هشدارهاى نبوى

حجهالاسلام ابوالقاسم یعقوبى

 

پیامبر اعظم(ص) پیامبر بشارت و انذار است، هم هدایت گر است و هم هشدار دهنده در دعوت و تبلیغ ارزشهاى دینى، این دو رکن باید وجود داشته باشد تا تأثیر گذار و سازنده باشد.

قرآن در ترسیم چهره رسولخدا(ص) مى‏فرماید:

“یا ایّها النبى انا ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیا الى الّه بأذنه و سراجا منیراً”۱

اى پیامبر ما تو را گواه بر امّت و مژده دهنده و ترساننده( اعلام خطر کننده)، و دعوت کننده بسوى خدا به اذن او و نیز چراغ فروزان، فرستادیم.

شهید مطهرى در تفسیر و توضیح واژه “انذار” مى‏نویسد:

“معناى “نذیر” ترساننده نیست، ترساننده ترجمه “مخوف” است “نذیر” یک معناى اخصّ از ترساننده دارد، یعنى اعلام خطر کننده…انذار، نوعى ترساندن را مى‏گویند که اعلام خطر باشد، شخصى تصمیمى گرفته است و از یک راهى مى‏رود، کسى مى‏آید اعلام خطر مى‏کند، مى‏گوید به دنبال این کار تو و این راه تو فلان خطر هست.”۲

به دیگر سخن جنبه انذارى دعوت پیامبر(ص) همان جنبه هشدار دهندگى او در برابر هدایتگرى اوست، هدایتهاى او راه را نشان مى‏دهد و هشدارهاى او رهزنان را معرفى مى‏کند، و خطرها و تورهاى نامرئى را گوشزد مى‏نماید.

در این بخش از نوشتار و با توجه به موضوع “هشدارهاى اجتماعى” بر آن شدیم که بخش پایانى این مجموعه را با هشدارهایى که از زبان رسول مُنذر و‌هادى به ما رسیده است و نیز در ادامه با هشدارهاى علوى مزیّن سازیم، امید آن که هدایتها و هشدارهاى آن بزرگواران ما را در مسیر تکامل و تعالى توشه راه باشد و پشتوانه اطمینان بخش حرکت بسوى قلّه توحید و ارزشهاى دینى.

 

دروغ گویى

“یا على ایّاک و الکذب فان الکذب یسود الوجه ثم یکتب عنداللّه کذاّباً و انّ الصدق یبیّض الوجه و یکتب عند اللّه صادقاً، و اعلم انّ الصدق مبارک و الکذب مشؤوم.”۳

اى على! از دروغ دورى کن چرا که دروغگویى سیاه چهرگى است و پس از آن (آدمى) پیش خدا دروغگو قلمداد مى‏شود. و این که راستى و صداقت سفید چهره‏گى است و آدم راستگو نامش در ردیف صادقان نوشته مى‏شود. و بدان که صدق برکت است و مبارک و کذب شوم است و تیره بختى”.

در این کلام نورانى چند نکته قابل توجه است:

۱- روز قیامت به تعبیر قرآن روزى است که “یوم تبیض وجوه و تسوّد وجوه، فأما الذین اسودّت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون، و اما الذین ابیضّت وجوههم ففى رحمه اللّه فهم فیها خالدون”۴

(روز قیامت روزى است که) چهره‏هایى سفید و چهره‏هایى سیاه مى‏گردد اما آنها که صورتهایشان سیاه شده به آنها گفته مى‏شود: آیا بعد از ایمان کافر شدید؟! پس بچشید عذاب را، به سبب آنچه کفر ورزیدید. و اما آنها که چهره‌هایشان سفید شده، در رحمت خداوند خواهند بود و جاودانه در آن مى‏مانند.

نتیجه این آیه شریفه و آن کلام پیامبر(ص) این مى‏شود که یکى از کسانى که در قیامت چهره‌هایشان سیاه است دروغگویان مى‏باشند و از کسانى که چهره‏هایشان سفید مى‏باشد راستگویان خواهند بود.

۲- از تعبیر (یکتب) روشن مى‏شود که در قیامت که هر نهانى آشکار مى‏شود انسانها بر اساس نیّت‏ها و رفتارهایشان نشانه گذارى مى‏شوند به گونه‏اى که هر کس قیافه آنها را ببیند مى‏تواند سرّ ضمیرشان را بخواند، از جمله راستگویان و دروغگویان علائمى دارند که مانند تابلو آنها را معرفى مى‏کند و نیازى به اعلام نیست به خودى خود اهل محشر جرم و گناه دروغگویان را مى‏شناسند.

۳- نکته سومى که از حدیث پیامبر(ص) به دست مى‏آید آن است که: برکت و فرخندگى و خیر و خوبى در سایه صداقت رخ مى‏نماید، در برابر، شوم و نکبت و شرّ و بدى از دروغ ریشه مى‏گیرد، انسانهاى راستگو منشأخیر و برکتند انسانهاى دروغگو عامل بدبختى و ناهنجارى‏ها بشمار مى‏روند.

 

لجاجت و لجبازى

“یا على ایّاک و اللجاجه، فأنّ اوّلها جهل و آخرها ندامه”۵

اى على از لجبازى بپرهیز که آغازش نادانى و انجامش پشیمانى است.

در این هشدار پیامبر(ص) دو نکته را باید توضیح داد:

الف: لجاجت و عناد و پافشارى در امر ناپسند. یک خطر بزرگ براى سقوط انسان است که او را به وادى ضلالت و شقاوت مى‏کشاند، معمولاً لجاجت در مواردى است که انسان حاضر نیست حق را بپذیرد و بر همان باطل و پافشارى خود پاى مى‏فشرد قرآن مى‏فرماید:

“بل لجّوا فى عتو و نفور”۶

ولى آنها (کافران و مکذّبان) در سرکشى و فرار از حقیقت لجاجت مى‏ورزند.

انسان لجوج بر مرکب غرور و طغیان و معصیت سوار است. و این مرکب چموش او را بهرجا که بخواهد مى‏برد او بر نردبان امنیّت بالا مى‏رود و عاقبت زین نردبان افتاده است.

ب: لجبازى در نگاه کارشناسانه پیامبر نوعى از نادانى است، اگر درخت جهل را ریشه هر شرّى بدانیم که چنین است “الجهل اصل کلّ شرّ”۷ یکى از شاخه‏هاى آن لجاجت است، انسان آگاه و حقیقت فهم روحیه تسلیم و پذیرش دارد و در برابر حق گردنکشى نمى‏کند و آن را مى‏پذیرد.

اما آدم نادان با عینک تاریک جهل به حقایق مى‏نگرد و چون خود در ظلمات است همه چیز را تاریک و تار مى‏بیند، از این رو هیچگاه به حقیقت دست نمى‏یابد و چشم بسته و گوش بسته با آن مى‏ستیزد. به همین جهت عاقبت این گونه کسان با پشیمانى و ندامت همراه است، هنگامى که پرده جهل از جلو چشم آنان کنار مى‏رود و آفتاب حقیقت بر دل و جان و اندیشه آنها مى‏تابد، مى‏فهمند که چقدر ضرر و خسران کرده‏اند و تباهى را به جاى تعالى اشتباه گرفته‏اند.

پیامبر اکرم(ص) به هنگامى که معاذبن جبل را به سوى یمن گسیل داشت دستورالعملى جامع و سودمند به وى داد که سرشار از هدایتها و نکته‏هاى روشنگر و نورانى است، در کنار آن هشدارهایى نیز داشت که خطاب به معاذ فرمود:

“ایّاک ان تشتم مسلماً، او تطیع آثما، او تعصى اماما عادلاً او تکذب صادقا او تصدّق کاذباً”۸

بپرهیز که مسلمانى را دشنام گویى یا گنهکارى را فرمان برى یا از امام عادلى نافرمانى کنى، یا راستگویى را تکذیب و یا دروغگویى را تصدیق کنى.

 

دشنام گویى

زشت گویى، ناسزاگویى، دشنام دادن از نشانه‏هاى کمبود شخصیت در انسانهاست انسان با شخصیت هم براى خود حرمت و احترام قائل است و هم احترام دیگران را دارد و حریم حرمت انسان‏ها را پاس مى‏دارد.

دشنام دهنده ارتباط ایمانى و انسانى خود را با دیگران قطع مى‏کند و کرامتى که خداى به انسانها بخشیده درهم مى‏شکند و شکستن این حرمت گناهى بس بزرگ و عظیم است.

از این رو پیامبر اکرم(ص) در جاى دیگرى فرمود:

“سباب المؤمن فسوق”۹

دشنام به مؤمن فسق (و مایه خروج از ایمان است).

در فرهنگ آموزه‏هاى تربیتى اسلام به آن اندازه ناسزاگویى و دشنام زشت و ناپسند است که قرآن مسلمانان را از ناسزاگویى به کافران هم برحذر داشته است ۱۰ و على (ع) هم مى‏فرماید:

“انى اکره لکم ان تکونوا سبّابین”۱۱

من خوش ندارم که یاران من فحاش و ناسزا گو باشند.

دشنام دادن افزون بر آن که نوعى بى تربیتى، بى حرمتى و بى شخصیتى است، به گونه‏اى ظلم هم بشمار مى‏رود از این رو آن که آغاز کننده به دشنام است ظالمتر است.

امام موسى بن جعفر(ع) به هنگامى که مشاهده کرد دو مرد به یکدیگر سخنان زشت و ناروا نسبت مى‏دهند فرمود:

“البادى اظلم و وزره و وزر صاحبه علیه ما لم یعتذر المظلوم”۱۲

آن که نخست ناسزاگویى را آغاز کرد ستمکارتر است و گناه او هم به گردن اوست مگر آنکه از مظلوم عذرخواهى کند.

 

فرمان بردن از گناهکار

انسانها در رابطه با گناه چند دسته‏اند:

برخى “گناه‏پذیر” و گناهکارند، حدود الهى را نادیده گرفته و از خطوط قرمز عبور کرده‏اند و فضاى روح و جانشان را با ابر سیاه گناه تیره و تار ساخته و در گرداب شهوات نفسانى گرفتار گردیده‏اند.

در برابر، گروهى دیگر هستند که “گناه ستیزند” نه تنها به دنبال گناه نمى‏روند، بلکه در برابر گناه و گناهکار موضع محکم مى‏گیرند و با گفتار و کردار خود از گناه و گناهکار بیزار و متنفرند.

دسته سومى هم هستند که نه شهامت گناه کردن دارند و نه شجاعت ایستادن در برابر گناه بلکه دنباله رو و فرمانبر گناهکارانند و به نوعى آنان را در گناه یارى و کمک مى‏کنند و به این هشدار قرآن که فرموده است:

“ولاتعاونوا على الأثم و العدوان”۱۳

با گناه و تجاوز همراه و همکار نباشید.

این دستور هشدار دهنده را نادیده گرفته و مطیع گناهکارانند پیامبر(ص) در حدیث فوق فرمود: “ایّاک…ان تطیع آثما” بپرهیز از این که اطاعت کنى از گناهکار. او خود در تاریکى فرو رفته و در گرداب گرفتار شده است نه تنها تو را نجات نخواهد داد بلکه تو را نیز به باتلاق گناه خواهد کشاند و سیه روزت خواهد کرد.

 

نافرمانى از رهبر عادل

رهبران دوگونه‏اند: رهبران نور و رهبران نار، آن دسته از رهبرانى که زمینه شکوفایى فطرت آدمیان را فراهم مى‏آورند تا غنچه وجودشان را بشکفند و به ثمر نشانند “رهبران نور” و هدایتند، اطاعت و تبعیّت از آنان امرى خردپسند و خداپسند است.

ایستادگى در برابر چنین رهبرانى خطر سقوط و بیچارگى را به دنبال دارد و اطاعت از آنها دستور صریح خداى بزرگ است:

“اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم”۱۴

اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیاى او را.

در برابر، پیامبر اکرم(ص) فرمود: “ایّاک…ان تعصى اماماً عادلاً”۱۵

بپرهیز از این که رهبر عادل را نافرمانى کنى.

روشن مى‏شود که پیروى از رهبر عادل وظیفه دینى و انسانى ما مسلمانان است، رهبر عادل ناخداى کشتى دین است، اوست که مى‏تواند در امواج فتنه‏هاى اجتماعى موج شکن باشد و بحرآنهارا مدیریت کند، و با رعایت عدل و انصاف سخن و رفتارش فصل الخطاب و فصل الکلام باشد.

آنانکه روحیه دیانت و تدین در آنها پررنگ است در برابر رهبر عادل تسلیم و مطیع و گوش بفرمانند، البته آنانى که “تلوّن” و نفاق بر آنها حاکم است توفیق اطاعت از رهبر عادل را ندارند و با لجاجت و خودخواهى به جایى مى‏رسند که نکث بیعت مى‏کنند و یا از مرزهاى دین خارج و علیه امام عادل خروج مى‏کنند و “خوارج” مى‏شوند.

خون جگرى که على بن ابى طالب(ع) خورد از دست همین خشک مقدسهاى ولایت گریز و ولایت ستیز بود، آنها که به هر بهانه‏اى خود را از حوزه اطاعت ولىّ و رهبر عادل زمانشان بیرون مى‏کشند و با شعارهاى انحرافى گروهى از مردم عوام و یا خواص غافل را نیز به دنبال خود مى‏کشانند.

در زمان ما نیز عدّه‏اى از روى حسادت و گروهى از روى لجاجت و دسته‏اى به جهت مأموریتى که از بیگانگان دارند، هر روز و به هر بهانه‏اى در برابر امام عادل و رهبر فرزانه و فرهیخته نافرمانى مى‏کنند، نمادهاى دین را بى احترامى و به مقدّسات دین بى حرمتى مى‏نمایند و سوگمندانه به جایى رسیده‏اند که با “استخفاف ولایت” مى‏خواهند به عزّت و قدرت دست یازند. بى تردید به این گونه تفکر و طرفدارانش باید گفت:

شمع حق را پُف کنى تو اى عجوز

هم تو سوزى هم لبت اى گنده پوز

و یا:

مه فشاند نور و سگ عو عو کند

هر کسى بر طینت خود مى‏تند

به اینان باید گفت: آب دریا با پوز سگ نجس نمى‏شود و آن را که خدا بزرگى بخشیده است با این شگردها حقیر نمى‏شود و آن را هم که خدا ذلیل کرده کسى عزیز نخواهد کرد “و من یهن اللّه فماله من مکرم”۱۶

 

تکذیب صادق و تصدیق کاذب

در بیان نورانى پیامبر اکرم(ص) به این دو نکته اشاره شده و نسبت به آن دو هشدار داده است: یکى دروغ شمردن عملکرد انسانهاى راستگو و دیگر تأیید کردن رفتار انسانهاى دروغگو.

جریان “تکذیب” در طول تاریخ بشرى وجود داشته و قرآن کریم بیشترین دشمنان پیامبران را “مکذبین” مى‏نامد، یعنى کسانى که در برابر حرکت اصلاحى و صادقانه پیامبران همواره با حربه تکذیب و با شعار عوام فریبانه این که “او دروغ مى‏گوید” به صحنه مى‏آیند تا رقیب را از صحنه خارج کنند و دلهاى مشتاق به سمت و سوى او را کدر و مردّد سازند. قرآن تنها در سوره “مرسلات” هفت مرتبه مى‏فرماید:

“ویل یومئذ للمکذبین”۱۷

واى در آن روز بر تکذیب کنندگان.

پیامبران الهى و اولیاء و اوصیاى آنان رهروان صادقى بودند، که همواره از سوى رهزنان مکذّب، تکذیب مى‏شدند و از دست آنان خون به جگر مى‏شدند.

تکذیب گاهى زبانى است و گاهى عملى، آنها که با قلم و قدم و اقدام در برابر مصلحان و رهبران صادق ایستادگى مى‏کنند مصداق کاملى از کلام پیامبرند که فرمود: “دروغ مى‏پندارد مسیر راستگویان را”

البته این امر ممکن است در حوزه انسان‏هاى معمولى نیز صورت گیرد، و راستگویان در بین مردمان دروغ گو همواره آماج تهمت و شایعه قرار گیرند.

از سوى دیگر گناه اجتماعى دیگرى که ممکن است بسیارى از معیارها را بهم بزند آن است که برخى بدون ملاک و میزان انسانهاى دروغگو را مورد تصدیق قرار دهند، بسیارى از نحله‏ها و عرفانهاى قارچ گونه‏اى که در طول تاریخ به وجود آمده‏اند و در عصر ما نیز با چهره‏ها و شعارهاى جدید پدید آمده‏اند همه و همه بر اثر آن است که عدّه‏اى عوام و یا مأمور دور افراد کم ظرفیت جمع شده‏اند و دروغ و ادعاى دروغ آنان را تصدیق کرده و دستگاه و دکان مرید و مراد بازى راه انداخته‏اند، بسیارى از مدعیان دروغین مهدویت و بابیّت و مانند آن بر اثر تصدیق و تأیید اطرافیان، بزرگ شده و خود باور کرده‏اند که کسى هستند و کسانى از آنها حمایت و اطاعت مى‏کنند.

این هشدار پیامبر(ص) بسیار مهم است که مواظب باشیم بى جهت انسانهاى راستگو را دروغ گو ننامیم، و در برابر بهوش باشیم که انسانهاى دروغگو را تصدیق و باور نکنیم که این هر دو خطرناک و نابود کننده امنیّت اجتماعى و نظم و انضباط در جامعه دینى بشمار مى‏روند. سنت‏هاى سیئه و بدعتها ریشه در همین تصدیقهاى بى‏دلیل دارد با هر چیزى که از دین نیست و به دروغ به دین نسبت داده مى‏شود باید مبارزه کرد تا مکتبهاى قارچ گونه و عرفانهاى کاذب میدان بروز و ظهور پیدا نکنند.

 

ستایش و چاپلوسى

خوبى‏هاى دیگران را به زبان آوردن و از عملکرد و رفتار زیبایشان تعریف کردن در فرهنگ دینى نه تنها نکوهش نشده بلکه مورد ستایش و تشویق هم قرار گرفته است تا آنجا که این کلام و سخن به عنوان یک اصل پذیرفته شده در آمده است که: “من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق”.

لکن چاپلوسى، تملّق، چرب زبانى، پیاز داغ کردن و بادنجان دورقاب چیدن را اسلام نمى‏پسندد و از آن به عنوان “مدح” که لازمه‏اش “ذبح” است یاد کرده است، رسولخدا(ص) به عنوان یک هشدار فرمود:

“ایّاکم و المدح فأنه الذّبح”۱۸

از مدح کردن بپرهیزید که مانند سربریدن است.

“مدح” اگر بجا باشد مورد نهى دین اسلام قرار گرفته است و اما اگر بى جا باشد یعنى انسان ناشایسته‏اى مورد ستایش و تعریف و تمجید کسى قرار گیرد عرش خدا به لرزه مى‏آید، در روایات از رسولخدا(ص) رسیده است که:

“اذا مدح الفاجر اهتزالعرش و غضب الرّب”۱۹

آن گاه که انسان فاجر فاسق مورد ستایش قرار گیرد عرش خداوند به لرزه افتد و پروردگار به خشم آید.

از این رو پیامبر بزرگوار اسلام این گونه کسان را شایسته نمى‏دانند که در جامعه میدان‏دار باشند و فرمود:

“احثوا التراب فى وجوه المداحین”۲۰

به صورت چاپلوسان خاک بپاشید.

 

نفرین و آه مظلوم

آه مظلوم از آهن برنده‏تر است، تا آن جا که گفته‏اند “آه مظلوم به سوهن ماند” خداوند در قرآن فرموده است که هیچ افشاگرى و سخن بد را آشکار کردن دوست نمى‏دارد جز براى کسیکه مظلوم واقع شده است:

“لایحب اللّه الجهر بالسوء من القول الّا من ظُلِم”۲۱

خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیهاى دیگران را اظهار کند، مگر کسى که مورد ستم واقع شده باشد.

مظلوم و سخن او که از دل برمى‏آید و علیه ظالم بلند مى‏شود، مورد محبت خداست دعاى ستمدیده پرده‏ها و موانع را کنار مى‏زند و به عرش خدا مى‏رسد.

از این رو پیامبر اکرم(ص) ضمن یک هشدار فرمود:

“ایّاکم و دعوه المظلوم و ان کان من کافر، فأنه لیس لها حجاب، من دون اللّه عزّ و جلّ”۲۲

از نفرین مظلوم بپرهیزید، اگرچه کافر باشد، زیرا میان آن و خدا حجابى نیست.

یارى کردن مظلوم و مدد رساندن به ستمدیده یک ارزش والا و سپر ثواب است على(ع) در آخرین سفارشها و توصیه‏هایش به حسن و حسین(ع) فرمود:

“کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا”۲۳

دشمن ستمکار باشید و یار ستمدیده.

 

گناه بنده و نگاه خدا

هر عمل زشت و ناپسندى که از ما سر مى‏زند در معرض دید و نگاه پروردگار است از آن جا که عالم محضر خداست، در مرأى و منظر او گناه کردن جسارت است چه گناه بزرگ و چه کوچک، برخى براى ارتکاب گناه کوچک حسابى باز نمى‏کنند و گویى آنها را گناه نمى‏شمارند، در فرهنگ و آموزه‏هاى قرآنى و این عملها و رفتارهاى انسانها چه در بعد اثباتى و چه در بعد سلبى چه ثواب و چه گناه ریز و درشت و کوچک و بزرگ آن حساب و کتاب دارد، قرآن مجید مى‏فرماید روز قیامت گناهکاران تا چشمشان به دفترچه اعمالشان مى‏افتد مى‏گویند:

“یا ویلنا ما هذا الکتاب لایغادر صغیره و لاکبیره الااحصیها”۲۴

اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرو گذار نکرده مگر این که آن را بشمار آورده است؟!

در همین رابطه پیامبر اعظم(ص) هشدار داده‏اند و فرموده‏اند:

“ایّاک و محقرات الذنوب فأن لها من اللّه طالبا”۲۵

از گناهان کوچک بپرهیز، زیرا خدا از آن بازخواست مى‏کند.

مثال گناهان کوچک مانند گروهى است که در درّه‏اى فرود آیند، یکى چوبى آورد، و دیگرى بوته‏اى و سومى هیزم خشکى،هنگامى که روى هم جمع شود، آتشى فراهم گردد که با آن مى‏توان نان پخت و غذا تهیه کرد. گناهان کوچک هم اگر به تدریج جمع شود حاصلش تهیه آتشى است که سوزاننده و نابود کننده آدمى خواهد بود.۲۶

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره احزاب، آیه ۴۵٫
  2. سیرى در سیره نبوى، ص ۱۸۹٫
  3. تحف العقول، عربى – بیروت، ص ۱۱٫
  4. سوره آل عمران،آیه ۱۰۶٫
  5. تحف العقول، ص ۱۱٫
  6. سوره ملک، آیه ۲۱٫
  7. غررالحکم، چاپ دانشگاه.
  8. تحف العقول، ص ۱۱٫
  9. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۱۴۸٫
  10. سوره انعام، آیه ۱۰۸٫
  11. نهج البلاغه، کلام ۱۹۷٫
  12. اصول کافى، ج ۲، ص ۳۶۰٫
  13. سوره مائده، آیه ۲٫
  14. سوره نساء، آیه ۵۹٫
  15. تحف العقول، ص ۱۱٫
  16. سوره حج، آیه ۱۸٫
  17. سوره مرسلات، آیه ۱۹٫
  18. نهج الفصاحه، حدیث شماره ۱۰۰۰٫
  19. میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۴۴۴٫
  20. نهج الفصاحه، ش ۹۱٫
  21. سوره نساء آیه ۱۴۸٫
  22. نهج الفصاحه، ش ۱۰۰۳٫
  23. نهج البلاغه، نامه ۴۷٫
  24. سوره کهف، آیه ۴۹٫
  25. نهج الفصاحه، ش ۱۰۱۳٫
  26. همان، ش ۱۰۰۵٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *