حماسه عاشورا و آموزه‏هاى عزّت آفرین

 

اسماعیل نساجى زواره

 

پگاه سخن

حماسه جاوید عاشورا از مهم‏ترین وقایع در تاریخ بشریّت است. گستره این حادثه غمبار چنان عمیق و عظیم است که ذهن پرسشگر و نگاه هر کاوشگر را به سوى خود جلب مى‏نماید و هرچه زمان مى‏گذرد، چهره آن فروزان‏تر و تابنده‏تر مى‏شود. این نهضت یک رویکرد احساساتى و برخاسته از خواهش‏هاى نفسانى نیست، بلکه یک قیام الهى – انسانى است که بررسى و شناخت حقایق آن براى پیشرفت و تکامل بشر در هر مکان و زمان ضرورت دارد، لذا اندیشمندان بسیارى از ادیان، مکاتب، فرقه‏ها و نژادهاى مختلف درباره این رخداد عظیم سخن گفته‏اند و هر یک در خور شأن و مقام علمى و اجتماعى خود، آموزه‏هایى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده‏اند. آن چه بیش از همه حادثه کربلا را پر فروغ و سازنده جلوه مى‏دهد، توجه به آموزه‏هاى عزّت آفرین آن است.که در ضمیر انسان‏ها تأثیر شگفت انگیزى داشته است و بسیارى از آنان را متحوّل و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى عدّه‏اى از زمامداران فاسد را گرفته است.

اگر حماسه جاویدان عاشورا رخ نمى‏داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمى‏پیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزون‏تر مى‏شد، لذا رشد جوامع اسلامى با خطرات جدّى‏تر روبه رو شده و مکتب “انسان سازى” تعطیل مى‏شد، امّا تأثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازه‏اى عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم شعورى مانند متوکّل عباسى ناچار مى‏شدند که براى تحکیم پایه‏هاى حکومتشان و جلوگیرى از رشد و تعالى جامعه مسلمین با کشته آن حضرت هم بجنگند و تبلیغات مسمومى را به راه اندازند. امّا جذابیّت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدّس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسى‏اش که هدایت و سربلندى جامعه بشرى است، هم چنان ادامه مى‏دهد. نگارنده در این نوشتار در صدد است که به بیان مهم‏ترین آموزه‏هاى هدایت بخش و عزّت آفرین این قیام جاویدان بپردازد.

 

بیدارى جامعه اسلامى

اولین آموزه عزّت آفرین در قیام حسین بن على(ع) بیدارى جامعه اسلامى و انسانى بود. شناخت و آگاهى از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها از ارکان اصلى تشکّل اجتماعى است. حکّام ستمگر و زورمداران همواره تلاش مى‏کنند تا مردم را از ارزش‏ها و واقعیّت‏ها دور نگه داشته و با گمراه ساختن آنان همچنان بر ظلم و بیدادگرى خود ادامه دهند.

معاویه در طول چهل سال سلطنت خود تا آن جا که توانست علیه اهل بیت پیامبر اکرم(ص) تبلیغات منفى نمود، امّا تمام آن چه را که وى طىّ حاکمیتش به دست آورد، امام حسین(ع) با قیامش در عاشوراى سال ۶۱ هجرى باطل نمود و امام سجّاد(ع) در مرکز خلافت اموى، بنى امیّه را رسوا و مردم فریب خورده و گمراه شام و سایر بلاد را آگاه و بیدار نمود و عظمت و منزلت رسول خدا(ص) را نمایان ساخت. بدون تردید روشن گرى‏هاى حضرت زین العابدین(ع) و زینب کبرى و برخى دیگر از خاندان حضرت اباعبداللّه(ع) بعد از ماجراى غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامى نقش بسزایى داشته است. مهم‏ترین پیامد سخنان امام سجاد(ع) آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدان‏هاى خفته و افشاى جنایات دشمنان اهل بیت(ع) بود.

سیدالسّاجدین(ع) در شهر کوفه با مردم سطحى‏نگر، تأثیرپذیر و پیمان شکن سخن گفت و بعد از معرّفى خویش و افشاى جنایات امویان فرمود: “اى مردم! آیا شما براى پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بى وفایى نکردید؟! آیا با او عهد و پیمان نبستید سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟! واى بر شما! چه کار زشتى انجام دادید، شما چگونه به سیماى رسول خدا(ص) نظاره خواهید کرد، آن گاه که بگوید: “فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امّت من نیستید.”۱

هنوز سخنان چهارمین فروغ امامت تمام نشده بود که مردم کوفه گریه‏کنان همدیگر را ملامت کردند، به نگون بختى خود تأسّف خورده و اشک ندامت و پشیمانى ریختند. از آن پس جامعه اسلامى متوجّه شد که بنى امیّه جز دشمنى با اسلام نیّت دیگرى ندارد. آیت اللّه شهید مطهرى(ره) در این زمینه مى‏نویسد: “اموى‏ها شخصیّت ملت مسلمان را له کرده و کوبیده بودند و دیگر کسى از آن احساس‏هاى اسلامى در خودش نمى‏دید. امّا همین کوفه بعد از مدّت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار توّاب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن على(ع) رفتند و در آن جا عزادارى کردند و به درگاه الهى از تقصیرى که کرده بودند، توبه کردند و گفتند: ما تا انتقام خون حسین بن على(ع) را نگیریم از پاى نمى‏نشینیم و عمل کردند و قاتلان کربلا را همین‏ها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود.”۲

 

معرفى گروه باطل و احیاى اسلام ناب

حماسه کربلا چهره واقعى و ماهیّت حقیقى حاکمیّتى را که به نام اسلام بر مردم حکومت مى‏کرد، روشن کرد و تفاوت حکومت اسلامى را با سلطنت موروثى آشکار ساخت.

مردم از خطبه آتشین امام سجّاد(ع) در شام فهمیدند که ریشه‏هاى انحراف در جامعه اسلامى از کجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهى ناحق، حق را در خانه غربت حبس کرده و باطل را بر مرکب حکومت نشاندند و حاکمیّت جامعه نوپاى نبوى را به نااهلان سپردند. با شهادت مظلومانه زاده حیدر، مردم دریافتند که سلطنت امویان مبتنى بر اسلام نیست و ماهیّت دروغین و غیر دینى آنان آشکار گردید و این هدیه‏اى است به مردم و جامعه اسلامى تا آنان اسلام راستین را بشناسند و یا دست کم ناهنجارى‏هاى امویان را به اسلام و ارزش‏هاى دینى نسبت ندهند. آزادگان و تشنگان حقیقت بدانند که اسلام ناب محمّدى غیر از آن دینى است که امویان معرفى کردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستیز همچون خورشید عالم تاب بر تارک جهان مى‏درخشد، به برکت خون سرخ حسین(ع) و قیام نینواست.۳

 

اهل بیت(ع) چشمه‏هاى فضیلت

مکتب حیات بخش اسلام براى پیروان خود در زندگى فردى و اجتماعى نقش‌هایى را تعیین نموده که مسلمانان باید به ارزیابى آن بپردازند. این جاست که افراد به الگو نیاز دارند تا با مراجعه به آن به ارزیابى نقش فردى و اجتماعى خویش بپردازند.

شخصیّت‏هاى مرجع از معیارهایى هستند که هر کس هنگام ارزیابى نقش خود در یک موقعیّت معیّن از آنان استفاده مى‏کند، فرد با این ارزیابى مى‏تواند مشخص کند که آیا نقش خود را درست ایفا کرده یا نه؟۴

پیامبر اکرم(ص) اهل بیت خود را به مثابه سرچشمه‏هاى معارف ناب به امّت معرّفى کرده تا آنان پس از رحلت آن حضرت از داشتن اُسوه محروم نباشند و با بهره‏گیرى از این ستارگان فروزان راه کمال را در پیش گیرند و در زندگى فردى و اجتماعى دچار تحیّر و سردرگمى نشوند. متأسفانه با آن همه تأکید رسول اللّه(ص) جامعه اسلامى پس از رحلت آن بزرگوار راه دیگرى را پیش گرفت و از آن الگوى کامل و جامع بهره درست نبرد و تاوان سختى را در این راه متحمّل گردید. امّا با حماسه‏اى که کاروان دشت نینوا در کربلا برپا نمود، روندى که بنى امیّه در جهت کاهش منزلت اهل بیت(ع) در پیش گرفته بود، متوقف شد و به تدریج عداوت‏ها تبدیل به مودّت گردید و هرچه از واقعه خونین کربلا مى‏گذشت، دوستداران و شیفتگان خاندان پیامبر(ص) بیش‏تر مى‏شدند۵ و هرچه زمان مى‏گذرد دل‏ها و احساسات عمومى به سوى محبّت خاندان وى معطوف مى‏گردد و این محبّت فقط در سینه‏ها حبس نمى‏گردد، بلکه با شور و هیجان توصیف‏ناپذیر هر ساله در تمام عالم به صورت سوگوارى و عزادارى متجلّى مى‏شود.

یکى از مراجع تقلید در این زمینه مى‏نویسد: “این مراسمى که به عنوان عزادارى آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، لبنان، بحرین، مصر و نقاط دیگر به نام زیارت قبر مطهر به خصوص در شب‏ها و روزهاى مخصوص مانند: عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان، اربعین و عاشورا برگزار مى‏شود نشان مى‏دهد که حسین(ع) قلوب همه را مالک شده و مردم حتى بیگانگان، عاشق و دلباخته او شده‏اند.”۶

به علاوه عزادارى و سوگوارى‌هایى که در طول سال و در نقاط مختلف عالم برگزار مى‏شود، خود آثار اجتماعى، سیاسى، تربیتى و اخلاقى داشته و دارد و این‏ها همه گامى مؤثّر در اسوه قرار گرفتن خاندان نبوت مى‏باشد و موجب شوکت و ترقى شیعه مى‏شود، زیرا شایسته‏ترین رهبران را دارد.

 

بدعت ستیزى

دین خدا همیشه از سوى دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت آفرینى است، لذا وظیفه دانشمندان، حفظ دین و معتقدات اسلامى از تحریفات و مقابله با بدعت‌هاست.

نبى مکرّم اسلام(ص) مى‏فرماید:”اذا ظهرت البدع فى امّتى فلیظهر العالم علمه؛۷ هرگاه بدعت‏ها آشکار شود، دانشمند باید علم و دانش خویش را آشکار کند.”

امام حسین(ع) براى عمل به این تکلیف الهى به دفاع از حریم دیانت پرداخت و از انگیزه‏هاى قیام خود، احیاى دین و بدعت ستیزى را برشمرد. تأکید آن حضرت بر رفتن به راه و روش پدرش امیرالمؤمنین(ع) و جدّش رسول خدا(ص) نیز گونه دیگرى از همین بدعت ستیزى و حفاظت از دین است.

آن چه بنى امیه از آن دم مى‏زدند، چهره‏اى تحریف یافته و مسخ شده از آیین حضرت محمّد(ص) بود، زیرا معتقدان به این نوع اسلام تعارضى میان آن و ستم‏ها و فسادهاى یزید نمى‏دیدند.

واقعه عاشورا ثابت کرد آن چه بر جامعه مسلمین حاکم و جارى است، اسلام ناب محمّدى نیست.

 

تکریم انسانیّت

در جبهه حق مؤمن ارزش و کرامت دارد و کرامتش نشأت گرفته از ارزش حق است. انسان‏ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم هستند. سالار شهیدان در روز عاشورا به یاران خویش عزّت بخشید و به آیندگان درس عزّت و سرافرازى آموخت. یاران خود را باوفاترین یاوران حق دانست. خود را به بالین یکایک شهیدان مى‏رساند و سر آنان را بر دامن مى‏گرفت و دراین باره بین آنان تفاوت قائل نمى‏شد. هم بر بالین فرزندش حضرت على اکبر(ع) حاضر شد و هم بر بالین غلام خویش.

وقتى حرّ آگاه شد و توبه کرد و به لشکر امام پیوست. تردید داشت که ابا عبداللّه(ع) او را مى‏پذیرد یا نه؟ امّا امام او را بهبخشایش و رستگارى نوید داد.۸ ارج نهادن سالار شهیدان بهفداکارى یارانش نشانه تکریم انسان و انسانیّت است.

حسین بن على(ع) کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش مى‏آمد؛ آنان را آغشته به خون مى‏دید و عطر شهادت را از اجساد مطهرشان استشمام مى‏کرد و آنان را ستایش مى‏نمود و قاتلانشان را سرزنش مى‏کرد.

شخصیّت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین پیامد عاشوراست که از امام حسین(ع) آموخته مى‏شود. جامعه‏اى که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید براى چنین انسان‏هاى از جان گذشته حرمتى عظیم قائل شود تا این مسیر خدایى همواره پرجاذبه باقى بماند و مشتاق داشته باشد.۹

 

احیاى روحیه شهادت‏طلبى

یکى از شاخص‏ترین و کارآمدترین آموزه‏هاى عزّت آفرین عاشورا، احیاى روحیه شهادت‏طلبى در جامعه مسلمین بود. شهادت ارزشى است که اگر جامعه به استقبال آن برود، اعضایش با امنیّت خاطر به زندگى اجتماعى خود که جایگاه کسب معرفت و سعادت است، مشغول خواهند شد و این خواسته هر انسان کمال‏جو و طالب زندگى ابدى است.

حضرت ابا عبداللّه(ع) با آگاهى به شهادت، راه کربلا را در پیش گرفت و دیگران را نیز به سوى این راه هدایت نمود. وقتى امّ سلمه از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود: “مى‏دانم در چه ساعت و چه روزى توسط کدام شخص کشته مى‏شوم و از خاندان و یارانم کدام افراد کشته مى‏شوند.”۱۰

سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشر آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى را نگاشت و بعد از عاشورا ارزش‏هاى اسلامى و انسانى احیا گشت و آنانى که از ترس جان خویش در مقابل عبیداللّه بن زیاد لباس ذلّت پوشیدند و از یارى فرزند کوثر سرباز زدند، همه چیز را از دست دادند.

 

تقویت روح شجاعت

شجاعت یک نیروى قلبى و قوّت روحى است که سبب مى‏شود انسان از بیان حق نترسد و هنگام نیاز در برابر ظالمان به مقابله بپردازد و از فداکارى و جانبازى نهراسد. همه رشادت‏ها و حماسه آفرینى‏هاى میدان‏هاى جهاد، مدیون دلیرى شجاعان بوده است. نهراسیدن از مرگ یکى از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین(ع) و یارانش را به نبرد عاشورا فراخواند تا حماسه‏اى ماندگار بیافریند.

وقتى حضرت سیدالشهداء(ع) از مکّه به سمت کوفه حرکت مى‏کرد، در طول راه کسانى با وى برخورد مى‏کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلاى ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر بیم مى‏دادند.

امّا شجاعت امام حسین(ع) این سفر را حتمى ساخت و در برخورد با سپاه حرّ فرمود: “لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛۱۱ شأن و موقعیّت من مانند موقعیّت کسى نیست که از مرگ مى‏هراسد.”

شجاعت عاشوراییان ریشه در باورشان داشت. آنان که به عشق شهادت مى‏جنگیدند، از مرگ ترسى نداشتند تا در مصاف با دشمن سست شوند، از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان مى‏گریختند و چون یاراى رزم فردى با این شجاعان را نداشتند، به یک فرد هجوم مى‏بردند یا از دور یاران امام را سنگباران مى‏کردند.

در زیارت نامه‏هاى متعدد به شجاعت سالار شهیدان و یارانش اشاره شده است از قبیل: “بطل المسلمین”، “فُرسان الهیجاء” و “لیوث الغابات” که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و… ستوده‏اند.۱۲

عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان است و محرّم همواره روحیه شهامت و ظلم ستیزى را در مردم تقویت مى‏کند. به تعبیر حضرت امام خمینى(ره): “ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکارى آغاز شد. ماهى که خون بر شمشیر پیروز شد. ماهى که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت‏هاى شیطانى زد. ماهى که به نسل‏ها در طول تاریخ، راه پیروزى بر سر نیزه را آموخت…”۱۳

با توجّه به این که مایه شهامت و شجاعت در متن قیام حسین(ع) و در عمل و گفتار شهداى کربلا موج مى‏زند، سزاوار است که این محتوا براى مردم به ویژه جوانان پیش‏تر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیّت شهداى کربلا و شهادت حسین بن على(ع) مى‏ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. هم چنین یادآورى شجاعت روحى حضرت زینب(س) در مواجهه با مشکلات و نیز خطابه‏هاى آتشین آن حضرت در کوفه و دمشق در مقابل جبّاران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و مقاوم بار مى‏آورد.۱۴

 

صورت حماسى و روح عرفانى

انسان کامل مظهر اسماء و صفات حق تعالى است و در عین حال که داراى روح انعطاف‏پذیر و لطیف است، روح حماسه و دفاع در برابر طغیان طاغیان در وجودش موج مى‏زند. او در یک زمان و در یک مکان هم چهره حماسى دارد و هم روح عرفانى. این دو روح هماهنگ در واقعه عاشورا کاملاً متجلّى گردیده است. آمیختن حماسه با عرفان ضرورتى است که بدون آن ماهیّت قیام عاشورا دچار تحریف مى‏گردد. حماسه حضرت امام حسین(ع) را باید در عرفان او جست و جو نمود. واقعه کربلا اگرچه صورتى حماسى دارد، امّا روح آن عرفانى است که رهبر قیام پلى استوار میان این دو بنا نهاده است.

عاشورا به ما مى‏آوزد که لقاى الهى علت غایى عرفان حماسى است. روز عاشورا آن گاه که لشکر نور و ظلمت در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، فرشتگان از آن حضرت رخصت طلبیدند تا او را در پیروزى بر دشمن کمک کنند، امّا امام بین پیروزى و لقاء اللّه، دیدار پروردگارش را برگزید، زیرا فیض الهى، حلاوت مؤانست با خویش را به اولیاءاش چشانیده است.۱۵

عارف کامل از آن جا که ظهور و حضور ذات حق را در تماس با عالم وجود حس مى‏کند، نه تنها طلب وصل مى‏کند، بلکه درخواستى بالاتر از مقام وصل دارد و آن رسیدن به مقام فنا و جذب است، مقامى که حاصلش تحقق حواس باطنى است تا جایى که در تمام مظاهر تنها حق را مشاهده مى‏کند. آرى! چنین فنایى که مشروط به خرق هزاران حجاب است، اختصاص به مهاجران دلباخته‏اى دارد که از خانه نفس بیرون مى‏آیند و سالک راه حق مى‏گردند و به سوى خدا هجرت مى‏کنند و از هرگونه تعلّقات وجودى و هرچه رنگ تعلّق پذیرد، فانى مى‏شوند و دیگر چیزى از خود باقى نمى‏گذارند. بدین سان هجرت عارفان براى خدا در نهادشان است که از پرده‏هاى نفس هجرت کنند تا به دل رسند.

آن‏گاه در پرده‏هاى جان هجرت کنند تا به دیدار جانان برسند و این درجه‏اى است که حق تعالى عارف را محو جمال خود مى‏سازد و عقل او را مستغرق دریاى معرفت خویش مى‏کند تا جایى که عارف خود را به کلّى نمى‏بیند و براى او مصائب و رفاه فرقى ندارد. هرچه هست و در هر حالى که هست جز رضاى خالق را نمى‏جوید.

حضرت سید الشهداء(ع) در سخت‏ترین لحظات آن‏گاه که از بالاى اسب بر روى زمین قرار گرفت عرض کرد: “الهى!صبراً على قضائک مالى ربّ سواک و لامعبود غیرک”۱۶ و این مقام از والاترین مراتب اخلاص و بندگى است. حضرت اباعبداللّه(ع) با براق برق آساى معرفت و عبودیّت در ژرفاى جان خویش سیر کرد و در وادى عرفان حق به قرب قاب قوسین رسید و از سوى دیگر با جهاد و شهادت به عمیق‏ترین لایه‏هاى درونى و پاینده جامعه، سفینه‏اى آسمان پیما ساخت که براى سالکان و عاشقان تازه‏ترین وسیله وصول به مقصود است.

 

نفى راحت طلبى

از دستاوردهاى همیشگى نهضت عاشورا، اهمیت حفظ دین است. در پرتو چنین تفکّرى است که هرچه با صیانت دین و آموزه‏هاى آن مغایر است باید کناز زده شود.

یکى از آسیب‏هاى جامعه مسلمین که باعث شد حضرت على(ع) خانه نشین شود و حسین(ع) یارى نشود و سرش بر سر نیزه قرار گیرد، این بود که خواص به دنبال آسایش و راحتى رفتند و خود را اسیر عاقبت‏طلبى کردند. هر چند خون پسر حضرت زهرا(س) غریبانه بر زمین ریخته شد، امّا عاشورا این حقیقت را به همگان باوراند که براى حفظ دین و ارزش‏هاى آن باید به مظاهر دنیوى پشت پا زد و از راحت‏طلبى گریزان بود و گرنه باید به دلیل عدم نصرت و حمایت دین خدا در‌هاله‏اى از پریشانى و پشیمانى اشک ندامت ریخت. در سایه همین رویکرد بود که توّابین اساس جنبش خود را بر بازگشت از گناه، خون خواهى خاندان پیامبر(ص)، پشت پا زدن به تمام مظاهر دنیوى و شهادت خواهى براى رضایت خداوند قرار دادند.۱۷

 

عمل به تکلیف

آخرین آموزه عزت آفرین نهضت خونین کربلا که در این نوشتار بدان اشاره مى‏شود این است که فرد مسلمان و مؤمن باید در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف عمل کند. امام حسین(ع) با آن که بر حق بود و خلافت و رهبرى را حق مسلّم خویش مى‏دانست، ولى در نامه‏اى که به اهل بصره نوشت فرمود: “قوم ما حکومت را براى خود برگزیدند و ما به خاطر این که خوش نداشتیم در میان امّت تفرقه ایجاد شود، به آن رضایت دادیم، در حالى که ما خاندان پیامبر(ص) به خلافت و رهبرى شایسته‏تر از کسانى هستیم که آن را در اختیار گرفته‏اند.”۱۸

همان حسین بن على(ع) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمّل نکرد، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، زیرا تکلیف امام در این دو دوره متفاوت بود.

تعبّد یک مسلمان به حکم دین بسیار مقدّس و ستودنى است؛ زمانى که مسلم بن عقیل(ع) در کوفه و در خاهه‌هانى بن عروه پنهان بود، روزى ابن زیاد به عنوان عیادت به خانه‌هانى آمد. مسلم(ع) نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بود، ولى او براى اجراى برنامه از نهان گاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتى پرسیدند چرا او را نکشتى؟ جواب داد: دو چیز سبب شد: یکى اینکه‌هانى خوش نداشت که در خانه او قتل انجام گیرد. دیگر آن که به یاد حدیث پیامبر(ص) افتادم که فرمود: ایمان بازدارنده ترور است.۱۹

وقتى امام حسین(ع) مى‏خواست از مکه به سوى کوفه برود، بعضى از اصحاب او را نصحیت مى‏کردند که رفتن به سمت عراق صلاح نیست، ولى آن حضرت در جواب آنان فرمود: “با آن که مى‏دانم شما از روى خیرخواهى و محبّت چنین مى‏گویید، امّا من تصمیم خود را گرفته‏ام.”۲۰

این نشان دهنده آن است که امام خود را براى انجام تکالیف مهیا کرده بود. هنگامى که دو نفر از سوى والى مکّه براى آن بزرگوار امان نامه آوردند تا وى را از ادامه این سفر باز دارند، حضرت فرمود: “در رؤیایى راستین پیامبر خدا(ص) را دیدم که مرا به انجام کارى فرمان داد؛ بنابراین در پى آن خواهم رفت چه به زیانم باشد و چه به سودم!”۲۱

این همان تبعیّت از تکلیف است و احساس پیروزى در هر دو صورت امام حسین(ع) فرمود: “ارجو ان یکون خیراً ما اراد اللّه بنا قتلنا ام ظفرنا؛۲۲ امیدوارم آن چه خداوند براى ما اراده کرده است، خیر باشد؛ چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.”

وقتى نامه‏هاى پیاپى مردم کوفه به سالار شهیدان رسید، آن حضرت احساس تکلیف کرد که برود هر چند مى‏دانست که مردم کوفه داراى چه روحیّاتى هستند، ولى آن دعوت نامه‏ها و اعلام حمایت‏ها تکلیف آور بود. پس از برخورد امام حسین(ع) با سپاه حرّ که راه را بر او بستند، حضرت ضمن خطبه‏اى به آنان فرمود: “آمدنم براى عذرآوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آن که نامه‏هایتان رسید که نزد ما بیا؛ زیرا پیشوایى نداریم. اگر بر سر پیمان و سخن خویش هستید، آمده‏ام و اگر خوش ندارید و مى‏خواهید،برمى‏گردم.”۲۳

این تغییر نشان دهنده عمل به تکلیف از سوى امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر تکلیف الهى در راه یارى وى شهید شدند. پیام عزّت آفرین عاشورا “شناخت تکلیف” و “عمل به تکلیف” است از سوى همه مردم به ویژه کسانى که موقعیّت خاص و الگویى براى دیگران دارند. اگر همه پیروان حق در زمان حسین بن على(ع) وظیفه خویش را مى‏دانستند و مثل شهداى کربلا با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مى‏کردند، مسیر تاریخ به گونه‏اى دیگر ترسیم مى‏شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحود دیگرى بود. امروزه باید شکل‏هاى مختلف وظیفه و تکلیف را شناخت و پیروزى را در انجام وظیفه دانست. اگر ما امروزه وظیفه خویش را بشناسیم، مى‏توانیم به آرمان‏هاى مورد نظرمان جهت ترقى و تعالى جامعه اسلامى دست یابیم.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، ج۲، ص ۳۲٫
  2. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)،ج ۱۷، ص ۵۷٫
  3. ماهنامه معرفت، ش ۵۹، آبان ۱۳۸۱، ص ۳۴ – ۳۵٫
  4. درآمدى بر جامعه‏شناسى، بروس کوئن، ترجمه محسن ثلاثى، ص ۴۸٫
  5. مجموعه آثار شهید مطهرى(ره)، همان، ص ۵۷٫
  6. پرتوى از عظمت حسین(ع)، لطف اللّه صافى گلپایگانى، ص ۴۳۲٫
  7. اصول کافى، محمد بن یعقوب کلینى، ج ۱، ص ۵۴٫
  8. مقتل الحسین، سید عبدالرزّاق مقرّم، ص ۲۹۰٫
  9. پیام‏هاى عاشورا، جواد محدّثى، ص ۵۵٫
  10. چهره خونین حسین، سید عبدالرّزاق مقرّم، ص ۵۸٫
  11. ملحقات احقاق الحق، ج ۱۱، ص ۶۰۱، به نقل از مجله مبلّغان، ش ۳۹، ص ۱۵٫
  12. مفاتیج الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت امام حسین(ع) در نیمه رجب، ص ۹۶۶٫
  13. صحفیه نور، امام خمینى(ره)، ج ۳، ص ۲۲۵٫
  14. نک: پیام‏هاى عاشورا، ص ۶۲ – ۶۵٫
  15. موسوعه کلمات الامام الحسین(ع)، ص ۴۸۳٫
  16. همان، ص ۵۱۰٫
  17. نقش قبایل یمنى در حمایت از اهل بیت(ع)، اصغر منتظر القائم، ص ۳۱۱٫
  18. وقعه الطّف، ابومخنف لوط بن یحیى، ج ۴، ص ۲۹۰٫
  19. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج ۴، ص ۲۷۱٫
  20. همان، ص ۲۸۸٫
  21. همان، ص ۲۹۲٫
  22. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱، ص ۵۹۷٫
  23. همان، ص ۳۰۳٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *