پاسخ به یک شبهه

حجهالاسلام سید جواد حسینى

 

سؤال:

وقتى که اسلام همواره توصیه به صفاى روح و نشاط مى‏نماید و راههایى را براى درمان حزن و ناراحتى‏هاى روحى بیان مى‏کند، عزادارى و گریه و حزن در مذهب تشیّع براى امامانشان و گریه بر شهیدان با این توصیه‏هاى اسلام چگونه قابل جمع مى‏باشد؟

جهت روشن شدن بحث به دو نکته ابتداء اشاره مى‏شود:

 

الف – انواع گریه

گریه‏ها و پیامهایى را که اشک‏ها بیان مى‏دارد به طور کلّى با بهره‏گیرى از متون دینى و ادبى در موارد زیر مى‏توان مطرح نمود:

۱- گریه عجز و زبونى

اظهار عجز پیش ستمگر روامدار

اشک کباب باعث طغیان آتش است

۲- گریه تزویر و دروغ

قرآن درباره فرزندان یعقوب مى‏گوید: “وجاءوا اباهم عشاء یبکون”۱ و در برگشت نزد پدر به گریه پرداختند. امّا گریه آنان از نوع گریه‏هاى دروغین بود.

۳- گریه پشیمانى

در روایت مى‏خوانیم که “طوبى…لمن بکى على خطیئته؛۲ خوشا به حال کسى که براى گناهى که مرتکب شده گریه کند.”

بهر گریه آدم آمد بر زمین

تا بود نالان و گریان و حزین

۴- گریه شوق

بخاطر شوق به بهشت “واثبات حقانیّت…” قرآن مى‏فرماید: “و چون آنچه را به سوى این پیامبر نازل شده، بشوند مى‏بینى بر اثر آن حقیقتى که شناخته‏اند اشک از چشمهایشان سرازیر مى‏شود.”۳

وقتى جعفر بن ابى طالب از حبشه برگشت رسول خدا(ص) “بکى فرحاً برؤیته؛۴ از شوق دیدارش گریست.”

۵ – رحم و رأفت

پیامبر(ص) در مرگ ابراهیم فرزندش اشک ریخت و فرمود: “لیس هذا بکاء غضبٍ انّما هذا رحمهٌ و من لایرحم لایرحم؛)۵( این گریه خشم و نارضایتى (از قضاى الهى نیست) بلکه گریه رحمت و رأفت است و هر کس رحم نکند مورد رحمت واقع نمى‏شود.”

۶- غم و اندوه

گریه از روى غم و اندوه نیز، یکى از گریه‏هاى طبیعى و غریزى انسان است، قرآن مى‏فرماید:(درباره مجاهدانى که وسیله براى جبهه رفتن نداشتند.) آنان در حالى که از شدّت اندوه اشک از چشمانشان فرو مى‏ریخت، بر مى‏گشتند که (چرا) چیزى نمى‏یابند تا (در راه جهاد) خرج کنند.”

۷- گریه فراق

که به خاطر دورى و جدایى از عزیزى یا نبودن در کنار محبوبى اشک مى‏ریزد

از آن دمى که زچشمم برفت یار عزیز

کنار دامن من همچو رود جیحون است

(حافظ)

گریه بر حسین(ع) و شهیدان کربلا، از این نوع و همچنین نوع ششم است، لذا خطاب به آن حضرت مى‏گوییم: “یا لیتنى کنت معک فافوز فوزا عظیماً”۶ اى کاش ما هم در کنار تو بودیم (تو را یارى مى‏دادیم) و به آن سعادت بزرگ دست مى‏یافتیم.

 

ب: لیاقت گریه

این که انسانى به حدّى برسد که مردمان زیادى براى او بلکه هستى براى او گریه کند و اشک بریزد، نه یک روز و دو روز بلکه قرنها، لیاقت بالایى لازم دارد، لذا قرآن در مورد فرعونیان که بر اثر نفرین موسى غرق شدند مى‏گوید: “فما بکت علیهم السّماء و الأرض و ما کانوا منظرین”۷ نه آسمان (و اهل او) بر آنها گریست و نه زمین( و اهل آن) و نه (به هنگام نزول بلا) به هر حال این جمعیّت چنان لیاقت و ارزش و پایگاه معنوى خویش را از دست دادند که پس از مرگ آنان نه آسمان و نه زمین و به تفسیر دیگر، از اهل آسمان و زمین کسى براى آنها گریه‏اى نکرد، زیرا افراد براى کسى گریه مى‏کنند که ارزش و لیاقتى داشته باشند، و این که کسى براى آنان گریه‏اى نکرده و نوعى حقارت و بى‏لیاقتى به شمار آمده، آنان بدین سبب مورد سرزنش قرار گرفته‏اند بدین جهت است که امام باقر(ع) روایت مى‏کند. هنگامى که امیرالمؤمنین على(ع) در آستانه شهادت قرار گرفت فرزندانش حسن(ع) و حسین(ع) محمد بن حنفیه و دیگر فرزندان خردسالش – را گرد آورد و آنها را وصیّت کرد و در پایان فرمود: فرزندانم با مردم به گونه‏اى رفتار کنید که اگر از میان آنان غایب بودید خواهان و مشتاق ملاقات شما باشند و اگر از میانشان رخت بربستید، براى شما گریه کنند.”۸ و رسول خدا(ص) فرمود: از نشانه‏هاى قساوت قلب و شقاوت جمود عین و محروم بودن از اشک و گریه از خوف خدا است. چنانکه در روایتى مى‏خوانیم گریه چشم‏ها و ترس دل‏ها از نشانه‏هاى رحمت خدا است. با توجّه به مقدّمه پیش گفته پاسخهاى متعددى مى‏توان به شبهه فوق داد.

با ذکر این نکته که این گونه نیست که اسلام همواره به نشاط و شادى توصیه نموده باشد.

 

اولین پاسخ

جواب نقضى است که در منابع اهل سنّت روایات متعددى درباره عزادارى پیامبراکرم(ص) و اصحاب نقل شده است مانند عزادارى و گریه حضرت بر شهداىاحد، حمزه سیدالشهداء، عزادارى در شهادت جعفربن ابى طالب و سعد بن خوله، گریه در مرگ دختران و فرزندان خود چون ابراهیم… و گریه در مرگ عثمان بن مظعون.۹ و همچنین گریه پیامبراکرم(ص) و اصحاب هنگام اطلاع از شهادت امام حسین(ع)۱۰ عزادارى صحابه پس از ارتحال پیامبراکرم(ص)چنانکه‏ام سلمه مى‏گوید: “و نحن مجتمعون نبکى و لم ننم”۱۱ ما (در مسجد جمع شده) بر پیامبر گریه مى‏کردیم و نخوابیدیم و همچنین فاطمه زهرا(س) در عزاى پدر محزون و گریه و عزادارى نمود و مى‏گفت: “واابتاه ربّاً دعاه”۱۲ اى پدر بزرگوار که دعوت پروردگارت را لبیک گفتى و همچنین در رحلت مادرش خدیجه کبرى اشک مى‏ریخت و گریه مى‏کرد.۱۳ و همچنین خلیفه اول و دوم در سوگ پیامبراکرم(ص) اشک ریختند(فجعلا یبکیان)۱۴ آیا همه این‏ها خلاف دستورات اسلام رفتار نموده‏اند؟ آیا نعوذ باللّه حتّى پیغمبر اکرم(ص) هم آگاهى نداشتکه این گریه‏ها و عزادارى‏ها با توصیه‏هاى اسلام به نشاط و.. .سازگارى ندارد؟ هر جوابى که گروههاى اسلامى (تمام مذاهب اربعه و حتّى وهابیون) دارند در این مورد براى رفع تنافى دارند، ما هم از آن مى‏توانیم استفاده ببریم.

 

دومین پاسخ

این است که روایات نشاط و شادابى را باید بررسى کنیم که در کجاها نشاط و شادى را مطلوب دانسته‏اند؟ در این باب روایات فراوانى داریم که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

۱- على(ع) مى‏فرماید:”التّبسّم فى وجه المؤمن الغریب من کفّاره الذنوب؛۱۵ تبسم و با خنده برخورد کردن با مؤمن غریب گناهان را از بین مى‏برد.” و یا فرمودند: “تبسّم الرّجل فى وجه اخیه حسنهٌ” تبسم مرد در برابر برادرش حسنه است.

۲- على(ع) فرمود: “بشاشه الوجه عطیه ثانیه”۱۶ با چهره گشاده برخورد کردن عطیّه و بخشش دوم است.

۳- امام صادق(ع) فرمود: حدّ حسن خلق این است: “تلین جانبک و تطیّب کلامک و تلقى اخاک ببشر حسن”۱۷ با نرمى و ملایمت و کلام خوب و متین، و چهره گشاده برخورد کنى.”۱۸ با دقّت در روایات فوق و امثال آن بدست مى‏آید، که آنچه از بشاشت و نشاط توصیه شده است، مربوط به برخوردهاى اجتماعى افراد با همدیگر است که با چهره گشاده و صورت خندان و شاداب با هم برخورد کنند، و این نمى‏رساند که در سوگ عزیزى که از دست داده‏اید اشک نریزید و گریه نکنید، لذا على(ع) فرمود: “هر کس دلى را شاد کند خداوند از آن شادى لطفى براى او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالى بر او باریدن گرفته و تلخى مصیبت را بزداید چنانکه شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.”۱۹

نتیجه این شد که روایات سرور و شادى مربوط به برخوردهاى اجتماعى است، از این جا کم کم مى‏توان حدس زد که در اسلام در کنار شادى، غم، همراه فرح، حزن، و همگام با نشاط و شادابى حزن و اندوه نیز مطرح است، اسلام تنها دین نشاط خالى نیست چنانکه فقط اندوه و غم در آن مطرح نیست بلکه هر دو مطرحند منتهى مهم شناخت جایگاه هر یک است که در این قسمت به این امر مهم فقط اشاره مى‏کنیم.

 

جایگاه شادابى‏ها و غم‏ها

۱- على(ع) مى‏فرماید: انسان گاهى خشنود مى‏شود به چیزى که هرگز از دستش نمى‏رود، و ناراحت مى‏شود براى از دست دادن چیزى که هرگز به آن نخواهد رسید.

(چون معیار و جایگاه شادیها و غم‏ها را نمى‏داند) لذا به ابن عباس! فرمود: “فلیکن سرورک بما نلت من آخرتک ولیکن اسفک على مافاتک منها و مانلت من دنیاک فلاتکثر به فرحاً”۲۰ خوشحالى تو از چیزى باشد که در آخرت براى تو مفید است و اندوه تو براى از دست دادن چیزى از آخرتت باشد، آنچه از دنیا به دست مى‏آورى تو را خوشنودنسازد، آنچه در دنیا از دست مى‏دهى زارى کنان تأسف نخور.”

این روایت شادى را در کارهاى آخرتى و نفع آن و حزن و ناراحتى را در منفعت آخرتى مى‏داند درست بر عکس آنچیزى که عوام و عدّه‏اى تصور مى‏کنند که از کارها و منافع دنیوى شاد مى‏شوند.

۲- شادى در خوشحالى اهلبیت(ع) و اندوه در حزن آنها

مورد دیگرى از شادى‏ها که به صورت مرزبندى دقیق بیان شده است مربوط به اهلبیت پیامبر اسلام(ص) است که در روایات عدیده‏اى دستور داده‏اند که در شادى آنها شاد و در حزن و اندوه آن‏هامحزون و اندوهناک باشید که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱- امیرالمؤمنین على(ع) مى‏فرماید: “انّ اللّه تبارک و تعالى…فاختارنا و اختار لنا شیعهً ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الینا”۲۱ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و براى ما پیروانى انتخاب نمود که همواره در شادى و غم ما شریک‏اند و با مال و جانشان به یارى ما مى‏شتابند، آنان از مایند و به سوى ما خواهند آمد.

امام رضا(ع) به پسر شبیب فرمود: “اگر دوست مى‏دارى که همنشین ما در بهشت برین باشى در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادى ما شاد باش و ولایت ما را بپذیر، چه آن که اگر کسى سنگى را دوست بدارد در روز قیامت با آن محشور مى‏گردد “وافرح لفرحنا.. و علیک بولایتنا فلو انّ رجلاً تولّى حجراً فحشره اللّه معه یوم القیامه؛ و علّت امر هم روشن است که چرا باید در سوگ اهلبیت اشک ریخت و گریه کرد، زیرا احساسات و عواطف انواع مختلفى دارد تحریک هر نوع احساسات و عواطف باید با حادثه مربوط متناسب باشد، شهادت ابى عبداللّه(ع) مسیر تاریخ را عوض کرد، او بود که درسى براى حرکت، براى نهضت، براى مقاومت و براى استقامت تا روز قیامت به انسان‏ها داد باید کار متناسب با آن حادثه انجام داد. یعنى باید کارى کرد که حزن مردم برانگیخته شود، اشک از دیده‏ها جارى گردد، شور و عشق در دلها پدید آید، و در این حادثه چیزى که مى‏تواند چنین نقشى را بیافریند همین مراسم عزادارى و گریستن و گریاندن دیگران است، در حالى که خندیدن و شادى کردن هیچ وقت نمى‏تواند این نقش را ایفا کند خندیدن هیچگاه انسان را شهادت طلب بار نمى‏آورد.۲۲

 

پاسخ سوم

چنانکه در مقدمه بیان شد، اشک و گریه انواع و اقسامى دارد، تمام آن‏ها حزن آور نیست، گریه‏اى حزن آور است که بخاطر اندوه و غم باشد امّا گریه شوق، گریه فراق، گریه همدردى و رأفت هرچند به ظاهر حزن و اندوه است چون اظهار محبّت و عشق و علاقه است لذا نشاط و بسط باطنى را در پى دارد، چرا که هماهنگى روحى با شخصیّت باعظمتى چون اباعبداللّه الحسین(ع) و ائمه اطهار(ع) نشاط و بسط باطنى را درپى دارد، چون حسین(ع) مصباح و چراغ هدایت است هر کس در مسیر او افتاد هدایت یافته، و على(ع) فرمود:متّقین و پرهیزکاران در راه هدایت شادمانند “ونشاطاً فى هدى”۲۳ و همچنین گریه در مصائب اهل بیت(ع) روح وجان انسان را زنده و نشاط مى‏بخشد، در روایتى از امام هشتم مى‏خوانیم “کسى که مصیبتهایى را که بر ما وارد شده به یاد آورد و بر آن گریه کند در قیامت همراه ما خواهد بود، کسى که به یاد مصائب ما گریه کندو دیگران را بگریاند چشمان او روزى که همه چشمها گریانند. گریان نخواهد شد و کسى که در جلسه‏اى بنشیند که در آن جلسه امر ما احیاء و بر پاداشته مى‏شود:”لم یمت قلبه یوم تموت القلوب”۲۴ دل او در روزى که دلها مى‏میرد زنده مى‏شود و نمى‏میرد و این امرى است که حتى دانشمندان امروزى نیز به آن اعتراف کرده‏اند “اویه” یکى از دانشمندان روسى مى‏گوید: “در گریستن لذّتى است زیرا اندوهها و تأثّرات درونى که در اعماق روح و قلب انسان است با سیلاب اشک بیرون آمده و نابود مى‏شود.”

دیگرى مى‏گوید: “قطره‏هاى اشک بدون اینکه به کوشش ما براى جلوگیرى از آن توجّهى کند فرو ریخته و با افتادن خود روح پر شکنجه ما را آسوده مى‏کنند.”۲۵ و همچنین از نظریات علمى ثابت شده است که اشک از بسیارى از امراض انسان را حفظ مى‏کند از جمله چون در اشک آنزیمى وجود دارد از سرطان جلوگیرى مى‏نماید و مى‏گویند: ترشح داخلى غدّه‏هاى اشک ما رل احساسى در جلوگیرى از سرطان بازى مى‏کند.۲۶ نتیجه این پاسخ این است که گریستن بر انسانهاى بزرگ و در سوگ عزیز مصطفى حسین بن على(ع) صفاى باطن و نشاط و بسط درونى را در پى دارد. این شادابى در قیامت ظاهر مى‏شود که همه چشم‏ها گریان است جز چشمى که بر حسین اشک ریخته است “کل عین باکیه الّا عین بکت على مصاب الحسین”۲۷

و چهارمین پاسخ: این است، چنانکه در مقدمه یادآور شدیم، گریه در سوگ انسان یا انسانها نشانه عظمت و بزرگى والایى آن شخص است، لذا قرآن فرعونیان را مذمّت مى‏کند که در سوگ آنها نه زمین گریه کرد و نه آسمان، نه ملائکه اشکى ریخت و نه انسانها.۲۸ و همچنین توصیه شده است که بگونه‏اى زندگى کنید که مردم در سوگ شما اشک بریزند و در فراق شما گریه کنند.۲۹ ابا عبداللّه الحسین(ع) و ائمه اطهار، طبق سفارش قرآن به مودّت اهل بیت.۳۰ در درون قلب‏ها، و در اعماق سینه‏ها جاى دارند و خود آنها توصیه نموده‏اند به عزادارى چرا که در سوگ امام حسین (ع) نه تنها انسان‏ها، که هستى اشک ریخت. امام صادق(ع) مى‏فرماید: “الحمدللّه الّذى فضّلنا على خلقه بالرّحمه و خصّنا اهل البیت بالرحمه یا مسمع انّ الارض و السّماء تبکى منذ قتل امیرالمؤمنین رحمه لنا و ما بکى لنا من الملائکه اکثر و ما رقأت دموع الملائکه منذ قتلنا؛۳۱ سپاس خدایى را که ما اهل بیت را به رحمت خاصّه‏اش ویژه ساخت و بر سایر مخلوقات برترى بخشید اى مسمع از زمان کشته شدن امیرمؤمنان زمین و آسمان مى‏گریند و گریه فرشتگان خشک نشده است.

درباره حسین بن على(ع) هم در روایات شیعه و هم اهل سنّت آمده که آسمان و زمین در شهادت او گریه کردند، در منابع تشیّع مى‏خوانیم: “بکت السّماء و الأرض على یحیى بن زکریّا(ع) و على الحسین بن علىٍّ(ع) اربعین صباحاً؛۳۲ که آسمان و زمین(در شهادت) یحیى بن زکریّا و (در شهادت) حسین بن على(ع) چهل روز گریستند.”

و در منابع اهل سنّت آمده است “انّ یحیى بن زکریّا لمّا قتل احمرت السّماء و قطرت دماً و انّ حسین بن علىٍّ یوم قتل احمرت السّماء؛ هنگامى که یحیى زکریّا کشته شد آسمان سرخ و خون بارید و همین طور در قتل حسین بن على(ع) آسمان خون گریست”.۳۳ در دیگرى دارد “لمّا قتل الحسین احمرت آفاق السّماء اربعه اشهر”۳۴ در روایت سومى از منابع اهل سنّت مى‏خوانیم که در آن روزهایى که حسین بن على(ع) کشته شده بود “لم یرتفع حجر الّا وجد تحته دم عبیط، حتّى فى بیت المقدس”۳۵ هر سنگى را بر مى‏داشتى زیر آن خون تازه دیده مى‏شد حتى در سرزمین بیت المقدس وقتى تمام هستى براى بزرگان گریه کند، گریه انسان بر آنها نشانه عظمت آن افراد، صفاى روح گریه کننده است که با چنان افرادى این چنین ارتباط روحى دارد.

 

پى‏نوشت‏ها:

  1. سوره یوسف، آیه ۱۶٫
  2. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار،(بیروت: داراحیاء التراث العربى) ج ۱۴، ص ۳۲۰٫
  3. سوره مائده، آیه ۸۳٫
  4. بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۴٫
  5. همان، ج ۲۲، ص ۱۵۱، و عیون الاخبار، ج ۲، ص ۱۱٫
  6. حرّ عاملى، وسائل الشیعه،(بیروت داراحیاء التراث العربى، چاپ چهارم ۱۳۹۱( ج ۱۰، ص ۳۹۳٫
  7. سوره دخان، آیه ۲۹٫
  8. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷ و ج ۷۱، ص ۱۶۷؛ نهج البلاغه فیض، حکمت ۹، ص ۱۰۹۲، با اختلاف.
  9. ر ک حافظ ابوالمؤید خوارزمى، مقتل، ج ۱، ص ۸۸، و محبّ الدین طبرى، ذخائر العقبى، ص ۱۱۹، و تقى هندى کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۱۲۳ و هیثمى مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۸۹٫
  10. ابن جوزى، مقتل، ج ۱، ص ۱۶۴٫
  11. ابن عبداللّه قرطبى، اسدالغابه، ج ۵، ص ۱۰۲٫
  12. حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین (رکن مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیّه). کتاب انباس، ج ۱،ص ۳۸۱٫
  13. ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه ابراهیم آیتى (آموزش عالى، چاپ سوم) ج ۱، ص ۳۹۰٫
  14. ابونعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء(مصر مطبعه السعاده) ج ۲، ص ۶۲ شماره ۱۴ و ر ک ابى بکر هیثمى، مجمع الزوائد (بیروت) دارالکتاب العربى، ج ۹، ص ۳۳٫

۱۵ و ۱۶٫ ر ک محمد بن یعقوب کلینى، الکافى (دارالکتب الاسلامیه) ج ۲، ص ۱۸۸ و ر ک جامع الاخبار، ص ۱۰۱٫

  1. سید محسن حسینى عاملى، الاثناعشریه (چاپ قدیم)، ص ۱۴٫
  2. محمد بن بابویه قمى، معانى الاخبار(تهران، مکتبه الحیدرى، مکتبه الصدق)، ج ۲۴۰٫
  3. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۶۸۲، حکمت ۲۵۷٫
  4. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۵۰۰،نامه ۲۲٫
  5. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار(بیروت، داراحیاء التراث العربى)، ح ۴۴، ص ۲۸۷٫
  6. همان، ص ۲۸۶، و شیخ صدوق، امالى، مجلس، ۲۷٫
  7. ر ک آیه اللّه محمد تقى مصباح، بررسى شبهاتى پیرامون عاشورا، به نقل از ره توشه راهیان نور، شماره ۴۱، ص ۲۰۵٫
  8. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، ص ۴۰۴، خطبه ۱۹۳٫
  9. ر ک: محمد تقى عطارنژاد، نسخه عطار(کتابفروشى افتخارى، به نقل از ره توشه راهیان نور، شماره ۳۲، ص ۱۸۰٫
  10. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۷۸٫
  11. على سالک، چراهاى پزشکى(قم، انتشارات استاد مطهرى، چاپ اول)، ص ۲۸٫
  12. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۳٫
  13. سوره دخان، آیه ۲۹٫
  14. بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۷٫
  15. سوره شورى، آیه ۲۳٫
  16. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۰٫
  17. فیض کاشانى، تفسیر الصافى،(بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات چاپ سوم، ۱۴۰۲(، ج ۴، ص ۴۰۷٫
  18. سیوطى، درالمنثور(مصر مطبعه المیمنیه، ۱۳۱۴ ه) ج ۵ ذیل آیه ۲۹ دخان به نقل از المیزان، ج ۱۸، ص ۱۵۱٫
  19. همان.
  20. جلال الدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص ۱۳۸ به نقل از همان و به نقل از تفسیر نمونه، ج ۲۱، ص ۱۸۰٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *