستید که از خانواده مردم جاهل و مشرک و دشمن خدا هستید و آن رویه در شما وجود دارد، اگر بنا است سرافکندگی در کسی وجود داشته باشد، از آن باید سرافکندگی داشته باشد نه اینکه با یک زن مسلمانی از دواج کرده است.

هنگامی که نامه به عبدالملک رسید،  سلیمان،  پسر دوم عبدالملک نزد پدرش بود، و هنگامی که نامه خوانده شد،  اوهم شنید طنز و سرزنش امام را، و اوهم همانند پدرش درنامه احساس کرد، رو به پدرش کرد و گفت:  ای امیرالمؤمنین ! ببین، علی بن الحسین  چه تفاخری بر تو کرده است ؟ یعنی دراین نامه فهمانده است که پدران من همه مؤمنین بالله بوده‌اند و پدران تو همه کفار ومشرکین بوده اند. می­خواست پدرش را تحریک کند که یک عمل حادی در مقابل این نامه انجام دهد. ولی عبدالملک از پسرش عاقل تربود و می‌دانست که نسبت به چنین قضایائی نباید با حضرت سجاد(ع) درگیر شود لذا به پسرش خطاب کرده گفت:  چیز ی نگو پسرم! این زبان بنی هاشم است که صخره ها را می­شکافد .  یعنی زبان استدلال اینها بسیار قوی است و درشت گو هستند.

۲- نمونه دیگر، نامه‌ دیگری است که بین امام سجاد(ع) عبدالملک رد و بدل شده و داستانش چنین است:

عبدالملک اطلاع پیدا کرد ه بود که شمشیر پیغمبر (ص) در اختیار حضرت سجاد(ع) است و این چیز جالبی بود،  زیرا یادگار پیغمبر بود و مایه ی تفاخر، وانگهی بودن آن شمشیر نزد امام سجاد، خطری برای عبدالملک بود،  زیرا مردم را به سوی خود جلب می­کرد، لذا در نامه ای که به امام سجاد نوشت درخواست کرد که حضرت شمشیر را برای او بفرستد، درذیل نامه هم نوشته بود که اگر کاری داشته باشید من حاضرم کار شما را انجا م دهم !یعنی پاداش آن هبه را هم در ضمن نامه وعده کرده بود.

امام جواب رد داد. مجدداً به حضرت، نامه ای تهدیدآمیز نوشت که اگر شمشیر را نفرستی، من سهمیه تو را از بیت المال قطع خواهم کرد. [۲]

امام درپاسخ نوشت:  «اما بعد، خداوند عهده دار شده است که بندگان متقی را از آنچه نا خوشایندی است نجات ببخشد، و از آنجا که گمان ندارند روزی دهد . و در قرآن فرموده است:  همانا خدا دوست نمی دارد هیچ خیانتگر ناسپاس را (ان الله لایحب کل خوان کفور) اکنون بنگر که کدام از ما دو نفر با این آیه منطبق تریم » این لحن بسیار تندی در مقابل خلیفه بود،  زیرا این نامه بدست هرکس می­افتاد، می ­فهمید که امام سجاد اولاً: خودش ر ا خیانتگر و نا سپاس نمی­داند. ثانیاً: هیچ کس درباره‌ی آن بزرگوار چنین تصوری را ندارد، زیرا او انسان بزرگوار و مرد شایسته و برگزیده ای از خاندان پیغمبر بود و هرگز منطبق با این آیه نبود.  بنابراین نظر امام سجاد این بودکه تو خیانتگر و ناسپاس هستی! تا این حد،  امام در مقابل تهدید او تندی می­کرد .

اینها نمونه هایی بود از تعرضهای امام سجاد نسبت به دستگاه خلافت اموی.

۳- اگر نمونه دیگری را هم بخواهیم اضافه کنیم،  بایستی اشعار نقل شده ازحضرت سجاد (ع) یا اشعار نقل شده از یاران آن حضرت را به حساب بیاوریم .  این هم نوعی تعرض بود،  زیرا بفرض اینکه خود حضرت هم تعرضی نمی­کرد،  اما نزدیکان آن حضرت تعرض می­کردند، این به نوعی تعرض امام سجاد به حساب می­آمد.

تعرض فرزدق و یحیی

حضرت،  شعرهائی دارند که فعلا من نتوانستم پیداکنم ولی قطعا هست.  چند شعری از حضرت هست که خیلی تند و انقلابی است. شعرمعروف فرزدق هم نمونه‌ی دیگری است. داستان فرزدق، را هم مورخین و محدثین نقل کرده اندکه خلاصه اش این است:

هشام، پسر عبدالملک، در دوران قبل از خلافت، به مکه رفت، مشغول طواف بود.  خواست حجرالاسود را استلام کند، زیرا مستحب است درطواف، حجر الاسود را  استلام کنند. چون جمعیت، نزدیک حجر الاسود خیلی زیاد بود، هرچه کرد نتوانست خود را  به  حجر الاسود برساند و این در صورتی بود که او شاهزاده و پسر خلیفه و دارای مرافقین و محافظین و اطرافیانی هم بود ولی مردم،  با بی اعتنایی به مقام آن شاهزاده، او را پس زدند و این آدمی که با ناز و نعمت پرورش یافته بود آدمی نبود که بتواندبین مردم رفته همانند آنها حجر را ببوسد. خلاصه از استلام حجر مایوس شد، به طرف یک بلندی مشرف برمسجد الحرام  آمد و همانجا نشست وبنا کرد مردم را تماشا کردن. اطراف اوهم عده ای نشسته بودند، دراین بین، یک مرد بسیار موقر و متین و دارای سیمای زاهدانه و ملکوتی، درمیان طواف کنندگان آشکار شد و به طرف حجرالاسود رفت. مردم به طور طبیعی راه را  برای امام باز کردند و بدون این که هیچ‌گونه زحمتی برای او بوجود بیاید، با خیال راحت حجر را استلام کرد و بوسید و سپس برگشت و مجددا مشغول طواف شد.

خیلی برهشام گران آمد که ببیند او پسرخلیفه است و کسی برای او ارجی قائل نیست،  بلکه بامشت ولگد او را طرد می­کنند و راهش نمیدهند که حجر را استلام کند! از آن طرف یک مرد دیگری پیدا می­شود که با کمال راحتی حجر الاسود را استلام می­کند. با عصبانیت پرسید:  این مرد کیست؟ اطرافیها شناختند که او علی ابن الحسین (ع) است، لکن برای اینکه مبادا هشام از آنها نگران شود، نگفتند زیرا معلوم بود میان خانواده هشام  و خانواده امام سجاد(ع) اختلاف هست، و همیشه بنی امیه و بنی هاشم اختلاف داشته‌اند.  نخواستند بگویند او بزرگ خانواده دشمن تو است که این طور مردم به او علاقه مندند،  چون این را نوعی اهانت به هشام به حساب می­آوردند.

فرزدق شاعر- که از مخلصین و دوستان اهل بیت بود- در انجا حاضر بود تا دید اینها تجاهل کردند و وانمود کردند که علی بن الحسین را نمی شناسند، جلو رفت و گفت:  ای امیر! اگر اجازه میدهی من اور ا معرفی کنم.  گفت:  معرفی کن، فرزدق یک قصیده ای در آنجا گفت که از معروفترین قصاید شعرای اهل بیت است و سرتا پا مدح غرّای علی ابن الحسین (ع) است.  با این بیت شروع می­شود:

هذا الذی تعرف البطحا ء و طأته و البیت یعرفه و الحِلّ والحرم

اگر تو نمی شناسی که او کیست این آن کسی است که سرزمین بطحاء، جای پای اور ا می­شناسد، این آن کسی است که حل و حرم او را می­شناسد، این آن کسی است که زمزم و صفا اورا می­شناسد،  این فرزند پیغمبر است . . .  این فرزند بهترین مردم است. . .

بنا کرد به تعریف کردن در یک قصیده ی غرائی و همچنین خصوصیاتی از امام سجاد(ع) را ذکر کردن که هرکلمه ای مثل خنجری برقلب هشام فرو می­رفت و از آن پس مغضوب هشام واقع شد و هشام اورا طرد کرد و حضرت علی بن الحسین، صله ای (پولی) برای او فرستادند او پول را نپذیرفت و گفت:  من این شعر را برای خدا گفته ام و از شما پول نمیگیرم.

چنین تعرضهائی دربین یاران امام مشاهده میشد، که یک نمونه دیگرآن برخورد یحیی بن ام الطویل است،  واین البته جزء شعر نیست.

یحیی بن ام الطویل ازجوآنهای بسیار شجاع و مخلص نسبت به اهل بیت بود،  همواره به کوفه میرفت و مردم ر ا جمع میکرد و فریاد میکشید: «ای مردم! ( مردمی که دنباله رو حکومت بنی امیه بودند) مابه شما کافر هستیم ! ما شما را قبول نداریم، تا وقتی که شما به خدا ایمان بیاورید». از این سخن چنین برمی آید که او، مردم را مشرک میدانست و آنان را به مشرک و کافر خطاب می­کرد.

این چنین جلوه‌ها ی تعرضی در زندگی حضرت سجاد(ع) ویارانش مشاهده میشود.

تعرض دستگاه بنی امیه به امام سجاد (ع)

این خلاصه ای اززندگی امام سجاد است.  البته این نکته را هم اشاره کنم:  علیرغم اینکه امام سجاد(ع) دردوران امامت پر بارخود، که ۳۴سال طول کشیده است، تعرض آشکاری با دستگاه خلافت نداشتند،  ولی چیدن همان بساط پربار امامت و تعلیم و تربیت تعداد زیادی از عناصر مؤمن و مخلص و گستردن دعوت اهل بیت، کارخود را کرد و دستگاه خلافت بنی امیه نسبت به آن حضرت بدبین و اندیشناک کرد به طوری که به آن بزرگوار تعرضهایی هم نمودند و لااقل یک بار آن حضرت را با غل و زنجیر ازمدینه به شام بردند.

این غل و زنجیر که نسبت به امام سجاد(ع) معروف است در حادثه کربلا، به طور یقین معلوم نیست غل و زنجیر در ماجرای کربلا به گردن حضرت بسته باشند اما در آن ماجرا یقینی است، یعنی جضرت را ازمدینه سوار شتر کردند و با غل و زنجیر به شام بردند و در موارد متعدد دیگری هم مورد شکنجه وآزار مخالفان قرا ر گرفتند و سرانجام هم در سال ۹۵ هجری- درزمان خلافت ولید بن عبدالملک – بوسیله عمال دستگاه خلافت مسموم شدند و به شهادت رسیدند.

 

[۱] . همین جا اشاره کنیم که آنچه ما دراینجا بحث می کنیم، غیر از آن برخورد تعرض آمیز نخستین امام سجاد (ع) با یزید و دستگاه خلافت آل ابوسفیان است که آن بحث دیگری دارد و قبلا راجع به آن بحث کرده ام.

[۲] . در آن زمان تمام مردم از بیت المال سهمیه می گرفتند و امام هم همانند سایرین ازبیت المال سهیمه معینی می گرفت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *