۷۸ / ۲ /۲۳
ضمن معرفى خود بفرمائید چه نسبتى با شهید دارید؟
– بسم الله الرحمن الرحیم ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریّاتنا قره اعین واجعلنا للمتّقین اماماً
با سلام به پیشگاه حضرت ولى عصر(عج) و با درود به نایب برحقّش حضرت آیه الله خامنهاى.
بنده لاله افتخارى هستم فرزند شهید محمد حسین افتخارى و همسر شهید محمد على عامریان.
از سابقه تحصیلى خود در زمان رژیم منحوس پهلوى و پس از انقلاب شکوهمند اسلامى بگوئید:
– بنده در زمان طاغوت در شهرستان شاهرود در خانودهاى مذهبى و اهل علم متولّد شدم و در همانجا به تحصیل علم پرداختم ولى بیشتر از دوره ابتدائى نتوانستم در آموزشگاههاى شهر خودمان شرکت کنم و با اینکه رتبه اول را به دست آورده بودم ولى به علت نامناسب بودن فضاى آموزشى مجبور به ترک تحصیل شدم مادرم فرمودند: اگر مىتوانید رعایت اصول دینى و حفظ حجاب نمائید بروید و در همین مدارس درس بخوانید فقط باید در مقابل خداوند جواب داشته باشید و اختیار ادامه تحصیل را به خودم واگذار کردند، ولى خودم هرچه فکر کردم دیدم باید رضاى خدا را به دست آورم و چون در مدارس آن زمان خیلى سختگیرى مىکردند و با اسلام مخالفت مىشد بنابراین تصمیم گرفتم تحصیلات کلاسیک را رها کنم و نزد مادربزرگوارم که به تدریس علوم حوزوى براى خانمها مشغول بود ادامه تحصیل دهم. مادرم در حال حاضر در حسینیهاى که به نام شهید افتخارى نامگذارى شده و پدر شهیدم آن را بنا و اداره مىکرد، مشغول تبلیغ و تدریس هستند. در این حسینیه به امور فرهنگى فرزندان شهدا از سالهاى اول انقلاب توسط پدر و مادرم پرداخته مىشد و هنوز هم ادامه دارد در سن ۱۶ سالگى به راهنمایى پدر و مادرم در حوزه علمیه سمنان به تدریس و حتى اداره آنجا مشغول شدم پس از چند ماه بر اثر مزاحمتها و اشکالتراشىهاى ساواک مجبور به بازگشت به شهر خودم شدم و یک سال قبل از انقلاب با همسرم ازدواج کردم و در زمان ازدواج هم شرط کردم که در صورت ایجاد شرایط مناسب تحصیل، اجازه ادامه تحصیل داشته باشم که خوشبختانه این شرط توسط خانواده همسرم پذیرفته و استقبال شد. در اوائل انقلاب هم به دلیل کوچکى فرزندان موفق به ادامه تحصیل نشدم چرا که براى من از همه چیز مهمتر تربیت صحیح فرزندان بود و هر موقع که احساس مىکردم و مىکنم که فرزندان نیاز به توجه بیشتر دارند مهمترین کارهاى خود را از جمله درس خواندن را تعطیل مىکنم.
بالاخره در سال ۶۸ موفق شدم در دوره متوسطه فارغ التحصیل شوم و در همان سال نیز در کنکور شرکت کردم و در رشته الهیات در شهر مشهد پذیرفته شدم (رتبه سوم رشته علوم انسانى سهمیه شاهد) و عملاً از سال ۶۹ این دوره را شروع و در سال ۷۳۵ با معدّل بالاى نوزده فارغ التحصیل شدم و رتبه اول کلیه گرایشهاى رشته الهیات را به دست آوردم و در همین سال براى کارشناسى ارشد شرکت کردم و بحمدالله بدون استفاده از سهمیه، رتبه اول علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران و تربیت مدرس را به دست آوردم. این دوره را هم در سه ترم فشرده با معدل بالاى ۱۹ به اتمام رساندم و در سال ۷۵ در دوره دکتراى همین رشته شرکت کردم و با رتبه اول قبول و در حال حاضر ترم پنجم این دوره را مىگذرانم و بحمدالله معدل همه این ترمها بالاى ۱۹ است.
پایان نامه دوره کارشناسى ارشد با عنوان “مفردات غریب القرآن” پایان نامه برگزیده اولین نمایشگاه دستاوردهاى علمى پژوهشى دانشجویان ممتاز بسیجى سراسر کشور شد.
در سالهاى ۷۵ و ۷۶ و ۷۷ در پنجمین و ششمین و هفتمین مجمع سراسرى طلاب و دانشجویان ممتاز شاهد و ایثارگر به عنوان دانشجوى برتر انتخاب شدم.
همچنین در سال ۷۵ به عنوان دانشجوى نمونه شاهد دانشگاه تهران و در سال ۷۷ به عنوان دانشجوى نمونه کشورى برگزیده و لوح تقدیر از دست ریاست محترم جمهورى دریافت کردم.
نقش قرآن را در زندگى خود چگونه ارزیابى مىکنید؟
– احساس مىکنم که انسان هرچه گم شده داشته باشد در قرآن مىتواند پیدا کند و اگر انسان قرآن را با عشق و اخلاص و ذوق بخواند فکر مىکنم همان چیزى هست که ائمه علیهمالسلام مىفرمایند که انسان وقتى با قرآن باشد هیچوقت احساس تنهایى نمىکند، احساس غربت نمىکند.
من فکر مىکنم انسان هم گم شدههایش را مىتواند در قرآن خواندن پیدا کند، به شرطى که باتوجه باشد و سعى کند زندگى خود را قرآنى کند آن طورى که خدا مىخواهد، مسلّم است هیچ کلامى بالاتر از کلام خدا و هیچ محبتى بالاتر از محبت خدا نیست بنابراین انسان با خواندن قرآن بىنیاز از دیگران مىشود.
فکر مىکنید حالا که با قرآن آشنا هستید و حتى تحصیلاتتان قرآنى است اگر چنین نبود زندگى شما چه فرقى با اکنون داشت؟
– آشنایى با قرآن و انس با قرآن براى انسان بهترین نعمت و سرمایه است اگر از نظر علمى به قرآن نزدیک نشده بودم شاید زمانهایى از زندگىام به بطالت مىگذشت که الآن بحمدالله چنین نیست.
از فرزندانتان براى خوانندگان ما بگوئید:
– ۳ فرزند پسر دارم که پسر بزرگم حسین در رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتى مشغول تحصیل هستند. فرزند دومم حسن در دوره پیش دانشگاهى مشغول هستند و فرزند کوچکم على در سال اول دبیرستان به تحصیل مشغول است که بحمدالله همگى از نظر تحصیلى موفق هستند.
من از هر سه فرزندم به خاطر تحمل زحماتى که به خاطر درس بنده داشتند تشکر مىکنم.
در مورد پدر شهیدتان کمى براى خوانندگان ما توضیح دهید:
ایشان علاوه بر واجبات، مستحبات خود را هم انجام مىدادند و از کارهاى مکروه پرهیز داشتند، شهید داروساز بود و بطور مستمر در جبههها حضور داشت. ایشان بسیار مقیّد به امر به معروف و نهى از منکر بود و سعى مىکرد این کار را با ظرافتهاى خاص خود انجام دهد تا تأثیرگذار باشد مثلاً وقتى مىدید خانمى براى خرید دارو مراجعه کرده است و حجاب مناسب ندارد، ۵۰% قیمت دارو را نمىگرفت و مىگفت این مقدار را تخفیف مىدهم تا بار دیگر که مراجعه مىکنى با حجاب کامل بیایى او همه جان و مال خود را در خدمت اسلام و مردم قرار داده بود.
پدرم در عملیات کربلاى چهار در حالى که همرزم همسرم بود به فیض عظماى شهادت نائل آمد.
از ویژگیهاى همسر شهیدتان محمد على عامریان بگوئید:
او در پشت جبهه در یک کارگاه شخصى به ساخت تانکرهاى مورد نیاز جبهه مىپرداخت و به این طریق به جبههها کمک مىکرد. از مهمترین ویژگىهاى شهید، حُسن اخلاق و دستگیرى از درماندگان بود و به کظم غیظ شهرت داشتند. ایشان هرچه بیشتر به شهادت نزدیکتر مىشدند حالت خاصى در چهرهشان محسوس بود.
