آیهالله جوادى آملى
“یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ اِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون × وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُولئکَ هُمُ الْفاسِقُون لایَسْتَوِى أَصْحابُ النَّار وَ أَصْحابُ الْجَنَّه أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفائِزُون”.۱
ترجمه:
اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسى باید بنگرد که براى فردا]ىخود[ از پیش چه فرستاده است و ]باز[ از خدا بترسید. در حقیقت خدا به آن چه مىکنید آگاه است. و چون کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و او ]نیز [آنان را دچار خودفراموشى کرد؛ آنان همان نافرماناناند. دوزخیان با بهشتیان یکسان نیستند، بهشتیانند که کامیابانند”.
× × ×
گرچه همه دستورها براى تهذیب است ولى این آیات مبارکه ارتباط مستقیمى با تهذیب نفس دارد. هر خطرى که دیگران را به کام کشد در اثر نسیان نفس است، لذا فرمود: “یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ” آن گاه فرمود نظیر کسانى نباشید که خدا را فراموش کردهاند بلکه هم چون کسانى باشید که به یاد خدایند. اولیا به یاد خدایند و خدا هم به یاد آنهاست و آنها را هم به یاد خودشان متذکر مىکند. کفار و منافقان از خدا غفلت کردند خدا هم آنها را از خودشان اغفال کرده است. اینکه فرمود: “یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ” آن گاه فرمود: “وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ” یعنى مانند این گروه نباشید یعنى نظیر گروه دیگر باشید. اینکه فرمود: “لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه” یا درباره حضرت ابراهیم – سلام الله علیه – فرمود: او اسوه شماست یعنى مانند اینها باشید.
قرآن نمىفرماید خدا را فراموش نکنید که بشود یک دستورالعمل خشک و یک اصل کلى، بلکه مىفرماید: مانند آنان که خدا را فراموش کردند نباشید؛ یعنى عدهاى بودند که خدا را فراموش کردند و به دام نفاق و کفر افتادند و به سرنوشتشان هم رسیدند. این، به اصطلاح همان بیان قاعده است به ذکر موردش که اکتفا به یک امر علمى محض. پس از این طرف هم کسانى هستند که به یاد خدایند و خدا هم به یاد آنهاست که فرمود: “فاذکرونى اذکرکم” و کسانى هستند که به یاد خدایند و خداوند آنها را به یاد خود آنها انداخته است که: الیوم هم “اشهدهم على انفسهم” هست. امروز هم کسانى هستند که خدا آنها را به یاد خود آنها انداخت و خود آنها را نشان خودشان داد. نه این “وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُم” تاریخ برمىدارد و نه آن “اشهدهم على انفسهم”. اینها قضایاى تاریخى نیست که در فلان سال شمسى یا قمرى یا میلادى اتفاق افتاده باشد، اگر کار مال روح است نسیان روح یا یاد روح منزّه از زمان و مکان است. آنها که خودشان را فراموش مىکنند یا به یاد خودشان هستند این در افق زمان نیست. قهراً آن “اشهدهم على انفسهم” در یک جناح، و این “انسیهم انفسهم” در جناح دیگر است. اینکه به ما فرمود: “وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ” یعنى کونوا کالذین اشهدهم على انفسهم. امروز هم هستند کسانى که خدا آنها را نشان خودشان مىدهد و آنها خودشان را مىبینند؛ یعنى از راه خودشناسى به یاد حق مىرسند.
آیه ۱۰۵ سوره مائده، طبق بیان سیدنا الاستاد علامه طباطبائى – رضوان الله تعالى علیه – به منزله شرح این آیه است یعنى “یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم” به منزله شرح این آیه است.
چهار نوع قرب در آیات قرآن
شما تقریباً این چهار دسته آیه را در قرآن کریم به یاد دارید که درباره این است که خدا به انسان نزدیک است، فقط با انسان سخن مىگوید:
دسته اول این است که شما دعا کنید خدا نزدیک است: “و اذا سألک عبادى عنّى فانّى قریبٌ أجیب دعوه الداع اذا دعانِ”۲ در همین آیه مبارکه هفت مورد خدا از خود به ضمیر متکلّم وحده یاد مىکند. آن قدر مسأله قرب خدا مطرح است که گرچه پیامبر – صلى الله علیه و آله و سلم – در سؤال واسطه است امّا در جواب، دیگر واسطه نیست، چون نفرمود: اذا سألک عبادى عنى فقل انّى قریبٌ بلکه فرمود: اگر از تو سؤال کردند من خودم جواب مىدهم براى اینکه من به تو از تو نزدیک ترم، به آنها از آنها نزدیکترم، به سؤال از خودِ سؤال نزدیکترم و امثال آن. نشانه قرب را در همین نحوه جواب فهماند، دیگر نفرمود تو در جواب آنها بگو از تو سؤال مىکنند ولى من جواب مىدهم. این دسته اول آیات که فقط اصل قرب را مىفهماند.
دسته دوم آیات این است که در سوره مبارکه واقعه مىفرماید افراد و پرستارانى که در بالین محتضر هستند نگراناند، خدا مىفرماید: شما با اینکه به بیمار نزدیکاید من از شما به او نزدیکترم: “و نحن اقرب الیه منکم ولکن لاتبصرون”۳ یعنى و هو یبصر امّا ولکنهم لاتبصرون یعنى نه اینکه نه شما مىبینید نه او مىبیند او الآن در یک حالى است که ما را خوب درک مىکند، ما را خوب مىشناسد، امّا شما نمىدانید که ما یعنى من با مأمورانم به این محتضر از شما که در بالین او هستید نزدیکترم.
دسته سوم آیات که نزدیکى بیشتر را مىرساند همان است که در سوره مبارکه “ق” مشخص کرد و فرمود: “و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید”۴ در این نوع سوم سخن این نیست که خدا به ما از دیگران نزدیکتر است بلکه سخن بر این است که خدا به ما از آن رَگِ حیات ما نزدیکتر است.
نوع چهارم همان است که در سوره مبارکه انفال آمده است که خدا به ما از خود ما نزدیکتر است “واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه”.۵ خوب قلب ما همان حقیقت ماست، منظور این جرم مادى که هر انسان یا هر حیوانى دارد که نیست. اینکه خدا فرمود حرف ما را کسى درک مىکند که داراى قلب باشد: “لمن کان له قلب أو القى السمع و هو شهید”۶ کسى که داراى دل باشد حرف ما را درک مىکند منظور این قلب مادى که نیست خوب این قلب مادى را همه دارند و ممکن است قلب یک انسان منافق یا کافر را وقتى متخصص قلب معاینه مىکند بگوید این قلب سالم است، امّا قرآن درباره همین فرد مىفرماید: “فى قلوبهم مرض”۷ پس منظور قلب مادى نیست، قلب انسان همان روح انسان است، همان است که یا طیب و طاهر است یا معصیتکار که: “و من یکتمها فانّه آثم قلبه”۸ خوب، پس قلب ما همان حقیقت ماست چیز دیگر نیست در کریمه سوره انفال هم فرمود: “واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه” یعنى بین ما و خود ما احاطه حق حائل است پس چیزى براى خود ما نمىماند.
علت نزدیکى انسان به خدا
اکنون این سؤال را مطرح مىکنیم که چرا قرآن اصرار دارد که خدا را به ما نزدیک معرفى کند؟ این براى چند نکته است:
- هرگونه شرک و ثنویت را از بین ببرد؛ یعنى دیگران که به دام شرک افتاده بودند مىگفتند که خدا حقیقتى است که ما به او دست رسى نداریم نه او را مىتوانیم بشناسیم و نه بپرستیم، قهراً یک سلسله از موجودات مقدس را باید بپرستیم تا واسطه بین ما و او باشند که: “ما نعبدهم الاّ لیقرّبونا الى الله زلفى”۹ این بتها را عبادت نمىکنیم مگر اینکه وسیله تقرّب باشند، ما را به خدا نزدیک بکنند.
این آیات فراوان که نمونههاى قرب را مشخص کرد براى آن است که روى این توهّم خط بطلان بکشد که بین ما و خداى ما فاصله است و بتها را باید پرستید تا آنها ما را به خدا نزدیک کنند این نیست، چون خدا به ما از خود ما نزدیکتر است از هر چیزى هم نزدیکتر است. روزى کسى به امام هفتم – سلام الله علیه – اعتراض کرد که مناسب نیست که شما امروز در محیط پرازدحام نماز مىخوانید؛ جایى نماز بخوانید که خلوت باشد، فرمود: کسى را که من عبادتش مىکنم به من از همه اینها نزدیکتر است. خوب اینکه در آیات و روایات آمده است براى آن است که کسى توهّم نکند خدا از ما دور است ما نیازى به بتها داریم معاذالله تا این بتها ما را به خدا نزدیک بکنند. این معنا درباره غیر انسان نیست، چون تنها انسان است که بتپرست مىشود وگرنه غیر انسان هرچه هست موحّد است، آیه شریفه “له اسلم من فى السماوات والارض”۱۰ و “للّه یسجد ما فى السماوات و ما فى الارض”۱۱ و “للّه یسجد من فى السماوات والارض”۱۲ مسئله سجود مسئله اسلام مسئله طوع همگانى است که “اتینا طائعین”۱۳ سراسر جهان خلقت، مسلم، منقاد، مطیع ذات اقدس الهاند. “ان من شىء الاّ یسبّح بحمده”۱۴ تسبیح انسان هم در صحابت تحمید است هم مسبّح حقاندو هم حامد حقاند چون بتپرستى در هیچ موجودى نیست فقط در انسان است، لذا خداوند سبحان این مراحل و آن چهار نوع قرب را فقط در مورد انسان ذکر کرده است.
- نکته دیگر آن است که گرچه سراسر جهان خدا را به عنوان معبود مىشناسند و براى او تسبیح و تقدیس مىکنند، امّا هیچ موجودى مثل انسان نمىتواند قرب خدا را درک کند همانطورى که در طرف نفى، انسانِ مشرک “على قلوبهم اکّنه”۱۵ است و از هر جمادى هم بدتر است: “فهى کالحجاره او اشدّ قسوه”۱۶، در طرف اثبات به جایى مىرسد که هیچ موجودى مثل انسان نیست، اگر هر موجودى اهل تسبیح و تحمید است، تسبیح و تحمید انسان حساب دیگرى دارد، اوست که اوّل مىتواند بفهمد خدا نزدیک است، در قدم دوّم مىتواند بفهمد که خدا به او از دیگران نزدیکتر است، در قدم سوّم مىتواند بفهمد که خدا به او از رگ گردنش به او نزدیکتر است و در قدم چهارم اگر کسى در آن جا پا نهاد مىفهمد که خدا به او از او نزدیکتر است، لذا این چهار نوع قرب، فقط براى انسان آمده است وگرنه آن آیات کلّى که “الرّحمن على العرش استوى”۱۷ و “انّه بکل شىء محیط”۱۸ و “انّ الله بکلّ شىء علیم”۱۹ و “لایعزب عنه مثقال ذرّهٍ فى السموات و لا فى الارض”۲۰ و همچنین دعاى حضرت سجاد – سلام الله علیه – در صحیفه سجادیه که فرمود: “الدانى فى علوّه والعالى فى دنوّه”۲۱ شامل همه مىشود.
این انسان است که مىتواند این مراحل را طى کند لذا شما در مناجات شعبانیه مىبینید که فراز و فرود دارد، گاهى بالا مىرود و گاهى پایین مىآید، گاهى “منادى” است و زمانى “مناجات” است، وقتى سخن از “یا” و “ندا”ست و گاهى سخن از “نجوا”ست، گاهى انسان به قدرى نزدیک مىشود که دیگر سخن از ندا نیست به خودش اجازه نمىدهد که من ندا کنم، داد بزنم بگویم “اى خدا” “اى” را رها مىکند. در نماز و اذان و اقامه هم ببینید اول سخن از “اشهد ان لا اله الا الله” است، بعد دیگر سخن از “اشهد” نیست بلکه سخن از “لا اله الاّ الله” است، دیگر جایى نیست که انسان بگوید من شهادت به توحید مىدهم، بلکه مىگوید من موحّدم.
مناجات شعبانیه یک روش خوبى به انسان یاد مىدهد تا به جایى مىرسدکه اهل نجوى مىشود و با خدا مناجات مىکند.
بیان نورانى حضرت امیر در نهج البلاغه فرازى بالاتر از این را دارد و مىفرماید اینها کسانى هستند که: “ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم”۲۲ دیگر به جایى مىرسند که حالا خدا با آنان مناجات مىکند، آنها دیگر به خودشان اجازه حرف زدن نمىدهند، ادب محضر طورى آنها را مىگیرد که حتى مناجات هم نمىکنند بلکه خدا با آنها مناجات مىکند. جریان معراج از همین قبیل است که: “فاجاهم فى فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم”.
فرازهاى دیگر این مناجات شعبانیه از “نجوا” برمىگردد به “ندا” که چه طور مىشود که اول “منادى” است بعد “مناجات” است بعد منادات است و امثال ذلک.
این انسان است که بالاخره مىتواند این راهها را طى کند، راههاى ابتدایىاش همان است که به ما آموختند. یکى از بیانات نورانى امام حسن عسکرى – سلام الله علیه – که از غرر روایات ماست، این است که فرمود: “ان الوصول الى الله سفر لایدرک الا بامتطاء اللیل من لمیُحسن ان یمنع لم یحسن ان یعطى”۲۳ انسان که مسافر است سفرش الى الله است این به لقاء الله مىرسد. در بحثهاى قبل ملاحظه فرمودید اگر کسى نرفت او را مىبرند، منتهى با “خُذُوه فغلّوه ثم الجحیم صلُّوه”۲۴ مىبرند چه بهتر که انسان خودش برود این چنین نیست که اسرار عالم بعد از مرگ براى کافران روشن نشود آن جا روشن مىشود، مىگویند: “ربّنا ابصرنا و سمعنا”۲۵ گرچه آن عمق معرفت در آن عالم هم روشن نمىشود “انّهم عن ربّهم یومئذٍ لمحجوبون”۲۶ ولى خیلى از اسرار براى دیگران روشن مىشود و اگر کسى نرفت او را مىبرند، امّا با “خذوه فغلّوه” مىبرند، از همان دالان برزخ یعنى مرگ با فشار مىبرند تا نشانش بدهند و بعد بگوید “ربنا ابصرنا و سمعنا”. اما آنان که خودشان رفتهاند در همان طلیعه برزخ به استقبال او مىآیند. تمام سختى در خصوص همین چند روزه است وگرنه در دالان برزخ در همین سوره مبارکه نحل دارد که فرشتهها براى هنگام قبض روح مؤمن به استقبال او مىآیند: “الّذین تتوفاهم الملائکه طیّبین”۲۷ آنها که طیب و طاهرند فرشتهها در هنگام مرگ به استقبال آنها مىآیند بعد مىگویند: “سلامٌ علیکم طبتم فادخلوها خالدین” درهاى بهشت را باز مىکنند مىگویند از هر درى که خواستى وارد شو.
این “سلام علکیم طبتم” این حال براى همان فرشتههاست که به استقبال محتضر مىآیند. دو قسمت از قرآن دو آیه دارد که درباره افرادى است که تبهکارند و به سختى مىمیرند که: “والملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم”۲۸ در هنگام مرگ به صورت و پشت آنان، محکم سیلى مىزنند این است که فشار مىبیند، این چنین نیست که اگر کسى ندید نشانش ندهند، بلکه با فشار نشان مىدهند، پس چه بهتر که انسان این راه را خودش طى کند. امام یازدهم – سلام الله علیه – فرمود: “ان الوصول الى الله” مىبینید سخن از یاد حق نیست سخن از خود حق است این چنین نیست که در سوره مجادله که فرمود: “استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله”۲۹ با این جا که فرمود: “لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُمْ” یک سیاق باشد یا آنجا که فرمود: “فاذکرونى اذکرکم” با آنجا که “واذکر ربک” که در پایان سوره اعراف است یک سیاق باشد این چنین نیست، به یک عده مىگویند: “اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم”۳۰ به یاد مُنْعِم و ولى نعمت باشید، به عدهاى هم مىگویند سخن از نعمت نباشد که به احترام نعمت به یاد من باشید، به یاد خود من باشید، اگر نعمتى هم از من به تو نرسد باز باید به یاد من باشى. این “فاذکرونى اذکرکم” غیر از “اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم” است.
این جا هم آنانى که وصول الى الله دارند سفرشان از نماز شب شروع مىشود. ان الوصول الى الله سفرٌ لایدرک الا بامتطاء اللیل، امتطاء همان اخذ مطیّه است. “مطیّه” مرکب راهوار را مىگویند. اگر کسى یک مرکب راهوار خوبى بگیرد مىگویند “امتطى”، مطیّه خوبى گرفت، آنها که قربانىهاى خوبى دارند در روز دهم در منى یا در موارد دیگر قربانیان و مطایاى آنهایند: “ضحایاهم مطایاهم”. خلاصه اینها در این سفر مرکب خوبى دارند. فرمود: شب، مرکب بسیار خوبى است، تنها یکى از کارهاى شب، نماز شب است، سبک بودن، کمتر غذا خوردن، کمتر خوابیدن، اینها مطایاى شباند. این چنین نیست که کسى این راه را با فکر و بحثِ علمى بتواند طى کند، چون در علوم عقلى فقط ثابت مىشود که روح غیر از بدن و غیر از مزاج است و از جنس ماده نیست بلکه موجودى مجرّد است. این بحثهاى علمى و نظرى، مقدارى از راه را حلّ مىکنند، مباحث نظرى علم اخلاق هم گوشهاى را به انسان نشان مىدهد، آنچه که انسان را مىرساند سلوک عملى است.
فرمود: این راهى است که قدم اولش نماز شب خواندن است، اصلاً بدون نماز شب و بدون اینکه انسان براى خودِ شب برنامهاى داشته باشد شدنى نیست، این لسانش حصر است.
شب عاشورا حضرت سیدالشهدا – سلام الله علیه – فرمود: این لیل است فاتّخذوه جملاً چون سفر معمولاً سفر در شب بود در آن منطقههاى گرمسیر، روز را استراحت مىکردند شب هنگام سفر بود مىفرماید این سفرهاى معنوى هم بدون مطیّهگیرى شب میسّر نیست.
حضرت، در ذیلش هم این جمله را دارد آنکه نمىداند کجا منع کند نمىداند کجا ببخشد، خوب چه چیز را منع کند و چه چیز را اعطا نماید؟ حضرت امیر – سلام الله علیه – در کتاب شریف نهجالبلاغه در یک بیانش مشخص فرمود که شما اگر بخواهید بخشش کنید و سخاوتمندانه کارى بکنید بین جسم و جانتان این بخشش را رعایت کنید؛ یعنى از جسمتان به جانتان بدهید، این را مىگویند سخا. در خطبه ۱۸۳ مىفرماید که: “فالله معشر العباد و انتم سالمون فى الصّحه قبل السُّقم و فى الفُسْحَهِ قبل الضّیق فاسعوا فى فکاک رقابکم من قبل ان تغلق رهائنها” این را که قرآن مشخص کرد فرمود: “کل نفسٍ بما کسبت رهینه”۳۱ “کل امرىءٍ بما کسبت رهین”۳۲ فرمود که: این چنین نیست که شما آزاد باشید آزادهمردان گروه کمى هستند، اکثراً در رهناند، بدهکار باید گرو بسپارد، اگر مال بدهکار باشد خانه و فرش را گرو مىسپارد امّا اگر در مسائل دینى بدهکار باشد این را که خانه و فرش از او قبول نمىکنند خود انسان را گرو مىگیرند. اینکه در بسیارى از ادعیه “فکّ رقاب” و “فکّ رقبتى” مخصوصاً در دعاهاى ماه مبارک رمضان آمده براى همین است، این فکّ رقبه، فکّ، مال رهن است فکُّ الرّهن از اصطلاحات رهن است، انسان تا بدهکار نباشد گرو نمىگذارد وقتى بدهکار شد خودش را گرو مىگیرند: “کلّ امرىءٍ بما کسبت رهین”، “کل نفس بما کسبت رهینه” مگر آنها که بدهکار نیستند: “الاّ اصحاب الیمین” اصحاب الیمین آزادند از آزاد کسى گرو نمىخواهد چون بدهکار نیست دیگران بدهکارند این دَیْن را اگر بدهکار در آن ظرف معیّن داد فکّ رهن کرد اگر بدهکار این دین را نداد این عین مرهونه مال مرتهن مىشود.
بالاخره این انسان که گرو است یا آزاد مىشود یا در بند اگر دیناش را پرداخت این رهن را فک مىکند و مىشود فکالرهن. این همان است که در دعاها آمده است: “فکّ رقابنا”، “فى فکاک رقبتى” اگر دین را نداد این رهن که یک ملک نیم بسته است اِغلا مىشود در مقابل فک. این جا حضرت فرمود: “فاسعوا فى فکاک رقابکم من قبل ان تغلق رهائنها” قبل از اینکه صاحب دین این رقبه شما را بگیرد شما آن را آزادش کنید. چگونه؟ “اَسْهِروا عیونکم” چشمهایتان را کم خواب کنید “واضمروا بطونکم” شکمها را کمى لاغر کنید، روح را که امانت الهى است به جمعآورى زباله مشغول نکنید. انسانى که زیاد غذا مىخورد، روح آسمانىاش بالاخره مجبور مىشود بدنش را حفظ کند؛ یعنى تمام تلاش و کوشش او این است که زبالهها را جمع کند و دیگر فرصتى ندارد، تا مىرود آرام بگیرد دوباره به او غذا مىدهند.
حضرت در ادامه فرمود: جواد و بخشنده باشید، از جسمتان بگیرید و به جانتان بدهید؛ بخل نورزید که از جسمتان نگیرید به جانتان ندهید.
“فجودوا بها على انفسکم و لاتبخلوا بها عنها”.
بعد فرمود: خدایى که همه چیز را به شما داد دست قرض به سوى شما دراز کرد چه قدر لطیف و دوستانه با شما سخن گفت، آن گاه که فرمود: “کیست که به من قرض بدهد” تا به این جا رسید که فرمود: “فقد قال الله سبحانه ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم” و قال تعالى: “من ذا الذى یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له و له اجرٌ کریم”. آن گاه فرمود این دو تعبیر، تعبیر ذلیلانه نیست بلکه عزیزانه و لطیفانه است: “فلم یستنصرکم من ذلّ” نه چون ذلیل است از شما مدد خواست “ولم یستقرضکم من قُلٍّ” و نه چون ندارد از شما قرض خواست بلکه در حالى که همه خزائن زمین و آسمان از اوست و خودش هم بىنیاز است از شما قرض خواست: “و له جنود السّموات والارض و هو العزیز الحکیم و استقرضکم و له خزائن السماوات والارض و هو الغنى الحمید و انما اراد ان یبلوکم ایّکم احسن عملاً فبادروا باعمالکم”.
خوب حالا چه بشویم؟ کجا برویم؟ فرمود اگر این کارها را کردید: “تکونوا مع جیران الله فى داره” با همسایههاى خدا فى دار الله هستید نه اینکه مىمیرید بعد از مردن همسایه حق مىشوید (چون یکى از راهها همان است آنهایى که در دنیا همسایه حق نشدند بالاخره آن جا مىشوند) اما نفرمود وقتى که مردید به آن مقام مىرسید بلکه فرمود: “تکونوا مع جیران الله فی داره” این “داره” غیر از “جناتٍ تجرى من تحتها الانهار” است، هر کسى به آن مقام “جنت اللقاء” رسید یقیناً این “جنات تجرى” را دارد و این جنات تجرى من تحتها الانهار” را داراست، اما بعضى که به این “جنات تجرى من تحتها الانهار” مىرسند آن مرحله “جنه اللقاء” را طالبند فرمود: “تکونوا مع جیران الله فی داره رافق بهم رسله و ازارهم ملائکته و اکرم اسماعهم ان تسمع حسیسَ نارٍ ابداً و صان اجسادهم ان تلقى لغوباً و نصباً ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله ذوالفضل العظیم اقول ما تسمعون والله المستعان على نفسى و انفسکم والله حسبنا و نعم الوکیل” هم لذتهاى روحانى را بیان فرمود و هم لذتهاى جسمانى را، جسد آنها هرگز رنج نمىبرد جان آنان همسایه خداست رفقاى با انبیا، این همان است که “و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدّیقین والشّهداء والصّالحین و حسن اولئک رفیقاً”۳۳ اینها رفقاى خوبىاند.
این چنین نیست که روح آنان حتماً باید این بدن را رها بکند تا رفقاى رسول اکرم و اهل بیت – علیهمالسلام – باشند نه، در دنیا هم رفقاى آنهاست. اگر روح به این مقام رسید دیگر براى او دنیا و آخرت ندارد آنچه که مربوط به جسم است آن یک حساب و کتاب دیگرى دارد که فرمود جسم اینها در بهشت از هر گزندى مصون است، اما روح آنان هم “فی جنات و نهر”۳۴ و یا اینکه “عند ملیک مقتدر”۳۵ است.
در مقابلش آن گروه دیگرى بودند که “استحوذ علیهم الشیطان” بنابراین دو نکته هست که مرتب قرآن اصرار مىکند که خدا نزدیک است.
نقش شفاعت و توسّل در قرب به خدا
توسل فوایدى دارد، یکى از آنها این است که پرده را کنار مىزند و حقایق را به ما نشان مىدهد، نه اینکه اولیا و انبیا و معصومان – علیهمالسلام – بین ما و خداى ما هستند تا ما را به خدا نزدیک کنند، بلکه ما به برکت آنها خدا را مىبینیم. آیه شریفه “وابتغوا الیه الوسیله”۳۶ همه وسایل را شامل مىشود: هم وسایل عبادى، هم وسایل توسل، هم شفاعت و امثال آن. در تفسیر این آیه شریفه آمده است که: نماز، روزه، شفاعت اهل بیت، محبت اهل بیت، زیارت آنان، جهاد، حج و خلاصه همه عبادتهایى که دستور آنها در دین آمده وسیله است. ما اگر بخواهیم به آیه “وابتغوا الیه الوسیله” تمسک کنیم و بگوییم که توسل خوب است، این تمسّک به عام در شبهه مصداقیه خود عام است که احدى تجویز نمىکند، “الوسیله ما هی” این را باید دلیل خارج بگوید و گفته است از نماز تا محبت اهل بیت و از محبت اهلبیت تا نماز وسیلهاند.
این وسیله نه براى آن است که بین ما و بین خداى ما باشد بلکه این توسل براى آن است که این حجاب را بردارند تا آن کسى را که از رگ گردن هم به ما نزدیکتر است مشاهده کنیم، آن کسى که “واعلموا انّ الله یحول بین المرء و قلبه” را مشاهده کنیم.
این کار فقط از راه عمل به نفس و شناخت نفس و سیر در نفس ساخته است از چیزهاى دیگر بر نمىآید، انسان وقتى که در قلب خودش حضور ندارد چگونه مىتواند بیابد، اگر قلبش “فى حجاب” است “فى کنان” است چگونه ببیند، اگر قلبش اعماست “فَإِنَّهَا لاتَعْمَى الاَبْصارُ وَلکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فی الصُّدُورِ”۳۷ چگونه ببیند. توسل کارش این است که این چشم را بینا مىکند وقتى انسان را بینا کرد مىبیند. نقش عبادتها این است که انسان را بصیر مىکند وقتى انسان بصیر شد مىبیند وگرنه فاصله نیست. موجودات دیگر، اینگونه نیستند بلکه فقط انسان چنین ویژگىِ ممتاز را داراست.
پى نوشتها:
۱) حشر (۵۹) آیه۱۸ – ۲۰٫
۲) بقره(۲) آیه۱۸۶٫
۳) واقعه(۵۶) آیه۸۵٫
۴) ق(۵۰) آیه۱۶٫
۵) انفال (۸) آیه۲۴٫
۶) ق(۵۰) آیه۳۷٫
۷) بقره(۲) آیه۱۰٫
۸) همان، آیه۲۸۳٫
۹) زمر(۳۹) آیه۳٫
۱۰) آل عمران (۳) آیه۸۳٫
۱۱) نحل (۱۶) آیه۴۹٫
۱۲) رعد (۱۳) آیه۱۵٫
۱۳) فصّلت(۴۱) آیه۱۱٫
۱۴) اسراء (۱۷) آیه۴۴٫
۱۵) انعام(۶) آیه۲۵٫
۱۶) بقره(۲) آیه۷۴٫
۱۷) طه (۲۰) آیه۵٫
۱۸) فصلت(۴۱) آیه۵۴٫
۱۹) بقره (۲) آیه۲۳۱٫
۲۰) سبأ (۳۴) آیه۳٫
۲۱) دعاى ۴۷٫
۲۲) بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۸۰٫
۲۳) خطبه۲۲۲٫
۲۴) الحاقه (۶۹) آیه۳۱٫
۲۵) سجده (۳۲) آیه۱۲٫
۲۶) مطففین (۸۳) آیه۱۵٫
۲۷) نحل (۱۶) آیه۳۲٫
۲۸) انفال(۸) آیه ۵۰؛ محمد”ص” (۴۷) آیه۲۷٫
۲۹) مجادله (۵۸) آیه۱۹٫
۳۰) بقره(۲) آیه۴۰٫
۳۱) مدثر (۷۴) آیه۳۸٫
۳۲) طور(۵۲) آیه۲۱٫
۳۳) نساء (۴) آیه ۶۹٫
۳۴) قمر(۵۴) آیه ۵۴٫
۳۵) همان.
۳۶) مائده (۵) آیه۳۵٫
۳۷) حج (۲۲) آیه۴۶٫