«سنت استخفاف»

قرآن و سنن الهي در اجتماع بشر

آيت الله محمدي گيلاني

·       
از مهمترين مكانيزم
ابله سازی، سنّت استخفاف است.

·       
ماده اساسی آن،
بيگانگی‌ از ايمان و لوازم و آثار آن، اعتقاد به عدم لياقت خود.

·       
درخت ذات انواط و
تقاضای بعضی از صحابه.

·       
تصريح رسول الله
((ص)) به سنن اجتماعی.

·       
نقل عباراتی‌ از سفر
خروج تورات.

·       
كاپيتولاسيون، منحوس
ترين شكل استخفاف در عصر اخير.

·       
اشاره به معاهده
تركمن چای و بيش از يك قرن هرج و مرج در ايران.

·       
كاپيتولاسيون جديد به
دست آمريكا و تجلّی ايمان كفر سوز.

·       
حديث لطيف رسول
خدا((ص)) درباره بانگ خروس با ديدن فرشته و عر عر الاغ با ديدن شيطان.

·       
تشخيص مردم ما بين
تكبير و عرعر الاغ.

درمقاله̾ قبل به مناسبتی‌ از ابله سازی سخن به
ميان آمد، و به بعضی‌ از عمال آن اجمالاً اشاره شد امّا لازم می بينم كه در اين
باره بيشتر بحث كنيم زيرا مكانيزم ابله سازی اجتماعی‌ دارای سيستمهای مختلف است و
به نظر می آيد از مهمترين آنها «سنت استخفاف » می باشد كه مورد عنايت قرآن مجيد
واقع شده است.

«£#y‚tGó™$$sù ¼çmtBöqs% çnqãã$sÛr’sù 4 öNßg¯RÎ) (#qçR%x. $YBöqs% tûüÉ)Å¡»sù »
زخرف آيه 54 :

« فرعون در قوم خويش فرومايگی‌ و خفّت را نقش
و طبع نمود، در نتيجه آنان مطيع بلاقيد او شدند و انطباع نقش استخفاف بدين جهت
بوده كه آن قوم بر صراط مستقيم استوار نبوده و از ايمان تهی بوده اند و به يك كلام
ابتلای‌ به اين بيماری‌ خفّت و بيمايگی‌ معلول فسقشان بوده است. »

آيه شريفه دلالت روشنی‌ دارد بر اينكه ملّت
مبتلای به اين سنّت،‌سنگينی و وزانت انسانی‌ را از دست می‌دهد و به عدم لياقت و
كفايت خويش در تدبير امور معتقد می‌گردد، و احياناً كفايت و لياقت در تدبير امور
را برای‌ خود محال،‌ می‌ پندارد، و زندگی‌ در سايه̾ مالك رقاب و ارباب را ضروری می
داند و طبعاً چنين ملّتی‌ همچون پری‌ در بيابانی‌ به دست صرصری‌،‌ بازيچه̾ دست
طاغيان و استعمارگران می گردد و می كشانندش به هر جائی كه خاطر خواه آنان است.

استعمارگران واستفاده از مكانيسم استخفاف

تاريخ گواه است كه در همه̾ اعصار، طاغوتها و
استعمارگران، با مكانيزم استخفاف ملتهای تحت سلطه اوّلاً از طريق اعمال خشونت و
منعزل ساختن آنان از اطّلاع بر حقايق امور، از مزايای‌ انسانی‌ و فضائل فطری‌،‌وجودشان
را تخليه می كنند و ثانياً با القاأت حساب شده شيطانی‌ اعتقاد به عدم كفايت و
كاردانی را در نفوسشان بگونه̾ طبع ثانی‌ تثبيت می نمايند، و مقبوليّت و محبوبیّت
آنها را فقط در خدمت و اطاعت بی شرط و قيد برايشان خلق را مسخ می سازند،‌و حتی‌گاهی
آن چنان بيمايگی و ابلهی را با سرشتشان عجين می‌كنند كه در مقابل اجسام بيجان و
مجسّمه های حيوان عاكف و ساجد می‌شوند،‌و رهبران الهی‌ و زعماء اصلاح دينی‌ از
نجات اين استخفاف شدگان در اسف شديد و احياناً ناتوان می‌ گردند. در سيره̾ ابن
هشام از ابی‌ واحد ليثی‌ نقل می كند كه حارث بن مالك گفت :

« خرجنا مع رسول الله صلی الله عليه ـ و آله ـ
و سلم الی‌حنين و نحن حديثو عهدٍ بالجهاليّه قال : فمر نا معه الی‌حُنين قال و
كانت لكّفار قريش و من سواهم من العرب لهم شجرةُ خضراء يقال لها ذات اَنْواط
يأتونها كلّ سنة فيعلّقون اسلحتهم عليها و يذبحون عندها و يعكفون عليها يوماً، قال
: فرأينا و نحن نسير مع رسول الله صلی الله عليه ـ و آله ـ و سلم سِدْرة خضراء
عظيمه، قال : فتنادينا من جنبات الطريق : يا رسول الله، اِجْعل لنا ذات انواط كما
لهم ذات انوط. قال رسول الله صلی الله عليه ـ و آله ـ و سلّم : الله اكبر، قلتم و
الذي نفس محمّد بيده، كما قال قوم موسی لموسی‌ : « اجعل لنا الهاً كما لهم آلهة،
قال انَّكم قومٌ تجهلون » انّها السُنن لتركبُّن سنن من كان قبلكم » (ج 2 ص 442 )

تشابه سنن در اعصار متوالی‌

« برا‌ی جنگ حنين  همراه رسول صلی الله عليه و آله ـ در سال هشتم
هجرت ـ بيرون رفتيم و با آن حضرت سير نموديم برای‌ كفار قريش و اعراب جاهليّت،‌درخت
سرسبزی بوده كه به آن « ذات أنواط » يعنی‌ صاحب آويخته شده ها می گفتند كه هر سال
يك بار دور آن جمع می شدند و اسلحه خود را بر آن می آويختند و در پايش قربانی ها
نموده و يك روز به عبادتش اعتكاف می‌كردند، پس ديدگان ما، در حالی‌ همراه رسول صلی‌الله
عليه و آله می رفتيم، به درخت سدره سر سبز بزرگی‌ افتاد، ناگهان همگی همنوا و
همصدا از طرف جادّه ندا و بانگ برآورده عرض كرديم : يا رسول الله، برای ما ذات
أنواطی قرار ده،‌چنانكه برای كفّار ذات انواط است. پيغمبر گرامی‌ (ص) با شگفتی
فرمودند : الله اكبر، سوگند به خداوندی كه جانم در قبضه̾ او است گفتيد آنچنانكه
قوم موسی به موسی گفتند : « از برای‌ ما معبودی قرار ده چنانكه آنان معبودهائی
دارند موسی فرمود همانا شما قومی نادان هستيد. » آنگاه پيمبر گرامی‌ صلی الله عليه
و آله فرمود : اينها سنن الهی در اجتماع است،‌ حتما شما بر سنّتهای پيشينيان سوار‌
می شويد » آغاز آيه̾ مربوط به قوم موسی (ع)مورد استشهاد رسول (ص) درباره̾ تشابه
سنن جاری در اعصار متوالی‌ چنين است : « وجاوزنا ببني اسرائيل البحرفاتوا علی قوم
يعكفون علی اصنام لهم قالوا ياموسی… » ( اعراف 137)

يعنی « ما بنی اسرائيل را با شكافتن دريا از
دريا عبور داديم پس از عبور و گذشتن از دريا در اثناء طی طريق به قومی‌ برخوردند
كه مشتاقانه بپرستش بتهائی ملازمت داشتند، چون بنی اسرائيل آن منظره را ديدند بی
تابانه گفتند : ای‌ موسی از برای ما… ».

آنهمه معجزات و كرامات ترديد ناپذير كه در طول
مبارزه موسی (ع)بافرعون، مشهود آنان بوده و آن همه امدادهای غيبی‌ را لمس كرده
بودند و بعد از خروج از مصر آن همه عنايات خداوند متعال بر آنها احاطه كرده :
چنانكه در سفر خروج تورات آمده است :« عنايات خداوند متعال در روز پيش روی قوم در
ستونی ابر می رفت تا راه را بايشان دلالت كند و شبانگاه در ستون آتش تا ايشان را
روشنائی بخشد و روز و شب راه روند. و ستون ابر را در روز و ستون آتش را در شب از
پيش روی‌ قوم برنداشت… و خداوند دل فرعون پادشاه مصر را سخت ساخت تا بنی اسرائيل
را تعاقب كرد و بنی اسرائيل بدست بلند بيرون رفتند، و مصريان با تمامی اسبان و
عرّابهای فرعون و سوارانش و لشگرش در عقب ايشان تاختند بديشان در رسيدند… و چون
فرعون نزديك شد بنی اسرائيل چشمان خود را بالا كرده ديدند كه اينك مصريان از عقب
ايشان می‌‌آيند پس بنی اسرائيل سخت بترسيدند و نزد خداوند فرياد برآوردند و به
موسی گفتند : آيا در مصر قبرها نبود كه ما را برداشته ای‌ تا در صحرا بميريم ! اين
چيست به ما كردی كه ما را از مصر بيرون آوردی ؟ آيا اين آن سخن نيست كه به تو در
مصر گفتيم كه ما را بگذار تا مصريان را خدمت كنيم 
زيرا كه ما را خدمت مصريان بهتر است از مردن در صحرا؟ موسی به قوم گفت :
مترسيد، بايستيد و نجات خداوند را ببينيد كه امروز آن را خواهد كرد زيرا مصريان را
كه امروز ديديد تا به ابد ديگر نخواهيد ديد… و فرشته خدا كه پيش اُردوی اسرائيل
می رفت حركت كرد. از عقب ايشان خراميد و ستون ابر از پيش ايشان نقل كرده در عقب
ايشان بايستاد،‌از برای‌ مصريان ابر و تاريكی می بود، ولی اينها را در شب روشنائی
می‌داد… و خداوند اسرائيل را از دست مصريان خلاصی‌ داد و اسرائيل مصريان را به
كنار دريا مرده ديدند » (خلاصه ترجمه باب 13 و 14 سفر خروج )

امّا همه اينها، دريغا كه سبب نجات اكثر اين
قوم استخفاف شده و استضعاف گرديده از حماقت عريقشان نگرديد،‌و با مختصر تداعی،‌ثمرات
ابلهی را ببار آوردند،  و بی شرمانه معلّم
توحيد را دستور دادند : « اجعل لنا الهاً » وسيله̾ شرك برايشان فراهم آورد !

سنّت استخفاف در ادوار تاريخ به شكل  های‌مختلف متناسب با هر دوری،‌بلای‌ جان ملتهای
تحت سلطه بوده و ظاهراً منحوس ترين شكل آن در عصر اخير « كاپيتولاسيون » است كه
همچون سرطان در همه شئون ملّت مبتلای به آن چنگ می اندازد و حاكميت صاحب سلطه را
در همه ابعاد و سطوح گسترش داده و تحكيم می بخشد، بلكه در حقيقت صاحب اين امتياز
حاكم به معنی واقعی بر كشور و ملّت امتياز دهنده است.

كاپيتولاسيون چيست؟

كاپيتولاسيون يعنی‌ قضاوت كنسولی كه اتباع
كشور صاحب اين امتياز را از مشمول قوانين جزائی ومدنی استثناء می‌كند و نخستين
اثرش بی اعتبار نمودن مكانيزم قضائی كشور امتياز دهنده است خصوصاً قوانين كيفری‌
كه اجراء آن شاخصه̾ حاكميت است و در پرتو اين امتياز واستخفاف، هر شارلاتان متجاوز
داخلی و خارجی می‌تواند صدها جنايت و خيانت به ملت امتياز دهنده كند و خود را تحت
الحمايت صاحب امتياز قرار دهد،‌ و روشن است كه پی‌آمد آن چه خواهد بود.

در معاهده تركمن چای كه در سال 1203 شمسی به
امضاء عباس ميرزا و ژان پاسكيدويچ فرمانده سپاه روس رسيده می خوانيم :

«… اختلافات و مرافعاتی كه ما بين اتباع
ايران و اتباع روسيه به ظهور می رسد مراجعه به محاكم ايران شده رسيدگی و صدور حكم
آن بايد در حضور مترجم سفارت ياكنسولگر‌ی به عمل آيد… هرگاه شخصی از اتباع روس
با اتباع مملكت ديگری متهم به جرمی گردد، مورد هيچ تعرّض و مزاحمت واقع نخواهد
گرديد مگر در صورتی كه شركت او در جرم مدّلل و ثابت شود و در اين صورت و نيز در
صورتی كه تبعه روس به شخصه  بجرم متهم شود،
محاكم مملكتی نبايد بدون حضور مأموری‌ از طرف سفارت يا كنسولگری، به جرم مزبور
رسيدگی‌ و حكم دهند… پس از اينكه كماهو حقّه تقصير شخص مجرم بثبوت رسيد و حكم
صادر شد مشاراليه به وزير مختار يا كاردار يا كنسول روس تسليم خواهد شد كه به
روسيه فرستاده شود و در آنجا موافق قوانين سياست شود ».

امتياز كاپيتولاسيون آمريكائی در ايران

طولی نپائيد كه به دنبال اين معاهده خفّت بار،
اسپانيا، اطريش،‌بلژيك،‌فرانسه، انگليس، آلمان و تعداد ديگری از دولتهای سلطه جو،
قضاوت كنسولی خودشان را بر مراجع سياسی وقضائی‌ ايران تحميل نمودند و رجاله های
رجال نمای اين مملكت ستمديده بودند كه در پناه اين سنگرها چه ها كه انجام ندادند ؟
! و ارتكاب خلاف قوانين و بست نشستن در سفارتخانه های بيگانگان چه بيدادها كه
نكرد؟! و بيش از يك قرن حاكميت ايران در هرج و مرج قرار گرفت كه وارث حرمزاده
استعمار، شيطان بزرگ،‌آمريكای دشمن بشر در آخر های امتداد استخفاف آنچه همه كردند
او به تنهائی مضاعف آن ها را انجام داد و برای بقای‌ خود در منطقه خليج، فرومايه
ای چون شاه را با اياديش ژاندارم منطقه گردانيد. و چون از نيروی‌ مذهبی و معنوی
بزرگترين خطر را برای‌ خود احساس می كرد در صدد فنای‌ اين نيروی الهی به دست شاه و
عمالش بر‌آمده و برای فريب دادن مردم دهقان و كارگر،‌ عناوين اصلاحات ارضی و الغای
رژيم ارباب رعيّتی و سهيم كردن كارگران در سود كارخانه ها را از حلقوم گوساله ای
كه خود ساخته بود ندا و خُوار كرد و به آن هم بسنده نكرد بلكه در سال 1343 دست به
گرفتن امتياز كاپيتولاسيون جديد زد و قانونی از مجلس گذراند كه نمايندگان از آن بی
خبر و مع الوصف تصويب كردند تا چهل هزار مستشاران نظامی و تكنسين ها‌ی‌ وابسته
واعضاء خانواده و خدمه آنها اعم از نظامی و سيويل از شمول قوانين قضائی ايران معاف
شوند كه به اين ننگ و استخفاف حتی كشورها‌ی نيمه مستعمره آفريقا هم تن در نمی
دادند.

چنانكه در آغاز اين بحث گفتيم طاغوت ها در طول
تاريخ هيچگاه توان اعمال چنين استخفافی را به ملت ها نداشتند مگر بعد از گرفتن
معيار صحيح انسانی‌ و ميزان ايمانی‌ از كف آنان،‌ و جانشين ساختن موازين شيطانی‌
به جای‌ ميزان ايمانی‌ و انسانی كه قرآن بر آن دلالت روشن داشت. اين استخفاف و
تحقير بر ملت ما نيز از اين قاعده مستثنی نبوده اگر چه در طول سال های بهره كشی
استعمار، روحانيون عظام، امناء الله تعالی‌ و خلفاء رسول الله اعلی الله تعالی
كلمتهم در مبارزه بودند و برای بيداری ملت اسلام و بازگشتشان به ميزان قرآن و
شريعت،‌دشواريهای طاقت فرسائی را متحمل شدند و قربانی ها دادند و هزار ها نقد به
بازار كائنات آوردند و شكر الله تعالی مساعيهم الجميله. اما سكّه صاحب عيار ما
حضرت امام خمينی مدّظله با منّت مخصوصی كه خداوند منّان بر او نهاد فوق العادگی
داشته و اين بقيّه سلف صالح و مفخر و قرة عيون روحانيون، آرمان و أمنيّه مشتاقان
حق را تحقّق بخشيد و قطری از جهان اسلام را بيدار كرده و قشر عظيمی از مسلمين جهان
را به « لُبّ » شان يعنی‌ قرآن و ايمان بازگشت داد وصيت « الاسلام يعلو ولا يعلی
عليه » را نه در كشورهای اسلامی فقط كه در كشور عماد كفر جهانی‌، شيطان بزرگ، بلند
ساخت آن حضرت اين رسالت الهی‌ را با همياری روحانيون عظام اولوالالباب زمان شناس و
خصوصاً طلّاب محترم جوان و همكاری دانشجويان بيدار و اساتيد معظم و اقشار ملت عزيز
وبالاخص ربّانيات اين امّت به انجام رسانده با همكاری و همياری‌ همه در تتميم و
بسط آن كوشانيد.

تكبير 
گويان عرعرزنان را می شناسند

چنانكه ادراك طول و عرض اين انقلاب مشكل است
درك عمق بركاتی‌ كه اين انقلاب بما ارزانی‌داشته است مشكلتر است. ما در حضيض چه
استخفافی بوده ايم واكنون در اوج چه عزّتی هستيم از حساب عادی بيرون است. آنهائی
كه از اقامه شعائر الله به پخش اذان در راديو قانع بودند و آنهائی كه برای بقاء
طاغوت در مسند سلطنت بدون حكومت !،و بقاءِ قوانين مشروطه دست و پا می زدند، كه هم
اكنون صلح جويند، درك عظمت اين انقلاب و ثمراتش برايشان ممتنع است. عبدالله بن عمر
ها و ابوموسی اشعری ها را چه رسد كه در مصالح عاليه اسلام دخالت كنند مگر مسلمانان
عزيز وصيّت و سفارش رسول الله صلی الله عليه وآله را فراموش كرده اند كه فرمودند :

« اذا سمعتم صياح الديكة فسلوا الله تعالی من
فضله فانّها رأت ملكاً واذا سمعتم نهيق الحمار فتعوّذوا بالله من الشيطان فانّها
رأت شيطاناً ».

« وقتی كه بانگ خروسها را شنيديد در همان
هنگام از خداوند متعال فضل او را مسئلت كنيد. زيرا خروس با ديدن فرشته شروع به
بانگ و تكبير كرده است، و وقتی كه عرعر الاغ را شنيديد پناه به خداوند متعال ببريد
زيرا الاغ با ديدن شيطان عرعر می كند » مردم ما تكبير گوها و يادآوران حقتعالی را
از عرعر زن ها و اغفالگران خوب می شناسند.