و در حالى که خودشان با سکوت و حالت عادى مىگذراندند انسان درک مىکرد که بالاخره موقعیت خاصى دارد پیش مىآید. چندین بار ایشان براى جبهه ثبت نام کردند و ظاهراً با رفتن ایشان موافقت نشد که ایشان را با توجه به موقعیت کارى پشت جبهه، حضور ایشان را مؤثرتر مىدانستند و یا کمکهاى دیگر. این بار که ایشان به جبهه اعزام شدند به صورت غیر مترقبه اتفاق افتاد و ایشان گفتند که من باید بروم، به خاطر همین هم ایشان فرصت نوشتن وصیت نامه هم پیدا نکردند و وصیت نامه ایشان قطرات خونى بود که از ایشان باقى مانده بود و حتى مدارکى هم که مىخواستند ببرند بنده برایشان آماده کردم که عکس و حتى فرمى هم باید پر مىشد بنده پر کردم و فوراً هم به شهادت رسیدند در حالى که چند ماهى بود که عملیاتى انجام نشده بود فقط مىگفتند جبههها را پر کنید، ایشان مىگفتند با توجه به این همه مشکلات، من باید زمانى به جبهه بروم که (جداى همه مسئولیتهایم) مفید بتوانم واقع شوم و همان روزى که ایشان رفتند عملیات هم همان روز شروع شد کربلاى ۴ و ساعتى که ایشان موفّق به شرکت در عملیات شدند شاید یکى دو ساعت بعد به شهادت رسیدند که به خاطر همین موضوع ایشان فرصتى جهت نوشتن نامه یا وصیت نامه پیدا نکردند و حتى در قسمتى از فرم که برایشان پر کردم سؤالى شده بود که هدف شما از شرکت در جبهه و جنگ چیست من از ایشان سؤال کردم، ایشان گفتند: که شما مىدانید که همه نوع امکاناتى در پشت جبهه براى من وجود دارد و بحمدالله از نظر مادى و معنوى هیچگونه کمبودى ندارم پس بنویسید فقط براى رضاى خدا و من هم نوشتم فقط براى رضا خدا و خوب واقعاً خودم هم مىدانستم که واقعاً همین هست. از خصوصیات دیگر ایشان این بود که ایشان به روحانیت شدیداً علاقه داشتند و حتى بارها مىگفتند که من آرزو داشتم که در لباس روحانیت بودم اما موقعیتهاى خاصى به وجود آمده بود که ایشان نتوانسته بودند در این رشته به تحصیل بپردازند ولى واقعاً در خدمت روحانیت بودند چه آن زمان که در خدمت روحانیونى بودند که جهت تبلیغ در برنامههاى عزادارى دعوت مىشدند و واقعاً مخلصانه در خدمتشان بودند و از هیچ چیز برایشان دریغ نداشتند و به آنها عشق مىورزیدند و سعى مىکردند که بیشترین دوستانشان از آن طبقه باشند.
به هر حال من احساس مىکنم که کوچکتر از آن هستم که پیامى بدهم، چون ما نتوانستیم واقعاً خودمان را بسازیم، نه سعادت این را داشتیم که آن طور از شهدا و الگوهایمان رنگ بگیریم و از ائمه اطهار علیهمالسلام، ولى خوب به هر حال بهترین الگوها ائمه اطهار علیهمالسلام و حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت زینب سلام الله علیها هستند که ما مىتوانیم تا حدودى در جهت آنها حرکت کنیم ولى به عنوان یک مسلمان در وهله اول و در وهله دوم به عنوان فردى که منسوب به خانواده شهدا است وظیفه داریم که بیشترین تلاشمان را در راهى که واقعاً قرآنى باشد و واقعاً به عنوان یک مسلمان باعث بردن آبروى اسلام نباشد باید تلاش کنیم که نقش خودمان را در این راه ایفا کنیم. حالا این مىتواند در جاهاى مختلف صُوَرِ مختلفى داشته باشد و در هر جا یک حالتى داشته باشد؛ مثلاً در زندگى عادى، در رفتار و معاشرت انسان با همسایگان خودش باید طورى باشد که به عنوان فردى که مدعى اسلام است طورى نباشد که آنها از اسلام بىزار شوند بلکه باید به عکس، فکر کنند که بیشتر به آن طرف جذب شوند و در رفتارهاى اجتماعى دیگر در مراحل مختلف باید سعى کنیم که به مانند ائمه علیهمالسلام باشیم و کارهایى را انجام دهیم که در شأن مسلمانى ما باشد.
و در حضور در کلاسها هم من عقیده دارم که همه دانشجوها و فرزندان و خانوادههاى شهدا باید سعى کنند که منظمترین دانشجویان باشند و خودم سعى کردم که منظم باشم و بیشترین تلاش را انجاام دهم در عین حال باید هوشیار هم باشیم که با جریانات انحرافى هم برخورد مناسب را داشته باشیم. و در کل باید مسلمانى باشیم که واقعاً مسلمان باشیم.
در خدمت فرزند بزرگوار شهید هستیم لطفاً بفرمائید چه نسبتى با شهید دارید و از خودتان و برادرهایتان بگویید که چه توفیقاتى در زندگىتان داشتهاید و الآن چه کار مىکنید؟
– بسم الله الرحمن الرحیم. حسین عامریان هستم دانشجوى سال سوم حقوق دانشگاه شهید بهشتى. برادر کوچکتر از من پیشدانشگاهى هستند، برادر آخرى هم سال اول دبیرستان هستند.
خودتان الآن ترم چندم هستید؟
– من ترم ششم هستم.
یک مقدار از موفقیتهاى تحصیلىتان بفرمایید؛ نمراتتان به چه صورت بوده؟
– در دوران ابتدایى نمرات من نسبتاً خوب بود البته تا زمانى که متقارن با شهادت پدرم شد که بعد هم به راحتى توانستیم که خودمان را وفق بدهیم. راهنمایى هم که سال دوم و سوم را همراه با مادرمان به مشهد رفتیم و اوّل و دوم دبیرستان هم موفقیتهایى در مسابقات هم گاهاً داشتیم. از نظر اخلاقى هم که سه بار از دبیرستان و راهنمایى به عنوان نمونه اخلاق انتخاب شدم، سال سوم و چهارم هم که آمدیم تهران و در دبیرستانهاى عادى تهران ادامه تحصیل دادیم و همان سال ۷۵ که کنکور شرکت کردیم رتبه ۲۰۰ کنکور را آوردیم و رشته حقوق دانشگاه شهید بهشتى قبول شدم.
در کنار فعالیتهاى تحصیلى چه کارهایى مىکنید؟
– کار فوق العاده بیشتر مطالعات متفرقه و مباحثه علمى و سیاسى و مذهبى براى اینکه اطلاعات ما محدود به رشته خودمان نباشد و بتوانیم در زمینههاى مختلف رشد پیدا کنیم از نظر زبان و کلاسهاى دیگر هم بهرهمند شویم. فعالیتهایى هم در بسیج دانشگاه یا به صورت خیلى محدود با نهاد مقام معظم رهبرى داشتیم.
شما خودتان از پدرتان خاطرهاى دارید؟
– من چیز زیادى یادم نمىآید چون سنّم کم بود.
از اینکه یک فرزند شهید هستید در سطح جامعه چه احساسى دارید؟
– از یک لحاظ افتخار مىکنیم که فرزند شهید هستیم و کسى که الگو به جامعه مىدهد وظیفه خودش را شناخته و به آن عمل کرده ولى از یک لحاظ هم یک بار سنگینى هست که بر دوش ما گذاشته شده و تکلیفى هست که واقعاً خیلى سخت است که ما با این عنوان باشیم و بخواهیم آن را حفظ کنیم و آن را ضایع نکنیم براى همین تکلیف بزرگتر و سنگینترى از دیگران بر دوش ما هست که باید زحمت و تلاش بیشترى داشته باشیم.
شما در موفقیتهاى تحصیلىتان نقش مادر را چگونه مىبینید؟
– آنچه که مسلّم است این است که ایشان در درس براى ما خیلى بیشتر از ما زحمت کشیدند خیلى به ما در مواقع مختلف کمک کردند حتى زمان امتحانهاى خودشان هم درس خودشان را نمىخواندند و به ما کمک مىکردند.
با توجه به وضعیت فعلى که در جامعه بحث جوانگرایى مطرح هست شما هم به هم سن و سالهاى خودتان به عنوان فرزند یک شهید به عنوان کسى که به هر حال مورد احترام هستید در این جامعه و به عنوان یک جوان ایدهآل در نظام اسلامى دیده مىشوید چه پیامى به جوانهاى مختلف در طیفهاى مختلف فکرى و اجتماعى دارید؟
– من که خودم هنوز مشکل دارم که بدانم چه راهى را باید بپیمایم البته در راهمان شکى ندارم اما در روش هنوز مشکل دارم تجربه کافى ندارم، اما باید از خدا بخواهیم که وظیفهشان را به آنها نشان بدهد و یکى هم اینکه در راهشان موفقشان بدارد و اینکه همیشه باید خدا را در کارهایشان حاکم ببینند و بدانند که همیشه و همه جا باید با یاد خدا کارهایشان را انجام بدهند و براى خدا انجام بدهند و هرجا که احساس کنند که مخالف خواسته خداوند است عمل نکنند و در مسایل جامعه هم باید سعى کنند که راه دین را بپیمایند و راهى که اهل دین در آن مسیر قرار دارند که از همه مشخصترشان مقام معظم رهبرى هستند که مسیر دین را مىپیمایند وقتى که مسیر دین را انسان مىپیماید هم دیانتش به منزل مىرسد هم سیاستش هم از نظر سیاسى رشد پیدا مىکند و به راه امن مىرسد هم از نظر تفکر دینى به طور خاص پیشرفت پیدا مىکند.
با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، امیدواریم خداوند به همه ما توفیق عنایت فرماید که از ادامه دهندگان راه آن عزیزان باشیم.