آیت الله محمد تقى مصباح یزدى
بسم الله الرحمن الرحیم: “یا ایّها الانسان انّک کادح إلى ربّک کدحاً فملاقیه”.(انشقاق/ ۶)
ریشه اشتباهات و تنزّلات روحى و معنوى انسان از غفلت است. اگر آدمى به آنچه مىبایست توجّه مىکرد و از آنچه مىبایست قطع توجه کند مىبرید، سقوط نمىکرد. قرآن کریم خاسرین و کسانى که حیات خود را به باد دادهاند و به هلاکت ابدى مبتلا شدهاند با “اولئک هم الغافلون” توصیف مىکند. منشأ خسران غفلت است.
توجه به سیر تکوینى و جبرى انسان
لازمترین چیزى که مىبایست به آن توجّه کنیم، این است که این حیاتمان سفر است. این نشئهاى را که ترک مىکنیم و با آن آشنا هستیم داراى خاصیت حرکت و سیر است. ثبات و بقاء از ماهیّت این نشئه به دور است، بخواهیم یا نخواهیم در حال حرکتیم و ما را مىبرند. این مرکب یک لحظه هم توقّف نمىکند. به تعبیر امیرالمؤمنین – صلوات الله علیه – ما را بر مرکب لیل و نهار زمان، سوار کردهاند و با شتاب به پیش مىرود. این حرکتى است تکوینى و چیزى است که خود به خود انجام مىگیرد: “یا ایّها الانسان انّک کادح الى ربّک کدحاً فملاقیه” منتهاى این سیر و مقصد این سیر هم الله تبارک و تعالى است، در دارى که اسمش “دارالخلد” و “دارالآخره” است، در مقابل این دارى که دار مجاز و دار عبور است. در ظرفى که اسمش “یوم القیامه”، “یوم التّلاقى”، “یوم اللقاء” و “یوم الآخره” است. پس در چنین مقصدى خواه ناخواه در حرکتیم. اگر به اصل حرکتمان توجّه داشته باشیم و از این معنا غافل نشویم اوّلین نتیجه آن این است که قدر عمر خود را مىدانیم و آن را بیهوده به باد نمىدهیم. مىدانیم که این لحظات در گذر است و دیگر بر نمىگردد. یک لحظه آن هم که گذشت دیگر بر نمىگردد. کسانى که از این معنا غافلند، درصدد بر مىآیند که این گذر عمر را نفهمند. اگر مىبینید که مردم دنیا دنبال سرگرمىهاى بیهودهاند براى همان غفلت است.
ما اگر بخواهیم غافل نباشیم باید قدر لحظات عمرمان را بدانیم و نگذاریم بیهوده بگذرند، نه این که خود را به چیزى سرگرم کنیم که نفهمیم چگونه گذشت. تعبیر دقیقتر این است که مردم دنیا از خودشان سیرند، نمىخواهند به خود بیندیشند، و به حقیقت خود توجّه کنند، بلکه توجّه خود را به چیزهاى دیگرى معطوف مىکنند، به صورتى که سرگرم شوند، و خود را فراموش کنند. حالا چرا انسان این چنین مىشود، جاى بحث زیاد دارد. اجمال مطلب این است که “نسوا الله فأنسیهم أنفسهم” به آن کسى که باید توجه کنند توجه نکردند، لذا به این آفت مبتلا شدند. اگر در جایى، و یا لحظهاى تنها باشند وحشت مىکنند اگر در خانه خود و در اتاق و جاى گرم و راحت و آسوده باشند وحشت مىکنند. از که؟ از خود. آنقدر آلوده هستند که از خود وحشت مىکنند. نمىفهمند که چرا وحشت مىکنند، لذا، در صدد برمىآیند که کسى را پیدا کنند و با او سرگرم شوند. اگر کسى را پیدا نکردند به چیز دیگرى خود را سرگرم مىکنند. این آفتى است که انسان به آن مبتلا مىشود. چرا آدم باید از خود وحشت کند؟ چون خود را نشناخته است.
به هر حال اوّلین چیزى که باید به آن توجّه کنیم این است که این عمر در گذر است و باقى نمىماند و ما به سوى یک مقصدى که در آن جا توقّف خواهیم کرد روانیم و در آن جا خواهیم ماند.
نتایج توجّه به سیر تکوینى
اگر به این مطلب توجّه کردیم اوّلین اثر آن این است که قدر عمر خود را مىدانیم و آن را راحت به باد نمىدهیم و ارزان نمىفروشیم. دوّم این که سرنوشت ابدى ما مرهون همین عمر گذرا است. آن جایى که هرگز از آن خارج نمىشویم و گذرى ندارد. لازمهاش بقاو ابدیّت است. سرنوشتِ آن جا را در همین لحظات گذراى این جهانى باید تعیین کرد. اگر آن جا سعادتى هست، ابدى است و با هیچ مقیاسى قابل اندازهگیرى نیست. آن را باید با همین لحظات کوتاهى که در این جهان در اختیار ماست به دست بیاوریم.
بنابراین ارزش این عمر، ارزش آن نتیجه بىنهایتى است که بر آن مترتّب مىشود. درست است که گذرا و کوتاه است، امّا با همین لحظات کوتاه است که مىبایست آن سعادت ابدى را تهیّه کرد. و اگر کوتاهى کنیم با همین لحظات گذرا، شقاوت ابدى براى ما تثبیت خواهد شد. پس نه تنها دیگر از خود فرار نمىکنیم و به چیزهاى دیگر سرگرم نمىشویم که گذر عمر را نفهمیم، بلکه درصدد بر مىآییم که از هر لحظه عمر حدّاکثر استفاده را ببریم.
اما این که راهاستفاده بهتر چیست، تابع معرفت و علمى است که کسب مىکنیم و بفهمیم که در هر لحظهاى چه وظیفهاى داریم و خدااز ما چه مىخواهد و این جاست که علم ارزش پیدا مىکند. مخصوصاً علم دین و علم فقه. تا وظیفه خود را بفهمیم و بدانیم در هر لحظه چه باید کرد و کلاه بر سرمان نرود. به کار کم ارزشى مشغول نشویم که کارهاى ارزشمندتر از دستمان برود و روزى پشیمان شویم و حسرت بخوریم که اى کاش فلان لحظه را در فلان کار صرف نمىکردم، اى کاش به فلان سخن گوش نمىدادم، اى کاش به فلان منظره نگاه نمىکردم. هر قدر آدم بهتر بداند که چه باید بکند اگر درصدد باشد و تصمیم داشته باشد مىتواند انجام بدهد.
پس توجّه به این که این عمر، سازنده سعادت و یا شقاوت ابدى ماست باعث مىشود که قدر این عمر را بهتر بدانیم و سعى کنیم که حداکثر استفاده را از آن ببریم و به استفادههاى کم قانع نشویم. چون قطعاً روزى پشیمان خواهیم شد. حتّى اگر به کارهاى مباح هم مشغول شویم روزى پشیمانخواهیم شد، چون تفاوت بسیارى بین کار مباح و کار مستحب و واجب، در تأثیرى که در سعادت ما دارد، هست. آن جا مىفهمیم که چه ضررهایى کردهایم، چقدر اشتباه کردیم. دل به چیزهایى خوش کردیم که هیچ ارزشى نداشت. اگر واقعاً چیزى مباح باشد و هیچ عنوان مرجّحى بر او عارض نشود در نهایت عمرى دادهایم و هیچ چیز تحویل نگرفتهایم. آیا این ضرر نیست؟ هر لحظهاى را که به کار مباح و حلال پرداخته باشیم تازه ضرر کردهایم و خسارت دیدهایم و سرمایه را باختهایم؛ بدهکار نشدهایم اما چیزى هم به چنگ نیاوردهایم.
گوهر همه این توجّهات، توجّه به الله تبارک و تعالى است بر حَسَب تعبیرى که در آیات شریفه آمده است: “و ان الى ربّک منتهاها”(نازعات/۴۴)، “انّ الى ربّک الرجعى”(علق/ ۸)، “الا الى الله تصیر الأمور” (شورى/۵۳) آیاتى که لحنش این است که پایان کار ما رجوع الىالله است. با این دید که ما خود را در سفر مىبینیم او مقصد ما مىشود. گو این که “هو الأوّل والآخر والظاهر والباطن” این آن دیدى است که او را آخر مىبینیم. ما این سیر جبرى و تکوینى را به سوى این مقصد داریم.
توجه به سیر اختیارى انسان
از توجه به سیر تکوینى و جبرى انسان و نتایج آن سخن گفتیم، اما باید توجه کنیم که انسان، یک سیر اختیارى هم دارد. اگر به مسافر بودن خود و نیز مقصد خویش، که الله است، توجه کنیم آن گاه یک سیر اختیارى را شروع مىکنیم که مرکب آن زمان نیست، آن سیرى است در قلب و در اختیار شما. هر وقت مىخواهید حرکت مىکنید و هر وقت مىخواهید مىایستید و هر وقت مىخواهید عقب گرد مىکنید. آن یک سیر عجیبى است. اختیار آن هم دست خودتان است که دل را متوجّه کدام طرف کنید. خداى متعال آن چنان قدرتى به انسان عطا کرده که بتواند فوراً مسیر آن را عوض کند. یک حرکتى است سریع که مىتواند به سوى بالا برود یا با سرعت خود را از قلّه کوه به انتهاى درّه پَرت نماید، هر دو در اختیار اوست، عروج کند یا سقوط. این سیر در اختیار او است. تعیین جهت آن هم در اختیار خودِ انسان است. تعیین جهت آن سیرِ تکوینى به دست ما نبود بلکه ما را جبراً به سوى مقصدى که مىبایست رفت، مىبردند، اما این سیر به اختیار ماست دل با اختیار ما حرکت مىکند به کدام طرف، الى الله یا الى الشیطان. چه قدر زمان مىخواهد، بسته به همّت است. سرعت این سیر بستگى به چه دارد؟ به شدّت توجّه. البته در ابتدا براى همه، سرعت بخشیدن به این سیر میسّر نیست. وقتى هم آدم آلوده به حجابها شود، زود تغییر جهت برایش میسّر نمىشود. براى او مشکلات پیش مىآید. ولى به هر حال هر کسى کم یا زیاد مىتواند به سیر خود سرعت ببخشد یا تغییر جهت بدهد از بالا به پایین یا از پایین به بالا، آرام حرکت کند یا سریع. این صددرصد تابع زمان نیست. ممکن است کسانى در لحظهاى آن قدر سیر کنند که کسان دیگرى سالها نتوانند یا نخواهند، یا در یک لحظه آن قدر ممکن است سقوط کنند که براى همه کس آن جور سرعت سقوط میسّر نباشد. همه یک جور نمىتوانند سقوط کنند. کسى که یک پله رفته بالا، وقتى سقوط مىکند به اندازه یک پله سقوط مىکند. اما آنهایى که به اوج رسیدهاند ممکن است در یک لحظه از همان اوج به ته درّه سقوط کنند، لذا، خطر براى آنها بیشتر است.
شدّتِ ذکر و توجّه
پس اگر ما توجّه کنیم مىتوانیم از لحظات عمر خود و از حرکت ضرورى و جبرى خود براى حرکت اختیارى خود استفاده کنیم براى این که دل را هرچه بیشتر متوجّه خدا کنیم. یک وقت مسئله کثرت و کمیّت در توجّه مطرح است مخصوصاً در اذکار لفظى؛ مثلاً کسى یک مرتبه تسبیح مىگوید و کس دیگرى صد مرتبه. اما گاهى در توجّهات قلب، تنها کمیّت مطرح نیست، آنچه مهمتر است کیفیّت و شدّت و ضعف است: “اذکروا الله کذکرکم آباءکم أو اشدّ ذکراً”(بقره/۲۰۰)
“واذکروا الله کثیراً”(جمعه/۱۰)
ذکر یک مطلب است، اشدّ ذکراً مطلب دیگرى است. در امور عادى گاهى آدم توجّهاش به یک شىء معطوف مىشود امّا یک توجه سطحى است و در عمق دلش اثر نمىگذارد زود هم قابل تغییر و انصراف است. فرض کنید در حال مطالعه هستید که بچه صدایتان مىکند، شما به او جواب مىدهید: بله، چون حواستان جمع مطالعه است توجّه کردهاید، صداى او را شنیدهاید، جوابى هم دادهاید، اما توجّه خیلى سطحى بود. گاهى آن چنان توجّه عمیق است که آدم را به کلّى از همه چیز دیگر غافل مىکند اگر داد هم بزند متوجّه نمىشود. آن شدّت توجه است. هنر انسان این است که بتواند توجّه شدید به خدا پیدا کند. البته همان توجّه ضعیف هم براى مثل بنده خیلى خوب است، خیلى هنر است. اگر همان هم ادامه داشته باشد، خیلى ارزش دارد. ولى باید سعى کنیم که توجّه شدّت داشته باشد. عمق داشته باشد، تنها یک توجّه سطحى نباشد. البته عموم مردم غیر از اولیا، که ما از حالشان درست خبر نداریم و نباید هم توقّع و انتظار داشته باشیم که درست مقام آنها را درک کنیم، اینجور هستند که در همه حالات نمىتوانند توجّه عمیق داشته باشند. اگر بخواهند توجّه عمیقى به آنچه مىبایست پیدا کنند از کارهاى دیگر باز مىمانند و اگر دو رکعت نماز بخوانیم و هزار زحمت بکشیم، آخر آن توجّه حاصل نمىشود و به فرض این که لحظهاى چنین توجهى برایمان حاصل مىشود، از کارهاى دیگر ما را باز مىدارد. پس چه کنیم که در این حرکت ضرر نکنیم. خداى متعال برنامهاى براى انسان قرار داده که در شبانه روز لحظاتى را به این توجّهات اختصاص دهد. و خود را از همه چیز منصرف کند. اگر بتوانیم این کار را بکنیم و قدر این نعمت خدا را بدانیم که ما را راهنمایى کرده که چگونه در شبانه روز اوقات خود را تنظیم کنیم و چه کنیم تا توجّهمان به جانب او معطوف شود و قدر این نعمت خدا و راهنمایى او را بدانیم خداى متعال از لطف خود توفیق توجهات بیشتر به ما مرحمت مىکند. برخى از اولیاى خدا، هستند که البته ما آنها را نمىشناسیم و عقلمان هم نمىرسد ولى خزانه خدا خالى نیست خدا دوستانى داشته و دارد که اگر عامل غفلتى برایشان پیش بیاید، خدا نمىگذارد که آنها غافل شوند. نمونه آن را عرض مىکنم:
در مورد حضرت یوسف – على نبیّنا و آله علیه السلام – که آن شرایط عجیب براى او پیش آمد که هر غیر معصومى باشد در آن شرایط به دام غفلت و دام شیطان مىافتد، مىفرماید: “ولقد همّت به وهمّ بها لولا ان رأى برهان ربّه” (یوسف/۲۴) نمىدانیم برهان ربّ چیست، امّا مىدانیم که خدا چیزى به او ارائه و نشان داد.
خدا تکلیف واجبترى براى انسان معیّن کرده که در هیچ حالى ساقط نمىشود. اگر راست مىگوییم در آن لحظات سعى کنیم به خدا توجّه داشته باشیم. هر چه تحصیل علم برایمان واجب باشد نماز واجب از دوشمان برداشته نمىشود. اگر در جبهه جنگ هم باشیم، هرقدر اوضاع حادّ باشد، نماز ساقط نمىشود و به شکلى که ممکن است باید نماز را خواند. سعى کنیم از این فرصت نماز درست استفاده کنیم. نماز راشوخى نگیریم، بقیه کار پیش کش. باید سعى کنیم این چند لحظهاى را که در حال نماز واجب هستیم دلمان را از آنچه نباید در او باشد خالى کنیم و متوجّه کنیم به آن جایى که مىبایست متوجّه باشد. باید تصمیم بگیریم که هر کس به هر اندازهاى که مىتواند این کار را بکند. البته کسانى که مثل بنده باشند طاقت این که نماز خود را کاملاً با حضور قلب بخوانند، با قیاس به نفس که مىکنم، نمىتوانند داشته باشند و کار مشکلى است، ولى اقلاً سعى کنیم لحظات بیشترى از نماز را با حضور قلب باشیم، از قبل خود را آماده کنیم که در وقت نماز به کار دیگرى نپردازیم.
خلاصه
حاصل سخن این که خود و شما را توصیه کنم به این که سعى کنیم به مقام مقدّس الهى به هر اندازهاى که برایمان میسور است، پیدا کنیم. این که تنها اسمى از اسماى لفظى خدا را در ذهنمان بگذرانیم، توجّه حقیقى نیست. البته همین هم خوب است و سعى کنیم که آن را از دست ندهیم ولى باید دل متوجّه خدا باشد. سیر الىالله، سیر با زبان و با دست و پا نیست، بلکه با دل و قلب است، اگر اعمال دست و پا و زبان هم در او مؤثر باشد از آن جهتى است که مشتمل بر نیّت و با توجّه قلبى است. اصلِ سیر براى دل است. خدا در اعماق آسمانها نیست که با سفینه فضاپیما به طرف او برویم، در اعماق دریاها هم نیست که با زیردریایى به طرف او برویم. خدا همه جا هست: “اینما تولّوا فثمّ وجه الله”. عمده این است که دل را به کدام طرف متوجّه کنیم. اگر بخواهیم هر جا و در هر حالى هستیم در حضور خداییم. مىدانید که در پستترین جاها و در حیوانىترین حالها، در شرع مقدس اسلام، تأکید شده که به یاد خدا باشید. کثیفترین جاها را که شما فرض کنید از آداب آن جا بسمالله گفتن و دعا خواندن است. در حیوانىترین حالات، از آداب آن ذکر خدا است. ذکر خدا در هیچ جا عیب نیست. امّا سعى کنیم به اذکار لفظى اکتفا نکنیم. آنچه مهم است این است که دل متوجّه او باشد. انسانیّت انسان، شعور و آگاهى او است. آن وقتى ما در حرکت سریعتر هستیم که این توجّه قلبى در ما شدیدتر است. اگر توجّهمان به سوى خدا باشد هر قدر توجّه شدیدتر باشد سرعت سیر بیشتر است و بیشتر به پیش مىرویم. زمان و کمّیت دخالت زیادى ندارد. عمده این است که توجه عمیق داشته باشیم.
از جمله دامهاى بزرگ شیطان این است که کارى مىکنیم و مغرور شویم فریب کمّیتها را نخوریم و از کیفیّتها باز نمانیم. تازه آنهایى که از دام شیطان رهایى پیدا کردهاند و کارشان ریایى نیست و عبادت خالص هم انجام مىدهند؛ مثلاً از شب تا صبح شب زندهدارى کردهاند، در صورتى این شب زندهدارى باارزش است کهتوأم با توجّه باشد، اگر غفلت آمیز باشد خواب از آن بهتر است، چون حرکت حقیقى، حرکت آگاهانه است و آن چیزى است که انسانیت انسان به آن بستگى دارد، درک انسان و شعور او است وگرنه مسئله زمان زیاد مطرح نیست. البته اگر آن درک طولانى باشد طبعاً خیلى بهتر است. سعى کنیم توجّه ما عمق پیدا کند. آنچه مانع از عمق یافتن این توجّه است، دلبستگى به این دنیاست؛ یعنى کششهایى که به طرف پایین در ما به وجود مىآید. اگر آن وقت به خدا هم توجّه کنیم، سطحى خواهد بود و این چیزى است که خداى متعال در وصف منافقین مىفرماید: “ولا یأتون الصلاه الاّ و هم کسالى” (توبه / ۵۴)، “یراءون الناس و لایذکرون الله الاّ قلیلاً” (نساء / ۱۴۲)
جا دارد خود را بیازماییم و ببینیم که ایمان ما چه اندازه عمق دارد، آلوده با نفاق است یا نه؟ یکى از معیارها همین آیه است. یکى از علائم نفاق این است که نماز را با کسالت، بىحالى، بىتوجّهى و سرسرى مىخواند، و توجه دل در نماز کم است: “لایذکرون الله الاّ قلیلاً” (نساء/۱۴۲)