باده‏اى از خمّ غدیر

 

سخن از غدیر است، و از قدر دریایى که در غدیر، بر تمامى سرزمین‏هاى تفته و خسته، جارى شد و در دل کویر، گلبوته‏ها رویانید، و باور سرخ خاک را تا سبزناى افلاک، وسعت بخشید. و دریا را بنگر که دلى دارد روشنتر از فروغ پگاهان! لطافت گلبرگ‏هاى بهارى را نشانه است.

موج خیز هیچ حادثه‏اى تن تناورش را نمى‏لرزاند! عصاره نور است و فشرده نعمات، و دریاى تسلاى جوشش همه چشمه‏سارهاست، فواره‏هاى رحمت، از دل دریا جوانه مى‏زند و آبشار هرچه نیکى، قدرت از او دارد.

و شگفتا از دریا…دریا… دریا!

و مرا یاراى نبشتن از آن گستره بى‏انتهاى والاست؟ یا تو را گوش شنیدن؟ و که را توان ستودن آن ولى مطلق است؟ و مگر نه هم آنچه مى‏گوییم ذرّه‏اى از کوهى است، قطره‏اى از دریا، و واژه‏اى خُرد از کتابى عظیم و قطور؟ و مگر نه این همه از سر تعظیم است و تبرک؟

غدیر تجلى اراده خداوند است.

غدیر، نقطه تأملى در تاریخ است، یک مکان محدود نیست، بى منتها و جاوانه است.

غدیر، روح جهان و انسان است و زنجیره تداوم ایمان.

غدیر، لحظه‏هاى هیجان حیات است.

غدیر، وجدان پاک هستى، چشم اندازى بر گستره دین، و تلاوت کننده آیه‏هاى رهایى بشر است.

غدیر، چشمه همیشه جوشان عشق و ولاست، سر خیل روزهاى خوب خدا که از شب “قدر” نیز گوى سبقت ربوده و سکه سرورى به نام او خورده است.

غدیر، آیینه است، آیینه تمام نماى حق جلىّ، در چهره امیرالمؤمنین على(ع).

غدیر، چهره گشاى شاهد قرآنى “نبأ عظیم” به دست با کفایت “رسول کریم” است.

غدیر، فرودگاه موکب مقدّس پیامبر اعظم(ص) و قرارگاه فرماندهى سپاه توحید در عالم هستى است.

غدیر، روز عهد و میثاق است، “عهد موعود” آسمانى و “میثاق مأخوذ” زمینى.

غدیر، ریشه دارترین عید تاریخ در صحیفه رسالت انبیاى سلف است که نسل در نسل به ولایت اولیاى خَلَف، راه برده است.

روز غدیر، روز پذیرش کردار شیعیان و پاک شدن اندوه دل‏هاى ایشان است.

روزى که عصاى معجزه “موساى کلیم” بر سحر تنیده “ساحره تیره گلیم”، غالب آمد و آتش نمرودیان بر ابراهیم ودود،سرد و سلامت شد.

روز خلافت “یوشع” از “موسى(ع)”، “شمعون” از “عیسى(ع)”، “آصف” از “سلیمان(ع)” و “على (ع)” از “محمد (ص)” است؛ که على خود، غایت خلقت همه اولیاء و اوصیاست:

در ملک ولایت، ولى و والى و والاست

هرگونه تصرّف کند او از همه بالاست

بایست بداند که على سیّد و مولاست

آن کس که مرا مولى،مى‏داند و سالار۱

اى گل! نه همین معرکه من به تو گرم است

هنگامه صد سوخته خرمن به تو گرم است۲

در غدیر، خطّ روشن رسالت نبوى به طغراى ولایت علوى کمال یافت و اسلام، دین برگزیده خدا گردید:

“الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً”۳ امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و رضا دادم که آئینتان، “اسلام” باشد.

غدیر، روز تجلّى توحید و نبوت محمد(ص)، ولایت على(ع) است و ذکر دوازده معصوم(ع).

غدیر، عید ولادت “مولایى” على(ع) است، همان جان راستین نبى اعظم(ع) که حلقه بندگى ایشان بر دست و پاى داشتن، نهال خرم آزادى در دل کاشتن است:

زین سبب پیغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

گفت: هر کو را منم مولا و دوست

ابن عمّ من على مولاى اوست

کیست مولا؟ آن که آزادت کند

بند رقیّت زپایت برکند

چون به آزادى نبوّت‌هادى است

مؤمنان را زانبیاء آزادى است

اى گروه مؤمنان! شادى کنید

همچو سرو و سوسن آزادى کنید۴

در غدیر، پژواک بلند نداى آسمانى “الیوم یئس الذین کفروا من دینکم”۵ امروز – در روز غدیر کافران از دین شما ناامید شدند.

پشت شیاطین بدخواه را لرزانید و امید واهى کافران بد اندیش را به یأس و حرمان نشانید.

امّت بى غدیر، شب بى‏چراغ است، و شبروى که به “ماه”ى دل نبست، به صبح سعادتى نپیوست.

منکر غدیر، تشنه به آب رسیده است و از سراب، سیراب شده!

شیعه غدیر، عطش نوش جام بلاست، که دلداده آیین مرتضاست:

“که عشق آسان نمود اوّل، ولى افتاد مشکل‏ها”

على(ع)، همان عنبر بوى “محمّدى” موى و آفتاب روى “زهرایى” خوى است که عالم و آدم طفیل هستى عشق اویند:

تا باد صبا بوى تو را در چمن آرد

برداشته هر شاخه گلى دست دعا را۶

آرى، على(ع) باب رحمت الهى بر مدینه دانش نبوى است تا جان‏هاى تشنه معنویت را هماره از کوثر “سلونى” خود سیراب سازد:

چون تو بابى آن مدینه علم را

تو شعاعى آفتاب حلم را

باز باش اى باب! بر جویاى باب

تا رسد از تو قشور اندر لباب

باز باش اى باب رحمت تا ابد

بارگاه ما له کفواً احد۷

درود ما و همه هستى بر تو باد، اى على! اى نامت چون گلى خوشبو در سینه‏هاى مؤمنان، روییده است و با شیره جانشان آبیارى مى‏شود! درودها تا منتهاى بیکرانه‏ها!

 

سخنى با امام غدیر

از جاودانه مرد حقیقت! اگر به خود جرأت نگاشتن درباره “غدیر” را دادم، نه بدان معناست که لایق توصیف شأن توأم، بلکه امید که نام بى‏نشانم در ردیف خریداران محبت و عشق تو باشد. تو چون یوسفى با مشتریان بسیار و قیمتهاى هنگفت و من با دست تهى و کلاف ریسمان ناچیز! اینک تو را در کجا جستجو کنم؟ در دریاى اشک یا لجّه خون با شعله آه سوزان، در دل کعبه و یا در میان مظلومان تاریخ از ازل تا ابد، یا در میدان کارزار و برق شمشیر و فریاد تکبیرت، اى تمامى شجاعت و همه سخاوت اى جلوه گاه تنهاى تنهایى، آه که سرگذشت غمبار تو را جز خدا که پناه تو و رسول که مربّى تو و همسرت که رازدار تو بود چه کسى مى‏داند؟

اى بازوى توانمند قرآن و اى شمشیر شکست‏ناپذیر پیامبراعظم(ص)، اى خون و گوشت جان احمد(ص)، اى لسان صدق اللّه و اى کبریا، تو، سرّ بسم اللّه الرحمن الرحیمى که همه حسنها و جمالها و کمالها مستجمع در “اللّه” است و تو نقطه باء بسم اللهى که خود فرمودى: تمام اسرار الهى در کتابهاى آسمانى است و همه آنچه در کتابهاى آسمانى است در قرآن و در سوره حمد نهفته است و آنچه در سوره حمد است مندرج در بسم اللّه است و آنچه مندرج در بسم اللّه است، مجتمع در باء بسم اللّه و سپس مجتمع در نقطه آن است و آن نقطه منم.۸

رسول اکرم(ص) درباره حضرت على(ع) فرمود: در شب معراج که به آسمان رفتم. چنان به خدا نزدیک شدم که فاصله من و خدایم به اندازه دو کمان یا دو زراع یا کمتر بود. معبودم فرمود: اى محمد(ص)، در میان مخلوقات کدام را از همه بیشتر دوست دارى، عرض کردم: على(ع) را، خطاب رسید: پس تماشا کن. چون نگریستم، دیدم، على بن ابى طالب آنجاست.۹

اى شخصیت بیکران و جامع اضداد! که را رسد تا تو را وصف کند؟! اى که عارف به دامنت مى‏آویزد و عاشق در عشق تو سینه چاک مى‏کند و در شیدایى تو نغمه جانسوز مى‏سراید، دوستان از شوق مهر و صفاى تو سرمست مى‏شوند و پهلوانان در میدان سبقت و افتخار و مدال، با نام تو جرأت و جسارت و قدرت مى‏گیرند و با یا على شهره آفاق مى‏شوند، یتیمان خود را در آغوش تو مى‏افکنند و گرمى محبت پدرانه تو را بر رخسار خویش احساس مى‏کنند و دردمندان، خود را در سایه لطف تو تسلّى مى‏دهند و محرومان همه جا با هم، هم ناله‏اند.

یا على(ع)!

عید تو و غدیر، بر دوستداران کوى علوى مبارک باد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. ابوالحسن میرزا، معروف به شیخ الرئیس قاجار که در سروده‏هاى را “حیرت” مى‏نامد. از شاعران نامى اواخر دوران قاجار محسوب مى‏شود.
  2. دیوان حزین لاهیجى.
  3. سوره مائده، آیه ۳٫
  4. مولانا، شرح جامع مثنوى، دفتر ششم، ص ۱۱۶۲ – ۱۱۶۱٫
  5. سوره مائده، آیه ۳٫
  6. دیوان حزین لاهیجى.
  7. حکیم ابوالقاسم فردوسى.
  8. مشارق انوار الیقین، ص ۲۱٫
  9. امالى شیخ طوسى، ج ۱، ص ۳۶۲٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *