جاودانگى راه امام

‏حجه الاسلام والمسلمین اسدالله بیات

 

 

× معناى سوم عدالت

بحث ما درباره رابطه عدالت و توسعه بود، گفتیم از عدالت، معانى مختلفى کرده‏اند که دو معنا و مفهوم آن را شرح دادیم، اکنون در خصوص معناى سوّم عدالت بحث مى‏کنیم و رابطه توسعه و عدالت را با توجّه به معناى سوّم مشخص مى‏نماییم. ما مکرّر یادآورى کرده‏ایم عدالت به عنوان یک هدف و مقصود کلى از مسائلى است که نه قابل اغماض و صرف نظر کردن است و نه قابل انعطاف و کوتاه آمدن، بدین معنا ما به خاطر و حفظ حریم و مرزهاى آن مى‏توانیم از مسائل زیادى صرف نظر کنیم حتى از بسیارى آزادیهاى فردى و احوال شخصى بگذریم؛ فى المثل از مالکیت شخصى و فردى که حقى مسلم و پذیرفته شده است کوتاه بیاییم اما از عدالت هرگز، چون یک اصل ثابت و استوار و حاکم بر اصول و احکام دیگر است. از این رو مسأله‏اى که مطرح است این است که نقش این اصل اساسى (یعنى عدالت) در توسعه (به معناى وسیع آن) چگونه است؟ یعنى اگر در برنامه‏هاى مربوط به توسعه و در سیاستهاى خرد و کلان و در تار و پود مواد و تبصره‏ها عدالت، حاکم باشد چه چیزهایى منعکس و چه چیزهایى کنار گذاشته خواهد شد، از چه چیزهایى حمایت و از چه چیزهایى حمایت نخواهد شد و چه معیارهایى به صورت درشت و چشمگیر آشکار خواهد گشت و چه معیارهایى مهر باطل خواهد خورد. آن گاه معلوم خواهد اگر نظام، دنبال آن است به توسعه برسد و از حیث نیروى انسانى، فرهنگى و صنعت و تکنولوژى داراى توسعه باشد بدون درنظر گرفتن عدالت امکان پذیر نمى‏باشد.

اما عدالت به معناى سوّم آن، این است: إعطاء کلّ ذى حقٍ حقّه. انسان هر صاحب حقى را راضى کرده و حق را به صاحب آن اعطاء کند، به عبارت دیگر، هر موجودى که ذى حق است به حق خود برسد و بین حق و صاحب حق، مانعى ایجاد نشود.

اگر مراد از عدالت این باشد – که واقعاً هم هست – و به عنوان یک اصل ثابت و تغییر ناپذیر پذیرفته شده باشد و نظام اسلامى هم آن را مورد حمایت جدّى قرار دهد و سیاستهاى کلان کشور بر محور چنین امرى دور بزند، دولت اسلامى در حقیقت رسالت اصلى و تعهّدى که خواهد داشت این خواهد بود که از مرزهاى عدالت حراست کند و در جامعه شرایطى به وجود آورد که افراد، به آسانى و سهولت به حقوق خود برسند. در این صورت است که زمامداران، خوشحال مى‏گردند، چنان که امام على(ع) در عهدنامه مالک اشتر مى‏فرماید:

“مالک فرماندهان نیروهاى مسلح را از کسانى برگزین که از حیث یارى از فداکارترین آنان باشند و از کسانى باشند براى بازماندگان و افرادى که پشت جبهه قرار دارند از زنان و فرزندان و دیگر آنچه که در توان دارند در اختیار بازماندگان بگذارند و از همه بیشتر به آنان برسند تا با فکرى آسوده و اراده مصمّم و بدون دغدغه در جهاد با دشمن وارد شوند شما اگر به آنان مهر بورزید و محبت کنید آنان نیز به شما محبّت خواهند کرد و بهترین چیزى که باعث خوشحالى و روشنى چشم رهبران و زمامداران مى‏شود و آنان را شاد مى‏گرداند این است که عدالت در کشور پابرجا و مستحکم پیاده شود و مردم همدیگر را دوست بدارند و با مهر و مودت رفتار کنند، و مودت مردم بى‏سبب تحقق پیدا نمى‏کند و آثار آن در میان ظاهر نمى‏شود مگر سینه‏هاى ایشان سلامت پیدا کرده و از حقدها و کینه‏ها و حسادتها پاک گردد”.۱

آرى نزد على(ع) که خود میزان عدالت و عدالت مجسم است – عدالت این قدر مهم و تعیین کننده معرفى شده است که ترجیح و انتخاب نیروها و دادن مسؤولیت به آنان وقتى درست و صحیح است که از مصادیق عدالت باشد و چون عدالت، به معناى دادن حق به صاحبان آن است کسانى که از فداکارترین انسانها هستند و براى توجه به خانواده‏ها و پشت جبهه‏اى‏ها از همه حساس‏تر و پرتلاش‏ترند براى مسؤولیتهاى فرماندهى، ذى حق‏ترند و ترجیح دیگران بر آنان و دادن مسؤولیت به کسانى که این ویژگیها را ندارند از مصادیق ظلم و جور است.

باز در همین باره مولى(ع) در یکى از نامه‏هایش مى‏فرماید:

“اما بعد، اگر والى و زمامدار طبق هواهاى نفسانى و اراده شخصى عمل کند و روى میزان و عدالت حرکت نکند و تصمیم‏هاى شخصى و خودسرانه بگیرد، این کار، وى را از اجراى عدالت در اکثر امور باز مى‏دارد پس با مردم در ارتباط با حقوقشان یکسان عمل کنید چون این مقتضاى عدالت است و اگر چنین نباشد و مردم در برابر حق بطور مساوى مورد برخورد قرار نگیرند جور و تسم است و جور نمى‏تواند جایگزین عدالت شود و آن را جبران کند.”۲

معنى این سخن این است که عدالت یک اصل کلى و عمومى است و همه باید از آن بهره‏مند باشند و آنچه که در برابر آن قرار دارد جور است و هیچ جورى نمى‏تواند جایگزین عدالت شود و آثار آن را جبران نماید. بنابر این اگر در جامعه افراد آن بتوانند با کمال سادگى و آسانى به حق خود برسند و با اطمینان خاطر چنین شرایط امنى را احساس کردند گوشه‏اى از عدالت به این معنا را خواهند یافت و آثار عدالت را مشاهده خواهند کرد و در چنین اجتماعى هم دست اندرکاران نسبت به مردم مهربان و دلسوز و عطوف خواهند بود و هم مردم نسبت به آنان احساس عاطفه و علاقه خواهند کرد و دلها به هم نزدیک خواهد شد. امروز که مع‏الأسف عکس این معنا دیده مى‏شود و به تدریج مردم از دست اندرکاران فاصله مى‏گیرند و آن علاقه قبلى که در زمان انقلاب مشاهده مى‏شد در حال کاسته شدن و فروکش کردن است و در رفت و آمدهاى عادى و معمولى در خرید و اتوبوسها و امثال ذلک این فاصله و بى‏علاقگى خود را آشکار مى‏نماید اگر چه عوامل فراوانى دارد و نباید از مجموعه آنها چشم پوشید و تنگ نظرانه با مسأله برخورد کرد و یک طرفه به قاضى رفت اما در میان همه آن عوامل و اسباب عمده‏ترین آنها همان است که عدالت به معناى “اعطاء ذى حقٍ حقه” کمتر شده است. این که در نظام اسلامى بر برادرى و برابرى اسلامى تأکید شده و از تبعیض و نابرابریها شدیداً جلوگیرى به عمل آمده است براى این است که تبعیض بر خلاف عدالت است و اخوّت و برادرى و برابرى اسلامى، مقتضاى عدالت.

جالت این است که امام على(ع) در منشور عدالت، از یک سو تصریح مى‏فرماید که مردم در برابر حق یکسانند و نظام اسلامى باید این حق را به طور یکسان به مردم برساند و این همان عدالت است و عدالت هم رساندن حق به صاحبان حق است و از دیگر سوى مى‏فرماید:

“از جمله حقوقى که مردم و جامعه در عهده دست‏اندرکاران دارد و مردم از این حق هم باید برخوردار باشند و والى عادل کسى است که مردم را از این حق بهره‏مند سازد خودش را باید حفظ کند و از اقدامات فردى و شخصى پرهیز نماید و تلاش کند کجیها و انحرافها و آلودگیهاى امت را با صلاح خود درست کند و آن اجر و مزدى که با این زحمت و تلاش خداى عالم به او مى‏دهد بالاتر و بیشتر از آن مصالح و منافعى است که از این طریق نصیب مردم و جامعه مى‏شود.”۳

پس اگر دست اندرکاران جامعه علاقه‏مندند کشور توسعه یابد و از نظر فرهنگى داراى متانت نفس و آرامش دل جامع و تعهد و مسؤولیت‏آور باشند و باید حق به صاحب آن برسد و صاحب حق از تضییع حقوق خود دلهره نداشته باشد، و بعد از نظر اقتصادى داراى درآمد سالم و خود اتّکا و مطمئن باشند و میان هزینه‏ها و درآمدها تناسب حفظ شده باشد و مردم اکثراً زیر فقر و در مرز فقر زندگى نکنند و جامعه به دو قطب آسیب پذیر و مرفه، تقسیم نگردد، باید عدالت حاکم شود. امروز یکى از نگرانیهاى اساسى در جامعه اسلامى، عدم ثبات اقتصادى است و دولت با همه تلاشهایى که تاکنون انجام داده نتوانسته این نگرانى را از اذهان پاک کند، و اگر وضع به همین منوال ادامه یابد ضربات خطرناکترى را وارد خواهد ساخت. در این وضعیت سیاستهاى اقتصادى، قابل تضمین نیست و حتى صاحبان سرمایه مشروع از آینده نزدیک بى‏خبرند و به همین دلیل حاضر نیستند سرمایه‏گذارى کنند، آنان مطمئن نیستند که آیا فراد بخش‏نامه‏ها و آیین‏نامه‏هاى دولت و بانک مرکزى به قوت خود باقى مى‏ماند ویا خیر. کسانى که با الف باى مسائل اقتصادى آشنایى دارند مى‏دانند که امنیّت اقتصادى عناصر زیادى را مى‏طلبد اما عناصر اصلى و محورى آن، “ثبات اقتصادى” است، بى‏ثباتى قیمتها و نرخها و مقررات – بالخصوص مقررات پیچده و مناقض” هم گرفتاریهاى زیادى براى جامعه و نظام به بار آورده و خواهد آورد.

همه و همه این گرفتاریها براى این است که هم عدالت درک نشده است و مفسّران عدالت بیراهه رفته و مى‏روند، و هم اجرا نمى‏شود اگر مطرح کند این مطالب و سخنان که آورده شد بصورت کلى درست و همه آنها را در همان قالب آرمانى و شعار قبول دارند بحث در آن مرحله نیست بحث در مرحله اجراء و پیاده شدن است این جاست که مسائل رنگ دیگرى به خود مى‏گیرد و عدالت اجرا شده با عدالت القایى به صورت شعار متفاوت مى‏شود. انقلابیون قبل از پیروزى و دوران پیروزى پس از آن که به پیروزى رسیدند و حکومت و اداره نظام را به دست گرفته عوض مى‏شوند و رنگ تغییر مى‏دهند و خیلى از تحلیلها جا به جا مى‏گردند و معمولاً اکثر واژه‏ها معنا و مفهوم دیگرى پیدا مى‏کند و معیارها و ارزشها تغییر پیدا کرده و حتى انسانها عوض مى‏شوند مگر کسانى که خداى عالم در سایه تقواى زیاد، آنان را مصون و محفوظ نگهداشته و جلو طغیان و تباهیهایشان را گرفته است و در همان روحیّات دوران انقلاب و قبل از رسیدن به مراحل حاکمیت حفظ نموده است.

بنابراین در فرهنگ اسلامى و معارف الهى، عدالت به هر معنا که گرفته شود، خصوصاً اگر به معناى دوّم و سوم اطلاق گردد، پشتوانه دوام و بقاى احکام و دستورالعملهاى هماهنگ با آن است و این معنا در تمام مراحل انقلاب و پس از آن و دوران بازسازى، الزامى و حتمى است و اساساً مشروعیت نظام اسلامى در گرو تأمین عدالت است و اگر روند مدیریت کشور و نظام، روند عادلانه و عدالت خواهانه نباشد مشروعیت آن مورد تردید قرار مى‏گیرد.

پس به تناسب مطالبى که در وصیت نامه سیاسى – الهى، حضرت امام آمده است، نظر ایشان را درباره اقتصادى اسلامى، طى چند مقاله به طور فشرده توضیح دادیم، در این مباحث، بر عدالت و شیوه‏هاى اجرایى آن تأکید کردیم و نتیجه گرفتیم که در اسلام، استراتژى، عدالت است و اگر منظور از توسعه، فقط پیشرفت اقتصادى باشد در خیلى از زوایا با عدالت تنافى پیدا کرده تضاد مى‏یابد. و اگر مراد از توسعه، معناى عام و وسیع آن باشد تأمین آن وقتى امکان پذیر است که عدالت به عنوان استراتژى در قانونگذارى و سیاست گذارى و فرهنگ و خلاصه در مراحل گوناگون یک نظام مطرح گردد.

مسؤولان رده بالاى نظام موظفند براى این که بهترین اسوه و الگو باشند، زندگى مادى خود را در سطح پایین‏ترین و کم درآمدترین اقشار جامعه تنظیم نمایند و ساده و بى‏آلایش زندگى کنند. و از حیث پوشاک و خوراک و مسکن از کمترین امکانات، بیشترین استفاده و بهره‏بردارى را به نفع امت اسلامى به عمل آورند و در کارهاى کلیدى از سالمترین، و ایثارگرترین و دلسوزترین افراد جامعه استفاده کنند، و در برنامه ریزیها و حمایتها و سرمایه گذاریها اولویت را به اکثریت افراد جامعه دهند و در میدان عمل و زندگى مبلّغ و مروّج زهد و وارستگى شوند و با گارد و محافظ، خود را از مردم جدا ننمایند که اگر چنین شد، ذهنیّت عامّه نسبت به مدیران جامعه تاریک و مبهم مى‏گردد و محیط براى پذیرفتن هر نوع جوّسازى و شایعه پراکنى و بالأخره زیر سؤال قرار گرفتن رهبران نظام، آماده مى‏شود و موقعیت براى سوء استفاده شخص، مساعد مى‏گردد و نظام به تدریج پشتوانه مردمى خود را از دست مى‏دهد و تا آن جا کشانده شود که اصل نظام مشروعیت خود را، که از حمایت مردمى کسب کرده است و با حمایت، قابلیت اجرایى یافته است، از دست داده و یک نظام غیر مردمى و غیر قانونى و در واقع غیر مشروغ جلوه مى‏نماید.

امیدوارم این مباحث، تذکارى باشد براى کسانى که در پستهاى کلیدى نظام قرار دارند و در هدایت آن و اجراى بدنه تصمیم مى‏گیرند آنان باید همیشه از خداى بزرگ استمداد کنند و از روحیه بلند و فداکارانه مردم بزرگ و ایثارگر مدد بخواهند و شرایط را براى بهتر کردن اوضاع اجتماعى و فرهنگى و اجراى عدالت اسلامى در ابعاد وسیع و گسترده بیشتر فراهم کنند و الگوى خوبى براى آزادیخواهان و عدالت جویان عالم باشند. و اسلام را که یگانه تضمین کننده فضایل عالیه انسانى و عدالت واقعى است به طور شایسته و مطلوب پیاده کرده و به مرحله اجرا درآورند و با اجراى عدالت اسلامى زمینه‏هاى انحرافات فکرى و گرایشهاى التقاطى و منحرف را براى همیشه از بین ببرند و امت اسلام را از انوار مکتب اسلام بهره‏مند سازند.

 

پاورقیها:

۱- نهج البلاغه صبحى صالح، نامه ۵۳، ص۴۳۳٫

۲- همان، نامه ۵۹، ص۴۴۹٫

۳- همان، نامه ۵۹، ص۴۴۹٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *