رسانه، راستى، درستى و حق جوئى آخرین قسمت

 

غلامرضا گلى زواره

 

نوعدوستى و توجّه به دردها و نیازهاى مردم

دست اندرکاران رسانه‏ها ادّعا دارند دانستن حق مردم است و باید آنان را در کشف حقایق و واقعیّت‏هاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى یارى داد و خیر و مصالح توده‏هاى تشنه حق را در نظر گرفت امّا در عرصه عمل کمتر درصدد بوده‏اند از حقوق مردم دفاع کنند و در راه اعتلاى فکرى و معنوى آنان تلاشى اندک داشته‏اند.

نمونه آن ستایش و مدح افرادى است که ارزش‏هاى مردم را مورد تهاجم قرار داده‏اند و یا مانع اجراى عدالت اجتماعى و مساوات اسلامى بوده‏اند، در واقع تحسین افراد نالایق و ستایش از نابخردان و خلافکاران و خوب جلوه دادن اشخاصى که شایستگى‏هاى لازم را ندارند خود فریب افکار عمومى و خیانت به جامعه است.

در مواقعى فضاى ناسالم مطبوعات و بزرگ شمردن افرادى که صلاحیت‏هاى لازم را نداشته‏اند مشکلات سیاسى اجتماعى نگران کننده‏اى را به دنبال آورده است و بطور طبیعى هر حرکتى که موجب انحراف از مسیر حقیقى و تصاحب پست‏هاى حسّاس به دست نالایقان منجر گردد یک نوع ستم آشکار و اغوا و تدلیس محسوب مى‏گردد و این روش نه تنها به لحاظ عقلى و اخلاقى نارواست بلکه به نوعى اعانت در ستم بوده و منع شرعى و قانونى هم دارد، قرآن مى‏فرماید: “ولاترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسکم النار”۱ به سوى ستمکاران گرایش نیابید که آتش بسوزاندتان، در روایتى از امام سجّاد(ع) نقل گردیده است: “ایّاکم وصحبه العاصین و معونه الظالمین”۲ بنابراین فریب احساسات عمومى با شگردهاى مطبوعاتى و اسطوره سازى از صاحبان زر، زور و تزویر ممنوع و نکوهش شده است.

مطبوعات باید بکوشند مودّت، محبّت، و صمیمیت را در جامعه تقویت کرده و گسترش دهند و با اقشار گوناگون که اهل تلاش، تولید فکر، فن و اهتمام به امور مسلمین هستند انس و الفت برقرار کنند. رسول اکرم(ص) هشدار داده‏اند کسى که با دیگران مأنوس نگردد و مردم هم با او الفت نداشته باشند خیرى در او نمى‏باشد و بهترین اشخاص فردى است که براى عموم مردم سودمندتر باشد.۳

آن حضرت مى‏فرمایند: بعد از انجام فرائض، عملى بهتر از اصلاح میان افراد نیست سخن انسان مصلح خیر است و او خیر را شکوفا مى‏کند و نیز فرمودند: اصلاح ذات البین از یک سال نماز و روزه برتر است.

امام صادق(ع) فرمودند: “زکوه اللسان النّصح للمسلمین؛۴ زکات زبان نصیحت و خیرخواهى نسبت به دیگران است.۵

از رسول اکرم(ص) روایت گردیده است که آن وجود بزرگوار فرموده‏اند: “کسى که موانع راه مسلمین را برطرف سازد خداوند متعال ثواب خواندن چهارصد آیه و در برابر هر حرف آن آیات ده حسنه در نامه اعمالش مى‏نگارد”.۶

“امام صادق پاداش کسى را که نیازمندى‏ها و حوائج مسلمین را برآورده مى‏سازد از ثواب طواف خانه خدا برتر دانسته است.”۷

و نیز آن فروغ ششم امامت چنین فردى را مانند شخصى مى‏داند که ما بین صفا و مروه در حال سعى بوده و چون سلحشورى در راه خدا در نبرد بدر و اُحد در خون خویش غوطه ور است و آن گاه افزوده‏اند: “خداوند امّتى را معذّب مى‏سازد که به حقوق برادران مستمند خود بى اعتنا هستند.”۸

تو کز محنت دیگران بى غمى

نشاید که نامت نهند آدمى

دگر دوستى سرآمد مکارم اخلاقى و سجایاى انسانى است و معصومین آن را از عوامل خوشبختى و بهزیستى براى تمامى انسان‏ها شناخته و رعایتش را در سطح جهانى به عموم مردم توصیه کرده‏اند زیرا این خصلت روابط آنان را مستحکم مى‏نماید، پیوندهاى محبّت را گسترش مى‏دهد و زندگى را بر آنان پر حرارت و مطبوع مى‏سازد، چنانچه امام کاظم(ع) فرموده‏اند: “مادامى که مردم یکدیگر را دوست بدارند زندگى آمیخته به رحمت و عطوفت خواهند داشت، البته همراه این عواطف باید اداءامانت نمایند و بر وفق عدالت عمل نمایند.”۹

رسانه‏ها باید در فعالیت‏هاى تبلیغى، ارتباطى و فرهنگى این شیوه را پى گیرند و آن را رواج دهند و همچون آداب و رسوم پایدار و ماندگار در میان جامعه اسلامى متداول نمایند و در کارنامه مطبوعاتى خود به سیره اهل بیت تأسّى نمایند که محرومان و مظلومان را فراموش نمى‏کردند و در حد توان اوضاع و احوال تأثّربارشان را بهبود مى‏بخشیدند و از حقوقشان دفاع مى‏کردند.

دگر دوستى که نمونه عالى آن را مى‏توان در سیره عملى پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) مشاهده کرد از جمله گرایش‏هاى عالى و مکارم اخلاقى است که با سرشت آدمى درهم آمیخته و در نهاد همه نهفته است و اگر مورد حمایت قرار گیرد و با روش‏هاى صحیح پرورش یابد شکوفا مى‏گردد و رنگ کاربردى به خود مى‏گیرد و سرانجام آدمى را نوع دوست بار مى‏آورد. چنین انسانى با دردمندان هم دردى مى‏کند، به یارى محرومان صالح مى‏شتابد، از ستم دیدگان دفاع مى‏کند و شقاوت و جنایت و تجاوز وحشیانه را محکوم مى‏نماید.

آیین اسلام در راه احیاى انسان سازى و رشد و شکوفایى این ویژگى اصل اخوّت دینى را میان مسلمانان بنیان نهاد و رسول اکرم(ص) و ائمه همواره مراقب بودند پیروان این آیین در انجام وظایف برادرى و اداى حقوق اسلامى سُستى نورزند و اگر مشاهده مى‏نمودند برخى مسلمین نسبت به یکدیگر سرد و بى‏مهرند آنان را به رعایت عواطف دینى وادار مى‏نمودند.

رسول اکرم(ص) مى‏فرمود: “ما لکم لاتحابّون و لا تناصحون و انتم اخوان على دین اللّه”۱۰ چه شده است شما را که نسبت به هم ابراز محبت مى‏نمائید و یکدیگر را دوستانه نصحیت نمى‏کنید با آن که در آیین اسلام هر یک از شما برادر آن دیگرى است؟

و امام صادق(ع) توصیه نموده‏اند:

“تواصلوا و تبارّوا و تراحموا و کونوا اخوهً بررهً ما امرکم اللّه عزّ و جلّ؛۱۱ با یکدیگر پیوند و الفت برقرار کنید، نیکوکارى و عطوفت را درباره یکدیگر اعمال نمائید و برادران دل سوز و خیرخواه هم باشید همانگونه که خداوند به شما امر نموده است آن حضرت نکته‏اى از روان‏شناسى اسلامى را در روایتى مورد توجه قرار داده‏اند: “وقتى برادرت از تو جدا مى‏شود و از نظرت پنهان مى‏گردد درباره‏اش آن طور سخن بگو که دوست دارى او نیز در غیاب تو آن چنان گوید و واگذارش از هر چیزى که مى‏خواهى تو را از آن واگذارد.”۱۲

اگر رسانه‏ها این اصل را در گزارش‏ها و تحلیل‏هاى خود اجرایى کنند و مردم را در این‏باره توجیه نمایند اصل با برکت انسان دوستى را در جامعه گسترش داده‏اند که بر اثر آن مردم به صفات عالى آراسته مى‏گردند و نهاد خود را از هرگونه رشک‏ورزى، خصومت، بدخواهى و دیگر خلاف‏هاى اخلاقى خالى مى‏کنند، ترویج این روحیه امنیت روانى و رفتارى را بر جامعه حاکم مى‏کند که عزّت و شکوهمندى را ارتقاء مى‏دهد.

متأسفانه بر سر راه عملى ساختن دگر دوستى و رواج عطوفت، رحمت و مودّت موانعى جدّى وجود دارد که برخى رسانه‏ها هم به آن‏ها دامن مى‏زنند. برخى گزارش‏هاى مطبوعاتى بوى خشم و خشونت، تخریب و تهاجم، تفوق‏طلبى و برترى جویى، تکاثر خواهى، و مانند آن‏ها را مى‏دهد و وقتى این حالات بر روان‏ها و رفتارها اثر مى‏گذارد، مزاج مردم طوفانى مى‏گردد، کم حوصله مى‏شوند، سوءظن پیدا مى‏کنند، نفرت و بیزارى جویبارهاى عواطف را آلوده مى‏سازد و با فراموش گردیدن مکارم اخلاقى و سجایاى انسانى دیگر جایى براى نوع دوستى، محروم نوازى و رسیدگى به دردها و نیازهاى مردم وجود ندارد.

پاره‏اى جراید به جاى چاره‏جویى دردها و آلام مردم بر ناراحتى‏ها و آشفتگى‏هاى آنان مى‏افزایند، در حالى که یک نوع ارزش‏هایى در سطحى بسیار رفیع قرار گرفته و نشان عالى‏ترین مقام انسانى هستند که حاکى از تعالى روحى و تکامل معنوى هستند، این‏ها درد فداکارى دارند، با غم دیدگان و ستم زدگان همدردند، با دردمندى عشق مى‏ورزند و زندگى را براى تب و تاب دردهاى انسانى مى‏خواهند، راستى نشریات و رسانه‏ها در این راستا چقدر گام برداشته‏اند. دست اندرکاران فعالیّت‏هاى ارتباطى و خبرى باید بکوشند مردم را نسبت به ضایعات، ناگوارى، فرودها و ریزش‏ها حسّاس کنند، آنقدر آگاهى‏هاى خوانندگان را افزایش دهند که نسبت به مشکلات و نابسامانى‏ها بى‏قرار گردند:

هر که او بیدارتر پردردتر

هر که او آگاه‏تر رخ زردتر

دردمندان حق و فضیلت و مشتاقان عدل و آزادگى همواره در اندیشه خیر و صلاح جامعه هستند و سعادت خود را در کاهش گرفتارى‏هاى دیگران مى‏دانند، این وارستگان از آسایش و رفاه معقول مردم خشنودند و از ناراحتى و رنجشان متألّم.

بزرگ‏ترین ارزش انسانى در نظر آنان تأمین سعادت انسان‏هاست، از این رو براى نیل به آن هدف عالى عاشقانه مى‏کوشند، در راه برطرف ساختن تیره روزى‏هاى مادى و معنوى مردم از هرگونه فداکارى دریغ ندارند و آرزومند هستند این مسیر مقدّس را با سوز و گدازهاى هرچه افزون‏تر بپیمایند.۱۳

این گونه انسان‏هاى بزرگ و افتخار آفرین در همه ادوار تاریخى بین مردمان جهان بوده و در هر عصرى اقشار گوناگون از نعمت وجودشان برخوردار شده‏اند، در صف اوّل این بزرگان، انبیاء و اولیاى الهى قرار دارند که براى اصلاح دین و دنیاى مردم و تأمین سعادت همه جانبه آنان حداکثر اهتمام را داشته‏اند، شایسته است رسانه‏ها مروّج چنین فرهنگ و معرّف اسوه‏هایى عالى در این عرصه باشند و خود نیز در تبلیغات و فعالیّت‏هاى فکرى و ارتباطى چنین روندى را دنبال کنند و با شاعر هم نوا شوند

دلى خواهم که از آن درد خیزد

بسوزد، عشق ورزد، اشک ریزد

صفاى خاطر دل‏ها زدرد است

دلى بى درد همچون گور سرد است

در منابع روایى و کتب اخلاقى فصلى تحت عنوان “ادخال السرور على المؤمن” وجود دارد و حضرت على(ع) فرموده‏اند: “هر کس قلب مؤمنى را شادمان کند ما خاندان را مسرور ساخته است و نشاط ما اهل بیت موجب انبساط روحى رسول اکرم(ص) مى‏گردد”۱۴

با نگاهى به برنامه‏هاى رسانه‏هاى جمعى و وسایل ارتباطى مشاهده مى‏گردد این اصول اخلاقى نیز چندان جایگاهى در جراید و نشریات ندارد و البته مطالب و گزارش‏هایى درباره انواع سرگرمى‏هاى بیهوده در آن‏ها دیده مى‏شود، روزنامه‌هایى که حتى وابسته به نهادهاى مذهبى هستند نیز در پى درج مطالبى هستند که همین هدف‏هاى عاطل و باطل را تعقیب مى‏کنند و براى این که از دیگران کم نیاورند براى چنین منظورى گاه مسیرى افراطى را طى مى‏نمایند.

از دیدگاه اسلام، قرآن و حدیث سرگرمى‏هاى بیخود و تلف کننده اوقات مردم مصداق بارز لهو مى‏باشند)۱۵(. حتى به معناى کارهاى نابخردانه تفسیر گردیده‏اند. این گونه برنامه‏ها اگر آدمى را از یاد خدا باز دارد ممنوع هستند.)۱۶( منظور پیدایش حالتى است که بر اثر آن روح و روان از یاد حق غافل گردد. رسول اکرم(ص) سرگرمى‏هاى بیهوده و لهو را براى مؤمن باطل شمرده‏اند.۱۷

امام باقر(ع) در جواب پرسشى درباره سفرى که به عنوان شکار(تفریحى) صورت گرفته فرموده‏اند: چون سفر کننده به منظور لهو و سرگرمى به مسافرت رفته نباید نماز را شکسته بخواند.۱۸

بدیهى است سرگمى‏هاى سازنده و رشد دهنده از نظر اسلام منع شرعى ندارد اما رسانه مجاز نمى‏باشد به ملاهى(لهوهایى) که بازدارنده مسیر تربیتى و خرد سازى اخلاقى هستند بپردازد، به علاوه حجم قابل توجهى از مباحث و مطالب مندرج در جراید نه تنها مفید نمى‏باشند و گرهى نمى‏گشایند بلکه ارزشمندترین گوهر انسانى یعنى عمر آنان را تلف مى‏نمایند، اگر ما اندکى از حقوق مادى مردم را تضییع کنیم در صورت برخوردارى از تدیّن و تعهد دچار ملامت‏هاى وجدان مى‏گردیم و در صدد آن هستیم که در اولین فرصت حق‏الناس را رد کنیم و این برنامه کارى شایسته است اما متوجه این واقعیت نمى‏باشیم که چقدر وقت خوانندگان را از بین مى‏بریم و از این بابت هم ناراحت نمى‏باشیم و بى‏تفاوت مى‏گذریم.

معمولاً غالب سعادت‏ها و موفقیّت‏هایى که نصیب بسیارى از افراد گردیده بیش از آنکه مربوط به استعداد و لیاقت آنان باشد مربوط به هوشیارى و بیدارى و استفاده نمودن از فرصت‏هاست و نیز بدبختى و محرومیت‏هاى دسته‏اى دیگر به دلیل هدر دادن اوقات و از کف دادن موقعیت‏هاست. اسراف در زمان زیان بارتر از اسراف در اموال است، چنین بدست مى‏آید که مطبوعات کمتر براى وقت مردم ارزش قایل هستند در حالى که آنان باید بر عکس عمل نمایند و به گونه‏اى برنامه‏ریزى کنند که در مردم حسّ احترام به وقت پیدا شود.۱۹

 

نصیحت و انتقاد دلسوزانه

شبکه روابط اجتماعى در اسلام به گونه‏اى است که ضمن انسجام و اتّحاد، هر کدام از اجزاء بر دیگرى تأثیر مى‏گذارد و یا از دیگرى تأثیر مى‏پذیرد. هر کدام وظیفه دارند مردم را اندرز دهند و پند نیوشان هم موظف هستند آن چه را آموخته‏اند بکار گیرند. اصولاً به فرمایش حضرت رسول اکرم(ص) اساس دین بر همان نصیحت و خیرخواهى است.۲۰

جانشین آن وجود مقدّس یعنى امیرمؤمنان على(ع) تصریح نموده‏اند: “قومى که افراد آن نصحیت کننده نباشند و علاقه‏اى هم به ناصحان نداشته باشند هیچ خیر و برکتى در آنان نخواهد بود.”۲۱

پس از آن که امّت اسلامى با آن حضرت بیعت نمودند، چند موضوع مهم را گوشزد فرمودند: از جمله آن که: “نسبت به من در حضور و خفا ناصح باشید.”۲۲

اهمیّت نصیحت بدان حد است که در مواقعى جانشین جهاد در راه خدا مى‏گردد زیرا قرآن مى‏فرماید: “و کسانى که قدرت بر جهاد ندارند در صورتى که مردم را به راه صواب نصیحت کنند بر آنان حرجى نمى‏باشد.”۲۳ حضرت على(ع) یکى از عوامل بعثت را این ویژگى دانسته است: “(رسول اکرم) که از سوى خداوند برانگیخته شد، با دل سوزى تمام مردم را نصیحت کرد و در مسیرى روشن آنان را جلو برد و به پند و حکمت فراخواندشان.”۲۴

قرآن، حدیث و منطق‏هاى خردمندانه بر ضرورت نصیحت تأکید دارند و امام صادق(ع) مى‏فرمایند: “یجب للمؤمن على المؤمن النصیحه؛۲۵ نصحیت مؤمن بر مؤمن واجب است”. و افزودند: لازم است که نصیحت را در هیچ حالى ترک نکنید.۲۶

البته باید نصیحت توأم با نیّت خالصانه را از برخى نصایح که درونى شیطنت‏آمیز دارند تفکیک نمود و این جداسازى کار ساده‏اى نمى‏باشد. اولین کسى که این لباس را بر تن کرد و از آن سوء استفاده نمود ابلیس بود که موجب رانده شدن آدم و حوّا از بهشت گردید، منافقین نیز براى اغواى جوانان و افراد متدیّن از این حربه بهره برده‏اند. خلفاى اموى و عباسى و برخى رژیم‏هاى دیکتاتور براى فریب مردم از این راه وارد مى‏شدند. ناصح و خیرخواه واقعى و راستین را حضرت رسول اکرم(ص) ذیل حدیثى معرفى نموده‏اند: “امّا نصیحتگر(واقعى) چهار مورد است: به حق قضاوت مى‏کند، حق مردم را بدون مطالبه مى‏پردازد، هرچه را براى خود روا مى‏داند براى دیگران هم مى‏پسندد، به هیچ کس تعدّى و تجاوز نمى‏کند.۲۷

فرمایش مولاى پرهیزگاران نیز ملاک و معیارهایى را در این راستا ترسیم مى‏نماید: “به ناصح خویش بنگر اگر از درى وارد شد که موجب ضرر مردم مى‏شود، پس آن را نپذیر و از آن پرهیز نما و اگر از باب عدل و انصاف و اصلاح سخن گفت آن را قبول کن”.۲۸

شیطان، دوست نماها، تبهکاران و کسانى که در قلب خود ناخالصى دارند به جاى نصیحت راستین به بدگویى و سخن چینى مى‏پردازند، حیله گرى پیشه مى‏کنند و حق را واژگون جلوه مى‏دهند و با سوء استفاده از صداقت مردم به فریبکارى و دون صفتى روى مى‏آورند. براى رسیدن به مقصد شوم خود در قالب توصیه‏ها و نصایح به ظاهر مفید مخاطبین را به فساد و تباهى دعوت مى‏کنند. آنان باطل را با لباس حق مى‏آرایند و با استفاده منفى از عناوینى چون امیدوارى، توبه و رحمت و مبالغه‏آمیزى در برخى مفاهیم، راه معصیت را هموار مى‏سازند و سیماى خلاف و فساد را در نظر مردم نیک جلوه مى‏دهند. مى‏گویند در این چند روزه باید خوش بود، رحمت الهى خیلى وسیع است و مى‏تواند همه آلودگى‏ها را پاک کند!؟

به مار ماهى مانى، نه این تمام، نه آن

منافقى چه کنى؟ مار باش یا ماهى

این افراد که خود را اهل اندرز و پند معرفى مى‏کنند با زبانى چرب و شیرین سخنانى بر زبان مى‏آورند که خود به آن عمل نمى‏کنند. از گفته تا کردارشان فاصله زیادى وجود دارد، آنان قبل از آن که به فکر اصلاح جامعه و رفع گرفتارى‏هاى مردم باشند به منافع شخصى، حزبى و جناحى فکر مى‏کنند، از دموکراسى، رشد و توسعه جامعه، رفاه عمومى، عدالت اجتماعى دم مى‏زنند ولى در وراى این شعارهاى فریبنده مقاصد شومى را پى مى‏گیرند.

بهترین نصیحت آن است که موجب قُرب به خدا و اجتناب از گناه و خلاف گردد و عیوب و کاستى‏ها را بر طرف کند. امام صادق(ع) مى‏فرمایند: “احبّ اخوانى الىّ من اهدى الىّ عیوبى؛۲۹بهترین برادران من کسانى هستند که عیوبم را به من اهدا کنند. در آیین اسلام علاوه بر قوانین کیفرى و مقررات امر به معروف و نهى از منکر مواعظ حسنه، انتقادهاى دوستانه و راهنمایى‏هاى مفید و ثمربخش پیش بینى گردیده است و تمام مسلمین موظفند نقایص و کمبودهاى یکدیگر را تذکر دهند، اخلاق برادران را اصلاح کنند و براى سوق دادن جامعه به سوى کمال و فضیلت تلاش نمایند.

امّاا انسان مسلمان حق ندارد به عنوان نهى از منکر و جلوگیرى از فساد یا انتقاد از برخى عیوب اخلاقى و اجتماعى در گناهان و مفاسد این و آن تجسّس کند، پرده درى و آبروریزى نماید، زیرا همین جستجوهاى افراطى خود مصداق خصلت منفى و مذموم عیب جویى بوده که گناهى بزرگ محسوب مى‏گردد و مایه فساد اجتماعى مى‏شود.

در انتقاد از خلاف‏ها و مذمت کارهاى بد باید مراقب باشند، اولاً امور جزئى و اندک بزرگ جلوه داده نشوند، ثانیاً موجب آشکار گردیدن و اشاعه مفاسد نشود، در این موارد باید رعایت حق و مصلحت گردد، در ضمن نباید به خوبى‏ها و موفقیت‏ها و افتخار آفرینى‏ها بى‏توجه و بى اعتنا بود، برخى عینک بدبینى بر دیدگان خود زده‏اند و همواره در جستجوى امور قبیح و زشتى‏ها هستند، این‏ها را نمى‏توان جزو منتقدین دل سوز و ناصحان راستین شمرد بلکه بر عکس چنین اشخاصى مبتلا به بیمارى روانى عیب‏جویى هستند که حضرت على(ع) توصیه کرده‏اند باید از آنان دورى گزید.۳۰

رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: مجلس دو نفر مسلمان امانت خداوند است و یکى از آن دو حق ندارد چیزى را که آن دیگرى مایل نیست فاش گردد، افشاء کند.۳۱ عیب جویان خود نیز مبتلا به عیوبى هستند و از درون احساس حقارت و خوارى مى‏کنند و در واقع دچار آلودگى‏هاى روحى مى‏باشند و به فرمایش حضرت على(ع) کسانى که نقایصى دارند، مایلند عیوب مردم را شایع کنند تا راه عذرشان توسعه یابد و با استناد به عیوب دیگران اعتراض مردم را نسبت به خود کاهش دهند.۳۲

رسول اکرم(ص) شدیدترین افراد را اشخاصى دانسته‏اند که در بین مردم سخن چینى مى‏کنند، بین دوستان تفرقه مى‏اندازند و پیوسته در صدد آن هستند براى اشخاص پاک عیب بتراشند.۳۳

انتقاد بجا از وسایل شناخت درست از نادرست است و مردم را واقع بین مى‏سازد، افکار و اعمال را اصلاح مى‏سازد، راه رشد و ترقى را به روى جامعه مى‏گشاید و زمینه ترقى و پویایى اجتماع را فراهم مى‏نماید. دانش و معرفت در پرتو بررسى‏هاى نقّادانه رشد مى‏کند. نقد صحیح و از روى دل سوزى آحاد جامعه را متوجّه حقایق و فضایل مى‏کند.

نقد منصفانه به صرف فهرست نمودن مشکلات بسنده نمى‏کند، بلکه راه حل هم ارائه داده مى‏شود، نقد یک روش بررسى آگاهانه و مدبرانه است که حاصلش بهتر شدن اوضاع، سازندگى و توسعه، تعامل و بهینه استفاده کردن و شفاف شدن امور و در نهایت ترقى است، نقد با هجو، تهمت، افترا، تهمت و یورش‏هاى تبلیغى که حاصلى منفى و مخرّب دارد در تباین مى‏باشد، انتقادهاى توأم با اغراض شخصى و سیاسى به وحدت ملّى آسیب مى‏رساند و اوضاع فرهنگى و اجتماعى را آشفته مى‏سازد، مشى اصلاح گرایانه در نقد ممدوح مى‏باشد، در واقع بر اثر انتقادهاى خردمندانه دروازه‏اى به سوى امور ناپیدا گشوده مى‏شود و حقایق روشن خواهد شد نقّاد همچون پزشک، اوّل ناگوارى‏ها را عاقلانه و عالمانه ارزیابى مى‏کند و با پى بردن به ناملایمات و کاستى‏ها، راه درمان را توصیه مى‏نماید.

اولین شرط انتقاد درست آن است که منتقد منع قانونى یا قبح اخلاقى مطلب مورد انتقاد را شناخته باشد و با معرفت و آگاهى آن را تذکر دهد نه از روى حدس و گمان و بر اساس گفته‏هاى مغرضان، چه بسا افراد نادانى که در دیدگاه خود رفتار مباحى را خلاف غیر قابل اغماض تلقى مى‏کنند و به عنوان نهى از منکر وارد میدان مى‏گردند ولى اثرات سویى بر جاى مى‏گذارند و موجبات آزار و تحقیر افراد را فراهم مى‏سازند.

شایسته است منتقدین افکار خود را با موازین حق و فضیلت بسنجند، صحیح و سقیم را بشناسند و اندیشه‏هاى باطل و پلید را از ذهن دور کنند تا انتقادشان مؤثّر و مفید باشد. امام حسین(ع) فرموده‏اند: “از دلایل انسان دانشور در امر ارشاد و هدایت این است که گفته‏هاى خویش را مورد ارزیابى و انتقاد قرار مى‏دهد، حقایق را از جهات گوناگون دیده و از آن‏ها آگاه مى‏گردد.”۳۴

انتقاد کننده باید عیوب و کاستى‏هاى افراد را به گونه‏اى مطرح کند که آبروى آنان مخدوش نگردد و موجبات شرمندگى افراد را فراهم نسازند. حضرت على(ع) فرموده‏اند: “نصیحت گویى در ملأ عام سرکوب نمودن حیثیت شخصى است که او را اندرز مى‏دهد.”۳۵

روش رسول اکرم(ص) این بود که وقتى به آن حضرت خبر رسید که شخصى گناه آلود و ناروا سخن مى‏گوید، در مقام انتقاد، در حضور مردم از او نام نمى‏برد، به آبرویش لطمه نمى‏زد.۳۶

در انتقادها باید ادب و احترام را مراعات کرد، با افراد به نرمى و با ملایمت سخن گفته شود و بیانات منتقد با مدارا و محبت توأم باشد. رسول اکرم(ص) فرموده‏اند: “رفق و مدارا بر امرى قرار نمى‏گیرد جز این که زینت دهنده آن است و از چیزى جدا نمى‏شود مگر این که باعث زشتى آن مى‏شود”.۳۷

در نقدها، گفته‏هاى منتقد دو مسیر را طى مى‏کند یکى متوجه عملى نادرست است دیگر شخصى است که رفتار ناروایى از خود بروز داده است، آن چه در نقد و بررسى‏ها ناراحت کننده است این مى‏باشد که وقتى مى‏خواهند عملى مذموم را محکوم کنند به حیثیت افراد خدشه وارد مى‏سازند و این برنامه نه تنها به اصلاح رفتار کمک نمى‏کند بلکه بذرهاى کینه و خصومت مى‏افشاند و شخص مورد انتقاد را دچار نوسانات روحى و روانى مى‏نماید در هنگام انتقاد باید از تندگویى، کلمات موهن، مراو جدال منفى پرهیز کرد و در روایتى آمده است که رسول اکرم(ص) فرموده‏اند:

“آدمى قادر نمى‏باشد حقیقت ایمان را در نهاد خود کامل کند مگر آن که از مجادله و بحث‏هاى خصومت‏آمیز بپرهیزد اگرچه حق با او باشد.”۳۸

حضرت امام رضا مراء (جدال لفظى بر اساس هواى نفس و به قصد برترى‏طلبى) را از دیدگاه قرآن کفر دانسته‏اند.۳۹ زیرا پیامبر اکرم(ص) تأکید نموده بودند اولین چیزى که بعد از بت پرستى پروردگارم مورد نهى قرار داد جدال و مراء بود۴۰ جدال و مراء میان مردم دشمنى بوجود مى‏آورد و سبب رواج فتنه انگیزى، نابودى دین و از بین رفتن اعمال مى‏گردد.۴۱

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره هود، آیه ۱۱۳٫
  2. وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۱۲۸، باب ۴۲، حدیث اول.
  3. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۳۳۵٫
  4. سفینهالبحار، محدّث قمى، ماده صلح.
  5. الحیاه، ج ۱، ص ۵۸٫
  6. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۴۹٫
  7. وسایل الشیعه، ج ۱۱، ص ۵۸۱٫
  8. بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۹۰٫
  9. مجموعه ورام، ورام بن ابى فراس، ج ۱، ص ۱۲٫
  10. همان، ص ۱۳۴٫
  11. کافى، ج ۲، ص ۱۷۵٫
  12. مشکوه الانوار، طبرسى، ص ۱۹۰٫
  13. مأخوذ از گفتار فلسفى (اخلاق از نظر هم زیستى و ارزش‏هاى انسانى، ج ۲، ص ۳۴۷ – ۳۴۸)
  14. جامع الأخبار او معارج الیقین فى اصول الدین، شیخ محمد بن محمد سبزوارى، ص ۲۲۳٫
  15. لسان العرب، ابن منظور، ج ۱۲، ص ۳۴۷٫
  16. نک: وسایل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۳۵، باب دهم، حدیث ۱۵٫
  17. همان، ج ۱۳، ص ۳۴۷ باب اول، حدیث پنجم.
  18. همان، ج ۵، ص ۵۱، باب نهم، حدیث اول.
  19. بنگرید به حکمت‏ها و اندرزها، شهید مطهرى، ج ۲، ص ۲۴ و۱۹۶ و ۱۹۵٫
  20. بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۵۹٫
  21. معجم الفاظ غرر الحکم و دررالکلم، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیه، ص ۱۱۰۲٫
  22. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۳۴، ص ۱۱۴؛ الکاشف عن الفاظ نهج البلاغه فى شروحه، وضعه السید جواد مصطفوى الخراسانى(ره)، ص ۴۱۸٫
  23. سوره توبه، آیه ۹۱٫
  24. نهج البلاغه، خطبه ۹۴، ص ۲۸۲ ؛ الکاشف، ص ۴۱۸٫
  25. روضه المتقین، محمد تقى مجلسى، ج ۹، ص ۴۰۸؛ اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج ۳، ص ۲۹۶٫
  26. الحکم الزاهره، علیرضا صابرى یزدى، ص ۲۰۵٫
  27. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۵۷؛ تحف العقول، ترجمه احمد جنتى، ص ۲۳٫
  28. قصار الجمل، آیت اللّه میرزا على مشکینى، ج ۲، ص ۲۶۱٫
  29. وسایل الشیعه، ج ۸، ص ۴۱۳٫
  30. فهرست غررالحکم، ص ۲۸۶٫
  31. مجموعه ورّام، ج ۱، ص ۹۸٫
  32. فهرست غررالحکم، ص ۲۸۷٫
  33. خصال صدوق، ص ۲۶۰، کفایه المحدثین، سید حسن صدر، ص ۱۰۴ – ۱۰۵٫
  34. مستدرک الوسایل، میرزا حسین نورى، ج ۲، ص ۳۵۳٫
  35. فهرست غررالحکم، ص ۳۸۲٫
  36. گفتار فلسفى (اخلاق)، ج ۱، ص ۳۷۶٫
  37. سفینه البحار، محدّث قمى، ماده رفق، ج ۱، ص ۵۳۲٫
  38. همان، ماده مراء.
  39. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملى، ج ۱۸، ص ۱۵۰٫
  40. منیه المرید، شهید ثانى، ص ۱۱۳٫
  41. پرورش روح، سید محمّد شفیعى، ج ۲، ص ۷۰ – ۷۱٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *