تمام نوشته های admin

16آوریل/24

گام بیست و پنجم: نگاه ناخالص – در قضاوت‌هایمان، سوءظن را راه ندهیم – حجه‌الاسلام والمسلمین استاد محسن عباسی ولدی

تا وقتی عینک بدبینی روی چشمت باشد، نگاهت پُر از ناخالصی است. به نگاهی که خلوص ندارد، اطمینان نکن. برخی از صفات زشت، ساختمان زندگی را به لرزه درمی‌آورد؛ امّا برخی دیگر، بنیان زندگی را به هم ریخته، آن را ویران می‌کند. یکی از این صفات، سوءظن است که هم در آیات(۱) و هم در روایات،(۲) به شدّت از آن نهی شده و نوعی دروغ، محسوب شده است.(۳)

سوءظن، گمان بد بردن به دیگری است؛ گمانی که هیچ دلیل یقینی‌ای پشت سرِ آن نیست.

بدگمان، توفیق استفاده از عقلش را از دست داده که در مقابل توهّماتش، سر خم می‌کند. دروغ، همیشه با زبانی که در دهان است، گفته نمی‌شود. کسی که نگهبان زبان ذهنش نباشد، با گمان‌های بدش، همیشه در حال دروغ گفتن است. بدگمان! حتّی اگر یک بار در دنیا با زبان دهانت دروغ نگفتی و در قیامت، در صف دروغ‌گویان محشور شدی، تعجب نکن؛ زیرا بدگمانی از دروغ‌ترینِ دروغ‌هاست.

 

حُسن ظن: تحلیل کارهای همسر به بهترین وجه ممکن

ما باید رفتارها و گفتارهای همسرمان را به بهترین وجه ممکن، توجیه  کنیم.(۴) اگر عصبانی شد، بگوییم: «شاید خسته است». اگر درخواست ما را برای خریدن چیزی رد کرد، بگوییم: «شاید وضع مالی مناسبی ندارد». اگر پول هم داشت، بگوییم: «شاید به کسی بدهکار است». اگر بدهکار هم نبود، بگوییم: «شاید می‌خواهد به کسی کمک کند» و اگر….(۵)

 

آثار حُسن ظنّ

اوّلین کسی که از خوش‌گمانی بهره می‌برَد، خود انسان است. انسان خوش‌گمان، از نظر روحی در آسایش است(۶)

و از نظر عصبی هم از آرامش ویژه‌ای برخوردار است.(۷)

انسان خوش‌گمان، رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه ممکن، حمل می‌کند. به همین دلیل هم در ارتباط با دیگران، ذهنی آسوده دارد و از چالش‌های روانی در امان است؛ امّا انسان بدگمان، نمی‌تواند با همسرش به راحتی ارتباط برقرار کند؛ زیرا تمام رفتارها و کردارهای او برایش معنای منفی دارد.

یکی از اصلی‌ترین آثار حُسن ظن در روابط زناشویی، خاصیّت محبّت‌افزاییِ آن است.(۸)

ارتباط برقرار کردن با انسان بدگمان، بسیار سخت است. وقتی شما با انسان بدگمانی برخورد می‌کنید، مجبورید نهایت دقّت را روی رفتار و گفتار خویش داشته باشید تا در دام بدگمانی او، گرفتار نشوید. با تمام این تلاش‌ها باز هم نمی‌توانید حُسن ظنّ او را به خود، جلب کنید. همین امر، موجب می‌شود از برقراری ارتباط با او خسته شوید. حالا اگر این انسان، خود شما باشید، همسر شما که مجبور است روز و شب، زندگی خود را با شما طی کند، چه خواهد کرد؟

وقتی انسان دوست نداشته باشد با کسی ارتباط برقرار کند، آرام آرام، محبّت قلبی او به آن فرد هم کم می‌شود. همان اندازه که تعامل با انسان بدگمان، سخت و خسته کننده است، ارتباط با انسانی که حُسنِ ظن دارد، آسان و لذّت‌بخش است. به همین دلیل هم  محبّت او در دل همسرش، بیشتر می‌شود.

 

آثار سوءظن

سوءظن، از نظر معنوی ایمان انسان را فاسد کرده،(۹) دین انسان را از بین می‌برَد(۱۰) و موجب فساد عبادت می‌شود.(۱۱)

از نظر روابط زناشویی نیز باید گفت: بنیان زندگی کسی که به همسرش بدگمان است، متزلزل می‌شود و او به هیچ وجه نمی‌تواند زندگی آرامی داشته باشد.(۱۲)

زن یا مرد بدگمان برای این‌که بتواند به درستی گمان بد خویش پی ببرد، دست به کارهای ناروایی می‌زند(۱۳) که معمولی‌ترین آن، تجسّس و پس از آن هم تهمت است.(۱۴)

این بدگمانی، موجب می‌شود انسان از زندگی با همسر خود، دچار وحشت شود؛(۱۵)

چرا که همواره احساس می‌کند همسرش به او خیانت می‌کند.(۱۶)

این‌گونه می‌شود که با وجود سوءظن، هیچ گاه رابطه‌ی او و همسرش اصلاح نخواهد شد.

اگر زندگی‌ات بهشت باشد و تو بدگمان باشی، باز هم در جهنّم، نفس می‌کشی. بدگمان، فقط جسمش در واقعیّت حضور دارد. زندگی بدگمان، در گمان او سپری می‌شود. خانه‌ی بدگمان با خشت‌هایی ساخته شده که در کوره‌ی بدگمانی او، آتش دیده‌‌اند. آدم‌هایی که با بدگمانی زندگی می‌کنند، از خودشان شخصیّتی ندارند! لباس شخصیّت تک تکِ آنها را خودِ بدگمانی بافته و بر تنشان پوشانده. بدگمان، همیشه خواب می‌بیند و خواب‌های او، جز کابوس، چیز دیگری نیست. او به جای مبارزه با بدگمانی خویش، با آدم‌هایی می‌جنگد که خودش آنها را ساخته. این‌ آدم‌های خیالی، هیچ وقت از بدگمان، شکست نمی‌خورند. این آدم‌ها همیشه بدند؛ زیرا بدگمانی، اجازه‌ی خوب شدن به کسی نمی‌دهد.

 

درمان سوءظن

الف) تقویت ایمان

همه‌ی صفات زشت، ریشه در ضعف ایمان ما دارند. سوءظن هم یکی از این صفات است پس اگر می‌خواهیم سوءظن ما درمان شود، ایمان خود را تقویت کنیم.(۱۷) برای تقویت ایمان، انجام دادن کارهایی که در گام «پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت» گفته شد، مفید است.

 

ب) تفکّر

تفکّر، یکی از اصلی‌ترین عوامل مبارزه با صفات زشت است. با اندکی تفکّر به آثار دنیایی و آخرتی سوءظن و حُسن ظن _ که اندکی از آن گفته شد _ ، می‌توان انگیزه‌ی پرهیز از بدگمانی و عادت به خوش‌گمانی را در خود ایجاد کرد. اگر بدانیم:

گمان، اثبات کننده‌ی چیزی نیست.(۱۸)

سوءظن به همسر، سوءظن به خداست.(۱۹)

بدگمانی به همسری که تا به حال از او خیانت ندیده‌ایم، نشانه‌ی پستی است.(۲۰)

بدگمان، از بدترینِ مردمان است.(۲۱)

و اگر بدانیم که خداوند، پرهیز از سوءظن، را در کنار دوری جُستن از تعرّض به جان و مال مسلمان، واجب کرده است،(۲۲) آیا باز هم مانند گذشته با بدگمانی به همسرمان می‌نگریم؟

 

ج) پرهیز از تجسّس(۲۳)

معمولاً وقتی انسان به همسرش بدگمان می‌شود، تلاش می‌کند با تجسّس، به درست یا اشتباه بودن گمانش پی ببرد. او فکر می‌کند بهترین راه برای درمان سوءظن، همین کار است، غافل از این‌که سوءظن، یک بیماری روانی است که هر اندازه به آن اهمّیت داده شود، میدان بیشتری برای فعّالیّت می‌یابد. تجسّس، ارزش قائل شدن برای بافته‌های ذهنی است. وقتی شما به توهّمات خود اهمّیت می‌دهید، در تجسّستان هم حالت روانی سوءظن، دخالت می‌کند و تحلیل شما را از یافته‌هایتان، واژگونه می‌کند. از همین‌روست که تجسّس، نه تنها سوءظن شما را برطرف نمی‌کند؛ بلکه آتش آن را شعله‌ورتر هم می‌کند.

 

د) پرهیز از تحقّق سوءظن

مقصود از تحقّق سوءظن، آن است که انسان، حالت قلبی خود را نسبت به همسرش با توجّه به سوءظن، تغییر دهد و در عمل هم با او متناسب با همان گمان بدش عمل کند.(۲۴)

انسان بدگمان باید از تحقّق سوءظن بپرهیزد تا بتواند از بدگمانی خلاصی یابد.(۲۵)

 

هـ‍) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند

چنان که در یکی از گام‌ها گفته شد،(۲۶)

همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند.

این گام، در بسیاری از گلوگاه‌های حسّاس زندگی به کمکمان می‌آید. واقعاً ما دوست داریم که همسرمان درباره‌ی کارهای ما چگونه بیندیشد؟ آیا دوست داریم که کارهای ما را به بدترین وجه ممکن آن، حمل کند؟ اگر کمی با انصاف قضاوت کنیم، خواهیم دید که بدترین برخورد ممکن با همسر، آن است که کارهای او را به صورت بد آن تفسیر کنیم.

 

و) عبرت گرفتن

کسانی که به همسرشان بدگمان هستند، بارها و بارها به اشتباه بودن گمان‌های خود، پی برده‌اند. عبرت گرفتن که پیش از این در بحث مبارزه با عصبانیّت از آن یاد کردیم، می‌تواند عامل مهمّی برای زدودن گمان‌های بد باشد.

 

ی) مشاوره

گاهی هم سوءظن، از حد خارج می‌شود و به صورت یک عادت روانی و یا به تعبیر بهتر به صورت یک بیماری روانی در می‌آید. در این صورت، بهترین توصیه‌ی ما برای درمان این بیماری، مشاوره با یک مشاور متعهّد و متخصّص است.

 

پرهیز از ایجاد سوءظن

همان‌طور که در آیات و روایات به ما توصیه شده از سوءظن بپرهیزیم، ما را از انجام دادن کارهایی که تولید سوءظن می‌کند نیز منع کرده‌اند.(۲۷)

اگر همسرمان به دیر آمدن و زود رفتن حسّاس است، سرِ وقت برویم و به موقع بیاییم. اگر به تلفن‌های مخفیانه‌ی ما حسّاس است، در مقابل او تلفن کنیم و پاسخ دهیم. اگر به رفت و آمدها حسّاس است، رفت و آمدها را با هماهنگی او انجام دهیم و…

مخفی‌کاری، از اصلی‌ترین عوامل ایجاد بدگمانی است. شاید برخی بگویند هر کسی به هر حال برای خود، سرّ و رازی دارد که مخصوص به خود اوست. ما نمی‌خواهیم این حق را انکار کنیم؛ امّا می‌خواهیم بگوییم در مواجهه با همسر بدبین، باید از برخی از حقوق گذشت. حسّاس بودن روی کمد، اتاق، کیف، تلفن همراه و دیگر وسایل خود، زمینه‌سازهای بزرگی برای ایجاد حسّاسیت است.

توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او، مؤثّر است.

 

*پرسش‌های شما

شکّاکیت همسر

همسر من، بدگمان است و کارهای مرا به بدترین شکل ممکن، تفسیر می‌کند. حتّی نسبت به گذشته‌ی من هم بدبین است. البته برخی از کارها و حرف‌های من هم برای او در شدّت بدگمانی او تأثیر داشته. حالا من باید با او چگونه برخورد کنم؟

 

ریشه‌یابی شکّاکیت

شکّاکیت، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که دانستن این دلایل برای مدیریت برخورد با انسان بدگمان، لازم است. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین دلایل بدبینی اشاره می‌کنیم:

 

الف) رفتارهای خود انسان

گاهی رفتارهای خود انسان شکّاک، ریشه‌ی شکّاکیت نسبت به رفتار دیگران را فراهم می‌کند. مثلاً فرد شکّاک خودش برای ایمنی یافتن از برخی مشکلات دروغ می‌گوید، فکر می‌کند که باقی هم این‌طور هستند؛ یعنی مصداق آن، ضرب المثل شده که: «کافر، همه را به کیش خود پندارد». این رفتارها گاه در گذشته بوده و گاهی هم در حال حاضر. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «آدم بد به کسی گمان خوب نمی‌برَد؛ چرا که همه را مانند خود می‌بیند».(۲۸)

 

ب) رفتارهای دیگران

گاهی دیگران هستند که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کنند. مثلاً می‌بیند برخی از مردم برای فرار از تبعات کار خود دروغ می‌گویند. او این تجربیّات را عمومیّت داده، شامل همه‌ی مردم می‌کند.

ج) رفتارهای متقابل

برخی از اوقات هم انسان نسبت به فرد خاصّی بدبین می‌شود؛ چرا که از او رفتارهایی دیده که اجازه نمی‌دهد نسبت به او خوش‌بین باشد. مثلاً برخی از کسانی که پیش از ازدواج با همسر خود ارتباط دوستی داشته‌اند، در طول زندگی در رفتارهای او دچار تردید می‌شوند. او به خاطر می‌آورد در زمان مجرّدی، این زن با من به‌طور مخفیانه ارتباط داشت، حال پیش خود می‌گوید از کجا معلوم که حالا هم او به صورت مخفیانه با کسی ارتباط نداشته باشد؟!

 

د) برداشت‌های اشتباه

برخی عادت دارند که از رفتارها، بدترین برداشت ممکن را بکنند. اینجا بحث یک عادت ذهنی پیش می‌آید. در بسیاری از موارد، بویژه در مواردی که عادت ذهنی دلیل شکّاکیت است، فرد شکّاک باید با یک مشاور صحبت کند تا درمان شود.

در این پاسخ، روی سخن ما با فرد شکّاک نیست. ما با کسی سخن می‌گوییم که همسری شکّاک دارد؛ امّا همین اندازه به کسانی که دچار شکّاکیت و سوءظن هستند، می‌گوییم که بدانید چنین صفتی، می‌تواند زندگی شما را از بنیان نابود کرده، شما را از خودتان خسته کند. پس در اوّلین فرصت به یک مشاور متعهّد مراجعه کنید تا هر چه زودتر درمان شوید.

 

پرهیز از ایجاد زمینه‌ی بدبینی برای فرد شکّاک

بهترین رفتار ما در مقابل فرد شکّاک، آن است که زمینه‌ی شکّاکیت را تولید نکنیم.

برخی بدون این که بخواهند خودشان گامی برای اصلاح بدگمانی همسرشان بردارند، فقط اصرار دارند همسرشان بدبین نباشد. یکی از کارهایی که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کند، مخفی‌کاری است.

 

در جریان گذاشتن همسر

توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او مؤثّر است. اصرار داشتن بر این که نباید آنچه را در بیرون گذشته، برای شما تعریف کنم، باز هم حسّ بدبینی همسر را تقویت می‌کند. البتّه نباید اتّفاقی را که موجب دامن زدن به بدگمانی او می‌شود، بازگو کنید.

 

حفظ رابطه‌های محبّت‌آمیز

به هیچ وجه شکّاکیّت همسر را دلیلی برای بر هم زدن رابطه‌ی خود با او قرار ندهید؛ زیرا هر اندازه رابطه‌ها به هم بخورد، زمینه‌ی بیشتری برای شکّاکیت، تولید می‌شود. با برقراری رابطه‌ای صمیمی و محبّت‌آمیز، تلاش کنید تا همسرتان را در گفتگوهای دوستانه به این باور برسانید که اشتباه می‌کند و یا اینکه حدّاقل می‌توانید او را برای مراجعه به یک مشاور، قانع کنید.

 

پاورقی‌ها:

۱- یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‌ها، گناه است. سوره حجرات (۴۹): آیۀ۱۲٫

۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «سوءظن را کنار بگذارید که همانا خداوند عزّوجلّ از آن نهی کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۴٫)

۳- رسول خدا(ص) فرمود: «از گمان [بد] پرهیز کنید که دروغ‏ترین دروغ است» (همان، ص۱۹۵٫)

۴- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‏آید تا وقتی که برای آن توجیه خوبی می‏یابی، گمان بد مبر» (الکافی، ج۲، ص۳۶۲٫)

۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای [گفتار و کردار] برادرت، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۷).

۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، مایه‌ی آسایش دل و سلامت دین است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۴).

۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، اندوه را سبُک می‌کند و از افتادن در دام گناه می‏رهانَد»

۸- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را به مردم نیک می‏کند، محبّت آنان را به دست می‏آورَد» (همان، ص۶۴۱).

۹- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با بدگمانی، ایمانی باقی نمی‏مانَد» (همان، ص۷۷۰).

۱۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای انسان بدگمان، دینی نیست» (همان‌جا).

۱۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از این که گمان بد داشته باشی، دوری کن؛ زیرا بدگمانی، عبادت را فاسد می‏کند» (همان، ص۷۶۹).

۱۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی بر هر کسی غلبه کند، سازشی میان او و دوستش باقی نمی‌گذارد» (همان، ص۶۵۰).

۱۳- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و موجب روی آوردن به بدی‏ها می‏شود» (همان، ص۳۹۹).

۱۴- رسول خدا(ص) فرمود: «در مؤمن، سه ویژگی وجود دارد که هیچ کدام بدون راه فرار نیست: ظن، فال بد و حسد. کسی که از ظن[بد] بری باشد، از غیبت دور می‌شود و کسی که از غیبت بَری شود، از کلام باطل، رهایی می‌یابَد و کسی که از کلام باطل رهایی یابد، به تهمت، آلوده نمی‌شود» (مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۴۷).

۱۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را نیک نمی‏کند، از همگان، دچار وحشت می‌شود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۰).

۱۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمان‏هایش بد باشد، کسی را که به او خیانت نکرده، خیانت‏کار می‌شمارد» (همان، ص۶۴۱).

۱۷- امام صادق(ع) فرمود: «ریشۀ حُسن ظن در نیکو بودن ایمان و سلامت قلب انسان است» (مصباح الشریعه، ص۱۷۳).

۱۸- إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت، هیچ سودى نمى‏رساند. سوره نجم (۵۳): آیه ۲۸٫

۱۹- .رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به برادر خود گمان بد برَد، به پروردگارش گمان بد بُرده است؛ زیرا خداوند متعال می‏فرماید: اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از گمان‏ها بپرهیزید. حجرات (۴۹): آیۀ۱۲» (الدرّ المنثور، ج۶، ص۹۲).

۲۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی به کسی که خیانت نمی‏کند، از پستی [انسان] است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۹).

۲۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدترین مردم، کسی است که به جهت بدگمانی به کسی اعتماد نمی‏کند و به جهت بدرفتاری‏اش، کسی به او ا‏عتماد نمی‏کند» (همان، ص۴۱۲).

۲۲- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال، خون و مال و گمان بد بردن به مسلمان را حرام کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱).

۲۳- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها، گناه است، و تجسّس مکنید. سوره حجرات (۴۹): آیه ۱۲٫

۲۴- .ر.ک: بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱٫

۲۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی گمان [بد] بردید، در باره‌ی آن تحقیق و جستجو نکنید» (الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۸).

۲۶- گام دوم از جلد دوم.

۲۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار می‏دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شد، ملامت کند» (الکافی، ج۸، ص۱۵۲).

۲۸- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۲۶٫

16آوریل/24

ادامه‌ی توطئه‌های فرهنگی انگلیس علیه مسلمانان تا اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور به دستور صدام! – سیدروح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ / نگاهی به وقایع زمستان ۱۳۶۸

اشاره:

اشغال پاناما توسط آمریکا و اعتراضات مردمی در ایران به این اشغالگری یکی از رخدادهای مهم دی ماه ۱۳۶۸ بود.

پیام مهم رهبر معظم انقلاب به نمایندگان مجلس و تأکید ایشان مبنی بر اینکه «خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیّت از رهبرى، خدشه در کلّیّت نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ‌کس و هیچ دسته و گروهى تحمّل نخواهم کرد.» از دیگر رخدادهای مهم زمستان ۱۳۶۸ می‌باشد که در این مختصر به آن خواهیم پرداخت.

اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور انگلیس، به دستور صدام از دیگر خبرهای مهمی است که در اسفند ماه ۱۳۶۸ رخ داد و به این واقعه به اختصار در این‌شماره اشاره می‌گردد:

 

اشغال پاناما توسط آمریکا و اعتراض مردم ایران

در تاریخ ۲۰ دسامبر سال ۱۹۸۹ (۲۹ آذر ۱۳۶۸) نیروهاى اعزامى جورج بوش (پدر) رئیس جمهورى وقت آمریکا مرکب از ۹ هزار و پانصد نفر با کمک ۱۲ هزار تن از نظامیان آمریکایى مستقر در منطقه‌ی کانال پاناما حمله‌ی نظامى خود را به واحدهاى ژنرال مانوئل نوریه گا رئیس دولت پاناما آغاز و این کشور را اشغال کردند.

نور‌یگا پیش از اینکه تفنگداران دریایی آمریکا به مقر او برسند آنجا را ترک کرده و به سفارت واتیکان پناهنده شد. چند روز محاصره‌ی سفارت ادامه داشت که نور‌یگا بیرون آمده و تسلیم شد. او را با دستبند به آمریکا بردند و در یک دادگاه فدرال به ۴۰ سال زندان محکوم شد که دادگاه بعدی مجازات او را به ۳۰ سال کاهش داد و قرار بود در سال ۲۰۰۷ با استفاده از آزادی مشروط رها شود که دولت فرانسه تقاضای استرداد او را کرد. این امر بهانه قرارگرفت که دولت آمریکا اورا در بازداشت نگه دارد.

اشغال پاناما توسط آمریکا اعتراض‌های شدیدی را در اقصی نقاط جهان به همراه داشت که ایران نیز از این مسئله استثناء نبود.

انتصاب فرمانده‌ی بسیج و دادستان دادگاه روحانیت

۱۲ دی ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا آقای علیرضا افشار به فرماندهی نیروهای مقاومت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد.

۱۳دی ماه این سال نیز طی حکمی از سوی رهبر معظم انقلاب، حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری به عنوان دادستان دادگاه روحانیت منصوب شد.

 

کرباسچی شهردار تهران شد

۱۳ دی ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی عبدالله نوری وزیر کشور غلامحسین کرباسچی به سمت شهردار تهران منصوب شد.

روزنامه‌ی «اطلاعات» در این زمینه در شماره‌ی ۱۴ دی نوشت: به دنبال استعفای مهندس طباطبایی از سمت سرپرستی شهرداری تهران، آقای غلامحسین کرباسچی استاندار سابق اصفهان طی حکمی از سوی حجت‌الاسلام نوری وزیر کشور به عنوان شهردار تهران منصوب شد.(۱)

 

ولایت فقیه نقطه‌ی درخشان نظام

۱۸ دی ۱۳۶۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب در پیامی به نمایندگان مجلس شورای اسلامی ولایت فقیه را نقطه‌ی درخشان نظام و تحقق آن را یادگار ارزنده و فراموش نشدنی امام خمینی(ره) دانستند. ایشان در این پیام تأکید کردند مردم ما در طول یازده سال اخیر وفاداری و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل در همه‌ی میدان‌ها نشان داده‌اند.

در این پیام آمده بود: اصل ولایت فقیه و پیوستن همه‌ی راه‌هاى اصلى نظام به مرکز ولایت، نقطه‌ی درخشان نظام اسلامى، و تحقّق آن، یادگار ارزنده و فراموش‌نشدنى حضرت امام خمینى (قدّس سرّه) است. مردم ما در طول یازده سال اخیر، وفادارى و اخلاص کامل خود را نسبت به این اصل در همه‌ی میدان‌ها نشان داده‌اند و امام عظیم‌الشّأن ما خود بزرگ‌ترین مدافع و سرسخت‌ترین پشتیبان این اصل و پذیراى جدّى همه‌ی آثار و لوازم آن بود. این اصل، همان ذخیره‌ی پایان‌ناپذیرى است که باید مشکلات نظام جمهورى اسلامى را در حسّاس‌ترین لحظات و خطرناک‌ترین گردنه‌هاى مسیر پُرخطر جمهورى اسلامى حل کند و گره‌هاى ناگشودنى را بگشاید. دفاع غیورانه‌ی امام عزیز از مسئله‌ی ولایت و رهبرى ‌- که بی‌گمان تصدّى رهبرى به‌وسیله‌ی خود آن بزرگوار، کمترین تأثیرى در آن نداشت ‌- ناشى از درک و ایمان عمیق به همین حقیقت بود و امروز اینجانب به پیروى از آن بزرگوار، با همه‌ی وجود و توان از این اصل و لوازم آن دفاع خواهم کرد و به کمک الهى به تکلیف خود در همه‌ی موارد عمل خواهم کرد.

در ادامه این پیام تاکید شده بود: خدشه در التزام به ولایت فقیه و تبعیّت از رهبرى، خدشه در کلّیّت نظام اسلامى است و اینجانب این را از هیچ‌کس و هیچ دسته و گروهى تحمّل نخواهم کرد. البتّه امروز بحمدا‌لله‌ و توفیقه، کلّیّه‌ی آحاد و گروه‌هاى خطّ امام، ملتزم به تبعیّت از رهبرى می‌باشند و امید است که زمینه براى رمى افراد و گروه‌ها به عدم التزام به آن، هرگز فراهم نگردد. خداوند همه‌ی ما را مشمول هدایت و کمک خود فرماید و پنجه‌ی قدرتمند ملّت مسلمان و انقلابى ما را بر دست خیانتکار دشمنان پیروز گرداند. انّه سمیع مجیب.

 

تظاهرات علیه بدحجابی در تهران

۲۲ دی ۱۳۶۸ هزاران نفر از زنان کشورمان تحت عنوان «طلایه‌داران عفاف» تظاهرات بزرگی را در تهران و شهرستانها علیه بدحجابی و فرهنگ مبتذل غرب به راه انداختند.

روزنامه‌ی «کیهان» در شماره‌ی ۲۳ دی در این زمینه نوشت: جمع کثیری از بانوان متعهد تهران صبح دیروز با انجام راهپیمایی از سه منطقه تهران به سمت محل برگزاری نماز جمعه حمایت همه جانبه‌ی خود را از مبارزه قاطع علیه هر گونه فساد و بدحجابی در کشور اعلام داشتند.

به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی در این راهپیمایی که از سوی جمعیت زنان جمهوری اسلامی ترتیب داده شده بود اقشار مختلف بانوان تهرانی و همچنین تعدادی از بانوان تبعه کشورهای خارجی مقیم تهران نیز شرکت داشتند.

راهپیمایان با شعارهای «خامنه‌ای رهبر مسلمین است- اطاعتش واجب و رکن دین است»، «زنان با عفت ایران زمین- رهبرشان فاطمه باشد یقین» و نیز «مسئله حجاب حکم دین است- فریضه زنان مسلمین است» و «مرگ بر آمریکا» پس از طی چند خیابان در حالی که پلاکاردهایی مبنی بر حمایت مجدد از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و محکومیت بدحجابی و فساد در دست داشتند در دانشگاه تهران حضور یافتند و با قرائت قطعنامه‌ای که در ۹ ماده تنظیم شده بود توطئه‌ی فرهنگی استکبار جهانی در ترویج فساد و بی بند و باری را محکوم کردند.(۲)

 

سرکوب مسلمانان آذربایجان توسط شوروی و هشدار رهبر معظم انقلاب

۲۴ دی ۱۳۶۸ هزاران نفر از مسلمانان جمهوری آذربایجان شوروی در مناطق مرزی جلفا و پلدشت به مدت ۵ ساعت در کنار رود ارس اجتماع کرده و به سر دادن شعارهای اسلامی الله اکبر، لااله‌الاالله و نوحه‌خوانی و سینه‌زنی پرداختند.

۲۶ دی ماه این سال، در پی اعلام حالت فوق‌العاده در چند نقطه جمهوری آذربایجان از جمله نقاط مرزی این جمهوری با ایران از طرف حکومت مسکو، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دولت شوروی را به پرهیز از برخورد نادرست با احساسات اسلامی مسلمانان آن کشور توصیه کردند.

رهبر معظم انقلاب در این روز ضمن دیدار با جمع کثیری از بانوان ابراز احساسات اسلامی از سوی مسلمانان آذربایجان شوروی را ستودند و ضمن تأکید بر جاذبه‌ی این احساسات برای یک میلیارد مسلمان جهان رهبران شوروی را به پرهیز از برخوردهای خشن، ناشیانه و نادرست با مسلمانان این کشور توصیه کردند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به این مطلب که انگیزه حرکت و احساسات مسلمان آذربایجان شوروی به هیچ‌وجه قومی و ملی‌گرایی نیست فرمودند: «اسلام خاموش شدنی نبوده و نخواهد بود. اسلام متجاوز و ظالم نیست و امر به عدل و انصاف می‌کند لذا رعایت عدل و انصاف تنها راه برخورد با مسلمانان در هر نقطه‌ای از جهان است.»(۳)

۲۹ دی ماه این سال هزاران نفر از مسلمانان جمهوری آذربایجان شوروی با عبور از آبراه مرزی، در مراسم نماز جمعه منطقه مغان شرکت کردند.

۳۰ دی ماه نیز هزاران نفر از مردم شهرهای لنکران، آستارای شوروی و خلیل‌آباد جمهوری آذربایجان با از میان برداشتن موانع مرزی در حالی که شعارهای اسلامی سر می‌دادند از پل ارتباطی گمرک آستارا گذشته و وارد شهر مرزی آستارای ایران شدند.

 

ادامه‌ی توطئه‌ی فرهنگی انگلیس علیه مسلمانان و واکنش ایران

۲۸ بهمن ۱۳۶۸، ۲۴۸ نفر از نمایندگان مجلس عوام انگلیس طی بیانیه‌ای خواستار اخراج جمهوری اسلامی ایران از سازمان ملل و جایگزینی نمایندگان سازمان مجاهدین خلق در آن سازمان شدند.

۳۰ بهمن این سال نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ورود آخرین شماره هفته نامه آمریکایی «نیوزویک» به ایران را به دلیل چاپ مصاحبه‌ای با سلمان رشدی نویسنده‌ی کتاب «آیات شیطانی» ممنوع کرد. دولت پاکستان نیز ورود این شماره نشریه را به خاک خود ممنوع کرد.

یک اسفند این سال نیز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام کرد به دلیل توطئه‌های فرهنگی دولت انگلیس علیه جمهوری اسلامی ایران، دفتر نمایندگی بی بی سی در ایران را تعطیل کرده و از این پس خبرنگار این بنگاه حق فعالیت خبری را نخواهد داشت.

گفتنی‌است چهارم دی ماه این سال جمع زیادی از نویسندگان، روزنامه‌نگاران و کارکنان مطبوعات در جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیه مشترکی علیه سیاست‌های ضد آزادی بیان در انگلیس اعتراض کردند و خواستار پایان دادن به سیاستهای خصمانه‌ی انگلیس علیه مسلمانان این کشور و آزادی سریع چهار دانشجوی ایرانی شدند.

 

اعدام خبرنگار ایرانی آبزرور لندن در عراق!

۲۴ اسفند ۱۳۶۸ فرزاد بازفت خبرنگار ایرانی روزنامه آبزرور لندن، به اتهام جاسوسی از یک قرارگاه نظامی در بغداد توسط رژیم صدام دستگیر و اعدام شد.

گرچه فرزاد بازفت یکی از خبرسازترین خبرنگاران در دهه‌های اخیر است، اما هنوز اطلاعات صددرصدی و تأیید شده‌ای از وی در دست نیست. برخی رسانه‌های غربی مانند گاردین، تلگراف، بی‌بی‌سی، نیویورک‌تایمز و… در خصوص او مطالبی را منتشر کرده‌اند و در مطالب خود نیز به اسناد مختلفی، استناد کرده‌اند.

کنجکاوی‌های بازفت ناشی از هر انگیزه‌ای که باشد، اما او را در جهت افشای موجودیت سلاح‌های کشتار جمعی در عراق رهنمون می‌کرد. برخی گمانه‌زنی‌ها حاکی از آن است که وی جاسوس انگلیس و رژیم ‌صهیونیستی در عراق بود و تنها به جمع‌آوری آن دسته از اطلاعاتی می‌پرداخت که طرف‌های مذکور به آن نیاز دارند.

برابر گزارش منتشر شده در روزنامه‌ی گاردین، کاظم عسکر، افسر اطلاعاتی رژیم بعث بازجویی پرونده‌ی فرزاد بازفت را عهده‌دار می‌شود. سرانجام پس از تحمل شش ماه حبس و بعد از اینکه فرزاد بازفت تحت شکنجه‌ی شدید نیروهای اطلاعاتی رژیم بعث قرار می‌گیرد، به جاسوسی برای انگلیس و رژیم صهیونیستی اعتراف می‌کند.

سرانجام صبح ۱۵ مارس ۱۹۹۰ (۲۴ اسفند ۱۳۶۸) و رأس ساعت ۶:۳۰ دقیقه به دستور شخص صدام حسین، فرزاد بازفت اعدام شد. اعدامی که در نتیجه یک دادگاه یک روزه و پشت درهای بسته برگزار شد و هیچ حق اعتراضی نسبت به حکم صادره وجود نداشت. با همه این تفاسیر، افسر اطلاعاتی پرونده‌ی فرزاد بازفت در سال ۲۰۰۳ دست به یک اعتراف بزرگ زد؛ «من بارها در خصوص بی‌گناهی فرزاد به صدام هشدار دادم. او با اطلاع ما به منطقه‌ی انفجار رفته بود. فرزاد بازفت، بی‌گناه بود.» (۴)

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- اطلاعات، ۱۴ دی ۱۳۶۸، ص ۱ و ۳٫

۲- کیهان، ۲۳ دی ۱۳۶۸، ص ۱ و ۲٫

۳-بیانات در دیدار با جمع کثیری از زنان مسلمان و انقلابی کشور  ۲۶/۱۰/۱۳۶۸

۴- ماجرای کنجکاوی‌های یک خبرنگار ایرانی‌ که در عراق اعدام شد، مشرق نیوز به نقل از همشهری پایداری، ۲۳ مرداد ۱۳۹۵٫

16آوریل/24

کارنامه ننگین پهلویسم، تطهیرشدنی نیست(بخش دوم) – «پهلوی دوم، ساواک و بی فرجامی واژگونه‌نمایی» – دکتر جواد منصوری و قاسم تبریزی

درآمد:

در شماره پیشین بخشی از خدمات شایان‌توجه رژیم پهلوی به مبارزان راه حق و آزادی در قالب زندان‌های طویل‌المدت و شکنجه‌های کم‌سابقه بررسی شد. در این شماره بحث را پی می‌گیریم و به عللی که زمینه را برای شیر‌ین‌زبانی‌های مزدوران جنایتکار رژیم پهلوی فراهم آورده است تا در پرتو ناآگاهی نسل‌های سوم و چهارم انقلاب از کم و کیف خیانت‌ها و جنایات آنان، در شبکه‌های متعدد دُر افشانی کنند و این نسل‌ها را در برابر انقلاب قرار دهند، می‌پردازیم؛ با این تذکر که قطعاً صدا و سیما به دلیل گستردگی طیف مخاطبان می‌تواند در این راستا خدمات ارزشمندی انجام دهد که متاسفانه آن‌گونه که باید و شاید به وظیفه ذاتی خود عمل نمی‌کند و از آنچه که در نگاه امام راحل تعبیر به دانشگاه شد، اثری نمی‌بینیم.

در پرتو کم عملی نظام رسانه‌ای داخلی و فعالیت شبانه‌روزی جبهه معاندین انقلاب اسلامی در خارج از مرزها، کار بدانجا رسیده است که پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، ابتدا در اوایل دهه ۹۰ در کتاب «در دامگه حادثه» و سپس در تلویزیونِ رو به اتمام «من و تو»، پس از دهه‌ها آفتابی شده و به سپیدشویی رژیم پهلوی و دستگاه امنیتی آن می‌پردازد! نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، کم‌خبر از رنج‌هائی که بر این ملت ستمدیده رفت تا نهال انقلاب به بار نشیند و همچنین درد دلسوزان انقلاب در طی ۴۵ سال که در برابر انواع دسیسههای دشمنان دین و تمامیت ارضی و حیثیت ملت ایران ایستادگی کردند، در برابر این اباطیل، بی‌دفاع و نیازمند روشنگری است.

«پاسدار اسلام» در میزگردی با حضور دکتر جواد منصوری از پیشکسوتان مبارزه با رژیم پهلوی-که سالیان سال شکنجه‌ها و زندان‌های مخوف آن را تجربه کرده است و جناب آقای قاسم تبریزی از تاریخ‌پژوهان پرتلاش معاصر، در این‌‌باره به گفتگو نشسته است. در شماره گذشته بخش اول این میزگرد تقدیم شد و اینک بخش دوم و پایانی میزگرد تقدیم مخاطبان گرامی میشود.

 

*سئوال دیگر در باره انگاره‌ای است، که بین مردم اشاعه می‌دهند. ادعا می کنند که شاه خشونت به خرج نداد و به همین دلیل هم، از ایران رفت. یکی از مستنداتشان نیز، تعداد کم شهدای انقلاب است! به عبارت دیگر، تعداد شهدای انقلاب را کم می‌دانند! در عین حال ثابتی می‌گوید، رضاخان و فرزندش خوب کاری کردند که در حق مذهبی‌ها و مخالفین چپ خشونت اعمال کردند، ولی این کافی نبود و باید چند برابر می‌بود! گویا این آدم از طایفه بربرها یا از جماعت آدم‌خوارها فرار کرده، که چنین حرفی می‌زند. آیا خشونت سال ۵۶ و ۵۷، مثل بنزینی بود که روی آتش بریزند و شاه عقل کرد که خشونت بیشتری به خرج نداد و گذاشته بود این کار را به موقع‌اش و حساب‌شده انجام بدهد؟ یا نه، علی‌الاصول به دلیل طبع ملایم و مهربانش دست از خشونت برداشت و گفت: من خیلی آدم خوبی هستم و هر کاری می‌خواهید انجام بدهید! کدامیک؟

منصوری: آمریکا در سال ۵۴ در ویتنام شکست به‌شدت مفتضحانه‌ای خورد، که شاید بدتر از شکستش در افغانستان بود. فیلم‌هایش هم منتشر شده است. در نتیجه کارتر که کاندید انتخابات بعدی ـ که در سال ۵۵ برگزار می‌شد ـ بود، برای جبران چهره مخدوش‌شده آمریکا در دنیا مسئله حقوق بشر را مطرح کرد و گفت ما از این به بعد کودتا نمی‌کنیم، لشکر کشی نمی‌کنیم، سلاح نمی‌فروشیم و شعار آزادی سر داد. شاه از این قضیه خیلی ترسید و به همین دلیل به اردشیر زاهدی گفت هر کاری می‌توانی بکن که کارتر انتخاب نشود. حال اینکه چقدر به زاهدی پول داد و چه مهمانی‌هایی برگزار کردند، بماند. یکی از ناراحتی‌های کارتر هم از شاه همین موضوع بود، ولی بالاخره کارتر انتخاب شد. فردای روزی که وی انتخاب شد، تیتر همه روزنامه‌های ایران این بود: «سیاست داخلی و خارجی ایران دگرگون می‌شود». از سوی دیگر در کنگره آمریکا آقای سایروس ونس وزیر امور خارجه کارتر را می‌خواهند. به او می‌گویند شما که می‌دانید اگر سرنیزه را از روی مردم ایران برداریم، شاه سقوط می‌کند. و شاه نادرترین متحد ما در دنیاست. و به قول کیسینجر آمریکا خسارتی می‌خورد که هیچ وقت قابل جبران نیست. این جمله را کیسینجر از مجلس امریکا نقل قول کرده. سایروس ونس وقتی پشت تریبون می‌رود، می‌گوید سیاست ما حقوق بشر است، ولی تا آن جایی مراعات می‌کنیم که با منافع آمریکا در تضاد نباشد. بنابراین اگر برداشتن سرنیزه از روی مردم ایران با منافع ملی ما مغایرت داشته باشد، ما دفاع نمی‌کنیم. لذا سفیر آمریکا در شهریور ۵۷ به شاه می‌گوید شما هر کاری بکنید، ما حمایت می‌کنیم. کارتر هم در مهر پیام می‌دهد که شما هر کاری بکنید، مورد حمایت ما خواهد بود. داستان آمدن هایزر هم برای کودتا و آدم کشتن و از این قبیل برنامه‌ها بود.

 

**ثابتی می‌گوید: هایزر آمد که به انقلاب کمک کند!

منصوری: آمریکا تصور نمی‌کرد که اگر سرنیزه را از روی مردم بردارند، چنین انفجاری اتفاق می‌افتد. واقعاً تصور نمی‌کرد. حتی ما در اسناد CIA دیدیم که در اینها در آذر ۵۷ همچنان می‌گویند شاه هست. CIA صریحاً به رئیس جمهور آمریکا می‌گوید که شما نگران نباشید. شاه تا ده سال دیگر هم خواهد بود. این مال آذر ۵۷ است. بنابراین نسبت به انقلاب اسلامی شناخت نداشتند. نه رهبرش را می‌شناختند، نه مردمش را، نه شعارش را و نه هدفش را. خود سولیوان در کتابش می‌نویسد که ما اصلاً مسئله شهادت را نمی‌فهمیدیم یعنی چی. می‌گوید به شاه می‌گوید: «قربان! هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید.» شاه هم می‌گوید: «آقای سفیر! شما با مردمی که از مرگ نمی‌ترسند و مرگ را شهادت می‌دانند، می‌خواهید چه کار کنید؟» سولیوان می‌گوید: «من نفهمیدم که این حرف‌هایی که شاه گفت یعنی چی. بعداً که به آمریکا آمدم و مطالعه کردم، فهمیدم حق با شاه بود.»

 

**یک چنین چیزی جزو فرهنگشان نبوده است، که بتوانند آن را هضم کنند.

منصوری: همان طور که عرض کردم، نمی‌دانند و نمی‌فهمند. به قول مولوی خر چه داند قیمت نقل و نبات! آنها چه می‌فهمند امام حسین(ع) یعنی چه؟ شهادت به چه معناست؟

 

**ضمن اینکه دموکرات‌ها بعد از ۲۸ مرداد، چون شاه چهره بد و سیاهی از خودش نشان داده بود، سعی می‌کردند کمی این چهره سیاه را تعدیل کنند تا این پایگاه، این دست‌نشانده، بتواند باقی بماند. از کندی گرفته تا کارتر حرفشان این بود، که این حقوق بشر را به خاطر خودت رعایت کن، تا باقی بمانی! به خاطر اینکه منفعت ما در این است.

منصوری: بله، ولی در عمل اگر به مردم ایران آزادی داده می‌شد، همان طور که دیدیم نتوانستند جمع کنند. لذا بعد از پیروزی انقلاب رئیس سازمان CIA می‌گوید: «آنچه در ایران اتفاق افتاد یک واقعه مهم و فوق‌العاده نیست، بلکه یک واقعه عجیب و باورنکردنی است. چون ما ایران را به‌گونه‌ای ساخته بودیم که قرار بود برای همیشه در ایران باشیم.» بنابراین آمریکایی‌ها اگر از قانون، از حقوق بشر، از انسانیت صحبت بکنند، تماماً دروغ و توجیهی برای سلطه است. کلینتون رئیس جمهور اسبق آمریکا صریحاً گفت: «اگر ما از هر جای دنیا خارج بشویم، باز می‌توانیم آقای دنیا باشیم. ولی اگر از خاورمیانه ما را بیرون کردند، دیگر نمی‌توانیم باز هم آقای دنیا باشیم.» بنابراین تمام قضایایی که در منطقه می‌گذرد در ارتباط با همین موضوع است.

 

**جالب ترین بخش مصاحبه ثابتی این بود، که یک چشم‌بندی‌ای انجام داد که دست کم من در عمرم، از هیچ یک از رجال امنیتی نشنیده بودم. گفت: غلامحسین ساعدی به دلیل یک ارتباط غیرقابل دفاع محکوم است و رضا براهنی هم دیوانه است، پس بنابراین شکنجه دروغ است. البته ممکن است یک چَکی هم به یکی زده باشند… واقعاً این یک چشم‌بندی بود. آنها برای مردم و فهم آنان ارزشی قائل نیستند. صدها هزار صفحه در داخل و خارج از کشور، از همه گروهها و جریانات، خاطرات خود در باره شکنجه را منتشر کرده اند. شما اسناد را دیده‌اید و قطعاً پژوهش‌های فراوانی در باره آن داشته اید. داستان شکنجه در دوره پهلوی چگونه است؟ ابعادش چقدر است؟

تبریزی: البته ما همه اسناد را ندیده‌ایم. حدود پنجاه و سه میلیون سند است. در اوایل سال ۵۷، انگلیسی‌ها  اسنادشان در ساواک را گرفتند و حسابی جارو کردند! اندک اسنادی به اندازه دو تا سی‌دی باقی مانده، ولی کلاً بردند. حتی اسناد میس لمبتون و جاسوس‌های دیگرشان را هم گرفتند. ولی چیزهایی هست که می‌شود برمبنای آنها تحلیل کرد. آمریکایی‌ها هم اسنادشان را، بعد از ۱۷ شهریور گرفتند.اما اسرائیلی‌ها را نمی‌دانیم بردند، یا بخش هایی از آنها را نتوانستند خارج کنند. اسرائیلی‌ها مال سفارت خود را، قبل از پیروزی، انتقال دادند و بردند. اما همه اسناد ساواک را، نتوانستند پیدا کنند. الان اسناد متعلق به اسرائیلی‌ها، به نسبت بیشتر است. بخشی از اسناد مستشاری آمریکایی‌ها هم هست. البته مال خود سفارت را بعد از انقلاب خود آمریکایی‌ها در دو مرحله خارج کردند. یعنی این [چیزی که الان در اختیار داریم] همه اسناد سفارت نیست. یک بار از طریق دریا در کانتینرهای بزرگ بردند، یک بار هم از طریق هوایی. به هرحال بخشی از اسناد سفارت را هم بردند. چون سولیوان می‌گوید ما اسناد کاپیتولاسیون را نداریم. نمی‌دانیم از بین رفته یا نه؟ یعنی معلوم است خودشان از بین برده‌اند یا قبلاً در سفارت امحاء کرده‌اند. این مال بعد از انقلاب است. چون اینها برای کاپیتولاسیون تا شهریور هم فعال بودند و سعی داشتند به نحوی این مستشاری را حفظ کنند. اما آنچه که مسلم است، این است که اینها در باره نوع شکنجه سند نمی‌دادند. در باره دستگیری‌ها، رضا براهنی و عباس میلانی، نیک‌خواه یا ساعدی آدم‌های مبارزی نبودند.

منصوری: بهتر است بگوییم روشنفکرهای ناراضی بودند.

تبریزی: بله. به‌خصوص مثل براهنی و ساعدی و میلانی. میلانی هم که آمد یک چند روزی بود و مصاحبه کرد، چون دایی‌هایش همگی از رجال سیاسی هستند.

 

 **عباس میلانی را می‌گوئید؟

تبریزی: بله. البته «ملک میلانی». می‌دانید که وقتی انقلاب شد، گویا ملک‌اش حذف شد، وگرنه فامیلی اصلی‌اش ملک میلانی است. در هر صورت ما سندی نداریم، که به‌طور خاص بگوییم مال شکنجه است. البته اسناد مربوط به شهید محمد منتظری، یا شهید احمد متوسلیان هست که اینها به دادگاه ارائه کرده اند. از میان این دفاعیات، گفته های شهید احمد متوسلیان خیلی محکم است، ولی رویه معمول خود ساواک بر این بود که چیزی به‌عنوان سند ندهد. وقتی می‌گفت ببرید کمیته مشترک، یعنی دوره شکنجه این آدم هنوز تمام نشده است. شاید لازم باشد تا قدری موضوع را توضیح دهیم، تا جوانب آن بیشتر روشن شود.

می دانید که از قبل، در سیستم امنیتی ایران شکنجه وجود داشته است. در زمان رضاخان و حتی تا سال‌های ۳۹ و ۴۰ -که دوران تیمور بختیار بود- این شکنجه به‌نوعی وجود داشت. اما از سال ۴۰ به بعد، قضیه آموزشی شد. ارتشی‌ها را به‌تدریج کنار گذاشتند و نیروهای جوانی مثل تهرانی و… را به کار گرفتند. حتی در بخش اداری نیز امثال ثابتی و… را آوردند. چون آمریکایی‌ها ارتشی‌ها را انگلیسی می‌دانستند و تحلیلشان هم درست بود. لذا یک چنین نیروهایی را می‌آوردند و خودشان هم تربیت می‌کردند که چطور عمل کنند. گاهی مجبور بودند به دلیل تجربیات ارتشی‌ها افرادی مثل علوی‌کیا یا ناصر مقدم را بیاورند. وقتی که وضعیت عادی می‌شد رد می‌کردند و هر وقت شدت پیدا می‌کرد دوباره می‌رفتند این افراد را می‌آورند تا بتوانند از تجربیاتشان استفاده کنند.

تأسیس کمیته مشترک ضد خرابکاری، به دلیل اختلافاتی بود که بین شهربانی، ژاندارمری، ارتش و ساواک وجود داشت. کمیته مشترک پیشنهاد انگلیسی‌هاست. به شاه پیشنهاد دادند که یک کمیته مشترک درست کنیم و همه این نیروها در آنجا متمرکز شوند. کارهای تکراری نکنند یا یک کار را علیه هم انجام ندهند. چون گاهی شهربانی یک نفر را دستگیر می‌کرد، در حالی که ساواک داشت آن شخص را تعقیب می‌کرد که به چیزهایی دیگری برسد یا برعکس. وقتی کمیته مشترک در اواخر سال ۴۹ و ۵۰ در تهران تأسیس شد، ساواک مدیریت را به دست گرفت و در اینجا ژاندارمری و ارتش مجبور بودند گزارشات خودشان را به آن ارائه بدهند. این رویه به‌خصوص در دوران ثابتی شدت گرفت. افرادی هم که به کمیته مشترک (موزه عبرت) می‌بردند، نه صدایی به بیرون می‌رسید، نه کسی می‌دانست که درون آن چه خبر است.

 

**به گونه‌ای ساخته بودند، که صدایی به بیرون نرود.

تبریزی: بله، آلمانی‌ها ساخته بودند. حتی در استان‌ها هم برای هماهنگی شعبه کمیته مشترک درست کردند، ولی بیشترین شکنجه‌گاه در کمیته مشترک تهران بود. افرادی مثل مرحوم مرتضی عظیمی (انتشارات آذر) را به جرم کتاب به آنجا آوردند و شکنجه کردند. چندین بار این کار تکرار شد و در آخر دچار بیماری روانی شد. ایشان از دوستان قدیم ما بود و من با او ارتباط داشتم. آقای احمد احمد می‌گوید: «به‌قدری او را شکنجه دادند که ما در سلول سعی می‌کردیم یک جوری او را آرام کنیم.»

منصوری: چون مغازه‌اش تقریباً شده بود پاتوق انقلابیون مسلمان که یا خبر می‌آوردند یا خبر می‌گرفتند. روبه‌روی دانشگاه کتاب‌فروشی داشت که شده بود یک پاتوق. به آنجا رفت و آمد می‌کردند. کتاب می‌خریدند، کتاب می‌بردند و در این حین خبرها را تبادل می‌کردند. آنجا یک پاتوق شده بود و آقای عظیمی هم تقریباً با بی‌خیالی این کارها را می‌کرد و فکرش را نمی‌کرد که یک روزی به خاطر اعلامیه و کتاب، او را به این شکل فجیع شکنجه کنند.

یک بار داشتیم پرونده یکی از آقایان که اسم نمی‌برم را می‌خواندیم. در پرونده‌اش آمده بود که فلانی را لو داده. یکی از بچه‌ها گفت: «چه کار کنیم؟» گفتم: «از دوستان ماست. می‌رویم با او صحبت می‌کنیم.» رفتیم خدمتشان و گفتیم: «ما داریم پرونده فلانی را چاپ می‌کنیم. ولی این گزارش نشان می‌دهد که…» به‌صراحت گفت: «بله، من او را لو دادم.» گفتیم: «ما هم برای همین موضوع آمده‌ایم.» گفت: «پرونده‌ را خوانده‌اید؟» گفتیم: «بله.» گفت: «لکه‌های خون روی‌اش نبود؟» گفتیم: «چرا، بود.» گفت: «من تا اینجا تحمل کردم. همسرم را آوردند و گفتند اگر نگویی، جلوی چشمت…» می‌گفت: «در اینجا دیگر نتوانستم!».

اتفاقاً دوستان موزه عبرت، کتابی را به آقای مهیار خلیلی پسر عباس خلیلی منتشر کردند. او پزشک  بود. در روانشناسی و روانکاوی، فرد صاحبنظری بود. از او دعوت شد که بیاید و یک کتاب بنویسد. گفت: «من شنیده‌ام، ولی این طوری نمی‌نویسم، باید مستند باشد…».

 

**می‌گویند او دوره‌ای هم سلطنت‌طلب بوده، درست است؟

تبریزی: بله، اول توده‌ای بود. سال ۳۲ که دستگیرش کردند، به دلیل پدرش بخشیدند و به همین خاطر دیگر رفت به سمت سلطنت‌طلب‌ها. خلاصه به موزه عبرت آمد و وقتی مجموعه آنجا را دید، تعجب کرد. گفت پرونده‌ها را بیاورید. نشست و صد و پنجاه پرونده را با دقت خواند. گفت: «من به بعضی از اینها شک دارم. باید افراد هم بیایند.» افراد هم آمدند و با اینها صحبت کرد. ایشان هشتاد و چهار نوع شکنجه را بر اساس اعترافات و… برشمرده. بعضی از این شکنجه‌ها خودش شامل هفت یا هشت نوع است. مثلاً در نوع مشت زدن:  چه نوع مشت زدنی توی اعصاب، توی استخوان، توی بدن انسان مؤثر است…

منصوری: تهرانی به‌واسطه دوره‌ای که در اسرائیل دیده بود تخصص پیدا کرده بود. فقط هم من تهرانی را دیدم، بقیه را ندیدم این طور عمل کنند و آن اینکه چهار انگشتش را به شکل خاصی می‌گرفت و می‌زد توی معده و معده را می‌چرخاند که منجر به خونریزی معده می‌شد و دیگر هم خوب نمی‌شد. نزدیک نصف بچه‌های زندان دچار ناراحتی معده شده بودند.

یکی هم اینکه با دستش به شکل خاصی می‌زد توی گوش فرد، به نحوی که پرده گوش پاره می‌شد. پرده گوش من را هم به همین شکل پاره کرد. الان یکی از گوش‌های من که پرده‌اش در اثر همین نوع شکنجه پاره شده، شنوایی‌اش حدود ۲۵، ۳۰ درصد است.

 

**ترمیم هم نمی‌شد؟

منصوری: خیر. پرده گوش که پاره شود دیگر ترمیم نمی‌شود. این دو تا کار اختصاصاً غیر از شکنجه‌های دیگر بود. تازه این غیر از دیگر شکنجه های تخصصی بود.

تبریزی: یکی از شکنجه ها در کمیته مشترک، آویختن بود. هشت نوع آویختن بود که فقط یکی‌اش در اینجا مطرح می‌شود. خدا رحمت کند آیت‌الله مهدوی کنی را. برای بازدید از موزه عبرت تشریف آورده بودند. وقتی [صحنه] آویختن را دید، گفت: «همین اول کار یک خاطره بگویم. اول که ما را آوردند اینجا، همین‌جور آویختند و شروع کردند به زدن.» یک توضیحی هم داد که گلو و رگ‌های بدنش چه جور شد. گفت: «این مال سال ۵۳ بود. سال ۵۷ هم ما را دستگیر کردند. (این مال اواخر رژیم شاه است.) توی زندان که بودیم، بعضی از این بازجوها می‌آمدند و می‌گفتند: «حاج آقا! برای ما یک استخاره کن.» می‌گفتم: «برای چی استخاره می‌خواهید؟» خلاصه اصرار می‌کردند و استخاره می‌کردم و می‌گفتم خوب یا بد است.»

 

**استخاره می‌کردند که فرار کنند یا نه؟

تبریزی: بله. می‌گفت: «یک بار پرسیدم برای چی استخاره می‌خواهید؟» گفتند: «برای اینکه برویم یا بمانیم.» منظور اینکه این شکنجه‌های صلیبی، به بیضه افراد وزنه می‌گذاشتند. یک موضوعی هم هست که متأسفانه منتشر نشد. خانم جمیله بوپاشا به ایران آمده بود و دیداری با خانم دباغ داشت. یک دیدار خصوصی بود و هیچ کس را هم راه ندادند. خودشان دو نفری صحبت کردند. جملیه بوپاشا قرار بود بیاید در موزه عبرت صحبت کند که دچار یک بیماری شد و او را به بیمارستان بردند و نیامد. وقتی هر دو از نوع شکنجه‌ها تعریف کردند، اکثر شکنجه‌ها، آن شکنجه‌هایی که فرانسوی‌ها می‌دادند با این شکنجه‌ها عین هم بود. خیلی از موارد معلوم است که از فرانسوی ها اقتباس شده است. همینطور از اسرائیلی‌ها. زنجیر کردن طولانی مدت متهم. تازیانه. باز خود تازیانه اثراتش چه جوری می‌ماند. انواع شلاق‌ها که پنج مورد از انواع شلاق‌ را مطرح می‌کنند. یکی از افراد شکنجه‌دیده تعریف می‌کرد که شلاق را طوری منظم به کف پا می‌زدند که دو تا شلاق روی هم نمی‌خورد. شلاق‌ها عین خطی که می‌کشند، منظم و در کنار هم می‌خورد.

 

**این یک مهارت عجیبی هم می‌خواهد.

بله، آموزش می خواهد. اینها نشان می‌دهد که دیده‌ بودند. غرض اینکه این سیستم، برای امنیت مملکت نبود. مگر آمریکایی‌ها این شکنجه‌ها را به مردم عراق ندادند؟ اما در باره خود کل ساواک. چون غیر از اینجا مگر در زندان عادل‌آباد شکنجه نمی‌کردند؟

منصوری: چرا. در استان‌ها هم شکنجه می‌کردند.

تبریزی: در استان‌ها هم می‌کردند. پس یعنی شکنجه یک دستوری از بالا بود که کمیته مشترک ضد خرابکاری تهران اوجش بود. در مشهد یا اصفهان وقتی از افراد نمی‌تواستند حرف بکشند، آنها را به تهران می‌فرستادند.

منصوری: اجازه بدهید یک نکته تکمیلی هم خدمتتان عرض کنم. در اردیبهشت سال ۵۶ من در زندان قصر بودم و دوره محکومیتم را می‌گذراندم. مرا دوباره به کمیته آوردند و بردند پیش منوچهری. این دفعه مثل دفعه‌های قبل نبود. سلام و علیک کرد و گفت: «چطوری جواد جون؟ چی کار می‌کنی؟ چایی می‌خوری؟ سیگار می‌کشی؟ چی می‌خواهی برایت بیاورم؟» از این حرف‌ها بود، دیگر دوره شکنجه نبود. کمی که از این صحبت‌ها شد و جواد جواد کرد، یکدفعه گفت: «جواد! فکر می‌کنی ممکلت چی می‌شود؟» گفتم: «شما ما را گرفته‌اید و به زندان کرده‌اید. من الان پنج سال است که در زندانم. چه می‌دانم بیرون چه خبر است و چه می‌شود.» گفت: «نه. ما خبر داریم شما در زندان دانشگاه درست کرده‌اید و دارید رئیس جمهور تربیت می‌کنید. مگر مملکت چند تا رئیس جمهور می‌خواهد که شما این قدر دارید تربیت می‌کنید؟» کمی از این مسخره‌بازی‌ها هم درآورد و من چیزی نگفتم. بعد گفت: «بیا یک چیزی به‌ات بگویم. شما به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید.» باز ماندم که چه بگویم. چون آن موقع هنوز نمودی از انقلاب وجود نداشت. هیچ خبری نبود. حداقل ما در زندان خبر آنچنانی نداشتیم. از نیمه دوم سال ۵۶ بود که انقلاب اوج گرفت. ولی الان اردیبهشت ۵۶ بود و کارتر تازه انتخاب شده بود. هیچی. مرا به کرمانشاه تبعید کردند. به چه دلیل؟ در نامه‌اش نوشت: «نامبرده از اشرار است.» چون زندان کرمانشاه آن زمان محل اشرار بود. دهم دوازدهم بهمن ۵۷ اسرائیل یک هواپیما فرستاد و همه اینها را جمع کرد برد. در آنجا فهمیدم که اینکه یارو برگشت گفت «به ما دسترسی پیدا نمی‌کنید» همین بود که همه را به اسرائیل بردند. اما این سه نفر نرفتند. گفتند معلوم نیست انقلاب شود. بعد هم اگر انقلاب شود، با ما کاری ندارند. ما مأمور بودیم. کما اینکه کمالی اصطلاحاً گفت: «من مأمور بودم و معذور.» این نکته مهمی بود که عرض کردم. یعنی از قبل به اینها گفته بودند که اگر در ایران اتفاقی افتاد و انقلاب شد، شما نگران نباشید. ما اجازه نمی‌دهیم شما به دست اینها بیفتید. البته این هم باز به خاطر خود آنها نبود، بلکه به خاطر این بود که اطلاعاتی که اینها دارند منتقل نشود.

سال ۵۶ گذشت و من یکی دو ماهی بود که در زندان کرمانشاه بودم. یک روز دیدم رئیس زندان به همراه دو سه نفر مأمور به اتاق من آمد و گفت: «ملافه‌هایش را عوض کنید. تشکش را عوض کنید. آقا! چیزی لازم ندارید؟» تعجب کردم که امروز چه جوری شده؟ چه خبر شده؟ رفتند و دو سه ساعت بعد دیدیم دو سه نفر از مأمورین صلیب سرخ بین‌الملل آمده‌اند. آمدند و سلام و علیک کردند و نشستیم. گفتند: «ما در زندان تهران که بودیم، برادران شما گفتند که ما یک برادری داریم که در زندان کرمانشاه است. ما از ساواکی ها پرسیدیم : «چرا او را به زندان کرمانشاه تبعید کرده‌اید؟» گفت: «مقررات زندان را مراعات نکرده.» حالا شما چه مقرارتی را رعایت نکرده‌اید؟» داستان نماز و روزه را گفتم که اجازه نمی‌دادند سحرها بلند شویم و نماز بخوانیم و اینکه من در مقابل رئیس زندان ایستادم. رئیس زندان گفت: «این مقرارت است.» من به او گفتم: «شما یک نسخه از مقرارت زندان را بدهید به ما بخوانیم، عیناً عمل می‌کنیم.» این حرف من به او برخورد و نامه نوشت و مرا به زندان کرمانشاه تبعید کرد. البته همه اینها صحنه‌سازی بود و برای خودشان دکان درست کرده بودند.

خلاصه کلی صحبت شد و رفتند. دوباره دو سه ماه بعد آمدند و گفتند: «بله، ما رفتیم صحبت کردیم و به اینها گفتیم شما حق نداشتید به این خاطر او را تبعید کنید. اینکه کاری نبوده که ایشان مخالفت کرده. او را به تهران برگردانید.» آنها گفتند: «نه.» نهایتاً ما پیشنهاد کردیم که حالا که شما با تهران موافقت نمی‌کنید، اگر ایشان موافق باشند، به یک زندان دیگری منتقل کنیم.» اینها دو سه ماه بعد آمدند پیش من و گفتند که: «ما رفتیم صحبت کردیم، ولی اینها موافقت نکردند که شما را منتقل کنند. نظر شما چیست؟» گفتم: «اگر می‌خواهند، مرا بفرستند مشهد که وقتی خانواده من به دیدن من می‌آید، لااقل یک زیارت هم بروند. کرمانشاه این طور نیست.» زندان کرمانشاه زندان عجیب و غریبی بود و من تنها زندانی سیاسی آن بودم و معروف شده بودم به «آقای سیاسی».

این قضیه گذشت تا رسیدیم به ۲۳ بهمن ۵۷٫ من وسط مدرسه رفاه ایستاده بودم که دیدم مردم دست یکی را گرفته‌اند و هل دادند توی مدرسه. پرسیدم: «تو کی هستی؟ چه کاره هستی؟» گفت: «من زند کریمی هستم. رئیس کل زندان‌های ایران.» گفتم: «مرا می‌شناسی؟» یک نگاهی کرد و گفت: «نه.» گفتم: «من منصوری هستم. یادت می‌آید؟» کمی توی فکر رفت. گفتم: «همانی که در نامه نوشتی نامبرده از اشرار است.» اگر شما بدانید این آدم چه کرد. زد توی سرش، زد توی صورتش. خاک بر سر من. مرا گول زدند. من چه می‌دانستم یعنی چی. گفتم: «فعلاً ببریدش به زیرزمین مدرسه تا ببینیم بعداً چه می‌شود.» این هم از نوع رفتارهایشان.

ساواکی‌ها تقریباً از اول سال ۵۶ فهمیده بودند که کار تمام است. این داستان را به این خاطر گفتم. این صحبت‌ها را در اردیبهشت سال ۵۶ با من کردند و اینکه ما دست شما نمی‌افتیم.

 

**شما خاطره‌ای هم در باره آینده انقلاب از زبان امام دارید. لطفاً این خاطره را هم بیان کنید.

منصوری: عین همین درخواست شما را مرحوم آقای ری‌شهری از من کرد. گفت: «من دلم می‌خواهد آن خاطره را از شخص خود شما بشنوم.» اولاً در آن جلسه من بودم و آقای بشارتی. پس امکان دارد که به قول علما یک روایت واحد از آن جلسه نباشد.  داستان از این قرار بود که در شورای فرماندهی سپاه این مسئله مطرح شد که خوزستان، کردستان، آذربایجان، گنبد، بلوچستان در حال تجزیه است. دولت موقت با ما همکاری نمی‌کند و حتی در مواردی خلاف می‌کند. مثلاً «یونسی» توده‌ای را به‌عنوان استاندار کردستان می‌گذارد. یا مثلاً مدنی را به خوزستان می‌فرستد. حالا یک دانشجویی که تا دیروز زندانی بود الان شده فرمانده سپاه که می‌خواهد با پنج تا جبهه تجزیه‌طلبی غیر از تمام شهرهای ایران که ضدانقلاب حضور دارند، مبارزه کند. اصلاً سال‌های ۵۸ تا ۶۰ سال‌های عجیبی بود. گفتیم برویم این موضوع را با امام در میان بگذاریم و کسب تکلیف کنیم. ما رفتیم خدمت ایشان و گزارش دادیم. ما غیر از اینکه در شهرها با ضد انقلاب درگیر هستیم، جریان تجزیه‌طلبی هم فعال است. این مسئله به‌خصوص در کردستان خیلی شدید شده بود. در آذربایجان هم شریعتمداری حسابی تند کرده بود. در خوزستان هم شیخ شبیر تقریباً خیلی تند می‌رفت. بلوچستان هم که شوروی‌ها پشتش بودند که آن را به افغانستان متصل کنند و بیایند کنار دریا. چون شوروی‌ها هدفشان این بود که به کنار اقیانوس بیایند.

خلاصه با آقای بشارتی رفتیم خدمت امام و قضیه را در میان گذاشتیم. گفتیم درگیر هستیم، ولی امکانات نداریم. همکاری نمی‌کنند، کمک نمی‌کنند. یک مشت جوان واقعاً پابه‌کارِ علاقه‌مندِ مبارزِ متدین دارند کار می‌کنند. فرمانده سپاه ما در بلوچستان می‌گفت من از بس نان و هندوانه به پاسدارها داده‌ام خسته شده‌ام. وضعیت ما به این شکل بود. خلاصه مشکلات را با امام مطرح کردیم و گفتیم که شورای انقلاب هم قادر به تصمیم‌گیری نیست. چون یک ترکیب نامتجانس بودند. گفتیم ما تکلیفمان را نمی‌دانیم. هر چه هم به شورای انقلاب می‌گوییم به ما جواب نمی‌دهند. خلاصه امام با آن سعه صدری که داشت، خوب حرف‌های ما را گوش کرد. امام بعد از اینکه صحبت‌های ما را به‌خوبی گوش کرد گفت: «شما نگران نباشید. اولاً من شما را می‌شناسم…» خیلی از ما تعریف کرد و من واقعاً برای من عجیب بود. فرمودند: «من اسلامیت شما را قبول دارم. من می‌دانم که الان سپاه چه کار دارد می‌کند. من به دولت گفته‌ام اگر سپاه نبود، کشور نبود.» این دقیقاً جمله خود امام بود. خلاصه از ما خیلی تعریف کردند. در ادامه فرمودند: «من به دولت و شورای انقلاب خواهم گفت که کارهای شما رسیدگی کنند، به حرف‌های شما گوش کنند.» گفتم: «آقا! گوش نمی‌کنند. کار خودشان را می‌کنند.» یکی دو بار بین من و امام رفت و برگشت حرف شد. بعد که امام دید این طور است گفت: «پس بگذارید یک چیزی به‌تان بگویم. تمام این کارهایی که اینها دارند می‌کنند زحمت ما را زیاد می‌کنند و ما بالاخره پیروز می‌شویم و ما می‌مانیم و ما پرچم این انقلاب را به دست حضرت ولی‌عصر(عج) خواهیم داد. ـ این عین عبارت‌های ایشان است ـ اما همه ماها هم باید امتحان شویم.» ما دیگر ساکت شدیم. البته شبیه این جملات را در جاهای دیگر هم فرموده‌اند.

 

**سئوال دیگر را از جناب آقای تبریزی می‌پرسم. کسانی که با هزار نوع مشکل، از قبیل دادن پول‌های گزاف  و تحمل شکنجه رساله امام را تهیه می‌کردند و بعضاً به خاطر داشتن این رساله و یا بخشی از آن و یا حتی داشتن عکس یا بردن نامی از رهبر انقلاب شکنجه شده بودند، حالا از آقای ثابتی می شنوند که رساله امام را چاپ می‌کردم و می دادم به انتشارات امیرکبیر که پخش کند!

تبریزی: گفتند که شراب در یک ظرف طلا از دست یک دختر ارمنی دیگر همه چیز خراب اندر خراب می‌شود. خب دروغ گفتن راحت است. به‌خصوص که با او ارتباطی وجود ندارد که بشود مناظره یا به صورت مستند صحبت کرد. هر چه بخواهد می‌گوید.  اما در باره رساله امام. من حدود هفتصد تا سند کتاب‌های ممنوعه دارم که از اسناد ساواک آمده است. البته بیش از این است.

 

**اینها می‌گویند هیچ مشکلی با خواندن کتاب نداشته‌اند.

تبریزی: بله، در همین باره می‌خواهم صحبت کنم. هفتصد عنوان کتاب است که تعدادی از آنها از کتاب‌های چپ و بیشتر آنها کتاب‌های اسلامی است که ممنوع بود. به‌عنوان مثال به منزل شهید مفتح می‌روند و در هنگام دستگیری ایشان کتاب‌هایی که در آنجا بود که آنها را جزو اوراق و مدارک مضره آورد‌ه‌اند. این کتاب‌ها عبارتند از: «ره‌آوردهای استعمار» نوشته مهدی طارمی، «اسلام و تبعیضات نژادی» نوشته آقای علی حجتی کرمانی، «دو مذهب» نوشته آقای خسروشاهی، «راه طی شده» نوشته مهندس بازرگان، «اسلام‌شناسی» که احتمالاً باید نوشته جعفر شیخ‌الاسلامی باشد و «نماینده دادستان ارتش و سرپرست اکیپ» (منظور از اکیپ همان عملیات اداره یکم است). یا مثلاً در باره شهید محمدعلی روحانی‌فرد که از طلاب گرگان بود. طلبه خیلی خوبی بود. مدتی در مشهد بود و مدتی هم در قم. خیلی هم شکنجه شد. ایشان را دستگیر می‌کنند و در پرونده‌اش به‌عنوان یکی از جرایم نوشته شده: اوراق مضره‌ای که تشخیص داده شد یکی «آینده در قلمرو اسلام»

 

**کتابی است از سید قطب و ترجمه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

تبریزی: بله. مال سال ۴۵ است. آقا یک مقدمه بیست و پنج صفحه‌ای هم بر این کتاب زده است. «زن و انتخابات»، کتاب «فصل» یا همان «فصلنامه» که در قم منتشر می‌شد، کتاب «موریانه» موریس ‌مترلینگ هم جزو اوراق مضره پرونده این طلبه بود. همین طور کتاب «جمیله بوپاشا». این کتاب در آن زمان جزو کتاب‌های ممنوعه بود. کتاب «راه سوم بین کمونیسم و سرمایه‌داری» از شهید هاشمی‌نژاد، کتاب «زندگی و مرگ قهرمان پاتریس لولومبا». اینهایی که نام بردم جزو کتاب‌های ممنوعه بود.

در باره شهید بهشتی نیز وقتی ایشان را دستگیر می‌کنند، از جمله کتاب‌هایی که ممنوعه بود کتاب «صدای اسلام» بود که ایشان آن را در آلمان با هدف آشنایی اولیه مردم آن کشور با اسلام منتشر می‌کردند. این کتاب مال سال ۴۷ است و جزو کتاب‌های ممنوعه‌ای اعلام شد که باید جمع‌آوری شود. کتابی هم در باره نماز داشت که آن هم جزو کتاب‌های ممنوعه بود.

**حتی با جزوه آموزش نماز هم مشکل داشتند؟

تبریزی: بله. آن تحلیلی که از تعبد کرده بود، که عبادت فقط از آن خداست و نباید برای دیگری نباشد. خب،رساله حضرت امام هم جزو کتاب‌های ممنوعه بود. اولین چیزی که توی لیست این کتاب‌های ممنوعه هست، «رساله»، «تحریرالوسیله»، «جهاد اکبر»، «ولایت فقیه» و «کشف اسرار» است. حتی دو سه کتاب هم منتسب به امام بود، که در باره جهاد نوشته شده بود. احتمالاً آن را با جهاد اکبر اشتباه گرفته بودند و به همین دلیل، جزو کتاب‌های ممنوعه قلمداد می شد.

از ناشرینی که این آثار را منتشر می‌کردند و به زندان رفتند، یکی آقای مصدقی بود. ایشان مرد متدینی و خیلی خوبی بود که توی بازار کاغذفروش بود و عزت شاهی و… خیلی با او رفیق بودند. مؤتلفه هم با او ارتباط داشت. او را به همین خاطر به زندان بردند. دیگری انتشارات «اسلامیه علمیه» بود. ما سه تا اسلامیه داریم. اسلامیه علمیه هم به خاطر نشر همین رساله به زندان رفت. آن موقع یکی از کارهایی که ناشرین و بچه‌های مذهبی کرده بودند، این بود که رساله امام را چاپ می‌کردند، ولی جلد و صفحه اول آن به نام یکی از مراجع مثل آقای خویی و شریعتمداری بود تا کسی متوجه نشود. البته اینها بعدها متوجه این موضوع شدند. در هر صورت جزو کتاب‌های ممنوعه بود. طبق یکی از اسنادی که داریم نفوذی ساواک گزارش می‌دهد که جلال آل احمد رساله آقای خمینی را دارد. این موضوع در کتاب «جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک» آمده است. احتمالاً آن فرد نفوذی که گزارش داده «جلال رساله دارد» هم یکی از اعضای کانون نویسندگان باید باشد.  پس از آنکه به کتابخانه امام در قم ـ که حاج آقای مجتبی تهرانی و آقای آشیخ علی اکبر اسلامی آن را مدیریت می‌کردند ـ حمله می‌کنند و هشت هزار جلد کتاب در آنجا را توقیف می‌کنند. در ضمن نامه جلال به امام را هم، در آنجا پیدا می‌کنند.

16آوریل/24

برکات و آداب نیکوکارى در فرهنگ اسلامی – حجه‌الاسلام والمسلمین عبدالکریم پاک‌نیا تبریزی

طلیعه

این نوشتار را با این شعر زیبای حکیم و علامه‌ بلندآوازه‌ عالم اسلام جناب شیخ بهائی(۱) در موضوع نیکوکاری آغاز می‌کنیم:

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابد، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی، همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز به وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آن قدر نباشد

که به روی ناامیدی، در بسته باز کردن

آری براى رسیدن به مقامات عالى انسانى، احسان به نیازمندان بهترین روش از منظر عقل و دین به شمار مى‏رود و تمام ادیان و مذاهب این شیوه را در شمار ارزش‌ها و اصول خود گنجانده‏اند.

قرآن کریم عالی‌ترین نسخه‌ انسان‌ساز جهان بشریت، انفاق و نیکوکاری را راه رسیدن به مقاصد عالى‏ انسانی می‌داند و می‌فرماید: «لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى‏ تُنْفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَاتُنفِقُواْ مِن شَىْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ‏:(۲) (هرگز به [حقیقت] نیکوکارى نمى‌‏رسید؛ مگر اینکه از آنچه دوست ‌‏‌دارید [در راه خدا] انفاق کنید و آنچه انفاق مى‌‌‏کنید خداوند از آن باخبر است.»

اساساً کسانى که از این ویژگى برخوردار نباشند، نه تنها نمى‏توانند پایگاه معنوى و درجات عالیه آن را کسب کنند، بلکه جایگاه اجتماعى خود را نیز از دست می‌دهند و مطرود انسان‏هاى محیط اطراف خود مى‏شوند.

به قول فردوسی:

نباشد همی نیک و بد پایدار

همان بِه که نیکی بُوَد یادگار

دراز است دست فلک بر بدی

همه نیکویی کن اگر بخردی

به همین جهت نیکوکارى و احسان در کنار سایر ارزش‏هاى مهم در آیات وحى مطرح شده است. قرآن در سوره‌ نحل مى‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآىِ ذِى الْقُرْبَى‏:(۳) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مى‏دهد.» در متون دینى ما به‌ویژه در قرآن کریم این عمل معنوى در قالب واژه‏هاى خیرات، انفاق، احسان، قضاى حوائج نیازمندان و بِرّ بیان شده است.

در این فرصت نگاهی به آثار و برکات نیکوکاری در فرهنگ اسلامی داریم:

 

 یک. علامت ایمان‏

خداوند متعال در آیات خود یکى از نشانه‏هاى اهل ایمان را احسان و نیکى در بذل اموال اعلام می‌کند و در کنار ایمان به غیب و اقامه‌ نماز مى‏فرماید: «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ: پارسایان هدایت یافته غیب را باور می‌کنند و نماز را به پا مى‏دارند و از نعمت‌هایى که برایشان ارزانى داشته‏ایم در راه خدا احسان و انفاق مى‏کنند.»(۴)

علامه طباطبایى در تفسیر آیه: «اِنَّ اللَّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسانِ»(۵) مى‏فرماید: «احسان خیر و نیکى رساندن به دیگرى است بدون اینکه عوض آن را از طرف مقابل توقع داشته باشد.»

احسان و نیکوکارى علاوه بر اینکه مشکلات فقرا و درماندگان را برطرف مى‏کند و محبت و رحمت را در جامعه توسعه مى‏دهد، آثار مهم‌ترش به خود نیکوکار (در دنیا و آخرت) برمى‏گردد، چون باعث مى‏شود ثروت در اجتماع به گردش در آید و امنیت و رفاه عمومى پدید آید و نگرانى و اضطراب تبدیل به مودت و اعتماد و اطمینان شود.(۶)

به قول سعدی:

نخواهی که باشد دلت دردمند

دل دردمندان برآور ز بند

دعای ضعیفان امیدوار

ز بازوی مردی به آید به کار

رۀ نیکمردان آزاده گیر

چو استاده‌ای دست افتاده گیر(۷)

 

عاقبت مرفهین بی‌درد

خدای متعال ثروتمندان بى‏درد و کسانى را که از دارائى‏هاى خود به شدت مواظبت و از احسان و نیکوکارى خوددارى مى‏کنند به عذاب دردناک وعده داد و فرمود: «وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّهَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِى سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ:(۸) کسانى که سرمایه‏ها و اموال بى‏شمار خود از طلا و نقره را ذخیره مى‏کنند و در راه خدا احسان و انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناک و سختى بشارت بده!»

در ادامه آیه به وضعیت اسف‏بار آنان در روز قیامت اشاره و چگونگى مجازات آنان را بیان مى‏کند. از منظر وحیانى قرآن، شاخص‏ترین ویژگى اهل ایمان سبقت در انجام کارهاى خیر و احسان و انفاق است. در سوره‌ مؤمنون اهل ایمان را این گونه توصیف مى‏کند:

«آنان در کارهاى نیک شتاب مى‏ورزند و در انجام آن سبقت مى‏جویند.»(۹) انفاق و احسان یک قانون عمومى در جهان آفرینش است و اساساً زندگى اجتماعى بدون نیکوکارى معنا و مفهوم ندارد.

 

گستره‌ انفاق

انفاق فقط در محدوده‌ بذل اموال نیست، بلکه در حوزه‌ تمام مواهب مادى و معنوى است. خداوند مى‏فرماید: «از آنچه به آنان روزى داده‏ایم انفاق و احسان مى‏کنند.» اعم از مال و علم و نفوذ اجتماعى و… این خصلت نیکو یکى از ویژگى‏هاى اهل ایمان به شمار مى‏آید. در هر صورت احسان و انفاق از مصادیق نیکوکارى به شمار مى‏روند و در قرآن بارها از آن یاد شده است. در کلام امام صادق‏(ع) هم این دو لفظ مترادف و با هم به کار رفته‌اند.

ابى ودّاد حناط از امام صادق(‏ع) پرسید: «احسان به پدر و مادر که در قرآن آمده یعنى چه؟» حضرت فرمود: «یعنى با پدر و مادر نیک رفتار کنید و نگذارید آنان نیازهاى خود را از شما در خواست کنند.»

خداوند مى‏فرماید: «شما به مقام ابرار نمى‏رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید.»(۱۰)

 

دو. تبعیت از خوبان

از دیگر برکات نیکوکاری قرار گرفتن در صف خوبان عالم است. قرآن کریم با ارائه الگوهاى شایسته در عرصه‌ نیکوکارى، مسلمانان را به این صفت شایسته ترغیب و تشویق مى‏کند. در آیاتى از کلام الهى، خداوند متعال ضمن اشاره به نیکوکاران راستین، به‌نحو شایسته‏اى از آنان تجلیل به عمل مى‏آورد. به چند مورد اشاره می‌کنیم:

 

الف) امیرمؤمنان علی(ع)

در سوره‌ انسان، اهل بیت رسول خدا(ص) را به‌عنوان الگوى نیکوکاران مطرح می‌کند و مى‏فرماید: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى‏ حُبِّهِ مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا*إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَ لَا شُکُورًا:(۱۱) طعام خود را با اینکه به آن نیاز شدید دارند به مسکین و یتیم و اسیر مى‏دهند و مى‏گویند: ما به خاطر خدا شما را اطعام مى‏کنیم و هیچ‏ گونه پاداش و سپاسى از شما انتظار نداریم.»

در ادامه‌ آیه به پاداش شایسته این گونه نیکوکاران اشاره می‌کند و جزاى آنان را سربلندى در قیامت، غرق شدن در شادى و سرور و دخول در بهشت و بهره‏مندى از نعمت‏هاى فراوان آن مقرر مى‏دارد و مى‏فرماید: «فَوَقَهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَ لِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاَهُمْ نَضْرَهً وَسُرُورًا * وَ جَزَاهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّهً وَ حَرِیرًا:(۱۲) (به‌خاطر عمل پسندیده‌ احسان و نیکوکارى) خداوند آنان را از بدى‏هاى روز قیامت نگه مى‏دارد و آنان را مى‏پذیرد، در حالى که غرق شادى و سرورند و در برابر صبرشان در انجام کارهاى نیک، بهشت و لباس‏هاى حریر بهشتى را به آنان پاداش مى‏دهد.»

سعدی در توضیح این معنا می‌گوید:

ببخشای که آنان که مرد حقند

خریدار دکان بی‌رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی ا‌ست

کرم پیشه شاه مردان علی‌ است(۱۳)

 

ب) پیامبران الهی 

سوره‌ یوسف«ع» از نیکى آن پیامبر الهى به برادران و پدر و مادر خود خبر مى‏دهد. سوره‌ مریم«س» حضرت یحیى«ع» را در زمره‌ رهبران نیک‌رفتار به شمار می‌آورد و مى‏فرماید: «وَ بَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُنْ جَبَّارًا عَصِیًّا:او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار و خوش‌رفتار بود و هرگز متمرد و نافرمان نبود.»(۱۴)

سوره‌ قصص هم به بیان دو ویژگى مهم انسان‏هاى نیکوکار [شایستگى و امانتدارى‏] می‌پردازد و با نقل داستان حضرت موسى «ع» خدمات شایسته‌ آن پیامبر آسمانى را متذکر می‌شود و مى‏فرماید: «وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَوَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُکُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ: موسى«ع» هنگامى که به چاه آب در مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا مشاهده کرد که چهارپایان خود را سیراب مى‏کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند و به چاه نزدیک نمى‏شوند. موسى«ع» به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهید؟» گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهیم تا چوپان‏ها همگى خارج شوند و پدر ما پیرمردى کهنسال است.» موسى«ع» براى گوسفندان آن دو آب کشید. سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر:(۱۵) پروردگارا! هر خیر و نیکى که بر من بفرستى به آن نیازمندم.»(۱۶)

 

ج) افراد شایسته‏

حبیب نجار (مؤمن آل یاسین) از دیگر چهره‏هاى قرآنى در عرصه‌ احسان و نیکوکارى است که مورد تمجید و ستایش ویژه خداوند متعال قرار گرفت و به عنوان اسوه‌ خیرخواهان معرفى ‏شد.(۱۷) آن مرد مؤمن براى حمایت از رسولان الهى به نیک‌ترین عمل دست زد و از هدف و مرام آنان در سخت‏ترین شرایط دفاع کرد و در این راه به شهادت رسید. خداوند متعال نیز او را در جایگاه نیکوکاران مسکن داد. آیات ۲۰ تا ۲۷ سوره یس به وى اختصاص ‏دارد.

 

د. عارف و پیرمرد

پدر پیر مرد جوانی مریض شد. او پدرش را که بیماری‌اش شدت گرفته بود در گوشه‌ای از جاده رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت‌ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس‌های آخرش را می‌کشید.

رهگذران از ترس مسری بودن بیماری پیرمرد و برای فرار از دردسر، بی‌اعتنا به ناله‌های او، از کنارش عبور می‌کردند. عارفی که از آن جاده عبور می‌کرد، به‌محض دیدن پیرمرد او را به دوش گرفت تا ببرد و درمانش کند. رهگذری به طعنه به عارف گفت: «این پیرمرد فقیر است و بیمار. مرگش نیز نزدیک است. نه از او سودی به تو می‌رسد و نه کمک تو تغییری در اوضاع این پیرمرد به وجود می‌آورد. پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرد و رفت. تو برای چه به او کمک می‌کنی؟»

عارف گفت: «من به او کمک نمی‌کنم، بلکه به خودم کمک می‌کنم؛ اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه رو به آسمان کنم و از خالق هستی تقاضای هم‌صحبتی داشته باشم؛ من به خودم کمک می‌کنم.»

اگر نفع کس در نهاد تو نیست

چنین گوهر و سنگ خارا یکی است

غلط گفتم ای یار شایسته خوی

که نفع است در آهن و سنگ و روی(۱۸)

 

سه. پاداش خدای سبحان

نیکوکاران به‌عنوان بندگان شایسته و صالح خداوند در آیات متعدد قرآن مورد توجه و عنایت ویژه هستند و خداوند متعال، مکرراً آنان را تشویق و تمجید می‌کند و زیباترین هدیه‏ها و عطایا را در مقام قرب خویش براى آنان منظور مى‏دارد.

به چند نمونه اشاره مى‏کنیم:

«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِیمٍ…:(۱۹) یقیناً نیکوکاران غرق در نعمت‏هاى فراوان خواهند بود.» ؛ «آنان بر تخت‏هاى آرام‏بخش بهشتى تکیه می‌زنند و [مسرور از آن همه نعمت‏] به زیبائى‏هاى بهشت مى‏نگرند.»

«تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَهَ النَّعِیمِ: در چهره‏هاى شاداب و پرطراوت آنان، نشاط و نعمت را مى‏بینى و مى‏شناسى.»

بعد در ادامه پاداش نیکوکاران می‌فرماید: «آنها از شراب طهور، زلال و دست‏نخورده و سر به مهر بهشتى مى‏نوشند و سیراب مى‏شوند. مهر آن نوشیدنى‏ها از مشک است. پس شایسته است که براى رسیدن به این نعمت‏هاى بهشتى، مشتاقان بر یکدیگر پیشى بگیرند. این شراب طهور آمیخته با «تسنیم» است، همان چشمه‏اى که مقربان از آن مى‏نوشند.»(۲۰)

خداوند متعال بندگان خود را چنان به شرکت در این مسابقه و رسیدن به جوائز ارزنده آن تشویق مى‏کند که تمام سعادت‏طلبان و حقیقت‏جویان واقعی، همواره خود را برای ورود در این وادى آماده و رسیدن به آن را آرزو مى‏کنند. امام سجاد«ع» در دعاى مکارم الاخلاق، قرار گرفتن در ردیف نیکوکاران را از خداوند طلب مى‏کند و مى‏فرماید: «اَللّهُمَّ… وَ اَجْرِ لِلنّاسِ عَلى یَدِىَ الْخَیْرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ وَ هَبْ لى مَعالىَ الاَخْلاقِ وَ اعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ:(۲۱) خدایا! به دست من براى مردم خیر و نیکى جارى ساز و آن را با منّت‌گذارى من تباه مکن، و مرا اخلاق والا عطا فرما و از فخرفروشى نگاه دار!

هر کس ز کار خلق یکی عقده وا کند

ایزد هزار عقده ز کارش روا کند

صدها فرشته بوسه بر آن دست می‌زنند

که از کار خلق یک گره بسته وا کند

کشتی شکست و ساحل امید ناپدید

کو یک دل شکسته که ما را دعا کند

ما میهمان خوان عنایات ایزدیم

مهمان خطاست این‌همه چون و چرا کند

(محمدعلی ریاضی یزدی)

 

چهار. سود بدون زیان

روایات فراوانی هم در برکات و بهره‌های معنوی نیکوکاری نقل شده‌اند که چند نمونه را می‌خوانیم:

*رسول خدا(ص) فرمودند : «مَنْ أَعْطَى دِرْهَماً فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ سَبْعَمِائَهِ حَسَنَهٍ:(۲۲) کسى که یک درهم در راه خدا بدهد، خداوند هفتصد حسنه در نامه اعمال او مى‌‌نویسد.» قابل توجّه اینکه در باره هیچ یک از اعمالِ خیر، چنین پاداش عظیمى نیامده است. این نشانه اهمیت فوق‌العاده انفاق است واین کمترین پاداشى است که به انفاق‌ کنندگان داده مى‌‌شود . پس به قول حافظ:

شکر آن را که دگر بار رسیدی به بهار

بیخ نیکی بنشان و ره تحقیق بجوی

 

مطمئن‌ترین پس‌انداز

*امام علی(ع) فرمود: «إِنَّمَا لَکَ مِن مَالِکِ مَا قَدَّمْتُهُ لِآخِرَتِکَ وَ مَا أَخَّرْتَهُ فَلِلْوَارِثِ:(۲۳) سهم تو از مالت همان است که براى جهان دیگر از پیش فرستاده‌‌اى. بقیه سهم وارث است.»

تجربه نیز نشان داده که وارثان چنان دلباخته اموال بادآورده ارث مى‌‌شوند که کمتر به صاحب مال مى‌‌پردازند و حتى به وصیت موکّد او هم عمل نمى‌‌کنند.

 

سزای نیکی گریزان

*امام صادق(ع) سزای نیکی گریزان را نفرت خداوند از این گونه دنیاپرستان بیان کرد و فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ مَالاً فَلَمْ یَتَصَدَّقْ مِنْهُ بِشَیْ‏ءٍ:(۲۴) کسى که خداوند به او مالى بخشیده و چیزى از آن را در راه خدا نمی‌دهد ملعون و رانده شده درگاه خداست.».

مشو خودبین، که نیکی با فقیران

نخستین فرض بوده است اغنیا را

 

زمینه‌ها، شرایط و آداب

در پایان به زمینه‌ها، شرایط و آداب نیکوکارى‏ اشاره می‌کنیم:

امر مقدس نیکوکارى، آداب، زمینه‏ها و شرائط خاصى دارد و کسب سرمایه‏هاى معنوى نیازمند بستر پاک و سالم است. قرآن در سوره‌ بقره مى‏فرماید: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَنفِقوا مِن طَیِّبتِ ما کَسَبتُم ومِمّا اَخرَجنا لَکُم مِنَ الاَرضِ ولا تَیَمَّموا الخَبیثَ مِنهُ تُنفِقونَ ولَستُم بِاخِذیهِ اِلّا اَن تُغمِضوا فیهِ واعلَموا اَنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمید:(۲۵)اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید، از چیزهاى پاکیزه‏‌اى که به دست آورده‏‌‌ید و از آنچه براى شما از زمین برآورده‌ایم‏، انفاق کنید و در پى ناپاک آن نروید که (از آن‏) انفاق کنید، در حالى که آن را (اگر به خودتان مى‏‌دادند) جز با بى‏میلى‏ نمى‏‌گرفتید و بدانید که خداوند، بى ‏نیازِ ستوده (صفات‏) است‏.»(۲۶)

بنابراین نیکوکارى زمانى نتیجه‏بخش خواهد بود که اموال بخشیده شده از راه حلال و منبع پاک به دست آمده باشد، وگرنه براى صاحبش سود و بهره‏اى در پى نخواهد داشت.(۲۷)

طبق این بینش قرآنى، تقوا و پاکدامنى اساسى‏ترین شرط نیکوکارى براى یک مسلمان محسوب مى‏شود؛ و گرنه اگر احسان به خاطر مصالح دنیوى و مقاصد شیطانى و هواهاى نفسانى صورت گیرد تأثیری در تکامل روح و روان انسان ندارد و ارزش واقعى خود را از دست می‌دهد. به همین جهت خداوند متعال تمام نیکى‏ها و اعمال خیر را بر اساس تقوا مى‏پذیرد و مى‏فرماید: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ:(۲۸) خداوند متعال اعمال نیک را فقط از پرهیزگاران و تقواپیشگان مى‏پذیرد.»

امام حسین‏«ع» این شرط اساسى احسان را به شکلى زیبا توضیح داده است. محدث نورى مى‏نویسد: «هنگامى که به آن حضرت خبر دادند که عبدالله بن عامر – از کارگزاران حکومتى دستگاه ستمگر بنى‏امیه – چنین و چنان صدقه داده و عده زیادى برده را آزاد کرده است؛ امام حسین«ع» فرمود: «مَثَل عبدالله بن عامر همانند کسى است که از حاجیان و راهیان خانه خدا سرقت می‌کند و سپس اموال دزدى را صدقه مى‏دهد.» آنگاه افزود: «انَّما الصَّدَقَهُ الطَّیِّبَه صَدَقَهُ مَنْ عَرِقَ فیها جَبینُهُ وَاغْبَرَّ فیها وَجْهُه:(۲۹) احسان پاکیزه، شایسته کسى است که در راه کسب سرمایه‏اش، پیشانى او عرق کرده و صورتش غبارآلود شده است.»

از امام صادق‏ «ع» سئوال شد: «منظور حضرت از نیکوکار شایسته چه کسى است؟» فرمود: «على‌بن ابى‏طالب«ع»‏(۳۰)

اساساً انفاق و احسان براى تقرب به خداوند متعال صورت مى‏گیرد و براى تقرب به خداوند متعال باید از اموال پاکیزه و حلال استفاده کرد، که مردم وقتى مى‏خواهند به سلاطین و شخصیت‏هاى بزرگ تقرب بجویند بهترین و دوست‏داشتنى‏ترین اموال خود را هدیه مى‏برند؛ در حالى که آن پادشاهان همانند خود آنان انسان‏هایى ضعیف و ناتوانند. پس چگونه ممکن است که انسان به پیشگاه خداوند که تمام عالم هستى از اوست، به وسیله اموالى بى‏ارزش و آلوده و نامرغوب تقرب بجوید.

امام صادق«ع» در آداب نیکی برتر به این نکته توجه می‌دهد که: «لایَتـِمُّ المَعروفُ اِلا بِثَلاثِ خِصـالٍ: تَعجیلِه وَ تقلیلِ کَثیرِه وَ تَرکِ الامتِنانِ بِه:(۳۱) احسان و نیکى کامل نباشد مگر با سه خصلت: شتاب در آن، کم شمردن بسیار آن و منت ننهادن بر آن.»

از دیگر آداب نیکوکاری علاوه بر داشتن منابع پاک، وجود انگیزه هاى مقدس(۳۲) پیشگیرى از اسراف(۳۳) و عدم تبعیض(۳۴) است.

 

 

پاورقی

  1. حکیم، علامه، فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری. بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی. دارای آثاری در موضوع سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک از برجستگان مفاخر جهان اسلام. وی در ۱۷ محرم سال ۹۵۳ق. در بعلبک لبنان به دنیا آمد. پدرش، عزّالدین حسین بن عبدالصمد حارثی (متوفی ۹۸۴ق.)، از شاگردان و دوستان فقیه نامدار شیعه، شهید ثانی (متوفی ۹۶۶ق.) بود.

او هنگام مهاجرت از لبنان به ایران ۱۳ ساله بود . همسر شیخ بهائی، دختر علی منشار عاملی، زنی عالم‌زاده و خودش هم دانشمند بود. برخی بر این عقیده‌اند از اینکه بهائی سی سال از عمر خود را به‌تنهایی در سفر گذراند، می‌توان حدس زد که فرزندی نداشت. شخصیت‌های ممتاز جهان تشیع همانند محمدتقی مجلسی، محمدمحسن فیض کاشانی و ملاصدرای شیرازی از معروف‌ترین شاگران اویند. شیخ بهائی در سال ۱۰۳۰ در شهر اصفهان وفات یافت و طبق وصیتش او را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا(ع) به خاک سپردند.

  1. آل عمران/ ۹۲٫
  2. نحل/ ۹۰٫
  3. بقره/ ۳٫
  4. نحل/ ۹۰٫
  5. تفسیر المیزان، ج. ۱۲، ص. ۳۳۲٫
  6. سعدی «بوستان» باب اول در عدل و تدبیر و رأی، بخش ۴۱ .
  7. توبه/ ۳۴٫
  8. مؤمنون/ ۶۱٫
  9. الکافى، ج. ۲، ص. ۱۵۷٫
  10. انسان/ ۸ و ۹٫
  11. انسان/ ۱۱٫
  12. سعدی «بوستان» باب دوم در احسان، حکایت ۷٫
  13. مریم/ ۱۴٫
  14. قصص/ ۲۳ و ۲۴٫
  15. تفسیر مجمع البیان، ج. ۸، ص. ۶۵۵٫
  16. تفسیر نمونه، ج.‏۱۸، ص. ۳۶۷٫
  17. سعدی «بوستان» باب اول در عدل و تدبیر و رأی، بخش ۱۹٫
  18. مطففین/ ۲۱ – ۲۸٫
  19. بقره/ ۲۶۷٫
  20. صحیفه سجادیه، دعای بیستم، (مکارم الاخلاق).
  21. بحارالأنوار ، ج ۹۳، ص ۱۲۲٫
  22. غُررالحکَم (شرح آقا جمال خوانسارى)، ج. ۷ ، ص. ۳۹۵٫
  23. مستدرک‌الوسائل، محدّث نوری، ج. ۷، ص. ۱۵۷٫
  24. بقره/ ۲۶۷٫
  25. مجمع‌البیان، ج. ۲، ص. ۶۵۶٫
  26. توبه/ ۵۳ و ۵۴٫
  27. مائده/ ۲۷٫
  28. مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۲۴۴٫
  29. ویژگى‌هاى امام حسین(ع)، الخصائص‌الحسینیه، ص. ۷۱٫
  30. تحف‌العقول، ص۳۲۳ .
  31. مائده/ ۲۷٫
  32. اسراء / ۲۹٫

۳۴٫ سفینهالبحار، ماده (وضع).

16آوریل/24

جهان غارت‌زده (مروری بر داستان سیاه: غرب چگونه غرب شد؟) – دکتر مهدی سعیدی

استعمار، به‌عنوان پدیده‌ای سیاسی – اقتصادی حدود سال ۱۵۰۰م.، آغاز شد. در طول این مدت، استعمارگران برخی از کشورهای اروپایی مناطق وسیعی از دنیا را کشف کردند و در آنجا ساکن شدند و به بهره‌برداری پرداختند.

بعد از کشف راه‌های دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی (۱۴۸۸م.) و کشف قاره‌ آمریکا در سال ۱۴۹۲م.، مسافرت‌های دریایی به منظور استعمار و کشف سرزمین‌های جدید آغاز شد. آنها در ابتدا به دنبال طلا، عاج و اشیای قیمتی بودند؛ اما رفته رفته انگیزه‌های وسیع‌تر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه‌ معدنی و کشاورزی به سرزمین‌های اروپایی و فروش کالاهای اروپایی، به فعالیت‌های استعماری وسعت بخشید.

 

سلطه همه‌جانبه

جنبه‌های اقتصادی استعمار (یعنی بهره‌کشی کشورهای اروپایی از سرزمین‌ها و جوامع دیگر) بدون جنبه‌های سیاسی و نظامی نمی‌توانست دوام یابد. کشورهای استعمارگر خیلی زود دریافتند که برای تداوم بهره‌کشی، لازم است که بر جوامع مستعمره‌ خود نظارت سیاسی داشته باشند و حتی فرهنگ آنها را تحت کنترل درآورند. این کار در سرزمین‌ها و جوامعی (مانند جوامع بومی آمریکا، آفریقا و اقیانوسیه) که مراکز اقتدار و فرهنگ و تمدن بومی آنها ضعیف بود یا در اولین یورش‌های استعمار فرو ریخته بود، بسیار راحت صورت گرفت.

در این سرزمین‌ها مراکز قدرتی به وجود آمدند که کاملاً زیر نظارت استعمارگران بودند. استعمارگران در کنار نهادها و مؤسسات سنتی بومیان، در این کشورها نهادها، سازمان‌ها و شیوه‌ها و مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی راایجاد کردند که در حقیقت پاسخ به نیازهای استعماری خودشان بود و نه نیازهای مردمان بومی آن سرزمین‌ها.(۱)

استعمارگران در برخورد با کشورهایی مانند ایران و چین که از قدرت بالایی برخوردار بودند و قادر به تسلط کامل بر آنها نبودند، سعی کردند تا تغییراتی را به منظور حفظ منافع و تأمین نیازهای خود به وجود آورند. به‌طور کلی، سلطه‌ استعمار و قدرت‌های استعماری بر کشورهای مستعمره در طول حدود پنج قرن، آثار و پیامدهای منفی عمیقی بر جای گذاشت و موجب عقب‌ماندگی آنها در عرصه‌های مختلف شد.

در این دوران، شاهد شکل‌گیری سرمایه‌داری تجاری هستیم که در اثر استفاده از کشتی‌‌های دریاپیما و اختراع توپ پدید آمد. انقلاب تجاری، فئودالیسم را در کشورهای اروپایی متلاشی کرد و صاحبان سرمایه تجاری یعنی بازرگانان، صاحبان کشتی‌ها و قشرهای مرتبط با آن را به قدرت رساند.

در این مرحله کشورهای اروپایی بیشتر وارد کننده بودند تا صادرکننده و به تجارت مواد کمیاب و مورد نیاز در غرب مانند: ادویه، محصولات مناطق گرمسیری و فلزات گرانبها می‌پرداختند. انقلاب‌های این دوره، انقلاب‌های سرمایه‌داری تجاری علیه فئودالیسم است. باید برای بازرگانان، موانع را از بین برد و جریان آزاد کالا را تأمین کرد. باید بازار وسیع ایجاد کرد و جاده و راه ساخت. واحد پول، اوزان و مقادیر مورد قبول در همه جا برقرار کرد و خلاصه اساس دولت‌های جدید یا دولتی ملی را بنیان نهاد. از این رو پادشاهان (در کشورهای ساحلی اقیانوس اطلس) با طبقه بازرگانان و سرمایه تجاری، علیه فئودا‌ل‌ها همداستان شدند و انقلاب‌هایی نظیر انقلاب ۱۶۴۸ در انگلستان به وجود آمدند.

در این مرحله، بازرگانان اروپایی کمتر کالایی برای مبادله با محصولات مورد نیاز خود داشتند؛ بنابراین کوشش آنان صرف به دست آوردن سهمی از تجارت در بین کشورهای آسیایی شد. در اینجا محصولات مرغوب‌تر غرب یا سیستم بازرگانی برتر آنان نبود که سبب پیشبرد هدف‌هایشان شد؛ بلکه قدرت نظامی برتر آنان (کشتی و توپ) بود که به آنها امکان داد تا سیستم بازرگانی سنتی در مناطق مختلف را متلاشی کنند و با تسلط بر خطوط دریایی، تجّار خود را جایگزین تجّارکشورهای آسیایی کنند.(۲)

دوران استعمار کلاسیک را می‌توان از یک منظر به دو دوره تقسیم کرد:

 

غارت مستقیم منابع

این دوره از اواخر قرن ۱۵ میلادی تا آغاز انقلاب صنعتی به طول انجامید. در این دوره اروپایی‌ها با وحشی‌گری به دنبال غارت منابع موجود قابل استفاده در شرق بودند. فلسفه‌ حاکم در این دوره نظریه‌ سوداگری (مرکانتلیسم) بود؛ ولی با توجه به اینکه در اصل اروپا چیزی برای مبادله نداشت؛ بنابراین، جریان این تجارت به صورت غارت در آمد و تجارت یک‌جانبه ثروت از شرق به غرب موجب چپاول و انتقال ثروت‌های موجود و علتی برای از هم پاشیدگی اقتصادی و اجتماعی کشورهای مورد تهاجم بود. در عوض انباشت سرمایه‌ انتقال یافته به کشور مهاجم، امکان سرمایه‌گذاری برای تولید را به آن کشور می‌داد.

 

غارت غیرمستقیم منابع

این دوره، از انقلاب صنعتی شروع شد و تا اواخر قرن ۱۹ میلادی به طول انجامید. فلسفه‌ حاکم بر این دوره، تجارت آزاد و تقسیم بین‌المللی کار بود که به ظاهر با نظریه مرکانتیلیسم تضاد داشت؛ اما با کمی تأمل مشاهده می‌شود که روح مرکانتیلیسم همچنان بر کل حرکت اقتصادی و سیاسی این جوامع حاکم است و هر دولتی سعی در ازدیاد حوزه‌های نفوذ و مستعمرات خود برای ایجاد زمینه‌ صادرات بیشتر دارد.

در این دوره ضمن اینکه هنوز غارت مستقیم منابع موجود کشور مورد تهاجم ادامه دارد؛ ولی اساس استثمار به‌تدریج به سمت تبدیل این کشورها به تولیدکننده در جهت تأمین نیاز استعمارگر پیش می‌رود که حاصل آن به وجود آمدن اقتصاد تک محصولی در کشور‌های مورد تهاجم است.(۳)

غارت مستعمرات، هر چند سرزمین‌های سوخته‌ای برای ساکنین سرزمین‌های غارت شده به جای گذاشت؛ اما از دیگر سو، مکنت و توسعه و آبادانی کشورهای استعمارگر را به همراه داشت. اروپا که در قرن ۱۴ و ۱۵ در فقر و فلاکت  غوطه‌ور بود، به واسطه ثروت‌های باد آورده، در مسیر آبادانی قرار گرفت و توانست رفاه و توسعه را برای خود تضمین کند و به دیگر تمدن‌ها و سرزمین‌ها تفوق یابد. به‌خصوص آنکه این ثروت هنگفت، تبدیل به قدرت نظامی و دست‌مایه شکل‌گیری نظام سلطه و تداوم همه جانبه استعمار و استیلا شد.

 

جهان سوم؛ غرق در فقر و فلاکت

بدون شک یکی از مهم‌ترین عوامل فقر و فلاکت جهان سوم در غارت منابع زیرزمینی و کشاورزی و جنایات متعددی نهفته است که توسط متجاوزان اروپایی صورت گرفت. نویسنده کتاب «میراث‌خوار استعمار» می‌نویسد: «اسپانیایی‌ها از قرن شانزدهم به بعد برای جبران انهدام بومیان آمریکای لاتین به کارگران آفریقایی متوسل شدند و به خرید بردگان سیاه پرداختند. پرتغالی‌ها و هلندی‌ها و انگلیسی‌ها از طریق این معاملات سودآور و وحشتناک به ثروت‌های کلانی رسیدند. انگلستان جدید اولین سرمایه‌های خود را از این راه تحصیل کرد. در ۱۸۱۸ نیمی از نفوس برزیل را سیاهان تشکیل می‌دادند و پرتغالی‌ها از آنها به‌عنوان حیوان بارکش استفاده می‌کردند.

از لحاظ تجارت، اسپانیا علاوه بر طلا و نقره بی‌حسابی که از آمریکای لاتین خارج می‌کرد، از طریق تعیین قیمت کالاهایی که به مردم این منطقه می‌فروخت، سود کلانی به جیب می‌زد. آمریکای لاتین در واقع از همین برهه تاریخی، تحت استعمار و استثمار سخت قرار گرفت و منابع و منافع آن به سوی اسپانیا و پرتغال روانه شدند. استخراج طلا و نقره بر عهده بومیان بود و از این طریق تلفات منهدم کننده‌ای به ایشان وارد می‌آمد. معادن آمریکای لاتین کارگران بومی را می‌بلعیدند و ثروت کلانی به جیب آریستوکراسی معدنی سرازیر می‌کردند.»(۴)

همین وضعیت استثمارگرانه کافی بود تا در طول قرون اخیر، فقر بر نیمه‌ای از جهان، به‌خصوص بر آفریقا سایه افکند؛ به‌نحوی که به نوشته منابع معتبر در قرن بیستم: «درآمد متوسط سرانه این ۲۵ کشور در سال ۱۹۷۵ از رقم ۱۲۵ دلار در سال کمتر بود. بین سال‌های ۱۹۶۵ و ۱۹۷۵ افزایش سالانه رشد میانگین درآمد سرانه یک در صد بیشتر نبود؛ حال آن =که این میزان در مورد کشورهایی که دارای «درآمد واسطه‌ای» بودند معادل ۵% (در سال ۱۹۷۵- ۹۵%) و ۳% در مورد کشورهای صنعتی ثروتمند (۵۵۰۰ دلار در سال ۱۹۷۵) بود.»(۵)

مروری بر نظریات ارائه شده توسط نظریه‌پردازان توسعه‌نیافتگی و وابستگی، به‌خوبی حکایت از نقش استعمار در عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم دارد. نظریه‌پردازان مکتب وابستگی بر این اعتقادند که توسعه نیافتگی، محصول ساخت و یا ویژگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه نیست؛ بلکه تا حدود زیادی نتیجه ارتباط تاریخی گذشته و مداوم اقتصادی میان کشورهای توسعه نیافته و کشورهای توسعه یافته است.(۶)

سخن پایانی آنکه استعمار ماجرایی مربوط به گذشته نیست و در عصر حاضر نیز به پایان نرسیده است؛ بلکه جریان سیالی است که بعد از قریب به پنج قرن، همچنان با قدرت تمام در حال تداوم و پیشروی است، با این تفاوت که در طول دهه‌های مختلف رنگ و بوی متفاوتی یافته است. امروز، شاید از استعمار کهنه و شیوه‌ها و سناریوهای آن کمتر خبری باشد؛ اما از سوی دیگر استعمار فرانو با مشخصات و ویژگی‌های منحصر به ‌فرد جدیدی، توسط استعمارگران غربی در حال پیگیری و تداوم است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تقسیم‌بندی خود از دوران استعماری چنین می‌فرمایند: «یک روز استعمارِ کهنه بود. استعماری که بعدها اسمش را گذاشتند استعمار کهنه و کهن. می‌رفتند و بر کشورها تسلط پیدا می‌کردند؛ مثل هند، الجزایر و خیلی از کشورهای دیگر. با بیداری ملت‌ها این استعمار از بین رفت و دیگر نتوانستند ادامه بدهند. البته در سال‌های دوران استعمار، ملت‌ها را فشردند و واقعاً رمق آنها را گرفتند؛ ولی به هر حال استعمار کهن از بین رفت و جای آن، استعمار نو را آوردند. استعمار نو این بود که در رأس کشورها بیگانگان نمی‌آمدند حکومت کنند و مثل دوران استعمارِ قدیم نبود که حاکم انگلیسی برود و در هند حکومت کند؛ بلکه از خود کشورها کسانی را می‌گماشتند؛ مثل رژیم طاغوت، رضاخان و پسرش و بسیاری از دولت‌های دیگر کشورهای به قول خودشان جهان سوم و از جمله کشورهای اسلامی.

سال‌های متمادی ملت‌ها را فشردند؛ مستبدان را آوردند؛ نظامی‌های کودتاچی را سر کار آوردند و هرطور توانستند از حضور ملت‌ها مانع شدند. امروز می‌بینند این هم بُردی ندارد؛ لذا راه دیگری را برای تسلط بر کشورها در پیش گرفته‌اند و آن، نفوذ در ملت‌هاست؛ که این همان چیزی است که من چندی پیش گفتم استعمار فرانو بالاتر از استعمار نو، یک نوع استعمار دیگر است. ایادی خودشان را به کشورها می‌فرستند و با پول و تبلیغات و اغواگری‌های گوناگون و رنگین و موجه نشان دادن چهره‌ مستکبران ظالم عالم، بخشی از ملت‌ها را اغوا و تحریک می‌کنند.»(۷)

 

فهرست منابع

۱)بیانات امام خامنه‌ای در دیدار مردم استان قم به‌مناسبت سالروز قیام ۱۹ دى، ۱۹/۱۰/۱۳۸۳٫

۲)الهی، همایون، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، تهران: قومس، ۱۳۸۶٫

۳)بهار، مهدی، میراث‌خوار استعمار، تهران: امیرکبیر، ۱۳۴۴٫

۴)ساعی، احمد، توسعه در مکاتب متعارض، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، ۱۳۹۲٫

۵)ساعی، احمد، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم، تهران: سمت، چاپ دوم، ۱۳۷۸٫

۶)کورنون، ماریان، تاریخ معاصر آفریقا، ترجمه ابراهیم صدقیانی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۵٫

۷)مگداف، هری، و تام کمپ، امپریالیسم، ترجمه هوشنگ مقتدر، تهران: انتشارات کویر، ۱۳۸۲

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- احمد ساعی، مسائل سیاسی اقتصادی جهان سوم، ص ۴۷٫

۲- هری مگداف و تام کمپ، امپریالیسم، صص. ۲۲-۲۱

۳- همایون الهی، شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، ص.۳۸٫

۴- مهدی بهار، میراث‌خوار استعمار، ص. ۷۰٫

۵- ماریان کورنون، تاریخ معاصر آفریقا، ص. ۲۹۶٫

۶- احمد ساعی، توسعه در مکاتب متعارض، ص. ۹۲٫

۷- بیانات امام خامنه‌ای در دیدار مردم استان قم به‌مناسبت سالروز قیام ۱۹ دی، ۱۹/۱۰/۱۳۸۳٫

16آوریل/24

کاربرد هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، ظرفیت‌ها و تهدیدها – حجه‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

مقدمه

در دنیای امروز، فضای روابط بین‌الملل با پیشرفت فناوری‌ها و ارتباطات به یکی از حیاتی‌ترین و پویاترین زمینه‌های فعالیت انسانی تبدیل شده است. هوش مصنوعی نیز به‌عنوان یکی از مهم‌ترین فناوری‌های روز دنیا می‌تواند نقش به‌سزایی در تحول این فضا داشته باشد. این فناوری غیر از اینکه توانایی تحلیل داده‌های بزرگ و ارائه تصمیمات هوشمند را دارد، به کشورها کمک می‌کند تا منافع و اهداف ملی خود را در فضای بین‌المللی پیش ببرند، تهدیدها و چالش‌هائی را نیز در بر دارد.

در این مقاله به بررسی ظرفیت‌ها، کاربردها و چالش‌های هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل می‌پردازیم و به برخی ار راهکارهای مقابله با آن اشاره می‌کنیم.

 

الف. هوش مصنوعی و اهمیت آن در فضای روابط بین‌الملل

مفهوم هوش مصنوعی به توانایی سیستم‌های کامپیوتری یا ماشین‌ها برای انجام کارهایی که انجام آنها نیازمند فهم و تصمیم‌گیری مانند انسان است، اشاره دارد. این فناوری از روش‌ها و الگوریتم‌هایی تشکیل شده است که به کامپیوترها اجازه می‌دهد از داده‌ها استنباط والگوها را شناسایی کنند و بر مبنای آنها تصمیم بگیرند. هدف اصلی هوش مصنوعی ایجاد سیستم‌هایی است که بتوانند با رفتاری هوشمندانه به محیط پیرامون خود واکنش نشان دهند.

در فضای روابط بین‌الملل، هوش مصنوعی می‌تواند نقش به‌سزایی داشته باشد، زیرا این فناوری فارغ از تهدیدها و چالش‌های فرارو که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد، دارای توانایی جمع‌آوری و تحلیل داده‌های بزرگ از منابع مختلف، شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌ها و سایر منابع اطلاعاتی است و این امکان را به کشورها می‌دهد تا به شناخت بهتری از فرآیندها، الگوها و رویدادهای بین‌المللی برسند و تصمیمات خود را بر اساس اطلاعات دقیق‌تری بگیرند.

همچنین هوش مصنوعی در ایجاد سیستم‌های پیش‌بینی، تحلیل تأثیرات سیاست‌ها و تصمیم‌گیری‌های مختلف و نیز بهبود فرایندهای دیپلماسی و مذاکرات بین‌المللی از اهمیت بالایی برخوردار است. به‌علاوه، استفاده از هوش مصنوعی در حوزه امنیت ملی و مبارزه با تهدیدات امنیتی نیز اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد.

 

ب.ظرفیت‌های هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

ظرفیت‌های هوش مصنوعی به‌طور معنی‌داری می‌تواند در تحول و پیشرفت کشور در فضای بین‌المللی نقش مهمی را ایفا کند. این ظرفیت‌ها عبارتند از:

۱٫تحلیل داده‌های بین‌المللی:

هوش مصنوعی قادر است به‌طور خودکار و با سرعت بالا داده‌های بسیاری را از منابع مختلف جمع‌آوری و تحلیل کند. در این فرآیند، داده‌های مربوط به اقتصاد، امنیت، فرهنگ، سیاست و دیگر زمینه‌های مهم را می‌توان تجزیه و تحلیل کرد و با استفاده از آنها به درک عمیق‌تری از چالش‌ها و فرصت‌های بین‌المللی و شناخت بهتری از رویدادها و تحولات جهانی دست یافت.

 

۲٫پیش‌بینی رویدادهای آینده

با استفاده از الگوریتم‌ها و مدل‌های پیشرفته هوش مصنوعی می‌توان به پیش‌بینی رویدادهای آینده در فضای بین‌المللی پرداخت. این پیش‌بینی‌ها در برنامه‌ریزی‌های کشوری، اقتصادی، امنیتی و سیاسی ایران از اهمیت به‌سزایی برخوردارند. همچنین با در نظر گرفتن این پیش‌بینی‌ها می‌توان راهبردهای مناسبی را برای مواجهه با چالش‌ها و بهره‌مندی از فرصت‌های جهانی تدوین کرد.

 

۳٫تسهیل مذاکرات و دیپلماسی:

هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیندهای مذاکرات و دیپلماسی نقش به‌سزایی را ایفا کند. با استفاده از الگوریتم‌های پیشرفته تحلیل متن، ترجمه خودکار، تشخیص الگوها و موازین می‌توان بهبود قابل توجهی در فرآیند مذاکرات و تبادل اطلاعات بین کشورها داشت. این امکان باعث می‌شود که یک کشور در صحنه بین‌المللی با سرعت بیشتری به توافقات دست یابد و برنامه‌های خود را بهبود بخشد.

 

۴.توسعه ارتباطات بین‌المللی:

استفاده از هوش مصنوعی می‌تواند در بهبود ارتباطات بین‌المللی کمک کند. این فناوری می‌تواند در ترجمه خودکار زبان‌ها، شناسایی الگوهای ارتباطی و حتی ایجاد سیستم‌های گفتگو هوشمند مورد استفاده قرار گیرد که به بهبود و افزایش کارایی در ارتباطات بین‌المللی کمک می‌کند.

 

۵٫تصمیم‌گیری هوشمند:

هوش مصنوعی می‌تواند در فرآیندهای تصمیم‌گیری مرتبط با روابط بین‌المللی کمک و از الگوریتم‌ها و مدل‌های پیشرفته برای ارائه تحلیل‌ها و پیشنهادهای هوشمند به مسئولان و تصمیم‌گیران در امور بین‌الملل استفاده کند و در بهبود کیفیت تصمیمات و پیشبرد منافع ملی ایران تأثیرگذار باشد.

با در نظر گرفتن این کاربردها، استفاده هوشمندانه از فناوری هوش مصنوعی به توسعه و پیشرفت روابط بین‌المللی کمک بسیار می‌کند.

 

ج.تهدیدات و راهکارهای مقابله با هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

از جمله تهدیدات می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۱٫عدم رعایت اخلاق در کاربرد هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، تهدیدی بین‌المللی

استفاده از هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل، در صورت عدم رعایت اصول و مبانی اخلاقی، می‌تواند منجر به آثار زیان‌باری بر جوامع و جهانیان شود. این آثار شامل نفوذ در حریم خصوصی، تبعیض نژادی و قومی، جنگ افروزی توسط ابرقدرت‌ها و افزایش نابرابری‌های اقتصادی و اجتماعی است. برای جلوگیری از این آثار منفی، لازم است که استانداردهای اخلاقی مشخصی در استفاده از هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل تدوین و اجرا شود. به این ترتیب، می‌توان از آسیب‌های احتمالی جلوگیری کرد و بهره‌وری از این فناوری را با رعایت اصول اخلاقی به حداکثر رساند.

۲٫استفاده ابزاری از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها

استفاده ابزاری از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها یک تهدید جدی برای جامعه بین‌المللی است. این تهدیدات از جمله نفوذ و کنترل بیشتر ابرقدرت‌ها در امور داخلی کشورها و سیاست‌های بین‌المللی، ترویج ایدئولوژی‌های جنگ‌طلبانه، نقض حقوق بشر و حریم خصوصی و تشدید تفاوت‌های اقتصادی و اجتماعی است. برای جلوگیری از آثار منفی این تهدیدات، نیاز به نظارت و کنترل بر استفاده از هوش مصنوعی توسط ابرقدرت‌ها و تدوین استانداردهای اخلاقی مناسب است. این اقدامات می‌توانند به جلوگیری از افزایش تنش‌ها و تهدید به صلح و امنیت جهانی کمک کنند و باعث تضمین حفظ حقوق بشر و حریم خصوصی افراد شوند.

 

۳٫امکان نفوذ فرهنگی با استفاده از هوش مصنوعی در جوامع مسلمان

نفوذ فرهنگی فرآیندی است که در آن یک کشور یا گروه از افراد با استفاده از ابزارها و روش‌های مختلف، ارزش‌ها، باورها، ایدئولوژی‌ها و فرهنگ خود را به جوامع دیگر منتقل می‌کنند. استفاده از هوش مصنوعی به‌عنوان یکی از این ابزارها می‌تواند این فرآیند را تسریع و تقویت کند، به‌خصوص در جوامعی که در معرض تحولات فرهنگی و اجتماعی هستند.

با استفاده از هوش مصنوعی، کشورهای استعمارگر می‌توانند از داده‌های بزرگ و الگوریتم‌های پیچیده برای هدف‌گذاری دقیق‌تر و تخصیص منابع بهتر برای ترویج ارزش‌ها، ایدئولوژی‌ها و اهداف خود استفاده کنند. این اقدامات می‌تواند منجر به ترویج ارزش‌ها و ایدئولوژی‌هایی شود که ممکن است با معیارها و ارزش‌های فرهنگی و مذهبی جامعه‌های مسلمان تضاد داشته باشند یا به طور مغرضانه ترویج شوند.

برای مثال، یک کشور می‌تواند با استفاده از هوش مصنوعی و تکنیک‌های رسانه‌ای مدیریت شده، اطلاعاتی را به‌گونه‌ای منتشر کند که ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های خاص خود را در جامعه‌های مسلمان ترویج کند که باعث انحراف از ارزش‌ها و ایدئولوژی‌های اصیل و فرهنگی جامعه‌های مسلمان و به تضعیف هویت فرهنگی آنها منجر می‌شود.

د. راهکارهای مقابله با تهدیدات هوش مصنوعی در روابط بین‌الملل

  1. ایجاد مرکز تحقیقاتی و توسعه هوش مصنوعی:

تاسیس مرکز‌های تحقیقاتی و توسعه در حوزه هوش مصنوعی با هدف ارتقای دانش و فناوری مربوط به این حوزه و توسعه راهکارهای مبتنی بر آن برای مقابله با تهدیداتی که این فناوری می‌تواند ایجاد کند، اهمیت دارد.

 

۲.ترویج آموزش و آگاهی:

برگزاری دوره‌های آموزشی و کارگاه‌های آموزشی در حوزه هوش مصنوعی برای افراد مختلف جامعه، از جمله مدیران، تصمیم‌گیران، و محققان، به منظور آشنایی با این فناوری، شناخت تهدیدات آن و ارائه راهکارهای مقابله اهمیت دارد.

 

۳.توسعه سیاست‌های ملی و بین‌المللی:

تدوین و اجرای سیاست‌های ملی و بین‌المللی برای مقابله با تهدیدات هوش مصنوعی از جمله تشویق به همکاری بین‌المللی، تبادل دانش و فناوری و ارتقاء امنیت سایبری اهمیت دارد. این سیاست‌ها باید بر اساس تحلیل دقیقی از روندها و رویدادهای بین‌المللی، نیازهای کشور و مشکلات موجود در حوزه هوش مصنوعی تدوین و با تأکید بر همکاری بین‌المللی و تبادل اطلاعات و تجربیات اجرا شوند، بهبود یابند و نقش بیشتری را در حفظ امنیت جهانی ایفا کنند.

 

۲٫توسعه فناوری‌های مقابله‌ای:

راهکار توسعه فناوری‌های مقابله‌ای در حوزه هوش مصنوعی می‌تواند با ایجاد و توسعه سامانه‌های شناسایی و جلوگیری از نفوذ، سیستم‌های دفاعی سایبری و تکنولوژی‌های محافظت اطلاعاتی، به مواجهه با تهدیدات هوش مصنوعی کمک کند.

برای مثال یک کشور می‌تواند در توسعه سیستم‌های شناسایی و جلوگیری از نفوذ هوش مصنوعی سرمایه‌گذاری کند. این سیستم‌ها می‌توانند الگوریتم‌های پیشرفته‌ای داشته باشند که به دنبال شناسایی الگوهای غیرمعمول و فعالیت‌های مشکوک در شبکه‌ها هستند. به‌طور مثال، اگر یک سیستم هوش مصنوعی از الگوهایی که معمولاً توسط برنامه‌های مخرب دنبال می‌شود آگاه باشد، می‌تواند نفوذهای مخرب را تشخیص دهد و برای ممانعت از تخریب آنها اقدام کند.

 

۳٫تقویت امنیت اطلاعاتی:

ارتقاء سطح امنیت اطلاعاتی و حفاظت از داده‌های حساس در برابر حملات سایبری و نفوذهای ناخواسته، از اولویت‌های اصلی برای مقابله با تهدیداتی است که هوش مصنوعی ممکن است ایجاد کند. به‌منظور تضمین امنیت اطلاعات و داده‌های حیاتی کشور، استفاده از فناوری‌های رمزنگاری، پروتکل‌های امنیتی پیشرفته و توسعه زیرساخت‌های امنیتی ضروری است.

 

۳٫توسعه سیاست‌گذاری و قوانین منطبق با هوش مصنوعی:

 توسعه سیاست‌گذاری و قوانین منطبق با هوش مصنوعی برای کشورها امری حیاتی و اساسی است. هوش مصنوعی با قابلیت‌ها و پتانسیل‌های بسیاری که دارد، می‌تواند به توسعه و پیشرفت کشورها کمک شایانی کند. به‌عنوان مثال، قابلیت این فناوری در تحلیل داده‌های بین‌المللی، پیش‌بینی رویدادهای آینده و تسهیل مذاکرات و دیپلماسی می‌تواند به دولت‌ها در اتخاذ تصمیمات هوشمند و اثربخش در راستای تحقق اهداف ملی کمک کند. با این حال، همان طور که هوش مصنوعی به دولت‌ها فرصت‌های فراوانی را ارائه می‌دهد، به چالش‌ها و تهدیداتی چون حفظ حریم خصوصی، امنیت اطلاعاتی و خطرات سایبری نیز منجر می‌شود.

بنابراین ضروری است که دولت‌ها سیاست‌ها و قوانینی را تدوین و اجرا کنند که با هوش مصنوعی هماهنگ باشند و از تأثیرات مثبت این فناوری بهره‌مند شوند. در عین حال محافظت از حقوق مدنی و حریم خصوصی شهروندان و امنیت اطلاعاتی آنها را تضمین کنند.

توسعه فناوری‌های امنیتی و افزایش همکاری بین‌المللی نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است، زیرا این اقدامات می‌توانند به مقابله با تهدیدات امنیتی کمک و از استفاده نادرست از هوش مصنوعی جلوگیری کنند.

 

نتیجه:

در مجموع، مطالب بیان شده نشان می‌دهند که هوش مصنوعی به‌رغم اینکه می‌تواند امکانات و فرصت‌های بسیاری را برای توسعه و پیشرفت کشور در فضای بین‌الملل فراهم کند، اما باید توجه داشت که این فرصت‌ها، چالش‌ها و تهدیداتی را نیز به همراه دارند که لازم است با تعیین سیاست‌ها و قوانین متناسب با هوش مصنوعی در این حیطه، حضور غیرمنفعل داشت. از این‌ رو بهره‌برداری بهینه از این فناوری و تقویت نقش ایران در صحنه بین‌المللی، توسعه فناوری هوش مصنوعی، تقویت امنیت اطلاعاتی و ایجاد سیاست‌ها و قوانین منطبق با این فناوری از اهمیت بالایی برخوردارند.

16آوریل/24

تعمیق چالش‌های نظامی- امنیتی رژیم صهیونیستی پس از عملیات طوفان الاقصی – دکتر مجید صفاتاج

جامعه‌ صهیونیستی از ابتدای شکل‌گیری به دلیل ماهیت نامشروع خود‌ و احساس‌ خطر از صاحبان اصلی فلسطین‌ اشغالی‌، به‌گونه‌ای‌ فزاینده‌ به ارتش به‌‌عنوان‌ تأمین‌کننده‌ امنیت خود تکیه کرده است. ارتش صهیونیستی پس از اشغال لبنان در سال ۱۹۸۲ با عملیات پی‌درپی مقاومت اسلامی مجبور شد منطقه به منطقه از سرزمین‌های اشغالی لبنان عقب‌نشینی کند؛ به‌ویژه در جنگ ۲۰۰۶ لبنان، اعتماد به ارتش برای‌ تأمین‌ ‌امنیت‌ در جامعه‌ صهیونیستی به‌شدت خدشه‌دار‌ شد. برای ترمیم وجهه‌ ارتش، برنامه‌ حملات به غزه از اواخر سال ۲۰۰۸ ریخته شد تا آخرین حمله‌ پس از عملیات قهرمانانه حماس (طوفان الاقصی) در هفتم اکتبر  ۲۰۲۳ به این باریکه ۳۶۵ کیلوکتر مربعی و کرانه باختری.

گرچه در این جنگ‌ها ارتش رژیم صهیونیستی به‌صورت کاملاً مشهود در دستیابی به اهدافش ناکام ماند، اما این رژیم غاصب و کودک‌کش با بهره‌گیری از شیوه‌های عملیات روانی و جلوگیری از پخش واقعیت‌ها، سعی کرد مانع از اثرگذاری تبعات منفی این شکست‎‌ها شود. با این حال، شکست در جنگ‌های متعدد با لبنان و فلسطین، آشکارا در افکار عمومی جامعه اسرائیلی تأثیر منفی گذاشته است. لذا برای جبران آن، ارتش تلاش کرده است با انجام مانورهای مختلف به مردم ثابت‌ کند‌ اوضاع بهبود یافته و یا در حال بهبودی است و ارتش می‌تواند از مردمش در برابر خطراتُ به‌ویژه خطرات حملات موشکی و پهبادی مقاومت فلسطین و لبنان حفاظت کند.

به‌عنوان نمونه‌ای از عدم اعتماد افکار عمومی جامعه‌ صهیونیستی به ارتش، می‌توان به نتایج نظرسنجی رسانه‌های رژیم صهیونیستی پس از پایان جنگ ۵۱ روزه (جنگ رژیم صهیونیستی علیه نوار غزه در سال ۲۰۱۴) اشاره کرد. این نظرسنجی نشان می‌دهد که حدوداً ۳۰ درصد از یهودیان به فکر مهاجرت از سرزمین‌های اشغالی هستند. به دنبال حملات هوایی ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی به منطقه‌ قنیطره در دی ماه ۱۳۹۳، موجی از اعتراض‌های ضد صهیونیستی شکل گرفت و سبب بروز ناامنی در شهرک‌های صهیونیست‌نشین شد.(۱) از این‌ رو می‎توان گفت که بدون ‌شک، تهدیدات امنیتی یکی از مهم‌ترین دلایل مهاجرت معکوس در اسرائیل و فروپاشی این رژیم است. مهم‌ترین چالش‌های نظامی ـ امنیتی اسرائیل عبارتند از:

  1. ضعف رژیم صهیونیستی در برابر عملیات گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی:

رژیم صهیونیستی از سال ۲۰۰۶/ ۱۳۸۵ تا کنون در همه جنگ‌های مهم با حزب‌الله لبنان و گروه‌های مقاومت فلسطین شکست خورده است. نکته‌ مهم در این مورد این است که اسرائیل توسط هم‌پیمانان غرب این رژیم به مدرن‌ترین سلاح‌ها تجهیز شده بود. در جنگ ۳۳روزه ۲۰۰۶، ۲۲روزه ۲۰۰۹- ۲۰۰۸ و هشت‌روزه ۲۰۱۲، نیروهای مقاومت از لحاظ در اختیار داشتن تجهیزات نظامی در برابر اسرائیل، اوضاع چندان مناسبی نداشتند، با وجود این پیروز شدند. اما در جنگ ۵۱ روزه در سال ۲۰۱۴، اوضاع تغییر کرد و مبارزان فلسطینی با رونمایی از تجهیزات نظامی خود، اسرائیلی‌ها را غافلگیر و شکست دیگری را متوجه این رژیم غاصب کردند.

این در حالی است که پس از آن، گروه‌های مقاومت نسبت به قبل به تسلیحات و موشک‌های پیشرفته‌تری دست پیدا کردند و به‌خوبی توانستند در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ در عملیات بسیار بزرگ ترکیبی طوفان الاقصی ـ در زمین و دریا و هوا ـ از آنها علیه رژیم صهیونیستی استفاده و برای اولین بار بزرگ‌ترین شکست نظامی و امنیتی و اطلاعاتی را به این رژیم تحمیل کنند.

در جنگ اخیر، نقاط ضعف رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه در رویارویی با مقاومت فلسطینی و لبنانی به‌رغم بمباران‌های وحشیانه‌ غزه و کشتار غیر نظامیان فلسطینی، آشکارتر شد. شکست چند مرحله‌ای این رژیم تنها در برابر جریان مقاومت در لبنان نشان داد که این رژیم و حامی اصلی آن یعنی دولت آمریکا چقدر شکننده هستند و اگر دولت‌های اسلامی خوب سازماندهی شوند، نه تنها دشمن را از دستیابی به اهداف خود ناکام می‌گذارند، بلکه می‌توانند شکست سنگینی را بر آن تحمیل و برای همیشه جهان را از شر این غده سرطانی خلاص کنند.

در این بین، شکست سه مرحله‌ای رژیم اشغالگر قدس در مقابل نیروهای حزب الله لبنان  حائز اهمیت است. مرحله اول آن عقب‌نشینی نیروهای اشغالگر از لبنان پس از اشغال آن از سال ۱۹۸۲ بود که با ضربات سنگین شهادت‌طلبانه مبارزان لبنانی علیه مراکز اشغالگران غربی و صهیونیستی در سال ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ انجام شد. مرحله دوم فرار صهیونیست‌ها در سال ۲۰۰۰ از جنوب لبنان است. شکست بزرگ رژیم اشغالگر قدس در نبرد وعده صادق یا جنگ ۳۳ روزه در سال۲۰۰۶/ ۱۳۸۵ را می‌توان شکست مرحله‌ ‌سوم  اسرائیل از مقاومت اسلامی لبنان دانست.

همچنین فرار از غزه پس از ۳۸ سال اشغال آن در سال ۲۰۰۵ و مقاومت گسترده‌ فلسطینیان در مناطق اشغالی و به‌ویژه در باریکه غزه به‌رغم محاصره شدید آن، همه حاکی از قدرت جریان مقاومت و ناتوانی و ضعف اشغالگران است.

در این بین دو نکته مهم در دستاوردهای جریان مقاومت در راستای افول رژیم اشغالگر قدس قابل تبیین است:

  1. کمرنگ شدن و از بین رفتن هراس از ارتش اسرائیل در میان گروه‌های مقاومت فلسطینی و لبنانی و کشورهای منطقه و پیدا شدن و افزایش این احساس که این رژیم جعلی را می‌توان به‌راحتی در جنگ‌ها شکست داد.
  2. ورود گسترده جوانان فلسطینی (اعم از زن و مرد) به صحنه مبارزات ضد اشغالگری که حاکی از تداوم و گسترش این مبارزات در آینده است. هدف قرار دادن کودکان و نوجوانان و زنان و کهنسالان توسط صهیونیست‌ها نیز حاکی از این نگرانی آنان است. همچنین شهادت کودکان و نوجوانان فلسطینی، به موج مخالفت‌های ضد صهیونیستی در سراسر جهان و حتی در میان صهیونیست‌ها دامن زده است.

چالش و تهدید دیگری که از ناحیه‌ فلسطینی‌ها متوجه صهیونیست‌هاست؛ عملیات‌های‌ فردی‌ و غیرسازماندهی‌ شده‌ در کرانه‌ باختری و حتی سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ است. این نوع عملیات‌ را به دلیل غیرسازمانی‌ بودن‌ و دخالت تنها یک فرد در آن به‌سختی می‌توان ردگیری و کشف کرد. به‌طور کلی این تهدید به علت‌ ماهیت و موقعیت جغرافیایی در دایره‌ اول اولویت‌های تهدید برای رژیم صهیونیستی است.

 

  1. فقدان عمق راهبردی برای اسرائیل:

موقعیت ضعیف جغرافیایی اسرائیل نیز یکی از مهم‌ترین عواملی است که بر امنیت رژیم صهیونیستی تأثیر دارد. این عامل به چالش اساسی در نظریه های نظامی و امنیتی این رژیم تبدیل شده است.

بر اساس اطلاعات موجود بین ۸۰ تا ۹۰ درصد از ساکنان صهیونیست سرزمین‌های اشغالی در منطقه‌ای به مساحت ۱۲۰ کیلومتری از سواحل «حیفا» تا «اشدود» ساکن هستند. این مهم، مؤید فقدان عمق راهبردی و جغرافیای نظامی اسرائیل است و تهدید نظامی ـ امنیتی واقعی برای رژیم صهیونیستی محسوب می‌شود. نداشتن عمق راهبردی باعث تمرکز جمعیت و تأسیسات حیاتی، حساس و مهم اسرائیل در مناطق مذکور شده است. این وضعیت، نظریه‌پردازان نظامی و امنیتی اسرائیل را به این نتیجه رسانده که این رژیم، قدرت تحمل جنگ فراگیر در اراضی خود را ندارد.

تبعات فقدان عمق استراتژیک برای اسرائیل:

– تحمیل خسارت انسانی وسیع در صورت بروز جنگ؛

– انهدام گسترده تاسیسات راهبردی در زمان کوتاه؛

– ایجاد محدویت گسترده در قدرت مانور و تحرک؛

– کاهش فوق‌العاده توان بازدارندگی؛

– ناتوانی از ورود به جنگ فراگیر.

فقدان عمق راهبردی برای اسرائیل باعث شده تا ایران با تمرکز بر موشک‌های بالستیک نقطه‌زن، ضمن تغییر موازنه راهبردی و بازدارندگی در مقابل اسراییل، امنیت رژیم صهیونیستی را به معمای لاینحل برای آمریکا تبدیل کند. [لذا در صورت وقوع هرگونه جنگی در منطقه میان اسرائیل و محور مقاومت] ایران با توانمندی موشکی خود می‌تواند در عرض ۱۰ دقیقه، عمق استراتژیک اسرائیل ۱۲۰  کیلومتر (سواحل حیفا تا اشدود) را با خاک یکسان کند.(۲) این علاوه بر توانایی نظامی سایر اعضای محور مقاومت همچون سوریه و انصار‌الله یمن و حزب‌الله در حملات دقیق موشکی و پهپادی به سرزمین‌های اشغالی فلسطین است.

این مهم ـ با توجه به توضیحات فوق ـ عملا منجر به افزایش سرعت نابودی اسرائیل می‌شود. ایران با انتقال توانمندی موشکی و پهپادی به مقاومت لبنان و فلسطین، در حال نهایی کردن راهبرد بازدارندگی مقاومت در برابر اسرائیل است. بر این اساس آمریکا و رژیم صهیونیستی بر خلع سلاح مقاومت و از بین بردن توانمندی موشکی ایران در برجام ۲ و ۳ تأکید دارند.

لذا باید اذعان کرد که تهدیدات امنیتی، بیش از پیش، موجودیت اسرائیل و بقای این رژیم را به چالش کشیده است.

 

  1. نتایج معکوس سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی:

دکترین رژیم صهیونیستی همواره سرکوب و کشتار بوده که از ابتدای تشکیل رژیم صهیونیستی تا کنون نمونه‌های فراوانی داریم. این رژیم با کشتار ساکنین اصلی روستاهای فلسطینی تلاش کرد آنها را مجبور به مهاجرت و کوچ از سرزمین مادری‌شان و موقعیت خود را تثبیت کند، اما این رویکرد در حال حاضر عملاً بی‌نتیجه شده و حتی نتیجه‌ عکس داشته است. در راه‌پیمایی مسالمت‌آمیز «بازگشت» از فروردین ۱۳۹۷ تاکنون چندین هزار نفر کشته و هزاران تن دیگر مجروح شده‌اند و این رویکرد برای رژیم صهیونیستی به صورت یک معضل و بحران بزرگ در آمده است.

در ادامه، به چند نمونه از نتایج معکوس خشونت‌ها و سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم صهیونیستی از زبان تحلیلگران و کارشناسان ارشد اطلاعاتی و سیاسی اسرائیلی اشاره می‌شود: در آستانه‌ جشن‌هایی که به مناسبت تأسیس رژیم اسرائیل برگزار شد، «ابراهام بورگ» رئیس پیشین پارلمان اسرائیل، بار دیگر عبارت معروف مندرج در تازه‌ترین اثرش، «باید بر هیتلر پیروز شد» را تکرار کرد. وی تأکید کرد که اگر از اسرائیل گزینه زور گرفته شود، نابود می‌شود. «بورگ» اسرائیل را به قلعه‌ای تشبیه کرد که سپر محافظتی از هر سو آن را در بر گرفته است و در میان این تنگناها در حال خفه شدن است.

بورگ تأکید می‌کند که جامعه اسرائیل جامعه وحشت است. وی می‌افزاید: «به باور من این جامعه در مقابل دیدگانم از بین خواهد رفت. خواستم که حاکمان بدانند زمانی که اجازه پیروزی به ارتش می‌دهیم، در آن صورت اسرائیل دیگر قادر نیست این واقعیت را درک کند که قدرت و قوه‌ قهریه راه حل نیست و سخن گفتن در مورد نابودی ساکنان غزه نشان می‌دهد که ما هنوز از تجربیات گذشته درس عبرت نگرفته‌ایم.»

بورگ بر این باور است که جامعه اسرائیل یک جامعه وحشت‌زده است. وی می‌افزاید: «ما از نظر روحی و روانی مشکل داریم و اسرائیل ضربه روحی و روانی دیده است. ضربه‌ای که نازی‌ها بر پیکره‌ اسرائیل وارد کردند، موجب شد که این رژیم توازن و تعادل خود را از دست بدهد. ما این احساس را داریم که تمام جهانیان از ما فراری هستند. ما روحیه خشونت‌طلبی داریم و جامعه ما بر پایه منطق زور استوار است و ما این احساس را از آلمان به ارث برده‌ایم. مگر دیوار حایلی که در اراضی اشغالی می‌سازیم، بهترین گواه بر بحران شخصیتی ما نیست؟»

بورگ خاطرنشان ساخت که مظاهر فاشیستی که عمده‌ترین مشخصه اسرائیل است، مهم‌ترین خطری است که آینده رژیم را تهدید می‌کند. رئیس سابق کنست رژیم صهیونیستی می‌گوید: «اسرائیل دولتی فاشیست، امپریالیست، خشونت‌طلب، زورگو، قدرت‌طلب، سطحی‌نگر و فاقد روح و درون‌گراست. درخواست‌های پی در پی مبنی بر قتل عام فلسطینیان، تخریب خانه‌های آنان، کوچاندن اجباری این ملت، قتل عام، مشروعیت بخشیدن به سیاست کوچاندن، دلیلی بر فاشیست بودن این رژیم است.»

پروفسور «وان‌کریفیلد» نیز ضمن اشاره به نتایج معکوس خشونت و سرکوب برای اسرائیلی‌ها می‌گوید: «ارتش اسرائیل در جایگاه اشتباهی قرار گرفته است و هر کسی که در این جایگاه قرار گیرد محکوم به شکست است. ما قدرت بسیار زیادی داریم اما نمی‌توانیم بخش اعظم آن را به کار ببریم. حتی اگر زمینه استفاده از آن هم فراهم شود، باز هم به کارایی آن برای کمک به ما مشکوک هستم. آمریکایی‌ها شش میلیون تن بمب روی ویتنام ریختند که فکر نمی‌کنم کمک چندانی به آنها کرد. ما در لبنان هم این قدرت را در اختیار داشتیم، اما از آنجا گریختیم. این مبارزه‌ای است که عاقلان نباید وارد آن شوند و هر کسی که خود را درون آن می‌بیند، باید به فکر خروج سریع از آن باشد. اسرائیل وارد جنگی شده است که نمی‌توان هیچ امیدی به آن بست و دست آخر موج پایان یافتنش نزدیک می‌شود. مبارزه شما با یک ضعیف گویای ترسو بودن شماست. پس هر کسی که رفتاری همانند ترسوها داشته باشد، دست آخر به یک ترسو مبدل خواهد شد. در مورد فلسطینیان این مسئله نتایج معکوس برای ایشان دارد، یعنی آنها روز به روز قوی‌تر می‌شوند.»

«ران بوسو» از کارشناسان خاورمیانه‌ای اسرائیل در گزارش تحلیلی خود از توان ارتش مجهز رژیم صهیونیستی و پیروزی آن در جنگ‌های گذشته با اعراب، وضعیت فعلی آن را متفاوت با گذشته بیان کرده است. وی در گزارش تحلیلی خود که بسیاری از خبرگزاری‌های غرب آن را انعکاس دادند نوشت:

«اسرائیل یک بودجه دفاعی چهارده میلیارد دلاری برای سال ۲۰۰۸ تصویب کرده است. ارتش اسرائیل از پیشرفته‌ترین و مرگبار‌ترین تسلیحات و تجهیزات نظامی برخوردار است. در جنگ‌های سال‌های دور این توان نظامی باعث پیروزی ارتش اسرائیل در برابر ارتش‌های عربی بود؛ اما اکنون رژیم صهیونیستی می‌داند که این توان نظامی باعث پیروزی ارتش اسرائیل نخواهد شد.»

شکست اشغالگری این رژیم در جنوب لبنان که در نهایت مجبور به عقب‌نشینی از این منطقه شد و همچنین دو انتفاضه فلسطینیان بر ضد رژیم صهیونیستی، مؤید این واقعیت است. این رژیم نه تنها نتوانسته با توسعه و افزایش سلاح‌های کشتار جمعی خود و تشویق جنایت‌ها و کشتارها بر ضد فلسطینیان به پیروزی دست یابد، بلکه اکنون اسرائیل در شهرهای یهودی‌نشین با حملات راکتی و عملیات شهادت‌طلبانه جوانان و نیروهای مقاومت فلسطینی رو به روست. در جنوب، جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) با اجرای عملیات بسیار بزرگ و پیچیده ترکیبی «طوفان الاقصی» علیه رژیم صهیونیستی در هفتم اکتبر امسال(۲۰۲۳)که برای اولین بار در طول حیات این رژیم صدها تن اسیر از اسرائیلی‌ها گرفت و نیز شکست مفتضحانه ارتش در نابودی مقاومت فلسطین، جامعه اسرائیلی و ارتش و حتی مقامات سیاسی و امنیتی این رژیم را دچار سردرگمی و سرخوردگی کرده است.

 

پی‌نوشت:

۱- مصاحبه نگارنده با پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR ، ۷/۱۱/۱۳۹۷٫

۲- سایت مشرق؛ به نقل از: کانال تلگرامی رضا سراج، «ایران با توانمندی موشکی خود می‌تواند در عرض ۱۰ دقیقه، عمق استراتژیک اسرائیل ۱۲۰  کیلومتری (سواحل حیفا تا اشدود) را با خاک یکسان کند.»، ۲۳/۳/۱۳۹۵، کد خبر: ۵۸۸۳۴۸٫

16آوریل/24

انقلاب اسلامی نقطه تحول در معادلات جهانی بود – «فلسطین، دیروز، امروز، فردا» در گفت و شنود «پاسدار اسلام» با دکتر یعقوب توکلی

درآمد:

مسئله فلسطین و رویداد حیرت‌انگیز طوفان الاقصی، کارشناسان غربی را دچار خطاهای محاسباتی فراوان و رژیم صهیونیستی را بیش از پیش به رفتارهای جنون‌آمیز وادار  کرده است. در این آشفته بازار تحلیل‌ و تفسیرهای گاه مضحک و نابخردانه، آشنائی با شکل‌گیری این رژیم منحوس و عملکرد آن در ظرف بیش از ۷۰ و اندی سال ضرورت بسیار دارد تا نسل مبارز فعلی ایران و کشورهای جبهه مقاومت بدانند با چه دشمنی روبه‌رو هستند و برای مقابله با او از بهترین ابزارهای مادی و معنوی بهره بگیرند.

با تشکر از جناب دکتر یعقوب توکلی پژوهشگر برجستۀ تاریخ و استاد دانشگاه که پاسخگوی پرسش‌های ما بودند و گوشه‌های تاریکی از این موضوع مهم را روشن و تبیین کردند.

*بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. همان‌طور که مستحضرید امروز اصلی‌ترین موضوع جهان اسلام مسئله فلسطین است  وقتی سخن از فلسطین به میان می‌آ‌ید، طبعاً هم جایگاه معنوی مسجدالاقصی در فرهنگ و جریان توحیدی و مسئله معراج پیامبر اکرم«ص» در این سرزمین مطرح می‌شود، هم فراز و نشیب‌هائی که این سرزمین به خود دیده است، به یاد می‌آیند. اجازه می‌خواهیم در این مجال در محضر حضرت‌عالی بحث تاریخی این سرزمین مقدس را پی‌بگیریم و از نقطه نظرات شما در این بُعد بهره‌مند شویم. به‌عنوان نخستین پرسش می‌خواهیم بدانیم که این سرزمین در چه زمانی به پیکره جهان اسلام پیوست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. همان‌طور که اشاره کردید امروز اصلی‌ترین موضوع جهان اسلام، مسئله فلسطین است و من تلاش می‌کنم هم به‌عنوان یک معلم تاریخ هم به‌عنوان یک شاهد عینی در این‌باره بحث کنم. فلسطین جزو مناطقی بود که در فتوحات مسلمانان در دوره خلیفه دوم از دست امپراتوری روم شرقی آزاد شد. رومی‌ها در فتوحاتشان در بخش آسیائی تا شام و تمام مناطق شامات یعنی اردن و فلسطین را در اختیار گرفته بودند. آخرین نقطه، فلسطین در دست مسیحیان و تابع امپراتوری روم بود که به عُمر، خلیفه دوم واگذار کردند، با این شرط که مسلمان‌ها به یهودی‌ها در فلسطین قدرت ندهند. این تعهد مسلمانان از ناحیه عمر بود و تا سال‌های سال به این تعهد پایبند بودند.

اما از آنجایی که غربی‌ها به‌طور تاریخی به دنبال تصرف منطقه شامات و فلسطین بودند و برای آنها جنبه قدسی داشت و مراکز مقدس یهودیان و نیز مراکز مقدس مسیحیان در آنجا بودند؛ در زمانی که مسلمان‌ها دچار ضعف و گرفتار حکومت‌های ملوک الطوایفی شدند، جنگ‌های صلیبی به راه افتادند. دویست سال درگیری بین مسلمان‌ها و مسیحیان با هشت جنگ بزرگ اتفاق افتاد. کشتارهای گسترده‌ای صورت گرفتند. قضایای کشتارهای متعدد جنگ‌های صلیبی را “محمد عبدالله عنان” در کتاب «رویدادهای تکان دهنده جهان اسلام» و “شکیب ارسلان” در کتاب «تاریخ جنگ‌های صلیبی» آورده‌اند و حتی مورخان اروپائی مثل “گوستاو لوبون” درباره‌شان توضیح داده‌اند. اینها همه نشان از گستره جنایات اروپائی‌ها دارند، در حالی که در طرف مقابل، تعاطف و حتی مسالمت‌آمیز بودن بیش از حد چهره‌های پیروز مسلمانان مثل صلاح‌الدین ایوبی را شاهد هستیم.

 

*پیروزی صلاح‌الدین ایوبی و باز گرداندن فلسطین به قلمرو مسلمین برآیند چه عواملی بود؟ آیا بحران و جنگ قدرتی را که در این زمان در اروپا رخ داد، می‌توان به عنوان عوامل اصلی قلمداد کرد؟

صلاح الدین توانست از بحران درون اروپا استفاده کند. نمی‌دانم فیلم «آیوانهو» یا «رابین هود» رادیده‌اید یا نه. در آنها داستان “پرنس چارلز” و درگیری با “ریچارد شیردل” آمده است که پشت صحنه مخاصمه در درون اروپا را نشان می‌دهد. پرنس چارلز حکومت ریچارد را می‌گیرد و در داخل انگلستان درگیری به وجود می‌آید و اینها مجبور می‌شوند در جریان جنگ حطین(۱) کوتاه بیایند و در این جنگ در برابر صلاح‌الدین شکست می‌خورند و در نتیجه ناچار می‌شوند منطقه را ترک کنند.

*ولی این پایان ماجرا نبود!

بله. پایان ماجرا نبود و به‌محض اینکه اوضاع در اروپا آرام شد، آنها بعد از چند سال دوباره برگشتند و منطقه را از دست پسران صلاح‌الدین درآوردند. موضوع از هر دو طرف کاملاً تمدنی بود و حواس دو طرف جمع این قضیه بود. اما بعد از اینکه منطقه دوباره اشغال شد، این بار یک فرمانده خوارزمشاهی به نام سیف‌الدین محمد قطز، نوۀ سلطان‌محمد خوارزمشاه، همراه با جمعی از مردم خوارزم، فلسطین را آزاد کرد. بعد از مدتی “فردریک” در اروپا قدرت گرفت و در این‌طرف باز دچار آشفتگی و نابسامانی شدیم. این بار “فردریک” با ۵۰۰ نفر نیرو آمد و فلسطین را فتح کرد. فلسطین برای مدتی طولانی تحت سیطره آلمانی‌ها بود و این‌بار ده‌هزار نفر از اهالی خوارزم، لشکری را به راه انداختند و رفتند و فلسطین را آزاد کردند. من نام فرمانده اینها را پیدا نکردم. تقریباً یک حرکت خودجوش مردمی بود و جالب اینکه در منابع عربی و منابع ضد ایرانی مثل «تاریخ مصور فلسطین» نوشته” طارق سویدان” تاکید شده است که ایرانی‌ها بودند که برای بار سوم هم آمدند و فلسطین را آزاد کردند.

وقتی خوارزمشاهیان شکست خوردند، مغول‌ها آمدند و امپراتوری عثمانی تشکیل شد و از این به بعد فلسطین ذیل حکومت عثمانی قرار گرفت. قوی‌ترین و برجسته‌ترین حاکم عثمانی، شخصی است به نام “سلطان سلیمان قانونی”. او برابر تعهدی که خلیفه دوم در برابر مسیحیان داده بود، فرمانی صادر کرد. این فرمان ناظر بر این است که هیچ یهودی‌ای حق ندارد بیش از سه روز برای زیارت در اراضی مقدسه بماند. یعنی هر یهودی‌ای که به این منطقه می‌آمد، باید بعد از سه روز برمی‌گشت. این فرمان سلطان سلیمان قانونی به مدت چهارصد سال اجرا شد. البته تک‌و‌توک خانواده‌هائی بودند که در روستاهائی اقامت می‌کردند، ولی تا زمان تضعیف قدرت عثمانی، یهودی‌ای به‌طور جدی در فلسطین نبود.

*یعنی درست از آغاز جنگ جهانی اول و نقشه نظام سلطه برای فروپاشی عثمانی در کنار فروپاشی چند امپراتوری دیگر در اروپا

قدرت انگلستان را نباید صرفاً در ارتش و توپخانه و ناوگان آن کشور دید. انگلیسی‌ها بزرگترین ناوگان جهان را داشتند. قدرت انگلستان همواره در سیستم سازمان یافته مطالعاتی آنها بوده است. این سیستم سازمان‌یافته مطالعاتی به کمک قدرت اشغال‌گری آنها در علم استراتژی و در علوم نظامی، یکی از قدرت‌هایی است که دولت‌ها پس از سال‌ها به آن دست پیدا می‌کنند و باید یک آدم فرهیخته قدرتمند و یک فرمانده شجاع پیدا کنند تا آن را اعمال کند. علم اشغالگری یعنی توان تصرف سرزمین‌های دیگران.

قابلیت اشغالگری انگلیسی‌ها چه در هندوستان، چه در ایران و چه در سایر کشورها معطوف به اطلاعات و دانش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها در مورد آن سرزمین بوده است. در مطالعات فرقه‌شناسی، در اکثر کتاب‌هایی که نوشته شده‌اند، رد پای یک محقق انگلیسی دیده می‌شود. درِ غربی دانشگاه تهران به چه خیابانی باز می‌شود؟ “ادوارد براون” که یک پزشک ارتش انگلستان بود. اگر بخواهید تاریخ ایران را مطالعه کنید، از سِر “پرسی‌سایکس” شروع می‌شود و تا “پیتر آوری” می‌رسد و هنوز هم ادامه دارد. آخرین آنها هم خاطرات وزیر خارجه، “جک استراو” درباره ایران بوده است.

انگلیسی‌ها درباره منطقه، مطالعات گسترده‌ای داشتند. آنها وقتی تضعیف عثمانی را دیدند، متوجه شدند که در منطقه می‌توان چهار دولت کوچک درست کرد تا بتوانند بر منطقه جهان اسلام سیطره پیدا کنند. هدفشان هم این بود که هم دیگر امپراتوری‌ای که در گذشته در ترکیه شکل گرفته بود، تکرار نشود و هم بر جهان اسلام مسلط باشند. حتماً کتاب «محمد در اروپا» نوشته مینو صمیمی را به عنوان یک مدرس انقلاب و کسی که مدافع انقلاب اسلامی هستید، بخوانید تا متوجه عمق دشمنی غرب نسبت به اسلام در حوزه‌های مختلف بشوید. متن آن، مقداری سخت است و خود من سه‌بار آن را خواندم تا بالاخره بر جزئیاتش مسلط شدم.

دقیقاً در زمانی که عثمانی‌ها تضعیف شدند، انگلیسی‌ها چهاردولت را در منطقه پیش‌بینی کردند. ۱. دولت یهود در فلسطین؛ ۲. دولت بهائی در ایران؛ ۳. دولت وهابی در عربستان و حجاز و ۴. یک دولت ارمنی بزرگ در منطقه ارمنستان. دولت وهابی را شاهد هستید. اینها شریف حسین را بردند و به جای او ملک عبدالعزیز را که یک حاکم محلی و در نجد بود و قدرتی نداشت، به جای او آوردند. پسران شریف حسین را به سوریه و عراق فرستادند، اما خود شریف حسین را تبعید کردند و وهابی‌ها را آوردند و مسلط کردند.

در فلسطین پیش‌بینی دولت یهود نه از زمان “تئودور هرتزل” در سال ۱۸۹۰، بلکه از سال ۱۸۰۰ توسط “ناپلئون “بناپارت” صورت گرفت. ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۰۰ پس از تصرف مصر، در بازگشت به اروپا، شهر عکا را محاصره کرد و در محاصره این شهر شکست خورد و ۳۰۰۰ مسلمان اسیر مصری را گردن زد و برای اولین بار بیانیه صادر کرد که باید در فلسطین دولت یهود شکل بگیرد. لذا این ایده از آن‌زمان مطرح شد. کاری که تئودور هرتزل کرد و در سال ۱۸۹۰ کنفرانس بازل(۲) را تشکیل داد، در واقع ادامه ایده‌ای بود که توسط ناپلئون مطرح شد و دولت‌های اروپایی به‌تدریج با این ایده همراه شدند. این موضوع دلایل فراوانی دارد که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.

*اشاره کردید به مطالعات دقیق اجتماعی انگلیسی‌ها و نیز رصد درست و شناخت ضعف‌ها و قوت‌های ممالک دیگر و اینکه ناپلئون به درک درستی از مقاومت مردم این منطقه رسید که امروز هم شاهد آن هستیم. حضرت‌عالی ایده دولت یهودی را از ناپلئون و فرانسوی‌ها می‌دانید. آیا فرانسه در حال‌حاضر هم در لبنان و این منطقه نفوذ دارد؟ آیا دولت‌سازی‌های دیگر هم در راستای همین دولت‌سازی در فلسطین بود؟

ماجرای دولت بابی و بهائی را در مقاله مفصلی با آقای دکتر مولائی مشترکاً نوشتیم و در فصلنامه سیاست دانشگاه تهران بدون حتی یک کلمه جابه جائی منتشر شد. ایده از من بود و زحمت نگارش و گردآوری اسناد را دکتر مولائی متقبل شدند. در این مقاله به تفصیل آمده است که انگلیسی‌ها چگونه به دنبال شکل‌دهی به یک دولت بابی و بهائی در ایران بودند. اساساً شرط انتخاب رضاخان این بود که شیعه اثنی‌عشری خالص نباشد. در آن مقاله اسناد رفت و آمدهای رضاخان با این فرقه‌ها آورده شده‌اند.

اشاره کردم که انگلیسی‌ها به دلیل اینکه مطالعه و دانش اشغالگری داشتند، بعد از وعده‌ای که توسط ” لُرد بالفور” وزیرخارجه انگلیس داده شد، “ژنرال آلن‌بی” آمد و انگلیسی‌ها گسترش حضور یهودیان را شروع کردند. در کتاب «تاریخ ارامنه‌» درباره ترکان جوان اولین بیانیه فرمان لغو فرمان سلطان سلیمان قانونی – البته بعد از سقوط دولت عثمانی – مبنی بر منع رفت و آمد یهودیان به فلسطین آمده است. این بیانیه در سال ۱۹۱۲ یا ۱۹۱۳، یکی دو سال قبل از جنگ جهانی اول صادر شد. در سال ۱۹۱۸، وقتی  انگلیسی‌ها آمدند، تعداد ۳۰ ، ۴۰ هزار یهودی در فلسطین حضور داشتند که از قبل آمده بودند. از سال ۱۹۱۸ تا سال ۱۹۴۸ سی‌سالِ بسیار مهمی است که معمولاً به آن توجه نشده است. انگلیسی‌ها از اطراف و اکناف دنیا یهودی آوردند. متاسفانه عموم رهبران مسلمان در این ماجرا کوتاهی کردند. رهبران سیاسی مسلمان در این دوره در عربستان وهابی‌ها، در اردن از اهالی شریف حسین و در عراق هم به همین‌صورت بودند. در مصر ملک فؤاد حکومت می‌کرد که انگلیسی‌ها او را بر سر کار آورده بودند. در سال ۱۹۱۸ در دمشق یک افسر فرانسوی با درجه سرگردی به نام “ژرژ پیکو” و یک سرهنگ۲ انگلیسی به نام “سِرپرسی سایکس” نشستند و منطقه را تقسیم کردند که منجر به قرارداد سایکس – پیکو شد. آمریکائی‌ها به این قرارداد معترض بودند و می‌گفتند اینها منطقه را خیلی درشت تقسیم کردند و باید بیشتر خرد می‌شد. نظریه خاورمیانه جدید که بعداً “برنارد لویس” مطرح کرد و “خانم رایس” پی گرفت، تقسیم کشورهای قرارداد سایکس – پیکو به کشورهای کوچک‌تر بود.

*یعنی به نظر حضرت‌عالی ترسیم نقشه خاورمیانه در آن زمان از سوی انگلیسی‌ها موذیانه‌تر بود؟

همه این اقدامات زیر سر انگلستان بودند. چند تن از علمای مسلمان سنی مثل شهید عزالدین قسّام مقاومت کردند. در بین علمای شیعه مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین کاشف‌العظاء فتوای شدید اللحنی علیه زمین‌فروشی به یهودی‌ها صادر کرد. این فتوا را باید در کلاس‌های درس گفته شود. ایشان در این فتوا می‌فرماید: «هر مسلمانی به یهودی زمین بفروشد یا در این زمینه دخالت یا وساطت یا دلالی کند، از اسلام خارج است، زنش بر او حرام است، مسلمان‌ها حق ندارند از بیمار او عیادت کنند و حق ندارند جنازه او را در قبرستان مسلمان‌ها دفن کنند.»

علمای “الازهر” هم فتوائی شبیه به این دادند. اما طیفی از علمای ما توجه نکردند. آنها هیچ حرکتی نکردند. علمای سنی و رهبران سیاسی هم نکردند.

*اولین تبعات این سکوت و بی‌توجهی رهبران دینی و سیاسی جهان اسلام چگونه بروز کرد؟

شاید اولین ظهور و بروز آن بعد از این فرصتی بود که انگلستان در سایه این سکوت به دست آورد و در تاریخ۱۵/۵ ۱۹۴۸ اعلام کرد که منطقه فلسطین را تخلیه می‌کند. آنها در این سی‌سال چهار سازمان سیاسی نظامی درست کردند:‌

پالماخ، ایرگون، اشترن، و هاگانا، تمام نخست‌وزیران بعدی اسرائیل، دیوید بن‌گوریون، خانم گلدامایر، اسحاق شامیر، اسحاق رابین، مناخیم بگین فرماندهان این گروه‌های چهارگانه بودند و آخرین و درجه‌یک‌ترین تجهیزات نظامی را از اروپا برای اینها می‌آوردند.

اما رهبران مسلمان چه کردند؟ یک‌مقدار اخوانی‌ها با این جریانات مبارزه کردند و سران دولت‌های عربی هم، از رده خارج‌ترین سلاح‌ها را به این افراد می‌دادند. در جنگ اگر طرف مقابل شما سمینوف داشته باشد و شما تفنگ شکاری داشته باشید، پیروز میدان کیست؟ بدیهی است که صاحب سمینوف پیروز می‌شود. بین شهید سمیر قنطار و بازجوی او” ابو زکان” در سال ۱۳۵۸ که دستگیر می‌شود، بحثی در می‌گیرد. ابوزکان به سمیر قنطار می‌گوید: «دولت‌های عربی به شما سلاح می‌دادند.» سمیر قنطار آهی می‌کشد و می‌گوید: «بله، دولت‌های عربی به ما سلاح می‌دادند، ولی تفنگ‌های از رده خارجشان را می‌دادند، اما شما آخرین مدل مسلسل‌های ساخت چکسلواکی را در اختیار داشتید. تفنگ ما ۵۰ متر برد داشت، تفنگ شما ۴۰۰ متر. طبیعی بود که ما شکست می‌خوردیم.»

وقتی در سال ۱۹۴۸ انگلستان اعلام کرد که می‌خواهم از منطقه خارج بشوم، تمام مناطق قابل تصرف از قبیل پادگان‌ها و مراکز اداری را به سازمان‌های یهود داد و حدود ۱۵۰۰ آدم نظامی آمدند. فلسطینی‌های دست خالی و لشکر اعراب از مناطق مختلف، عربستان، یمن، عراق، مصر، اردن و سوریه آمدند، اما در هم ریخته و آشفته بودند. فرماندهان نظامی و فرمانده ارتش اردن انگلیسی بودند. فرمانده ارتش مصر یک ژنرال انگلیسی بود. اینها قرار بود علیه منافع انگلستان بجنگند. مسلمان‌ها با چنین وضعیتی جنگیدند و در سال ۱۹۴۸ شکست خوردند. سازمان ملل پذیرفت و منطقه را تقسیم کرد و ۵۵ درصد را به یهودی‌ها و ۴۵ درصد را به مسلمان‌ها داد. آمریکا و روسیه و همه کشورهای اروپائی بلافاصله این اقدام را تائید کردند.

در این فاصله دولت‌های شکست خورده عربی هیچ اقدام نظامی جدی‌ای نکردند. تک و توک فلسطینی‌ها بودند که احیاناً با بعضی از اینها درگیر می‌شدند. برای اینکه این اشغال تثبیت بشود، اسرائیلی‌ها در اراضی‌ به دست آمده، استراتژی جنگ کثیف را در پیش گرفتند. من درباره جنگ غزه هم گفته‌ام که این استراتژی جنگ کثیف است. به افسری که مردم روستای دیریاسین را قتل‌عام کرد گفتند: «مردم اینجا که خبر نداشتند چه ساعتی حکومت نظامی شد. شما یکی دو نفر را می‌کشتید. چرا ۱۴۰ نفر را قتل‌عام کردید؟» گفته بود: «ما در اینجا کشتیم که مجبور نباشیم در جای دیگر هم بکشیم.» سئوال شد که این یعنی چی؟ گفت: «وقتی که ما ۱۲۰ ،۱۳۰ نفر از مردم روستائی رازکه آنجا را تخلیه نکرده بودند کشتیم، اهالی روستاهای دیگر حساب کار دستشان می‌آید که باید فرار کنند و فرار هم می‌کنند.»

*یعنی دیریاسن آغاز جنگ کثیف اسرائیل شد، آن‌هم با سلاح و پشتیبانی غرب به‌اصطلاح متمدن که امروز با سلاح و پشتیبانی همین غرب در غزه تکرار می‌شود.

بله همین‌طور است. دقیقاً همین ایده را “مناخیم‌بگین” در سازمان ملل فریاد زد. وقتی می‌گویم جنگ تمدنی، منظورم این است. واقعاً جنگ تمدن‌های دو طرف و جنگ اسلام و کفر وجود دارد. کنفرانسی برای رسیدگی به امور آوارگان تشکیل شده بود. “بگین” در آنجا گفت: «ما می‌دانیم که آوارگان فلسطینی در کل دنیا یک معضل هستند و باید این معضل حل بشود. برای اینکه این معضل حل بشود، ما اینها را بمباران می‌کنیم. ما معتقدیم وقتی که آوارگان را بکشید، پرونده این موضوع بسته می‌شود و دیگر آواره‌ای وجود ندارد که معضل ایجاد شود.»

به این آدم جایزه صلح نوبل دادند! همچنان که در قضیه غزه، دادگاه لاهه اعلام کرد معلوم نیست اسرائیل نسل‌کشی کرده باشد. شک داریم و ندیدیم که نسل‌کشی شده باشد!

در اینجا فلسطینی‌هائی که آواره شدند چه باید می‌کردند؟ اینها خودشان را به آب و آتش میزدند که بگویند ما هنوز معترض هستیم و ۴ ، ۵ سازمان شکل گرفتند. یک گروه ناسیونالیست‌های فلسطینی بودند که گرایشات ناسیونالیستی داشتند. اینها به سراغ مصر رفتند و جبهه فتح را تشکیل دادند. اول “احمد شقیری” رهبر این جریان بود و پس از او یاسر عرفات رهبر شد.

گروه دیگر به رهبری “نایف حواتمه” و “احمد جبرئیل” به سراغ روسیه و چین رفتند و جبهه خلق برای آزادی فلسطین را تشکیل دادند. اینها گرایشات چپ داشتند. یک گروه هم به سراغ عراق و لیبی رفتند و “جبهه‌التحریر” را به رهبری “طلعت یعقوب” تشکیل دادند. “سمیر قنطار” از همین مجموعه بود.

اینها برای سال‌های سال، فقط برای اینکه درگیری ایجاد کنند و اعلام وجود کنند، دو سه نفر فدائی را داخل اراضی اشغالی می‌فرستادند، در حالی که می‌دانستند کشته می‌شوند. لذا برای اینها از واژگان فدائی فلسطینی استفاده می‌شود. اگر خیلی موفق می‌شدند، می‌توانستند یک نفر را دستگیر کنند و بیاورند و با ۱۰ ،۲۰ نفر تبادل کنند. اینها صد عملیات انجام می‌دادند و معلوم نبود که بتوانند یک نفر را هم بگیرند. گاهی وقت‌ها با هزار و چند عملیات، یک نفر را هم نمی‌توانستند بگیرند، چون همیشه تجهیزات اینها عقب مانده‌تر از بقیه بود. تا اینکه آرام آرام در جنگ چریکی شهری، کمی ورزیده و چهره‌هائی مثل “ودیع حداد” پیدا شدند. مثلاً افرادی چون خلیل الوزیر (ابوجهاد) در نظامی‌گری آموزش دیدند و در حد سرهنگی بالا آمدند یا “احمد جبرئیل” و دیگران. اینها توانستند چند عملیات مبتنی بر شیوه ترور یا گروگان‌گیری را در دنیا انجام بدهند که عموماً هم به شکست منجر شدند. عملیاتی که از آن، فیلم سینمائی هم ساخته شد و توصیه می‌کنم که حتماً آن‌را ببینید، “عملیات مونیخ” است. در عملیات مونیخ چریک‌های فلسطینی سپتامبرسیاه  با رهبری “ودیع حداد”  رفتند و شش بازیکن اسرائیلی را به اسارت گرفتند تا با اسرای خودشان تبادل کنند، منتها آلمانی‌ها همه آنها را کشتند که کار به تبادل کشیده نشود. اسرائیلی‌ها چون تجربه جنگ‌های تروریستی را داشتند، چند طیف را تشکیل دادند. توصیه می‌کنم حتماً کتاب «اول تو بکش» “رونن برگمن” را بخوانید. روح اسرائیلی‌ها را در این کتاب می‌بینید که چقدر راحت، دیگران را حیوان می‌دانند و به خودشان حق می‌دهند آدم بکشند. موساد، مجموعه‌ای دارد تحت عنوان “سایرت متکل”. ارتش اسرائیلی گروهی به نام شاتیت ۵۳ دارد. “کار شاتیت” ۵۳ عملیات آدم‌ربائی و کار گروه “سایرت متکل” ترور هدفمند است. اینها نیروهای فلسطینی مرتبط باعملیات المپیک مونیخ را در اروپا و خاورمیانه پیدا کردند و هر یک را به‌نحوی کشتند. بعد که در اروپا همه عوامل را کشتند، با “اسپیلبرگ” قرارداد بستند و فیلمی به نام «عملیات مونیخ» را ساختند و در آن نشان دادند که چگونه کسانی را که به این قصه مرتبط بودند پیدا کردند. زیر خانه یک زن و شوهر بمب گذاشتند، خانه آن یکی را منفجر کردند و خانه یک نفر دیگر را آتش زدند. کاملاً هم با دستور  “گلدا مایر” این کار را کردند. برای تمام این ترورهائی هم که صورت می‌گیرند، یک کارت قرمز هست که نام کسی که باید ترور شود، روی آن نوشته شده و آن را به نخست‌وزیر می‌دهند که امضا کند. می‌گوید: “مناخیم بگین” خیلی نخست‌وزیر با اخلاقی بود و به‌راحتی زیر بار نمی‌رفت. با وجود این هر کارتی را که برایش فرستادیم، امضا کرد.

*در تحلیل حضرت‌عالی رژیم صهیونیستی تنها از نظر سلاح در برابر فلسطینی‌ها برتری داشت. در عرصه بین‌المللی هم توسط نظام سلطه، دارای برتری بود و می‌توانست هر فردی را در هر نقطه‌ای از دنیا به‌سادگی ترور کند.

آسمان هم در دست آنها بود و برتری هوائی هم داشت. در سال ۱۹۶۷ که دولت‌های عربی خواستند با کمک روسیه دست به عملیات نظامی بزنند، اسرائیل به دلیل شدت نفوذی که در ارتش‌های مختلف داشت، پیش‌دستی کرد و مراکز نیروی هوائی سوریه و اردن و مصر را بمباران کرد. اعراب در جنگ شکست خوردند و مناطق کرانه باختری، غزه، صحرای سینا، بلندی‌های جولان و بخشی از اردن در این جنگ به دست اسرائیلی‌ها افتاد.

سال‌ها طول کشید تا فلسطینی‌ها توانستند با کمک ارتش اردن یک عملیات کوچک به نام عملیات کرامه(۳) را انجام بدهند. در این عملیات ۴۰ فلسطینی و ۱۳۰ سرباز ارتش اردن و در برابر اینها ۱۱۰ سرباز اسرائیلی کشته شدند و اسرائیلی‌ها فرار کردند. نبرد کرامه به‌عنوان پیروزی بزرگ اعراب در برابر اسرائیل در تاریخ ثبت شده است. پس از آن، اسرائیل بمباران اردن را آغاز کرد. فشار آوردند و گفتند فلسطینی‌ها باید از اردن خارج بشوند. ارتش اردن در عملیات سپتامبر سیاه ۱۲ هزار فلسطینی را قتل‌عام و بقیه را نیز از اردن بیرون کرد. آواره‌هائی که از خانه‌های خودشان آواره شده بودند و در چادر زندگی می‌کردند و اسرائیل هم دائماً آنها را بمباران می‌کرد، حالا توسط ارتش اردن و ملک حسین به بیرون رانده شده بودند. آنها آواره بودند و جائی را نداشتند و هیچ دولت عربی هم آنها را راه نداد. تنها کشور بی دولت و شهر بی‌کلان‌تر، لبنان بود. یاسر عرفات گفت به لبنان می‌رویم و مسئولیت قضیه هم با من و لذا به لبنان رفتند.

وقتی که به لبنان رفتند، جامعه‌ی چند طیفیِ لبنان مخالفتش را شروع کرد. مسلمان‌ها رضایت دادند، اما مسیحیان و درروزی‌ها مخالفت کردند. اسرائیل به مسیحیان کمک کرد و حزب کتائب به رهبری “پی‌یر جمیل” تشکیل شد که دچار اختلافات داخلی شدند و جنگ داخلی لبنان شروع شد. جامعه لبنان ۱۶ سال به خاطر اینکه فلسطینی‌ها به آنها پناهنده شده بودند، درگیر جنگ شد و هزاران کشته به جای ماندند. “رونین برگم” از قول یکی از فرماندهان قوای لبنانی می‌گوید که کشتارگاه بزرگی را در لبنان تبدیل به زندان کردند. نام فرمانده‌ای را ‌برده که به یاد ندارم. اسم مشهوری ندارد. می‌گوید این آدم به‌شخصه هزار نفر مسلمان را کشت و داخل استخر آب و آهک انداخت. از جمله ادعا می‌کند که این چهار نفر را هم در آنجا انداختند.

کوچه به کوچه لبنان را که جستجو کنید، در خواهید یافت که این مردم آواره و بیچاره را بی‌دلیل قتل‌عام کردند و ساختمان‌های بلند چند طبقه را به توپ ‌بستند و ویران ‌کردند و به مردمی که هیچ دفاعی نداشتند، حمله کردند. سمیرقنطار می‌گفت روستای ما، ابی، بر بیروت مشرف بود. من بچه بودم و از خودم می‌پرسیدم این مردم چرا هر روز بمباران می‌شوند؟ گناهشان چیست؟ می‌گفت به همین دلیل ما مجبور بودیم دست از جان بشوئیم و خودمان را به آب و آتش بزنیم که بتوانیم اندکی مخالفت و حتی یک اسرائیلی را زخمی کنیم. این کشتار گسترده، منجر به تسلیم دولت‌های عربی‌ای شد که پذیرفته بودند در برابر اسرائیل کوتاه بیایند. کتاب «خاطرات سعدالدین شاذلی» رئیس ستاد عملیات ارتش مصر را بخوانید. در آنجا عملیات هفتم اکتبر ۱۹۷۳ را توضیح می‌دهد. این را هم “سعدالدین شاذلی” و هم “حسنین هیکل” می‌گویند که انور سادات قصد داشت به اسرائیل تسلیم شود، منتها می‌خواست عملیاتی را انجام بدهد که همه از او به عنوان یک قهرمان یاد کنند.

مصری‌ها در هفتم اکتبر حمله کردند و “مرز بارلو” را شکستند و یک سری از مناطق را گرفتند، ولی نیروهای هوابرد اسرائیل به رهبری “آریل شارون” که آن‌موقع سرهنگ هوابرد بود، روی پل اسکندریه، پشت نیروهای مصری پیاده شدند و مصری‌ها در عرض یک روز دست‌هایشان را بالا بردند. اینها که تسلیم شدند، سوری‌ها و اردنی‌ها هم تسلیم شدند و شکست سال ۱۹۷۳ اتفاق افتاد.

جالب است که تا سال ۱۹۷۴ فتوای علمای الازهر این بود که هر مسلمانی و هر حاکمی با یهودی‌ها مذاکره کند، مرتد و از دین اسلام خارج است، اما بعد از آن و در سال ۱۹۷۴ انور سادات، بدون اطلاع کسی، به اسرائیل رفت و با “خانم گلدامایر” ملاقات و در پارلمان اسرائیل سخنرانی کرد و روند صلح شروع شد. فلسطینی‌های شکست خورده در لبنان آواره بودند، مصر تسلیم شد و اردن هم در حال تسلیم بود. در ایران انقلاب اسلامی در حال وقوع بود و فلسطین‌ها و لبنانی‌ها بی‌پناه بودند.

در آن‌موقع مرحوم آیت‌الله شیخ حسین کورانی به نجف و نزد امام رفت و به امام گفت که ما شیعیان گرفتاریم. اسرائیل بر ما مسلط است و این همه بلا بر سر ما آورده است و ما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم. شما یک فکری به حال ما بکنید و کمکمان کنید. این را آقای دکتر قصیر، برادر شهید احمد قصیر، نماینده مجلس لبنان به من گفت. امام جواب داده بود که شاه باید از ایران برود. آقای کورانی برادر نویسنده «عصر ظهور» و جزو علمای بسیار انقلابی و فعال لبنان بود که تا حدود زیادی در ایران ناشناخته است. می‌گوید من فکر کردم که امام احیاناً متوجه حرف من نشدند. گفتم: «آقا! من دارم شیعیان لبنان را می‌گویم، نه ایران را.» امام جواب دادند: «بله،آقای کورانی! فهمیدم. شاه باید برود و امر باید به دست ما بیفتد تا بتوانیم کاری بکنیم. ما که الان اختیاری نداریم.»

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اسرائیل پایگاه بسیار مهمی را از دست داد. ما هم درگیر جنگ بودیم. از طرفی اسرائیل می‌خواست پرونده فلسطینی‌ها را با عملیات‌هایی که در شمال اسرائیل و جنوب لبنان انجام می‌داد، ببندد، چون هیچ کسی نبود که از فلسطینی‌ها حمایت کند. تحلیل استراتژیک اسرائیل درست بود. شارون و مناخیم بگین درست فهمیده بودند که هیچ کسی به کمک فلسطینی‌ها نمی‌آید.

الجلیل یک فرورفتگی از خاک فلسطین اشغالی در داخل لبنان است. اسم عملیات ۱۹۸۲ را عملیات صلح برای الجلیل گذاشتند. اسرائیلی‌ها آمدند و تا نصف بیروت را گرفتند و فلسطینی‌ها را شکست دادند. ظاهرا یکی دو نفر تلفات دادند که آن هم در اثر تصادف بود و تلفات جدی ندادند. همه گروه‌ها تسلیم شدند. حتی مرحوم یاسر عرفات هم تسلیم شد. فلسطینی‌ها دیدند که کاری از پیش نمی‌برند و پذیرفتند که از فلسطین و لبنان بروند. بچه‌های شیعه هم که در لبنان بودند و بعدها جزو افتخارات مقاومت به حساب آمدند، درگیر جنگ در ایران بودند.

سید مصطفی بدرالدین به همراه ابومهدی المهندس و ۱۹ نفر دیگر، لوله‌های نفت عراق را منفجر کرده و دستگیر شده‌ بودند. سفارت آمریکا هم منفجر شده بود. ایشان به‌عنوان فرمانده گروه به نام الیاس سلیمان مسیحی دستگیر شده بود. ایشان به‌عنوان سرگروه، همراه ابومهدی المهندسِ شهید، در خاک کویت علیه عراق عملیات کرده‌ بودند.

برخی بچه‌های شیعه درگیر حمایت از انقلاب اسلامی و جنگ ما بودند، از جمله “انیس نقاش” که برای ترور بختیار رفت و در آنجا درگیر شده بود. زمانی که اشغال صورت گرفت اینها تازه به لبنان رفته بودند. ایران بلافاصله اعلام کرد که از فلسطین حمایت می‌کنیم، ولی امام به نیروهای ایرانی که به لبنان رفته بودند دستور دادند که بلافاصله برگردید. جلسه‌ای تشکیل شد و فرماندهان نظامی نزد امام رفتند و گفتند که ما برای کمک به فلسطین در مواجهه با حمله اسرائیل نیرو فرستادیم.امام پرسید: «شما که نیرو فرستاده‌اید، حالا از کجا می‌خواهید حمایتشان کنید؟ هوا که دست اسرائیل است.» در طول جنگ اسرائیل در ظرف یک روز، هفتاد و چند هواپیمای سوری را ساقط کرده بود. امام فرمود: «دریا هم که دست اسرائیل است. اگر این بچه‌ها را بفرستید، از چه طریقی می‌خواهید آنها را تدارک کنید؟ دوم اینکه آیا شما توان جنگیدن همزمان در دو جبهه را دارید؟ می‌توانید هم با اسرائیل بجنگید، هم با عراق؟» آقایان ماندند که چه جوابی بدهند. پرسیدند: «چه کنیم؟» امام فرمود: «همین امروز برگردید. صبح برگردید بهتر است تا بعد از ظهر برگردید.» گفتند: «بد می‌شود.» امام فرمود: «همین امروز برگردید.»

من با ده، دوازده نفر از بچه‌هائی که از زندان‌های اسرائیل آزاد شده بودند، گفتگو کردم. یکی سمیر بود که قبل از این ماجرا بود. در کتاب‌های زندگینامه “جواد قصفی” و “یوسف وزنی” آن‌را  نوشته‌ام که به یاری خدا چاپ می‌شوند. اولین سئوالی که اسرائیلی‌ها از تمام کسانی که دستگیرشان کردند، پرسیده‌اند این بود که: «شما در کدام پادگان ایرانی‌ها آموزش دیده‌اید و مربی شما چه کسی بوده است؟ اسم مربی‌هایتان را بگویید.» به‌شدت به دنبال ساختاری بودند که آموزش آنها را شروع کرده بود.

 

*اگر بخواهیم تا اینجا یک جمع‌بندی از فرمایشات حضرت‌عالی داشته باشیم باید این‌گونه بگوئیم که با پیروزی انقلاب اسلامی، اسرائیل هم تکیه‌گاه خود را در منطقه از دست داد و هم معادله مقاومتی جدیدی با رویکرد دینی شکل گرفت. در گام دوم، امام راحل نسخه آموزش را تجویز کردند و پس از این آموزش، حرکت‌های جهادی با رویکردی دینی و انقلابی شکل گرفتند.

این معادله جدید، این جبهه مقاومت مؤمنین با رویکردی که اشاره کردید، دیندارانه و تکلیف‌مدارانه با روحیه شهادت‌طلبانه، همه نگاه‌ها را متوجه خود کرد. این شیوه خود فدا کنی، برای نابود کردن حضور اسرائیل ادامه پیدا کرد. از احمد قصیر که پایگاه ارتش اسرائیل را زد و حدود ۷۰ فرمانده و افسر تیپ ۵۳ کوهستانی ارتش اسرائیل را در هم شکست. همین احمد قصیر که یک خیابان تهران به‌نام اوست. تا صلاح محمد قندوزی که شش هفت فرزند داشت و پایگاه اسرائیلی‌ها را در بنت جبیل زد، این بچه‌ها قدم به قدم جنگ ضد اشغالگری را پیش بردند. در آنجا  با جنگ اشغالگری انگلستان و اسرائیل مواجه بودیم و در اینجا مرحله به مرحله وارد عرصه جنگ ضد اشغالگری شدیم. در طول ۵۰ سال پیش از آن، اسرائیل هیچ‌جایی را تخلیه نکرد و هیچ ارتشی نتوانست اسرائیل را یک‌قدم به عقب براند. این بچه‌های نازنین که وقتی نگاهشان می‌کردی، باورت نمی‌شد که دست به چنین عملیاتی بزنند، در برابر آنها مقاومت کردند. آقای “علی بلحص” به پایش گلوله خورده و نصف پای او رفته بود. می‌گفت: وقتی مرا دستگیر کردند و به بیمارستان بردند، فرماندهان ارتش اسرائیل به نوبت می‌آمدند و تماشا می‌کردند که یک عنصر حزب‌الله را که دستگیر کرده‌اند، چه سنی دارد؟ و چه شکلی است؟ بعد دیدند یک پسر بچه ۱۹ ،۲۰ سالۀ نحیف است. می‌گفت: همه دنبال یک آدم رشید قد بلند و قوی هیکل بودند و حالا می‌دیدند که با یک موجود نحیف روبرو شده‌اند.

تاثیر این بچه‌ها بر فلسطینی‌ها آرام آرام گسترش پیدا کرده است. بخش زیادی از این تاثیر در زندان‌های اسرائیل اتفاق افتاد. بخش دوم تاثیر حاصل صداقت ما در مواجهه با ماجرای فلسطین بود. سمیر قنطار می‌گفت ما گروهی را به لیبی فرستادیم و آموزش دیدند‌. ارتش لیبی دو سال و خرده‌ای این بچه‌ها را آموزش داد و درست زمانی که قرار بود آنها با قایق بیایند و به تل‌آویو حمله کنند و از دریا چند تا آر.پی.جی به “هتل ساوی” بزنند و کشته یا اسیر بشوند که فقط بگویند انقلاب فلسطین زنده است، متوجه شدند که افسران لیبیائی فقط نصف میزان لازم بنزین برای قایق‌هایشان را به آنها داده‌اند. اینها باید ۴۰۰ کیلومتر می‌رفتند، ولی آنها به اندازه ۲۰۰ کیلومتر به آنها بنزین داده بودند. آنها ۲۰۰ کیلومتر رفتند و وسط دریا گیر کردند و اسرائیلی‌ها آمدند و آنها را زدند و شهید کردند و اسیر کردند. می‌گفت دولت‌های عربی همیشه خیانت می‌کردند، ولی ما صداقت به خرج دادیم.

آقای “اسماعیل الزین” تعریف می‌کرد و می‌گفت با شهید “عبدالعزیز رَنتیسی” در زندان عسقلان بودیم. او همیشه می‌گفت آقای خمینی شخصیت فرقه‌ای و ترکیبی از طیف‌های مختلفی است. اینها عمدتاً سلفی و تحت تاثیر اندیشه سید محمد رشید رضا هستند و نه طیف شیخ محمد عبده. وقتی آثار رشیدرضا را می‌خوانید، به ابن تیمیه می‌رسید. لذا در زمان نوشتن کتاب «اسلام‌گرائی در مصر» با یک اخوانی بحث کردم. ایمن الظواهری تمایلات جهادی و تا حدودی شیعی داشت. به او گفتم: «شما این‌قدر از قول ابن تیمیه آورده‌اید که: «کما قال به الروافضه والقرامطه والملاحده. شما که دارید ملاحده و قرامطه را می‌گوئید، چرا ما را کنار اینها گذاشته‌اید؟» گفت: «منظور ما از رافضی‌ها، اسماعیلیه‌ای‌ها و امثال آنها هستند.» گفتم: «با من شوخی نکن. من خودم آخوند هستم. وقتی یک عالم سُنی می‌گوید رافضی، منظورش شیعه است.» گفت: «جوان! خیالت را راحت کنم. هم ابن‌عبدالوهاب برای من مقدس است، هم ابن تیمیه. اگر کسی به شما گفت که اینها برای ما مقدس نیستند، دروغ گفته است.»

*جوهره این مقاومت سخت‌افزاری نبود و انقلاب با دست خالی پیروز شد، غریبانه در مقابل دنیا که حزب بعث را جلو انداخته بود، ایستاد و با همین سرمایه هم به یاری فلسطین رفت.

سرمایه ما صداقت ما بود. در اخوان هم همین وضعیت را می‌بینید. در ترکیه کنفرانسی بوده که ما رفته بودیم. نفر سوم حماس به آنجا آمده بود. از من پرسید: «شما چرا این‌قدر به رشد تشیع در فلسطین کمک می‌کنید؟» گفتم: «شما یک روحانی شیعی را پیدا کنید که کارش ترویج تشیع در فلسطین باشد. ما در آفریقا، آمریکای لاتین، خود آمریکا مُبلغ شیعی داریم. تنها جائی که نداریم فلسطین است. یک نفر را در فلسطین به من نشان بده که مبلغ شیعه ایرانی، عراقی، لبنانی باشد. ولی یک اتفاق دارد رخ می‌دهد و آن اتفاق این است که مردم فلسطین در این سال‌ها دیدند که فقط شیعه به کمکشان آمد و دیگران نیامدند. فلسطینی‌ها این را دیدند.» مصطفی عبدالکریم حمود می‌گوید: «یادتان باشد که شما سفیر اهل بیت(ع) در فلسطین هستید. شما سفیر امام خمینی در فلسطین هستید. شما سفیر سیدالشهدا(ع) هستید. در اینجا باید مواظب باشید که سفیر اهل بیت(ع) هستید.» ۲۰۰ نفر را فقط “یوسف وزنی” در مناظراتی که داشت، شیعه کرد. سمیر قنطار هم توسط یوسف وزنی شیعه شد. مردم فلسطین، به تشیّع گرایش پیدا کرده‌اند. بچه‌های بخش نظامی حماس عمدتاً به تشیّع گرایش دارند. وزن بخش سیاسی حماس که سلفی بود، آرام آرام کاهش پیدا کرده است.

در سال ۲۰۰۵ در غزه حرکت گسترده‌ای اتفاق افتاد و آنها شبیه لبنانی‌ها جنگیدند و اسرائیل مجبور شد غزه را ترک کند. چرا غزه و کرانه باختری با هم فرق دارند؟ مردم غزه از قدیم و حتی در جنگ‌های صلیبی هم به‌شدت اهل مبارزه بودند. آنها عموماً مصری مزاج و انقلابی هستند. اهالی کرانه باختری چون منشعب از اردن هستند، عموماً اردنی مزاج و سنی‌ها و متمایل به جریان اموی هستند و به این طیف نزدیک‌ترند. لذا اسرائیل در آنجا راحت شهرک‌سازی و سیاست‌هایش را اعمال می‌کند. اینکه الان می‌گویند دولت خودگردان بیاید، بخشی به این خاطر است. اینها در سال ۲۰۰۵ عملیات استشهادی از نوع حزب‌الله را در غزه اجرا کردند و اسرائیل را از غزه راندند. طی این سال‌ها، یکی از کسانی که در سال ۲۰۱۵ از زندان آزاد شد یحیی سینوار(۴۴) بود.

یکی دیگر از چهره‌های خیلی معروفی که این روزها نامش دهان به دهان می‌گردد، “مروان بَرغوسی” است. در کرانه باختری و سازمان الفتح هیچ کسی در سال ۲۰۰۵ حاضر نشد وارد درگیری و مبارزه بشود. تنها کسی که حاضر شد تن به خطر بدهد، “مروان برغوسی” بود. تمام رهبران الفتح تسلیم شده بودند. مروان برغوسی گردان‌های الاقصی را تشکیل داد. شش نفر اسرائیلی را کشت و شش حبس‌ابد هم زندانی است و هرجا می‌خواهند تبادل کنند، همه می‌گویند که در صدر لیست، مروان برغوسی است.

در طی این سال‌ها اتفاق بزرگی که افتاد این بود که اولاً چند کانون مقاومت نیرومند شکل گرفتند: ۱. کانون مقاومت در لبنان که تبدیل به ارتشی بسیار نیرومند با بازدارندگی گسترده شد. می‌بینید که این‌همه اسرائیل را می‌زند و اسرائیل جرئت نمی‌کند واکنش نشان بدهد. قبلاً برای یک خمپاره آمد و لبنان را اشغال کرد و کل کشور را گرفت و هزاران نفر را کشت.

در این وضعیت، جریان حماس توانست تونل بسازد. دور از چشم اسرائیلی‌ها مراکز آموزشی را تشکیل بدهد. دور از چشم آنها این همه امکانات ببرد و موشک بسازد. نه تنها موشک ساخت، اما امروز این جامعه ناامید درهم شکسته، الان به کانون قدرت تبدیل شده است. در کنار این جامعه، یمن ظهور و بروز پیدا کرد و جامعه شیعیان سوریه، جامعه شیعیان عراق و گروه‌های مختلف مقاومت پدید آمدند.

*جناب دکتر توکلی! بنده به‌شخصه استفاده کردم و بی‌گمان مخاطبین مجله پاسدار اسلام هم بهره‌مند خواهند شد. بی‌تعارف عرض کنم که این زاویه دید به مسئله فلسطین و جبهه مقاومت همان زاویه دیدی است که تنها پرورش‌یافتگان مکتب امامین انقلاب از آن بهره‌مندند.  سخن پایانی شما برای تبلیغ و تکثیر این نگاه خطاب به مخاطبین این گفت و شنود مغتنم است.

روی این موضوع باید کار و دقت کنیم. باید کتاب بخوانیم و مطالعه کنیم و در کلاس‌های درسمان اسم بیاوریم. آمار و اطلاعات به فرزندان و شاگردانمان بدهیم. باید بچه‌هایمان را بمباران اطلاعاتی کنیم. اگر اساتید را بمباران اطلاعاتی کنید، تسلیم می‌شوند. بسیاری از آنها این مسائل را نمی‌دانند.

باید به دست بچه‌هایمان کتاب بدهیم. این تحول انسانی که الان در اطراف ما اتفاق افتاده است. نیروهای عراقی، لبنانی، یمنی، ما داریم در جامعه ایران عقب می‌افتیم.

دانش‌آموزان و دانشجویان ما به آنها شباهت ندارند.چه بخواهیم، چه نخواهیم، این مسئولیت را به من و شما سپرده‌اند. چه نهاد درست عمل کند، چه درست عمل نکند، ما سرباز وسط این میدان هستیم. چه دولت درست عمل کند، چه درست عمل نکند، ما فرمانده این میدان هستیم.

من زندگی حدود ۴۰۰ شهید را نوشته‌ام. هرجا که رسیدم، دیدم یک معلم پشت سر آن شهید است. یا در دوره راهنمایی، یا در دبیرستان یا در دانشگاه. این را قبول کنیم که ما مربی این جریان هستیم. کوتاه نیائیم. توقع نداشته باشیم که روسای ما، ما را درک کنند. اگر هم نکردند، نکردند. مگر بقیه بزرگانی که جنگیدند، درک شدند؟ مگر محمد حنیف درک شد؟ مگر سید حسن نصرالله در لبنان درک شد؟ الان ایشان با چند صد هزار نفر در لبنان همگن است، ولی بقیه کشور دست مسیحی‌ها و اروپائی‌ها و سنی‌هاست.

مسیری باز شده که در حال حاضر برجسته‌ترین رهبران آزادی‌بخش جهان اسلام سادات و از علمای سادات هستند. متوجه این نکته باشیم. این مسئله بسیار بزرگی است. چهار میلیون دانش‌آموز در اختیار ما هستند. اگر صد هزار نفر را تربیت کنیم، تعداد خیلی زیادی است. رفاقت کنیم، صمیمیت به خرج بدهیم و این عرصه را تبدیل به میدان تربیت نیرو کنیم. خود این خبر و اتفاقات جدید به ما فرصت می‌دهد و می‌توانیم این جهش را ایجاد کنیم و با اطلاعات روز آمد و دادن هیجان انقلابی به جوانانمان در کلاس‌های درسی انقلاب، ان‌شاالله فضائی را که ایجاد شده و راه ما را که امام گشود آموزش بدهیم. این‌طور نباشد که از بچه‌های خودمان غفلت کرده باشیم.

 

 

پی‌نوشتها:

۱٫نبرد حطین: در ۲۵ ربیع‌الثانی ۵۸۳ هجری قمری/۴ ژوئیه ۱۱۸۷ میلادی بین نیروهای صلیبی به رهبری گی لوزینیان، پادشاه اورشلیم و مسلمانان به رهبری صلاح‌الدین ایوبی، سلطان ایوبی در منطقه حطین رخ داد و مسلمانان توانستند طی نبردی سخت به پیروزی برسند و بخش عظیمی از نیروهای صلیبی را به قتل برسانند و تعدادی از فرماندهان سپاه صلیبی از جمله گی لوزینیان را اسیر کنند.

  1. توسط تئودور هرتسل بنیان گذاشته شد، بدنه اصلی اجرایی سازمان جهانی صهیونیسم است. اولین کنگره جهانی صهیونیسم در بازل سوئیس در سال ۱۸۹۷ تشکیل شد.

۳٫ درگیری میان نیروهای دفاعی اسرائیل با چریک‌های سازمان آزادی‌بخش فلسطین و ارتش اردن در ۲۱ مارس ۱۹۶۸ در روستای کرامه اردن

16آوریل/24

عوامل تضعیف مقاومت اسلامی از منظر قرآن بنیان امام خمینی(ره) – حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر محمد علی محمدی

اینک که چندین دهه از انقلاب اسلامی گذشته است، به‌خوبی روشن شده که این درخت پر ثمر، بدون مقاومت هرگز نمی‌توانست به حیات خود ادامه دهد. ورود اندیشه مقاومت در ساختار فکری انقلاب اسلامی و بنیان‌گذار آن، امام خمینی(ره) ریشه‌ قرآنی دارد. قرآن در آیات متعددی پیامبران را مأمور به پایداری و ثابت‌قدمی در عقیده و اهداف آرمانی معرفی و در دو آیه تصریح می‌کند که پیامبر خاتم(ص) موظف به استقامت در انجام مأموریت خود است.(۱) رهبر معظم انقلاب معتقدند امام خمینی(ره) تفسیر میدانی و عینی آیات مربوط به استقامت بودند:

«آن چیزی که امام را در هیئت یک مکتب، یک اندیشه، یک تفکر، یک‌ راه، مطرح کرد، خصوصیت ایستادگی، مقاومت، عدم تسلیم در مقابل مشکلات و موانع در برابر طاغوت‌ها بود. امام مقاومت خود را به رخ همه‌ دنیا کشید. امام بدون ذره‌ای عقب‌نشینی در راه مبارزه ایستاد. امام حقیقتاً بسیاری از آیات قرآن را با همین ایستادگی و مقاومت خود معنا کرد.»(۲)

لذا اهمیت و ضرورت بررسی نظریات امام امت در باره مقاومت اسلامی نیز روشن می‌شود. انقلاب اسلامی، امام و مقاومت سه ضلع مثلث و سه ریشه‌ اصلی «کلمه‌ طیبه» و «شجره‌ طیبه»‌ای هستند که اصل آن ثابت و شاخه‌هایش در جهان گسترده شده است.(۳) «نظریه گفتمان مقاومت» یکی از شاخه‌های این درخت طیبه است که اینک در سراسر جهان سربرافراشته و می‌رود تا آرزوی امام امت را محقق کند و با شکست دنیای مادی،پرچم لا اله الّا اللَّه و محمداً رسول اللَّه را در تمام دنیا به اهتزاز درآورد.(۴)

از سوی دیگر، مقاومت اسلامی نیز ممکن است با موانعی مواجه شود که شناخت آنها برای علاقه‌مندان به مکتب مقاومت ضروری است. در این مقاله به ده مانع و عامل تضعیف مقاومت از منظر معمار انقلاب، حضرت امام خمینی اشاره می‌کنیم.

 

۱٫ هواپرستی

یکی از مهم‌ترین موانع درونی مقاومت، پیروی از نفس و هواپرستی است. هواپرستی مقاومت در برابر شیاطین درونی و بیرونی را در هم می‌شکند. در روایت مشهوری از پیامبر اکرم«ص» می‌خوانیم:

«إِنَّ أَشَدَّ مَا أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مِنْهُ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَإِنَّ اتِّبَاعَ الْهَوَى یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولَ‌الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَهَ: (۵) به‌راستى ترسناک‌ترین چیزهائى که از آنها بر شما بیم دارم دو چیزند: پیروى از هواى نفس، و آرزوى دراز، زیرا پیروى از هواى نفس انسان را از حقیقت باز می‌دارد و درازى آرزو سبب می‌گردد که انسان آخرت را به دست فراموشى بسپارد.»

امام امت نیز یکی از موانع مقاومت را مسئله فوق می‌دانستند:

«شما فقط در سایه تهذیب، تجهیز و نظم و ترتیب صحیح مى‏توانید این مفاسد و مشکلات را از سر راه خود بردارید و نقشه‏هاى استعمارى آنان را خنثى کنید.اگر خود را اصلاح نکنید، مجهز نشوید، نظم و انضباط را در امور درسى و زندگى خود حکمفرما نکنید، در آتیه خداى ناخواسته محکوم به فنا خواهید بود. تا فرصت از دست نرفته، تا دشمن بر همه‌ شئون دینى و علمى شما دست نیافته، فکرى کنید. بیدار شوید. به پا خیزید. در مرحله‌ اول، در مقام تهذیب و تزکیه نفس‏ و اصلاح خود برآیید.»(۶)

 

۲٫ خودخواهی

از منظر امام، خودخواهى همیشه انسان را به فساد می‌کشد و برای مقاومت لازم است بت نفس شکسته شود.(۷) امام امت در‌باره‌ نقش خودخواهی در تضعیف مقاومت می‌فرمایند:

«با حب نفس‏ و حب جاه و کبر و غرور نمى‏توان مقاومت‏ کرد. عالِم سوء، عالم متوجه به دنیا، عالمى که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد، نمى‏تواند با دشمنان اسلام مبارزه کند و ضررش از دیگران بیشتر است. قدم را الهى کنید، حب دنیا را از دل بیرون کنید، آن وقت مى‏توانید مبارزه کنید.» (۸)

بلعم باعورا، نمونه‌ کامل و عینی از افرادی است که به خاطر هواپرستی نه تنها نتوانست در برابر شیاطین مقاومت کند، بلکه خود نیز به آلت‌دستان آنها تبدیل شد. بلعم از عالمان بزرگ، مستجاب الدعوه، بلندآوازه، از پیروان حضرت ابراهیم«ع» و کسی بود که ‏ از حوادث آینده خبر مى‏داد. وى از علماى مشهور و مبلغان توانمند بنى‏اسرائیل بود که در پى وعده‏هاى فرعون به او پیوست.(۹)

خودخواهی، هواپرستی، دنیاطلبى و حسادت بلعم به موسى(ع) زمینه‏ساز گرایش وى به فرعون شد و فرعون از او خواست براى دستگیرى موسى(ع) و بنى‏اسرائیل دعا کند و او نیز پذیرفت.(۱۰)

 

۳٫ رفاه‌طلبی

از نگاه امام خمینی(ره)، مبارزه و مقاومت در برابر استکبار با رفاه‌طلبى سازگار نیست.(۱۱) ایشان بر این باور بود که مبارزه و رفاه و سرمایه، قیام و راحت‌طلبى، دنیاخواهى و آخرت‏جویى مقوله‌هائی‏ هستند که هرگز با هم جمع نمى‏شوند و تنها کسانی تا آخر خط با انقلاب و امام همراه هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.(۱۲)

 

۴٫ ترس

یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت مقاومت، شجاعت است. شجاعت‏، به مفهوم پیروی کردن نیروی خشم و انتقام از نیروی خردمندی در اقدام بر کارهای مهم و تشویش نداشتن در انجام دادن آنهاست.(۱۳)

کسانی می‌توانند در برابر دشمنان مقاومت کنند که نترسند. از نگاه قرآن، ابلاغ رسالت‌های الهی باید با شجاعت و بدون ذره‌ای ترس انجام شود: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ وَ کفی‏ بِاللَّهِ حَسِیباً»(۱۴) و شهامت رزمندگان مؤمن در برابر کافران، از اسباب پیروزی است، از این رو در نبرد سرنوشت‌ساز طالوت و جالوت، شجاعت مثال‌زدنی طالوت باعث شکست جالوت و پیروزی مؤمنان شد.(۱۵)

امام راحل با توجه به نقشی که شجاعت در تقویت مقاومت داشت، همواره مردم را به آن تشویق و از ترسیدن نهی می‌کرد:

«ما از پیروان پیغمبر اکرم«ص» هستیم. ما از پیروان حضرت امیر«ع» هستیم. ما از پیروان حضرت ابا‌عبداللَّه«ع» هستیم. کسانى که پیروان آن بزرگواران باشند هرگز نمى‏ترسند، ترس براى کسانى است که اعتقاد به عالم آخرت ندارند. غم و غصه براى آنهایى است که فقط همین دنیا را دارند و آمالشان دنیا است، اما آنها که مى‏دانند در جنت نعیم و مقام کریم جا دارند از چه مى‏ترسند؟ «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‏ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(۱۶) (۱۷)

۵٫ اختلاف

اختلاف یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف مقاومت اسلامی است. قرآن به مسئله‌ اتحاد از دیدگاه اجتماعى آن نگریسته و بر اهمیت اتحاد میان جهانیان تأکید کرده است. همچنین پیوند میان دل‏هاى مؤمنان را نوعى تصرف الهى مى‏شمارد.(۱۸)

معمار انقلاب، رمز پیروزی بر مستکبران را اتحاد می‌دانست و بر حفظ آن تاکید می‌کرد. «اگر این [اتحاد] حفظ شد، شما را تا آخر نقطه پیروزى مى‏رساند. اگر خداى نخواسته وحدت کلمه را از دست بدهید یا مقصدتان غیر مقصد حکومت اسلامى باشد، خوف این است که دیگر نتوانید قدم بردارید. نتوانستن در قدم برداشتن دنبالش این است که آنها قدمشان را پیش بگذارند. شماها سست بشوید و عقب‏نشینى کنید، آنها یک قدم جلو بگذارند و توطئه‏ها را زیاد کنند. ممکن است که ماها هر چه عقب برویم، آنها جلو بیایند؛ توطئه‏ها زیاد بشوند؛ این ریشه‏ها همه با هم مجتمع بشوند. ماها از هم متفرق بشویم، آنها با هم مجتمع بشوند؛ عکس آنى که با آن پیروزى حاصل شد، تحقق پیدا کند.» (۱۹)

از نگاه امام خمینی، اختلاف‌افکنی از شیوه‌های مرسوم مستکبران برای سرکوب دین و مسلمانان است:

«خواستند که بین اقشار ملت یک وحدتى تحقق پیدا نکند؛ آنها از این وحدت خوف داشتند و حالا هم احساس کرده‌اند که اگر ملت با هم وحدت پیدا بکنند، اگر جناح‌هاى مختلف یکى بشوند، ابرقدرت‌ها هم نمى‏توانند با اینها مقاومت کنند. از این جهت ما باید الآن خیلى مراقب امور باشیم.»(۲۰)

 

۶٫ ملی‌گرایی

از نگاه نافذ امام، یکی از مهم‌ترین عوامل تقویت مقاومت، اسلام‌گرایی است. «کسانى که گفتند پروردگار ما اللَّه است، سپس استقامت به خرج دادند، نه ترسى براى آنهاست و نه غمى دارند».(۲۱) با توجه به همین مبنای قرآنی است که از منظر پدر فرزانه‌ ملت، هر گرایشی غیر از اسلام با مقاومت ناهماهنگ است و جز ذلت چیزی در پی نخواهد داشت:

«من به‌صراحت مى‏گویم ملی‌گراها اگر بودند، به‌راحتى در مشکلات و سختی‌ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز مى‏کردند و براى اینکه خود را از فشارهاى روزمره سیاسى برهانند، همه‌ کاسه‏هاى صبر و مقاومت را یکجا مى‏شکستند و به همه میثاق‌ها و تعهدات ملى و میهنى ادعایى خود پشت پا مى‏زدند.» (۲۲)

همچنین رمز پیروزی مقاومت فلسطین از منظر حضرت امام خمینی، اسلام‌گرایی این ملت است و نه ملی‌گرایی آنان:

«حماسه‌ مردم فلسطین یک پدیده‌ تصادفى نیست. آیا دنیا تصور مى‏کند که این حماسه را چه کسانى سروده‏اند و هم اکنون مردم فلسطین به چه آرمانى تکیه کرده‏اند که بى‏محابا و با دست خالى در برابر حملات وحشیانه صهیونیست‌ها مقاومت مى‏کنند؟ آیا تنها آواى وطن‌گرایى است که از وجود آنان دنیایى از صلابت آفریده است؟ آیا از درخت سیاست‌بازان خودفروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه‌ استقامت و زیتون نور و امید مى‏ریزد؟ اگر این چنین بود، اینها که سال‌هاست در کنار فلسطینیان و به نام ملت فلسطین نان خورده‏اند! شکى نیست که این آواى «اللَّه اکبر» است، این همان فریاد ملت ماست که در ایران شاه را و در بیت‌المقدس غاصبین را به نومیدى کشاند. و این تحقق همان شعار برائت است که ملت فلسطین در تظاهرات حج دوشادوش خواهران و برادران ایرانى خود فریاد رساى آزادى قدس را سر داد و «مرگ بر آمریکا، شوروى و اسرائیل» گفت و بر همان بستر شهادتى که خون عزیزان ما بر آن ریخته شد. او نیز با نثار خون و به رسم شهادت آرمید. آرى، فلسطینى راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت.»(۲۳)

 

۷٫ سیاست‌های شیطانی

‏ امام(ره) بر این باور بودند که با پیشرفت دنیا، شیاطین نیز در کار خود پیشرفت کرده و روش‌های نوینی را برای در هم شکستن مقاومت برگزیده‌اند.

«من گمان نمى‏کنم که دنیا تا کنون مثل این دوره‏اى که ما در آن زندگى مى‏کنیم، شیطان داشته است، اما هر چه دنیا پیشرفت کرده است، شیطان‌ها هم در کارهاى شیطانی‌شان پیشرفت کرده‏اند. امروز که به اصطلاح عصر تمدن و ترقى و عصر پیشرفت است، عصر شیطان‌هاست. شما در سرتاسر دنیا اگر چنانچه ملاحظه کنید، دنیا در دست شیاطین است. در مقابل یک همچه توطئه عظیم و یک همچه شیطان‌هاى تعلیم دیده و شیطان‌هاى عصر تمدن، باید انسان‌ها قیام کنند. انسان‌ها همان طورى که انبیاى عظام و اولیاى خدا قیام کردند و جانفشانى کردند، در این عصر هم همه‌ شما، همه‌ ما، همه‌ روحانیون، همه‌ ملت‌ها، همه‌ ستمدیده‏هاى تاریخ باید قد علم کنند و جلوى این شیاطین بایستند.»(۲۴)

 

۸٫ نفاق و منافقان

منافق‏ کسى‏ است که در ظاهر ادعاى اسلام دارد، ولی در باطن کافر است. به فرموده‌ قرآن، منافقان هنگامى که با اهل ایمان ملاقات مى‏کردند، مى‏گفتند ایمان آورده‏ایم و زمانى که با کافران خلوت مى‏کردند مى‏گفتند ما با شماییم و بر کفر خود پایداریم و محمد و پیروان او را مسخره مى‏کنیم: «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏».(۲۵)

امام خمینی همواره مردم و مسئولان را از منافقان بر حذر می‌داشت و آنها را یکی از موانع مقاومت معرفی می‌کرد و روش منافقان را این گونه تبیین می‌کرد:

«این گروه کمونیست‌ها، این گروه توده‏ای‌ها، اینها پشت جبهه بودند. اینها هیچ وقت به جبهه نمى‏آمدند. اینها از اول پیش نبودند. اینها از اول اصلًا داخل در این مسائل نبودند. حالا که دیده‏اند یک قدرى [پیشرفت‏] است و ممکن است یک انتفاعاتى ببرند، حالا سر برآورده‏اند!این [ملتند] که کار انجام داده‏اند. ملت قیام کرد. همین طبقه‌ سوم. اینها پیش بردند. باید حالا هم همین طور با دست اینها و با این جمعیت پیش ببریم. مشکلات را هم باید ما با اینها صحبت کنیم.» (۲۶)

 

۹٫ خواص بی بصیرت

هر چند برای تحقق مقاومت عمومی، مردم نقش بسیار مهمی دارند، ولی نقش خواص در این میان بسیار پر رنگ است. از این روست که در اسلام به صلاح و فساد عالِم و دانشمند توجه ویژه‌ای شده است. امام علی(ع) فرمود: «فساد توده‌ مردم ناشی از فساد خواص است. سوگند به خدا که مردم را نابود نـکـرد مـگـر عـلـمـای طمعکار و زاهدان دنیاخواه و بازرگانان خیانت‌پیشه و جنگجویان ریاکار و زمـامـداران سـتمگر و به‌زودی کسانی که ستم کرده‌اند، بدانند که به کدام بازگشتگاه بر‌خواهند گشت.»(۲۷)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با اشاره به نقشی که خواص در رشد و تعالی جامعه از سویی و یا انحطاط جامعه از دیگر سو دارند، به روایتی از پیامبر«ص» اشاره می‌کنند(۲۶) که صلاح امت به صلاح خواص بستگی دارد و در ادامه می‌فرماید:

«اگر در جمهوری اسلامی، مسئولان، زبدگان و نخبگان به این حقایق توجه و خویشتنداری کنند؛ خود را اسیر هواها و هوس‌ها و مطامع دنیوی نسازند؛ جاذبه‏های گمراه‏کننده‏ دنیا آنها را مفتون خود نکند؛ ارعاب و تهدید دشمنان، آنها را از میدان خارج نکند و در اراده‏ آنها تزلزلی به وجود نیاورد، هیچ قدرتی نخواهد توانست عزم و اراده‏ عظیم ملی را که در این کشور وجود دارد، اندکی مخدوش کند.»(۲۹) رهبر معظم انقلاب در موارد دیگری نیز بر نقش خواص و برخی جریان‌های داخلی در ایجاد مانع فراروی عزم ملی و مقاومت اسلامی اشاره کرده‌اند ایشان می‌فرمایند:

«ملت‏ ما ملت مؤمن و با عزم‏ و اراده‏ای است، ملت آماده‏ای است، ملت صادقی است؛ اما در گوشه و کنار افرادی، جریان‌هایی، مجموعه‌هایی به اسم‏های مختلفِ نخبگان سیاسی و غیر این‌ها، فضای جامعه را مشوش می‏کنند، فضای جامعه را از صفا و صداقت تهی می‏کنند، مردم را دچار اغتشاش ذهنی، دچار تردید می‏کنند.» (۳۰)

این سخنان امام خامنه‌ای، همسو، هماهنگ و مشابه سخنان پیرفرزانه و بنیانگذار انقلاب است که فرمود:

«مگر نه این است که خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر ستم ستمکاران و ظلم جنایت‏پیشگان ساکت و آرام نمانند؟ مگر نه این است که علما حجت پیامبران و معصومین بر زمین هستند؟ پس باید علما و روشنفکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتى که دامنگیرش شده است نجات دهند و بیش از این ذلت و حقارت را تحمل نکنند و بت سیادت تحمیلى‏ جهانخواران را بشکنند و با بصیرت و سیاست چهره منور و پر اقتدار خود را آشکار سازند و در این راستا، دو چهره‏ها و روحانى نمایان و دین به دنیافروشان و قیل و قال کنندگان را از خود و از کسوت خود برانند و اجازه ندهند که علماى سوء و تملق‌گویان ظَلمه و ستمگران، خود را به جاى پیشوایان و رهبران معنوى امت‌هاى اسلامى بر مردم تحمیل و از منزلت و موقعیت معنوى علماى اسلام سوءاستفاده کنند.»(۳۱)

 

۱۰٫ استکبار جهانی

پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ همچون دمی مسیحایی، روحی مجدد بر کالبد همه مستضعفان عالم دمید. این انقلاب مبارک نه ‌تنها باعث امید مسلمانان و بازگشت آنان به اسلام شد، بلکه روحیه استکبارستیزی را در جامعه‌ بشری تقویت کرد. همان گونه که بنیان‌گذار انقلاب حضرت امام (ره) نیز تصریح کردند:

«انقلاب اسلامی ایران، دست جهانخواران و ستمگران را از ایران بزرگ کوتاه کرد و با تأییدات غیبی الهی پیروز شد. تردیدی نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بود که از جانب خداوند منان به این ملت مظلوم غارت‌زده عنایت شد.»(۳۲)

روشن است که مستکبران به هیچ وجه نمی‌توانند این چراغ پرفروغ را تحمل کنند و برای خاموش کردن آن از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کنند. آنان سیاست‌های متفاوت و گوناگونی را برای شکست انقلاب به کار می‌گیرند تا بتوانند انقلاب را تضعیف کنند و اگر توانستند ریشه‌های آن را بخشکانند.

ولی امام امت با بیداری و هوشیاری در مقابل آنها ایستاد و به ملت نیز آموخت که باید سیاست‌های آنها را شناخت و با آنها مقابله کرد:

«ملت شریف ایران همیشه در مقابل شدیدترین حملات تمام جهان کفر علیه اصول انقلاب خویش مقاومت کرده است.» (۳۳)

امام بارها به ملت یادآوری کردند که استکبار جهانی با ما دشمن است و ما وظیفه داریم در برابر آن مقاومت کنیم.

«ایادى استعمار مى‏خواهند تمام حیثیات اسلام را از بین ببرند و شما باید در مقابلشان ایستادگى کنید.»(۳۴)

امام امت راز و رمز ایستادگی و مقاومت در برابر استکبار جهانی را توحیدباوری معرفی کرد و فرمود:

«برادرهاى من! خواهرهاى من! ما در یک موقعیتى واقع هستیم که باید هوشیارانه با آن مواجه باشیم. ما با یک ابرقدرتى در طرف غرب و یک ابرقدرتى در طرف شرق مواجه هستیم که هر دوى آنها مى‏خواهند ما را ببلعند. ما به خواست خداى تبارک و تعالى و همت برادرها و خواهرهاى ایمانى ایران در مقابل همه آنها با کمال قاطعیت ایستادیم و اجازه نخواهیم داد که هیچ قدرتى با ما مواجهه کند و در مقدرات ما تصرف کند. و شما هیچ از این قدرت‌هاى بزرگ نترسید که شما در پناه خدا هستید و قدرت‌ها همه فانى هستند در مقابل قدرت خداى تبارک و تعالى.(۳۵)

 

 

پاورقی:

۱-

۲- «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْت»‏ (هود:۱۱۲) و «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْت‏» شوری:۱۵٫

۳- امام خامنه‌ای، بیانات، ۱۴/۳ /۹۸٫

۴- اشاره به آیات ۲۴ و ۲۵ سوره ابراهیم(ع).

۵- صحیفه امام، ج.‏۱۸، ص.۳۴۳٫

۶- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج.‏۱، ص.۲۱٫

۷- اسلام ناب، در کلام و پیام امام خمینى(ره)،ص.۹۹۵٫

۸- صحیفه امام، ج.‏۱۹،ص.۲۵۰٫

۹- جهاد اکبر،ص.۴۶٫

۱۰- تفسیر قرطبى، ج.۷، ص.۲۰۳؛ نمونه، ج.۷، ص.۱۴٫

۱۱- الکامل، ج.۱، صص.۲۰۱-۲۰۰؛ تاریخ طبرى، ج.۱، ص.۲۵۸٫

۱۲- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۷٫

۱۳- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۷٫

۱۴- جامع‏السّعادات، ج.۱، ص.۲۴۲٫

  1. احزاب، ۳۹٫
  2. بقره، ۲۴۹ تا ۲۵۱٫

۱۷- همانا کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى یکتاست و آنگاه [بر آن‏] پایدارى کردند فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند [و می‌گویند] که نترسید و اندوهگین نباشیدو شما را مژده باد به آن بهشتى که نوید داده مى‏شدید. (فصلت : ۳۰)

۱۸- صحیفه امام، ج.‏۱، ص. ۱۶۵٫

۱۹ – رک: دائره المعارف قرآن کریم، ج.‏۲، ص. ۷۵

۲۰- صحیفه امام، ج.‏۸، ص. ۴۴۵٫

۲۱- صحیفه امام، ج.‏۷، ص. ۹۷٫

۲۲ -إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (احقاف،۱۳)

۲۳- صحیفه امام، ج.۲۱، ص. ۹۸٫

۲۴- صحیفه امام، ج.۲۱، ص. ۸۵٫

۲۵- صحیفه امام، ج. ‏۱۹، ص.۲۳۶٫

۲۶- بقره، ۱۴٫

۲۷- صحیفه امام، ج.۷، ص. ۲۸۱٫

۲۸- میزان الحکمه، ذیل فسد.

۲۹- لا تصلح عوام هذه الامّه الاّ بخواصّها قیل یا رسول اللَّه و ما خواصّ امّتک، قال خواصّ امّتی العلماء و الأمراء.

۳۰- بیانات در دیدار کارگزاران نظام (۰۲/۰۷/۱۳۸۲)

http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=3196

۳۱ . بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران حج (۱۵/۰۸/۱۳۸۷)

http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=4205

۳۲- صحیفه امام، ج.‏۲۰، ص. ۳۳۹٫

۳۳- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۴۰۱٫

۳۴- صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۸۶٫

۳۵- تهذیب نفس و سیر و سلوک، از دیدگاه امام خمینى(ره)، ص. ۹۱٫

۳۶- صحیفه امام، ج.‏۱۲، ص. ۳۰۵٫

15آوریل/24

دامگهی برای رجال‌زادگان – حجه‌الاسلام محمدباقر پورامینی

چهره‌های ناموری گردآمدند و با فریب، بستر فتنه را گستردند. در این دامگه خوش رنگ و لعاب، بزرگ‌زاده‌های رنگارنگی رنگ باختند و در بی‌راهه لغزیدند و عبرتی برای آیندگان شدند.

«مقداد بن اسود» که به خوشنامی و نیک‌سیرتی شهرت داشت، از نادره‌های یاران پیامبر(ص) بود‌ و در دوران غربت امامت، سلوک سیاسی خود را با مرادش امیرمومنان(ع) همسو ساخت و تلاش کرد خانواده خویش را با همین فرهنگ در حصار مراقبت نگه دارد.

تا آنکه در سال ۳۳ رخ در نقاب خاک کشید و مرگ مجالی برایش نگذاشت تا زیستن در دوران خلافت علی ‌بن ابی‌طالب(ع) را درک کند و کارگزار مولایش باشد.

لیکن این انتظار از «معبد»، یگانه پسر مقداد بود که گام در گام پدر نهد، اما این گونه نشد و او در غیاب پدر به‌شدت لغزید!

**

پیکار جمل صفحه‌های سیاهی از صاحب عنوان‌های شیفته صاحب‌منصبی از خود به یادگار گذاشت. امیرمومنان(ع) با پایان نبرد، گشتی میان کشته‌های نام‌آشنا زد و با پیکر بی‌جان معبد ‌بن مقداد روبه‌رو شد و فرمود:

«خداوند پدرت را بیامرزد؛ نظر او نسبت به ما بهتر از نظر تو بود.»

عمار که امام را همراهی می‌کرد به امام گفت: خدا را سپاس که این نگون‌بخت را به زمین زد و گونه‌اش را به خاک مالید. آقا؛ به خدا قسم ما کاری نداریم که او کیست و فرزند چی کسی است‌! امیرمومنان(ع)‌ رو به عمار کرد و پایمردی‌اش را ستود و فرمود: «رحمک‌الله یا عمار وجزاک عن الحق خیرا.»

بیدار شو دلا که جهان پر مزور است

بر نخل روزگار نه برگ است و نه بر است

جام بلاست آن که تو مى‌گویى‌اش دلى است

دیگ هواست آنکه تومى‌خوانى‌اش سراست

سیم حرام اگر چه سپید است هم چو شیر

چندین مخور تو نیز که نى شیر مادر است

پرهیز کن ز صحبت نا اهل هان و هان

ار چند روزى تازه و بارز چو عبهر است

تاریخ از این نگون‌بدبختی‌ها بسیار دارد. تاسف زمانی است که آدمی پس از عمری خوشنامی، مایه عبرت دیگران شود. آنکه چه جایگاهی داشت و چگونه در سرازیری سقوط قرار گرفت و چرا در بی‌راهه غلتید و ده‌ها پند و عبرت از زندگی برباد رفته و غیر قابل جبران.

در طول بیش از چهل سال از تاریخ انقلاب اسلامی نیز عده‌ای از چهره‌های صاحب‌نام بودند که «دام هوا»، «سیم حرام»، «باد قدرت» و «صحبت نااهل» ایشان را به زمین زد و خواری این ریزش بر دفتر زندگی آنان ثبت و سوگمندانه این زبونی عبرتی برای همگان شد.

**

آزمون سختی است و این خطر برای هر نام آشنایی قابل تسرّی است و از این رو درنگ و اندیشه در این فرازی از دعای چهل و هفتم امام سجاد(ع) در‌ صحیفه سجادیه ضرورت دارد:

خدایا! مرا سرگشته در وادی طغیان رها مکن و تا دم مرگ در گرداب جهل و بی‌خبری مگذار و مایه پند و عبرت دیگران مخواه و موجب گمراهی آن‌ کسی که به من می‌نگرد مساز.

و با من مثل کسانی که با سلامت و نعمت مهلتشان داده‌ای رفتار مکن.  و دیگری را به جای من برمگزین.

نام مرا از دفتر نیکان مزدای. و پیکر مرا به آفت‌های این جهانی و آتش آن جهانی دگرگون مساز.

و مرا مضحکه آفریدگان و مسخره درگاه خود مکن.

وَ لَا تَذَرنِی فِی طُغیَانِی عَامِهاً، وَ لَا فِی غَمرَتِی سَاهِیاً حَتَّى حِینٍ، وَ لَا تَجعَلْنِی عِظَهً لِمَنِ اتَّعَظَ، وَ لَا نَکَالًا لِمَنِ اعتَبَرَ، وَ لَا فِتْنَهً لِمَنْ نَظَرَ، وَ لَا تَمْکُرْ بِی فِیمَنْ تَمْکُرُ بِهِ، وَ لَا تَستَبدِل بِی غَیرِی، وَ لَا تُغَیِّر لِی اسماً، وَ لَا تُبَدِّل لِی جِسماً، وَ لَا تَتَّخِذنِی هُزُواً لِخَلقِکَ، وَ لَا سُخرِیّاً لَکَ،

15آوریل/24

عقلانیّتِ مقاومت: کج‌روایت‌ لیبرال-تکنوکرات‌ها از مقاومت – دکتر مهدی جمشیدی

گروه‌های سیاسی در داخل کشور ما در باره نسبتشان با مقاومت دو دسته می‌شوند. یک دسته نیروهایی هستند که اعتقاد کامل به تفکر مقاومت دارند. یعنی نظریه مقاومت را با جان و دل پذیرفته‌اند. ممکن است بگویید یعنی مقاومت تا این حد تعیین‌کننده است و بعد سیاسی دارد؟ می‌خواهم عرض کنم تا این حد که رهبری انقلاب می‌گویند: «دولت جمهوری اسلامی دولت مقاومت است.» یعنی به‌قدری کلیدی، بنیادی و حیاتی است که اگر بخواهیم با یک تعبیر جمهوری اسلامی را بخوانیم، آن تعبیر، دولت مقاومت است.

این نیروها دعوت به ایستادن و مقاومت می‌کنند. این تعبیر رهبر انقلاب که می‌فرماید استحکام ساخت درونی نظام، خودش اصلاً دلالت بر مقاومت می‌کند؛ یعنی پیش‌فرض گرفته‌ایم که ممکن است ما مورد حملات اقتصادی و تحریم و حتی نظامی و شبه‌نظامی قرار بگیریم. از این مسئله نمی‌شود جلوگیری کرد. راه منصرف کردن دشمن عبارت است از استحکام ساخت درونی نظام. یعنی ما باید به‌گونه‌ای قوی شویم که ضربه‌های دشمن روی ما تأثیر نگذارند. این تعبیر را کشوری که در معرض ضربه خوردن و دشمنی و تعرض است به کار می‌برد. یا این تعبیر که ما نباید در نظم نئولیبرال جهان هضم بشویم.

یک جریانی این را می‌گوید. در مقابل این دیدگاه، جریان دیگری که چندان هم جریان عمده‌ای نیست، در تقریباً از بعد از جنگ با تعابیر مختلفی تلاش کرده تا به تفکر مقاومت طعنه بزند. من تصور می‌کنم نقطه شروعش تفکر «تنش‌زدایی» بود که در ظاهر هیچ اشکالی ندارد. اصلاً مگر تنش چیز خوبی است که زدودن آن چیز بدی باشد؟! عباراتی که به کار بردند، در ظاهر هیچ مشکلی نداشت، اما وقتی جلوتر می‌رویم و خروجی‌ها را می‌بینیم، تازه متوجه می‌شویم آن عبارت‌های بسیار پاکیزه و ادیبانه و موجه، چه نتایجی داشتند؛ نتایجی که بر خلاف تفکر مقاومت است.

دوم «گفتگوی تمدن‌ها» بود که در دهه بعد مطرح شد و در حدوداً دو دهه پس از آن «تعامل سازنده با جهان».

هیچ یک از اینها ظاهراً اشکال خاصی ندارند، منتها وقتی این طیف به سراغ تفسیر تفکر مقاومت آمدند، لایه پنهان خود را نشان دادند و اتفاقاً دوگانه چالش و سازش در اینجا متولد شد که این سئوال را مطرح کردند که چالش بهتر است یا سازش؟ و با طرح این سئوال موضوع رفراندوم عمومی را مطرح کردند که کدام یک از اینها را انتخاب می‌کنید؟ گفتند مقاومت یعنی قهر با جهان. البته منظورشان از جهان هم غرب است؛ یعنی قهر با غرب.

ریشه درگیری و نزاع تاریخی در همین جاست و مقاومت از اینجا مطرح شد. یک نظمی به شکل رعیت‌مأبی در منطقه مستقر بود و امام شورید و نه‌تنها آن نظم را برچید، بلکه کشورها و ملت‌های منطقه را هم به مقاومت دعوت کرد و این اتفاق افتاد. امام در جایی برای نیروهای نیابتی که در آن زمان تا این حد فعلیّت نداشتند از تعبیر «سرمایه‌های بالقوه انقلاب» یاد کرد. نیروئی که نه‌ تنها در درون مرزهای کشورش، بلکه بیرون از آن هم علیه نظم تجدد و طاغوت و غرب شوریده است. یکی از مقامات اسرائیلی در باره ایران این جمله بی‌ادبانه را به‌کار برد که: «سر مار ایران است.» اما امام می‌گوید: «و هنوز این اول ماجراست. کابوس‌های دیگری هم دارند.» بله، این ادبیات تنش ایجاد و شوریدن ایجاد می‌کند.

امام‌زدایی در ایران تقریباً از نیمه دوم دهه ۷۰ با یک برنامه روشنفکری شروع شد. جریانی که گفت امام را باید به بایگانی تاریخ سپرد و متولی آن جریان اصلاحات و روزنامه‌های زنجیره‌ای بودند که امروز در آن سوی مرزها هستند و با دشمنان عقد اخوت بسته‌اند. آن جریان در مورد امام گفت امام نگاه انقلابی داشت و حالا باید نگاه اصلاحی داشت! باید آن شور و هیجان را کنار گذاشت و از انقلاب به سمت عقلانیّت حرکت کرد. می‌گفتند حرف‌های امام حرف‌های شعاری بود که قابل تحقق نیست و….! اینها حرف‌های جریان لیبرال تکنوکرات بود.

هویت ملی اساساً دلیل کشور برای زیستن و مقوّم استقلال اوست. هیچ کشوری نیست که روی هویت ملی خود حساس نباشد، چون هویت ملی موجودیت و استقلال یک کشور را تضمین می‌کند. آیا هویت ملی ما هزینه‌تراشی کرده یا باعث شده که در جهان اسلام گفتمان بیداری اسلامی و برچیدن دولت‌های غربی شکل بگیرد؟ پروژه ضد استعماری‌ای که از سید جمال آغاز شد و کشورهائی که استقلالشان را به دست آوردند، ذیل بازگشت به خویشتن اسلامی و بیداری اسلامی بود. یعنی نهایتاً باز هویت اسلامی به داد ما رسید.

شگرد روایی دشمن این است که القا کند جامعه از انقلاب برگشته است. در فضای شبکه‌های اجتماعی غربی حس می‌کنید جامعه برگشته و بعد ناگهان در واقعه‌ای مثل اربعین یا تشییع جنازه حاج قاسم خلافش اثبات می‌شود. حتی در باره اغتشاشات ۱۴۰۱ احساس می‌کنید جامعه کلاً برگشته. فضای مجازی می‌گوید همه ضد جمهوری اسلامی شده‌اند، اما در نهایت می‌بینید از هشتاد و پنج میلیون نفر دویست هزار نفر می‌آیند که رهبر معظم انقلاب فرمودند: جمعیت «خیلی خیلی خیلی خیلی کم»(۱)

منظور اینکه رسانه‌ها یک چیز می‌گویند و در باطن جامعه اتفاق دیگری رخ می‌دهد. گلایه مردم گلایه معیشتی ـ اقتصادی است و ربطی به ایدئولوژی مقاومت و نظام ندارد. شاید خود ما هم جزو این گروه باشیم. در هیچ جای دنیااگر مردم اعتراض اقتصادی داشته باشند، به این معنا نیست که علیه نظامشان هستند و یا در مقابل دشمن کشورشان نمی‌ایستند؛ منتها رسانه‌های بیگانه این اعتراضات را تفسیر به رأی و تشدید می‌کنند.

تجربه ده سال گذشته در مورد برجام نشان داد که سازش هزینه‌ساز است. اصلاً نباید در دنیا به دنبال راه بی‌هزینه بود. برخی می‌گفتند برجام ایران را از ذیل بند ۷ منشور ملل متحد خارج کرد، وگرنه ممکن بود یک ائتلاف چند ملیتی علیه ایران شکل بگیرد و به اصطلاح خودشان سایه جنگ را دور کرد و…البته که اینها حرف‌های انتخاباتی بودند.

سایه جنگ را تنها و تنها یک چیز برمی‌دارد. امام در مهر ۶۷ گفتند: «با قبول و اجرای صلح کسی تصور نکند که ما از تقویت بنیه دفاعی و نظامی کشور و توسعه و گسترش صنایع تسلیحاتی بی‌نیاز شده‌ایم، بلکه توسعه و تکامل صنایع و ابزار مربوط به قدرت دفاعی کشور از اهداف اصولی و اولیه بازسازی است و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هر ساعت احتمال تجاوز را مجدداً از سوی ابرقدرتها و نوکرانشان باید جدی بگیریم.»(۲)

به نظر من این جمله کلیدی است، «و ما با توجه به ماهیت انقلابمان در هر زمان و هرساعت احتمال تجاوز از سوی ابرقدرت‌ها و نوکرانشان را باید جدی بگیریم.» ماهیت انقلاب ما چیست که احتمال حمله نسبت به او وجود دارد؟ امام می‌فرماید ما دشمن‌تراشی و دشمن‌سازی نمی‌کنیم. این انقلاب غایت و اهدافی دارد که منافع استکباری و فرعونی غرب را تخریب کرده و آنها خواه ناخواه با ما سر ستیز دارند. امام می‌فرماید ما وقتی صلح کردیم، منظورمان این نبود که عقب‌نشینی کرده‌ایم. چیزی که در برابر دشمن، بازدارندگی ایجاد می‌کند، اتفاقاً تسلیحات نظامی است.

 

پی‌نوشت:

۱٫بیانات ۱/۱/۱۴۰۲

۲٫ صحیفه امام خمینی » جلد ۲۱ » صفحه ۱۵۸

15آوریل/24

فروغی‌ها و عبدالله بن ابی‌های گام دوم – حسن ابراهیم‌زاده

در روز سوم اسفند ۱۲۹۹ شمسی، رضاخان میرپنج، فرمانده قزاق اتریاد همدان، با هماهنگی افسر انگلیسی، ژنرال ادموند آیرون‌ساید، نیروهای خود را به سمت تهران حرکت داد و کودتا کرد. زمان چندانی نگذشت که انگلیسی‌ها عنصر دیگر خود، سید ضیاء طباطبائی را از صحنه خارج کردند و سلطنت پهلوی جایگزین سلسله قاجار شد.

از همان آغاز، غیر از خواص دیندار و وطن‌دوست، حتی منورالفکرهای غرب‌گرا هم خوب می‌دانستند رضاخانی که در میان قزاق‌ها به شراب‌خواری، قماربازی، شبگردی و باج‌گیری شهرت دارد و به چیزی جز شصت تیر و تازیانه و چکمه‌هایش نمی‌نازد، تنها یک مهره جاده‌صاف‌کن برای اهدافی است که سفارت انگلیس از پیش دیکته کرده بود.

روشنفکران نسل اول ایران که اکثر آنها فرزند شاهزادگان و صاحب‌منصبان و خوانین عصر قاجار بودند، با هدایت انگلیس به مجریان و تصمیم‌سازان حکومتی تبدیل شدند و تغییر هویت دینی و ملی را سرلوحه همه برنامه‌های خود قرار دادند. در اجرای این برنامه، سایر سفارتخانه‌های دول غربی نقش مُعین سفارت انگلیس را ایفا کردند و از هیچ تلاشی برای غربی‌سازی ایران و حمایت از روشنفکران آن عصر دریغ نکردند.

در میان این منورالفکران غرب‌گرا، نقش محمدعلی فروغی معروف به «ذکاءالملک» بی‌بدیل بود. گوئی فروغی حکومت می‌کرد و رضاخان و پسرش محمدرضا، مجریان نظامی او بودند تا هر مانعی را با شصت تیر و تازیانه و چکمه از سر راه بردارند.

فروغی اولین نخست‌وزیر رضاخان شد، تاج شاهی را بر سر او نهاد، استعفانامه رضاشاه را هم او نوشت و محمدرضا را با تلفنی به لندن بر جای او گذاشت و اولین نخست‌وزیر پهلوی دوم هم شد.

فروغی که یک عنصر محوری فراماسونر و یهودی‌تبار بود، با اصرار، رضاخان را به ترکیه و دیدار با آتاتورک فرستاد و پس از بازگشت او از ترکیه، برنامه تغییر هویت دینی و ملی را با سرنیزه قزاق‌ها و سایر فرماسونرهای لژ بیداری و با کمک روشنفکران آغاز کرد.

رهبر معظم انقلاب از همراهی روشنفکران نسل اول با این فتنه با تعبیر «گناه بزرگ نسل اول روشنفکران» یاد می‌کنند و می‌فرمایند:

«….نسل‌های متمادی – شاید ده‌ها سال – همت استعمارگران این بود که ملت ایران را نسبت به خودشان و نسبت به ارزش‌ها و گذشته‌شان بی‌اعتقاد کنند. گناه بزرگ نسل اول روشنفکران این کشور که مروّج تفکرات و فرهنگ غربی بودند، همین است. به ملت ایران تبیین و اصرار و تکرار کردند که تو چیزی نیستی و ارزش‌ها، اعتقادات، گذشته، تاریخ و بزرگان تو به چیزی نمی‌ارزند.

آنها به این ترتیب توانستند نسل از خودبیگانه‌ای درست کنند که پذیرای حکومت ظالم و دست‌نشانده‌ای مثل حکومت رضاخان قلدر بشود. این کاری است که دشمنان ما در طول سال‌های طولانی کردند.

هدف نهضت اسلامی و حرکت عظیم روحانیت و مردم در سال‌های منتهی به انقلاب همین بود که مردم را نسبت به هویت، گذشته و تاریخ خودشان خوشبین کنند و پرده دروغ و توهمی را که دشمنان روی باورهای ملی کشیده بودند، بدرند و موفق هم شدند.»(۱)

در برابر گناه بزرگ نسل اول روشنفکران ایران، امام خمینی(ره) بزرگ‌ترین عمل صالح خود را نسبت به جامعه ایران انجام داد و با به‌میدان آوردن مردم مؤمن و وطن‌دوست به عرصه انقلاب، ایران را به هویت تاریخی و دینی خود بازگرداند.

با پیروزی انقلاب اسلامی، هم خواص دیندار وطن‌دوست و هم روشنفکران غرب‌گرای بیگانه‌پرست به‌خوبی دریافتند که غربِ شکست خورده در ایران که حیثیت نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی اقتصادی‌اش در عرصه بین‌الملل خدشه‌دار شده بود، برای ضربه‌زدن به انقلاب و باز کردن جای پای خود از هیچ ترفند و نیرنگی فروگذار نخواهد کرد.

هشدارهای امامین انقلاب با ادبیاتی صریح یا تلویحی در ظرف ۴۴ سال گذشته، خود کتاب مستقلی را می‌طلبد، اما حرکت پیدا و پنهان این غرب‌گرایان برای نقش‌آفرینی مجدد و تسخیر مراکز حساس تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی خود حدیثی دیگر است.

در خرداد سال ۱۳۷۶ و پس از حضور میلیونی مردم در انتخابات، بیکباره جامعه دینی، ملی و انقلابی ایران اسلامی با پدیده‌ای روبه‌رو شد که اگر از آن به یک غافل‌گیری تاریخی در دوران نهضت و انقلاب از سوی عناصر نفوذی یاد کنیم، مبالغه نکرده‌ایم و اگر آن را نتیجه نادیده گرفتن هشدارهای امامین انقلاب بخوانیم، سخنی به گزاف بر زبان نرانده‌ایم.

غرب‌گرایان پیدا و پنهان به‌یکباره در نقش سوزنبانان قطار انقلاب به‌دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی ایران اسلامی برآمدند و جسارت و گستاخی را تا بدانجا رساندند که رهبر معظم انقلاب تنها در خصوص متولیان فرهنگی و آن هم تنها در حوزه مطبوعات این هجوم همه‌جانبه، در مصلای تهران در سال ۱۳۷۹ و در جمع جوانان فرمودند:

«….بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاه‌های دشمنند و همان کاری را می‌کنند که رادیو و تلویزیون‌های بی.بی.سی و آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌خواهند بکنند.

امروز مطبوعاتی پیدا می‌شوند که همه همتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در بین مردم و خوانندگانشان نسبت به نظام است.

ده عنوان، پانزده عنوان روزنامه گویا از یک مرکز هدایت می‌شوند. با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف… این یک نوع شارلاتانیسم مطبوعاتی است که امروز بعضی از مطبوعات در پیش گرفته‌اند!… در لا به لای همین‌ها اثر انگشت «عبدالله بن ابی» را می‌بینیم: «تفرقه‌افکنی‌ها، اختلاف‌افکنی‌ها، تشنج‌آفرینی‌ها، تشویش افکار عمومی، ناامید کردن‌ها، یأس‌پراکنی‌ها، چهره‌سازی‌های عناصر وابسته و مرید دشمن، از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و مخلص و دلسوز!…من بارها به مسئولان دولتی تذکر داده و به‌طور جدی از آنها خواسته‌ام که جلوی این وضعیت را بگیرند.»(۲)

اگر چه مسئولان در این مقطع هشدارهای رهبر معظم انقلاب را جدی نگرفتند، اما باز هم مردم مؤمن و انقلابی با جدی گرفتن هشدارهای رهبری، این طیف را از چرخه سیاست و مدیریت کشور خارج کردند.

اما نکته بسیار ظریف و مهم در بیانات صریح و شفاف امام خامنه‌ای، اشاره معظم‌له به هدایت این حرکت از یک مرکز و نام بردن از افراد پشت صحنه به «عبدالله‌بن ابی»هاست؛ یعنی درست همان کاری که امثال «فروغی فراماسونر» در دوره پهلوی و با هدایت و مرکزیت سفارت انگلیس انجام داد، به‌ویژه در چهره‌سازی عناصر وابسته و مرید دشمن و از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و دلسوز برای ایران و جامعه ایرانی آن مقطع از تاریخ انجام دادند.

رهبری به‌سادگی می‌توانستند همان‌گونه که گاهی در تشبیهات خود به افرادی چون «گورباچف»، «تقی‌زاده» و «شاه سلطان حسین» استفاده می‌کردند، در اینجا نیز برای افراد پشت پردۀ جریان غربگرا که در صدد تغییر هویت دینی و ملی برآمده‌اند، از «فروغی‌ها» یاد کنند، ولی چرا نام «عبدالله بن ابی‌ها» را به کار بردند؟

شاید علت این باشد که «فروغی‌»ها پشت پرده عصر رضاخانی هرگز از دین سخن نگفتند و بلکه به‌صراحت دین‌ستیزی را فریاد می‌زدند؛ اما «عبدالله بن ابی»های این مقطع متاسفانه با پوشیدن لباس دین و به‌کارگیری الفاظ انقلابی و ادعای مردمی بودن، به دنبال تغییر ریل انقلاب و تغییر هویت دینی و ملی بودند و اگر بگوئیم که این نسل از روشنفکران گناهی به‌مراتب بزرگ‌تر از گناه روشنفکران نسل اول مرتکب شده‌اند، مبالغه نکرده‌ایم.

ساخت انقلاب و ایمان مردم و عِرق دینی و ملی نسل امامین انقلاب به‌قدری مستحکم بود که عبدالله بن ابی‌ها و اتاق فکر آنان نتوانست مانع از حرکت قطار انقلاب و خارج شدن آن از ریل اصلی شود؛ اما این گلایه از سوی مردم باقی ماند که چرا دستگاه‌های متولی شناسائی اثر انگشت‌ها، «عبدالله بن ابی»ها را به دستگاه‌های قضائی نسپردند و یا حداقل آنها را محدود یا مدیریت نکردند؟

امروز در گام دوم انقلاب و اولین انتخابات خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی، با وجود تلاش‌های مذبوحانۀ اتاق فکر «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها و عیان شدن ائتلاف آنانی که آشکارا به‌نام دین و انقلاب دین‌ستیزی می‌کنند و به هر ترفند و نیرنگی برای نیامدن مردم پای صندوق‌ها دست زدند…، مردم بار دیگر با حضور پرشور خود در انتخابات، آنها را ناکام گذاشتند.

مردم در گام دوم، خواهان عبرت‌گیری از گذشته و از گناه و خیانت روشنفکران نسل اول و نسل خرداد ۷۶ و شناسائی «مرکز هدایت» و «فروغی»ها و «عبدالله بن ابی»ها هستند. هر چند در باور مردم، هر فرد و جریان و حزب و محفلی که به دنبال تغییر هویت دینی و ملی و خواستار تغییر ریل انقلاب اسلامی باشد و در برابر فرمایشات رهبری انقلاب بایستد و نوع خاصی از شارلاتانیسم را در حوزه کاری و مدیریتی خود دنبال کند، «عبدلله بن ابی» است.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مردم شاهرود۲۰/۸/۱۳۸۵

۲٫٫بیانات رهبر معظم انقلاب در مصلای تهران ۱۳۷۹

15آوریل/24

نگاهی به نیمه پر لیوان عملکرد دولت سیزدهم – حجت الاسلام سید محمد حسین راجی

نظام جمهوری اسلامی با سیاست‌گذاری‌های دقیق و به همت مردم، پس از گذشت ۴۴ سال، در بسیاری از حوزه‌ها به جایگاهی رفیع دست‌یافته است.

مهم‌ترین دلیلی که ایران اسلامی موفق شد در حوزه‌های مختلف، به چنین دستاوردهایی برسد «اعتماد به ظرفیت داخلی و نیروی جوانان مؤمن انقلابی» بود و در هر حوزه‌ای که سرعت پیشرفت کم بوده و یا متوقف شده است، حضور غرب‌گرایان پرمدعا به‌وضوح قابل‌مشاهده است.

در این مسیر، در دولت سیزدهم با وجود کاستی‌های انباشته شده و برخی نارسایی‌ها و اشکالات موجود شاهد دستاوردهای ویژه‌ای بودیم. در این مقاله بناست به دستاوردهای دو ساله اخیر کشور بپردازیم اما برای بیان این دستاوردها نیاز است دو نوع دسته‌بندی را در نظر گرفت.

۱ -دستاوردهای چالش‌محور

۲ -دستاوردهای نقطه‌ای و عینی

*دستاوردهای چالش‌محور، دستاوردهایی می‌باشند که نشان دهنده عملکرد صحیح کشور در جهت حل مشکلات اصلی مردم است. موضوعاتی که سئوالات ذهنی مردم و مشکلات عینی زندگی آن‌ها درباره این مسائل می‌باشد مانند: ارزش پول، تورم، مبارزه با بسترهای فساد و…

باید توجه داشته باشیم که دشمن به دنبال این است تا وضعیت اقتصاد ایران را مانند بیماری نشان دهد که روزهای آخر عمر اوست و در حال مرگ است. لذا ما باید با توصیف، تشخیص و تجویز، علائم حیاتی کشور را نشان دهیم.

*دستاوردهای نقطه‌ای و عینی نیز، دستاوردهایی هستند که به‌طور عینی و ملموس برای مردم قابل مشاهده است و باید کاربرد این دستاوردها در زندگی مردم و درآمدزایی آن‌ها برای کشور تبیین شود، دستاوردهایی مانند دستاوردهای علمی، دانش بنیان، صنعتی، نظامی، هوافضا،  پروژه‌های آبرسانی، برق، گاز و….

در مقاله پیش‌رو از جهت اهمیت، به دستاوردهای چالش‌محور که شامل ارزش پول، تورم و مقابله با فساد می‌شود، می‌پردازیم و در خلال آن به وضعیت در سال‌های قبل نیز اشاره‌ای می‌شود.

 

 

* ارزش پول

اگر موضوع ارزش پول در اقتصاد ایران را به عنوان یک بیمار در ۲۰۰ سال اخیر در نظر بگیریم، درجه تب این بیمار همان میزان افزایش قیمت ارز خارجی است. در دوران پهلوی به‌جای اینکه سراغ علاج واقعی بروند، از مُسکن استفاده کردند که در علم اقتصاد به آن می‌گویند میخکوب کردن نرخ ارز. آن مُسکن، خام فروشی و درآمدهای نفتی بود.

این رویکرد پهلوی، مانند رویکرد عربستان سعودی در ثابت نگهداشتن یا همان میخکوب کردن نرخ ارز است. رویکردی که حدود ۲۲ سال در عربستان پیگیری می‌شود و اکنون نشانه‌های تضعیف این سیاست آشکار گردیده است.

استعمار نو در دوره پهلوی، خزائن نفتی ایران را به جای مسکوکات و جواهرات نشانه گرفت و در نتیجه تحمیل قواعد تجارت آزاد بر اقتصاد ایران، زیرساخت‌های تولیدی کشور نه‌ تنها تقویت نشد، بلکه زیرساخت‌های موجود نیز ویران گشت. در این دوران، نفت صادر و اغلب مایحتاج ایران وارد می‌شد.

جمهوری اسلامی به جای استفاده از مُسکن، تصمیم گرفت به سراغ تقویت سیستم ایمنی بدنش برود. لذا تقویت تولید داخلی را کلید زد که این امر منجر به افزایش تولید داخلی و صادرات غیر نفتی می‌شد. این تولید نیاز دارد به فناوری و فناوری نیاز دارد به علم. طبق این خط‌مشی کلان که از ابتدای جمهوری اسلامی در ایران در پیش گرفته شده، موتورِپیشرانِ حرکت علمیِ کشور در دو دهۀ گذشته، با محوریت قراردادنِ پژوهش، با سرعت بسیار بالایی به حرکت درآمده است.

بنابر گزارش پایگاه علمی «نیوساینتیست»، ایران در سال ۲۰۱۰، بیشترین سرعت رشد را در زمینۀ تولیدات علمی، در میان تمامی کشورهای جهان، ازآنِ خود کرد. طبق این گزارش، براساس اطلاعات پایگاه علمی «کالریوِیت آنالیتیکس» یا ISI، سرعت رشد علمی ایران ۱۱برابرِ متوسط جهانی بوده است.

سهم ایران از تولید علم دنیا نیز از ۷۰ درصد در سال ۱۹۹۶، به ۲ درصد در سال ۲۰۲۰ رسیده است؛ یعنی اکنون سهم ما از تولید علم جهان، نزدیک به ۲ برابر سهم ما از جمعیت دنیاست.

بر اساس نتایجی که پایگاه استنادی «اسکوپوس» منتشر کرده است، تعداد مدارک علمیِ ثبت شده از جمهوری اسلامی ایران، در سال ۱۹۹۶، برابر با ۸۵۰ مورد بوده است و در سال ۲۰۲۰، این رقم به ۷۴۴۴۰ مورد افزایش پیدا کرده است و نسبت به سال ۱۹۹۶، رشد بیش از ۸۰ برابری را نشان می‌دهد. در سال۲۰۲۰ جایگاه ایران در

جهان، به رتبۀ ۱۶ و در منطقه، به رتبۀ اول ارتقاء یافته است و در بسیاری از علوم مهم دنیا مانند نانو، انرژی  هسته‌ای، بیوشیمی، فیزیک و…رتبه ایران بسیار رشد پیدا کرده است و در جمع برترین کشورهای دنیا قرار گرفته است.

 

* تورم

در موضوع تورم در ایران، علائم مختلفی می‌تواند نمایان‌گر بهبود وضعیت نسبت به قبل باشد که برخی از این علائم در یک سال اخیر شامل موارد زیر می‌شود:

  • افزایش تولید
  • کاهش ۲۰ درصدی نرخ تورم از ۶۰ درصد در شهریور ماه ۱۴۰۰ به حدود ۴۰ درصد در شهریور ۱۴۰۱
  • کاهش نرخ رشد دوازده ماهه نقدینگی از ۴۲٫۸ درصد در پایان مهرماه ۱۴۰۰ به ۳۴٫۳ درصد در پایان مهرماه ۱۴۰۱
  • صفر شدن استقراض دولت بابت کسری بودجه از محل تنخواه و بانک مرکزی در دی۱۴۰۱
  • نصف شدن تورم تولید کننده
  • کنترل خلق پول بی ضابطه بانک‌ها
  • افزایش ۲۷ برابری فروش اموال مازاد دولتی و دستگاه‌های اجرایی در پایان ۹ ماهه امسال نسبت به سال قبل

 

* مبارزه با فساد

در موضوع فساد، یک رویکرد این است که به مبارزه با فسادهای مختلف مانند رانت، اختلاس، رشوه و… بپردازیم که دستاوردهای مختلفی در این‌زمینه در سال‌های اخیر قابل بیان است. نظام جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه از عمر خود نشان داده است که در امر مبارزه با فساد با هیچ شخص و گروهی تعارف ندارد. همچنان‌که مشاهده کردیم نزدیک‌ترین افراد رؤسای جمهور و مقامات پیشین با محکومیت حبس، جزای نقدی و شلاق مواجه شده‌اند.

در ادبیات مبارزه با فساد به این رویکرد، رویکرد پسینی مبارزه با فساد گفته می‌شود. اما رویکرد بهتر این است که علی‌رغم رویکرد پسینی مبارزه با فساد که به تعقیب، محاکمه و محکومیت مجرمان منجر می‌شود، با رویکرد پیشینی به سراغ مبارزه با فساد برویم و با بسترهای فساد مبارزه مبارزه کنیم. در یک سال اخیر، اقدامات بسیار مهمی در این زمینه صورت گرفته است:

 

* جلوگیری از فرار مالیاتی

در گذشته بسیاری از افراد، تعداد زیادی دستگاه کارتخوان و میلیاردها تومان تراکنش داشتند و هیچ مالیاتی پرداخت نمی‌کردند. دولت سیزدهم برای جلوگیری از این مسئله و برخورد با فرار مالیاتی، سامانه مؤدیان مالیاتی و پایانه‌های فروشگاهی را راه‌اندازی کرد. با وجود این سامانه تغییرات جدی در حوزه اخذ مالیات روی داده است که شامل موارد زیر می‌شود:

رکورد کشف فرار مالیاتی از زمان قاجار تا به امروز و افزایش ۵۰ درصدی مؤدیان مالیاتی جدید.

ساماندهی ۱۹ میلیون درگاه پرداخت و کارتخوان و غیرفعال شدن ۹ میلیون و ۴۰۰ هزار پذیرنده بانکی

وصول ۱۰۰ درصدی درآمدهای مالیاتی (۸۸ درصد درآمدهای مالیات مشاغل از پنج درصد مشاغل که به طور عمده پزشکان، وکلا، طلافروشان و آهن فروشان هستند دریافت می‌شود و از بسیاری از اصناف کم درآمد هم مالیات دریافت نمی‌شود).

افزایش ۱۹۳ درصدی مالیات ابرازی مؤدیان

تحقق ۱۱۳ درصدی درآمدهای مالیاتی سال ۱۴۰۰نسبت به میزان پیش‌بینی شده

پرداخت ۴۸ درصد از مجموع هزینه‌های دولت از محل وصول درآمدهای مالیاتی در سه ماهه نخست ۱۴۰۱

* درگاه ملی مجوزها

* سامانه پایش فروشگاه‌ها

* شفاف سازی صورت‌های مالی

* انتشار لیست ابر بدهکاران بانکی

* حذف ارز ترجیحی

* اصلاح نظام پرداخت یارانه آرد و نان

* طرح دارویار

* آزادسازی سواحل

 

 

* سامانه سوت زنی گزارش فساد

* سامانه پایش واحدهای تولیدی

* سامانه‌های شفافیت

* آزادسازی اموال تملیکی

 

دستاوردهای نقطه‌ای و عینی

بخش دیگری از دستاوردهای ۲سال اخیر، به صورت نقطه‌ای و عینی بوده است که ما فقط به ۳ نمونه آن در

حوزه برق، آب و اشتقال اشاره می‌کنیم:

بخشی از مهم ترین دستاوردهای صنعت برق کشور در یک سال اخیر

* رفع قطعی مکرر برق خانگی سال‌های گذشته در اوج گرما و پیک مصرف

* رکورد تاریخی افزایش ظرفیت تولید برق در کشور افزایش ۶ هزار مگاواتی تولید برق(۱)

* بهره‌برداری از ۶ نیروگاه برق با ظرفیت ١٠٢۶ مگابایت فقط در آبان ماه امسال(۲)

* ساخت یک نیروگاه توسط سازنده داخلی در کم‌تر از ۶ ماه برای اولین‌بار (ساخت یک نیروگاه در شرایط نرمال ۱۲ تا ۱۴ ماه زمان نیاز دارد.)(۳)

* نصب بزرگ‌ترین ترانسفورماتور قدرت (انتقال) سه فاز یکپارچه ایران در مازندران(۴)

* افزایش ۱۵ درصدی برق‌رسانی به صنایع کشور نسبت به سال گذشته در دوره اوج بار

*۴۰ درصد از مشترکان در تابستان امسال مشمول پاداش صرفه‌جویی شدند (هزار و ۳۵۰ میلیارد تومان مجموع پاداش قبض مشترکانی که نسبت به سال گذشته مصرف کمتری داشتند.)(۵)

* در دستور کار قرار گرفتن تولید ۱۰ هزار مگاوات برق از انرژی هسته‌ای(۶)

 

بخشی از مهم‌ترین دستاوردهای آبرسانی کشور در یک سال اخیر

* بهره‌برداری از طرح آبرسانی سنندج: اجرا در مدت کمتر از ۲ سال، ۸۰ درصد پروژه در دولت سیزدهم و عبور مسیر خط انتقال از مناطق سخت گذر و در مسیرهای با وضعیت جغرافیایی سخت(۷)

* طرح آبرسانی غدیر خوزستان: بزرگ‌ترین طرح آبرسانی خاورمیانه، اجرای پروژه ۳ ساله آبرسانی غدیر در ۱۰ ماه پس از ۱۰ سال معطلی، برخورداری ۱۸ شهرستان در غرب و جنوب خوزستان از آب شرب با کیفیت و کمیت بالا و روستاها(۸)

* پایان ۱۸ سال معطلی یک پروژه  انتقال آب به همدان: تحقق فاز اول اَبَرپروژه با دو ماه کار جهادی(۹)

* پروژه آبرسانی به شهر کرد در کمتر از یک هفته (پروژه‌ای که طبق بررسی کارشناسان ۶ ماه زمان نیاز داشت.)(۱۰)

* اَبَرپروژه جهاد آب‌رسانی به روستاهای کشور: آبرسانی ۲۷۵۷ روستا در ۱۰ ماه گذشته، معادل ۳۸ درصد کل پروژه(۱۱)

* آغاز پروژه آبرسانی از «خلیج فارس» به استان‌های سیستان و بلوچستان، یزد و اصفهان(۱۲)

* ماموریت ساخت آب شیرین کن رئیسعلی دلواری بوشهر با ظرفیت ۷۰ هزار مترمکعب پس از  ۹ سال تاخیر

 

بخشی از مهم ترین دستاوردهای ایجاد اشتغال در کشور در یک سال اخیر

* ایجاد بیش از یک میلیون شغل تا انتهای دی ماه(۱۳)

* کمترین نرخ بیکاری ۲ دهه اخیر در پاییز ۱۴۰۱ با نرخ ۸.۲ درصد(۱۴)

* ایجاد سامانه درگاه ملی مجوزها برای دریافت مجوز کسب و کار با حذف حدود ۹۸۰ شرط اضافی، حذف امضاهایی طلایی، رشوه و…(۱۵)

* صدور بیش از ۲۳۰ هزار مجوز کسب و کار(۱۶)

 

*پرداخت بیسابقه‌ی ۷۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات اشتغال از نیمه دوم سال گذشته تاکنون در حوزه‌های مختلف(۱۷)

اقدامات نظام به جهت نبود منطق دقیقِ رسانه‌ای توسط متولیان امر، متاسفانه دیده نشده و در مقابل، دشمن با برجسته کردن نقاط ضعف، اجازه دیده شدن اقدامات مثبت را نداده و باعث ایجاد یاس در جامعه شده است، که امیدواریم با حل سایر مشکلات و نیز تبیین دقیق دستاوردها، امید واقعی در بین مردم خصوصاً جوانان تقویت شود.

15آوریل/24

نقش مدیریت ولی‌فقیه در ثبات دینی و سیاسی نظام اسلامی – حجه‌الاسلام والمسلمین محمد ملک‌زاده

چکیده

به دنبال برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری و با توجه به نوع مواضع برخی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی نسبت به اهمیت جایگاه مجلس خبرگان، جا دارد مروری بر نقش رهبری ولی‌فقیه در مشروعیت دینی و ثبات سیاسی نظام اسلامی داشته باشیم. این امر ناشی از نوع مدیریت و نظارت ولی‌فقیه نسبت به قوای سه‌گانه، رفع اختلافات و حل معضلات اساسی در نظام جمهوری اسلامی ایران است. بدیهی است آشنایی با این جایگاه قانونی و دینی و التزام به آن از سوی گروه‌های سیاسی می‌تواند ضمن تقویت ثبات سیاسی در جامعه اسلامی، هدف اساسی نظام در پیشبرد اهداف نظام اسلامی را نیز تسریع کند.

کلیدواژه: ثبات سیاسی، قوای سه‌گانه، نظام اسلامی، ولایت فقیه

مقدمه

پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ بر اساس نظریه ولایت مطلقۀ فقیه و مبانی عقلایی و منطقی آن، در کنار حمایت گسترده مردم مسلمان ایران، بدیلی استثنایی در میان نظام‌های سیاسی جهان اسلام در مدیریت اجتماعی به وجود آورد. نظام سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه گرچه ظاهرا در ارکان سه‌گانه اجرایی، قضایی و تقنینی به ساختار نظام‌های به اصطلاح دموکراسی غرب شباهت دارد؛ اما از نگاه کارشناسان سیاسی بی‌طرف، جمهوری اسلامی در عین تفاوت ماهوی با نظام‌های غربی توانسته است الگوی واقعی نظام مردم‌سالاری دینی در حل بحران‌ها و ثبات سیاسی در نظام اسلامی را به جهانیان عرضه کند.

این پژوهش در خلال تبیین جایگاه رهبری نسبت به قوای سه‌گانه در نظام سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه این ادعا را بررسی خواهد کرد.

 

یکم. جایگاه رهبری در اسلام

موضوع رهبری در امور مردم یکی از ضروریات زندگی اجتماعی و مشترکات انسان‌هاست. دین اسلام با اصل قرار دادن عدم ولایت و حاکمیت انسان‌ها بر یکدیگر « لا تَکُن عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً: عبد غیر خود مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است» (۱) و تأکید بر حاکمیت بلامنازع الهی،(۲) به ضرورت زمامداری و رهبری در زندگی اجتماعی بشر توجه داشته و آن را با شرایطی خاص مورد تأیید قرار داده است. جایگاه رهبری در اسلام عملاً از زمان رسالت پیامبر اکرم(ص) آغاز شد. رسول خدا(ص) پس از هجرت از مکه به مدینه و تشکیل اولین حکومت اسلامی، اختلافات سیاسی و اجتماعی میان قبایل مختلف این شهر را حل کرد. دلیل این امر اطاعت بی‌چون و چرا و پذیرش ولایت ایشان از سوی مردم و همه گروه‌های مدینه بود.

خداوند در تبیین این جایگاه در میان مومنان پیامبر«ص» را اولی به مؤمنان از خود آنان معرفی فرمود: «النَّبیُّ أوْلَى بِالمُؤْمِنِینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ».(۳) اسلام پیامبران و امامان و نائبان ایشان را هادی و رهبر جامعه در کل امور و شئؤن قرار داد. دلیل این امر از ضرورت وجود زمامدار در جامعه ناشی می‌شود تا از هرج و مرج جلوگیری و نظم و صلح و ثبات را در جامعه برقرار کند. همین کارویژه در عصر غیبت امام معصوم(ع) نیز براساس ادله عقلی و نقلی برای ولی‌فقیه به‌عنوان نزدیک‌ترین فرد به امام معصوم(ع) وجود دارد.

دوم. ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی

مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی، قوای حاکم در جمهوری اسلامی ایران عبارتند از: قوه مقننه، مجریه و قضاییه. این اصل ضمن قرار دادن قوای سه‌گانه تحت نظارت ولایت مطلقه فقیه بر استقلال آنها تاکید کرده است. بر اساس این اصل و سایر اصول قانون اساسی می‌توان نتیجه گرفت مکانیسم نظارتی در نظام جمهوری اسلامی به‌گونه‌ای است که قوای سه‌گانه علاوه بر اینکه در درون خود کنترل متقابلی دارند، قوه ناظر دیگری با کارویژه برتر و موثرتر به نام ولی‌فقیه جامع‌الشرایط نیز بر عملکرد آنان نظارت می‌کند.

در واقع این ویژگی و امتیاز عمده نظام جمهوری اسلامی است که علاوه بر هدایت و کنترل درون‌سیستمی، یک کنترل برون‌سیستمی نیز دارد که از جایگاه رهبری اعمال می‌شود و قوای سه‌گانه و سایر مجموعه‌ها و نهادهای نظام، تحت نظارت ولایت مطلقه فقیه به وظایف خود عمل می‌کنند. براین اساس رهبری در عرض قوای دیگر قرار ندارد بلکه به لحاظ وظایف و مسئولیت‌های سنگین در حل معضلات و بحران‌ها، ولایت مطلقه و اختیاراتی دارد که جایگاه او را فراتر از قوای سه‌گانه و سایر مجموعه‌ها و نهادها قرار داده است.

در قواعد فقهی و کلامی، مراد از ولایت مطلقه آن است که “تمامی اختیارات پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) که به حکومت و سیاست برمی‌گردد برای فقیه عادل نیز ثابت است”.(۴) زیرا حکومت اسلامی نظامی است ملهم از وحی الهی که در تمام زمینه‌ها از قانون الهی مدد می‌گیرد و تمام برنامه‌هایی که در زمینه زمامداری جامعه و شئون و لوازم آن برای رفع نیازهای مردم اجرا می‌شوند باید بر اساس قوانین الهی باشند.

حاکم جامعه اسلامی می‌تواند در موضوعات بنا بر مصالح کلی مسلمانان یا طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود برای ایجاد نظم و ثبات در جامعه عمل کند. در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است.(۵) بدیهی است مصلحت در ثبات سیاسی نظام اسلامی است. ازاین‌ رو ولی‌فقیه باید در اداره جامعه از تمام اختیارات پیشوای معصوم در بخش‌های مختلف نظام سیاسی برخوردار باشد.

در ادامه ضمن تبیین مفهوم استقلال قوا، جایگاه ولی‌فقیه و ارتباط آن با قوای سه‌گانه در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران را بررسی خواهیم کرد.

الف.استقلال قوا در نظام اسلامی

در زمان حکومت رسول اکرم(ص) و حضرت علی(ع) به لحاظ عدم گستردگی جامعه اسلامی تقسیم‌بندی قوای حاکم به صورت مستقل وجود نداشت و پیشوای معصوم شخصاً متصدی امور اجرایی، تقنینی و قضایی بود؛ درحالی که در شرایط کنونی جهان اسلام به دلیل گستردگی نظام سیاسی، این تقسیم‌بندی ضروری به نظر می‌رسد و ناچار به تفکیک قوا هستیم. با این حال طبق قانون راه‌‌هایی نیز برای نظارت و تعدیل این قوا پیش‌بینی شده‌اند و هر سه قوه زیر نظر ولی‌فقیه حاکم به انجام وظیفه می‌کنند.

ب. تقسیم قوا و نظارت ولیفقیه بر آنها

حاکمیت الهی در نظام اسلامی زمانی تحقق می‌یابد که یک پیشوای معصوم یا جانشین وی در راس حکومت قرار داشته باشد و بر کل مجموعه نظام نظارت عالیه کند. ازاین‌ رو اصل ۵۷ قانون اساسی عملکرد سه قوه را زیر نظر ولایت مطلقه فقیه قرار داده است. بدیهی است این مقام برای رهبر جامعه اسلامی با توجه به ویژگی‌ها و صفات خاصی که وی باید از آنها برخوردار باشد، نه یک امتیاز فوق‌العاده که مسئولیت سنگینی به‌شمار می‌آید. به‌همین دلیل نظارت عالیه رهبری بر قوای سه‌گانه نه تنها تهدیدی علیه استقلال قوا نیست که موجب کارآمدی و ثبات سیاسی بیشتر در نظام سیاسی و خروج از معضلات اساسی جامعه اسلامی است.

۱٫قوه مقننه

جامعه اسلامی که قرار است تحت حاکمیت الهی و مقررات اسلامی مدیریت شود و نیازها و خواسته‌های خود را در چهارچوب احکام شرع تأمین کند، معمولاً نیازمند تنظیم قوانین اداره جامعه است. از آنجا که در نظام جمهوری اسلامی ضروری است قوانین مصوبه در چهارچوب احکام اسلامی باشند (۶) و قانونگذاری خود بخشی از حکومت است و مشروعیت حکومت نیز در اتصال آن به حاکم بر حق و مورد رضای شارع است، لذا قوه مقننه باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم عمل کند. این نظارت از طریق نصب فقهای شورای نگهبان از سوی ولی‌فقیه و کنترل تمام مصوبات مجلس شورای اسلامی توسط ایشان تأمین می‌شود. (۷)

۲٫قوه مجریه

پس از آنکه قوه مقننه تحت شرایط یادشده قوانینی را به تصویب رساند، نوبت به اجرای آن توسط قوه مجریه می‌رسد. آشکار است که این قوه نیز بنا به همان دلایلی که در قوه مقننه بیان شد باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم قرار داشته باشد و در هنگام اجرای قانون، ضوابط و اصولی کلی اسلام را رعایت کند. اصول ۶۰ و ۱۱۳ قانون اساسی اعمال قوه مجریه را در درجه اول برای رهبری و سپس رئیس‌جمهور و وزراء دانسته و جایگاه رهبری را بالاتر از رئیس‌جمهور قرار داده است. به عبارت دیگر بر اساس اصل ۱۱۳ در واقع مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه در درجه اول با رهبری است و در واقع ایشان با تفویض اختیار به رئیس‌جمهور، انجام برخی از مسئولیت‌های خود را به وی واگذار می‌کند.

همچنین با توجه به آنکه رئیس‌جمهور با تنفیذ رهبری عهده‌دار مسئولیت می‌شود و مطابق اصل ۱۲۲ در برابر رهبری مسئول است، زمینه دیگری برای کنترل و نظارت وی از سوی ولی‌فقیه به وجود می‌آید که خود می‌تواند به ثبات دینی و سیاسی در جامعه کمک کند. تنفیذ حکم رئیس‌جمهور توسط رهبری که در بند ۹ از اصل ۱۱۰ قانون اساسی به آن اشاره شده حاکی از آن است که رئیس‌جمهور بدون تنفیذ ولی‌فقیه مشروعیت و امکان اعمال قوه مجریه را ندارد؛ زیرا مطابق اصل ۵۷ قانون اساسی اعمال حاکمیت ملت با نظارت ولی‌فقیه مشروعیت می‌یابد.

 

۳٫قوه قضاییه

همواره افرادی وجود دارند که حاضر به پذیرش قوانین نیستند و حریم حقوق جامعه را محترم نمی‌شمارند، لذا قدرتی لازم است تا بر اجرای قوانین نظارت داشته باشد و در برابر افراد قانون‌شکن بایستد. قوه قضاییه عهده‌دار این مسئولیت است. به دلایل مذکور، قوه قضاییه نیز مانند دو قوه مقننه و مجریه باید زیر نظر ولی‌فقیه حاکم انجام وظیفه کند. شواهد نظارت و کنترل قوه قضاییه توسط رهبری موارد متعددی چون نصب رئیس قوه قضاییه(۸) و عفو و تخفیف مجازات محکومین (۹) توسط ایشان را در بر می‌گیرد. دادگاه‌های دادگستری که مطابق اصل ۶۱ قانون اساسی نماد اعمال قوه قضاییه هستند، برای انجام وظایف خود و مشروعیت احکام صادره بایداز جانب ولی‌فقیه مأذون باشند. در اصل ۱۵۶ نیز در شمار وظایف قوه قضاییه به مواردی تصریح شده که انجام آنها نیازمند تنفیذ مستقیم ولی‌فقیه است. موضوعاتی چون حل و فصل دعاوی، رفع خصومات و اخذ تصمیم در امور حسبیه موضوع بند یکم و یا مجازات و تعزیر مجرمین و اجرای حدود و مقررات جزایی اسلام موضوع بند چهارم از اصل ۱۵۶ مربوط به قوه قضاییه، شرعاً از اختیارات ولی‌فقیه جامع‌الشرایط است و او می‌تواند این اختیارات یا بخشی از آن را به افراد خاصی واگذار کند.

بدین ‌ترتیب جایگاه رهبری ولی‌فقیه نسبت به قوای سه‌گانه در نظام اسلامی مشخص می‌شود و می‌توان نتیجه گرفت مشروعیت تمام دستگاه‌ها و نهادها در این نظام اعم از قوای سه‌گانه و مجموعه‌های دیگر وابسته به ولایت مطلقه فقیه است. چنانکه رهبر معظم انقلاب با تشبیه زیبای ولایت‌فقیه به روحی در کالبد نظام فرموده‌اند:

«در جامعه‏ اسلامى تمام دستگاه‏ها چه دستگاه‏هاى قانون‏گذار، چه دستگاه‏هاى اجراکننده اعم از قوه‏ اجرائیه و قوه‏ قضائیه مشروعیتشان به خاطر ارتباط و اتصال به ولى‌فقیه است، والا به خودى خود حتى مجلس قانون‌گذارى هم حق قانون‌گذارى ندارد… یعنى در حقیقت قانون‌گذارى هم اعتبارش به اتکای به ولایت فقیه است. قوه‏ مجریه هم اعتبارش به اتکا و امضای تنفیذ ولى‌فقیه است که اگر ولى‌فقیه اجازه ندهد و تنفیذ و امضا نکند، تمام این دستگاه‏هایى که در مملکت مشغول کارند، چه قانون‌گذارى، چه اجرائیات، کارهایشان بدون دلیل و بدون حق است و واجب‌الاطاعه و الزامى نیست. به خاطر ارتباط و اتصال به ولى‌فقیه هست که همه اینها مشروعیت پیدا مى‏کنند. در حقیقت ولایت فقیه مثل روحى است در کالبد نظام. (۱۰)

 

سخن پایانی

نظارت بر حفظ شئونات دینی در جامعه‌اسلامی نقش موثری بر ثبات سیاسی جامعه دارد. بحران‌های اجتماعی و بی‌ثباتی سیاسی در جامعه‌اسلامی غالباً ناشی از فاصله گرفتن از دین و عملکرد نادرست مسئولان و گروه‌هاست. نقش مدیریت ولی‌فقیه در مقابله با بحران‌هایی چون پروژه کوی دانشگاه، قتل‌های زنجیره‌ای، بحران در انتخابات دوره‌های ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی، طرح تغییر قانون مطبوعات، بحران در جریانات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و… بسیار برجسته است.

بحران‌هائی که در دولت‌های مختلف اتفاق افتادند، با مدیریت فضای ملتهب سیاسی در جامعه و موضع‌گیری مقتدرانه ولی‌فقیه در برابر دخالت‌های بیگانگان، قاطعیت در برخورد با نیروهای خودی متخلّف، روشنگری و تنویر افکار عمومی، بصیرت‌افزایی و تبیین خطوط حق از باطل به‌درستی حل‌وفصل شدند.

 

فهرست منابع

  1. نهج البلاغه: نامه ۳۱٫
  2. سوره یوسف: آیه۴۰٫
  3. سوره احزاب: آیه ۶٫
  4. امام خمینی(ره)، کتاب البیع، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ۱۴۲۱ق، ج.۲، صص.۴۸۹-۴۶۷٫
  5. ر.ک: همان، ص. ۶۱۵٫
  6. اصل ۷۲ قانون اساسی.
  7. اصل ۹۳ قانون اساسی.
  8. اصل۱۵۷ و نیز بند ۶ از اصل۱۱۰ قانون اساسی.
  9. بند ۱۱ از اصل ۱۰۶ قانون اساسی.

۱۰٫بیانات رهبر معظم انقلاب در خطبه‌هاى نماز جمعه تهران؛ ۰۲/۱۱/۱۳۶۶٫

15آوریل/24

امتداد توحید در عرصه‌ اجتماع و سیاست – حجه‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

توحید به معنای باور به یکتایی خداوند، مشتمل بر عرصه‌هایی چون توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی (خالقیّت و ربوبیّت)، توحید عبادی، توحید در مالکیّت، توحید در تشریع، توحید در حاکمیّت و توحید در اطاعت است. در توحید به‌مثابه اساسی‌ترین رکن و اولین وجه اشتراک ادیان ابراهیمی، بر این نکته تأکید می‌شود که تمام هستی و جهان (با همه‌ ویژگی‌ها و عرصه‌ها)، به یک مبدأ و منش متعالی (خداوند یکتا) مستند است؛ و این مبدأ متعالی، به‌عنوان علّت تامّه و علّت موجده و مبقیه هستی تلقی می‌شود و عالم، از وی حظّ و بهره می‌گیرد. طبعاً نقطه‌ مقابل توحید الهی، اشتراک دیگری با خداوند در خلق و تدبیر عالم است و جدا از اینکه این امر، با علّت تامّه بودن خداوند، در تنافی است، در ادبیات قرآنی و روایی، ظلم عظیم تلقی شده(۱) و باور به آن، مورد نکوهش و عقوبت قرار گرفته است.(۲)

برخلاف رویکرد غالب و نزدیک به باور عمومی که توحید را به باورها محدود کرده و موحد، غیر موحد، مشرک و کافر را به ملاک باورهای ذهنی آنان و نه رفتارهایشان تعیین می‌کند، توحید فقط باور ذهنی به یک مبدأ متعالی در عالم و فقدان شریک برای آن نیست، بلکه غرض پیامبران از تعلیم و تبلیغ توحید، رویکردی از توحید است که می‌تواند به تأثیرات جدی و اساسی در جامعه بینجامد و الزامات توحیدی را در جامعه ایجاد کند؛ زیرا ممکن است در جوامعی، مؤمنان باور به یکتایی خداوند داشته باشند، لکن این باور، جلوه‌ای در جامعه نداشته و در نهایت، رویکردی فردی و انزواگرایانه باشد و تنها در رویکرد عبادی مؤمنان، جلوه کند.

این در حالی است که غرض از توحید، خدامحوری در همه‌ امور عالم و جامعه است و محدود شدن به رویکردی ذهنی و شخصی به توحید، خود، شرکی آشکاراست که مجال وسیعی را برای غیر خداوند در ساحت جامعه قائل می‌شود و عملاً به حاکمیّت سکولاریسم در جامعه می‌انجامد و دست خداوند را در اداره و تدبیر جامعه کوتاه می‌کند:

«آن توحیدى که پیغمبر اسلام آن را ترویج مى‌کند، آن توحیدى که تبعیض را در جامعه نفى مى‌کند، آن توحیدى که غلامان و بردگان مظلوم را علیه اربابانشان تحریک مى‌کند، آن توحیدى که جوان‌هاى با روحیه و حساس را در مقابل کارهاى زشت و غلط و انحرافى پدرانشان به مقاومت وامى‌دارد، یک توحید فردى و قلبى و پنهان در گوشه‌ انزوا نیست؛ بلکه همان توحیدى است که بایستى پرچمش برافراشته شود و یک جامعه بر اساس آن زندگى کند.»(۳)

بنابراین توحید را باید به‌مثابه باوری که طریقیت به آموزه‌های بسیاری در جامعه دارد و سرمنشأ تحقق نظام سیاسی ـ اجتماعی توحیدی می‌شود و به بازتولید نظام معرفتی ـ ساختاری توحیدی در جامعه می‌انجامد، دانست؛ نه باوری که در سطح باور و در ذهن مؤمنان، باقی می‌ماند و در جامعه امتداد نمی‌یابد و به ساختاری اجتماعی تبدیل نمی‌شود:

«هر جایى، هر ملتى و هرگونه مردمى که معتقد به اسلام هستند و زندگى مى‏کنند، ناگزیر باید ادعاى حکومت اسلامى را داشته باشند؛ یعنى اگر نداشته باشند، اعتقاد به توحید ندارند یا اعتقاد به توحید را بد فهمیده‏اند.»(۴)

بر این اساس و با عنایت به اینکه توحید به‌عنوان امّ‌المسائل دین تلقی می‌شود، پیامبران در آغاز دعوت خویش، مردم را به توحید دعوت و باقی آموزه‌های دینی، (اعم از باورها و رفتارها و بلکه ساختارها و نظام‌های دینی) را بر این آموزه، مبتنی می‌کردند.

لذا فارغ از اینکه باور به توحید، از مطلوبیّت ذاتی و ضرورت دینی برخوردار است و باور به شرک، برای مؤمنان، قابل پذیرش نیست، باید گفت مراد اصیل از توحید، فقط باور ذهنی به یکتایی خدا در عرصه‌های پیش‌گفته یا مختصّ به عبادات و مناسک عبادی به قصد قربت و در راستای اطاعت از خداوند (و نه غیر او) نیست، بلکه مراد نهایی، امتداد این باورها، به عمل (در زندگی فردی، اجتماعی و حکومتی) در عرصه‌های مختلف زندگی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ، تربیت و …) است.

«اعتقاد به خدا باید در زندگى عمومى مردم معتقد و موحد منعکس و متجلى بشود. شکى نیست که اعتقاد به خدا فقط براى آباد کردن دل و ذهن انسانى نیست، بلکه اعتقاد به خدا به معناى ساختن دنیایی است که با این اعتقاد متناسب است… در جامعه‌اى که مردم آن جامعه اعتقاد به خدا دارند، حکومت آن جامعه باید حکومت مکتب باشد. یعنى مکتب اسلام و شریعت اسلامى و احکام و مقررات اسلامى باید بر زندگى مردم حکومت کند… در جامعه‌اى که مردم اعتقاد به خدا دارند و اعتقاد به دین و شریعت اسلامى دارند، حاکم و ولى امر باید کسى باشد که تجسم مکتب باشد، یعنى حکومت او حکومت مکتب باشد… همه‌ مسائل اجتماعى در جامعه‌ اسلامى از پایه‌ توحید، از پایه‌ اعتقاد به خدا و اعتقاد به روز جزا و نظارت خدا و نماینده دین خدا در جامعه باید از این پایه نشئت بگیرد.»(۵)

در این راستا، با اینکه مسلمانان، همگی به اصل توحید باور دارند، لکن گونه‌های مختلفی از امتداد توحید باید عنایت قرار گیرند.

ـ برخی رویکرد محدود به توحید دارند و عملاً آن را مقیّد به باورهای ذهنی می‌دانند و در نهایت، حکم به إعمال آن در محدوده عبادات و احکام عبادی (با حکم به قصد قربت و نفی شرک و ریا) می‌کنند.

ـ برخی، رویکرد توسعه‌ای نسبت به توحید دارند و آن را در برخی باورها و رفتارهای دیگر، امتداد داده‌اند. از این‌ روی، نحله‌هایی چون وهابیّت با تمسّک به توحید و ضرورت تحقّق آن در رفتارهای دیگر، اموری چون توسّل، شفاعت، زیارت و… را شرک، اعلام می‌کنند و با تلقّی ناآگاهانه از «توحید»،(۶) تنها خود و تفکرات خود را حقّ مطلق می‌دانند و از این‌ روی، مرتکبین اموری را که با قرائت آنان از توحید، مخالفت دارند تکفیر  می‌کنند و محکوم به قتل می‌دانند.

ـ برخی دیگر با رویکرد توسعه‌ای نسبت به توحید و با الگوگیری از آیات قرآن مانند: )تَعالَوا إِلى کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَبَینَکُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ(،(۷) تلقّی «اتحاد» محور، اخذ می‌کنند و ضمن تأکید بر باورهای خویش، مسلمانان دیگر را هم که باور به توحید را محور عمل قرار می‌دهند، مشمول حکم به اسلام می‌دانند و لذا برخلاف رویکرد پیشین از توحید که حکم به تکفیر قرائت‌های دیگر از دین می‌کند، در این رویکرد، توحید به یکپارچگی مسلمانان بر محور توحید الهی و تقریب و نزدیکی آنان با هم، منجر می‌شود.

نقش توحید در ساختار سیاسی ـ اجتماعی

نظام سیاسی در هر جامعه‌ای، تابعی از مبانی کلان و هنجارهای عقیدتی حاکم بر همان جامعه به شمار می‌رود. به‌عنوان نمونه ساختار نظام سیاسی در نظام‌های اسلامی بر اساس منطق توحید، به تمرکز قوا و سلطه و حاکمیّت یک خلیفه و امام بر نظام سیاسی منجر شده است. حتی در عصر حاضر هم قوای سه‌گانه و نهادهای متعدد نظام سیاسی گرد ولایت ‌فقیه قرار دارند و جامعه با محوریّت آن، تدبیر و مدیریت می‌شود؛ در حالی که در جوامع مسیحی، از زمان گذشته و با عنایت به منطق «کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا واگذار» که به کتاب مقّس مستند است، رویکردی سکولار در جهان غرب حاکم بوده است و حاکمان در عرض پدران کلیسا (که به امور دینی جامعه می‌پردازند)، اداره ّمادی، جامعه را به عهده دارند. در عصر حاضر، تفکیک قوای سه‌گانه دولت، به باور تثلیث (به‌مثابه اصلی‌ترین باور مسیحیت) مستند شده است.(۸)

بر همین اساس، با عنایت به اینکه دین اسلام به‌مثابه دین خاتم و جامع، باید تمام نیازها و حوائج انسانی را مدّ نظر قرار دهد، شایسته است که قوانین، ساختار و شکل نظام اسلامی به‌گونه‌ای تنظیم و ارائه شوند که در نهایت به حاکمیت یگانه خداوند در سرنوشت زندگی فردی، اجتماعی و حکومتی جامعه منجر شود.

قرآن کریم مى‌فرماید: «یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ‌اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ‌السَّلامِ»(۹) کسانى که به خدا ایمان پیدا می‌کنند، خداوند آنها را هدایت مى‌کند و به راه‌هاى سالم و همزیستى سوق مى‌دهد، به‌خاطر مبناى توحیدى جامعه‌ اسلامى است. ولایت هم معنایش همین است. ولایت، یعنى پیوند و ارتباط تنگاتنگ و مستحکم و غیرقابل انفصال و انفکاک. جامعه‌ اسلامى ولایت دارد، یعنى همه‌ اجزاى آن به یکدیگر و به آن محور و مرکز جامعه ـ ولى‌ـ  متصلند.

به دلیل همین ارتباط و اتصال است که جامعه‌ اسلامى در درون خود متحد و مؤتلف و متصل‌ به ‌هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب و اجزایى را که با آن دشمن باشند، به‌شدت دفع و با آن معارضه مى‌کند. یعنى «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» لازمه ولایت و توحید جامعه‌ اسلامى است.(۱۰)

چنان که در خصوص مؤلفه‌ توحید می‌توان رابطه و تأثیر توحید نسبت به حکومت را در قالب دو مقوله «تأثیر توحید در حکومت» و «تأثیر توحید بر حکومت» بررسی کرد. بدین‌ صورت که در مقوله‌ «تأثیر بر»، بر اصل تأثیرپذیری حکومت از توحید، بحث و در مقوله «تأثیر در»، کیفیّت تأثیر توحید در حکومت، بررسی و تحقیق می‌شود. بر اساس این منطق، در مقوله «تأثیر در» می‌توان از امکان و دلیل تأثیر توحید در حکومت و بر اساس منطق «تأثیر بر» در باره‌ چگونگی تأثیر مقوله‌ توحید در حکومت بحث کرد.

بر این اساس و با فرض اینکه توحید، نمایانگر شأن اساسی برای خداوند در ربوبیت عالم است و وی علاوه بر خلقت و تأسیس هستی، تدبیر آن را نیز عهده‌دار است، و در فرایند تدبیر عالم، نه فقط انسان و جامعه را به حال خود رها نکرده،(۱۱) طبعاً استناد تدبیر عالم و هستی به خداوند به این معناست که وی پس از خلقت هستی و انسان، امور زندگی را به‌صورت مطلق، به انسان واگذار نکرده است، بلکه علاوه بر رویکرد تکوینی، فرایند تدبیر هدف‌دار عالم را در قالب ارائه ساختار و رویکرد مطلوب نظام اداره هستی، تشریع و قانون‌گذاری آن و اختصاص اطاعت، به خداوند بر عهده دارد.(۱۲)

لذا در فرایند توحید ربوبی، به‌مثابه «اعتقاد به اینکه تنها خداى متعال است که مى‏تواند استقلالاً و بدون نیاز به هیچ‌ اذن و اجازه‏اى در تمام شئون مخلوقات و کل جهان تصرف و آنها را تدبیر و اداره کند»،(۱۳) تدبیر امور انسان پس از خلقت را در قالب سه مولفه «توحید در حاکمیّت»، «توحید در تشریع» و «توحید در اطاعت» سامان بخشیده است.

 

 

پاورقی:

  1. وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ. سوره لقمان، آیه ۱۳٫
  2. إنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ به وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ. سوره نساء، آیه ۴۸٫
  3. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانى در اجتماع بزرگ اساتید فضلا و طلاب حوزه‌ علمیه‌ قم، در مدرسه‌ فیضیه؛ ۱۴/۰۷/۱۳۷۹٫
  4. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بررسى ابعاد حکومت اسلامى، حکومت در اسلام، مقالات سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه‌ اسلامى، ص‏۳۰٫
  5. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانی در خطبه‌‌ نماز جمعه؛ ۳۰/۰۲/۱۳۶۲٫

۶٫هرکس مانند ما در بحث توحید فکر نمی‌کند، محکوم به کفر و قتل است.

  1. سوره‌ آل عمران، آیه ۶۴٫
  2. ر.ک. ابوالفضل قاضی شریعت پناهی، گفتارهایی در حقوق عمومی، ص. ۱۹۲٫
  3. سوره مائده، آیه ۱۶٫
  4. آیت‌الله خامنه‌ای، سخنرانى در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاب حوزه‌هاى علمیه؛ ۲۹/۰۹/۱۳۶۸٫
  5. اَیحْسَبُ‏ الْاِنْسانُ اَنْ یتْرَکَ سُدئً؛ آیا انسان می‏پندارد که به حال خود رها شده است؟ قیامت/۳۸ – ۳۶٫
  6. ر.ک. میراحمدی، درس ‏گفتارهایی در فقه سیاسی، صص.۱۰۳-۱۰۱

۱۳٫ آیت‌الله مصباح یزدى، معارف قرآن (۳-۱)،ص.۲۳٫

15آوریل/24

تحولات عظیم جهانی در پرتو آثار انقلاب اسلامی در راهند – «تأثیر انقلاب اسلامی در شکل‌گیری نظم نوین جهانی» در گفت و شنود با آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری

درآمد:

رویداد شگرف طوفان‌الاقصی و مقاومت کم نظیر مردم یمن، معادلات جهانی را بکلی به‌هم ریخته و سردمداران سیاست جهانی را دچار آشفتگی بی‌سابقه‌ای کرده است. آنان که چنین مقاومت جانانه‌ای را از ملت‌های مظلوم فلسطین و یمن تصور نمی‌کردند، با تشدید حملات خود و نسل‌کشی مردم عمق عمق خباثت و دنائت خویش را به نماش گذاشته و جهانی را علیه خود شورانده‌اند. اینک موج حمایت از این ملت‌های مظلوم، گستره جهانی پیدا کرده و آینده‌ای فارغ از رژیم جنایتکار صهیونیستی و افول بیش از پیش آمریکا را فراروی مبارزان راه حق و عدالت قرار داده است.

آیت‌الله میرباقری در این گفتگو به سیاق همیشگی با دقت تمام تحولات جهانی را مورد بازکاوی و بازبینی قرار داده و در تنویر جهات مختلف مبارزات پرداخته‌اند.

با تشکر از ایشان حاصل این گفتگو تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

*چند سالی است در مجموع حوادث و روند تحولات در سطح جهانی شتابی صورت گرفته است. گاهی پیش می‌آید که هر هفته یک حادثه بزرگ داریم. به‌تبع چنین فضایی، پیچیدگی و ابهامات هم در تحلیل حادثه‌ها زیاد شده است و نمی‌شود راحت با حادثه‌ها روبه‌رو شد و آنها را تحلیل کرد. غرب به هرحال دارای یک سرمایه‌ دانشی و رشته‌های مختلف علوم انسانی، علوم اجتماعی، آینده‌پژوهی و رشته‌های مختلف است، با این همه آنها هم عملاً در مواجهه با این حادثه‌ها اظهار عجز می‌کنند و گاهی اوقات از تحلیل حادثه در می‌مانند.

بنظر جنابعالی در مورد اینکه اساساً چگونه می‌توان با این وضعیت روبه‌رو شد، چگونه می‌توان تحلیل کرد و اصول تحلیل رویدادها با توجه به شتاب و پیچیدگی آنها چیست؟ پیشنهادتان برای نحوه مواجه شدن با این حادثه‌ها چیست؟

اگر بخواهیم در باره روند تحولات کلی جهان و تحولات در مقیاس جامعه جهانی بحث کنیم، قواعدی دارد. نکته‌ اول این است که ما باید این حوادث را در درون طرح خدای متعال تحلیل کنیم، نه بیرون از آن. حتی مثلاً داستان ابلیس و این دستگاه گسترده و پیچیده‌ای را که خدای متعال به او عطا کرده و امدادش فرموده و یک دستگاه ضلالت و اغوای بزرگ در جهان شکل گرفته که کارهای تاریخی گسترده و بسیار پیچیده‌ای را انجام داده، نباید بیرون از طرح خدای متعال تحلیل کنیم.

نکته دوم اینکه باید به عظمت طرح الهی توجه داشته باشیم، والّا گاهی اوقات جلوه‌های ظاهری حوادث ما را مقهور و مغلوب و از اهداف غافل و مأیوسمان می‌کنند. خدای متعال در بسیاری از اوقات، وقتی با پیامبرش بحث می‌کند و می‌خواهد به او تسلّی خاطر بدهد، از عظمت طرح صحبت می‌کند و می‌فرماید شما کار خودتان را انجام بدهید و خدای متعال هم پیروزی را فراهم می‌کند، ولی در یک ظرف بزرگ تاریخی. «وَ ذَرنی‏ وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ‏ قَلیلاً إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحیما».(۱) شما کار خودتان را انجام بدهید.

جریانی هست که به آنها امکانات داده‌ایم و آنها این امکانات را به‌ جای اینکه بیاورند و در کنار شما، خرج هدایت بشریت کنند، خرج تکذیب و مقابله با شما می‌کنند. «وَ الْمُکَذِّبینَ أُولِی النَّعْمَهِ»؛ این مکذبین، امکانات دارند، ولی این امکانات را برای همراهی با وجود مقدس نبی اکرم(ص) نمی‌آورند، بلکه مقابله و تکذیب می‌کنند. می‌فرماید به اینها یک مهلت قلیل بده. این مدت قلیل تا چه زمانی است؟ تا قیامت.

اگر انسان وسعت طرح خدا را نبیند، در مقابل حادثه‌ها و اتفاقاتی که می‌افتند پایداری و صبوری نمی‌کند تا حادثه به نتیجه برسد. بنابراین اگر بخواهیم حوادث مهم را تحلیل کنیم، باید این حوادث بزرگ را درون یک طرح بزرگ‌تر ببینیم، و الّا خود حوادث چشم و گوش ما را پر می‌کنند و از فهم واقعیت غافل می‌شویم.

بر همین اساس تلقی من این است که باید این تحولات عظیم را که عمدتاً هم تحولات جهانی و در بستر درگیری جریان حق و باطل و دو جبهه هستند، بر اساس سنت‌های الهی در راهبری جهان، در راهبری حیات تاریخی بشر، در ساخت امت اسلامی و امثال اینها ببینیم. این سنت‌ها متعددند. من به بعضی‌هایشان اشاره و عبور می‌کنم.

مثلاً یکی از سنت‌های قطعی خدای متعال، سنت پیروز کردن جبهه حق است؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏» (۲) این جزو مسلماتی است که خدای متعال به‌صورت قطعی قرار داده و در کنار خودش، رسل را هم ذکر می‌کند؛ «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَ‏ أَنَا وَ رُسُلی‏»؛ من و پیامبرانم غالبیم. یا «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»؛(۳) ما انبیاء، رسل و مأموران خود را برای انجام کاری به جهان فرستادیم و اینها را پیروز می‌کنیم. کسانی را که با آنها همراه شدند و به طرح انبیاء ایمان آوردند، قطعاً هم در حیات دنیا و هم در « یَومَ یَقُومُ الْأَشهَادُ» که روز قیامت است، پیروز می‌کنیم. با این عنوان خاص از آن یاد شده است.

بنابراین خدای متعال قطعاً جبهه‌ حق را امداد می‌کند و این امداد به پیروزی منتهی می‌شود. منتهی این پیروزی سنت‌ها و قواعدی دارد. اگر انسان قواعد پیروزی را نفهمد، دنبال پیروزی و غلبه مستعجل می‌گردد و موجب می‌شود که مسیرش را از سنت‌های الهی جدا کند.

یکی از قواعد نصرت الهی این است که خدای متعال پیروزی را در یک مسیر پر فراز و نشیب و با طرحی نصیب جبهه‌ حق می‌کند که پرده‌های غیبی دارد و بسیاری از پرده‌هایش هم برای ما آشکار نیستند. خدای متعال در مسیر پیروزی جبهه حق حتماً باید جبهه حق و باطل را از هم جدا و متمایز می‌کند. تا قبل از آن نقطه نوعی اختلاط و آمیختگی‌ هست؛ نیروهای حامل حقیقت و حق‌ و نیروهای طرفدار باطل و حامل آن، از هم متمایز نشده‌اند و در یک طرح پیچیده الهی از هم متمایز می‌شوند.

این آیه‌ شریفه در سوره‌ آل عمران بعد از داستان جنگ احد و حمراء‌الاسد نقل شده است. در جنگ احد حوادث سختی برای مسلمان‌ها پیش آمد. این فراز و فرودهای جنگ احد و اینکه چرا این اتفاق افتاد، تحلیل بسیار دقیق و لطیفی دارد. خدای متعال در پایان می‌فرماید: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ‏ عَلى‏ ما أَنْتُم عَلَیْه‏»؛(۴) کفار خیال نکنند که ما اجازه می‌دهیم با جبهه مؤمنین آمیخته باشند. خدای متعال مؤمنین را در این آمیختگی که وضعیت فعلی شماست، رها نمی‌کند، هرچند احیاناً در جایی تسلط‌های ظاهری هم پیدا کنید؛ «حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّب‏» تا اینکه خدای متعال خبیث و طیب و پاک و ناپاک را جدا کند. «وَ ماکانَ اللَّهُ لِیُطلِعَکُم عَلَى الغَیب‏». نکته عجیب این است خدای متعال می‌فرماید این طرح تمییز و جدا کردن، غیر از جنبه‌های ظاهری و آشکاری که همه می‌بینند، یک جنبه پشت ‌صحنه و یک غیبی هم دارد. یک قسمت از طرح خدای متعال پوشیده است و ما به آن غیب مشرف نیستیم. خدای متعال دارد صحنه را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که در نقشه و طرح الهی تمایز اتفاق می‌افتد و حق و باطل از هم جدا می‌شوند و بعد می‌فرماید شما مشرف نیستید.

برای اینکه بتوانیم در این طرح حرکت کنیم، باید چه کنیم؟ «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجتَبی‏ مِن رُسُلِهِ مَن یَشاءُ»؛ خدای متعال عده‌ای را برای رسالت‌هایی انتخاب می‌کند که گویا طرح الهی و پشت‌ صحنه در دست آنهاست. «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ»؛ شما به خدا و رسل ایمان بیاورید، با رسل حرکت کنید و همراه بشوید.(۵)

این آیه شریفه را حضرت سیدالشهداء(ع) در سحر عاشورا می‌خواندند. نقل است که یکی از سربازهای لشکر عمر سعد که مراقب خیمه‌های حضرت بود، وقتی آیه را شنید و متوجه شد که حضرت چه می‌خواهند بفرمایند، آیه را به‌نفع خودش معنا کرد و گفت بله خدای متعال فردا می‌خواهد ما پاک‌ها را از شما جدا کند. حضرت می‌خواهند بگویند عاشورا صحنه‌ تمایز است؛ پیروزی می‌آید، نصرت می‌آید؛ ولی نصرت از درون طرحی میآید که در آن طرح، حق و باطل از هم جدا می‌شوند و وقتی جدا شدند، غلبه حق واقع می‌شود. این یکی از سنت‌های پیروزی و یک طرح پیچیده است. باید عاشورا و اُحد واقع بشوند. اگر اُحد با تمام پیچیدگی‌هایش نباشد، جریان‌ها از هم جدا نمی‌شوند و امکان پیروزی جبهه حق نیست؛ چون در واقع این جبهه، جبهه حق نیست، بلکه جبهه آمیخته‌ای است.

یا مثلاً فرض کنید سنت خدای متعال این است که مؤمنین را در دل سختی‌هایی می‌برد که در دل این سختی‌ها بهشتی می‌شوند و اوصاف و اعمال و افکارشان بهشتی می‌شود. این آدم‌های بهشتی را وارد دوران پیروزی و فضای بهشت می‌کند. در این آیه شریفه ـکه شاید معطوف به عصر ظهور هم باشد، می‌فرماید مؤمنین نباید دچار خطای محاسباتی بشوند. خداوند نصرت و پیروزی را می‌فرستد، اما با یک قواعدی؛ «أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِنْ قَبْلِکُم مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى‏ یَقُولَ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ»؛(۶) محاسبه‌ غلط نکنید. خیال می‌کنید که درهای بهشت باز می‌شوند و شما وارد جنت می‌شوید، در حالی که هنوز سختی‌هایی را که امت‌های گذشته پشت سر گذاشته‌اند، پشت سر نگذاشته‌اید. آنها را دچار ابتلائات سنگینی‌کردیم که به تزلزل می‌افتادند.

 

*سنت تمحیص؟

سنت تطهیر و تمحیص و به‌تعبیری خالص‌سازی و پاکسازی. کسانی که می‌خواهند با انبیاء حرکت کنند، در نهایت می‌خواهند به نقطه‌ای برسند. در آن نقطه نهایی باید آدم‌هایی باشند که برای آن نقطه و برای آن حیات طیبه ساخته شده‌اند. تعبیر قرآن این است: ما می‌خواهیم شما را به بهشت ببریم. فضای بهشت، فضایی نیست که آدم‌های آلوده واردش بشوند. باید از دل سختی‌ها عبور کنید تا بهشتی بشوید و بعد بتوانید وارد بهشت بشوید. تنزیل این آیه ممکن است راجع به قیامت باشد؛ ولی تأویلش راجع به عصر ظهور است. عصر ظهور عصر تحقق بهشت است. انسان‌ها باید بهشتی بشوند تا بهشت درست شود. اگر جهنمی‌ها را به بهشت ببرند، آنجا آن ‌قدر تنازع و فساد می‌کنند که بهشت را هم جهنم می‌کنند؛ گرچه جهنمی را بهشت نمی‌برند. آدمی به بهشت می‌رود که بهشتی شده باشد. اگر آدم‌ها با صفات رذیله به عصر ظهور برسند و در آنجا حضور داشته باشند، عصر ظهور را هم آلوده می‌کنند.

تصور نکنیم که به نصرت الهی می‌رسیم و پیروزی می‌آید و ما بدون اینکه از دل این صحنه‌های سخت عبور کرده باشیم، وارد بهشت می‌شویم. این امر شدنی نیست. ظاهراً از این آیه استفاده می‌شود که یک تزلزلی پیدا می‌شود و بعد از این تزلزل، یک امت متزلزل می‌شوند، «حَتَّى‏ یَقُولَ‏ الرَّسُولُ‏ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ»، رسول این امت و آنهائی که در کنار این پیامبر ایستاده‌اند و مؤمن‌اند، همگی استنصار می‌کنند، صدایشان بلند می‌شود که خدایا «مَتى‏ نَصْرُاللَّهِ»؛ نصرت تو چه زمانی می‌آید؟ پیروزی و غلبه، چه زمانی نازل می‌شود؟ قرآن می‌فرماید: «اَلا اِنَّ نَصرَاَللّهُ قَریب»؛ به این نقطه که برسید در قُرب نصرت خدا هستید و نصرت و پیروزی محقق می‌شود؛ اما این نصرت می‌خواهد شما را به بهشت برساند. این، معنی نصرت است.

پیروزی نهایی این نیست شما با اوصاف جهنمی‌ها بر یک عده جهنمی دیگر پیروز بشوید. دعوا بین جهنمی‌ها نیست؛ بلکه بین بهشتی‌ها و جهنمی‌هاست. پیروزی کسانی که می‌خواهند وارد بهشت بشوند بعد از این است که صحنه‌هایی را پشت سر بگذارند که بهشتی بشوند. کاملاً از آیه پیداست که فرموده محاسبه‌ خطا نکنید؛ نصرت الهی می‌آید؛ ولی این نصرت می‌خواهد شما را وارد فضای جنت کند. قبل از آن باید از صحنه‌هایی بگذرید که مهیای ورود به جنت شوید، والّا جنت را خراب می‌کنید. اگر این اتفاقات بیفتند، ممکن است صحنه‌ها طولانی بشوند. مثل اینکه کار هنری اقتضائاتی دارد و باید آن را رعایت کنیم.

البته این بحث طولانی است. به‌ نظرم می‌آید یکی از بحث‌های مهمی که در این شرایط برای ایجاد امید باید مطرح شود، بحث وعده‌ قطعی به پیروزی و سنت‌های فراوانی است که در مسیر نصرت و پیروزی قرار دارند.

در سوره‌ مبارکه‌ عنکبوت، خدای متعال از ابتلائات پیش‌رو صحبت می‌کند. اگر وادی ایمان را تفسیر کنید به وادی امیرالمؤمنین(ع)، می‌فرماید بعد از غدیر، پیش‌روی تحقق این ولایت، امتحانات سنگینی است. باز صحبت از محاسبه غلط است. محاسبه خطا نکنید، والّا نمی‌توانید در طرح بایستید. محاسبه‌ غلط، انسان را از طرح بیرون می‌برد. می‌فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون‏»؛(۷) آیا ناس (مردم) محاسبه خطایی دارند؟ ایمان با قول و حرف درست نمی‌شود. وقتی گفتی ایمان دارم، شما را در دل فتنه‌های سنگین می‌برند.«وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ».(۸)

این سنت تنها مال شما نیست. همه‌ امت‌های قبلی هم این‌گونه بوده‌اند. وقتی ادعای ایمان می‌کردند، برای رسیدن به وادی ایمان آنها را از دل فتنه‌ها عبور می‌دادیم؛ چرا؟ « فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ‏ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبین». در ادعای ایمان، صدق و کذب وجود دارد. عده‌ای واقعاً مؤمن‌اند؛ ولی عده‌ای ادعا می‌کنند که مؤمن‌اند. در دل فتنه‌هاست که مؤمن و انسان در ترازی وادی ایمان ساخته می‌شود. اگر می‌خواهید به وادی ایمان برسید، باید انسانِ در ترازِ وادی ایمان بسازید. سنت الهی برای ایجاد یک امت مؤمن و رساندن آنها به وادی ایمان است. سنت الهی است که آنها را از دل فتنه‌ها عبور می‌دهد تا انسانِ در تراز وادی ایمان ساخته شود. وقتی آن انسان ساخته شد، وارد وادی ایمان می‌شود. و الّا عصرِ حقیقت ایمان با غدیر شروع شد، ولی برای اینکه محقق بشود و ما وارد عالم ایمان بشویم، فتنه‌های سنگینی پیشِ روست.

این محاسبه خطاست که بگوییم مؤمن شدیم، خدایا وادی ایمان را محقق کن. وادی ایمان، وادی لقاء‌الله است و خصوصیات بسیار دارد که در این آیات توضیح داده شده‌اند. مؤمنین با خدای خودشان زندگی می‌کنند. البته خدای متعال نه جسم است و نه جسمانی است؛ ولی بالأخره انسان‌ها می‌توانند به نقطه‌ای برسند که حجاب‌ها کنار برود و با خدا زندگی کنند، از دست خدا بگیرند و به خدا برگردانند. او را ببینند و آیات خدای متعال را در عالم مشاهده کنند. این، عصر ایمان است. رسیدن به این نقطه، خلق انسان در تراز ایمان می‌خواهد و انسان در تراز ایمان در دل فتنه‌ها آفریده می‌شود.

بنابراین محاسبات غلطی است و خدای متعال می‌فرماید امت‌های گذشته هم همین‌‌طور بودند. خدای متعال در سوره‌ آل عمران، در آیات بعد، از هفت نفر از انبیاء و سنت‌هایی که خدا با امت آنها داشته یاد می‌کند. اولین‌ فرد حضرت نوح(ع) است. خدای متعال پیروزی ایشان و طوفانی را که آمد و نتیجه‌ این طوفان پیروزی حضرت و مؤمنینِ به ایشان بود، ذکر می‌کند. این هم نکته مهمی در نصرت‌های الهی است که خدای متعال انبیاء و کسانی را که مؤمن به آنها هستند، پیروز می‌کند. این موضوع مکرراً در قرآن آمده و یکی از سنن نصرت الهی است. نصرت شامل انبیاء و مؤمنین به آنها می‌شود. می‌فرماید ما حضرت نوح(ع) و همراهانش را نجات دادیم و پیروزشان کردیم. با اینکه داستان حضرت نوح(ع) در قرآن مکرراً آمده، ولی در یک‌جا که همین سوره‌ عنکبوت است، این سنت بیان شده که ایشان نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. معنایش این است که ممکن است برای تحقق پیروزی، ابتلائات طولانی‌ای در مسیر راه باشند. این آیه می‌خواهد توضیح بدهد ابتلائات پیش‌ روی وادی مؤمنین ابتلائات طولانی‌ای هستند.

سنت‌هایی که نصرت خدا را بیان می‌کنند و این‌که نصرت چگونه نازل می‌شود، فراوانند. نصرت هم چندان معطوف به امکانات و عِدّه و عُدّه مادی نیست. نصرت الهی قواعد دیگری دارد. خدای متعال حتی اگر رسولش تنها باشد، او را نصرت و پیروز می‌کند. در سوره‌ مبارکه توبه مفصل توضیح داده شده که حتی اگر ما هم کمک نکنیم، خدای متعال کمک و طرح را پیروز می‌کند.

بنابراین نصرت الهی قواعدی دارد. این نصرت منوط به تمییز، تمحیص و خالص‌سازی و تزایل است؛ «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذینَ کَفَرُوا».(۹) قرآن می‌فرماید اگر در داستان صلح حدیبیه، مؤمنینی در مکه نبودند، ما همان‌جا بساط کفار را جمع می‌کردیم، ولی مؤمنینی زیر دست و پا از بین می‌رفتند. برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد، ما این پیروزی را با یک فراز و فرودی به مسلمان‌ها و مؤمنین دادیم. بیعت رضوان اتفاق افتاد، صلح حدیبیه شکل گرفت و دو سال بعد، فتح مکه اتفاق افتاد. یک علت این فراز و فرودها این است که باید تزایلی حاصل بشود. پیروزی‌ها قواعد و سننی دارند و در دل این سنت‌هاست که پیروزی‌ها پیش می‌رود. سنتِ تفکیک، سنت تمییز، تزایل و امثال اینها.

بنابراین اگر می‌خواهیم این حوادث را تحلیل کنیم، باید این حوادث را در دل طرح بزرگ الهی ببینیم و سنت‌های الهی را در تحقق طرح خودش، اداره عالم و پیروز کردن جبهه مؤمنین مورد ملاحظه قرار بدهیم. بسیاری از قواعد این طرح قواعد حاکم بر ما هستند. یعنی جوامع، ذیل این سنت‌ها و قواعد شکل می‌گیرند و این قواعد، حاکم بر تاریخ‌اند و تاریخ بشری با آنها ساخته می‌شود. حتی قواعد بالاتر از قواعد تاریخ هم وجود دارند که حاکم بر قواعد تاریخی هستند.

نکته‌ مهم دیگری که در تحلیل حوادث و نتیجه‌گیری و تحلیل پیروزی و شکست‌ها باید به آن توجه کنیم، عمر امت‌ها و ظرفیتشان است. برخی از امت‌ها عمرشان کوتاه و ظرفیت‌هایشان هم محدود است؛ ولی برخی از امت‌ها ظرفیت‌های بزرگی دارند و با این ظرفیت‌های بزرگ، هم تداوم تاریخی دارند و هم نقش‌های بزرگی به آنها محول می‌شوند.

در تحلیل حوادث نیم قرن اخیر که آمیخته با فضای انقلاب اسلامی است، به نظر من مردم بزرگوار ایران چه بدانند، چه ندانند، نقشی اساسی در تحولات جهان دارند. این نقش مبتنی بر ظرفیت بزرگی است که خدای متعال در درون این ملت قرار داده است. این ظرفیت‌ها دارند تبدیل به فعلیت می‌شوند و تحولات جهانی دارند بر این مدار شکل می‌گیرند. اگر ما این ظرفیت‌ها را نشناسیم، تحلیل غلط می‌کنیم و احساس می‌کنیم که حوادث دارند بر ما سبقت می‌گیرند و ما شکست می‌خوریم و لذا زود ناامید و مأیوس می‌شویم.

بنابراین تحلیل حوادث بزرگ باید بر مدار بزرگی طرح خدای متعال باشد و سنت‌های الهی در تحقق این طرح و پیروزی جبهه حق لحاظ شوند. همچنین ظرفیت‌هایی که خدای متعال در جبهه حق قرار داده یا در یک نقطه متمرکز شده‌اند، می‌توانند در حوادث اثرگذار باشند و باید مد نظر قرار بگیرند.

بر همین اساس از ادله می‌توانیم بفهمیم که خدای متعال ظرفیتی تاریخی را در ملت ایران قرار داده که با سنت‌هایی ساخته شده است و اهل بیت(ع) این ظرفیت را با سنت‌هایی به فعلیت رسانده‌اند. مثل هجرت امام رضا(ع) که حادثه‌ا‌ی باعظمت در ساخت این جغرافیا و این امت است. بنابراین باید این سنت‌ها و مأموریت‌های تاریخی‌ای را که روی دوش مردم ایران است بشناسیم تا بتوانیم تحولات را بر مدار آن تحلیل کنیم.

در حوادث آخرالزمانی و اتفاقات مهم و بزرگی که در جهان روی می‌دهند، به‌لحاظ منابع و ادلّه‌ای که داریم، بعید نیست این ملت محور سلسله حوادث بزرگی قرار بگیرند. ما باید انقلاب اسلامی را ذیل آن، روایت کنیم، آن هم کلان‌روایت. باید ببینیم این انقلابی که اتفاق افتاده و روی دوش یک ملت مؤمن با یک رهبری اسلامی و ایمانی قرار گرفته است، در تحولات جهانی و تحولات تاریخی چه نقشی دارد؟ ما به یک کلان‌روایت از انقلاب اسلامی، ذیل طرح بزرگ الهی و انبیای الهی و بر محور ظرفیت امت ایمانی نیاز داریم.

 

*ممکن است انقلاب اسلامی به یک حرکت سیاسی برای عبور از استبداد تقلیل پیدا کند

بله. انقلاب اسلامی را می‌شود به اشکال مختلفی بازخوانی کرد. ممکن است بگوییم یک ظرفیت متراکم برای عبور از یک نظام استبدادی است؛ ولی حقیقت این است اگر ما انقلاب اسلامی را ذیل سنت‌های الهی، جریان حق و باطل و ذیل ظرفیت تاریخی ملت ایران برای ایفای نقش در حوادث بزرگ آخرالزمانی ببینیم، انقلاب اسلامی یک تحول بزرگ جهانی برای عبور دادن جهان از وضعیت و انسدادی تاریخی به‌ سمت عصر ظهور و غلبه نهایی جبهه حق است. باید ببینیم که این انقلاب بزرگ چه مسیری را طی کرده و چگونه شکل گرفته است؟ قوا، امکانات، انرژی‌ها و نیروهایی که به فعلیت رسیدند، چه نیروهایی بودند و چه تحولی را در جهان ایجاد کردند؟

در تحلیل حوادث بزرگ جهانی، به‌خصوص برای تشخیص نقش دنیای اسلام و تحلیل نقش جمهوری اسلامی، باید سه نکته‌ فوق را باید مورد توجه قرار داد: طرح کلی خدای متعال و سنت‌های الهی، ظرفیت‌های تاریخی مردم ایران و مأموریت آنها در ایفای نقش و سپس کلان‌روایت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در همین مسیر.

در تحلیل این کلان‌روایت به جای آنکه به مسائل جزئی بپردازیم، باید به تغییر موازنه‌ها توجه کنیم. قدرت جدیدی، اعمّ از قدرت نرم و سخت، در عالم پیدا شده و حدود و مرزها و موازنه‌های جهانی تغییر کرده و مسیر جدیدی در جامعه جهانی گشوده شده است. اینها اصول خوانش حوادث جهانی معاصر، به‌خصوص با رویکرد توجه به نقش انقلاب اسلامی به این حوادث هستند. اگر بخواهیم کلان‌روایت را با این رویکرد بازخوانی بکنیم، باید به این اصول توجه کنیم.

نکته‌ مهم اینکه پرچمدار و راهبر این حرکت که در دل صحنه‌های سخت، مسیر را برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و برای حرکت به ‌سوی آینده‎‌ باز می‌کند، از این وضعیت تحلیلی دارد و گاهی برای توصیف وضعیت و توصیف صحنه و به‌خصوص با رویکرد توجه به نقش جمهوری اسلامی، انقلاب اسلامی و ملت ایران، گزاره‌های راهبردی را بیان می‌کند. ما نباید از خطی که پرچمدار این حرکت ترسیم می‌کند غفلت کنیم. این گزاره‌ها در فهم وضعیت کنونی جهان، به ما بسیار کمک می‌کنند. در بیانات ایشان، هم تحلیل هست، هم تجویز. نسخه‌ها، تحلیل‌ها و تجویزهای ایشان در تحلیل و تفسیر از وضعیت کنونی جهان و جایگاه انقلاب اسلامی در تحولات پیش‌رو و آینده‌ جهان باید مورد توجه قرار بگیرند.

 

شما در پرسش اول، به خود دستگاه تحلیل پرداختید. یک دهه‌ پیش که دولت یازدهم سر کار بود، رهبر معظم انقلاب ‌فرمودند وقتی دستگاه تحلیل خراب باشد، حتی اگر داده سالم واردش شود، تحلیل خراب از آن بیرون می‌آید. ایشان اصرار زیادی داشتند که دستگاه محاسباتی مسئولین نظام و مردم ما باید دستگاه درستی باشد. برای ارزیابی روند تحولات، اصول، امهات و چهارچوب آن دستگاه محاسبه را بیان فرمودید.

عرض کردم که خدای متعال در قرآن خیلی وقت‌ها همین هشدار را با «اَم حَسِبتُم» می‌دهد و می‌فرماید محاسبه خطا کردید. تصور می‌کنید همین که بگویید مؤمنم، درهای وادی ایمان به رویتان گشوده می‌شوند، «أَن تَدخُلُوا الْجَنَّه»، درها باز می‌شوند و به بهشت می‌روید. این محاسبات خطا هستند. در جای دیگر می‌فرماید: «أَم حَسِبتُم أَن تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُونِ‌اللَّهِ وَ لارَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤمِنینَ وَلیجَهً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون‏».(۱۰) جریان‌هایی هستند که مجاهدند، در راه خدا جهاد می‌کنند، غیر از خدا، رسول و اولیای الهی هیچ تعلقی به دستگاه دیگری ندارند. اینها هنوز از کسانی که نه اهل مجاهده‌اند، نه اهل مرزبندی با جبهه‌های دیگر، جدا نشده‌اند. عده‌ای هستند که دلدادگی‌ها، فریفتگی‌هایی و ولیجه‌هایی دارند. این دو دسته از هم جدا نشده‌اند. شما خیال می‌کنید تا این دو تا صف از هم جدا نشوند، درهای بهشت باز می‌شود؟ خطاهای محاسباتی وجود دارند که موجب خطای در تحلیل و تجویز می‌شوند. خدای متعال می‌فرماید این‌طور تحلیل نکنید و نکاتی را که خدای متعال در قرآن بیان فرمودند، در محاسباتتان ملاحظه کنید.

خدای متعال در سوره‌ عنکبوت می‌فرماید شما مؤمنین محاسبه‌ غلط نکنید. وادی ایمان از دل فتنه‌ها می‌گذرد و در دل این فتنه‌ها ممکن است امکاناتی را به دشمن بدهیم. امتحان است. آنها هم محاسبه خطا نکنند؛ «أَمْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُون».(۱۱) یک موقع شما خیال می‌کنید دارید بر خدا پیروز می‌شوید و پیشی می‌گیرید. طرح شما محقق ‌شده و طرح خدا شکست خورده است. همین حرف‌هایی که یک عده‌ای با غفلت در این دوره‌های اخیر می‌گفتند که دیگر دوران انبیاء تمام شده و طرح انبیاء به پایان رسیده و حالا ما باید نقش ایفا کنیم. این خطای محاسباتی به‌ خاطر امکاناتی است که در دل فتنه‌ها به آنها داده می‌شود.

بنابراین در تحلیل حوادث بزرگ، به‌خصوص در تحلیل آینده‌ پیشِ‌ روی جمهوری اسلامی، امت اسلام، جبهه مقاومت و ملت بزرگ ایران، اگر دستگاه محاسباتی ما دقیق نباشد، دچار خطای در محاسبه و خطای در تجویز می‌شویم و نسخه‌های غلط می‌نویسیم.

برای تصحیح دستگاه محاسباتی، به بعضی از قواعد و اصول اشاره کردم؛ مثل اینکه نباید جهان را بیرون از طرح الهی تحلیل کنیم و باید درون این طرح، سنت‌های الهی و وسعت طرح و عَمَد تاریخی آن را بینیم، وگرنه دچار خطای محاسبه می‌شویم.

*رهبر معظم انقلاب در جایی می‌فرمایند علت اینکه با این همه نهادهای آکادمیک، نهادهای پژوهشی، اندیشکده‌ها و مجموعه‌های مطالعات میان‌رشته‌ای که در حوزه‌ رشته‌های علوم انسانی به کار می‌گیرند، وقتی می‌خواهند با حادثه‌ای رو‌به‌رو شوند، عکس آن چیزی می‌شود که می‌خواهند، فقط به‌خاطر این است که دستگاه محاسبه‌شان اشتباه است.

بله. سنت‌های الهی و اراده‌های برتر را در محاسبه‌شان نمی‌بینند. به‌تعبیر دیگر طرح الهی، یک غیبی دارد که آن غیب دستشان نیست. وقتی به آن صحنه‌های غیب راه ندارند، نمی‌توانند پیش‌بینی کنند که خدای متعال چه می‌کند. کسانی که با انبیا راه می‌روند، به پیروزی‌ها و قلّه‌های آن طرح می‌رسند و آنها که به راه دیگری می‌روند، دچار خطای محاسباتی می‌شوند. هم جبهه‌ مؤمنین اگر در سنت‌های الهی دقت نکنند، ممکن است دچار خطای محاسباتی شود، هم جبهه‌ دشمنان همیشه دچار خطای محاسبه است و توهم پیروزی پیدا می‌کند، در حالی که واقعاً پیروزی نیست. نه پیروزی پایانی با آنهاست، نه در وهله اول واقعاً غلبه باطنی دارند. البته امدادها و امکانات ظاهری‌ای وجود دارند که ممکن است نصیب آنها شود.

*حادثه‌ای که الان بیش از صدوپنجاه روز از آن می‌گذرد و جهان را تکان داده «طوفان الاقصی» است و از مجموع رفت ‌و آمدهایی که سران قدرت‌های غربی به سرزمین‌های اشغالی دارند، می‌شود فهمید که در اثر این حادثه، تکانه‌ای در دنیا پدید آمده،  قبل از آن هم جنگ اوکراین را داشتیم و نزاعی که در آنجا شکل گرفت که تکانه‌های آن هم به‌نحوی هم کشورهای اروپایی را و هم آمریکا را تحت‌ تأثیر قرار داد. به نظر می‌رسد به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب اینها نشانه‌هایی از یک اتفاق هستند. ایشان از یک دهه پیش هم این را می‌فرمودند. جریان بیداری اسلامی که شروع شد؛ در مصر و کشورهای منطقه استشمام کردند که انگار داریم با وضعیت جدیدی روبه‌رو می‌شویم. شما در اصولی که فرمودید، به تغییر موازنه اشاره کردید و اینکه ما اگر می‌خواهیم حادثه‌های جهانی را تحلیل کنیم، باید تغییر موازنه‌ها را در تغییر و تحولات جهان ببینیم. با این منظر و با توجه به اصولی که فرمودید، تحلیل شما از حادثه‌ اخیر که احتمالاً باید در پیوند با حادثه‌های قبل از خود مورد ارزیابی قرار بگیرد، چیست؟

به گمان من با انقلاب اسلامی اتفاق عظیمی در جهان رخ داد و اراده‌ الهی به این تعلق گرفت که در پی این حادثه اتفاق بزرگی رقم بخورد. یک قدرت معنوی‌ جدید در جهان در حال ظهور است. بعد از چند قرن که قدرت‌های مادی غالب شده بودند و احساس می‌کردند دارند بساط معنویت، توجه به انبیای الهی و پرستش خدای متعال در عالم را جمع می‌کنند، دوباره این راه در جهان گشوده شده و انقلاب اسلامی به‌سرعت موازنه جهانی را به هم زده است.

انقلاب اسلامی در مقابل دو قطبی‌ای که در جهان بین بلوک شرق و غرب ایجاد شده بود و در واقع این دو جریان، دو مکتب برآمده از دوران تجدد هستند، مسیر سومی را در جهان و در مقابل انسداد تاریخی‌ای که این دو قطب ایجاد کرده بودند گشود. این مسیر سوم، حرکت همراه با انبیا و رسیدن به قله‌هاست. این حرکت، بعد از اینکه مسیر سوم را در جهان باز کرد، یکی از دو قطب قدرت مادی را که جریان مارکسیست‌ها بر محور شوروی آن زمان بود، از مدار خارج کرد. این اتفاق گرچه تحت‌تأثیر حوادث متعددی از جمله جنگ سرد بود، ولی بی‌تردید نقش‌آفرین‌ترین و موثرترین امر در فروپاشی شوروی، انقلاب اسلامی است. توضیح آنکه بعد از این فروپاشی، این‌طور نیست که جهان به یک جهان تک‌قطبی و غلبه مطلق لیبرال‌دموکراسی رسیده باشد.

 

*آن‌چنان که در نظریه‌های جهانی‌شدن مطرح است.

در همان دوره‌ فروپاشی شوروی هم بعضی از اندیشمندان غربی ادعا کردند که ما به پایان تاریخ رسیده‌ایم و لیبرال‌دموکراسی غلبه پیدا کرده و این دیگر طرح پایانی تاریخ است. اما برخلاف این ادعا همزمان با فروپاشی شوروی، برخوردهای تمدنی فعال شدند و فروپاشی شوروی هم ناشی از همین مواجهه تمدن اسلام با دنیای غرب است. نظریه برخورد تمدن‌ها همین است که تمدن‌هایی دارند ظهور پیدا می‌کنند و برخوردهای تمدنی واقع می‌شوند. مهم‌ترین آن هم تمدن اسلام به پرچمداری ایران و تمدن لیبرال‌دموکراسی به پرچمداری آمریکاست. معنایش این است که آن تغییر موازنه ادامه پیدا کرده است.

دنیای غرب برای کنترل آینده جهان و برای اینکه نظم جهانی تحت‌تأثیر تمدن اسلامی قرار نگیرد، در آغاز قرن بیست‌ویک، هجوم همه‌جانبه به جهان اسلام، از جمله حمله نظامی را طراحی کرده و به دنبال کنترل نظم جهانی و محدود کردن نقش اسلام است. تقریباً بیست ‌و چند سال از آن واقعه می‌گذرد و این اتفاق نیفتاده است. گرچه در تصویر رسانه‌ای از جهان و با امپراتوری خبری‌ای که دارند گاهی تصویرسازی می‌کنند که عهد انقلاب اسلامی تمام شده و به پایان رسیده و دشمن غلبه کرده؛ ولی خودشان هم می‌دانند این‌طور نیست؛ بلکه انقلاب اسلامی نقش‌های جدی‌ای ایفا می‌کند. آن موج ادامه دارد و در دو دهه‌ گذشته در منطقه، به پیروزی‌های پیاپی دست یافته، موازنه به‌نفع اسلام تغییر کرده و طرح های دشمن هم یکی پس از دیگری خنثی شده‌اند.

در کنار حمله‌ نظامی و جنگ فراگیر فرهنگی و اقتصادی با دنیای اسلام، بحث تجزیه‌ دنیای اسلام و ایجاد جریان‌هایی در مقابل اسلام اصیل و جریان اسلام ناب که انقلاب اسلامی از او ناشی می‌شود، اقدامات دیگر دنیای غرب بوده است. دو خط را در دنیای اسلام فعال کردند. یکی خط به‌قول خودشان اسلام میانه‌رو و اعتدالیون که بیشتر اسلام را به‌عنوان یک فرهنگ قبول دارند تا یک منظومه‌ای که می‌تواند محور ایجاد تمدن و یک حرکت بزرگ باشد، جریان‌هایی که اسلام فرهنگی را قبول دارند و متصف‌اند به اعتدال و میانه‌روی. و خط دیگر یک جریان تندرو از جنس القاعده، داعش و امثال اینها بود. با این دو جریان می‌خواستند انقلاب اسلامی را کنترل کنند و موازنه تمدنی را به نفع خودشان تغییر بدهند.

آن حرکت عمیقی که از عمق دنیای اسلام و از عمق مکتب اهل‌بیت(ع) اتفاق افتاده، تقریباً در این عرصه‌ها هم غلبه پیدا کرده و یا لااقل آثار غلبه‌اش دارد ظاهر می‌شود. با اینکه روی جریان‌های اعتدالی در دنیای اسلام خیلی سرمایه‌گذاری شده است، ظرفیتش رو به کاهش است. جریان داعش هم قدرتش کم شده و رو به افول و لااقل کنترل و مهار شده است. بنابراین ابزاری که برای مبارزه با تمدن اسلامی و احیای مجدد اسلام در جهان داشتند، یکی جنگ همه‌جانبه رو در رو و مستقیم غرب و دیگری ایجاد تحولاتی در دنیای اسلام برای استحاله‌ اسلام و غلبه‌ جریان میانه‌رو و به‌تعبیر دیگر جریان‌های توسعه‌گرا و غرب‌گرا هستند که به اسلام به‌عنوان یک فرهنگ در دل تمدن برآمده از لیبرال‌دموکراسی می‌پردازند.

هر سه ضلع حرکت دنیای غرب، ضعیف شده‌اند. یعنی هم قدرت نظامی غرب در منطقه کاهش پیدا کرده، هم جریان افراطی‌ها و جریان داعش و هم جریان میانه‌روها تضعیف شده‌اند. اینها علائم یک جوشش عمیق از عمق یک جامعه بشری است که در دسترس محاسبه دستگاه مادی نیست.

*با تشکر از حضرتعالی، چنانچه اجازه بفرمایید ادامه بحث را ان‌شاالله در جلسه آتی پی خواهیم گرفت

ان‌شاالله

 

 

پاورقی:

۱- سوره‌ مزمل، آیات ۱۱ و ۱۲٫

۲- سوره‌ مجادله، آیه‌ ۲۱٫

۳- سوره‌ غافر، آیه‌ ۵۱٫

۴- سوره‌ آل عمران، آیه‌ ۱۷۹٫«خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی که برآنید وانگذارد تا آنکه (با آزمایش خود) بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند. و خدا همه شما را از سرّ غیب آگاه نسازد و لیکن (به این مقام) از پیغمبران خود هر که را مشیّت او تعلق گرفت برگزیند، پس شما به خدا و پیغمبرانش بگروید، که هر گاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت.‏»؛

۵٫همان

۶- سوره‌ بقره، آیه‌ ۲۱۴٫

۷- سوره‌ عنکبوت، آیه‌ ۲٫

۸-سوره عنکبوت آیه ۳؛ «ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و اینها را نیز امتحان می‌کنیم)؛ باید علم خدا درباره کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد!

۹- سوره‌ فتح، آیه‌ ۲۵٫

۱۰- سوره‌ توبه، آیه‌ ۱۶٫

۱۱- سوره‌ عنکبوت، آیه‌ ۴٫

15آوریل/24

جایگاه رفیـع امام علی«ع» در سخنان مخالفین و معاندین ولایت – حجه‌الاسلام والمسلمین عبد‌الحسین خسروپناه

اشاره

شکوه و بزرگواری جایگاه بلند امام علی«ع» از روش‌های گوناگونی اعم از آیات قران کریم، روایات از پیامبر اکرم«ص» و سخنان مخالفین و معاندین ولایت قابل‌اثبات است. تحقیق پیش‌‌رو بر اساس بخش سوم یعنی بررسی جایگاه بلند امام علی«ع» در سخنان مخالفین و معاندین ولایت تنظیم ‌شده است و در تلاش است با نگاه تاریخی به بررسی اعتراف دشمنان همعصر امام علی«ع» به تحلیل شکوه و بزرگواری آن حضرت بپرازد.

 

مقدمه:

بزرگواری و شکوه شخصیت بلند امام علی«ع» که همچون خورشیدی در جهان اسلام به‌ویژه در جهان تشیع نورافشانی می‌کند، بر کسی پوشیده نیست. چنانکه با بررسی آیات قران کریم می‌توان به شکوه و جلال امام علی«ع» آگاه شد. از ابن عباس نقل ‌شده است آن مقدار از قرآن که در باره علی«ع» نازل ‌شده، در باره هیچ ‌کسی نازل نشده است. با بررسی قرآن می‌توان به ۳۰۰ آیه دست ‌یافت که در باره مقام بلند امام علی«ع» نازل‌ شده است، آیاتی مانند: آیه ولایت (آیه ۵۵ سوره مائده)، آیه تبلیغ (آیه ۶۷ سوره مائده) آیه اِکمال (آیه ۳ سوره مائده) نمونه‌هائی از این دست فراوانند. در این بخش به بررسی آیه ولایت می‌پردازیم.

 

 

۱٫آیه ولایت در شأن امیرالمومنین«ع»

یکی از آیات قران کریم در بیان ولایت امیر المومنین«ع» است؛ آیه ولایت است. خداوند متعال در سوره مائده می‌فرماید: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ (مائده۵۵) سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و کسانى ‌که ایمان آورده‌اند؛ همان‌ها که نماز را بر پا مى‌دارند، و در حال رکوع، زکات مى‌دهند. مفسرین شیعه، دلالت آیه را بر ولایت بسیار روشن می‌دانند.»

مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع می‌گوید: «این آیه در شأن حضرت علی«ع» نازل ‌شده است. هنگامی‌ که سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى کمک کرد [ولى کسى چیزى به او نداد، در همین‌حال] امام علی«ع» که در حال رکوع بود با انگشت کوچک دست راست خود اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد.»(۱)

برخی از بزرگان اهل‌‌سنت نیز معتقدند این آیه در باره حضرت علی«ع» نازل ‌شده است. سعدالدین تفتازانی گفته است: «به‌اتفاق مفسران این آیه در باره علی‌بن‌ابی‌طالب«ع» هنگامی نازل شده است که انگشترش را در حال رکوع به سائل داد.»

وی در دلالت آیه بر عقیده شیعه، خدشه وارد کرده است، ولی بر ادعای اتفاق مفسران بر نزول آن در شأن امام علی«ع» اشکالی وارد نکرده است(۲)

ملاعلی قوشچی اشعری نیز در تقریر استدلال، یادآور شده است که آیه به ‌اتفاق مفسران در شأن امام علی«ع» نازل ‌شده است؛ آنگاه‌که نماز ‌گزارد و در حال رکوع، انگشتر خود را به فقیر داد.

عبدالله‌ بن‌ابی‌هذیل گوید: «از امام رضا«ع» در باره‌ امامت پرسیدم و اینکه امامت در چه کسی است و علامت کسی که مقام امامت را دارد چیست؟»

امام رضا«ع» فرمودند: «راهنمای این امر و حجّت بر مؤمنان و قائم به امور مسلمانان و ناطق به قرآن و عالم به احکام، همان برادر پیامبر خدا و جانشین او بر امتش و وصیّ او بر آنان و ولی اوست که نسبت به او به ‌منزله‌ هارون به موسی«ع» بود و کسی که پیروی از او به کلام خداوند: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خویش فرمان برید.(۳) واجب است. و اوست که به این سخن خدا توصیف شده: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ‌الله وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعُونَ»: و اوست که ولایت با اوست و در روز غدیر خم امامت او اثبات شد.

با سخن پیامبر(ص) که از جانب خدا بود: «آیا من به شما از خودتان اولی‌تر نیستم»؟ گفتند: «آری»، فرمود: «هر کس را که من مولای او هستم علی«ع» نیز مولای اوست، خداوندا، هر کس که علی را دوست بدارد دوست بدار و هرکس را که علی را دشمن بدارد دشمن بدار و هرکس را که علی را یاری کند، یاری کن.»(۴)

 

۲٫ عظمت مولا علی«ع» به  اعتراف دوست و دشمن

بخش دیگر در تبیین عظمت مولا علی«ع» اعترافات دوستان و دشمنان در عظمت امیرالمؤمنین«ع» است که جستجوی آن در تاریخ ثمرات بلندی را نتیجه خواهد داد.

 

ابن ابی الحدید عالِم سنی معتزلی و شارح نهج البلاغه:

ما اقولُ فی رجل اَقرَّ لهُ اعداؤهُ و خُصومُهُ بالفضل و لم یمکنهم جَحْدُ مناقبه و لا کتمان فضائله؟!…

من چه بگویم در باره مردی که حتی دشمنانش به فضائلش معترف شدند و(بهرغم سعی بسیار) از انکار و کتمان عظمت‌هایش عاجز ماندند؟!… تو خود می‌دانی که بنی‌امیه، بر شرق و غرب عالم تسلط یافتند و با انواع حیله‌گری‌ها در خاموش ساختن نور علی(ع)کوشیدند، روی منابر هر گونه لعن و افترا را بر او رواج دادند، هر کسی که او را مدح کرد، تهدید کردند. نقل هر روایتی را که ناظر به فضایل  او بود ممنوع ساختند، تا آنجا که از نامگذاری(فرزندانشان)به نام علی جلوگیری کردند، معذالک همه‌ی این اقدامات و تلاش‌ها جز ظهور عظمت شخصیت علی(ع)نتیجه‌ای نداشت…در حقیقت این‌همه نابکاری‌ها بسان سعی در پنهان داشتن و پوشانیدن آفتاب با دست بود!

من چه بگویم در باره شخصیتی که هم دوستانش نام او را مخفی کردند و هم دشمنانش! دوستانش از ترس و خفقان و دشمنانش از حسادت و با این حال، شخصیت این مرد، شرق و غرب جهان را پر کرده است!

من چه بگویم در باره مردی که همه فضیلت‌ها به او منتهی میشود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می‌کند. آری اوست سرآمد همه فضیلت‌ها…

من چه بگویم در حق کسی که در ایمان و هدایت از دیگران سبقت گرفت؟! او به خدا ایمان آورد و او را عبادت کرد، در حالی که همه مردم، سنگ‌ها(بت‌ها)را می‌پرستیدند.

او کسی است که مبادی همه علوم به او بازمی‌گردد. او کسی است که قواعد دین را مرتّب، احکام شریعت را تبیین، و مباحث عقلی و نقلی را تقریر کرد.

 

 

۳: اعتراف معاویه به فضایل علی«ع»

یکی از دشمنان سرسخت ولایت اهل‌بیت«ع» معاویه است. فردی که علاوه بر مخالفت با نور ولایت، شجره خبیثه آل ابی‌سفیان را نیز احیا و زنده کرد. دشمنی معاویه با امام علی«ع»، زبان گویای تاریخ است. چنانکه امام علی«ع» در توصیف او می‌فرماید: «خداوند براى او پیشتازى در دین و پیشینه‌ای درست در اسلام قرار نداد. او آزاد شده فرزند آزاد شده است. او دسته‌ای از همین دسته‌هاست که با اسلام مخالفت می‌ورزیدند. او و پدرش همیشه دشمن خداوند و پیامبر«ص» و مسلمانان بودند تا اینکه با کراهت به اسلام روى آوردند.»(۶) باوجود دشمنی معاویه با امام علی«ع» اما در برهه‌هایی از تاریخ معاویه به عظمت امام علی«ع» اعتراف کرده است که در این بخش به تعدادی از آنها اشاره می‌شود.

۱٫ قیس می‌گوید: مردی از معاویه سئوالی پرسید. معاویه گفت: از علی«ع» بپرس. مرد گفت: حرف تو محبوب‌تر از حرف علی«ع» است. معاویه گفت: چه بدحرفی زدی و چه افکار پستی داری! آیا کراهت داری از مردی که پیامبر«ص» او را علم آموخته و در فضیلت او فرموده (نسبت تو به من مانند نسبت هارون است به موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست) و عمر بن‌ خطاب سئوالاتش را از او می‌پرسید و پاسخ می‌گرفت و من شاهد بودم زمانی که کار بر عمر مشکل می‌شد، می‌گفت علی اینجاست.(۷)

۲: هر سئوالى که از معاویه مى‏شد مى‏نوشت تا از على‌‌بن ‌ابی‌طالب«ع» براى او بپرسند و چون خبر شهادت على«ع» به او رسید، گفت: علم و فقاهت با مرگ على‌ بن ابی‌طالب«ع» از میان رفت. «ذهب الفقه و العلم بموت ابن- ابى طالب»(۸)

۳: محمد بن ابی‌بکر نامه‌ای به معاویه می‌نویسد و معاویه این‌گونه پاسخ می‌دهد:

«از معاویه بن ابىسفیان به محمد بن ابىبکرامّا بعد، نامهات به من رسید که در آن یادآور شدى خداوند به عظمت و سلطنت و قدرتش رسول خدا«ص» را برگزید. من و پدرت با هم در زمان حیات پیامبرمان محمّد«ص» حق على بن ابىطالب«ع» را بر خود لازم مىدیدیم و فضل و برتری او را بر خودمان لازم مىدانستیم»(۹)

 

۴: اشعار ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ درعظمت امام علی«ع»

یکی دیگر از افراد همعصر امام علی«ع»، عمروعاص است که همکاری او با معاویه زبانزد تاریخ است، امام علی«ع» در باره عمرو عاص زمانی که به بیعت با معاویه اقدام کرد، فرمود: «به خدا سوگند نیرویی که عمرو بن عاص، آن را تأیید کند نیرویی سست و ناتوان خواهد بود.»(۱۰)

عمروعاص با وجود دشمنی با حضرت علی«ع» دربرهه‌ای از تاریخ به عظمت امام علی«ع» اشاراتی دارد.

وی قصیده‌ای ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﺟﻠﺠﻠﯿﻪ» ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭﻫﺎﯼ ﺍﺩﺑﯽ ﻋﺮﺏ ﺍﺳﺖ. ﻗﻀﯿﻪ از این ‌قرار ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﺼﺮ ﻣﻨﺼﻮﺏ می‌کند، ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ ﻃﻠﺐ می‌کند ﻭ ﺑﺎ ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ، ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ وی را ﺗﻬﺪﯾﺪ می‌کند ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻋﺰﻝ می‌کنم. ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﮐﻪ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ از ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻄﺮ ﺳﻘﻮﻁ ﺭﻫﺎﻧﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ می‌دید ﮐﻪ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺧﺪﻣﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ، ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺟﻠﺠﻠﯿّﻪ ﺭﺍ در فضایل و مناقب امیر مومنان علی«ع» که دشمن معاویه بود ﺳﺮﻭﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ او ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ و با این کار به او فهماند که اگر به کار او کار داشته باشد، مطالب زیادی دارد که مطرح کردن آن به صلاح معاویه نیست.

ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﻣﺰﺑﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﻮﯾﺎ ﺍﺯ کرده‌ ﺧﻮﺩ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻋﻤﺮﻭﻋﺎﺹ ﻭ ﺧﺮﺍﺝ ﻣﺼﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ!» ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﻗﺼﯿﺪﻩ ﺟﻠﺠﻠﯿّﻪ را در اینجا ذکر می‌کنیم.

ﻣﻌﺎﻭﯾﺔُ ﺍﻟﺤﺎﻝَ ﻻﺗَﺠﻬَﻞ

ﻭَ ﻋَﻦ ﺳُﺒُﻞِ ﺍﻟﺤَﻖِّ ﻻﺗَﻌﺪِﻝ

ﺍﯼ ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ ﻣﺰﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﻖّ ﻭ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﻧﺸﻮ (ﺍﮔﺮ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کرده‌ای ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺯﮔﻮ می‌کنم):

 ﻭَ ﮐِﺪﺕُ ﻟَﻬُﻢ ﺍَﻥ ﺍَﻗﺎﻣُﻮﺍ ﺍﻟﺮُّﻣﺎﺡَ

ﻋَﻠَﯿﻬﺎ ﺍﻟﻤَﺼﺎﺣِﻒَ ﻓِﯽ ﺍﻟﻘَﺴﻄَﻞ

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ صفین، آﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻟﺸﮑﺮﯾﺎﻥ ﻋﻠﯽ«ع» ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺧﯿﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺣﯿﻠﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ نیزه‌ها ﺭﺍ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ بدین‌وسیله ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺣﺘﻤﯽ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩﻡ (ﺁﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯼ؟)

ﻭَﮐَﻢ ﻗَﺪ ﺳَﻤِﻌﻨﺎ ﻣِﻦَ ﺍﻟﻤُﺼﻄَﻔﯽ

ﻭَﺻﺎﯾﺎ ﻣُﺨَﺼَّﺼَﺔً ﻓﯽ ﻋَﻠﯽٍّ؟

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺎﺕ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻼﻓﺖ ﺑﻮﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ‌ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻏﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺷﮑّﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻋﻠﯽ«ع» ﺧﻠﯿﻔﻪ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺍﺳﺖ، زیرا ﺑﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ سفارش‌های ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ از پیامبر«ص» ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻠﯽ«ع» ﺷﻨﯿﺪﯾﻢ

ﻭَ ﻓﯽ ﯾَﻮﻡِ ﺧُﻢٍّ ﺭَﻗﯽ ﻣِﻨﺒَﺮﺍً

ﯾُﺒَﻠِّﻎُ ﻭَﺍﻟﺮَّﮐﺐُ ﻟَﻢ ﯾَﺮﺟُﻞ

همان‌گونه ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﻏﺪﯾﺮ ﺧﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻩ‌ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﺭﻭﺯ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ بالا رفت ﻭ در حالی‌ که مسلمان‌ها ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺑﻼﻍ ﮐﺮﺩ.

ﻭَ ﻓﯽ ﮐَﻔِّﻪِ ﮐَﻔِّﻪِ ﻣُﻌﻠِﻨﺎً

ﯾُﻨﺎﺩﯼ ﺑِﺎَﻣﺮِ ﺍﻟﻌَﺰﯾﺰِ ﺍﻟﻌَﻠﯽِّ

ﺁﻥ ‌ﺭﻭﺯ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯽ«ع» ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ«ص» ﺑﻮﺩ ﻭ به‌صورت ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩ.

 ﻭَ ﻗﺎﻝَ ﻓَﻤَﻦ ﮐُﻨﺖُ ﻣَﻮﻟﯽً ﻟَﻪُ

ﻓَﻬﺬﺍ ﻟَﻪُ ﺍﻟﯿَﻮﻡَ ﻧِﻌﻢَ ﺍﻟﻮَﻟِﯽّ

ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺳﻮﻝ«ص» ﺩﺭ ﺁﻥ‌ﺣﺎﻝ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: «ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﻦ ﻣﻮﻻﯼ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻢ، ﻋﻠﯽ«ع» ﻧﯿﺰ ﻣﻮﻻﯼ اوست.»

ﻭَ ﺍِﻧّﺎ ﻭَ ﻣﺎ ﮐﺎﻥَ ﻣِﻦ ﻓِﻌﻠِﻨﺎ

ﻟَﻔﯽ‌ﺍﻟﻨّﺎﺭِ ﻓِﯽ ﺍﻟﺪَّﺭﮎِ ﺍﻻسفل

ﻣﻌﺎﻭﯾﻪ! ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻘﯿﻘﺘﯽ ﺗﻠﺦ ﺭﺍ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻓﻌﺎﻝ ﻭ ﮐﺮﺩﺍﺭ ﻣﺎ (ﻭ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻤﺮﺍﻩ بوده‌اند) ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺭﮎ ﺍﺳﻔﻞ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ.(۱۱)

 

تاریخ رنگ فراموشی نمی‌گیرد و حقایق الهی همیشه خود را در تاریخ نشان می‌دهند. اعتراف دوستان و دشمنان به عظمت امام جان‌ها، فاتح جنگ‌ها و امام جهان هستی برهمگان روشن است. امید است به عظمت آن امام بزرگوار ولائی شدن، ولائی ماندن و ولائی محشور شدن دعائی مستجاب برای همه شیفتگان اهل‌بیت«ع» باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫طبرسی .تفسیر جوامع الجامع، ج.۲،ص.۹۰

۲٫ شرح المقاصد، سعد الدین تفتازانی،ج.۵،ص.۲۷۰.

۳٫ نساء/۵۹

۴٫ تفسیر اهل بیت علیهم السلام،ج.۴،ص.۱۱۸

۵٫مجلسی، بحارالأنوار،ج.۴۱ ص. ۱۴۰ 

۶٫نهج البلاغه، الخطبه ۵۷؛

۷٫مجلسی،بحار،ج.۳۷،ص.۲۶۶

۸٫٫ابن عبدالبر «الاستیعاب»

۹٫مجلسی،بحار الانوار،ج.۳۳،ص.۵۷۹

۱۰٫ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج.۲،ص.۵۱۳

۱۱٫ امینی ،الغدیر،ج.۲،ص.۱۷۳٫  

 

منابع:

۱٫مجلسی،بحارالانوار،ج.۲۷، چاپ دوم ،بیروت موسسه الوفاء۱۴۰۳

۲٫نهج البلاغه، الخطبه ۵۷؛

۳٫ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب المحقق: علی محمد البجاوی الناشر: دار الجیل، بیروت۱۴۱۲

۴٫ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، تهران ،نشر عطارد ۱۳۷۳

۵٫امینی، عبدالحسین، الغدیر ناشر:کتابخانه بزرگ اسلامی – تهران – ایران۱۳۶۲

15آوریل/24

علی! ای عدالت مظلوم – حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

به مناسبت ۲۱ ماه رمضان، شهادت حضرت علی(ع) نجوایی با پیشوای پاکان و امام حقیقت، که کشته‌ی عدالت گردید و محراب خونین کوفه را سندی زنده و جاوید، بر رسوایی خوارج ساخت، تا تاریخ بداند که وقتی دسته‌ای، پیوند «ولایت» را از امام بگسلند، تا مرز کشتن «امام» نیز پیش می‌روند و «امت» را بی«امام» که «عدالت مجسم» را از دست می‌دهد…

ای علی!… ای عدالت مظلوم

ای علی، ای حماسه‌ی انسان!

ای علی، ای عصاره‌ای ز وجود!

اینک ما، سنگینی رسالتی را بر دوش خود احساس می‌کنیم که به پهنای هستی، بر چهارده ستون قرن‌های این هزار و چهارصد سال استوار شده است.

ما که کبّاده‌ی عشق تو را می‌کشیم و خود را عاشق و شیعه‌ی سینه‌چاک تو می‌دانیم، بار سنگین چهارده قرن خون و حماسه و شهادت و ایثار را به دوش می‌کشیم. ادعایی است بس بزرگ…

توانمان باد تا زیر این بار، نلغزیم و حامل این «امانت» باشیم. هشیاری‌مان باد، تا رگه‌های باریک و جویبارهای کوچک «حرف»ها و «دعوت»ها و «راه»ها و «هدف»ها، ما را از آن رود پرخروش علوی منحرف نسازد و همواره داخل «خط» باشیم.

 

*****

 

ای علی! ای شهید شیوه‌ی عدل

ای علی، ای امید هر محروم!

سرتاسر زندگانی‌ات یک «فریاد» بود و تمام سخنانت یک «پیام» برای انسانیت را باز می‌گفت.

تمام گریه‌ها و مناجات‌هایت یک «عشق» را می‌نمایاند و تمام شمشیر زدن‌ها و جهادها و حماسه‌آفرینی‌هایت در پاسداری از یک «حقیقت والا» بود.

آن روزی که در شبه قاره‌ی مستطیل شکل عربستان به کانون وحی و آیین خدا ایمان آوردی و تلاش‌هایت را در «طول» خط ایمان و «عرض» پهنه‌ی دعوت مکی و جهاد مدنی متمرکز ساختی، «محیط» جهل و کفر و شرارت را، به «مساحت» علم و ایمان و تقوا و خیر مبدل ساختی و به تنهایی در پیرامون محمد(ص) امتی بپا ایستاده بودی، همچنان که ابراهیم، آن تبرزن توحید، و شرک‌ستیز نستوه، به تنهایی امتی بود، قائم و قانت!

 

*****

 

ای علی، ای تجسم ایمان

ای علی، ای تبلور مکتب

ای علی، ای تو معنی قرآن!

یار محمد(ص) در «حرا» بودی و بازوی توانای اسلام، در «بدر»

شمشیر برنده‌ی ایمان بودی، در «احد»

گُرد دلاور مدینه بودی، در «احزاب»

در رکاب رسول، یا به رکاب

فاتح بدر و خیبر و احزاب

برای گسترش دین و زدودن موانع راه از «خندق» به «خیبر» و از «یمن» به «ینبع» همواره در تلاش و حرکت بودی.

برای جهاد با «نفاق» و «بغی»، گامی در «صفین» داشتی و شمشیری در میان اصحاب «جمل» می‌زدی و مبارزه‌ای در «نهروان» می‌کردی و روز جهاد را به شب نیایش می‌پیوستی.

از «مکه» تا «مدینه» را، با بال «هجرت» پیمودی و از مدینه تا کوفه را، برای پی‌ریزی حکومت عدل بی‌نظیر در گیتی، به شوق، سپردی و زندگی‌ات تمام از آغاز تا فرجام، این بود.

از «کعبه‌ی ولادت» تا «محراب شهادت»، فاصله‌ای از نور را طی کردی.

همانند بسیاری از صفاتت که منحصر به توست. در این افتخار نیز بی‌شریک بودی.

ندیده کسی در جهان این سعادت

به کعبه ولادت، به مسجد شهادت

و شهادت خونین تو در محراب، همان میلاد شگفت در کعبه بود.

از خدا، به سوی خدا… و در خانه‌ی خدا.

 

******

 

وقتی گروهی از مدار ولایت خارج شوند،

راهشان تیره و تار، دل و جانشان ظلمانی و عملشان تبهکارانه است.

آنگونه که در خوارج نهروان دیدیم.

علی(ع)، شهید عدالت بود و امید محرومان و پناه مستضعفان.

تجسم ایمان بود و تبلور مکتب،

قدیسی پاک بود، که با خاکیان زیست و با محرومان همدلی داشت و زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین لقبش «ابوتراب» بود.

با نهروانیان و پیمان‌شکنان و متجاوزان جنگید، تا جهل و فریب و بغی را سرکوب کند و با مشت حق بر دهان باطل بکوبد.

 

او، حقیقت روشن دین و جلوه‌ی راستین مکتب بود.

نخستین شهید محراب، که نقاب خون به چهره کشید و شولای شهادت و مرگ سرخ به بر کرد و مسجد کوفه را داغدار خود ساخت و تا ابد، جامه‌ی سیاه عزا بر کعبه‌ی مقدس پوشاند.

شهادت مولا، شاهد عدالت او بود.

خون همیشه جوشان فرق مطهرش، سند حقانیت آن جاودانه مرد تاریخ بود.

هنوز هم، غروب، رنگ ماتم و ماتم او را دارد،

شب، سیه‌پوش سوگ علی است.

و هر شیعه، هرجا که باشد، در روز شهادت مولا، داغ یتیمی را احساس می‌کند.

علی(ع) شهید شد، تا شاهد همیشگی قسط و عدل باشد.

شب شهادت او، شب اندوه بشریت و سوگ همه‌ی انسان‌هاست.

در خانه‌ی مولی نیست، یک خاطره شاد امشب

آن قامت همچون سرو، از پای فتاد امشب

بر فرقِ سرِ عالَم، خاک غم و ماتم ریخت

از ضربت شمشیر فرزند مراد(۱) امشب

در کوفه‌ی زخم‌آلود، هرجا که یتیمی بود

باری ز غم و حسرت، بر دوش نهاد امشب

دلها همه محزون است، هر دیده پر از خون است

این محنت عظمی را بر کوفه که داد امشب؟

محراب علی از خون، رنگین شده، واویلا

در سوگ علی چشمی، بی‌اشک مباد امشب

08آوریل/24

دفاع از مظلوم در آموزه‌های اسلامی – حجه‌الاسلام عسکری اسلام‌پور ‌کریمی

اشاره
یکی از اصول اساسی و مباحث مطرح در آموزه‌های اصیل اسلامی از جایگاه بالایی هم برخوردار است، اصل عدل در جامعه است. با این همه در طول تاریخ همواره عده‌ای از حدّ خود فراتر رفته و به دیگران تعدی و ظلم کرده و حقوق آنان را به دلایل مختلف زیر پا نهاده‌اند و آن افراد مظلوم واقع شده‌اند. لذا، اصل حمایت و دفاع از مظلومان و ایستادگی و پایداری در برابر ظلم یکی از مهم‌ترین گزاره‌های اسلامی است و در برخی از آیات قرآن کریم و روایات اسلامی به آن اشاره شده است. در این نوشتار به مهم‌ترین آیات و روایاتی که بر لزوم دفاع از مظلومان تأکید دارند می‌پردازیم.

مفهوم ظلم و مظلوم
از واژه‌ ظلم در متون دینی به‌عنوان یک پدیده ضد ارزشی کلیدی در زندگی انسان‌ها یاد شده است. اسلام به مسئله ظلم‌ستیزی و حمایت از مظلوم در مقابل ظالم تأکید فراوانی دارد و آن را یکی از مسئولیت‌های اجتناب‌ناپذیر انسان‌ها معرفی می‌داند و می‌فرماید: «لاتَظلِمون ولاتُظلَمون»(۱)
ظلم، مصدر عربی و در لغت به معنای گذاشتن چیزی در جایی نادرست است که معادل فارسی آن را می‌توان ستم و یا بیداد دانست.(۲)
ظلم دو معنای اصلی دارد:
۱٫ تاریکی و سیاهی؛
۲٫ چیزی را از ستم در غیر موضع خود نهادن.(۳)
همان‌گونه که شخص در تاریکی چیزی را نمی‌بیند، در حال ستم کردن هم‌، مثل اینکه در تاریکی فرو رفته باشد، نمی‌تواند حقیقت را درک کند. به‌طور کلی می‌توان گفت ظلم به معنای ستم و گذاشتن چیزی در غیر محل آن است. در اصطلاح فقهی هر دو معنا آمده و شامل هر نوع عملی می‌شود که به‌نحوی حقّی را ضایع گرداند. بنابراین محروم کردن ملت‌ها از استیفای حقوقشان و کشاندن آنها به راهی که موجب از دست دادن ارزش‌هایشان ‌شود، ظلم محسوب می‌شود و به کسی که مورد بیدادگری قرار گرفته و به حق و حقوقش، تعدی و تجاوز شده، مظلوم گفته می‌شود.

حمایت از مظلومان از منظر قرآن
۱٫ جهاد به منظور حمایت از مظلومان و مستضعفان

بر اساس آموزه‌های قرآنی حمایت از مظلوم و مستضعف در برابر ظالم یک اصل اساسی در سیاست خارجی نظام اسلامی است و مسلمانان در هر جای عالم باید نسبت به مظلوم و مستضعف واکنش مثبت نشان بدهند و به حمایت از آنان بپردازند.
قرآن کریم می‌فرماید:
«وَ مَا لَکُم لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا و چرا شما در راه خدا و [در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید. آنان که مى‌گویند پروردگارا! ما را از این شهرى که مردمش ستم‏پیشه‌اند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»(۴)
وجوب جنگ و جهاد در راه خدا برای نجات و رهایی مستضعفان از چنگال ستمگران و توبیخ و سرزنش متخلفان از جنگ و جهاد و… مطالبی است که از آیه شریفه استفاده می‌شود.
در این آیه شریفه، دفاع از مستضعفین مطرح شده که در حقیقت حکمی است که فطرت انسانی آن را واجب می‌داند.(۵) این آیه شریفه در صدد تبیین تحریک و تهییجی است برای همه مؤمنین، اعم از آنهایی که ایمانشان خالص است کسانی که ایمانشان ضعیف و ناخالص است.
اولاً: قتالشان قتال در راه خداست و ثانیاً: قتال در راه نجات گروهی از مردم ناتوان است که به دست کفار ضعیف شده‌اند.
خلاصه کلام اینکه آیه شریفه به این دسته از مردم می‌فرماید اگر ایمان به خدایتان ضعیف است، غیرت و تعصب که دارید. همین غیرت و تعصب اقتضا می‌کند از جای برخیزید و شر دشمن را از سر یک مشت زن و بچه و مردان ضعیف کوتاه کنید.(۶)
از تصریح این آیه استفاده می‌شود که بر مسلمانان واجب شده است که اگر دیدند مسلمانان گرفتار ظالمی شدند، به قدر قوّه و قدرت خود باید اقدام و دفع شرّ کنند.(۷)

۲٫ طلب یاری از سوی مظلوم
قرآن کریم، کمک خواستن را حق هر مظلومی می‌داند و ظالمان را نیز به عذاب اخروی بیم می‌دهد: «إِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثیرًاوَانْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ؛ مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می‌کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند و آنان که ظلم و ستم کردند به‌زودی در خواهند یافت که به کدامین جایگاه باز می‌گردند.»(۸)
«وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ: کسانی که مورد ستم واقع می‌شوند، اگر قدرت مقابله با ظالم را نداشته باشند، این حق را دارند که طلب یاری کنند.» (۹) و به سبب طلب یاری، نکوهشی بر آنها نیست.
قرآن کریم در باره‌ لزوم حمایت از این مظلومان می‌فرماید:
«وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ:(۱۰) اگر گروهی از مؤمنان برای حفظ دین و آیین خود از شما یاری طلبیدند، بر شما لازم است که به یاری آنان بشتابید. در این آیه شریفه نیز خدای متعال با کمال صراحت مسلمانان را ملزم می‌کند تا به یاری برادران دینی خود که مورد ظلم و ستم واقع شده‌اند بروند و به وظیفه‌ دینی خود برای رهایی آنان از چنگال ظلم و ستم اقدام بکنند.»
واژه‌ «انتصار» به معنای طلب یاری است و مقاومت در برابر ظلم و دفع آن نسبت به کسی که قدرت دارد، از واجباتی است که فطرت انسانی به آن گواهی می‌دهد.(۱۱)
در برابر طلب یاری مظلوم، دیگران وظیفه دارند تا او را یاری کنند؛ زیرا یاری طلبیدن بدون یاری رساندن، بیهوده است. در حقیقت، هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد برآوردن است و هم مؤمنان موظف به پاسخگویی به او.(۱۲)
البته، همیشه برای کمک به مظلوم، نیازی به طلب یاری از سوی او نیست؛ زیرا ممکن است در بعضی از موارد، چنان به استضعاف کشیده شده باشد که جرئت هرگونه دانستن، تحقیق و درخواست کمک از او سلب شده باشد.(۱۳)

۳٫ عذاب الهی برای ظالمان
«إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: همانا ایراد و محکومیت متوجه کسانى است که به مردم ستم و در زمین طغیان مى‌کنند. آنانند که برایشان عذاب دردناکى است.»(۱۴)
در این آیه شریفه، خداوند برای حفظ و حمایت از مظلومان، برای ستمکاران عذاب دردناکی قرار داده است. بر همین اساس در سوره‌ فرقان فرمود: «…وَ مَن یَظْلِم مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبِیراً: و هر کس از شما [در این دنیا] ظلم و ستم کند، در قیامت عذاب بزرگى به او مى‌چشانیم.»(۱۵)

۴٫ مستضعفین پیشوایان و وارثان زمین
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ استُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجعَلَهُمُ الْوارِثِینَ: و ما اراده کرده‌ایم بر کسانى که در زمین به ضعف و زبونى کشیده شدند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان (روى زمین) قرار دهیم.»(۱۶)
این آیه شریفه، بشارت می‌دهد که در هر مکان و هر زمان مستضعفان تحت سلطه ظالمان قرار بگیرند، اراده‌ی خداوند این طور است که آنان را به پیروزی برساند و سرانجام حکومت زمین را به آنان اعطا کند.»
مسئله‌ حاکمیت مستضعفان بر زمین، با عبارات و بیان‌هاى مختلفى در قرآن کریم آمده است. چنانکه در سوره‌ اعراف فرموده است: «وَ أَورَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرضِ وَ مَغارِبَهَا: ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم.»(۱۷)
همچنین خداوند متعال در مقابل ظالمان می‌فرماید: «لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ؛ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ؛ ما ستمگران را نابود و بعد از آن شما را ساکن زمین مى‌گردانیم.»(۱۸)

حمایت از مظلومان از منظر روایات
علاوه بر آیات قرآن کریم، در منابع روایی اسلام احادیث و روایات فراوانی در باره‌ حمایت از مظلومان از حضرات معصومان(ع) نقل شده است که به چند دسته قابل تقسیم است:
دسته‌ اول، روایاتی هستند که امت اسلامی را در یاری رساندن به مظلوم و ستمدیده و مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و ستم، تشویق و ترغیب می‌کنند. به جهت رعایت اختصار به چند نمونه اشاره می‌شود:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «مَنْ اَخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى فى‌الجنّه مُصاحِباً: کسى که حق مظلومی را از ظالم بگیرد [چه مظلوم، مسلمان باشد، چه غیر مسلمان] در بهشت با من همنشین خواهد بود.»(۱۹)
جایگاه بسیارى از انسان‌ها در بهشت خواهد بود، ولى همه‌ بهشتیان این سعادت را ندارند که همنشین پیامبر(ص) باشند، اما کمک کردن و یارى رساندن به مظلومان و گرفتن حق آنان از ظالم، به اندازه‌ای مهم است که انسان را در بهشت همنشین آن حضرت(ص) می‌کند.
همچنین از پیامبر اکرم(ص) درباره‌ یاریگری مظلوم و همدردی با ستمدیدگان نقل شده است که خداوند به حضرت داوود(ع) وحی فرمود:
«یا داوود! إنّه لَیسَ مِن عَبدٍ یُعِینُ مَظلوماً أو یَمشِی مَعهُ فی مَظلِمَتِهِ إلاّ اُثَبِّتُ قَدَمَیهِ یَومَ تَزِلُّ الأقدام: ای داوود! هیچ بنده‌ای نیست که ستمدیده‌ای را یاری رساند یا در ستمی که به او رفته، همدردی کند، مگر اینکه گام‌های او را در آن روزی که همه‌ گام‌ها می‌لغزند، استوار نگه دارم.»(۲۰)
امام صادق(ع) در باره‌ پاداش یاری مظلوم فرمودند: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یُعِینُ مُؤْمِناً مَظْلُوماً إِلَّا کَانَ أَفْضَلَ مِنْ صِیَامِ شَهْرٍ وَ اعْتِکَافِهِ فِی الْمَسْجِدِالْحَرَامِ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَنْصُرُ أَخَاهُ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَی نُصْرَتِهِ إِلَّا نَصَرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه: هیچ مؤمنی، مؤمن ستمدیده‌ای را یاری نمی‌رساند مگر اینکه عمل او برتر از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجدالحرام باشد و هیچ مؤمنی نیست که بتواند برادر خود را یاری رساند و یاری‌اش دهد، مگر اینکه خداوند در دنیا و آخرت او را یاری کند.» (۲۱)
دسته‌ دوم، احادیث و روایاتی هستند که یاری مظلوم و مبارزه با ظلم و ستم را به‌عنوان یک وظیفه و تکلیف شرعی، قلمداد می‌کنند.
امام علی(ع)، ظلم‌ستیزی و مبارزه با مستکبران و دفاع از حقوق مظلومان را یکی از وظایف اصلی حکومت اسلامی و علمای اسلام معرفی فرمودند: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّه وَ بَرَأَ النَّسَمَه لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّه بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّه ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُم هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَه عَنْزٍ،»
«سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید.اگر حضور فراوان بیعت‌کنندگان نبود و یاران، حجّت را بر من تمام نمی‌کردند و اگر خدا از علما پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان، سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهانش می‌انداختم و رهایش می‌ساختم و آخرش را به کاسه اول آن، سیراب می‌کردم. آنگاه می‌دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بزغاله‌ای بی‌ارزش‌تر است».(۲۲)
بنابراین، نکته درخور توجه این است که فلسفه‌ اصلى تشکیل حکومت‌ها و تشریع قوانین، (اعم از قوانین الهى و قوانین ناقصى که به وسیله بشر تشریح شده است)، حفظ حقوق ضعیفان و حمایت از آنها بوده است، زیرا اقویا و زورمندان با تکیه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خویش را مى‌گیرند، بلکه افزون بر آن را نیز می‌طلبند، از این ‌رو اگر حکومت و قانون حامى مظلومان و مستضعفان نباشد، فلسفه‌ وجودى خود را به‌کلى از دست می‌دهد و گاه براى توجیه ظلم و ستم‌های ظالمان به بازیچه‌اى در دست آنان تبدیل می‌شود. بر همین اساس امام على(ع)، دلیل قبول حکومت را مسئله حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان می‌دانند.
آن حضرت بعد از خاتمه‌ جنگ نهروان با صدای بلند اعلام فرموند: «اَلذَّلِیلُ عِنْدِی عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِىُّ عِنْدِی ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ: ناتوان ستمدیده در نظر من، عزیز است تا حقش را بگیرم و زورمند ستمگر نزد من، حقیر و ضعیف است تا حق دیگران را از او بستانم.»(۲۳)
ایشان در لحظات آخر عمر مبارکش نیز به یاد حقوق مستضعفان و محرومان بودند و در حالى که در بستر شهادت آرمیده بود، به فرزندانش وصیت فرمود: «أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً…: شما را به تقواى الهى سفارش مى‏‌کنم و اینکه دشمن ظالم و یار و کمک‌کار مظلوم باشید.»(۲۴)
این کلام نورانی حضرت، در واقع تأکیدى است بر طرفدارى از حق. چه حقى از این بالاتر که انسان مظلوم را در برابر ظالم یارى دهد تا مظلوم به حقش برسد و ظالم از ظلمش دست بردارد و جالب اینکه ظالم و مظلوم در اینجا، مطلق است و تنها مسلمانان را شامل نمی‌شود، بلکه هر مظلومى در جهان باید زیر چتر حمایت مسلمانان قرار گیرد و از ظلم هر ظالم و ستمگرى باید پیشگیرى شود. اگر مدعیان حقوق بشر تنها به این دو دستور عمل مى‌کردند به‌راستى دنیا گلستان می‌شد. این در حالى است که مشاهده می‌کنیم آنان هر چند در شعارها مدعى حمایت از مظلوم و حقوق بشرند،هر جا منافع نامشروعشان اقتضا کند، در کنار ظالم می‌ایستند و بر ضد مظلوم می‌جنگند.
دسته‌ سوم، روایاتی هستند که علاوه بر اینکه بر ضرورت اهتمام به امور مسلمانان تأکید می‌ورزند، افراد سُست عنصر و سهل‌انگار را که به سرنوشت مظلومان و ستمدیدگان بی‌اعتنا هستند و کوتاهی می‌کنند، توبیخ و سرزنش می‌کنند. بر همین اساس، حمایت از مظلومان در کلمات نورانی پیامبر اکرم(ص) مشهود و حتی بی‌توجهی به این اصل، عامل خروج از اسلام و مسلمانی دانسته شده است: «مَنْ اَصْبَحَ وَ لا یَهْتَمَّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ: هرکس [شب را] صبح کند و به امور مسلمانان همت نورزد و بی‌توجه باشد، از ما نیست و هرکس فریاد و کمک‌خواهى کسى را بشنود که مسلمانان را به یاری می‌طلبد و به کمکش نشتابد، مسلمان نیست.»(۲۵)
نکته‌ درخور توجه در این روایت این است که آن حضرت در بخش دوم کلام نورانی خویش، حتی مسلمان بودن مظلوم را شرط ندانسته و مسلمانان را موظف به کمک به همه مظلومان دانسته‌اند (رَجُلاً یُنادى یا لَلْمُسْلِمینَ).
همچنین آن حضرت در باره‌ عذاب بی‌توجهی و عدم حمایت از مظلوم از قول خداوند عز و جل فرمودند: «و عِزَّتی و جلالِی لأَنتَقِمَنَّ مِن الظّالِمِ فی عاجِلِهِ و آجِلِهِ، و لأنتَقِمَنَّ مِمَّن رَأى مَظلوماً فَقَدَرَ أن یَنصُرَهُ فلَم یَنصُرْهُ: به عزّت و جلالم سوگند، از ظالم و ستمگر و همچنین از کسی که مظلومی را در حال مظلومیت مشاهده کند و بتواند به یاری‌اش بشتابد، ولی اقدامی نکند، بی‌گمان در دنیا و آخرت انتقام شدیدی می‌گیرم.»(۲۶)
در این روایت نیز همانند روایت‌های گذشته، مطلق ظالم و مظلوم را گفته و‌ اشاره‌ای به دین و مذهب و نژاد و رنگ آنان نکرده است. بنابراین، دفاع از مظلوم، وظیفه‌ هر مسلمانى است؛ هر چند مظلوم، غیرمسلمان باشد.
بر اساس آموزه‌های اسلامی، حمایت از مظلوم و مستضعف در برابر ظالم یک اصل اساسی در سیاست خارجی نظام اسلامی است و مسلمانان در هر جای عالم باید نسبت به مظلوم و مستضعف واکنش مثبت نشان دهند و به حمایت از آنان بپردازند.
در حقیقت، عنوان مظلوم و مستضعف مجوزی است تا مورد حمایت افراد مسلمان و نظام اسلامی قرار گیرد. بنابراین، دین و مذهب و رنگ و نژاد و جغرافیا و جنسیت و مانند آنها موجب نمی‌شود تا ترک حمایتی از سوی مسلمانان و نظام اسلامی انجام گیرد.

پاورقی
۱٫ بقره، آیه‌ ۲۷۹٫
۲٫ سیاح، احمد، فرهنگ جامع، تهران، کتابفروشی اسلام، ج.۳ و ۴، ص.۵۵٫
۳٫ ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج.۴، ص.۱۸۶٫
۴٫ نساء، آیه‌ ۷۵٫
۵٫ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت،: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۰ ق.، ج.۴، ص.۴۳۲٫
۶٫ همان، ج.۴،ص.۴۱۹٫
۷٫ طیّب، سید عبدالحسین، تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش، ج.۴،ص.۱۳۷٫
۸٫ شعراء، آیه‌ ۲۲۷٫
۹٫ شوری، آیه‌ ۳۹٫
۱۰٫ انفال، آیه‌ ۷۲‌.
۱۱٫ المیزان فی تفسیر القرآن،ج.۸،ص.۶۴٫
۱۲٫ مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تفسیر نمونه،ج.۲۰،ص.۴۶۴٫
۱۳٫ حقیقت، سید صادق؛ مسئولیت‌های فراملی در سیاست خارجی دولت اسلامی، تهران، نشر مرکز تحقیقات استراتژیک،ص.۳۳۸٫
۱۴٫ شوری، آیه‌۴۲٫
۱۵٫ فرقان، آیه‌۱۹٫
۱۶٫ قصص، آیه‌۵٫
۱۷٫اعراف، آیه‌۱۳۷٫
۱۸٫ابراهیم، آیات ۱۳و۱۴٫
۱۹٫ علامه مجلسی، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء،ج.۷۵،ص.۳۵۹،ح.۷۴٫
۲۰٫ متّقی هندی، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج.۱۵، ص.۸۷۲٫
۲۱٫ بحارالأنوار، ج.۷۲، ص. ۲۰٫
۲۲٫ شریف الرضی، نهج‌البلاغه، صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، خطبه۳٫
۲۳٫ نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۳۷٫
۲۴٫ نهج‌البلاغه، نامه‌ ۴۷٫
۲۵٫الکلینی، اصول کافی،ج.۲، ص.۱۶۴، ح۵، بیروت، دارالأضواء؛ شیخ طوسی، تهذیب‌الاحکام،ج.۶،ص.۱۷۵، بیروت، دارالأضواء.
۲۶٫ کنزالعمّال، ج.۳، ص.۵۰۵٫

08آوریل/24

بیماری «منیّت» و درمان آن از منظر قرآن کریم – مصطفی محمدی

اشاره:
یکی از بزرگ‌ترین بیماری‌های روحی‌ای که همه انسان‌ها ممکن است به آن دچار شوند، «منیّت»، «خودخواهی» و «خودپرستی» است. این بیماری روحی اگر در وجود کسی ریشه بدواند، تا نابودی دنیا و آخرت فرد پیش می‌رود. از این رو بسیار شایسته است پس از شناخت این بیماری، راه درمان آن را از زبان کسی که از بزرگ‌ترین سالکان قرن حاضر بود جویا شویم.
در این مقاله پس از بررسی چیستی این بیماری، به سه نماد از مهم‌ترین بیماران منیّت یعنی شیطان، قارون و فرعون و سرگذشت آنان اشاره می‌کنیم و در ادامه راه‌های مبارزه با «منّیت» را از منظر قرآن بنیان امام خمینی(ره) یادآوری خواهیم کرد.

۱٫ مفهوم منیّت
منیت مصدر جعلی است و از دو بخش تشکیل شده است. یکی واژه‌ فارسی «من» و دیگری پسوند «یت». این واژه در لغت به معنای خودبینی، خودخواهی، خودستایی، نخوت، غرور و لاف زدن است.(۱) گاهی نیز با واژه‌ «منم منم کردن»، یا «منی» از منّیت یاد می‌شود. چنانکه ناصر خسرو گوید:
حجت تو منی را ز سر خویش به در کن
بنگر به عقابی که منی کرد و چه‌ها خاست

۲٫منیت ارث شیطان
امام خمینی «منیّت» را ارث شیطان می‌داند. ایشان ضمن اشاره به داستان حضرت آدم(ع) و حوا و گفتگوهایی که بین خداوند، فرشتگان و شیطان رخ داد؛ بر این نکته تأکید می‌کند که داستان حضرت آدم(ع) بسیار آموزنده است و اگر انسان به‌خوبی رموز آن را درک و به دستورات قرآن عمل کند، همه مشکلات او حل خواهند شد. امام خمینی با اشاره به داستان آفرینش و سخنان اعتراض‌گونه‌ فرشتگان نسبت به آفرینش حضرت آدم و سر انجام آنان به داستان ابلیس اشاره می‌کند و می‌گوید:
«بعد از اینکه خلق مى‏کند آدم را، امر مى‏کند که سجده کنند، «ملائکه‌اللَّه» همه سجده مى‏کنند، لکن ابلیس نمى‏کند. نکته اینکه ابلیس نمى‏کند، این است که خودبین است. مى‏گوید: خَلَقْتَنى مِن نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طینٍ؛(۲) من از آتش خلق شدم، او از خاک خلق شده است؛ او پست‏تر از من است، من بالاتر از او هستم. آن هم جنبه خودبینى دارد و روى این زمینه سجده نمى‏کند و مطرود مى‏شود.»(۳)
امام امت سپس در باره مهلت گرفتن ابلیس می‌فرماید:
«ما از اینجا مى‏فهمیم که قضیه خودبینى، ارث شیطان است، از صدر عالم این قضیه بوده است. وقتى هم که وسوسه مى‏کند به آدم، باز آدم را اغوا مى‏کند. این یک تعلیم عمومى است که از قبل از خلقت آدم تا حالا باید براى ما عبرت باشد؛ بدانیم که ارث شیطان، خودبینى است. تمام فسادهایى که در عالم واقع مى‏شود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حکومت‏ها و چه در اجتماع، تمام فسادها زیر سر همین ارث شیطان است. و تمام مفسده‏هایى که در عالم پیدا مى‏شود، از این بیمارى خودبینى است. چه در کنج خانه کسى نشسته باشد و به عبادت مشغول باشد، اگر خودبینى بکند، ارث شیطان را دارد و چه در جامعه باشد و با مردم تماس داشته باشد، این هم اگر فسادى از آن حاصل بشود، از خودخواهى و خودبینى خودش است و چه حکومت‏هایى که در عالم حکومت مى‏کنند؛ از اولى که حکومت در دنیا تأسیس شده است تا حالا، هر فسادى واقع شده از این خصیصه است.»(۴)

۳٫ قارون، نماد منیّت
وی پسرخاله‏ یا پسرعموی حضرت موسى(ع)(۵) و در ابتدای امر، اهل عبادت و طاعت بود. شخصى خوش‌منظر و وجیه و بهترین کس در قرائت تورات بود.(۶) اما این خوى خوش با روى آوردن ثروت دنیا بر او از وى سلب شد و جایش را به تکبّر و تبختر و منیّت بخشید. پس از اینکه بازیچه‏ ثروت دنیا شد، بناى خودبینى و تکبر را گذاشت.(۷) بدین ترتیب، نعمت‏هاى الهى، وسیله‏اى براى گمراهى بیشتر وى شد، در حالى که مى‏توانست وسیله‏اى در راه تکامل مادى و معنوى او باشد.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «قارون از قوم موسى بود که بر آنان ستم کرد و ما آن قدر از گنج‏ها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى مردان نیرومند نیز دشوار بود. روزى قومش به او گفتند: «این همه شادى مغرورانه نکن که خداوند شادى غرورآمیز را دوست نمى‏دارد و با نعمت‏هاى خدادادى در راه آخرت تلاش کن و در عین حال از بهره‏هاى دنیا نیز کناره‏گیرى نکن و همان‏گونه که خداوند به تو نیکى کرده، تو نیز نیکوکار باش و در زمین فساد نکن که خداوند مفسدان را دوست ندارد.» او در پاسخ گفت: «من این ثروت را با دانش و آگاهى خویش کسب کرده‏ام.» سرانجام ما او و خانه‏اش را در زمین فرو کشیدیم، در حالى که هیچ کس نمى‏توانست در برابر فرمان الهى به یارى او برخیزد.»(۸)
این آیات برای ما بسیار درس‌آموزند. کسی که از اقوام نزدیک حضرت موسی، از دانشمندان، قاریان و خوبان بود، وقتی در سیاهچاله منیت و خود بزرگ‌بینی افتاد؛ دنیا و آخرتش نابود شد. جالب آنکه هنگامی‌که آگاهان بنی اسرائیل به او نصیحت کردند که مال و ثروت عظیم خویش را ابزاری برای سعادت خود و جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنی قرار بده، او با غرور و تکبّر مخصوص به خود، ندای «منیّت» سر ‌داد و ‌گفت: «این ثروت عظیم را به وسیله علم و دانش (و لیاقت و کاردانی‌ام) به دست آورده‌ام!» (قالَ انَّما اوتیْتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِنْدِی)
و سرانجام همین «منم منم»، خودبزرگ‌بینی و غرور او را به وادی هولناک انکار آیات الهی و ادامه فساد و ظلم و همکاری با دشمنان حقّ و عدالت کشانید، و در یک حادثه‌ عجیب، او و تمام اموالش در کام زمین فرو رفت.

۴٫ فرعون، غرق در منیّت
فرعون یکی دیگر از نمادهای منیت است که قرآن کریم از او سخن گفته و بررسی سرگذشت او بسیار درس‌آموز است. کار منیت فرعون به جایی رسیده بود که ندای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏»(۹) سر می‌داد و خودش را «خدای خدایان» معرفی می‌کرد.
آری طغیانگران خیره‌سر و مغرور و خودبزرگ‌بین، هنگامى که بر مرکب غرور و خودخواهى سوار مى‏شوند هیچ حد و مرزى را به رسمیت نمى‏شناسند و حتى به ادعاى خدایى نیز قانع نیستند، بلکه مى‏خواهند «خداى خدایان» شوند! وقتی سرکشى را به آخرین مرحله می‌رسانند، مستحق دردناک‌ترین عذاب می‌شوند و فرمان الهى فرا می‌رسد و آنان را در هم می‌کوبد، چنانکه خداوند در آیه‌ بعد درباره‌ فرعون مى‏فرماید: «خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت.» (فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَهِ وَ الْأُولى‏)(۱۰)
«نکال الآخره» اشاره به عذاب‌هاى قیامت است که دامان فرعون و فرعونیان را مى‏گیرد و چون در درجه اول اهمیت است مقدم دانسته شده و منظور از «اولى» عذاب دنیاست که دامان فرعون را گرفت و او و تمام یارانش را در کام خود در دریاى نیل فرو برد.(۱۱)

۵٫ منیّت فرعونیان زمان
آنچه گذشت به فرعون زمان بنی اسرائیل اختصاص نداشت. آخرین پادشاه سلسله پهلوی نیز روحیه خودبزرگ‌بینی عجیبی داشت. در کتاب «سقوط شاه »نوشته فریدون هویدا آمده است: «به گواه نزدیک‌ترین افراد به محمدرضا پهلوی، دگرگونی روحیه‌ شاه تقریبا از‌ اواخر‌ سـال‌ ۱۳۴۹ آغـاز شـده بود. امّا‌ موضوع تغییر و تحول در روحیه‌ شاه بیشتر مربوط به جاه‌طلبی و غرور بی‌حدّ و حصر وی بود. در‌ ایدئولوژی‌ شاهنشاهی، تو گویی شاه قطب عالم امکان اسـت و«عـقل کـل» به شمار می‌آید. تفرعن، خودمحوری‌ و خودبزرگ‌بینی‌ آخرین شاه ایران‌زمین شاید از ۱۳۴۹ بیش از گذشته تبلور یـافته بـاشد‌، اما‌ همواره‌ در درون وی این «شاهنشاهی ناپیدا» به منظور پیدایی و ظهور غلیان داشته است.»(۱۲)
در بخش دیگری از کتاب یاد شده می‌خوانیم توهّمات عظمت‌گرایانه‌ شاه به‌قدری او را از حقایق دور ساخته بود که حتی سازمان سیا ضمن گزارش محرمانه‌ای در سال ۱۳۵۵ ه. ش شاه را به عنوان «مردی که خطرات ناشی از عقده خودبزرگ‌بینی او را تهدید می‌کند»، ‌توصیف کرده بود.»(۱۳)
امروزه ربع پهلوی با مظلوم‌نمایی سعی می‌کند خود را مدافع مردم نشان داده و با شعار جمهوری‌خواهی از مردم می‌خواهد که با او همراه شوند. گویا او تاریخ زندگی دودمان پهلوی و حتی خودش را فراموش کرده است. زیرا «روحیه‌ فرعونی»، «تفرعن» و خودبزرگ‌بینی در تمام خانواده‌ پهلوی مشهود بود و مردم نیز آن را فراموش نکرده‌اند. برای نمونه در زمان حکومت شاه، شخصی را مدتی زندانی کردند و به او جرمش را نگفتند و او بی آنکه بداند برای چه زندانی شده همچنان حیران مانده بود. روزی از سربازی که برایش آب و نان آورده بود، درخواست کرد تا جرمش را به او بگوید. سرباز آهسته گفت: «شما جرم سنگینی مرتکب شده‌اید و مجازات خواهید شد. اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است.»(۱۴)
در اینجا لازم است نکته‌ای را فراموش نکنیم و به مسئولان محترم جمهوری اسلامی ‌ایران نیز یاد آوری کنیم و آن این است که درخت انقلاب با خون صدها هزار تن از بهترین مسلمانان آبیاری شده تا ما بتوانیم به اسلام و این مردم خوب خدمت کنیم. بهترین مسئول در جمهوری اسلامی‌کسی است که «لباس منیّت»، خودخواهی و خودبینی را کناری نهد و با جان و دل در خدمت مردم باشد. چنانکه امام امت در این باره می‌فرماید:
«همه‌ ما در مقابل اسلام مسئولیم. این اسلامى که با خون اولیا و بزرگان به دست ما سپرده شده است و الان ما مسئول او هستیم. این اسلام را ما باید به نسل آتیه برسانیم. شما براى این ملت باید کار بکنید. (هر کدام از مسئولان که سستی کنند) در همین دنیا ننگش بر پیشانى همه است. مسئله، مسئله اینجا نیست. مسئله جاى دیگرى است که ما از آن غافل هستیم. تمام اعمال شما، تمام جدیت‌هاى شما ثبت است و همه عالم این چیزها را ثبت مى‏کند در خودش و ما باید جواب بدهیم.»(۱۵)
از منظر امام امت، مسئول و مدیر خوب کسی است که اجازه ندهد مقام سوار او شود، بلکه او باید سوار مقام بشود و این مهم با مبارزه با نفس حاصل خواهد شد.(۱۶)

۶٫ راه درمان
از مجموع آنچه گذشت در می‌یابیم که خطر بیمارى منیّت و خودخواهى‏ بسیار زیاد است و به تعبیر امام امت، همه‌ انسانها به این بیمارى یعنی «بیمارى منیّت و خودخواهى» مبتلا هستند: «انسان تا آن آخر هم خودخواهی‌اش هست. از این مرض مگر به مدد انبیاء«ع» و به مدد خداى تبارک و تعالى نجات پیدا بکند یا لااقل کم بشود این بیمارى در او.»(۱۷)
حال باید ببینیم برای درمان این بیماری مهلک چه راهی وجود دارد. امام امت (ره) برای درمان این درد چند راهکار ارائه می‌کند که در ادامه مرور می‌کنیم.

۶٫۱- خودشناسی حقیقی
یکی از بهترین راه‌های رسیدن به سعادت، خودشناسی واقعی است. چنانکه قرآن کریم نیز در آیات فراوانی بر خودشناسی تأکید کرده است. قرآن، بر آیه بودن آفرینش انسان تأکید می‌کند و می‌فرماید: «وَ فى خَلقِکم وَ ما یَبُثُّ مِن دابّهٍ ءایتٌ لّقومٍ یُوقِنون؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که (در سراسر زمین) پراکنده ساخته، نشانه‏هایى است براى جمعیتى که اهل یقینند.»(۱۸)
روایات نیز خودشناسى‏ را برترین و سودمندترین معارف برشمرده و معرفت نفس را با شناخت پروردگار ملازم دانسته‌اند. پیامبر(ص) در پاسخ به این پرسش که راه‏ شناخت حق چیست، فرمودند: «معرفه‌النفس.»(۱۹) از امام على(ع) نیز نقل است: «در شگفتم از کسى که خود را نمى‏شناسد، چگونه پروردگار خود را مى‏شناسد؟»(۲۰) خودیابى به خدایابى مى‏انجامد؛ زیرا انسان نمى‏تواند خود را جدا از علت و آفریننده‌ خود، به‌درستى درک کند و بشناسد. علت واقعى هر موجود، مقدم بر وجود او است؛ پس شهودِ خود، هرگز از شهود الهى جدا نیست. کسی که خود و فقر ذاتی خودش را بشناسد، دیگر جایی برای منیّت نمی‌یابد. او می‌داند که خودش و دیگر موجودات هیچ هستند و هر چه هست از اوست.
امام امت با توجه به این اصل کلیدی برای درمان منیّت می‌فرماید: «دردها دوا نمى‏شود، الّا با اینکه این خصیصه‌ شیطانى (منیّت) از بین برود. کسى بخواهد درد خودش را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم- چنانچه‏ ملائکه مى‏گفتند- نگوید من ثروتمندم، نگوید من زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم.»(۲۱)

۶٫۲- تزکیه نفس
یکی دیگر از چیزهایی که می‌تواند خودپسندی و خودستایی را از بین ببرد، تزکیه است. امام امت با اشاره به جمله‌ مشهور «الْعِلْمُ حِجابُ الاکْبَر» می‌گوید: «اگر کسى بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه. اگر بخواهد کسى تهذیب بشود، با علم تهذیب نمى‏شود؛ علم انسان را تهذیب نمى‏کند. گاهى علم، انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علم توحید انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علمِ عرفان انسان را به جهنم مى‏رساند؛ گاهى علم فقه انسان را به جهنم مى‏فرستد؛ گاهى علم اخلاق انسان را به جهنم مى‏فرستد. با علم درست نمى‏شود. تزکیه مى‏خواهد.»(۲۲)

۶٫۳- تقویت ایمان
یکی از مهم‌ترین راهکارهای مبارزه به منیت و خودپسندی تقویت ایمان است. شخصی که ایمان قوی دارد، نیک می‌داند که عالم محضر خداست و او نیز همیشه در محضر خدا قرار دارد. کسی که به چنین ایمانی دست یابد، دیگر خود را نمی‌بیند چه رسد به اینکه بخواهد در گرداب منیّت سقوط کند. امام امت ضمن تعریف ایمان و تفاوت آن با علم می‌فرماید:
«ایمان، غیر از علم است. «ایمان حظّ قلب است که با شدّت تذکّر و تفکّر و انس و خلوت با حق حاصل شود. شیطان با آنکه علم به مبدأ و معاد- به نص قرآن- داشت، در زمره‌ کفار محسوب شد…. پس اگر بخواهیم از تصرف شیطان خارج شویم و تحت پناه حق تعالى واقع شویم، باید با شدت ارتیاض قلبى و دوام توجه یا کثرت آن و شدت مراوده و خلوت، حقایق ایمانیّه را به قلب رسانده تا قلب الهى شود؛ و چون قلب الهى شد، از تصرف شیطان تهى و از ظلمت معصیت و طغیان، و ظلمت کدورات اخلاق رذیله، و ظلمت جهل و کفر و شرک و خودبینى و خودخواهى و خودپسندى، به نور طاعت و عبادت و انوار اخلاق فاضله، و نور علم و کمال ایمان و توحید و خدابینى و خداخواهى و خدادوستى منتقل شود.»(۲۳)

۶٫۴- پندآموزی از سرگذشت خودپسندان
قرآن کریم پس از یاد کرد از داستان پیامبران و دیگران، تأکید می‌کند که مردم باید از آن درس بگیرند. برای نمونه پس از یادکرد داستان فرعون، هدف از بیان سرگذشت یاد شده را عبرت‌آموزی می‌داند و در آیه‌ ۲۶ سوره‌ نازعات مى‏فرماید: «در این داستان (حضرت موسى(ع) و فرعون و پایان عاقبت آن) درس عبرت بزرگى است براى آنها که خدا ترسند: إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِمَنْ یَخْشى.»
آری کسانی که چشم عبرت‌بین دارند، با شنیدن و خواندن داستان فرعون به خود می‌آیند و سعی می‌کنند از منیّت و خودبزرگ‌بینی پرهیز کنند.(۲۴) زیرا منیّت از بدترین بیماری‌ها و پایین‌ترین حد سقوطی است که یک فرد می‌تواند در آن فرو افتد. فرد عبرت‌بین باید آن گونه باشد که سنایی می‌گوید:

منتهای بدی منی داند
برتری در فروتنی داند
نخوتش هر چه کم به نیروتر
قدرتش هر چه بیش خوشخوتر

در بررسی سخنان امام امت نیز می‌توان دریافت از نگاه ایشان نیز یکی از راه‌های رهائی از گناه منیّت، توجه به سرگذشت افرادی است که در این دام گرفتار آمده‌اند. امام خمینی پس از ذکر اهمیت اخلاص و این نکته که علم به‌تنهایی نمی‌توان انسان را رستگار کند، می‌گوید: «ملاحظه‌ حال ابلیس کن که چون خودخواهى و خودبینى و خودپسندى در او بود، علمش به هیچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد…. علم توحیدى که براى نمایش در محضر عوام یا علما باشد از نورانیّت عارى و برى است و غذایى است که با دست شیطان براى نفس أمَّاره تهیه شود. خود آن، انسان را از توحید بیرون برد و به تشریک نزدیک کند.»(۲۵)

پی‌نوشت‌ها:
۱- دهخدا، ذیل واژه‌، ج.۱۳، ص. ۱۹۱۸۷٫
۲- اعراف/ ۱۲٫
۳- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۹، ص.. ۱۳۳٫
۴- امام خمینی، همان.
۵- محمدی گلپایگانی، جرعه‏اى از زلال قرآن، ج.‏۴، ص. ۲۱۰٫
۶- طبرسی، مجمع البیان، ج. ۷-/ ۸، ص. ۴۱۵٫
۷- ابن جوزی، زاد المسیر، ج. ۷، صص.۲۲-۲۱٫
۸- قصص، آیات ۷۶- ۸۱٫
۹- نازعات/ ۲۴٫
۱۰- نازعات/ ۲۵٫
۱۱- مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۲۶، ص. ۹۵٫
۱۲- هویدا، سقوط شاه، ص. ۷۲٫
۱۳- همان، ص. ۱۵۶٫
۱۴- فرمانفرماییان، خون و نفت، ص. ۱۵۳.
۱۵- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۵، ص. ۷۶٫
۱۶- همان، ج.‏۱۵، ص. ۷۷٫
۱۷- همان، ج.‏۱۴، ص. ۱۷۳٫
۱۸- جاثیه/ ۴
۱۹- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج. ۶۷، ص. ۷۲٫
۲۰- علامه طباطبایی، المیزان، ج. ۶، ص. ۱۷۳٫
۲۱- امام خمینی، صحیفه‌ امام، ج.‏۱۹، ص. ۱۳۴٫
۲۲- همان، ج.‏۱۹، ص. ۱۳۵٫
۲۳- امام خمینی، آداب الصلاه (آداب نماز)، ص ۲۲۷٫
۲۴- رک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۰، ص. ۶۵۵؛ علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۲۰، ص. ۱۸۹٫
۲۵- امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص. ۱۰۵٫

08آوریل/24

آثار شوم لجاجت و عدم پذیرش حق در آیات و روایات – حجه‌الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:
حقیقت تمام ادیان خلاصه در اسلام خلاصه می‌شود: «إِنَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الإِسلام»(۱) و اسلام در تسلیم بودن در مقابل خداوند وحق وحقیقت خلاصه می‌شود، «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به‌شدت توصیه شده است که از دنیا نروید مگر اینکه در مقابل خداوند تسلیم باشید.
غصۀ معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دین سالم داشته و تسلیم الهی باشند.(۲) و در مقابل، لجبازی و انکار حق را به‌شدت رد کرده و ناروا دانسته‌اند. آثار شومی برای جحود و لجبازی بیان شده‌اند که مهم‌ترین آنها، کوری باطن، از دست دادن حق و گرفتار عذاب دنیا وآخرت شدن است. آنچه پیش‌ رو دارید مروری مختصر بر تسلیم در مقابل حق و پرهیز از جحود و انکار و لجبازی در مقابل پذیرش حق است.

مراتب تسلیم
استاد شهید مطهری در بارۀ مراتب تسلیم، سخن جامعی دارد که ما را از سخن گفتن بی‌نیاز می‌کند. او می‌فرماید: «اساسی‌ترین شرط سلامت قلب، تسلیم بودن در مقابل حقیقت است. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل، تسلیم دل. زمانی که دو حریف با یکدیگر نبرد می‌کنند و یکی از طرفین احساس شکست می‌کند، ممکن است تسلیم شود. در این ‌گونه تسلیم‌ها، معمولاً حریفِ مغلوب، دست‌های خود را به عنوان تسلیم بالا می‌برد و از ستیز و جنگ باز می‌ایستد.
در این نوع از تسلیم، تن و جسم تسلیم می‌شود، اما فکر و اندیشه تسلیم نمی‌شود، بلکه دائماً در فکر تمرّد است و می‌اندیشد که چگونه ممکن است فرصتی به دست آورد تا دوباره بر حریف چیره شود. این گونه تسلیم که تسلیم بدن است منتهای قلمروی است که زور می‌تواند تسخیر کند.
مرحله‌ دیگرِ تسلیم، تسلیم عقل و فکر است. قدرتی که می‌تواند عقل را تحت تسلیم درآورد قدرت منطق و استدلال است. با زور، به یک دانش‌آموز نمی‌شود فهماند که مجموع زوایای مثلث برابر با دو قائمه است. قضایای ریاضی را با استدلال باید ثابت کرد و راه دیگری ندارد. عقل را فکر و استدلال، تسخیر و وادار به تسلیم می‌کند.
معروف است وقتی که گالیله را به خاطر اعتقاد به حرکت زمین و مرکزیّت خورشید شکنجه می‌دادند، وی از بیم آنکه او را آتش بزنند از عقیده‌ علمی خود توبه کرد. در همان‌ حال روی زمین چیزی ‌نوشت. دیدند نوشته است: «با توبه‌ گالیله زمین از گردش خود باز نمی‌ایستد.»(۳)
فکر بشر هرگز تسلیم نمی‌شود مگر وقتی که با نیروی منطق و برهان مواجه شود. «قُل هاتُوا بُرهانَکُم إِن کُنْتُم صادِقِینَ.(۴) «دلیل خود را بیاورید اگر راستگو هستید.»
سومین مرحلۀ تسلیم، تسلیم قلب است. حقیقت ایمان تسلیم قلب است، تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود و عناد. ممکن است کسی در مقابل یک فکر، حتی از لحاظ عقلی و منطقی تسلیم شود، ولی روحش تسلیم نشود. آنجا که شخص از روی تعصب، عناد و لجاج می‌ورزد و یا به خاطر منافع شخصی زیر بار حقیقت نمی‌رود، فکر و عقل و اندیشه‌اش تسلیم است، اما روحش متمرّد و طاغی و فاقد تسلیم و به همین دلیل فاقد ایمان است، زیرا حقیقت ایمان همان تسلیم دل و جان است.(۵)

تسلیم بودن در مقابل حق در قرآن

۱)فقط تسلیم باشید
آیاتی در قرآن وجود دارند که توصیه شدید می‌کنند که تسلیم حق باشید؛ از جمله در آیه ۱۳۲ بقره می‌فرماید:
«وَ وَصَّى بِهَا إِبرَاهِیمُ بَنِیهِ وَیَعقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ‌اللَّهَ اصطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ: ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ، ﭘﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﺍﺳﻠﺎم ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻱ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻦ! ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻦ ﺩﻳﻦ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺰ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﻧﻤﻴﺮﻳﺪ.»
«اسلام» در این آیه به معنای تسلیم بودن در مقابل حق است.

۲)همه تسلیم حق باشید: خدای متعال می‌فرماید:
«یَا أَیُّهَا‌الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی‌السِّلْمِ کَافَّهً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَانِ؛(۶): ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید.»
یعنی روحتان با عقلتان جنگ و احساساتتان با ادراکاتتان ستیز نکنند.
استاد مطهری در ادامه می‌فرماید: «داستان شیطان که در قرآن کریم آمده است نمونه‌ای از کفر قلب و تسلیم عقل است. شیطان خدا را می‌شناخت، به‌ روز رستاخیز نیز اعتقاد داشت، پیامبران و اوصیای پیامبران را نیز کاملاً می‌شناخت و به مقام آنها اعتراف داشت، در عین‌ حال خدا او را کافر نامیده و درباره‌اش فرموده است: «وَ کانَ مِنَ اَلْکافِرِینَ»(۷)؛ و از کافران بود (۸) دلیل اینکه از نظر قرآن، شیطان خدا را می‌شناخت این است که قرآن صریحاً می‌فرماید:
«او به خالقیّت خدا اعتراف داشت؛ خطاب به خداوند گفت: «خَلَقتَنِی مِن‌ نارٍ وَ خَلَقتَهُ مِن طِینٍ؛ مرا از آتش آفریدی و او (آدم) را از گِل» و دلیل اینکه به روز رستاخیز اعتقاد داشت این است که گفت:
«أَنْظِرنِی إِلی یَومِ یُبعَثُونَ.(۹): پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت بده.»
و دلیل بر شناخت وی از انبیا و معصومین این است که گفت:
«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ اَلْمُخْلَصِین(۱۰): به عزّت تو قسم که همه‌ فرزندان آدم را گمراه می‌سازم مگر بندگان خالصت را.» مراد از بندگان خالص که نه تنها عملشان مخلصانه است، بلکه سراسر وجودشان از غیر خدا پاک و آزاد شده است. اولیای خدا و معصومین عاری از گناهند. شیطان آنان را نیز می‌شناخت و به عصمت آنان هم معتقد بود. قرآن در عین اینکه شیطان را شناسای همه‌ این مقامات معرفی می‌کند، او را کافر می‌داند. پس معلوم می‌شود تنها شناسایی و معرفت، یعنی تسلیم فکر و ادراک، برای اینکه موجودی مؤمن شناخته شود کافی نیست و چیز دیگری لازم است. از نظر منطق قرآن چرا شیطان با این همه شناسایی‌ها، از کافران محسوب شد؟ برای اینکه در عین قبول و درک حقیقت، احساساتش به ستیزه برخاست، دلش در برابر درک عقلش قیام و از قبول حقیقت ابا و استکبار کرد. تسلیم قلب نداشت.»(۱۱)

تسلیم بودن در مقابل حق در روایات

در روایات عدیده‌ای اشاره شده است که تلاش کنید تسلیم حق باشید. به دو روایت اشاره می‌شود:

۱)تسلیم الهی هستیم؟
غصه معصومان از جمله امام علی«ع» این است که از دنیا نروند مگر اینکه دینشان‌ سالم و تسلیم الهی و حق باشند. پیامبراعظم(ص) بعد از ایراد خطبه شعبانیه شروع کردند به گریه. علی«ع» عرض کرد: ای رسول خدا! چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: یا علی! گریه‌ام برای آن چیزی است که در این ماه (ماه رمضان) بر تو وارد می‌شود. گویا می‌بینم که برای پروردگارت نماز می‌خوانی در حالی که شقی‌ترین انسان و شقی‌تر از پی کننده ناقه ثمود، برانگیخته می‌شود. پس ضربتی بر پیشانی تو وارد می‌سازد که بر اثر آن محاسنت (با خون) خضاب می‌شود،
امیرمؤمنان می‌گوید، گفتم: ای رسول خدا! این (شهادت) در حال سالم بودن دینم (و مسلمان و تسلیم بودنم) است؟
فرمود: (بلی) در حال سلامت دینت خواهد بود.(۱۲) امیر مؤمنان علی(ع) با آن عظمت، غُصه اصلی‌اش این است که تا آخرین لحظه تسلیم حق باشد.

۲٫ حقیقت‌پذیری ایمان است و بس
محمد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود: «کل شی‌ء یجره الاقرار و التسلیم فهو الایمان و کل شی‌ء یجره الانکار و الجحود فهو الکفر؛(۱۳) هر چیزی که نتیجه اقرار و تسلیم و روح پذیرش حقیقت باشد، ایمان‌ و هر چیزی که نتیجه روح عناد و سرپیچی از حقیقت باشد، کفر است‌.» زیرا «الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم» و به قول قرآن «بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ»(۱۴)است. چنین شخصی از صفت پلید “جحود” مبراست.
در مقابل سه نوع تسلیم, سه نوع جحود و انکار حقیقت داریم: «انکار ظاهری»، «انکار عقلی و فکری»، «انکار قلبی و عملی» که از همه این نوع سوم خطرناکتر است که انسان عالمانه و عامدانه حق را انکار ‌کند و زیر بار آن نرود. متاسفانه این نوع از انکار در بین به ظاهر متدینین هم دیده می‌شود که سخت خطرناک و خطرساز است:
عامل جحد و انکار حق
انکار حق و حقیقت و لجبازی عوامل مختلفی دارد که باید انسان تلاش جهاد‌گونه کند تا بتواند این عوامل را از خود دورکند. برخی از این عوامل از این قرارند:

۱)هوا و هوس:
از خطرناک‌ترین عوامل انکار حق و زیر بار نرفتن آن و لجبازی کردن، هوا و هوس انسان و قدرت‌طلبی‌ها، خودخواهی‌ها، مقام خواهی‌ها و حزب و گروه خواهی‌هاست که به‌شدت خطر ناک است و انسان را از حق دور می‌کند. «فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ…؛»(۱۵) آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده…»

۲)کفر جهلی:
عبارت است از پنهان کردن جهل با ادعای علم نسبت به مجهول است؛ «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً؛(۱۶) پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاده است؟» در ادامه آیه علاوه برهوس، کفر جاهلانه را عامل جحود و انکار می‌داند.
۳) کفر علمی:
انسان گاه به حقانیت چیزی یقین دارد، ولی به خاطر برخی رفتار‌ها مثل ظلم کردن، تکبر و خودخواهی زیر بار حق نمی‌رود و کفر می‌ورزد. قرآن می‌فرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاستَیقَنَتهَا أَنفُسُهُم ظُلْماً وَعُلُوّا(۱۷)؛ و با آنکه دل‌هایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبّر آن را انکار کردند.»
در تفسیر نمونه می‌خوانیم: «از این تعبیر به‌خوبى استفاده مى‏شود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند. به تعبیر دیگر حقیقت ایمان”‌تسلیم در ظاهر و باطن” در برابر حق است،
بنابر این اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است، و این مطلبى است دامنه‏دار که فعلاً با همین اشاره از آن مى‏گذریم. لذا در حدیثى از امام صادق«ع» مى‏خوانیم که ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر، یکى از اقسام آن را” کفر جحود” مى‏شمرد و یکى از شعبه‏هاى جحود را چنین بیان مى‏فرماید:
«هو ان یجحد الجاحد و هو یعلم انه حق قد استقر عنده؛آن عبارت از چیزى است که انسان آن را انکار کند در حالى که مى‏داند حق است و نزد او ثابت است.» سپس به آیه مورد بحث استشهاد مى‏کند(۱۸)
قابل‌ توجه اینکه قرآن انگیزۀ انکار فرعونیان را دو چیز برمى‏شمارد: یکى”ظلم” و دیگرى” برترى‌جویى”. ممکن است ظلم اشاره به غصب حقوق دیگران باشد و برترى‌جویى اشاره به تفوق‏طلبى آنها نسبت به بنى‌اسرائیل، یعنى آنها مى‏دیدند اگر در برابر آیات ‏و معجزات موسى سر تسلیم فرود آورند، هم منافع نامشروعشان به خطر مى‏افتد و هم باید همردیف بردگانشان بنى قرار گیرند و هیچ‌یک از این دو براى آنها قابل تحمل نبود.»(۱۹) و یا منظور از ظلم، ظلم بر خویشتن یا ظلم بر آیات است و منظور از “علوّ” ظلم بر دیگران، همان گونه که در سوره اعراف آیه ۹ آمده « بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُون» به خاطر آنکه آنها به آیات ما ستم مى‏کردند.
به هر حال در پایان این آیه به‌عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سرانجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها (به خاطر لجبازی وانگارحق) اشاره می‌کند و چنین مى‏گوید، «بنگر عاقبت مفسدان چگونه بود؟: «فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفسِدِینَ»(۲۰)
در اینجا از تمام صفات زشت آنها روى عنوان «مفسد» تکیه مى‏کند که مفهوم جامعى دارد. هم افساد در عقیده را شامل مى‏شود و هم در گفتار و عمل، هم افساد در فرد و هم در نظام جامعه و در حقیقت تمام اعمال آنها در واژه افساد جمع است.»(۲۱)
در جامعه فعلی ما نیز هستند کسانی که با وجود آگاهی از جنایات استکبار جهانی، به‌خصوص آمریکا و صهیونیسم جهانی، به‌ویژه کفر و عناد آنان نسبت به اسلام و مسلمین و ظلم آشکارشان نسبت به ملت‌های مسلمان در اقصی نقاط جهان، صرفاً به خاطر لجاجت و جحود با نظام جمهوری اسلامی از پذیرش حق و حقانیت نظام در ستیز با زورگویان و جنایتکاران عالم که بر اساس فرامین قرآن است، خواسته یا ناخواسته در جهت خشنودی دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین گام بر می‌دارند! و این در حالی است که خدای قادر متعال صراحتاً می‌فرماید:
«وَلَا تَرکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن أَولِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ: هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست و بدان‌ها دلگرم باشید و گرنه آتش (کیفر آنان) شما را هم در بر خواهد گرفت…»(۲۲)
همچنین خداوند دستور بیزاری از دشمنان اسلام و مسلمین و دوستی نکردن با آنان را داده و فرموده است:
«إِنّمایَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الّذینَ قاتَلُوکُمْ فِی‌الدِّینِ وَ أَخرَجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَرُوا عَلى‏ إِخراجِکُم أَن تَوَلّوهُم وَ مَن یَتَوَلّهُم فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ: همانا خداوند، شما را از دوستی با کسانی که در دین با شما سر جنگ دارند و شما را از سرزمین خود جدا می‌سازند، برحذر می‌دارد و کسی که با آنان دوستی و همکاری کند، ستمگر است.»(۲۳)
و نیز در مذمت آنانکه با ساده‌اندیشی، به بستن عهد و پیمان با دشمنان قسم‌خوردۀ اسلام و مسلمین پافشاری و اصرار می‌ورزند خداوند باریتعالی می‌فرماید:
«کَیفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُم لَا یَرْقُبُوا فِیکُم إِلًّا وَلَا ذِمَّهً یُرضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِم وَتَأْبَى قُلُوبُهُم وَأَکثَرُهُم فَاسِقُونَ: چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند، در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.»(۲۴)
و در چندین آیه نیز تاکید می‌فرماید که، «خدا می‌داند و شما نمی‌دانید».(۲۵)
پیامدهای جحود وحق انکاری:
انکار حق و حقیقت و عامداً زیر بار آن نرفتن آثار زیانباری دارد که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
۱)کوری باطنی:
کسی که حق را عالمانه و عامدانه انکار کند به جایی می‌رسد که از درک حقیقت کور و کر می‌شود و دیگر نمی‌تواند حق را تشخیص بدهد که این بدترین زیانی است که متوجه انکار کنندگان حق می‌شود. قرآن عظیم می‌فرماید:
«…وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً(۲۶): و خدا او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش او و بر دلش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاد.»
۲)عذاب دنیا وآخرت:
خداوند در مورد کسانی‌ هم که از هوای نفس خود پیروی و به آیات قرآن و حق بی‌اعتنائی می‌کنند و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌ورزند بشارت عذاب در دنیا و آخرت می‌دهد و می‌فرماید: «یَسمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَیهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُستَکبِرًا کَأَن لَم یَسمَعهَا فَبَشِّرهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ* وَإِذَا عَلِمَ مِنْ آیَاتِنَا شَیْئًا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ: و چون از آیات ما چیزی بداند آن را به مسخره می‌گیرد، (اعتنا نمی‌کند) چنین مردم کافر را (در دنیا و آخرت) عذاب ذلّت و خواری مهیّاست.*آن که آیات خدا را می‌شنود و بر تکبر و طغیان خود اصرار می‌کند چنانکه گویی هیچ آیه‌ای را نشنیده است، چنین کسانی را به عذاب دردناک بشارت ده.»(۲۷)
همچنین در قرآن در باره کسی که ولایت و امامت علی«ع» در روز غدیر را انکار کرد، این آیه نازل شد:
«بِسمِ‌اللَّهِ‌الرَّحمَنِ‌الرَّحِیمِ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*لِلکَافِرِینَ لَیسَ لَهُ دَافِعٌ: سائلی از عذاب قیامت که وقوعش حتمی است (از رسول) پرسید (که آن عذاب چه مردمی راست)؛ این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ‌ کسی نمی‌تواند آن را دفع کند.»(۲۸)
بسیارى از مفسّران و راویان حدیث، در ذیل این آیه، شأن نزولى نقل کرده‌اند که خلاصه‌اش چنین است: پیامبر اسلام«ص» على«ع» را در غدیر خم به خلافت منصوب کرد و در باره او فرمود: «مَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چیزى نگذشت که خبر آن در اطراف پیچید، «نعمان ‌بن حارث ‌فهرى» که از منافقان بود(۲۹) خدمت پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «شما به ما دستور دادید که شهادت به یگانگى خدا و رسالت شما بدهیم ما هم شهادت دادیم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زکات دادى، همه اینها را پذیرفتیم. ولى به اینها راضى نشدى، تا اینکه این جوان (اشاره به على«ع») را به جانشینى خود منصوب کردى و گفتى: «مَن کُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ هر کسی را که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. آیا این کار از ناحیه خودتان بوده یا از سوى خدا؟» پیامبر«ص» فرمودند: «قسم به خدایى که معبودى جز او نیست از ناحیه خداست». نعمان بن حارث روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر این سخن حق است و از ناحیه توست، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت. اینجا بود که آیه‏ «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ‏ واقِعٍ‏» نازل شد.
این روایتى از «مجمع البیان» از أبو القاسم حسکانى نقل شده است.(۳۰)
همین مضمون را بسیارى از مفسّران اهل سنّت و راویان احادیث‏ مانند «قرطبى»(۳۱) و آلوسى(۳۲) و أبو إسحاق ثعلبى(۳۳) و… با تفاوت مختصرى نقل کرده‌اند. علّامه امینى نیز در کتاب الغدیر این روایت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذکر مدرک و عین عبارت) نقل مى‌کند، از جمله: «سیره حلبى»؛ «فرائد السّمطین» حموینى؛ «درر السّمطین» شیخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنیر» شمس الدّین شافعى؛ «شرح جامع الصّغیر» سیوطى؛ «تفسیر غریب القرآن» حافظ ابو عبید هروى؛ «تفسیر شفاء الصّدور» أبوبکر نقّاش موصلى و کتابهاى دیگر.(۳۴)
استاد مطهری در توضیح آیه بالا می‌فرماید: «این انسان لجوج که گفتار او در این آیه نقل شده است به جای اینکه بگوید خدایا! اگر این مطلب حق است و از جانب توست پس قلب مرا مساعد کن که بپذیرم. می‌گوید اگر حق است عذابی بر من نازل کن و مرا از بین‌ ببر که طاقت ندارم زنده بمانم و رو در روی حقیقت قرار گیرم.

پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل عمران/۱۹
۲٫ امالی شیخ صدوق، ص. ۹۴، اخبارالرضا، ج. ۱، ص. ۲۳۰، بحارالانوار، ج. ۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۳٫مجموعه آثار شهید مطهری . ج.۱، ص.۲۹۱
۴٫نمل/۶۴
۵٫مجموعه آثاراستاد مطهری، ج.۱، ص.۲۹۱٫
۶٫بقره/۲۰۸
۷٫بقره/۳۴
۸٫مجموعه آثار شهید مطهری.ج.۱، ص.۲۹۲
۹٫-اعراف /۱۴
۱۰٫حجر/۳۹
۱۱٫ مجموعه آثار شهید مطهری. ج.۱، ص.۲۹۳
۱۲٫امالی شیخ صدوق،ص.۹۴، اخبارالرضا،ج۱، ص.۲۳۰،بحارالانوار، ج.۹۶، ص. ۳۵۶؛ اربعین شیخ بهایی، ص. ۸۴٫
۱۳٫کافی،ج.۲، ص. ۳۸۷
۱۴٫بقره/۱۱۲
۱۵٫جاثیه/۲۳
۱۶٫جاثیه/۲۳
۱۷٫نمل/۱۴
۱۸٫ اصول کافى,یعقوب گلینی , ج.۲ باب وجوه الکفر ص. ۲۸۷٫
۱۹٫تفسیر نمونه،ج.۱۵، ص.۴۱۳
۲۰٫نمل/۱۶
۲۱٫تفسیر نمونه، ج.‏۱۵، ص. ۴۱۴
۲۲٫هود / ۲۲
۲۳٫ ممتحنه / ۹
۲۴٫ توبه / ۸
۲۵٫سوره مبارکۀ بقره آیات ۳۰ و ۲۱۶ – سوره مبارکۀ اعراف آیۀ ۶۲، و سوره مبارکۀ نحل آیه ۷۴ و…
۲۶٫جاثیه/ بخشی از آیه ۲۳
۲۷٫جاثیه / آیات ۸ و ۹
۲۸٫معارج/۱و۲٫
۲۹٫در بعضى از روایات« حارث بن نعمان» و در بعضى« نضر بن حارث» آمده است.
۳۰٫شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، ۱۴۱۱ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۲،ص.۳۸۱؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، طبرسى، فضل بن حسن، اجتهادى، انتشارات ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۲ هـ ش، چاپ سوم، ج.‏۱۰، ص. ۵۳۰٫
۳۱٫تفسیر قرطبی، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب، قاهره، بی تا، ج.۱۸، ص. ۲۷۸٫
۳۲٫روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم، آلوسى، سید محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ هـ ق، چاپ اول، ج.‏۱۵، ص. ۶۲٫
۳۳٫الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۲ هـ ق، چاپ اول، ج.۱۰، ص. ۳۵٫
۳۴٫الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، علامه امینی، عبد الحسین، مرکز الغدیر، قم، ۱۴۱۶ هـ ق، چاپ اول‏، ج۱٫، صص.۴۷۱-۴۶۰

08آوریل/24

امیرالمؤمنین علی(ع) پیشگام در ایمان – آیت‌الله سیداحمد خاتمی

مقدمه:
«سیمای امیرالمؤمنین در قرآن» نام مجموع مقالاتی در عرصه‌ی معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین در روز غدیر که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌گردد.
السلام علیک یا دین الله القویم؛ سلام بر تو ای دین استوار خدا
و صراطه المستقیم؛ و راه مستقیم الهی
السلام علیک ایها النبأالعظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسئلون؛ سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در او اختلاف دارند و در مورد او مورد سؤال قرار می‌گیرند
السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان آنگاه ایمان آوردی که آنان مشرک بودند
و صدّقت بالحق و هم مکذبون؛ هنگامی حق را تصدیق نمودی آنان تکذیب می‌کردند
و جاهدت فی‌الله و هم محجمون؛ زمانی جهاد کردی که آنان گریزان بودند
و عبدالله مخلصا له‌الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین؛ و خدا را با اخلاص در دین در حالی که صبور بوده و رضای او را در نظر داشتی عبادت کردی تا دعوت حق را لبیک گفتی
الا لعنه الله علی الظالمین؛ هلا لعنت خدا بر ظالمان باد

پیشگامی امیرالمؤمنین در ایمان
«السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون»؛ سلام بر تو ای امیرمؤمنان تو زمانی به خدا ایمان آوردی که آنها مشرک بودند.
از افتخارات بی‌تردید حضرت مولی علی(ع) پیشگامی او در عرصه ایمان است. او اصلاً در عمرش مشرک نبوده تا اولین مؤمن باشد از شش سالگی در دامن پاک رسول الله بزرگ شده و با آن فرهنگ که فرهنگ اسلام ناب است بزرگ شده است پس مقصود از اولین مؤمن یعنی بزرگی که بعد از بعثت پیامبر پیش از دیگران ابراز ایمان کرد. این حقیقتی است که حتی اهل شوری هم که بناحق او را برای خلافت گزینش نکردند اعتراف نمودند مولی به آنها فرمود: «انشدکم بالله اتعلمون انی اول الامه ایماناً لله و برسوله صلی الله علیه و آله»؛(۲۲)
شما را به خدا سوگند می‌دهم. می‌دانید که من اولین امت هستم که به خدا و رسول«ص» ایمان آوردم. قالوا اللهم نعم: همگی گفتند آری به خدا قسم.»(۲۲)

پیشگام در تصدیق حق
و صدقت بالحق و هم مکذبون؛ هنگامی تو حق را تصدیق نمودی که آنان تکذیب می‌کردند.
امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:
«انزلت النبوه علی النبی صلی الله علیه و آله و سلم یوم الاثنیین و اسلمت غداه یوم الثلاثا فکان النبی صلی الله علیه و آله و سلم یصلی و انا اصلّی عن یمینه و ما معه احد من الرجال غیری….؛(۲) نبوت روز دوشنبه بر پیامبر(ص) نازل شد و من صبح سه شنبه اسلام آوردم (اسلامم را ابراز کردم و او را تصدیق نمودم) پس پیامبر امام جماعت بود و از مردان من به تنهایی سمت راست او ایستاده بودم.»
با توجه به آنکه این پیشگامی و تصدیق در سن حدود ۱۴ سالگی امیرمؤمنان علی(ع) اتفاق افتاده نشان دهنده‌ی اوج معرفت مولای ما علی است. این سن و سال سن تحت تأثیر گرفتن است و فضای آن روز فضای شرک بوده است اینکه یک تنه در مقابل این فضای آلوده بایستد و پیامبر را تصدیق کند و به او ایمان بیاورد و پای ایمانش بایستد و مقاومت کند این از افتخارات بی بدیل مولاست جا دارد که به آن ببالد و بگوید: …
و قد علمتم انی اولکم ایماناً بالله و رسوله ثم دخلتم بعدی فی الاسلام رسلاً؛(۳) شما می‌دانید که من اولین کسی از شما هستم که ایمان به خدا و رسولش آوردم. سپس شما بعد از من به تدریج اسلام آوردید.

شجاعت و دلاوری
و جاهدت فی الله و هم مجمحون؛ و تو جهاد می‌کردی و آنان گریزان بودند
در دو حقیقت از حقایق آغاز اسلام نمی‌توان ذره‌ای تردید به خود راه داد:
یکی قهرمان بی بدیل بودن امیرمؤمنان علی(ع) در جنگ‌هاست نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانانی هم که از علی نوشتند از قهرمانی‌های او به تفصیل گفته‌اند چرا که آفتاب قابل پنهان کردن نیست کیست که علی را بی شجاعت و قهرمانی بشناسد!!
ابن ابی الحدید سنی مذهب شجاعت مولی را چنین می‌ستاید:
«شجاعت امیرالمؤمنین چنان بود که یاد دلاوران روزگار را از دلهای مردم برد و نام دلیرانی که بعدها آمدند به کلی از خاطره‌ها زدوده. جایگاه علی در جنگ و جنگجویی به قدری مشهور است که تا روز رستاخیز ضرب‌المثل است. علی دلاوری بود که هرگز از میدان جنگ روی برنتافت و ابداً از سپاه دشمن به هراس نیفتاد. هیچکس به میدان او نیامد جز اینکه بر وی چیره گشت و او را از پای درآورد. هیچگاه ضربتی بر پیکر دشمن نزد که محتاج ضربت دوم باشد. در حدیث است ضربت علی تک بود…
به طور خلاصه علی آنچنان قهرمان بزرگی است که کلیه پهلوانان جهان به او سر می‌سپردند و در شرق و غرب عالم نام «علی» را بر زبان می‌رانند و با آن شعار می‌دهند.»(۴)
حقیقت دوم اینکه در جنگ احد تعدادی از آنان که مورخان نامشان را صحابی پیامبر می‌شمرند فرار کردند. ابن هشام سیره‌نویس معروف می‌نویسد:
انس بن نضر عموی انس بن مالک می‌گوید موقعی که ارتش اسلام تحت فشار قرار گرفت و خبر رحلت پیامبر(ص) در میدان منتشر گردید، بیشتر مسلمانان به فکر جان خود افتادند و هر کس به گوشه‌ای پناه برد وی می‌گوید دیدم دسته‌ای از مهاجر و انصار در گوشه‌ای نشسته‌اند و به فکر خود هستند. من به لحن اعتراض‌آمیزی به آنها گفتم چرا اینجا نشسته‌اید؟ در جواب گفتند پیامبر کشته شد دیگر نبرد فایده ندارد من به آنها گفتم اگر پیامبر کشته شده دیگر زندگی سودی ندارد برخیزید و در آن راهی که او کشته شده شما نیز شهید شوید.(۵)
و به قول بسیاری از تاریخ‌نویسان چنین گفت:
اگر محمد کشته شده خدای محمد زنده است سپس فرمود: که من دیدم سخنانم در آنها تأثیر ندارد خودم دست به سلاح برده صمیمانه مشغول نبرد شدم. ابن هشام می‌گوید انس در این نبرد هفتاد زخم برداشت و نعش او را جز خواهر او کس دیگری نشناخت.(۶)
گروهی از مسلمانان به قدری افسرده بودند که برای نجات خود نقشه می‌کشیدند که به عبدالله بن ابی متوسل گردند تا از ابوسفیان برای آنان امان بگیرد.(۷) و (۸)

علی بنده‌ی محکم و استوار خدا
«و عبدت الله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین: و خدا را با اخلاص در دین در حالی که  صبور بودی و رضای خدا را در نظر داشتی عبادت کردی تا آنکه دعوت حق را لبیک گفتی.»
انسان‌ها در رابطه با تعامل با دین بر چند گونه‌اند:
۱- آنانکه از آن زمان که خود را می‌شناسند تا آنگاه که می‌میرند یک لحظه انس با خدا ندارند با آنکه حق را از باطل می‌شناسند اینان بی‌تردید جایشان در قعر جهنم است و طبق سوره‌های قرآنی در جهنم مخلدند.
۲- آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود، در بیراهه می‌رود ولی عنایت خداوند نصیبشان شده به راه برمی‌گردند توبه نصوح می‌کنند و بنده صالح خدا می‌شوند. اینها تائبان هستند که نمونه معروف اینان حر بن یزید ریاحی است که در کربلا افتخار آفرید.
۳- آنانکه در آغاز عمر تکلیفی خود، در صراط مستقیم‌اند اما در این راه سعادت نمی‌مانند و به بیراهه می‌روند و در همین بیراهه می‌میرند اینها اصطلاحاً «ریزشی» ها هستند که در تاریخ بشریت و تاریخ اسلام نمونه بسیار دارد. شیطان با عبادت شش هزار ساله، یک نمونه آشکار آن است.
۴- آنانکه از آغاز عمر تکلیفی خود تا پایان آن محکم و استوار در صراط مستقیم‌اند ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنند و با افتخار عمر ارزشی خود را طی می‌کنند. امام و الگوی اینان حضرت مولی الموحدین علی(ع) است.
او بزرگی است از آغاز تا پایان خدا را خالصانه با عشق عبادت کرد و سرانجام با فرقی خونین به دیدار یار شتافت.
چرخ از این ماتم گریبانش سحرگاهان شکافت
یا قفس بشکست یا دیواره زندان بشکافت
زان علی گویم چو قرآن را به روی سر نهم
چون سر قرآن ناطق در شب قرآن شکافت(۹)
الا لعنه الله علی الظالمین
هلا لعنت خداوند بر ظالمان آنان که با جنایت  خویش بشریت را یتیم کردند

پاورقی‌ها:
۱- الاحتجاج، ج ۱، ص ۴۳۱؛ غایه المرام، ص ۶۴۲٫
۲- شواهد القرآن حسکانی، ج ۲، ص ۲۲۰؛ احقاق الحق، ج ۷، ص۵۲۹٫
۳- مناقب این مغازلی، ص ۱۱۱؛ بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۲۴۰٫
۴- ر.ک شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۲۰٫
۵- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳٫
۶- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۸۳ (فروغ ابدیت، ج ۲، ص۵۵).
۷- کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۰۹٫
۸- ر.ک فروغ ابدیت، ج۲، ص ۵۵٫
۹- حبیب الله چایچیان «حسان».

11مارس/24

در قضاوت‌هایمان، سوءظن را راه ندهیم – گام بیست و پنجم: نگاه ناخالص / حجه‌الاسلام والمسلمین استاد محسن عباسی ولدی

تا وقتی عینک بدبینی روی چشمت باشد، نگاهت پُر از ناخالصی است. به نگاهی که خلوص ندارد، اطمینان نکن. برخی از صفات زشت، ساختمان زندگی را به لرزه درمی‌آورد؛ امّا برخی دیگر، بنیان زندگی را به هم ریخته، آن را ویران می‌کند. یکی از این صفات، سوءظن است که هم در آیات(۱) و هم در روایات،(۲) به شدّت از آن نهی شده و نوعی دروغ، محسوب شده است.(۳) سوءظن، گمان بد بردن به دیگری است؛ گمانی که هیچ دلیل یقینی‌ای پشت سرِ آن نیست.
بدگمان، توفیق استفاده از عقلش را از دست داده که در مقابل توهّماتش، سر خم می‌کند. دروغ، همیشه با زبانی که در دهان است، گفته نمی‌شود. کسی که نگهبان زبان ذهنش نباشد، با گمان‌های بدش، همیشه در حال دروغ گفتن است. بدگمان! حتّی اگر یک بار در دنیا با زبان دهانت دروغ نگفتی و در قیامت، در صف دروغ‌گویان محشور شدی، تعجب نکن؛ زیرا بدگمانی از دروغ‌ترینِ دروغ‌هاست.

حُسن ظن: تحلیل کارهای همسر به بهترین وجه ممکن
ما باید رفتارها و گفتارهای همسرمان را به بهترین وجه ممکن، توجیه  کنیم.(۴) اگر عصبانی شد، بگوییم: «شاید خسته است». اگر درخواست ما را برای خریدن چیزی رد کرد، بگوییم: «شاید وضع مالی مناسبی ندارد». اگر پول هم داشت، بگوییم: «شاید به کسی بدهکار است». اگر بدهکار هم نبود، بگوییم: «شاید می‌خواهد به کسی کمک کند» و اگر….(۵)
آثار حُسن ظنّ
اوّلین کسی که از خوش‌گمانی بهره می‌برَد، خود انسان است. انسان خوش‌گمان، از نظر روحی در آسایش است(۶) و از نظر عصبی هم از آرامش ویژه‌ای برخوردار است.(۷) انسان خوش‌گمان، رفتار و گفتار اطرافیان خود را به بهترین وجه ممکن، حمل می‌کند. به همین دلیل هم در ارتباط با دیگران، ذهنی آسوده دارد و از چالش‌های روانی در امان است؛ امّا انسان بدگمان، نمی‌تواند با همسرش به راحتی ارتباط برقرار کند؛ زیرا تمام رفتارها و کردارهای او برایش معنای منفی دارد.
یکی از اصلی‌ترین آثار حُسن ظن در روابط زناشویی، خاصیّت محبّت‌افزاییِ آن است.(۸) ارتباط برقرار کردن با انسان بدگمان، بسیار سخت است. وقتی شما با انسان بدگمانی برخورد می‌کنید، مجبورید نهایت دقّت را روی رفتار و گفتار خویش داشته باشید تا در دام بدگمانی او، گرفتار نشوید. با تمام این تلاش‌ها باز هم نمی‌توانید حُسن ظنّ او را به خود، جلب کنید. همین امر، موجب می‌شود از برقراری ارتباط با او خسته شوید. حالا اگر این انسان، خود شما باشید، همسر شما که مجبور است روز و شب، زندگی خود را با شما طی کند، چه خواهد کرد؟
وقتی انسان دوست نداشته باشد با کسی ارتباط برقرار کند، آرام آرام، محبّت قلبی او به آن فرد هم کم می‌شود. همان اندازه که تعامل با انسان بدگمان، سخت و خسته کننده است، ارتباط با انسانی که حُسنِ ظن دارد، آسان و لذّت‌بخش است. به همین دلیل هم  محبّت او در دل همسرش، بیشتر می‌شود.

آثار سوءظن
سوءظن، از نظر معنوی ایمان انسان را فاسد کرده،(۹) دین انسان را از بین می‌برَد(۱۰) و موجب فساد عبادت می‌شود.(۱۱)
از نظر روابط زناشویی نیز باید گفت: بنیان زندگی کسی که به همسرش بدگمان است، متزلزل می‌شود و او به هیچ وجه نمی‌تواند زندگی آرامی داشته باشد.(۱۲) زن یا مرد بدگمان برای این‌که بتواند به درستی گمان بد خویش پی ببرد، دست به کارهای ناروایی می‌زند(۱۳) که معمولی‌ترین آن، تجسّس و پس از آن هم تهمت است.(۱۴) این بدگمانی، موجب می‌شود انسان از زندگی با همسر خود، دچار وحشت شود؛(۱۵) چرا که همواره احساس می‌کند همسرش به او خیانت می‌کند.(۱۶) این گونه می‌شود که با وجود سوءظن، هیچ گاه رابطه‌ی او و همسرش اصلاح نخواهد شد.
اگر زندگی‌ات بهشت باشد و تو بدگمان باشی، باز هم در جهنّم، نفس می‌کشی. بدگمان، فقط جسمش در واقعیّت حضور دارد. زندگی بدگمان، در گمان او سپری می‌شود. خانه‌ی بدگمان با خشت‌هایی ساخته شده که در کوره‌ی بدگمانی او، آتش دیده‌‌اند. آدم‌هایی که با بدگمانی زندگی می‌کنند، از خودشان شخصیّتی ندارند! لباس شخصیّت تک تکِ آنها را خودِ بدگمانی بافته و بر تنشان پوشانده. بدگمان، همیشه خواب می‌بیند و خواب‌های او، جز کابوس، چیز دیگری نیست. او به جای مبارزه با بدگمانی خویش، با آدم‌هایی می‌جنگد که خودش آنها را ساخته. این‌ آدم‌های خیالی، هیچ وقت از بدگمان، شکست نمی‌خورند. این آدم‌ها همیشه بدند؛ زیرا بدگمانی، اجازه‌ی خوب شدن به کسی نمی‌دهد.

درمان سوءظن
الف) تقویت ایمان
همه‌ی صفات زشت، ریشه در ضعف ایمان ما دارند. سوءظن هم یکی از این صفات است پس اگر می‌خواهیم سوءظن ما درمان شود، ایمان خود را تقویت کنیم.(۱۷) برای تقویت ایمان، انجام دادن کارهایی که در گام «پر نگه داشتن کانون خانه از معنویت» گفته شد، مفید است.

ب) تفکّر
تفکّر، یکی از اصلی‌ترین عوامل مبارزه با صفات زشت است. با اندکی تفکّر به آثار دنیایی و آخرتی سوءظن و حُسن ظن _ که اندکی از آن گفته شد _ ، می‌توان انگیزه‌ی پرهیز از بدگمانی و عادت به خوش‌گمانی را در خود ایجاد کرد. اگر بدانیم:
گمان، اثبات کننده‌ی چیزی نیست.(۱۸)
سوءظن به همسر، سوءظن به خداست.(۱۹)
بدگمانی به همسری که تا به حال از او خیانت ندیده‌ایم، نشانه‌ی پستی است.(۲۰)
بدگمان، از بدترینِ مردمان است.(۲۱)
و اگر بدانیم که خداوند، پرهیز از سوءظن، را در کنار دوری جُستن از تعرّض به جان و مال مسلمان، واجب کرده است،(۲۲) آیا باز هم مانند گذشته با بدگمانی به همسرمان می‌نگریم؟

ج) پرهیز از تجسّس(۲۳)
معمولاً وقتی انسان به همسرش بدگمان می‌شود، تلاش می‌کند با تجسّس، به درست یا اشتباه بودن گمانش پی ببرد. او فکر می‌کند بهترین راه برای درمان سوءظن، همین کار است، غافل از این‌که سوءظن، یک بیماری روانی است که هر اندازه به آن اهمّیت داده شود، میدان بیشتری برای فعّالیّت می‌یابد. تجسّس، ارزش قائل شدن برای بافته‌های ذهنی است. وقتی شما به توهّمات خود اهمّیت می‌دهید، در تجسّستان هم حالت روانی سوءظن، دخالت می‌کند و تحلیل شما را از یافته‌هایتان، واژگونه می‌کند. از همین‌روست که تجسّس، نه تنها سوءظن شما را برطرف نمی‌کند؛ بلکه آتش آن را شعله‌ورتر هم می‌کند.

د) پرهیز از تحقّق سوءظن
مقصود از تحقّق سوءظن، آن است که انسان، حالت قلبی خود را نسبت به همسرش با توجّه به سوءظن، تغییر دهد و در عمل هم با او متناسب با همان گمان بدش عمل کند.(۲۴) انسان بدگمان باید از تحقّق سوءظن بپرهیزد تا بتواند از بدگمانی خلاصی یابد.(۲۵)

هـ‍) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند
چنان که در یکی از گام‌ها گفته شد،(۲۶) همان‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند. این گام، در بسیاری از گلوگاه‌های حسّاس زندگی به کمکمان می‌آید. واقعاً ما دوست داریم که همسرمان درباره‌ی کارهای ما چگونه بیندیشد؟ آیا دوست داریم که کارهای ما را به بدترین وجه ممکن آن، حمل کند؟ اگر کمی با انصاف قضاوت کنیم، خواهیم دید که بدترین برخورد ممکن با همسر، آن است که کارهای او را به صورت بد آن تفسیر کنیم.

و) عبرت گرفتن
کسانی که به همسرشان بدگمان هستند، بارها و بارها به اشتباه بودن گمان‌های خود، پی برده‌اند. عبرت گرفتن که پیش از این در بحث مبارزه با عصبانیّت از آن یاد کردیم، می‌تواند عامل مهمّی برای زدودن گمان‌های بد باشد.

ی) مشاوره
گاهی هم سوءظن، از حد خارج می‌شود و به صورت یک عادت روانی و یا به تعبیر بهتر به صورت یک بیماری روانی در می‌آید. در این صورت، بهترین توصیه‌ی ما برای درمان این بیماری، مشاوره با یک مشاور متعهّد و متخصّص است.

پرهیز از ایجاد سوءظن
همان‌طور که در آیات و روایات به ما توصیه شده از سوءظن بپرهیزیم، ما را از انجام دادن کارهایی که تولید سوءظن می‌کند نیز منع کرده‌اند.(۲۷) اگر همسرمان به دیر آمدن و زود رفتن حسّاس است، سرِ وقت برویم و به موقع بیاییم. اگر به تلفن‌های مخفیانه‌ی ما حسّاس است، در مقابل او تلفن کنیم و پاسخ دهیم. اگر به رفت و آمدها حسّاس است، رفت و آمدها را با هماهنگی او انجام دهیم و…
مخفی‌کاری، از اصلی‌ترین عوامل ایجاد بدگمانی است. شاید برخی بگویند هر کسی به هر حال برای خود، سرّ و رازی دارد که مخصوص به خود اوست. ما نمی‌خواهیم این حق را انکار کنیم؛ امّا می‌خواهیم بگوییم در مواجهه با همسر بدبین، باید از برخی از حقوق گذشت. حسّاس بودن روی کمد، اتاق، کیف، تلفن همراه و دیگر وسایل خود، زمینه‌سازهای بزرگی برای ایجاد حسّاسیت است.
توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او، مؤثّر است.

*پرسش‌های شما
شکّاکیت همسر
همسر من، بدگمان است و کارهای مرا به بدترین شکل ممکن، تفسیر می‌کند. حتّی نسبت به گذشته‌ی من هم بدبین است. البته برخی از کارها و حرف‌های من هم برای او در شدّت بدگمانی او تأثیر داشته. حالا من باید با او چگونه برخورد کنم؟

ریشه‌یابی شکّاکیت
شکّاکیت، می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد که دانستن این دلایل برای مدیریت برخورد با انسان بدگمان، لازم است. ما در این جا به برخی از مهم‌ترین دلایل بدبینی اشاره می‌کنیم:

الف) رفتارهای خود انسان
گاهی رفتارهای خود انسان شکّاک، ریشه‌ی شکّاکیت نسبت به رفتار دیگران را فراهم می‌کند. مثلاً فرد شکّاک خودش برای ایمنی یافتن از برخی مشکلات دروغ می‌گوید، فکر می‌کند که باقی هم این‌طور هستند؛ یعنی مصداق آن، ضرب المثل شده که: «کافر، همه را به کیش خود پندارد». این رفتارها گاه در گذشته بوده و گاهی هم در حال حاضر. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «آدم بد به کسی گمان خوب نمی‌برَد؛ چرا که همه را مانند خود می‌بیند».(۲۸)

ب) رفتارهای دیگران
گاهی دیگران هستند که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کنند. مثلاً می‌بیند برخی از مردم برای فرار از تبعات کار خود دروغ می‌گویند. او این تجربیّات را عمومیّت داده، شامل همه‌ی مردم می‌کند.
ج) رفتارهای متقابل
برخی از اوقات هم انسان نسبت به فرد خاصّی بدبین می‌شود؛ چرا که از او رفتارهایی دیده که اجازه نمی‌دهد نسبت به او خوش‌بین باشد. مثلاً برخی از کسانی که پیش از ازدواج با همسر خود ارتباط دوستی داشته‌اند، در طول زندگی در رفتارهای او دچار تردید می‌شوند. او به خاطر می‌آورد در زمان مجرّدی، این زن با من به‌طور مخفیانه ارتباط داشت، حال پیش خود می‌گوید از کجا معلوم که حالا هم او به صورت مخفیانه با کسی ارتباط نداشته باشد؟!

د) برداشت‌های اشتباه
برخی عادت دارند که از رفتارها، بدترین برداشت ممکن را بکنند. اینجا بحث یک عادت ذهنی پیش می‌آید. در بسیاری از موارد، بویژه در مواردی که عادت ذهنی دلیل شکّاکیت است، فرد شکّاک باید با یک مشاور صحبت کند تا درمان شود.
در این پاسخ، روی سخن ما با فرد شکّاک نیست. ما با کسی سخن می‌گوییم که همسری شکّاک دارد؛ امّا همین اندازه به کسانی که دچار شکّاکیت و سوءظن هستند، می‌گوییم که بدانید چنین صفتی، می‌تواند زندگی شما را از بنیان نابود کرده، شما را از خودتان خسته کند. پس در اوّلین فرصت به یک مشاور متعهّد مراجعه کنید تا هر چه زودتر درمان شوید.

پرهیز از ایجاد زمینه‌ی بدبینی برای فرد شکّاک
بهترین رفتار ما در مقابل فرد شکّاک، آن است که زمینه‌ی شکّاکیت را تولید نکنیم.
برخی بدون این که بخواهند خودشان گامی برای اصلاح بدگمانی همسرشان بردارند، فقط اصرار دارند همسرشان بدبین نباشد. یکی از کارهایی که زمینه‌ی شکّاکیت را فراهم می‌کند، مخفی‌کاری است.

در جریان گذاشتن همسر
توضیح و تعریف کارهایی که در غیاب همسر انجام گرفته نیز در کم کردن حسّاسیت‌های او مؤثّر است. اصرار داشتن بر این که نباید آنچه را در بیرون گذشته، برای شما تعریف کنم، باز هم حسّ بدبینی همسر را تقویت می‌کند. البتّه نباید اتّفاقی را که موجب دامن زدن به بدگمانی او می‌شود، بازگو کنید.

حفظ رابطه‌های محبّت‌آمیز
به هیچ وجه شکّاکیّت همسر را دلیلی برای بر هم زدن رابطه‌ی خود با او قرار ندهید؛ زیرا هر اندازه رابطه‌ها به هم بخورد، زمینه‌ی بیشتری برای شکّاکیت، تولید می‌شود. با برقراری رابطه‌ای صمیمی و محبّت‌آمیز، تلاش کنید تا همسرتان را در گفتگوهای دوستانه به این باور برسانید که اشتباه می‌کند و یا اینکه حدّاقل می‌توانید او را برای مراجعه به یک مشاور، قانع کنید.

پاورقی‌ها:
۱- یا أَیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‌ها، گناه است. سوره حجرات (۴۹): آیۀ۱۲٫
۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «سوءظن را کنار بگذارید که همانا خداوند عزّوجلّ از آن نهی کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۴٫)
۳- رسول خدا(ص) فرمود: «از گمان [بد] پرهیز کنید که دروغ‏ترین دروغ است» (همان، ص۱۹۵٫)
۴- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «رفتار برادرت را به بهترین وجه آن حمل کن تا زمانی که کاری از او سر زند که راه توجیه را بر تو ببندد، و هیچ گاه به سخنی که از دهان برادرت بیرون می‏آید تا وقتی که برای آن توجیه خوبی می‏یابی، گمان بد مبر» (الکافی، ج۲، ص۳۶۲٫)
۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای [گفتار و کردار] برادرت، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۹۷).
۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، مایه‌ی آسایش دل و سلامت دین است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۴۴).
۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خوش‌گمانی، اندوه را سبُک می‌کند و از افتادن در دام گناه می‏رهانَد» (همان‌جا).
۸- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را به مردم نیک می‏کند، محبّت آنان را به دست می‏آورَد» (همان، ص۶۴۱).
۹- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «با بدگمانی، ایمانی باقی نمی‏مانَد» (همان، ص۷۷۰).
۱۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «برای انسان بدگمان، دینی نیست» (همان‌جا).
۱۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «از این که گمان بد داشته باشی، دوری کن؛ زیرا بدگمانی، عبادت را فاسد می‏کند» (همان، ص۷۶۹).
۱۲- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی بر هر کسی غلبه کند، سازشی میان او و دوستش باقی نمی‌گذارد» (همان، ص۶۵۰).
۱۳- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی، کارها را تباه می‌کند و موجب روی آوردن به بدی‏ها می‏شود» (همان، ص۳۹۹).
۱۴- رسول خدا(ص) فرمود: «در مؤمن، سه ویژگی وجود دارد که هیچ کدام بدون راه فرار نیست: ظن، فال بد و حسد. کسی که از ظن[بد] بری باشد، از غیبت دور می‌شود و کسی که از غیبت بَری شود، از کلام باطل، رهایی می‌یابَد و کسی که از کلام باطل رهایی یابد، به تهمت، آلوده نمی‌شود» (مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۴۷).
۱۵- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمانش را نیک نمی‏کند، از همگان، دچار وحشت می‌شود» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۶۶۰).
۱۶- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که گمان‏هایش بد باشد، کسی را که به او خیانت نکرده، خیانت‏کار می‌شمارد» (همان، ص۶۴۱).
۱۷- امام صادق(ع) فرمود: «ریشۀ حُسن ظن در نیکو بودن ایمان و سلامت قلب انسان است» (مصباح الشریعه، ص۱۷۳).
۱۸- إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً؛ در واقع، گمان در [وصول به‏] حقیقت، هیچ سودى نمى‏رساند. سوره نجم (۵۳): آیه ۲۸٫
۱۹- .رسول خدا(ص) فرمود: «هر کس به برادر خود گمان بد برَد، به پروردگارش گمان بد بُرده است؛ زیرا خداوند متعال می‏فرماید: اجْتَنِبُوا کثیراً مِنَ الظَّنِّ؛ از بسیاری از گمان‏ها بپرهیزید. حجرات (۴۹): آیۀ۱۲» (الدرّ المنثور، ج۶، ص۹۲).
۲۰- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدگمانی به کسی که خیانت نمی‏کند، از پستی [انسان] است» (غرر الحکم و درر الکلم، ص۳۹۹).
۲۱- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «بدترین مردم، کسی است که به جهت بدگمانی به کسی اعتماد نمی‏کند و به جهت بدرفتاری‏اش، کسی به او ا‏عتماد نمی‏کند» (همان، ص۴۱۲).
۲۲- رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند متعال، خون و مال و گمان بد بردن به مسلمان را حرام کرده است» (بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱).
۲۳- یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید که پاره‏اى از گمان‏ها، گناه است، و تجسّس مکنید. سوره حجرات (۴۹): آیه ۱۲٫
۲۴- .ر.ک: بحار الأنوار، ج۷۲، ص۲۰۱٫
۲۵- رسول خدا(ص) فرمود: «وقتی گمان [بد] بردید، در باره‌ی آن تحقیق و جستجو نکنید» (الجامع الصغیر، ج۱، ص۸۸).
۲۶- گام دوم از جلد دوم.
۲۷- امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار می‏دهد، نباید کسی را که به او بدگمان شد، ملامت کند» (الکافی، ج۸، ص۱۵۲).
۲۸- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۲۶٫

11مارس/24

از همراهی ایتالیا با گروهک تروریستی منافقین تا رئیس جمهوری که دیدار با هاشمی برای او خوش‌یُمن نبود / سیدروح‌الله امین‌آبادی

بی‌پرده با تاریخ/ نگاهی به وقایع آبان و آذر ۱۳۶۸
در پائیز ۱۳۶۸ و با تشکیل دولت جدید در ایران به ریاست آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، سفرهای مقامات خارجی به کشور و دیدار با مسئولین جدید ایران آغاز می‌شود و در یکی از این سفرها رئیس جمهور وقت رومانی در شرایطی که کشورش درگیر اعتراضات مردمی بود به ایران آمده و پس از بازگشت به بخارست بلافاصله دستگیر و اعدام می‌شود.
از سوی دیگر خبرهایی از ایتالیا به‌گوش می‌رسد که نمایندگان مجلس این کشور در حمایت از گروهک تروریستی منافقین، نامه‌ای به نخست وزیر این کشور نوشته و خواستار سرمایه‌گذاری بر روی مجاهدین خلق می‌شوند، موضوعی که اعتراض دولت ایران را باعث می‌شود…، در این شماره به بررسی رخدادهای سه ماهه‌ی پائیز ۱۳۶۸ می‌پردازیم.

اعدام پس از بازگشت به بخارست!
«چائوشسکو» رئیس جمهور وقت رومانی ۲۷ آذر ۱۳۶۸ به ایران آمد تا اولین رئیس جمهور خارجی باشد که برای تبریک انتخاب هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس قوه مجریه در ایران را به وی تبریک بگوید ولی این سفر برای او خوش‌یُمن نبود و بلافاصله پس از بازگشت به رومانی با انقلاب مردم روبه‌رو، دستگیر و بلافاصله نیز اعدام شد.
خبر اعدام «چائوشسکو» در مطبوعات ۵ دی ۱۳۶۸ منتشر شد و نمایندگان مجلس علی‌اکبر ولایتی وزیر خارجه را به دلیل عدم پیش‌بینی تحولات رومانی به مجلس احضار کردند و ولایتی نیز برای دفاع از خود چاره‌ای جز برکناری محمد جمشیدی گوهری سفیر وقت ایران در رومانی ندید.

انتصابات جدید
۲ مهر ۱۳۶۸، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا طی سه حکم جداگانه آقایان رحیم صفوی، مصفطی ایزدی و عباس محتاج را به ترتیب به سمت قائم مقام فرمانده‌ی کل سپاه، فرمانده نیروی زمینی سپاه و جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب کردند.
در روز ۴ مهر نیز به حکم فرمانده کل قوا آقای سیدحسن فیروزآبادی به ریاست ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.
۱۲ مهر همین سال رهبر معظم انقلاب طی نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور، اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام را به مدت سه سال منصوب کردند. ۶ آبان نیز فرمانده‌ی کل قوا طی حکمی تیمسار سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد را به سمت ریاست گروه مشاوران نظامی فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران منصوب کرد. ۸ آبان نیز با حُکم رهبر انقلاب، علی شمخانی به فرماندهی نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد.
انتصاب حجت الاسلام محمدی عراقی به عنوان قائم مقام نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حجج اسلام حاج سیداحمد خمینی و حاج شیخ حسن روحانی به نمایندگی رهبری در شورای عالی امنیت ملی، انتصاب ۵ عضو جدید شورای انقلاب فرهنگی، انتصاب حجت‌الاسلام حاج شیخ محمدمهدی موحدی کرمانی به ریاست دفتر عقیدتی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از دیگر احکام رهبر معظم انقلاب در سه ماهه‌ی پائیز ۱۳۶۸ بودند.

حمایت از منافقین در ایتالیا!
۶ مهر ۱۳۶۸، ۲۰۹ نفر از نمایندگان مجلس ایتالیا در نامه‌ای به نخست وزیر این کشور ضمن اعلام حمایت از سازمان مجاهدین خلق، خواستار سرمایه‌گذاری بیشتر دولت ایتالیا بر روی این گروه شدند.
روزنامه‌های کشور در شماره ۸ مهر ۱۳۶۸ به نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه نوشتند: با توجه به حضور دو تن از وزرای دولت ایتالیا در بین امضا کنندگان نامه، ما منتظر پاسخ رسمی دولت ایتالیا هستیم.
بر اساس این گزارش به دنبال دخالت آشکار جمعی از نمایندگان پارلمان ایتالیا در امور داخلی جمهوری اسلامی ایران و درخواست آنان از دولت این کشور مبنی بر حمایت از گروه تروریستی منافقین، آینده روابط تهران و رم در ابهام قرار گرفت.
۹ مهر ماه همین سال وزیر امور خارجه ایتالیا با ارسال پیامی برای دکتر علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نامه جمعی از نمایندگان مجلس ایتالیا در حمایت از سازمان مجاهدین خلق را غیررسمی دانست.(۱)

واکنش ایران به اقدامات رژیم صهیونیستی در داخل مسجد الاقصی
۳۰ مهر ۱۳۶۸ در پی اقدامات رژیم صهیونیستی در داخل مسجدالاقصی، وزارت امور خارجه ایران با صدور بیانیه‌ای توطئه‌ی این رژیم در اهانت به ارزش‌های اسلامی و از بین بردن آثار و اماکن مقدس اسلامی به بهانه ایجاد پیکره‌ی سلیمان و معبد یهودیان در مسجدالاقصی را به شدت محکوم کرد.
در این روزحجه‌الاسلام والمسلمین مهدی کروبی رئیس وقت مجلس شورای اسلامی گفت: صهیونیست‌های جنایتکار که با اسلام عزیز خصومت ریشه‌ای و دشمنی دارند این روزها حرکت تخریبی در قبله‌ی اول مسلمین مسجد‌الاقصی را شروع کردند که در واقع تخریب و ویرانی مسجد الاقصی هست.
اول مهر همین سال در اعتراض به برقراری رابطه میان مجارستان و رژیم صهیونیستی، دولت جمهوری اسلامی ایران سفر برنامه‌ریزی شده وزیر صنایع مجارستان به تهران را لغو و سفر وزیر خارجه آن کشور به ایران را به تعویق انداخت.

درگذشت آیت‌الله میرزا جوادآقا تهرانی
یک آبان ۱۳۶۸ آیت‌الله میرزاجوادآقا تهرانی در پی یک ناراحتی دوساله از ناحیه کبد و کلیه در یکی از بیمارستان‌های مشهد چشم از جهان فروبست.
در دوم آبان، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طی پیامی به حجت‌الاسلام واعظ طبسی نماینده‌ی ولی فقیه در استان خراسان با اظهار تاسف شدید درباره‌ی این ضایعه تصریح کردند: آن عالم بزرگوار و پارسا حقّاً از زمره‌ی انسان‌هاى والا و برجسته‌اى بود که عمر خود را در بندگى خدا و خدمت به خلق و مجاهدت در راه دین گذرانید و با بیان و قلم و قدم، در طریق جلب رضاى الهى گام برداشت. سالیان دراز، حوزه‌ی علمیّه‌ی مشهد را با درس فقه و تفسیر و عقاید، رونق بخشید و طلّاب و فضلاى زیادى را مستفیض گردانید. در مقاطع گوناگون از سالیان مرارت‌بار نهضت اسلامى و بخصوص در حوادث دوران پیروزى انقلاب، پشتیبان و همراه مبارزین و مایه‌ی دلگرمى آنان بود. پس از پیروزى انقلاب نیز در صحنه‌هاى بسیار مهم و حسّاس، با حضور مؤثر و با برکت خود، انقلاب را تقویت کرد و از جمله در سال‌هاى جنگ تحمیلى، مکرّر لباس رزم پوشید و با وجود کهولت سن، در صحنه‌ی نبرد، پیشوا و همگام جوانان مجاهد فی‌سبیل‌ا‌لله‌ شد.
گفتنی است «میرزا جوادآقا تهرانی» از فقهای مبارز و از نزدیکان امام‌خمینی(ره) بود که نقش مهمی در سرنگونی رژیم طاغوت داشت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در دوران دفاع مقدس نیز اگرچه بیش از ۸۰ سال داشت؛ اما حضوری فعال و موثر از خود نشان داد.

مواضع جدید درباره‌ی قرارداد ۱۹۷۵ !
هشتم مهر ۱۳۶۸ علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه در بازگشت از نیویورک گفت: «دبیر کل سازمان ملل نیز پذیرفته که قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر معیار عقب‌نشینی نیروهای عراق به پشت مرزهای بین‌المللی است.»
اما در ۲۷ آبان همین سال، طارق عزیز وزیر امور خارجه عراق پیمان ۱۹۷۵ الجزایر منعقده میان تهران و بغداد را یک پیمان مرده خواند و آن را مردود دانست.

تبادل اسرا و مخالفت عراق!
دوازدهم آذر همین سال دکتر ولایتی وزیر امور خارجه در دیدار با «گنا دینگر» مدیرکل خاورمیانه‌ای کمیته بین‌المللی صلیب سرخ آمادگی ایران را برای مبادله فوری و همزمان کلیه‌ی اسرای مجروح و معلول عراقی و ایرانی اعلام کرد.
اما در ۳۰ آذر رژیم عراق پیشنهاد ایران برای مبادله همزمان کلیه اسرای معلول ایرانی و عراقی را رد کرد. این پیشنهاد روز ۱۲ آذر از سوی دکتر علی‌اکبر ولایتی به نماینده‌ی کمیته‌ی بین‌المللی صلیب سرخ ارائه شده بود.

دیدار با رئیس جمهور پس از ده سال اسارت در انگلیس!
۱۰ آبان ۱۳۶۸، کوروش فولادی که شهریور ماه همین سال پس از تحمل ۱۰ سال زندان در انگلیس آزاد و به ایران آمده بود با هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت دیدار و گفت‌وگو کرد.
«کیهان» در این روز نوشت: «کوروش فولادی که پس از ده سال تحمل سختی‌ها و شکنجه‌های رژیم انگلیس به تازگی آزاد شده است. صبح امروز به حضور حجت‌الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور رسید.
به گزارش روابط عمومی ریاست جمهوری در این دیدار رئیس جمهور با تجلیل از روحیه‌ی قوی و مقاوم فولادی، وی را نمونه‌ای از استقامت و شجاعت جوانان مسلمان کشور دانست.
کوروش فولادی پس از این دیدار در تماس تلفنی به خبرنگار ما اظهار داشت: در این دیدار شکنجه‌ها و ددمنشی‌های زندانبانان انگلیس را در طی ده سال زندان به اطلاع ریاست جمهوری رساندم.»(۲)

اعدام شانزده کویتی و اتهام‌زنی سعودی به ایران!
در روز نخست مهر ۱۳۶۸ روزنامه‌ها گزارشی منتشر کردند که نشان می‌داد آل سعود ۱۶ کویتی را به اتهام بمب‌گذاری در مراسم حج این سال اعدام کرده است.
اعدام شانزده تن از حجاج کویتی که از سوی رژیم سعودی به کارگزاری بمب در مراسم حج متهم شده بودند، اعتراض سازمان عفو بین‌الملل و کشورهای اسلامی و انقلابی منطقه را برانگیخت.
در همین روز سفارت جمهوری اسلامی ایران در کویت، اتهام رژیم سعودی مبنی بر ایرانی بودن عامل انفجار بمب در مکه‌ی مکرمه را بی‌اساس و به دور از عقل خواند و سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز رژیم سعودی را مسئول این بمب گذاری‌ها معرفی کرد.

طرحی برای مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا!
مجلس شورای اسلامی در جلسه‌ی علنی ۹ آبان ۱۳۶۸ دو فوریت طرح تشدید مقابله با اقدامات تروریستی دولت آمریکا را تصویب کرد.
بر اساس این مصوبه به منظور مقابله به مثل در برابر اقدامات دولت آمریکا، به رئیس جمهور اجازه داده می‌شود تا در مواقع لزوم جهت دستگیری و مجازات آمریکایی‌هایی که در محاکم قضایی ایران محکوم شده‌اند اقدامات لازم را به عمل آورد.

پی نوشت‌ها:
۱-    جمهوری اسلامی، ۸ مهر ۱۳۶۸، ص ۱ و ۱۲
۲-    کیهان، ۱۰ آبان ۱۳۶۸، ص ۱ و ۳

11مارس/24

چرایی شکست پروژۀ فرشته‌سازی از شیطان – ننگی که با هیچ رنگی پاک نمی‌شود / علی سیف‌پور

اشاره:
یکـی از صدها پروژۀ ضد نظام جمهوری اسلامی طی چهل‌ و‌ چهار سال گذشته، تلاش برای تطهیر رژیم پهلوی و پرده‌پوشانی جنایات و خیانت‌هایی است که طی حدود ۵۳ سال توسط رژیم پهلوی در حق ملت ایران روا داشته شد.
از جمله موضوعات مهمی که در بررسی تاریخ و وقایع دوران پهلوی هرگز نمی‌توان به‌سادگی از آن گذشت، موضوع عملکرد وحشیانه ساواک در برخورد با مخالفین رژیم در زمان حکومت محمدرضا پهلوی بود که به گواه مستندات تاریخی خارجی و نـه داخلی، بسیار خشن و غیرانسانی بوده است. هزاران نفر به‌ جرم مخالفت با محمدرضا شاه تحت شدیدترین و ترسناک‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند و تعداد زیادی نیز اعدام شدند.
نکته قابل تامل اینکه آن عده‌ معلوم‌‌الحال، شما بخوانید «کاتولیک‌تر از پاپ»ها در حالی در صدد تحریف تاریخ و سفیدشویی سازمان مخوف ساواک برآمده‌اند که شخص شاه و حتی همسرش فرح دیبا به اعمال شکنجه‌ی‌‌ مخالفان رژیم اعتراف کرده‌اند!
در عین‌ حال، گرچه این اقدام مضحک، خیلی زودتر از آنچه که طراحان آن گمان می‌بردند با عکس‌العمل و اعتراض اپوزویسیون خارج‌نشین مواجه شد و شکست خورد، معذالک به‌واسطۀ نزدیک شدن به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و یاد‌آوری گوشه‌ای از آنچه که در دوران سیاه طاغوتیان زمان بر ملت غیور ایران‌زمین گذشت، به مواردی چند از منابع خارجی اشاره می‌شود.

اعترافات شاه به وجود شکنجه و نوکری و دست‌نشاندگی
محمد رضا پهلوی پس از فرار از ایران و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در چند مرحله در مقابل خبرنگاران آمریکایی قرار گرفت و در آن به بکار بردن شکنجه علیه مخالفین و همچنین دست‌نشاندگی خود اعتراف کرد. در یکی از مصاحبه‌های شاه، یک خبرنگار آمریکایی که از میزان اختناق و شکنجه‌ی زندانیان سیاسی در ایران آگاهی داشت، از شاه ‌پرسید: «آیا شما از پرونده روان‌شناختی سیا در باره خودتان خبر دارید؟ علاقه دارید بدانید سیا چه نظری دارد؟»
شاه ضمن اعلام بی‌خبری از نظر سیا در مورد خود گفت: «خیر. خبر ندارم. نظرشان چیست؟»
خبرنگار با اشاره به گزارش سیا پرسید: «مرا به ساواک نمی‌فرستید؟»
شاه پاسخ داد: «خیر. شما را از تحمل آزمون وحشتناک شکنجه معاف می‌کنم!»
خبرنگار گفت: «در این گزارش شما فردی ترسیم شده‌اید که توهّم قدرت دارد و ممکن است روزی بدون اعتنا به منافع آمریکا، دنبال منافع خودش برود.»
شاه بی‌درنگ گفت: «پس چطور توانستم آدم و مامور شما باشم و منافع شما را حفظ کنم؟»(۱)

خّرد کردن صندلی بر سر متهم طبیعی است!
شاه در مصاحبه‌ دیگری با یک خبرنگار آمریکایی در توجیه شکنجه در ساواک، ضمن اشاره به طبیعی بودن برخورد خشن بازجویان هنگام بازجویی از مبارزان گفت:
«این طبیعی‌است که مامور یا بازجو آن قدر از دست کسی که بازداشت شده عصبانی بشود که مشتی به او بزند و یا صندلی را بر سر او خُـرد کند! اینها یک نوع رفتارهای عادی انسانی و تقریباً غیر قابل کنترل هستند!» (۲)

مخالفین شایسته شکنجه و اعدام بوده‌اند!
محمدرضا پهلوی در مصاحبه دیگری با دو تن از مجریان تلویزیونی آمریکا به اعدام مخالفین اعتراف ‌کرد و وقتی مجری گفت: «یکی از گروه‌های معترض ادعا کرده علاوه بر صدهزار زندانی سیاسی، ۵۸۱ نفر از مخالفین سیاسی یا اعدام و یا زیر شکنجـه کشته شده‌اند.» شاه در پاسخ گفت: «طبیعتاً عده‌ای اعدام شده‌اند، اما برای آنها دادگاه قانونی تشکیل شده و بنا بر حکم دادگاه شایسته‌ اعدام بوده‌اند!»
مجری دیگر گفت: «نهادهای بین‌المللی معتبر بارها و بارها مامورین شما را متهم به شکنجه بدون اتهام مخالفین کرده‌اند. اینها مسائلی هستند که علیه شما گفته می‌شوند.» شاه در پاسخ، ضمن عدم رد صریح ادعای نهادهای بین‌المللی مورد نظر مجری، اعلام کرد مایل نیست به این مباحث بپردازد!(۳)

اعتراف فرح به شکنجه در ساواک
«فرح دیبا» (همسر شاه) در سال ۲۰۱۵ در گفتگویی با روزنامه آلمانی «دی‌ولت» به این شکنجه‌ها اعتراف کرد و در پاسخ به این سئوال که «هزاران نفر تحت شکنجه و آزار و اذیت تحت رژیم شوهر شما قرار گرفتند.» گفت: «بله، ما اشتباه کردیم. اتفاقی که در آن زمان برای ما افتاد، وحشتناک است. مشاوران شوهرم، دولت و خود شاه به علائم هشدار توجه نکردند. شوهرم خیلی درگیر سیاست بود.»(۴)

تانگوی تخم مرغ در وکیل‌آباد مشهد به روایت «ریچارد ساوین»
«ریچارد ساوین» انگلیسی و فروشنده رسمی تجهیزات نظامی انگلستان که در سال ١٩٧۶ به جرم قاچاق مواد مخدر از ایران به افغانستان، به زندان وکیل آباد مشهد برده شد؛ پس از دو سال و نیم حبس در ایران در نوامبر ١٩٧٩، دو ماه قبل از انقلاب، آزاد شد و خاطرات و مشاهدات خود از زندان وکیل‌آباد مشهد را ابتدا برای مطبوعات و آنگاه به صورت کتابی با عنوان «وکیل‌آباد مشهد» منتشر کرد. بخش‌هایی از این کتاب به توصیف شرایط وحشتناک زندان وکیل‌آباد مشهد اختصاص دارد.
«رادیو زمانه» نیز به لحاظ بازتاب گسترده‌ خاطرات ساوین طی گزارشی، بخشی از کتاب فوق را با عنوان «تانگوی تخم مرغ در وکیل‌آباد مشهد» منتشر کرد. در گزارش رادیو زمانه آمده است:
«زندانی‌های سیاسی به‌محض ورود و حتی قبل از اینکه جرم آنها ثابت شود، مورد شکنجه قرار می‌گیرند. وحشیگری در وکیل‌آباد یک امر بسیار عادی است. پاهای زندانیان در کُندهای بسیار سنگین چوبی قفل شده توسط یک زنجیر به هوا کشیده می‌شود تا بتوانند کف پای آنها را با چماق‌های لاستیکی که وزنه سربی به سر دارند، مورد ضرب و شتم قرار دهند.»
ساوین در ادامه می‌نویسد: «ضمن دو و نیم ‌سالی که در وکیل‌آباد زندانی بودم منظره کتک زدن‌ها و بدن‌های شکنجه شده به اندازه‌ای عادی شده بود که دیگر جلب توجه نمی‌کرد. گاهی زندانیان سیاسی را در زندان‌های مجرد که یک متر مربع مساحت داشت نگه می‌داشتند.»

«شوک الکتریکی به شقیقه و آلت تناسلی، فرو کردن سوزن زیر ناخن انگشت‌ها، استعمال تخم مرغ، که باعث ایجاد تاول‌های شدید در روده می‌شد و به آن «تانگوی تخم مرغ» می‌گفتند، چون زندانیان از درد مرتباً به بالا و پائین می‌پریدند، امری عادی بود. طرز استعمال آن به این ترتیب بود که یک تخم مرغ پخته شده با بیش از صد درجه حرارت را با فشار داخل نشیمنگاه زندانی می‌کردند. تجاوز جنسی توسط باتوم نیز یکی دیگر از شکنجه‌های معمول بود.»
به نوشته رادیو زمانه، «ساوین» شخصاً شاهد بود که زندانیان را مجبور می‌کردند روی زمین بخزند و زمین را بلیسند و یا آنها را مجبور به تمیز کردن توالت‌ها با زبانشان می‌کردند.
و بعضی اوقات مردم را به بهانه آزاد کردن به جاهای دور می‌بردند و اعدام می‌کردند. گاهی اوقات این اعدام‌ها در محوطه خارج از زندان انجام می‌شد.»
شایان ذکر است به قتل رساندن مخالفین رژیم در بیابان‌های اطراف زندان، از جمله مواردی است که «اصغر ایزدی» یکی از چهره‌های اپوزوسیون نیز بدان اشاره کرده است که در ادامه خواهید خواند.

 

ساوین در نوع دیگر از شکنجه‌ها با طناب می‌نویسد: «نه این که مثل انگلیسی‌ها آنها را از گلو یکباره خفه کنند، بلکه طناب برای مدتی طولانی دور گردن زندانی آویخته بود و آدم ساعت‌ها به این ترتیب نگهداشته می‌شد، مگر اینکه شانس می‌آورد و یکی می‌آمد و پایش را می‌کشید تا طناب گره بخورد و منجر به مرگ محکوم شود.»
روزنامه هرالدتریبون نیز در شماره ۲۵ نوامبر ۱۹۷۸ (۴ آذر ۱۳۵۷) به ‌نقل از ساوین نوشت:
«ادعای شاه مبنی بر اینکه هیچ نوع شکنجه‌ای در زندان‌ها نیست، سراپا مزخرف است.»(۵)

اعتراض اپوزوسیون سلطنت‌طلب به سفیدشویی جلاد ساواک!
اخیراً عوامل شبکه بهایی منوتو با ساخت مستندی ۵ قسمتی، با نام «پرویز ثابتی»، قصد سفیدشویی ساواک را داشت که این اقدام صدای اپوزیسیون را هم درآورد و متعاقب آن در یک مستند تلویزیونی با حضور تعدادی از چهره‌های مشهور اپوزوسیون، از شهرام همایون گرفته تاکورش عرفانی ساخته می‌شود که همگی به اغراق مضحک سفیدشویی ساواک توسط این شبکه اعتراض می‌کنند و مستند رئیس ساواک را توهین به حافظه تاریخی مردم ایران بر می‌شمارند.
در قسمتی از این مستند مجری برنامه نسبت به سفیدشویی ساواک معترض شده و می‌گوید: «این فضایی که ما در تجلیل از ساواک در بین برخی از سلطنت‌طلبان می‌بینیم مقصود، حیثیت بخشیدن به نظامی است که در آن شکنجه و اعدام مخالفین در جهت استحکام بخشیدن به پایه‌های سیاسی آن سیستم بوده است.» و در ادامه نیز هریک از مصاحبه شوندگان در نقد مستند ساخته شده به بیان نظرات خود پرداخته و برخی از آنان از نحوه شکنجه خود از قبیل شلاق، کوبیدن کابل بر کف پاها، نشاندن در دستگاه آپولو که دستگاهی بوده که متهم را روی آن می‌نشاندند و کلاه‌خود آهنی بر سرش می‌گذاشتند که تا پایین چانه‌ها را در بر می‌گرفته و سوزاندن قسمت‌های حساس بدن با الکل و شلاق زدن بر کف پاها اشاره و می‌گوید: «سازنده مستند، خیلی ساده از کنار این‌ها گذشته! این‌ها همه بر سر خود من آمده است.»
کورش عرفانی از دیگر چهره‌های اپوزوسیون نیز می‌گوید: «این شبکه‌ی دست‌نشانده‌ی منوتو رفته یک بابایی‌رو که اگر جهان سرجای خودش بود، بخاطر جنایت علیه بشریت بایستی ۴۰ – ۵۰ سالی در زندان می‌بود. رئیس سابق ساواک را آورده و دارد یک روایت دروغین تحریف شده‌ی جعل شده را از تاریخ سیاسی قبل از انقلاب روایت می‌کند.»
و مهرداد درویش‌پور نیز از دیگر فعالان سیاسی اپوزوسیون می‌گوید «این اسفبار و باور نکردنی‌است! در کجای دنیا دیده‌اید که بعد از ۶۰-۷۰ سال از پایان رسیدن نازیسم، یکی از مخوف‌ترین چهره‌های نازی‌ها را بیاورند در تلویزیون و از وی یک چهره قهرمان ملی بسازند؟!(۶)
و در نهایت سازنده مستند پرویز ثابتی مجبور به اعتراف می‌شود و می‌گوید: «بله! ساواک، مردم را شکنجه می‌کرده، من این را انکار نمی‌کنم!» و در توجیه ساخت مستند خود می‌گوید: «اما مگر در گوانتانامو و سیا شکنجه نمی‌کنند؟!»(۷)
«اصغر ایزدی» از چهره‌های رادیکال اپوزوسیون که در سال ۱۳۵۰ دستگیر و به حبس محکوم شده بوده در گفتگو با مهرآفاق مقیمی از مجریان «شبکه ضد ایرانی برابری» به اعدام‌های بدون محاکمه و حمله به یک خانه در شب یلدای سال ۱۳۵۵ و تیرباران هشت نفر بی‌گناه، و همچنین کشتار ۹ نفر از زندانیان سیاسی از جمله بیژن جزنی و همراهانش در فروردین ۱۳۵۴، زیر پوشش فرار از زندان در تپه‌های اوین به‌دستور پرویز ثابتی اشاره می‌کند.(۸)

 

پی‌نوشت‌ها:
۱٫ https://www.aparat.com/v/zvcNT
https://virasty.com/Mr_Hashtag/1701705168673772631 جواب قابل تامل شاه به پرونده خود در سیا و نوکری خود
https://www.aparat.com/v/UKSfd 2.
۳٫ اعتراف شاه به اعدام مخالفان حکومتش https://eftekhar.ir/
۴٫ https://www.khabaronline.ir/news/1844889 ؛ https://www.alef.ir/news/020914042
۵٫ zamaaneh.com/revolution/2009/01/print_post_213.htmlو http://hvasl.ir/news/151461
۶٫ https://www.aparat.com/v/HJhEm
۷٫ https://www.isna.ir/news/1402091107170
۸٫ https://images.app.goo.gl/1wwPpR7NuaC1TrS76- https://www.farsnews.ir/news/14020914001074
گفتگو با اصغر ایزدی زندانی سیاسی دوره شاه

11مارس/24

مصادیق فراوان آزاردهنده در تاریخ پهلوی‌ها – افسانۀ استقلال و آزادی در عصر پهلوی‌ها / دکتر یعقوب توکلی

با توجه به اینکه رژیم پهلوی خود را پیرو غرب می‌دانست و این‌گونه هم بود، انتظار می‌رود که در این رژیم آزادی‌های فردی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موج بزند. برخلاف القائی که پس از انقلاب اسلامی توسط رسانه‌های معاند صورت گرفت، واقعیت این است که رژیم‌ پهلوی، اعم از رضاخانی و محمدرضاخانی، در پی دو کودتا بر سر کار آمدند. کودتاهایی که در جهت تأمین منافع استعمار، بدون اینکه دول استعماری کمترین هزینه‌ای را متقبل شوند، صورت گرفتند و حکومت‌هایی بر سر کار آمدند که در مسیر تحقق اهداف دولت‌های استعماری حرکت کردند، بی‌آنکه دست آشکار آن دولت‌ها دیده شود.
مضافاً بر اینکه با تأمل در سلوک شخصی رضاخان و محمدرضاشاه متوجه می‌شویم که خود آنها هم آزادی نداشتند و مثلاً این گونه نبود که رضاخان هر کاری را که می‌خواست می‌توانست انجام بدهد. محمدرضاشاه هم همین‌طور. لذا زمانی که به آنها امر شد که بروند، تنها پرسشان این بود که کجا برویم؟! سولیوان در خاطراتش می‌نویسد که وقتی به شاه گفتم ما فکر می‌کنیم منافع غرب ایجاب می‌کند که از کشور بروید و نمی‌توانیم شما را نگه داریم، تنها کاری که محمدرضا کرد این بود که مثل یک پسربچه از جا بلند شد و گفت: «حالا که باید بروم، کجا بروم؟!» گفتم: «مثلاً آمریکا.» او مثل یک بچه ذوق کرد و گفت: «یعنی شما در آمریکا به من جا می‌دهید؟» محمدرضا شاه در همان‌جا هم اقرار می‌کند که وضعیت انگلستان به‌گونه‌ای است که به من جا نخواهد داد. می‌شود مصادیق فراوانی از خاطرات خود پهلوی‌ها و نزدیکانشان آورد که نشان می‌دهد خود اینها هم آزادی نداشتند، پس چگونه می‌توانستند به مردمشان آزادی بدهند؟
از جمله مواردی که برای آزاد بودن رضاخان در تصمیم‌گیری‌ها مطرح می‌کنند، گرایش او به آلمان‌ها برای مقابله با انگلستان و روسیه است. البته این یک شوخی تاریخی و یک دروغ بزرگ است. آلمانی که می‌گویند رضاخان به سمت آن گرایش پیدا کرد، آلمان پس از جنگ جهانی اول بود. آلمانی در هم شکسته و به جمهوری وایمار تبدیل شده که تمام اقتصاد آن در کنفرانس ورسای به فرانسه بخشیده شد. اختلاف بین آلمان و فرانسه، مبنای دو جنگ جهانی بزرگ با کشتارهای گسترده بود، در نتیجه آلمان به‌کلی غارت شد.
انگلیسی‌ها در مورد غارتگری و اداره کشورهای مستعمره صاحب مجموعه دانش گسترد‌ه‌ای هستند. من معتقد نیستم که این توانایی ناشی از هوش آنهاست، بلکه در جمع‌آوری اطلاعات تبحر خاصی دارند. لذا تجربه انگلیسی بر این امر تأکید داشت که باید برای کنترل آلمان برای اینکه دوباره سر به شورش نزند، برای آن کشور فرصت اقتصادی فراهم کرد. بخشی از ایجاد این فرصت اقتصادی با گسیل مهندسان و کارگران و نیروی کار آلمان به کشورهای مختلف، از جمله ایران ممکن می‌شد. لذا آلمان زمان جمهوری وایمار اصلاً در روابط بین‌الملل قدرتی نداشت که رضاخان به آلمان گرایش پیدا کند.
دروغ بزرگ دیگر این است که می‌گویند رضاخان به فاشیسم گرایش پیدا کرد. کسانی که به تاریخ‌نگاری انگلیسی گرایش دارند، به‌شدت روی این نکته پافشاری می‌کنند. یک سال قبل از جنگ جهانی دوم، کنفرانس مونیخ برگزار شد. دالادیه نخست‌وزیر فرانسه، چمبرلین نخست‌وزیر انگلستان و موسولینی، رهبر ایتالیا، دو سه کشور را به هیتلر بخشیدند. این کشورها با آن همه گستردگی سازمان‌های امنیتی و جمع‌آوری اطلاعات نتوانستند رفتار آینده هیتلر را پیش‌بینی کنند و به او فرصت دادند و یکی دو کشور را به او بخشیدند و از او ‌خواستند که وارد بندر دانزیگ (گدانسک) نشود و لهستان را تصرف نکند تا موازنه استراتژیک در منطقه به هم نخورد.
آنها با آن همه زیرکی و سیاست نتوانستند پیش‌بینی کنند که هیتلر در آینده چه خواهد کرد. آن‌وقت رضاخان که از نوشتن یک متن ساده عاجز بود، متوجه شد؟! کدامیک از اندیشمندان ایرانی، از جمله شخصیتی مثل فروغی تشخیص دادند که یک قدرت فاشیستی درحال ظهور است و مصلحت ایجاب می‌کند که به سمت آن برویم؟
بستری که رضاخان و فروغی و سایر چهره‌های سیاسی آن دوره در آن سلوک می‌کردند، بستر انگلستان بود. در جریان جنگ جهانی دوم، وقتی به آلمان‌ها امر شد که از ایران بروند، کسی مقاومتی نکرد و در ظرف مدت کوتاهی، همگی از ایران رفتند. بنابراین استقلالی که سعی می‌کنند در اواخر دوره رضاخان به او نسبت بدهند یک افسانه است. انگلستان و فرانسه می‌خواستند بخشی از فشاری را که روی آلمان وجود داشت، بین کشورهای مختلف دنیا تقسیم کنند و مهندسان آلمانی را به ایران آوردند. بماند که آلمانی‌ها دست‌کم در بنای چند سازه در ایران نقش داشتند و از این بابت خدماتی به ایران کردند، در حالی که حتی یک بنا یا ساختاری که انگلیسی‌های گجستک(۱) در ایران ساخته و به‌جا گذاشته باشند، وجود ندارد و هر چه که هست غارت محض است.
انگلیسی‌ها در تمام راه‌های ایران مستقر بودند و از مردم برای عبور از راه‌های کشور خودشان، عوارض می‌گرفتند. در دوره‌ای برای اینکه هزینه جنگ‌های هندوستان تأمین بشود، انگلیسی‌ها در تداوم جنگ تریاک در چین، اقتصاد ایران را به سمت تولید تریاک سوق دادند و بازار ژاپن به یکی از مراکز صدور تریاک ایران تبدیل شد. یا شرکت زیگلر که یک شرکت صادرات فرش بود، از صدقه سر صادرات فرش ایران تبدیل به یک غول اقتصادی بین‌المللی شد.
ایران یک سرزمین فوق‌العاده و مستعد برای دوشیده شدن بی ‌سر و صدا بود و حاکمیتی که بعد از جنگ در اینجا توسط انگلیسی‌ها بر سر کار آمد، یک حاکمیت متحد برای تداوم تأمین منافع آنان بود. حتی وظایف پلیس جنوب هم که پس از ساخته شدن پالایشگاه، برای حفظ منافع انگلستان در جنوب و دادن باج کمتر به خوانین منطقه تشکیل شده بود، در دوره رضاخان به ارتش ایران سپرده شد تا حتی هزینه حفظ منافع انگلیس هم از جیب ملت ایران پرداخت شود. حکومتی که خود تا این حد فاقد آزادی است، چگونه می‌تواند به مردمش آزادی اعطا کند؟
از نظر آزادی احزاب و مطبوعات، پس از کودتای رضاخانی و شکل‌گیری حاکمیت رضاخان در ایران، آزادی‌ها به‌تدریج محدود ‌شدند. شکل‌گیری احزاب ممنوع و احزاب قدیمی بسته ‌شدند و حتی عضویت در احزاب چپ مجازات اعدام را در پی داشت. تمام چهره‌هایی که در گذشته مخالف رضاخان بودند، به انحای مختلف تبعید و از عرصه سیاست کنار گذاشته ‌شدند. مجلس یکدست شد و کسانی که کاملاً تابع نبودند، حذف و امثال مرحوم مدرس، قوام و… کنار گذاشته ‌شدند.
در دوره پهلوی اول با حضور پلیس سیاسی، آزادی مطلقاً معنا نداشت. اگر هم نشریه‌ای مثل مجله «آینده» تقی ارانی در ۱۳ شماره منتشر شد، به این دلیل بود که پلیس سیاسی متوجه نمی‌شد که اینها مطالب اشتراکی و سوسیالیستی و کمونیستی هستند. بعد که محمد شورشیان دستگیر شد، برای اینکه آزاد شود گفت که این یک مجله کمونیستی است که منتشر می‌شود، در حالی که روی جلد مجله هم درج شده بود که بر اساس اندیشه ماتریالیسم دیالکتیک نوشته می‌شود. بلافاصله هم اعضا و دانش‌آموزان دستگیر شدند و ماجرای گروه ۵۳ نفر پیش آمد.
در این دوره حوزه‌ها تعطیل و دانشگاه‌ها محدود شدند و هیچ حزب سیاسی‌ای که بتواند مخالفتی بکند وجود نداشت. رفت و آمد از شهری به شهر دیگر منوط به کسب مجوز برای اجازه سفر بود. حتی بر اساس منابعی که خود اینها نوشته‌اند، این مسائل وجود داشتند. امثال مخبرالسلطنه نوشته‌اند که مثلاً اعلیحضرت از چادر سیاه زن‌ها خوشش نمی‌آمد. ابتدا چادر سیاه زنان را از سرشان کشیدند و بعد به بیابان‌ها رفتند و عشایر را که چادرهایشان را از پشم بز تهیه می‌کردند مجبور کردند به ‌جای چادرهای سیاهشان از چادر سفید استفاده کنند که نه در تابستان خنک بود، نه در زمستان گرم.
با کمی تأمل در این ماجرا می‌بینیم نظام اقتصادی عشایری مبتنی بر تولید گوشت و لبنیات، تا آخر دوره رضاخان تقریباً نابود و کشور به واردکننده گوشت از خارج تبدیل شد. از این نوع مصادیق آزاردهنده در تاریخ پهلوی‌ها فراوانند و متأسفانه مخاطب امروز و نسل جوان این حرف‌ها را باور نمی‌کند و اصلاً در ذهنش نمی‌گنجد که چنین محدودیت‌هایی اعمال شده باشند.
یک دوره شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. با سقوط حکومت رضاخانی، تا جایی که برای پلیس سیاسی و ژاندارمری و نهادهای امنیتی قابل دسترسی بود، آزادی‌ها محدود شدند، ولی بخش وسیعی از کشور از حوزه اقتدار دولت و دربار خارج بود. حتی انگلستان هم که کشور را گرفته بود و در ذیل آنها آمریکایی‌ها هم حضور داشتند و روس‌ها هم در بخش خودشان فعالیت می‌کردند، برای اینکه بتوانند به‌نوعی بدنه اجتماعی را کنترل کنند، هر یک حزبی را راه‌اندازی کردند. انگلیسی‌ها حزب «اراده ملی» را به رهبری سید ضیاءالدین طباطبایی به راه انداختند، آمریکایی‌ها حزب «دموکرات» به رهبری قوام را درست کردند و روس‌ها هم حزب «توده» را تشکیل دادند. جالب اینجاست که هر یک از اینها پشت سر حزب، یک سازمان نظامی هم ایجاد کردند، یعنی ارتشی‌ها را هم به کار گرفتند و لذا حضور طیف طرفداران انگلیس و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کاملاً ملموس و مشخص بود. بعدها حزب توده مورد سرزنش قرار گرفت که چرا در کودتا در برابر نیروهای انگلیس و آمریکا نایستاد که جای بحث فراوان دارد، مضافاً بر اینکه آنها نیروی نظامی کافی برای تقابل با نیروهای انگلیس و امریکا نداشتند.
در طی این دوازده سال بحث نفت و آزادی‌های سیاسی در دولت‌هایی مطرح بود که ثبات سیاسی نداشتند و دوره زمامداری آنها از یک ماه تا حداکثر دو سال و اندی (دولت دکتر مصدق) طول ‌کشید. در این فاصله مطبوعات تا حد زیادی آزاد شدند و احزاب و نهادهای سیاسی و اجتماعی شکل گرفتند، اما وقتی کودتای ۲۸ مرداد به نتیجه رسید و شاکله مستشاری انگلیس و آمریکا و سپس اسرائیل بر ایران سیطره پیدا کرد، ساواک شکل گرفت و فرمانداری نظامی مسلط شد، آزادی‌زدایی و احزاب‌زدایی شروع شد. حتی اعتراضات امثال حاج آقا حسین قمی در جایگاه مرجعیت با واکنش تند حکومت مواجه شد و ایشان همراه با شاگردانشان به نجف تبعید شدند. شجاعتی که حضرت امام به بدنه اجتماعی تزریق کردند، در تاریخ معاصر ما بی‌سابقه است. بزرگ‌ترین حرکتی که مراجع و مبارزین می‌کردند این بود که در اعتراض به رژیم یا خودشان را تبعید می‌کردند یا قهر می‌کردند یا نهایتاً اعلامیه می‌دادند.
در دوره پهلوی دوم از رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی برای رژیم خیرخواه‌تر کمتر داریم. اینها در بسیاری از موارد دلسوزی و خیرخواهی می‌کردند و می‌گفتند این روشی که در پیش گرفته‌اید، به ضرر شماست. چندان هم شرکای قدرت آنان نبودند. اما رژیم حتی این افراد خیرخواه را هم تحمل نمی‌کرد، چه رسد به جوان‌ترها که کلاً به ساختار سلطه معترض بودند.
بحث تقابل ایرانیت و اسلامیت و دفاع رژیم پهلوی از ایران نیز گاهی مطرح می‌شود. تاریخ ایران، خصوصاً پس از مشروطه، پیوند عمیقی با تشیع پیدا کرده است. به ضرس قاطع و به دلایل فراوان می‌گویم که در ایران هر کسی که شیعه‌تر بود، ایران‌گراتر بود. پس از یک فترت ۲۰۰، ۳۰۰ ساله و گم شدن ایران در تاریخ، تازه ایران یکپارچه توسط شاه اسماعیل اول شکل گرفت. بر اساس نامه‌های سلطان سلیم اولین چیزهائی که هدف قرار گرفتند ایرانیت و تشیع بودند. او خطاب به شاه اسماعیل می‌گوید شما باید اول تاج شاهی را تقدیم ما کنید و دوم دست از مذهب رفضه بردارید. یعنی شیعه بودن و ایرانیت خود را کنار بگذارید. چرا؟ چون قدرت عثمانی به مجارستان و مصر رفته و دو روزه آنجا را تصرف و همه جا را اشغال و امپراتوری رم شرقی را ساقط کرد، اما به اینجا که رسید، کسانی که پیشگام مبارزه بودند، با شعار «اگر خسته جانی بگو یا علی» که متعلق به شاه اسماعیل است، در برابر عثمانی‌ها ایستادند. خسته جان نشدن با توکل بر قدرت امیرالمؤمنین(ع) و تلاش برای ایجاد یک جامعه متحد شیعی از اینجا آغاز می‌شود و بعد می‌بینیم که طیفی از علمای ما عموماً به این دلیل که تلقی‌شان این است که جامعه ایرانی تنها جامعه‌ای است که حکومت شیعی دارد، از پادشاهان حمایت می‌کنند. بعدها وقتی سید جمال به جناب میرزای شیرازی می‌گوید که صلاح است که با عثمانی‌ها متحد بشویم، ایشان می‌گوید: «نه، این کشور تنها کشور شیعی است.»
در موزه امام رضا(ع) زره‌های جنگاورانی که در جنگ ایران و روس شرکت داشتند وجود دارند. مسلم است که اینها برای ایرانیت می‌جنگیدند. روی این زره‌ها دعای جوشن کبیر و جوشن صغیر نوشته شده است. معمولاً هر شیعه‌ای جوشن صغیر را که منقول از امام موسی کاظم(ع) است و برای موارد خاص و بحرانی توصیه شده است، نمی‌داند. چه کسی گفته که تشیع از ایرانیت جداست؟
پس از انقلاب زمانی که خاک ایران در معرض خطر قرار گرفت، شیعه‌ترین فرزندان این کشور بودند که به جبهه‌ها رفتند و به شهادت رسیدند. من از یکی از سران سیاسی که خیلی ادعا داشت و دائماً می‌پرسید چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر در سال ۶۱ ادامه پیدا کرد، پرسیدم که شما تا سال ۶۱ که بخشی از کشور تحت اشغال بود، کجا بودید؟ به جبهه رفتید؟ گفت: «نه، نرفتم.» کشور اشغال بود و شما حتی حال رفتن به جبهه را هم نداشتید و دم از ایرانیت و وطن می‌زنید؟ اما اولین کسی که در خرمشهر به شهادت رسید، شهید قنوتی بود که وقتی بعثی‌ها او را گرفتند، گفتند یک خمینی را گرفتیم و او را به‌طرز فجیعی به شهادت رساندند.
برای اثبات فقدان آزادی در دوران پهلوی اسناد و کتب فراوانی وجود دارند که به‌راحتی قابل دسترسی هستند و جای تردیدی باقی نمی‌گذارند، مگر برای کسانی که با اصل نظام جمهوری اسلامی عناد دارند و بر انکار حقایق بیّن تاریخی اصرار می‌ورزند.
پی‌نوشت:
۱٫ گجسته به معنای بدجنس، ملعون، فریبکار و دروغگوست

11مارس/24

جایگاه خانوادگی زن از دیدگاه اسلام و اندیشه‌ی غربی / حجت‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه
در دو نوشتار پیشین، به دو حیطه‌ی «جایگاه تکوینی و اجتماعی زن» و مبادی مرتبط از دیدگاه اسلام و غرب (فرهنگی) پرداخته شد. در ادامه، از «جایگاه خانوادگی» زن در اندیشه‌ی اسلامی و غربی بحث می‌شود.

الف) نظام خانواده و ضرورت تفسیر صحیح هویت آن
برای فهم صحیح جایگاه زن و مرد در خانواده نیز باید نگرش صحیحی نسبت به برخی امور داشت؛ مانند: دارای مبدأ و معاد دانستن زندگی، نوع نگرش به زندگی و مراحلش از جمله حیات دنیا، اصیل یا ابزاری دانستن حیات دنیوی از جمله نقش‌های اجتماعی، نوع نگرش به انسان و حقیقت او یا تفسیر انسان در نسبت با کل عالم به‌عنوان موجودی بی‌ریشه و مقصد و سرگردان در دنیا با فرصت لذت و بهره‌وری محدود یا موجودی از خدا آمده و به سوی او رونده، اعتقاد به نظام احسن الهی و چینش حکیمانه‌ی آن، معنای صحیح عدل الهی، اعتقاد به امور اخلاقی یا بسنده به قانون و حقوق، معنای موفقیت، تعریف منافع و مصالح فقط در همین دنیا یا اعتقاد به مصالح و منافعی برتر حقیقی. اندیشه‌ی اسلامی در اینگونه مبادی تفاوت‌هایی بنیادین با اندیشه‌ی غربی دارد که پیشتر به برخی پرداخته شد.
یکی از عناصر کلیدی در فهم جایگاه خانوادگی زن [و نیز مرد]، «هویت نظام خانواده» است که نگرش‌های نادرست یا التقاطی غیراسلامی به آن موجب آسیب‌های زیادی در تفسیر گزاره‌های دینی مرتبط با چنان جایگاهی می‌شود. با چشم‌پوشی از دیدگاه‌های فراوان رو به توسعه‌ی غربی که به‌ تصریح یا در عمل، اساساً اعتقادی به نظام خانواده ندارند و بلکه آن را قید و زنجیری در مقابل خواسته‌های خود می‌دانند، اندیشه‌های غیردینی قایل به نهاد خانواده نیز حداکثر، آن را در حدّ یک «نظام حقوقی» می‌پندارند، امّا اسلام دیدگاهی فراتر دارد.

ب) هویّت ولایی نظام خانواده
اسلام، خانواده را فقط یک زندگی مشترک با هویت فقهی _ حقوقی صرف و محدود به حداقل‌های الزامی نمی‌داند. مطابق تعالیم اسلامی باید زندگی اخلاقی _ آدابی و بلکه حیات معارفی را نیز در هویت نظام خانواده دخیل دانست. این مساله در متون معرفتی مرتبط با خانواده یا معارف قابل تبدیل بر زندگی خانوادگی و نیز امور اخلاقی و آدابی و مستحب‌ها و مکروهای مرتبط و همچنین، در سیره‌ی اجتماعی و خانواده پیشوایان معصوم(ع) منعکس شده و قابل رهگیری است.
اسلام، خانواده را یک «نظام ولایی» می‌داند که البته، جنبه‌های گوناگونی؛ از جمله بُعد فقهی ـ حقوقی هم دارد. توضیح آنکه، تفسیر زندگی اجتماعی بر پایه‌ی «تسخیر» و روابط نیازآلود متقابل و متفاوت انسان‌ها؛ از جمله در روابط زن و مرد به‌طور عام و نظام خانواده به‌طور خاص، در نوشتار گذشته بیان و به برخی مبادی تکوینی و فطری آن نیز اشاره شد، اما می‌توان همان چهارچوب را در قالبی عمیق‌تر هم تبیین کرد و آن اینکه، هر خانواده یک واحد یا مصداق از نظام ولایی یا مجموعه ولاءها و ولایت‌های گسترده‌ی طولی و عرضی اجتماعی تشریعی و تکوینی است. توضیح بیشتر، به مقدمه‌ای درباره‌ی «نظام ولایت» و گستره‌ی گسترده‌ی آن نیاز دارد.
به‌طور خلاصه، «ولایت» جلوه‌ی «توحید» است، یعنی ظهور و بروز توحید، ولایت است و باطن ولایت نیز توحید است. همانطور که توحید بر صدر تا ذیل عالَم حاکم است، نظام ولایت هم به گستردگی عالم است و مراتبی بسیار با درجات طولی یا عرضی فراوان دارد؛ مانند(۱)
*ولایت مطلق الهی (تکوینی، تشریعی، بر مؤمنان، کافران و همه مخلوقات): اللهُ مَولاکُم‏: آل‌عمران:۱۵۰؛ الْوَلایَهُ لِلَّهِ: کهف:۴۴؛ فَاللهُ هُوَ الوَلِی‏: شوری:۹؛(۲)
*ولایت مطلقه ظلّیه پیامبراکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) (تکوینی، تشریعی): النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم: احزاب/۶؛ إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا…: مانده:۵۵؛
*ولایت دیگر انبیاء و اولیاء الهی(ع) (تکوینی، تشریعی با سعه و ضیق‌های متفاوت به‌حسب مرتبه)،
*ولایت نایبان خاص و عام معصومان(ع)؛ از جمله ولایت فقیه (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی)،
*ولایت برخی مؤمنان بر دیگر مؤمنان (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ‏: توبه:۷۱؛ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا…أُولئِکَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ: انفال:۷۲؛
*ولایت در حیطه‌ی خانواده و خویشان؛ مانند ولایت مرد بر خانواده، پدر بر فرزندان و… (تشریعی و دارای ریشه و باطن تکوینی): أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ: انفال:۷۵ و احزاب:۶؛
*ولایت بین کافران، مشرکان و منافقان و بین آنها و اولیای آنها (شیاطین و طواغیت): الَّذینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت‏: بقره:۲۵۷؛ إِنَّا جَعَلْنَا الشیاطینَ َولِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤمِنُونَ: اعراف:۲۷؛ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُم أَولِیاءُ بَعض‏: انفال:۷۳؛ إِنَّ الظَّالِمینَ بَعضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعض‏: جاثیه:۱۹؛ الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِن دُونِ الْمُؤمِنینَ:نساء:۱۳۹؛ لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ…؛ مائده:۵۱٫(۳)
در هر یک از حیطه‌های برشمرده، ولایت معنایی متناسب با آن دارد، اما در سطح روابط بین انسانی، ولایت به‌معنای به هم پیوستگی، اتصال و همبستگی شدید عده‌ای است که اندیشه و هدف واحدی دارند و در یک جبهه برای رسیدن بدان می‌کوشند. هر نظام ولایی بر پایه‌ی حب و بغض و دوستی و دشمنی شکل می‌گیرد، یعنی عناصرش تولی و تبری و جاذبه و دافعه‌هایی دارند که موجب تمایزشان می‌شود. همه‌ی افراد یک نظام ولایی یک وَلی دارند، یعنی نقطه‌ای مرکزی که با او ارتباط فکری، عاطفی و عملی دارند و از او پیروی می‌کنند.
جامعه‌ی اسلامی هم در اثر روابط و پیوندهای ولایی و بر محور تولی و جاذبه‌ها و تبری و دافعه‌های مختلف شکل گرفته و بسط می‌یابد. جاذبه‌ها باعث پیوندهای داخلی محکم طولی و عرضی و انسجام و استحکام درونی می‌شود که خود دو گونه‌اند:
۱-  بین هریک از افراد با ولیّ و امام جامعه که رابطه‌ای طولی است.
۲-بین افراد که برخی عرضی و بعضی طولی است. دافعه‌ها نیز باعث طرد افراد غیرهم‌سنخ می‌شوند؛ مانند تبرّی و روابط دفعی نسبت به منافقان، کفار و دشمنان دین که باعث شکل‌گیری و استمرار بهینه‌ی جامعه‌ی اسلامی می‌شود.
با توجّه بدین مقدمات، هر خانواده نیز یک نظام ولایی است، یعنی بر پایه محبّتی درونی بین زن و مرد (و سپس ، مادر، پدر و فرزندان و خویشان) شکل گرفته است. همین محبّت درونی باعث طرد عوامل بیرونی متضاد با نظام خانواده نیز می‌شود.
بنابراین، هر ازدواجی نقطه‌ی شکل‌گیری نظامی ولایی است. به‌تعبیر دیگر، ازدواج یکی از راه‌های اساسی ایجاد و بسط پیوندهای ولایی بین مؤمنان است. از این‌رو، جهت سست نشدن چنین نظامی و در نتیجه، حفظ هویت جامعه‌ی ولایی اسلامی، احکام بسیاری نیز تشریع شده که ذکر آنها و وجه ارتباطشان با تحکیم نظام ولایی خانواده مجال دیگری می‌طلبد.

ج) نظام خانواده، میدانی برای تکامل‌های ویژه
یکی از حکمت‌های کلی نهفته در مجموعه‌ی احکام، اخلاق و آداب اسلامیِ مرتبط با خانواده، تمرین تعامل در چهارچوب‌های ولایی ترسیم‌شده از جانب دین است. توضیح آنکه، با هر ازدواجی، دسته‌هایی از روابط ولایی شکل می‌گیرد؛ مانند «ولاءهای تکوینی بر پایه‌ی محبت و مودت فطری و غریزی بین زن و مرد (یا آنها و فرزندان) و به‌تعبیر قرآن‌کریم: وَ جَعَلَ بَینَکُم مَوَدَّهً وَ رَحمَهً؛ روم:۲۱»، «ولاءهای مبتنی بر تناسب‌های روحی و سنخیّت‌های ایمانی یا غیرایمانی؛ مانند اختصاص طیبون به طیّبات و خبیثون به خبیثات» و «ولاءهای تشریعی وضع‌شده توسط خداوند؛ مثل احکام واجب، حرام و… در روابط زن، مرد و فرزندان». این روابط ولایی متنوع، شالوده‌ی شکل‌گیری و اسباب تداوم نظام خانواده را فراهم می‌آورند.
در این میان، خداوند حکیم با توجه به ساختار فطری زن و مرد و اقتضائات رشد و کمال هر یک، دسته‌ای از ولایت‌ها یا ولاءهای تشریعی متفاوت را نیز برای هرکدام تشریع کرده است. به‌تعبیری، دسته‌ای از احکام و قوانین اسلامی خانواده، جهت تمرین ولایت‌پذیری توسط زن یا فرزندان و نیز تمرین اِعمال صحیح ولایت در قالب دستورهای دینی توسط مرد یا زن است.
از آنجا که تمامیِ احکام، اخلاق و آداب دینی بر پایه‌ی فطرت آدمی و خلقت زن و مرد طراحی شده‌اند التزام بدانها نیز موجب هیچگونه درگیری و تضاد بین اعضای خانواده نمی‌شود؛ مگر آنکه در اثر تربیت ناصحیح و عوامل محیطی، از فرهنگ و منش ناب اسلامی فاصله گرفته باشند. برای مثال، در حالت عادی، تدبیر کلان امور خانواده و مدیریت اقتصادی کلان آن بر دوش مرد نهاده شده و او در این زمینه بر اعضای خانواده ولایت دارد؛ زیرا پذیرش، قبول، دریافت، تلقی، انعطاف، نرمی، لطافت و تأثّرپذیری، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی زن است و اگر برخلاف آنها رفتار و زندگی کند یا از او مطالبه شود، لطافت، طراوت و نشاط روحی، روانی و جسمی زن (و در نتیجه، خانواده و جامعه) کاسته شده یا از بین می‌رود. به فرموده‌ی مختصر و معجزگونه‌ی امام علی(ع): «إِنَّ الْمَرأَهَ رَیحَانَهٌ وَ لَیْسَت بِقَهرَمَانَه» همانا زن، کانون ظرافت، تلطیف‌گری و طراوت‌بخشی است، نه مسئول امور اجرایی، مالی و مدیریتی»(۴)
به‌تعبیر دقیق‌تر، رشد و کمال زن به پذیرش چنین ولایتی است که درواقع، پذیرش ولایت خداوند در این حیطه‌ی خاص است؛ نه آنکه مرد خصوصیّت و امتیازی داشته باشد. در مقابل، اداره، مدیریت، تدبیر مسائل مالی و اجرایی، درگیری، مواجهه با مشکلات و سختی‌های خشن، و… در سطح کلان، از ویژگی‌های روحی، روانی و جسمی مرد است که اگر برخلاف آن رفتار کند یا بر او تحمیل شود، از اقتدار و توانایی لازم برای حفظ و اداره‌ی نظام خانواده [و جامعه] می‌افتد. ‌از این‌رو، رشد و کمال مرد نیز به اِعمال صحیح و مطابق با شریعتِ اینگونه وظایفش است که در واقع، پذیرش بندگی نسبت به فرمان‌های الهی مرتبط است، نه وسیله‌ی تحکّم و زورگویی.
بنابراین، اگر مرد یا زن، از حیطه‌ی شرعی مشخص برای ولاءهای خود خارج شوند، احکام دیگری تشریع شده است تا نظام خانواده به حالت طبیعی‌اش بازگردد. برای مثال، اگر مردی سوء ولایت (مثلاً در تأمین نفقه‌ی واجب) دارد، حاکم شرع باید او را طبق مراحلی به انجام وظایفش وادار کند که تفاصیلش در قوانین اسلامی آمده است.(۵)
در حقیقت، اعضای خانواده با پذیرش وظایف و نقش‌های شرعی مقرر، یک نظام ولایی را شکل داده و به ایفای نقش در چهارچوب نظام ولایی کلان ترسیم‌شده توسط دین برای جامعه‌ی انسانی در جهت تأمین سعادت و کمال نهایی فرد و جامعه می‌پردازند. چنین امری، از وجوه متعددی رشدآفرین و کمال‌بخش است. یک وجه اینکه، خود پذیرش چنین ولاءهایی از مصداق‌های بندگی و عبودیت خاص زن یا مرد است که موجب تقرب‌های ویژه‌تر می‌گردد. وجه دیگر آنکه، انجام وظایف متقابل خانودگی؛ به‌ویژه اِعمال ولایت و ولایت‌پذیری، یکی از میدان‌های مهم آزمایش و امتحان زن و مرد است که اگر در آن موفق شوند، رشد و تکامل بسیاری خواهند داشت. امّا چنین اموری چگونه باعث رشد زن و مرد می‌شوند؟
پاسخ مختصر آنکه، حقیقت فطرت و واقعیت خلقت زن و مرد اینگونه است که زن با ولایت‌پذیری نسبت به همسر از «خودمحوری» خارج می‌شود و مرد نیز با اعمال صحیح ولایت نسبت به همسر از خودمحوری خارج می‌شود؛ زیرا دیگر محور و مدار زندگی و تعامل آنها، میل و خواست خود نیست، بلکه وظایف و مقرراتی است که خداوند تعیین کرده است. در حقیقت، هر دو نوعی از ولایت‌پذیری، یعنی خود را ذیل ولایت حق تعالی و در مسیر آفرینش الهی و فطرت توحیدی تعریف کردن و قرار دادن هستند. همین انقیاد و تسلیم اعضای خانواده به ولاءهای شرعی مقرر برای هر یک، نوعی تمرین بندگی برای آنها و از بهترین و رشدآفرین‌ترین انواع آن است؛ زیرا موجب درگیری صحیح با مقتضای طبیعت و خود کاذب (و به‌ تعبیر دقیق‌تر، با نفس امّاره) می‌شود. بدین‌ترتیب، همگی با تن دادن به وظایف زندگی مشترک خانوادگی، خود کاذب و نفس فرمان‌دهنده به بدی خود را طرد کرده و در مراتب ولایت‌پذیری بیشتر نسبت به خداوند و کاستن از میل و خواست خود و محو خودبینی و خودخواهی خویش پیش می‌روند که همان مراتب خداخواهی است. همین کاستن از قیدهای این‌سویی و صعود در مراتب وجودی خود، نوعی سلوک [فردی و اجتماعی] و حرکت تکاملی تقرّبی است. به‌گفته‌ی شهید مطهری(ره): «خارج شدن از لاک خودپرستى و فردپرستى، مراتب و مراحلى دارد. اولین مرحله‏اش غیردوستى است. در واقع مثل این است که من انسان… توسعه مى‏یابد…؛ مثلًا یک کودک… همه چیز را براى خود فردى مى‏خواهد… در دوران جوانى که… همسرى انتخاب مى‏نماید… این اولین مرحله‏اى است‌ که انسان از لاک خودِ فردى خارج مى‏شود. و به ‌همین دلیل، ازدواج در اسلام جنبه اخلاقى دارد با اینکه یک امر شهوانى است… علت اساسى این است‌ که هر مقدار که الفت زوجین به یکدیگر بیشتر باشد یک قدم از خودِ فردى خارج شده‏اند… انسان یک نوع کمال روحى دارد که… جز در مدرسه‌ی خانواده…کسب نمى‏شود»(۶)
اگر زن و مردی بر فطرت توحیدی خود مانده باشند، اساساً با ولایت‌پذیری و اعمال ولایت در حیطه‌ی شریعت مشکلی ندارند و آن را اقتضاء خلقت خود می‌بینند و با تن دادن بدان به رشد و تکامل می‌رسند؛ زیرا بر صراط مستقیم فطرت و جاده آفرینش خود قرار گرفته‌اندکه نزدیکترین طریق به‌سوی خداست. در این آیه به ‌خوبی بدین حقیقت اشاره شده است:
«الرِّجالُ قَوامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللهُ بَعضَهُم عَلى‏ بَعضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِن أَموالِهِم فَالصَّالِحاتُ قانِتات… فَإِن أَطَعنَکُم فَلاتَبغُوا عَلَیهِنَ سَبیلاً: مردان، قوام‌دهنده بر زنان [و حافظ شئون آنها] هستند به ‌سبب آنچه خداوند، بعضی از آنها را بر بعضی برتری داده و به ‌سبب آنچه از اموالشان خرج می‌کنند. پس، زنان صالحه، مطیع [و پذیرای چنین ولائی] هستند… پس، اگر زنان از شما [و در واقع، از حدود الهی] اطاعت کردند؛ پس، راهی [خارج از حدود شرع] بر آنان نجویید [و در اِعمال ولاء‌های شرعی، دچار خطا و گناه نشوید]؛ نساء:۳۴٫»
امّا در اندیشه‌ی ماده‌گرای غربی، افزون بر اینکه چنین اموری معنا و جایگاهی ندارد،‌ مبادی معرفتی و ارزشی و سبک زندگی مبتنی بر آنها نیز به‌گونه‌ای امتداد و سامان یافته‌اند که عموم انسان‌ها را از فطرت توحیدی کمال‌گرای خود در چهارچوب بندگی، دور می‌کنند.
در نتیجه، فرد، جامعه، فرهنگ و تمدن حاصل از چنان اندیشه‌ای، نوعی مقاومت در این زمینه دارد؛ به خصوص در شرایطی‌ که بینش‌های کاذب و نادرست‌ هرچه بیشتر به جامعه تلقین شوند و افراد در محیط اصیل اسلامی رشد و تربیت نیابند و سبک زندگی آنها از فرهنگ و تعالیم اسلامی فاصله بگیرد. انسان حاصل از تربیت و فرهنگ مادّه‌گرا و نفس‌محور، خود را (و درواقع، مرتبه‌ی مادی طبیعی‌اش را) محور و مدار همه چیز می‌بیند و اساساً زیر بار ولایت خداوند رفتن هم برایش معنایی ندارد.
برای انسان طبیعیِ درگیر قیدوبندهای مادّی و دچار خودبینی و خودخواهی نفسانی که گاه حاضر نیست لیوان آبی به دیگری بدهد، بسیار مشکل است‌که از انانیت و خودمحوری دست بکشد! چنین انسانی در اثر ضرورت‌های زندگی اجتماعی، حداکثر به قرارداد اجتماعی و تقسیم کار برای تامین منافع مشترک و… معتقد است.
در واقع، در جوامع ماده‌گرا آنچه از خانواده و زندگی مشترک مانده است، باقیمانده‌ی تعالیم انبیاء(ع) و اموری مثل اقتضای غریزه و علاقه‌ی طبیعی به جنس مخالف است‌که نوعاً با انواع انحراف‌ها نیز آمیخته و چنانکه باید رشدآفرین نیست و اگر در این حدود بماند فقط برای بقاء نوع کفایت می‌کند.
خاتمه
در منطق توحیدی اسلام، عناوین، جایگاه‌ها و نقش‌های ظاهری معیار تکامل و صعود روحی نیستند، بلکه روح عمل، یعنی نیت و میزان توحید، ولایت، بندگی و عبودیت جاری در آن است ‌که موقعیت انسان در نظام هستی و جایگاهش نزد خداوند را معیّن می‌کند.
به‌تعبیر مفسر والامقام، علامه طباطبایی(ره): ‌«خداوند فرمود: «وَ لا تَتَمَنوا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعضَکُم عَلى‏ بَعضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیب مِما اکتَسَبنَ وَ سئَلُوا اللهَ مِن فَضلِهِ…: و هرگز آرزوى چیزی را نکنید که خدا بدان برخی از شما بر بعضی فضل داده استو»
مردان از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند و زنان [هم] از آنچه اکتساب مى‏کنند بهره‏اى دارند. و همواره از خداوند از فضل او بخواهید [نساء:۳۲]. می‌خواهد بگوید اعمالى که هر یک از زن‏ و مرد به جامعه هدیه مى‏دهد ملاک فضل اختصاصی او [در جامعه و عندالله] است.
بعضى از این فضل، مخصوص یکى از این دو است؛ مانند برتری مرد بر زن در سهم ارث و برتری زن بر مرد در فرونهادن نفقه از او [و وجوبش بر مرد (پدر یا شوهر)]. پس، نباید آرزوکننده‌ای این فضل اختصاصی را بخواهد [زیرا خلاف خلقتش و خواسته‌ای باطل است]. و بعضى [دیگر] از فضل، فقط با عمل عمل‌کننده متعین [و متحقق] می‌شود؛ هرچه باشد [زن یا مرد؛ زیرا به جنسیت مرتبط نیست]؛ مانند برتری ایمان، علم، عقل، تقوا و دیگری فضیلت‌هایی که دین آنها را نیکو می‌شمارد(۷)
نکته‌ی پایانی اینکه، هرچند، با ازدواج و تقید اعضای خانواده به احکام دینی مرتبط، ثمرات و نتایج التزام زن و مرد بدین نوع از نظام ولایت خودبه‌خود محقق می‌شود، اما اگر با آگاهی و معرفت و خلوص بیشتری به ایفای وظایف در نظام ولایی پرداخته شود، سرعت و شتاب رشد و تکامل بسیار بیشتر می‌شود.
به ‌تعبیر دیگر، با قرار دادن انواع روابط ولایی؛ ازجمله خانوادگی، ذیل هدف اصلی زندگی، یعنی خداوند و با خالص‌تر کردن و چهره‌ی خدایی بخشیدن بدین امور می‌توان بدان‌ها ارتقاء بخشید. مسأله‌ی باقیمانده، بیان نمونه‌هایی از تأثیر تفاوت بینش‌های توحیدی در تفسیر امور روزمره‌ی زندگی مشترک در بیان و سیره‌ی معصومان(ع) است ‌که به مجال دیگری موکول می‌شود.

پی‌نوشت:
۱- درباره‌ی آیات فراوان ولایت در محورهای گوناگون تکوینی و اجتماعی، ر.ش: امام‌خمینی، مصباح‌الهدایه فی الخلافه و الولایه؛ حضرت آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، طرح کلّی اندیشه‌ی اسلامی در قرآن، ص۵۱۵-۶۳۵
۲- همچنین: أَن اللهَ مَوْلاکُم‏؛ انفال:۴۰؛ هُوَ مَوْلاکُم‏…؛ حج:۷۸؛ هُوَ الوَلِی…؛ شوری:۲۸؛ اللهُ مَولاکُم‏…؛ تحریم:۲
۳- همچنین، ر.ش: اعراف:۳۰؛ انعام:۱۲۹؛ نحل:۶۳
۴- شیخ صدوق، الفقیه، ج‏۳، ص۵۵۶٫ قهرمان در کتب لغت به ‌معنای خازن (وکیل مالی، امین دخل و خرج، مسئول امور مالی)، وکیل (مسئول امور اجرایی، تدبیری و اداری)، نگهدارنده و حافظ افراد یا آنچه تحت تصرفش است، کاردار و انجام‌دهنده کارهای یک فرد، دلاور و به‌طورخلاصه، به‌معنای «قَوّام» است.
۵- برای نمونه: توضیح المسائل(محشى امام‌خمینى)، ج‌۲، ص۴۷۸: «مسأله۲۴۱۶: زنى‌که از شوهر اطاعت مى‌کند اگر مطالبه‌ی خرجى کند و شوهر ندهد (مى‌تواند جهت الزام شوهر بر پرداخت نفقه به حاکم شرع و اگر ممکن نباشد به عدول مؤمنین و اگر آن هم ممکن نباشد به فُساق مؤمنین مراجعه نماید و چنانچه الزام شوهر بر دادن نفقه ممکن نباشد) مى‌تواند در هر روز به‌اندازه‌ی خرجى آن روز بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممکن نیست چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعى که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.»
۶- مجموعه ‏آثار، ج‏۲۲، ص۶۷۷-۷۷۸٫ همچنین: همان، ج۱۹، ص۱۸۱-۱۸۵
۷- المیزان، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲٫ همچنین، ر.ش: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۳-۱۷۵

11مارس/24

فرهنگ ارزشی، ارزش فرهنگی / حجه‌الاسلام والمسلمین جواد محدثی

از دستاوردهای انقلاب، یکی هم، «فرهنگ ارزشی» و «ارزش فرهنگی» بود. این فرهنگ، مخالفانی هم داشت و دارد. آن‌چه پیش آمده بود، فراتر از «تغییر نظام» بود.
نظام فکری و فرهنگی و ارزشی هم متحول شده بود.
مردم می‌گفتند:
بگذار پایمان بشکند، اما انقلابمان «پایدار» بماند،
بگذار خونمان بریزد، ولی آبروی اسلام نریزد،
بگذار خون رگ‌هایمان در جبهه‌ها زمین را سیراب کند و بر کف خیابان‌ها بریزد، تا خون حماسه و حرکت در رگ «نهضت اسلامی» و بیداری اسلامی تزریق شود،
بگذار قلب‌های در اینجا از حرکت بایستد،
تا طپش قلب‌هایی در فلسطین، لبنان، یمن و بوسنی شتاب گیرد و «انتفاضه‌ی فلسطین» زاده شود. حرکتی مقدس که امام در باره‌ی آن فرمود:
«فلسطینی، راه گم کرده‌ی خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم که در این مبارزه، چطور حصارهای آهنین فرو ریخت و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد و چطور خواب بنی‌اسرائیل در تصرف نیل تا فرات آشفته گشت و دوباره کوکب دریّه‌ی فلسطین از شجره‌ی مبارکه‌ی «لاشرقیه و لاغربیه» ما برافروخت… این تنها یک نمونه از پیشرفت انقلاب است.»(۱)
هنوز هم خاکریزهایی هست که دشمنان نتوانسته‌اند در آن رخنه‌ای وارد کنند.
تلاش گسترده‌ی «تهاجم فرهنگی»، آنگونه که خوابش را می‌دیدند، نتوانست انقلاب را شکست بدهد.
درخشش «اسلام ناب محمدی» مجالی به سیطره یافتن «اسلام آمریکایی» بر اندیشه‌ی مسلمانان نداد.
تبلور این حقیقت را در پنج قاره‌ی جهان می‌بینیم،
حتی در قلب لندن و واشنگتن و کانادا و شرق و غرب.
امروز، همچون گذشته بلکه با شدت بیشتر «جنگ فرهنگ‌ها» دایر است. نگاه اهل بیتی و بینش شیعی و موج قرآنی در حال فتح سنگرهای جهانی است.
موج اسلام‌گرایی، علی‌رغم برنامه‌های سنگین اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی نظام سلطه و فریب و دروغ، رو به افزایش است.
راه حسین و عاشورا، از «گذرگاه اربعین» رو به اندیشه‌های جهانی گشوده شده است.
«خط مقاومت»، خواب از چشم صهیونیسم و آمریکا و اروپا گرفته است.
«حزب‌الله»، «انصارالله»، «جیش‌الشعبی»، «طوفان‌الاقصی»، «حماس» فلسطین و غزه و جبهه‌ی مقاومت، خط روح‌الله را ادامه می‌دهند.
«ولایت»، محور حرکت‌های انقلابی است.
«بصیرت»، چاشنی سلاح‌های مبارزان است.
طشت رسوایی کشورهای غربی، با شعارهای حقوق بشری‌شان از بام افتاده است.
آزادی مورد ادعای آنان، متعفّن و دل‌آشوب گشته است.
اینک به برکت «انقلاب اسلامی» همه جا دیده می‌شود.
فقط «چشم بینا» لازم است که ببیند و «گوش شنوا» که بشنود.
از آنان که «عینک آمریکایی» و «سمعک انگلیسی» به چشم و گوش دارند، هیچ انتظاری نیست.
چشم‌ها و گوش‌های بسیاری در جهان امروز، حقیقت را می‌بینند و می‌شنوند، ولو کره المشرکون…

پی‌نوشت:
۱- صحیفه‌ی نور، ج ۲۰، ص ۲۳۴٫

11مارس/24

بازسازی فرهنگ در نقاط حساس: پیش‌درآمدی نظری بر تدبیر سلبریتی‌ها / دکتر مهدی جمشیدی

۱٫ عده‌ای تصور می‌کنند که ملاحظه‌ها و حساسیت‌های فرهنگی جمهوری اسلامی ریشه در دغدغه‌های سیاسی دارد و نظام به دلیل نگرانی نسبت به تداوم و بقای خویش است که از خطوط قرمز فرهنگی در نمی‌گذرد و اصرار دارد که ارزش‌های دینی همچنان در جامعه مستقر باشkد، حال‌ آنکه موضوع برعکس است.اگر جمهوری اسلامی می‌خواست عمل‌گرایانه به قدرت سیاسی بنگرد، باید این قبیل حساسیت‌های فرهنگی را کنار می‌گذاشت.
نظام سیاسی‌ای که دغدغه‌ای جز بقا و استمرار ندارد و می‌خواهد خود را به هر قیمتی حفظ کند می‌کوشد عرصه فرهنگی را به جامعه واگذار کند و مجال بدهد که مردم و طبقات و اصناف مختلف‌، هر یک آزادانه انتخاب‌های فرهنگی‌شان را محقق کنند تا به این واسطه، میدان درگیری و نزاع میان مردم و حاکمیت پدید نیاید.
دولت‌های لیبرال عمدتاً در این جهت حرکت کرده‌اند و در اثر رویکرد اصالت اقتصاد، فرهنگ را به حاشیه می‌برند و حداکثر اینکه ساز و کارهای نرم و نامحسوس را برای طراحی و تدبیر فرهنگ به کار می‌گیرند. این در حالی است که دولت اسلامی از آن جهت که اسلامی است باید نسبت به استقرار شریعت در جامعه متعهد باشد و تلاش کند دیانت فردی و اجتماعی را به سوی غایات دینی سوق بدهد. این امر، فلسفۀ ذاتیِ دولت اسلامی است و دولت اسلامی اگر از آن عقب‌نشینی کند، جز به نام و در لفظ، اسلامی نخواهد بود.
ارتباط دین با سیاست نیز به این معناست که اگر دین از ساختارهای رسمی، دور بیفتد، مهجور و منزوی می‌شود و جامعه کمالات معنوی را تحصیل نخواهد کرد. دین به سراغ دولت می‌رود و آن را به خدمت مقاصد خویش می‌گمارد تا به ‌صورت حداکثری، دینداری و زندگی مؤمنانه در جامعه تحقق یابد.
بنابراین اعتنا و اهتمام نظام جمهوری اسلامی به احکام و قواعد فرهنگی اسلامی، جنبۀ سیاسی ندارد و قدرت‌مدارانه نیست، بلکه به ماهیت این نوع دولت بازمی‌گردد و اقتضای سرشت آن است. ازاین‌ رو صورتی از دولت اسلامی که خود را موظف به استقرار اجتماعیِ دین نمی‌داند، در واقع دولت سکولار است، نه دولت دینی.
جمهوری اسلامی در عمل می‌تواند از مقاصد اولیۀ خود درگذرد و سعادت اجتماعی را نادیده بگیرد و به حکومت دیندارانی که سکولار هستند تبدیل بشود، اما در این صورت، استحاله می‌شود و از جوهر و ذات خویش دست می‌کشد. جمهوری اسلامی می‌خواهد بماند و بسط یابد، اما نمی‌خواهد ماندنش به‌گونه‌ای باشد که در آن، ساخت حقیقی و باطنش فرسوده و تنها ساخت حقوقی و ظاهرش حفظ شود. این چنین ماندنی، اصالت ندارد و از سکولاریسمی پنهان حکایت می‌کند.

۲٫ مسئلۀ جمهوری اسلامی در لایۀ قانونی و حُکمی، عرصۀ اجتماعی است، نه حریم خصوصی. این نظام، تمامیّت‌خواه نیست که همۀ عرصه‌های زندگی را درنوردد و هیچ جایی را برای انتخاب‌های شخصی و وجدانی افراد نگذارد. مرز حضور و مداخلۀ دولت اسلامی، حریم خصوصی است و قواعد فرهنگیِ دولت اسلامی، تنها در عرصۀ عمومی و اجتماعی، ضمانت قانونی و قهری دارد؛ اما در حریم خصوصی، تنها ایمان و باور خودِ شخص است که باید بازدارنده و هدایت‌کننده باشد. آری، دولت اسلامی در پی آن است که حتی در حریم خصوصی نیز معصیت صورت نپذیرد و افراد جامعه به سبب استحکام و قوّت ایمان خویش، گرفتار محرّمات نشوند.
اما در این گستره، اهرم و ابزاری جز تعلیم و تربیت در کار نیست و دولت اسلامی در نهایت، فقط می‌تواند از طریق وجدان دینی، مدخلیّت داشته باشد. اما در عرصۀ عمومی، مسئله تغییر می‌کند؛ چون پای مصالح و مفاسد دیگران نیز در میان است و ازآنجا که حقوق جمع بر حقوق فرد، تقدم و ترجیح دارد باید آزادی‌های فردی در چهارچوب حقوق جمعی و احترام به آنها تعریف شود.
تا این نقطه، دولت اسلامی، استدلالی بیش از دولت سکولار ندارد، چون دولت سکولار فقط از حقوق و آزادی‌های مادّی دفاع می‌کند، اما دولت اسلامی، گسترۀ قانون را به حقوق و آزادی‌های معنوی نیز سوق می‌دهد، بلکه این دسته را از حقوق و آزادی‌های مادّی، مهم‌تر می‌انگارد. از این جهت است که حرام اجتماعی در حوزۀ امور معنوی، معنا پیدا می‌کند و در این صورت، دولت اسلامی باید دخالت کند و از طریق قانون، آن دسته از آزادی‌های فردی را که برای حقوق معنویِ جمعی، تزاحم و تعارض ایجاد می‌کند، مهار و ممنوع می‌کند.
پس حرام اجتماعی از آن رو که امر اجتماعی است، محتاج تقنین و مداخلۀ دولت اسلامی است؛ وگرنه در حریم خصوصی، این وجدان دینی و التزام باطنی و درونی به شریعت است که باید مؤثر و نافذ باشد.
حرام اجتماعی، آن نوع محرّماتی است که در عرصۀ عمومی انجام می‌شوند و روی سعادت جمعی اثر منفی می‌گذارند و جامعه را از خدا دور می‌سازند. خصوصیت امر اجتماعی همین است که به‌تدریج، جامعه را دچار عصیان و طغیان می‌کند و ارزش‌های الهی را با بی‌ثباتی مواجه می‌سازد.
از این جهت، دولت اسلامی نمی‌تواند به آنها بی‌اعتنا باشد، بلکه باید از روح مؤمنانۀ جامعه دفاع کند و از طریق قانون، مجال بسط منکر و فساد و فسق را ندهد. در جامعۀ اسلامی، بستری حداکثری و پیش‌برنده برای کمالات معنوی انسان فراهم می‌شود؛ چنانکه انسان در درون آن، به صورت طبیعی به سوی مقاصد دینی سوق می‌یابد. در ‌چنین جامعه‌ای، فساد، هم اقلّی است و هم پنهان؛ یعنی در این جامعه، تجاهر به فسق وجود ندارد، بلکه جریان اصلی و عمده در جامعه، در مسیر صلاح و سعادت حرکت می‌کند.

۳٫ دولت اسلامی برای استقرار دین در جامعه باید افزون بر عاملیّت‌های انسان‌ها، در اندیشۀ علاج‌های ساختاری نیز باشد و تصور نکند با وجود ساختارهایی که طاغوت و تجدّد را بازتولید می‌کنند، امکان گسترده‌ای برای صلاح اجتماعی وجود دارد. هر اندازه که عاملیّت‌های انسانی به سوی صلاح و سعادت سوق داده شوند، اما وضع ساختاری و نمادین جامعه در جهت باطل باشد، جریان عمومی و عمده در متن جامعه شکل نخواهد گرفت و فضیلت‌ها و ارزش‌ها، بسط چندانی نخواهند یافت.
گاهی جامعۀ اسلامی در موقعیت‌های متعارضی از این دست قرار می‌گیرد؛ به این معنی که ساختارهای اجتماعی، چه در عرصۀ رسمی و چه در عرصۀ غیررسمی، در وضع بینابینی و حتی متمایل به تجدّد غربی قرار دارند، اما دولت اسلامی می‌کوشد با دعوت‌های فردی و مواجهات شخصی در پی بازسازی قدسی باشد و حق و خیر و فضیلت را بر جامعه حاکم کند. حتی اگر چنین ساز وکاری، کامیابی‌های اندکی نیز داشته باشد، اما قادر نیست روند کلی و جریان عمومی جامعه را دگرگون سازد و انقلاب فرهنگی و تحوّل معنوی را در لایه‌ وسیعی پدید آورد.
بر خلاف عاملیّت‌های انسانی، ساختارهای اجتماعی از قدرت و بضاعت بسیار گسترده‌ای برای ایجاد تغییر برخوردارند و می‌توانند جهش‌های بزرگ و فراجمعی از جامعه را دگرگون کنند، در حالی‌ که اگر به لایۀ عاملیّت‌های انسانی بسنده شود، دامنۀ تغییر، اندک خواهد بود و ده‌ها برابر این کوشش‌های معطوف به لایۀ خُرد، ساختارها می‌توانند در جهت متضاد، وضع را صورت‌بندی کنند.
در انقلاب اجتماعی و از جمله انقلاب اسلامی ایران نیز هدف این بود که از طریق انقلاب، ساختارهای اجتماعی تغییر کنند و عالَم و آدم تازه‌ای متولد شوند. در غیر این صورت، موانع چندانی برای مواجهه‌های مستقیم و فردی وجود نداشت و نیروهای انقلابی می‌توانستند به واسطۀ ابزارهای ارتباطی و مناسبات محدود، پیشروی‌هایی داشته باشند.
انقلاب به‌مثابه یک راهکار از این جهت مطرح شد که نمی‌توان در لایه‌های تنگ‌دامنه و اقلّی، متوقف ماند و حرکت‌ها و جهش‌های بزرگ تاریخ را رقم نزد. روشن است که در دورۀ پساانقلاب، نمی‌توان به این فکر ابتدایی پشت کرد و ساختارها را به حال خویش وانهاد و از نظر فرهنگی و هویّتی به امکان‌های ناچیز دورۀ پیشاانقلابی بسنده کرد.
این امر با یک مشکل مهم مواجه شد و آن، عبارت از این بود که انقلاب با وجود اینکه توانسته بود بسیج اجتماعیِ حداکثری را پدید آورد و قاطعانه و شجاعانه در برابر تمدّن تجدّدی بایستد، اما ذخیره معرفتی و انبان نظری‌اش، کفایت تدبیر جامعه و حاکمیت را نداشت. ازاین‌ رو، انقلاب ناچار شد در این مرحله، به‌صورت اضطراری از برخی از ساختارهای رایج استفاده کند و از طریق جرح و تعدیل‌هایی در آنها، تا حدی از اصطکاک و تزاحماتشان با افق تاریخی انقلاب بکاهد. بااین‌ حال، این ساختارها به‌تدریج جاگیر و تثبیت شدند و دغدغۀ آغازین تحوّل انقلابی، کمرنگ شد. تجربۀ عملی و عینی دهه‌های گذشته، به‌روشنی نشان می‌دهند که نمی‌توان از طریق ساختارهای تجدّدی یا حتی نیمه ‌تجدّدی، به غایات انقلاب دست یافت، بلکه این ساختارها، تجدّد را در درون ما بازتولید و تحکیم می‌کنند و گره بر گره می‌افزایند.

۴٫ از جمله ساختارهایی که در عرصۀ فرهنگی، برآمده از عالم تجدّد است و در دورۀ پیشاانقلاب، مدار و محور فرهنگ بر آن تکیه داشته است، ساختار مبتنی بر سلبریتی است. این تعبیر فرهنگی، دلالت بر وجود افرادی در جامعه می‌کند که با وجود آنکه‌ صلاحیت و کفایت لازم را ندارند و حداکثر این است که در زمینۀ خاص خویش توانمند باشند، توانسته‌اند از طریق ابزارهای رسانه‌ای به شهرت چشمگیری دست یابند و مرجعیّت اجتماعی پیدا کنند. چنین افرادی، بیشتر در لایۀ هنرمندان و ورزشکاران قرار دارند.
اینان توانسته‌اند در اثر بزرگ‌نمایی‌ها و برجسته‌سازی‌های رسانه‌ای، تشخّص اجتماعی بیابند و چشم‌ها را به خود خیره سازند تا آنجا که بخش عمده‌ای از جامعه، مسحور و مسخّر آنهاست و انتخاب‌های خود را بر اساس جهت‌گیری آنها تعیین می‌کند.
روشن است که در منطق فرهنگیِ نظام سرمایه‌داری، سلبریتی‌ها و ساختاری که بر اساس آن چنین نیروهایی شکل می‌گیرند، با منافع این نظام، سازگارند؛ بلکه خلق سلبریتی، محصول نظام سرمایه‌داری و در خدمت استعمار جامعه و مصرف است. سلبریتی‌هایی که در دورۀ تجدّد بر قله‌های شهرت و محبوبیّت نشسته‌اند، نه به سبب کمالات انسانی و معنوی، بلکه به دلیل پاره‌ای خصوصیات نازل همچون چهره و صدا و مهارت عملی، جایگزین کسانی می‌شوند که می‌توانند جامعه را از لحاظ هویّتی و فکری به سوی ارزش‌های متعالی سوق بدهند و به سعادت واقعی نزدیک کنند.
در ‌چنین جامعه‌ای، تنها صدایی که شنیده می‌شود صدای آنهاست، زیرا قدرت ظاهری و مؤثر را در اختیار دارند و با فروش این قدرت، بهره‌های فراوان می‌برند، یعنی شهرت به ثروت گره می‌خورد و ثروت‌های بادآورده از راه می‌رسند. پس در منطق ساختاری‌ای که سلبریتی‌ها را می‌آفریند عقلانیّت و حکمت و فضیلت و معنویت، راه ندارد و جامعه با دنباله‌روی از سلبریتی‌ها، در چاله سطحی‌اندیشی و ابتذال هویّتی گرفتار می‌شود. نمی‌توان انکار کرد که جامعه شامل دو لایه خواص و عوام یا سرآمدان و توده‌هاست، اما آنان که شایستۀ هدایت‌گری و اثرگذاری هستند، اینان نیستند.
جامعۀ ما نیز گرفتار این آفت فرهنگی شده است و ساختارهای رسانه‌ای، تا جائی که توانسته‌اند این نیاز نابه‌جا را تقویت کرده و کوشیده‌اند از طریق تولید سلبریتی‌های سطحی و تکیه بر آن‌ا، مخاطب و مصرف و جذابیّت تولید کنند. این خطا، اگرچه در مراحل ابتدایی، تلفات و لطمات فرهنگی دارد، اما هرچه که از آن می‌گذرد و بر قدرت سلبریتی‌ها افزوده می‌شود دعاوی و علایق آنها نیز گسترش می‌یابد و حتی به حوزه سیاسی نیز پا می‌گذارند؛ تا آنجا که می‌توانند در لحظه‌های حساس، سمت‌ و سوی غلط به جامعه بدهند و بحران و چالش ایجاد کنند. در مقابل، باید برای بلندمدت، ساختارهای رسانه‌ای را به‌گونه‌ای تجدید و نوسازی کرد که حاصل فعالیتشان، برآمدن سلبریتی‌ها نباشد و چشم جامعه سوی کسانی خیره باشد که بهره چندانی از کمالات و فضایل ندارند و شایسته دنباله‌روی نیستند. در کوتاه‌مدت نیز باید از طریق بازدارندگی تقنینی، قدرت سلبریتی‌ها را مهار و محدود کرد و میدان باز و مجال گسترده‌ای را که اکنون در اختیارشان است، از آنها گرفت.

11مارس/24

«طوفان الاقصی» در حال تبدیل شدن به «سونامی الاقصی» / دکتر حسین رویوران

با آغاز عملیات طوفان‌الاقصی همه‌ اعضای محور مقاومت و در رأس آنها جمهوری اسلامی ایران از اقدام مقاومت فلسطینی در غزه حمایت کردند و این اقدام را مقاومتی مشروع در برابر اشغال فلسطین از سوی رژیم صهیونیستی شمردند. حزب‌الله لبنان به فاصله یک‌روز جبهه شمال را باز و حملات روزانه به اهداف صهیونیستی را آغاز و عملاً یک سوم ارتش رژیم صهیونیستی را در این جبهه درگیر کرد.
انصارالله یمن به فاصله چند روز با شلیک موشک و پهپادهای جنگی به سرزمین‌های اشغالی رژیم صهیونیستی حمله کرد. با گذشت زمان و تشدید جنایات رژیم صهیونیستی انصارالله یمن اعلام کرد که اجازه تردد هیچ کشتی‌ای با مقصد رژیم صهیونیستی از تنگه باب‌المندب را نخواهد داد و به چنین اهداف دریایی حمله خواهد کرد.
حشد‌الشعبی عراق نیز پس از یمن با حمله به پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه اعلام کرد تا زمانی که غزه مورد حمله نسل‌کشی قرار دارد و آمریکا سلاح مورد نیاز اسرائیل را تامین می‌کند، دشمن شمرده می‌شود و پایگاه‌های نظامی آن در عراق و سوریه اهداف مشروع هستند و به آنها حمله خواهد شد.
ایران اسلامی، حامی اصلی جبهه مقاومت در منطقه نیز همه‌ی ماشین دیپلماسی خود را در خدمت جبهه مقاومت قرار داد و آقای امیر عبداللهیان وزیر امور خارجه ایران، در سفرهای متعدد از کل جبهه مقاومت دفاع کرد.
پرسش این است که چرا ایران اسلامی و محور مقاومت از آرمان فلسطین حمایت می‌کنند؛ چرا آرمان فلسطین از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون در اولویت سیاست خارجی ایران قرار گرفته است و منافع ایران از این حمایت چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که همه ساختارهای دولتی کشورهای جهان بر اساس الگوی غربی «‌دولت – ملت» شکل گرفته و تعریف شده‌اند؛ اما ساختار نظام جمهوری اسلامی ایران به علت ماهیت اسلامی انقلاب، بر پایه دو الگو بنا نهاده شده است.
نخستین پایه همان »دولت – ملت» است که زمینه‌ی تعامل ایران اسلامی با جهان را فراهم می‌کند و دومین پایه «دولت – امت» است که ایران را از همه کشورهای جهان متمایز می‌سازد و تبدیل به حامی جوامع اسلامی می‌کند در ایران نمادهای ملی متعددی مانند پرچم ملی، سرود ملی، بانک مرکزی، شورای امنیت ملی و…، مصادیق الگوی «دولت – ‌ملت»‌ و نهادهایی چون نیروهای قدس سپاه، سازمان تقریب بین مذاهب، روز قدس و…، مصادیق «دولت – امت»‌اند. عمده مأموریت این نهادها یا مناسبت‌ها در سطح امت تعریف شده‌اند. کسی که «دولت – امت» را نمی‌شناسد یعنی انقلاب و جمهوری اسلامی را نشناخته است.
«دولت – امت»، همان دولت پیامبر اکرم«ص» است که در مدینه برپا شد و مهاجران و انصار بر پایه اخوت اسلامی، شهروند دولت اسلامی شدند. در آیه: «وَاعتَصِمُوا بِحَبلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَیکُم إِذْ کُنْتُم أَعدَاءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَانًا…؛ و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید…»(۱) خداوند متعال تحول از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی و تحول پایه آن از خصومت به برادری را مهم‌ترین تحول می‌شمارد و نوعی اسلام شهروندی را مطرح می‌سازد. یعنی در جامعه دولت – امت اصل بر شهروندی و اخوت اسلامی است و هیچ مسلمانی نمی‌تواند به سرنوشت برادران مسلمان خود بی‌توجه باشد.
در این فرآیند، اولین کاری که پیامبر اکرم«ص» پس از هجرت انجام دادند این بود که به‌محض رسیدن به مدینه منوره، برادری را میان مهاجرین و انصار اعلام کردند. در آن واقعه، بسیاری از انصار اموالشان را میان خود و تازه برادران مهاجر تقسیم کردند.
شهید حاج قاسم سلیمانی مهم‌ترین فرد مأمور نظام اسلامی بود که بر پایه باور منشور برادری و اسلام شهروندی از امت اسلامی در بوسنی و هرزه‌گوین، افغانستان، لبنان، عراق، سوریه و یمن دفاع و از این رهگذر، هم به امنیت امت اسلامی خدمت و هم امنیت ملی ایران را تقویت کرد.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که بحث امت – دولت در مجلس مؤسسان قانون اساسی مطرح شد، بسیاری از افراد، اجرای این اصل مترقی اسلامی را مشکل اعلام کردند، زیرا پایبندی به این اصل با هنجارها و مقررات بین‌المللی در تعارض است و پذیرش این اصل به معنای پذیرش اعطای تابعیت به همه مسلمانانی است که درخواست تابعیت دارند و عمل به اصول امت با هنجارهای حقوقی احترام به حاکمیت دولت‌ها و عدم دخالت در امور داخلی آنها در تعارض کامل است.
واقعیت‌های سیاسی و فاصله داشتن از شرایط ایده‌آل جامعه امت در عصر کنونی ایجاب کرد که قانونگذاران مجلس مؤسسان وظایف نظام جمهوری اسلامیِ نوپا در ایران را در محدوده دفاع نظامی از امت و مستضعفان عالم محدود و پس از دور کردن خطرات از جوامع اسلامی و افزایش میزان استقلال‌طلبی و کاهش وابستگی به بیگانه در گام بعدی جوامع اسلامی در باره چگونگی جامعه امت – دولت، همکاری و وحدت در جوامع اسلامی بحث کنند.
از نگاه تدوین کنندگان قانون اساسی حمایت از مظلومان عالم از ابتدای انقلاب به‌ویژه از جوامع مسلمان، نشانه اخلاق و اعتقاد ملت بزرگ ایران به تعالیم اسلام و پایبندی به قانون اساسی است که قاطبه مردم به آن رأی دادند.
تا اینجا روشن شد که اولویت دفاع از ملت مظلوم فلسطین و حمایت از مقاومت فلسطین بر اساس قانون اساسی و باورهای دینی و پایبندی به فرمایش امیر مؤمنان«ص» در اینکه «با ظالم به ستیز برخیزید و در برابر مظلوم یاور باشید،»(۲) شکل گرفته است.
اما سئوال بعدی این است که محور مقاومت بر اساس چه اصولی شکل گرفته بود و تعامل با آنها چگونه جریان دارد. شکی نیست که رسیدن به مرحله امت محوری در زمان رواج فرهنگ دولت ملی و خرده فرهنگ غربی و پایبندی همه کشورهای اسلامی به آن، به صورت دفعی ناممکن است و تحقق این هدف به فرهنگ‌سازی و احیای اصول اسلامی نیاز مبرم دارد. و این الگو باید با نمونه‌های عملی موفق و تراکم میدانی پایگاه خود را شکل دهد.
در سال ۱۹۸۲ میلادی رژیم صهیونیستی با حمله نظامی به لبنان بخش‌های وسیعی از این کشور را اشغال کرد و پس از مدتی مقاومت سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در هم شکست و آن را وادار کرد که از لبنان خارج شود و به تبعیدگاه تونس تن در دهد.
این خلاء، جامعه مسلمان لبنان را به تکاپو انداخت و با کمک جمهوری اسلامی ایران مقاومت اسلامی در لبنان شکل گرفت که پس از چند سال موفق به اخراج صهیونیست‌ها از لبنان شد. این موفقیت حزب‌الله لبنان، جامعه فلسطین را تحت تاثیر قرار داد و انتفاضه دوم، چند روز پس از عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان در سال ۲۰۰۰ در کرانه باختری و نوار غزه آغاز شد.
این مقاومت به‌حدی گسترش یافت که رژیم صهیونیستی را وادار کرد تا در سال ۲۰۰۵ از نوار غزه عقب‌نشینی نظامی کند. این دومین موفقیت مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، زمینه شکل‌گیری مقاومت سازمان یافته در غزه را فراهم کرد. حمله رژیم صهیونیستی در سال‌های۲۰۱۴،۲۰۱۲،۲۰۰۸ بر ضد غزه نتوانست این مقاومت سازمان یافته و مردمی را در هم کوبد و مقاومت در فلسطین با کسب تجربه بیشتر و ابتکار در ساخت اسلحه و تجهیزات جدید با حمایت محور مقاومت و ایران در سال ۲۰۱۹ ابتکار عمل و حمله را در عملیات سیف‌القدس به دست گرفت و برای دفاع از قدس و مردم محله شیخ جراح وارد جنگ شد. این عملیات نشان داد که مقاومت از واکنش به مرحله کنش رسیده و به یک نیروی حقیقی سرنوشت‌ساز تبدیل شده است.
البته به‌موازات پیشرفت مقاومت در فلسطین، مقاومت در لبنان، سوریه، عراق و یمن نیز پیشرفت‌های محسوسی پیدا کرد و از سال ۲۰۲۰ بحث وحدت عرصه‌های مقاومت به عنوان یک ائتلاف منطقه‌ای جبهه مقاومت مطرح شد. عملیات اخیر «طوفان الاقصی» نشان داد که مقاومت در غزه به اوج خود رسیده است و از شرایط تشکل‌های مقاومتی حماس یا جهاد، به ملت مقاوم تبدیل شده و همه‌ مردم غزه، خود حماسی و جهادی شده‌اند.
ورود دیگر محورهای مقاومت به‌عنوان جبهه‌های پشتیبان از مقاومت فلسطین، پس از آغاز «طوفان الاقصی» نشان می‌دهد که مقاومت در منطقه وارد مرحله جدیدی شده و رژیم صهیونیستی در برابر جبهه متشکل مقاومت هیچ راهی جز پذیرش شکست در پیش ندارد. این تحول بزرگ در معادلات منطقه، غرب را وادار کرد تا به صورت عریان از رژیم صهیونیستی دفاع و تلاش کنند از فروپاشی آن جلوگیری کنند.
حوادث دریای سرخ این معنا را کاملاً روشن ساخت. جنبش انصار‌الله یمن اعلام کرد که به علت نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه از این به بعد از عبور کشتی‌هایی که به مقصد رژیم صهیونیستی در حرکتند، ممانعت خواهد کرد، ولی امنیت آزادی خطوط کشتیرانی بین‌المللی به دیگر مقصدها را تضمین می‌کند.
در چنین شرایطی رژیم صهیونیستی به علت ضعف و ناتوانی در باز کردن جبهه جدید، دیگر نتوانست کاری انجام دهد، ولی آمریکا و انگلیس با اعزام ناوهای خود تحت نام آزادی کشتی‌رانی در دریای سرخ به دفاع مستقیم از رژیم صهیونیستی پرداختند.
امروزه محور مقاومت نه تنها با جسارت بی‌نظیر در برابر رژیم صهیونیستی ایستادگی می‌کند، بلکه جهان را بازتعریف می‌کند و جهت می‌دهد و این تحول بسیار بزرگی در معادلات سیاسی است.
قبل از طوفان‌الاقصی، آمریکا با طرح جندره و گوناگونی اجتماعی و ناهنجاری‌های جنسی تلاش داشت جوامع بشری را به سمت سقوط اخلاقی سوق دهد؛ ولی «طوفان الاقصی» با ایستادگی قهرمانانه و مظلومانه مردم غزه موفق شد جوامع جهان را به سمت اعتراض در برابر تجاوزات، نسل‌کشی و پاک‌سازی نژادی رژیم صهیونیستی و حامیان غربی آن بکشاند و تظاهرات گسترده جوامع غربی، به‌ویژه در لندن و واشنگتن نشان داد که ایستادگی مردم غزه، فطرت انسانی را در جوامع غربی شکوفا کرده و بر خلاف برنامه‌ریزی غرب برای سقوط اخلاقی جوامع غربی، غزه، جوامع غربی را به سمت اخلاق، حمایت از مظلوم و همبستگی با مردم قهرمان غزه کشانده است و این تحول، اکنون آینده جهان را تحت‌ تاثیر خود قرار داده است و معادلات جدیدی را در سطح منطقه و جهان رقم خواهد زد.
پی‌نوشت‌ها:
۱٫آل‌عمران / ۱۰۳
۲٫نهج‌البلاغه نامه ۴۷

11مارس/24

غزه نماد مقاومت – غزه به لحاظ جغرافیایی کوچک اما از منظر سربلندی و دلاوری از همه‌ی جهان وسیع‌تر / سید حسن نصرالله

پیام مجاهد خستگی ناپذیر، بازوی مقتدر ولایت، سید مقاومت و ابوالشهید جناب حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن نصرالله«دام‌عزه» به دوازدهمین همایش “غزه نماد مقاومت” همچون دیگر مواضع ایشان  سرشار از نکات راهبردی، اطمینان‌بخش و امید آفرین بود که آینده روشن مقاومت را برای ملت‌های منطقه و جهان ترسیم نمود و با منطقی سدید چهره کریه مستکبران خونخوار دیوصفت و جریان نفاق سازشکار را که خنجر دشمن را در دست دارند و بر پشت ملت مظلوم فلسطین و امت و مقاومت اسلامی فرو می‌برند، بیش از پیش افشا ساخت.
باری؛ شجره طیبه حزب‌الله و ثمرات و برکات مقاومت که پایه‌گذار آن، حضرت امام خمینی«قدس سره» است و باروری و طوفندگی آن، مرهون راهبری بی‌بدیل حضرت امام خامنه‌ای«مدظله‌العالی» است، دسیسه‌ها و نقشه‌های شوم استکبار جهانی و معادلات منطقه و جهان را دگرگون ساخت بطوری که امروز جهانیان، رسوایی و افول روزافزون مستکبران عالم و شکوفایی اسلام ناب را به چشم مشاهده می‌کنند و نور امید به تحقق وعده الهی و نزدیک شدن موعد ظهور منجی کل ارواحنا فداه روز به روز روشن‌تر می‌شود.
امت «پاسدار اسلام» ضمن دعای خالصانه برای سلامتی و عزت روزافزون سید سربلند مقاومت، پیروزی جبهه جهانی اسلام ناب و نابودی همه دشمنان اسلام خاصه رژیم منحوس و مجعول صهیونیستی و شیطان بزرگ آمریکا و اذناب آنان را در سایه عنایت حضرت ولیعصر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» از درگاه خداوند مسألت نموده، اینک متن ترجمه فارسی این پیام، با یادی از مصاحبه‌ و مقاله‌های ارزشمندی که معظم‌له حدود چهل سال پیش و در دهه شصت، برای چاپ در «پاسدار اسلام» نوشتند تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم
دبیرکل جمعیت دفاع از ملت فلسطین، جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمد حسن رحیمیان،
رئیس هیئت امنای جمعیت دفاع از ملت فلسطین، سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی،
گرامیان شرکت‌کننده در این کنفرانس، برادران و خواهرانی که از چهارگوشه‌ی جهان گردآمده‌اید،
السلام‌علیکم و رحمت‌الله و برکاته،
انتخاب شعار «غزه نماد مقاومت» برای این کنفرانس و زمان‌بندی برگزاری آن در این برهه‌ی سرنوشت‌ساز از تاریخ که مقاومت فلسطینی در حال نبردی عظیم در برابر نسل‌کشی صهیونیستی است نشان از مسئولیت‌شناسی گردانندگان این کنفرانس دارد. همچنین دعوت پربرکت ایشان برای ایستادگی در کنار ملت و قضیه و مقاومت فلسطین، مسئولیت‌های بزرگی را بر دوش همه‌ی ما می‌گذارد و فراخوانی دائمی برای نیروهای امت در جهت یاری و پشتیبانی ملت فلسطین و حمایت از مقاومت قهرمانانه‌ای است که امروز با فداکاری‌ها و دلاوری‌ها و خون مردان و ایستادگی ملتش در حال رقم زدن آینده‌ی امت و صیانت از کرامت و تقویت سرزندگی آن است.
افسران و سربازان اسرائیلی که تا همین امروز در غزه به دست گروه‌های مقاومت فلسطینی کشته شده‌اند چندین برابر آمار جنگ شش روزه‌ی ۱۹۶۷ است.
ارتش اسرائیل که در جنگ شش روزه بیش از ۶۹هزار کیلومتر مربع [از سرزمین‌های مسلمانان] را اشغال کرد امروز در بخشی از مساحت غزه گرفتار شکست شده است و از دست‌یابی به هر هدفی یا اعلام اشغال [تازه] یا حتی نزدیک شدن به پیروزی ناتوان است و مدام از عقب‌نشینی‌هایش با عنوان انتقال به مرحله‌ی بعد یاد می‌کند. پس شعار این کنفرانس یعنی «غره نماد مقاومت»، شعاری به‌جا و درست است.
غزه امروز نماد است چون در غزه یک مقاومت شریف پیش‌گام سازش‌ناپذیر وجود دارد.
و نماد است چون با مقاومتش در حال بیان سازش‌ناپذیری، سرزندگی، سربلندی، بلندپروازی و آرزوی ملت‌های ماست که تشنه‌ی عزت و پیروزی‌اند.
اگر غزه مقاومت نمی‌کرد نماد عزت نمی‌بود.
این مقاومت است که صاحبان و پرچم‌داران خود را عزیز می‌سازد.
مقاومت رمز عزت و کرامت و کلید پیروزی است.
غزه به لحاظ جغرافیایی کوچک اما از منظر سربلندی و دلاوری بزرگ است.
غزه امروز به لحاظ کرامت، سرزندگی و سازش‌ناپذیری از همه‌ی جهان وسیع‌تر است.
دشمن و سرورانش از آغاز اشغال فلسطین روی دو مسیر کار کردند. اول، قانونی‌سازی بین‌المللی اشغال و بزک کردن چهره‌اش و جلوه دادن آن به عنوان یک رژیم نمونه‌ی متمدن که می‌تواند در منطقه الگو شناخته شود.
در بخش اول با توجه به توان و سلطه‌شان بر سازمان‌های بزرگ بین‌المللی و نظام‌ها و قدرت‌های فعال و مؤثر غربی، به موفقیت‌های چشمگیری دست یافتند.
اما مسیر دوم را می‌توان در تضعیف و خفه کردن مقاومت ملت فلسطین و پایان بخشیدن به آرمان ایشان خلاصه کرد و همچنین اخراجشان از عرصه‌ی تعامل‌های بین‌المللی با تکیه به زور با هدف کنار زدن نیروهای مقاومت و انتخاب گزینه‌ی عادی‌سازی روابط که ضامن اخراج سازمان‌های تأثیرگذار از عرصه‌ی نبرد بود.
گزینه‌ی عادی‌سازی روابط از گذشته تا امروز پروژه‌ای برای لگام زدن به اراده‌ی امت، نابود کردن اصلی‌ترین آرمان آن و چند پاره کردن گزینه‌های واحدش بوده است تا جایی که نزدیک بود آرمان فلسطین که آرمان امت است به یک آرمان فلسطینی محدود یتیم غریب، حتی غریب میان اهالی و قوم و برادران خود، تبدیل گردد.
گزینه‌ی عادی‌سازی روابط با دشمن موجب شد آرمان و حق ملت فلسطین درباره‌ی سرزمینشان در معرض تهدید و حتی در معرض خطر شدید و سراشیب قرار گیرد؛ سراشیبی که ممکن بود به هر یک از مسیرهای خطرناک توطئه، فروگذاری از یاری ملت فلسطین و دست برداشتن از حق و آرمان و مقاومت و آینده‌ی آن بیانجامد.
در این لحظه‌ی مرگ‌بار «طوفان الاقصی» مقاومت آمد و همه‌ی برگه‌ها و محاسبات را در هم ریخت و تهدیدها را به یک فرصت وجودی پیشرفته و نقطه‌ی عطف برای تغییر مسیرهایی تبدیل کرد که دشمن سالیان دراز رویشان کار کرده بود.
«طوفان الاقصی» نشان شکست را در ضمیر صهیونیست‌ها حک کرد و این نشان پاک نخواهد شد. اسطوره[ی شکست‌ناپذیری‌شان] شکست و الگوی [تمدنی‌شان] تکه تکه شد و هیبتشان از هم پاشید و پروژه‌شان متزلزل شد و آرمانی که سالیان دراز کوشیده بودند خفه‌اش کنند بازگشت و در صدر همه‌ی اخبار جهانی قرار گرفت و جهان را بار دیگر بیدار کرد و حجم و حضور پرطنین خودش را بازیافت و خویش را به عنوان یک آرمان جهانی گسترده و حاضر در همه‌ی جغرافیا و عرصه‌های جهانی به نمایش گذاشت.
طوفان الاقصی مقاومت به همه‌ی کوشش‌ها برای کنار زدن آرمان فلسطین، سیلی سختی نواخت و تأکید کرد این آرمان که افراد زیادی در غرب و شرق و بسیاری از دور و نزدیک علیه آن دسیسه چیدند اگر مقاومت و اسلحه و فداکاری‌هایش نبود، زنده نمی‌ماند. چه، هیچ کس جز به واسطه‌ی مقاومت در این جهان زورگوی وحشی حضور ندارد و حق اگر به قدرت و ایمان و اراده‌ی مقاومت و ایستادگی مسلح شود، هراندازه هم که دشمن زورگو و سرکش باشد، نمی‌توان شکستش داد.
دشمن اسرائیلی که امروز در کشتار و جنایت غرق شده و ده‌ها هزار تن از کودکان و زنان را می‌کشد و یک نسل‌کشی را علیه هر چیز زنده و مرده‌ای پیش می‌برد و عظیم‌ترین جنایت‌های تاریخ مدرن را رقم می‌زند، همه‌ی این‌ها برای پوشاندن شکست‌هایش با کشتار و پاک کردن تصویر اسرائیل خوارشده‌ی ۷ اکتبر به وسیله‌ی تصویر جنایت‌ها و کشتارها و گرفتن انتقام پروژه‌ای است که او و سرورانش بیش از ۵۰ سال بود همه‌ی توانشان را روی آن گذاشته بودند.
عزیزان،
غرب و در صدر آن ایالات متحده‌ی آمریکا و بریتانیا در تهاجمشان به منطقه‌ی ما پیکره و اندیشه‌ی امت را از طول و عرض با پروژه‌های تجزیه و تحریف و فریب و چندپارگی، تکه تکه کردند و دست ستمگران و قلم‌های آلوده و صدای مزدبگیران و عقل‌های اجاره‌ای در این مسیر یاری‌شان کرد و هر چیز یکپارچه‌ای را با طائفه‌گرایی و نژادپرستی و مذهب‌گرایی از هم دریدند و بر جداافتادگی هر جداافتاده‌ای افزودند و مشترکات بزرگ امت به نفع تفاوت‌های کوچکش کنار رفت؛ آن هم در دورانی که هویت و توان و نقش و وجود امت در معرض خطراتی عمیق و توفنده بود…
تلاش کردند ملت‌های ما را با آرمان‌های جدایی، تکه تکه کنند اما این تنها فلسطین بود که دریچه‌ی وحدت و مسیر همگرایی و پایگاه بیداری و معراج گذار به آینده‌ای باقی ماند که ملت‌های ما تشنه‌ی آن هستند؛ آینده‌ی بازدارندگی، عزت، آزادی، حق حاکمیت، ثبات و رفاه.
پس از دهه‌ها تلاش متمرکز با پشتیبانی کامل آمریکا و غرب برای تکه تکه کردن، تجزیه و ذوب کردن آرمان فلسطین اکنون لبنان، سوریه، عراق، ایران و یمن گسترده‌تر از توقع دشمن به یاری غزه آمده‌اند و گروه‌های مقاومت توانسته‌اند این رژیم غاصب را در طول بیش از ۱۰۰ روز با آتش محاصره کنند که امری بی‌سابقه است.
خون شهیدان یاری غزه در لبنان، خون شهیدان یاری غزه در سوریه، خون شهیدان یاری غزه در عراق، خون شهیدان یاری غزه در یمن و خون شهیدان یاری غزه در ایران که آخرین آن خون سردار سید رضی موسوی بود، همه‌ی این خون‌ها با خون شهیدان غزه و کرانه‌ی باختری به وحدت و همگرایی رسیده‌اند و یکدیگر را کامل می‌کنند.
این همان وحدت خون، سلاح، میدان و هدف است که خواب را از چشم دشمنان ما ربوده. این همان چیزی است که باید ادامه‌اش دهیم و بکوشیم بر حجم و عمق و امتداد آن بیافزاییم.
هر کس باور دارد این امت گزینه‌ای جز مقاومت دارد بسیار بسیار بسیار در اشتباه و خیال است.
اسرائیل فلسطین را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت اشغال کرد، اسرائیل سال ۱۹۸۲ بیروت را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت اشغال کرد و امروز نیز امت را نه با دیپلماسی بلکه با سلاح و قدرت تهدید می‌کند.
اسرائیل سال ۱۹۸۲ نه با دیپلماسی بلکه با مقاومت از لبنان پس زده شد.
و اسرائیل از غزه و فلسطین نه با دیپلماسی بلکه با مقاومت پس زده خواهد شد.
ما به عنوان امت هیچ گزینه‌ای جز مقاومت نداریم، چیزی جز مقاومت در دست نداریم و چیزی جز مقاومت برای دل بستن به آن نداریم.
این نبرد با دشمن، نبرد یک روز و دو روز نیست بلکه نبردی مداوم و پیوسته و متراکم است و باید در این نبرد حاضر بمانیم.
گردآمدن ناوگان‌های کشورهای مستکبر در حمایت از اسرائیل تنها نشان‌دهنده‌ی سستی و تزلزل اسرائیل است و این آن چیزی است که باید موجب محکم‌ترشدن اراده‌ی ما در پافشاری بر گزینه‌ی مقاومت باشد. چه، اگر امروز شرایط آزادسازی فلسطین فراهم نیست اما ما وظیفه داریم برای فردا و روزهای پس از آن آماده باشیم و آماده شویم.
دل بستن به سازمان‌های بین‌المللی و آن‌چه به اصطلاح جامعه‌ی بین الملل نامیده می‌شود همان‌گونه که بارها دیدید و دیدیم یک دل‌بستگی ناکام و شکست‌خورده است که هیچ چیز جز حسرت و ضرر و ناکامی و تلخی به همراه ندارد.
به این نهادهای بین‌المللی نمی‌توان دل بست چون این‌ها وابسته به اراده‌ی سردمداران آمریکا هستند. آخرین طنز و توطئه‌ی این سازمان‌ها هم قطعنامه‌ی محکومیت یمن به علت حمله به کشتی‌های اسرائیلی در دفاع از غزه و قانونی دانستن حمله‌ی آمریکا و بریتانیا به برادران «انصارالله» و نادیده گرفتن سراسر گستاخانه و پلیدانه‌ی دو میلیون شهروند فلسطینی بود که به واسطه‌ی کشتارها و تجاوزهای اسرائیلی شهید، زخمی، زندانی، گرسنه، تشنه و در بیابان آواره شده‌اند.
از [تریبون] این کنفرانس پربرکت از سران و ملت جمهوری اسلامی ایران به واسطه‌ی موضع‌گیری‌های حمایتی پیش‌گامانه‌شان و موضع‌گیری‌های اصیل و حکیمانه‌ی حضرت امام و رهبر، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای(دام ظله) تشکر می‌کنم.
از این کنفرانس و از ایستادگی و یاری مقاومت از سوی شما، متشکرم.
مقاومت اسلامی لبنان پیمان بسته است که تا هنگام پیروزی غزه در جایگاه یاری آن باقی بماند.
پیمان ما با امام خمینی بزرگمان (قدس سره) این است که از وصیت‌هایش پاسداری کنیم، در مسیرش بمانیم و راهش را ادامه دهیم؛ راهی که عاقبت آن چیزی جز پیروزی، عزت و کرامت نخواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ (محمد/۷)»
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سید حسن نصرالله
۷ رجب ۱۴۴۵

11مارس/24

طوفان‌ الاقصی و گردباد غزه / دکتر سعدالله زارعی

تبلیغات رژیم صهیونیستی این باور را ایجاد کرده بود که در کرانه شرقی مدیترانه، اسرائیل یک کشور تاریخی است که به‌طور طبیعی سرزمین مردم یهود می‌باشد و آنچه ذیل عنوان فلسطین خوانده می‌شود هیچ‌گاه وجود خارجی نداشته و دعوایی که در حدود یکصد سال اخیر پیرامون آن مطرح شده ارزشی ندارد. در تبلیغات صهیونیستی، اسرائیل یک سرزمین آباء و اجدادی است که پس از قرن‌ها به صاحبان آن رسیده است و کسانی که پیش از تشکیل دولت یهود در این سرزمین زندگی کرده‌اند، غاصبانی هستند که یا باید این سرزمین را ترک گویند و یا تحت سرپرستی دولت اسرائیل قرار گیرند.
از آن طرف منطق قدرت هم به کمک این رژیم آمده بود. در منطق یهودیان صهیونیست، مردم دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یهودیان و خدمت‌گزاران یهود. دسته دوم در واقع بردگانی هستند که ارزشی بیش از حیوانات نداشته و زمانی قیمتی پیدا می‌کنند که در خدمت یهود قرار گرفته وگرنه جانوران موزی هستند که باید از بین بروند تا مزاحمتی ایجاد نکنند. اسرائیلی‌ها، قدرت را دلیل حقانیت معرفی کرده و از آن برای اعمال حاکمیت مطلق یهودیان استفاده کردند. این عبارت‌ها که «ما چهارمین ارتش دنیا داریم»، «ما قدرتمندترین اقتصاد در خاورمیانه‌ایم»، «ما قدرتمندترین دموکراسی‌ها را داریم»، «ما برترین سیستم اطلاعاتی ـ امنیتی را داریم»، «ما در مرکزیت اداره مهم‌ترین نهادهای اقتصادی، تکنولوژیک، علمی و رسانه‌ای هستیم»، «ما مؤثرترین رابطه سیاسی را با دولت‌های قدرتمند داریم» و در نهایت «ما قوم برتر و برگزیده‌ایم» در کنار این عبارت‌ها که «ما در چند روز قدرتمندترین ارتش‌های عربی را شکست داده‌ایم»، «کشورهای عربی قادر به اداره خود نیستند»، «عرب‌ها برای خدمت به ما خلق شده‌اند»، «هیچ قانونی نمی‌تواند مانعی بر سر راه اهداف ما باشد»، «مکان مقدسی غیر از مکان‌های مقدس یهودی وجود ندارد» در واقع با تقدیس قدرت همراه بود. و از این‌رو اسرائیل در پروتکل‌های یهودی تعریف شد نه در تورات و از نظر آنان هرچه جنبه ربانی داشت پروریده ذهن ترسوها و بیچارگان بود که برای توجیه ترس و فقر ساخته شده‌اند. خداوند واقعی خداوند قدرت است که یهود را به سمت تسلط بر جهان رهنمون شده است.
در این میان یهودیان صهیونیست با نفوذ در جوامع مسیحی غرب، دولت‌ها را به سمت «صهیونیست‌های مسیحی» سوق دادند به‌گونه‌ای که بعضی رؤسای دولت‌ها در غرب با صراحت اعلام کرده‌اند بدون آنکه یهودی باشند یک صهیونیست هستند و صهیونست‌های یهودی معتقدند یک صهیونیست مسیحی از یک یهودی غیرصهیونیست برتر است. بر این اساس صهیونیست‌ها به مرور جهان را به دو بخش صهیونیست‌ها و مخالفان آن تقسیم کردند و با تولید ادبیات غیرصهیونیست‌ها را در فشار شدید قرار دادند تا جایی که در حالی که نقد مسیحیت و نقد یهودیت امری روا می‌خوانند، هر نوع نقد صهیونیسم و پروتکل‌های آن را «جرم‌» خوانده و حقوق مدنی را از آنان سلب کردند و می‌دانید که در طول ۱۰۰ سال گذشته هزاران محقق و اندیشمند نظیر روژه گارودی را به دادگاه کشانده و به حبس محکوم کردند.
صهیونیست‌ها در این دوران ضمن آنکه شعار تسلط بر دنیا را دنبال کردند، منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا را به عنوان «منطقه اول یهود» برشمردند و با شعار نیل (آفریقا) تا فرات (غرب آسیا) درصدد تحقق آن برآمدند.   اگر جرم مخالفت با صهیونیسم در غرب محاکمه و حبس بود، جرم مخالفت با صهیونیسم در آفریقا و آسیا ترور و حذف فیزیکی بود. از این‌رو صهیونیست‌ها در طول ۱۰۰ سال اخیر، هزاران نفر از شخصیت‌های آفریقایی و آسیایی را کشتند و در اکثر موارد مسئولیت آن را هم به عهده گرفتند!
غربی‌ها در این وادی در موضوعاتی مثل رعایت قواعد بین‌المللی و حقوق انسان‌ها، اسرائیل را به یک «استثناء» تبدیل کردند که نمونه آن چشم پوشیدن از کلاهک‌های اتمی اسرائیل می‌باشد. در حالی که کشورهای غربی از انحصار بمب اتمی در پنج  کشور حرف ‌زده و با هر نوع تلاش دیگران برای دستیابی به بمب مخالفت کردند و هر جا توانستند به مقابله با آن برخاستند، حتی از شمول نظارت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بر اسرائیل طفره رفتند.
در این فضا، وضع فلسطینی‌ها معلوم بود. آنان عرب‌های مسلمان یا مسیحی مخالف صهیونیسم بودند و لذا باید بمیرند و هیچ رحمی نسبت به زنان، کودکان، سالخوردگان و بیماران فلسطینی روا ندانسته و به کشتن آنان فرمان دادند. در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر صدها هزار فلسطینی را به کام مرگ کشیدند. هزاران نفر را زندانی کردند و میلیون‌ها نفر را از فلسطین اخراج نمودند تا جایی که امروزه تقریباً به تعداد یهودیان ساکن و مهاجر، فلسطینی‌ها را از سرزمین‌شان اخراج کردند و نزدیک به همین تعداد نیز در داخل فلسطین از خانه و کاشانه‌هایشان راندند و به سمت سکونت در اردوگاه‌های داخل سوق دادند.
روند تسلط رژیم اسرائیل بر فلسطین همواره مورد حمایت غرب قرار گرفته و این کشورها با صدور قطعنامه‌های شورای امنیت، گام به گام سیطره رژیم اسرائیل بر فلسطین را تکمیل کرده‌اند. انگلیس در اوایل این بحران از یک دولت کوچک و محدود و تحت کنترل یهودی‌ سخن گفت و همراه با آن از عزیمت یهودیان اروپایی و آفریقایی و آسیایی به فلسطین حمایت کرد. انگلیس به همراه بقیه دولت‌های غربی در قطعنامه ۱۸۱ شورای امنیت که در سال ۱۹۴۸ (پس از تأسیس اسرائیل) صادر شد، «خانه یهودی» وعده داده شده در اعلامیه ۱۹۱۷ آرتور بالفور را به ۵۷ درصد خاک فلسطین تغییر دادند و در مذاکرات ۱۹۹۳ اسلو این عدد را به ۷۸ درصد از خاک فلسطین رساندند و در واقع اسرائیل را وسعت بخشیدند. کمااینکه در حد فاصل اسلو تا امروز، سیطره اسرائیل را به حدود ۸۵ درصد خاک فلسطین رسانده‌اند.
یک موضوع دیگر، اماکن مقدس است. اسرائیلی‌‌ها براساس این ادعا که بخش تاریخی فقط به اسرائیل تعلق دارد، به مناطق مقدس در کرانه باختری و قدس حمله‌ور شدند این مکان‌ها عمدتاً در کرانه و قدس قرار دارند.
در این میان حوزه عربی پس از چند جنگ، منفعل گردید و از صحنه مخالفت با اسرائیل خارج شد و بعضی از این دولت‌ها به برقراری رابطه سیاسی با اسرائیل روی آوردند و فلسطین و آرمان آن را به بوته فراموشی سپردند.

دلیل اقدام حماس به طوفان‌الاقصی
راستی فلسطینی‌ها باید چه کار می‌کردند تا این روند ظالمانه دستخوش تغییر شود؟
اسرائیل باید یاد می‌گرفت که یهودیان قوم برگزیده نیستند و سامی‌ها هم برای خدمت به یهود خلق نشده‌اند. از سوی دیگر رژیم غاصب باید متوجه می‌شد که کشتار هر روزه فلسطینی‌ها و حبس و اخراج آنان از منازل و مساکن‌شان می‌تواند روند معکوس پیدا کرده و یهودیان غاصب را نیز دربر بگیرد. صهیونیست‌ها باید می‌دیدند که فلسطین هم «قدرت» دارد و می‌تواند از خود دفاع کند. یک نکته دیگر عملیات چند لایه و پیچیده بود که رژیم غاصب به دلیل داشتن ارتش قوی و چندین سازمان اطلاعاتی و دارا بودن تکنولوژی مدرن و داشتن علم استفاده از نیروی انسانی، سازمان و فن‌آوری، آن را در انحصار خود گرفته بود و باید برای رفع این توهم، عملیات چندلایه و پیچیده طرف مقابل را می‌دید.

مختصات «طوفان‌الاقصی»
بسیاری گفته‌اند طوفان‌الاقصی بزرگ‌ترین و مؤثرترین عملیات فلسطینی‌ها از زمان مبارزات مرحوم شیخ عزالدین قسام در دهه ۱۹۳۰ تاکنون بوده است. حجم تلفاتی که جنبش حماس در روز ۱۵ مهر / ۷ اکتبر در مدت چهار ساعت به رژیم وارد کرد، بدون تردید، همه‌ی آنچه رژیم صهیونیستی طی ده‌ها سال به آن افتخار می‌کرد را فرو ریخت و در یک بازی هوشمندانه همه کارت‌های آن را از آن گرفت و از این‌رو بسیاری از ناظران و تحلیل‌گران گفتند در روز هفتم اکتبر رژیم فرو پاشید. کما اینکه وزیر خارجه آمریکا، آنتونی بلینکن دو سه روز پس از عملیات طوفان‌الاقصی در ملاقات با یک مقام ارشد عراقی گفته بود در سفر روز هشتم اکتبر به تل‌آویو به چشم دیدم که اسرائیل دچار فروپاشی مطلق شده بود.
عملیات طوفان‌الاقصی سیستم‌های اطلاعاتی نامدار اسرائیل را به سخره گرفت، سیستم‌های پدافندی آن نظیر گنبد آهنین را از کارآیی ساقط کرد، بر نیروهای ویژه ارتش اسرائیل غلبه نمود و سیستم سیاسی اسرائیل را منفعل گردانید و در چهار ساعت، مساحتی بیش از مساحت غزه را از اشغال اسرائیل خارج کرد و برای روزهایی در اختیار خود گرفت. اگر این وضعیت سقوط کامل رژیم غاصب نباشد چه نام دیگری دارد؟
حماس توانست در دوره طولانی شناسایی، حرکت نیروهای خود را از چشم اسرائیل مخفی کند و حال آنکه پیش‌روی آن بود. براساس رده‌بندی مناطق حساس، تا شعاع ۳۰ کیلومتری دور غزه که چون منطقه غزه در دل آنها قرار می‌گیرد، اصطلاحاً «غلاف غزه» خوانده می‌شود رده یک دفاعی ارتش اسرائیل به حساب می‌آمده و از این رو ورزیده‌ترین لشکر آن یعنی لشکر ۹۸ زرهی و تیپ ویژه زرهی گولانی مسئولیت حفاظت از این غلاف را برعهده داشته‌اند. این لشکر و تیپ مستقل جمعاً حدود ۲۰ هزار نفر نیروی زرهی داشته‌اند. طبعاً این نیرو وظیفه کنترل هر تحرک ضداسرائیلی درون باریکه غزه را به عهده داشته است و حماس برای شناسایی غلاف غزه با حضور این نیروها مواجه بوده اما با این وجود توانسته عملیات شناسایی خود را به خوبی انجام دهد به گونه‌ای که ارتش اسرائیل از آن بویی نبرد.
در واقع در این ماجرا حماس قدرت اطلاعاتی و شناسایی خود را به اثبات رساند. منطقه غزه عرض و طول زیادی ندارد، عرض آن بین شش تا دوازه کیلومتر و طول آن حدود ۴۷ کیلومتر است و مساحت آن مجموعاً از ۳۶۰ کیلومتر مربع فراتر نمی‌رود. تمرین در چنین مساحتی برای حماس کار بسیار دشواری بوه است و چگونگی دستیابی  حماس به آن به یک «معما» تبدیل شده است.
این نیروها نیاز مبرم به ارتباطات لسانی و مکالمه داشته و بدون آن نمی‌توانسته‌اند به حیات خود ادامه دهند خب پس اتصال مخابراتی بین فرماندهی، فرماندهان میانی و نیروهای رزمی برقرار بوده و در همان حال این ارتباطات قابل نفوذ نبوده است. دست‌کم یک سال این ارتباطات امن وجود داشته ولی رژیم از آن خبر نداشته تا بتواند درآن نفوذ نماید.
در این ماجرا نیروهای رزمی آماده می‌شدند بدون آنکه از آنچه قرار است اتفاق بیفتد خبری داشته باشند اما با وجود این کار خود را می‌کرده‌اند. سؤال این است که این نیروها چگونه این سطح از مسئولیت‌پذیری و آمادگی را در خود ایجاد کرده‌اند؟

تأثیر عملیات طوفان‌الاقصی
اول، عملیان طوفان‌الاقصی نشان داد، فلسطین مردم رشید، توانمند، امیدوار و دارای برنامه قوی دارد و لذا نباید و نمی‌توان از بیرون این سرزمین برای مردم‌آن برنامه‌ریزی کرد و چیزی بر آنها تحمیل نمود. در حد فاصل استقرار رژیم غاصب تاکنون دست‌کم ۳۴ طرح از سوی محیط‌های بیرونی شامل شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا، اروپا و دولت‌های عربی برای پایان دادن به مسایل میان فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها ارائه گردیده و در همه این طرح‌ها اصل بر این بوده که یک دولت قطعی، دائمی و محق به نام «اسرائیل» وجود دارد و در ضمن یک ملت یا جمعیت فلسطینی هم وجود دارد که باید برای آن فکری کرد و به موضوع نزاع میان آنان و دولت اسرائیل خاتمه داد. از ۱۹۴۸ تاکنون این روند هم دائماً به نفع اسرائیل و به ضرر فلسطینی‌ها پیش رفته است.
عملیات طوفان‌الاقصی می‌گوید یک ملت زنده و قدرتمند و برخوردار از سازمان لازم وجود دارد که از حق طبیعی خود یعنی حق تعیین سرنوشت و حق مقابله با اشغالگری استفاده می‌کند و میراث ظالمانه برجای مانده از طرح‌های بین‌المللی و منطقه‌ای را نمی‌پذیرد و برای برهم زدن آن به صحنه آمده است.
دوم، مسئله فلسطین و به تاراج رفتن حق یک ملت، مهم‌ترین موضوع برجای مانده از زمان جنگ جهانی اول تاکنون است و این موضوعی فراتر از وجود یک مسئله بین دو قوم (یهودی و مسلمان) می‌باشد. بنابراین با زدن رنگ قومی یا مذهبی نمی‌توان این ماجرا را کوچک‌سازی و محدود نمود. برگزاری راهپیمایی‌های چندصدهزار نفره در لندن و واشنگتن که در طول حدود ۱۰۰ سال اخیر مهم‌ترین کانون‌های حمایت از استقرار و تثبیت اسرائیل در سرزمین فلسطین بوده‌اند، ثابت کرد مسئله فلسطین کاملاً یک مسئله جهانی است. اینکه در حالی که غربی‌ها طی دو سال اخیر پیروزی روسیه در این جنگ را مهم‌ترین مسئله خود می‌خواندند، جنگ در غزه، جنگ اوکراین را به حاشیه برد. این هم وجه دیگری از برتری مسئله فلسطین نسبت به هر مسئله دیگر در جهان است. غربی‌ها با رها کردن اوکراین و تمرکز در جنگ غزه ثابت کردند این جنگی اسرائیلی ـ فلسطینی نیست. جنگی بر سر مهم‌ترین مسئله جهان است. به همین دلیل پس از جنگ غزه و لشکرکشی غرب به نفع اسرائیل و متقابلاً وحدت جهان اسلام به نفع فلسطین بارها از نزدیک‌ بودن جنگ جهانی سوم خبر داده می‌شد.
طبق یک نظرسنجی ۸۰ درصد مردم استرالیا، ۷۶ درصد مردم آمریکا و مردم کانادا، ۷۵ درصد مردم فرانسه و انگلیس، ۶۴ درصد مردم چین و ایتالیا، ۶۳ درصد مردم آلمان، ۵۱ درصد مردم ژاپن و به‌طور کلی ۷۳ درصد مردم ۲۸ کشور جهان گفته‌اند جنگ جهانی سوم در حال نزدیک شدن است. این از اهمیت مسئله فلسطین حکایت می‌کند. در این نظرسنجی آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها و آلمانی‌ها حضور داشته‌اند این نظرسنجی در زمان فروکش کردن جنگ اوکراین و شعله‌ور شدن جنگ غزه صورت گرفته است. طوفان‌الاقصی به جهان گفت اگر حق مردم فلسطین داده نشود جهان باید در انتظار عواقب سختی باشد.
سوم، طوفان‌الاقصی ثابت کرد آنکه باید مسئله‌اش حل شود اسرائیل نیست؛ فلسطین است. پیش از این موضوع مهم حل مشکل امنیت اسرائیل بود و نسخه‌ عادی‌سازی بر این مبنا پیچیده شد و پاپ رهبر مسیحیان برای این به منطقه ما سفر کرد و صدها سفر دیپلماتیک در منطقه بر این اساس شکل گرفت. عملیات طوفان‌الاقصی این روند را لااقل برای مدت زیادی متوقف کرد و نشان داد چه چیزی مسئله واقعی است.

گردباد رژیم اسرائیل در غزه
روند عادی‌سازی عربی ـ اسرائیلی تقریباً دو سال متوقف شد و حتی به عقب هم بازگشت. رژیم اسرائیل برای به حرکت درآوردن چرخ متوقف شده عادی‌سازی، خارج کردن مقاومت از معادله فلسطین را برنامه‌ریزی کرد به گمان رهبران آن که خیلی هم غیرواقعی نبود، آمریکا، اروپا و کشورهای عربی، وجود مقاومت در فلسطین را نه تنها مشکل اسرائیل ارزیابی می‌کردند بلکه آن را نقطه مشکل هر طرح سیاسی، اقتصادی و امنیتی در سطح وسیعی از جهان می‌دانستند. مثلاً عربستان سعودی مقاومت را مهم‌ترین تهدید پروژه اقتصادی «نئوم» می‌دانست و معتقد بود وجود تفکر مقاومت سبب هراس سرمایه‌گذاران خارجی در این پروژه می‌شود یا آمریکایی‌ها معتقد بودند وجود مقاومت مانع موفقیت غرب در مواجهه با چین و روسیه می‌شود. اروپایی‌ها هم مقاومت را مشکل نزدیک امنیتی خود ارزیابی می‌کردند. رژیم غاصب اسرائیل از این «نگرانی‌ها» یک فرضیه ساخت؛ پیشتازی اسرائیل در مقابله اساسی با مقاومت می‌تواند ائتلافی جهانی و منطقه‌ای حول محور اسرائیل و اهداف آن پدید آورد. اسرائیلی‌ها مدت‌ها در تلاش بودند تا به مواجهه نظامی آمریکا با ایران سر و شکل بدهند و از طریق آن یک ائتلاف نظامی ضدایرانی به وجود آورند. آمریکایی‌ها در دولت‌های اوباما، ترامپ و بایدن زیر بار این طرح نرفتند و درگیری با ایران را یک خطر راهبردی و سبب بهم خوردن تعادل امنیتی در جهان و سوءاستفاده چین و روسیه ارزیابی می‌کردند ضمن آنکه کشورهای عربی پیرامون ایران نیز از تأثیر مخرب چنین نزاعی بر امنیت و آینده خود بیمناک بودند بنابراین ائتلاف‌سازی علیه ایران شکل نگرفت. اسرائیل برنامه را بدین‌صورت اصلاح کرد که جنگ را خود شروع کرده و غرب و کشورهای عربی را در شرایطی قرار دهد که ناگزیر به ورود شوند و ائتلاف حول محور مهار مقاومت شکل گیرد. در طرح شیطانی اسرائیل، حمله سنگین به غزه در اوایل سال ۲۰۲۴ مدنظر قرار داده شد. یک سند محرمانه ۹ صفحه‌ای که از در کشاکش بحران سیاسی این رژیم از دفتر نخست‌وزیر رژیم غاصب به خارج درز کرد تا حدی ابعاد و احتمالات این جنگ و سناریوهای آن مورد بررسی قرار گرفته بود. جنگ غزه اما به دلیل عملیات سهمگین طوفان‌الاقصی حدود ۹ ماه زودتر از زمان مقرر شروع شد و درگام‌های اول با نقشه همخوانی‌هایی داشت اما ناقص بود. آمریکا و سه دولت اروپایی با شروع جنگ غزه کنار اسرائیل قرار گرفتند اما دولت‌های منطقه‌ای به طور عملیاتی به این طرح نپیوستند و این در حالی بود که بدون حمایت دولت‌های مصر، اردن، عربستان سعودی و ترکیه امکان به نتیجه رساندن طرح نبود. به نظر می‌آید عملیات طوفان‌الاقصی فرصت هماهنگ‌سازی دولت‌های منطقه را از اسرائیل گرفت و طرح رژیم غاصب به‌طور ناقص به اجرا درآمد ضمناً بیش از زمان مقرر در طرح به درازا کشید و چفت و بست اضلاع طرح از هم گسیخته گردید.

جنایت بی‌مهار
اسرائیل در جنگ غزه از نظریه «وحشت تسلیم‌کننده» استفاده کرد و لذا دست به اقداماتی علیه ۳۶۰ کیلومتر مربع زد که در تاریخ ۱۰۰۰ ساله جنگ‌ها سابقه نداشته است. از نظر اسرائیل وحشت بی‌مهار به تسلیم بی‌فرار منتهی می‌شود و از این‌رو مقامات ارشد اسرائیل هیچ ابایی نداشتند که اعلام کنند از نظر آنان همه مردم غزه تروریست هستند و در این میان فرقی میان آنکه با سلاح در مقابل اسرائیل ایستاده و کودک تازه متولدشده وجود ندارد. اسرائیل گمان می‌کرد دو هفته فشار مطلق، ساکنان غزه را از پای درمی‌آورد از این رو آب و برق به‌عنوان دو زیرساخت اصلی حیات انسانی را قطع کرد و به منابع آب و برق در غزه حمله نمود و تقریباً همه را از بین برد کما اینکه زدن بیمارستان‌ها در دستور کار قرار گرفت و تقریباً همه بیمارستان‌ها و سایر مراکز درمانی را ویران ساخت تا نشان  دهد غزه جای زندگی نیست. اما برخلاف تصور رژیم، نه تنها مبارزان مسلح فلسطینی به ایستادگی خود ادامه دادند بلکه حتی همان کودکان و زنان هم در مقابل سیاست کوچ ایستادند و ماندن در زیر بمباران‌ها را به زندگی در اردوگاه‌های مصر ترجیح دادند. بنابراین جنگ به جای دو یا سه هفته، تاکنون بیش از سه ماه به درازا کشیده شده است.

گشایش جبهه‌ها
آمریکایی‌ها در همان روز اول بمباران‌های غزه به رژیم غاصب اطمینان دادند که اجازه نخواهند داد فشاری از محیط بیرونی بر آن وارد شود و لذا اسرائیل می‌تواند طرح خود در مورد غزه را با خیال آسوده دنبال کند. در ضمن آمریکا به رژیم اطمینان داد سرنوشت جنگ را فقط ارتش اسرائیل رقم می‌زند یعنی پیروزی آن در این جنگ را قطعی می‌دانست. اسرائیل با راهبرد «فقط غزه» وارد جنگ شد. از این‌رو سه روز پس از آغاز جنگ غزه با هدف اطمینان پیدا کردن از عدم الحاق به غزه، کرانه باختری را منطقه نظامی اعلام کرد. از آن طرف آمریکا با ادبیات لزوم منطقه‌ای نشدن جنگ وارد کار شد و این در حالی بود که مقامات پنتاگون به‌طور آشکارا و همراه با اعلام رسانه‌ای، محموله‌های نظامی حاوی بمب‌های سنگر‌شکن به ارتش اسرائیل تحویل می‌دادند. براساس این راهبرد، آمریکایی‌ها اعلام کردند که در مقابل توسعه جنگ به منطقه می‌ایستند و از این‌رو نامه‌های پیاپی را با این مضمون به تهران ارسال کردند. جمع‌بندی آمریکایی‌ها این بود که ایران، حزب‌الله و بقیه جریانات مقاومتی در شرایطی نیستند که دامنه جنگ را گسترش داده و عملاً با اسرائیل وارد جنگ شوند.
استراتژی جبهه مقاومت به‌طور اصولی گسترش جبهه و انفتاح جبهه‌ها نبود. استراتژی آن حمایت از غزه برای مقاومت در برابر تهاجم رژیم غاصب بود و بر این اساس وارد عمل شد و به موازات تشدید اقدامات جنایتکارانه رژیم غاصب، اقدامات تقابلی خود را تشدید کرد و حزب‌الله لبنان در این زمینه پیشتاز بود کما اینکه وقتی رژیم اسرائیل اقدامات جنایتکارانه را علیه فلسطینی‌ها شروع کرد، نگاه مسلمان‌ها و مظلومان جهان بیش از هر جای دیگر به حزب‌الله لبنان بود چرا که هم نزدیک‌ترین جغرافیای مقاومت به فلسطین بود و هم اینکه حزب‌الله استعداد، تجربه و اراده کافی برای حمایت از آرمان و مردم و مقاومت فلسطین داشت.
حزب‌الله پس از شروع تهاجم اسرائیل بدون درنگ و در همان روز وارد میدان شد. اقدام حزب‌الله تأثیر خود را هم داشت؛ از یک‌سو روحیه مقاومت را در غزه تقویت کرد و امید آنان را به غلبه بر رژیم افزایش داد و از سوی دیگر بخش وسیعی از ظرفیت نظامی اسرائیل ـ اعم از نفرات نظامی و تجهیزات ارتش ـ را به سمت جبهه شمالی کشاند و دغدغه رژیم را مضاعف نمود.
اقدام حزب‌الله توأم با پذیرش تهدید اسرائیل هم بود کما اینکه در این روند بیش از ۱۳۰ شهید و ده‌ها زخمی داد اما پا پس نکشید و حتی به روند اقدامات خود تصاعد داد.
از آن طرف یمنی‌ها هم جبهه جنوب را ابتدا با حمله موشکی و پهبادی به ایلات در جنوب فلسطین و سپس با حمله به کشتی‌های حامل کالا به رژیم در دریای سرخ گشودند و از این طریق ضربه اساسی به اشغالگران اسرائیل وارد کردند و به نگرانی رژیم غاصب و حامیان آن افزودند. تأثیر اقدامات یمنی‌ها به اندازه‌ای بود که آمریکا از ضرورت شکل‌گیری یک ائتلاف نظامی بین‌المللی و منطقه‌ای سخن گفت و کشورهایی را به واکنش نظامی ترغیب کرد که البته به جایی نرسید و این در حالی بود که عملیات مقاومت یمن در دریای سرخ و اطراف تنگه راهبردی باب‌المدب سبب ضربات اساسی به اقتصاد کشورهایی شده بود که به حضور در ائتلاف فراخوانده شده بودند.
عملیات یمنی‌ها هزینه حمل کالا به غرب را حدود ۳۰ درصد افزایش داد و به توقف اقتصادی رژیم اسرائیل هم منجر گردید. تأثیر روانی اقدام یمنی‌ها بر فلسطین هم کاملاً معلوم بود. ضمن آنکه اقدامات حزب‌الله و انصارالله به‌عنوان دو گروه شیعی به یک اتصال فراگیر مذاهب اسلامی در حمایت از غزه تبدیل شد و رسوب‌های ایجاد شده بر اثر تبلیغات هدفمند غرب در جوامع سنی را کنار زد.

شکست در سه مرحله
جنگ غزه از روز ۱۶ مهر ماه آغاز گردید و ۲۰ روز پس از آن تهاجمات سنگین هوایی، عملیات زمینی هم آغاز و حدود سه هفته علیه بخش شمالی غزه دنبال شد. در این مرحله رژیم غاصب یک لشکر و دو تیپ و بیش از هزار تانک و زره‌پوش را وارد عمل کرد ضمن آنکه روزانه با استفاده از حدود ۶۰ هواپیما بمباران این منطقه را دنبال نمود. با توجه به اینکه هر هواپیمای نظامی اسرائیل حامل سه بمب بوده‌اند روزانه ۳۶۰ بمب و موشک از آسمان غزه علیه ساکنان بی‌دفاع شلیک شد و این در حالی بود که حدود ۱۰۰۰ تانک هم بی‌وقفه به ساکنان و خانه‌ها شلیک می‌کردند.
جنگ زمینی در این مرحله حدود سه هفته استمرار پیدا کرد و سپس با درخواست اسرائیل، آتش‌بس یک هفته‌ای برقرار گردید. در این مرحله تنها دستاورد اسرائیل این بود که حدود ۶۰ اسیر غیرنظامی خود را در برابر آزادسازی نزدیک به ۲۰۰ زندانی فلسطینی آزاد کرد.

جنگ در مرحله دوم
پس از یک هفته آتش‌بس مرحله دوم جنگ از ۴ آذر ماه شروع شد و تا ۱۹ دی ماه استمرار پیدا کرد. اسرائیل در این مرحله ۵/۶ هفته جنگ توأمان زمینی و هوایی را عمدتاً علیه بخش جنوبی غزه دنبال کرده است. در طول این مدت روزانه به‌طور میانگین ۶۰ هواپیما به‌کارگیری شده و روزانه حدود ۳۶۰ موشک از طریق جنگنده‌ها به مردم شلیک شده است و در یک جمع‌بندی می‌توان گفت در طول دوران مرحله دوم جنگ (یعنی ۴۶ روز) حدود ۱۶۵۶۰ موشک به غزه شلیک شده است.
رژیم صهیونیستی از آن طرف در این مرحله یگان‌های نظامی درگیر در جنگ را به حدود ۳ برابر (یعنی سه لشکر و دو تیپ ویژه گولانی و جفئاتی) رسانده است. تعداد تانک‌ها هم به همین نسبت افزایش پیدا کرده‌اند. شلیک شناورهای جنگی اسرائیل به غزه هم حساب جداگانه‌ای دارد.
رژیم صهیونیستی فاز دوم عملیات خود را با این ادعا شروع کرد که مرکز نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس در شهر تاریخی «خان‌یونس» قرار داشته و ضمناً اسرا هم در همین شهر نگهداری می‌شوند. اسرائیل در مرحله اول تبلیغ می‌کرد که مرکز اصلی نظامی و مهم‌ترین نقطه پشتیبانی حماس و محل نگهداری اسرا، بیمارستان شفا در شمال غرب غزه می‌باشد.
عملیات اسرائیل در جنوب با همان داعیه‌های مرحله قبلی یعنی انهدام قدرت نظامی حماس، خارج کردن غزه از کنترل حماس و آزادسازی نظامی اسرا شروع شد، اما با گذشت نزدیک به هفت هفته نتوانست داعیه‌های خود را به کرسی بنشاند و این در حالی بود که از یک‌سو تعداد تلفات ارتش اسرائیل نسبت به مرحله قبل به حدود چهار برابر رسید.
اسرائیل در مرحله اول حدود هزار کشته داد و حدود ۷ هزار نفر از نیروهای آن نیز زخمی شدند. آمار کشته‌های نظامی اسرائیل در مرحله دوم به حدود ۴۰۰۰ نفر و تعداد زخمی‌های آن به حدود ۲۰ هزار نفر رسید و این در حالی بود که از تعداد شهدای فلسطین نسبت به مرحله اول کاسته شد. تعداد شهدای غزه در طول سه هفته جنگ هوایی و سه هفته جنگ ترکیبی زمینی، هوایی و دریایی (یعنی مرحله اول) به حدود ۱۲ هزار نفر رسید و تعداد زخمی‌‌ها خود ۲۵ هزار نفر بود. در مرحله دوم آمار شهدا ـ با احتساب شهدا و زخمی‌های مرحله اول ـ به حدود ۲۴ هزار نفر و تعداد زخمی‌ها حدود چهل هزار نفر در طول حدود هفت هفته رسید و این یعنی در این مرحله، شهدای فلسطین در هر هفته، به طور میانگین به نصف شهدا در هفته‌های مرحله اول رسیده است و این از یک‌سو به دلیل تمهیداتی است که مقاومت در این مرحله برای حفاظت از شهروندان انجام داد، از سوی دیگر به دلیل دشواری‌هایی است که ارتش اسرائیل در مرحله دوم با آن مواجه گردیده است.
جنگ مرحله دوم بدون آنکه به آتش‌بس ختم شود در روز ۱۹ دی ماه به پایان رسید و ارتش اسرائیل اعلام کرد وارد فاز سوم شده است.
در تعریف مرحله سوم، گالانت وزیر جنگ رژیم اعلام کرد از شدت حملات هوایی کاسته می‌شود و ارتش به سمت عملیات‌های هوشمند، اطلاعات پایه و امنیتی می‌رود. در واقع ارتش کار خود را در غزه رسماً پایان یافته اعلام کرد و نظرها را از ارتش به سمت سرویس‌های اسرائیل منتقل نمود. البته سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل از اوائل دی‌ماه عملاً وارد فاز امنیتی شده بودند. ترور شهید سیدرضی موسوی در حومه جنوبی دمشق، ترور صالح العاروری در بیروت و چند ترور دیگر از این جمله می‌باشند.

11مارس/24

«مقاومت»؛ حق مشروع ملت فلسطین – حجه‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

به دنبال عملیات طوفان‌الاقصی و در ادامه‌ حملات گسترده‌ ارتش رژیم اشغالگر صهیونیستی، این سئوال مطرح شد که اساساً مبنای حقوقی این عملیات توسط حماس و گروه‌های هم‌پیمان آن چیست؟
در این نوشتار ضمن بررسی مهم‌ترین مبنای حقوقی عملیات طوفان‌الاقصی از منظر حقوق بین‌الملل، به راهکار پیشنهادی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای حل مسئله فلسطین اشاره می‌شود:

الف. اسرائیل: رژیمی اشغالگر
به دنبال جنگ جهانی اول و تجزیه امپراطوری عثمانی، انگلستان و فرانسه سرزمین شامات یعنی فلسطین، لبنان، سوریه و اردن را تحت قیمومیت و کنترل خویش گرفتند و در این میان فلسطین نصیب انگلستان شد که وزیر خارجه‌اش عامل صدور بیانیه بالفور بود، بیانیه‌ای که در خلال جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۱۷ با حمایت دولت بریتانیا، ایجاد یک «خانه ملّی برای مردم یهود» در فلسطین را اعلام کرد.
انگلیس که به‌ظاهر همواره ادعا می‌کرد که در اداره فلسطین، از سیاست بی‌طرفی پیروی می‌کند، در جنگ جهانی دوم از ماهیت سیاست و اهداف استعماری خود پرده برداشت و رسماً اجازه‌ انتقال صهیونیست‌ها به فلسطین را صادر کرد و در دسامبر ۱۹۴۴م.، کمیته مرکزی حزب کارگر انگلیس در جلسه فوق‌العاده‌ای در لندن اعلام کرد:
« تبدیل فلسطین به کشوری یهودی و بیرون راندن مردم عرب‌ آن به کشورهای مجاور لازم و ضروری است.»
و سرانجام در سال ۱۹۴۶م.، هنگامی که حکومت انگلیس اطمینان پیدا کرد که در مجامع بین‌المللی زمینه لازم برای تأسیس دولت یهودی در فلسطین فراهم شده است، با تفاهم و همدستی آمریکا و جنبش جهانی صهیونیسم، برای یافتن راهکاری، مسئله را در سازمان ملل متحد مطرح کرد.
به این ترتیب قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که طرح تقسیم فلسطین نیز نامیده می‌شود، به‌رغم مخالفت کشورهای عربی، در تاریخ ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ صادر شد. به‌ موجب این قطعنامه سرزمین فلسطین به دو کشور یهودی و عرب تقسیم شد و ۵۵ درصد اراضی فلسطین به اسرائیل تعلق ‌گرفت و مقرر شد شهر بیت‌المقدس (اورشلیم) به صورت بین‌المللی اداره شود.
به ‌دنبال اعلام موجودیت کشور اسرائیل توسط رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ و وقوع جنگ میان برخی گروه‌ها، در مجموع ۷۰ درصد سرزمین فلسطین، اشغال و بیش از ۷۰۰ هزار فلسطینی آواره شدند. در سال ۱۹۶۷ جنگی شش روزه میان اعراب و اسرائیل در گرفت که منجر به اشغال سرزمین‌های فلسطینی و بلندی‌های جولان توسط رژیم صهیونیستی شد.
شورای امنیت در سال ۱۹۶۷، برای اولین ‌بار عنوان اشغال را به کار برد و خواهان استقرار یک صلح پایدار و منصفانه در خاورمیانه از طریق اعمال عقب‌نشینی قوای مسلح اسرائیلی از مناطق اشغالی گردید.
از آن تاریخ به بعد نیز شاهدیم که دیوان بین‌المللی دادگستری(۱) مجمع عمومی سازمان ملل متحد(۲) همگی اسرائیل را برای این مناطق یک قدرت اشغالگر محسوب می‌کنند؛ به‌طوری که گزارشگر ویژه سازمان ملل «اشغالگری اسرائیل» را بی‌حرمتی به قوانین بین‌المللی توصیف کرده است.(۳)
ازم به ذکر این است که هر چند رژیم صهیونیستی به‌طور یک‌جانبه در سپتامبر ۲۰۰۵ از نوار غزه عقب‌نشینی کرد و اظهار داشت که دیگر این منطقه تحت اشغال قرار ندارد! اما مشاهده می‌کنیم که از این تاریخ به بعد هم حریم هوایی غزه، آب محلی، برق و ارتباطات و خروج و ورود کالا و ملت فلسطین به‌ صورت هوایی یا دریایی از غزه و مرز آن با مصر همچنان در کنترل موثر رژیم صهیونیستی و ادعای عدم اشغالی بودن این مناطق از منظر حقوقی امری غیرقابل قبول است. از این‌ رو مشاهده می‌کنیم که نوار غزه همچنان از سوی سازمان و نهاد‌های بین‌المللی، منطقه‌ای تحت اشغال محسوب می‌شود.(۴)

ب. ملت فلسطین و حق تعیین سرنوشت به‌عنوان یک قاعده آمره
اشاره شد که ملت فلسطین، به‌ویژه مردم غزه، بیش از ۷۵ سال است که تحت آپارتاید و اشغال رژیم صهیونیستی قرار دارند و از حق بنیادین تعیین سرنوشت خود محروم‌اند. حقی که اعلامیۀ «اصـول حـقوق بین‌المـلل» در سـال‌ ١٩٧٠‌ آن‌ را این‌گونه تعریف کرده است: «همۀ مردم حق دارند آزادانه و بدون دخالت خـارجی، وضـعیت سیاسـی و توسـعۀ‌ اقـتصادی‌ و اجـتماعی و فرهنگی خود را تعیین و دنبال کنند و دولت‌هـا مـتعهدند این حـق را طـبق مـقررات منشور رعایت کـنند.»
اسناد بین‌المللی همچون منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق حقوق مدنی سیاسی، دیوان بین‌المللی دادگستری و دیگر اسناد معتبر بین‌المللی بر آن تاکید کرده‌اند. قطعنامه شماره ۱۳۰/۴۵ مصوب ۱۴ دسامبر ۱۹۹۰ مجمع عمومی (سازمان ملل) بیان داشته است که مردمان تحت سلطه بیگانه، اشغال خارجی یا آپارتاید، حق دارند برای کسب حق تعیین سرنوشت با «همه ابزارهای موجود، از جمله مبارزه مسلحانه» مبارزه کنند.
بنابراین مبارزه مسلحانه علیه رژیم‌های آپارتاید در حقوق بین‌الملل امری مشروع تلقی می‌شود و طبق پروتکل شماره یک الحاقی به کنوانسیون‌های ژنو ۱۹۴۹، مبارزات مسلحانه نهضت‌های آزادی‌بخش ملی به‌عنوان درگیری مسلحانه بین‌المللی شناسایی شده و تابع قواعد حقوق جنگ است.
نکته دیگر اینکه حق تعیین سرنوشت، یک قاعده آمره به شمار می‌رود؛ بدین معنا که از سوی جامعۀ بین‌المللی در «کـلیـت آن»، بــه منزلـۀ قاعـده‌ای تخلف‌ناپذیر به رسمیت شناخته شده است.
جنبش حماس و سایر گروه‌های مقاومت فلسطین به‌عنوان نمایندگان ملت تحت اشغال فلسطین، نهضت آزادی‌بخش ملی به شمار می‌آیند و نه گروه تروریستی. این را هم در نظر داشته باشیم که حماس همزمان نماینده منتخب مردم فلسطین در غزه هم هست، زیرا علاوه بر نمایندگی ملت خود در مبارزه علیه اشغالگری، قبلاً در یک انتخابات آزاد از سوی مردم غزه انتخاب شده‌ است، بنابراین اقدامات این جنبش را باید در جهت اعمال حق تعیین سرنوشت یک ملت تفسیر کرد.

ج. مقاومت، حق مشروع ملت فلسطین
مـردم تحت سلطۀ استعمار‌ و اشغال‌ خارجی، چنانچه امکان کسب شناسایی و اعمال حق تعیـین سـرنوشت خـود را به صورت مسالمت‌آمیز نـداشته بـاشند، از حـق مبارزه با هـمۀ ابـزارها و شیوه‌های ضروری، حـتی مـبارزه‌ مسلحانه‌ بـرای‌ کسـب خودمختـاری، برخوردارنـد. البته تحقق این امر را حقوق بین‌الملل به امور ذیل مشروط کرده است:
اول: وجود ملتی کـه بـا برخورداری از ســابقۀ خـودمختاری و تـاریخ و فرهنگ متفاوت، خود را از دولت حـاکم متمایز بداند؛
دوم: ملت، تحت سلطۀ استعمار یا اشغال‌ خارجی‌ یا رژیم آپارتاید باشد‌؛
سوم: به‌ شیوه‌های مسالمت‌آمـیز و سـیاسی امکـان کسب خودمختاری و استقلال وجود نـداشته بـاشد(۵).
بـدین تـرتیب، حق مقاومت مبتنی است بر حمایت کلـی از استعمارزدایی، مـشروعیت تـلاش مـردمان تـحت اسـتعمار و ظـلم برای مبارزه که از جملـه‌ آنها مبـارزه مسلحانه است که به موجب آن دولت اشغال شده برای بیرون راندن اشغالگر از سرزمین اشغالی، با آن درگیر می‌شود.
در خصوص فلسطین ملاحظه می‌کنیم که شرایط تحقق حق مقاومت به‌وضوح وجود دارد؛ زیرا اولاً حاکمیت مسلمانان بر فلسطین از انتهای قرن یازدهم میلادی تا امروز استمرار داشته و بیش از چهارده قرن است که این سرزمین بدون استثنا در اختیار مسلمانان و در واقع متعلق به اعراب مسلمان بوده است. در این منطقه‌ تاریخی هیچ‌گاه ملتی به نام «ملت یهود» وجود نداشته است؛ بلکه تنها یک اقلیت بسیار کوچک یهودی مانند بسیاری از سرزمین‌های دیگری که اقلیت‌های مذهبی و نژادی در آنها ساکن هستند، در سرزمین فلسطین زندگی می‌کردند. ثانیاً اسراییل از سال ۱۹۴۸ تا کنون روز به روز بر اشغالگری خود افزوده و نه تنها به اشغال فلسطین، بلکه اشغال مناطقی از کشورهای دیگر همچون لبنان و سوریه اقدام کرده است.
بنابراین اقدامات حماس و سایر مبارزین فلسطینی در حقیقت عملیاتی در راستای احقاق حق مقاومت فعالانه توصیف شده و از منظر حقوق بین‎الملل امری کاملاً مشروع است و عملیات طوفان‌الاقصی اقدامی برای پایان ‌بخشیدن به اشغالگری رژیم صهیونیستی علیه ساکنان نوار غزه ـ مردمی که در حقیقت در محاصره و در یک زندان روباز زیست می‌کنند ـ تلقی می‌شود.

د.راه حل قضیه فلسطین کجاست؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای راه حل فراروی فلسطین را در گام اول مقاومت ملت فلسطین می‌دارند و معتقدند که: «تنها راه حل مسئله‌ فلسطین، مقاومت و مبارزه است؛ لکن این مقاومت و مبارزه متوقف است بر حفظ روحیه‌ و امید این مردم و نگهداشتن آنان در صحنه. این، به نظر من بزرگ‌ترین کاری است که مجموعه‌های فلسطینی و سازمان‌ها و مبارزان فلسطینی باید انجام بدهند.»(۶) تا مقاومت در جهت تحقق حق تعیین سرنوشت موثر باشد.
ایشان همچنین راه حل عملیاتی قضیه فلسطین را مشارکت آنها در تعیین سرنوشت خود می‌دانند و می‌فرمایند: «تنها راه حل مسئله فلسطین این است که مردم واقعی فلسطین، چه آنهایی که در داخل فلسطین ماندند، چه آنهایی که در بیرون فلسطین هستند، خود نظام حاکم بر کشورشان را تعیین کنند.(۷)
این پبشنهاد توسط مقامات جهموری اسلامی در قالب یک سند بین‌المللی با عنوان «طرح برگزاری همه‌پرسی ملی در سرزمین فلسطین» در سال ۱۳۹۸ توسط نماینده جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد، در چهار مرحله ثبت شد.
این چهار مرحله عبارتنداز:
یک: بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین آبا و اجدادی خود.
دو: برگزاری انتخابات با مشارکت مردم اصلی فلسطین اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی.
سه: تشکیل نظام سیاسی منتخبِ اکثریت براساس همه‌پرسی.
چهار: تصمیم‌گیری از سوی نظام سیاسی منتخبِ اکثریت برای سایر ساکنین در فلسطین اشغالی که مردم اصلی آن محسوب نمی‌شوند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنان اخیرشان ضمن تشریح جزئیات طرح جمهوری اسلامی ایران برای همه‌پرسی از مردم فلسطین، در باره اظهارات برخی از افراد دنیا در مورد راهکار ایران برای مسئله فلسطین فرمودند: «بعضی از سخنگویان دنیا راجع به نظرات جمهوری اسلامی در باره‌ منطقه که صحبت می‌کنند، به‌دروغ می‌گویند که ایران می‌گوید بایستی یهودی‌ها را یا صهیونیست‌ها را به دریا بریزند. نه، این حرف را قبلاً‌ دیگران یا کسانی از عرب‌ها گفتند. ما هیچ‌ وقت این را نگفتیم. ما کسی را به دریا نمی‌ریزیم. ما می‌گوییم نظر، نظر مردم است. آن دولتی که با آرای مردم فلسطین تشکیل می‌شود، در باره‌ مردمی که در آنجا هستند و از کشورهای دیگر می‌آیند، تصمیم‌گیری خواهد کرد. ممکن است به همه‌ آنها بگوید در فلسطین بمانید ــ کما اینکه در بعضی از کشورهای آفریقا که بنده در زمان ریاست جمهوری رفتم، [مردم] مبارزه کردند و پیروز شدند. انگلیسی‌ها در آنجا حاکم بودند. بومی‌ها توانستند انگلیسی‌ها را مغلوب کنند، اما همان انگلیسی‌ها را در کشور خودشان نگه داشتند. مصلحت دانستند که نگه دارند. اینها هم ممکن است نگه دارند ــ ممکن هم هست بگویند نه، بعضی بروند یا همه بروند؛ اختیار با آنهاست. ما هیچ وقت در این زمینه نظری نداریم.»(۸)
برگزاری همه‌پرسی، انتخابات، تکیه بر نظر مردم و مردم‌سالاری در همه این سال‌ها راهکار اصلی و مورد تأکید ایران برای حل بحران فلسطین بوده است. راهکاری که استعمار و غرب و انگلیس و آمریکا از یک‌صد سال قبل تا کنون به آن تن نداده‌اند. تن دادن به نظر و خواست مردم قطعاً پایان پروژه‌ استعماری صهیونیسم خواهد بود و گر نه تا زمانی که دنیا دنیاست، مشکل و مسئله‌ فلسطین به همین شکل باقی خواهد ماند.

پی‌نوشت:
۱٫ “Legal Consequences of the Construction of a Wall in the Occupied Palestinian Territory”. International Court of Justice. 9 July 2004. Archived from the original on 24 September 2015. Retrieved 2012-04-29.
۲ “Israeli settlements in the Occupied Palestinian Territory, including East Jerusalem, and the occupied Syrian Golan”. United Nations Information System on the Question of Palestine. 2012-12-01. Archived from the original on 2017-10-10. Retrieved 2012-04-29.
۳ “Controversial UN expert: If talks fail, Hague should opine on Israel”. The Times of Israel
۴ «Human Rights Council Special Session on the Occupied Palestinian Territories, July 6, 2006».
۵٫حبیب‌زاده، توکل، ابتنای مقاومت مردم فلسطین بر حق تعیین سرنوشت و تعهدات جامعۀ بین‌المللی در قبال آن، مطالعات حقوق عمومی » زمستان ۱۳۹۵، شماره ۴، ص. ۸۴۲
۶٫بیانات در دیدار شرکت کنندگان در افتتاحیه‌ همایش غزه، ۱۳۸۸/۱۲/۸۶٫
۷٫بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، ۱۳۸۱/۰۳/۱۴٫
۸٫ بیانات در دیدار با بسیجیان ۱۴۰۲/۰۹/۰۸

11مارس/24

مکتب مقاومت در الگوی انقلاب اسلامی / حجه‌الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی

۱٫ فقه شیعه همواره فرزند زمانه خویش بوده و در سایه ظرفیت‌های فراگیر منابع غنی و روش‌شناسی اجتهاد، در طول زمان به مسائل و معضلات جامعه خویش پاسخ گفته است و از همین روی، ضمن اینکه مؤمنان را از مراجعه به مکاتب دیگر بی‌نیاز کرده، روزآمدی و کارآمدی فقه در حل مسائل جامعه شیعی را تضمین کرده است. لذا ضمن اینکه می‌توان مسئله «مقاومت» را به فقه شیعه عرضه داشت، می‌توان متناسب با موضوع‌شناسی و روش‌شناسی متناسب، پاسخی روزآمد، کارآمد و درخور از فقه شیعه، در خصوص مسئله «مقاومت»، دریافت کرد.
۲٫ در خصوص موضوع‌شناسی «مقاومت» در عصر حاضر باید گفت همچنان که نظام سلطه جهانی، استکبار و سلطه بر کشورهای ضعیف را به‌عنوان نقشه راه خویش در جوامع تحت سلطه، اختیار کرده است، پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ایران را که به حاکمیت اسلام بر جامعه اسلامی ایران منجر شده و رویکرد مقابله با نظم سلطه را مدّ نظر قرار داده است، برنتابیده و از هیچ تلاشی برای از بین رفتن این نظام، دریغ نکرده است. لذا نسخه اصیل برای رهائی از سلطه‌گری مستکبران عالم، استکبارستیزی و «مقاومت» در برابر هژمونی سلطه تمدن غربی نسبت به سایر جوامع، به‌خصوص جوامع مسلمان است.
۳٫ سه موضوع «دفاع»، «جهاد» و «مقاومت» ضمن اشتراک در رویکرد امنیتی، با یکدیگر متفاوتند. در توضیح این تمایز باید گفت هنگامی‌ که دشمنان به کشوری دیگر حمله می¬کنند، شهروندان کشور بر حفاظت از میهن خویش اهتمام دارند و ازاین‌ روی، «دفاع» از مرز و بوم را وجهه همت خویش قرار می‌دهند.
این در حالی است که جامعه اسلامی و مؤمنان در موقعیت صدور هنجارها و ارزش‌های اسلامی خویش به سایر جوامع و کشورها «جهاد» پیشه می‌کنند. لکن در عصر حاضر که سلطه‌گران جهانی، به غرض نفوذ و سلطه بر کشورهای ضعیف و مسلمان و مسلط کردن تمدن مادی بر جوامع اسلامی، اهتمام می‌ورزند، جامعه اسلامی در راستای حفظ هویت جامعه و خروج از سلطه سعی دارد در مقابل این سلطه مقاومت کند؛ لذا ضمن اشتراک سه موضوع «دفاع»، «جهاد» و «مقاومت»، ذیل مقوله امنیت، چون تحصیل امنیت ناظر به مسائل، شرایط و اقتضائات هر جامعه متفاوت است؛ لذا ضمن تمایز میان این سه موضوع، باید موضوع «مقاومت» را در نقطه مقابل سلطه‌گری و نفوذ مستکبران و به‌غرض تلاش در حفظ هویت جامعه اسلامی معنا کرد. «مقاومت، واکنش طبیعیِ هر ملت آزاده و باشرف در مقابل تحمیل و زورگویی است.»(۱)
۴٫ ازآنجا که سلطه قدرت‌های مستکبر در جهان، اختصاص به حوزه نظامی ندارد، بلکه در عرصه‌های متعددی مانند فرهنگی، اقتصادی و نظامی ظهور یافته است، لذا نوع مقاومت هم باید متناسب با سلطه قدرت‌ها، در عرصه‌های مختلف، نمود و بروز داشته باشد که از آن جمله می‌توان به ضرورت رویکرد مقاومت اقتصادی، مقاومت فرهنگی و مقاومت نظامی اشاره کرد که البته باید در بستر اقتصاد مقاومتی و فرهنگ مقاومتی ایجاد شود.
«وقتی مقاومت گفته می‌شود، فوراً ذهن به سمت مقاومت نظامی و امنیتی و امثال اینهامی‌رود. خب بله، آن هم قطعاً مقاومت است، اما بالاتر از آن، مقاومت فرهنگی است.»(۲)
۵٫ ازآنجاکه غرض از مقاومت، حفظ هویت و استقلال جامعه اسلامی نسبت به سلطه و نفوذ مستکبران عالم است، لذا مقوله «مقاومت» تا جایی موضوعیت دارد که جامعه اسلامی از حیث فرهنگی، اقتصادی و نظامی در جایگاه سلطه و قدرت قرار نداشته باشند؛ بلکه بر اساس منطق خاتمیت و جاودانگی دین اسلام، جامعه اسلامی ضمن اینکه باید بر اساس «نفی سبیل کفار بر مسلمانان»، استقلال و هویت خویش را حفظ کند، در صورت وجود استقلال و قدرت، باید دعوت جوامع دیگر به ارزش‌های اسلامی را مدّ نظر قرار دهد و با ایجاد تمدن اسلامی، منطق تمدنی اسلامی را به‌مثابه الگوی زندگی صادر کند.
طبعاً در صورت تحقق رویکرد تمدنی برای اسلام، دیگر مقاومت نسبت به قدرت‌های سلطه‌گر وجود ندارد، گرچه با عنایت به اینکه صبر و استقامت با مقوله مقاومت متفاوت است، لذا ضمن اینکه فرایند اسلام و توسعه آن همواره و در همه مراحل مبتنی بر استقامت و بردباری است، استقامت برای توسعه دین را ضرورتاً نمی‌توان به مرحله مقاومت در برابر سلطه و استکبار محدود کرد.
۶٫ مقاومت به‌مثابه واکنش طبیعیِ ملت‌های آزاده و مستقل در برابر تحمیل و زورگویی حاکمان سلطه‌گر، اختصاص به مکاتب و کشورهای معینی ندارد؛ بلکه هر جامعه زنده‌ای به این قضیه اهتمام دارد. لکن «مقاومت» در هر مکتب و هر جامعه‌ای، متناسب با مبانی و فرهنگ حاکم بر آن جامعه شکل می‌گیرد و از ویژگی‌های متمایزی نسبت به مکاتب دیگر برخوردار است. به‌عنوان نمونه در دهه‌های پیشین، مکتب مارکسیسم، مقابله با سلطه لیبرالیسم و سرمایه‌داری را وجهه اهتمام خویش قرار داد و گونه‌ای از مقاومت را طراحی کرد که در طی سالیان طولانی، به‌مثابه مکتب معیار در مقاومت و مبارزه با سلطه، بر اساس منطق مبارزه با سلطه‌گران توجیه می‌شد. این مکتب که رویکردی مسلحانه و مبتنی بر اراده طبقه کارگر داشت، در بسیاری از مناطق جهان مانند آمریکای لاتین و بلکه در منطقه فلسطین تجویز می‌شد. لکن در قبال رویکرد مقاومت در مکتب مارکسیستی می‌توان از مقاومت گاندی در برابر سلطه انگلیس یاد کرد که رویکردی متمایز داشت و ضمن مشارکت دادن توده مردم، بر پرهیز از مبارزه مسلحانه تأکید می‌کرد.
۷٫ «مقاومت» متناسب با رویکرد انقلاب اسلامی، ایده‌ای بود که در فرایند مبارزه با شاه در کشور ایران رقم خورد و از ویژگی‌های متمایزی برخوردار بود. این رویکرد که از یک‌ سو مبتنی بر مبانی اسلامی بود، در راستای «نفی سبیل و سلطه استکبار و استبداد داخلی» شکل گرفت و در ادامه در راستای «نفی سبیل و سلطه استکبار جهانی»، «تثبیت هویت و استقلال جامعه اسلامی» و «حمایت از مظلومان»، از ویژگی‌های خاصی برخوردار بود.
۸٫مقاومت در مکتب انقلاب اسلامی از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن را از سایر مکاتب مقاومتی در جهان متمایز و ممتاز می‌کند. از آن جمله می‌توان به انسان بنیادی، مردم‌محوری، ظلم‌ستیزی، اخلاق‌مداری و معنویت‌گرایی اشاره کرد.
الف) مقاومت اسلامی، مقوله‌ای «انسان بنیاد» است. لذا ضمن تأکید بر جلوگیری از سلطه در جهان اسلام، اختصاص به جهان اسلام ندارد، بلکه هر جا اقدامی ظالمانه نسبت به انسان‌ها انجام شود، بر خود فرض می‌داند که به آن بی¬توجه نباشد.
ب) بر خلاف برخی از مکاتب مقاومتی که بر مبارزه مسلحانه تأکید می‌کنند، در مکتب مقاومتی مطابق با بنیادهای شیعی، مقاومت می‌بایست «مردم محور» باشد. بر این اساس، مقاومت توسط توده مردم صورت می‌پذیرد و ضمن اینکه اختصاص به نخبگان ندارد، ضرورتاً مقوله‌ای نظامی و مبتنی بر خشونت و استفاده از ابزار جنگی نیست، بلکه بر حضور حداکثری مردم و مشارکت آنان در مواجهه با نظام سلطه به هر طریق ممکن و مؤثر تأکید دارد.
ج) باوجوداینکه مقاومت در مکتب اسلام ناظر به ارزش‌های اسلامی است و بر از بین رفتن استعمار و غلبه تمدن مادی غرب تأکید می‌کند؛ اما سویه غالب آن، مقابله با ظلم و ستم و سلطه گری نظام سلطه و استثمار ملت‌های ضعیف و تحت سلطه و ظلم به آنهاست و اختصاص به دشمنی با اسلام و ارزش‌های اسلامی ندارد.
د) در مکتب دفاعی اسلام، هدف هر چند مقدس باشد، منجر به استفاده از ابزارها و روش‌های غیراخلاقی و غیرانسانی نمی‌شود. لذا در این مکتب، هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند؛ بلکه می‌بایست نسبت به دوست و دشمن اخلاق را مراعات کرد و جانب انصاف و عدالت را نگه داشت.
هـ) مقاومت در مکتب اسلام، مقاومتی از سنخ «ناسیونالیسم» و «ماتریالیسم» نیست، بلکه چون مبتنی بر باور به توحید و پذیرش اسلام و تلاش در استقرار ارزش‌های اسلامی است، لذا بر خودآگاهی، معنویت و إتکای به خداوند مبتنی است:
«این خودآگاهی اسلامی، پدیده‌ای شگرف و معجز‌آسا در قلب دنیای اسلام آفریده است که قدرت‌های استکباری در برابر آن به‌شدت دچار مشکلند. نام این پدیده «مقاومت» و حقیقت آن، بُروز قدرت ایمان و جهاد و توکل است.(۳)
بر اساس منطق مقاومت، پیروزی بر دشمن یا شهادت، در هر صورت مطلوب و شکست در این مسیر بی‌معناست. طبعاً مسلمانان با تأکید بر معنویت از قدرت مضاعفی بهره‌مند و ضمن دارا بودن توان تاب‌آوری بیشتر، از ضریب بالاتری برای پیروزی و مقابله با سلطه برخوردار خواهند شد:
«عنصر چهارم از منطق مقاومتی است که امام بزرگوار در نظام جمهوری اسلامی پایه‌گذاری کرد. این بخشِ قرآنیِ وعده الهی است. خداوند متعال در آیات مکرر قرآن این وعده را داده است که اهل حق، طرفداران حق، پیروز نهایی‌اند. آیات فراوان قرآن بر این معنا دلالت می‌کنند. ممکن است قربانی بدهند، اما در نهایت شکست نمی¬خورند.»(۴)
و) مقاومت در مکتب اسلام از سنخ اقناع و باور است؛ لذا ضمن اینکه مقوله‌ای جهانی است و اختصاص به سرزمین و منطقه‌ معین و نیز به مسلمانان اختصاص ندارد، رویکردی تمدنی دارد و در راستای زوال تمدن سلطه‌گر مادی غرب و جایگزینی نظام عادلانه مبتنی بر ارزش‌های فطری، انسانی و اسلامی است.
۹٫ الگوی مقاومت اسلامی که امروزه جایگزین الگوهای رقیب شده است به خاطر برخورداری از ویژگی‌های فوق، از وجاهت، اثرگذاری و کارآمدی بیشتری برخوردار است، لذا مبارزان فلسطینی که در سالیان دور به خاطر استفاده از الگوی مارکسیستی از مقاومت، هیچ پیروزی‌ای را به دست نیاورند و همواره بخش‌هایی از کشور خویش را از دست دادند، در سالیان پس از انقلاب و به خاطر استفاده از الگوی مقاومت انقلاب اسلامی، همواره در موقعیت رو به رشد قرار گرفته و پیروزی‌های متعددی به دست آورده‌اند؛ به‌گونه‌ای که رژیم صهیونیستی که در سالیان دور، کشورهای عرب را مغلوب و اراده خویش را بر آن‌ها تحمیل کرد و همواره در صدد توسعه مرزهای خویش بود، امروزه خود را در دیوارهای بلند و محکم محصور کرده و نگران از دست رفتن بقای رژیم خویش در تقابل با جریان مقاومت منطقه‌ای است.
تأسیس بسیج‌های مردمی در کشورهای اسلامی و حضور و مشارکت فراگیر آزادگان عالم در مخالفت با نظام سلطه و اشغالگری رژیم صهیونیستی را نیز باید از برکات نفوذ منطق مقاومت اسلامی در مناطقی فراگیر از جهان دانست:
«اینک مردم فلسطین در کارنامه سه دهه گذشته خود، دو الگوی متفاوت را تجربه کرده‌ و میزان تناسب آن با شرایط خویش را دریافته‌اند. در مقابل روند سازش، الگوی مقاومت قهرمانانه و مستمرِ انتفاضه مقدس قرار دارد که دستاوردهای عظیمی برای این ملت داشته است.»(۵)

پی‌نوشت:
۱- بیانات رهبر معظم انقلاب، ۱۴/۳/۱۳۹۸.
۲- بیانات رهبر معظم انقلاب، در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران، سی و یکم مرداد ۱۳۹۵٫
۳- پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به حجاج بیت‌الله الحرام. ۱۷/۴/۱۴۰۱٫
۴- بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) ۱۴/۳/۱۳۹۸٫
۵- بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ششمین کنفرانس بین‌المللی حمایت از انتفاضه فلسطین. ۳/۱۲/۱۳۹۵٫

11مارس/24

ایمان، مؤلفه‌ای کلیدی در غلبه‌ فئه قلیل بر فئه کثیر / حجه‌الاسلام حسن علی‌اکبری رنانی

«کَم مِن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»
«رَبَّنَا أَفرِغ عَلَیْنَا صَبرًا وَثَبِّت أَقدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِینَ»(۱)
گرچه همه‌ نسل‌های بشری پیوسته در اندیشه‌ غلبه و پیروزی بر رقبا و دشمنان خود بوده‌اند، ولیکن اهمیت پیروزی آن‌‌گونه که برای نسل کنونی ما روشن و ملموس است، هرگز در این سطح و عمق برای پیشینیان ما آشکار نبوده است. همان‌‌گونه که پیروزی راهبردیِ مکتب برای ما حساسیت و درجه‌ اهمیت بالاتری دارد، زیرا از یک‌سو تاریخ پرفراز و نشیب گذشته‌ زندگی بشر را در مقابل خود داریم و از سوی دیگر پرشتاب‌ترین تحولات جوامع انسانی در قرن حاضر را به‌ویژه پس از وقوع معجزه‌آسای انقلاب پرشکوه اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و استمرار توفنده‌ آن را با زعامت مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای(مدظله) با تمام وجود حس کرده و به نظاره و داوری نشسته‌ایم.
این موضوع با نزدیکتر شدن به آینده‌ سرنوشت‌ساز و برونداد تمدنیِ در شرف وقوع، تمام تلاش‌های بشر، یعنی آخرالزّمان اهمیتی مضاعف می‌یابد.
از همین‌روی کشف راز و رمز و چرایی و چیستی و چگونگی پیروزی و غلبه بر فئه کثیر، به‌ویژه از منظر وحی و در منظومه‌ معرفتی اسلام ناب، نه فقط به لحاظ عملی و کاربردی، بلکه به لحاظ نظری و تبیینی و به‌عنوان تلاشی برای شناخت اصول و قواعد پیروزی با زبان فنی و کاربردی بسیار با اهمیت و مورد اشتیاق و علاقه‌ صاحبان فکر و اندیشه و نظریه‌پردازان در رشته‌های گوناگون علمی است. تقدم شناخت ابعاد نظری و تأثیر آن بر راه‌یابی به ساز و کارهای عملی،‌ ضرورتی مورد اجماع در بین صاحب‌نظران مختلف است. در این میان اعجاب‌آمیزترین وجه پیروزی و کشف راز و رمز آن، مسئله‌ پیروزیِ گروهی اندک بر گروهی زیاد است که در متن رویدادهای بیرونی، موقعیتِ مستمر و پیوسته‌ طرفداران حق در گردونه‌ حوادث و فراز و نشیب‌های جابه‌جایی قدرت، همواره وجود داشته و باعث مضاعف شدن اهمیت آن شده است.
شناخت ماهیت پیروزی و کشف چرائی و چگونگی و همچنین تبیین الگویی قابل انتقال به دیگران، به‌منظور گفتمان‌سازی، همراه‌سازی و امیدبخشی به طرفدارانِ اندک حق در جهان بشریت به‌مثابه تنها راه نجات فراروی آنان در گرداب فتنه‌ها و غبار غائله‌ها برای رسیدن به هدف و برای ملت ما راه منحصر تحویل سالم انقلاب و دستاوردهای امام و شهیدان به صاحب اصلی و مقتدایِ جریان حق در انتهای تاریخ بشریت است.
آنچه از طریق یک نگاه کلی به آموزه‌های قرآنی دراین زمینه به دست می‌آید، ما را به این حقیقت رهنمون می‌شود که مؤلفه‌های متعددی در شکل‌گیری پیروزی تأثیرگذار هستند. از جمله‌ این مؤلفه‌ها وجود اهداف بلند و انگیزه‌ الهی، اخلاص، توکل، رضا، تسلیم، استغاثه، تضرع، دعا، ذکر، نماز، انس با قرآن و عدم اعجاب به کثرت، رهبری و ولایت، فرماندهی، مشروعیت قتال و مبارزه، اطاعت و پیروی، ابتلائات پیچیده، وحدت و عدم تنازع، انسجام و تعاون و همکاری، سازماندهی و تشکیلات، ایجاد حکومت، حرکت و اقدام، جهاد، مجاهدت، مبارزه و جهاد کبیر (عدم اطاعت از کفار و عدم وابستگی)، شجاعت، قوت قلب، باور به لقاء الهی، حسن ظن به پروردگار، شهادت‌طلبی، مقاومت، استقامت، ثبات قدم، ایثار، انفاق، شکر، عدم سستی و ضعف، عدم تسلیم در برابر دشمن، به کارگیری تدبیر، علم، ابزار، تسلیحات و تاکتیک، قدرت و عِدّه و عُدّه و برنامه و آمادگی و در یک جمله ایمان و صبر و ثبات منتهی به پیروزی است. همان حقیقتی که در آیه شریفه «رَبَّنَا أَفْرِغ عَلَینَا صَبْرًا وَثَبِّت أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَومِ الْکَافِرِینَ» بیان شده است.
از آیات قرآن استنتاج می‌شود که این باورها، معرفت‌ها و بینش‌ها هستند که در همه‌ ساحت‌های مرتبط با پیروزی، منجر و منتهی به حالات و روحیات قلبی، روحی و روانی می‌شوند و این حالات و روحیات قلبی هستند که رفتار و کنش و اعمال متناسب برای شکل دادن به پیروزی ، ثمره‌ آنهاست.
با تأمل در آیات قرآن به این حقیقت می‌رسیم که چگونه می‌توانیم از یک‌سو عوامل قدرت و پیروزی بر محور ایمان، از جمله صبر، توکل، تقوا(۲) را به دست آوریم و سپس راه‌های ایجاد و تقویت آنها را تبیین کنیم و از سوی دیگر، راه‌های به انزوا کشیدن و شکست دشمن را شناسایی کنیم و همچنان که پایدارسازی، استقامت و مقاوم‌سازی مردمِ خود را دنبال می‌کنیم، از طرفی با راهکارهای مناسب، آسیب‌های جدی‌ای را که می‌توان به جبهه‌ دشمن وارد کرد، شناسایی و بدین ترتیب راهکارهای قدرت‌افزایی برای فئه ‌قلیل و قدرت‌زُدایی برای «فئه‌ کثیر» را تقویت کنیم، بدین معنی که در می‌یابیم چه چیزی فئه ‌قلیل را تقویت می‌کند و چه چیزی فئه ‌کثیر را به شکست می‌کشاند و در تقابلِ میان این دو، کاری را که فئه ‌قلیل باید انجام دهد شناسایی کنیم و به کار ببندیم.
کاری که امام خمینی(ره) و انقلاب بزرگ ایشان با نظام کفر و سلطه جهانی کرد و نتایج پیروزی آن روز به روز آشکارتر می‌شود. امام به عملیاتی‌سازی برخی از مفاهیم کلیدی که نقش به‌سزایی در پیروزی و موفقیت‌های کشورمان داشت، اقدام کردند. رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند:
«مفاهیم مهمی که امام(ره) از آنها استفاده کردند مثل مفاهیم توکل، تکلیف، ایثار، شهادت، جهاد، همه مفاهیم شرعی هستند. اینها مطرح شدند و با حضور و تحرک و تبیین امام و خواست امام که مؤید به اراده‌ الهی بود، وارد عمل زندگی مردم شدند. نتیجه این شد که ما مثلاً‌ در هشت سال، در یک جنگ در واقع بین‌المللی، توانستیم بر مخالفینمان پیروز بشویم. این حرکت عظیم مردم در میدان جنگ ناشی از این مفاهیم بود. این مفاهیم را امام در بین مردم رایج کرد و اینها را از جایگاه مفهومی که همین‌ طور در قرآن و در حدیث و مانند اینها می‌خواندیم و می‌گفتیم، اما در عمل حضور نداشت، به [عرصه‌] عمل آورد.»(۳)
بی تردید مسلمانان باید دشمنیِ دشمن را «باور» داشته باشند. منظور از باور، بیان یک معرفت و عقیده است. وقتی چنین باور و اعتقادی به وجود آمد، آنگاه نوعی «روحیه» و ارزش در انسان ایجاد می‌شود و بر اساس آن روحیه نیز «اعمالی» را انجام می‌دهد. بنابراین اگر کسی دشمن را دشمن نداند، این به معنای آن است که در سطح باور و عقیده دچار خلل شده و در نتیجه نمی‌تواند کاری را صورت دهد.
لذا اینکه امروز می‌بینیم در داخل امت اسلام برخی افراد و جناح‌ها روحیه‌ درافتادن با دشمن را ندارند به دلیل آن است که اساساً در شناخت دشمنِ اصلی مشکل دارند. این در حالی است که:(۴) «دشمن اصلى ما، سردمداران استکبار جهانى، در رأسشان هم رژیم آمریکا و شریرترینشان عناصر صهیونیست اشغالگر فلسطین هستند.»(۵)
آنگاه که مسلمانان دشمنیِ دشمن را درک و باور کنند، در نتیجه روحیه‌ دشمن‌ستیزی یا خشم انقلابی در آنها به وجود می‌آید و در نهایت هم نسبت به دشمن دچار ضعف و بی‌عملی نمی‌شوند، و لذا به مبارزه با دشمن اقدام می‌کنند. بنابراین اگر کسی به دشمنیِ دشمن اعتقاد داشته باشد، روحیه‌ دشمن‌شناسی، دشمن‌ستیزی و خشم و عصبانیت نسبت به دشمن در او شکل می‌گیرد و در قبال دشمن اقدام می‌کند و برای غلبه بر او به‌دنبال راهکار می‌گردد. همچنین چنین شخصی هیچ‌گاه به دشمن اعتماد نمی‌کند، فریب دشمن را نمی‌خورد، تطمیع دشمن در او تأثیر ندارد، تهدید دشمن نیز او را به عقب‌نشینی وادار و با دشمن سازش‌ نمی‌کند و تسلیم او نمی‌شود.
بنابراین بر اساس اعتقادات و باورهای انسان نسبت به یک موضوع، روحیه‌ ویژه‌ای در انسان شکل می‌گیرد و در پی آن روحیه، سلسله رفتارها و اعمال خاصی از انسان سر می‌زند و این بیانگر فرایندی سه مرحله‌ای شامل: «باور»، «روحیه» و «رفتار» است.
از طرفی وقتی کسی راه و مسیرش حق باشد و بر اساس اعتقاد به « إِحدَى الْحُسنَیَیْنِ»،(۶) به پیروزی و صدق وعده‌های الهی باور داشته باشد: «…هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ …»،(۷) در این صورت، حال و روحیه‌ای به نام روحیه‌ امید به پیروزی و امیدواری به آینده در تمام شرایط در او به وجود می‌آید و به واسطه‌ این روحیه، رفتارهایی مبتنی بر یقین به پیروزی از او سر می‌زند و در نتیجه در مصاف با جبهه‌ کفر و الحاد پیروز می‌شود.
در واقع یک چنین «باور» و «روحیه» و «رفتاری» است که به عنوان بخشی از عوامل قدرت و عناصر انسانی ایران، موفقیت انقلاب اسلامی و جریان مقاومت را تضمین کرده است.
«باور به لقای الهی» و جهان آخرت از دیگر مفاهیم و باورهای قدرت‌ساز است. این باور موجب بروز نترسیدن از مرگ، روحیه‌ شهادت‌طلبی و بالاتر از آن آرزوی شهادت و آمادگی برای قربانی‌ شدن در راه خدا می‌شود. همچون امام علی(ع) که برای شهادت لحظه‌شماری می‌کردند.
بنابراین «باور به لقای الهی» منجر به ایجاد «روحیه شهادت‌طلبی» و این روحیه، «عملیات استشهادی» را موجب می‌شود. درست شبیه کاری که امام علی(ع) انجام دادند و به جای رسول گرامی اسلام(ص) در بستر ایشان خوابیدند و خود را در معرض تیغ تیز دشمنان قرار دادند تا جان پیامبر(ص) در امان باشد.(۸) همچنین اعتقاد به باورهای عمیق و ریشه‌دارِ ایمانی بود که موجب شد آن حضرت هیچ ابایی از جنگ و جهاد و شهادت نداشته باشند، زره بدون پشت بر تن کنند(۹) و هیچ‌گاه پشت به دشمن نکنند.
همچنین باورِ انسان به آنچه که ایمان اقتضا می‌کند، موجب بهره‌مندی از روحیه‌ صبر و مقاومت در انسان می‌شود که از عناصرِ آن خستگی‌ناپذیری، تحمل سختی‌ها، تسلیم نشدن و اجتناب از ضعف و سستی و تردید در مقابل دشمن است.
بدین ترتیب بر اساس منظومه معارف غنی اسلامی می‌توان تمام شاخص‌های ملموس و مؤثری را که در غلبه بر دشمن نقش دارند به دست آورد و تحلیل کرد تا راز غلبه‌ فئه مؤمنه و برحق، هرچند قلیل باشند بر فئه ‌غیرمؤمنه باطل، ولو کثیر باشند، کشف شود.
از دیگر عناصر کلیدیِ منظومه‌ معرفتی مؤمنین، «معنویت» است. معنویت می‌تواند ظرفیتی بی‌انتها و تمام ناشدنی برای انسان ایجاد کند.
بدیهی است که معنویت خود شامل اجزا و عناصری از جمله: دعا، راز و نیاز، ذکر، انس با قرآن، نماز است. هر یک از اینها نقش تعیین کننده‌ای در پیروزی دارند.
«عملِ به تکلیف» نیز از دیگر مؤلفه‌های کلیدی برای فئه‌ قلیله است. فئه قلیل به دنبال ادای تکلیف است و نتیجه را فرعِ مسئله می‌داند.
البته با توجه به نگاه بُرد بلندی که فئه قلیل دارند، می‌دانند که پیروزیِ نهایی از آنِ حق است، لذا ناملایمات، ناهمواری‌ها، سختی‌ها، آسیب‌ها و حتی شکست‌ها و خسارت‌های احتمالی را نیز به جان می‌خرند و تحمل می‌کنند. ضمن اینکه می‌دانند چنین آسیب‌ها(۱۰) و درد و اَلَم‌هایی(۱۱) دوطرفه (هم برای خودی و هم برای دشمن) هستند.
بر اساس آنچه گفته شد، از جمله عوامل پیروزی، غلبه و موفقیت فئه قلیل در پرتو ایمان عبارتند از:
*کار و تلاش و حرکت: فئه ‌قلیله، فئه‌ تنبل و بی‌حال و نشسته نیست، بلکه دائماً در حال پیشرفت و کار است.
*ایثارگری و فداکاری: که در رأس آن شهادت‌طلبی و نترسیدن از مرگ قرار دارد.
*شجاعت و عمل شجاعانه و جسورانه.
*پیروی و اطاعت: فئه ‌قلیل پیرو ولایت و به معنای واقعی گوش به فرمان اوست. مصداق واقعی چنین تبعیتی را همگان در زمان حضرت امام راحل(ره) شاهد بودیم. وقتی ایشان فرمانی همچون شکستن حصر آبادان و … را صادر می‌فرمودند، کسی تردید نمی‌کرد و لذا امتثال امر و اطاعت از ولی، خاصیت فئه قلیل است.
*آمادگی‌های دائمی در تمام زمینه‌ها.
*صبر و تحمل و مقاومت در برابر سختی‌ها.
اگر به همین فرمول، قاعده و الگو با مفاهیم و خصوصیات و عناصر مربوط به آن، دقت و توجه شود، ملاحظه می‌شود که مبارزات مربوط به انقلاب اسلامی، سقوط رژیم طاغوت، تثبیت انقلاب، مقابله با گروهک‌های تجزیه‌طلب و ضد‌انقلابِ داخلی و خارجی و نیز پیروزی در دوران دفاع مقدس، بر اساس چنین الگویی موفق شد.
حتی امروز نیز کشورهایی چون یمن با تأکید بر عناصر چنین الگویی است که توانسته‌اند به عنوان فئه‌ای قلیل در مقابل ائتلافی از دشمنان بزرگ مقاومت کنند. جنگ ۳۳ روزه(۱۲) نیز شاهد مثال دیگری است که به تبع چنین الگویی به نفع گروه قلیلی به نام حزب‌الله لبنان و علیه اسرائیل به موفقیت رسید. جنگ‌های میان غزه و رژیم صهیونیستی (۲۲ روزه،(۱۳) ۵۵ روزه(۱۴) و ۲ روزه(۱۵)) نیز مصداق عینی دیگری بر بهره‌گیری از چنین الگویی است که توانست آستانه‌ تحمل اسرائیل را به دو سه روز کاهش دهد و روحیه‌ نیروهای جهادی را به‌شدت تقویت و مضاعف کند:
«پس از دیدن پیروزی جوانان حزب‌اللّه و حماس در جنگ‌های ۳۳ روزه، ۲۲ روزه، طریق القدس و شکست و خروج آمریکا بدون هیچ دستاوردی در عراق، امید به پیروزی و آینده، در جوانان عرب مضاعف شده است.»(۱۶)
امروز مقاومت، منجر به پیروزیِ فئه‌های قلیل شده و این واقعیتی تلخ برای قدرت‌های کثیر، استکباری و به اصطلاح افسانه‌ای است:
«امروز برخلاف سی سال پیش، رژیم صهیونیستی دیگر یک هیولای شکست‌ناپذیر نیست. برخلاف دو دهه پیش، آمریکا و غرب تصمیم‌گیران بی چون و چرا در خاورمیانه نیستند. برخلاف ده سال پیش فناوری هسته‌ای و دیگر فناوری‌های پیچیده برای ملت‌های مسلمان منطقه، دور از دسترس و افسانه‌گون به شمار نمی‌رود. امروز ملت فلسطین، قهرمان مقاومت است، ملت لبنان به‌تنهایی شکننده‌ هیبت پوشالی رژیم صهیونیستی و فاتح جنگ ۳۳ روزه و ملت ایران پرچمدار و خط‌شکن حرکت به سمت قله‌هاست.»(۱۷)
واقعیت آن است که امروز بی‌کفایتی واقعیِ قدرت‌های متکی به اسباب و عناصر مادی در مقابله با فئه‌های قلیلی که عناصر معنوی قدرت را به کمک گرفته‌اند، در صحنه‌ها و عرصه‌های میدانی بر همگان آشکار شده است:
«[از جمله] حوادث مهم و تعیین‏کننده‏اى [که] اتفاق افتاده است…شکست شگفت‏آور نظامى و سیاسى اسرائیل در برابر مقاومت اسلامى در جنگ ۳۳ روزه‌ لبنان در سال ۱۴۲۷ هجرى قمرى و ناکامى خفت‏آور رژیم صهیونیستى در جنگ ۲۲ روزه‌ جنایتکارانه‏اش با مردم و دولت قانونى فلسطین در غزه است. اکنون رژیم غاصب که چند دهه با ارتش و تسلیحات خود و با پشتیبانى نظامى و سیاسى آمریکا، چهره‏اى مهیب و شکست‏ناپذیر نشان مى‏داد، دو بار از نیروهاى مقاومت که با اتکای به خدا و مردم، بیش از اتکای به سلاح و تجهیزات مى‏جنگیدند، شکست‏ خورده و با وجود تمرین‌ها و آماده‏سازی‌هاى نظامى و سازمان‌هاى عریض و طویل اطلاعاتى و حمایت بى‏دریغ آمریکا و بعضى از دولت‌هاى غربى و همدستى برخى منافقان جهان اسلام، انحلال و شیب تند سقوط و عدم کفایت خود در برابر موج نیرومند بیدارى اسلامى را ظاهر ساخته است.»(۱۸)
در آخرین نمونه‌ کاملاً آشکار و بدون ابهام از مصادیق پیروزی «فئه قلیل بر فئه کثیر» همانا عملیات معجزه‌آسای «طوفان الاقصی» است که توسط گروه بسیار معدودی به نام حماس علیه اشغالگران صهیونیسم اعمال شد و پیروزی قاطع همراه با دستاوردهای بسیار زیادی را به ارمغان آورد.‌ از جمله این دستاوردها، تفکیک بین جریان حق و باطل در دنیا،‌ احیای غرور عربی ـ اسلامی، ضربات سنگین سیاسی، اقتصادی و امنیتی به اسرائیل،‌ افشای چهره‌های خباثت‌آمیز و منافق، سست بودن بنیان رژیم غاصب اسرائیل، تهییج احساسات عمومی مردم دنیا علیه صهیونیست‌ها، تأیید حقانیت مواضع و منطق جمهوری اسلامی ایران و پدیدار شدن قدرت بلامنازع خط مقاومت در منطقه و….است.
با این توصیف تا حدودی عوامل، عناصر، شاخص‌ها، مؤلفه‌های کلیدی و چگونگی غلبه‌ فئه ‌قلیل بر فئه ‌کثیر، به استناد آیات قرآن و بیانات حضرت امام خمینی(ره)و حضرت امام خامنه‌ای روشن شده است.

پی‌نوشت‌ها:
۱-  بقره/۲۵۰: «…پروردگارا بر [دل‌هاى] ما شکیبایى فرو ریز و گام‌هاى ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران پیروز فرما.»
۲- پیامبر اکرم(ص): «اِعْمَلْ بِفَرائِضِ اللّه ِ تَکُنْ اَتْقَى النّاسِ»: «به واجبات خدا عمل کن تا با تقواترین مردم باشى.» کافى، ج. ۲، ص. ۸۲ ، ح ۴.
۳- امام خامنه‌ای: همان (۴/۱۲/۱۳۹۹)
۴- از دیگر بیانات امام خامنه‌ای راجع به دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران:
• «دشمن اصلی … استکبار است.» بیانات در دیدار مسئولان نظام، مورخه ۲۶/۲/۱۳۹۴
• «آمریکا … دشمن اصلی ماست.» بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، مورخه ۱۵/۱۱/۱۳۸۹
• «دشمن اصلی اسلام، یعنی آمریکای جنایتکار.» پیام تشکر به رئیس جمهور نیجریه، مورخه ۴/۸/۱۳۶۰
• «دشمن اصلی ما نظام آمریکا و رژیم آمریکاست.» سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید قربان، مورخه ۱۰/۵/۱۳۹۹
• «امروز دشمن اصلى ما در دنیا، صهیونیسم و استکبار هستند.» بیانات در دیدار با مردم مشهد و زائران امام رضا(ع)، مورخه ۴/۱/۱۳۷۵
• «دشمن، فقط آمریکا نیست؛ اسرائیل هم دشمن اصلى است.»  بیانات در دیدار گروه کثیرى از جوانان استان اردبیل‏، مورخه ۵/۵/۱۳۷۹
• «آن‌ طرف آمریکاست؛ این طرف هم صهیونیست‌ها هستند. دشمنِ اصلى با ملت ایران، اینها هستند.»
• «امروز دشمن اسلام و آن دشمن اصلی، آن «اَئِمَّهً یَدعونَ اِلَی النّار»، همین استکبار و صهیونیسم است.» بیانات به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص)، مورخه ۱۳/۸/۱۳۹۹
• «دشمن اصلى براى جمهورى اسلامى کیست؟ امروز دشمن اصلى ما در دنیا، صهیونیسم و استکبار است.» بیانات در دیدار با زائران امام على بن موسى‌الرضا«ع»، مورخه ۴/۱/۱۳۷۵
• «دشمنِ اصلی نظام جمهوری اسلامی که استکبار است، مظهرش رژیم متجاوز آمریکاست.» بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی، مورخه ۲۹/۱۱/۱۳۹۷
• «الان منفورترین دولت در دنیا، دولت آمریکاست که دشمن درجه‌ یک ما و دشمن اصلی ماست.» گزیده‌ای از بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، مورخه ۴/۷/۱۳۹۸
• «دشمن اصلی ما که رژیم ایالات متحده‌ آمریکاست، یکی از فاسدترین و ظالم‌ترین حکومت‌های دنیاست.» بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، مورخه ۶/۱۰/۱۳۹۶
• «این را همه‌ مردم دنیا بدانند. دشمن اصلى، در مقابل نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران، اولًا صهیونیست‌ها هستند … دشمن دیگر هم، رژیم آمریکاست که در واقع، روى دیگر این سکه است.» بیانات در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان سراسر کشور، مورخه ۳۰/۸/۱۳۷۵ و …
۵- امام خامنه‌ای: بیانات در خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران‏، مورخه ۱۲/۱۱/۱۳۷۵
۶- پیروزی یا شهادت.
۷- احزاب/۲۲: «…این همان است که خدا و فرستاده‏‌اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‌اش راست گفتند…»
۸- اشاره به موضوع «لیله المبیت» است. شبی که حضرت علی(ع) به جای پیامبر اکرم(ص) در بستر آن حضرت خوابید تا رسول خدا(ص) بتواننداز توطئه‌ قتلی که مشرکان مکه برای ایشان طراحی کرده بودند، جان سالم به در ببرند و از مکه به مدینه هجرت کنند. عمل حضرت علی(ع) در لیله المبیت یکی از فضائل ایشان است که در شأن آن آیه ۲۰۷ سوره بقره نازل شد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفُ‌ بِالْعِبَادِ»: و از میان مردم کسى است که جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‌فروشد و خدا نسبت به (این‌) بندگان مهربان است.»
۹- اشاره به زره امام علی(ع) است که سینه داشت، ولی پشت نداشت. در این خصوص، از ایشان سئوال شد. فرمودند: «اگر دشمنم به پشت من دست یافت، مرا زنده نگذارَد!» عیون الاخبار، ابن قتیبه، ج. ۱، ص. ۱۳۱٫
۱۰- آل عمران/۱۴۰: «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ…»:  «اگر به شما آسیبى رسید، آن قوم را نیز آسیبى نظیر آن رسید…»
۱۱- نساء/۱۰۴: «…تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ…»: «…اگر شما درد مى‌کشید آنان [نیز] همان‌ گونه که شما درد مى‌‏کشید درد مى‏کشند…»
۱۲- جنگ رژیم صهیونیستی با حزب الله لبنان در سال ۲۰۰۶٫
۱۳- جنگ رژیم صهیونیستی با غزه در سال ۲۰۰۸٫
۱۴- جنگ رژیم صهیونیستی با غزه در سال ۲۰۱۴٫
۱۵- جنگ رژیم صهیونیستی با غزه در سال ۲۰۱۹٫
۱۶- امام خامنه‌ای: بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، مورخه ۱۴/۱۱/۱۳۹۰٫
۱۷- امام خامنه‌ای: بیانات پیام ولی‌امر مسلمین به حجاج بیت‌الله‌الحرام، مورخه ۲۴/۸/۱۳۸۹٫
۱۸- امام خامنه‌ای: بیانات در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین‏، مورخه ۱۴/۱۲/۱۳۸۷٫

11مارس/24

تصویری از حیات توحیدی سردار شهید سلیمانی – دوست داشت «سرباز اسلام» شناخته شود / حجه‌الاسلام محمد باقر پورامینی

اول:
دنیای عجیبی است، ظالم به‌زور خود غره است و یکه‌تاز ستم می‌کند و سفاکانه خون می‌ریزد و خانه بر اهلش ویران می‌سازد و مظلوم نیز مقهور این ستم است و نه تنها به عناصر قوت خود فکر نمی‌کند، بلکه بر روی عناصر ضعف خویش در مقایسه با عناصر قدرت ستمگر تمرکز دارد. پیامد این نگاه  نتیجه‌گیری خطاست: شکست روحی قبل از هر اقدامی در برابر ظالم. نتیجه‌ای که مطلوب هر ظالم و ستم‌پیشه‌ای است.
دعا روشی برای بازگرداندن قدرت به روح است؛ به هر مظلومی قدرت الهی را نشان می‌دهد و این باور را در دل و جان او می‌نشاند که در برابر هر قدرتی می‌توان به قادر بی‌همتا تکیه کرد و هر ناممکنی را ممکن ساخت.

دوم:
باور به خداوند قادر، احساس ضعف فرد ستم‌دیده را می‌زداید و به او این شهامت را می‌بخشد تا با یاری خداوند به نیروی حقیقی و مجازی ظالم بنگرد و احساس کند که قدرت خداوند پشتیبان قوت اوست و ضعفش را از بین می‌برد و او را حفظ می‌کند و حیاتی سرشار از نشاط روحی به او می‌دمد و با تمام وجود این وعده الهی را حس می‌کند که: « إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا: خدا با ماست.»
ارمغان این اعتماد به گستره علم و قدرت الهی که در دعا موج می‌زند، ناتوانی را به توانایی مبدل و مظلوم موحد را استوار و امیدوار به فضل و لطف الهی می‌سازد و به او  نیروی مقاومت  می‌بخشد.‌ از این‌ رو دعا برای او یک حرکت و حماسه است.
شهید قاسم سلیمانی یک الگوی تمام عیار در دوره معاصر بود که در پرتو ارتباط معنوی با خداوند و انس به اهل بیت«ع» عزمی شکوهمند یافته بود و با اتکا‌ به قادر متعال، با صدق و اخلاص، تحولات پیروزمند جبهه مقاومت را مدیریت می‌کرد و به تعبیر رهبر معظم انقلاب «صادقانه و با کمال شهامت و قدرت وارد میدان می‌شد. از دشمن بیم نداشت و راهکار را با تدبیر انتخاب می‌کرد.» بدان حد که «امروز شهید سلیمانی در منطقه‌ِ ما نماد امید و اعتماد به نفْس و ‌رشادت و رمز استقامت و پیروزی است. این کارها را خدا می‌کند؛ اینها دست کسی نیست؛ ماها با هیچ تدبیری بلد نیستیم از این‌ جور کارها بکنیم. این کارها، کار خداست.»
سوم:
سردار سلیمانی در نامه¬ای که در سال ۹۵ از صحنه پیکار حلب، به همراه همیشگی¬اش می‏نویسد به او تاکید می‏کند که: «اجازه نده در هر شرایطی، هیچ محبتی، بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت او غلبه کند».
او دوست داشت «سرباز اسلام» شناخته شود و برای این سربازی و جان¬نثاری، منظومه¬ای از شاخصه‌های یک عبد مخلص و راستین را در دوره معاصر داشت و در حیات توحیدی و سرشار از محبت و دلداگی¬اش به خدا، همه ابعاد یک زندگی دلنشین و طیب را جای داده بود. شکر از این همه نعمت خدادادی، سپاس از نشان سربازی در مسیر ولایت و همراهی با مردان جهاد و پیشگامان شهادت.
به این قطعه از نجوای مکتوب او بنگرید:
«خدایا! تو را سپاس می¬گویم به خاطر نعمت‌هایت.
خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی، منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین«ع» است، عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.
خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت، خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صلاحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز – که جانم فدای جان او باد – قرار دادی.
پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت، در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را، یعنی مجاهدین و شهدای این راه، به من ارزانی داشتی.»
این نوشته¬ها که می‏توان آنها را «سپاس¬نامه سرباز اسلام» دانست، تصویر واقعی از زندگی معنوی سردار بود؛ آن‌ گونه که مراد حکیمش در وصف او ‏فرمود: «اهل معنویت و اخلاص و آخرت‌جویی بود؛ واقعاً معنوی بود؛ واقعاً اهل معنا و اهل اخلاص بود و اهل تظاهر نبود.»
این عبد مخلص خدا، محبت الهی را در گرو محبت و خاک¬ساری عترت می‏دانست:
«خداوندا! ‌ای قادر عزیز و ‌ای رحمان رزاق! پیشانی شکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش، در مذهب تشیّع، عطر حقیقی اسلام، قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی‌بن ابیطالب و فاطمه اطهر، بهره‌مند کردی. چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن، نور است؛ معنویت؛ بی¬قراری که در درون خود، بالاترین قرار‌ها را دارد؛ غمی که آرامش و معنویت دارد.»

چهارم
دعای ۱۴ صحیفه سجادیه منشور مقاومت و نسخه حیات‌بخش هر مظلومی در دوره معاصر است؛
*ای آنکه اخبار شاکیانِ از ستم، بر او پنهان نیست!
*ای آنکه نسبت به ستمی که بر ستمدیدگان رفته، نیاز به شهادت شاهدان ندارد!
*ای آنکه یاری و نصرتش به ستمدیدگان نزدیک است؛
ای آنکه مددکاری‌اش از ستمگران دور است!
و این فراز که نیروبخش جبهه مقاومت است:
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ خُذْ ظَالِمِی وَ عَدُوِّی عَنْ ظُلْمِی بِقُوَّتِک، وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنِّی بِقُدْرَتِک، وَ اجعَل لَهُ شُغْلًا فِیمَا یلِیهِ، وَ عَجْزاً عَمَّا ینَاوِیهِ
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و ستم‌کنندۀ بر من و دشمنم را با نیرویت از ستم بر من بازدار و با قدرتت تندی و تیزی ستمش را بر من بشکن و برایش در آنچه که دوست دارد، مشغولیت و سرگرمی قرار ده [تا از ستم‌ورزی غافل شود]؛ و بر وجودش در برابر مظلومی که با او به دشمنی برمی‌خیزد، داغ عجز و ناتوانی زن.

11مارس/24

ایران اسلامی در کورۀ آزمایش الهی – ریزش‌ها و رویش‌ها و معجزۀ انقلاب اسلامی از منظر رهبر معظم انقلاب / جواد تربتی

از مهم‌ترین مبحث‌های معارف قرآنی، «امتحان» و «آزمایش» است که در آیات متعدد قرآن کریم بدان اشاره شده است. «آزمایش» و «امتحان» یکی از سنت‌های بلا منازع الهی است که در قرآن با تعابیر «ابتلا» و «فتنه» نیز از آن یاد شده است. طبق این سنت الهی، هر انسانی بر اساس تکالیف فردی و اجتماعی به طرق مختلف مانند قدرت، ثروت، نعمت و حتی سلامتی و گاهی نیز از طریق آسیب‌های جانی و مالی مورد آزمایش و امتحان حکیمانه‌ خداوند قرار می‌گیرد.
خداوند رحمان می‌فرماید: «…وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیرِ فِتنَهً وَإِلَینَا تُرجَعُونَ : ما شما را به بد و نیک و خیرات و شرور عالم مبتلا می‌کنیم تا شما را بیازماییم.»(۱) و همچنین می‌فرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُم لَا یُفتَنُونَ: آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آورده‌ایم رهایشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟»(۲)
همان ‌طور که بلاها و مصیبت‌ها مایه آزمایش هستند، نعمت‌های الهی مانند جوانی و تندرستی، تمکن و ثروت، زیبایی و دل‌آرائی نیز امتحان و وسیله‌ آزمایش افراد هستند.
فردی از امام رضا«ع» در باره امتحان الهی پرسید و تفسیر آیه «اَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ» را خواست. امام در پاسخ فرمودند:
«یُفتَنُونَ کما یُفتَنُ الذَّهَبُ، یُخلَصُونَ کَما یُخلَصُ الذَّهَبُ: انسان‏ها همانند طلا آزموده می‏شوند و چنانچه طلا را از دیگر فلزاتِ مخلوط جدا می‏سازند، انسان‏ها نیز به وسیله امتحان و آزمایش پاک و پیراسته می‏شوند.»(۳)

انقلاب اسلامی بوته امتحان و کورۀ آزمایش الهی
آنچه در این بحث از سنّت «آزمون» و «امتحان»، مقصود ماست، پدیده‌ «ریزش‌ها» و «رویش‌ها»ست که بر اساس این «سنت الهی» همواره در انقلاب اسلامی نیز جاری و ساری بوده است. به‌واسطه‌ فراز و فرودهای انقلاب، برخی از افراد، از رجال برجسته و شخصیت‌های سیاسی گرفتـه تا افراد عادی، در سیل حوادث و جریانات خاص و در مواجهه با ناملایمات و دشواری‌های طبیعی انقلاب، مواضعشان تغییر کرده‌اند. در پی حوادث و وقایع گوناگون پس از پیروزی انقلاب، در کنار رویش‌های فراوان و امیدوار کننده، ریزش‌هایی نیز در سطح چهره‌های با نفوذ و شخصیت‌های مشهور سیاسی وجود داشته که بعضاً قابل پیش‌بینی و برخی نیز غیرمنتظره بوده‌اند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای داشتن هرگونه مسئولیت در نظام جمهوری اسلامی را امتحان الهی قلمداد می‌کنند و می‌فرمایند: «یک روزی بود…که مردم مؤمن و صاحبان فکر دینی و اسلامی کوچک‌ترین مسئولیت اجرائی را در کشور در اختیار نداشتند و نمی‌توانستند کاری انجام بدهند. کار دست طواغیت و تبعه‌ آنها بود. یک روزی این‌ جوری بود. خدای متعال آنها را از این مسندها بیرون انداخت و شما را جای آنها گذاشت. خدای متعال من و شما را گذاشته و باید امتحان پس بدهیم. آنها بد عمل کردند. ما چه‌ جوری عمل خواهیم کرد؟» (۴)
«ما در حال امتحان دادنیم. در برجستگی‌های دوران زندگی است که امتحان‌های سخت پیش می‌آید.امتحان‌های برجسته و نفس‌گیر معمولاً مال آنجائی است که انسان وارد مقاطع حساس می‌شود که از جمله‌اش همین مسئولیت‌های ماهاست. گاهی انسان در حال عادیِ زندگی، خوب زندگی می‌کند؛ اما وقتی به پرتگاه و نقطه‌ حساس و پیچ خطرناک رسید، نمی‌تواند درست کنترل کند. این را باید به یاد داشته باشیم. «فی تقلّب الأحوال علم جواهر الرّجال»؛ ما خودمان را هم در یک چنین مقاطعی می‌توانیم درست محک بخوریم. یک جا پول ست، یک جا قدرت، وجاهت و شهوات جنسی.اینها امتحان‌های سخت هستند.اگر توانستیم از این پیچ‌های خطرناک، نقاط حساس و پرتگاه‌ها به‌سلامت عبور کنیم، باید خدا را شاکر باشیم.»(۵)

در صدر اسلام هم ریزش و رویش بوده است
از دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در طول تاریخ، همه‌ جریانات فکری و اجتماعی و انقلاب‌ها با پدیده‌ ریزش و رویش مواجه بوده‌اند. حتی در جریان حرکت‌های توحیدی انبیاء و به‌ویژه در صدر اسلام، پدیده‌ ریزش و رویش وجود داشته است. به عبارت دیگر، هرگاه انبیای الهی از طرف خداوند مأمور به راه انداختن جریان سالم و سعادت‌آفرین توحیدی در جامعه شدند، به موازات پیشرفت این جریان الهی و پیوستن افراد و اقشار بی‌شمار به آن، افرادی هم بودند که پس از پیوستن به خط انبیا و قرار گرفتن در مسیر الهی، بعد از مدتی به دلایل مختلف از مسیر حق بازگشتند و منحرف شدند.(۶)
انقلابیّونِ اول کار، دنیاداران آخر عمر
رهبر معظم انقلاب در مورد نمونه‌های ریزش‌ها و رویش‌های مشابه انقلاب اسلامی در صدر اسلام می‌فرمایند:
«بعضی از عناصر انقلابی از راه برگشتند. انقلاب همواره ریزش داشته است. دل کسانی بسته‌ به دنیا شد. صدر اسلام هم همین‌ جور بود. در صدر اسلام هم یک عده انقلابیّونِ اول کار، بعد شدند دنیاداران اواسط و اواخر عمر.» (۷)
«شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید کسانی‌ که در دوران غربت اسلام و غربت علی(ع)، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانی بودند؟ اینها سابقه‌داران اسلام نبودند. سابقه‌داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعد بن‌ ابی وقّاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی(ع) را تنها گذاشتند؛ بعضی در مقابل علی(ع) ایستادند. اینها ریزش‌ها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش، عبداللَّه ‌بن‌ عبّاس، محمّد بن‌ ابی‌بکر،مالک اشتر، میثم تمّار و امثالهم هستند. اینها رویش‌های جدیدند. اینها در زمان پیامبر«ص» نبودند، بلکه در دوران غربت اسلام روییدند و نهال‌های تازه بودند‌. شما ببینید یک مالک اشتر در همه‌ تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله ممکن است کسانی ریزش پیدا کنند که البته مایه‌ تأسّف است. وقتی شمشیر زبیر را به امیرالمؤمنین«ع» دادند، ایشان گریه کرد…غصّه دارد کسانی ریزش پیدا کنند که یک روز پای سفره انقلاب، پای سفره امام زمان، پای سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ »(۸)

ریشه‌ها و عوامل ریزش‌ها از منظر رهبـر معظم انقلاب
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پدیده‌ ریزش در صفوف انقلاب اسلامی را غیر طبیعی نمی‌دانند. از منظر معظم‌له دلایل و عوامل بسیاری در سطوح چندگانه‌ جریان‌ها و چهره‌های سیاسی و غیر سیاسی و تودۀ مردم تاثیر‌گذار است. در ادامه به جهت اهمیت، شرایط و مسائل جاری به چند نمونه اشاره می‌شود:

اغوای خواص نقطه کانونی جنگ نرم
رهبر معظم انقلاب با اشاره به هدف دشمن در ناامیدسازی توده‌ مردم، یکی از مهم‌ترین راه‌های دستیابی دشمن به این هدف شوم را «اغوای خواص» برمی‌شمارند(۹) و می‌فرمایند:
«هدف این است که توده‌های مردم اغوا شوند، اما وسیله‌ اغوای توده‌های مردم، اغوای خواص است. امروز یکی از کارهای مهم، اغوای خواص جامعه [یعنی] کسانی است که عنوانی و امکانی و احیاناً سوادی دارند و مانند اینها… چون وقتی خواص اغوا شدند، اگر به این خواص اغوا شده فرصت و امکان داده شود، خیلی راحت توده‌ مردم را اغوا می‌کنند.
یکی از سنگین‌ترین جنگ‌های نرم تاریخ کشور ما امروز در همین زمینه در جریان است. دارند دائم با مزدورپروری، حرام‌خوارسازی، با لطایف‌الحیل افرادی را حرام‌خوار می‌کنند؛ وقتی حرام‌خوار شد، مثل حیوان جلّال، دیگر مشکل بشود او را از حرام‌خواری دور کرد. بعضی‌ها را با تهدید، بعضی‌ها را با تطمیع و انواع و اقسام این چیزها فریب می‌دهند و مزدورپروری می‌کنند. بنابراین الان یک جنگ نرم سخت وجود دارد.»(۱۰)

گرایش به دنیا و دنیاطلبی
رهبر معظم انقلاب در مذمت مجذوب متاع دنیا شدن می‌فرمایند:
«…کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذت، راحت، نام و همه‌ متاع‌های خوب قرار دارند. قرآن می‌فرماید «متاع الحیاه الدنیا»، معنایش این نیست که این متاع بد است. خدا متاع را برای شما آفریده است. منتهـی اگر در مقابل متاع‌ها و بهره‌های زندگی، خدای ناخواسته آن قدر مجذوب شدید که وقتی پای تکلیفِ سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاع‌های دنیوی، آنجا که امتحان سخت پیش می‌آید، اگر توانستید از آن متاع‌ها به‌راحتی دست بردارید، آن وقت حساب است.»(۱۱)
«حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است»! خدا عاقبت همه‌مان را به خیر کند
«گاهی اوقات دنیا طلبی، اوضاع گوناگون و جلوه‌های دنیا، آن‌چنان اثرهایی میگذارد، آن چنان تغییرهایی در برخی از شخصیت‌ها به‌وجود میآورد که انسان نسبت به خواص هم گاهی اوقات دچار اشکال می‌شود؛ چه برسد برای مردم عامی»(۱۲)
معیار قراردادن افراد به جای معیار قراردادن حق
گاهی برخی، افراد خاصی را معیار و ملاک ارزیابی‌ خود قرار می‌د‌هند و در نتیجه با لغزش و انحراف آن افراد خاص، آنها نیز دچار لغزش و سقوط می‌شوند.
امام علی(ع) می‌فرمایند: «إِنَّ‌الحَقَّ لایعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ‌الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ: حق با شخصیت‌ها شناخته نمی‌شود؛ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی.»(۱۳) رهبر معظم انقلاب نیز در این‌ باره می‌فرمایند: «با چهره‌ها نمی‌شود حق را تشخیص داد. یک چهره‌ موجه محترم و مورد قبول و تکریم است؛ اما نمی‌تواند شاخص حق باشد. گاهی چهره‌ موجهی مثل بعضی از صحابه‌ پیغمبر«ص» راه را عوضی می‌روند، اشتباه می‌کنند. باید حق را شناخت، باید راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است؛ هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت.»(۱۴)

حق را چگونه باید شناخت؟
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مورد «شناخت حق» معیار و ملاک بسیار روشنی را معرفی فرموده‌اند. ایشان می‌فرمایند: «باید مراقب باشیم راه را خطا نرویم، اشتباه نکنیم، حق را با باطل عوضی نگیریم. قرآن به ما معیار داده و می‌فرماید که: «مُحَمَّدٌ رَسولُ‌اللَهِ وَ الَّذینَ مَعَه‌»؛ محمد«ص» و کسانی که با او هستند.»
بحث ما سر این است که آیا ما با پیغمبر«ص» هستیم یا نیستیم. راه این است. علامت دارد: «وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار»؛(۱۵) اگر شما دیدید این راهی که داریم می‌رویم، راهی است که کفّار را خوشحال می‌کند، بدانید که «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» نیستید، پس «مع رسول الله» نیستید، همراه پیغمبر«ص» نیستید؛ [امّا] اگر دیدید نه، این راهی که دارید می‌روید، استکبار و دولت‌های قاهر ضد دین و ضد اسلام را ناراحت و عصبانی می‌کند، خوب است؛ این «اَشِدّاءُ عَلَى الکُفّار» است. این شد ملاک و معیار. حواسمان باید جمع باشد، بدانیم چه ‌کار می‌کنیم، بدانیم چه می‌گوییم؛ حرفی که می‌زنیم در جهت نقشه‌ دشمن نباشد، جدول دشمن را کامل نکند.»(۱۶)

حب و بغض‌ها، جاه‌طلبی‌ها، عقده‌ها
رهبر معظم انقلاب همچون پدری دلسوز که غصۀ فرزندانش را می‌خورد؛ غصه‌ی فریب‌خوردگان را خورده و می‌فرمایند:
«غم بزرگ این است که بعضی‌ها که از سلطه آمریکا بر این کشور سودی نمی‌برند، از روی غفلت و اشتباه و ضعف‌ها و عقده‌هایشان، برای سلطه آمریکا بر این کشور تلاش می‌کنند! البته اشخاص مختلفند. بعضی‌ها عقده‌ یا کینه‌ یا از کسی گله دارند و به خاطر یک دستمال، قیصریه را آتش می‌زنند. به‌خاطر دشمنی و کینه شخصی و محرومیت از مسئولیتی که مایل بوده به او بدهند و نشده و به ‌خاطر اشتباه در فهم، حرفی می‌زند، اقدامی می‌کند، موضعی می‌گیرد و کاری می‌کند که به ضرر تمام می‌شود و در خدمت دشمن قرار می‌گیرند!…این مایه غصّه است که بعضی از کف زدن دشمن خوششان می‌آید! دل انسان غمگین می‌شود و می‌شکند به‌خاطر این‌که چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان(عج) را خوردند، دم از امام زمان(عج) زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طوری مشی کنند که اسرائیل و آمریکا و سیا و هرکسی که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند!»(۱۷)

معجزۀ انقلاب با وجود ریزش‌ها
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سخنرانی‌های متعدد که حاکی از اهمیت موضوع دارد، ضمن بیان «غصه‌دار بودن» انحرافات و کجروی‌ها، با اشاره به ریزش‌های صدر اسلام مانند طلحه و زبیر و رویش امثال مالک اشتر، عبداللَّه ‌بن‌ عبّاس، محمّد بن‌ ابی‌بکر و میثم تمّار که زمان پیامبر اکرم«ص» را نیز درک نکرده بودند؛ به ریزش‌ها در طول حیات انقلاب اسلامی اشاره و می‌فرمایند: «نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلاب‌ها، همه فکرها، همه جریان‌های گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.»(۱۸)
«انقلاب زنده است، این اصول زنده است؛ هیچ مانعی ندارد که برگ و بار عوض بشود. خزان‌هایی در راه است؛ این یک حرکت طبیعی است برای موجودات زنده‌ی عالم. همیشه ریزش و رویش وجود دارد؛ مهم این است که در کنار ریزش، رویش هم وجود داشته باشد؛ و امروز این‌جور است…این انقلاب زنده، بانشاط و مشغول پیشرفت است.»(۱۹)
«معجزۀ انقلاب این است. بعد از چهل سال شما می‌بینید جوان مؤمن مسلمان که نه امام را دیده است، نه انقلاب را دیده است، نه دوران دفاع مقدّس را دیده است، نه آن حماسه‌ها را از نزدیک دیده، امّا امروز با روحیه‌ی انقلابی، مثل همان جوانِ اوّلِ انقلاب -مثل همّت و خرّازی و بزرگانی از این قبیل- می‌رود وسط میدان و با علاقه، با احساس مسئولیّت، با شجاعت تمام در مقابل دشمن می‌ایستد. اینکه می‌گویم جوان‌های مؤمنِ امروز، از لحاظ انگیزه از جوان اوّل انقلاب اگر جلوتر نباشند عقب‌تر نیستند، یعنی این. اینها رویش‌های انقلابند. این معجزه‌ی انقلاب است،»(۲۰)

پی‌نوشت‌ها:
۱٫انبیاء/ ۳۵
۲٫عنکبوت/ ۲
۳٫محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، کتاب الحجه، نشر دارالکتب الاسلامیه، ص. ۳۷۰، ح. ۴»
۴٫ بیانات ۱۵/۱/۱۴۰۲
۵٫بیانات ۸/۳/۱۳۹۲
۶٫ https://farsi.khamenei.ir/others-article?id=10275
۷٫ بیانات ۲۱/۹/۱۳۹۷
۸٫ .۲۶/۹/۱۳۷۸
۹٫ https://farsi.khamenei.ir/others-report?id=49774
۱۰٫بیانات ۱۹/۱۲/۱۴۰۰
۱۱٫بیانات ۲۰/۳/۱۳۷۵
۱۲٫ بیانات در نماز جمعه ۱۸/۱۰/۱۳۷۷
۱۳٫ مجمع البیان، ج. ۱، ص. ۲۱۱ ؛ روضه الواعظین، ص. ۳۱
۱۴٫ ۲/۸/۱۳۸۹
۱۵٫ سوره‌ فتح، بخشی از آیه‌ ۲۹؛ «محمّد«ص» پیامبر خداست و کسانى که با او هستند، بر کافران، سختگیرند …»
۱۶٫ بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم «سیستان و بلوچستان» و «خراسان جنوبی در تاریخ ۲۰/۶/۱۴۰۲
۱۷٫بیانات در خطبه نماز جمعه در تاریخ ۲۶/۹/۱۳۷۸
۱۸٫همان
۱۹٫بیانات ۷/۴/۸۴
۲۰٫۲۱/۹/۱۳۹۷

11مارس/24

کارنامه ننگین پهلویسم، تطهیرشدنی نیست / «پهلوی دوم، ساواک و بی فرجامی واژگونه نمایی» در میزگرد پاسدار اسلام با دکتر جواد منصوری و قاسم تبریزی

درآمد:
در پرتو کم عملی نظام رسانه‌ای داخلی و فعالیت شبانه‌روزی جبهه معاندین انقلاب اسلامی در خارج از مرزها، کار بدانجا رسیده است که پرویز ثابتی رئیس اداره سوم ساواک، ابتدا در اوایل دهه ۹۰ در کتاب «در دامگه حادثه» و سپس در تلویزیونِ رو به اتمام «من و تو»، پس از دهه ها آفتابی شده و به سپیدشویی رژیم پهلوی و دستگاه امنیتی آن می‌پردازد! نسل‌های سوم و چهارم انقلاب، کم خبر از رنج‌هائی که بر این ملت ستمدیده رفت تا نهال انقلاب به بار نشیند و همچنین درد دلسوزان انقلاب در طی ۴۵ سال، که در برابر انواع دسیسه‌های دشمنان دین و تمامیت ارضی و حیثیت ملت ایران ایستادگی کردند، در برابر این اباطیل، بی‌دفاع و نیازمند روشنگری است.
«پاسدار اسلام» که در طول سالیان طولانی انتشار، همواره بصیرت‌افزایی در این باره را وظیفه ذاتی خود تلقی کرده، این‌بار با یکی از پیشکسوتان مبارزه با رژیم پهلوی -که سالیان سال شکنجه‌ها و زندان‌های مخوف آن را تجربه کرده است- و ایضا یکی از تاریخ‌پژوهان پرتلاش معاصر، در این‌باره به گفت و گو نشسته است. باشد که این خدمت اندک، در برابر طالبان حقیقت چراغی برافروزد.
***

**فرآیند تطهیر پهلوی از حدود بیست و پنج سال پیش و مقارن با دوم خرداد کلید خورد، که اگر جریان اصلاحات موفق نشد، ادامه‌ کار به خارج از کشور برود و به‌وسیله ایرانیان خارج از کشور و جریانی که در آنجا حاکم است و سلطنت‌طلب‌ها بیشتر نفوذ دارند، دنبال شود. این فرآیند ابتدا با چاپ و انتشار کتاب‌هایی مثل «معمای هویدا» و کتاب‌هایی از این دست شروع شد. در ادامه، کار به تلویزیون‌ها کشید و بعد به فضای مجازی آمد. از سال ۸۸ به این‌سو ماجرا با شبکه رو به زوال «من و تو» اوج متفاوتی گرفت. علت هم این بود که این روند تصویری شد. آرشیو تصاویر صدا و سیما را هم به‌نحوی ربودند و از ایران بردند تا مستنداتشان را قوی‌تر کنند. گرچه تعطیلی این شبکه نشان می‌دهد که مأموریت آن تقریباً به پایان رسیده و حتی بعضی از پیمایش‌ها هم نشان می‌دهد که جریان تطهیر چندان در کار خود موفق نبوده و اگر می‌بود، سمبلش که همان شبکه باشد ادامه پیدا می‌کرد، اما بهتر است که ما در آغاز از این نقطه شروع کنیم که از دیدگاه حضرات که خودشان آن دوران را درک کرده‌اند و نسبت به فضای سیاسی و اجتماعی امروز کشور اشراف دارند، جریان تطهیر پهلوی چقدر شانس موفقیت دارد؟ با توجه به بستر اجتماعی، برخی از نارضایتی‌ها و کاستی‌هایی که هست، بی‌اطلاعی بسیار گسترده و بسیط نسل جدید و بزک دوزک‌هایی که در این میان از رژیم گذشته می‌شود کرد، معذلک و کله واقعاً چقدر می‌شود روی این جریان حساب کرد و آن را موفق قلمداد کرد؟ آیا فرجام یا آینده روشنی برای آن وجود دارد یا خیر؟ آیا صرفاً یک توطئه است یا نه، واقعیتی در پس ماجرا وجود دارد؟ از این حیث که ممکن است جامعه را نیز تحت تأثیر قرار بدهد. البته بخش‌هایی از جامعه همیشه تحت تأثیر قرار داشته‌اند. به هر حال هر متاعی یک مشتری‌ای در جامعه دارد و ممکن است بخش‌هایی از جامعه هم تحت تأثیر قرار بدهند. اما در کلان قضیه، شانس جریان تطهیر پهلوی را چقدر می‌بینید؟
منصوری: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. الحمدلله رب‌العالمین. به‌طور طبیعی هر جریانی اگر پیرامونش بحث و صحبت نشود، مخالفین و موافقینی نداشته باشد، آرام آرام به خاموشی و فراموشی سپرده می‌شود. در اینجا گریزی بزنم به عملکرد شیعه در طول تاریخ. یک عملکرد واقعاً عجیب، عالمانه، هوشمندانه و واقع‌بینانه نگذاشت عاشورا به دست بنی‌امیه، بنی عباس و غیرذلک به فراموشی یا انحراف کشیده شود. ما همین کار را نیز باید در باره انقلاب انجام بدهیم، کاری که باید از روز اول می‌کردیم. البته کارهایی انجام شده، منتها تصور دشمن این است که می‌تواند با همین کارهایی که بنی‌امیه بعد از عاشورا کردند و مکاتب انحرافی‌ای که درست کردند، آن شایعات و برنامه‌ها، به همان سبک ـ منتها به شکل مدرنش ـ می‌توانند انقلاب را تحریف کند و از بین ببرد. در اینجا مسئولیت کسانی که در متن انقلاب بودند یا آگاهی دارند یا احساس مسئولیت می‌کنند یا در موقعیتی قرار دارند که باید از آن موقعیت استفاده کنند، سنگین است.
من تعبیری دارم که شاید ظاهراً زیبا نباشد و آن اینکه ما همیشه باید روضه انقلاب بخوانیم. دائم مظلومیت شیعه، ملت ایران و تاریخ این مملکت را بخوانیم و خیانت‌های صورت‌ گرفته را افشا کنیم. به‌عنوان مثال هر قـدر در‌باره یادداشت‌های علم صحبت شود، کم است. البته من هنوز هم نمی‌دانم که علم چرا اینها را نوشته. جالب است که درست هم هست، یعنی دستخط‌های خودش است. کسی هم تا حالا تکذیب نکرده. همه دارند به عالیخانی فحش می‌دهند که تو چرا آمدی این یادداشت‌ها را سر و سامان دادی و چاپ کردی.

**آن یادداشت‌ها را خانواده علم به عالیخانی دادند، تا منتشر کند.
منصوری: منظور از این مقدمه این بود که بالاخره دشمن کار خودش را می‌کند و باید بکند، چون حیاتش در همین مسائل است و ما نباید تعجب کنیم. ما گفته‌ایم سلطه آمریکا را از بین ببریم. او هم تمام امکاناتش را به کار می‌برد که در مقابل ما بایستد و این مبارزه پایان ندارد. نباید توقع داشته باشیم که ما هدفمان این باشد که سلطه آمریکا را از بین ببریم و او هم بنشیند تماشا کند. قانون این عالَم همین است. حالا ما انتظار داریم که آنها دروغ نگویند، تحریف نکنند. این انتظار بیجایی‌است. چرا؟ برای اینکه آنها به لحاظ فکری و اعتقادی برای رسیدن به هدفشان هر کاری را مباح می‌دانند و هیچ محدودیتی ندارند. امروز در غزه چه‌کار می‌کنند؟ منافقین چه کردند؟ برای خودشان محدودیت گذاشتند؟! خیر. من تازه از زندان بیرون آمده بودم. دی ماه ۵۷ بود. رفتم خدمت شهید بهشتی و عرض کردم: «اگر به من بگویند این آقایان مجاهدین خلق یک پرورشگاه را با سیصد بچه شیرخوره داخل آن آتش زدند و همه را کشتند، من باور می‌کنم. چون اینها برای رسیدن به هدفشان هیچ حد و مرزی قائل نیستند.» ایشان یک مکثی کردند و گفتند: «فکر نمی‌کنی که این حرفی که داری می‌زنی ناشی از اختلافاتی است که شما در زندان با هم داشتید؟» گفتم: «نه، ناشی از این است که اینها را خوب شناختم. آدمی که زیر یک سقف چند سال با عده‌ای زندگی کند، آنها را خوب می‌شناسد. دیگر نمی‌تواند چیزی را مخفی کند». یادم است که بعد از ۱۴ اسفند ۵۹، به ایشان عرض کردم: «آقا! سران همه این گروه‌ها را ممنوع‌الخروج کنید.» ایشان رئیس دیوان عالی کشور بود. گفتم از بنی‌صدر گرفته تا سایرین، همه را ممنوع‌الخروج کنید. هشدار دادم که اینها فرار می‌کنند. ایشان فرمودند: «اینها می‌خواهند حکومت را بگیرند، کجا می‌روند؟» و خب دیدیم که رفتند. بگذریم.
بنابراین از نظر من شبکه من و تو و صد تا شبکه دیگر و صدها پرویز ثابتی‌ها خیلی عجیب، فوق‌العاده و غیرمنتظره نیستند، عادی است. نه‌ حالا که تا صد سال دیگر هم همین‌کار را می‌کنند. همین الان در همین مملکت ما بعضی‌ها دارند قضیه عاشورا را لوث می‌کنند، تحریف می‌کنند، تهمت می‌زنند. لذا از این جهت تعجب نکنیم و غیرمنتظره ندانیم. یک جریان عادی است که همچنان خواهد بود. یک روز عباس میلانی است، یک روز پرویز ثابتی، یک روز مسعود رجوی و یک روز داعش.

**جالب است که واکنش‌های ضد انقلاب نسبت به سخنان ثابتی، از جریان انقلابی بیشتر است! چون در طی این مدت، این شبکه‌ها بیشتر از ما به ثابتی انتقاد کردند.
منصوری: من برای اولین‌بار مخالفت و اعتراض به ثابتی را بعد از انتشار کتاب «در دامگه حادثه» او دیدم. حدود سال ۹۰٫ آن‌موقع خیلی به او بد و بیراه گفتند. الان هم فکر نکنید که پایگاه دارد، ندارد. مگر مریم رجوی پایگاه دارد؟! دیدید که در راهپیمایی‌ها، به‌صراحت به او فحش می دادند.
**شما ثابتی را کمیته مشترک دیده بودید؟
خیر، به محوطه ما نمی‌آمد. او به اصطلاح سطح بالاتر بود. اگر به کمیته می‌آمد، می‌رفت توی اتاق رئیس می‌نشست و حرف می‌زدند، بحث می‌کردند، دستور می‌داد و می‌رفت. ولی در صحنه بازجویی و… حضور نداشت. البته رئیس کمیته و امثال آن را می‌دیدیم، ولی ثابتی را خیر. نکته مهم قضیه اولاً بحث بهایی بودن اوست که قطعی است. این موضوع در اسناد ساواک موجود است، بعضاً در اعترافات تلویحی خودش هم هست. خودش هم می‌گوید: «بله، خانواده من بهایی بودند. البته من نه، من به هیچ دینی اعتقاد ندارم.»

**می‌گوید: بی‌دینم…
بله. علاوه بر این، پرویز ثابتی دقیقاً دست‌پرورده دستگاه اطلاعاتی موساد بود و خیلی طبیعی است که آدمی با این ویژگی با اسلام، روحانیت، ایران و شیعه یک تضاد آشتی‌ناپذیری داشته باشد. ضمن اینکه از این مملکت ضربه خورد، فرار کرد و در به در شد. طبیعی است که عقده داشته باشد و بخواهد به ‌نحوی عقده‌اش را خالی کند. لذا باید دست به دروغ، تحریک و توجیهات عجیب و غریبی بزند که حتی ضد انقلاب از او نپذیرد. نکته مهم قضیه این است که ثابتی و هویدا با هم یک ترکیب عجیبی درست کرده بودند، ‌طوری که بقیه دستگاه‌های دیگر در مقابل این دو نفر هیچ حرفی نمی‌توانستند بزنند و جالب است که در خیلی از مسائل حتی شاه را هم دور می‌زدند. در این‌باره اسدالله علم نمونه‌هایی را مثال می‌زند که ثابتی و هویدا فلان کار را کردند، ولی شاه راضی نبود.
به نظر می‌رسد شبکه من و تو خواسته در پایان دوره موجودیت خود برگی را رو کند که شاید خاطره‌ای از این شبکه و این آدم باقی بماند. شاید هم تصور می‌کنند که امروز مردم ایران نسبت به همه مسائل به تردید افتاده‌اند. در حالی که این طور نیست. من یقین دارم کسی که در راهپیمایی‌ می‌گوید «رضاشاه روحت شاد»، این حرف را از روی اعتقاد نمی‌‌‌زند. او با منِ مسئول مخالفت دارد و لجبازی می‌کند، و الّا که نه ماهیت رضاشاه مخفی است، نه عملکردش.
**او اصلاً رضاخان را به درستی نمی‌شناسد!
منصوری: بله. بنابراین، این شعار دقیقاً شعاری است که می‌خواهد به‌وسیله آن به ما بزند. «من و تو» هم در این شرایط این فرد را علم می‌کند که در واقع به ما بزند و تصورشان هم این است که مردم از این مسئله استقبال می‌کنند، ولی اشتباه می‌کند. در سال ۶۰، وقتی به مسعود رجوی می‌گویند مردم به قیام مسلحانه ما نمی‌پیوندند، می‌گوید، اتفاقاً اگر ما جوّ را بشکنیم، مردم به سمت ما هجوم می‌آورند. این گذشت تا رسید به وقایع ۷ تیر، ۸ تیر و ۹ تیر و آن تشییع جنازه فوق‌العاده تاریخی. به او گفتند تو که گفتی مردم به سمت ما هجوم می‌آورند! گفت: «اینها یک مشت نفهم هستند که به این تشییع جنازه رفته‌اند.» ببینید نمی‌گوید من نفهمیدم، من اشتباه کردم، می‌گوید «اینها یک مشت نفهمند که رفته‌اند به تشییع جنازه، و الّا الان مردم با ما هستند.» این جواب مسعود رجوی در مقابل تشییع جنازه روز ۹ تیر که یک سر جمعیت در بهشت زهرا و یک سر دیگر آن هنوز در سرچشمه بود.
بنابراین به نظرم می‌رسد ما باید از این‌گونه صحبت‌ها اتفاقاً خیلی ناراحت نشویم و تصور نکنیم که ممکن است خیلی تأثیر داشته باشند.

**جناب آقای تبریزی! با توجه به پیمایش‌هایی که شما به‌عنوان یک پژوهشگر تاریخ معاصر دارید، شانس جریان سلطنت‌طلب را در جامعه با وجود همه تقلاهایی که می‌کند چقدر می‌بینید؟ آیا سرویس سیا، موساد و “اینتلیجنس‌سرویس” واقعاً به چشم یک نوع فرصت یا اپوزیسیون به سلطنت‌طلب‌ها نگاه می‌کنند یا از زور بی‌اپوزیسیونی به قول معروف به گربه می‌گویند خانباجی و مجبورند که اینها را بیاورند وسط و خودشان هم می‌دانند که در نهایت کارکرد مورد نظر آنها را نخواهد داشت؟ آیا اینها واقعاً شانس دارند و یا فقط همان اقدامات ایذایی است که امام می‌گفت؟ آقای مهدوی کنی می‌گفت یک روز امام در اواخر عمرشان همه ما را جمع کرد و گفت: «این انقلاب و نظام پیش خواهد رفت، ولی بدانید که اذیتتان می‌کنند. هر روز یک بساطی برایتان علم می‌کنند.» این پیش‌بینی خود امام است.
تبریزی: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. اگر بخواهیم موضوع را بررسی کنیم، ابتدا باید یک تقسیم‌بندی تاریخی ـ سیاسی داشته باشیم. یک‌وقت هست که ما قصد داریم در باره ثابتی صحبت کنیم که انساب و اقوامش بهایی بودند. خودش هم تا سال ۴۵ در اداره یکم اداره کل سوم در عملیات و شنود و تعقیب و مراقبت و… حضور دارد و دستوراتی می‌داده. از سال ۴۵ در کنار ناصر مقدم قرار می‌گیرد و این تا سال ۵۲ ادامه دارد. در سال ۵۲ مدیر کل اداره سوم می‌شود. و هر نوع دستگیری، زندان، شکنجه، اعدام و… با دستور اوست. این شخص تا ۱۲ بهمن در اینجا بوده.

**جالب است. خودش می‌گوید من در ۷ آبان از ایران رفتم.
تبریزی: دروغ می‌گوید. حداقل صد تا دروغ می‌گوید، یکی‌اش هم همین است. «فردوست» می‌گوید: «هر روز برای من اخبار می‌آورد. ۱۲ بهمن آمد و گفت: «همتای ما در آمریکا گفتند من بروم با آنها باشم.» یعنی برود با سازمان سیا کار کند. لذا از این به بعد عطارپور به‌جای او گزارش‌ها را می‌دهد. او هم تا ۱۹ بهمن گزارش داد و
مقصد را نگفت، ولی رفت اسرائیل. غرض اینکه یک وقت هست که ما صرفاً در باره یک شخص تحقیق و دوران زندگی، تولد، محیط کار و غیره تا الان که در محیط آمریکا در خدمت سازمان سیاست را بررسی می‌کنیم. یک‌وقت هم هست که قصد داریم کلیّت حاکمیت پهلوی و در ذیل آن ساواک را مطرح کنیم. به نظر من ما باید از کل به جزء بیاییم، نه از جزء به کل. هر کس غیر از ثابتی هم بود، همین جنایت‌ها را می‌کرد. آقای دکتر منصوری اشاره کردند چون او بهایی بود، یک انگیزه، عداوت و کینه خاصی نسبت به اسلام و انقلاب و نظام شیعه دارد. این یک اصل است. کما اینکه مسئول بخش روحانیت را که گزارش می‌داد یک فرد سنی به نام «صالحی» قرار دادند.
منصوری: در کمیته هم بیشتر بازجوهای روحانیون، یکی «کمالی» بود که یک کرد سنی بود و خیلی هم به اهل بیت(ع) جسارت می‌کرد.
تبریزی: یکی هم آرش بود که بهایی بود. کمالی به‌خصوص وقتی کسی به حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله علیها) قسم می‌داد، بیشتر او را می‌زد! خلاصه اینکه هر کسی غیر از ثابتی هم بود، همین جنایت‌ها را می‌کرد. سرهنگ زیبایی هم همین جنایت‌ها را کرد. علوی‌کیا هم همین خیانت‌ها را کرد.
منصوری: تهرانی هم همین‌طور.
تبریزی: حاکمیت پهلوی همان‌طور که حضرت امام نیز بدان اشاره کردند، دو نشانه داشت: یکی اینکه محمدرضا مثل پدرش خوی استبدادی داشت و نسبت به قانون و مردم، مستبد و نسبت به مسائل بی‌توجه بود. دوم اینکه وابسته بود. در حقیقت او به قول امام آمر نبود، امربَر بود. لذا ما اولاً. با حاکمیت استبدادی و استعماری محمدرضاشاه از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ مواجه هستیم و دوماً استعمارگری و آمریّت آمریکا در ایران. ساواک را چه کسی تأسیس کرده؟ آمریکا. خود محمدرضا در کتاب «پاسخ به تاریخ» قید می‌کند: «ساواک ربطی به من نداشت. زمان بختیار آمریکایی‌ها درست کردند.» این عین جمله اوست.

**جالب است، هویدا هم در دادگاه گفت ساواک ربطی به من نداشت، شاه اداره می‌کرد.
تبریزی: اینکه شاه خواسته خودش را تبرئه کند، به‌جای خود، ولی این را راست گفته. بالاخره شاه از هر ده هزار دروغ یک راست می‌تواند بگوید. می‌گوید: «ساواک را آمریکایی‌ها درست کردند و زیر نظر نخست‌وزیر بود.» تا اینجای حرفش درست است. حاکمیت یک حاکمیت استبدادی و استعماری است و یک تشکیلات امنیتی درست کردند. هر کشوری نیاز به یک سیستم اطلاعاتی و امنیتی دارد و این اجتناب‌ناپذیر است. یک چنین سیستمی باید وجود داشته باشد که هم در عرصه داخلی و هم در عرصه خارجی امنیت مملکت را حفظ کند. اما آیا ساواکی که آمریکایی‌ها درست کردند برای امنیت ما بود یا منافع خودشان؟ مضافاً اینکه اینها ساواک را درست نکردند که بروند. کودتا نکردند که بروند، کودتا کردند که بمانند و مال خودشان باشد. فردوست می‌گوید ده مستشار آمریکایی تا سال ۱۳۵۰ در ساواک حضور داشتند.
منصوری: دفتر رسمی داشتند.
تبریزی: بله. ده‌تا مستشار ساواک را اداره می‌کردند. فردوست می‌گوید وقتی من آمدم، نُه نفرشان رفتند و یکی‌شان تا آخر باقی ماند. یعنی از حضور مستشاران آمریکایی کلاً خالی نشد. اداره کل هشتم، بخش ضد جاسوسی است. سرلشکر منوچهر هاشمی کتابی دارد به نام «داوری» که چاپ لندن در سال ۱۳۷۲ است. وی قبلاً مدیر کل فارس و آن مناطق بود. وی می‌گوید: «مرا در سال ۴۲ به‌عنوان مدیر کل اداره هشتم انتخاب کردند. وقتی به این اداره کل آمدم، سه تا آمریکایی اینجا را اداره می‌کردند. تمام گزارشات به زبان انگلیسی نوشته شده و در یک گاوصندوق قرار داشت.» از سال ۳۵ تا ۴۲ هفت سال می‌گذرد. تشکیلات به مدت هفت سال در اختیار تشکیلات اداره کل هشتم ضد جاسوسی است و فعالیت‌های ضد جاسوسی‌مان هم بیشتر به سمت اروپای شرقی، شوروی، کمونیست‌ها و بخشی‌اش هم عراق در زمان عبدالکریم قاسم و جمال عبدالناصر و سوریه و… سوق پیدا کرده بود.
در حقیقت این ساواک ابزار سازمان سیاست. همه‌شان از جمله سولیوان هم به این موضوع اشاره می‌کنند. هیچ کدامشان انکار نکرده‌اند که ساواک در اختیار سازمان سیاست. فقط هم در اختیار سازمان سیا بود، اما خود فردوست می‌گوید: «ما تقاضا کردیم برای آموزش بازجویی و زندان از انگلیس و آمریکا به ما متخصص بدهند.» نه آمریکایی‌ها دادند، نه انگلیسی‌ها. ارجاع دادند به اسرائیل. ما اسناد بسیار زیادی داریم ـ اگرچه بخشی‌اش را ساواک تحویل داده بود ـ که نشان‌دهنده ارتباط ساواک با موساد است. از سال ۳۷، ۳۸ ارتباط ایران و اسرائیل در همه زمینه‌ها گسترش پیدا می‌کند. در موضوع ساواک هم فعال هستند و کار مشترک انجام می‌دهند. کمیته مشترک اطلاعاتی ایران، ترکیه و اسرائیل شکل می‌گیرد و هر سه ماه، بعضاً هر شش ماه یک بار جلسه برگزار می‌کنند. اتفاقاً یکی از کسانی که در این جلسات شرکت می‌کند همین ثابتی است که علیه عراق، مصر، لیبی، سوریه و به‌طور کلی جهان اسلام فعالیت می‌کنند. ایران اطلاعاتی که از عراق دریافت می‌کند را در اختیار این کمیته قرار می‌دهد. ترکیه هم همین‌طور. و این [همکاری و دادن اطلاعات] استمرار دارد.
دوم اینکه دو تا خانه امن، یکی در خوزستان و یکی هم در ایلام به اسرائیلی‌ها می‌دهند که ساختمانش را ساواک می‌دهد، امکانات را در اختیارشان قرار می‌دهد، مخارجشان را می‌دهد، اما آنها حاضر نیستند حتی یک ورق از اطلاعاتی را که کسب می‌کنند، به ساواک بدهند. این را نصیری می‌گوید. او می‌گوید: «ما که همه امکانات را می‌دهیم»

**اطلاعات را به اسرائیلی‌ها می‌دهند؟
تبریزی: بله. اما اسرائیلی‌ها اطلاعاتشان را به ساواک نمی‌دهند. خود اسرائیل در ایران دو تا خانه امن دارد که مأمورین سازمان موساد در اینجا علیه عراق و جهان اسلام فعالیت کنند، اما حاضر نیستند گزارشات خودشان را در اختیار ساواک قرار بدهند.
منصوری: شبیه آن پایگاهی که آمریکایی‌ها در گنبد داشتند که کلاً از چین تا اروپا اطلاعات جمع‌آوری می‌کردند و حتی یک خط آن را به ایران نمی‌دادند.
تبریزی: بله. از سوی دیگر یعقوب نیمرودی که یک اعجوبه اطلاعاتی بود. نیمرودی در اینجا همه‌کاره ساواک و مرتب در رفت و آمد بود. وی در پوشش آژانس یهود در اینجا فعالیت و در زمینه مسائل اطلاعاتی با نصیری و… کار می‌کرد. یکی دیگر از چهره‌هایی که خیلی فعال بود، مئیر عزری بود که به‌ظاهر یک چهره فرهنگی، ولی در اصل امنیتی اطلاعاتی بود. او در ایران روزنامه «ستاره شرق» را منتشر می‌کرد که ساواک نمی‌دانست این روزنامه در کجا منتشر می‌شود. آیا در ایران منتشر می‌شود، در سفارت منتشر می‌شود یا در اسرائیل. این روزنامه را برای همه مسئولین من‌جمله سناتورها و نمایندگان مجلس و وکلا و… می‌دادند. خود بهایی‌ها با ساواک کار می‌کردند و خب ثابتی هم بهایی بود. ما بیش از شصت هزار سند هم از بهائیت داریم. جالب اینجاست که ساواک، حتی یک مورد هم علیه بهائیت عملیات ندارد. در محفل بهایی‌ها در شیراز می‌گویند، ما گزارشاتمان را به انگلستان می‌دهیم.
منصوری: من خودم یک سند دیدم که ساواکِ شیراز گزارش می‌زند به ساواک مرکز که «بهایی‌ها در اینجا خیلی دارند تبلیغات می‌کنند و مردم را نسبت به اعلیحضرت بدبین می‌نمایند. ما چه‌کار کنیم؟» از مرکز جواب می‌آید که «شما کاری نداشته باشید. ساکت باشید.»
تبریزی: [در اسناد] داریم که حتی تعدادی از بهایی‌های تهران در سرویس «زیتون» هستند. اسم مستعار موساد در ساواک «زیتون» بود. سرویس زیتون از بهایی‌ها برای جمع‌آوری اخبار استفاده می‌کند.
منصوری: حتی از ارتش فراوان استفاده می‌کند.
تبریزی: یک‌بار حضرت امام در سال ۴۲ فرمودند: «یهود در پوست بهائیت دارد در این مملکت کار می‌کند.» لذا اسرائیلی‌ها هم در حال کار هستند و این فعالیت حتی تا آخرین لحظات نیز ادامه دارد.
منصوری: صدها یهودی داریم که مستقیماً بهایی شدند.
تبریزی: بله. یک نمونه‌اش هم یارشاطر است. خاندان ارجمند هم در سمنان یهودی بودند. منظور آن ارجمندی‌هایی است که کارخانه‌دار بودند. سیروس و… چند تا برادر بودند. پدربزرگشان کلیمی بود. البته عده‌ای زرتشتی هم داریم که اردشیر ریپورتر آنها را بهایی کرد.
منصوری: تعداد کمی هستند، ولی یهودی‌ها بیشترند.
تبریزی: بله و این تا آخر ادامه داشت. مئیر عزری اکثر مدیران جراید و خبرنگاران و نویسندگان را برای بازدید به اسرائیل می‌برد. یکی جلال آل احمد بود که البته جلال وقتی برگشت، بر علیه‌شان کتاب «سفر به ولایت عزرائیل» را نوشت. حالا که حرف جلال شد، اجازه بدهید یک خاطره هم از آقای دکتر جعفری نقل کنم. وقتی که آقای طالقانی از زندان آزاد شده بود، جلال تصمیم می‌گیرد به دیدن ایشان برود. خلیل ملکی می‌گوید من هم می‌آیم. با هم به دیدن آقای طالقانی می‌روند. تا می‌رسند، آقای طالقانی می‌گوید: «خجالت نمی‌کشی این قدر از اسرائیلی‌ها دفاع می‌کنی؟» خلیل در مجله «علم و زندگی» دفاع می‌کرد. خلیل می‌گوید: «آنها ملت متمدنی هستند.» آقای طالقانی می‌گوید: «این مزخرفات چیست که می‌گویی؟» کلمات همینی هستند که من دارم می‌گویم. نقل قول از آقای دکتر سید محمدمهدی جعفری است.

**فکر می‌کنم ساواک هم این را گزارش داده.
تبریزی: من مال ساواک را ندیده‌ام. خلیل می‌گوید: «اسرائیل یک کشور متمدن است در مهد فئودالیته.» آقای طالقانی می‌گوید: «باز همان مزخرفات را می‌گوید. من می‌گویم اینها مردم را آواره کرده‌اند. من رفته‌ام دیده‌ام. پشت سیم خاردار بیش از یک میلیون جمعیت سرگردان هستند». خلیل می‌گوید: «بله، مشکل، حکام عرب هستند.» آقای طالقانی می‌گوید: «آنها مشکل ما هم هستند. اما من می‌گویم تو چرا دفاع می‌کنی؟» باز خلیل دوباره می‌گوید: «نه، کشور متمدنی هستند.» در این هنگام جلال خطاب به خلیل می‌گوید: «رئیس! این‌طور هم که تو می‌گویی نیست. ما هم رفتیم دیدیم.» خلیل می‌گوید: «پس آن چیزی که ما رفتیم دیدیم چی بود؟» گفت: «خررنگ‌کنی بود.» بعد خلیل می‌گوید: «با این باید برویم تعافی‌فروشی. بعد جلال این جواب را می‌دهد: «که آن هم یک شخصیت می‌خواهد!»
به هر حال نویسندگان زیادی را به آنجا بردند. بدیع‌الزمان فروزانفر دو بار به اسرائیل رفت. سعید نفیسی هم به آنجا رفت و شعری به نام «ارض موعود» را گفت. بنابراین این پیوند را در بین نویسندگان ایجاد می‌کنم. حتی مئیر عزری به رضا حکمت (سردار حکمت) هم پیشنهاد می‌دهد که بیا برویم اسرائیل را ببینم. گفت: «ما نرفته اجدادمان را یهودی می‌دانند. دیگر به آنجا برویم، [معلوم نیست] به کجا می‌رسد.» در هر صورت بسیاری از رجال پهلوی به اسرائیل رفتند، که حتی علی امینی مدافعشان است. سند داریم که او در دوره نخست‌وزیری خود از اینها دفاع می‌کرد. همین الان هم عوامل آمریکایی-‌ ایرانی، از اسرائیل دفاع می‌کنند. الان مجاهدین یک پایشان در تل‌آویو است و یک پایشان در آلبانی و…
منصوری: هر کس نوکر آمریکاست باید دفاع کند. تعجبی ندارد. اسرائیل ایالت پنجاه و دوم آمریکاست.
تبریزی: یکی از اینها داریوش همایون است که هم با سیا کار می‌کرد و هم با موساد. اسناد هر دو داریم. او عضو سازمان سیاست.
**پس ماحصل صحبت شما این بود که هرکس در دستگاه امنیتی قرار می‌گرفت، همان کارهایی را می‌کرد که باید.
تبریزی: بله. حتی در اواخر روزهای رژیم پهلوی، در آبان ماه سال ۵۷، حوفی رئیس موساد به ایران می‌آید. در این مقطع ناصر مقدم رئیس ساواک است. حوفی به او می‌گوید: «تعدادی از کارمندان بازنشسته سرویس را به ما بدهید.» می‌گوید: «می‌خواهی چه کار؟» حوفی می‌گوید: «لازم داریم.» مقدم می‌گوید: «اینها که دیگر از کار برکنار شده‌اند و دیگر در جریان مسائل نیستند. از همین‌هایی که مشغول کار هستند، می‌دهیم.» در اینجا نکته جالبی وجود دارد که عظمت انقلاب را هم نشان می‌دهد. رئیس سرویس می‌گوید: «ما هزار و دویست نفر عضو موساد داریم که در ایران فعالیت می‌کنند.» او ادامه می‌دهد که: «نخست‌وزیر گفته اینها را برگردانید.» مقدم می‌گوید: «نه، خبری نیست. چرا می‌خواهید برگردانید؟» می‌گوید: «اوضاعتان خیلی ناجور است.» گفت: «چیزی نیست. چند تا کمونیست هستند که از آن طرف آمده‌اند دارند این کارها را می‌کنند.» حوفی رئیس موساد می‌گوید: «عجیب است. من ماه گذشته آمریکا بودم و به رئیس سازمان سیا گفتم اوضاع ایران ناجور است و دارد از دست می‌رود. رئیس سازمان سیا هم همین حرف را تو را زده.» همین که ثابتی می‌گوید کمونیست‌ها و فلان.
منصوری: ولی صمدیان‌پور رئیس شهربانی وقت در مرداد سال ۵۵ به کاخ تابستانی شاه در رامسر می رود و به او می‌گوید وضع خراب است و من دارم می‌روم. استعفا داد و به آمریکا رفت.
تبریزی: بله. در هرصورت این همکاری ادامه داشت. در دی ماه سال ۵۷، چند نفر از استادان متخصص اسرائیل به ایران می‌آیند تا بازجویی درس بدهند. یعنی این همکاری حتی تا سال ۵۷ نیز ادامه داشت. یکی از این سرویس‌ها هم سرویس انگلستان است. ساواک در سال ۵۲ نیز نامه‌ای به سرویس می‌نویسد و می‌گوید ما می‌خواهیم یک زندانی درست کنیم که از هر جهت خوب باشد. سرویس می‌نویسد ما در ۹۰ کیلومتری لندن یک زندان مخفی داریم. شما چند نفر را بفرستید آنجا را ببینند و از آن الگوبرداری کنند. منظور اینکه با سرویس انگلیس یک چنین ارتباطاتی داشت. یکی هم سرویس فرانسه است. رئیس سرویس فرانسه ماهی پنجاه هزار دلار از ساواک حقوق می‌گرفت. البته بعداً در کتاب «جنگ جهانی چهارم» گفته، که من [پول را] به سرویس می‌دادم. چون در اینجا افشا شد. سه تا مأموریت داشت. البته زمانی هم که حضرت امام به پاریس رفت، یکی از کارهای او شنود و مراقبت و شناسایی و… بود. این ساختار حکومت است و آن هم ساختار ساواک. الان ما داریم افشا می‌کنیم که این ساواک، ساواک آمریکا، اسرائیل، انگلیس و فرانسه است. مال ما نبود، علیه ما بود. آیا آنها نباید از خودشان به یک طریقی دفاع کنند؟
تبرئه رضاشاه تبرئه انگلستان است، تبرئه جریان فراماسونری تقی‌زاده و فروغی‌هاست. ولو یک آدم بی‌دانشی مثل صادق [زیباکلام] یک چیزهایی را مطرح ‌کند. امروز تبرئه محمدرضاشاه در درجه اول تبرئه آمریکاست. بخشی از این جریان تاریخ‌نگاری یا حرکت دانشگاه هاروارد یا مؤسسات اقماری‌ای که اینها درست کردند، حمله به ماست. بخشی‌اش بازگشت به شتر در خواب بیند پنبه‌دانه است. بخشی‌اش تبرئه گذشته خودشان است. چون ما اسنادی منتشر می‌کنیم که هر جنایتی که ساواک کرده، در حقیقت آمریکا کرده. نیروهای ساواک یا وابسته به انگلیس بودند یا آمریکا. «ناصر مقدم» انگلیسی است. این در سند اسناد لانه جاسوسی هست.
منصوری: ولی آمریکایی‌ها در اردیبهشت سال ۵۷ او را به آمریکا بردند و به او تعالیم لازم را دادند، برگرداندند و بعد نصیری را رئیس ساواک کردند.
تبریزی: وقتی او رئیس ساواک شد، سیا به دفتر اطلاعاتش در تهران نامه می‌نویسد که «آیا او هنوز طرفدار انگلیس است؟» سندش هست. خود عالیخانی انگلیسی است. [ولی] نسبت به انگلیسی‌ها موضع داشت.
منصوری: بله، به‌همین دلیل با اسدالله علم خیلی چفت است.
تبریزی: «منوچهر آزمون» هم یکی دیگر از کارمندان ساواک بود که انگلیسی است. آزمون هم منبع بود و علاوه بر آن بعضاً هم تا سال ۴۲ در ساواک کار می‌کرد. عالیخانی هم در فرانسه منبع بود و بعد به اینجا می‌آید.

**این پرسش را از جنابعالی هم بپرسیم. به نظر شما پروژه تطهیر پهلوی برای بانیان آن آورده‌ای نیز دارد؟
تبریزی: ببینید این یک جنگ فرهنگی است. همان‌طور که آقا فرمودند جنگ فرهنگی ابعاد مختلفی اعم از اعتقادی، سیاسی، اخلاقی، اقتصادی، علمی دارد. این جنگ ادامه دارد. ولی همان‌طور که آقای دکتر منصوری فرمودند، بخشی از این تأثیر برمی‌گردد به اینکه ما درست عمل کنیم. متأسفانه حوزه و دانشگاه از این جنگ تاریخی بی‌خبر است. البته دانشگاه کمی علیه هم هست. شهید مطهری یکی از فاجعه‌های فرهنگ ما را تعطیل شدن تاریخ در حوزه‌ها می‌دانند. می‌گوید علی‌رغم اینکه تاریخ به‌عنوان منبع سوم شناخت مطرح است، ولی تاریخ در حوزه‌ها تعطیل است. اگر بخواهیم در این‌زمینه جریان‌سازی کنیم، حوزه و دانشگاه، این دو بازوی انقلاب و نظام باید به صحنه بیایند. از دانشگاه هیچ انتظاری و هیچ امیدی به آن نیست. دانشگاه نه‌تنها با ما نیست که علیه ماست. ما سی و شش رشته تاریخی در دانشگاه‌های ایران داریم که حتی دوازده عدد کتاب هم از آن در نیامده است. اصلاً انگیزه ورود ندارند. پایان‌نامه‌ها هنوز دور و بر موضوعاتی مثل مغول و چنگیز است. حوزه هم متأسفانه حتی در مسئله «ملل و نِحَل» ، به شکل مستوفی وارد نشد.

**در حالی که در سده‌های اخیر، هرکس که سرش به تنش می‌ارزید و از حوزه‌های معرفتی بیرون آمد، دستی در تاریخ داشت.
تبریزی: بله. لذا ما در یک جنگ فرهنگی هستیم. ما از لحاظ تولید کارهای بسیاری کرده‌ایم. پنجاه و سه میلیون سند از ساواک داریم ،که فقط حدود دو و نیم میلیون آن به انتشار رسیده. در این باره چهارصد و هشتاد عنوان کتاب منتشر شده که نشان می دهد، عمده دستگیری‌ها، ممنوعیت کتاب، تعطیلی حسینیه ارشاد، تعطیلی مسجد الجواد، حمله به مدرسه فیضیه در سال ۵۳، تمام اینها به امضای ثابتی انجام شده. یعنی ما دنبال این نباشیم که او دستور داده باشد که شهید رجایی یا آقای دکتر جواد منصوری را شکنجه کنید. او به‌عنوان مقام بالاتر، دستورات و سیاست‌گذاری‌های کلی را می‌داد.

**البته ثابتی در موارد مختلف، دستورات مستقیمی درباره برخی از اشخاص هم داده است.
تبریزی: بله، مثلاً در باره جلال آل احمد، نمونه‌هایی از این دستورات را داده است. اصلاً جلال آل احمد را خود او بازجویی کرده. جلال گفته (نقل به مضمون): ببین، تو اجازه درس که به من نمی‌دهی، مجله و کتاب هم که نمی‌توانم چاپ کنم، سخنرانی هم که نمی‌توانم انجام دهم، من را گذاشته‌ای گوشه دیوار و من هم به شما می‌پرم!
منظور اینکه اسناد زیادی در خصوص روابط ساواک با آمریکا، انگلیس و اسرائیل و عملکردشان منتشر شده، که نیاز است روی آن تحلیل و بررسی صورت بگیرد.
**یکی از محورهای تحریفات سلطنت‌طلبان، این‌همانی چپ با نیروهای اسلامی است. می‌گویند خط‌دهنده اصلی در این مبارزات، چپ‌ها بودند و نیروهای اسلامی فریب اینها را می‌خوردند یا چاره‌ای نداشتند جز اینکه به آنها کمک کنند؛ به دلیل اینکه اصلاً تئوری مبارزه نداشتند. چپ‌ها تئوری مبارزه داشتند. چهره‌هایی امثال کاسترو و چه‌گوارا تعلیماتی داده و در این زمینه پیشرو بودند. لذا مذهبی‌ها چون این تئوری را نداشتند، مجبور بودند به چپ‌ها نزدیک شوند و عبارت «مارکسیسم اسلامیِ» شاه هم درست بود. یعنی علی‌الاصول ظرفیت و پتانسیل گسترده نیروهای مذهبی در جامعه را به چپ فرو کاستند و آن را هم به کمونیسم جهانی وصل می‌کنند. مرضشان این است که الان روابط راهبردی ایران با روسیه را بزنند و اینکه این تحلیل واقعی است یا نه، به هیچ‌وجه برایشان مهم نیست. این‌همانی مسلمانان و چپ یکی از محورهای جریان سلطنت‌طلب است که ثابتی هم روی آن تأکید می‌کند و خودش هم می‌داند که دارد دروغ می‌گوید، ولی آگاهانه‌ دروغ گفتن ممکن است خیلی مؤثرتر از ناآگاهانه دروغ گفتن باشد. ارزیابی شما به‌عنوان کسی که در زندان، هم چپ‌ها را خوب می‌شناختید، هم با مسلمانان بودید و هم گاهی حلقه شناخت این دو گروه از هم بودید، در این باره چیست؟
منصوری: بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا هر جنایتی را در دنیا خواست انجام بدهد، تحت عنوان مبارزه با کمونیسم انجام داد و دائماً به مردم دنیا اعم از مسلمان و مسیحی و آمریکایی و… دنیا می‌گفت من دارم علیه کمونیسم می‌جنگم. حتی فلسفه تأسیس ساواک را نیز در چهارچوب همین تعریف آورده. به همین دلیل وقتی ما را دستگیر می‌کردند و می‌دانستند ما به جریان اسلامی متصل هستیم، باز هم در دادگاه ما را با اتهام «رویه اشتراکی» محکوم می‌کردند.

**چون حزب ملل اسلامی راهبرد مسلحانه داشت، می‌گفتند پس شما هم چپ هستند.
منصوری: خیر، بحثشان اصلاً این چیزها نبود. فقط می‌خواستند بگویند شما هم کمونیست هستید. حتی به آنهایی هم که اعلامیه پخش می‌کردند، همین را می‌گفتند. در کیفرخواست من نوشته شد که «نامبرده به اتهام رویه اشتراکی و…» من به رئیس دادگاه گفتم: «آقای رئیس دادگاه! ممکن است اسم آن گروهی که من عضوش بودم و خودم خبر ندارم را بیاورید؟» یک نگاهی به من کرد و ماند که چه بگوید. پرونده که اصلاً چیزی را نشان نمی‌دهد. خلاصه در دادگاه تجدید نظر عنوان کردند که «عضو گروهی با مرام و رویه ضد سلطنت است.» حالا چرا این کار را می‌کردند؟ اینها هر کدام از ما را که می‌گرفتند به سازمان سیا گزارش می‌دادند که مثلاً ده تا کمونیست گرفتیم. در واقع مزد می‌خواستند بگیرند.

**در واقع به سیا بیلان می‌دادند
منصوری: همه را تحت عنوان کمونیست. اما چون این عنوان به ماها، به روحانیت نمی‌چسبید، می‌گفتند «مارکسیست اسلامی». این هم بازی جدیدی بود که بعد از سال ۵۰ به راه انداختند، و الّا تا سال ۵۰ همه را تحت عنوان کمونیست آمار می‌دادند. از سال ۵۰ به بعد گسترده شدن مبارزات در حوزه‌ها و حضور مجاهدین خلق و… همه دست به دست هم داد و اسم مارکسیست اسلامی را علم کردند.
نکته‌ای که حائز اهمیت است اینکه یکی از اهداف پرویز ثابتی همان‌طور که گفتند، تبرئه آمریکا و طبعاً تبرئه سلطنت پهلوی است. کتابی هست که یک آمریکایی به نام «ماروین زونیس» نوشته. این کتاب در ایران، به نام «شکست شاهانه» منتشر شده است. ایشان استاد روانشناسی سیاسی است. او شاه را از زمان تولد تا زمان مرگش دقیقاً بر اساس مباحث روانشناسی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده. مثلاً در چه خانواده‌ای بوده و در نتیجه چه شد، پدرش چه کار کرده و در نتیجه چه شد، در مدرسه فلان، دوستان و… همه را در این کتاب بررسی کرده. من دو تا نکته را از این کتاب خدمتتان عرض می‌کنم. خود من بارها این کتاب را خوانده‌ام. کتاب واقعاً باارزشی است. می‌گوید: «ایالات متحده و بریتانیای کبیر صرفاً در نتیجه روحیات مداخله‌گرانه‌شان خود را به‌زور بر ایران تحمیل کردند. نفوذ آمریکا به این دلیل تحکیم شد که شاه خواستار آن بود. به گفته هنری کیسینجر شاه برای ما یکی از رهبران نادر و یک هم‌پیمان نامشروط است.» بنابراین حفظ یک چنین آدمی برای آمریکا خیلی مهم است. لذا هر چه‌قدر هم لازم باشد برای ساواک هزینه می‌کنند. امثال ثابتی‌ها که دیگر هیچ. او در این زمینه که آمریکا برای نگه داشتن حکومت چه کارهایی کردند، توضیحات مفصلی در این کتاب داده. در ادامه به شاه می‌رسد. در باره عملکرد شاه و آمریکا می‌گوید:
«زمانی که نتیجه مبارزات جمهوری آمریکا در سال ۷۶ میلادی (مصادف با ۱۳۵۵ شمسی) مشخص شد، شاه به‌گونه‌ی فزاینده آرامش خود را از دست می‌داد، زیرا شاه کارتر را تجسم تقوایی می‌دانست که می‌تواند پیوند بین ایران و ایالات متحده را که او به‌زحمت طی مدت ۳۵ سال پی‌ریزی کرده، ویران سازد. وانگهی سیاست خارجی کارتر بر دو ستون استوار بود. او خواستار بین‌المللی کردن نگرانی آمریکا در مورد حقوق بشر بود (که این حقوق بشر را بعد از قطعنامه ویتنام عَلم کردند) و دوم محدود کردن مسابقه تسلیحاتی، به‌خصوص فروش اسلحه به جهان سوم. هر دوی این سیاست‌ها شاه را دلسرد می‌کرد. زیرا به نظر می‌رسید که حکومت او را هدف گرفته است. هیچ کشوری در جهان به‌ اندازه ایران به خاطر نقض واقعی حقوق بشر مورد توجه نبود و هیچ کشوری در جهان سوم به اندازه ایران اسلحه نمی‌خرید و یا نیروهای مسلح خود را با این سرعت توسعه نمی‌داد. هنگاهی که جیمی کارتر از حقوق بشر و فروش اسلحه صحبت می‌کرد، جهان و به‌خصوص شاه فکر می‌کردند که او در باره ایران صحبت می‌کند. میزان واقعی نقض حقوق بشر در ایران در طی سال‌های دهه ۱۹۷۰ (۵۰ شمسی) هرگز مشخص نشد. بر اساس توصیه‌های اکید سازمان‌های حقوق بشر و آمریکایی‌ها و ایرانیان مورد اعتماد، شاه در دهه ۱۹۷۰ به‌عنوان شریرترین فرمانروای جهان تصویر شده است. مارتین آنالز دبیر کل عفو بین‌الملل اعلام کرد که گزارش حقوق بشر در هیچ یک از کشورهای جهان بدتر از ایران نیست. و بالاخره در دهه ۱۹۷۰ این ایران بود، نه هائیتی یا چین یا شوروی یا ویتنام یا پاراگوئه یا هر حکومت دیگری که از نظر بدرفتاری با مخالفان معروف بود که به خاطر نقض حقوق بشر در کانون توجه جهانی قرار داشت.»
حالا با این تفاسیر، ثابتی چه جوری می‌خواهد این [سابقه] را پاک کند؟! اصلاً امکان ندارد. ولی خب اینها از رو نمی‌روند و حرفش را می‌زنند. من در یک برنامه تلویزیونی که موضوعش، موضوع و بحث همین جلسه بود، پیشنهاد دادم که برویم توی سایت صلیب سرخ بین‌المللی و گزارشی که سال ۵۶ و ۵۷ از زندان‌های ایران تهیه و به رژیم دادند را پیدا کنیم و ببینیم چه گزارشی داده‌اند. گزارشی که یک سطر آن در این کتاب آمده بود و آن را خواندم.

**وقاحت ثابتی به‌قدری است که می‌گوید: اصلاً چرا شاه را قانع کردند، که صلیب سرخ از زندان‌های ایران بازدید کنند.
تبریزی: تازه برای این ملاقات ها، زندانی‌ها را انتقال می‌دادند.
منصوری: بله، آن هم داستانی داشت. منظور اینکه برای جواب دادن به آن آقا که ما شکنجه‌ای نمی‌کردیم و خبری نبود و فلان، گزارش صلیب سرخ را از خودشان دربیاورند و به خودشان بدهند. این کار را به شکل دیگری، بی.بی.سی هم انجام می‌دهد. گزارش‌های جعلی درست می‌کند و… و بعد هم در داخل کشور مرتب تزریق می‌کنند، که وضع اقتصادی فلان بود، وضع اداری این‌طور بود، وضع خارجی آن‌طور بود و طبیعتاً افراد بی‌اطلاع هم باور می‌کنند، ولی در نهایت با توجه به عملکرد رژیم گذشته، بعید می‌دانم که مردم همه آنچه که دربارۀ رژیم گفته می‌شود، را باور کنند! باز در جای دیگری، در همین باره صحبت بود. من گفتم: خیلی خوب، آقای پرویز ثابتی یک نفر است، ما هزار نفر از شکنجه شدگان را می‌آوریم، که آنچه که بر سر ما گذشت، را شرح بدهند. آن‌وقت ببینیم به چه جمع بندی‌ای می‌رسیم.

**آقای دکتر! شما بر حسب آنچه که در خاطراتتان آمده است، یکی از شکنجه‌دیدگان جدی ساواک هستید. به‌طوری که در جایی گفتید: «وقتی یک شب مرا به سلولم برگردانند، امید نداشتم که فردا را ببینم!» حداقل به‌عنوان یک شاهد در باره خودتان راحت می‌توانید صحبت کنید.
منصوری: ببینید الان سند و مدرک زنده داریم که چند نفر در اوین، در کمیته زیر شکنجه مرده‌اند. پرونده‌اش هست. اینکه دیگر مشخص است. آقای مراد نانکلی، آقای منیری جاوید و… پرونده‌شان موجود است. شمایی که می‌گویید ما با آدم‌ها کاری نداشتیم، خب الان بخشی از آن آدم ها هستند. در کتاب «دامگه حادثه»اش خیلی حرف بدی می‌زند. می‌گوید: «اینها همدیگر را در خانه‌های تیمی می‌زدند و ما اینها را نجات دادیم که همدیگر را نزنند!».

**یکی نیست از او بپرسد، آنها برای چه یکدیگر را می‌زدند؟ به خاطر اینکه خبر آورده بودند، سلاخ‌خانه‌ای به نام کمیته مشترک هست، که آدم‌ها را بر آپولو می نشاند!
منصوری: جواب دادن مستدل و مستند و قطعی به این حرف‌ها خیلی مشکل نیست، واقعاً بسیار ساده است. شهودِ شکنجه‌ها زیادند، چه آنهایی که زنده‌اند، چه آنهایی که از دنیا رفته‌اند، چه آنهایی که زمینگیر شده‌اند و… ولی خب آنها که به این حرف‌ها گوش نمی‌کنند. گفت: نون ما توی این حرف‌هاست. این حرف‌ها را باید بزنیم و نانمان را بخوریم!

**خودتان به‌عنوان یک نفر که شکنجه شده‌اید، وقتی این سخنان را می‌شنوید، چه احساسی پیدا می‌کنید؟ تصور من این است که اینها وقاحت را به جایی رسانده‌اند، که هنوز هم زندانیان آن دوره را با این دروغ هایی که می گویند، شکنجه می‌دهند. فردی که در زندگی‌اش این همه سختی کشیده، بعد از چهل و پنج سال می‌شنود که ثابتی می‌گوید، همه آن حرف‌ها از بیخ و بن دروغ بوده است! وقتی شما این ادعاها را می‌شنوید، چه احساسی پیدا می‌کنید؟
منصوری: اولاً این احساس را پیدا می‌کنم که انقلاب ما واقعاً حق و کار به‌جایی بوده و قطعاً باعث نجات این ملت شده است. بعد هم اینکه بالاخره اینها حقوق‌بگیر بودند، مزدور بودند. به چیزی هم که اعتقاد نداشتند. هر چه بیشتر شکنجه می‌‌کردند، بیشتر پول می‌گرفتند. خب بالاخره کاسبی‌شان بوده. حالا زدن این حرف‌ها هم باز جزو کاسبی‌شان است. ولی اینکه من بیایم تعریف کنم که اینها چه شکنجه‌هایی دادند، شما به هیچ‌وجه نمی‌توانید تصور کنید. مثل این است که مرتب تکرار کنید شلاق، شلاق… اما تا این شلاق به پای شما نخورد و پوست و گوشت را نکند که نمی‌توانید بفهمید شلاق یعنی چی. اینکه بعضی وقت‌ها ما نمی‌توانیم توصیف کنیم، به همین علت است. خدا شاهد است که گاهی اوقات که من به عقب برمی‌گردم، می‌گویم ما چطور زنده مانده‌ایم. بعضی وقت‌ها که دانشجویان را برای بازدید از موزه عبرت می‌بریم، در یکی از سلول‌ها را باز می‌کنیم. بعضی‌هایشان می‌روند دقایقی در آنجا می‌مانند و بعد می‌گویند اگر یک ساعت در این سلول مانده بودم، می‌مردم. با این تاریکی، نمناکی و هیچ زیراندازی که روی زمین نیست مگر می‌شود در اینجا زندگی کرد؟ می‌گویم بابا حالا که خبری نیست. صبر کن. بنابراین مسئله گفتن یا نگفتن ما نیست. مثل این است که ما مرتب تکرار کنیم سوختن، سوختن… با گفتن سوختن که کسی آتش نمی‌گیرد.
من با یک نفر هم‌سلول بودم. خدا شاهد است به‌قدری او را زده بودند که تا زیر زانوهایش، تمام گوشت و پوستش عفونت کرده بود. ما از بوی عفونت او توی سلول زجر می‌کشیدیم، چه برسد به زجر خود آن بنده خدا. اصلاً نمی‌دانید بیچاره چه وضعی داشت. فرضاً شهید رجایی این کار را در سازمان ملل انجام داد. خب، آیا بعدش آمدند بگویند ما فهمیدیم اینها شکنجه می‌کنند؟

11مارس/24

سیاست تا دیانت / محمد صالح

اقدامات فرهنگی
با توجه به رواج گسترده بی‌حجابی و عادی شدن آن در مملکت پس از بلوای «زن، هرزگی، بیحیایی»، روسای سه قوه و بسیاری دیگر از صاحب منصبان ، نمایندگان مجلس، برخی از علما، تعدادی از وعاظ و سایر عالیجنابان بر این امر متفق شدند که علاج بی‌حجابی، اقدامات و مقابله فرهنگی با این بلیه است و در همین راستا طی یکسالی که از بلوای مذکور می‌گذرد انبوه اقدامات فرهنگی توسط دولت و عدلیه و مجلس انجام شده که دستاوردهای بسیاری داشته و موجبات ریشه کنی بی‌حجابی و بی‌حیایی در مملکت را فراهم آورده است. اهم این اقدامات عبارتند از:
الف) اقدامات دولتی:
۱) وارد کردن رسمی زنان و دختران به ورزشگاه‌های مردانه جهت تماشای فوتبال و…
۲) برگزاری انواع مسابقات ورزشی به صورت مختلط با حضور پرشور مردان و زنان در شیراز و کیش و…
۳) صدور مجوز برپایی کنسرت‌های مبتذل و مختلط جهت استماع هنرنمایی «مطربان و اهالی غنا» و انجام حرکات موزون توسط حضار
۴) اعطای جواز تولید و نمایش انواع فیلم‌های مبتذل در سینما و بی‌اعتنایی به تولید و انتشار سریال‌های مستهجن ایرانی در فضای مجازی
۵) صدور مجوز تولید و اجرای تئاترهای مبتذل (با درجه ابتذال بالا) در اماکن و سالن‌های دولتی
۶) پذیرش محترمانه زنان بی‌حجاب در ادارات دولتی و ارائه انواع خدمات دولتی، بانکی، درمانی و… به این عزیزان
۷) پذیرش افراد بی‌حجاب در فرودگاه‌ها، ایستگاه‌های راه آهن و پایانه‌های مسافری و ارائه خدمات کامل به این افراد در پروازها، قطارها و اتوبوس‌ها
۸ ) عدم برخورد قانونی با دانشجویان بی‌حجاب در دانشگاه‌ها و فراهم آوردن زمینه‌های لازم جهت حضور آزادانه این افراد در محیط‌های آموزشی، جلسات دفاع از پایان نامه‌ها و….
۹) باز گذاردن دست تولید کنندگان و فروشندگان لباس‌های بدن نما و مغایر با حجاب و عفاف در تولید و عرضه این نوع از پوشاک
۱۰) عدم برخورد با اصناف و شرکت‌ها و کسبه‌ای که از کارکنان بی‌حجاب استفاده می‌کنند و به صورت انبوه به مشتریان بی‌حجاب خدمات می‌دهند مانند کافه‌داران‌، مالکان پاساژها و فروشگاه‌های بسیار بزرگ (مالها)
۱۱) بی‌تفاوتی نسبت به ادامه ولنگاری و برهنگی و ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی در فضای مجازی
۱۲) استفاده از مربیان مرد برای تیم‌های ورزشی زنان و برپایی مسابقات ورزشی با حضور زنان برهنه خارجی (مثلاً مسابقه پرش با حضور خانم برهنه قزاقستانی در تهران)

ب) اقدامات عدلیه‌:
۱) بی اعتنایی به پرونده‌های ارسالی به دادسراها در خصوص متهمان به بی‌حجابی و عدم پیگیری قضایی آنها
۲) بکار بردن حداکثر رافت اسلامی درباره مخالفان حجاب و افرادی که در فضای مجازی به ترویج بی‌حجابی و بی‌عفتی مشغولند.(به گونه‌ای که این افراد پس از خروج از حبس و بازداشت با جسارت و گستاخی بیشتر به اقدامات سابق خود ادامه می‌دهند)
۳) برگزاری جلسه رسمی دادگاه و انجام دادرسی با شرکت متهم زن به صورت بی‌حجاب.
۴) مخالفت با طرح وزارت بهداشت جهت برخورد قانونی با داروخانه‌هایی که از کارمندان بی‌حجاب استفاده می‌کنند.
۵) استنکاف برخی قضات از مجازات مرتکبان بی‌حجابی علیرغم اثبات جرم این افراد در دادگاه.

ج) اقدامات قوه مقننه:
۱) همراهی لسانی و قلمی و عملی برخی نمایندگان با جنبش « زن، هرزگی، بی حیایی»
۲) گرفتن عکس یادگاری با زنان و دختران بی‌حجاب توسط بعضی از نمایندگان مجلس
۳) بی‌اعتنایی کامل مجلس نسبت به مسئله بی‌حجابی و نادیده گرفتن آن در یک سال اخیر
۴) شانه خالی کردن از تصویب یک قانون کارآمد برای ساماندهی وضعیت حجاب و عفاف در جامعه

د) اقدامات صدا و سیما:
۱) کاهش مقدار سانسور زنان بی‌حجاب (یا نمایش میزان بیشتری از برهنگی زنان) در فیلم‌ها و سریالهای خارجی
۲) نمایش فیلمها و سریالهای توقیف شده داخلی که حاوی صحنه‌هایی ازبی‌حجابی بازیگران زن ایرانی هستند (مانند: سرزمین مادری)
۳) تهیه گزارش‌های خبری از تک و توک زنان کم حجاب موجود در راهپیمایی‌ها و تشییع شهدا و تمرکز بر نمایش تصاویر این زنان.
۴) آزاد گذاشتن مجریان و بازیگران زن در انتخاب نوع پوشش و آرایش و استفاده از البسه ویژه تبرج
۵) نساختن فیلم ،سریال و مستند درباره پیامدهای منفی و عواقب بی‌حجابی
۶) عدم تولید آثار نمایشی درباره زنان مومنه و محجبه‌ای که در عرصه‌های علمی و پزشکی و… درخشیده‌اند.
* نکته مهم: از نهادهای فرهنگی مانند سازمان تبلیغات، حوزه هنری هیچ علامت حیاتی مشاهده نمی‌شود لذا در این گزارش به این مجموعه‌ها اشاره ای نشده است.

چگونه در انتخابات مجلس برنده شویم؟
از آنجا که در ایام انتخابات مجلس هزاران نفر از اقشار مختلف جامعه به شدت احساس تکلیف کرده و برای پیروزی در آن به انواع اقدامات خطرناک و انتحاری متوسل می‌شوند لازم دیده شد تا ساده‌ترین و در عین‌حال موثر‌ترین روش‌های پیروزی در انتخابات را جهت اطلاع نامزدهای محترم (و بدون دریافت هیچ هزینه‌ای) آموزش داده شود:
۱) زدن زیرآب سایر نامزدها به شکل نامحسوس در موضوعات اقتصادی، اداری، اخلاقی و خانوادگی ( بهتر است این مهم را به صورت کنترات به افرادی که در قالب‌های آزاداندیش، عدالت خواه، فساد ستیز، اصلاح طلب و… در فضای ولنگار مجازی مشغول نان خوردن هستند، بسپارید).
*تذکر مهم: مراقب باشید که خودتان به این عرصه ورود نکنید بلکه در هر نطق انتخاباتی لزوم احترام به رقبای عزیز را یادآوری کرده و از نامزدهایی که رقبایشان را تخریب می‌کنند به خدا پناه ببرید!
۲) برشمردن مشکلات حوزه انتخابیه به شکل مبالغه‌آمیز و تاکید بر این نکته که اگر نماینده سابق دلسوز و کاربلد بود حوزه انتخابیه به این مصیبت‌ها دچار نمی‌شد. (باید با بیان این مطلب که شما می‌توانید گوش فرماندار و استاندار را گرفته و مدیران منطقه را بخاطر عملکردهایشان به چوب و فلک ببندید، قدرت، نفوذ و قاطعیت خود را به رای دهندگان عزیز نشان دهید.)
۳) تا کنون هیچ سیاستمداری بخاطر وعده دادن خناق نگرفته و نمرده است! فقط مراقب باشید وعده تکراری ندهید و در وعده دادن خلاقیت داشته باشید. وعده هرچه دروغ تر و بزرگ تر باشد تاثیر بیشتری بر رای دهندگان می گذارد. ( به فکر فردای پس از انتخابات هم نباشید : اگر نماینده شدید که خرتان از پل گذشته و مهم نیست مردم پشت سرتان چه می گویند، اگر هم بازنده انتخابات باشید دیگر کسی کارتان ندارد!)
۴) از هشدارهای وزارت کشور و شورای نگهبان نترسید و در تبلیغات دست و پای خودتان را نبندید و هر جور که می توانید و می خواهید فعالیت انتخاباتی کنید ! چون تا الان هیچ نامزدی به خاطر زیرپاگذاشتن قانون در فعالیتهای انتخاباتی به دادگاه معرفی نشده است! احیانا اگر هم فرد مسئول یا نهادی به علت زیر پا گذاشتن قانون در ایام انتخابات به شما خرده گرفت، با توپ پر به او حالی کنید که شما در حال گرم کردن تنور انتخابات هستید و نظام و حکومت باید از شما ممنون هم باشند!
۵) دقت کنید اعضای ستادهای شما تصاویر تبلیغاتی را جابجا منتشر نکنند : تصاویر و سلفیهای شما با خانمهای بازیگر ، خوانندگان پاپ ، شاخهای اینستاگرام ، کاپیتان تیمهای آبی و قرمز ، عموپورنگ و نقی معمولی باید در اماکنی مانند دانشگاه آزاد و خوابگاههای دانشجویی دخترانه توزیع شود. اگر هم تصاویری در بین الحرمین، صف اول نماز جمعه یا در کنار سخنرانان و مداحان مشهور دارید در مجالس ختم و مساجد و نظائر آن توزیع کنید! ( بی دقتی در این مهم می تواند به قیمت باخت شما در انتخابات تمام شود.)
۶) از معجزه شام و نهار و شیرینی در ایام انتخابات غافل نشوید. با توجه به قرار داشتن انتخابات در زمستان، توزیع آش ، شیرکاکائو و حتی نسکافه در ستادهای شما توصیه می شود ( مخصوصا نسکافه که کلاس کارتان را بالا خواهد برد، اگر فکر می کنید فقط با توزیع آش یا پخش چای و «شیرینی زبان» می شود برنده انتخابات شد، سخت در اشتباهید!) برنده انتخابات کسانی اند که نبض نسل جوان را در دست دارند و آراء آنها را به چنگ می آورند و این نسل ستادهایی را ترجیح می دهند که با «پیتزا» از رای دهندگان پذیرایی می کنند!
۷) از معجزه جنسیت غافل نشوید! دورانی که تبلیغات انتخاباتی کاری مردانه بود گذشته است. الآن زمان سپردن تبلیغات انتخاباتی به دختران جوان و نوجوان است! اگر ستادهای شما محل رفت و آمد و پاتوق دختران شیک و پیک و امروزی نباشد رقابت را باخته و نتیجه را به حریفان واگذار کرده‌اید! اگر درست بجنبید بخشی از آراء جنبش «زن، زندگی، آزادی» را بنام خود زده‌اید!
۸) در تکمیل توصیه‌های بند ۷ لازم است در نطق‌های انتخاباتی دقایقی را هم به حقوق دختران و زنان اختصاص بدهید و از این که آنها می‌توانند لباس خود را انتخاب کنند و به استادیوم بروند، سخن بگویید و به کسانی که می‌خواهند آزادی‌های دختران و زنان ایران را محدود کنند هشدار بدهید که دوران آنها تمام شده و شرط تداوم آزادی‌های زنان آن است که شما به مجلس بروید! در غیر این‌صورت آنها (همان‌ها که مخالف آزادی‌های زنان و دخترانند!) به مجلس راه خواهند یافت و دوباره تیره‌روزی زنان مملکت آغاز خواهد شد. (بهترین مکان انتشار سلفی‌هایی که با زنان سلبریتی انداخته‌اید همین نطق‌هاست!)
۹) پیروز انتخابات کسانی‌اند که رآی بیشتری بدست بیاورند! رای دیگر حلال و حرام ندارد و مهم نیست که از چه راهی و به چه شیوه‌ای بدست آمده باشد! مبادا خودتان را اسیر این محدودیت‌ها کنید که از همین الآن بازنده خواهید بود.
۱۰) در ایام تبلیغات همیشه یک «چفیه مشکی» در کیف یا ماشینتان باشد، چون گاهی وقت‌ها لازم می‌شود! به ستادتان بسپارید تصویر شما در کنار شهدای مشهور را «فتوشاپ» کنند چون ممکن است انتشار آنها برای اثبات انقلابی بودن شما و بستن دهان منتقدین لازم شود. (فقط مراقب باشید عکس الان شما با تصاویر شهدای جنگ فتوشاپ نشود که گند کار در خواهد آمد.)

11مارس/24

امام تحریم‌کنندگان انتخابات را در کنار قاتلان شهید بهشتی می‌دید / حسن ابرهیم‌زاده

انقلاب اسلامی بدون حمایت ابرقدرتی بیرونی و یا تکیه بر احزاب و دستجات درونی در بهمن سال ۱۳۵۷به پیروزی رسید. این انقلاب تنها بر اراده‌ مردمی استوار شد که «استقلال» و «جمهوریت» را در سایه‌ «اسلامیت» نظام و نماد آن «امام خمینی» می‌دانستند و در همان آغاز اولین تفاوت ماهوی و شکلی خود را با انقلاب‌های دیگر جهان آشکار ساخت. این تفاوت با اصرار و پافشاری «امام خمینی» برای تعیین هرچه سریع‌تر نوع حکومت از سوی مردم جلوه‌ دیگری از «مردم‌سالاری» را در دنیای سیاست و نظام بین‌الملل به ظهور رساند که تا پیش از آن در هیچ‌ یک از انقلاب‌های بزرگ و کوچک سابقه نداشت.
پیشنهاد تعیین حکومت از سوی مردم با رفراندوم از جانب امام، نه خوشایند پیروان مکتب کمونیسم و لیبرالیسم بود و نه سلطه‌ جهانی – که از آن می‌توان به لابی یک درصدی حاکم بر جهان از ائتلاف جهانخواران همه‌ دنیا یاد کرد – دلباختگان مکاتب شرق و غرب خوب می‌دانستند، تعیین نوع حکومت از سوی مردم می‌تواند آنان را از تکیه زدن به اریکه قدرت باز دارد، زیرا این مردم در شعارهای خود سعادت در دنیا را در سایه‌ سعادت در آخرت جستجو می‌کردند و آنان جایی در این منظومه‌ فکری و اعتقادی نداشتند. نظام سلطه هم خوب می‌دانست این انقلاب مردمی و مستقل می‌تواند به الگویی برای ملت‌های مسلمان و جهان تبدیل شود.
از این رو دو جبهه درونی و بیرونی در حرکتی هماهنگ؛ اما با ادبیات‌های متفاوت تهدید‌آمیز و دلسوزانه! سنگ بنای تحریم این رفراندوم و یا تضعیف و کمرنگ کردن حضور مردم را گذاشتند؛ اما بصیرت مردم و پیوند امت با امامت تفاوت دیگری بود که در کنار رفراندوم، با حضور بی‌سابقه‌ مردم در پای صندوق‌ها خود را نشان داد، تا جایی که پس از پایان رفراندوم امام خمینی در روز ۲۹ فروردین ۱۳۵۸ در جمع فرماندهان چهارده‌گانه کمیته‌های انقلاب اسلامی فرمودند:
«… اینهایی که برای ملت ما دارند دلسوزی می‌کنند، رفراندوم برخلاف مشی ملت ما بود؟! این رفراندومی که همه‌ ملت با جان و دل دنبالش بودند، بر خلاف مصلحت ملت بود که اینها بعضی از صندوق‌ها را آتش زدند؟!
بعضی جاها با تفنگ رفتند و جلوی مردم را گرفتند که رفراندوم نشود! تحریم کردند رفراندوم را! چرا این کار را کردند؟ برای این بود که اینها ملت را می‌خواهند؟ می‌خواهند که مملکت ایران مملکت خوبی باشد؟! خوب، ملت همین است که همه دیدند که با شوق و شعف و با احساس وظیفه‌ی شرعی رفتند و رأی دادند.»(۱)
رهبر معظم انقلاب امام خامنه‌ای در بیان خصوصیات استثنایی انقلاب پس از برشمردن «ابتناء انقلاب اسلامی بر ارزش‌های دینی، اخلاقی و معنوی» در بیان خصوصیت دیگر آن می‌فرماید:
«… خصوصیت دوم، مردمی بودن آن است. انقلاب‌های دیگر – آنها که حقیقتاً انقلاب بودند – پس از پیروزی خود، اغلب نسبت به مردم بی‌اعتنا شدند. کودتاها و حرکات نظامی و امثال اینها را کاری نداریم. انقلاب‌ها، همیشه در همه جای دنیا به دست مردم به وجود آمدند؛ اما بعد از آنکه به پیروزی رسید یا در آستانه‌ی پیروزی قرار گرفت، احزاب یا حزب جای انقلاب و مردم را گرفتند و مردم کنار رفتند. مثل کشورهای کمونیستی و سوسیالیستی دنیا که نظام‌های بسیاری از آنها با یک انقلاب به وجود آمده بود و مردم در آن نقش داشتند و به گروه انقلابی و مبارز مردم کمک کرده بودند؛ اما در همه‌ این کشورها به مجرد اینکه انقلاب به پیروزی نزدیک شد یا به پیروزی رسید، دیگر مردم هیچ‌کاره شدند و حزب همه‌کاره شد…. مردم، حتی این حق را نداشتند که یک نماینده به مجلس قانون‌گذاری بفرستند. در هیچ کدام از این کشورها که به اصطلاح کنگره‌های ملی دارند و همان مجلس قانون‌گذاری آنهاست، نمایندگان مردم حضور ندارند!»(۲)
رهبری معظم انقلاب در ادامه به انتخابات در بلوک غرب اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:
«… این وضعی که انتخابات ریاست جمهوری در ایران دارد، حتی در کشورهای دموکراتیک غرب هم نیست، چون در آن کشورها، احزاب در مقابل هم صف‌آرایی می‌کنند و هر حزبی، اسم کسی را به‌عنوان کاندیدا ذکر می‌کند. مردمی که به آن کس رأی می‌دهند در حقیقت به آن حزب رأی می‌دهند و خیلی‌ها آن کس را اصلاً نمی‌شناسند. در ایران، این گونه نیست. در ایران، یکا یک کسانی که کاغذ رأی را در صندوق می‌اندازند آن شخص را می‌شناسند و به‌عنوان رئیس جمهور به او رأی می‌دهند.»(۳)
امام خامنه‌ای غیر از تفاوت انتخابات قوه‌ مجریه و قوه‌ مقننه از سوی مردم در جمهوری اسلامی و تفاوت آن با انقلاب‌های دیگر به تفاوت تعیین شخص رهبر هم اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:
«… در انتخابات دستگاه اجرایی و رئیس قوه‌ مجریه، مردم خودشان دخالت می‌کنند. حتی در انتخاب رهبر با اینکه رهبری یک منصب الهی و تابع ملاک‌های الهی و معنوی و واقعی است؛ باز مردم نقش دارند؛ کما اینکه مشاهده کردید مجلس خبرگان که نمایندگان مردمند، می‌نشینند کسی را معین و انتخاب می‌کنند.»(۴)
پس از شهادت جمعی از منتخبین مردم در قوه‌ مقننه و وزراء در قوه‌ مجریه به همراه شهید بهشتی، امام خمینی از جریاناتی پرده برداشتند که از اول نهضت در مقابل انقلاب و همسو و همراه دشمن حرکت می‌کردند. امام خمینی در روز یازدهم تیرماه ۱۳۶۰ در حسینیه‌ جماران در جمع خانواده‌ شهدای هفتم تیر و اعضای دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی فرمودند:
«یک جریانی از اول نهضت و از اول انقلاب در مقابل انقلاب در کار بود. مسئله اتفاقی نبود که افراد مؤثر را، افرادی که برای این ملت سرمایه بودند، یکی بعد از دیگری یا شهید کردند یا خواستند شهید کنند.»(۵)
امام خمینی در ادامه‌ سخنان خود مسئله‌ تحریم انتخابات و تحریم کنندگان و تضعیف کنندگان صندوق آرای مردم را در دایره‌ همین جریان و در کنار هم تحلیل می‌کنند و به عبارتی شفاف‌تر قاتلان شهید مطهری و شهید بهشتی با تحریک کنندگان و تضعیف کنندگان انتخابات را پشت یک خاکریز قرار می‌دهند و می‌فرمایند:
«مسئله یک مسئله تنظیم شده بود و هست، مسئله‌ای بود که از اول که این انقلاب شکلی به خودش گرفت،شروع شد.از همان وقت که مردم می‌خواستند به جمهوری اسلامی رأی بدهند مورد تحریم واقع شد. یک دسته‌ای و گروهی تحریم کردند. وقتی که مجلس خبرگان تأسیس شد، در تأسیسش مخالفت‌ها شد و بعد از آنکه دیدند تأسیس شد و اشخاصی که در مجلس خبرگان هستند فقها یا دانشمندان در خط اسلام هستند، شروع به مخالفت شد و طرح انحلالش پیش یک عده‌ای ریخته شد و خداوند حفظ کرد. من باب اتفاق نبود که وقتی مجلس شورا می‌خواست تأسیس بشود باز مخالفت‌ها شد و وقتی هم که تأسیس شد باز در خود مجلس افرادی در آن موادی که برای حفظ اسلام و حفظ استقلال کشور مفید بودند، مورد اشکال واقع شدند. این یک مسئله‌ای بود و یک جریانی. این جریان همراه و همزاد این انقلاب است. الان هم هست و بعدها هم خواهد بود.»(۶)
تأکید امام خمینی بر همزاد بودن جریانی با انقلاب که روزی مانع تبدیل نهضت به انقلاب است و روزی دست به ترور شخصیت‌های انقلابی می‌زند، در نگاهی منظومه‌ای به این جریان مرموز، تحریم‌کنندگان انتخابات را در کنار قاتلان شهید مطهری و شهید بهشتی می‌بیند که نکته‌ بسیار دقیق و ژرفی است. امروز باید فلسفه‌ نگاه امام راحل را از کسانی پرسید که از یک سو دم از میراث‌داری امام می‌زنند و از سوی دیگر با ادبیاتی متفاوت و رفتارهای دوگانه در صدد تحریم و تخریب آشکار و پنهان انتخابات فرارو هستند.
اهمیت حضور مردم در انتخابات از سوی امامین انقلاب تا بدانجاست که امام خمینی در وصیت‌نامه‌ الهی سیاسی خود حضور نیافتن در انتخابات‌های سرنوشت‌ساز را در حکم «رأس گناهان کبیره» می‌دانند و می‌فرمایند:
«… چه بسا که در بعضی مقاطع عدم حضور و مسامحه، گناهی باشد در رأس گناهان کبیره.»(۷)
این اهمیت در نگاه امام خامنه‌ای تا بدانجاست که رهبری انقلاب از انتخابات به «لیله القدر انقلاب اسلامی» یاد می‌کنند که مردم باید «قدر» آن را بدانند. ایشان می‌فرمایند:
«هنگام انتخابات هم برای یک ملت، برای یک دوره‌ای، برای برهه‌ای سرنوشت‌ساز است. لذا این لحظه را من شخصاً قدر می‌دانم و به ملت عزیزمان هم توصیه می‌کنم که قدر بدانند.»(۸)
در بازخوانی سخنان امام راحل درباره‌ انتخابات در دوره‌های گوناگون و سرنوشت‌ساز در دهه‌ اول انقلاب اسلامی به جمله‌ای از بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی می‌رسیم که هر سیاستمدار، آینده‌پژوه و جریان‌شناسی را وادار به فرود آوردن سر تعظیم در مقابل آن پیر بصیرت‌آفرین می‌کند گویی امام خمینی در روز ۲۲ اسفند ۱۳۵۸ و در آستانه‌ی انتخابات مجلس شورای اسلامی در آغاز گام اول انقلاب، مردم با بصیرتی را که می‌روند در اسفند ۱۴۰۲ خالق حماسه‌ای دیگر بیافرینند، مورد خطاب قرار می‌دهند مردمی که باید خود آینده‌ خود و انقلاب را رقم بزنند. گویی امام راحل برای رفتن به پای صندوق‌ها روزی دیگر را می‌دیدند که بار اصلی تعیین ریل انقلاب بر مدار «دین و مردم» یعنی دو ویژگی اصلی انقلاب که امام خامنه‌ای از آن یاد می‌کند بر عهده‌ خود مردم است، نه حتی تأیید و یا رد نهادی چون شورای نگهبان. امام خمینی در این روز می‌فرمایند:
«… اگر مسامحه کنید، مسئول هستید پیش خدای تبارک و تعالی. اگر نروید و رأی ندهید و آنها که جدیت دارند به اینکه وارد بشوند در مجلس و به هم بزنند اوضاع ایران را، آنها خدای ناخواسته بروند، مسئولیتش به عهده‌ شماست.»(۹)
مردم با تبعیت از «ولی فقیه» و با به میدان آمدن در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی به‌گونه‌ای وارد شدند که حتی سران سازمان منافقین با همه‌ برجسته‌نمایی و مظلوم‌نمایی خود حائز رأی لازم برای ورود به مجلس نشدند و عملاً مردم بار دیگر مردم‌سالاری دینی و تفاوت آن با مردم‌سالاری‌های غربگرا و شرق‌گرا را به رخ جهانیان کشیدند و آن جریان مرموز و موذی همسوی دشمن را نیز در رسیدن به اهداف خود ناکام گذاشتند.
شباهت انتخابات پیش رو در اسفند ۱۴۰۲ با اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی در حساسیت آن در ریل‌گذاری انقلاب در گام دوم انقلاب است. این حساسیت تا بدانجاست که رهبری انقلاب در فروردین همین سال سخن از روشن شدن توپخانه‌ دشمن و هدف قرار دادن آن به میان آوردند. نگاهی به گفتارها و رفتارهای برخی در تهدید به تحریم و تخریب و تضعیف انتخابات با ادبیات‌های گوناگون و تلاش برای دلسرد کردن مردم بعضاً دلسوزانه!! یادآور جان گرفتن همان جریانی است که به تعبیر امام از اول نهضت همسوی دشمن بوده است؛ غافل از اینکه مردم سال ۱۴۰۲ همان مردم سال‌های ۴۲ و ۵۷ و ۵۸ هستند. همان مردم صاحب اصلی انقلاب، ولایت‌مدار، جریان‌شناس و شخصیت‌شناس.
(منبع: ماهنامه پاسدار اسلام)

پی‌نوشت:
۱- صحیفه‌ امام، ج. ۷، ص. ۳۹٫
۲- بیانات معظم‌له در خطبه‌های نماز جمعه ۲۰/۱۱/۶۸، معارف انقلاب، ص. ۱۱۵٫
۳- همان مدرک، معارف انقلاب، صص. ۱۱۶ و ۱۱۷٫
۴- همان مدرک، معارف انقلاب، ص. ۱۱۷٫
۵- صحیفه‌ی امام، ج. ۱۵، ص. ۲۳٫
۶- همان مدرک.
۷- صحیفه امام ج ۲۱ ص ۴۱۷ ، تحریر ۲۶/۱۱/۶۱، قرائت ۱۵/۳/۶۸٫
۸- بیانات رهبری معظم انقلاب، ۲۶/۱۱/۱۳۹۲٫
۹- صحیفه‌ امام خمینی، ج. ۱۲، صص. ۱۸۲ و ۱۸۳٫

11مارس/24

غزه غوغای دکترین مقاومت امام است / دکتر محمدجواد لاریجانی، مدیر پژوهشگاه دانش های بنیادی

وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم دکتر محمدجواد لاریجانی را به عنوان یک سیاستمدار، دیپلمات، چهره علمی، نماینده مجلس، مؤسس مرکز پژوهش‌های مجلس و رئیس ستاد حقوق بشر قوه قضائیه به یاد می‌آوریم.

ملاقات ما با این چهره سیاسی و علمی در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی صورت گرفت.او از اواخر دهه ۶۰ مدیریت این پژوهشگاه را بر عهده دارد.

محور گفتگوی «پاسدار اسلام» با دکتر محمدجواد لاریجانی درباره یکی از تابناک‌‌ترین فصول حیات نورانی حضرت امام خمینی(ره) است که طی آن بنیانگذار و معمار کبیر انقلاب اسلامی به تاریخ پیوستن نگرش و مکتب الحادی مارکسیسم را با روشن‌بینی رشک برانگیز خود، پیش‌بینی می‌کنند.

همان‌گونه که مخاطبان گرامی مجله به خاطر دارند دکتر محمدجواد لاریجانی یکی از سه عضو هیات اعزامی برای تسلیم‌ نامه حضرت امام به گورباچف بود و لذا در جریان کم و کیف و جزئیات این نامه به رهبر اتحاد جماهیر شوروی و تحولات و رویدادهای بعد از آن قرار دارد.

آنچه در ادامه می‌آید ما حصل گفتگوی ما با دکتر محمدجواد لاریجانی درباره مشی و مرام حضرت امام و تقابل دو دیدگاه توحیدی و مادی‌گرایانه به بهانه واکاوی این رویداد در تاریخ انقلاب اسلامی است.

 

*جناب لاریجانی با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید، در این گفتگو می‌خواهیم یکی از فصل‌های زرین حیات طیبه حضرت امام خمینی«ره» را مورد مداقه قرار دهیم و از رهگذر آن به آیینه‌ای برای ادراک بهتر تحولات امروزی به ویژه ارتباط غرب با جنایت‌های اخیر در غزه برسیم. منظورم نامه تاریخی حضرت امام خمینی به گورباچف است. جنابعالی یکی از اعضای هیأت تسلیم این نامه به رهبر شوروی بودید. حضرت امام در آن نامه صراحتاً از خرد شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آورده بودند. آیا می‌توانیم محتوای نامه امام و آنچه به درستی پیش‌بینی کرده بودند را در پیوند با شرایط امروز و شکسته شدن هیمنه غرب و فاش شدن چهره واقعی‌اش در قصه پرغصه اما در عین حال حماسی غزه ببینیم؟

پیش از ورود به بحث این را بگویم که مجله «پاسدار اسلام» مجله وزین و همزاد با انقلاب است که ما از سال‌های اول انقلاب آن را می‌خواندیم و گمان می‌کنم اکنون چهل و دومین سال انتشار این مجله باشد. ان‌شاء‌الله موفق باشید. موضوعی که مطرح کردید موضوع جالبی برای امروز ماست. به نظر می‌رسد آنچه برای نسل جوان امروز ضروری است فهمیدن افکار امام و سیمای حقیقی ایشان در جریان رخدادهای انقلاب است، چون دشمن مدام بر مخدوش کردن چهره اسلام سرمایه‌گذاری می‌کند و در دهان بعضی‌ها انداخته که اگر ما این اسلام را نخواهیم چه کسی را باید ببینیم؟! گویی که مسأله انقلاب و تأسیس جمهوری اسلامی و استقلال ایران یک ادله صرفاً شرعی دارد. این به خاطر آن است که افکار حضرت امام برای نسل جدید تبیین نشده است. ما نسل قدیم، از قم با افکار و اندیشه‌های امام آشنا و محشور بودیم. اولین فکر امام این بود که برگردیم به زمان طاغوت و بپرسیم ریشه این عقب افتادگی‌ها کجاست، ایشان می‌گفت ما چرا عقب افتادیم. چرا شهرهای ما آباد نیست؟ چرا ما در دانش و تکنولوژی عقب هستیم؟ این سئوال که ربطی به اسلام ندارد. هر آدم عاقل ایرانی میهن‌پرستی این سئوال را می‌پرسد. خب پاسخ این سئوال چیست؟ دو پاسخ مطرح است. یک پاسخ از جانب غربی‌ها و روشنفکران سطح نازل و غرب‌زده مطرح شد که ما باید سر تا پا فرنگی شویم حتی ادبیات خودمان و رسم‌الخط خودمان را عوض کنیم تا پیشرفته شویم.

اما امام آمدند این نکته را روشن کردند که علت عقب افتادگی ما و هر ملت دیگری این است که سیطره اجانب و استکبار، ظرفیت‌ها و اموال ما را غارت می‌کند. حکومت‌هایی که در کشورهای ما بر رأس کار گذاشته‌اند دست‌نشانده و نوکران غرب هستند. آنها اصلاً نمی‌خواهند ما پیشرفت پیدا کنیم. پس اگر ایران و هر ملتی می‌خواهد پیشرفت پیدا کند اولین قدم این است که از یوغ و سیطره اجانب خارج و مستقل شود. در چنین فضایی شعار استقلال، شعار و دکترین بسیار دقیقی است. خب حالا فرض کنید ما مستقل شدیم. ما که مستقل شدیم فوری که پیشرفت نمی‌کنیم. شرط دوم چیست؟ شرط دوم، حکومت مشروع و صالح است. اگر کشوری حکومت مشروع و صالح داشته باشد این کشور می‌تواند ثروت‌هایش را خوب به کار ببرد و خواسته‌های مردم را اجابت کند. پول‌ها را ندزدند و کارها در روند طبیعی خود پیش برود. اما حکومت مشروع و صالح چه نوع حکومتی است؟ یک عده می‌گفتند همین حکومت شاهنشاهی باشد. حالا یک خورده مشروطه هم باشد و اختیارات بدهد. امام فرمودند این بنیان از ریشه پوسیده است، حکومت باید مبنای عقلی داشته باشد.

از نگاه امام رأی و انتخاب مردم باید مبنا باشد و چون ما مسلمان هستیم اینجا باید مسأله اسلام مطرح باشد. سوم مسأله اقامه دین است که دغدغه هر مسلمانی است. اقامه دین این نیست که مردم فقط در خانه‌ها نماز بخوانند. امام می‌فرمودند ما برای این که نجات پیدا کنیم اول باید دست اجانب را کوتاه کنیم و از نوکری خارج شویم. دوم این که یک حکومت مشروع و صالح ایجاد کنیم. این حکومت مشروع و صالح باید چه‌کار کند؟ باید اقامه دین کند چون گمشده ما اسلام است. اینجا پیام به گورباچف معنادار می‌شود که من اشاره خواهم کرد.

در واقع کلید توفیق یک ملت مثل ملت ما این است که برگردیم به اسلام و آموزه‌های آن را رها نکنیم. اسلام یک امر زنده امروزی است. اسلام مرده و یادگار عهد دقیانوس نیست. فلذا اقامه دین بر اساس فکر اسلامی در نگاه امام معنا دارد، لذا جمهوری اسلامی به عنوان دکترین حضرت امام، نظامی است که عقلانیت پایه‌اش، اسلام منبعث از مکتب اهل بیت است. ازطرفی مکانیسم دموکراسی نمایندگی هم در آن هست و علیرغم همه اصلاحاتی که ما گاه‌به‌گاه در متن قانون اساسی‌مان ایجاد می‌کنیم اما این نظام و رویکرد اصل و اصول و استخوان‌بندی قوی دارد و معلوم است که موفق است. جمهوری اسلامی توانست هم استقلال را حفظ کند، هم پیشرفت‌های علمی را وارد کشور کند و هم با دشمنی‌های سرسختی که با آن روبرو است مقابله کند. به نظرم این چارچوبی است که ما باید به نسل جدیدمان توضیح بدهیم و آن ها بدانند که دغدغه‌های امام و انقلاب چه بود.

هیأتی که حضرت امام به مسکو فرستادند در واقع اولین و آخرین هیأت رسمی حضرت امام بود که رسماً برای دیدار با رئیس کشوری فرستادند و پیام مفصلی هم دادند. تمام دغدغه‌های جهانی امام در این پیام بود. خب امام زاویه دیدی درباره کشور داشتند، دیدی درباره جهان اسلام داشتند و نگرشی هم درباره جامعه جهانی. امام شخصیتی کم‌نظیر در دنیا و جهان اسلام بودند. امروز هم می‌بینید که دکترین مقاومت امام چه غوغایی کرده و کمر آمریکا را شکسته است. این دکترین مقاومت امام است که با طراحی‌ها و پیگیری‌های عملی مقام معظم رهبری بعد از چند دهه به نتایج اولیه رسیده و نتایج بعدی، بزرگ‌تر خواهد بود.

خب روابط ما با مسکو به خاطر جنگ تحمیلی روابط پیچیده‌ای بود و امپراتوری شوروی و امپراتوری غرب به رهبری آمریکا پشت سر صدام بودند و از صدام به صورت همه‌جانبه‌ای حمایت می‌کردند. انقلاب که پیروز شد، مسأله حمله به افغانستان پیش آمد و طبیعتاً ما از مجاهدین حمایت می‌کردیم و اولین نطفه دکترین مقاومت در افغانستان بود و عملاً امپراتوری شوروی با ۱۴۰ هزار نیروی مسلح و بالگردها و هواپیماهای سنگین شکست خورد.

اجازه بدهید در همین‌جا خاطره دیگری از حضرت امام بگویم. سال‌های آخر جنگ بود که خبر رسید دولت شوروی به عراق موشک‌هایی داده که شهرهای مرزی ما را می‌توانند بزند. این خبر به امام رسید و امام فرمودند در قالب هیأتی از وزارت خارجه برویم و با روسیه صحبت کنیم و به آنها بگوییم زدن شهرها، ما را تسلیم نمی‌کند ولی این در حافظه ملت و روابط ما در آینده می‌ماند. «گرومیکو» تازه به عنوان صدر هیئت رئیسه شورای عالی شوروی انتخاب شده بود. او سی و خورده‌ای سال وزیر خارجه شوروی بود، یک فرد پرسابقه از دوران برژنف و قبل و بعد. ما رفتیم و تا نشستیم گرومیکو شروع کرد به نصیحت کردن ما که چرا شما این‌قدر اصرار به جنگ دارید و چرا آتش‌بس را قبول نمی‌کنید؟!

 

*این اتفاق چه سالی بود؟

به نظرم سه سال مانده به آخر جنگ بود. آقای گرومیکو رها هم نمی‌کرد تا این که سرفه‌ای کرد و ما لیوان آبی به او تعارف کردیم تا گلویی تازه کند، آن‌وقت نوبت ما شد و گفتیم اصلاً شما چرا به افغانستان حمله کردید؟ افغانستان کشور مستقلی بود. گیرم که شما حکومت این کشور را قبول نداشتید. چرا حمله کردید؟ مگر آدم حکومت جایی را قبول نداشته باشد به آنجا حمله می‌کند؟! یک قدری درگیری بالا گرفت. گرومیکو یک‌جایی از کوره دررفت و گفت تو مثل نوه من می‌مانی، این‌طور با من حرف نزن. گفتم ما از انقلاب می‌آییم. آنجا نوه و اینها نداریم. همه ما مسئولیت‌محور هستیم.

 

*آن زمان فکر کنم چهل سال داشتید؟

سی و خورده‌ای سال داشتم. بعد گفت برویم سر اصل مطلب. این عباراتش مهم بود. گرومیکو گفت: ما در افغانستان شکست خوردیم و شما یکی از دلایل مهم شکست ما هستید. انقلاب شما به مجاهدین روحیه داد تفکراتتان به آنها حرکت داد. سیاست‌هایتان هم به آنها قوت داد. حالا بیایید ما با همدیگر معامله کنیم. ما که شکست خوردیم و می‌خواهیم از افغانستان بیرون بیاییم. این حرف‌ها در سال‌های آخرجنگ زده شد اما طول کشید تا این اتفاق بیفتد.

گرومیکو گفت: ما وقتی بخواهیم از افغانستان بیرون بیاییم چند مسأله داریم. یک مسأله مهم ما این است که احمدشاه مسعود گفته است من نمی‌گذارم یک نفر روسی از دره پنجشیر زنده رد شود. می‌دانید که دره پنجشیر تا آخر هم در برابر روس‌ها مقاومت کرده بود و هیچ‌وقت تسخیر نشد. گرومیکو گفت ما ۱۴۰ هزار نیرو داریم و می‌خواهیم از این‌جا برویم. کاری کنید که اینها ما را نزنند. از طرفی هیأت‌های دیپلماتیک ما می‌خواهند از کابل بیرون بروند اینها فرودگاه کابل را می‌زنند. کاری کنید اینها با ما کاری نداشته باشند. توجه کنید که یک ابرقدرت از کشوری که خودش وسط جنگ است این تقاضاها را مطرح می‌کند.

 

*و شما چه گفتید؟

گفتم آن‌طرف قضیه چه می‌شود؟ خب آن‌طرف قضیه مسائل نظامی بود که دوستان نظامی ما درباره‌اش صحبت و مذاکره کردند.

 

*بحث تجهیزات گرفتن؟

تجهیزات و چیزهای مختلف. ما برگشتیم و صبح زود خدمت امام رفتیم و گزارشی دادیم. مرحوم حاج احمد آقا و دیگران هم بودند. آقا، آقای هاشمی و آقای موسوی اردبیلی هم بودند. اتفاقا آقای مهندس موسوی هم بود. من به عنوان یک دیپلمات شخصاً خوشحال بودم که معامله خوبی می‌تواند اتفاق بیافتد. امام همه را گوش کردند و فقط یک جمله گفتند: ما در معامله‌ای که علیه ملت افغانستان باشد، وارد نمی‌شویم و رفتند.

 

*دیدگاه آن جمع درباره موضع امام چه بود؟

مهندس موسوی گفت این یعنی امام صد درصد مخالف این معامله است. آقای هاشمی فرمودند: نه! اگر مخالف بودند امام که خجالت نمی‌کشند. صراحتاً می‌گفتند این کار را نکنید. آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند: این معنایش راهنمایی است، یعنی اگر می‌خواهید وارد هر معامله‌ای شوید این راهنمای شماست که توافق شما علیه ملت افغانستان نباشد.

اتفاقاً برداشت آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی درست بود. چون در واقع امام قاعده‌ای دادند و گفتند در هر معامله‌ای عملاً می‌توانید وارد شوید. طبیعی است منافع ما که اصل است اما برای تأمین منافع خودمان علیه ملت افغانستان وارد نمی‌شویم. این یکی از تابلوهای زرین سیاست خارجی ماست.

می‌خواهم بگویم دکترین مقاومت انقلاب اسلامی، در همان سال‌های آغازین که تازه درگیر جنگ هم بود میوه می‌داد. خب به خاطر همین قضیه در داخل افغانستان پیروزی پیدا شد اما به خاطر این که نیروهای افغان آمادگی این فضا را نداشتند و مسائل دیگری هم پیش آمد، این آزادی نتوانست میوه اصلی خود را به دست دهد، ان‌شاء‌الله در آینده این اتفاق بیفتد.

 

*معامله‌ای که با شوروی انجام دادید شامل آن موشک‌باران هم می‌شد؟

بله، بحث‌های کلی و دقیق نظامی داشت. درصدی آنها انجام دادند و البته صدام هم به سمت غربی‌ها رفته بود. از طرفی ما در جنگ دست بالا را پیدا کردیم. در واقع تطور جنگ جلو آمده و دشمن را زمین‌گیر کرده بود. ایران در جنگ پیروزی‌های عظیمی به دست آورد. فتح خرمشهر کمر دشمن را اعم از آمریکا، عربستان و دیگران شکست و بعد هم فتوحات دیگر پیش آمد. رسیدیم به مسأله مهم گلاسنوست و چیزهای دیگری که در داخل شوروی به عنوان اصلاحات و فروپاشی امپراتوری شوروی کلید خورده بود و گورباچف، محمل این فروپاشی بود. امام این فرصت را بسیار طلایی و درست تحلیل کردند. البته وقتی این پدیده پیدا شد چند نوع تحلیل وجود داشت. یک تحلیل این بود که چرخ‌های مارکسیسم زنگ خورده است و گورباچف می‌خواهد چرخ‌های مارکسیسم را روغن‌کاری کند و دوباره امپراتوری مارکسیستی مثل گذشته، امپراتوری باشد و همان بلوک‌بندی‌ها باشد. خب دقت کنید که آنها هم کودتا می‌کردند، تجاوز می‌کردند، جاسوسی می‌کردند.

تحلیل دیگر این بود که آمریکایی‌ها و غرب دارند رقیب‌شان را از بین می‌برند و دنیا دارد به سمت یک‌قطبی شدن می‌رود و آمریکا به عنوان رأس کلوپ غربی‌ها آماده رهبری جهان می‌شود.

 

*دیدگاه حضرت امام در این میان چه بود؟

اولاً امام تحلیل خودشان را از این وضعیت داشتند و ثانیاً این وضعیت را به نفع روابط ایران و مسکو پیش‌بینی کرده بودند. لذا تقریباً سه چهار روز قبل از این که پیام امام نهایی شود، مرحوم حاج احمدآقا مرا صدا کردند و گفتند این متنی است که آقا می‌خواهند برای گورباچف بفرستند. شما به کسی نمی‌گویید، فقط آیت‌الله خامنه‌ای در جریان است، منتها این متن را نگاه کنید و اگر نکته‌ای دارید بگویید تا لحاظ شود. من این متن را گرفتم و بردم خدمت آیت‌الله خامنه‌ای. ایشان فرمودند: بله من در جریان قرار گرفته‌ام. گفتم ما ۲۴ ساعت وقت داریم که اگر نظراتی داریم بدهیم. نشستیم و روی متن کار کردیم. ما شش نظر درباره متن امام دادیم. پنج نظرمان مسائل ساده و فرعی بود، اما یکی از آنها جایی بود که امام نوشته بودند: ما صدای شکستن استخوان‌های مارکسیسم و کمونیسم را می‌شنویم و مارکسیسم به موزه و زباله‌دان تاریخ می‌پیوندد. نظر ما این بود که ما این فروپاشی را به این صراحت نگوییم، چون ممکن است این قضیه به این زودی اتفاق نیفتد. یک احتمال بدهیم که این‌ها مارکسیسم را دارند روغن‌کاری می‌کنند. ولی امام فرمودند باید این عبارت باشد.

 

*متن توسط شخص حضرت امام نوشته شده بود؟

بله ادبیات امام بود. حضرت امام وقایع داخل شوروی را به شکل منظم از اخبار، وزارت اطلاعات و خارجه دریافت می‌کردند اما تحلیل ایشان از وقایع پیش‌رو متعلق به شخص خود ایشان بود. ایده فرستادن پیامی به شوروی هم از خودشان بود. امام فوق‌العاده بود.

 

*آیا پرس و جویی درباره دو عضو دیگر هیأت (آیت‌الله جوادی آملی و خانم مرضیه دباغ) داشتید؟

درباره ترکیب، سئوالی نپرسیدم اما مرحوم حاج احمدآقا فرمودند نظر امام این است که رئیس هیأت، آیت‌الله جوادی آملی باشند و در مسائل پروتکلی هم ایشان به همه سفارش کردند که با تأیید بنده انجام شود تا شأن دیپلماسی قضیه حفظ شود. بعد فرمودند قبل از ملاقات، آقای شواردنازده (که وزیر خارجه بود و بعداً رئیس جمهور گرجستان شد) را ببینیم و برایشان توضیح بدهم که ارسال پیام از سوی امام چه معنایی در روابط آینده ایران و مسکو دارد. اصل قضیه این بود که شوروی دارد متحول می‌شود اما به هر حال روسیه می‌ماند. آن‌وقت روابط ما و مسکو بعد از فروپاشی شوروی وارد فاز جدیدی خواهد شد.

قرار شد اینها را توضیح بدهم. جدای از متن، دیپلماسی مسأله بسیار با ارزشی است. ما رفتیم و دو سه ساعت طول کشید من برای آقای شواردنادزه توضیح دادم که این متن را باید خوب بخوانند و اهمیتش را خوب بدانند و اصلاً این مسیر و راهی که امام انتخاب کرده‌اند از لحاظ سیاسی و دیپلماتیک معنای بسیار مهمی دارد.

 

*متن برای آقای شواردنادزه هم خوانده شد؟

نه‌خیر. گفتند متن را به من می‌دهید؟ گفتیم نه. متن را فقط جلوی آقای گورباچف می‌خوانیم و همان‌جا نسخه انگلیسی را تحویل می‌دهیم.

 

*این اتفاقات روز قبل از دیدار با آقای گورباچف رخ داد؟

بله. به‌هر صورت امام در متن چند مسأله خیلی زیبا، مهم و معنادار را مطرح کردند. مسأله اول، دیدشان از صحنه بین‌المللی است و فروپاشی شوروی را رسماً اعلام کردند. مارکسیسم کارش خلاص شده است. بعد هم گفتند که علت فروپاشی شما خرابکاری در اقتصاد نیست یا مثلاً اینکه آزادی نداشتید. علت فروپاشی شما دشمنی شما با خداست. لذا فرمودند: غربی‌ها هم که همین دشمنی را دارند آنها هم محکوم به همین سرنوشت هستند و انجام هم خواهد شد.

خب این بحث جدی و مهمی بود. نکته دومی که به رهبران شوروی گوشزد کردند این بود که درِ باغ سبز غرب شما را فریب ندهد. مارکسیسم که مُرد، حالا جایگزین این مارکسیسم چیست؟ البته روس‌ها فریب خوردند. اما امام گفتند شما بیایید مکاتب دیگر را هم نگاه کنید. مکتب اسلام را نگاه کنید. شما که از اسلام خبر ندارید. بیایید علمایتان را بفرستید و ببینید حرف مهم ما چیست. اینجا بود که امام وارد بحث فلسفی شد که دنیا را مادی نبینید، یعنی از پشت عینک سکولاریسمی که چه در تفکر لیبرال غربی و چه در تفکر سوسیال شرقی وجود دارد. امام متوجه شده بود این همان سنگ زیربنای بدبختی است.

 

*این که آیت‌الله جوادی آملی در رأس هیأت قرار می‌گیرند به عنوان یک فیلسوف از این منظر قابل درک است.

بله، امام چالش نظری با این قضیه داشتند و جالب است که در این چالش نظری، درست به اصل نقطه رفتند که دنیا را مادی نبینید و بعد هم استدلال کردند که یکی از ادله جالب علیه تفکر مادی در فلسفه ما مسأله علم حضوری است. علمی که به ذهن خودمان داریم این علم حضوری نمی‌تواند توجیه مادی داشته باشد. شما بهترین کامپیوتر را هم که داشته باشید این کامپیوتر که نمی‌تواند خودش را شناسایی کند بلکه دستوراتی را اجرا می‌کند که شما به او می‌دهید. امام این را به همان زبان فلسفی بیان کردند که علم حضوری نمی‌تواند خودش را بشناسد و علمی وجود دارد که فراتر از ماده است.

خب امام نه‌تنها تفکر مادی‌گری و سکولاریسم غرب را رفض و رد کردند و رهبران شوروی را به این نکته توجه دادند که بدبختی‌های شما از این مادی‌گرایی است. استدلال کردند که در منطق ما ادله بسیار زیبایی وجود دارد. این‌طور نیست که یک مشت حرف کهنه و قدیمی داشته باشیم. این یکی از مهم‌ترین حرف‌هایی است که امروز در امر نقد سکولاریسم در دنیا مطرح است ولی امام تا این‌جا هم پیش رفتند و بحث مفیدی کردند و فضای بحث‌شان هم گرم بود.

حضرت آیت‌الله جوادی هم که از مفاخر جهان اسلام هستند با دقت و وسواس بسیار صحبت امام را شمرده شمرده خواندند، این مواضع برای هیأت روسی ترجمه شد و توضیحات لازم را در حدی که سئوال می‌کردند می‌دادند. ما وقتی برگشتیم بنا بود خدمت امام گزارش بدهیم. اولین سئوال امام از من این بود که آن نکته‌ای که گفتی چطور بود. منظور امام این بود که آیا آنها می‌خواهند مارکسیسم را روغن‌کاری کنند یا فروپاشی را پذیرفته‌اند؟! گفتم اگر کمترین اعتقادی به روغن‌کاری مارکسیسم از طرف گورباچف داشتم اکنون ندارم. با این تهاجمی که داشتید من انتظار داشتم اینها ناراحت شوند اما من آثار ناراحتی را در چهره اینها ندیدم بنابراین به نظرم تحلیل شما درست است. خودشان هم می‌دانند مارکسیسم خلاص است و راه نجات شان نیست.

 

*این‌که گفته می‌شود زمان خوانش نامه، چندجا گورباچف برآشفته شد آیا این صحت دارد؟ مخصوصاً جایی که امام درباره صدای خرد شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آورده بودند.

من فکر می‌کنم امام حرف دل گورباچف را زدند!

 

*یعنی تغییری در کار نبود؟

خیر. من اصلاً همین موضوع را در آن تحلیل مبنا قرار دادم و گفتم اگر تحلیل امام نادرست بود عصبانیتی در این فرد باید پیدا می‌شد ولی این‌طور نشد و گفت ما می‌خواهیم مبانی اخلاقی را زنده کنیم.

 

*درباره پاسخ گورباچف به نامه امام و حضور ادوارد شواردنادزه در ایران بفرمایید.

خب وقتی این جریان پیش آمد امام فرمودند خود وزارت امورخارجه پاسخ را تحویل بگیرد. گفتیم آقا شما یک نامه‌ای همراه هیات فرستاده‌اید و این فرد هم می‌خواهد نامه‌ای بفرستد و شما بپذیرید. امام پذیرفتند. حاج احمد آقا گفتند امام فرمودند: من بلند نمی‌شوم. بیاید و پیام را بدهد و برود. خب البته این رفتار امام نکته داشت و حرکات امام بی‌دلیل نبود. نهایتاً امام فرمودند بسیار خب! اگر می‌خواهید من بلند شوم باید آقای جوادی با او همزمان بیایند داخل که من به خاطر آقای جوادی بلند شوم.

 

*چقدر جالب!

امام می‌خواستند بگویند ما ابرقدرت نمی‌شناسیم و ابرقدرت خداست. این‌طور نیست که کسی توپ و تانک زیادتری داشته باشد ما از او واهمه داشته باشیم. خب این رفتار امام مهم است. شما به آن روزها برگردید. امپراتوری شوروی در کمتر از ۷۰ سال بر نصف جهان مسلط شده بود. از لحاظ نظامی لنگه‌ی آمریکا بود بلکه قوی‌تر. زرادخانه اتمی روسیه همین الان از آمریکا هم قوی‌تر است. خب شوروی از لحاظ عملیاتی، کودتا و رفتار استکباری چیزی از آمریکا کم نداشت. بنابراین رفتار امام با چنین حکومتی که هنوز از هم پاشیده نشده بسیار معنادار است.

 

*در واقع به‌طور کاملاً شفافی منشأ قدرت برای امام معلوم بود که خاستگاه قدرت کجاست.

بله، امام می‌دانستند که سرمنشأ قدرت، خداوند متعال است و صدق و راستی. درباره پروتکل پذیرش هیات مسکو، من آن‌روز خدمت حاج احمد آقا گفتم بیایید یک کار دیگر انجام بدهیم. پیشنهاد کردیم که اصلاً ما می‌رویم در اتاق می‌نشینیم و امام وارد شوند، کسی هم بلند نمی‌شود. این‌ها پذیرفتند. ما کمی زودتر به اتاق رفته بودیم تا شرایط پروتکلی را مهیا کنیم. حاج احمدآقا گفتند: آقا می‌فرمایند من لباس [رسمی] نمی‌پوشم. در واقع امام می‌خواستند حرف‌شان را در عمل نشان بدهند که ما مقهور قدرت‌های بزرگ نخواهیم بود.

حاج احمد آقا گفتند ما هرچه می‌گوییم امام گوش نمی‌دهند! گفتم بگذاریم امام کار خودشان را انجام دهند. ما همه نشسته بودیم که امام با یک شب‌کلاه و بدون عمامه و عبا و با دمپایی کهنه‌ای آمدند.

 

*انگار کسی آنجا نیست!

دقیقاً. این صحنه برای شواردنادزه که در کاخ کرملین همه درها پشت سر هم برایشان باز می‌شد حیرت‌انگیز بود. این همان رهبری است که منطق اسلام را می‌پروراند. ساده، قاطع، روشن، باهوش و شجاع. امام آمدند، نشستند و شروع کردند به نگاه کردن شواردنادزه. آقای شواردنادزه هم دستپاچه شده بود.

 

* ظاهراً شواردنادزه در آن دیدار نتوانست در حالت طبیعی خودش قرار بگیرد؟

بله. از شکل و حال طبیعی بیرون بود. شروع کرد به صحبت کردن، در حالی که لرزش‌های مختلف هم داشت. امام هم صبر نمی‌کرد صحبت‌های شواردنادزه تمام شود. شواردنادزه از قول گورباچف گفت ما هم به مسائل اخلاقی احترام می‌گذاریم. امام گفتند من که این را نگفتم. من می‌خواستم شما را متوجه مسأله دیگری کنم. همین‌طور کامنت، پشت سر کامنت. حالا کامنت‌های امام ضبط است. این‌طور نبود که امام صبر کنند شواردنادزه حرف‌هایش را بزند. همین‌طور که او حرف می‌زد امام هم دیدگاه خود را می‌فرمودند. آن طرف بعداً به من گفت من در برابر نگاه‌های امام بی‌پناه بودم!

 

*شواردنادزه این را به شما گفت؟

بله، گفت احساس بی‌پناهی می‌کردم! بامزه این بود که حاج عیسی که خادم امام بود و چای می‌آورد،  چای را داد و قند را با دست  برداشت و داخل چای شواردنادزه گذاشت. من بعد به او گفتم چرا چنین کاری کردی؟ گفت این آقا نجس است. دست می‌زد به قندها! گفتم دستش که تر نبود…، البته اینها زیاد مهم نبود آنچه مهم بود منش فوق‌العاده امام در آن جلسه بود.

شواردنادزده توضیحاتش را کامل ارائه کرد. امام البته در خلال حرف‌های شواردنادزه حرف‌هایشان را زدند. یعنی نگذاشتند حرف‌های وزیر خارجه شوروی تمام شود و همین‌طور تکه تکه در خلال حرف‌های شواردنادزده موضع خود را بیان کردند.

آنچه امام در واقع می‌خواستند به ما گوشزد کنند، فهم و درک ما از منشأ قدرت در دنیاست. امروز معلوم شده است که قدرت در دنیا به داشتن توپ و تانک و… نیست بلکه خاستگاه قدرت همان چیزی است که در منش امام به صورت عملی خودش را نشان داد. امروز در جریان غزه می بینید حدود دو میلیون نفر در سرزمینی بسیار محدود با اعتقاد به دین و اسلام و منطق مقاومت، آمریکا را شکست داده‌اند. توجه می‌کنید؟ آنها آمریکا را شکست داده‌اند چون صهیونیست‌های آدم‌خوار که کسی نیستند. کاملاً روشن است که دست آمریکا در جریان است و انگلیس هم هواپیما فرستاده که آنجا بگردند و سرنخی از نیروهای مجاهدان حماس پیدا کنند، چون این‌ها مجبور شدند بیش از ۶۰، ۷۰ درصد تانک هایشان را از شمال غزه بیرون بیاورند به خاطر اینکه مرتب کشته دادند. ببینید امروز چه تحولاتی پیش آمده که استقامت ملت غزه نشان می‌دهد منطق امام، منطق درستی است. خب اگر در دنیا زور مبنا نباشد در آن‌صورت چه‌چیزی باید مبنا باشد؟ طبیعتاً باید حرف حق مبنا باشد نه دنیاپرستی و شهوت‌پرستی.

 

*در واقع صحنه، همان صحنه است. همان صحنه‌ای که سی و چند سال پیش رقم خورد…

امروز ما در دنیا شاهد پرده‌برداری از واقعیت‌هایی هستیم که پیشتر پنهان بودند. در دوران جنگ سرد، دنیا دوقطبی بود. در گذشته همه سیاسیون و دانشجویان سیاست و افراد سیاسی درباره قطب شوروی و قطب آمریکا صحبت می‌کردند. همه مسائل دنیا منحصر میشد به این که شوروی و آمریکا راجع به این قضیه چطور بازی می‌کنند. گویی دو بازیگر مهم در دنیا وجود دارد و بقیه برکنار و علاف‌اند! امام این نوع نگاه را معکوس کرد و تاریخ نشان داد که حق با امام بود.

شما ببینید پدیده‌ای در دنیا اتفاق می‌افتد. این که آمریکا، روسیه، فرانسه با آلمان چقدر راجع به این مسائل نظر دارند امروز به امری فرعی بدل شده است و دیگر آن سیطره و هیمنه قدیم را ندارند. شما می‌بینید که واحدهای کوچک می‌توانند تأثیرات بسیار عمیقی داشته باشند.

در هر صورت مکتب امام صرفاً یک مکتب نظری نبود. امام در داخل کشور، جمهوری اسلامی را طراحی کرد که مبتنی بر یک نظم مدنی بی‌سابقه است و در جهان اسلام نظیر و نمونه ندارد. تازه در جهان اسلام باید بر روی این مدل کار شود که بتوانند آن‌را پیاده کنند. در جهان اسلام منطق امام، منطق مقاومت در برابر سیطره کفر بود که امروز نتایج آن را می‌بینید. امروز مقاومت در منطقه مشروعیت پیدا کرده. این نیرو را نمی‌توانند نادیده‌اش بگیرند و مجبورند و باید به حسابش بیاورند.

شما نگاه کنید در سطح جهانی هم مسأله مبارزه با ظلم یا ظلم‌ستیزی شعار امام بوده، این که ما مقهور سکولاریسم و مادی‌گرایی نشویم. اگر مسلمان نیستیم اقلاً فکرمان را آزاد بگذاریم و ببینیم حرف‌های دیگران چیست.

شما می‌دانید یکی از مصائب بشر در زمان معاصر این است که انتخاب‌های فکری بشر روز به‌روز محدودتر می‌شود. امروز با این بمباران شبکه‌های خبری، انسان‌ها در حلقه اطلاعات نماها به گروگان گرفته شده اند. این‌ها اطلاعات نیست. امروز شما راجع به هر چیزی که مطرح می‌شود، می‌روید در گوگل سرچ می‌کنید و گوگل است که به شما می‌گوید چه خبر است! برای شما انبوهی از به‌اصطلاح اطلاعات می‌آورد در حالی که وقتی دقیق شوید می‌بینید اطلاعات نماست.

 

*مثال می زنید؟

به همین جنگ غزه نگاه کنید. آیا خبرهای غزه همان است که در گوگل سرچ می‌آید؟ حالا تازه به کارگیری هوش مصنوعی بُعد عجیب‌تری به این داستان می‌دهد. البته هوش مصنوعی تئوری باسابقه‌ای است اما به کارگیری آن در فضاهای سوشیال مدیا و فضای مجازی باعث شده که حتی زحمت سرچ را هم نکشید یعنی هوش مصنوعی به جای شما فکر کند. یعنی بشر را نه تنها از دسترسی به حقایق باز داشته‌اند بلکه با گسترش پروژه هوش مصنوعی از امکان فکر کردن هم محروم می‌کنند تا این عقلی که خداوند به ما داده است عملاً عاطل بماند. طبیعی است وقتی این خرد، ورزیدگی پیدا نکند و از مدار تفکر و تأمل خارج شود زنگ می‌زند و می‌پوسد. الان کودکان درباره‌ی چه فکر می‌کنند؟ چه کسی دیکته می‌کند کودکان درباره چه فکر کنند. آنها می‌روند سوشیال مدیا، می‌گویند دیدی اینستاگرام را؟ اصلاً فکر کردن از ما سلب شده و سحر و جادوی بسیار سنگین‌تری شیوع پیدا کرده و واقعاً عصای موسی می‌خواهد که حتماً بیاید و این سحرها را باطل کند.

 

*آن‌روزها که پیام امام را تسلیم کردید، سی و اندی سال داشتید و حتماً امروز نگاه پخته‌تری دارید. آینده و سرنوشت مکاتب مادی گرایانه را چطور می‌بینید؟

ما باید قدری به سیر تاریخی این قضیه توجه کنیم. از زمان رنسانس و انقلاب‌هایی که در بطن مکتب غربی پیدا شد به تدریج غربی‌ها به علت پیشرفت‌های علمی و اموالی که از قاره‌های دیگر به تاراج بردند برتری عمده مبتنی بر نیروی مادی پیدا کردند و بعد از مدتی تمدن غربی مدعی مکتب غربی شد. امروز پایه مکتب غربی تفکر سکولار لیبرال است. البته پایه مکتب شرقی هم سکولار است، اما سکولار سوسیال. بنابراین مادی گرایی و سکولاریسم مبنای مکتب غربی است. از طرفی مکتب غربی هم اکنون آهنگ جهان‌گشایی دارد. بعد از فروپاشی شوروی غربی‌ها دم از تئوری آخر تاریخ زدند به قول خودشانThe end of history و گفتند که کار تمام شده است. جهان فقط یک مکتب دارد، آن هم مکتب ماست و بقیه هم به حاشیه بروند و تسلیم شوند. خب این‌ها در حال تحمیل این مکتب و بسط جهان گشایی خود هستند. عین جهان گشایان قدیم. چنگیزخان چه کار می‌کرد، این‌ها هم همین کار را می‌کنند.

 

*منتها به شکل کاملاً ظریف!

البته آنقدرها هم ظریف نیست، فقط پیچیده‌تر شده است. چنگیزخان ایدئولوژی نداشت و فقط زور داشت. این‌ها ایدئولوژی دارند و شهوت را هم تحریک می‌کنند و بعد فرهنگی و علمی هم به کارشان می‌دهند و حمله نظامی و اقتصادی هم می‌کنند اما در نهایت خونخواری‌شان چیزی کمتر از چنگیزخان نیست. در همین جنگ غزه دیدید چقدر کودک کشتند، صد رحمت به چنگیزخان! می‌گویند سرباز چنگیز خان می‌خواست بچه‌ای را بکشد. بچه نوک سرنیزه را می‌مکید. سرباز خودش را کنار کشید و گفت من نمی‌توانم این نوزاد را بکشم. اما همین مقدار از رحم و شفقت در داخل این آدم‌خواران صهیونیست نیست.

حالا بشریت با این منطق روبرو شده است. داخل خودشان هم همین‌طورند. تبعیض نژادی، تبعیض قومی و خشونت‌های بی‌حد و مرز، نتیجه سلطه مادی‌گرایی و سکولاریسم است. همان‌که حضرت امام فرمودند شکست تمدن امپراتوری شوروی، محصول شرایط اقتصادی، آزادی و… نیست، محصول جنگ و دشمنی با خداست. این شکست، امروز هم در داخل تمدن غرب کاملاً محسوس است. بنابراین اگر از من بپرسید می‌گویم ما هیچ‌وقت پیش‌بینی امام را به این وضوح که الان می‌بینیم نمی‌دیدیم. مثل تصویری که شما از کهکشان‌ها می‌بینید. اول وضوح خیلی کمی دارد. بعد زوم می‌کنید و تلسکوپ، قوی‌تر می‌شود و تصویر واضح تر را می‌بینید.

درسی از امام در پیام به گورباچف وجود دارد و آن این است که ما در معرفی و دفاع از اسلام نباید خانه‌نشین باشیم. امام از داخل ایران و از حوزه به یک امپراتوری پیام داد. این یعنی ما در معرفی اسلام ناب نباید خودمان را خانه‌نشین کنیم. ما باید بیرون را نگاه کنیم و بتوانیم متهورانه در دنیا صحبت کنیم. این صحبت با دنیا همچنین سبب می‌شود ذهن خودمان تیز شود چون وقتی با چالش دشمن روبرو شویم قوی می‌شویم.

 

*صحبت با دنیا را از منظر یک دیپلمات می‌فرمایید؟

بله.آنچه می‌گویم شامل تعامل و صحبت صریح و فرهنگی با دنیاست. ما با دنیا امروز سر مسائل زیادی می‌توانیم بحث کنیم، مثلاً سر تحمیل الگوی زندگی، آیا ملت ایران حق دارد نظام مدنی خودش را انتخاب کند یا نه؟ می‌گویند نه. حکومت حتماً باید سکولار باشد! آیا ملت ترکیه حق دارد؟ می‌گویند نه. سر حقوق بشر می‌توانیم صحبت کنیم. سر تحریم‌های مختلفی که درگیر آن هستیم. سر عالِم کُشی و ترور عالمان. شما نگاه کنید این موضوع اصلاً در تاریخ سابقه ندارد. آنچه در تاریخ سابقه دارد این است که یک عالِم را به خاطر عقیده‌اش بکشند. ما شهید اول و شهید ثانی داریم که در دمشق و حلب شهید شده‌اند. این عالمان نظراتی داشتند و مردم به آنها اقبال نشان می‌دادند. در این میان یک عده آدم متعصب، قاضی و حاکم بودند. شهید ثانی را که اعدام کردند دل‌شان خنک نشد. پیکر بی‌جان او را آویزان کردند. باز هم دل شان خنک نشد. خلاصه پیکرش را سوزاندند. خب این اتفاقات رخ داده است اما این‌طور نبوده که یک دولتی تصمیم بگیرد عالمان یک کشور دیگر را بکشد، برای این که آن ملت پیشرفت نکند. این ترور نه به خاطر عقیده که به خاطر جلوگیری از پیشرفت است.

خب ما در جمهوری اسلامی دیدیم که غرب در اعمال خشونت و دشمنی هیچ مرزی ندارد. ما این را به عینه دیدیم و این دیگر یک تحلیل ذهنی نیست، چون دیدیم که عالمان ما را ترور کردند. عالمی که مثلاً در حوزه فیزیک کار می‌کرد. سقوط اخلاقی غرب حد و مرز ندارد و بشر دارد متوجه این واقعیت می‌شود.

 

*در چنین صف‌آرایی چه می‌توان انجام داد؟

ما از امکانات دیجیتال و مدرن امروز باید استفاده کنیم. امروز می‌توانیم حرف حق را بر براق بسیار چابک و تندی بنشانیم. امروز برای رسیدن به حرف حق، مرکب خیلی قوی در اختیار داریم، بنابراین باید مثل میدان‌های دیگر هوشیار باشیم و با چشمان باز و جسورانه در این میدان عمل کنیم.

 

*ان شاء‌الله. مجدداً از فرصتی که در اختیار «پاسدار اسلام» قرار دادید سپاسگزاری می‌کنیم.

11مارس/24

روش‌های پیامبر اکرم«ص» در تعامل با جوانان(بخش دوم) / حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد
پیامبر اعظم(ص) الگوی کامل بشریت و شناخت و معرفی چهره‌ آن حضرت و روش‌های تعامل ایشان با افراد جامعه بسیار ضروری و لازم است. همان‌ گونه که مقام معظم رهبری(مدظلّه‌العالی) می‌فرماید:
«بزرگ‌ترین تبلیغ برای اسلام، شاید همین باشد که ما چهره‌ پیامبر اسلام(ص) را برای بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم. اینها کارهای لازمی هستند.»(۱)
در این میان تبیین روش‌های پیامبر اعظم(ص) در تعامل با جوانان اهمیت دوچندان دارد و برای همه دلسوزان به‌ویژه اولیا، مربیان، مسئولان، معلمان و دیگر اقشاری که دغدغه‌ جوانان و دینداری آنان را دارند بسیار سودمند است.
در شماره‌ پیشین به پنج روش از روش‌های تعامل پیامبر اعظم(ص) با جوانان اشاره کردیم که عبارت بودند از: «تقویت ایمانی و استدلال برهانی»، «پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات»، «هماهنگی گفتار و کردار»، «تکریم شخصیت» و «اصلاح اقتصاد و معیشت»
در این شماره نیز به پنج روش دیگر از روش‌های تعامل پیامبر(ص) با جوانان اشاره خواهیم کرد.

۱٫ راهنمایی غیر مستقیم
جوانان به مقتضای سن از تذکرهای صریح و مستقیم گریزانند و در بسیاری از مواقع در برابر آن موضع می‌گیرند. امروزه و در پرتو پیشرفت‌های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی مختلف این ویژگی جوانان تشدید شده است. در این بین گاه از جوانان و نوجوانان خطاهایی سر می¬زند که مبلّغ و مربی از آن آگاه می‌شود¬. در بسیاری از موارد، تذکر و توصیه‌ مستقیم،موجب شرمندگی و در تنگنا قرار دادن فرد خطاکار می‌شود یا او را در انجام گناه و خطا گستاخ می‌کند، در برابر دین و مربی دینی موضع منفی می‌گیرد و از دین رویگردان شود. در چنین مواردی مبلغ و مربی باید شیوه‌ کنایی و غیرمستقیم را به کار ببرد تا مخاطب را از نادرستی کار خویش آگاه سازد.
این شیوه‌ تربیتی در قرآن نیز مشاهده می‌شود. برای نمونه امام صادق(ع) می‌فرمایند: «هر جا که خداوند، پیامبرش را سرزنش کرده؛ مقصود دیگران است؛ مانند آیه ۷۴ اسراء که می‌فرماید: اگر تو را استوار نمی¬داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی.»(۲) روشن است که پیامبر اعظم(ص) معصوم هستند و امکان ندارد به کافران متمایل شوند. از این رو همان گونه که ابن عباس نیز تصریح کرده است منظور آیه باز داشتن دیگران از تمایل به کفر(۳) و رویگردانی از اسلام است.
نمونه‌ روشن راهنمایی غیرمستقیم پیامبر اکرم(ص) نصایح ایشان به حضرت علی(ع) است که در آن، پیامبر اعظم(ص) حضرت علی(ع) را از گناهانی چون شرک، بت‌پرستی، روزه‌خواری، نپرداختن زکات، سرپیچی از انجام حج، ناراحت کردن پدر و مادر، خوردن مال یتیم، رباخوارى، شراب، زنا، لواط، سخن‏چینى، سوگند دروغ، دزدى و. . . نهی کرده‌اند.(۴)
روشن است که حضرت علی(ع) هیچ یک از کارهای ناشایسته‌ای که در روایت آمده را انجام نمی‌دادند، ولی پیامبر(ص) به شکل غیر مستقیم دیگر مردم را راهنمایی کردند. روش یاد شده و بیان کلی، کارآمدتر و کاربردی‌تر از این است که دیگران صراحتاً مخاطب قرار گیرند و از آنان خواسته شود که کفر نورزند، نماز را در وقت خود به جای آورند و…
آموزش غیرمستقیم وضو توسط امام حسن و امام حسین(ع) از جمله نمونه‌های آموزش غیرمستقیم مکتب نبوی است.(۵)

۲٫ ارتباط چهره به چهره
بر خلاف برخی از مسئولان و مدیران فرهنگی که با دلایل واهی از ارتباط مستقیم با جوانان رویگردان هستند، یکی دیگر از روش‌های پیامبر اعظم(ص) در تعامل با جوانان، مواجهه مستقیم و ارتباط چهره به چهره با آنان بود. پیامبر اکرم(ص) در ابتدای دعوت خودش، با بسیاری از کافران و دین‌گریزان گفتگو و آنان را به اسلام دعوت ‌کردند. حتی در مواردی برخی از افراد برای آن که سخن پیامبر اکرم(ص) را نشنوند از آن حضرت فرار می‌کردند یا در گوششان پنبه می‌گذاشتند؛ ولی تلاش آن حضرت باعث می‌شد همین افراد از بهترین مسلمانان شوند. اسعد بن زراره یکی از آنان بود. وی وقتی از مدینه وارد مکه شد، برای آنکه صدای پیامبر(ص) را نشنود، هنگام طواف در گوش خودش پنبه گذاشت، ولی وقتی از روی کنجکاوی یک بار با پیامبر(ص) همصحبت شد، شیفته‌ آن حضرت و مسلمان شد و از پیامبر(ص) خواست برای مردم مدینه یک معلم و مبلّغ بفرستند. این گونه بود که اولین جوانه‌های اسلام در مدینه با تبلیغ چهره به چهره کاشته شد.(۶)

۳٫ الگوپردازی
روش الگویی یکی از مهم‌ترین روش‌های تربیت و در اغلب فرهنگ‌ها مورد توجه جدی است. امروزه نیز دشمنان اسلام با استفاده از رسانه و فضای مجازی به دنبال الگوسازی‌های مبتذل یا غرب‌گرا برای دختران و پسران ایران اسلامی هستند. آنان با معرفی الگوهای غربی و مدل‌های دین‌گریز یا دین‌ستیز، جوانان را با فرهنگ خودی بیگانه و چه بسا از آن دلزده و در عمل فرهنگ منحط و رو به زوال غربی را تبلیغ می‌کنند.
در صدر اسلام نیز همواره افرادی به عنوان «الگوی جوانان» معرفی می‌شدند. اگر این افراد از صاحبان خرد و اندیشه بودند، بسیاری از جوانان نیز آنها را الگو قرار می‌دادند و به سوی دین متمایل می‌شدند؛ ولی اگر دین‌ستیز بودند، جوانان نیز به همان سمت و سو گرایش پیدا می‌کردند.
دشمنان اسلام، پیامبر اعظم(ص) را الگوی خوبی برای مردم نمی‌دانستند و می‌گفتند: «لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ:(۷) چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است؟»
به نوشته‌ اغلب مفسران، مرادشان ولید پسر مغیره مخزومی از مکه و عروه پسر مسعود ثقفی از طائف بود. آنان برای اینکه پیامبر اعظم(ص) را الگوی خوبی برای مردم جلوه ندهند، دو الگوی بدلی و تقلبی را معرفی ‌کردند. از دیدگاه آنها که متأسفانه امروز نیز خریداران زیادی دارد، معیار ارزش انسان‌ها مال و ثروت، زیبایی، مقام ظاهرى و شهرت بود که افراد یاد شده از آن برخوردار بودند.
ولید فرزند مغیره از تاجران توانگر بود و اموال فراوانی داشت و به‌تنهایی هزینه یک ساله کعبه را می‌پرداخت، در حالی که تمام قریش اموال و دارایی خود را جمع می‌کردند تا بتوانند در یک سال بر خانه کعبه پرده بپوشانند. ولید به خاطر دشمنی با اسلام، از پذیرش آیین الهی سر باز زد و به همراه برخی از افرادی که او را الگوی خود می‌دانستند به آیین زندقه گروید و در شمار زنادقه قریش درآمد.(۸) عروه فرزند مسعود هم از سلبریتی‌های زمان پیامبر(ص) و فردی بسیار زیباچهره بود.(۹)
قرآن کریم ضمن اشاره به معیارهای یک الگوی برتر، پیامبر اعظم(ص) را بهترین الگوی مسلمانان معرفی می‌کند: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً:(۱۰) قطعاً براى شما در [اقتدا به‏] رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى‏کند.»
پیامبر اعظم(ص) نیز برای گرایش جوانان به دین، الگوهای نیکوئی را معرفی می‌کردند. برای نمونه، ایشان در مناسبت‌های مختلف حضرت علی(ع) را الگوی مسلمانان معرفی می‌کردند.(۱۱) با توجه به اینکه امام علی(ع) قبل از هجرت، در سن نوجوانی و پس از هجرت نیز در سن جوانی به سر می‌بردند، جوانان می‌توانستند با الگوبرداری از آن حضرت، به دین متمایل شوند و از الگوهای دروغین پیروی نکنند.

توجه همزمان به دنیا و آخرت
یکی از علت‌های کم‌توجهی برخی از جوانان به دین، برداشت‌های غلط و نادرست از معارف دینی است. برخی از اوقات، چنین تصور می‌شود که دین اسلام در این دنیا و زندگی روزمره‌ انسان نقش مهمی ندارد و قرآن کریم هم فاقد برنامه‌ برای زندگی این جهانی و تنها کارکرد دین و قرآن، نجات و رستگاری در آخرت است. این دیدگاه ساده‌انگارانه به معارف دینی باعث می‌شود عده‌ای از دین احساس بی‌نیازی کنند و آن را کنار بگذارند.
جوانی که در جست‌وجوی فلسفه‌ زندگی است، اگر احساس کند دین در معنادهی و جهت‌بخشی به زندگی او تأثیر مثبتی ندارد، به‌تدریج آن را کنار می‌گذارد. رفتار برخی از مسلمانان نسبت به قرآن کریم، شاهدی بر این انگاره است. برخی از مسلمانان، به اسم تقدس‌بخشی به قرآن، آن را از زندگی کنار گذاشته‌اند. در برخی از جوامع قرآن کریم کارکرد اصلی خود را از دست داده و به کتابی تبدیل شده است که تنها برای تبرک از آن استفاده می‌شود. قرآن بر سر سفره‌های سنتی عقدِ ازدواج حضور دارد و مسافران برای رفع بلا از زیر آن رد می‌شوند، آن را می‌بوسند و بر دیده می‌نهند. برخی نیز برای درک ثواب و بدون توجه به معانی و معارف قرآن آن را می‌خوانند؛ در حالی که قرآن کتاب زندگی و اصلاح امور دنیا و آخرت، غذای روح و سفره‌ آماده‌ الهی است که باید بر سفره‌ آن نشست و با عمل به معارف آن، روح و جان خود را در دنیا و آخرت به کمال رساند. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «قرآن سفره‌ آماده و گسترده‌ الهی است. پس هر چه می‌توانید از سفره‌ آماده خدا بهره برگیرید.»(۱۲)
هم اکنون یکی از مسائل جدی جوانان، مسئله ازدواج است. غریزه‌ جنسی یکی از غرایز نیرومند و حساس در وجود انسان است. این غریزه در حیات روانی و جسمانی انسان تأثیرات فراوانی دارد. بسیاری از اعمال و رفتارها و حتی بیماری‌های جسمانی و روانی انسان از این غریزه مایه می‌گیرد. اگر این غریزه به‌نحو درست و با روشی عاقلانه‌ پرورش یابد، زندگی را قرین آسایش می‌گرداند و چنانچه به‌خوبی کنترل و مدیریت نشود، ممکن است صدها ضایعه‌ جسمانی و روانی به بار بیاورد. پیامبر اعظم(ص) برای مدیریت صحیح سرشت یاد شده، برنامه‌های دقیقی داشتند. برای نمونه با آنکه می‌دانستند امام علی(ع) از حیث مالی، ثروت زیادی ندارند، حضرت زهرا(س) را برای ازدواج با امام علی(ع) تشویق و مقدمات این ازدواج شایسته را به‌خوبی فراهم کردند. همچنین در موارد فراوانی مقدمات ازدواج جوانان را فراهم و گاه برای آنان از خانواده‌ دختر خواستگاری می‌کردند. خواستگاری برای جوان با ایمان، ولی تنگدستی به نام جوبیر در تاریخ مشهور است.(۱۳)
طبق روایت، روزى جوانى نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: «اى پیامبر خدا! آیا به من اجازه مى‌دهید زنا کنم؟» با گفتن این سخن، فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند؛ ولى پیامبر(ص) با کمال ملایمت و اخلاق نیک با او به گفتگو پرداختند و زشتی‌های این عمل را برایش بازگو کردند. وقتی جوان به اشتباه خود پی برد پیامبر(ص) دست بر سینه‌ او نهادند و در حق او دعا کردند و فرمودند: «خدایا! قلب او را پاک گردان، گناه او را ببخش و دامن او را از آلودگىِ بى‌عفتى حفظ کن!» از آن به بعد، زشت‌ترین کار نزد این جوان، زنا بود.(۱۴)
در موردی دیگر، یکی از جوانان مدینه در کوچه زنی را دید. در آن زمان حجاب زنان کامل نبود، جوان ناخودآگاه به دنبال زن به راه افتاد و چون چشم از زن برنمی داشت، صورتش به استخوان یا شیشه‌ای که از دیواری بیرون زده بود برخورد کرد و خونین شد. با همان حال نزد رسول خدا(ص) رفت. پیامبر(ص) از او پرسیدند: «این چه وضعی است؟» او داستان را تعریف کرد. آن‌ گاه جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «به مؤمنان بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند و عفاف خود را حفظ کنند. این برای آنان پاکیزه‌تر است. خداوند از آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.»(۱۵)

۱٫ بخشش و مهربانی
خداوند مهربان در آیه ۱۹۹ سوره اعراف در یک آیه کوتاه، به پیامبر اکرم(ص) به چند امر مهم و کلیدی دستور می‌دهد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ: عفو پیشه کن. کار را بر مردم آسان گیر و گذشت و میانه‏روى را پیشه ساز و به کار نیک و پسندیده فرمان ده و از نادانان و نابخردان روى بگردان.»
در این آیه به سه وظیفه از وظائف رهبران و مبلغان به صورت خطاب به پیامبر(ص) اشاره شده است: ۱٫پرهیز از سختگیری با مردم و لزوم مدارا با آنان. ۲٫ دعوت مردم به کارهاى نیک. ۳٫ تحمل و بردبارى در برابر جاهلان(۱۶)
پیامبر اکرم(ص) بهترین الگو برای انجام این دستورات بودند، به گونه‌ای که قرآن کریم در ستایش اخلاق آن حضرت می‌فرماید: «وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیمٍ:(۱۷) و تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى.»
کی از مهم‌ترین ویژگی‌های پیامبر اکرم(ص) مهربانی و محبت ایشان به همگان، به‌ویژه جوانان بود. جوانان به مقتضای سن و مشکلات این دوران ممکن است گاهی پرخاش کنند و سخنان ناشایسته‌ای بگویند یا رفتار نابخردانه‌ای انجام دهند. پیامبر اکرم(ص) در مواجهه با این افراد با کمال آرامش و مهربانی رفتار می‌کردند. برای نمونه یکی از همسایگان آن حضرت که مردی یهودی بود، هر روز به هنگام عبور آن حضرت، از بالای بام به بهانه‌ ریختن خاکروبه‌ها در کوچه، خاکستری همراه با آتش بر سر و صورت آن حضرت می‌ریخت. این برنامه هر روز ادامه داشت. روزی آن شخص بیمار شد و پیامبر(ص) به قصد عیادت به منزلش رفتند و هیچ‌گونه کنایه‌ای به آن مرد نزدند. مرد یهودی که از رفتار پیامبر(ص) تعجب کرده بود، پرسید: «این برخورد شما، جزو دین اسلام است یا ناشی از اخلاق شخصی شماست؟» حضرت محمد(ص) پاسخ دادند: «جزو دین اسلام است.» آن مرد همان جا و در حضور رسول‌الله(ص) مسلمان شد.(۱۸)
پیامبر(ص) وقتی با اقتدار وارد مکه شدند، همه‌ کسانی را که به ایشان ستم کرده بودند، عفو کردند و از هیچ کسی انتقام نگرفتند؛ در حالی که قریش و مشرکان مکه از آغاز ظهور اسلام تا آن روز در باره‌ رسول خدا(ص) از هیچ دشمنی و آزاری فروگذار نکرده بودند. ایشان در مقابل کسانی که می‌گفتند: «امروز روز کشتار و جنگ است.» اعلام کردند: «امروز روز رحمت است.»(۱۹) همچنین وحشى قاتل حضرت حمزه(ع)، هند مثله کننده‌ حضرت حمزه(ع) و عبدالله بن سعد بن ابى سرح مرتد را عفو کردند.

جمع‌بندی
در این مقاله به برخی دیگر از روش‌های تعامل پیامبر اکرم(ص) با مردم به‌ویژه جوانان اشاره کردیم که عبارتند از: «راهنمایی غیرمستقیم»، «ارتباط چهره به چهره»، «الگوپردازی»، «توجه همزمان به دنیا و آخرت» و« بخشش و مهربانی».
از مجموع این مقاله و مقاله‌ پیشین به این نتیجه رسیدیم که اگر دغدغه‌مندان دینی می‌خواهند جوانان را بیش از پیش به دین و دینداری علاقه‌مند کنند، باید روش‌هایشان را در سه حوزه‌ بینشی، گرایشی و کنشی با روش‌های پیامبر اعظم(ص) هماهنگ کنند.
در حوزه‌ بینشی با «تقویت ایمانی و استدلال برهانی» و «پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات»، باورهای مذهبی و دینی در جوانان نهادینه می‌شود تا عمیقاً به اصول دین ایمان داشته باشند.
در حوزه‌ گرایشی و اخلاقی با «مهربانی»، « خوشرویی»، «تکریم شخصیت»، «راهنمایی غیرمستقیم» و «الگوپردازی»، زیبایی، شیرینی و سودمندی دین و دینداری روشن و مکارم اخلاقی جوانان تقویت می‌شوند و آنان گرایش بیشتری به دین پیدا می‌کنند.
در حوزه‌ کنشی و رفتاری باید پیامبرگونه با «عملگرایی»، «هماهنگی گفتار و کردار» ؛ «اصلاح اقتصاد و معیشت» و «توجه همزمان به دنیا و آخرت»، جوانان را به سوی اعمال عبادی و مناسک سوق داد.

پی‌نوشت‌ها:
۱- در دیدار با مهمانان کنفرانس وحدت اسلامی، ۲۴/۷/۶۸٫
۲- کلینی، کافی، ج.۲، ص.۶۳۱٫
۳- بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج.‏۳، ص. ۵۶۱ برابر تفسیری دیگر، آیه بر عصمت پیامبر(ص) دلالت دارد، زیرا خدا می‌فرماید: اگر ما قلب تو را بر حق و حقیقت تثبیت نکرده بودیم (و در پرتو نور عصمت ثابت قدم نشده بودى) نزدیک بود کمى به آنها اعتماد کنى و تمایل نشان بدهی، ولی از آنجا که خداوند قلب پیامبر(ص) را بر حق ثابت نگه داشت، پس محال بود که به کافران متمایل شود (رک: علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۳، ص. ۱۷۳؛ تفسیر نمونه، ج.‏۱۲، ص. ۲۱۱)
۴- طبرسی، خصال، ج.‏۲، ص.۵۴۳٫
۵- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج.۴۳، ص. ۳۱۹٫
۶- همان، ج. ۱۹، ص.۸٫
۷- زخرف، ۳۱٫
۸- ابن‌حبیب، محمد، المحبر، ص ۱۶۱، بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۷۰.
۹- وی سال‌ها پس از نزول آیه یاد شده، در سال نهم هجری مسلمان و عاقبت به خیر شد.
۱۰- احزاب، ۲۱٫
۱۱- رک: مجلسی، بحارالأنوار، ج.۱۰، ص.۴۴۵٫
۱۲- محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، ج.۴، ص.۲۳۲.
۱۳- کلینی، کافی، ج۵، ص۳۳۹٫
۱۴- رشیدرضا، تفسیر المنار، ذیل آیه‌ی ۱۰۴ آل‌عمران.
۱۵- کلینی، کافی، ج. ۵، ص.۵۲۱٫ نور، ۳۰٫
۱۶- مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج.‏۷، ص.۶۳٫
۱۷- القلم،۴٫
۱۸- مکارم شیرازی، امثال‌القرآن، ج.۱، ص. ۲۰۲٫
۱۹- مجلسی، بحارالانوار، ج.۲۱، ص.۹۱٫

11مارس/24

مبانی قرآنی دفاع ازمقاومت / حجه‌الاسلام سید جواد حسینی

مقدمه:
«استقامت» از ارکان اصلی زندگی بشری و مهم‌ترین عامل موفقیت انسان و همه جوامع انسانی است. در قرآن کریم، مقاومت به استقامت تعبیر شده و پیامبر اکرم«ص» و مومنین را امـر به استقامت و پایداری کرده و در آیات متعدد به استقامت ‌کنندگان و صابران، وعده برخورداری از مواهب الهی و امدادهای غیبی و نصرت و پیروزی داده است.
برخلاف آنچه بعضى مى‏پندارند فطرى بودن «دین»، منحصر به اصل توحید و خداپرستى نیست، بلکه شامل تمام اصول و فروع مى‏شود. بر این اساس مقاومت نیز یک امر فطرى است و جهاد در مقابل متجاوزان در فطرت‏ انسان وجود دارد، زیرا هرکسی با فطرتش‏ درک مى‏کند که در مقابل تهاجم دشمن باید از خود دفاع‏ کند.(۱) به بیان دیگر: تجلی مسایل فطرى در انسان با شناخت توأم است، لذا در مورد جهاد و مقاومت، افراد سطحى که تنها ضرب و جرح و مشکلات جهاد و مقاومت را مى‏بینند، ممکن است آن را ناخوش بپندارند، ولى افراد دورنگر که مى‏دانند شرف و عظمت و افتخار و آزادى انسان در گرو ایثار و پایداری است، یقیناً با آغوش باز از آن استقبال مى‏کنند، همان ‌گونه که افراد ناآگاه از دارو تلخ و بدطعم بر اثر سطحى‏نگرى متنفرند، اما هنگامى که بیندیشند که موجب سلامت و نجات آنهاست، آن را با جان و دل می‌پذیرند(۲)
در ادامه مبحث به مبانی دفاع و مقاومت در چند بخش اشاره می‌شود:

الف) مترادفات قرآنی مقاومت: در قرآن، الفاظ هم‌معنای مقاومت آمده است، مانند: صبر و شکیبایی(۳) ثبات قدم «َاثْبُتُوا»(۴) دفاع: خداوند فرموده است: «بیائید و در راه خدا نبرد و یا (لااقل) از حریم خود دفاع کنید.»(۵) طاقت و تحمل: و هنگامى که [طالوت] با کسانى که همراه وى ایمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را یاراى [مقابله با] جالوت و سپاهیانش نیست (لَا طَاقَهَ لَنَا) کسانى که به دیدار خداوند یقین داشتند گفتند: بسا گروهى اندک که بر گروهى بسیار به اذن خدا پیروز شدند و خداوند با شکیبایان است(۶) قتال (رو دررو شدن)(۷). جهاد: مانند آیه‌ای که می‌فرماید: «و کسانى که در راه ما کوشیده‏‌اند (جاهَدُوا) به یقین راه‌هاى خود را بر آنان مى‌‌نماییم…»(۸)

ب) مبانی مقاومت از نگاه قرآن: قرآن کریم مبنای کلیدی چهارچوب تئوریک فقه مقاومت است. اولین و مهم‏ترین منبع‏ استنباط احکام فقه‏ اسلام نزد همه فقیهان تمام مذاهب اسلامى، قرآن‏ کریم است و هیچ فرقه اسلامى و فقیه مسلمان اختلاف و تردیدى در این اصل مسلم ندارد. بر این اساس کلیات ابواب فقهى نظیر جهاد و دفاع بر مبنای صریح آیات قرآن بیان شده‌اند.(۹)
خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «اذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتِلُونَ بِانَّهُمْ ظُلِمُوا وَ انَّ اللَّهَ عَلى نَصرِهِم لَقدیر: به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است، به خاطر اینکه مورد ستم قرار گرفته‌‏اند و خداوند بر یارى آنها توانایى دارد.»(۱۰)
در این آیه به مسلمانان مظلوم، هم اجازه مقاومت مسلحانه و جهاد و هم وعده پیروزى از سوى خداوند داده شده و دلیل آن هم این گونه ذکر شده که دشمن جنگ را ظالمانه شروع کرده و سکوت در برابر او غیرقابل قبول است، چون باعث جرئت و جسارت مخالفان و ضعف و نومیدى دوستان می‌شود.(۱۱)
در آیه دیگر می‌خوانیم: «وَ قاتِلُوهُم حَتّى لاتَکُونَ فَتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدّینُ کُلُّهُ لِلّهِ‏؛(۱۲) با آنها پیکار کنید تا فتنه‌گرى (شرک و سلب آزادى) بر چیده شود و دین همه مخصوص خدا باشد «و همه اهل ایمان آزادانه بتوانند خدا را بپرستند و از خدا و اسلام سخن بگویند.» بنابراین مبارزه با فتنه نیز نوعى جهاد دفاعى است.(۱۳)
در سوّمین آیه به مسلمانان دستور داده شده که آمادگی کاملی داشته باشند: «وَ اعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعتُم مِن قُوَّهٍ؛ در برابر آنها آنچه توانایى دارید از نیرو آماده سازید.»(۱۴) مفهوم آیه هرگونه فراهم‌سازى نیروهاى معنوى، مادى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى را شامل مى‌شود، اما هدف اصلى از همه این امور مقاومت و خفه کردن تهاجم در نطفه است.
بی‌شک این تعابیر قرآنی نشان مى‏دهند که جهاد اسلامى در اصل جنبه دفاعى دارد؛ دستور به جهاد بعد از مسئله هجرت صادر شده که نشان مى‏دهد اساس جهاد در اسلام را «دفاع در برابر دشمن» تشکیل مى‏دهد، زیرا مسلمانان سیزده سال تمام در برابر تمام آزار‌ها و کارشکنى‏ها و ضرب و جرح‏ها دست به اسلحه نبردند، شاید دشمن بر سر عقل آید.(۱۵)
آنچه ذکر شد به صورت کلی مبانی مقاومت در قرآن بود. در بخش بعدی سعی می‌کنیم به صورت خلاصه موارد مقاومت و دفاع را در قرآن بررسی کنیم.

یکم)مقاومت و شأن خدوندی: از دیدگاه قرآن اساس مقاومت و دفاع در برابر کافران و دشمنان دین بر عهده خداوند متعال است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا: قطعاً خداوند از کسانى که ایمان آورده‏‌اند دفاع مى‌‏کند…» خداوند متعال وظیفه دفاع و مقاومت در برابر کفر را به مومنین نیز واگذار می‌کند و می‌فرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصرِهِم لَقَدِیرٌ: کسانی که مورد ظلم قرار می‌گیرند می‌توانند به مقابله برخیزند، هرچند خداوند بر هر چیز تواناست.»(۱۶)
این اذن الهی به معنای اختیار نیست، بلکه امر به مقاومت است؛ زیرا در جای دیگر می‌فرماید: «فَاستَقِم کَمَا أُمِرتَ: باید آنگونه که به تو امر شده است استقامت کنی.»(۱۷)

دوم: مقاومت در مقابل فساد: برمبنای قرآن کریم، مقاومت نه تنها امری پسندیده است؛ بلکه امری لازم و ضروری است. خداوند متعال از باب تفضل بر مومنین و برای جلوگیری از تسلط کامل فساد و تباهی طاغوت(۱۸) می‌فرماید: «و اگر خداوند برخى از مردم را به وسیله برخى دیگر دفع نمی‌کرد (وَلَولَا دَفْعُ اللَّهِ) قطعاً زمین تباه مى‏گردید (لَفَسَدَتِ الأَرضُ) ولى خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد.»(۹)

سوم: مقاومت و حفظ دین: «وَلَوْلَا دَفْعُ‌اللَّهِ النَّاسَ بَعضَهُم بِبَعضٍ لَهُدِّمَت صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَ مَسَاجِدُ یُذکَرُ فِیهَا اسمُ‌اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (در هر زمانی خداوند برای حفظ دین و ایمان مومنین، از ایشان دفاع کرده است) و اگر یاری او نبود و کافران و مشرکان را دفع نمی‌کرد، آنها هیچ مجالی برای عبادت خداوند بر روی زمین باقی نمی‌گذاشتند و تمام عبادتگاه‌ها را نابود می‌کردند؛(۲۰) زیرا اساس دشمنی کفار با مومنین، از بین بردن ایمان و آثار ایمانی است.(۲۱) و باید در مقابل آنها دفاع کرد.

چهارم: مقاومت و دفاع از مظلومان: خداوند مسلمانان را دعوت به جهاد براى حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان مى‏کند،و می‌فرماید: «وَ مالَکُم لاتُقاتِلُونَ فى سَبیلِ‌اللَّهِ وَالْمُستَضعَفینَ مِنَ‌الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اخرِجنا مِن هِذِه الْقَرْیَهِ الظّالِمِ اهلُها وَاجعَل لَنا مِن لَدُنْکَ وَلیّاً وَاجعَل لَنا مِن لَدُنْکَ نَصیراً؛ چرا در راه خدا و براى رهایى مردان وزنان و کودکانى که (به دست ستمگران) تضعیف شده‏اند پیکار نمى‏کنید؟ همان مظلومانى که مى‏گویند: «خدایا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر (و رهایى ببخش) و از سوى خود،براى ما سرپرستى قرار ده و از جانب خود براى ما یار و یاورى مقرر فرما» در این آیه نخست دعوت به جهاد در راه خدا شده و بلافاصله سخن از مستضعفان و مظلومانى به میان آمده که دشمن سنگدل آنها را مجبور به ترک خانه و کاشانه خود کرده است. یارى این‌گونه مظلومان مصداق روشن‏ «جهاد فى‌سبیل‌اللَّه» است. روشن است که این نوع جهاد نیز جهاد دفاعى‏ است.(۲۲)

پنجم: لزوم مقاومت بر اساس قاعده نفی سبیل: جهان کفر همیشه برای تسلط بر جامعه ایمانی از هیچ تلاشی دریغ نکرده است. شیخ حسن کاشف الغطاء، از علمای عصر زندیه و اوایل قاجار، که کتاب فقهی او به نام «انوار الفقاهه» از کتاب‌های مورد توجه است، می‌نویسد: «قاعده‌ نفی سبیل که مفادش رفع سلطه‌یکافر بر مسلمان است، حتی شامل منتحلین به اسلام نیز می‌شود، یعنی اگر کفار بخواهند بر منتحلین به اسلام سلطه پیدا کنند، باید از آنها دفاع کرد و کفار را عقب راند. منتحلین به اسلام به کسانی می‌گویند که خودشان را مسلمان می‌دانند، ولی ما به دلایلی آنها را مسلمان به شمار نمی‌آوریم، مثل خوارج یا ناصبی‌ها.
قرآن می‌فرماید: «وَلَن یَجعَلَ‌اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى‌الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا : خداوند هرگز بر [زیان] مؤمنان براى کافران راه [تسلطى] قرار نداده است.»(۲۳) یعنی اگر جامعه اسلامی‌از دستورات الهی تبعیت کند، کافران در هیچ زمینه‌ای اعم از جنگ و سیاست و علم و عمل نمی‌توانند بر آنها مسلط شوند.(۲۴) و هرگاه جامعه اسلامی ‌در تدبیر و انجام وظایف دینی اهمال کرد، زمینه سروری و علوّ کافران را بر خود فراهم کرد و آنها بر مملکت اسلامی ‌حاکم شدند و چونان فرعونیان، زمین‌های مسلمانان را غصب و بر آنها جزیه تعیین کردند و ایشان را به کارهای دشوار واداشتند.(۲۵)
در تفسیر آیه گفته شده است که تسلط کافران بر مسلمانان شرعاً جایز نیست و هرجا چنین تسلطی ایجاد شود غیرشرعی است.(۲۶) پس بر همه مسلمانان واجب است به منظور مقاومت در برابر تسلط کفار بر ایشان، تمام قوای خود را در همه ابعاد به کار بندند. از جمله:

بعد سیاسی و اجتماعی: خداوند می‌فرماید: «بگو من فقط به شما یک اندرز می‌دهم که دو به دو یا به تنهایی برای خدا قیام کنید و به پا خیزید.»(۲۷) در اینجا «قیام» به معنای روی آوردن به ارشاد و اصلاح و سازندگی انسان‌ها با گفتگوی روشنگرانه و به اندیشه و تفکر واداشتن آنان و نیز اندیشیدن در مورد خویش است؛ زیرا سرچشمه هر دگرگونی مطلوب و یا تحمل هر ناپسند و نامطلوبی، دگرگونی در اندیشه و باورها و از پی آن دگرگونی در عملکردهاست.(۲۸) در جای دیگرمی‌فرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ‌ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ‌ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ‌ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً: اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید! [در برابر دشمن] آماده باشید [اسلحه خود را برگیرید] و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید یا به‌طور جمعى روانه شوید.(۲۹) در این آیه خداوند در عرصه سیاسی و نظامی، برای در امان ماندن از شر دشمن آماده باش کامل اعلام می‌دارد.. این آمادگی مستلزم شناخت حالات و استعدادها و قوت و ضعف و تعداد و توافقات و اختلافات دشمن و راه مقابله و مقاومت در برابر آنهاست.(۳۰). در نتیجه سیاست و برنامه‌ریزی‌های اجتماعی باید بر مبنای حفظ دین و اعتقاد و مقابله با دسیسه‌های همه‌جانبه دشمن باشد.

بعد نظامی: امنیت کامل بستگی دارد به اینکه جامعه اسلامی برای مقابله نظامی ‌با دشمنان آماده باشد. هیچ‌ کاری نمی‌تواند مانند آمادگی برای جنگ ومقاومت مانع جنگ دشمن شود؛(۳۱) خداوند می‌فرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ : و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب‌هاى آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما آنها را نمى‌شناسید و خدا آنان را می‏شناسد بترسانید و هر چیزى در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانده می‌شود و بر شما ستم نخواهد رفت.(۳۲) و نیز: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا: اى کسانى که ایمان آورده‏ اید در برابر دشمن آماده باشید (اسلحه خود را برگیرید) و گروه گروه (به جهاد) بیرون روید یا به‌طور جمعى روانه شوید.»(۳۳)

ششم: وابستگی عزت مسلمین به مقاومت: خداوند می‌فرماید: «آنان که غیر از مؤمنان کافران را دوستان [خود] مى‏گیرند آیا سربلندى را نزد آنان مى‏جویند [این خیالى خام است] زیرا عزت همه از آن خداست.»(۳۴). برگزیدن راهی جز مقاومت در برابر کافران ذلّت به‌بار خواهد آورد و عزت حقیقی در مقاومت است.(۳۵) رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: «پر واضح است که دل دادن به وعده عدالت آخرالزمانی و کناری نشستن و انتظار بدون حرکت و عمل صحیح، ثمربخش نخواهد بود…ملت فلسطین نباید و نمی‌تواند آزادی و حقوق حقه‌ خود را در کنفرانس و گردهمایی‌های سران عرب جستجو کند…مبارزان داخل باید به خدا و به نیروی مردمی و اسلامی تکیه کنند و بدانند: «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن‌اللَّه واللَّه مع‌الصّابرین، چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده و خدا با صابران است.»(۳۶)

د) فقه مقاومت درسنت رسول الله«ص» و اهل‌بیت «ع»: سنت نیز مانند کتاب، راهنما و دلیلى است که به‌عنوان مصادر تشریع یا دلایل حقوق اسلام یا دلایل احکام شرعى معتبر است؛(۳۷) لذا وقتی دشمن جنگ را بر امت اسلامى تحمیل مى‏کند و یا ظالمى گلوى مظلومى را مى‏فشارد و یا سرزمین اورا اشغال می‌کند، فقیه بر مبنای روایات و دیگر منابع فقه شیعه جهاد دفاعی را بر مسلمانان فرض خواهد کرد تا به‌یارى مظلوم‏ بشتابند، هرچند منجر به درگیرى با قوم ظالم شود.(۳۸) طبق روایات عوامل متعددى در تحقق این مسئله دخالت دارند. به‌عنوان نمونه پیامبر گرامى اسلام«ص» فرمودند: «مَن اخَذَ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ کانَ مَعى‏ فى الجنّه مُصاحِباً: کسى که حق مظلوم را از ظالم بگیرد (چه مظلوم مسلمان باشد، و چه غیر مسلمان) در بهشت با من خواهد بود».(۳۹).
در حدیث دیگرى فرمود: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنادى‏ یا لَلْمُسْلِمینْ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ‏ بِمُسْلِمٍ‏: هر کس صداى مظلومى را بشنود که از مسلمانان کمک مى‏طلبد و به کمک او نشتابد مسلمان نیست.»(۴۰)
امام على«ع» خطاب به فرزندانش فرمود: «کُونا لِظَّالِمِ خَصماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوناً: دشمن ظالم و یار و کمک‏کار مظلوم باشید.» این روایت نیز عام است و شامل غیر مسلمانان نیز مى‏شود. بنابراین، طبق روایت فوق هر کس نداى مظلومیت مظلومى را بشنود و استغاثه‏اش به گوش او برسد و توانایى یارى رساندن به او را داشته باشد و به یاری‌اش نشتابد مسلمان نیست. با این اوصاف دفاع از مظلوم وظیفه هر مسلمانى است؛ هر چند مظلوم غیرمسلمان باشد.(۴۱)
همچنین کلام نورانی پیامبر اکرم«ص» که فرمود: «شما جنگ را آغاز نکنید، بلکه هر زمان دشمن جنگ را شروع کرد شما جوابش را بدهید و اگر دست از جنگ کشید، شما هم دست بکشید».(۴۲) این خود دلیل بر این است که جنگ‌هاى اسلامى جنبه دفاعى‏ و مقاومتی دارند.(۴۳)
در نتیجه دفاع از سوریه، عراق، فلسطین و یمن و… در راستای جهاد دفاعی است. لذا اگر ملت سرافراز ایران شعار حمایت از ملل مظلوم فلسطین، سوریه؛ عراق، یمن و دیگر ملت‌هاى مظلوم را سر مى‏‌دهد جاى تعجب نیست، زیرا به مضمون قرآن؛ روایات، عقل و اجماع علما و فقهای اسلامی عمل مى‏کند. بر این اساس باید به نداى هر مظلومى در هرجاى جهان لبیک گفت و در حد وسع و امکانات، به یارى او شتافت.

هه) عوامل مقاومت: برای داشتن روحیه مقاومت باید عوامل آن را ایجاد کرد. برخی از مهم‌ترین عوامل مقاومت به این شرح‌اند:
۱٫ایمان به خدا و امدادهای الهی: کسی که به خدا ایمان دارد و او را در هستی، تنها مؤثر مطلق و محض می‌داند، فقر خود را با غنای او جبران می‌کند.(۴۴). (او که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ: ای مردم، شما همه به خدا محتاجید و تنها خداست که بی‌نیاز و غنیّ بالذّات و ستوده صفات است.»(۴۵). و موانع را نیز با حمایت و امدادهای خداوندی از پیش‌ رو برمی‌دارد؛ زیرا خداوند فرموده است که اگر او را یاری دهید، او شما را یاری خواهد داد.(۴۶)

۲٫ قیامت باوری: اعتقاد به قیامت، موجب ایجاد روحیه صبر و مقاومت در مومنین می‌شود و همین باور است که تحمل مصیبت‌ها و سختی‌ها را بر ایشان آسان می‌کند. مرور آیات قرآن گواه بر این مدعاست که مؤمنین به معاد، یارای مقاومت و مقابله با سختی‌ها را دارند؛ زیرا ایشان معاد را بازگشت ارواح به رب الارواح می‌دانند.

۳٫ توکل برخدا: انسانی که عاقبت کارها را به خداوند می‌سپارد، تابع اراده اوست. خداوند می‌فرماید: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ‌النَّاسُ إِنَّ‌النَّاسَ قَدجَمَعُوا لَکُم فَاخْشَوهُم فَزَادَهُم إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا‌اللَّهُ وَنِعمَ الْوَکِیلُ: آنها کسانی هستند که اگر همه مردم علیه آنها باشند ترس به دل راه نمی‌دهند و به خدا توکل می‌کنند و او را بهترین حامی‌ خود می‌دانند.»(۴۷)

۴٫ امیدواری: امید به پاداش و نصرت الهی، سبب تقویت روحیه و مقاومت در برابر دشمنان است. خداوند در این‌ باره می‌فرماید: « َلَا تَهِنُوا فِی ابتِغَاءِ الْقَومِ إِن تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُم یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا یَرْجُونَ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا: و از تعقیب دشمن سست نشوید (چه اینکه) اگر شما درد و رنج می‏کشید، آنها نیز همانند شما درد و رنج می‏کشید، ولی شما امیدی از خدا دارید که آنها ندارند و خداوند دانا و حکیم است.»(۴۸) در این آیه امیدواری به خداوند، سبب مقاومت و تحمل درد و سختی به شمار آمده است.
رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: «باید به وعده الهی امیدوار بود و به تحقق آن حسن ظن داشت. مبارزه وقتی موفق خواهد شد که ایمان به خدا و توکل به خدا در آن وجود داشته باشد. باید حسن‌ ظن به خدای متعال و به وعده‌ الهی را باید در مردم تقویت کنید. او به ما می‌فرماید: «لینصرنّ اللَّه من ینصره». از دشمن نهراسید، «ان کید الشّیطان کان ضعیفا» او به ما این را تلقین می‌کند. ما اگر به وظیفه‌ خود عمل و برای خدا حرکت و مبارزه کنیم و هدف را رضای خدا قرار بدهیم، بدون شک پیروزی نصیب خواهد شد.(۴۹)

۵٫ دعا: یکی از عوامل مقاومت دعا و از خدا طلب صبر کردن است، همان‌ گونه که خداوند در وصف بسیاری از پیامبرانی که به همراه پیروان خود در برابر دشمنان مقاومت کردند و عزت خود را از دست ندادند می‌فرماید: «وَمَا کَانَ قَوْلَهُم إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِر َنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسرَافَنَا فِی‌أَمرِنَا وَ ثَبِّت أَقْدَامَنَا وَانصُرنَا عَلَى الْقَومِ‌الْکَافِرِینَ: سخن آنان جز این نبود که گفتند پروردگارا گناهان ما و زیاده‏‌روى ما در کارمان را بر ما ببخش و گام‌هاى ما را استوار دار و ما را بر گروه کافران یارى ده.»(۵۰). یعنی در دعای آنها چیزی که نشانه ضعف باشد وجود ندارد؛ بلکه عزم راسخ خود را بیان می‌دارند. این نوع دعا موجب استقامت بیشتر ایشان خواهد بود.

۶٫ صبر و بردباری: در آیۀ دیگر از قرآن کریم می‌خوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُم تُفْلِحُونَ: اى کسانى که ایمان آورده‏اید (در برابر مشکلات و هوس‌ها) استقامت کنید و در برابر دشمنان (نیز) استقامت به خرج دهید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید.»(۵۱)
خداوند در این آیۀ شریفه دستور به استقامت در برابر دشمن می‌دهد. از دستور (صابروا) استفاده می‌شود که هر قدر دشمن بر خصومت خود بیفزاید، ما نیز باید بر پایدارى و استقامت خود بیفزائیم. «مرابطه» به معنى مراقبت از مرز‌هاست. این جمله به مسلمانان دستور آماده‌باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرز‌ها و سرحدات کشورهاى اسلامى می‌دهد تا هرگز گرفتار حملات غافلگیرانه دشمن نشوند.(۵۲)

پی‌نوشت‌ها:
۱٫دائره المعارف فقه مقارن؛ ج.‏۱؛ ص. ۷۷
۲٫تفسیر نمونه؛ ج.‏۲؛ ص. ۱۰۸.
۳-انفال/۶۵
۴٫انفال/۴۵
۵٫آل‌عمران/۱۶۷
۶٫ بقره/۲۴۹
۷٫بقره/۱۹
۸٫عنکبوت /۶۹
۹٫دائره المعارف فقه مقارن,ناصر مکارم شیرازی, ج‏۱.؛ ص. ۳۳۲ و ص. ۳۲۹
۱۰٫سوره حج؛ آیه ۳۹.پیام قرآن؛ ج.‏۱۰؛ ص. ۲۹۶.
۱۱٫ پیام قرآن؛ ج‏۱۰؛ ص.. ۲۹۶
۱۲٫ سوره انفال؛ آیه ۳۹.
۱۳٫ پیام قرآن؛ ج.‏۱۰؛ ص. ۲۹۸.
۱۴٫ سوره انفال؛ آیه ۶۰.
۱۵٫پیام قرآن؛ ج‏۱۰؛ صص. ۳۰۱-۳۰۰ .
۱۶٫ حج؛ ۳۸ و ۳۹
۱۷٫هود/۱۲
۱۸٫المیزان, طباطبایی، ۱۳۷۱ش، ج.۲، ص.۹۸ .
۱۹٫بقره/۲۵۱
۲۰٫حج/۴۰ر.ک: طباطبایی، المیزان ,۱۳۷۱ش،ج. ۱۴،ص. ۳۸۵٫
۲۱٫بقره/۲۱۷
۲۲٫پیام قرآن؛ مکارم شیرازی , ج.‏۱۰؛ ص. ۳۲۱
۲۳٫نساء/۴۱
۲۴٫المیزان, طباطبایی، ۱۳۷۱ش، ج.۵ ، ص.۱۱۶ .
۲۵٫هروی، محمدالأمین, تفسیرحدائق الروح والریحان،بیروت، دارطوق‌النجاه.هروی، محمد الأمین، ۱۴۲۱ق، ج.۶، ص.۴۲۳٫
۲۶٫قرطبی، محمد بن أحمد(۱۳۸۴ق)، الجامع لأحکام القرآن (تفسیر القرطبی)، قاهره، دار الکتب المصریه، چاپ دوم.
۲۷٫سباء/۴۶
۲۸٫طبرسی، فضل بن حسن,مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفه، چاپ دوم.، ۱۴۰۸ق، ج.۸، ص. ۲۲۵ .
۲۹٫نساء/۷۱
۳۰٫مراغی، أحمد بن مصطفى، تفسیر المراغی، قاهره، شرکه مکتبه ومطبعه مصطفى البابى الحلبی،چاپول. ، ۱۳۶۵ق، ج.۵، ص.۸۷٫
۳۱٫مراغی،تفسیر المراغی، ۱۳۶۵ق، ج.۱۰، ص. ۲۵٫
۳۲٫انفال/۶۰
۳۳٫نساء/۷۱
۳۴٫نساء/۱۳۹
۳۵٫تفسیر نمونه,مکارم شیرازی، ۱۳۷۹ش،ج.۳، ص. ۴۹۳٫
۳۶٫پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) ۱۰/۳/۱۳۶۹
۳۷٫دائره المعارف فقه مقارن؛مکارم شیرازی, ج.۱، ص. ۶۳۳٫
۳۸٫ تفسیر نمونه؛ ج‏۲۱.؛ ص. ۴۰۹.
۳۹٫بحارالانوار؛محمد با قر مجلسی , ج. ۷۵؛ ص. ۳۵۹؛ ح. ۷۵
۴۰٫بحارالانوار؛ محمد با قرمجلسی ,ج. ۷۴؛ ص. ۳۳۹؛ ح. ۱۲۰.از تو سئوال مى کنند (مجموعه سئوالات قرآنى از پیامبر اکرم«ص» ص. ۷۷.
۴۱٫ میزان الحکمه؛محمدی ری شهری, ج. ۶؛ ص.؛ ب. ۲۴۶۷؛ ح. ۱۱۴۸۳.
۴۲٫وسایل الشیعه؛ ج. ۱۱؛ ابواب جهاد العدو؛ ب. ۳۴؛ ح. ۴
۴۳٫داستان یاران: مجموعه بحث‌هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدظله)؛ ص. ۲۸۸.
۴۴٫طباطبایی، ۱۳۷۱سید محمد حسین,المیزان,ش، ج.۱۷، ص.۳۴ .
۴۵٫فاطر/۱۵
۴۶٫محمد/۷ور.ک: المیزان, طباطبایی، ۱۳۷۱ش،ج.۹، ص. ۹۵٫
۴۷٫آل عمران/۱۷۳
۴۸٫نسإ/۱۰۴
۴۹٫بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در افتتاحیه‌ی همایش غزه‌۱۳۸۸/۱۲/۰۸
۵۰٫آل‌عمران/۱۴۷
۵۱٫آل‌عمران/۲۰۰
۵۲٫ تفسیر نمونه؛ ج.‏۳؛ صص. ۲۳۳. ۲۳۴

11مارس/24

امام علی«ع» جلوه‌ی برجسته‌ی دین خدا / آیت‌الله سیداحمد خاتمی

مقدمه:
«سیمای امیرالمؤمنین در قرآن» نام مجموع مقالاتی در عرصه‌ی معرفت شخصیت والای جهان هستی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) است که بر محور زیارت حضرت امیرالمؤمنین در روز غدیر که حضرت امام هادی(ع) انشاء فرموده است، در این مقاله نیز شرح فرازهایی از این زیارت تقدیم می‌گردد.

«السلام علیک یا دین الله القویم؛» سلام بر تو ای دین استوار خدا
«و صراطه المستقیم؛» و راه مستقیم الهی
«السلام علیک ایها النبأالعظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسئلون؛» سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در او اختلاف دارند و در مورد او مورد سئوال قرار می‌گیرند
«السلام علیک یا امیرالمؤمنین امنت بالله و هم مشرکون؛» سلام بر تو ای امیرمؤمنان آنگاه ایمان آوردی که آنان مشرک بودند
«و صدّقت بالحق و هم مکذبون؛» هنگامی حق را تصدیق نمودی آنان تکذیب می‌کردند
«و جاهدت فی الله و هم محجمون؛» زمانی جهاد کردی که آنان گریزان بودند
«و عبدالله مخلصا له الدین صابراً محتسباً حتی اتیک الیقین؛» و خدا را با اخلاص در دین در حالی که صبور بوده و رضای او را در نظر داشتی عبادت کردی تا دعوت حق را لبیک گفتی
«الا لعنه الله علی الظالمین؛» هلا لعنت خدا بر ظالمان باد

علی جلوه‌ی برجسته‌ی دین خدا
واژه‌ی «دین» به معنای «مجموعه عقاید و قوانین و آدابی است که انسان در سایه‌ی آنها می‌تواند به سعادت و خوشبختی دو جهان برسد و از نظر فردی و اجتماعی و اخلاقی و تربیتی در مسیر صحیح قرار بگیرد.»(۱)
واژه‌ی «قویم» به معنی راست ودرست و جمع آن قیام است و این معنا در تمام مشتقات آن قرار دارد:
«استقامت» به معنای ملازم طریق مستقیم بودن است.
«اقم» از ماده اقامه به معنی صاف و مستقیم کردن و برپا داشتن است.
«قائم» به معنای ایستاده و برپاست.
«قیام» ایستادن هم مصدر ایستادن و هم جمع قائم است (ایستادگان).
«قوانین» جمع قوام به معنای بسیار قیام کننده. و….
و…. بنابراین قویم به معنای استوار و به دور از هر کجی و اعوجاج است. سلام بر قوای دین استوار خداوند. اگر کسی در پی دین خداست و بر آن است که نامه‌ای را که خداوند برنامه سعادت می‌داند انتخاب کند آن دینی است که تو تبیین کننده‌ی آن و خلود در آن باشی. دینی که از خاندان مطهر شما برنخیزد، دین خدا نیست.
«دین قویم» دین فطرت است دینی که نه افراط در آن است نه تفریط، دینی که هم به آبادی دنیا می‌پردازد هم به آبادی آخرت «… ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه»(۲)؛ … پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما…»
تجلی این دین قویم امامان هستند. سیره و منش آنها دینی است که خداوند برای بشر آورده است و آنان هستند که دین خدا را از کژی و انحراف حفظ می‌کنند چرا که آنها مسلط به همه ابعاد دین هستند.
پیامبراکرم(ص) فرمود: «ان دین الله تعالی لن ینصره الا من حاطه من جمیع جوانبه»؛(۳) دین خدا را یاری نخواهد کرد مگر آنکه همه ابعاد آن را بشناسند. مضمون روایت این است که دین با آنان آغاز شده و با آنان خاتمه می‌یابد در روایتی از حضرت امام باقر(ع) رسیده است: «…ایها الناس این تذهبون و این یراد بکم بنا هدی الله اولکم و بنا یختم اجرکم…»؛(۴) …ای مردم کجا می‌روید و شما را به کجا می‌برند. خداوند به وسیله اولین شما را هدایت کرد و بوسیله ما بساط آخرین شما را جمع می‌کند.
حضرت امیرالمؤمنین«ع» مصداق بارز این قویم خداست. او آئینه‌ی تمام نمای دین است. دین همگان را باید با این میزان سنجید.

علی صراط مستقیم
«و صراطه المستقیم»؛ سلام بر تو ای راه مستقیم الهی
«صراط» راه مستقیم است. بنابراین مستقیم بودن در مفهوم صراط افتاده و ذکر آن به صورت توصیف برای تأکید هر چه بیشتر روی این مسئله است.(۵)
«مستقیم» از استقامت است که به معنای پیوسته در طریق مستقیم بودن است. صراط مستقیم همان آئین و دین الهی در عرصه‌ی اقتصادی و عملی است راهی که انسان را به خدا می‌رساند. پیامبراکرم(ص) فرمود: «صراط الانبیاء و هم الذین انعم الله علیهم»؛(۶) صراط مستقیم راه پیامبران است و راه همانها که مشمول نعمت‌های الهی شده‌اند.
در روایتی حضرت امام صادق(ع) در تفسیر آیه «اهدنا الصراط المستقیم» فرمود: «الطریق و معرفه الامام»؛(۷) مقصود راه و شناخت امام است.
در حدیث دیگری فرمود: «والله نحن الصراط المستقیم»؛(۸) بخدا سوگند صراط مستقیم مائیم و در حدیثی دیگر فرمود که صراط مستقیم امیرمؤمنان علی«ع» است.(۹)
این روایات مفسر واژه‌ی صراط مستقیم است که در ده‌ها آیه آمده است. کاربرد این واژه می‌گوید: انسان مقصد و هدف دارد برای رسیدن به این هدف راه می‌خواهد راهنمای این راه امامان معصوم‌اند.
بر این اساس به خوبی روشن می‌شود که امیرمؤمنان و فرزندان معصومش صراط مستقیم‌اند. راه درست فقط راه آنهاست.
در همین زیارت بار دیگر آمده است: «…و اشهد انک المضیّ بقول العزیز الحکیم و ان هذا صراطی مستقیماً فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله…»؛(۱۰)
«بل والله و اضل من اتبع سواک و عند عن الحق من عاداک»؛(۱۱) گواهی می‌دهم که مقصود از این کلام خداوند عزیز مهربان توئی آنجا که می‌فرماید:
این راه مستقیم من است از آن پیروی کنید و از راه‌های پراکنده و انحرافی پیروی نکنید که شما را از طریق حق دور می‌سازد…
به خدا سوگند هر کس از غیر تو پیروی کرد گمراه شد و دیگران را گمراه کرد و هرکه با تو دشمنی کرد با حق دشمن بوده است.
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) رسیده است:
«انت الطریق الواضح و انت الصراط المستقیم»؛(۱۲) علی‌جان تو راه روشن و تو صراط مستقیمی.
علی«ع» حجت خداست و در فضای غبارآلود فتنه چراغ راه اوست. این است که انسان نمی‌تواند تعجب خویش را پوشیده دارد که چگونه بی بصیرت‌هایی در نیروهای امیرمؤمنان علی(ع) با آنکه می‌دیدند فرمانده علی است باز هم شک می‌کردند؟
در مقطع جنگ جمل حارث‌بن‌حوط خدمت امام علی«ع» رسید و عرض کرد آیا رأی تو این است که من اصحاب جمل را گمراه می‌دانم (یعنی گمراه نمی‌دانم!!) مولی فرمود: «یا حارث انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فجرت. انک لم تعرف الحق فتصرف من اتاه و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه»؛(۱۳) ای حارث تو زیر پای خود را دیدی و به بالای سرت نگاه نکردی از این‌رو دچار حیرت شدی تو حق را نشناختی تا اهل حق را بشناسی تو باطل را نشناختی تا اهل باطل را بشناسی.
راز و رمز تعجب این است که با وجود امیرالمؤمنین علی«ع» که سمبل حق است شک و تردید چرا؟!
غزالی در کتاب «المنقذ من الضلال» می‌گوید:
«العاقل من یقتدی بسنته العقلاء علی(ع) حیث قال لایعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف اهله»؛(۱۴) عاقل کسی است که به سرور عاقلان علی اقتدا کند زیرا فرمود حق به مردان شناخته نمی‌شود حق را بشناس تا اهلش را بشناسی.
آنچه در این عرصه گفته شد حرف دیروز و امروز ماست اسوه و مقتدا، حضرت امیرمؤمنان و اولاد معصوم او هستند.

علی نباء عظیم
«السلام علیک ایها النباء العظیم الذی هم فیه مختلفون و عنه یسألون؛» سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم که امت در آن اختلاف دارند و از آن مورد سئوال قرار می‌گیرند.
واژه‌ی «نبأ» به صورت مفرد ۱۵ بار در قرآن مجید آمده است و جمع آن انباء است به گفته‌ی راغب در مفردات به معنای خبری است که مهم باشد و دارای فایده و انسان نسبت به آن «علم» یا «ظن غالب» پیدا کند و تمام این امور در نبأ شرط است.(۱۵)
واژه‌ی «عظیم» به معنای بزرگ است. خواه بزرگ و محسوس مثل «وَلهَا عَرشٌ عَظِیم»(۱۶) راه بزرگ معنوی مثل… «والقرآن العظیم»(۱۷)
سلام بر تو ای خبر بزرگ عالم. روشن است که این بزرگی، بزرگی معنوی است.
«عم یتسائلون عن النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون»؛(۱۸) اینها از چه از یکدیگر سئوال می‌کنند از خبر بزرگ. همان خبری که در آن اختلاف دارند.
این نبأ عظیم چیست؟ برخی گفته‌اند قیامت است. برخی آن را اشاره به نزول قرآن دانسته‌اند و برخی آن را اشاره به اصول دین از توحید گرفته تا معاد و در روایات زیادی که از طریق اهل‌بیت و بعضی از طریق اهل سنت نقل شده، نبأ عظیم به مسئله ولایت و امامت امیرمؤمنان و شخص آن جناب تفسیر شده است. در حدیثی آمده است که روز جنگ صفین مردی از لشکر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمایل کرده بود وارد میدان شد و سوره‌ی «عم یتسائلون عن النبأالعظیم» را تلاوت می‌کرد حضرت امام علی«ع» شخصاً به مصاف او آمد و به او فرمود: «اتعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون»؛ آیا می‌دانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟ آن مرد در جواب گفت نه نمی‌دانم. امام فرمود: «انا والله النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایتی تنازعتم و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم…» و یوم القیامه تعلمون ما عملتم…؛ منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت من به نزاع برخاسته‌اید شما از ولایت من بازگشتید بعد از آنکه پذیرفتید. و در قیامت خواهید دانست که چه عملی انجام داده‌اید.(۱۹)
جمع بین این تفاسیر از دو راه است:
۱- آنکه نبأ عظیم؛ مفهوم گسترده‌ای دارد که همه‌ی این معانی را شامل است هرچند هنگام نزول آیه، تکیه بر یک معنی بیشتر بوده است.
۲- آنکه قرآن دارای بطون مختلفی است یعنی یک آیه ممکن است معانی متعددی داشته باشد که از میان آنها یک معنی ظاهر است و معانی دیگر بطون قرآن است که به کمک قرائن مختلفی از آن استفاده می‌شود. تنها این آیه نیست که دارای ظاهر و باطنی است. آیات زیاد دیگری در قرآن کریم داریم که در روایات، تفسیرهای گوناگونی برای آن آمده است که بعضی هماهنگ با ظاهر است و بعضی معنی باطن را بیان می‌کند.
در بخشی از این جمله آمده است: «و عنه یسئلون… از او مورد سئوال قرار می‌گیرید.» موارد فراوانی است که انسان در عالم دیگر مورد پرسش قرار می‌گیرد یکی از آنها  نعمت ولایت است: «ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم؛»(۲۰)
«سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت‌هایی که داشته‌اید سئوال خواهید شد.»
در روایتی حضرت امام صادق(ع) فرمود: «نعیم»؛ ما اهل بیت هستیم که خداوند به وسیله ما به بندگانش نعمت داده و به‌وسیله‌ی ما میان آنها بعد از اختلاف، الفت بخشیده، دل‌های آنان را با ما به هم پیوند داده و برادر یکدیگر ساخته بعد از آنکه دشمن یکدیگر بودند و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرده… آری نعیم همان پیامبر(ص) و خاندان اوست.(۲۱)

پاورقی‌ها:
۱- لغات قرآن در تفسیر نمونه، ج۲، ص۷۱٫
۲- بقره، ۲۰۱٫
۳- التبلیغ فی کتاب و السنه، ص ۹۸٫
۴- کافی، ج۱، ص ۴۷۱٫
۵- مفردات راغب، ج ۱، ص ۴۸ تا ۵۱٫
۶- نورالثقلین، ج۱، ص۳۶ ذیل آیه سوره حمد.
۷- همان.
۸- معانی الاخبار، ص ۳۵، باب معنی الصراط، ح   ، ص۵٫
۹- معانی الاخبار، ص۳۲، باب معنی الصراط، ح۲٫
۱۰- انعام، ۱۵۳٫
۱۱- مفاتیح الجنان، انتشارات اسوه.
۱۲- بحارالانوار، ج۳۸، ص۱۰۰٫
۱۳- نهج البلاغه، حکمت۲۶۳٫
۱۴- مصادر نهج‌البلاغه، ج ۴، ص۲۰٫
۱۵- مفردات راغب کلمه‌ی «نبأ».
۱۶- نمل، ۲۳٫
۱۷- حجر، ۸۷٫
۱۸- نباء، ۱ – ۳٫
۱۹- تفسیر البرهان، ج۴، ص۴۲۰، ح ۹٫ بحارالانوار، ج ۲۶، ص۲٫
۲۰- تکاثر، آیه ۸٫
۲۱- مجمع البیان، ج ۱، ص ۵۳۵٫

11مارس/24

ظرف علم، نامحدود است / گفتاری منتشر نشده از حضرت علامه حسن‌زاده آملی(ره)

حضرت امیر المومنین «ع» فرمود: «کل وعاء یَضیقُ بما جُعِلَ فیه الا وعاء العلم فانه یتسّع؛»
هر ظرفی حد معینی دارد و ضیق است به‌جز ظرف علم که هر چه علم در آن ریخته شود، وسعت می‌یابد.
انسان دو ظرف متضاد دارد: یکی دیگ شکم که محدود و ضیق است و دیگری ظرف علم که نامحدود است و سیری ناپذیر. هر چه مظروف در آن ریخته شود، گنجایشش بیشتر می‌شود.
اگر احساس می‌شود که انسان گاهی از علم‌آموزی خسته می‌شود و فراغت می‌خواهد؛ این، جسم است که خسته می‌شود نه نفس. مَرکَب خسته می‌شود و نیاز به استراحت دارد، نه راکب.
خواجه نصیرالدین طوسی چهار صد هزار جلد کتاب داشت. خب چرا سیر نمی‌شد از کتاب و علم؟ این اشتهای انسانی است. انسانی که این اشتها را ندارد؛ مریض است. این اشتها باید در انسان باشد والا دستگاه گوارش انسانی، بیمار شده است. وقتی انسان مریض شد؛ از غذای سالم لذت نمی‌برد. مانند نُقلی که انسان سالم می‌خورد و می‌گوید چقدر شیرین است؛ اما همین را یک فرد تبدار بخورد می‌گوید چقدر تلخ است! اینها را باید معالجه کرد. این چه اشتهایی است که هرچه به او غذا بدهی سیر نمی‌شود؟
طعام آن‌ است که انسان از آسمان بگیرد. یکی از معنای مادُبه، سفره‌ حق است. آن سفره‌ای ا‌ست که غذاهای انسانی و روحانی روی آن چیده شده‌اند؛ منتهی باید اشتها باشد. تشنه و گرسنه باشی بعد کنار این سفره بنشینی. در این سفره غذاهای گوناگون و جورواجور هست.
سفره انداخته شده است. غذاهایی که هیچ‌ وقت بو نمی‌گیرند. غذاهایی که همیشه معطرند. نسیم عطر و بویشان دلنشین است. این خوان الهی همیشه گسترده است. منتهی اشتها می‌خواهد.
اگر اشتهایت کور است، هر چه زودتر خودت را به طبیب برسان. بنای عالَم بر این نیست که درد باشد و پزشک نباشد. اگر اشتها ندارید؛ اطبای عالم هستند که اشتها را به شما برگردانند که هر چه هم بخورید سیر نشوید، بلکه اشتهایتان بیشتر بشود.

بر ضیافت‌خانه‌ فیض، نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
خالی‌ترین جان، آن جانی‌ است که از معارف انسانی و معارف قرآنی خالی باشد.
باید از شنیدن در بیایید. یعنی صرفِ شنیدن نباشد. باید این بذرهایی که در مزرعه جان شما می‌افشانیم، سبز بشوند.
از ابن بابویه سئوال شد در شب قدر که بهتر از هزار ماه است چه کنیم؟ فرمود: تحصیل علم. بهترین عمل در شب‌های قدر، یادگرفتن است. انسان باید دانا بشود. انسان باید تحصیل علم کند. باید به دنبال معارف و حقایق برود. انسان، معلم و مربی می‌خواهد و مرشد و هادی می‌خواهد.
این که می‌شنوید چشمه‌ کوثر، سلسبیل، شجر طوبی، بهشت و درخت‌های بهشتی که سایه‌شان به درازای یک‌ سال راه و بیشتر است، اینها همه همین قرآنند. مقامات انسانی، درجات بهشت، مقامات عرفانی و قرب الی‌الله شما، همه، همین کتابُ الله و قرآن است.
تا برسیم به آن بهشتی که « لَیْسَ فِی الجَنَّهَاِلاّ الله» به بهشتی که در آن بهشت جز خدا هیچ چیز نیست. این چه بهشتی است؟ چه زمان باید به این بهشت برسیم؟ اگر همت داری؛ همین امروز. همین الان.
من که امروزم بهشت نقد حاصل می‌شود
وعده فردای زاهد را کجا باور کنم؟
چه چیز مانعتان شده که در بهشتی که« لَیْسَ فِی الجَنَّهَاِلاّ الله» ساکن نباشید؟
این قرآن، پیغمبر و امام است در میان ما. این پیغمبر ساکت، بیان می‌خواهد که نوابِ آنها اولیاءالله هستند. بیانش، علمای به حقِ دینند؛ افرادی که زحمت کشیده‌اند.
با زبان دین، قرآن و امام آشنا شدن دشوار است. تا آدم به زبان این بزرگان آشنا شود؛ کلی خون دل خوردن می‌خواهد. تا انسان، آگاه و عالِم شود و کلیدهای رمز را دستش بدهند؛ خیلی طول می‌کشد. شما کلید انبار کاه خودت را به هر کسی نمی‌دهی. چطور خداوند کلید خزائنش را بدهد؟ جناب امام زین‌العابدین «ع» فرمود: «آیات قرآن، خزائن الهی هستند و فهم این خزائن، کلید است.» « عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ الْغَیْبِ». این کلیدها دست هر کسی داده نمی‌شوند. گاهی به یک کسی، یک کلید می‌دهند و او قرآن‌خوان می‌شود. یک کسی دیگر به ترجمه‌اش هم، آگاهی پیدا می‌کند. یکی به ‌صرف و نحو عربی قرآن هم آگاهی پیدا می‌کند. این هم یک مرحله است.
به فرمایش حضرت امام علی«ع»: « إقْرَأْ و ارْقا»: بخوان و بالا برو.» یعنی به هر حدی که رسیدی می‌توانی جهش علمی کنی و بالاتر بروی. تا کجا؟ پایان ندارد. به هر جا که رسیدی نگو من به سرّ این آیه رسیدم. بخوان و بالا برو.
این خواندن ظاهری یک نحوه خواندن است و آن ادراک معانی قرآن یک نحوه‌ دیگر خواندن است. این خواندن ظاهری نموداری از آن خواندن‌های باطنی است. تا خواننده و سالک چه کسی باشد؟ تا همت چه باشد؟ تا اشتها و ظرفیت چه اندازه باشد؟
آنهایی که کلیددار خزائن الهی و محرم اسرار شدند؛ خوشا به حالشان که آنچه خوبان همه دارند آنها تنها دارند. بهترین عالَم را آنها دارند. عالم علم، عالم عقل…
در باب پنجاه و سوم ارشاد القلوب دیلمی این حدیث آمده است که: جناب امیر المومنین «ع» از قول جناب رسول‌الله «ص» می‌فرماید:
«إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْعَقلَ مِن نُورٍ مَخْزُونٍ مَکنُونٍ فِی سَابِقِ عِلْمِهِ اَلَّتِی لَم یَطَّلِع عَلَیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ فَجَعَلَ اَلْعِلْمَ نَفسَهُ وَ اَلْفَهْمَ رُوحَهُ وَ اَلزُّهدَ رَأْسَهُ وَ اَلْحَیَاءَ عَینَیهِ وَ اَلحِکْمَهَ لِسَانَهُ وَ اَلرَّأْفَهَ هَمَّهُ وَ اَلرَّحمَهَ قَلْبَهُ ثُمَّ حَشَاهُ وَ قَوَّاهُ بِعَشَرَهِ أَشیَاءَ بِالْیَقِینِ وَ اَلْإِیمَانِ وَ اَلصِّدْقِ وَ اَلسَّکِینَهِ وَ اَلْإِخلاَصِ وَ اَلرِّفقِ وَ اَلْعَطِیَّهِ وَ اَلْقُنُوعِ وَ اَلتَّسلِیمِ وَ اَلشُّکرِ…»
به‌راستی که خداوند عقل را از نوری که در گنجینه علم پیشینش نهان بود بیافرید که هیچ پیغمبر مرسل و فرشته مقربی از آن آگاه نبود. پس قرار داد خداوند علم را نفس او، فهم را روح او، زهد را سرّ او، حیا را چشم او، حکمت را زبان او، رآفت را دهان او و رحمت را دل او. سپس پوشاند او را با ده چیز. نیرو داد او را به ده چیز. حقیقتش ده چیز است. قوامش به ده چیز است: به یقین، ایمان، صدق، سکینه، وقار، رفق، عطیه، قنوع، به تسلیم و شکر.
سکینه و وقار هر دو یعنی آرامش. سکینه یعنی سکون و آرامش جان. وقار یعنی آرامش تن. سکینه مهم‌تر از وقار است. وقار، آرامش ظاهر است و سکینه آرامش باطن. در قرآن خداوند می‌فرماید؛ خدا کسی است که سکینه را در قلوب مومنین قرار داد. دل مومن آرامش دارد. می‌گوید خدایی دارم که ارحم‌الراحمین است؛ توکل بر او می‌کنم. خودش سر داده روزی هم می‌دهد. خداوند در قرآن فرمود؛ اگر من زود بدهم؛ شما طغیان می‌کنید. من یک چند روزی فرستادن باران را به تاخیر می‌اندازم. می‌خواهم شما را به خودم نزدیک بکنم که شما را به سوز و گداز بیندازم که آن سوز و گداز شما، بیشتر از آن باران، شما را نفع می‌رساند.
ریشه‌ عقل از نور نهفته‌ گنجینه خداست. ذات عقل چیست؟ از نور است. خداوند چیست؟ الله نور السماوات و الارض. عقل، آن است که انسان را به سمت نور می‌کشاند.
بدان هر کسی که انسان را به سمت تیرگی و ظلمت، بدی و هرزگی، ولگردی و دنیاطلبی و اصطبل شکم و… بکشاند؛ هر چه هم تلاش کند عاقل نیست. عقل آن است که انسان را به سوی خدا بکشاند. به ما ملاک هم داده‌اند. هر حرفی که تو را به سوی بالا می‌برد؛ بدان که آن حرف از بالاست. هر حرفی که تو را به سمت اسفل‌السافلین می‌برد بدان که آن حرف از اسفل السافلین برخاسته است. پیش یک آدم صالح می‌نشینی؛ رنگ دیگری می‌گیری و حساب دیگری پیدا می‌کنی. در پیش یک عالِم می‌نشینی؛ رنگ دیگری پیدا می‌کنی. پیش یک نفر که شیطانی است می‌نشینی؛ بدبین می‌شوی، بدگمان می‌شوی. حرف خوب، انسان را به سوی بالا می‌کشاند. به انسان نور می‌دهد، صفا می‌دهد. حرف بد، آدم را تیره و بدبین می‌کند؛ با زن و بچه و کسب و کار و افراد با کمال و با هنر، بد می‌شود که چرا این شخص با کمال و با هنر است و به مقامی رسیده است؟ حسد می‌ورزد.
غبطه خوب است؛ حسد بد است. غبطه این است که انسان می‌گوید فلانی آن حُسن را دارد امیدوارم برای او برکت بکند. من هم آرزو دارم خداوند به من هم بدهد. غبطه، آرزوست. آرزو عیبی ندارد. حسود، زوال نعمت مردم را می‌خواهد. حسود خیلی بیچاره است. بعضی به‌قدری بدبخت‌ند که خودشان نعمتی را دارند؛ اما می‌گویند چرا دیگری هم دارد؟ انحصارا باید من داشته باشم. این دیگر، بدبختی فوق بدبختی است. این فرعونِ بدی است. اینها تربیت نشده‌اند آقا!بعضی‌ها آدم نشده‌اند. آدم شدن به انگشتر و تسبیح و عمامه نیست. هر کسی در هر مقامی است، اگر قرآن،این میزانِ حق، او را توزین و انسانیتش را تأئید نکرد و قدر و قیمت او را بیان نفرمود؛ در منطق انسان، علم، عقل و نظام هستی، آدم و انسان نیست و خودش را خیلی ارزان فروخته است. آدم شدن مشکل است.
انبیا و اولیا و سفرای الهی آمدند که دین درست بشود.
روایت در کافی از شیخ کلینی است که صادق آل محمد از جناب رسول‌الله«ص» فرمود: آن همه که معراج برای ما پیش آمد؛ آن‌همه سیر عوالم که برای ما پیش آمد و یافتیم؛ به‌قدری که شما از سوراخ سوزن می‌بینید؛ ما، همان اندازه یافتیم.
بدان که مدار بعثت رسل، مدار دینداری و مدار آمدن پیغمران و کلاً مدار دین، بر دو چیز است یکی: حق تعالی‌الله یکی، بقای نفس ناطقه‌ ما. آنکه حق است؛ حقیقت عالم است و این روح و نفس ناطقه را باید به او نزدیک کرد.
قرب به حق، بالا و پایین، یمین و یسار ندارد. قرب به حق یعنی به صفات حق در آمدن. به همان اندازه که عالِم هستی؛ به او نزدیک هستی. به همان اندازه که رحیم هستی؛ به او نزدیکی. به همان اندازه که جواد هستی؛ به او نزدیکی. به همان اندازه که صفات جمال و جلال داری و به صفات او متصف هستی؛ به او قرب داری. نماز و روزه، به شما قرب و صفات الهی می‌دهند. شما را شستشو می‌دهند و پاکتان می‌کنند.
ذات عقل یعنی علم. عقل از جایی و مقامی آمده که هیچ نبیّ مرسلی از آنجا اطلاع ندارد. از نهان و کُنهِ گنجینه‌ی خدا، آمده و تو را به آنجا می‌کشاند، چون هر کسی می‌خواهد به اصل خویش باز گردد.
خداوند در قرآن فرمود: در بهشت لغو و گناه نیست. حالا اگر در خانه‌ شما لغو و گناه نیست، آنجا بهشت است. در دکان شما اگر لغو و گناه نباشد؛ بهشت است. دارالسلام است. باید تصمیم گرفت و این خیالات باطل را از خود دور کرد. ما ابد را در پیش داریم. از هیچ کسی نترس، مگر از خودت. ببین خودت را چگونه ساختی؟ علم و عمل انسان‌سازند. این ادراکات شماست که دارد شما را می‌سازد. خودتان را گول نزنید. هیچ کاری را برای غیر خدا نکن و هیچ حرفی را برای غیر خدانگو. بگذار نیتت پاک باشد.

29اکتبر/23

پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ص» ترازوی سنجش‌اند – گفتاری منتشر نشده از علامه حسن‌زاده آملی

در حدیثی آمده است: جناب آدم ابوالبشر سلام الله علیه اشباه نوریه‌ی پیغمبر(ص) فاطمه و علی و حسن و حسین سلام‌الله‌علیهم را که مشاهده می‌کند می‌پرسد که اینها اشباه کیست؟ خداوند می‌فرماید که اینها از من مشتق‌اند. از من، ظاهر شده‌اند. من حمید و محمودم در افعال خود، این شبَه، این شخص، از من مشتق است که محمد است. و من علی و عظیم هستم و این شخص، علی است و من فاطر سماوات و الارض هستم و فاطمِ اعداء از رحمتم هستم و فاطم اولیاء هستم از آنچه که موجب شِین و عیب و نقصشان بشود و این شبَه، فاطمه است و من محسنم، مُجملم؛ این حسن است و این حسین.

بعد به جناب آدم فرمود: «هؤلاء خِیارُ خَلیقَتی: اینها بهترین آفریده‌های من هستند.» ؛ «و ِکرامُ بَرِیّتی: در میان بندگان من کریم‌ترینشان و بزرگوارترینشان هستند.» که کرامت انسان، به آن حقیقت وانسانیت و به راستی و درستی‌اش است.

عارفی دنیا را تشبیه می‌کند به دوشیزه و از قول دنیا می‌گوید: «آنهایی که مرد بودند به سراغ من نیامدند و کسانی هم که پیرو این بزرگان بودند نجات یافتند.» البته گاهی دست‌اندازهایی به خاطر جنبه‌ طبیعت بشری و به خاطر نداشتن آن نیرو و قوت عقلانی و ایمانی، برایشان پیش آمده، اما خیلی زود استغفار کردند و پشیمان شدند و زود برگشتند. این افراد نجات می‌یابند.

«هؤلاء خیار خلیقَتی و کِرامُ بَریّتی: اینها بهترین آفریده‌های من هستند» ؛ «بِهِم آخُذُ و بِهِم اُعطِی و بِهِم أُعاقِبُ و بِهِم اُثِیبُ.» مقصود بنده از عنوان حدیث، این قسمت بود.

ای جناب آدم اینها را که می‌بینی؛ من به اینها  آخُذٌ، اگر کسی را مؤاخذه کنم به بودِ اینهاست. اگر کسی را عطا کنم به بودِ اینهاست. اگر باید کسی را عقاب کنم به بودِ اینهاست. اگر کسی را ثواب بدهم به بودِ اینهاست.

عرض کردم که همین حرف‌ها را درباره‌ عقل دارد که وقتی خداوند عقل را آفرید؛ به عقل گفت: «من مخلوقی گرامی‌تر از تو نیافریدم و مؤاخذه و ثواب و عقاب و عطای من، به بودِ توست.»

عقل، نعمت خوبی است. تمام گرفتاری‌ها از بی‌عقلی است. اگر عقل باشد؛ اجتماع گلستان و بهشت است. همه (گرفتاری‌ها) از جهل و نادانی است. عقل که آدم را به فحشا وادار نمی‌کند. جهل، آدم را به فحشا وا می‌دارد. دنیاپرستی و غصه‌ دنیا خوردن، از بی‌عقلی است. عقل، غصه‌ ابدش را می‌خورد.

جناب رسول الله«ص» در مجلسی نشسته بودند. یک نفر سرمایه‌دار و پولدار هم آنجا نشسته بود. فردی مستمند و فقیر آمد و کنار آن سرمایه‌دار نشست. آن سرمایه‌دار، در خودش یک گرفتگی و ناراحتی و انقباض و اشمئزازی مشاهده کرد. خودش را کنار کشید و لباسش را جمع کرد. جناب رسول‌الله«ص» متوجه شدند و به سرمایه‌دار فرمودند: «شما که خودت را جمع کردی؛ آیا بیم آن داری که از فقر او به تو چیزی برسد؟» گفت: «نه.» فرمودند: «می‌ترسی از دارایی تو چیزی نصیب او بشود؟» گفت: «نه.» فرمودند: «پس چرا خودت را جمع کردی؟» سرمایه‌دار عرض کرد: «یا رسول الله! چیزی، شیطان و قرینی در من هست که مرا بیچاره کرده و باعث شد که من خودم را از این بیچاره کنار بکشم. یا رسول الله! من نصف زندگی خودم را به این آقا تقدیم می‌کنم که با او این‌ طور رفتار کردم.» رسول الله «ص» رو کردند به آن مستمند و فرمودند: «ایشان می‌خواهد نصف مالش را به شما تقدیم کند.» مرد فقیر گفت: «نمی‌خواهم.» پرسیدند: «چرا؟» گفت: «می‌ترسم مال که به دست من آمد، آن چیزی که از ناحیه‌  مال، در سرش آمده؛ همان قرین و شیطانش، بیاید و در من هم رسوخ کند. من اگر صاحب مال بشوم، اما این خیال خام به سرم بیفتد چه کنم؟ من نمی‌خواهم یا رسول‌الله.»

اصلاً مؤمن، قانع است و قانع، عزیز است. ما چند سال در خدمت اساتیدمان بودیم. خدا گواه است ما در تن ایشان یک فاستونی ندیدیم. خیلی عادی بود لباسشان. بیش از آن، دیگر تکلف است. اگر ما هم مثل آنها بودیم به مقاماتی می‌رسیدیم. دنیا شکارمان کرده است. مگر شما خیال کرده‌اید که هر دلِ مرده‌ای، اهل قرآن است؟ هر دلِ مرده‌ای، خواب‌های خوش می‌بیند؟ هر دلِ مرده‌ای، اهل توجه و حضور و مراقبت است؟ هر دلِ مرده‌ای با ماوراء طبیعت انس پیدا می‌کند؟ مگر می‌شود؟ خیلی دهان پاک می‌خواهد. دل پاک می‌خواهد. غذای پاک می‌خواهد. مراقبت می‌خواهد. بی‌اعتنایی به دنیا می‌خواهد.

تکان بخورید و به راه بیفتید و کشکول گدایی دست بگیرید. اگر ما به راه بیفتیم و گدایی کنیم بدان که یک ارحم الراحمینی هست. یک رحمان و رحیمی هست. بدان که در کنار سفره‌ آن رحمان، که سفره‌ عام هست و آن رحیم، که سفره‌ خاص است؛ هیچ مستعدی در کنار این دو سفره محروم نمی‌ماند. باید مستعد شد. باید صاحب اشتها شد. باید به راه بود؛ به کار بود تا اینکه آدم (فیض را) بگیرد. آن هم نه اینکه امروز آمدی و یک وضویی ساختی و یک مقداری تسبیح به دست گرفتی و خودت را به بی‌اعتنایی زدی؛ دیگر امشب بهت خروار خروار می‌دهند؛ نخیر. همان طوری که چوب در کنار آتش بیکبارگی ذغال نمی‌شود و باید باشد تا کم‌کم کمال همنشین در او اثر بکند؛ ابتدا خشک بشود تا قابلیت پیدا بکند و حرارت را از مجاور خود بگیرد تا کم‌کم تبدیل به ذغال و انگِشت بشود؛ شما هم همین طور.

و این را بدان که بالا رفتن مشکل است. بالا رفتن از نردبامی که مثلا ۵۰ یا ۶۰ پله داشته باشد؛ در حالی که بار هم به دوش داشته باشی؛ طوقی هم به گردنت باشد و غل و زنجیر هم به پایت بسته باشد؛ خیلی مشکل است، مگر اینکه پله پله که بالا می‌رویم؛ این طوق‌ها، این غل و زنجیرها را بیندازیم.

الحمدلله که بنای خداوند بر ستاری هست. حالا که با شدت و حدّت و خستگی چند پله از نردبام بالا رفتی؛ اگر یک جایی پایت بلغزد؛ می‌بینی که ده پله افتادی. ده پله را که مدتی جان کنده بودی تا بالا بروی می‌بینی به‌سرعت افتادی. افتادن خیلی آسان است، اما بالا رفتن خیلی دشوار است. .

طی این مرحله بی‌همرهی خضر مکن

ظلمات است بترس از خطر گمراهی

استاد بزرگوارمان می‌فرمود بی‌اعتنایی به مشایخ علم و بدبین بودن به بزرگان عالَم، اول کیفری که عاید شخص بدبین می‌کند این است که از برکات انفاس و علوم او، محروم می‌ماند. این سوءظنّ است و سوءظنّ آدم را دور می‌کند. حسن‌ظنّ به الله و اولیاءالله، امیدواری و رجا، به آدم برکت می‌دهد. امید آدم را می‌کشاند (در مسیر). ناامید نباید بود. باید در تلاش بود و امیدوار هم بود. به‌خصوص در این مقطع زمانی و در این انقلاب و بحرانی که الان همه‌ ما در آن هستیم. امیدتان را به خدای‌تان،از بهره‌ قیامتان،از الله اکبر و لا اله الا الله‌تان قطع نکنید. امیدوار باشید که این درخت شما به ثمر می‌رسد. امیدوار باشید که این کشتی شما به ساحل می‌رسد. امیدوار باشید که ولایت شما عالَمگیر می‌شود. امیدوار باشید که دین خدا شرق و غرب عالم را فرا می‌گیرد. این را بدانید که قاعده‌ اجتماع بنی‌آدم در این نشئه، قرآن است و در عوالم بی‌انتهای انسانی و در مراتب عروج و ارتقای انسانی هم، باطن قرآن است. «اقرا و رقا». جز این، نردبامی نداریم. جز این، قاعده و اساسی نداریم. جز این (قرآن)، دستور و برنامه‌ای نداریم. جز این، نوری نداریم که ما را از ظلمات نجات دهد و به کمال قرب حق تعالی برساند.

جوانانتان متوجه می‌شوند و به‌زودی به سوی شما برمی‌گردند و وقتی آمدند به سویتان با ایشان ترشرویی نکنید. این جوان‌ها ساده‌لوح‌اند و اکثرشان گول خورده‌اند. اینها گمشده دارند و به دنبال گمشده‌شان می‌روند.

حرف درشت و تلخ به اینها نزنید. به مجلس شما آمدند؛ خوش آمدند. اینها آخر می‌بینند که هر چه هست این طرف است. هر چند که ما متاع دین را در معرض بروز و ظهور نمی‌گذاریم. ما که دینداری نداریم. این اندازه هم که هست؛ گلی به جمال بیگانه‌ها که ما را به مسلمانی قبول دارند، و الا ما چه چیزی در معرض ظهور می‌گذاریم؟ ظاهرمان که این است. بلا نسبت مجلس که مجلس سنگینی است؛ ریش‌هایمان که این است (تراشیده است). گرانفروشی‌هایمان که این‌ گونه است. معاملات ربایی‌مان که آن ‌طور. اینکه متاع دین را اظهار نمودن نیست. اینی که ما داریم، اِعراض از دین است، نه عرضه نمودن دین.

حالا که بیدار شدید و انقلاب کردید مواظب باشید. هی اعتراض نکنید که چرا به ما پول نمی‌دهند. چرا خانه‌ ما بهتر نشده یا خانه نداریم یا کار نداریم و… شما تنها این جانب و این‌ سو و این بُعد انقلاب را نبینید. آن سوی دیگر هم هست. آن بُعد هم هست آقاجان. عالم ملکوت و ماوراء هم هست. یعنی مراتب روحی ما هم هست. اینها، این انقلاب، همه مقدمه است برای آن حقیقت.

آقاجان! قرآن می‌فرماید « یَوْمَ تُبْلىَ السَّرَائرُ»(طارق/۹) در پیش داریم صبر کن که آنجایی بشوی ببینی چه خبر است!

اگر جز به حق می‌رود جاده‌ات

به  آتش  کشانند سجاده‌ات

نماز، گولت نزند. روزه، گولت نزند. مسجد و محراب، گولت نزند. پناه بر خدا ببر برادر. تا امتحانی پیش بیاید و ببینیم چه کاره‌ایم!

(خداوند) درباره‌ عقل فرمود: «ای عقل! من به تو عقاب می‌دهم. من به تو ثواب می‌دهم. من تو را مؤاخذه می‌کنم. من به تو عطا می‌کنم.» که اگر عقل نباشد؛ تکلیف نیست. آنجا به عقل می‌فرماید که ثواب و عقاب و مواخذه به بودِ توست.اینجا هم به این کلمات تامّه‌ الهیه، به این عقول محضه، به پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» می‌فرماید: «شما عقل محض‌اید. شما عقل اجتماع‌اید و مؤاخذه و ثواب و عقاب به بودِ شماست.» پیغمبر«ص» و آل پیغمبر«ع» عقل منفصل‌اند. این بزرگواران عقل ما هستند. عقل، پیغمبر ماست و پیغمبر، عقل ماست. می‌بینید که یک حقیقت را در باره دو چیز، در باره‌ دو اصل، بیان فرمود که هر دو به جهتی پیغمبرند و به جهتی، عقل‌اند.

(خداوند می‌فرماید) ای پیغمبر و آل پیغمبر! ای سفرای من! ای موازین قسط من! ای ترازوی عدل من! ای میزان‌های انسان‌سنج من! مؤاخذه و عطا و ثواب و عقاب من به بودِ شماست.

اگر این عقل در اجتماع هست؛ اجتماع عاقل است. اگر این عقل‌ها را بردارید؛ اگر قرآن برداشته بشود؛ اگر پیغمبر برداشته بشود؛ اگر در اجتماع، دین نباشد؛ اگر در اجتماع، سفیر الهی نباشد؛ آن اجتماع، عاقل نیست؛ آن اجتماع، مکلف نیست. آن اجتماع، بالغ نشده و هنوز به حد تکلیف نرسیده است. اجتماع، هرج و مرج است. اجتماع، بچه‌گانه است. همان‌طور که طفل تا به مرحله‌ عقل نرسیده مؤاخذه و ثواب و عقاب ندارد؛ اجتماعی که در آن نبی و ولیّ قدم نگذارد آن اجتماع، عاقل نیست؛ آن اجتماع، بالغ نیست؛ آن اجتماع، مکلف نیست.

28اکتبر/23

بی‌پرده با تاریخ/نگاهی به وقایع تابستان ۱۳۶۸ – سیدروح‌الله امین‌آبادی

پس از رحلت امام خمینی(ره) و پایان بازنگری قانون اساسی، همه‌پرسی بازنگری قانون اساسی و انتخابات پنجمین دوره ریاست جمهوری همزمان برگزار و با انتخاب حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، دوره جدیدی با پایان فعالیت نخست وزیری و حذف آن در قانون اساسی کشور آغاز شد. آیت الله محمد یزدی نیز با انتخاب از سوی رهبر معظم انقلاب، فعالیت خود را به عنوان رئیس جدید قوه قضائیه آغاز کرد.

بی‌شک پس از درگذشت امام خمینی(ره) و انتخاب و شروع به کار رهبر جدید و همچنین تغییرات در قانون اساسی و برگزاری رفراندوم و انتخابات در دو ماهه تیر و مرداد بیشترین اخبار را به این امور اختصاص می‌داد که به آن‌ها در ادامه به اختصار خواهیم پرداخت.

در شهریور ماه همین سال نیز آمریکا بر تداوم برنامه همیشگی خود برای براندازی جمهوری اسلامی تاکید کرد برنامه‌ای که بیش از چهار دهه است در رآس برنامه‌های خود دارد و از این همه ناکامی عبرت نمی‌گیرد!

پایان بازنگری قانون اساسی و حذف نخست وزیری  

به دنبال دستور امام خمینی(ره) مبنی بر انجام تغییراتی در قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ و تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی سرانجام تغییرات صورت گرفته در ۶ مرداد ۱۳۶۸ به رأی مردم گذاشته شد و طی رفراندومی که همزمان با پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد، قانون اساسی بازنویسی شده به تصویب اکثریت ملت ایران رسید.

 

حذف نخست وزیری

یکم تیر ۱۳۶۸ موضوع حذف منصب نخست وزیری از قوه مجریه و تفویض اختیارات آن به رئیس جمهور در بیست‌وپنجمین جلسه عمومی شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که به ریاست آیت‌الله مشکینی تشکیل شد به تصویب رسید.

خروج بحث انحلال مجلس از دستور کار شورای بازنگری

۱۰ تیر ماه همین سال نیز به خواست رهبر معظم انقلاب بحث انحلال مجلس شورای اسلامی از دستور کار شورای بازنگری قانون اساسی حذف شد.

در نامه رهبر انقلاب خطاب به آیت‌الله مشکینی رئیس شورای بازنگری قانون اساسی آمده بود: از آنجا که طرح مسئله‌ی حقّ انحلال مجلس براى مقام رهبرى، از سوى جمع کثیرى از نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى و غیر آنان، مورد حسّاسیّت و اعتراض قرار گرفته است، شایسته است که موضوع یادشده از دستور کار شوراى بازنگرى حذف شود تا موجبى براى اختلاف نظر میان برادران در این جوّ صفا و صمیمیّت به وجود نیاید.

پیشنهاد کمیسیون رهبرى شوراى بازنگرى قانون اساسى به این شرح بود: «منحل نمودن مجلس شوراى اسلامى پس از موافقت اکثریّت مجمع تشخیص مصلحت؛ درصورتى‌که این مجمع رجوع به همه‌پرسى را لازم بداند، رهبر پس از انجام همه‌پرسى مجلس را منحل می‌کند. در فرمان انحلال تاریخ انجام انتخابات جدید که حدّاکثر چهل روز پس از انحلال صورت خواهد گرفت ذکر می‌شود.» (۱)

۱۷۷ نفر از نمایندگان مجلس در نامه‌اى علنى و نیز ۱۳ نفر از اعضاى شوراى بازنگرى در نامه‌اى دیگر به رئیس شوراى بازنگرى قانون اساسى، خواستار حذف این پیشنهاد از دستور کار شورا شده بودند.

آخرین جلسه شورای بازنگری و نامه آیت‌الله مشکینی به رهبر انقلاب

سرانجام ۲۰ تیر ماه همین سال کار بازنگری و تغییر و تصویب کلیه اصولی که امام خمینی(ره) انجام آن را بر عهده شورای بازنگری قانون اساسی محول کرده بودند، خاتمه یافت.

چهل و یکمین جلسه عمومی شورای بازنگری قانون اساسی در روز سه‌شنبه بیستم تیرماه ۱۳۶۸به ریاست آیت‌الله مشکینی تشکیل گردید و پس از بررسی گزارش هیات بررسی و تنظیم اصول مصوب ادامه و بدین ترتیب بازنگری در قانون اساسی با تصویب نهائی کلیه اصول به پایان رسید.

به دنبال پایان کار شورای بازنگری قانون اساسی، آیت‌الله مشکینی طی نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب تصریح کرد: در پى فرمان مورّخ چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ رهبر کبیر انقلاب و بنیان‌گذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى(رضوان الله‌ تعالى علیه) دایر به تغییر و تتمیم قانون اساسى توسّط هیئت منتخب، این هیئت تحت عنوان “شوراى بازنگرى قانون اساسى” پس از تشکیل ۴۱ جلسه، کلّیّه‌ى اصلاحات و تغییرات لازم را در موارد ارجاعى انجام و در نهایت در ۴۸ اصل مدوّن، در جلسات سى‌وهشتم تا چهل‌ویکم (هفدهم تا بیستم تیر ماه ۱۳۶۸) به تصویب نهایى رساند. اینک متن مصوّب، در اجراى اصل یکصدوهفتادوهفتم، جهت ملاحظه‌ى حضرتعالى، و در صورت تأیید، صدور فرمان همه‌پرسى تقدیم می‌گردد.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز در پاسخ به این نامه تصریح کردند: با سلام و تحیّت و تشکّر از آنجناب و سایر حضرات آقایان محترم اعضاى شوراى بازنگرى قانون اساسى، بدین‌وسیله مجموعه‌ی مصوّبات شوراى مزبور را که محصول تلاش پیگیر و دلسوزانه و عالمانه‌ی اعضاى محترم آن است، تأیید و امضا مینمایم…. اکنون به دولت محترم و به‌طور خاص به وزیر محترم کشور ابلاغ می‌گردد که متن مصوّب را براى همه‌پرسى، در معرض آراء ملّت عزیز ایران قرار دهند. (۲)

برگزاری رفراندوم قانون اساسی

ششم مرداد ۱۳۶۸، نسخه جدید قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به همه‌پرسی گذاشته شد و به تصویب ملت رسید. در این همه‌پرسی ۱۷میلیون نفر شرکت کردند که در این میان ۱۶ میلیون و ۲۵ هزار و ۴۵۹ نفر به آن رأی مثبت دادند. بدین‌ترتیب بیش از ۹۷٫۵ درصد مردم رأی موافق خود را به اصلاحات اعمال شده در قانون اساسی جدید جمهوری اسلامی ایران پس از بازنگری، اعلام کردند.

 

پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ششم مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی برگزار و حدود ۱۶ میلیون و ۴۳۹ هزار و ۲۴۱ رأی داده شد و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهوری منتخب مردم، سکان هدایت کشور را بعد از پایان جنگ تحمیلی برای یک دوره سازندگی بر عهده گرفت.

هاشمی رفسنجانی از چندماه قبل، حتی قبل از رحلت امام(ره) از طرف جناح راست و حتی جناح چپ برای انتخابات ریاست جمهوری در نظر گرفته شده بود و به علت بی‌طرفی نسبی در برخورد با ۲ جناح، مورد تأیید هر دو جریان بود. مهدی کروبی، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز (جناح چپ) صریحاً از کاندیداتوری هاشمی رفسنجانی حمایت کرد و از حمایت «مجمع روحانیون مبارز تهران»  از او خبر داد.

سرانجام پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در فضای آرام و بدون جنجال در ششم مرداد ۱۳۶۸ خورشیدی برگزار شد و حدود ۱۶ میلیون و ۴۳۹ هزار و ۲۴۱ رأی به صندوق آرا واریز شد و حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس جمهوری منتخب مردم سکان هدایت کشور را در دست گرفت.

در این دوره میزان رأی نامزدها به این ترتیب بود:

۱- علی اکبر هاشمی رفسنجانی با ۱۵ میلیون و ۵۳۷ هزار و ۳۹۴ رأی

۲- عباس شیبانی با ۶۳۲ هزار و ۲۴۷ رأی

۳- آرای باطله مأخوذه ۲۶۹ هزار و ۶۰۰ رأی (۳)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب نیز در ۱۲ مرداد ۱۳۶۸ پس از ۲۸ روز تصدی توأم رهبری و ریاست جمهوری، ضمن استعفاء از ریاست قوه مجریه با تنفیذ، آرای مردم هاشمی رفسنجانی را به این مقام منصوب کردند.

 

سفر رئیس مجلس به شوروی

سی‌ام خرداد ماه ۱۳۶۸ حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در صدر هیئتی بلندپایه وارد مسکو شد. این اولین سفر یک مقام عالیرتبه جمهوری اسلامی ایران به اتحاد جماهیر شوروی محسوب می‌شد و هاشمی رفسنجانی که آن زمان هنوز به مقام ریاست جمهوری نرسیده بود همچون «سران» کشور‌ها در کاخ کرملین مورد استقبال میخائیل گورباچف بالا‌ترین مقام شوروی سابق قرار گرفت.

در دیدار یک تیرماه همین سال هاشمی رفسنجانی با گورباچف در مسکو دیدار کرد و دو طرف در مورد ساخت چند نیروگاه برق، صادرات گاز و… ادامه همکاری‌ها تا سال ۲۰۰۰ به توافق رسیدند.

هاشمی در خاطرات روز ۳۰ خرداد ۶۸ می‌نویسد: «با بدرقه رسمی ساعت یازده به سوی مسکو حرکت کردیم. قبل از ما هواپیمای دیگری همراهان را برد. هیات همراه خیلی بزرگ است؛ به خاطر کارهای فراوان در دستور کار مذاکرات، ترکیبی از دولت و مجلس و نظامی و… در هواپیما مذاکرات و مشاوره انجام شد. بر فراز خاک شوروی منظره‌های کوه‌ها و مزارع و آب‌ها و…را مشاهده می‌کردیم. ساعت دو و نیم بعدازظهر در فرودگاه اختصاصی مهمانان در جنوب مسکو به زمین نشستیم. مطابق برنامه کولیاکف معاون اول گورباچف و [ادوارد شواردنادزده] وزیر خارجه و جمعی از شخصیت‌های شوروی در فرودگاه استقبال کردند، مراسم سان و رژه انجام شد؛ می‌گویند در حد پذیرایی از سران کشورهاست…» (۴)

وی ورود به کاخ کرملین، دیدار با گورباچف و مذاکرات با او را این چنین توصیف می‌کند: «در کاخ کرملین مورد استقبال گورباچف قرار گرفتیم. برخورد اول گرم و صمیمانه بود. عکاس‌ها و فیلمبرداران عکس و فیلم تهیه کردند. بلافاصله در یکی از سالن‌های کاخ با حضور جمعی از همراهان من و شخصیت‌های شوروی مذاکرات رسمی شروع شد. در این مذاکرات صحبت‌ها کلی و دوستانه و مثبت بود. سپس جلسه را با حضور وزرای خارجه و سفیرمان و مترجمی برای دو طرف خصوصی برگزار کردیم. در جلسه خصوصی، مذاکرات در مورد مسائل سیاسی، فنی، اقتصادی و نظامی، صریح و صمیمی بود. دو جلسه مجموعاً دو ساعت طول کشید و دو طرف راضی بودند.»(۵)

در جریان این سفر چهار روزه چندین توافقنامه همکاری میان ایران و شوروی به امضا رسید که بازتاب گسترده‌ای در جهان داشت.» (۶)

پایان هشت سال نخست وزیری میرحسین موسوی

۱۸ مرداد ۱۳۶۸ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پایان ۸ سال فعالیت مهندس میرحسین موسوی در مقام نخست وزیری از خدمات دولت ایشان تشکر کردند. موسوی تا تشکیل کابینه آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به کار خود ادامه داد.

میرحسین موسوی که به همراه اعضای هیئت دولت خود به دیدار رهبر انقلاب رفته بود در این دیدار موفقیت دولت آینده‌ی جمهوری اسلامی ایران به ریاست هاشمی رفسنجانی در حل مسائل کشور و به پیش بردن انقلاب اسلامی را آرزو کرد و اظهار امیدواری نمود که رهبری انقلاب و مردم قهرمان و بزرگ ایران از خدمت ۸ ساله ی دولت راضی باشند. (۷)

۲۴ مرداد ماه همین‌سال نیز میرحسین موسوی از سمت نخست وزیری استعفا داد و با این استعفا نخست وزیری از نظام حکومتی ایران پس از ۸۲ سال و ۶ ماه و ۱۴ روز یعنی از۱۲ بهمن ۱۲۸۵ که اولین هیئت دولت در ایران تشکیل شد، حذف گردید.

 

انتصاب رئیس جدید قوه قضائیه

۲۴ مرداد ۱۳۶۸ با حکم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله شیخ محمد یزدی به ریاست قوه قضائیه منصوب شد.

در این حکم آمده بود: با توجّه به اصل یکصدوپنجاه‌وهفتم قانون اساسى و با معرفت و اعتقاد به شایستگی‌هاى علمى و عملى جنابعالى، مسئولیّت خطیر و حسّاس و افتخارآمیز ریاست قوّه‌ی قضائیّه را به جنابعالى تفویض می‌کنم.

در بخش دیگری از این حکم آمده بود: انتظار و امید اینجانب آن است که جنابعالى در ادامه‌ی ده سال تلاش و مجاهدتى که عناصر دلسوز و متعهّد در قوّه‌ی قضائیّه مبذول داشته‌اند، با توکّل به خداوند و استمداد از فضل و مدد الهى و با اِعمال قاطعیّت و ابتکار، دستگاه قضائى را به شکل کاملاً اسلامى و برخوردار از عدالت و انصاف کامل، سازمان‌دهى کرده و از عناصر مؤمن و عالم و متعهّد در داخل یا خارج از آن دستگاه استفاده بفرمایید و از همه‌ی علماى محترم و قضات شریف و عناصر مؤمن و غیور که به حفظ حقوق ضعفا و مظلومین اهتمام می‌ورزند، درخواست می‌کنم که دستگاه بسیار حسّاس قضا را یارى داده و هرگونه کمکى که براى آنان مقدور است، به کمال و کارایى روزافزون آن بنمایند. (۸)

۳۰ مرداد ۱۳۶۸ نیز آیت‌الله یزدی رئیس جدید قوه قضائیه طی ۲ حکم جداگانه آقایان مرتضی مقتدایی و محمد محمدی ری‌شهری را به ریاست دیوانعالی کشور و دادستانی کل کشور منصوب کرد.

اظهار تاسف دبیر کل سازمان ملل!

۲۷ مرداد ۱۳۶۸ «خاویر پرز دکوئه‌یار» دبیرکل وقت سازمان ملل طی بیانیه‌ای با اشاره به رکود یک‌ساله‌ی مذاکرات صلح ایران و عراق تاکید کرد برای من مایه تأسف عمیق است که عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی هنوز انجام نگرفته و ده ها هزار اسیر هنوز قادر به بازگشت به اوطان خود نمی باشند.

۳۱ مرداد ماه همین سال نیز ۶ مزدور سومالیایی که در سال‌های جنگ به اسارت رزمندگان جمهوری اسلامی ایران درآمده بودند با وساطت سفیر سومالی در تهران از زندان آزاد شدند.

 

نگرانی در سالگرد جنایت!

۱۲ تیر ۱۳۶۸روزنامه واشنگتن‌پست نوشت دولت آمریکا در سالگرد حمله به هواپیمای مسافربری ایران در خلیج فارس، که باعث کشته شدن ۲۹۰ مسافر آن شد، تمامی سفارتخانه‌های خود در کشورهای خاورمیانه را به حال آماده باش درآورد.

۲۷ تیر ماه همین سال نیز دولت آمریکا پس از یک سال سکوت درباره سرنگون کردن هواپیمای ایران‌، در یک عقب‌نشینی آشکار وادار به پرداخت غرامت به خانواده‌های شهیدان هواپیمای ایرباس شد.

 

لاجوردی رئیس سازمان زندان‌ها شد

۱۵ شهریور ۱۳۶۸ طی حکمی از سوی آیت‌الله یزدی رئیس قوه قضائیه، اسدالله لاجوردی رئیس سابق زندان اوین به سمت رئیس سازمان زندان ها و اقدامات تأمین و تربیتی کشور منصوب شد.

۱۲ شهریور نیز هاشمی رفسنجانی که مرداد ماه همین سال کار خود را به عنوان رئیس جمهور جدید ایران آغاز کرده بود طی حکمی میرحسین موسوی نخست وزیر سابق را به عنوان مشاور سیاسی رئیس جمهوری منصوب کرد.

آمریکا همچنان به دنبال براندازی جمهوری اسلامی!

۱۸ شهریور ماه ۱۳۶۸، ۱۸۶ تن از اعضای مجلس نمایندگان ایالات متحده با امضای نامه مشترکی از “جیمز بیکر” وزیر خارجه این کشور خواستند با توجه به این که رهبران حکومت اسلامی از آمریکا تمکین نمی‌کنند، برای براندازی حکومت اسلامی ایران به سازمان مجاهدین خلق [منافقین]  کمک کند.

در پی انتشار نامه ۱۸۶ نماینده کنگره آمریکا که در آن خواستار براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران شده بودند، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در بیانیه مشترکی این درخواست را «ابلهانه» و «دخالت در امور داخلی ایران» خواندند.

۲۲ شهریور ماه همین سال نیز سپاه پاسداران در واکنش به نامه جمعی از نمایندگان کنگره آمریکا که خواستار اتکاء به سازمان مجاهدین خلق برای براندازی جمهوری اسلامی ایران شده بودند؛ آمادگی پاسداران و بسیجیان را برای پاسخگویی به سیاست تروریستی آمریکا اعلام کرد.

از سوی دیگر “مریلین دایملی” که رهبری ۱۸۶ نفر از نمایندگان کنگره آمریکا را در انتشار بیانیه‌ای با محتوای «لزوم براندازی جمهوری اسلامی ایران» بر عهده داشت، طی مصاحبه‌ای با «بی.بی.سی» گفت محتوای بیانیه بر اساس اطلاعات سازمان مجاهدین خلق [منافقین] تهیه شده بود.

چند روز پیش از این رخداد یک نظامی بلندپایه آمریکایی به عمدی بودن حادثه حمله ناو «وینسنس‌» به هواپیمای مسافربری ایران اعتراف کرده بود.

بازگشت به وطن

۱۹ شهریور ۱۳۶۸ کورش فولادی که در سال ۱۳۵۸ به جرم واهیِ دست داشتن در یک انفجار در لندن بازداشت شده بود پس از تحمل ۱۰ سال محکومیت، از زندان انگلیس آزاد و بلافاصله به ایران بازگشت.

۲۸ شهریور ماه همین سال کوروش فولادی در مصاحبه‌ای فاش کرد که در زندان انگلیس چشم مرا کور کردند و به محکومینی که در زندان حاضر شوند با کارد زندانبان، مرا به قتل برسانند، مژده آزادی داده بودند.

 

 

 

پی نوشت‌ها

۱٫پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب اسلامی، بخش اخبار، بیانات، پیام ها و نامه‌های تیر و مرداد ۱۳۶۸

۲٫همان

۳- پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، خبرگزاری ایرنا، ۲۱ خرداد ۱۴۰۰

۴- بازسازی و سازندگی؛ کارنامه و خاطرات حجه‌الاسلام هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۸ ، به اهتمام علی لاهوتی، دفتر نشر معارف انقلاب اسلامی، ص ۱۷۸

۵- همان، ص ۱۷۹

۶- همان، ص ۱۸۹ ، پاورقی خاطرات یک تیر ۱۳۶۸

  1. پایگاه اطلاع رسانی رهبر معظم انقلاب اسلامی، بخش اخبار، بیانات، پیام ها و نامه‌های تیر و مرداد ۱۳۶۸
  2. همان
28اکتبر/23

از مقایسۀ همسرمان با دیگران، بپرهیزیم- حجه‌ الاسلام‌ و المسلمین محسن عباسی‌ولدی

این مقایسه‌هایی که در ذهن من و تو شکل می‌گیرد، توهّماتی است که نقاب واقعیّت بر چهره دارد.

از قدیم گفته‌اند: «تا ازدواج نکرده‌ای، خوب چشمت را باز کن. وقتی ازدواج کردی، چشمت را ببند». یکی از آفات بسیار خطرناک زندگی مشترک، مقایسه است؛ یعنی یکی از دو طرف، همسر خود را با همسر دیگری مقایسه کند. این مقایسه در دو سطح، انجام می‌گیرد: یکی در درون و دیگری در بیرون.

انسانی که در درون، مبتلا به درد «مقایسه» می‌شود، همیشه در تخیّلات خود، همسرش را با کسی دیگر مقایسه می‌کند. بویژه اگر همسرش عیب خاصّی داشته باشد، در هنگام بروز آن عیب، ذهنش خیلی زود به شخص مورد نظر، توجّه پیدا می‌کند. این حالت، دو خطر بزرگ دارد:

اوّل آن که حالت محبّت‌آمیزی را نسبت به شخص مورد نظر ایجاد می‌کند.

دوم آن که وقتی این حالت محبّت ایجاد شد، شخص، آرام آرام نسبت به همسر خود، دل‌زده می‌شود. البتّه بدون ایجاد این محبّت هم، به جهت حسّاس شدن روی صفات منفی، محبّت همسر، کم می‌شود.

مقایسه در زندگی مشترک، دردی روانی است که با توجّه به مطالبی که در ادامه خواهد آمد، می‌توان آن را حل کرد؛ امّا علاوه بر آن، به نکته‌ای که از داستان‌وارۀ زیر به دست می‌آید، توجّه کنید:

می‌گوید: مردُم ازدواج کرده‌اند و ما هم!

می‌‌گویم: دیگر چه شده؟

می‌گوید: نمی‌دانی که دوستم چه همسری دارد!

می‌گویم: چه همسری دارد؟

می‌گوید: انگار که از جنس بشر نیست.

می‌گویم: اگر از جنس بشر نیست، از چه جنسی است؟

می‌گوید: انگار که زمینی نیست.

می‌گویم: یعنی دوستت با یک آدم فضایی ازدواج کرده؟!

می‌گوید: نمی‌دانی چه اخلاقی دارد!

می‌گویم: چه اخلاقی؟

می‌گوید: زنش را که زن حساب نمی‌‌کند.

می‌گویم: پس مرد حساب می‌کند؟!

می‌گوید: سروَر خانه حساب می‌کند.

می‌گویم: مثلاً چه می‌کند؟

می‌گوید: به خانه‌شان که می‌رویم، نمی‌گذارد همسرش دست به سیاه و سفید بزند.

می‌گویم: حالا مرد تو چگونه است؟

می‌گوید: هیچ؛ وقتی کسی به خانه‌مان می‌آید، اگر دیوار تکان بخورد، همسر من هم تکان می‌خورد!

می‌گویم: تو اخلاق‌های دیگر همسرِ دوستت را دیده‌ای؟ می‌دانی که مثلاً وقتی شما از خانه‌شان می‌روید، با او چگونه برخورد می‌کند؟ می‌دانی اصلاً چرا نمی‌گذارد دست به سیاه و سفید بزند؟

می‌خواهد حرفی بزند که اجازه نمی‌دهم و می‌گویم: می‌دانی که این دو، خوشی‌شان را به مردم نشان نمی‌دهند و بر سر و کلّۀ هم کوفتنشان را به خودشان؟ می‌دانی که نانی که این مرد به خانه می‌آورد، حلال است یا حرام؟ می‌دانی که این مرد، اهل هرزگی هست یا نه؟ و هزار می‌دانی دیگر…

می‌گوید: نه، نمی‌دانم.

می‌گویم: پس چرا بی‌خودی همسرت را با همسر دوستت، مقایسه می‌کنی؟

بسیاری از این مقایسه‌ها هیچ دلیل عاقلانه‌ای ندارد. فقط با دیدن یک رفتار بد از همسر خود و دیدن عکس این رفتار از دیگری، همسرش را با او مقایسه کرده، آرزو می‌کند که ای کاش با کسی مثل او ازدواج کرده بود، نه با همسر فعلی‌اش.

نوع دوم مقایسه، مقایسۀ بیرونی است؛ یعنی شخص، این مقایسه را در درون خود نگه نمی‌دارد و در گفتگو با همسرش بیان می‌کند. این مقایسه، بسیار خطرناک‌تر از نوع قبل است. برخی بدون این که بخواهند، در گفتگوهای خود، همسرشان را به ورطۀ مقایسه می‌کشانند. مثلاً نزد شوهرشان، از مرد دیگری تعریف می‌کنند و یا در مقابل زنشان، از زن دیگری تمجید می‌کنند. اینها بدون آن که بخواهند، به همسرشان می‌فهمانند که او مزیّتی دارد که تو نداری و این هم یعنی مقایسه.

مقایسه،‌ ریشه در تخیّل انسان دارد. اگر انسان درست فکر کند، زندگی خود را صرف مقایسۀ همسرش با دیگران نمی‌کند. مقایسه، نتیجه‌ای جز حسرت و آه ندارد. فرض کنیم که همسر رفیقت بهتر از همسر توست، حالا  که چـه؟ تو می‌خواهی به دوستت بگویی از همسرش جدا شود تا تو با او ازدواج کنی؟! فرض کنیم که چنین چیزی هم ممکن باشد، از کجا معلوم او برای تو همسر خوبی باشد؟ آخر چرا بیهوده، خودمان را مشغول تخیّلاتی می‌کنیم که پایش به جایی بند نیست؟ به جای این تخیّلات، بهتر است از طریق همین نکته‌هایی که در این‌جا خوانده‌ایم، در رفع عیب همسرمان بکوشیم. فعلاً  آن چیزی که واقعیّت دارد، این است که اوّلاً ما با این شخص ازدواج کرده‌ایم و ثانیاً ازدواج ما با آن فردی که از نظرمان خوب است، ممکن نیست. پس دست از تخیّلات برداریم و واقعی فکر کنیم تا بتوانیم عیب همسرمان را با تدبیر، برطرف کنیم.

فردی که دچار مقایسه می‌شود، اگر مقایسه‌اش را منصفانه انجام دهد، در بسیاری از موارد، دچار حالت دل‌زدگی از همسر نخواهد شد. مقایسۀ منصفانه، این است که همسرمان را با کسانی که از نظر اخلاقی یا مسائل دیگر از همسر ما پایین‌تر هستند هم مقایسه کنیم. چرا همسر عصبانی‌مان را با کسی مقایسه می‌کنیم که عصبانی نمی‌شود؟ او را با کسی که روزی چند بار همسرش را کتک می‌زند هم مقایسه کنیم.

در این هنگام، شکر خدا را به‌جا آوریم تا خدا هم بنا بر وعده‌ای که داده، نعمت را بر ما افزون و زندگی‌مان را باصفاتر کند. خوب نیست انسان در چنین مسائلی، فقط به بالاتر از خودش نگاه کند. به پایین‌ترها نگاه کردن، باعث می‌شود که انسان، قدر زندگی خود را بداند و شکرش را به جا آورد.

نمی‌دانم چر اصرار دارم راه‌ها را برعکس طی کنم؟ برعکسِ مسیر آفرینشم. وقتی ظاهر زندگی‌ام را می‌خواهم مقایسه کنم، به جای این که نگاهم را به پایین‌ترها بدوزم و بعد صورتم را روی خاک بگذارم و خدا را شکر کنم، همیشه به بالاتر از خودم چشم می‌دوزم و بعد هم افسار زبانم را رها کرده، شروع می‌کنم به گلایه. وقتی باطن خودم را می‌خواهم مقایسه کنم، به جای این که به بالاتر از خودم نگاه کنم و با تماشای کسانی که به آسمان نزدیک‌ترند، به خود بیایم و قدم‌هایم را تندتر بردارم، به پایین‌تر از خودم نگاه می‌کنم و خدا را چنان شکر می‌کنم که گویی بر سرش منّت دارم که چنین بنده‌ای برایش هستم. برای همین هم زندگی‌ام می‌شود در جا ایستادن و گِله کردن.

پرهیز از زیاده‌بینی و کم‌بینی

برای این که بتوان قضاوت خوبی در بارۀ هر کسی، بویژه همسر داشت، باید اوّل همۀ خوبی‌ها و بدی‌ها را دید. دوم این‌که همه را به اندازۀ واقعی‌شان دید، به گونه‌ای که نه خوبی‌ها، کوچک و نه بدی‌ها، بزرگ شوند. گاهی برخی از افراد، آن قدر بدی‌ها را بزرگ می‌کنند که به چشم‌ها اجازۀ دیدن خوبی‌ها را نمی‌دهند. ما نمی‌گوییم باید چشم از بدی‌ها شست؛ امّا بزرگ کردن بدی‌ها هم کار درستی نیست. آدمی که بدی‌ها را بزرگ می‌بیند، اگر خوبی‌ها را هم ببیند، چندان فایده‌ای ندارد؛ چرا که خوبی‌ها، در بدی‌های بزرگ شده، کم‌رنگ می‌شوند. انسان واقع‌گرا، کسی است که از کوچک‌ترین خوبی هم چشم نپوشانَد و بزرگی عیب‌ها برای او مانعی در مسیر دیدن خوبی‌ها نشود.

انسانی که بدی‌ها را بزرگ می‌بیند، برخی از عیب‌های کوچک را آن قدر بزرگ می‌کند که زندگی با آنها برایش سخت و طاقت‌فرسا می‌شود.

وقتی خوبی‌ها و بدی‌ها دیده شد، باید در مقابل خوبی‌ها شکر کرد؛ هم شکر خدا و هم تشکّر از همسر به جهت داشتن این خوبی‌ها. این شکر، موجب افزایش صفات خوب در همسر می‌شود. در مقابل، ناسپاسی، موجب خواهد شد که گِره‌های کور دیگری در زندگی بیفتد که مصداق عذاب الهی است و شاید به این راحتی‌ها قابل حل نباشد.

خداوند متعال در آیه ۷ سوره مبارکه ابراهیم میفرماید: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» و آن‌گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر [واقعاً] سپاس‌گزارى کنید، [نعمت‏] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسى نمایید، قطعاً عذاب من، سخت خواهد بود.

در برابر بدی‌ها هم باید تا جایی که می‌توان با حُسن ظن پیش رفت؛ یعنی بدی را به گونه‌ای توجیه کرد که بدی به حساب نیاید یا اگر به حساب می‌آید، آن اندازه بزرگ نباشد که ارزش همسرمان در نگاهمان پایین بیاید.

برای مثال، اگر همسری عصبانی داریم، در مرحلۀ اوّل، فراموش نکنیم که این همسر، غیر از عصبانیّت، صفات دیگری دارد که ارزشمند و قابل توجّه است؛ مثل این که به وظایف شرعی خود در برابر خانواده، اهمّیت می‌دهد، نگاه آلوده‌ای ندارد، به خانوادۀ همسرش احترام می‌گذارد و… این‌ صفات، بسیار ارزشمند است و محروم بودن از آنها در زندگی، می‌تواند مشکلات بسیاری را تولید کند.

در مرحلۀ دوم هم صفت عصبانیّت را به بهترین وجه ممکن، توجیه کنیم. مثلاً شاید همسر ما در طول زندگی خود مشکلاتی را تحمّل کرده که موجب ضعفِ اعصاب او شده، شاید شدّت کارش به قدری است که اعصاب او را ضعیف کرده، شاید به برخی از حسّاسیت‌های او احترام نمی‌گذاریم که او از کوره در می‌رود و شاید…

در مرحلۀ سوم، اگر واقعاً این صفت بد را نمی‌توان طوری توجیه کرد که زشتی آن کم‌رنگ شود، آن را واقعیّتی در کنار تمام خوبی‌های همسرمان قرار داده، بپذیریم؛ امّا تلاش کنیم تا با در نظر گرفتن قواعد زندگی مشترک که در این نوشتار هم آمده و می‌آید، او را در مسیر اصلاح عیب خویش، یاری کنیم.

در مرحلۀ بعد هم عیب‌های خودمان را به یاد آوریم. ما که بدون عیب نیستیم. در یکی از گام‌ها گفتیم که باید شکارچیِ عیب‌های خودمان باشیم. اگر چنین صفتی را در خودمان ایجاد کنیم، عیب‌های دیگران، برایمان قابل تحمّل‌تر می‌شوند. در این‌جا همان توجیهاتی که برای عیب‌های خودمان می‌آوریم، برای همسرمان هم بیاوریم.

در یکی دیگر از گام‌ها گفتیم آن‌طور برخورد کنیم که دوست داریم با ما برخورد کنند. ما دوست داریم همسرمان در مقابل عیب‌هایمان چگونه برخورد کند؟ همان‌طور با عیب‌های او برخورد کنیم.

اگر واقعاً این مراحل اجرا شود، دیگر وجود یک یا چند عیب در همسر، موجب نخواهد شد که ما نسبت به تمام شخصیّت او، بدبین شده، از او دل‌سرد شویم.

*پرسش‌ شما:

همسرم مرا با دیگران مقایسه می‌کند

آموزشیار نهضت سواد آموزی هستم. پانزده سال است که ازدواج کرده‌ام و دو تا هم بچّه دارم؛ امّا یکی از چیزهایی که مرا خیلی ناراحت می‌کند، آن است که همسرم خیلی مرا با دیگران مقایسه می‌کند؛ بویژه با همسر برادرش. این مقایسه در ابعاد مختلف است؛ هم در بُعد ظاهری و هم در بُعد اخلاقی و هم در بُعد خانوادگی. به قدری این مقایسه روحیّه‌ام را در هم می‌شکند که نمی‌توانم سرِ کلاس بروم.

بلای خانمان‌سوز مقایسه

مقایسه، بلای خانمان‌سوزی است که متأسّفانه برخی از خانواده‌ها، گرفتار آن هستند. مقایسه، یعنی ایجاد کینۀ خود در دلِ همسر. مقایسه، یعنی فراهم کردن زمینه برای حسادت. مقایسه، یعنی آماده کردن زمینۀ عداوت و دشمنی میان همسر خود با فردی که با او مقایسه می‌شود. مقایسه، یعنی ناشکری و پیام مقایسه هم یعنی این که من از ازدواج با تو پشیمانم و این هم یعنی لرزاندن پایه‌های زندگی.

مقایسه، راه اشتباه بیان خواسته‌‌ها

در بسیاری از موارد، مقایسه، راه اشتباه بیان خواسته‌هاست. مثلاً زن اهل محبّت کردن یا احترام گذاشتن نیست و مرد از این جهت، گِله‌مند است و این گِله را با مقایسه بیان می‌کند. او در این موارد، نمی‌خواهد بگوید من از ازدواج با تو پشیمانم؛ بلکه می‌خواهد خواستۀ خود را بیان کند و بگوید: اهل محبّت باش، اهل احترام باش.

 مقایسه و اعلام نارضایتی از زندگی

گاهی هم مقایسه، بیان خواسته نیست؛ بلکه اعلام نارضایتی از کلّ زندگی است. در این موارد، مقایسه، بهانه‌گیری و لجاجت است. در این موارد، لجاجت به اندازه‌ای است که گاهی حتّی مقایسۀ صحیح هم انجام نمی‌گیرد. مثلاً مرد، زنش را با زنی مقایسه می‌کند که خوش‌بیان است، در حالی که همسر خود او هم خوش‌بیان است؛ امّا مقایسه کننده در این‌گونه موارد، اصلاً به فکر این نیست که چه مقایسه‌ای می‌کند. فقط به این فکر می‌کند که هر طور شده با همسرش مقابله کند. در این جا هم باید دلیل نارضایتی را پیدا کرد تا بتوان با مقایسه، مبارزه کرد.

نکات عمومی برای جلوگیری و درمان مقایسه

نکاتی را که می‌توان به صورت عمومی، یعنی بدون در نظر گرفتن ریشۀ مقایسه کردن بیان کرد، به این شرح است:

الف) مقابله به مِثل، ممنوع

فکر نکنید وقتی او شما را با همسر برادرش مقایسه کرد، شما می‌‌توانید با مقایسۀ او با برادرش، بر او غلبه کنید. نتیجۀ این مقابله، ایجاد یک رقابت است؛ یعنی پس از آن، همسر شما بیش از گذشته بر عیب‌های شما و خوبی‌های زن برادرش دقّت می‌کند تا در میدان رقابت، از شما عقب نیفتد.

ب) کم نکردن از محبّت و احترام

مقایسه کردن همسرتان را دلیلی برای کم کردن محبّت و احترام، قرار ندهید. همیشه به خاطر داشته باشید که بزرگواری، یکی از بُرّنده‌ترین سلاح‌ها برای تغییر دادن دیگران است. کم شدن محبّت و احترام، برای مقایسه، به او انگیزۀ بیشتری می‌دهد و موجب می‌شود زمینه‌های بیشتری را برای مقایسه بیابد.

ج) توجّه و پاسخ‌گویی به همۀ نیازها

سعی کنید تمام آنچه را که همسرتان دوست دارد و او را خوش‌حال می‌کند، پیدا کنید. پس از این هم به تمام نیازهای همسرتان، توجّه کافی داشته باشید تا بهانه‌ای برای مقایسه نیابد.

د) تقویت نکته‌های مثبت دیگران در خویش

اگر چه کار همسرتان به هیچ‌وجه درست نیست؛ امّا شما در مواردی که احساس می‌کنید آنچه همسرتان در دیگری دیده، کار یا صفت خوبی است، بدون این که بخواهید به جهت این مقایسه با او در بیفتید، آن کار را انجام دهید یا آن صفت را در خود ایجاد کنید. این، باعث می‌شود زمینۀ مقایسه از میان برود.

28اکتبر/23

حریـم نگاه – حجه‌ الاسلام‌ و المسلمین جواد محدثی

پلک‌ها که باز است، در چشم‌انداز ما خیلی چیزها قرار دارد،

دور یا نزدیک، خوب یا بد، روا یا ناروا، حلال یا حرام.

چشم هم، مثل دست و زبان و گوش و دل، محدوده‌های «ورود ممنوع» دارد.

مگر به هرچه «دیدنی» است، باید نگریست؟

مگر هرچه جلوی چشم‌مان قرار گیرد، مجاز به تماشاییم؟

مگر من حق دارم دفترچه‌ی تو را بی‌اجازه بخوانم؟

مگر تو مُجازی که بی‌اذن دوستت، کیف و کمد او را باز کنی؟

یا به جیب او دست ببری یا آلبوم عکسش را نگاه کنی یا نامه‌ای را که برای دیگری آمده، بی‌اجازه‌ی او باز کنی و بخوانی؟

اگر درِ خانه یا اتاقی باز بود، مگر باید داخل آن را دید زد؟

مگو که: دوست است و صمیمی، و ما با هم این حرف‌ها را نداریم! البته اگر رفاقت‌ها و صمیمیت‌ها تا این حد باشد، مسأله‌ای نیست. لیکن نمی‌توان همه جا، نسبت به همه کس، و همیشه چنین نظری داشت. اگر این اطمینان در کار است، حرفی نیست.

ولی… تأسف‌آور آنجاست که وی با صراحت بگوید: راضی نیستم نگاه کنی، و ما مشغول خواندن نامه و دفتر او باشیم، یا عکس‌های آلبومش را تماشا کنیم!

بگوید: به وسایل من دست مزن و ما به وارسی کیف و کتاب و جیب و اتاقش بپردازیم.

ناگفته نماند: چشمی هم که حریم زندگی شخصی دیگران را مراعات نکند، دیگر حرمت و ارزشی ندارد و اگر کورَش کنند، تاوانی بر آن نیست!

دید زدن به خانه‌ی دیگران هم از این قبیل است.

و… همین‌گونه است چشم‌چرانی و نگاه‌های ناپاک و غرض‌آلود.

قانون نیز ممنوع کرده که کسی، نامه‌ی دیگران را بگشاید، یا سرزده به خانه‌ی کسی وارد شود، یا به مکالمات تلفنی مردم، گوش دهد و «استراق سمع» کند.

گوش دادن‌های مخفیانه، نگاه‌های دزدکی، دید زدن‌های غیر مجاز، وارسی‌های بی‌اجازه، همه و همه ناپسند و حرام است.

هرکس، محدوده‌ای از «امور شخصی» و «زندگی خصوصی» خود را، از دید و نگاه و آگاهی دیگران پنهان می‌دارد. در این محدوده، دیگران هم موظف به «حفظ حریم‌»‌اند.

این که در روایات، «نگاه» را تیری از تیرهای شیطان به حساب آورده‌اند، تنها نگاه شهوت‌آلود به نوامیس مردم نیست، مصداق‌های دیگری هم دارد. ملاک، داشتن یا نداشتن «مجوز» برای نظر و نگاه است.

اگر موردی و محلی «ناروا» بود، دیده را باید فرو بست.

وگرنه، این پلک‌ها برای چیست؟

حضرت رسول(ع) در آخرین جمعه‌ی ماه شعبان و در استقبال رمضان، خطبه‌ای مفصل خواند. در این «خطبه‌ی شعبانیه» از جمله سفارش‌هایی که کرد، چنین بود:

«غضّوا عمّا لا یحل النظر الیه ابصارکم؛ چشم‌های خود را از آنچه به آن برای شما «حلال» نیست، بپوشانید و فرو ببندید.»

گاهی نگاه اول، نگاه دوم را در پی دارد.

و همین‌گونه استمرار نگاه‌ها… و سرانجام، افتادن به حرام.

آری… بین «نگاه» و «گناه» می‌تواند رابطه باشد.

چرا قلب‌مان را هدف و آماج تیرهای مسموم شیطانی سازیم؟

چرا نگاه‌مان را به گناه، آلوده کنیم؟

از کجا که برخی منظره‌ها، عکس‌ها، فیلم‌ها «دام ابلیس» نباشد که عفاف و پاکی ما را به بند کشد؟

توانایی و اراده‌ی ما، در عمل خود را نشان می‌دهد.

تا چه حد، از عهده‌ی «کنترل نگاه» برمی‌آییم؟

دو پلک است، که گاهی باز است، گاهی بسته، و… هر دو به اختیار ما!

در این گشودن و بستن چشم، هزار رمز و راز و درد و درمان و طاعت و معصیت و روا و ناروا نهفته است.

آنان که خیلی اهل ادعایند و دم از «اراده» می‌زنند، باید بتوانند حریف «نگاه» خود باشند و این دو پلک سبک و ظریف و مطیع فرمان را، بر آنچه «نباید» ببندند.

اگر نتوانیم «چشم و نگاه» را زیر فرمان داشته باشیم، پس دیگر چه ادعایی؟!

حیف است که از راه نگاه، به جهنم برویم!

 

28اکتبر/23

جایگاه «اجتماعی» زن از دیدگاه اسلام و اندیشه‌ی غربی – حجه‌الاسلام سعید هلالیان

مقدمه

در نوشتار پیشین، به «جایگاه تکوینی زن» و مبادی هستی‌شناختی و انسان‌شناسانه‌ی مرتبط از دیدگاه اسلام و غرب پرداخته شد. تعیین جایگاه زن در نظام تکوین و عالَم انسانی، زمینه‌ی بحث از «جایگاه اجتماعی زن» در دو عرصه‌ی «جامعه» و «خانواده» را فراهم می‌کند. در اینجا بخش نخست، یعنی جایگاه اجتماعی زن از دیدگاه اسلام و غرب بررسی می‌شود.

 

الف) مسأله‌ی اصلی و انحرافی

درباره‌ی جایگاه اجتماعی زن می‌توان در محورهای مختلفی بحث کرد، امّا نخست باید پرسید: «اصلی‌ترین مسأله در این زمینه چیست؟» در سده‌های اخیر به‌طور عام، و قرن نوزدهم و بیستم به‌طور خاصّ، و دهه‌های اخیر به‌طور اخصّ، روند تحولات جهانی به‌سمتی رفت که اکنون، مهم‌ترین مسأله‌ی جامعه‌شناختی عرصه‌ی زنان اینست که «آیا زن و مرد به‌‌لحاظ اجتماعی برابرند و حقوق مساوی دارند؟» امّا این مسأله، بومی جهان اسلام نیست و وارداتی و برگرفته از غرب فرهنگی است.

عوامل بسیاری در شکل‌گیری این پرسش نقش داشته است؛ مانند: تبعیض‌های تاریخی نسبت به زنان به‌ویژه در فرهنگ غربی، تحولات فکری و فرهنگی پس از رنسانس و تحکیم بنیادهای معرفتی نادرست، استفاده‌ی گسترده و ظالمانه از زنان به‌عنوان نیروی کار ارزان، ترویج فرهنگ لذت‌گرایی حداکثری و فرار از مسئولیت‌های اجتماعی ازجمله تشکیل خانواده، تحمیل فرهنگ و سبک زندگی غربی بر جوامع، پیروی کورکورانه‌ی روشنفکرنمایان از غرب، و موج‌های چندگانه‌ی فمینیسم؛ به‌خصوص موج دوم.

مهم‌تر از بومی و اصلی نبودن مسأله «تساوی»، نادرست، جعلی و انحرافی (و دست‌کم، ناقص) بودن آن است. بنابراین، باید با گذر از فضای رایج، در جستجوی مهم‌ترین مسأله‌ی جامعه‌شناختی درباره‌ی جایگاه اجتماعی زن بود. با توجه به مبادی هستی‌شناختی و انسان‌شناختی اسلامی که در نوشتار پیشین بحث شد، پرسش اصلی در این زمینه باید اینگونه مطرح شود: «نسبت و نقش زن و مرد در تشکیل جامعه انسانی به‌گونه‌ای ‌که هر کدام به کمال و سعادت نهایی خود نیز برسند، چیست؟». به دیگر بیان: «آیا با لحاظ مجموع ویژگی‌ها، نقش‌ها، تکالیف و حقوق، امکان حرکت به‌سمت بی‌نهایت و نیل به هدف کلان خلقت و سعادت نهایی برای هر انسان (چه زن یا مرد) فراهم است؟» از آنجاکه در فرهنگ غربی، با تأثّر از مبادی ماده‌گرایانه و انسان‌محور(به‌معنای منفی‌‌اش)، کنکاش‌های جدی درباره‌ی سعادت و کمال نهایی انسان به‌ گوشه‌ای نهاده شده است، در واکاوی‌های رایج جامعه‌شناختی درباره‌ی مسایل اجتماعی زن و مرد نیز بدین مقوله توجه نشده و با ساده‌سازی مسأله به اموری مثل تساوی زن و مرد، در واقع از اینگونه پرسش‌های کلیدی سرنوشت‌ساز فرار می‌شود. امّا جهت پاسخ باید به برخی مبادی توجه شود.

 

ب) سنّت «تسخیر» و شکل‌گیری جامعه

خداوند حکیم، شکل‌گیری و تکوّن جامعه‌ی انسانی را بر سنّت «تسخیر» متقابل، یعنی به‌کار گرفتن دو یا چند طرفه بنا نهاده است. تسخیر بدین معناست که چیزی در استخدام چیز دیگری درآید به‌گونه‌ای‌که عمل و کارکرد آن در مسیر تأمین اهداف تسخیرکننده باشد. البته، تسخیر ضرورتاً به‌معنای مجبورکردن و اکراه نیست؛ زیرا فاعل تسخیرشده بر طبق مقتضای طبع یا اختیار خودش عمل می‌کند.(۱)

یکی از آیات بیانگر این سنّت اجتماعی بدینگونه است: «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ؛ آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ما معیشت آنها در زندگی دنیا را بینشان تقسیم کردیم و بعضی از آنها را فوق بعضی دیگر به درجاتی بالا بردیم تا بعضی بعض دیگر را به‌کار گیرند. و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع می‌کنند».(۲)

هر انسانی نیازهای متنوع متعددی دارد که به‌‌تنهایی قادر به تأمین آنها نیست. ازاین‌رو، انسان‌ها برای رفع حاجات مختلف به تسخیر یکدیگر نیازمندند. هیچ اجتماعی بدون تسخیر و بدون تعریف روابط نیازآلود متقابل و تعامل‌های چندجانبه شکل نمی‌گیرد یا استمرار نمی‌یابد. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) در شرح همین آیه آمده است: «خداوند فرمود که… ما معیشت آنها را در زندگانی دنیا تقسیم کردیم. پس، بعضی را به بعضی محتاج نمودیم. این را به مال آن نیازمند کردیم، و آن به کالای این نیازمند [، و این] به خدمت او محتاج شد. پس، [حتی] باشکوه‌ترین پادشاهان و داراترین ثروتمندان را به شکلی از شکل‌ها محتاج فقیرترین فقیرها می‌بینی [، بدینگونه که مثلاً] یا کالایی با اوست که با دیگری نیست و یا شایستگی خدمتی را دارد که آن پادشاه فقط با آن بی‌نیاز می‌شود، و یا بابی از علم‌ها و حکمت‌ها را دارد و او نیازمند است که آنها را از این فقیر استفاده کند. پس، این فقیر به مال آن پادشاه ثروتمند نیاز دارد و آن پادشاه به علم این فقیر یا اندیشه یا معرفت او نیازمند است».(۳)

 

ج) تلازم تسخیر با تفاوت

یکی از لوازم روشن تسخیر متقابل، «تفاوت»؛ از جمله تفاوت در نقش‌ها و وظایف است؛ زیرا هر طرف تسخیر باید ویژگی‌ها، امتیازات و توانایی‌هایی داشته باشد که طرف دیگر ندارد تا تسخیر معنا و تحقق یابد. همین تفاوت، موجب اختلاف نقش‌ها و‌ تفاوت در وظایف و حقوق متقابل نیز می‌شود و به فرموده‌ی امیرمؤمنان(ع): «مردم همواره در خیرند تا وقتی‌که متفاوت باشند. پس، اگر در زمانی [کاملاً] مستوی شدند، هلاک می‌گردند».(۴)

 

د) سنّت تسخیر در نسبت زن و مرد

قانون تسخیر، شامل زن و مرد و روابط آنها نیز می‌شود و آنها هم چه در اجتماع، چه در خانواده، از آن مُستثنا نیستند. از آنجا که تسخیر با «تفاوت»، ملازم است و تساوی و تشابه همه‌جانبه و مطلق در همه‌ی وظایف و حقوق، ممکن نیست و باعث اختلال در زندگی و معیشت اجتماعی می‌شود؛ پس،‌ هر یک از زن و مرد،‌ دسته‌ای وظایف و حقوق (در جامعه و خانواده)‌ دارند که برخی از آنها بین زن و مرد مشترک است، یعنی امور برخاسته از ویژگی‌ها، استعدادها و توانایی‌های مشترک بین آنها که در این دسته، تفاوتی بین زن و مرد نیست. به‌تعبیر دیگر، به‌‌دلیل اشتراک زن و مرد در اصل انسانیّت، هر دو دسته‌ای حقوق و وظایف مشترک، مساوی و مشابه دارند.

امّا برخی حقوق و وظایف، به‌تناسب جنسیّت و تفاوت‌های جنسیتی جعل شده‌اند؛ چه توسط قانون‌گزاران جوامع، چه از جانب شرایع الهی. بنابراین، افزون بر نیاز همگی انسان‌ها به یکدیگر به‌طور عام، زن و مرد به‌طور خاصّ‌تر و ویژه‌تری هم به یکدیگر نیاز دارند که به‌زودی بیان می‌شود. در ادامه،‌ نخست باید پرسید که تسخیر مطلوب و نامطلوب چیست؟

 

ه) تسخیر مطلوب و نامطلوب و ویژگی‌های آنها

به‌طورکّلی، بهترین نوع تسخیر آنست که چنین ویژگی‌هایی داشته باشد:

  1. منطبق بر ساختار تکوینی، خصوصیات آفرینش و ویژگی‌های خلقت باشد.
  2. در راستای کمال، سعادت و رشدِ فرد، جامعه و نوع انسان باشد (و به بیان توحیدی، در مسیر نیل به هدف زندگی بوده و‌ نزدیک‌کننده‌ی به خدا باشد).
  3. در مجموع و با توجه به ویژگی‌های دو طرف تسخیر، متعادل باشد، نه لزوماً‌ متشابه، هم‌شکل و هم‌اندازه.

 

در مقابل، بدترین شکل تسخیر چنین مشخصاتی دارد:

  1. غیرمنطبق بر ساختار تکوینی و ویژگی‌های خلقت و آفرینش باشد.
  2. دورکننده از کمال، سعادت و رشدِ فرد، جامعه و نوع انسان باشد (و به‌تعبیر توحیدی، برخلاف مسیر نیل به هدف زندگی و دورکننده‌ی از خدا باشد).
  3. در مجموع و با توجه به ویژگی‌های دو طرف تسخیر، غیرمتعادل باشد. با توجه بدین ویژگی‌ها، باید دید که آیا تسخیر بین زن و مرد، مطلوب است یا خیر؟

نخستین مؤلّفه‌ی تسخیر مطلوب، انطباق آن بر خلقت و ویژگی‌های آفرینش دو طرف تسخیر است. جهت بررسی منطبق بودن یا نبودن تسخیر متقابل زن و مرد بر ویژگی‌های تکوینی و خلقت آنها، باید تحلیلی عمیق‌تر از این تسخیر در جامعه‌ی انسانی داشت.

بیان شد که هر یک از مرد و زن به‌‌نوعی دیگری را مسخّر خود می‌کند. این امر بدیهی بوده و با اندکی التفات عقلی و توجه به واقعیت جامعه‌ی انسانی قابل درک و تصدیق است. امّا مسأله در همین حدّ نیست، یعنی از دیدگاه قرآن، عرفان و برهان، نیاز متقابل زن و مرد فقط نیازی اعتباری برای گذران زندگی اجتماعی یا کششی غریزی برای تداوم نوع انسانی نیست، بلکه نوعی نیازمندی تکوینی فطری است که افزون بر تأمین امور یادشده،‌ در تأمین سعادت و کمال نهایی انسان نیز دخالت جدی دارد. توضیح اینکه، در بخش نخست نوشتار گذشت که زن و مرد، اشتراک‌های بسیار و در عین‌حال، تفاوت‌های فراوانی دارند. مختصر اینکه، هرچند انسان‌ مظهر جمال و جلال الهی است‌؛ امّا زن، جنبه‌ی جمالی غالب دارد و درمقابل، جنبه‌ی جلالیِ مرد غالب است. بنابراین، هرکدام از زن و مرد، نسبتی از جمال و جلال را در خود دارند و فاقد بخش‌هایی از آنها هستند.

از طرف دیگر، انسان موجودی کمال‌خواه است و بلکه، به‌طور فطری طالب و جوینده‌ی «کمال مطلق» است به‌گونه‌ای‌که طلب کمال مطلق، فطرت اصلی انسان و ریشه‌ی همه فطرت‌های دیگر اوست.(۵) بنابراین، انسان همواره و در هر فعلش؛ ازجمله گرایش به جنس مخالف، در طلب کمال خویش در نهایت حدّ ممکن است. با توجه بدین مبادی، ریشه‌ی تکوینی و فطری گرایش زن و مرد به یکدیگر نیز روشن می‌گردد. مرد در سرشت خود به‌دنبال جمال زن است تا جنبه‌ی جلالی خودش کامل گردد. زن نیز به‌‌لحاظ فطرتش در پی جلال مرد است تا جنبه‌ی جمالی خودش کامل شود. این کشش فطری و تکوینی موجب می‌شود تا هرکدام دیگری را به‌نوعی تسخیر کند.

بنابراین، نخستین ویژگی تسخیر مطلوب، یعنی انطباق بر فطرت و سرشت انسان، در تسخیر متقابل زن و مرد موجود است، امّا نکته‌ی ظریفی هم در میان است. از آنجاکه فطرت، خمول‌پذیر است و گردوغبار توجّه به امور غیرفطری می‌تواند نورش را کم‌سو کند و همچنین، از آنجاکه انسان ممکنست در اثر عوامل مختلفی در گرایش‌های فطری متعالی خود دچار اشتباه در تشخیص و تطبیق مصداق شود و از سوی دیگر، چون امور فطری باید در قالب خُلق‌ها و رفتارهای متناسب با خود تفصیل و قالب بیابند و به‌تنهایی و اجمال خود برای سعادت انسان کافی نیستند؛ پس، گرایش فطری و تکوینی زن و مرد و تسخیر متقابل آنها نیز باید هدایت و مدیریت شود تا او را به سعادت و کمالش برساند.

به‌تعبیر کلّی‌تر، همانطورکه در همه‌ی عرصه‌ها، هر تسخیری موجب رسیدن به هدف نمی‌گردد و نیل بدان از قواعد متناسب خود پیروی می‌کند، به ‌همین‌گونه هرگونه تسخیری بین زن و مرد در اجتماع نیز موجب رسیدن آنها به هدف، یعنی کمال آنها نمی‌شود. تنها اگر جمال و جلال تعبیه‌ شده در انسان به‌درستی و مطابق با اقتضائات خلقت و سرشت او راهبری و مدیریت شوند، موجب کمال او می‌شوند؛ زیرا برآیند ترکیب صحیح «جلال» و «جمال»، «کمال» است.

از مطالب پیشین، وضعیت ویژگی دوم و سوم نیز مشخص می‌گردد، یعنی تسخیر متقابل زن و مرد فقط در صورتی در راستای کمال، سعادت و رشدِ فرد، جامعه و نوع انسان (یا مقرِّب به خدا) است و همچنین، تنها در صورتی تعادل مجموعی دارد که ضوابط و قواعدی بر آن حاکم باشد که با ویژگی‌های فطری زن و مرد و هدف آفرینش و معنای زندگی در تناسب باشند. بنابراین، باید در پی پاسخ این پرسش بود که اساساً چه منبعی می‌تواند هدایتگر و تدبیر کننده‌ی این تسخیر باشد به‌گونه‌ای‌که ویژگی‌های تسخیر مطلوب را دارا شود؟

 

و) منبع ترسیم تسخیر مطلوب

منبع و مصدری می‌تواند تسخیر مطلوب در همه‌ی عرصه‌های حیات اجتماعی؛ از جمله تسخیر متقابل مرد و زن، را ترسیم کند و آنها را در جامه‌ی قواعد و قوالب رفتاری و اخلاقی متناسب با واقعیت عالَم و آدم تنظیم کند که:

  1. ساختار تکوینی و خصوصیات آفرینش انسان را به‌طور کامل و تفصیلی بداند.
  2. به کمال، سعادت و رشد فرد، جامعه و نوع انسان (و قواعد قُرب به خداوند) به تفصیل علم داشته باشد.
  3. به علم، حکمت و عدل و رحمت خود، قواعد و برنامه‌های رفتاری و اخلاقی زندگی انسان را به‌گونه‌ای تنظیم کند و بدو برساند که زن و مرد با اختیار آنها و التزام بدانها، درمجموع و با توجه به ویژگی‌های خود، به حداکثر کمال و سعادت نهایی برسند.

در علومی مانند کلام و حکمت الهی به‌تفصیل بحث و برهانی شده است که اسلام، دین خاتَم و کامل‌ترین برنامه‌ی زندگی و سعادت دوسرایی است؛ چراکه تجلّی اتمّ علم اطلاقی پروردگار حکیم رحیم و شفیق نسبت به مخلوقات؛ به‌ویژه انسان است. اسلام همه‌ی عناصر لازم برای منبع ترسیم تسخیر مطلوب بودن را در حدّ‌ اعلا دارد. در همه ابعاد معارفی،‌ اخلاقی، احکامی و حقوقی تشریع اسلامی به‌صورت عام، و در تقسیم وظایف و تنظیم حقوق اجتماعی زن و مرد به‌طور خاصّ، و در طراحی نظام خانواده به‌طور اخصّ، ویژگی­های تسخیر مطلوب، در نهایت حدّ ممکن لحاظ شده و به سه مسیر ویژه، یعنی مسیر عام (متن جامعه)، خاصّ (خانواده پدر و مادری) و اخصّ (خانواده‌ی همسری) جهت راهبری و تحقق تسخیر مطلوب متقابل مرد و زن عنایت خاصّ شده است.

در اسلام هر فردی به‌اندازه‌ی وُسع و سعه وجودی و مطابق ویژگی‌های تکوینی‌اش مکلّف است؛ «لا‌یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها…؛»(۶) «لایُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها…؛»(۷). همچنین، اسلام به جایگاه‌ها و نقش‌های دنیوی (و اساساً‌ حیات دنیا و مرتبه پایین‌تر زندگی)، جنبه‌ی اصیل نداده و همواره آنها را در جهت هدف زندگی،‌ تعریف، هدایت و ارزش‌گذاری می‌کند. از این‌رو، در آیه‌ی تسخیر نیز تفاوت‌های برآمده از وظایف و نقش‌های اجتماعی، مربوط به «حیات دنیا» و غیراصیل معرفی و «رحمت پروردگار» از اندوخته‌های مرتبط بدانها بهتر معرفی شده است(۸).

به بیان دیگر، تفاوت زن و مرد به‌لحاظ خصوصیات ظاهری و تقسیم وظایف اجتماعی و خانوادگی به‌تبع آنها و برخی تفاوت‌ها در نظام فقهی و حقوقی حاکم بر آنها، جنبه‌ی ارزشی ندارد و معیار برتری نزد خداوند و مقرّب‌تر بودن در مراتب کمالی نیست،‌ بلکه این تفاوت‌ها به اقتضاء نیازهای زندگی دنیوی و ضرورت‌های نظام تسخیری حاکم بر اجتماع و ضرورت‌های رشد و کمال انسان است که تنها در متن جامعه و از رهگذر تقسیم نقش‌ها و وظایف اجتماعی قابل تحقق است. به‌تعبیر قرآن مبین: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ…؛ ای مردم! همانا ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را شعوب و قبیله‌هایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است…»(۹) روشن است که «کرامت عند‌الله»، به درجات تکوینی و مراتب رشد و کمال حقیقی اشاره دارد،‌ نه امور ظاهری گذرا.

اسلام، تسخیر طبیعی یا ناشی از ضرورت‌های حیات اجتماعی را ارتقا داده و با لحاظ فطرت توحیدی کمال‌جوی انسان و تسخیر فطری، بدان روح توحیدی و کمال‌آفرین بخشیده و آن را به تعاون بر نیکی و تقوا تبدیل نموده و از نزاع‌های صوری بر سر تفاوت‌های ابزاری پرهیز داده است:‌ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا… تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى‏ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ.»(۱۰)

افزون بر اینها، اسلام در مجموعِ حقوق و وظایف متقابل در عرصه‌های مختلف،‌ «تعادل» را درنظر گرفته است،‌ یعنی برآیند آنها متعادل، عادلانه و متکافئ است، نه ضرورتاً مشابه. به فرموده‌ی شیوای امام علی(ع): «حق برای کسی [و به نفعش] جریان پیدا نمی‌کند مگر آنکه بر او [هم] جاری شود، و بر کسی جاری نمی‌شود مگر آنکه برای او هم جریان پیدا کند. و اگر برای احدی [جایز] بود که حق برایش جریان یابد و بر او جریان نیابد حتماً چنین چیزی به‌طور خالص برای خداوند سبحان بود… خداوند سبحان…، حقوقی را برای بعضی از مردم بر بعضی دیگر حتمی کرد و آن حقوق را در وجوه آنها [و در مجموع و برآیندشان] متکافئ قرار داد».(۱۱)

این اصل راقی، در نظام تکالیف و حقوقِ طراحی‌شده توسط اسلام برای هدایت تسخیر زن و مرد نیز لحاظ شده است. به‌تعبیر قرآن کریم: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ: و برای زنان است مثلِ (نه عینِ) همان چیزی‌که بر آنهاست به معروف.»(۱۲) برای نمونه، از لحاظ فقهی، یک تکلیف زن که حق زوج اوست،‌ تمکین است؛ زیرا مرد از این جهت، ضعیف‌تر و نیازمندتر و زن از این حیث، برخوردارتر و قوی‌تر است. در مقابل، یک تکلیف مرد که حق زوجه اوست، تأمین مالی و پرداخت‌ نفقه و مسکن در شأن اوست؛ زیرا مرد از این‌جهت، برخوردارتر و توانمندتر و زن ضعیف‌تر است. همچنین، در اسلام، نقش‌های زن و مرد، مکمّل و تکامل‌بخش یکدیگر تعریف شده‌اند.

 

ز) اندیشه‌‌ی غربی، ترویج‌گرِ تسخیر نامطلوب

اندیشه‌ی غربی و غیردینی به‌دلیل ناآگاهی از تفاصیل آفرینش انسان و خلقت زن و مرد و برنامه‌های اخلاقی و رفتاری متناسب با آنها، در همه‌ی مؤلّفه‌های یادشده برای تسخیر مطلوب، نظامی نامطلوب از تسخیر زن و مرد ارایه می‌کند که کمترین انطباق را با خصوصیات تکوینی و ویژگی‌های فطری آنها دارد و حداکثر آنکه، به زندگی دنیوی آنها مقداری سامان بدهد بدون اینکه کمال غایی و سعادت نهایی آنها را درنظر بگیرد.

به‌طور طبیعی، مراعات تعادل و تکافئ مجموعی در نظام حقوق و تکالیف نیز از چنین نظامی توقع نمی‌رود. در موارد یا حیطه‌های بسیاری نیز اساساً چنان تسخیری یکجانبه و اغلب به‌ نفع مرد طراحی شده است!

اندیشه‌ی غربی می‌کوشد زن و مرد را مقابل یکدیگر قرار داده و به پیکارهای باطل، نزاع‌های بی‌حاصل و رقابت‌های عقیم بکشاند و با دمیدن در آتش نزاع جنسیّت، آنها را دو موجود بیگانه‌ی رقیب معرفی کند.

در دیدگاه‌های فمینستی نیز عمدتاً القاء می‌شود که هرگونه تفاوت زن و مرد در حقوق و وظایف، بدین معناست که مرد، جنس برتر و زن، جنس دوم است! بدین‌جهت، زن باید حقوق پایمال شده‌اش را با جنگ و ستیز ایفا کند بدین معنای نادرست که باید در همه امور کاملاً شبیه و عین مرد شود. طُرفه آنکه، در این تلاش نیز مرد اصل قرار داده می‌شود و زن باید شبیه او شود! از این‌رو، بر ترویج و تحقق چنین مسایلی تمرکز می‌شود:‌ «هرچه بیرون‌تر کشاندن زنان از حریم امن خانواده، تضعیف نقش الهی مادری به بهانه‌هایی مثل برابرى کامل حق اشتغال و لزوم استقلال اقتصادی زن، ‌منزوى‌تر ساختن مردان در اجتماع و سپردن کارهاى مناسب خلقت زن بدانها (ماده‌ی پنجم، یازدهم و سیزدهم کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان)»، «تأکید بر حذف هرگونه مفهوم کلیشه‌اى از نقش زنان و مردان‏؛ ازجمله در تمام سطوح و اشکال آموزشی به‌‌وسیله‌ی تشویق آموزش مختلط (بند ج ماده‌ی دهم)»، «نفى تقسیم وظایف بین زن و مرد و نفى اختصاصى بودن بعضى وظایف یا حقوق (ماده‌ی شانزدهم)»، و…

خاتمه

از دیدگاه اسلام، زن و مرد در رابطه‌ی تسخیری خود در متن جامعه، مکمّل همدیگرند،‌ نه مقابل یکدیگر و به‌تعبیر قرآن حکیم: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن‏…»(۱۳) بنابراین، نزاع جنسیّت بر سر جنس اوّل یا دوم بودن اساساً‌ بی موضوع و منتفی است.

اسلام به وظایف و حقوق طبیعی و فطری قایل است، بدین معنا که هر استعداد و ویژگی تکوینی و فطری، مبنا و پدیدآورنده‌ی دسته‌ای از وظایف و حقوق متناسب با خود است و تحمیل تکالیف و حقوقی نامتناسب و ناسازگار با آفرینش ویژه‌ی انسان بر او ظلم و خروج از عدل است. زن و مرد،‌ نه باید خود را دو قطب مخالف تصور کنند و نه باید خود را کاملاً شبیه همدیگر بپندارند، بلکه، باید بدانند که از طرفی، هر دو انسانند و درنتیجه، حقوق و وظایف مشترکی دارند و از طرف دیگر، هرکدام نیز ویژگی‌های آفرینشی خاصّی دارد و در نتیجه، حقوق و وظایف مختصّ و ویژه‌ای هم دارد، امّا هیچکدام اصل نیست و تنها بستری برای استکمال ارادی انسان بر پایه ویژگی‌های طبیعی و جنسیتی اوست و فقط عمل به وظایف بندگی بر پایه‌ی ایمان و تقوا سعادت‌بخش است.

از این‌رو، زن و مرد نباید در همه‌ی موارد، در پی حقوق و وظایف کاملاً متشابه باشند. البته، اینگونه تفکرها و توقع‌های نادرست و افتادن در افراط و تفریط تقابل و تضاد یا تشابه کامل، در اثر تزریق اندیشه  و فرهنگ غربی به جوامع، بسیار رواج و رسوخ یافته و حتی گاه، جزء هنجارها و رفتارهای اسلامی پنداشته می‌شود!

حاصل آنکه، زن و مرد باید ولاءها و ولایت‌های طرفَینی تشریع شده از سوی خداوند را درنظر داشته و بدانها ملتزم باشند تا کشش فطری آنها به یکدیگر، در مسیر صحیح قرار بگیرد، و بکوشند با قدم اراده در انطباق تکوین و تشریع خود نقش داشته و به کمال اعتدالی مجموعی و سعادت نهایی‌شان برسند. بنابراین، باید از فرهنگ‌هایی مثل مردسالاری یا زن‌سالاری به‌‌سمت خداگرایی و تقوامحوری رفت. مشکل عمده، زن یا مرد بودن نیست، بلکه نبودن یا ضعف عزم و اراده جدّی برای سلوک مسیر کمال و تقرّب است!

همّتی باید قدم در راه زن

صاحب آن، خواه مرد و خواه زن

غیرتی باید به مقصد ره‌نورد

خانه پرداز جهان، چه زن چه مرد

شرط راه آمد، نمودن قطع راه

بر سر رهرو چه معجر، چه کلاه(۱۴)

مباحث یادشده پایه‌های تحلیل «جایگاه زن در خانواده» از دیدگاه اسلام و غرب هستند که باید در نوشتار دیگری بدان پرداخت.

 

پاورقی:

۱- ر.ش: سیّد محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۳۱۲-۳۱۳٫

۲- زخرف/ ۳٫

۳- التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری، ص۵۰۷-۵۰۸٫ همچنین: تفسیر القمی، ج‏۲، ص۲۸۳٫

۴- شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۴۶٫

۵- ر.ش: امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۲۷ و۱۸۲-۱۸۴٫

۶- بقره/ ۲۸۶٫

۷- طلاق/ ۷٫

۸- زخرف/ ۳۲٫

۹- حجرات/ ۱۳٫

۱۰- مائده/ ۲٫

۱۱- نهج‌البلاغه (للصبحی صالح)، ص۳۳۲-۳۳۳٫ ‏

۱۲- بقره/ ۲۲۸٫

۱۳- بقره/ ۱۸۷٫

۱۴- عمان سامانی، گنجینه اسرار، ص۵۹٫

28اکتبر/23

حجاب مهم‌ترین سنگر مبارزه با استیلای فرهنگی غرب – گفتگو با دکتر یعقوب توکلی

درآمد:

شرایط به وجود آمده‌ پس از اغتشاشات اخیر، ضرورت بازنگری به تاریخچه کشف حجاب در ایران، اهداف استعمار از تحمیل این پدیده به حکومت‌های پیشین و اصرار غرب در شکستن این سنگر مهم را ایجاب می‌کند. دکتر یعقوب توکلی، پژوهشگر و استاد تاریخ، همواره نگاهی دینی به مسائل تاریخی داشته‌، از این‌رو گفتگو با ایشان می‌تواند گوشه‌های مهمی از فرآیند تلاش غرب در تحمیل موضوع بی‌حجابی در گذشته و اکنون ایران را بازنمایی کند. با تشکر از ایشان که با حوصله و دقت به پرسش‌های «پاسدار اسلام» پاسخ دادند.

*آقای دکتر! به‌عنوان نخستین پرسش، ریشه مبارزه با حجاب به چه زمانی برمی‌گردد؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. از اواسط دوره قاجار مجموعه مباحثی تحت عنوان علل عقب‌ماندگی کشور ما در مقایسه با غرب مطرح شدند. روشنفکرانی که به غرب سفر کرده و یا گرایشات غربی مخالف اسلام داشتند، ادعا می‌کردند که ما چون مسلمان هستیم، از غرب عقب مانده‌ایم و علت عقب‌ماندگی ما، دین اسلام است. آنها با استناد به اعتقاد مسلمانان به تقدیر و حیات پس از مرگ و قیامت، استدلال می‌کردند که به این دلایل، مسلمانان به امور دنیوی توجهی ندارند و همه هوش و حواسشان متوجه آخرت است. آنها به یک سری رفتارهای دینی مثل نماز خواندن، روزه گرفتن و هزینه‌هایی که برای حج می‌شود، اعتراض داشتند. البته برخی از این ادعاها امروز هم مطرح هستند.

آنها می‌گفتند که اسلام دست و بال همه، به‌خصوص زن‌ها را بسته، در حالی که در اروپا، زنان در کنار مردها کار می‌کنند و تقیدی در پوشیده بودن ندارند و همین مسئله به مردها انگیزه بیشتری برای کار می‌دهد. شعرای زیادی هم در این باره شعر گفتند و داستان‌های زیادی هم ساخته و پرداخته شدند که در آنها عناصر مذهبی به سخره گرفته شدند و علیه زنان مسلمان و محجبه، زشت‌گویی‌های فراوانی شد و شعرا، از جمله ایرج میرزا، سخافت و جلافت را در این زمینه از حد گذراندند.

*چه جریاناتی در ایران در موضوع کشف حجاب نقش داشتند؟

جریانات مختلفی از قبل، برای این مسئله برنامه‌ریزی‌های دقیقی کرده بودند.

اولین جریان، جریان بابیه است که قبل از همه موضوع کشف حجاب و گسیختگی رفتاری را مطرح کردند. نمونه بارز این جریان، قره‌العین است که البته امثال او کم نبودند. اساساً آزادی رابطه زن و مرد و گسستن رشته‌های اخلاقی، برای جذب افراد به بابیه و بعداً بهائیت به‌شدت توسط این جریان مورد حمایت قرار گرفت و تقویت و ترویج شد.

جریان دوم، جریان روشنفکری معارض با اسلام است که ریشه در برخی از مذاهب و تفکرات امثال فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم‌خان داشت که بنیه‌های مذهبی نداشتند و به نقد شریعت پرداختند و در آن به حجاب زنان حمله‌های شدید و سخیفی کردند. اینها به‌ظاهر مسلمانانی بودند که انگاره‌های عبور از احکام دین را پذیرفته و معتقد بودند که این احکام متعلق به دوره قبیلگی پیامبر«ص» است و تناسبی با دوره جدید ندارد. امروز هم چنین ادعایی مطرح است!.

جریان سوم، جریان میسیونری مسیحی و یهودی است که با تأسیس مدارس مختلف در شهرهای تهران، اصفهان، ارومیه، همدان و… مسئله کشف حجاب، آموزش زندگی مختلط و رابطه بین معلم و شاگرد را دامن زدند. سند محکم در این باره کتاب خاطرات فرح پهلوی به نام «کهن دیارا» ست که او به صراحت بیان می‌کند که شاگردان در مدرسه ژاندارک که او در آنجا تحصیل می‌کرد، مورد سوء استفاده میسیونرها قرار می‌گرفتند و تشویق می‌شدند که زندگی دینی نداشته باشند. مدارس آلیانس نیز از همین سنخ بودند. این سبک زندگی بر روی جمعیت محدود شهرها در آن ایام تأثیر فراوانی داشت.

جریان چهارم، اشرافیت قاجار است که با استفاده از ثروت و قدرت، در بهره‌مندی گوناگون، از جمله بهره‌مندی از دختران جوان، به‌ شکلی کاملاً افسارگسیخته عمل می‌کرد. متین دفتری در دوره‌ای که وزیر دادگستری بود، تصمیم گرفت قانونی را به تصویب برساند که بر اساس آن ازدواج دخترکان ده دوازده ساله با پیرمردهای ۷۰، ۸۰ ساله ممنوع شود. او می‌گوید روزی در دفترم نشسته بودم که محتشم‌السلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس آمد. من تعجب کردم که چرا چنین رجل برجسته‌ای به‌جای فرا خواندن من، خود به سراغم آمده است. او پس از کلی مقدمه‌چینی، سرانجام حرف اصلی‌اش را زد و آن اینکه شما جوان تحصیلکرده‌ای هستید و این قانونی که می‌خواهید به تصویب برسانید، قانون بدی است. پرسیدم: «چطور؟ این که بسیار جفای بزرگی است که دخترکان ده دوازده ساله به عقد پیرمردان درآیند.» گفت: «من اگر تا امروز زنده‌ام، به‌‌واسطه همین رفتار است و اگر شما این لایحه را به مجلس بفرستید، با آن مخالفت می‌کنم.» البته او فرصت چنین کاری را پیدا نکرد و در اثر سکته از دنیا رفت. در لایه‌لایه زندگی تمام اشراف، از جمله قوام‌السلطنه نیز می‌توان استفاده از قدرت در بهره‌مندی از نوامیس طبقات ضعیف‌تر را مشاهده کرد.

در دوره پهلوی‌ها این جریان شدیدتر و جدی‌تر و اشرافیت سیاسی و مالی و ملکی مشوق پدیده کشف حجاب شدند. شایان ذکر است که در دوره قاجار، حتی ناصرالدین‌شاه هم که شاه متشرعی بود، برای بانوانش از اروپا لباس‌های سبک اروپایی آورد و شخصاً از آنها عکس گرفت. البته لباس‌های آنها به نسبت لباس‌های زنان در دوره‌های بعد بسیار پوشیده‌تر و باحجاب‌تر است.

جریان پنجم، جریان فمینیسم در اواخر دوره قاجار است. در آن دوران ادبیات فمینیستی در ایران ترجمه شد و طرفداران زیادی پیدا کرد. رهایی از قوانین و سنت‌ها، برابری زن و مرد و حقوق برابر آنها در اروپا، به‌خصوص در طول جنگ‌های جهانی اول و دوم و پس از آنها برای به کار کشیدن زن‌ها در کارخانه‌ها بود. در آمریکا، در شمال دنبال کارگر ارزان برای کارخانه‌ها بودند و در جنوب برده‌داری رواج داشت. جنگ بر سر برده‌داری، دفاع از حقوق بردگان نبود، بلکه در واقع نظام سرمایه‌داری به دنبال به‌کارگیری کارگر ارزان در صنعت رو به گسترش آمریکا بود.

در ایران امثال تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین‌شاه و صدیقه دولت‌آبادی تلاش زیادی برای ترویج فمینیسم کردند. در این‌زمینه مدارس متعددی توسط این بانوان تأسیس شدند. طرفه آنکه برای این مدارس عناوینی چون شرافت، امید نسوان و امثالهم انتخاب می‌شدند تا جامعه نسبت به آنها حساسیت نشان ندهد. در این مدارس انگاره‌های کشف حجاب به‌شدت ترویج می‌شدند.

و نهایتاً رژیم پهلوی بود که در واقع خروجی نهایی جریانات پیشین، یعنی بابیه، روشنفکری، اشرافیت سیاسی و ملکی و مخصوصاً سیاست‌های سفارت انگلستان بود که همواره در پی گسترش زندگی خارج از الگوهای اسلامی بود. اشرافی که ظاهراً مسلمان بودند، اما تقیدی به احکام دینی نداشتند، با پیروی از سبک زندگی غربی، برگزاری پارتی‌های شبانه مختلط، گسیختگی اخلاقی و خانوادگی و امثال اینها، به نمایندگی از جریانات گفته‌ شده، تیشه به ریشه احکام اسلامی زدند. اعلام کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ صورت گرفت، در حالی که این جریان از سال ۱۳۰۴ شروع شده بود. روشنفکرانی چون فروغی با اعمال زور مخالف و معتقد بودند که این کار باید با شیوه‌های فرهنگی انجام و از مدارس شروع شود، اما رضاخان معتقد به ضرب و زور و فشار بود و این کار را هم کرد.

کاری که رضاخان کرد، آزادی حجاب نبود، بلکه کشف حجاب با توسل به ضرب و زور و برکناری و استفاده از پلیس سیاسی و عادی و مأموران امنیتی بود. رضاخان پس از کشف حجاب، اقدامات همه‌جانبه خود را برای حذف اسلام از زندگی مردم در پیش گرفت.

*به برخی از این اقدامات اشاره بفرمائید.

یکی از آنها تضعیف حوزه علمیه بود. آنها با گذاشتن امتحانات دشوار، تعداد طلاب را به حداقل رساندند و حوزه‌ها را در شهرهای مختلفی تبدیل به انبار و حتی طویله کردند. پروژه کشف حجاب، یکی از حلقات برنامه‌ای بود که انگلستان با کمک برخی از کشورهای اروپایی طراحی کرد و بر اساس آن نوع لباس و سبک زندگی ایرانی‌ها را به‌گونه‌ای تغییر داد که برای ادامه زندگی نیازمند تجهیزات و کالاهای اروپایی باشند. مستفرنگ شدن و به سبک و سیاق اروپایی‌ها لباس پوشیدن و زندگی کردن، جزو آرزوهای روشنفکران و طبقه متوسط اجتماعی شد و هرگونه مقاومتی در برابر کشف حجاب با سرکوب و مجازات‌های سنگینی مواجه شد.  کانون پرورش افکار توسط دکتر سیدتقی نصر، پدر دکتر حسین نصر، در جهت تغییر افکار و تبدیل آنها به تفکرات غربی در همان دوره تأسیس شد.

 *پروژه کشف حجاب در دوره محمدرضا پهلوی چگونه دنبال شد؟

در دوره پهلوی دوم ظاهراً فشار پلیس و مأموران امنیتی وجود نداشت، اما از شیوه پنهان‌تر و البته مؤثرتری استفاده شد. در این دوره، الزامات اجتماعی در برابر جریان‌های مذهبی ایستادند. در نظام اداری پهلوی دوم، دختران بی‌حجاب امکان کار و ادامه کار داشتند و افراد باحجاب با موانع جدی روبه‌رو بودند. سربازی اجباری دختران یکی از اقدامات ضد حجاب پهلوی دوم است.

*وضعیت حجاب در شرایط کنونی را چگونه می‌بینید؟

متأسفانه سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی غلط، وضعیت حجاب را به آستانه بحرانی کشانده است. صدا و سیمای ما به‌جای تشویق حجاب، خود مشوق بی‌حجابی است. در سریال مهمی چون «کلاه پهلوی» همه خانم‌های منتسب به طرفداری از بی‌حجابی افرادی با لباس‌های شیک و زیبا و بانوان محجبه با سر و شکلی ناپسند معرفی شدند که خود باعث ترویج بی‌حجابی در میان حداقل دختران دانش‌آموز و دانشجو بود. برخی از کارمندان و معلمان برای اینکه کارشان را از دست ندهند، در محیط کار چادر به سر می‌کردند و جلوی در مدرسه یا اداره چادر را از سر برمی‌داشتند که مشاهده این وضعیت بدترین بدآموزی را در پی داشت. البته در طی چند سال گذشته این شیوه ریاکارانه شیوع بیشتری هم پیدا کرده است.

اختلافات طبقاتی در جامعه و برخورد ملایم و غیرعقلایی با مسئله اختلاس و نابرابری‌های اقتصادی بر وخامت اوضاع افزوده است. ما انتظار عدالت علوی را داشتیم و داریم و اسلام سرمایه‌داری و اموی، اثرات منفی و معکوسی بر جامعه داشته است. نظام در برابر این جرم‌های کلان و نابرابری‌های ظالمانه کوتاه می‌آید و به احکام جزئی‌تر می‌پردازد.

در این‌زمینه به ماجرای تاریخی اشاره می‌کنم. ابن‌عباس در جنگ صفین از مواجهه با دشمن ترسید. امیرالمؤمنین(ع) او را به چادر خود فرا خواند، لباس او را پوشید و به‌جای او به میدان رفت و دشمن غدار شامی را از پای درآورد و این‌گونه جان خود را برای ابن‌عباس و دفاع از آبروی او به خطر انداخت. اما همین ابن‌عباس زمانی که در بصره حاکم بود و ماجرای خلاف مالی او به گوش علی(ع) رسید، حضرت به او  پیغام داد که یا آنچه را که از بیت‌المال برداشته‌ای بازمی‌گردانی و یا تو را به شمشیری خواهم زد که می‌دانی ضربه آن به هر کسی که خورد، جایی جز جهنم نداشت.

ما انتظار چنین برخوردهایی را با فساد و تخلفات مالی در کشور داشتیم و داریم که متأسفانه کمتر شاهد بوده‌ایم. از همین روی جامعه در برابر قوانینی چون رعایت حجاب مقاومت می‌کند.

 

*در ایجاد شرایط فعلی، تأثیر سیاست‌های کشورهای استعمارگر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

استعمار در این کشور منافع سرشار درازمدت داشته و برای دهه‌های متمادی، از سلطه سیاسی در کنار تسلط اقتصادی بر ایران بهره‌مند بوده است. انقلاب اسلامی زخم عمیقی بر پیکر استعمار فرود آورد و دست تجاوزات آنها را کوتاه کرد. انجام کودتاهای متعدد، ترورهای بی‌شمار، تحمیل جنگ هشت ساله، تحریم و اقداماتی از این دست، بی‌تردید برای به زانو درآوردن نظامی است که به تعدیات آنها «نه» گفته است و آنها اصلاً عادت به «نه» شنیدن ندارند. لذا از هر طریق ممکنی در پی تسلط مجدد بر منابع و امکانات کشور ما هستند و از هیچ تلاش و صرف هزینه‌ای امتناع نخواهند کرد. این که توقع داشته باشیم کشورهایی که سالیان سال شیره این کشور را کشیده و از منابع سرشار آن منتفع بوده‌اند، امروز به استقلال سیاسی ما احترام بگذارند و دست از تعدی بردارند، تصور باطلی است که با هیچ یک از سوابق تاریخی ما و نیز با یک منطق ساده هم سازگاری ندارد.

استعمار به هر صورت و وسیله‌ای که بتواند برای به تسلیم واداشتن ما ضربه خواهد زد و به‌مرور و با مقاومت بیشتر ما بر شدت این ضربات خواهد افزود.

*حجاب در این میان چه نقشی دارد؟

حجاب اصل مسلم اسلام در جهت حفظ حرمت و جایگاه زنان و جلوگیری از تبدیل شدن آنها به وسیله تلذذ و چشم‌چرانی مردان و نیز تمایل به جلوه‌گری نامطلوب و تبرّج است. زنان در قوام خانواده و حفظ ارزش‌های اخلاقی در جامعه نقش بسیار مؤثری دارند؛ لذا اگر بتوان آنها را از شأن حقیقی  خود غافل و به عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی تبدیل کرد، نیمی از راه تسلط بر جوامع پیموده شده است. زنان در ترویج سبک زندگی اسلامی و حفظ ارزش‌های اخلاقی نقش اول را به عهده دارند. به همین دلیل است که غرب، عفاف و حجاب آنان را نشانه گرفته و بخش اعظم سرمایه‌گذاری خود را روی این موضوع متمرکز کرده است.

 

*برای مواجهه با این پروژه چه باید کرد؟

سوای اقدامات همه‌جانبه رسانه‌های معاند در ترویج ولنگاری و آزادی‌های جنسی و روحیه مصرف‌گرایی و تجمل‌پرستی، عوامل داخلی نیز به‌شدت مؤثرند. در شرایط فعلی ده درصد از جامعه ما به‌شدت برخوردار هستند و به دلیل ثروت و قدرت ناشی از آن، دست به هر نوع اباحه‌گری و تخلفی می‌زنند و معمولاً هم از مجازات جان سالم به در می‌برند. مشاهده افراد منتسب به این طبقه که از هیچ خلافی رویگردان نیستند، طبعاً ایمان نسل جوان را متزلزل و آنها را نسبت به حسن نیت حاکمیت مردد می‌کند.

نخستین وظیفه حاکمیت سر و سامان دادن به اوضاع اقتصادی طبقه متوسط به پایین و تصویب و اجرای قوانین معقول مبتنی بر تشویق‌های مالی و فرهنگی و اجتماعی برای تسهیل ازدواج جوانان و ممانعت از مجرد ماندن آنها تا سنین بالاست تا با تشکیل خانواده‌های به‌سامان و مدیریت غرایز جنسی جوانان در چهارچوب خانواده، از امکان سوء استفاده از این غرایز، مخصوصاً در زنان و دختران کاسته شود.

بی‌تردید حجاب یکی از مهم‌ترین سنگرهای مبارزه با استیلای فرهنگی و اقتصادی غرب است و حاکمیت ملزم به حفظ این سنگر است. اما در کنار آن باید به اجرای برنامه‌های عدالت‌جویانه در جهت ایجاد برابری واقعی و نه صوری بپردازد تا افراد جامعه در اجرای پروژه‌های عظیمی که لاجرم بر عهده یک کشور مستقل قرار دارد، مانند دهه‌های ۵۰ و ۶۰ با دل و جان همراهی کنند. از یاد نبریم که یک خانواده منسجم و همدل را هیچ طوفانی از بین نخواهد برد.

28اکتبر/23

انقلاب اسلامی و فضای مجازی – دکتر کامیار ثقفی

فضای مجازی در واقع امتداد فرهنگ و اجتماع انسانی در محیط  شبکه‌ای بر بستر فناوری اطلاعات و ارتباطات است. بسط این فضا به همه ابعاد و شئون زندگی، آن را به جزئی جدایی‌ناپذیر از زیست‌بوم حیات بشر تبدیل کرده است. گستردگی و رشد غیرقابل توقف این فضا باعث شده دنیای پیش ‌روی هر یک از ابنای بشر پیوسته و به شکلی تصاعدی بسیار وسیع­تر از قبل و به همین دلیل به محل زیست خیل عظیمی از انسان‌ها تبدیل شود.

جهانشمول بودن اسلام یک حقیقت قطعی است. اگرچه فضای مجازی از زمان ظهور به دلیل معماری سیال آن، به‌عنوان محوری‌ترین بستر برای تحقق ایده جهانی‌سازی (البته با قرائت غربی آن) توسط  استکبار مورد استفاده قرار گرفته است، اما در صورت درک قابلیت‌ها و ظرفیت‌های این فضا، صرف‌ نظر از نقاط ضعف و تهدیدهای ناشی از نحوه به کارگیری آن، برای تحقق تمدن نوین اسلامی غیرقابل چشم‌پوشی به نظر می‌رسد و باید به‌عنوان فرصتی بی­نظیر برای دستیابی به هدف غایی انقلاب اسلامی در نظر گرفته شود. موفقیت در چنین فضائی، مقدمتاً منوط به شناخت صحیح از مبانی نظری، الگوی معماری و سیر تحولی و سپس بازتعریف مبانی نظری بر اساس جامعه­سازی و تمدن­سازی و با توجه به نقشه راه انقلاب اسلامی و تغییر بنیادی در کارکردها از طریق ایجاد تحول، ابتدا در معماری فضای مجازی کشور و سپس در ادامه نقش­آفرینی در کلیت آن است.

بنابراین طراحی و مدیریت مستمر، جامع و دقیق بر فضای مجازی بسیار ضروری است. مطالعه نحوه عمل کشورهای مختلف در زمینه فضای مجازی به‌وضوح نشان می‌دهد که بسیاری از این کشورها علاوه بر اینکه  در زمینه مدیریت فضای مجازی کشورشان بسیار جدی هستند، نقش‌ها و جایگاه‌های جاه­طلبانه‌ای را نیز در عرصه بین‌الملل برای خود در نظر گرفته­اند. به عنوان نمونه می‌توان به:

*سیاست‌ها و برنامه‌های راهبردی و اقدام اتحادیه اروپا در راستای «انقلاب صنعتی چهارم»،

*برنامه‌های راهبردی ۲۰۲۵، ۲۰۳۵ و ۲۰۴۹ چین تحت عنوان «تمدن صنعتی چین»،

*اجرای برنامه‌های جامع راهبردی پنج ساله مرتبط با فناوری ارتباطات و اطلاعات در کره جنوبی از سال ۱۹۹۰ و هدف مطرح شده از سوی رئیس جمهور این کشور در سال ۲۰۲۲ مبنی بر تبدیل کره به «رهبر دیجیتال جهان»،

*حرکت ۲۰ ساله ژاپن از سال ۲۰۰۰ در چهارچوب قانون اساسی فناوری اطلاعات و اجرای قانون اساسی تشکیل جامعه دیجیتال ژاپن از سال ۲۰۲۱ و ایده «جامعه پنجم ژاپن» تحت عنوان «جامعه فوق هوشمند» در افق سال ۲۰۳۰،

*«جوامع هوشمند» مالزی در افق ۲۰۵۰،

*«ملت هوشمند» سنگاپور که در سال ۲۰۱۴ تدوین شد،

*«تمدن صنعتی» آمریکا در افق ۲۰۳۰ و برنامه راهبردی پنج ساله آمریکا که مهم‌ترین و محوری‌ترین هدف آن حفظ رهبری جهانی در فضای مجازی است، اشاره کرد.

اکثراین کشورها برنامه‌های کلان توسعه خود را مبتنی بر روندهای مطرح فناوری در آنچه انقلاب صنعتی چهارم نام گرفته، شکل داده‌اند. این روندها عمدتاً در حوزه‌های هوش مصنوعی و یادگیری ماشین، داده‌های کلان، رایانش ابری، اینترنت اشیا، شبکه‌های نسل ۵ و نسل ۶، روباتیک، ویرایش‌های ژنتیکی و بهره‌گیری از کوانتوم در پردازش، انتقال و ذخیره‌سازی داده‌هاست.

الگوهای مختلفی مبنای حکمرانی بر فضای مجازی از سوی کشورهاست. ساختار برخی از کشورها   (فرانسه، انگلیس و چین و…) برای حکمرانی، فرادولتی است.

گروه دیگری از کشورها (از جمله کره جنوبی و مالزی) اعمال حاکمیت بر این فضا را در سطح دولت و تحت مدیریت رئیس دولت انجام می­دهند. در برخی از کشورها از جمله: روسیه، هند، لهستان، ترکیه و آمریکا، مدیریت از طریق زیرمجموعه‌های دولت صورت می­پذیرد. در اکثر این کشورها نهادهای ذیربط، ضمن تدوین اسناد سیاستی کلان، در بخش قانونگذاری، تنظیم، کنترل و نظارت و اجرا به‌شدت فعال بوده­اند.

گستره وسیعی از موضوعات اعم از محتوا، خدمات، زیرساخت، فناوری‌های مرتبط با فضای مجازی و همچنین انواع نظامات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و امنیتی، مورد توجه و اقدام این نهادهای حاکمیتی بوده است. نکته قابل توجه اینکه هر کشوری اصولی را در اعمال حاکمیت خود تدوین کرده و بدین ترتیب نظام حکمرانی خود را در فضای مجازی سامان داده­اند.

تجربه بیش از سه دهه حضور مظاهر مختلف فضای مجازی در قلمرو جمهوری اسلامی بیانگر واقعیت‌های حائز اهمیتی است.

اول اینکه جهت­گیری کلی جمهوری اسلامی همواره حرکت در مسیر بهره‌گیری موثر از دانش و فناوری‌های نو بوده است. نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی به حوزه‌های دانشی، از جمله فضای مجازی، همیشه فرصت محور بوده است تا حدی که می‌فرمایند: «سرنوشت ملتی که در دانش‌های جدید عقب بیفتد، ذلت و استعمارزدگی است.» در عین ‌حال به مواجهه عالمانه و هوشمندانه با تهدیدها و مضار آنها نیز رهنمون بوده‌اند.

دوم اینکه دستیابی کشورمان به دانش و فناوری‌های جدید و به کارگیری آن در بسیاری از کاربردها همتراز کشورهای پیشرو، بیانگر ظرفیت و توان بسیار بالای مردم در حوزه‌های تخصصی است.

بنابراین آنچه که امکان تحقق اهداف مورد اشاره در مقدمه این نوشتار را فراهم ‌کرده و باید فراهم کند، الگو و نحوه حکمرانی براین فضاست که عدم توفیق‌ها را باید در این بخش جستجو کرد.

از لحاظ ساختاری، متناسب با معماری موجود حکمرانی در جمهوری اسلامی ایران، بهترین مدل در قالب شورای عالی فضای مجازی و مرکز ملی فضای مجازی به‌عنوان بازوی اجرایی آن با حکم رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بیش از یک دهه است که شکل گرفته است. اما به‌رغم شناخت دقیق از صحنه و اقدام به‌موقع از سوی رهبر معظم انقلاب و وجود توان اجرایی و بهره‌مندی از سرمایه­های انسانی و اقتصادی لازم، به جای سود جستن از ظرفیت‌های بی‌نظیر فضای مجازی، تعبیر «ول» گویاترین توصیف از وضعیت این فضا در کشور است.

شاهدیم که این فضا به‌عنوان ابزاری قدرتمند برای جبهه استکبار علیه اسلام و انقلاب اسلامی به کار گرفته می‌شود. گسترش شبهات و تضعیف اعتقادات و ایمان مردم، به‌خصوص جوانان و نوجوانان، عفت‌زدایی و القای ناامیدی، سلطه امپراتوری فریب و قلب واقعیت و ارائه اخبار دروغ تنها بخشی از واقعیت‌های فضای مجازی کشور است. تهدیدهای این فضا به‌حدی گسترش یافته که تعبیر قتلگاه نوجوانان و جوانان در مورد آن بسیار مناسب است.

دشمنی‌های استکبار و دنباله‌های آنان در همه عرصه‌ها همواره وجود داشته است؛ اما جایگاه ممتاز جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از عرصه‌ها در ابعاد داخلی و بین‌المللی مبیّن این واقعیت است که ریشه مشکلات ما در فضای مجازی نه در قدرت دشمن که در سوء مدیریت ما نهفته است.

بعد از گذشت بیش از یک دهه از تاسیس شورای عالی فضای مجازی، همچنان خلاء وجود الگوی بومی برای حکمرانی بر فضای مجازی کشور محسوس است. در حالی که همگان به ادغام و امتزاج فضای مجازی با زیست مردم اذعان دارند، عدم وجود قوانین و مقررات مورد نیاز، موجب تهدید و آسیب‌های عمیقی در کشور شده است.

به‌رغم حکم رهبر معظم انقلاب مبنی بر ترتیب آثار قانونی دادن به مصوبات شورای‌عالی فضای مجازی، تا کنون برای این مهم بستری حقوقی فراهم نشده است. از یک سو، تقلیل حوزه عمل شورای‌عالی به صرفاً سیاست­گذاری کلان (آن‌هم از نوع خنثی و در عین‌حال بدون ضمانت اجرا) و از سوی دیگر، عدم تصویب قوانین و مقررات ضروری و بشدت مورد نیاز کشور توسط مراجع قانونی دیگر، ساختار تدبیر شده برای حکمرانی در این فضا را ناکارآمد کرده و عملاً فضای مجازی کشور بدون فرمانده به حال خود واگذاشته شده است.

در واقع تدبیر رهبری معظم انقلاب که فرصت بی‌نظیری را در شکست بن‌بست فرماندهی و مدیریت فضای مجازی کشور و ایجاد تحول در نظام حکمرانی کشور ایجاد کرده بود، در حصار تنگ‌نظرانه صاحبان قدرت و انحصار در نهادهای نظام سنتی و در قوای مختلف، فرصت رشد نیافت. تعمد حوزه‌های مختلف حکومتی، به‌خصوص دولت‌ها در تضعیف شورای‌عالی و مرکز ملی فضای مجازی به دلیل عدم باور به نقشه راه انقلاب اسلامی و نیز وجود فرصت‌های مختلف در فضای مجازی برای آنها از منظر منافع جناحی جهت کسب و حفظ قدرت، از جمله واقعیت‌های تلخی است که بر انقلاب اسلامی گذشته است.

با استقرار دولت سیزدهم، یکی از مهم‌ترین موانع بر سر راه تحقق اهداف تاسیس شورای‌عالی فضای مجازی که عدم باور به نقشه راه انقلاب اسلامی بود برداشته شد؛ اما به‌رغم گذشت دو سال از استقرار دولت جدید، همچنان این فضا از فقدان انسجام و رویکرد تحولی رنج می­برد. اگرچه همگان شاهد عزم رئیس محترم جمهور در حمایت از هرگونه حرکت تحولی در جهت پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی و منافع مردم هستند، لکن روندها در ارتباط با فضای مجازی تا حد زیادی همچون گذشته به‌طور غیر قابل‌قبولی دنبال می‌شود. انتظار همه دلسوزان انقلاب اسلامی این است که مسیر گذشته آسیب‌شناسی و اشتباهات جبران شود.

حفظ نظامات و ساختارهایی که در نبود فضای مجازی و برای ماموریت‌های متفاوتی نسبت به نیازهای امروز شکل گرفته‌اند خطای آشکاری است. در فرآیند تحقق اهداف اسلامی، نظام‌سازی مرحله بعد از انقلاب اسلامی بود که در قالب همه پرسی نظام جمهوری اسلامی و سپس قانون اساسی محقق شد. در پس گزاره «اهمیت داشتن فضای مجازی به اندازه انقلاب اسلامی» واقعیت‌های بسیاری نهفته است که تا کنون به‌درستی درک نشده است. عبور از وضع نامطلوب موجود در فضای مجازی نیازمند تغییراتی به بزرگی و اهمیت این فضاست. اراده­ای ملی برای چنین تحول بزرگی در تراز آنچه در تصویب قانون اساسی رخ داد لازم است. جبران عقب ماندگی ناشی از ترک فعل­ها و سوء مدیریت‌ها راهی جز نوسازی و متناسب سازی نظامات تقنینی و اجرایی کشور و به کارگیری شیوه­های نو در ساختارها و فرایندها ندارد. پر واضح است که هرگونه انفعال یا سیاست­گذاری و برنامه‌ریزی اشتباه برای این فضا در واقع برنامه‌ریزی برای شکست خواهد بود.

28اکتبر/23

ضرورت نوسازی نظام دانشگاهی – دکتر محمدصادق کوشکی

نظام دانشگاهی در ایران محصول عصر رضاخان است. در دوران رضاخان روشنفکرانی که حکومت او را اداره می‌کردند و به‌شدت شیفته‌ غرب بودند، با این هدف که جامعه ایران به یک جامعه اروپایی و غربی تبدیل شود، تلاش کردند در همه‌ عرصه‌ها از اروپایی‌ها تقلید کنند. اما این تقلید، تقلیدی سطحی و ناشیانه بود. به همین خاطر وقتی هم که قرار شد نظام دانشگاهی در ایران شکل بگیرد، بر اساس تقلید ناقص و سطحی از کشورهای اروپایی مکانی به نام دانشگاه در ایران تأسیس شد.

دانشگاه در تمدن غرب مکانی بود برای تولید علم از طریق آزمایشگاه و تفکر در همه عرصه‌های علوم تجربی، علوم انسانی و…. اما چون در ایران قرار شد نظام دانشگاهی به تقلید از اروپا ساخته شود، عملاً هر کتاب و مقاله و نوشته‌ای که اروپائی‌ها نوشتند، ترجمه و در دانشگاه‌های ایرانی تدریس شد. غربی‌ها برای حل مشکلات جامعه و پیشبرد امورشان از طریق تولید علم و خلاقیت علمی نظریه‌ها و فرمول‌هائی را ایجاد می‌کنند و به این نظریات و فرمول‌ها علم می‌گویند که در واقع پاسخی به سئوالات جامعه‌شان است؛ اما در ایران این متون و مباحث ترجمه شدند و می‌شوند. یعنی دانشگاه‌های ما از ابتدا بنگاه بزرگ ترجمه‌ آثار علمی غربی و انتشار آنها بودند. اساتید به اروپا می‌رفتند و در آنجا تحصیل می‌کردند و در کلاس‌ها هر آنچه را که می‌شنیدند، یادداشت و کتاب‌ها و مقالات اساتیدشان را کپی می‌کردند و به ایران می‌آوردند و همان‌ها را در دانشگاه‌ها تدریس می‌کردند.

به همین خاطر اولین اشکال بزرگ نظام دانشگاهی در ایران این بود و هست که دانشگاه‌های ما مقلد متون علمی هستند و مولد علم نیستند. هنوز دانشگاه‌های ما ترجمه می‌کنند. اساتید هر چند سال یک بار به‌عنوان فرصت مطالعاتی به اروپا و آمریکا و کانادا می‌روند. در آنجا مباحث تازه‌ای را فرا می‌گیرند و همان‌ها را که کپی‌برداری کرده‌اند در ایران و در کلاس‌های خود تدریس می‌کنند. به همین خاطر دانشگاه در تمدن غرب موتور محرک جامعه به سمت اهداف و پیش‌برنده‌ جامعه و پاسخگوی سئوالات صنعت و کشاورزی و سئوالات حکمرانی، درمانی و سئوالات جامعه‌شناختی هستند؛ اما در جامعه ما از ابتدا تا امروز دانشگاه محلی برای تربیت جوانانی که محفوظاتی را حفظ کرده‌اند و کاغذی به نام مدرک در دستشان است و غالباً تولید علم، نظریه، فرهنگ، فکر و فرمول اتفاق نمی‌افتد و این یکی از آسیب‌های بزرگ نظام دانشگاهی ماست. به همین خاطر بسیاری از فارغ‌التحصیلانش، مقلد و مترجم و جوانان بدون توانمندی برای حل مسائل و بیکاره هستند.

مشکل دیگر نظام دانشگاهی در ایران از گذشته تا به امروز این بوده که اکثر اساتید بر اساس فضای حاکم بر دانشگاه، غرب را تولیدکننده علم و خودشان را مصرف‌کننده و منحصراً مترجم علم می‌دانند، به همین خاطر شیفته غرب هستند و غرب را مرکز جهان و پیشرفته‌ترین و بهترین مکان جهان می‌دانند و خودمان را لایق برتری نمی‌دانند. اکثر اساتید به این نتیجه رسیده‌اند که غرب لوکوموتیو و پیشران قطار بشریت است و ما باید یکی از واگن‌های این قطار باشیم؛ بدین معنا که باید دقیقاً پا جای غربی‌ها بگذاریم و در مسیری که آنها حرکت می‌کنند حرکت کنیم. اگر بخواهیم از قطار توسعه و تمدن غرب عقب نمانیم، باید خودمان را به آن متصل کنیم. این غرب‌گرایی و غرب‌زدگی که بیشتر در فضای دانشگاهی حاکم است، به اساتید منتقل می‌شود. قبل از انقلاب که این گونه بود و متاسفانه بعد از انقلاب هم چنین است. نتیجه این می‌شود که بخش قابل توجهی از اساتید، خواسته و ناخواسته، آشکار یا پنهان غرب‌محورند و حرکت در مسیر غربی‌ها را قبول دارند. بسیاری از اساتیدی که بعد از پیروزی انقلاب جذب دانشگاه‌ها شدند و حتی اهل نماز و حلال و حرام فردی هم هستند، این باور را دارند و این مسیر را طی می‌کنند. به همین خاطر سبک زندگی مورد نظر آنها سبک زندگی غربی است و اگر هم اهل اسلام و دیانت‌اند، اسلام و دیانت را در حد و اندازه فردی قبول دارند و همان گونه که در اروپا دین سکولار وجود دارد، بسیاری از اساتید ما شاید در مسائل فردی دیندار باشند؛ اما بی آنکه خود متوجه بشوند و یا حتی بخواهند، دینشان سکولار شده است.

غرب‌زدگی و شیفتگی به غرب و غرب محوری و لزوم حرکت در ریلی که غربی‌ها تأسیس کردند و پا جای پای غربی‌ها گذاشتن و پیروی کامل از سبک زندگی  آنان به یک باور غالب در بین بسیاری از اساتید دانشگاه تبدیل شده است.  این اساتید، حتی آنهائی که علوم ریاضی و تجربی و مباحث فنی و صنعتی را آموزش می‌دهند، بدون اینکه خود بخواهند در بسیاری از مواقع سبک زندگی غربی را سبک برتر و انسان و تمدن غربی را تمدن برتر و جامعه غرب را جامعه بهتر و برتر می‌دانند و بر لزوم تبعیت از سبک زندگی غربی تأکید می‌کنند.

یکی از دلایلی که بعد از پیروزی انقلاب ساختار دانشگاه در بسیاری از مواقع  مخالف جریان انقلاب اسلامی حرکت کرده و دانشجویان و بعضاً برخی از اساتید، در آشوب‌ها و اعتراضات جهت‌گیری‌هایی را داشته‌اند که در مسیر خاص دشمن بوده – مثل اتفاقاتی که در سال‌های ۷۸ و ۸۸ و۱۴۰۱ شاهد بودیم-   و همراهی آنان با مسیر مورد نظر غرب در مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران و تلاش برای براندازی و نپذیرفتن هنجارها و ارزش‌های دینی جامعه و انقلاب اسلامی ناشی از غرب‌زدگی، غرب‌محوری و غرب‌شیفتگی تنیده شده در تار و پود نظام دانشگاهی است.

مشکل دیگر نظام دانشگاهی، بی ارتباط بودن و بریده بودن نظام دانشگاهی از جامعه و نظام مسائل کشور ماست. دانشگاه در تمدن غرب پاسخگوی سئوالات و نیازمندی‌های جامعه و به همین خاطر مولد علم‌ است. دانشگاه‌های ما چون مترجم متون علمی غربی و اساتید ما صرفاً راوی‌ علوم غربی هستند، در عمل نیازی نمی‌بینند که با جامعه ایرانی، مسائل و مشکلات، ویژگی‌ها، توانمندی‌ها و داشته‌ها و نداشته‌های آن ارتباط داشته باشند و  نتیجه عملی آن این می‌شود که در بسیاری از مناطق کشور دانشگاه‌ وجود دارد، بودجه‌های کلانی تأمین و هزینه و اساتیدی استخدام می‌شوند، اما دانشگاه عملاً تأثیری در کشاورزی، صنعت، مسائل زیستی و اجتماعی آن منطقه ندارد و یا حتی متأسفانه تأثیر منفی دارد.  یعنی هزاران ساعت عمر جوانان و اساتید تلف می‌شود و میلیاردها تومان بودجه صرف می‌شود؛ اما آن دانشگاه حتی قدرت اصلاح و بهبود وضعیت زندگی و معیشت مردم همان منطقه را هم ندارد.

این بریدگی از جامعه امری طبیعی است، چون استاد نیاز ندارد به جامعه‌ خود رجوع کند. به او یاد داده‌اند که کتب غربی را بخواند؛ در یک فرصت مطالعاتی به اروپا، کانادا، آمریکا و استرالیا برود و از آنجا متون درسی را بردارد و بیاورد و ترجمه کند و درس بدهد. چنین استادی می‌تواند ارتقا پیدا کند و به تعداد آثار ترجمه‌ای یا تألیفی خود امتیاز بگیرد و حقوق و جایگاه و درجه‌اش افزایش پیدا ‌کند. به او ارز داده می‌شود که به اروپا برود و معلومات جدید را یاد بگیرد و همان‌ها را منتقل کند. این آدم چه نیازی دارد که به جامعه‌ خود مراجعه کند؟

دانشگاه غربی پژوهشگران و فارغ‌التحصیلان و اساتیدی را تربیت می‌کند که به جامعه خود مراجعه می‌کنند؛ مشکلات جامعه‌شان را می‌بینند و برای حل مشکلات و رفع نیازهای آن،  گزاره‌های علمی‌ای را تولید می‌کنند که موجب حل آن مشکلات و پاسخگوئی به آن نیازها می‌شود. اما استاد و پژوهشگر ایرانی پاسخ‌هایی را که استاد غربی برای رفع نیازهای جامعه‌ خود تولید کرده، کپی می‌کند و می‌آورد و همان‌ها را آموزش می‌دهد؛ غافل از اینکه فاصله بسیاری از نیازهای جامعه، امکانات و مشکلات ما با آنها از زمین تا آسمان است و ابداً به هم ربطی ندارند.

هر چند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای بازسازی و نوسازی نظام دانشگاهی در قالب انقلاب فرهنگی تلاش‌هایی صورت گرفتند، اما متأسفانه این تلاش‌ها کافی نبودند. آسیب‌شناسی از وضعیت دانشگاه‌ها هم آسیب‌شناسی دقیق و عمیقی نبود. به همین خاطر تلاش‌های ستاد انقلاب فرهنگی و بعدها شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تأثیرات محدودی به جا گذاشتند و اشکالات اساسی نظام دانشگاهی را برطرف نکرد. هر چند ساختار دانشگاه‌ها قبل و بعد از پیروزی انقلاب در عرصه‌هایی مثل پزشکی یا مهندسی تأثیرات غیرقابل انکاری داشتند، اما تأثیری را که نظام دانشگاهی غرب به‌عنوان موتور متحرک تمدن آن داشت، به‌هیچ عنوان نظام دانشگاهی در کشور ما، نه در گذشته و نه در حال نداشته و این ناشی از آسیب‌هایی است بود که  اشاره شد.

جالب اینجاست که حضرت امام از قبل از پیروزی انقلاب تا سال‌های بعد از پیروزی انقلاب و شاید تا آخرین لحظات عمرشان، با درایت خاصی مشکلات اساسی نظام دانشگاهی را رصد کرده بودند و بارها برای حل این مشکلات راهکار ارائه دادند. شاید یکی از مباحثی که در طول سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب به فراوانی در پیام‌های حضرت امام دیده می‌شود، پاک‌سازی دانشگاه‌ها از نظام و تفکر غرب‌زدگی و تلاش جدی ایشان برای تبیین این نکته که دانشگاه باید مکانی برای تولید علم و حل مسائل نظام و مردم است.

دانشگاه باید جایی باشد برای پاسخ‌گویی به سئوالات و مشکلات جامعه ایرانی. دانشگاهها باید به ‌جای نگاه به غرب، نگاه به خود داشته باشند و توانایی‌ها و امکاناتی را که خدا به آنها داده بشناسند؛ با جامعه‌ مرتبط باشند تا بتوانند به‌ جای فارغ‌التحصیلان بیکار، انسان‌های گره‌گشا و مفید به جامعه تحویل بدهند.

اما به‌رغم تأکیدات جدی‌ حضرت امام و راه‌ حل‌های دقیقی که برای نوسازی دانشگاه‌ها و تبدیل دانشگاه‌های مترجم و مقلد و بی‌خاصیت و کم‌خاصیت به دانشگاه‌های مؤثر، مفید و پیشران ارائه دادند،  راهکارها و توصیه‌های ایشان جدی گرفته نشدند. بعد از امام نگرش دقیق ایشان توسط رهبری انقلاب ادامه پیدا کرد و ایشان به‌طور جدی در دیدارها، پیام‌ها و جلسات وقتشان را به  دانشگاهیان، دانشجوها و اساتید اختصاص دادند و تلاش کردند که تولید علم، نظریه‌پردازی، تولید فکر و فرهنگ و اندیشه در دانشگاه‌ها جدی گرفته شود و دانشگاه‌ها به سمت نوسازی و به‌سازی حرکت کنند، اما از آنجا که دانشگاه‌ها عملاً در دست دولت‌ها بودند و دولت‌ها رویکرد سیاسی‌  به دانشگاه‌ها داشتند و آن را پایگاه رأی خودشان می‌دیدند و بعضی از دولت‌ها هم گرایشات رسمی غرب‌گرایانه داشتند، طبیعتاً شاهد اصلاح بنیادین و نوسازی نظام دانشگاهی در کشور نبودیم. به همین علت هم امروز شاهد نظام دانشگاهی مطلوب در کشور نیستیم. این مشکل فقط ناشی از اساتید و متون هم نیست. مهم‌تر از  اساتید و متون که نیازمند نوسازی و به‌سازی هستند، روش‌ها و نگرش‌های دانشگاهی باید به‌طور جدی بازسازی و بر نیازهای جمهوری اسلامی و نظام و انقلاب منطبق شوند. این امر مهم تا امروز رخ نداده و نخبگان دانشگاهی‌ مؤمن و متعهد و حوزویان و اندیشمندان باید برای حل این مسئله به‌طور جدی تلاش کنند.

چه باید کرد؟

راهکار جدی برای نوسازی نظام دانشگاهی در کشور حذف نگرش و بینش غرب‌محوری است. نگرش غرب‌محور جز القای ناامیدی و محوریت غرب و اصرار بر حرکت در مسیر غرب و تولید انسان‌های افسرده، دل‌مرده، ناامید و غرب‌گرا محصولی برای کشور ما نداشته است.

برای تربیت یک دانشجوی لیسانس در دانشگاه‌های دولتی کشور ما بین چهارصد تا ششصد میلیون تومان هزینه می‌شود. ما سالانه جمعیتی بین پنجاه تا شصت هزار نفر، فقط در ساختار دولتی دانشجو می‌پذیریم. بیش از این تعداد در دانشگاه‌های آزاد و غیرانتفاعی و امثالهم پذیرش داریم. آیا خروجی این بودجه وحشتناک و سنگینی که به نظام دانشگاهی اختصاص پیدا می‌کند، چیزی جز تربیت فارغ‌التحصیلان بیکار و مدرک‌گرا بوده است؟

برای حل این مشکل، اولین و جدی‌ترین گام پاک‌سازی دانشگاه‌ها از تفکر غرب‌گرایی و غرب‌محوری و ترویج اندیشه توکل به خدا، اتکا به خود، تولید علم و تحقق شعار«ما می‌توانیم» و به تعبیر حضرت امام باور به این نکته است که انسان ایرانی چیزی از انسان غربی کم ندارد و دانشجو و استاد ایرانی اگر به خدا و خودش ایمان داشته باشند و توانایی‌های خود را بشناسد، می‌تواند به‌ خوبی دانشجو و استاد غربی و حتی بهتر از آنها علم تولید کند.  تأکیدات فراوان رهبری نظام و حضرت امام بر تولید علم، نظریه‌پردازی و تولید فکر و فرهنگ و اندیشه به دلیل قصور در همین نوسازی و بازسازی است. دانشگاه‌ها باید نگرش خود را به علم تغییر بدهند و آنچه را که در غرب تولید می‌شود مساوی علم ندانند، بلکه علم را مساوی نتایج و راهکارها و پاسخ‌هایی بدانند که دانشجویان و اساتید در ایران برای حل مشکلات کشور و بهتر شدن زندگی مردم پیدا کرده‌اند.

گام دیگر برای نوسازی نظام دانشگاهی در جمهوری اسلامی، کنار گذاردن  اساتید مروج اندیشه‌های غرب‌گرایانه است. رهبر انقلاب در سخنان ۲۹ خرداد سال ۱۳۹۵ به این مهم اشاره کردند و این افراد را نامطمئن توصیف کردند. مادامی که اساتید نامطمئن و به تعبیر حضرت امام غرب‌زده هستند، فکرشان غربی و شرقی است، در دانشگاه‌های ما حضور داشته باشند، نتیجه چیزی جز تربیت دانشجوهای ناامید، خودکم‌بین و غرب‌محور نخواهد بود.

این نوسازی و پاک‌سازی نیاز به یک همت جدی و عالی و البته یک روند تدریجی دارد. ساختار گزینش دانشگاه‌ها به‌شدت فرسوده، قدیمی و ناکارآمد است و باید به سمتی برود که ما به‌تدریج و گام به گام شاهد حضور اساتیدی باشیم که به ‌جای غرب‌محوری، خوداتکایی و خدااتکایی را باور دارند و عملاً برای حل مشکلات کشور، مردم و نظام راه حل ارائه می‌دهند و علم تولید می‌کنند.

مادامی که محور آموزش دانشگاه‌ها ترجمه باشد و ارتقای اساتید بر مبنای تولید مقالات و مطالب و کتاب‌های غربی  صورت بگیرد و فرصت‌های مطالعاتی به اساتید داده شود که به غرب بروند و از آنجا علم بیاورند، متأسفانه همچنان گرفتار مشکل غرب‌محوری در دانشگاه‌ها خواهیم بود و دانشگاه‌های ما تغییر نخواهند کرد و  مولد علم نخواهند شد.

همزمان با تغییر ساختار گزینش در دانشگاه‌ها باید ساختار ارزیابی آنان نیز جداً و عمیقاً تغییر کند. اگر استادی نمی‌تواند دانشجوی مفید، کارآمد و گره‌گشا تربیت و روح خودباوری و اعتماد به نفس و تکیه به خدا و خود را در بین دانشجویان ترویج کند، نباید از بیت‌المال ارتزاق کند و کرسی استادی داشته و مربی جوانان و آینده‌سازان کشور باشد. اما متأسفانه این راه حل تا کنون توسط شورای‌عالی انقلاب فرهنگی بررسی نشده و این شورا به‌نوعی خودش دچار همان آسیب غرب‌هراسی، خودکم‌بینی، مرعوبیت و نگاه غرب‌محور است. مادامی که این نگاه‌ها وجود داشته باشند، ما شاهد نوسازی ساختار دانشگاه‌ نخواهیم بود.

در نظام فعلی دانشگاهی، دانشگاه‌‌های دولتی با بودجه دولتی اداره می‌شوند. در مواردی هم شهریه‌ای از دانشجویان شبانه و امثالهم گرفته می‌شود. مادامی که بودجه‌ دانشگاه‌ها توسط دولت تأمین می‌شود، دانشگا‌ه‌ها نیازی نمی‌بینند که از طریق تولید علم، به نیازهای جامعه پاسخ بدهند و از طریق تولید به درآمد برسند و نیازهای مالی خود را مرتفع کنند. این یک اشکال ساختاری بزرگ است. وقتی دانشگاه متکی به بودجه دولت باشد، کاری به محیط پیرامونی خود ندارد و دلیلی نمی‌بیند که حلال مسئله و کمک‌کار صنعت و کشاورزی و درمان و بهبود وضعیت تربیت جامعه باشد. دانشگاه‌ها وقتی نگران جامعه و فرهنگ و صنعت و کشاورزی و دینداری جامعه می‌شوند که منبع ارتزاقشان جامعه باشد، نه گرفتن شهریه از دانشجویان. مادامی که بودجه نفت و درآمد دولت به دانشگاه‌ها اختصاص پیدا کند و دانشگاه‌ها با استفاده از بودجه دولت در مسیری که خودشان می‌خواهند حرکت کنند، عملاً نیازی به جامعه ندارند و برای آنها مهم نخواهد بود که وضعیت کشاورزی، صنعت، فرهنگ، تربیت و معنویت کشور چه خواهد بود.

اتکای دانشگاه‌ها به بودجه دولتی باید به‌تدریج کم شود و به حداقل برسد و دانشگاه‌ها باید به مسائلی که حل می‌کنند، متکی باشند؛ به‌واسطه مفید بودنشان بودجه و اعتبارات لازم را از جامعه، صنعت، کشاورزی و نظام تربیت به دست بیاورند و کمک‌هزینه‌های دولتی، بخش اصلی بودجه‌های ساختار دانشگاهی را تشکیل ندهد. در چنین حالتی اگر رشته‌هایی از دانشگاه‌ها یا اساتیدی یا معلوماتی مفید  نبودند، خود به خود حذف خواهند شد؛ زیرا برای معلومات غیرمفید بودجه‌ای اختصاص پیدا نخواهد کرد و جامعه نیازی به آن معلومات غیرمفید نخواهد داشت.

ما سالانه ده‌ها هزار فارغ‌التحصیل تربیت می‌کنیم که اصلاً جامعه به تخصص آنها ـ به فرض اینکه تخصصی داشته باشند ـ نیازی ندارد و اساساً آنها را قبول هم ندارد و به درد جامعه هم نمی‌خورند. الان این مشکل وجود دارد، چون دانشگاه بودجه‌اش را از دولت دریافت می‌کند. حال اگر بخش اعظم بودجه دانشگاه از جامعه و به‌واسطه پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه تأمین بشود؛ یعنی صنعتگر به دانشگاه مراجعه  و مسئله‌اش را ارائه کند و دانشگاه آن مسئله را حل کند و هزینه‌اش را از صنعتگر بگیرد، تولید‌کننده، کشاورز و همه عرصه‌های دیگر به دانشگاه مراجعه و مسائلشان را مطرح می‌کنند و دانشگاه پاسخ آنها را می‌دهد و نیازهای جامعه را برطرف و بابت آن از بخش‌های مختلف دستمزد دریافت می‌کند. آن وقت رشته‌های غیرمفید، غیرمؤثر و زینتی حذف خواهند شد و تنها عرصه‌هایی باقی خواهند ماند که قدرت پاسخ‌گویی به نیازهای جامعه را دارند.

نوسازی نظام دانشگاهی یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت و تنها گزینه برای حل مشکلات کشور و پیشبرد جامعه اسلامی و ایرانی ماست. هر قدر در این مسیر تعلل کنیم، رسیدن به جامعه آرمانی، حاکمیت و تمدن‌سازی مطلوب به تعویق خواهد افتاد. متأسفانه تا کنون در این مهم تأخیر شده است. علت هم این است که دولت‌های ما یا تمایلی به اصلاح نظام دانشگاه و یا جرئت این کار نداشته‌اند.

برای رسیدن به یک دانشگاه مطلوب، مولد و مؤثر و برای نوسازی و بهسازی دانشگاه‌ها و رهایی نظام دانشگاهی از وضعیت نامطلوب فعلی، از وضعیت مصرف‌کنندگی، غیرمولد بودن، بی‌ارتباط بودن با جامعه و غر‌ب‌زدگی و متأسفانه بازی کردن در زمین دشمن که ویژگی‌ بخش زیادی از نظام دانشگاهی فعلی ماست، نیازمند یک عزم جدی در دولت و شورای انقلاب فرهنگی و البته نخبگان متعهد دانشگاهی و حوزوی هستیم.

ان‌شاءالله با ابراز این جرئت و شجاعت از سوی دولت و شورای‌عالی انقلاب فرهنگی شاهد اصلاح و نوسازی و بازسازی تدریجی، اما مستمر نظام دانشگاهی‌مان باشیم تا دانشگاه‌های ما به ‌جای تربیت فارغ‌التحصیلان بیکار، ناامید و غر‌بزده، محل تربیت انسان‌های مولد، امیدوار، متعهد و مؤمن باشند.

28اکتبر/23

شیعه‌زدایی خاندان علی‌اف برای تامین منافع غرب و رژیم صهیونیستی – دکتر شیوا علیزاده

اشاره

در پی حادثه‌ حمله به سفارت باکو در تهران در ۷ بهمن ۱۴۰۱ تا ماه پایانی بهار ۱۴۰۲ بیش از هزار و صد تن از شیعیان باورمند در جمهوری آذربایجان با اتهامات ساختگی، بازداشت و روانه‌ زندان شدند و تحت شکنجه قرار گرفتند. این روند برخورد با آنها که به هویت کهن‌ سابقه خود پایبند و متعهدند از مدت‌ها قبل آغاز شده است. خاندان علی‌اف و حامیان و متحدانشان، در حال تحمیل خوانشی از هویت و منافع ملی به مردم جمهوری آذربایجان هستند که با تاریخ و فرهنگ اصیل اهالی این کشور سازگاری ندارد. شیعه‌زدایی که با جدیت و شدتی بی‌رحمانه در این کشور دنبال می‌شود، تأمین‌کننده منافع اسرائیل، انگلیس، آمریکا و عمال منطقه‌ای آنها و علیه منافع شهروندان جمهوری آذربایجان و کشورهای منطقه است.

 

تثبیت قدرت خاندان علی‌اف و سرکوب بیشتر تشیّع

در همان ایام که حاج علی‌اکرام واپسین ایام عمرش را سپری می‌کرد، فاز دیگری از سیاست‌های اسلام‌ستیزانه‌ دولت علی‌اف اجرا می‌شد. در ۱۳۸۸ اخباری دال بر صدور حکم قضایی برای تخریب مسجد حضرت زهرا(س) در باکو منتشر شد. رویدادی که اعتراض شماری از متدینین جمهوری آذربایجان با محوریت حزب اسلامی جمهوری آذربایجان به ریاست دکتر محسن صمداف را در پی داشت. تخریب مسجد حضرت زهرا(س) در پی صدور نامه و اعتراض دو تن از مراجع تقلید، آیات عظام مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی و اعتراضات جمعی از دینداران جمهوری آذربایجان با محوریت حزب اسلامی، در اواخر اردیبهشت ۱۳۸۹ به‌ظاهر با احاله‌ تصمیم‌گیری به الله‌ شکور پاشازاده از سوی الهام علی‌اف متوقف شد.(۱)

در ادامه در آذر ۱۳۸۹ وزارت آموزش جمهوری آذربایجان با صدور آیین‌نامه‌ای لازم‌الاجرا دانش‌آموزان مدارس دولتی را به استفاده از لباس متحدالشکل مکلف کرد که به معنای کشف حجاب غیررسمی و اجباری دانش‌آموزان محجبه بود. ایام مذکور که مصادف با دهه اول محرم بود، به وقوع اعتراضاتی از سوی دینداران در ماسالی و نارداران منتهی شد. در ادامه‌ زنجیره اعتراضات، در ۱۲ دی ۱۳۸۹، محسن صمداف در جلسه شورای مرکزی حزب اسلامی جمهوری آذربایجان با اشاره به مسائلی از قبیل فساد ساختاری، پایمال شدن حقوق انسانی، بلاتکلیفی مناقشه قرا‌باغ، فشار بر اسلام‌گرایان و ممنوعیت حجاب، به انتقاد شدید از حکومت جمهوری آذربایجان پرداخت. در پی این سخنرانی، وی در ۱۷ دی ۱۳۸۹ دستگیر و در دادگاه جرایم سنگین باکو به ۱۲ سال حبس محکوم شد.(۲) در کنار رهبر حزب اسلامی جمهوری آذربایجان، معاون این حزب، حاج واقف عبدالله‌اف(۳) و چهره‌های شاخص دیگری از فعالان اسلام سیاسی ملهم از انقلاب اسلامی در این کشور، نظیر آبگل سلیمانوف نیز دستگیر و با اتهامات واهی به حبس‌های طویل‌المدت محکوم شدند.(۴)

برخورد با این فعالان مذهبی به موازات اقداماتی نظیر ساخت ‌و ساز مجتمع‌های تفریحی هنجارشکن در جوار مکان‌ها و کانون‌های مذهبی از جمله نارداران و یا برگزاری فستیوال‌های بدنام صورت می‌گرفت. باکو در خرداد ۱۳۹۱ میزبان مسابقات یوروویژن بود. رویدادی که به‌دلیل مراسم موسوم به دفاع از حقوق همجنس‌گرایان که هر ساله همزمان با افتتاح آن برگزار می‌شود، نه تنها خشم مردم مسلمان این کشور، بلکه اعتراض جمهوری اسلامی ایران را نیز به دنبال داشت. رژه‌ای که برگزاری آن در نتیجه‌ اعتراضات لغو شد، ولی دولت باکو کوشید انتقام عدم برگزاری آن‌ را با تشدید آزار و اذیت مؤمنان معترض بگیرد.

در ادامه‌ فعالیت‌های دین‌ستیزانه‌ دولت باکو، حمله‌ پلیس و نیروهای امنیتی به نارداران در پنجشنبه ۵ آذر ۱۳۹۴ (۲۶ نوامبر ۲۰۱۵) حین برگزاری مراسم عزاداری ایام اربعین به وقوع پیوست که به شهادت شماری از متدینین و دستگیری تنی چند از فعالان شیعی شاخص از جمله حجت‌الاسلام طالع باقرزاده، رهبر اتحاد مسلمانان جمهوری آذربایجان منجر و ایشان محکوم به بیست سال زندان شد.

شدت عمل و قساوت نیروهای امنیتی باکو در حمله به نارداران و اقدامات بعدی آنها برای تغییر ماهیت این کانون اصیل شیعی، حاکی از اجرای طرحی صهیونیستی در جهت تصرف و تخریب شهرک موسوم به دژ شیعه در جمهوری آذربایجان بود. نکته شایان توجه این است که سه ماه قبل از این اقدام، در سفر آیت‌الله‌ العظمی نوری همدانی به جمهوری آذربایجان، استقبال مردم متدین نارداران از ایشان، شکوه و معنویتی خاص را جلوه‌گر ساخته بود که نشانه‌ای از شکست طراحی‌ها و اقدامات شرورانه در جهت تضعیف و ریشه‌کنی تشیع اصیل در این کشور بود.

در فضای عملیات روانی علیه متدینین شیعه و جمهوری اسلامی ایران، رسانه‌های جمهوری آذربایجان بوسیدن دست آیت‌الله‌ العظمی نوری همدانی توسط تنی چند از مؤمنین در خلال سفر ایشان به این کشور را به‌ منزله سند وابستگی این افراد به جمهوری اسلامی ایران دانستند(۵) و حتی این افترا در دادگاه‌های شماری از محبوسین تهاجم به نارداران نیز در جهت اثبات مجرمیت آنها مورد استناد قرار گرفت.

با شدت گرفتن بحران در سوریه و عراق و بر سر زبان‌ افتادن نام نیروهای جبهه‌ مقاومت که در برابر تروریست‌های تکفیری به جانفشانی مشغول بودند، در کنار نام حزب‌الله و فاطمیون و زینبیون، نام حسینیون(۶) نیز مطرح شد. دولت باکو نسبت به این رزمندگان خصومت ویژه‌ای دارد و افرادی از حسینیون که به جمهوری آذربایجان بازگشته‌اند مورد تعقیب قرار گرفته و با برخوردهای قضایی شدید مواجه شده‌اند. دولت علی‌اف تکاپوهای زیادی برای وادار ساختن دیگر دولت‌ها برای دستگیری و استرداد اعضای این جنبش صورت داده است. از چهره‌های شاخص حسینیون می‌توان به حجت‌الاسلام توحید ابراهیم‌ بیگلی و شیخ اورخان محمداف اشاره کرد. در ۷ دی ۱۴۰۱، روسیه طالع یوسف‌اف معروف به حاج تقی از اعضای شاخص تیپ حسینیون را به باکو مسترد کرد.

در شرایطی ‌که جمهوری اسلامی ایران در جنگ ۲۰۲۰ قره‌باغ هم در مواضع اعلامی و هم در اقدامات عملی از آزادسازی اراضی جمهوری آذربایجان و اعاده‌ تمامیت ارضی این کشور حمایت کرد، اما در ایام پس از پیروزی این کشور، شاهد تشدید بی‌سابقه‌ تعقیب‌ها و برخوردهای قضایی با فعالان شیعی این کشور به بهانه‌های واهی بوده‌ایم. بازداشت موقت حاج ایلقار ابراهیم‌اوغلو، رئیس مرکز دفاع از آزادی دین و دستگیری اهلیمان رستم‌اف، واعظ و امام جماعت مسجد حاجی جواد و دستگیری سردار بابایف، جلال شفیع‌اف، قادر محمدوف و تمکین جعفروف، همه از اعضای اتحادیه روحانیون، سازمانی که نماینده علمای شیعه و شخصیت‌های مذهبی در جمهوری آذربایجان است،(۷) نشان از شدت یافتن روندی بود که قرار داشتن رژیم صهیونیستی در پشت پرده‌ آن امری مسجل به شمار می‌رفت.

در ادامه، دستگیری‌ها ابعاد گسترده‌تری هم پیدا کردند که برای نمونه می‌توان به بازداشت الوین مروت‌اوغلو مرادوف شاعر و مداح اهل بیت«ع» اشاره کرد. اتهام تمام این افراد ارتباط با ایران بود. روندی که پس از حادثه‌ حمله به سفارت باکو در تهران در ۷ بهمن ۱۴۰۱ به‌‌شدت افزایش یافت و شمار زیادی از متدینین شیعه به بهانه‌های واهی و اتهامات ساختگی وابستگی به جمهوری اسلامی ایران مورد آزار و تعقیب قرار گرفته‌اند.

اکنون کار به تغییر گسترده‌ امامان جماعت مساجد مختلف این کشور که منصوب ‌شده توسط اداره مسلمانان و نهادهای دولتی مرتبط بوده‌اند کشیده شده است که می‌توان آن ‌را یک تصفیه‌ همه‌شمول عنوان کرد. در شرایطی که سال‌هاست دولت باکو تحصیل اتباع این کشور در حوزه‌های علمیه‌ ایران را یک مؤلفه منفی به‌شمار آورده و بسیاری از روحانیونی که از ایران به جمهوری آذربایجان بازگشته‌اند با محدودیت‌های سخت مواجه بوده و فرصت فعالیت در امور دینی را نیافته‌اند،(۸) اکنون شاهد تصفیه‌ ائمه جماعات مساجد گوناگون هستیم که شدت شیعه‌زدایی در این کشور را نشان می‌دهد. این اقدامات توسط کمیته دولتی امور دینی جمهوری آذربایجان برنامه‌ریزی و با همکاری اداره مسلمانان قفقاز اجرا می‌شوند.

 

میدان دادن به فرقه‌های نوظهور

در دهه‌ نود میلادی وظیفه پیشبرد سیاست‌های دولتی در امور دینی بر عهده اداره روحانی مسلمانان قفقاز با مدیریت الله‌شکور پاشازاده، یکی از معتمدین خاندان علی‌اف و روحانی تربیت‌ شده در دوره شوروی و دارای ارتباطات قوی در مجامع مذهبی کشورهای همسو و همچنین کشورهای اسلامی بود که موظف به جلوگیری از اشاعه‌ پیام انقلاب اسلامی و همچنین ترویج نوعی اسلام با ویژگی‌های مورد تأیید دولت باکو در چارچوب فرآیند دولت ـ ملت‌سازی در این کشور بود. اما حیدر علی‌اف با تأسیس کمیته دولتی امور تشکل‌های دینی جمهوری آذربایجان(۹) زیرمجموعه قوه‌ مجریه در سال ۲۰۰۱ میلادی ریل‌گذاری در جهت تضعیف تشکیلات تحت مدیریت پاشازاده را انجام داد و هرچند قدرت و نفوذ پاشازاده در سطحی بود که الهام علی‌اف در سال ۲۰۰۶ در اختلافات بین پاشازاده و رئیس کمیته مذکور، رافق علی‌ا‌ف، طرف شیخ‌الاسلام را بگیرد و رافق را برکنار کند، اما در واقع دستور کار این کمیته موضوع مد نظر دولت باکو و طراحان پشت پرده بود که در زمین منافع غرب و رژیم صهیونیستی بازی می‌کردند.

کمیته امور دینی در اصل کمیته‌ای ضدشیعی است که دو لبه‌ قیچی آن عبارتند از ایجاد محدودیت و ممانعت برای فعالیت‌های شیعیان اصیل و از طرف دیگر میدان دادن و حمایت از هر مسلک و فرقه‌ دیگری، از سلفی‌ها و کلیمی‌ها و هندوها گرفته تا بهایی‌ها و شاهدان یهوه و انواع عرفان‌های کاذب نوظهور. تا پایان سال ۲۰۲۰ در جمهوری آذربایجان ۹۷۱ اجتماع مذهبی به‌طور رسمی ثبت شده‌اند که ۳۷ تای آنها غیرمسلمان هستند: ۲۶ تشکل مسیحی، هشت تشکل یهودی، دو تشکل بهایی و انجمن بین‌المللی آگاهی کریشنا.

در شرایطی ‌که در همه سال‌های سپری‌ شده از استقلال این کشور سال به سال محدودیت‌های بیشتری در قبال دینداران شیعه اعمال شده،(۱۰) در پوشش سیاست چند فرهنگ‌گرایی، زمینه‌ مناسبی برای تبلیغ هر آیین و مسلک انحرافی و کاذبی در جهت تضعیف تشیع مهیا گردیده است. در زمینه‌ معرفی جمهوری آذربایجان به‌عنوان نماد چند فرهنگ‌گرایی (کثرت‌گرایی فرهنگی) و به‌ اصطلاح مدارای مذهبی، از ظرفیت‌های سازمان‌های صهیونیستی و آمریکایی همانند سازمان «سیمون ویزنتال»، «کنفرانس رؤسای سازمان‌های یهودی آمریکا»، «کمیته یهودیان اوراسیا» و همچنین فراماسون‌ها و صهیونیست‌هایی که در هیئت امنای سازمان به‌ اصطلاح «مرکز بین‌المللی نظامی گنجوی» گرد آمده‌اند، استفاده شده است. این تکاپوها برای ارائه «چند فرهنگ‌گرایی مدل آذربایجانی» که در دل آن کمر به نابودی تشیع در این کشور بسته شده است، صورت می‌گیرد.

سیاست «تساهل دینی» و «چند فرهنگ‌گرایی» حاکم بر جمهوری آذربایجان بر خلاف معنای ظاهری این مفاهیم، به معنای تحمل تمام عقاید دینی و مذاهب نیست. مقایسه‌ وضعیت یهودیان و تشیع اصیل در جمهوری آذربایجان نیز حکایت از این دارد که تبعیضی ناروا به نفع اقلیت یهودی و به زیان اکثریت شیعه در جمهوری آذربایجان حاکم است. نمونه‌ آشکار امتیازات گسترده‌ یهودیت در جمهوری آذربایجان، وجود روستای قصبه سرخ (قرمیزی قصبه) در شهرستان قوبا (قُبِه) در شمال جمهوری آذربایجان است. مقامات و مبلغان رژیم صهیونیستی وجود این روستای یهودی‌نشین با امکانات عالی در جمهوری آذربایجان را باعث افتخار جمهوری آذربایجان می‌دانند. صهیونیست‌ها تاکید می‌کنند که روستای قرمیزی قصبه، تنها منطقه‌ مسکونی خارج از اسرائیل (فلسطین اشغالی) است که همه جمعیت آن ‌را یهودیان تشکیل می‌دهند و مدعی هستند که از این نظر یهودیان، جمهوری آذربایجان را وطن دوم خود پس از اسرائیل می‌دانند.

همچنین مقامات دولتی و رهبران کمیته دولتی امور دینی و اداره مسلمانان قفقاز جمهوری آذربایجان در مناسبت‌های مختلف، وضعیت ویژه‌ یهودیان در جمهوری آذربایجان را به‌مثابه تبلور بارز اجرای سیاست «تساهل دینی» و «کثرت‌گرایی فرهنگی» معرفی می‌کنند. با قائل شدن اولویت برای امتیازات و حقوق یهودیان در این کشور، یودا آبراموف نماینده‌ یهودی از شهرستان قوبا و عضو حزب حاکم آذربایجان نوین، به‌عنوان معاون کمیسیون حقوق بشر مجلس ملی تعیین شده است.

در چهارچوب همین سیاست، دولت جمهوری آذربایجان به حضور و فعالیت فرقه ضاله‌ بهائیت نیز در این کشور علاقه‌ جدی نشان می‌دهد. در ابتدای اکتبر ۲۰۱۵، رییس کمیته‌ دولتی امور گروه‌های دینی جمهوری آذربایجان در دیدار با نمایندگان فرقه ضاله‌ بهائیت، بر ایجاد شرایط مناسب برای فعالیت بهائیان تأکید کرد. مبارز قربانلی، رئیس کمیته‌ دولتی امور گروه‌های دینی جمهوری آذربایجان در دیدار با نمایندگان بهائیت، به وجود تساهل دینی در این کشور و توجه دولت به دین و شرایط مهیا شده برای فرقه بهائیت اشاره کرد و گفت: «برای فعالیت آزادانه ادیان در جمهوری آذربایجان، همه زمینه‌ها ایجاد شده‌اند.»

نکته‌ شایان توجه اتخاذ مواضع مکرر، آشکار و بی‌پرده‌ مقامات کمیته دولتی امور تشکل‌های دینی جمهوری آذربایجان علیه جمهوری اسلامی ایران است. آنها بارها به‌صراحت از ضرورت تغییر ظاهر تا محتوای تشیع در جمهوری آذربایجان برای ایجاد تفاوت میان شیعیان این کشور و ایران سخن گفته‌اند. هدف آنها ارائه‌ مدل آذربایجانی شیعه است. البته نباید از خاطر برد که در بسیاری از این‌ دست تحرکات، اداره مسلمانان قفقاز با کمیته دولتی امور تشکل‌های دینی هماهنگ بوده و حتی خود را طراح و مجری معرفی کرده است.

برای نمونه در اواخر شهریور ۱۳۹۳ «رحیمه دادش‌اوا» رییس واحد مطبوعاتی اداره مسلمانان قفقاز اعلام کرد که روحانیون و امامان مساجد موظف‌اند از لباس متحدالشکل جدیدی را که اداره مسلمانان قفقاز تعیین کرده است، استفاده کنند. او گفت ما لباسی را برای خادمان دینی انتخاب کرده‌ایم که به آنها امکان رفتن به مجالس مختلف و داخل جامعه را بدهد. البته که اینها بهانه‌هایی بودند برای اجرای آنچه که سیاوش نوروزاف یکی از نمایندگان متنفذ حزب حاکم آذربایجان نوین در مجلس این کشور با اعتراض به رایج بودن لباس روحانیت شیعه در میان روحانیون جمهوری آذربایجان تصریح کرده و گفته بود که این لباس باید در جمهوری آذربایجان تغییر داده شود تا روحانیون جمهوری آذربایجان لباسی شبیه روحانیون ایران نداشته باشند!(۱۱)

 

جمع‌بندی

با نگاهی به حدود سه دهه حکمرانی خاندان علی‌اف بر جمهوری آذربایجان، به‌روشنی پیداست که تشیع اصیل و اسلام سیاسی ملهم از جمهوری اسلامی ایران به ‌منزله‌ یک تهدید راهبردی از سوی آنها ارزیابی و بخش مهمی از تکاپوهای دستگاه‌های حکومتی به مقابله با این موضوع معطوف شده است. در این چهارچوب می‌توان مدعی شد که شرایط برای مؤمنین شیعه و نهاد تشیع در مقایسه با دوره شوروی نیز دشوارتر  شده است؛ چون شوروی یک ماهیت ضد دینی داشت که انواع جریان‌های دینی را تهدید می‌انگاشت و سعی در مهار دین در قالب نهادهای دولتی داشت، اما در جمهوری آذربایجان تلاش حکومت معطوف به سرکوب تشیع به هر قیمت از جمله تغییر مذهب شیعیان به تسنن، ترویج سلفی‌گری، اشاعه عرفان‌های کاذب و فرقه‌های نوظهور و البته به انحراف کشاندن شیعه و ابداع مذهبی مجعول تحت عنوان نسخه‌ آذربایجانی شیعه است.

نکته‌ طنزآلود ماجرا این است که در چهارچوب اجرای همین ایده، شیخ‌الاسلامِ به جا مانده از دوره شوروی که تمام قد به خدمتِ خاندان علی‌اف درآمد، به‌مرور زمان قدرتش را در برابر نهاد دولتی‌ای که برای مدیریت امور دینی تأسیس شد از دست داد. نهادی که عملکرد آن نشانه قرار داشتن سررشته‌های کار در دست صهیونیست‌ها و اتاق فرمانی است که در خارج از جمهوری آذربایجان قرار دارد.

در واقع می‌توان گفت که مدیریت امور دینی و تضعیف نهاد تشیع در جمهوری آذربایجان را باید تلفیق میراث دین‌ستیزانه‌ به جا مانده از دوره شوروی با طراحی‌ها و تجویزهای غربی‌ها و صهیونیست‌ها و ماسون‌ها دانست. از همین ‌رو یکی از پیچیده‌ترین و جدی‌ترین اشکال اسلام‌ستیزی و شیعه‌ستیزی را در سال‌های اخیر در این کشور شاهد بوده‌ایم؛ کشوری که در آن قانون آزادی مذهب در واقع دستورالعمل از میان بردن مذهب اصیل مردمان این کشور و چندفرهنگی‌گرایی به معنای زمینه‌سازی برای تهی ساختن کشور از فرهنگ بومی و اصیل خویش است.

در چنین وضعیتی سرکوب شیعیان در جمهوری آذربایجان با پشتیبانی رسانه‌ای دشمنان اسلام نیز همراه است و این ناشی از همسویی سیاست‌های دینی حاکم در جمهوری آذربایجان با سیاست مجموعه دولت‌های غربی در خصوص اسلام و مسلمانان است. لذا شبکه‌ رسانه‌ای حاکم بر جهان نیز در خدمت سیاست‌های دولت جمهوری آذربایجان در حوزه دین قرار دارد که نمونۀ آشکار آن ‌را می‌توان در اخباری که رسانه‌های جهانی از جمله فرانس پرس و رویترز از عملیات نیروهای دولتی جمهوری آذربایجان در قصبه ناردارن در حومه باکو منتشر کردند، به‌وضوح مشاهده کرد. در این جریان، سازمان «جنبش اتحاد مسلمانان» به رهبری حاج طالع باقرزاده، گروهی مسلح و افراط‌گرا معرفی شدند که تلاش کردند قصبه نارداران در حومه باکو را به پایگاهی برای عملیات خرابکاری مسلحانه و اقدامات تروریستی و افراط‌گرایانه تبدیل کند.

این پوشش رسانه‌ای در دیگر بزنگاه‌ها نیز به همین منوال صورت گرفته است و زمینه را برای سرکوب هر چه بیشتر متدینین مظلوم جمهوری آذربایجان فراهم کرده است.

 

 

پاورقی:

۱- پلیس باکو در جمعه ۱۱ آذر ۱۳۹۰ بعد از اقامه نماز مغرب و عشا، در مسجد را به روی متدینین بست. در بهمن ۱۳۹۵ کمیته دولتی امور گروه‌های دینی جمهوری آذربایجان اعلام کرد که تخریب مسجد حضرت فاطمه زهرا(س) را مجدد بررسی خواهد کرد و در نهایت در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۹ مسجد حضرت زهرا در منطقه ینی گونشلی باکو تخریب شد. (https://www.mashreghnews.ir/news/1089890)

۲- حاج محسن صمداف پس از تحمل ۱۲ سال حبس در ۲۹ دی ۱۴۰۱ از زندان آزاد شد. (http://www.yjc.ir/00Yzch)

۳- حاج واقف که به یازده سال زندان محکوم شده بود در تیر ۱۳۹۱ در زندان درگذشت. ایشان به دلیل مبارزه پایمردانه‌اش در موضوع حجاب، به شهید حجاب شهرت یافت. (https://iqna.ir/fa/news/2374242/)

۴- در این دادگاه فرمایشی، علاوه بر حاج محسن صمداف، روح‌الله آخوندزاده رئیس شعبه آستارا حزب اسلام به ۱۱ سال و شش ماه حبس، واقف عبدالله‌اف معاون حزب اسلام، فردوسی محمد رضایف و حجت‌الاسلام سید فرامرز عباس‌اف از فعالان اسلامی هر کدام به ۱۱ سال حبس، دیانت صمداف دیگر فعال اسلامی به ۱۰ سال حبس و حجت‌الااسلام ذوالفقار میکائیل‌زاده از فعالان دینی و حافظ کل قرآن کریم به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شدند. (http://fa.arannews.com/News/31580)

۵-https://www.mizanonline.ir/000RKA

۶- جنبش مقاومت آذربایجان یا حسینیون یا حسینچی‌لَر (به ترکی آذربایجانی: Hüseyniyyun, Hüseynçilər)

۷- http://fna.ir/4tubi

۸-  در سال ۱۳۹۱ مجلس جمهوری آذربایجان با تصویب قانونی اشتغال طلاب تحصیلکرده در حوزه‌های علمیه خارج از جمهوری آذربایجان را در مساجد این کشور ممنوع کرد. (https://danakhabar.com/004xoJ)

۹- حیدر علی‌اف می‌خواست اسلام را از حیات سیاسی کشور دور و با تضعیف تشیع و برکشیدن اهل سنت و حتی تقویت سلفی‌ها و در نتیجه تضعیف زمینه‌های نفوذ جمهوری اسلامی ایران در این کشور، توازنی را در جهت تثبیت پایه‌های حکومت خاندانش برقرار کند. هر چند دولت باکو گهگاه با توجه به برخی از ملاحظات داخلی و یا بین‌المللی، محدودیت‌هایی را برای فعالیت‌های سلفی‌ها ایجاد کرده است، اما این محدودیت‌های گذرا و مقطعی هیچ‌گاه قابل مقایسه با فرآیند نظام‌مند شیعه‌ستیزی در این کشور نبوده است.

۱۰- بر اساس قانون اساسی جمهوری آذربایجان دین از دولت جداست و همه‌ ادیان و مذاهب و نیز افراد صرفنظر از اعتقاداتشان منزلتی برابر دارند. بر اساس این قانون برگزاری آیین‌های مذهبی به شرط نقض نکردن نظم و اخلاق عمومی آزاد است و هیچ‌ کسی را نمی‌توان به‌دلیل اعتقاداتش  تعقیب کرد. قانون آزادی مذهب در طول سال‌های ۱۹۹۲ تا ۲۰۱۴ چهارده بار اصلاح و هر بار محدودیت‌های سختگیرانه‌تری به آن اضافه شده است. از سال ۲۰۰۹ در جمهوری آذربایجان قوانینی وضع شدهاند که آزادی‌های مذهبی و به‌ویژه اسلام شیعی را باز هم محدودتر می‌کنند. در واقع از ۲۰۰۹ سرکوب اسلام با جدیت بیشتری دنبال می‌شود. در ۹ مه ۲۰۰۹ مجلس ملی جمهوری آذربایجان قانون آزادی مذهب را اصلاح کرد و به امضای رئیس‌جمهور رساند. در ۱۶ ژوئن ۲۰۲۱، چهارده الحاقیه‌ جدید با امضای الهام علی‌اف به قانون آزادی مذهب اضافه شد. از جمله: منع روحانیون و اعضای تشکل‌های مذهبی از برگزاری جلسات ویژۀ کودکان و جوانان، منع ترویج افراطی‌گری مذهبی، منع برگزاری مراسم و جلسات مذهبی توسط احزاب، تشکل‌های صنفی، ادبی و سایر تشکل‌ها، ممنوعیت استفاده از نمادها و شعارهای مذهبی در خارج از اماکن مذهبی، ممنوعیت واردات و پخش بدون مجوز کتب و محصولات صوتی ـ تصویری مذهبی از خارج و تعیین جریمه‌های سنگینی (اگر کسی برای بار اول مرتکب این جرم شود ۵۰۰۰ تا ۷۰۰۰ منات جریمه می‌شود و دو تا چهار سال به زندان می‌افتد)، ممنوعیت مشغول شدن رهبران مذهبی به فعالیت‌های مذهبی وقتی که در استخدام دولت هستند، برخورداری مراکز مذهبی مورد تأیید دولت از حق انحصاری اعطای عناوین مذهبی و لغو فعالیت تشکل‌های مذهبی که رهبر آنها مورد تأیید دولت نیست. حکومت این اصلاحات را با استناد به لزوم حفظ امنیت توجیه کرد. این اصلاحات در عمل اختیارات کمیته‌ دولتی متولی تشکل‌های مذهبی را افزایش داد. شایان ذکر است برچسب افراطی که در متن این قوانین به کار رفته، معمولاً از سوی مقامات باکو در مورد شیعیان متدین به کار می‌رود.

۱۱-  https://danakhabar.com/004xoJ

 

28اکتبر/23

ریشه‌های تاریخی اسلام‌ستیزی در غرب – خانم یگانه ذوالفقاری

پس از اقدام به سوزاندن قرآن توسط راسموس پالودان، رهبر گروه ضد مهاجرت و ضد اسلام و سیاستمدار دانمارکی-سوئدی، موجی از واکنش‌ها در محکومیت اقدامات اسلام‌ستیزانه و اسلام‌هراسانه به راه افتاد. این اقدام اسلام‌ستیزانه را می‌توان حاصل تصور غلط شکل گرفته در مرحله اسلام هراسی دانست که در مرحله گذار از اسلام‌ستیزی خود را به صورت یک عمل خشونت‌آمیز ناشی از هراس نشان می‌دهد. اما موضوع قابل توجه در این ‌زمینه آن است که فقط در سوئد و برای اولین بار نبود که موجی از نفرت علیه اسلام و مسلمانان به راه افتاد و منجر به اقدامات اسلام‌ستیزانه و خشونت‌بار شد، بلکه پیشتر نیز اقداماتی مشابه در سایر کشورهای اروپایی همچون فرانسه، دانمارک و… صورت گرفته بود و در واقع اسلام‌هراسی در غرب، موضوعی ریشه‌دار در گذشته است.

وقوع جنگ‌های صلیبی، تسلط مسلمانان بر اسپانیا و تسلط امپراطوری عثمانی بر اروپای شرقی و به‌طور خلاصه روابط نا آرام غرب و اسلام از دیرباز موجب شده است تا در خاطره‌ تاریخی غرب، اسلام بیش از هر مذهب دیگری با خشونت همراه باشد. درحقیقت می‌توان اسلام‌هراسی را به‌عنوان «واژه‌ای جدید برای ترس‌های قدیمی» تعریف کرد؛ در سراسر تاریخ (دراسپانیا، اندلس مسلمان، دوران جنگ‌های صلیبی، عثمانیان و اعصار پس از آن)، غرب همواره به اسلام و مسلمانان به‌عنوان خطری برای هویت خویش نگریسته است.(۱)

از این‌ رو نگاهی به ریشه‌های تاریخی اسلام‌هراسی و به تبع آن اسلام‌ستیزی در کشورهای غربی ضروری به نظر می‌رسد. در این راستا ابتدا مفهوم و دلالت‌های «اسلام‌هراسی» و نیز تفاوت آن با اسلام‌ستیزی بررسی و سپس به‌طور گذرا، به ریشه‌های تاریخی اسلام‌هراسی در غرب اشاره می‌شود.

 

تعریف اسلام هراسی

اسلام‌هراسی را پیشداوری و تبعیض غیرعقلانی علیه اسلام و مسلمانان تعریف کرده‌اند.(۲) این اصطلاح از اواخر دهه ۱۹۸۰ در زبان‌های دنیا رایج شد.(۳) اما به اعتقاد «تراست» اساساً مفهوم تحریک‌برانگیز و تاثیرگذاری چون «اسلام‌هراسی» در سال ۱۹۹۷ و در جریان مباحثی که در انگلیس پیرامون وقوع تبعیض‌هایی که علیه مسلمانان صورت می‌گرفت ابداع شد.(۴) این امر نشان‌دهنده‌ آن است که نگرانی از اسلام و مسلمانان پیش از ۱۱ سپتامبر وجود داشته است.

«اسلام هراسی» فرایندی است که در آن با ارائه تصاویری ناقص و غیرواقعی، ذهنیت مخاطبِ ناآشنا با اسلام را نسبت به این دین و پیروان آن منفی می‌سازند و مردم و به‌خصوص جوانان را از این دین و پیروان آن می‌ترسانند. لازم به ذکر است که دو مفهوم اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند.

اسلام‌هراسی در واقع رفتار اجتماعی مسلمانان و کلیت اسلام را امری افراطی پنداشتن و محکوم کردن آن؛ انکار اکثریت غالب جمعیت میانه‌روی مسلمانان و در نظر گرفتن تعارضات درونی مسلمین به‌عنوان نتیجه‌ اعمال و رفتار اجتماعی آنها و تاکید روی این نکته است که مسلمانان در صدد ایجاد تغییر در جوامع پذیرنده آنها بر اساس دین خود هستند. طرد، تبعیض و پیشداوری در باره مسلمانان از نتایج این نگاه و در واقع اسلام‌هراسی، رویکردی اجتماعی و واکنشی احساسی در غرب در قبال مسلمانان است. اگر اسلام یک دین کاملاً فردی بود و احکامی برای رفتار اجتماعی نداشت چه‌ بسا چنین پنداری در مورد آن شکل نمی‌گرفت؛ اما باید به این نکته توجه کرد که این مشکل از جایی گسترش و تعمیم می‌یابد که معدودی از مسلمانان اعمالی افراطی و خلاف نفس شریعت اسلام مرتکب می‌شوند و این اعمال در نظر غیرمسلمانان به‌عنوان‌ رفتارهای اجتماعی بنیادین دین اسلام تلقی می‌شود.( ۵)

اسلام‌ستیزی ـ که اغلب به اشتباه با اسلام هراسی، یکی پنداشته می‌شود ـ واژه‌ جدیدی است که به احتمال زیاد در اواخر دهه ۱۹۸۰م. در بریتانیا خلق شد. این واژه از دیدگاه ادبی، یک ترس بی‌پایه و ناسالم از اسلام و مسلمانان را القا می‌کند. واژه‌ مزبور از همان ابتدا به معنی تنفر و ترس از غیر، خصوصاً ترس از هرآن چیزی بود که خارج از پیشینه‌ فرهنگی اروپای مسیحی است. اسلام‌ستیزی در حقیقت شکل افراطی و نمود عملی اسلام‌هراسی است. به بیان کامل‌تر، تصور غلط و افراطی شکل گرفته در مرحله اسلام‌هراسی، اکنون و در مرحله‌ تحول به اسلام‌ستیزی، خود را به صورت یک عمل خشن می‌نمایاند، عمل خشنی که در چهار شکل توهین لفظی، دشنام، تهدید، برخورد فیزیکی و آسیب‌رسانی به اموال و اماکن مذهبی تجلی پیدا می‌کند.(۶)

در یک کلام اسلام‌ستیزی نوع افراطی و تهاجمی واکنش به هراس نهادینه شده در ذهن شهروندان مبتلا به اسلام‌هراسی است. اگر اسلام‌هراسی را نوعی بیماری اجتماعی تلقی کنیم، اسلام‌ستیزی همانند آن‌دسته از داروهای نامناسبی است که فرد بیمار به‌طور خودسرانه و از روی ناآگاهی، برای رفع بیماری مصرف می‌کند. این امر موجب می‌شود که اتهام غیرمتمدن بودن و ستیزه‌جویی به مسلمانان تشدید شود و  مناظره و گفتگو که روشی منطقی و عقلایی است، میسر نشود.(۷)

ریشه‌های تاریخی اسلام هراسی

اسلام‌هراسی یک پدیده‌ ریشه‌دار تاریخی است که در یک دوره طولانی تاریخی شکل گرفته و پرورش یافته است و لذا نمی‌توان آن‌را یک موضوع معاصر تلقی کرد. با وجود آنکه برخی از صاحب‌نظران، اسلام‌هراسی را پدیده‌ای معاصر می‌دانند که از سال‌های آخر قرن بیستم بروز یافت و با وقوع حادثه‌ ۱۱ سپتامبر شدت گرفت، اما در مقابل عده‌ای دیگر معتقدند که جلوه‌های معاصر اسلام‌هراسی ریشه‌های عمیق در ضدیت با اسلام و مسلمانان دارد که مشخصاً از دوران جنگ‌های صلیبی در اندیشه‌ غربی رسوخ کرد و در دوران معاصر با جا به‌جایی قدرت در نظام بین‌الملل و مرکزیت یافتن اروپا و غرب به‌عنوان کانون قدرت و ثروت بین‌المللی برجستگی و حساسیت تاریخی یافت و تشدید شد.

پیشینه‌ اسلام‌هراسی به یک تعبیر به چگونگی شکل گرفتن اسلام و جوامع مسلمان‌نشین ارتباط دارد، اما فقط منحصر به آن نمی‌شود. آنچه اسلام‌هراسی را به‌عنوان پدیده‌ای تاریخی و ریشه‌دار درخور توجه می‌کند، جنگ‌های صلیبی و تحولات خونین آن است. به عبارت دیگر جنگ‌های دویست‌ساله‌ صلیبی (که توسط مسلمانان آغاز نشده است) بیشترین سهم را در شکل‌گیری ذهنیت تاریخی منفی غرب نسبت به اسلام داشته است.

در جنگ‌های صلیبی «اسلام هراسی» بخش جدایی‌ناپذیر روند معارضه‌آمیز بین جوامع غیرمسلمان‌نشین و بیشتر مسیحی‌نشین با مسلمانان است.

تاریخ مملو از درگیری‌های فراوان میان مسلمانان و مسیحیان غربی بوده است که به دوران فتوحات ارتش اسلامی و تسلط مسلمانان بر شبه جزیره‌ ایبری و پیشروی «عبدالرحمن عرب» تا میانه خاک فرانسه و تجربیات تلخ اروپائیان در برخورد با مسلمانان بر می‌گردد، اما مهم‌ترین برخورد و تقابل دنیای اسلام با غرب در قرون میانه (۱۲ و ۱۳) رخ داد و طی آن مسلمانان و مسیحیان بارها بر سر بیت‌المقدس با یکدیگر جنگیدند.(۸)

جنگ‌های صلیبی منجر به شکل‌گیری تصویری منفی و تحریف شده از اسلام در اروپای غربی شد و همین تصویر پایه و اساس فکر و اندیشه‌ غربیان را در مورد اسلام و مسلمانان شکل داد. درواقعتصویر منفی جهان اسلام در ذهنیت مسیحیت در ابتدای امر و در چهار قرن نخستین اسلام، زاییده و نتیجه‌ جهل و بی‌اطلاعی از اسلام بود؛ اما دشمنی و خصومت زمانی بالا گرفت که اسلام گسترش یافت و به‌تدریج به سرزمین‌های مسیحی‌نشین نیز سرایت کرد.( ۹)

زمینه‌سازی برای جنگ صلیبی

موضوع جنگ‌های صلیبی، پس از وقوع حادثه‌ ۱۱سپتامبر در سخنان جرج بوش رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا مجددا مطرح شد. پس از این حادثه، جرج بوش با اتخاذ موضعی خصمانه، از شروع جنگ‌های صلیبی علیه مسلمانان خبر داد و به دنبال آن با اعلام «جنگ علیه تروریسم» حمله به افغانستان و عراق آغاز شد. در واقع همان طور که خالد علی ‌بیدون، نویسنده و دانشیار وین‌استیت در باره اسلام‌ستیزی در آمریکا بیان می‌کند: «آمریکا با سیاست «جنگ علیه تروریسم» و اعلام «یک جنگ صلیبی دیگر»، اسلام‌ستیزی و اسلام‌هراسی را صادر کرد. به عبارتی اسلام‌هراسی ابزار و سلاحی است که آمریکا برای پیشبرد قدرت جهانی خود و استثمار منابع طبیعی مورد نظر، به‌ویژه نفت در عراق از آن استفاده می‌کند.(۱۰)

در این‌زمینه رهبر معظم انقلاب گفته‌اند: «چند سال قبل، یکی از رؤسای اروپایی آمده بود تهران و در ملاقات با من، با یک تعبیری، اشاره‌ای کرد به جنگ مسیحی و مسلمان. من اظهار تعجب کردم و گفتم مگر بناست جنگی بین مسلمانان و مسیحی‌ها واقع بشود؟ گفتم مسلمان‌ها انگیزه‌ جنگیدن با مسیحیان را ندارند. در این صد سال اخیر هم – و شاید هم بیشتر- هرچه جنگ در دنیا – جنگ‌های بزرگ- اتفاق افتاده است، جنگِ بین خود مسیحی‌ها بوده است. جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی، جنگ‌های فرانسه و آلمان. اسم آوردم و به او گفتم که این جنگ‌ها بین دولت‌های مسیحی بوده و بین مسیحیان و مسلمانان نبوده است. آن وقت، تعجب کردم از اینکه چرا این‌حرف را مطرح کرد. بعد از چندی، این ماجرای برج‌های نیویورک اتفاق افتاد و اظهارنظر رئیس‌جمهور آمریکا که جنگ صلیبی شروع شده است! این شخصی که مورد بحث ماست – که با من صحبت می‌کرد- یکی از کسانِ اصلی‌ای بود که پس از بیانات جورج بوش در پروژه‌ آمریکایی – صهیونیستیِ حمله‌ به عراق، دخالت مستقیم داشت. من آنجا توجه کردم که این حرفی که با من در اینجا مطرح شده بود، مسبوقِ به یک مذاکره، به یک گفتگو، به یک قرار در بین سران استکبار جهانی بوده است؛ کسانی که حلقه‌ توطئه‌ آمریکایی – صهیونیستی را در مورد خاورمیانه تشکیل داده بودند، که قدم اولشان هم حمله‌ به عراق بود. آنجا معنای آن حرف برای من آشکار شد؛ جنگ صلیبی! جنگ مسلمانان و مسیحیان! البته موفق نشدند. از آن ‌روز تا امروز تلاش‌های زیادی کردند…(۱۱)

 

تاثیر حادثه‌ ۱۱ سپتامبر بر تشدید اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی

بر هیچ کس پوشیده نیست که وقوع حادثه‌ ۱۱سپتامبر و شوک تاریخی این حادثه، منجر به شکل‌گیری نگرش منفی در اذهان عمومی بسیاری از آمریکایی‌ها و تشدید اسلام‌هراسی در غرب شد. هرچند باید گفت که این حادثه، گرایش اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی را که قرن‌ها پیش و از دوران جنگ‌های صلیبی وجود داشت، توسعه داد و به اولویت مباحث و معادلات اجتماعی سیاسی در کشورهای غربی تبدیل کرد.

حادثه ۱۱سپتامبر بیشترین تاثیر را بر شکل‌گیری افکار عمومی در مورد اسلام بر جای گذاشت و ارتباطی را که تصور می‌شد بین اسلام و خشونت وجود دارد، تقویت و نگرش به اسلام به‌عنوان معضلی برای غرب را پر رنگ کرد. همان گونه که «مرکز اروپایی پایش نژادپرستی و بیگانه‌ستیزی» در گزارش خود درباره‌ اسلام‌هراسی در ۱۵ کشور اروپایی در پی حملات ۱۱سپتامبر عنوان کرد: «بخش اعظم آنچه پس از ۱۱ سپتامبر رخ داد بر نگرش‌های قبلی اسلام‌هراسی و بیگانه‌ستیزی استوار بود.» ۱۱سپتامبر تنها پیشداوری‌های قبلی و واقعیت‌های میدانی موجود را اعتبار و وزن بیشتری بخشید. در حقیقت با انتساب این حادثه به اسلام‌گرایان افراطی، ۱۱ سپتامبر به نقطه‌ عطفی در روند تحولات اسلام‌هراسی تبدیل شد.

شکل‌گیری و گسترش گروه‌های ضد اسلامی در جهان غرب و برگزاری راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات‌های ضد اسلامی که در آن خواستار خروج مسلمانان از کشورهای خود هستند، نوشتن کتاب‌ها و مقالات ضد اسلامی، کاریکاتورهای توهین‌آمیز در باره پیامبر اسلام «ص»، به آتش کشیدن قرآن کریم، برقراری قوانین منع حجاب، جلوگیری از کسب مجوز برای ایجاد مراکز اسلامی نظیر مساجد و….گوشه‌ای از اقدامات اسلام‌ستیزانه و اسلام‌هراسانه در جهان غرب است که در پی این حادثه و تا حد زیادی در نتیجه‌ تبلیغات منفی رسانه‌های غربی و تصویرسازی‌های آنها از اسلام و مسلمانان صورت گرفته است.

 

پاورقی‌ها:

۱-Abduljalil,Sajid. Islamophobia: A New World for an Old Fear, OSCE conference on Antisemitism and on other forms of intolerance, corodoba, 8 and 9 June 2005

۲-Sandra Fredman , Discrimination and Human Rights ,Oxford University Press ,ISBN p.121

۳-Islamophobia:A challenge for Us All ,Runnymed Trust, 1997.P.1,cited in Quraishi, Muzammil, Muslims and Crime :A Comparative study ,Ashgate Publishing Ltd., 2005.P.60

۴-Trust,Runymede,Islamophobia: A Challenge for US All(London: Runnymede truste,1997

۵٫خاکسار،۱۳۹۳: ۶۵ص

۶٫همان ص ۶۹

۷-Richardson,Robin. Islamophobia or Anti-Muslim Racism?-concepts and termsrevisited,2012, instead consutancy.n.s

۸٫شیرغلامی، خلیل؛ «اسلام‌هراسی و اسلام‌ستیزی:ده سال پس از حادثه ۱۱ سپتامبر»؛ فصلنامه سیاست خارجی؛ شماره ۹۹؛ زمستان ۱۳۹۰

۹٫خان‌محمدی، کریم (۱۳۸۵)؛ «اسلام،غرب و رسانه‌ها»، فصلنامه علوم سیاسی، شماره ۳۶

۱۰٫ذوالفقاری، یگانه؛ بررسی نگرش هالیوود نسبت به شهروندان غرب آسیا و تاثیر آن در سیاست خارجی آمریکا در منطقه(۱۹۹۲-۲۰۱۲)، دانشگاه تهران،۱۳۹۳

  1. بیانات ۲۷/۶/۱۳۸۵
28اکتبر/23

بحران خشونت و جرایم جنسی علیه زنان در غرب

در گذشته‌های نه‌چندان دور زنان در کشورهای غربی پوشش کاملی داشتند. اما در پی رواج فرهنگ برهنگی و به دنبال آن ترویج فرهنگ ابتذال و فساد اخلاقی، بویژه با گسترش و فراگیرشدن اینترنت و فضای مجازی، آمار جرایم تعرض جنسی و تجاوز به عنف و در نتیجه، پدیدۀ شوم حرامزادگی بشدت رو به افزایش گذاشته است. همچنین به دنبال این پدیده مبتذل، خشونت علیه زنان در اروپا رشد فزاینده‌ای داشته، بگونه‌ای که در حال‌حاضر تبدیل به یک واقعیت انکار ناپذیر در جوامع غربی تبدیل شده و هرساله به آمار آن افزوده می‌شود!

وقتی سردمداران غرب به جنایت علیه زنان اعتراف می‌کنند

“جیمی کارتر” رئیس جمهور پیشین آمریکا، در کتابی به اسم “تقاضایی برای اقدام” به موضوع نقض حقوق بشر و تجاوزات وحشتناک علیه زنان پرداخته است. جیمی کارتر در این کتاب می‌گوید: هر ساله صدهزار دختر به‌عنوان برده در آمریکا فروخته می‌شود. جایی که صاحب یک روسپی‌خانه میتواند دختری را که معمولاً اهل آمریکای لاتین یا آفریقا است، با قیمتی برابر هزار دلار خریداری کند. وی همچنین به تجاوزات جنسی که در محوّطه‌های کالج‌ها رخ می‌دهد اشاره دارد؛ به جایی که از هر بیست‌وپنج مورد تنها یک مورد گزارش می‌شود. کارتر همچنین عنوان می‌کند که تنها یک درصد از متجاوزان جنسی در ارتش محاکمه می‌شود.(۱)

«امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه که کشورش در صدر جرم و جنایت علیه زنان در اروپا قرار دارد با وعده‌ی «پایان دادن به خشونت علیه زنان» به رقابت‌های انتخاباتی وارد شد، اما بعدها به‌دنبال انتشار آمار تعداد زنانی که در فرانسه به دست شریک زندگی‌شان کشته شده بودند عذرخواهی کرد و نوشت: «خانم‌ها من از شما عذر می‌خواهم. جمهوری فرانسه نتوانست به خوبی از شما محافظت کند.» مکرون در توئیتی نوشت: «زنان بیشتر و بیشتر از ترس اینکه مورد حمله و تعرض قرار بگیرند، دیگر جرأت سوار شدن به وسایل نقلیه عمومی را ندارند. ما قصد داریم حضور پلیس در حمل‌ونقل را دو برابر کنیم، به‌ویژه در زمان‌هایی که حملات بیشتر رخ می‌دهد.»(۲)

 «میشل اونفری» فیلسوف سرشناس فرانسوی: در مصاحبه‌ای ضمن اشاره به وضع اسفناک زنان غربی می‌گوید: «آنچه که در غرب می‌بینیم، حقوق زن نیست». و «حقوق زنان در اسلام به کرامت انسانی مربوط است نه قوانین و فرهنگ» وی می‌گوید: ما رعایت حقوق زنان را ضروری نمی‌بینیم ولی مسلمانان رعایت حقوق زن را “کرامت انسانی” می‌دانند، چون مسلمانان با شرافت و عزت‌مند هستند ولی ما حس شرافت خود را از دست داده‌ایم. مسلمانان در واقع دارند به ما درس می‌آموزند و این حق آنهاست. درسِ مقابله با مادی‌گرایی. نظر ما نسبت به آنها هرچه هم که باشد ولی آنها انسان‌هایی هستند که از یک افق ایده‌آل برخوردارند. چون مسلمانان معتقدند می‌شود از آرمان‌های مادی پیشی گرفت. من از نسل جدید مسلمانان سخن نمی‌گویم که در حقیقت مخلوطی از همه‌چیز هستند. آن آرمان‌های مادی که می‌شود از آن پیشی گرفت محدود به تلفن‌های همراه، اتومبیل‌های لوکس شاسی‌بلند و مواردی مثل اینها نیست. آنها انسان‌های معنوی، با ادب و دارای اصول و ضوابط اخلاقی هستند و از ارزش‌های والایی برخوردارند. آنها معتقدند ما باید از اینکه پدران خود را به خانه سالمندان بفرستیم خجالت بکشیم. زندگی زناشویی مسلمانان مثل ما بر پایه هوا و هوس نیست.

ما رعایت حقوق زنان و کرامتشان را در روابط با آنها ضروری نمی‌بینیم. و در واقع آنچه که در غرب می‌بینیم، حقوق زن نیست.(۳)

اوج وقاحت در ادعای رعایت حقوق زنان

وقاحت برخی سردمداران غربی‌تا بدانجا رسیده، در حالیکه از تامین امنیت زنان در کشور خود عاجز مانده‌اند و هر از گاهی خبر تعرض سیاستمداران در کنگره یا حتی در دفتر نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور به کارکنان زن، رسانه‌ای می‌شود!(۴) برای سرپوش گذاشتن بر روی عجز و ناتوانی خود، افراد و نهادهای سایر کشورها در آفریقا و آسیا را با اتهام “خشونت علیه زنان و ناقضین حقوق آنان” در لیست تحریم خود قرار می‌دهند!

در همین راستا خبرگزاری فرانسه اخیراً به‌نقل از منابع دیپلماتیک، از تحریم افراد و نهادهای شش کشور تحت عنوان اعمال خشونت علیه زنان و نقض حقوق آنها، توسط اتحادیه اروپا خبر داد!! این خبرگزاری که به متن سند تحریم‌های تازه اتحادیه اروپا دسترسی پیدا کرده، گزارش داد که این تحریم‌ها علیه ۹ فرد و سه نهاد مسئولِ نقش حقوق زنان و اعمال خشونت علیه آنها در کشورهای ایران، افغانستان، روسیه، سوریه، سودان جنوبی و میانمار وضع شده است.(۵)

در ادامه بصورت مختصر به نمونه‌هایی از این جرایم و خشونت‌ها علیه زنان، نه از منابع داخلی، بلکه از منابع مشهور غربی اشاره می‌شود:

تجاوز جنسی به زنان در خیابان‌ها و اماکن عمومی پاریس

به گزارش یورو نیوز: موضوع تجاوز جنسی به زنان در خیابان‌ها و اماکن عمومی پاریس پایتخت فرانسه، در پی شکایت یک زن ۲۷ ساله، بار دیگر مورد توجه قرار گرفته است.

به گزارش رسانه‌های فرانسه این زن با مراجعه به پلیس گفته است که ساعت پنج صبح روز یکشنبه گذشته در حالی که از شب‌نشینی با دوستانش به خانه باز می‌گشت در یکی از خیابان‌های منطقه یازدهم پاریس مورد تجاوز جنسی قرار گرفت. او فرد متجاوز را مردی دوچرخه سوار معرفی کرده است.

این در حالی است که طی هفته‌های گذشته گزارش‌های دیگری مبنی بر تجاوز جنسی به زنان در خیابان‌ها یا اماکن عمومی پاریس منتشر شده بود.

آمار فرمانداری پاریس نشان می‌دهد که از ابتدای سال جاری تا پایان ماه اوت ۶۷ مورد تجاوز جنسی در اماکن عمومی ثبت شده است!(۶)

انگلیس و یکصد آزار و تعرض جنسی فقط در بیمارستان‌ها!

روزنامه گاردین (the Guardian) انگلیس نوشت: «کارشناسان هشدار داده‌اند که سالانه بیش از ۱۰۰هزار مورد خشونت جنسی و رفتار نادرست در بیمارستان‌های سرویس ملی بهداشت (NHS) انگلیس ثبت و بررسی نمی‌شوند.»

ژورنال پزشکی بریتانیا (British Medical Journal) در دوم خرداد سال جاری، گزارش تحقیقی مشترکی با روزنامه گاردین  منتشر کرد که حاوی نکات تکان دهنده‌ای بود. ارقام منتشره در این تحقیق صرفاً مربوط به افرادی است که به تعبیر این ژورنال، شجاعت اعلام آزار جنسی را داشته‌اند. بازه زمانی تحقیق از سال ۲۰۱۷ الی ۲۰۲۲ در بیمارستان‌های مربوط به سرویس ملی سلامت انگلیس (NHS) بود. موارد آزار جنسی شامل تجاوز، انواع تعرض و اظهار جنسی است. منظور از کادر بیمارستان در گزارش نیز شامل پزشک، پرستار، نیروهای خدماتی و …می‌باشد.(۷)

طبق این تحقیقات، ۹۰۲ نفر از کادر بیمارستان از سوی همکاران خود مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند. ۲۰۹۲۸ نفر از کادر بیمارستان از سوی بیماران مورد آزار جنسی قرار گرفتند. همچنین ۳۱۳ نفر از کادر بیمارستان اعلام کردند که از سوی عیادت کنندگان مورد آزار جنسی قرار گرفتند. به بیان دیگر، ۹۵% موارد آزار جنسی کادر بیمارستان از سوی بیماران بوده است!

از سوی دیگر،  ۳۲۱۸ نفر از بیماران توسط کادر بیمارستان مورد آزار جنسی قرار گرفته‌اند. ۷۴۶۴ نفر از بیماران نیز توسط سایر بیماران مورد آزار جنسی قرار گرفتند. همچنین ۱۵۵۲ نفر از کادر بیمارستان از سوی عیادت کنندگان مورد آزار جنسی قرار گرفتند! به تعبیری، بیماران، سوژه تعرض جنسی ۷۸% از کادر بیمارستانی مرتکب آزار جنسی بوده‌اند.

«سایمون فیلیمنگ» یکی از نویسندگان کتاب «تعرض جنسی در اتاق جراحی: یک حقیقت دردناک»  می‌گوید که شخص او ۱۰۰ها پزشک زن می‌شناسد که مورد تعرض جنسی قرار گرفتند، هزاران پزشک زن  می‌شناسد که مورد آزار جنسی قرار گرفتند. او همچنین گفت در این میان، تعداد قابل توجهی از زنان پزشک را نیز می‌شناسد که مورد تجاوز قرار گرفتند. با این حال، روایتی از این افراد وجود ندارد. «فلمینگ» مدعی است که بیماران اغلب از کادر بیمارستان سوء استفاده می‌کنند و برخی از این موارد دیگر عادی شده است!(۸)

 

زن‌کشی و افزایش خشونت علیه زنان در آلمان!

به گفته لیزا پاوس، وزیر خانواده آلمان: خشونت جنسی علیه زنان به بخشی از زندگی روزمره آلمان تبدیل شده است. وی در ادامه گفت: من آگاهانه از مقوله زن کشی (در آلمان) سخن می‌گویم؛ به گفته لیزا پاوس، وزیر خانواده آلمان: «کنوانسیون مبارزه با خشونت علیه زنان (موسوم به کنوانسیون استانبول)، همانند یک سپر محافظ برای زنان و کودکان است و من مایلم که چنین باشد. این نمی‌شود که در آلمان، تقریبا در هر سه روز، یک زن به دست شریک فعلی یا سابق زندگی اش، کشته شود. بر همین اساس است که من آگاهانه از مقوله «زن کشی» (در آلمان) سخن به میان می‌آورم. متاسفانه خشونت جنسی علیه زنان به بخشی از روزمره آلمان تبدیل شده است.» تبدیل خشونت جنسی علیه زنان به یکی از اخبار روزمره جامعه آلمان، موضوعی است که پیشتر صدراعظم آلمان نیز درباره آن ابراز تاسف کرده بود.(۹)

هر سه روز یک زن در آلمان به دست همسرش کشته می‌شود. اولاف شولتس صدراعظم آلمان در تاریخ ۲۵ نوامبر سال ۲۰۲۱ میلادی در دو رشته توییت در این‌باره گفته بود: «باید به لحاظ ساختاری از زنان، در برابر خشونت‌های خانگی، بهتر محافظت کنیم. این محافظت، شامل حق محافظت در برابر خشونت، تأمین مالی قابل اعتماد برای پناهگاه‌های زنان و ثبت بهتر جنایات نفرت انگیز زن ستیزانه است.»

از سوی دیگر آلمان؛ دارای بزرگ‌ترین روسپی‌خانه زنان و مردان اروپایی است و بهره‌کشی جنسی از زن زیر چتر حمایتی قانون و شعارهای لیبرالی قرار دارد. روسپی‌گری در آلمان به عنوان یک هنجار فرهنگی، کاملاً پذیرفته شده است. در ادوار مختلف تاریخ آلمان، هرگز هیچ نهاد یا کارگزار دولتی خواهان برچیده شدن روسپی‌گری نشده و حتی در برخی ادوار، به توسعه آن کمک نیز کرده‌اند. برای مثال در دهه ۱۹۶۰ یکی از بزرگ‌ترین فاحشه‌خانه‌های دنیا در هامبورگ راه‌اندازی شد که همچنان فعال است.

بهره‌کشی جنسی در آلمان، بسیار گسترده و رایج است. دیتمار رولر (Dietmar Roller)، رئیس دفتر گروه عدالت بین‌المللی (IJM) در آلمان مدعی است که «آلمان فاحشه‌خانه اروپا است»(۱۰)

 

پاورقی‌ها:

  1. ۱. https://www.khabaronline.ir/news/350652
  2. ۲. http://www.ensafnews.com/178946
  3. ۳. https://rasekhoon.net/media/show/1553703
  4. ۴. https://www.asriran.com/fa/news/241257 مشهورترین رسوایی‌های اخلاقی سیاستمداران جهان
  5. ۵. https://parsi.euronews.com/2023/03/07
  6. ۶. cases-women-rape-paris-street-67- plaint- filled-during- during-last-8-months- https://parsi.euronews.com/2023/10/4/

bmj.com/content/381/bmj.p1105#xref-boxed-text-1-17.

  1. :https://www.theguardian.com/society/2023/may/23/nhs-staff-report-20000-claims-of-patient-sexual-misconduct-over-five-years

https://www.farsnews.ir/news/14020303000793/

۹ https://www.iribnews.ir/.FqwZ…

. https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news/873192

۱۰٫:https://www.theguardian.com/society/2023/may/23/nhs-staff-report-20000-claims-of-patient-sexual-misconduct-over-five-years  —

https://www.farsnews.ir/news/14010802000302

28اکتبر/23

غرب چگونه غرب شد؟! – دکتر مهدی سعیدی

خردادماه سال ۱۴۰۱ بود که حکیم انقلاب اسلامی در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام(ره) از حقیقتی تلخ که در طول بیش از سه قرن بر جهانیان گذشته است، سخن گفتند. ایشان در حالی که برگه‌هایی از تاریخ جهان را ورق می‌زدند، فرمودند:

«غربی‌ها سه قرن دنیا را غارت کردند.از شرق آسیا، اندونزی، فیلیپین، نپال، شبه‌قاره‌ هند بگیرید تا آسیای مرکزی و آسیای غربی و تا شمال آفریقا، بخش‌های مغرب آفریقا و سراسر آفریقای سیاه. غربی‌ها به اینجا هم اکتفا نکردند. روی آمریکای جنوبی هم دست گذاشتند و آنجا را هم غارت کردند. قاره‌ آمریکا هم صاحبانی و تمدنی و ملت‌هایی داشت. اینها با حیله‌های گوناگون ــ که همه‌ اینها در تاریخ‌های دقیق مشخص است؛ کتاب بخوانید ان‌شاءالله، این حقایق را بیشتر از نزدیک درک کنید ــ فاجعه آفریدند. قتل، غارت، کشتار جمعی، شکنجه، فشار، برده‌گیری، برده‌داری.اینها شاهکارهای تمدّن غرب است!»

 

آغاز داستان غارت جهان

شاید هیچ حادثه مهمی در تاریخ هزاره گذشته، همچون آغاز استعمارگری غرب، جهان را از خود متأثر نکرده است. آن روز که برای اولین بار سودای جهانگشایی و دست‌یابی به ثروت‌های ماوراء بحار در دربار پادشاه پرتغال و اسپانیا شکل گرفت، کمتر کسی می‌توانست باور کند که این اقدام می‌تواند بنیان‌های زندگی در غرب و شرق را دگرگون کند و نظامی فراگیر مبتنی بر سلطه و استثمار بخشی از جهان بر بخشی دیگر شکل گیرد؛ اما چنین شد و در طول پنج قرن کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین به استثنای چند مورد، تحت سلطه استعماری یا نیمه استعماری کشورهای اروپایی درآمدند و منابع انسانی و طبیعی و فرهنگی آنان غارت شدند و برای ساختن تمدن غرب به یغما رفتند.

تا پایان قرن نوزدهم میلادی، بیش از صد و سی کشوری که امروزه در قاره‌های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، مستقیم و غیرمستقیم زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی بودند. تا پایان این قرن فقط معدودی از کشورهای جهان سوم به‌طور مستقیم و تمام عیار ضمیمه امپراتوری‌های استعماری نشدند؛ اما اینها نیز به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی بودند و از تبعات آن دور نماندند.(۱)

روژه گارودی فیلسوف، سیاستمدار و نویسنده شهیر فرانسوی در این ‌باره چنین می‌نویسد: «کشورهای اروپایی با روش‌های مشابه، دنیا را بین خود تقسیم کردند: انگلیسی‌ها از هند تا آفریقای شرقی و خاورمیانه؛ فرانسه از آفریقای غربی تا هند و چین و از مغرب تا اقیانوسیه؛ تزارها در سیبری، بلژیک در کنگو، هلند در اندونزی.»(۲)

با ورود اروپائیان به قاره آمریکا و دخالت نظامی کشورهای اروپایی در این قاره علیه بومیان، به‌تدریج اروپایی‌ها به مناطق مختلف آن مهاجرت کردند. آمریکای شمالی توسط انگلیسی‌ها، آمریکای مرکزی از سوی اسپانیایی‌ها و آمریکای جنوبی توسط پرتغالی‌ها و اسپانیایی‌ها به استعمار درآمدند. چیزی نگذشت که کشورهای دیگر اروپایی، مانند فرانسه، هلند و آلمان نیز مناطق ویژه خود را در این قارهبه استعمار در آوردند.(۳)

اولین برخورد اروپایی‌ها با بومیان آمریکای لاتین، خشونت‌آمیز و غارتگرانه بود. مهاجمان پرتغالی و اسپانیایی برای غارت جواهرات و ظروف طلا و نقره که در این مناطق به‌وفور یافت می‌شدند و همچنین به منظور سیطره بر سرزمین‌های آنان، وارد جنگ خونباری شدند و به‌زودی تمدن آنان را درهم شکستند؛ به‌طوری که امروزه مجموع جمعیت این بومیان که زمانی در سراسر آمریکای لاتین پراکنده بودند، از یک میلیون تن تجاوز نمی‌کند.(۴)

در دوره تسلط قدرت‌ها، استعمارگران ذخایر عظیم آفریقا را در اختیار گرفتند و به کشورهای متروپل صادر ‌کردند. به گفته قوام نکرومه، آفریقا قاره‌ای است ثروتمند که در آن مواد اولیه فراوانی وجود دارد و اگر این مواد در داخل قاره به کار گرفته می‌شد، آفریقا به یکی از مناطق مدرن دنیا تبدیل می‌شد؛ اما مواد خام آن توسط استعمارگران از قاره خارج شدند و برای توسعه بیگانگان به کار رفت.(۵)

استعمار، این قاره را تبدیل به مزرعه بزرگی برای تولید انواع متنوع محصولات مصرفی جهان غرب، مثل پنبه، گندم، قهوه، دانه‌های روغنی و به موازات آن محصولات معدنی مثل طلا، مس و در آخر نفت خام را به یغما برد. مردان و جوانان این سرزمین به بردگی کشیده شدند و میلیون‌ها سیاه‌پوست با وحشی‌گری اروپایی‌ها کشته شدند. پیشرفت جوامع آفریقایی به‌خصوص در زمینه‌های آموزش و پرورش، تکنولوژِی، تجارت و تبادل تجربیات با بخش‌های دیگر جهان در عمل متوقف شد. قدرت‌های استعماری تلاش کردند تا با تهاجم فرهنگی و تبلیغ مسیحیت نوع غربی، فرهنگ آفریقا را تغییر دهند. این سیاست در غرب و جنوب آفریقا که تحت نفوذ اسلام نبود، موفق شد و نتیجه‌ آن تبدیل مردم آن سرزمین‌ها به شهروند درجه دوم غرب بود.

 

استعمار و روابط استعماری

«استعمار» معادل عربی کلمه لاتین «کلونیزاسیون»(۶) است که در زبان فارسی نیز کاربرد پیدا کرده است. استاد حسن عمید در لغت‌نامه خود «اِستِعمار» را به معنای طلب آبادانی کردن، آبادانی خواستن، آبادانی کردن معنا کرده است که در اصطلاح امروز به «دست‌درازی و اعمال نفوذ و مداخله دولت‌های قوی در کشورها و سرزمین‌های دولت‌های ضعیف به بهانه آبادی و عمران و به قصد استفاده از منابع ثروت آنها» گفته می‌شود.(۷) فرهنگ معین، استعمار را به معنای «آباد کردن کشور به ظاهر و غارت و چپاول آن در نهان» دانسته است.(۸) در فرهنگ دهخدا نیز در معنای استعمار آمده است: «در اصطلاح کنونی استعمار به معنی تصرف عدوانی دولتی قوی مملکتی ضعیف را و غصب اموال و پایمال کردن حقوق و فعال مایشائی وی در آنجا.»

استعمار از لحاظ سیاسی به معنای حاکمیت گروهی از قدرت‌های خارجی بر مردم یا بر سرزمین دیگر است. استعمار با اصطلاح امپریالیسم پیوندی ناگسستنی دارد. امپریالیسم، در حقیقت به حکومتی اطلاق می‌شود که در آن یک حاکم نیرومند بر بسیاری از سرزمین‌های دور و نزدیک حکومت می‌کند؛ ولی بعدها به هرگونه حاکمیت مستقیم و غیرمستقیم کشورهای قدرتمند و کشورهای دیگر، عنوان امپریالیسم داده شد.(۹)

در ادبیات مارکسیستی، به جای کلمه­ استعمار بیشتر از کلمه­ «امپریالیسم» استفاده می‌شود. مارکسیست‌ها امپریالیسم را عالی‌ترین مرحله نظام سرمایه‌داری می‌دانند که به انحصار جهانی در حوزه اقتصاد و بهره‌برداری تمام عیار از دیگر طبقات اجتماعی می‌انجامد و این امر با تشکیل کارتل‌ها و تراست‌ها محقّق می‌شود. در نزد متفکران آسیایی و آفریقایی، امپریالیسم اغلب به معنای تسلط سیاسی است و مفهوم اقتصادی آن را در کلمه‌ «استعمار» می‌جویند.(۱۰)

دکتر همایون الهی بعد از بررسی تعاریف مختلف، تعریف جامع خود از استعمار را چنین بیان می‌کند: «استعمار عبارت است از تسلط یافتن یک قدرت سیاسی بر سرزمین یا کشور دیگر توسط اتباع کشور مهاجم. این تسلط بدون رضایت واقعی ساکنین «مستعمره» انجام می‌شود و اتباع کشور استعمارکننده وابستگی خود را به کشور متبوع خویش حفظ می‌کنند و تحت حمایت قدرت آن کشور به استثمار جدید می‌پردازند.»(۱۱)

با طرح موضوع استعمار به کلیدواژه‌های هم‌خانواده آن برمی‌خوریم که هر یک در یک منظومه فکری منسجم معنا می‌یابند. کلماتی چون مستعمره، استعمارگر، استعمارشونده، روابط استعماری.

به‌واقع از لحاظ لغت، کلمه فرانسوی «کلنیالیزم» از «کلنی» مشتق است که این خود از واژه لاتینی «کلینیا» آمده است. مقصود از کلنی، به یک معنی گروهی از اشخاص است که از کشور خود مهاجرت می‌کنند و در کشورهای دیگر مستقر می‌شوند. به معنای دیگر، کلنی کشوری است که این قبیل اشخاص در آن مستقر شده‌اند.(۱۲) داریوش آشوری می‌نویسد: «مستعمره یا کلنی(۱۳) در لغت به معنای ماندگاه گروهی از شهروندان یک دولت در سرزمینی جدا از کشور اصلی بود که با کشور مادر رابطه‌ای اداری و قانونی داشت»؛(۱۴) اما در اصطلاح امروزی، یعنی سرزمینی فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی که در همه شئون کاملاً تابع دولت امپریالیستی استیلاگر است. این دولت و انحصارات امپریالیستی آن از مستعمره به‌عنوان منبع مواد خام، نیروی کار ارزان، بازار فروش کالاها و عرصه سرمایه‌گذاری‌های پرسود و همچنین به‌مثابه پایگاه‌های نظامی و سوق‌الجیشی استفاده می‌کنند.

روابط استعماری به این معناست که وابستگی نظامی و سیاسی، به کشورهای مسلّط اجازه می‌دهد که مستعمره‌شان را به زایده‌ای از اقتصاد خود بدل کنند و قواعد مبادله و تعرفه‌های گمرکی‌ای را که به‌طور یک جانبه به سود کشور صاحب سلطه است به کشور تحت سلطه خود بقبولانند.(۱۵)

استعمار به‌عنوان پدیده‌ای سیاسی – اقتصادی حدود سال ۱۵۰۰م.  آغاز شد. در طول این مدت، استعمارگران برخی از کشورهای اروپایی، مناطق وسیعی از دنیا را کشف کردند و در آنجا ساکن شدند و به بهره‌برداری پرداختند. برخی از صاحب‌نظران معتقدند که استعمار به دوران باستان برمی‌گردد و اقدامات حکومت‌های باستانی نظیر فینیقیه، یونانی‌ها و سرانجام رومی‌ها را در ایجاد پایگاه‌هایی خارج از سرزمین‌شان، به منظور استفاده از آن‌ سرزمین‌ها  برای تجارت، جنگ یا گسترش فرهنگ خود، نوعی استعمار می‌دانند.

 

پیدایش استعمار

پیدایش استعمار در عصر جدید با ظهور کشورهای قدرتمند اروپایی یعنی انگلیس، فرانسه، پرتغال، اسپانیا و… همراه بود. بعد از کشف راه‌های دریایی در اطراف آفریقای جنوب شرقی (۱۴۸۸م.) و کشف قاره­ آمریکا در سال ۱۴۹۲م.، مسافرت‌های دریایی به‌منظور استعمار و سلطه بر سرزمین‌های جدید آغاز شد. اروپاییان با لشکرکشی‌های خود به این سرزمین‌ها آنها را یکی پس از دیگری از دست بومیان خارج و به امپراتوری‌های خود ضمیمه کردند. ابتدا مهم‌ترین انگیزه و هدف آنها دستیابی به‌ ثروت‌های موجود در آن سرزمین‌ها (به‌ویژه جواهرات) بود؛ اما به‌تدریج انگیزه‌های وسیع­تر اقتصادی نظیر تجارت، انتقال مواد اولیه­ معدنی و کشاورزی به سرزمین‌های اروپایی و فروش کالاهای مصنوع و روبه افزایش کشورهای اروپایی به فعالیت‌ها و رقابت‌های استعماری وسعت بخشید.

حضور و نفوذ طولانی استعمار ‌در حیات سیاسی و اقتصادی آن دسته از سرزمین‌هایی که هنگام یورش استعمار یا از نهادهای نسبتاً قدرتمند بومی برخوردار بودند و یا به دلایلی دیگر (نظیر شدید بودن رقابت استعماری بر سر آنها) استعمارگران قادر به انقیاد کامل آنها نشدند، (نظیر ایران و چین)، موجب دگرگونی‌هایی شد که این تغییرات بیش از آنکه در جهت منافع و نیازهای داخلی این کشورها باشد، در جهت منافع تحت کنترل استعمارگران درآمد. برای مثال ساختار اقتصادی این کشورها آن‌چنان تغییر یافت تا برآورنده نیازهای بازار جهانی باشد و نه برآورنده نیازهای بازار داخلی؛ چنان که این کشورها به تولید کننده ‌یک یا چند کالای اولیه (معدنی یا کشاورزی) تبدیل شدند؛ در حالی که می‌بایست نیازهای متنوع خود به کالاهای مصنوع را از بازار جهانی و به عبارت دیگر از اضافه تولید کشورهای صنعتی وارد کنند.(۱۶)

آغاز استعمار به‌واقع ثمره پیوند سه کانون است: خاندان‌های حکومت‌گر اروپا که با قدرت سیاسی و نظامی خویش از مالکیّت پلانت‌ها(۱۷) در برابر رقبای مهاجم حفاظت می‌کردند؛ صرّافان و سرمایه‌گذاران بزرگ مراکز اصلی مالی اروپا که از طریق کمپانی‌های متعدد، سرمایه لازم را برای شکار برده و احداث پلانت‌ها تأمین می‌کردند؛ و سرانجام، بنیان‌گذاران و مدیران این پلانت‌ها که «نخبگان پلنتوکرات» نامیده می‌شدند و الیگارشی حاکم بر پلنت‌ها به شمار می‌رفتند. در پیرامون این کانون‌ها شبکه وسیعی از دلالان و ماجراجویان و شکارچیان و تجار برده حضور داشت.(۱۸)

پیوند این مثلث بود که همه جنایات پانصد سال گذشته در بیش از نیمی از جهان را رقم زد و بستر توسعه و رفاه بخش کوچکی از جهان را فراهم آورد.

 

 

پاورقی:

۱٫معمولا از هفت کشور غیراروپایی زیر به عنوان کشورهایی نام می‌برند که هیچ‌گاه مستقیماً به صورت مستعمره در نیامدند: ایران، ترکیه(عثمانی سابق)، چین، ژاپن، تایلند، حبشه و افغانستان. (احمد ساعی، مسائل سیاسی – اقتصادی جهان سوم، تهران: سمت، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ص. ۴۵).

۲٫گارودی، روژه؛ آمریکا پیشتاز انحطاط، ترجمه: قاسم صنعوی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۸، ص. ۹۶٫

۳٫مولانا ، حمید؛ آمریکاشناسی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۸۹، ص. ۱۳۲٫

۴٫ساعی، احمد؛ همان، ص. ۵۹٫

۵٫شیخ نوری،محمد امیر؛ نقش غرب در پیدایش و گسترش اختلافات مرزی، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۸۵، ص. ۲۵۹٫

  1. Colonization.
  2. عمید، حسن؛ فرهنگ فارسی عمید، تهران: امیرکبیر، چاپ سی و چهارم، ۱۳۸۶، ص. ۱۲۹٫

۸٫معین،محمد؛ فرهنگ فارسی معین(یک جلدی)، تهران: معین، چاپ چهاردهم، ۱۳۸۷، ص. ۱۳۷٫

۹٫مومسن،ج. ولفگانگ؛ نظریه‌های امپریالیسم، ترجمه احمد ساعی، تهران: قومس، چاپ هفتم، ۱۳۷۸، صص. ۱۲ – ‌۷٫

۱۰٫آشوری،داریوش؛ دانشنامه سیاسی، تهران: انتشارات مروارید، چاپ هفدهم، ۱۳۸۸، صص. ۳۸-۳۷٫

۱۱٫الهی،همایون؛ شناخت ماهیت و عملکرد امپریالیسم، تهران: قومس، چاپ دوم، ۱۳۸۶، ص. ۵٫

۱۲٫رهنما، مجید؛ مسائل کشورهای آسیایی – آفریقایی، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۰، ص.۱۵.

۱۳٫Colony.

۱۴٫آشوری،داریوش؛ همان، ص. ۳۰۱٫

۱۵٫گارودی،روژه؛ همان، ص. ۱۰۰٫

۱۶٫ساعی،احمد؛ همان، صص. ۴۷- ۴۶٫

  1. Plant؛ به مزارع بزرگی گفته می‌شد که استعمارگران در سرزمین‌های اشغالی ایجاد و بردگان را به کشت و کار در آنها مجبور می‌کردند.

۱۸٫شهبازی،عبدالله؛ زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج.۱، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۷۷، ص. ۲۲۲٫

28اکتبر/23

ریشه‌های اعتراضات ادامه‌دار در سرزمین‌های اشغالی – دکتر حسین رویوران

تظاهرات گسترده صدها هزار معترض در طول ۳۴ هفته در شهرهای مختلف رژیم صهیونیستی علیه اصلاحات قضایی پیشنهادی دولت راست افراطی حاکم به ریاست نتانیاهو نخست وزیر و آغاز نافرمانی مدنی معترضان در بستن راه‌ها، خودداری از خدمت در ارتش، و اعتصاب در جاهای مختلف پس از تصویب کامل این اصلاحات قضایی، این پرسش را مطرح می‌کند که اساساً اصلاحات قضایی ائتلاف راست چه تغییری در این رژیم ایجاد می‌کند و چرا جامعه صهیونیستی تا این حد نگران این فرآیند است؟ و اساساً این اختلاف تا چه حد ریشه‌دار و عمیق است؟  برای پاسخ به این پرسش‌ها به مهم‌ترین نکات تحلیلی آن اشاره می‌گردد.

اولین اتفاق این است که اصلاحات قضایی پیشنهادی جریان راست، ساختار نظام سیاسی در اسرائیل را از یک نظام قانون‌محور به یک نظام اقتدارگرا تغییر ماهیت می‌دهد و معترضان معتقدند که این تغییر، نظام را از حالت دموکراتیک خارج می‌کند. جالب است بدانیم که رژیم صهیونیستی مانند کشور انگلیس فاقد قانون اساسی است و علت آن این است که مرزهای این رژیم جعلی تعیین نشده و رؤیای از نیل تا فرات همچنان در مخیله‌ آنان وجود دارد و نیز تا به حال تعریف نشده که چه کسی یهودی است که به‌زعم خود، آنها صاحبان اصلی این سرزمین‌اند.

از زمان اعلام موجودیت تا کنون، با بروز هرگونه اختلاف در سطح نظام، دادگاه عالی با احکام خود اختلافات را  حل می‌کرد. اصلاحات قضایی عملاً از جایگاه برتر این دادگاه در حل اختلاف میان سه قوه و یا میان مردم و نظام می‌کاهد و آن دادگاه را تابع مصوبات اکثریت پارلمانی قرار می‌دهد. به عبارت دیگر از این پس تعیین اکثر قضات این دادگاه توسط اکثریت نمایندگان کنست یا پارلمان صورت خواهد گرفت و این دادگاه توان نقض مصوبات پارلمان را نخواهد داشت.

این مصوبه اگر اجرا شود عملاً به استقلال قوه قضائیه پایان می‌بخشد و آن را تابعی از اکثریت پارلمانی قرار می‌دهد. این اقدام یکی از مهم‌ترین راهکارهای جلوگیری از استبداد در نظام‌های سیاسی را که استقلال قوا از یکدیگر است، نقض می‌کند. در نظام‌های دموکراتیک، استقلال قوا مهم‌ترین شاخص شفافیت و نظارت متقابل است.

اصلاحات قضایی در اسرائیل به نظارت دادگاه عالی بر رفتار قوه مجریه پایان می‌دهد و اساساً سه قوه را تابعی از اکثریت پارلمانی قرار خواهد داد؛ زیرا اکثریت پارلمانی به‌طور طبیعی بر قوه مقننه سلطه خواهد داشت و بر اساس اکثریت داشتن، دولت تشکیل می‌دهد و بر اساس اصلاحات قضایی، قوه قضائیه تابعی از پارلمان خواهد بود.

بسیاری از معترضان معتقدند که این اصلاحات نه برای حل مشکلات ساختاری نظام سیاسی، بلکه برای حل مشکلات شخصی برخی از سران ائتلاف حاکم که پرونده فساد در دادگاه دارند و باید محاکمه بشوند صورت گرفته است.

نتانیاهو نخست وزیر و رهبر حزب لیکود و ارئیل‌درعی رهبر حزب «شاس» در دادگاه پرونده‌ فساد دارند و با تغییر اختیارات قضایی دادگاه عالی، تلاش می‌کنند به اتهامات علیه خود پایان دهند و امکان محاکمه خود را از بین ببرند. به عبارت دیگر آنها می‌خواهند قانون را بر اساس نیازهای فردی و نه اجتماعی تغییر دهند.

معترضان معتقدند که اصلاحات قضایی مفسده‌ساز است و شرایط شفاف و نظارت بر قوه مجریه را در آینده از بین می‌برد و دست اکثریت پارلمانی و دولت تعیین شده از طرف آنها را برای انجام هرکاری باز خواهد کرد و به آنها مصونیت قضایی خواهد داد.

 به اعتقاد کارشناسان سیاسی، اعتراضات مردمی در رژیم صهیونیستی از شکاف‌های اجتماعی موجود در جامعه صهیونیستی سرچشمه می‌گیرد. نظامیان در جامعه به‌شدت عصبانی هستند و علت خودداری آنها از خدمت را به دلیل شرایط تبعیض‌آمیز در خدمت و عدم شایستگی فرماندهان واحدهای نظامی می‌دانند.

در رژیم صهیونیستی جریان‌های متدین «حریدیمی» و «ارتدوکس» تا کنون از خدمت نظامی وظیفه معاف‌ بوده‌اند. این درحالی است که همه مردان سه سال و زنان دو سال در ارتش خدمت می‌کنند. مضاف بر اینکه مردان تا سن ۵۰ سالگی و زنان تا سن ۴۵ سالگی، باید هر سال یک ‌ماه به‌عنوان خدمت احتیاط در ارتش خدمت کنند. این طولانی‌ترین زمان خدمت نظام وظیفه در جهان به‌شمار می‌رود.

این شرایط نابرابر، از سال‌ها پیش مورد اعتراض اکثریت جامعه صهیونیستی بوده و حدود دو دهه است که رهبران سیاسی قول داده‌اند به این شرایط تبعیض‌آمیز پایان دهند، اما به ‌دلیل فشار احزاب حریدیمی این ‌وعده تحقق پیدا نکرده است. افزون بر آن ضرورت‌های ائتلاف سیاسی برای شکل‌گیری اکثریت در پارلمان و سپس تشکیل کابینه موجب شده که نتانیاهو با “حزب عظمت یهودی” (جریان سیاسی صهیونیسم دینی) که بخشی از «جریان حریدی» است، ائتلاف کند.

رهبران این حزب یعنی «اسموتریچ»، وزیر دارائی و «بن غفیر»، وزیر امنیت داخلی از کسانی هستند که خدمت نظام وظیفه را انجام نداده‌اند، ولی اکنون به علت شرط‌گذاری آنها برای ورود به ائتلاف، مسئولیت کامل نیروهای امنیتی در کرانه باختری به «بن غفیر» و عملاً جانشینی وزارت دفاع در کنار وزارت دارایی به «اسموتریچ» واگذار شده است. نظامیان می‌گویند این شرایط، یعنی فرماندهی افرادی که خدمت وظیفه را انجام نداده‌اند بر واحدهای نظامی، قابل تحمل و بر هیچ منطقی  استوار نیست و توهین بزرگی به نظامیان به شمار می‌رود.

شکاف‌های اجتماعی دیگر که در اعتراضات کنونی تاثیرگذار است، شکاف جغرافیایی میان اشکنازهای اروپایی‌تبار و سفردیم‌های شرقی است. آنچه مسلم است اشکنازها اولین مهاجران یهودی به سرزمین فلسطین بوده‌اند که بر اساس وعده «بالفور» توسط استعمار انگلیس به فلسطین مهاجرت داده شدند و با زد و بند با استعمار پیر در سال ۱۹۴۸ توسط رهبرشان «بن‌گوریون» موجودیت این رژیم غاصب را اعلام کردند.

از آنجا که آنها به‌عنوان مهم‌ترین لایه اجتماعی در ارتش و اقتصاد این رژیم ایفای نقش می‌کنند؛ ضرورت‌های تشکیل ائتلاف اکثریتی از سوی حزب اشکنازی لیکود به رهبری نتانیاهو او را مجبور کرد تا با دو حزب عظمت یهودی و شاس که اغلب اعضای آنها از سفردیم‌ها هستند، ائتلاف کند.

این احزاب نمایندگی اقلیت اجتماعی( حدود ۲۲%) را دارند اما به دلایلی اختیارات گسترده‌ای که از نتانیاهو به دست آورده‌اند، عملاً اکثریت را زیر سلطه‌ خود قرار داده‌اند که این امر اشکنازها را دچار انزجار و وحشت ساخته است.

این وحشت از آنجا ناشی می‌شود که «بن‌غفیر» و «اسموتریچ» در صدد تحمیل دیدگاه افراطی دینی خود به اشکنازها در داخل جامعه یهودی و نیز تلاش برای تشدید تقابل با فلسطینی‌ها در کرانه باختری هستند که این شرایط ناامنی گسترده‌ای را برای نیروهای امنیتی و جامعه پدید می‌آورد و آینده این رژیم را با خطر جدی مواجه می‌سازد.

همکاری وسیع احزاب حریدیمی عظمت یهودی، یهودا هاتورات و شاس برای اجرای برنامه تعطیلی کامل روز شنبه و درخواست توقف پروازها، حرکت خودروها و قطارها و نیز تعطیلی نیروگاه‌های تولید برق، اشکنازهای اروپایی‌تبار را دچار وحشت کرده و آنها را در مورد آینده نگران می‌کند.

در مذهب یهودی چند مذهب وجود دارند که حردیم، ارتدکس و مذهب اصلاح، مهم‌ترین آنها هستند و تحمیل نگاه یک اقلیت دینی بر کل جامعه برای اشکنازها قابل تحمل نیست. اشکنازها می‌گویند یک اقلیت مذهبی نباید دیدگاه خود را بر اکثریت جامعه یهودی تحمیل کند.

بسیاری از کارشناسان بر این باورند که موفقیت ائتلاف حاکم در امر اصلاحات قضایی در این نقطه متوقف نخواهد شد، بلکه آنها، آن هم با مصونیت قضائی، دیگر دیدگاه‌های افراطی خود را تحمیل خواهند کرد که این اقدام جامعه صهیونیستی را به سمت تقابل و جنگ داخلی خواهد کشاند.

تاکنون وحشت اشکنازها، به مهاجرت بی‌سابقه‌ی آنان به کشورهای غربی منجـر شده است. که استمرار این فرآیند ممکن است یک نوع فروپاشی اجتماعی را در آینده پدید آورد.

28اکتبر/23

افول قدرت آمریکا شعار نیست – دکتر مجید صفاتاج

رهبر معظم انقلاب بیش از سه دهه است که از افول قدرت آمریکا صحبت می‌کنند. آیا این دیدگاه را نظریه‏پردازان و اندیشمندان غربی و آمریکایی هم دارند؟

حقیقت آن است که جهان آبستن حادثه‌ مهمی است:

«افول نظم لیبرال غربی و قدرت آمریکا در حوزه سیاسی و انتقال قدرت از غرب به شرق.»

افول نظم لیبرال غربی، واقعیتی است که در نظام بین‌الملل در حال وقوع است. افزون بر آن، پدیده‌ انتقال قدرت از غرب به شرق نیز که  یک رویداد چند بعدی  با وجوه سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی است، افول نظم لیبرال غربی و کاهش قدرت آمریکا را تسریع کرده است.

از آغاز هزاره سوم میلادى و و شروع دخالت‌هاى سازماندهی شده نظامى آمریکا در غرب آسیا، بسیارى از تحلیلگران، نظریه ‌پردازان، جامعه‏‌شناسان، تاریخ‌دانان و سیاستمداران غربى شکست سیاست‌هاى آمریکایى- صهیونیستى در غرب آسیا و سپس در جهان را پیش‌بینى کردند. امروز آمریکا نه یک ابرقدرت هژمون، بلکه حتی از کسب عنوان «ابرقدرتی» برای خود نیز عاجز است.

این نظر، صرفاً شعار مخالفان سیاست‌های استکباری دولت آمریکا نیست، بلکه صاحب‌نظران بسیاری، هم در داخل آمریکا و هم در خارج آن بر این موضوع تاکید دارند. آمریکا قطعاً  از قدرتی که تصور می‌شود برخوردار نیست و در بهترین حالت می‌توان قدرتی بزرگ در کنار قدرت‌های دیگر است. افول قدرت آمریکا در سال‌های اخیر مورد توجه صاحب‌نظران و کارشناسان و اندیشمندان و نظریه‌پردازان سیاسی غربی و اندیشکده‌های تحقیقاتی ‌آمریکا قرار گرفته است. آنان بر اساس شواهد و واقعیت‌های موجود، از سال‌ها قبل از وقوع، از آن خبر داده‌ و اذعان و تصریح کرده‌اند که ایالات‌ متحده ‌آمریکا، گرفتار مشکلات پیچیده‌ای شده و نشانه‌های افول اقتدار جهانی آن در ابعاد مختلف نمایان شده است. آنها معتقدند که نظم جهانی مبتنی بر قدرت آمریکا در حال فروپاشی و سقوط است و شاهد شکل‌گیری نظم جدیدی در جهان هستیم.

در این نوشتار به منظور رعایت اختصار، صرفاً به چند نمونه از نوشته‌های صاحب‌نظران و اندیشکده‌های غربی که در سال‌های اخیر، کم و کیف این موضوع را تجزیه و تحلیل کرده‌اند؛ اشاره می‌شود:

 

  1. جان ایکنبری، نظریه‌پرداز روابط ‌بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا

جان ایکنبری، نظریه‌پرداز روابط ‌بین‌الملل و سیاست خارجی آمریکا و استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه پرینستون آمریکا، در سال ۲۰۱۴ در مقاله‌ای با عنوان «آینده نظم جهانی لیبرال» که توسط مجله «فارین افرز» منتشر شد، به تغییر قدرت جهانی اشاره کرد. وی معتقد است تغییر قدرت جهانی و افول قدرت آمریکا و تغییر نظام تک‌قطبی در جریان است. عصر آمریکا رو به پایان است و نظم جهانی شرقی جایگزین نظم جهانی غربی شده است. در حالی که قدرت آمریکا در حال فرسایش است؛ شاهد پیدایش قدرت‌های نوظهوری هستیم.

قدرت در حال انتقال از غرب به شرق است و کشور چین در کانون این تغییر قرار دارد. رسانه‌های آمریکا تصدیق می‌کنند که چین بزودی بزرگ‌ترین اقتصاد دنیا یعنی آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت. بنابراین جهان به‌نوعی در وضعیت تحول قدرت جهانی از قدرت متمرکز به نظام چندقطبی است که می‌توان از آن به عنوان «سیستم انتشار قدرت» یاد کرد. کشور چین شاید بیشترین بهره را از این انتقال قدرت داشته باشد.(۱)

 

  1. رابرت مری جامعه‌شناس و نویسنده‌ آمریکایی

رابرت مری نویسنده آمریکایى اظهار  معتقد است که واشنگتن با عملکرد خود، کشورهاى جهان را واداشته است براى پیروى از ایده‌آلیسم آمریکایى، فرهنگ خود را کنار بگذارند و آن را به دست فراموشى بسپارند. «رابرت مرى»(۲) در کتاب خود «شن‌هاى امپراتورى ـ سیاست آمریکا وخطرات آرمان‌هاى آن»(۳) مى‏گوید:

«دولت بوش با عملکرد کنونى خود از آمریکا به عنوان یک حکومت صلیبى(۴) ضد اسلام به تصویر کشیده است که سعى دارد جهان را مطابق الگوى خود تغییر دهد. روندى که در نهایت به نابودى آمریکائیان به دست خود خواهد انجامید.»

اندیشه براندازى دیگر رژیم‌ها با به کارگیرى زور و خشونت که هم اکنون از سوى کاخ سفید مورد توجه قرار گرفته است، تا کنون در تاریخ آمریکا بى‏سابقه بوده است.

به نوشته رابرت مرى، در اوایل قرن بیستم و در دوران ریاست جمهورى «وودرو ویلسن»، «ویلسونیسم»  در سیاست خارجى آمریکا مورد توجه قرار گرفت که بر اساس همکاری‌هاى بین‌المللى استوار شد، ولى آن سیاست هم اکنون راه خود را کج کرده و به صورت ماجراجویى‏هاى خطرناک درآمده است.

این کتاب همچنین اندیشه‏هاى «توماس فریدمن» تحلیل‌گر «نیویورک تایمز» را مورد انتقاد قرار مى‏دهد که مى‏گوید:

«آمریکا نه تنها رهبرى بدون قید و شرط دنیاى سرمایه‌دارى را بر عهده دارد؛ بلکه وظیفه دارد اندیشه سرمایه‌دارى و جهان‌شمولى را در سراسر جهان منتشر کند.»

نویسنده با بررسى دوران ریاست جمهورى بوش پدر و کلینتون و سپس بوش پسر، چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند که آمریکا آن چنان مسئولیت رهبرى جهان را بر عهده گرفته که امنیت خود را به خطر انداخته است. ضمن آنکه تا کنون نتوانسته توجیه و دلیل خاص و قابل قبولى براى عملکردهاى خود ارائه دهد. چالشى که واشنگتن هم اکنون با آن روبه‌روست، احساس برترى آمریکا نیست، بلکه همانا ناتوانى آمریکائیان در درک صحیح و واقع‏بینانه جهان و جهانیان است.

جورج بوش در آغاز دوره دوم ریاست جمهورى خود، سیاست حکومت خود را مبتنی بر سه اصل معرفى کرد:

– دعوت براى دمکراسى

ـ دعوت براى آزادى

ـ اینکه آزادى جهان و امنیت آمریکا دو مسئله به هم پیوسته و ناگسستنى هستند.

با مطرح کردن این سه اصل، رئیس جمهورى آمریکا خود را به عنوان فرد غیرتمند و خیرخواه جهان قلمداد کرد. رویداد ۱۱ سپتامبر، بوش را وادار کرد پیروان سه مکتب اندیشه استراتژیک را براى بر عهده گرفتن سیاست خارجى آمریکا، به کار گیرد:

  1. واقع‌گرایان که معتقد به زورمندى و کشمکش و دخالت در روابط بین‏الملل هستند که در پیشاپیش آنان «هنرى کیسینجر» قرار دارد.

۲ـ ملى‏گرایان آمریکایى، از جمله «دیک چنی» و «دونالد رامسفلد»  که معتقد به ضرورت گسترش دموکراسى در سراسر جهان هستند.

۳ـ محافظه‌کاران متجدد، از جمله «پل وولفویتز» که عقیده دارند آمریکا نقش شرافتمندانه‏اى را در جهان برعهده دارد.

نویسنده کتاب سپس با بررسى جنبه‏هاى قومى و مذهبى جامعه عراق، نتیجه‏گیرى مى‏کند که:

«علت اصلى ناکامى آمریکا در عراق، ناتوانى سیاستمداران کاخ سفید در درک صحیح واقعیت و فرهنگ جامعه عراق است.»

«رابرت مرى» پس از آن اشاره مى‏کند که بوش در سخنرانى ماه ژوئن ۲۰۰۲ خود سه اصل را مطرح کرد:

ـ آمریکا براى جلوگیرى از هر گونه تجاوز به خاک خود، حق دارد در هر جاى کره زمین جنگ راه بیندازد.

ـ هیچ قدرت دیگری جز آمریکا حق ندارد توانمندی‌هاى نظامى مانند و یا هم‌تراز با آمریکا  داشته باشد.

ـ مأموریت اصلى آمریکا گسترش ارزش‌هاى دموکراسى در سراسر جهان است.

نویسنده سپس مى‏گوید:

«آمریکا هم اکنون با یک حمله گسترده علیه غیر نظامیان در داخل خاک خود و در خارج از سرزمین خود روبه‌روست که فقط در صورت اتخاذ اقدامات ذیل از سوى واشنگتن مى‏توان این خطر را از میان برداشت:

۱ ـ درک صحیح دشمن.

۲-برقرارى روابط دیپلماتیک خوب با جهان اسلام

۳-وحدت غرب (اروپا و آمریکا)

۴ـ نبرد در داخل براى برقرارى امنیت داخلى.»

نویسنده کتاب سپس با اشاره به نبرد آمریکا علیه «اسلام‌گرایان» مى‏افزاید که این اقدام نیازمند درک واقعى اسلام است. در حقیقت واشنگتن باید فرهنگ تمام ملت‌ها را خوب بشناسد و درک کند. وى مى‏افزاید:

«باید اقرار کرد که آمریکا در حال حاضر در حال در جنگ با اسلام است و این جنگ چند دهه به طول خواهد انجامید. دشمن در این جنگ آمریکایى، یک ملت و یا قومیت نیست، بلکه یک فرهنگ است و این نیازمند دیپلماسى بسیار زیرکانه از سوى واشنگتن، رعایت شدید امنیت داخلى و داشتن سازمان هاى امنیتى و اطلاعاتى بسیار قوى است.»

رابرت مرى به دیدگاه‌هاى اندیشمندان، نویسندگان و تحلیلگران آمریکایى پس از رویداد ۱۱ سپتامبر مى‏پردازد و دیدگاه‌هاى توماس فریدمن، ساموئل هانتینگتون و دیگران را مطرح مى‏کند سپس به سال ۱۹۱۷ و به دوران پرزیدنت «تئودور روزولت» در کاخ سفید باز مى‏گردد که در آن وابستگى به آمریکا زیباترین احساس در جامعه ایالات متحده به شمار مى‏رفت.

«روزولت نیز در اندیشه امپراتورى آمریکایى همانند امپراتورى انگلیس بود، ولى در درجه اول به اصلاح، امنیت و پیشرفت آمریکا اهمیت مى‏داد و در عین حال روش وى در این زمینه بر اساس دور نگهداشتن آمریکا از دیگران استوار بود. روزولت به عکس کاخ سفید نشینان کنونى مى‏گفت که جهان را همچنان که هست باید پذیرفت؛ ولى در حال حاضر آمریکا نه تنها خود را گرفتار «ستیر با تمدن‌ها» کرده، بلکه همه اروپائیان را نیز در نبرد علیه برجسته‏ترین مجموعه فرهنگى در جهان یعنى جهان اسلام، همراه خود ساخته است.»

نویسنده کتاب در پایان مى‏افزاید:

«غرب نمى‏تواند در نبرد خود علیه اسلام پیروز شود، مگر آنکه واقعیت اسلام و مسلمانان را درک کند. نخستین گام در این راه شناخت صحیح فرهنگ مسلمانان است. این درک به خودى خود مسلمانان را نسبت به آمریکا و به‌طور کلى غرب و فرهنگ آنان خوش‌بین خواهد کرد. تنها راهى که آمریکا را به بازیافتن جایگاه بین‏المللى خویش نزدیک مى‏کند، بازگشت به فرهنگ آمریکایى دوران «روزولت» است که آمریکا را به دور از هر گونه درگیرى با دیگران نگه مى‏داشت وگرنه…!؟»(۵)

 

  1. فرید زکریا نظریه‌پرداز نئورئالیست

«فرید زکریا» در مقاله‌ای با عنوان «جهان پساآمریکا» معتقد است که جهان در حال انتقال از عصر آمریکایی به عصر پساآمریکایی است. جهانی که در پیش داریم جهانی است که در آن ایالات متحده آمریکا نه رهبری اقتصادی و ژئوپلیتیک آن را بر عهده خواهد داشت و نه بر فرهنگ آن چیره خواهد بود؛ بلکه قدرت آن سقوط خواهدکرد. به اعتقاد فرید زکریا، ما در حال «خیزش دیگران» هستیم که چشم‌انداز جدید جهانی را به وجود می‌آورند و در آن چشم‌انداز قدرت و ثروت در حال جابه‌جایی و فاصله گرفتن از سلطه آمریکایی است. ما در حال گام نهادن به جهان پساآمریکایی هستیم که مردمان بسیار در نقاط بسیار، جهت و ماهیت آن را تعیین می‌کنند.(۶)

 

  1. فرانسیس فوکویاما نظریه‌پرداز آمریکایی

 

قرن بیستم به‌خصوص پس از جنگ‌های بین‌الملل اول و دوم، محمل شکل‌گیری اندیشه‌های گوناگون در باب پایان تاریخ بود. از جمله‌ افرادی که در این زمینه سخن گفته‌اند، «فرانسیس فوکویاما» نظریه‌پرداز آمریکایی است. رهبر انقلاب در بیاناتی بهمناسبت سالروز تسخیر لانه جاسوسی، اشاره‌ای کوتاه به سخنان او مبنی بر تجدیدنظرش درباره‌ پایان تاریخ داشتند. در یادداشت ذیل، ضمن مرور زمینه‌های تاریخی و فکری طرح نظریه‌ «پایان تاریخ»، دلایل این تجدیدنظر تحلیل و بررسی شده است.

«پایان تاریخ و آخرین انسان» عنوان کتابی از «فوکویاما» است که در سال ۱۹۹۲ میلادی منتشر شد و در آن به طرح ایده‌ خود درباره‌ پایان تاریخ با غلبه‌ی لیبرال دموکراسی به‌عنوان بهترین نظام سیاسی ممکن پرداخت که در نهایتِ تمامی تلاش‌ها و مبارزات ایدئولوژیک در سطح جهانی در قالب این ایدئولوژی سر برآورده است و همه‌ نظام‌های سیاسی در جهت تبدیل به یک نظام لیبرال دموکرات حرکت خواهند کرد.

اما فوکویاما در سال ۲۰۱۸ میلادی با حضور در برنام تلویزیونی شبکه‌ «بی‌بی‌سی» و در بخشی از گفته‌های خود اظهار داشت:

«من فکر نمی‌کنم جهت تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی باشد. دموکراسی بسیار شکننده است و آنچه من در این ۲۵ سال به آن رسیده‌ام این است که ایجاد نهادها، به‌خصوص حکومت‌های دموکراتیکی که بتوانند بدون فساد اداری و مالی به مردم خدمات بدهند؛ بسیار دشوار و این‌گونه نظام‌ها در دنیا بسیار نادرند.»

هر چند او معترف به خروج تاریخ از مسیر حرکت به سوی لیبرال دموکراسی است، اما از لحن آکنده از افسوس او برمی‌آید که هنوز در طلب چنین پایانی برای تاریخ است. این امر حکایت از آن دارد که نظریه‌ او را بیش از آنکه بتوان صورتی از احیای یک فلسفه‌ نظری تاریخ دانست، باید تفسیری ایدئولوژیک از سیر تاریخ قلمداد کرد که البته به مدد تفسیری خاص از فلسفه‌ تاریخ هگل موجه شده است. در حالی‌که بسیاری از متفکران پست‌مدرن، بدبینی پنهان در قرن بیستم را عمیق و بنیادین می‌دانستند؛ او از خوش‌بینی نسبت به نظریه‌های کلی تاریخ دست نکشید. فوکویاما همچنان در جستجوی معنا، غایت و جهت کلی تاریخ بود. او در این کاوش سعی کرد تا دریابد آیا تحول جهانی روی به سوی لیبرال دموکراسی داشته و در نهایت با آن پایان می‌یابد یا خیر.

نظریه‌ فوکویاما اساساً با پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی – به‌عنوان اصلی‌ترین رقیب جهانی بلوک غرب به رهبری آمریکا- صورت تحقق یافت. حتی چند سال پیش از این رخداد و در اواخر جنگ سرد نیز کاهش تنش میان شوروی و آمریکا و در طرحی مشابه میان چین و آمریکا، امکان تبدیل مارکسیسم به‌عنوان جناح چپ تجدد به نیرویی علیه لیبرال دموکراسی خنثی شده بود؛ اما به ‌هرحال با زوال کمونیسم، فوکویاما عملاً بدیل معتبری را در مقابل لیبرال دموکراسی به رسمیت نمی‌شناخت. در اینجا سخن او مبنی بر لیبرال دموکراسی به ‌مثابه‌ پایان تاریخ تنها ناظر به شکست ایدئولوژی‌های سکولار در برابر لیبرال دموکراسی نیست، بلکه از نظر او هرگونه ایدئولوژی یا نیروی تاریخیِ دینی نیز یارای مقاومت در برابر آن را ندارد. نقطه‌ ثقل دعوی او ساز و کار علم طبیعی مدرن است.

به‌رغم اینکه فوکویاما ساز و کارهای علوم طبیعی مدرن و تکنولوژی را پدیدآورنده‌ یک جهت‌گیریِ ضروری و بی‌بازگشت برای تاریخ جهان می‌داند که تصرف و تمتع انسان از طبیعت را ممکن کرده، اما از نظر او این سیر لزوماً به لیبرال دموکراسی ختم نخواهد شد. در طول چند سده‌ اخیر، ملل گوناگون در سطح جهان و در مقاطع مختلف بنا به این ضرورت تاریخی وارد مسیر بهره‌برداری از علوم طبیعی و تکنولوژی خصوصاً برای دستیابی به توانایی نظامی شدند، اما در هیچ یک از ملل شرقی و کمونیستی، لیبرال دموکراسی تحقق نیافت.

طرح مسئله‌ پایان تاریخ بلافاصله پس از فروپاشی شوروی توسط فوکویاما به این دلیل است که از نظر او مهم‌ترین مانع تحقق لیبرال دموکراسی از میان برداشته شده و از این رو آمریکا این فرصت را دارد تا با جمع میان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی، دولتی جهانی را برپا کند.

نکته‌ مهم اینکه به دلیل مواردی که هم در درون نظریه‌ فوکویاما وجود دارد و هم مواردی که نظریه‌ او از آنها غفلت کرده، نه‌تنها جهان در سطح فرهنگی به سمت یکسان‌سازی نرفت، بلکه واگرایی‌های مختلف، زمینه‌ساز ظهور تکثرهای متعددی شد. دلیل ناقض و درونی نظریه‌ فوکویاما وضع تاریخی خود آمریکاست که با غلبه‌ لیبرالیسم اقتصادی و بازار آزاد، معیارِ «میزان انباشت سرمایه» تعیین‌کننده‌ شأن اجتماعی افراد است. قبول این معیار و گسترش تدریجی شکاف طبقاتی ناشی از رقابت – که لزوماً در شرایط سالمی رخ نداده- طبقه‌ای از ابَرسرمایه‌داران را با فاصله‌ بسیار از دیگر طبقات پدید آورده که در طول دهه‌‌ها با استفاده از قدرت و ثروت، آرام‌آرام بر سیطره‌ خویش بر سیاست آمریکا در جهت حفظ و افزایش منافع خویش، نحوی از دموکراسی کنترل‌شده را خلق کرده‌اند؛ مسئله‌ای که از اساس، امکان تحقق لیبرال دموکراسی مدنظر فوکویاما را از میان برده است. روی کار آمدن ترامپ و تشدید گرایش‌های ملی‌گرایانه یا نژادپرستانه، آزمونی است که آمریکا را در برابر ادعای بین‌المللی‌گرایی، مدیریت جهانی و ایجاد فرصت‌های برابر برای مردم جهان و حتی جامعه‌ متکثر آمریکایی قرار داده است.

از جمله دلایل بیرونی، بحران‌های معرفت‌شناسانه‌ای است که به‌ واسطه‌ ظهور اندیشه‌ مابعد تجددی به‌نحوی بنیادین اعتبار عام عقلانیت و علم مدرن را ویران کرده است. با این رخداد است که فرهنگ‌های گوناگون، امکان به رسمیت شناخته شدن یافته‌اند و نه‌تنها تاریخ واحد جهانی مبتنی بر عقلانیت مدرن به تاریخ خاص غربی محدود می‌شود، بلکه امکان ظهور تاریخ‌ها در افق آینده پدیدار می‌شود.

تکثرات فرهنگی و ظهور تاریخ‌های موازی به معنی نضج گرفتن اَشکال تازه‌ای از بازشناسی هویتی است که به دلیل برتری‌طلبی گفتمان تجدد، امکان ابراز وجود نیافته بودند. فوکویاما در مقاله‌ای با عنوان «آیا تاریخ مجدداً آغاز شده است؟» یکی از این بازشناسی‌های هویتی را برجسته و به‌نحو مشخص به اسلام ایران اشاره می‌کند. اذعان او به خروج تاریخ از مسیر تحقق لیبرال دموکراسی از پی ناتوانی آمریکا در این امر و همچنین تأکید بر سیاست‌های بازتوزیع ثروت، نشان از خطری است که او از جانب آنچه «میشل فوکو» اندیشمند فرانسوی، آن را «معنویت سیاسی» در انقلاب ایران نامیده بود، حس می‌کند. اما مسئله اینجاست که این طرح تازه، زمانی می‌تواند به بقای خود زیر فشارهای بیرونی امیدوار باشد که تلاشِ تا پای جان برای به رسمیت شناخته شدن خویش را ادامه دهد و این میسر نخواهد شد مگر از مسیر روایت هویت جمهوری اسلامی؛ موضوعی که رهبر انقلاب به دقت آن را «تبیین نظریه‌ مقاومت» نام نهادند.(۷)

 

  1. امانوئل والرشتاین جامعه‌شناس شهیر آمریکایی

«امانوئل والرشتاین»(۸) جامعه‌شناس شهیر آمریکایی و ارائه‌دهنده‌ نظریه «نظام جهانی»(۹) به‌صراحت تأکید می‌کند که آمریکا در مسیر سقوط قرار گرفته و افول این کشور امری حتمی و اجتناب‌ناپذیر است. به‌گفته‌ این جامعه‌شناس:

«از زمان جنگ ویتنام تا حادثه‌ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، از سرعت روند و توسعه‌ اقتصادی آمریکا کاسته شده و این کشور، درخشش ایدئولوژیک خود را از دست داده است. تفوق آمریکا فقط به برتری نظامی خلاصه می‌شود و این حکایت از آن دارد که این ابرقدرت در حال افول است.»(۱۰)

 

  1. ۶. دانشکده تجارت هاروارد آمریکا

«دانشکده تجارت هاروارد» در گزارشی با عنوان «شکست نظام سیاسی آمریکا» می‌نویسد: «بر اساس یافته‌های «دانشکده تجارت هاروارد»، نظام سیاسی آمریکا شکست خورده و اقتصاد آن هم در حال سقوط است و دست ‌و‌ پا می‌زند. رشد و رفاه اقتصادی آمریکا ۲۰ سال پیش به پایان رسید. رویای آمریکایی در معرض خطر است. آمریکایی‌ها به رهبران سیاسی اعتماد ندارند و قطب‌بندی سیاسی به‌طرز چشمگیری افزایش یافته است. آمریکایی‌ها از نظام سیاسی خود ناامید هستند و اعتماد کمتری به دو حزب بزرگ دارند. این شرایط اقتصادی و سیاسی، بیانگر آن است که رویای آمریکایی در خطر است.(۱۱)

 

۷٫شورای اطلاعات ملی آمریکا

«شورای اطلاعات ملی آمریکا» پیش‌بینی کرده که در سال ۲۰۲۵ ایالات متحده به‌عنوان یک قدرت باقی می‌ماند؛ اما سلطه آمریکا از بین خواهد رفت. در قرن حاضر، قدرت آمریکا را می‌توان با قدرت انگلستان در قرن گذشته مقایسه و سقوط هژمونی آمریکا را پیش‌بینی کرد. اما آمریکا به‌طور مطلق سقوط نمی‌کند و سقوط آن نسبی خواهد بود.(۱۲)

 

  1. استیفن کوهن نظریه‌پرداز آمریکایی

استفان کوهن در مقاله‌ای با عنوان «پایان نفوذ آمریکا» معتقد است: «ایالات متحده آمریکا قدرت و نفوذ خود را از دست خواهد داد. نفوذ آمریکا در جهان در حال اتمام است و بازگشت آن غیرقابل پیش‌بینی است. استانداردهای زندگی در آمریکا در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه، کاهش یافته است. ایالات متحده آمریکا، کشوری با ثروت، قدرت و نفوذ بود؛ اما همه اینها در حال تغییر و رؤیای لیبرالیسم رو به پایان است.»(۱۳)

نکته‌ آخر اینکه: بسیاری از اندیشمندان جهان می‌گویند سئوال واقعی این نیست که آیا آمریکا سقوط خواهد کرد یا خیر، زیرا افول آمریکا حتمی است؛ بلکه نکته‌ مهم این است که آیا می‌توان راهی پیدا کرد که هنگام سقوط آمریکا، کمترین آسیب به جهان وارد شود؟

 

پی‌نوشت:

۱- وطن امروز، ۶/۹/۱۳۹۵، «اندیشمندان و اندیشکده‌های غربی درباره فروپاشی امپراتوری ایالات متحده چه می‌گویند؟»، به نقل از خبرگزاری تسنیم.

۲- .Robert W.Merry

۳-Hazards of Global Sands of Empire: Missionary Zeal American Foreign Policy and the Ambition

۴- Crusaders

۵-  خبرگزارى قدس (قدسنا)، ۴/۶/۱۳۸۴

۶- وطن امروز، ۶/۹/۱۳۹۵، «اندیشمندان و اندیشکده‌های غربی درباره فروپاشی امپراتوری ایالات متحده چه می‌گویند؟»، به نقل از خبرگزاری تسنیم.

۷- پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، ۲۰ آبان ۱۳۹۷

۸- Immanuel Wallerstein

۹- The Modern World-System

۱۰- پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR، «افول آمریکا و انتقال قدرت از غرب به شرق» ،۳۰ آبان ۱۳۹۷

۱۱- وطن امروز، پیشین.

۱۲- همان.

۱۳- همان.

28اکتبر/23

انقلاب اسلامی، عصیان علیه نظام سلطه را کلید زد – گفتگو با دکتر سعدالله زارعی

اشاره:

انقلاب اسلامی موجد تحولات عظیمی در سراسر جهان بود و نظم قدیم دنیا را به ریخت و نظم نوینی را به وجود آورد. افسانه دوقطبی بودن جهان به فراموشی سپرده شد و تمدن اسلامی از پس قرون و اعصار به میدان آمد و غرب و نظم آن را به چالش کشید. غربی‌ها تا مدت‌ها تلاش کردند این نظم نوین را انکار کنند، اما سرانجام ناچار شدند آن را بپذیرند و برای مقابله با آن به چاره‌اندیشی بپردازند.

حضرت امام با درایت خویش در نامه‌ای به گورباچف به‌درستی سقوط نظم جهانی و حاکمیت دین الهی را پیش‌بینی کرده و به دنیای غرب هشدار داده بودند، اما غرب غرق تفرعن این پیام آسمانی را درک نکرد تا وقتی که به‌عینه با واقعیت اضمحلال خود رو‌به‌رو شد و اینک غرب بویژه آمریکا در آستانه تحول عظیم جهانی قرار گرفته‌اند و نظم حاکم در شرف فروپاشی قطعی قرار گرفته است و ایران در تعریف نظم جدید مسئولیت سنگینی را به عهده دارد.

دکتر زارعی در این گفتگو با تحلیل و بررسی پیشینه نظم جهانی، به تبیین وضعیت فعلی جهان و تحلیل وظایف ایران می‌پردازند.

 

*بعنوان اولین سئوال بفرمایید از نگاه شما نظم جدید جهانی چیست؟

«نظم جدید جهانی» که غرب درصدد انکار آن بود، مدتی است به «اعتراف» تبدیل شده است. نظم جهانی یک کلان سیستم برای اداره جهان است و وقتی با واژه‌هایی مثل «جدید» می‌آید، به معنای ظهور یک کلان سیستم است. نظم بین‌المللی فراتر از «رژیم بین‌المللی» یا «قدرت بین‌المللی» یا «تئوری بین‌المللی» است، زیرا رژیم یک مفهوم عمدتاً حقوقی است که محدوده و موضوع خاصی مثل «حقوق دریاها» را در بر می‌گیرد. قدرت بین‌المللی هم اشاره به کشور خاصی دارد. براین اساس آنچه در عالم واقع در حال تحقق است یک کلان سیستم ذوابعاد است. اما غربی‌ها که مدت‌ها منکر پیدایی یا منکر ضرورت پیدایی نظم جدید بین‌المللی بودند، بعد از آنکه اجباراً به آن اعتراف نمودند، سعی کردند دایره آن را در حد یک رژیم یا یک فرایند تنزل دهند و دست آخر به «بازسازی نظم کهنه» برسند. یعنی با سوار شدن بر موج نوخواهی نظم بین‌الملل، آن را در قالب نظم کهنه جاسازی کنند.

 

*بنظر جنابعالی آیا این محدودسازی امکان‌پذیر است؟ مختصات نظم کهنه چیست؟

نظم کهنه همان نظم دوقطبی متصلبی است که قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم از سال ۱۳۲۶ ش./ ۱۹۴۷م. پدید آوردند و تا اوائل دهه ۲۰۱۰ به شکلی آن را استمرار بخشیدند. این نظم دوقطبی بر پایه منافع قدرت‌های پیروز جنگ دوم تأسیس شد و سران دولت‌های غربی صراحتاً خود را «برادر بزرگ‌تری» که باید بقیه جهان را هم اداره کنند، خواندند. بر این اساس در نظم کهنه، دو ساختار موازی متفاوت دیده شد. یکی ساختار و کارکردی اجبارگرا داشت و دیگری غیراجرایی و فرهنگی بود. شورای امنیت سازمان ملل براساس منافع و مصالح قدرت‌های پیروز جنگ دوم جهانی ـ آمریکا، شوروی، انگلیس، چین و فرانسه ـ تنظیم شد و احکام آن الزام‌آور بود و در حالی که مجمع عمومی سازمان ملل با حضور همه کشورها و به‌منظور مشارکتی دیده شدن نظام بین‌الملل تأسیس شد، احکام آن غیرالزام‌آور و «توصیه‌ای» در نظر گرفته شد! براین اساس هرگاه نظر اکثریت کشورهای جهان با نظر پنج عضو شورای امنیت و گاهی حتی با نظر یکی از آن پنج عضو در تضاد بود، نظر اکثر کشورها توصیه‌ای و غیرالزام‌آور بود و نظر یک عضو شورای امنیت به سایر دولت‌ها دیکته می‌شد. در واقع می‌توان گفت نظم دوقطبی که امروز به آن نظم کهنه می‌گوئیم، نظمی یک‌سویه و اجبارگرا و متصلب بود.

 

*به پیشینه نظم کهنه‌ی جهانی و شورای امنیت اشاره کردید لطفاً در مورد کارنامه نظم کهنه جهانی و چگونگی تشکیل و عملکرد شورای امنیت هم اشاره‌ای داشته باشید.

کارنامه نظم کهنه جهانی پر از آشوب‌ها، کودتاها، جنگ‌ها، تجزیه‌ها و اجحاف‌ها علیه ملت‌ها بود که یکی از آنها واگذاری سرزمین یک ملت به یک قوم غیرساکن در فلسطین بود. شورای امنیت براساس آنچه در اساسنامه آن آمده بود، مأموریت داشت تا مانع پیدایی جنگ بین ملت‌ها شود؛ اما عملکرد آن در فاصله ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۰ و بعد از آن تا امروز منبع جنگ‌ها و درگیری‌ها بوده است. جنگ ۱۳۹۳ه.ش./ ۲۰۱۴م. یمن یکی از آخرین جنگ‌هایی است که مسبب آن شورای امنیت سازمان ملل بود، زیرا به عربستان سعودی اجازه داد برای غلبه بر یک ملت، این کشور را به محاصره هوایی، زمینی و دریایی درآورد و با بمب به بازارها، خانه‌ها، تأسیسات و مردم آن حمله کند.

شورای امنیت در طول سال‌های ۱۹۴۸ تا ۲۰۱۰ بارها مجوز حمله به کشورهای ضعیف را صادر کرد؛ چشم خود را به روی استفاده از سلاح‌های غیرمتعارف علیه ملت‌ها بست؛ مقاومت ملت‌ها در برابر تجاوز را ذیل واژه تروریسم محکوم کرد؛ کشورهایی را تحریم و احکام تبعیض‌آمیز را علیه ملت‌ها صادر کرد که یکی از این موارد صدور پنج قطع‌نامه علیه ایران به واسطه استفاده از انرژی هسته‌ای بود. شورای امنیت بارها اجحاف‌های اقتصادی قدرت‌ها علیه ملت‌ها را نادیده گرفت و بعضاً به آنها وجهه حقوقی داد.

شورای امنیت بارها در جنگ‌ها، زیرپاگذاشتن قوانین بین‌المللی از سوی یک طرف را نادیده گرفت و طرف قربانی را تحت فشار قرار ‌داد که یک نمونه از آن جنگ نظام سلطه علیه ایران در سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷ بود.

نظم کهنه، جهان در قرنطینه قدرت‌های بزرگ قرار داد و رقابت‌های توسعه‌طلبانه ابرقدرت‌ها را وجهه و میدانی بین‌المللی بخشید به‌گونه‌ای که جور رقابت‌های ابرقدرت‌ها را ملت‌های جهان متحمل شدند. بر مبنای نظم کهنه، استقلال یک ملت معنا نداشت و رسماً از سوی قدرت‌های حاکم یا یک قدرت حاکم با جنگ و درگیری و کودتا و تحریم پاسخ داده می‌شد. براساس نظم کهنه، هر گونه اقدامی که یک ملت در جهت صیانت از خاک، فرهنگ، منافع و امنیت خود انجام می‌داد، ذیل عنوان اقدام علیه امنیت بین‌‌الملل تعریف و با آن مقابله می‌شد. در دوره حاکمیت نظم کهنه اگرچه کشورهای عضو سازمان ملل آزاد خوانده می‌شدند؛ اما منابع حیاتی آنان در سلطه قدرت‌های حاکم بود به‌گونه‌ای که تلاش بعضی کشورها مثل ایران برای به‌دست گرفتن اداره منابع خود، با کودتای قدرت‌های عضو شورای امنیت پاسخ داده می‌شد. فرانسه اگرچه به ظاهر استقلال کشورهای غرب آفریقا ـ کشورهای ساحلی ـ را پذیرفته بود؛ اما منابع آنها را هر‌طور می‌‌خواست به خاک خود منتقل می‌کرد و ارزش‌گذاری این منابع را در انحصار خود قرار داده بود. تا جایی که بعد از ۷۶ سال کشورهایی نظیر مالی، بورکینافاسو، نیجر، گابن و… برای رهایی از سلطه فرانسه انقلاب کردند و در همان حال متهم به هرج و مرج‌طلبی شدند.

نظم کهنه اگرچه دوقطبی خوانده می‌شد؛ اما ماهیت آن غربی بود، زیراایدئولوژی‌های حاکم بر این دوره اعم از کاپیتالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی، همه ریشه غربی داشتند و بر این اساس گرچه شوروی و آمریکا دو ضلع در حال تقابل دیده می‌شدند، اما هر دو در موضوع حکمرانی به شیوه واحد عمل می‌کردند و کشورهایی که در ذیل آنها قرار داشتند با یک شیوه تحت امر بودند و منابع آنان توسط رئیس بلوکی که در ذیل آن جانمایی شده بودند، به غارت می‌رفت. ماهیت غربی نظم دوقطبی سبب شد که به‌رغم فروپاشی شوروی و بلوک کمونیسم، در سال ۱۳۶۹، طی سه دهه اخیر نظم دوقطبی حفظ شود! آمریکا با استفاده از منطق نظم دوقطبی تلاش کرد تا سیطره خود را از طریق حفظ ساز و کارهای دوران حضور شوروی در عرصه بین‌الملل ادامه دهد.

نظم کهنه از نظر فرهنگی «هضم» فرهنگ‌ها را در یک فرهنگ دنبال می‌کرد و رسماً از دیگران می‌خواست در موارد تناقض فرهنگی میان فرهنگی ملی و فرهنگ نظام سلطه، فرهنگ ملی را کنار بگذارند. بر این اساس شبکه‌های مختلف غرب در حوزه‌های فرهنگی شکل گرفتند و هر کدام هضم فرهنگی ملت‌ها را دنبال می‌کردند.

*لطفاً چگونگی پیدایی ماهیت نظم دوقطبی و آثار آن‌را تشریح بفرمایید.

ماهیت نظم دوقطبی در واقع تکرار نظم اروپایی قرن ۱۹است. نظم دوقطبی براساس «پیمان وستفالی» که یک پیمان کاملاً اروپایی (در آن موقع غربی) بود، شکل گرفت، کما اینکه نظم پیشین که به کنسرت اروپا شهرت پیدا کرد و در حد فاصل ۱۱۹۴ه.ش./۱۹۱۵م. تا ۱۳۱۸ه.ش./۱۹۳۹م. به مدت ۱۲۴ سال بر دنیا حاکم شد، یک پیمان کاملاً اروپایی بود. خود «پیمان وستفالی» از دل جنگ ۳۰ ساله ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ اروپا پدید آمد. کمااینکه کنسرت اروپا و نظام دوقطبی هم از دل جنگ زاده شدند. در هر سه مورد ادعای غرب این بود که با پیمان دسته‌جمعی در صدد جلوگیری از وقوع جنگ‌ها و گستره تأثیر آنهاست و حال آنکه این ادعا را کسانی مطرح می‌کردند که «جنگ‌افروز» و مسئول جنگ‌های پیشین بودند! رطب‌خورده منع رطب کی کند؟ خاصیت این پیمان و نظم‌های بین‌المللی ناشی از آن این بود که زورگویی را نهادینه کند و در اختیار و انحصار چند کشور درآورد.

یکی از نتایج این حکمرانی به مستعمره و اشغال نظامی درآمدن بخش‌های وسیعی از سه قاره آمریکا، آفریقا و آسیا بود. سیستم کنسرت اروپا که بر مبنای برتری قدرت‌های اروپایی استوار بود، در نهایت به جنگ بزرگ در اروپا در حد فاصل ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ منجر شد. در این جنگ حدود ۷۰ میلیون نیروی نظامی غرب رو در روی هم قرار گرفتند؛ بیش از ۲۲ میلیون نفر کشته و بیش از ۲۱ میلیون نفر زخمی شدند. این جنگ سبب انحلال چهار امپراتوری اروپایی در پهنای آلمان، عثمانی، اتریش ـ مجارستان و روسیه شد. حکومت کنسرت اروپا، دو قدرت مسلمان آسیایی ـ گورکانی در هندوستان و عثمانی در آسیای غربی ـ را از بین برد و سرزمین‌های آنان را قطعه‌ قطعه کرد و رویاروی هم قرار داد. بعد از جنگ همین میراث‌داران کنسرت اروپا به تأسیس جامعه ملل دست زدند؛ اما پس از دو دهه رویارویی نظامی بزرگ‌تری در اروپا با بیش از ۱۰۰ میلیون نفر نظامی شکل گرفت که به کشته شدن حدود ۸۵ میلیون نفر از آنان و مردم عادی منجر شد. زمان آن هم دو برابر جنگ پیشین بود! بعد از جنگ، آنان که هنوز رمقی داشتند با همان منطق وستفالی و کنگره وین ابتدا به تأسیس سازمان ملل دست زدند و سپس نظام دوقطبی را پایه‌گذاری کردند.

*اهداف شکل‌گیری و چگونگی تاسیس سازمان ملل چگونه بوده است؟

تأسیس سازمان ملل دقیقاً در چهارچوب ادبیات و منطق وستفالی شکل گرفت و در واقع معماری سازمان ملل و نظم جدید را میراث‌داران وستفالی و وین در دست گرفتند. پیدایش واژه «قدرت‌های بزرگ» هم براساس توافق اروپایی وستفالی و کنگره اروپایی وین شکل گرفت. اروپایی‌ها با خلق این واژه از یک ‌سو به حقوقی کردن دخالت خود در امور کشورهای دیگر دست زدند و از سوی دیگر مانع حضور کشورهای دیگر در روند اداره جهان شدند.

مثلاً اروپایی‌ها در سال ۱۸۳۹ ذیل پیمان وستفالی و منطق حاکم بر کنسرت اروپا، درگیر و دار جنگ مصر و عثمانی، سلطان محمود دوم را وادار کردند وساطت اروپا را بپذیرد و حل و فصل اختلافات با مصر را به کنفرانسی مرکب از سفرای پنج کشور عضو کنسرت اروپا احاله کند. در دوران حاکمیت کنسرت اروپا، هر کشوری که توافقات کنگره وین را نقض می‌کرد، با واکنش نظامی هماهنگ پنج عضو کنسرت اروپا مواجه می‌شد.

*هدف کنونی میراث‌داران «وستفالی» و وین چیست؟

در شرایط فعلی آنان تلاش می‌کنند تا نظم کهنه را بازآرایی و به‌عنوان نظم نو وارد بازار کنند! امروز اگر از مدعیان نظم نو در آمریکا، انگلیس و فرانسه پرسیده شود کارنامه نظم بین‌المللی در فاصله ۱۹۴۷ تا ۲۰۲۳ چیست و آیا امروز جهان و حتی خود قدرت‌های شکل‌دهنده نظم پیشین از امنیت بیشتری برخوردارند، پاسخ آنها به هیچ روی «آری» نیست. حداکثر سخنی که خواهند گفت این است که: اگر این نظم نبود جنگ‌های بیشتری اتفاق می‌افتادند و بر دامنه ناامنی‌ها افزوده می‌شد. این پاسخ یعنی نظم قبلی، بازدارنده نبوده و مشکل را چاره نکرده و فقط آن را تخفیف داده است. ضمن اینکه کاستن از ناامنی قبل از هر چیز اراده می‌خواهد. کشورهایی که «قدرت‌های بزرگ» خوانده می‌شدند و خود عامل وقوع و تطویل جنگ‌ها بوده‌اند، چگونه می‌توانند از دایره آن بکاهند؟

 

*بنظر جنابعالی چالش‌های موجود بر سر راه نظم نوین جهانی کدامند؟

نظم جدید جهانی در شرایطی مطرح است که نظم پیشین با دو چالش اساسی از درون و بیرون مواجه است. چالش درونی آن، در بعد امنیتی، جنگ نظم‌ستیز اوکراین میان قدرت‌های اروپایی است که رفته‌رفته به چالش جهان تبدیل شده است. در این جنگ، دو طرف حتی از احتمال استفاده از بمب اتم حرف زدند و در عمل هم به سمت استفاده از سلاح کشتار جمعی رفتند و علیه هم از آن استفاده کردند. در بعد اقتصادی شاهد فروپاشی عمیق اقتصادی در آمریکا هستیم تا جایی که ریچارد هاس در کتاب «جهانی در بی‌نظمی» نوشت «در ادامه روندی که از حدود دو دهه پیش آغاز شده است، بدهی آمریکا در سال ۲۰۳۰ از تولید ناخالص داخلی آن بیشتر خواهد شد.» الان بدهی آمریکا حدود ۸۰ درصد تولید ناخالص داخلی آن است. وی معتقد است این بحث اختلافات سیاسی ـ و در واقع دوقطبی شدید سیاسی و اجتماعی ـ اگر با بحث‌ مالی تقاطع پیدا کند، فروپاشی حتمی است. همین ترکیب تنش‌های سیاسی داخلی و بحران مالی در انگلیس، فرانسه و آلمان هم مشاهده می‌شود.

 

*بنظر جنابعالی با توجه به ناتوانی نظم نوین، چه توجیهی برای دخالت غرب در کشورهای دیگر وجود دارد؟

در اینجا دو سئوال اساسی پیش‌ روی عقلای عالم وجود دارد؛ پرسش اول همین است که نظمی که در ابعاد امنیتی، سیاسی و اقتصادی در درون دچار بحران شده است، چگونه می‌تواند مسایل پیچیده‌تر اقتصادی‌ای را که جهان در دهه‌های آینده با آن مواجه است، حل کند؟ پرسش دوم این است که کشورهای داعیه‌دار در نظم پیشین در حالی که به شکست اعتراف می‌کنند، چگونه می‌توانند پلیس‌های خوبی برای نظم پیچیده‌تر پیش‌رو باشند؟ پاسخ این سئوالات روشن است؛ از این‌‌رو باید گفت بر خلاف مدعای هنری کیسینجر در کتاب «نظم جهانی؛ تأملی در ویژگی ملت‌ها و جریان تاریخ» و مدعای ریچارد هاس در کتاب «جهانی در بی‌نظمی» که صاحبان نظم پیشین قادرند نظم قبلی را ویرایش کنند و خود دوباره در رأس آن قرار بگیرند، داعیه‌داران نظم کهنه نمی‌توانند پیشاهنگان نظم جدید باشند و منطق مردود نظم کهنه نمی‌تواند مورد پذیرش بین‌المللی قرار گیرد.

*سرنوشت نظم نوین جهانی را چگونه می‌بینید؟

تغییر نظم و ناظم حتمی است. نظم‌های دوقطبی و تک‌قطبی از میان رفته‌اند. در اوایل مهر ماه، «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه آمریکا صراحتاً اعلام کرد که: «نظم پیشین به پایان رسیده است.» در اینجا یک سئوال اساسی وجود دارد. عوامل فروپاشی نظم کهنه چه بودند و چه کشورهایی در محو آن محوریت داشتند؟ ریچارد هاس مشاور برجسته رؤسای‌جمهور دموکرات آمریکا ـ اوباما و بایدن ـ در کتاب خود مدعی است آمریکا، روسیه و چین نظم آینده جهانی را شکل خواهند داد. او اروپا و هند را به‌عنوان قدرت مکمل آمریکا ذکر کرده است.

نظام دوقطبی و تک‌قطبی پیشین به‌صورت تصادفی و بدون وجود عامل خارجی ساقط نشده است. در این میان اقتصاد، عامل فروپاشی آن نبود، زیرا جمع قدرت اقتصادی آمریکا و اروپا در مقایسه با چین و روسیه هنوز هم بالاتر است. بنابراین قدرت‌های اقتصادی نوظهور هم به خودی خود نمی‌توانند شکل‌دهنده نظمی جهانی باشند. آنان که در نظم پیشین کم و بیش محوریت داشتند و یا با کشورهای محور اختلاف اساسی نداشتند، بخشی از ساختاری بوده‌اند که اینک وجود خارجی ندارد. پس خود آنان عامل این فروپاشی نیستند. چین رسماً اعلام می‌کرد تا سال ۲۰۳۵ هیچ چالش سیاست خارجی نخواهد داشت و روسیه هم در حد فاصل فروپاشی شوروی تا امروز، منهای جنگ اوکراین، تعارضی با آمریکا و تروئیکای اروپایی نداشته است. پس فروپاشی نظم کهنه نه تنها محصول سیاست‌های آنان نیست، بلکه این فروپاشی علیه حاکمیتی است که خود بخشی از آن بوده‌اند.

منطق حاکم بر نظام بین‌الملل هم نمی‌تواند تغییر نکند؛ چون از یک ‌سو خود این منطق یکی از دلایل فروپاشی نظم کهنه بوده و از سوی دیگر برخلاف وضع جهان در سال ۱۸۱۴ و ۱۹۴۷، ملت‌ها اجازه تکرار یک نظم وستفالی را نمی‌دهند. آمریکا، چین و روسیه با فرض اینکه بتوانند اختلافات عمیق میان خود را از میان بردارند، نمی‌توانند به نمایندگی از بقیه ملت‌ها و کشورها تصمیم بگیرند.

اینکه ریچارد هاس از اروپا یه‌عنوان «دنباله» و جان بولتون از آن به‌عنوان «دم» آمریکا یاد می‌کند، اگرچه چندان بی‌راه نیست، با واقعیت اروپا تطبیق کامل هم ندارد. فرانسه به‌عنوان یکی از قدرت‌های اروپا به تکرار از لزوم استقلال اروپا از آمریکا سخن گفته است. آلمان دنبال فرصتی است تا طوق ۷۶ ساله بردگی قدرت‌های پیروز جنگ جهانی دوم را بشکند. کشورهای دیگری نظیر ایران، برزیل و هند هم که گاهی عدد آنها از ده کشور فراتر خوانده شده است، دیگر اهل وکالت دادن به این قدرت و آن قدرت نیستند.

 

*از طرح این موضوعات می‌خواهید به چه نتیجه‌ای برسید؟

از این موضوع چند نکته بیرون می‌آید؛:

ـ یکی اینکه نظم جدید، نظم منعطف و چرخشی و در مقابل نظم متصلب و جبری پیشین خواهد بود؛

ـ دوم اینکه نظم جدید فقط با مشارکت ناظمان قبلی شکل نمی‌گیرد؛

ـ سوم اینکه تغییر فقط در ناظم نیست، نظم بین‌المللی از نظر مفهوم، محتوا، کارکرد و پیامد دستخوش تغییر اساسی خواهد بود.

*بنظر جنابعالی نقش ایران در فروپاشی نظم کهنه چه بوده است؟ آیا میتوانیم برای ایران در این زمینه نقشی قائل شویم؟

بله. ایران در این زمینه نقشی اساسی داشته است. انقلاب اسلامی با تکیه اساسی بر معنویتی ریشه‌دار، نظم مادی دوقطبی را به چالش کشید و راه‌حل بهبود را هم نشان داد. نظم مادی در وجوه شرقی و غربی آن، یک نظم حیوانی است و نمی‌تواند تأمین‌کننده آمال، اهداف و آرمان‌های انسانی باشد. بنابراین وقتی با قوه قهریه بر ملت‌ها تحمیل شود ـ آن‌گونه که در سال ۱۹۴۷ این اتفاق افتاد ـ ملت‌ها را به بن‌بست می‌کشاند و این بن‌بست یأس‌آور خواهد بود تا زمانی که نوری نمایان شود و راه دیگری را باز کند. در اینجا علم انسان‌ها به کژراهه بودن نظم حاکم، آنان را به مقاومت و نهضت در برابر آن وادار می‌کند. در اینجا یأس تبدیل به نشاط و پذیرش تبدیل به عصیان می‌شود.

انقلاب اسلامی با تأسیس نظامی ترکیبی از دین و دنیا که هیچ نسبتی با ایدئولوژی‌های کاپیتالیستی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی نداشت، نوری به جهان تاریک تاباند و عصیان علیه نظم حاکم بر آن را کلید زد و از حیث تئوریک، دائماً عصیان علیه آن را تغذیه کرد و با پیروزی‌های پی در پی بر آن، شکنندگی این نظم را نشان داد. بر این اساس جهان بدهکار انقلاب ایران است.

 

*امام خمینی(ره) از جمله طلایه‌داران هشدار در زمینه نابودی نظام حاکم بر جهان بودند. اشاره‌ای به فرمایشات ایشان هم داشته باشید.

دو سال پیش از پایان عمر شوروی، در سال ۱۳۶۹ و حدود ۲۲ سال پیش از پایان ابرقدرتی آمریکا در سال ۲۰۱۰، در بهمن ماه سال ۱۳۶۷، از پایان حیات نظم دوقطبی «خبر» داد. ایشان در نامه به رئیس وقت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی فرمود «باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما، مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست، مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.» در بخش دیگری از این پیام آمد «شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، زیرا امروز اگر مارکسیسم در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسایل البته به شکلی دیگر و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است.»

امام(ره) در این نامه ضمن بیان حقیقت فروپاشی نظم دوقطبی، راه را هم نشان داد: «تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این‌گونه مسایل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا، از عمق لطیف باریک‌تر از موی منازل معرفت آگاه شوند» و «اسلام دارای ارزش‌های والا و جهان‌شمول است که می‌تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت‌ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز کند.»

پرواضح است آنچه به ماهیت تئوریک نظم پیشین بین‌المللی خدشه وارد کرده، چین، هند، روسیه و اروپا و مجموعه‌های خارج از این قدرت‌ها نظیر جنبش عدم تعهد و خیزش‌های ناسیونالیستی هم نبوده‌اند، زیرا این جنبش‌ها اصولاً در ستیز واقعی با نظم پیشین و قدرت‌های آن نبوده‌اند تا در شکست آن نقشی داشته باشند.

 

*مختصات لازم در نظم آینده چیست؟

همان‌‌طور که گفته شد، نظم جهانی یک کلان سیستم و پدیده‌ای چندوجهی است و کشورها به تناسب توانمندی‌ها و سیاست‌های خود در آن نقش ایفا می‌کنند. یکی از وجوه نظم بین‌المللی اقتصادی است. کشورهایی که از حیث منابع با ثبات و تجدیدپذیر افق روشن دارند، در فعل و انفعالات اقتصادی نظام بین‌الملل نقش اساسی خواهند داشت. در این میان تولید ناخالص داخلی اهمیت ویژه‌ای دارد و در محاسبات خارجی از وضع اداره داخلی اقتصاد یک کشور، مهم‌تر شمرده می‌شود.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، جنبه ژئوپلیتیکی و به عبارتی «مختصات سرزمینی» است. قدرت کشوری که در بن‌بست جغرافیایی قرار گرفته، با قدرت کشوری که انبساط جغرافیایی دارد، تفاوت زیادی دارد. ژئوپلیتیک یک کشور هزینه‌ساز و ژئوپلیتیک کشور دیگر ثروت‌ساز است. اتصال یک کشور به آبراه‌های بین‌المللی و نزدیکی آن به خلیج‌ها، تنگه‌ها و جزایر به آن، موقعیت جبری ژئوپلیتیکی می‌دهد. یکی دیگر از جبنه‌ها نقش یک کشور در موضوعات اقتصادی حساس، نظیر انرژی، سلول‌های بنیادین، نانو، هوش مصنوعی و توانمندی هسته‌ای است. کشوری که در این حوزه‌ها توانمندی دارد، می‌تواند بر روندهای حساس بین‌المللی اثر بگذارد. یکی دیگر از جنبه‌های اقتصادی برخورداری از موقعیت «بازار بین‌المللی» است. یک کشور در میان مجموعه‌ای از کشورها می‌تواند نقش ویژه‌ای‌ ‌داشته باشد. مثلاً برزیل برای محیط پیرامونی خود در آمریکای لاتین موقعیت ویژه‌ای دارد. این بازار هرچه پررونق‌تر باشد، موقعیت کشوری که در مرکزیت آن قرار گرفته است ویژه‌تر خواهد بود.

یکی دیگر از جنبه‌های نظم نوین، قدرت سیاسی است که به دو عامل راهبردی وابسته است. یکی از این دو عامل تجمیع خصوصیات راهبردی در یک کشور است و دیگری وجود راهبرانی خردمند، دارای ابتکار و جدیت و اهل دل به دریا زدن است. به همین جهت تاریخ، لحظه‌های حساسی را به ثبت رسانده که کارآمدی یا ناکارآمدی رهبران را فریاد می‌زنند.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، ائتلاف‌سازی و نفوذ در موقعیت‌های مختلف جهان است. یک ملت در ائتلاف و همکاری با گروهی از کشورها می‌تواند موقعیت ویژه‌ای را برای کشور خود رقم بزند. وجود یک جبهه خارجی برای هر کشوری در حکم «پوسته سخت» است که ضمن محافظت از آن، سبب تداوم و رشد آن می‌شود.

یکی دیگر از جنبه‌های قدرت، توانمندی‌های فرهنگی و نرم‌افزاری است. صحنه بین‌الملل طبعاً به یک نظم نیاز دارد و این نظم هم لزوماً باید «جامع» باشد و یکی از جنبه‌های مهم جامعیت، جنبه فرهنگی آن است. فرهنگ یک مقوله ذاتی است و در گذر سالیان به‌د‌ست می‌آید.

فرهنگ مقوله‌ای ذواطراف و شامل فقه، فلسفه و حکمت، عرفان و معنویت، کلام و اعتقادات، تاریخ، ادبیات، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، هنرهای تجسمی و نمایشی، زبان و… است. در جهان پیچیده آینده فقط فرهنگ‌هایی که سرآمدی دارند، می‌توانند کالایی درخور ارائه کنند.

*نقش و اعتبار ایران در نظم جدید را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به اعتبار اینکه ایران نقشی اساسی در فروپاشی نظام مادی پیشین داشته است، استحقاق بیشتری برای تعریف نظم جدید و قواعد آن دارد. از این‌رو تعریف نظم نوین باید دو جنبه معنوی و مادی را در خود داشته باشد. ایران به دلیل برخورداری از موقعیت‌هایی که خاص ایران هستند، می‌تواند جبهه‌ای را ایجاد و بر اساس آن مطالبات خود را در مرحله گذار، متوجه سازمان ملل و محیط بین‌الملل کند.

*برای ایفای این نقش باید چه اقداماتی را انجام بدهیم؟ موقعیت کانونی ایران در کجا و چیست؟ همچنین عناصر مهمی که می‌تواند ایران را برای ایفای نقش در نظم نوین یاری دهد کدام است؟

گام اول ارائه تعریف هوشمندانه و جامع و مانع از نظمی است که می‌خواهیم منافع ما را در نظر داشته باشد. بعضی با نگاه به پاره‌ای مشکلات اقتصادی روزمره که همه کشورها به‌نوعی با آن درگیرند، می‌گویند ایران قادر به ورود به عرصه اقتصادی بین‌المللی در جایی که امثال چین، آمریکا، هند و اتحادیه اروپا حضور دارند، نیست. واقعیت این است که خود کشورهایی که نام بردیم، ایران را دارای موقعیت اقتصادی برجسته می‌بینند و می‌دانند که بخش بزرگی از قدرت اقتصادی ایران، ذاتی است. مثلاً موقعیت‌های ژئوپلیتیکی و سرزمینی و فرهنگی و سیاسی ایران قابل تغییر نیستند. علاوه بر آن در میان کشورهایی که مدعی نظمی نوین هستند، تنها ایران بر یک انقلاب تاریخی شکوهمند تکیه دارد. چنین کشوری از نوعی اقتدار درونی در برابر تکانه‌های بین‌المللی برخوردار است و از این رو «باثبات» دیده می‌شود.

حجم اقتصاد ایران در زمان کنونی، آن را در ردیف چهاردهم جهان قرار داده و این در حالی است که ایران یک دهه رکود مطلق را تجربه کرده است. رفع این رکود و اتصالات جدیدی که جمهوری اسلامی پیدا کرده، موقعیت اقتصادی ایران را به یکی از ۷ تا ۸ کشور اول جهان خواهد رساند.

جنبه دیگر، موقعیت کانونی ایران در چند موضوع مؤثر و اساسی است؛ موقعیت کانونی در بحث انرژی، با توجه به حجم نفت و گاز ایران؛ موقعیت کانونی در بحث ژئوپلیتیکی، با توجه به اشراف ایران بر اقیانوس هند و تنگه هرمز و از این طریق بر دریاهای دوردست؛ موقعیت کانونی ایران در جبهه مقاومت و گسترش آن از دریای عمان تا مدیترانه؛ موقعیت کانونی در حوزه نظامی و امنیتی و تولید جنگ‌افزار؛ موقعیت کانونی در حوزه علمی به‌گونه‌ای که در بعضی حوزه‌ها در موقعیت چهارم علمی دنیا قرار گرفته است؛ موقعیت کانونی در جنبش جهانی ضدیت با صهیونیسم؛ موقعیت کانونی در جنبش جهانی ضدآمریکا که به ایران پوسته‌ای ضخیم بخشیده است.

اینها بخشی از موقعیت‌های ایران به حساب می‌آیند. بخشی دیگر جنبه فرهنگی و اجتماعی قدرت ایران است. جهان در عرصه فرهنگی به کانونی احتیاج دارد که دارای قدرت معنوی اصیل و اثرگذاری ویژه‌ باشد تا بتواند جلوی قدرت فرهنگی غرب با نزدیک به ۳۰۰ سال ساختارسازی و نهادینه‌سازی ظاهر بایستد و بر آن غلبه کند. این فرهنگ ضرورتاً باید چند لایه باشد. ایران از این حیث موقعیت غیرقابل رقابتی از سوی دیگران دارد. ایران از یک‌ طرف متکی به غنی‌ترین ادیان الهی و از طرف دیگر متکی به یکی از تاریخی‌ترین ملت‌هاست.

در فرهنگ شیعی روی عنصر «عقل» تأکید ویژه‌ای شده است، تا جایی که بعضی صاحب‌نظران در تقسیم‌بندی کلامی، شیعه را به غلط در ردیف «معتزله» قرار داده‌اند. تأکید بر عنصر عقل در واقع توجه دادن به موضوع اجتهاد است. فقه اجتهادی و بالنده شیعه، عرفان ناب متکی به نحله‌های مختلف عرفانی، فلسفه و حکمت متأثر از شخصیت‌های فلسفی در تراز جهانی در طول بیش از ۱۴۰۰ سال، ادبیات و شعری غنی در حجم بیش از ۷۰۰۰ سال مدنیت، کلام و اعتقادات بالنده و مبارز، حقوق و تفسیر متکی به هزاران جلد کتاب که در طول تاریخ مورد اهتمام مفسرین نامدار بوده‌اند.

یک عنصر مهم دیگر که در حرکت یک ملت به سمت جلو، بسیار مؤثر است، وجود رهبران خردمند و فرهیخته، نخبگان مسئولیت‌شناس و توده‌های وفادار است. در طول سالیان پس از انقلاب، این رهبری خردمند در ایران وجود داشته و کشور را در ۴۵ سال گذشته که با ده‌ها موضوع مواجه بوده، به ایمنی رسانده است.

انقلاب اسلامی با آزادسازی نیروهای عظیم اجتماعی، یک طیف قدرتمند وفادار به خود در سنین مختلف و به‌ویژه جوانان پدید آورده که کارکرد اساسی آنها رفع مشکلات از جلوی پای نظام جمهوری اسلامی است. انقلاب با تکیه بر آنها به پیروزی‌های شگرفی رسیده است و در نهایت «توده‌های وفادار» است که از جاذبه بسیاری برخوردارند. بدون شک هیچ انقلاب دیگری نیست که با گذشت ده‌ها سال و به‌رغم مواجهه با انواع مشکلات عظیم، توده‌ها را در حمایت از خود در صحنه حفظ کرده باشد. عدم تبدیل انقلاب به یک خاطره تاریخی پس از شکل گرفتن نظام سیاسی، در میان انقلاب‌ها یک استثنا به حساب می‌آید. مردم در انقلاب اسلامی، مطالبه‌گری دارند، اما این مطالبه متوجه خود انقلاب اسلامی نیست. مردم هوادار و دلبسته انقلاب و نظام اسلامی هستند. در انقلاب ایران، مردم به‌مرور به بار انقلاب تبدیل نشده و حرکت آن را کند نکرده‌اند. نقش مردم رفع موانع و سرعت دادن به حرکت انقلاب اسلامی است.

براساس آنچه برشمردیم، ایران ظرفیت عظیمی برای تعریف نظم جدید و ارائه الگویی ترکیبی از آن و ایجاد جبهه‌ای برای ساماندهی به امور مقدماتی آن، هویت‌بخشی به آن و پشتیبانی از آن و متقابلاً استفاده ویژه از آن دارد. ما کشور و ملت کوچکی نیستیم و ابزارهای متنوعی را در اختیار داریم که باید راه‌های استفاده دقیق و به هنگام از آن را به دست آوریم.

 

*بعنوان سئوال آخر در مورد از میان رفتن نظم قبلی و شکل‌گیری نظم جدید با وجود چالش‌های موجود مثل بحران اوکراین و تلاش آمریکا برای بازسازی نظم قبلی، به نظر جنابعالی افق پیش‌رو چگونه است؟

اگرچه حداقل ۱۳ سال است، نظم قبلی از میان رفته، نظم جهانی جدید، هنوز شکل نگرفته و تا شکل‌گیری کامل آن حدود دو دهه فرصت وجود دارد. این نظم شکل خواهد گرفت و وجهه آسیایی آن هم خیلی قوی خواهد بود. آمریکایی‌ها که به تکاپوی ویژه افتاده‌اند، قادر به بازسازی نظم متصلب پیشین نخواهند بود. روسیه و چین، طیفی از کشورها را در کنار خود ندارند تا جهان را به هر سمتی که بخواهند ببرند و در کوتاه‌مدت هم قادر به حل و فصل این معضل نخواهند بود؛ کشورهایی نظر هند، ژاپن، کره و اروپا که روند جهان برخلاف انتظار آنان، به سمت دیگر می‌رود، در کوتاه‌مدت قادر به حل مسایل خود با چین و روسیه نیستند. چالش‌های جهانی کنونی نظیر جنگ اوکراین به دلیل آنکه هر موضوعی از نظم کهنه در کشاکش پیدایی نظمی جدید، به تطویل می‌افتد، طی دو سه سال آینده حل و فصل نخواهد شد. رقبای منطقه‌ای ایران از این جهت که در طول دوره نظام پیشین بخشی از نظم کهنه بوده‌اند، نمی‌توانند از تبعات فروپاشی آن نظم، فرار کنند. این وضعیت موقعیت آنان را خود به خود تضعیف می‌کند. تلاش ترکیه برای جانمایی حضور امنیتی خود در قفقاز و شروط جدید عربستان سعودی برای برقراری رابطه رسمی با رژیم صهیونیستی و آشکارسازی آن در این راستا صورت می‌گیرد.

ما در این وانفسا دارای موقعیت اساسی و از لحاظ منطقه‌ای تقریباً بلامعارض هستیم. البته مشکلاتی هم در درون به‌خصوص در موضوع اقتصاد ملی داریم که حتماً باید به رفع آن به‌عنوان پیش‌نیاز حضور فعال، مؤثر و مداوم در عرصه بین‌الملل نگاه و نسبت به آن اهتمام ویژه مصروف کنیم.

28اکتبر/23

ناامیدی مردم، کلان راهبرد غرب در مواجهه با ملت ایران – حجهالاسلام عسکری اسلامپور کریمی

اشاره:

تاریخ انقلاب اسلامی، مملو از مبارزه با دشمنی‌های گوناگون استکبار جهانی در عرصه‌های مختلف بوده است و بدون اغراق می‌توان ادعا کرد که از بدو پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ تا کنون، هر روز و هرلحظه شاهد انواع توطئه‌ها و دسیسه‌ها از ایجاد تفرقه قومی و ترویج جدایی‌طلبی در بین اقوام مختلف گرفته تا ترور شخصیت‌های انقلابی، برنامه‌ریزی برای کودتا و حمله نظامی ناجوانمردانه‌ ۸ ساله، تحریم‌های ظالمانه و محاصره اقتصادی برای جلوگیری از پیشرفت‌های علمی و صنعتی و تحت فشار قرار دادن مردم به‌منظور دلسردی و جدا کردن آنان از نظام اسلامی و…، بوده‌ایم.

امروز در جنگ ترکیبی و نبرد شناختی همه‌جانبه، از طرق گوناگون، با انبوه سیاه‌نمایی‌ها و شایعات و روایت‌های دروغ و تحریف شده‌ به وسیله صدها شبکه تلویزیونی و کانال‌های مختلف در فضایِ ولنگار مجازی حاکم بر کشور، دشمنان نظام سعی می‌کنند با حمله به باورها و اعتقادات مردم و تزریق یاس و ناامیدی، افق و آینده کشور را برای مردم به‌ویژه جوانان تیره و تار جلوه دهند. در واقع ناامید کردن جامعه، از کلان‌راهبرهایی است که مستکبرین و زورگویان در طول تاریخ به کار گرفته‌اند تا درخت امید را در جان افراد جامعه مورد نظر بخشکانند و در سایه تاریک نومیدی به اهداف شوم خود برسند.

اهمیت و بایستگی ‌امید و امیدواری در قرآن و آموزه‌های اسلامی

در اسلام امید و آرزو جایگاه رفیعی دارد تا جایی که در روایات حضرات معصومین«ع» از امید که منشأ همت و کار به شمار می‌رود، به‌عنوان رحمت الهی یاد شده است. با مطالعه آموزه‌های اصیل اسلامی درمی‌یابیم که اساس زندگانی بر امید بنا شده است. تمام تلاش‌های انبیا و اولیای الهی با محوریت امید صورت گرفتند. براین اساس، انسان و جامعه‌ای رشد یافته و متکامل خواهد بود که با توکّل بر خداوند بتواند بر مشکلات غلبه کند. قرآن کریم مؤمنان، مهاجران و مجاهدان در راه خداوند را امیدوار به رحمت خداوند(۱) و ناامیدی را نشانه گمراهی معرفی می‌کند و از کسانی که امید به رحمت خداوند ندارند، به «گمراه و ضالون» تعبیر کرده است:

«گفت به جز مردم گمراه چه کسی از لطف خدای خود نومید می‌شود؟»(۲) در برخی از آیات قرآن کریم، یأس و ناامیدی از رحمت خداوند، از صفات کافران و موجب کفر دانسته شده است: «…إنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ‌اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ: جز گروه کافران کسی از رحمت ‏خدا نومید نمی‏شود»(۳)

حضرت سجاد(ع) می‌فرماید: «یأس انسان از نجات، از روی قنوط یعنی  ناامیدی مطلق است که از گناهان کبیره است.»(۴)

رسول اکرم(ص) نیز می‌فرمایند: «إنّما الأمل رحمه من اللَّه لامّتی، لولا الأمل ما أرضعت أمّ ولدا و لا غرس غارس شجرا: امید برای امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی‌داد و هیچ باغبانی درختی نمی‎‌کاشت.»(۵) و نیز می‌فرمایند: «امید و آرزو، رحمتی برای امت من است.»

پیامبر اکرم(ص) بهترین الگو و سرمشق

خداوند، پیامبراکرم(ص) را برای انسان‌ها الگو و سرمشقى نیکو معرفی می‌فرماید: «لَقَد کَانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَومَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) اقتدایی نیکوست، برای آن کس که به (ثواب) خدا و روز قیامت امیدوار باشد…،(۶)

و در یازده آیه با عناوینی مانند: «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول»، «أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول» و «وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَه»، مردم را به اطاعت و پیروی از خود و رسولش دعوت می‌کند. البته عناوین دیگری نیز وجود دارند که بیانگر همین معنا است مانند: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ…»(۷)

در منابع روایی اسلام در حدیثی از حضرت مسیح(ع) می‌خوانیم: ایشان در جایی نشسته بود و پیرمردی را مشاهده کرد که با کمک بیل و کلنگ به شکافتن زمین مشغول است. حضرت مسیح(ع) به پیشگاه خدا عرضه داشت: خدایا! امید و آرزو را از او بگیر. ناگهان پیرمرد بیل را به کناری انداخت و روی زمین دراز کشید و خوابید. کمی بعد حضرت مسیح(ع) عرضه داشت؛ بارالها! امید و آرزو را به او برگردان. ناگهان مشاهده کرد که پیرمرد برخاست و دوباره مشغول فعالیت و کار شد. حضرت مسیح(ع) از او سئوال کرد که من دو حال مختلف از تو دیدم. یک بار بیل را به کنار افکندی و روی زمین خوابیدی، اما در مرحله دوم برخاستی و مشغول به کار شدی؟ پیرمرد در جواب گفت: در مرتبه اول فکر کردم پیر و ناتوان شده‌ام، چرا این همه به خود زحمت بدهم و تلاش کنم؟ بیل را به کنار انداختم و بر زمین خوابیدم؛ ولی چیزی نگذشت که این فکر به خاطرم خطور کرد که از کجا معلوم که سال‌های زیادی زنده نمانم؟ انسان تا زنده است باید تلاش کند، ازاین‌ رو برخاستم و مشغول کار شدم.(۸)

وعده‌های خداوند بر یاری مومنین

افزون بر موارد یاد شده، خداوند برای امیدواری مسلمین، بر خود واجب کرده است که مومنان را نجات دهد، چنانکه می‌فرماید: «ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ، آنگاه پیامبرانمان و کسانى را که ایمان آورده‌اند مى‌رهانیم؛ زیرا بر ما فریضه است که مؤمنان را برهانیم.»(۹)

و نیز: «…کَم مِن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَت فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ؛ چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده‌اند و خدا با صابران است.»(۱۰)

جنگ احزاب می‌تواند نمونه‌ای از نقش تربیتی امیـد و اطاعت از دستور خدای متعال و رسول مکرم اسلام«ص» باشد که خدای متعال در سوره مبارکه احزاب بدان اشاره دارد.(۱۱)

در جنگ احزاب قبایل عرب، یهود و همه گروه‌های ضد اسلام با مشرکان همدست شدند و با لشکری عظیم به استعداد ده هزار نفر با تمام تجهیزات به شهر مدینه حمله کردند و مسلمانان را که تعدادشان بیش از سه هزار نفر نبود در شهر مدینه محاصره کردند. مسلمانان از داخل و خارج مدینه در محاصره دشمن قرارگرفته بودند. لشکر احزاب در بیرون مدینه و کارشکنی منافقان و تهدیدات قبایل یهود مقیم مدینه از داخل، روحیه آنان را تضعیف کرده بود. شرایط چنان دشوار بود که جان‌ هم به حلق رسیده بود.(۱۲). منافقان، اسلام را نابودشده تلقی می‌کردند. در این موقعیت، گروهی که به خدا و به نصرت و امداد الهی امیـد داشتند، با روبه‌رو شدن با مشکلات و لشکر احزاب نه تنها سست نشدند، بلکه بر ایمان، استقامت و تلاششان افزوده شد. وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و رسول خداست و ما پیروزیم و سرانجام نیز با فداکاری و تلاش امیر مؤمنان (ع) و امداد الهی، لشکر اسلام پیروز شد و لشکر احزاب شکست خورد و این میسر نشد مگر با امیـد و اعتماد به‌نفس و ایمان رزمندگان اسلام به یاری خداوند.

آری مومنان واقعی وعده‌های تخلف‌ناپذیر خداوند را باور دارند و چنان نسیم روح‌بخش رحمت الهی و امید در دل‌هایشان نقش می‌بندد که اگر همۀ دنیا با تمام گستره‌اش بر آنان تنگ شود و همه دشمنان دست به دست هم بدهند تا نابودشان کنند و زیر فشار مشکلات، محاصره‌ها و جنگ‌های روانی و… به نفس‌ نفس بیفتند، تمام تلاش خود را انجام می‌دهند و جز به رحمت و وعده‌های الهی امید نمی‌بندند.

 

تلاش دشمن برای از بین بردن امید ملت ایران

رهبر معظم انقلاب مکرراً در بیاناتشان، ضمن اشاره به نقشه‌های گوناگون دشمنان برای از بین بردن امید و اعتماد به‌نفس ملت ایران، به عامل مهم امیـد و امیدواری و لزوم داشتن اعتماد به‌نفس ملت تأکید فرموده‌اند که به اختصار به چند مؤلفه اشاره می‌شود:

 

القای نا‌‌امیدی، شگرد دشمن

بنا به تعبیر رهبر معظم انقلاب، «استمرارِ انقلاب»، دشمن را به ستوه آورده و عزم خود را جزم کرده تا‌ «از این استمرار و استقامت جلوگیری کند.»(۱۳) دشمن به دنبال آن است که: «احساس بُن‌بست به مردم بدهد.»(۱۴) و «ملّت ایران را به این نتیجه برساند که بن‌بست است، راه‌حل وجود ندارد مگر پناه بردن به آمریکا و زانو زدن و تسلیم شدن در مقابل آمریکا.»(۱۵)

«شما ببینید امروز دشمنان ما که از برخورد چهره ‌به ‌چهره با این ملت مأیوس‌اند و از طرق گوناگون می­خواهند روی این ملت اثر بگذارند، از همین وسایل استفاده می‌کنند؛ یعنی سعی می‌کنند افق را تیره و تار نشان بدهند و جوانان را ناامید کنند.»(۱۶)

«برادران عزیز، خواهران عزیز! بدانید امروز بیشترین نقشه‌ دشمنان، این کارهای عظیم، متوجه این است که ملت ایران این اعتماد به نفسی را که دارد از دست بدهد….برای یک ملّت بدترین حادثه این است که اعتمادبه‌نفس  و امیدش به آینده را از دست بدهد.»(۱۷)

«سعی دشمن این است که نشان دهد آینده، مبهم و تیره‌ و تار است و معلوم نیست که چه خواهد شد و به کجا می‌‌رسند…»(۱۸)

۱٫امید، نعمت بزرگ الهی

«یکی از بزرگ‌‌ترین نعم الهی، امید و اعتماد به ‌نفس در مردم است. روح امیدواری، بسیار نعمت بزرگی است. مردمِ مأیوس، ناامید و بدون افق دید، بی‌‌صبری می‌‌کنند؛ نه تنها کار نمی‌‌کنند، مانع کار هم می‌شوند؛ ولی مردمِ امیدوار، خودشان جلو جلو می‌‌دوند و مسئولان را به دنبال خودشان می‌‌کشانند. این اتفاق امروز در کشور افتاده است و روح امید بر مردم حاکم است. مردم به آینده امیدوارند. این، خیلی نعمت بزرگی است. باید قدر این نعمت را بدانیم و شکر کنیم.»(۱۹)

 

۳٫امید، منشأ پیشرفت‌ها

رهبر معظم انقلاب با یادآوری امید به عنوان مهم‌ترین ابزار پیشرفت فرموده‌اند: «امید، مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این موضوع متمرکز شده است. دشمن دارد از همه‌ توان خود برای القای ناامیدی و بن‌بست استفاده می‌کند… پیشرفت به امید احتیاج دارد. دشمن روی امید ملت ایران متمرکز است. این امکانات گسترده‌ای که دشمن به کار گرفته، این رسانه‌ها، ماهواره‌ها، فضای مجازیِ عجیب و غریب، تلویزیون‌های مزدور، همه‌ اینها برای این است که امید را در مردم بکشند.»(۲۰)

ایشان امیدآفرینی را پیش‌نیاز پیشرفت ملی می‌دانند: «بعضی‌ها خیال می‌کنند «امیدآفرینی» پنهان کردن ضعف‌ها و خودفریبی است. خیـر. ضعف‌ها هم باید بیان بشوند، اشکالی هم ندارد؛ اما در کنار بیان ضعف‌ها بایستی امیدآفرینی هم بشود. آینده و افق روشن در مقابل چشم قرار بگیرد و نشان داده بشود. وضع ما بحمداللّه وضع خوبی است. ما امروز باید این آیه‌ شریفه را در نظر بگیریم: «وَ لا تَهِنوا»، سست نشوید، «وَ لا تَحزَنوا»، اندوهگین نشوید، «وَ اَنتُمُ الاَعلَون»، شما برترین هستید، «اِن کُنتُم مُؤمِنین»(۲۱) ایمان شما موجب علوّ شماست، موجب برتری شماست».(۲۲)

این «امید به پیشرفت» است که زمینه‌سازِ حرکت تک تک افراد یک ملت و دستیابی به قله‌های افتخار می‌شود: «امید، بزرگ‌ترین قوه محرکه انسان است. امید به پیروزی، پیشرفت و موفقیت، هر انسانی را به حرکت وامی‌دارد. اگر قرار باشد یک  انسان فعال و سرزنده و شاداب از حرکت بیفتد، کافی است او را ناامید کنند. اگر ناامید شد، دست‌های فعال او سست خواهند شد و زانوان فعال و استوارش به لرزه خواهند افتاد. می‌خواهند ملت ایران را ناامید کنند. چرا؟ چون می‌بینند که ملت ایران امروز به سوی یک آینده خوب و روشن که در آن، هم دنیای مادی او تأمین است و هم عزت و سربلندی و ایمان و نفوذ او در سطح دنیای اسلام تأمین می‌شود، حرکت می‌کند… ما هنوز در میانه راهیم.»(۲۳)

رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها بر اهمیت امید و امیدواری در حرکت یک ملت به سوی رشد و تعالی تأکید فرموده­اند: «یک ملت با امید می‌تواند به پیش برود. یک سرباز در جبهه جنگ، فقط با امید می‌تواند بجنگد. اگر امید را از او گرفتند، همه چیز را از او گرفته‌اند»(۲۴)

ایشان در جای دیگری با یادآور شدن اهمیت امید در مجاهدت و ظلم‌ستیزی یک ملت خاطرنشان کردند که: «امید موجب می‌شود انسان تلاش و حرکت کند، پیش برود، مبارزه کند و زنده بماند. فرض کنید ملتی در زیر سلطه ظالمانه قدرت مسلطی قرار دارد و هیچ امیدی هم ندارد. این ملت مجبور است تسلیم شود. اگر تسلیم نشد، کارهای کور و بی‌جهتی انجام می‌دهد. اما اگر این ملت و جماعت، امیدی در دلشان باشد و بدانند که حتماً عاقبتِ خوبی وجود دارد، چه می‌کنند؟ طبیعی است که مبارزه خواهند کرد و مبارزه را نظم خواهند داد و اگر مانعی در راه مبارزه وجود داشته باشد، آن را بر طرف خواهند کرد.»(۲۵)

 

پیروزی ملت ایران تضمین شده است!

«…پیروزی این جریان عظیم انقلابی در ایران، تضمین‌شده است. خدای متعال در قرآن می‌فرماید: «اِن یَنصُرکُمُ اللهُ فَلا غالِبَ لَکُم؛(۲۶) اگر خدا شما را یاری کند، هیچ‌ کسی بر شما غلبه نمی‌کند. یاری کردن خدا چگونه است؟ اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم‌‌؛(۲۷) اگر شما دین خدا، جهت‌گیری الهی، منطق خدایی و راه خدا را یاری کردید، خدا هم شما را یاری خواهد کرد. این همان چیزی است که امروز وجود دارد. این جریان عظیم انقلابی در کشور دارد اهداف الهی و ایجاد جامعه‌ اسلامی و تحقّق شریعت الهی را دنبال می‌کند. پس کار، راه و نصرت خداست. وقتی نصرت خدا شد، خدای متعال هم نصرت خواهد کرد، و وقتی خدای متعال نصرت کرد، فَلا غالِبَ لَکُم؛(۲۸) هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد.»(۲۹)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بقره ۲۱۸
  2. حجر/۵۶٫
  3. یوسف/۸۷٫
  4. صحیفه سجادیه، ۱۳۸۶ :۲۳۵
  5. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۳
  6. احزاب / ۲۱
  7. نسا / ۸۰
  8. بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۳۲۹
  9. یونس / ۱۰۳
  10. بقره / ۲۴۹
  11. آیات ۹ به بعد
  12. احزاب/۱۰
  13. بیانات ۱۵/۶/۹۷
  14. بیانات ۱۹/۱۱/۹۶
  15. بیانات ۱۲/۷/۹۷
  16. بیانات‌ ۲۴/۱۲/۱۳۸۳
  17. بیانات ۶/۱۰/۱۳۹۶
  18. بیانات ۳/۱۰/۱۳۷۶
  19. بیانات ۲۹/۳/۱۳۸۵٫
  20. بیانات ۲۸/۸/۱۴۰۱٫
  21. آل عمران/۱۳۹٫
  22. بیانات ۱/۱/۱۴۰۲٫
  23. بیانات ۲۴/۱/۱۳۷۶٫
  24. بیانات ۳۰/۵/۱۳۷۰.
  25. بیانات ۱۷/۱۰/۱۳۷۴٫
  26. .آل عمران/۱۶۰
  27. محمد(ص) / ۷
  28. آل عمران/۱۶۰
  29. بیانات ۶/۹/۱۳۹۸
28اکتبر/23

تأمّل راهبردی دربارۀ موقعیت کنونی انقلاب – دکتر مهدی جمشیدی

تجربۀ اغتشاش سال گذشته، هنوز کهنه و فرسوده نشده و انتظار می‌رود که دوباره، بازسازی شود. ازاین ‌رو، باید ضعف‌ها را در این تجربه علاج کرد و مجال نداد که از یک سوراخ، دو بار گزیده شویم. باید تأمل کرد که در این تجربه، دشمن توانست از کدام مسیرها به ما ضربه بزند؛ زیرا امروز هم همان راه‌ها را در پیش خواهد گرفت و دامنۀ تجدیدنظرهایش چندان گسترده نیست. باید دست‌کم این منافذ را بست و خلاء‌ها را جبران کرد. در این باره، با چند نقطۀ کانونی مواجه هستیم.

  1. فیلم‌نامۀ دشمن، تکراری و تجربه ‌شده است: ساختن یک «خرده‌واقعیت تلخ» در لایۀ شبه‌مردمی، تولید «روایت کلان» برای تدارک جنگ شناختی ـ هیجانی، بسیج «بدنۀ اجتماعی تجددی» برای فشار بر حاکمیت، ایجاد «چالش ملی» در راستای قفل‌شدگی و تداوم موج بر اساس آفرینش «زنجیرۀ ریز واقعیت‌های تلخ».

دشمن دریافته که بخشی از جامعه، دیگر «فکر» نمی‌کند، بلکه فقط «تکرار» می‌کند؛ چنان‌ که «فرضیه‌بافی‌های شیادانۀ دشمن»، جای «دلیل» و «شاهد» نشسته‌اند. دشمن فهمیده که می‌تواند با «حرکت‌های ایذایی جزئی»، «کج‌روایت‌های کلی از انقلابی‌ها» برای خود پیاده نظام بسازد. نیاز به اقیانوس انسانی نیست. نقطۀ شروع، همیشه کوچک است و تصاویر بزرگ، از واقعیت‌های کوچک ساخته می‌شوند. واقعیت خُرد که تولید شد، واقعیت‌های فراگیر، خودشان از راه خواهند رسید. شناخت، بردۀ همین تصویرهای روزمره و تنگ‌دامنه است. شاید در واقعیت، بیش از این پنج نفر در میان نباشند، اما وقتی منطقه عملیات، ذهن‌ها و شناخت‌هاست، تخیل ذهنی، مهم است، نه تعداد میدانی. دشمن در پی تولید ریزواقعیت‌هاست تا با تکیه بر آنها، جامعه را تحریک و تهییج کند.

نقطۀ شروع، همین ریزواقعیت‌ها هستند که در سیری شتابنده و صعودی، واقعیت‌های بزرگ را صورت‌بندی می‌کنند. در درجۀ اول باید از شکل‌گیری ریزواقعیت‌های منفی، جلوگیری کرد و در درجۀ دوم، باید بسیار زودتر از دشمن به روایت‌پردازی در بارۀ آن پرداخت و مجال نداد که روایت اول، از آنِ رسانه‌های دشمن شود. در این مرحله، ثانیه‌ها سرنوشت‌سازند و تأخیر به معنی واگذارکردن بازی به دشمن است.

  1. استحاله از درون آغاز و اغلب هم از «نمادها» شروع می‌شود، مانند تجربۀ فروپاشی شوروی که در آن، «مک‌دونالد» به نماد تجدد و تغییر سیاسی و اجتماعی تبدیل شد. در ایران نیز «کشف ‌حجاب» به نقطۀ تمرکز در جنگ نمادین تبدیل شد. بت تجدد در هر جا جلوه‌ای دارد. مسئله این است که می‌خواهند «خطوط قرمز فرهنگی انقلاب» را به عقب برانند، و ضدارزش‌ها را «عادی» و‌ «هنجار» جلوه بدهند. می‌خواهند ارزش‌های الهی در جامعه، «رسمیت» و «غلبه» نداشته باشند و «خدای شارع» از جامعه برچیده شود. تعابیر «تکثر» و‌ «تنوع»، توجیه‌اند. واقعیت آن است که در پی «نسبی‌سازی ارزش‌ها» و «تساهل» هستند. عبور از حجاب، «حلقۀ اول» از زنجیرۀ درنوردیدن مرزهای دینی و شکستن حریم‌های اخلاقی و پیشروی ضدارزشی، «تدریجی» و «گام‌به‌گام» است. هر ارزشی که شکسته شود، شکستن ارزش بعدی «آسان‌تر» و «کم‌هزینه‌تر» خواهد بود. می‌دانند که کافی ا‌ست «قدم نخست» را بردارند. آری، به دنبال «فتح سنگر به سنگر» هستند. با «رهاسازی حجاب»، بخش اندکی از زنان به طرف «برهنگی‌ حداکثری» حرکت خواهند کرد. در ابتدا، یک مرگ طبیعی را به بهانه‌ای برای «کشف حجاب» تبدیل کردند و اکنون در خیابان‌های تهران، «نیم‌تنه» می‌پوشند. آن متفکر انقلابی که این آشوب را برآمده از «هرزگی» دانست، درست گفته بود. اینکه حاکمیت، «اعمال قدرت» نکند و «رهاسازی حجاب» را در پیش بگیرد به معنی حل‌شدن مسئله نیست، بلکه مواجهه در لایۀ مردمی میان «متدینان» با «ولنگارها» شکل خواهد گرفت.کنار کشیدن حاکمیت، فاجعه‌ساز است؛ چون آغاز «نامدنیّت» و «تنش اجتماعی» است. به‌راستی، فلسفۀ وجود «دولت اسلامی» چیست؟
  2. بستر اصلی و اولیۀ جریان اغتشاش، فضای مجازیِ غربی بود و تمام نیروها و جریان‌هایی که با اغتشاش همراه بودند، یکدیگر را در این فضا یافتند و انسجام یافتند. این فضای رهاشده و بی‌مهار، همچنان از ظرفیت تولید جریان‌های تخریبی برخوردار است و ما در این بستر، به‌شدت آسیب‌پذیریم. ازاین‌ رو، باید این فضای متعارض با حاکمیت ملی را کنار زد و مجال نداد که ذهنیت جامعه به‌آسانی در اختیار بازی‌هایی قرار بگیرد که در آن ساخته ‌و پرداخته می‌شوند. نباید از انسداد این فضا هراسید؛ چون حق حاکمیت ملیِ ما را به رسمیت نمی‌شناسد، بلکه به کانون تهاجم و بسیج نیروهای معارض تبدیل شده است. میان گشودگی این فضا و تلاطم اجتماعی، نسبت مستقیم برقرار است. توطئه در خیابان از کج‌روایت در فضای مجازیِ غربی ریشه گرفت و چالش ایجاد کرد.
  3. بخش عمده‌ای از توطئه به سلبریتی‌ها سپرده شده است و جامعه از طریق اینان، تحریک و برآشفته می‌شود. پیش از این، سلبریتی‌ها هرچه می‌خواستند می‌گفتند و می‌نوشتند و مسئولیتی را نیز عهده‌دار نبودند. برخی از افراد جامعه گمان می‌کنند که سخن اینها، صحیح و صواب است. به دلیل همین تأثیر و تعیین‌کنندگی اجتماعی باید صحنه را به صورتی طراحی کرد که اینها در برابر تمام مواضع خویش، مسئولیت‌پذیر باشند و اگر موضع نادرستی گرفتند و ذهنیت جمعی را آلوده کردند، بی‌درنگ در چالش حقوقی قرار بگیرند. ه

همچنین برخی از «روحانیان لیبرال»، نقش تخریبی مهمی را در بی‌ثبات‌سازی جنبۀ شرعی حجاب و اهمیت آن و الزام حکومتی به آن ایفا کردند. این ادبیات تجدیدنظرطلبانه، قداست و فضیلت و قطعیت حجاب را در برخی ذهنیت‌ها فرسود و‌ زمینۀ فکری عبور از آن را فراهم کرد. پیش از این مباحث فقهی و تفسیری بازاندیشانه، حجاب در تصور توده‌ها، منزلت جزمی و‌ حتمی داشت.

  1. ادعای برخی این بود که بر اساس آمار، درصدی بالایی از مردم (گویا اکثریت)، مخالف مداخله حقوقی و قانونی حکومت در حجاب هستند و این یعنی اکثریت مردم می‌گویند نه به حجاب اجباری (قانونی و دارای ضمانت اجرا)؛ هر چند فقط ده درصد، کشف حجاب کردند. در طول ماه‌های پس از اغتشاش تا کنون، مخالفان مداخله حکومت، افزایش یافته‌اند. یعنی برهنگی بیشتر و روشن شدن ماهیت جریان زن، زندگی، آزادی هیچ تاثیر منفی‌ای بر عدم همراهی مردم نداشته، بلکه مردم بیشتر با شعار اصلی این جریان(نه به حجاب اجباری)، همراه شدند.

در مقابل باید گفت مشاهدات نشان می‌دهند که هم سئوالات در پیمایش‌ها سوگیری دارند و هم رویه عملی نظرسنجی، مخدوش و نامعرّف است. از طرف دیگر می‌شود از منطق ایجاد ظرفیت اجتماعی پسینی استفاده کرد؛ یعنی هر چند مخالفت ابتدایی وجود دارد، اما می‌توان در عمل، یک صورت مطلوب و نمونه موجه از مداخله حاکمیتی ارائه کرد تا مردم در متن جریان عینی و با مشاهده معقولیت، همراه شوند. چون مخالفت با اجرای حکم اسلام بر خلاف شرع است، حاکمیت اسلامی نمی‌تواند از آن تبعیت کند؛ هر چند این مخالفان، اکثریت باشند. به‌خصوص که می‌توان حدس قوی زد که اکثریتِ این اکثریت، تنها مخالفت ذهنی دارند و حاضر نیستند برای این مخالفت، هزینه عملی بدهند و اختلال و تنش ایجاد کنند.

  1. برخی مواجهه‌ با «کشف حجاب» را موجب «دوقطبی ‌شدن جامعه» می‌دانند. اینان در واقع به هویت جامعۀ ایران «بدبین» هستند؛ چون پیش‌فرض ناگفته‌شان این است که بخش مهمی از جامعه، «ولنگار» و «لذت‌پرست» و «اباحه‌گر» شده‌اند و‌ ارزش‌های دینی ـ از جمله تعهد به حجاب در عرصۀ عمومی ـ را برنمی‌تابند.

«دوقطبی‌ شدن جامعه»، دروغ و برای مقاومت‌زدایی از جبهۀ انقلاب در برابر طرح «لیبرال‌سازی جامعۀ ایران» است. کسانی با اعداد و مفاهیم به جان ذهنیت مسئولان افتادند و این اندیشه را به آنان القا کردند که هرگونه تصرف در جامعه موجب دوقطبی‌ شدن و شکاف و تنش خواهد شد و باید از حجاب عبور کرد و جامعه دیگر به وضع قبلی باز نخواهد گشت. هرکاری هم صوری و سطحی و بی‌اثر است و جز اسقاط تکلیف و بستن دهان متدینان نتیجه‌ای نخواهد داد. حلقه‌های اطراف، به نام تحلیل اجتماعی، چنین برداشتی از جامعه را تلقین کرده‌اند. اما دوگانه‌سازی از اجرای شریعت/ دوقطبی ‌شدن جامعه، راه‌حل و حاصلش چیزی بیش از عرفی‌ شدنِ تدریجیِ جمهوری اسلامی نیست. کسانی ساده‌ترین راه‌ها را انتخاب و از کیسۀ شریعت خرج می‌کنند تا ضعف‌های دیگر را بپوشانند. صورت پوست‌کنده و عریان حرف برخی این است که بخشی از جامعه از شریعت عبور کرده و ما چاره‌ای جز پذیرش واقعیت‌های فرهنگیِ جدید نداریم و باید مصالحه و مدارا کنیم و در بهترین حالت، حد وسط را بگیریم.

در مقابل باید گفت که بدون شک، باید با کشف حجاب مواجهه داشت؛ هم «اکنون» و هم «خیابانی». این مواجهه، تلۀ امنیتی نیست، بلکه بی‌عملی، تبعات غیرقابل‌ بازگشت خواهد داشت. اقلیت تجددی و ولنگار، اگر رها شوند، قدرت پیشروی بالایی دارند و تمام جامعه را از جهت ظهورات بیرونی و تجلی اجتماعی، خواهند بلعید. فقط این مواجهه، «ضمیمه‌ها» و «پیوست‌ها»ی مهم‌تر از متن دارد، از جمله جلوه‌گری اقتدار حاکمیت. جریان سکولار باید احساس کند که حاکمیت، اهل عقب‌نشینی نیست.

لازمه قطعیِ بعدی، به‌دست‌ گرفتن روایت مسلط است. رهبر معظم انقلاب به جای امتناع، گشایش می‌ببینند و از بازسازی انقلابیِ ساختار فرهنگ سخن می‌گویند و ساختار فرهنگی را نیز ذهنیت تغییرکرده بخشی از مردم می‌دانند. این یعنی نه ‌فقط نباید عقب نشست و واقعیت منفی و نباید استحاله ‌شده را پذیرفت، بلکه باید آن را شکست و دگرگون کرد.

رهبر معظم انقلاب، نگاه اراده‌گرایانه دارند و همواره می‌فرمایند می‌شود و ممکن است و مقدور است و می‌توانیم. ایشان متفکر امکان است نه امتناع. از جامعه هم نمی‌هراسد. چنانکه فرمودند عده‌ای کم‌عمق و احساساتی در اغتشاشات بودند. روایت ایشان از جامعه، انقباضی و تهدیدمحور نیست که مرعوب شوند. رهبر معظم انقلاب با نظرسنجی‌هایی که با «هویت دینی جامعه ایران»، همراه هستند مخالفتی ندارند. مخالفت ایشان در آنجاست که نتایج نظرسنجی‌ها، متضاد با منطق جامعه ایران و جهت‌گیری اسلامی و انقلابی آن است.‌ ازاین‌‌رو، ایشان می‌فرمایند نظرسنجی‌ها «ملاک» نیستند؛ یعنی باید آنها را به نشانه‌های بیرونی خود جامعه، «ارجاع» داد.

  1. رهبر معظم انقلاب از در پیش بودن فتح خرمشهرها سخن می‌گویند، ولی حس برخی، حس سقوط است؛ بدون فتح و رو به عقب‌نشینی تدریجی و معطوف به حفظ سنگرهای باقیمانده نه فتح خرمشهرهای از دست رفته. در مقابل، باید بتوان از طریق هضم و مستحیل کردن جزییاتی که نیروهای انقلابی را آزار می‌دهد در آن کلیت تاریخی، از تبدیل رنجش به یأس جلوگیری کرد؛ یعنی از طریق ارجاع با بافت کلی و الهی، تحولات و تنش‌ها را طبیعی یا ناتوان از استحاله ترسیم و تعریف کرد.

برداشت من این است که سیر واقعی و عینیِ حرکت انقلاب، دست‌کم در عرصۀ اجتماعی، وضع قهقرایی داشته و انقلاب، جامعه و اصالت‌های فرهنگی را باخته و اکنون این شیب منفی، سر بر آورده است. این واقعیتِ عینی است و تحلیل‌های کلان و عام و تاریخی باید از عهدۀ حل این پاره‌های نچسب و ناملایم برآید؛ تا به کلی‌نگری‌های انتزاعی و بریده از سطح واقعی نیز متهم نشویم.

باید تلاش کنیم که خرده‌ها و جزئیات ناخوشایند را نادیده نگیریم، بلکه در حد و وزن خود ببینیم و انقلاب را از دست رفته ترسیم نکنیم. اینکه تنها «ده درصد» از زنان، دچار کشف حجاب و برهنگی شده‌اند به این معنی است که «نود درصد» از زنان، چه محجبه و چه ضعیف الححاب، همراه و همدل هستند. ریزش ده درصدی به معنی شکست فرهنگی نیست و به‌کارگیری قانون برای مهار این ده درصد، به معنی حقوقی و سخت شدن زبان نظام در مقام استقرار ارزش‌ها نیست.

  1. جبهۀ نیروهای اجتماعی و غیرحاکمیتیِ انقلاب، «بی ‌سر» و «به ‌خود وانهاده» است. تا زمانی که علامه مصباح حضور داشت، به‌رسمیت شناخته می‌شد و محل رجوع بود. اکنون کسی در سطح ایشان در میان نیست که بتواند نقش پدری و رهبریِ غیررسمی را ایفا کند. جبهۀ ما درهم‌ریخته و مشوش است و حداکثر اینکه تکه‌ها و پاره‌های متحدی وجود دارند، اما در عین حال، «نقشۀ کلی» در میان نیست. وقتی وضع ما «جبهه‌وار» نباشد، انسجام و هم‌افزایی هم در رقیق‌ترین حالت خود است. نه تقسیم‌ کار داریم و نه حمایت می‌شویم. بگذریم از اینکه اغلب افراد، متوسط‌اند و توانایی حضور مستقیم در جنگ ترکیبی را ندارند. پیش از انقلاب، امام خمینی(ره) توصیه کردند که حداقل، اندکی با هم بنشینید و در کنار یکدیگر چای بنوشید تا قرابت و وحدتی حاصل شود. امروز این فوریت، حیاتی‌تر شده است. گویا باید دستی از آستین به در آید و نیروهای پراکنده را مفصل‌بندی کند.
  2. نظام به یک گروه چریکیِ پنجاه نفری از نویسندگان و تحلیل‌گرانِ صریح و میدانی و معتبر نیاز دارد تا در برابر هر واقعیت و روایتی موضع‌گیری و فضا را به دست بگیرند و ذهنیت جمعی را سامان‌دهی کنند. دشمن چنین جبهه‌ای را طراحی کرده و از طریق نیروها و جریان‌های غیررسمی، بازی‌سازی می‌کند و حاکمیت را در موضع انفعال و اضطرار قرار می‌دهد. آنها با «روایت‌سازی» توانستند «کشف حجاب» را تحمیل کنند. ما نیز با «روایت‌پردازی»، «حفظ حجاب» را بازمی‌گردانیم. قدرت «روایت»، صدها برابر قدرت «گشت ارشاد» است. من هرچه که در مسئله‌ها عمیق‌تر می‌شوم، بیشتر به حکمت سخن رهبر انقلاب پی می‌برم که گفتند: «تبیین، واجب فوری و قطعی است». برای ما نیروهای عرصۀ عمومی، تکلیف بنیادین و البته مؤثر بر حاکمیت، گفتن و بازگفتن است. باید از طریق روشنگری و روایت، «فضای اجتماعی» ساخت و‌ «ذهنیت عمومی» ایجاد کرد. راه، این است.
  3. اقتدار اجتماعیِ نظام، آسیب دیده است، نه به دلیل اجرای شریعت، بلکه به دلیل ارسال پیام ضعف از درون حاکمیت به جامعه. حاکمیتی که اقتدارش تَرک برداشته باشد، دیگر نه تبلیغ و فرهنگ و تذکر و کتابش اثر دارد، نه امنیت و قانون و برخورد و آهنش. طبقۀ سکولار احساس کرده است می‌شود با نظام، چانه‎زنی کرد و نظام در ازای بقا و دوامش، حاضر است باج فرهنگی بدهد و از سبک زندگی به نفع سیاست، عقب‌نشینی کند. وقتی جامعه مشاهده می‌کند که در درون حاکمیت و در نیروهای انقلاب، تشتت و اختلاف غوغا می‌کند و پس از یک سال، همچنان بحث بر سر ترجیح فرهنگ یا قانون و…است، احساس می‌کند که مجال بیانِ خویشتنِ تجددی‌اش را دارد.

چندسخنی و اختلاف درونی و کاشتن بذر تردید، موجبات سلطۀ اشرار فرهنگی را بر جامعه فراهم کرد. حفظ نظام به معنی حفظ ارزش‌های اسلامی است و به تعبیر رهبر انقلاب، نظام، منهای ارزش‌ها یعنی سکولاریسم پنهان. نظام با مقاومت حفظ می‌شود نه با تسلیم و سازش؛ چه در سیاست خارجی و چه در اقتصاد و چه در فرهنگ. البته اقتدار، جلالت است نه جباریت، تمکین است نه تحکم، هیبت است نه هلاکت. راه‌حل این است: معبرگشایی برای حضور نیروهای اصیل انقلابی به درون حاکمیت؛ یعنی آدم‌های شالوده‌شکن و غیرمتعهد به جنبه‌های ناصواب وضع موجود. البته ورود به صورت جمعی نه افرادی که محاصره و منفعل شوند و سپس حمایت قاطع نیروهای بیرونی و غیررسمی ضرورت دارد. پس باید در پی چرخش رسمی در قدرت به همراه اهرم چانه‌زنی اجتماعی بود. برای این کار، ابتدا باید از نیروهای محافظه‌کار و انقلابی‌های متوسط عبور کرد و در برابر عادی‌سازی و ترمیدور، آرمان‌ها را بر سر واقعیت‌های ناخوشایند و منفی کوفت و بازسازی انقلابی را طلبید.

28اکتبر/23

اهمیت تبلیغ در جهان امروز – استاد اصغر طاهرزاده

فرمایشات رهبر معظم انقلاب در مورد تبلیغ، در جمع مبلغین و طلاب، نشان می‌دهد وضعیت مطلوب با وضعیت موجود و تراز انقلاب اسلامی هماهنگی ندارد. و باید مسئله را باید بسیار جدی‌تر‌ گرفت. به‌خصوص که ‌فرمودند: «نسبت به تبلیغ نگرانم.» با توجه به اینکه یکی از ابعاد تبلیغ این است که بتوانیم آنچه راکه باید و شاید به بهترین نحو به مخاطب‌مان برسانیم؛ پرسش این است که ایشان چرا نگرانند؟ آیا این نگرانی حاکی از این نیست که اهل تبلیغ باید خود را در ساحت برتری حاضر کنند؟ زیرا «وسعت دید، تنها در گرو دگرگونیِ افق دید ممکن است.» در این زمینه اشاره به نکاتی چند ضروری به نظر می‌رسد.

۱٫به گفته‌ رهبر معظم انقلاب نیاز ما بیش از چیزی است که در حال حاضر انجام می‌شود، زیرا در بستر تبلیغ می‌توان افق‌هایی از حضور را در منظر انس با حقیقت در مقابل مخاطب گشود. در این مورد می‌توان به موضوع «تبلیغ» اندیشید تا مخاطب بتواند در این افق‌ها با حقیقت مأنوس شود و به وجه پیدا و پنهان حقیقت نظر کند. به نظر می‌آید این کافی نیست که به مخاطب خود بگوییم «حقیقتی هست»، بلکه او باید با حقیقت مواجه شود. از آن جهت ‌که حقیقت امری است پیدا و پنهان؛ جلوه می‌کند و رخ برمی‌تابد.

حال سخن در آن است که وقتی می‌خواهیم تبلیغ را در نسبت با حقیقت معنا کنیم باید متوجه باشیم که باید مخاطبان‌ ما افقی را در مقابل خود احساس کنند و از این جهت باید متوجه باشیم که اطلاع از وجود حقایق و عوالم وجود کافی نیست. بشر، به‌خصوص بشر عصر جدید به خاطر ظرفیتی که دارد، نیازمند حضور در عوالم وجود است. تصور بنده آن است که رهبر معظم انقلاب متذکر همین امرند، زیرا تا دیروز مخاطب ما می‌فهمید که خدا هست، پیغمبر حقیقتاً پیامبر است و معاد هست و می‌توانست با آن باورها زندگی کند، ولی امروز با انسان‌هایی روبه‌رو هستیم که نیاز دارند با تبلیغ با آنها طوری سخن بگوییم که در نسبت با حقیقت نوعی حضور پیدا کند. مقام معظم رهبری در این زمینه می‌فرمایند:

«هدف نهایی تبلیغ ارتقای انسان است در مسیر خلیفهالله و انسان کامل شدن. تشکیل نظام اسلامی نیز جزو اهداف دین است.»

  1. باید از خود پرسید اسلام در نهایت چه نوع حضوری در عالم پیدا می‌کند؟ آیا جز آن حضوری است که به حاکمیت وجود مقدس حضرت مهدی«عج» در تمام عالم تعبیر می‌کنیم؛ در آن حد که امام صادق«ع» به جهت بسط حاکمیت دین در تمام ابعاد آرزوی دیدار و خدمت‌گذاری آن حضرت را دارند. در همین زمینه می‌توان گفت اگر اسلام بخواهد به اهداف خود نزدیک شود، مسلماً یکی از اهداف اسلام این است که انسان را در ابعاد اجتماعی و سیاسی‌ بپروراند و مبلغین باید به این نکته بیندیشند و در تبلیغ چشم‌اندازی را متذکر شوند که مخاطبان آنها آن را احساس کنند و در عین شهروندی گرفتار سکولاریته نشوند، امری که متأسفانه عده‌ای از روشنفکران دینی به‌عنوان اسلام غیرسیاسی آن را مطرح می‌کنند.

باید در تبلیغ دین متوجه باشیم  چه سمت و سویی مد نظر ماست تا مخاطبان متوجه باشند که در عین حضور در تکالیف فردی، هویت اجتماعی‌ خویش را هم در حضور دینی احساس کنند. امام خمینی در این باره ‌فرمودند: «والله اسلام تمامش سیاست است.»(صحیفه امام ج ۱ ص ۲۷۰) اگر همه دین سیاست است، پس یکی از ابعاد دینداری تشکیل نظام سیاسی و اجتماعی است. مبلغین محترم می‌توانند در یک دستگاه و نگاه دینی، مخاطب خود را در این فضا قرار دهند وگرنه او در امور فردی مسلمان است و در امور اجتماعی‌ سکولار! و این توقفگاه خطرناکی است.

۳- در تبلیغ باید تلاش کرد تا انسان خود را نزد خود، به‌عنوان موجودی متصل به حضرت حق و در اجتماع موجودی احساس کند که در نسبت با بقیه ابعاد زندگی در حضور خداست؛ زیرا انسان از آن‌رو که دو بُعد دارد، در محضر حق به دو نوع حضور نیاز دارد. یک بعد فردی که خدا خالق‌ انسان است و بودن انسان تکویناً متصل به حق است و عبادات هم در واقع پاس داشتن این بودن است؛ اما از یک سو هم با بقیه، شهر و نظام اجتماعی مرتبط است. اگر در این زمینه با حضرت حق مرتبط نباشد عملاً یکی از ابعادش الهی نیست. از این رو تبلیغ عاملی است تا انسان متوجه حضور در نزد خود و در عالم بشود، حضوری که شایسته همه ابعاد به‌عنوان انسانی متعالی است.

۴- رهبر معظم انقلاب در باره تبلیغ، مواردی مثل ترویج «کلمه طیب» و «عمل صالح» را برشمردند و به این آیه اشاره کردند که‌: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»(فاطر/۱۰) به این معنا که عقیده پاک انسان را به‌سوی حق می‌برد و عمل صالح او را ترفیع می‌بخشد:

«مواردی مثل کلمه طیب و عمل صالح هست، آن هم با تبلیغ؛ یعنی رساندنی که جای شبهه در مخاطب باقی نگذارد، یعنی همان بلاغ مبین.»

مبلغِ ما وظیفه دارد متذکر این امر باشد که این اعتباریات باید به‌نحوی با ابعاد قدسی انسان رابطه پیدا کنند و لازمه این امر، تشکیل نظام اسلام سیاسی یعنی همان «حکومت اسلامی» است. باید جایگاه تاریخی حکومت اسلامی برای افراد تبیین شود. در این حالت انسان وجود خود را در وسعت تاریخی که در آن قرار دارد و در وسعتی که در نزد خود تا ابدیت حاضر است، احساس می‌کند. لذا تبلیغ عاملی است که انسان از طریق آن در همه ابعاد، خود را الهی درک کند.

۵- رهبر معظم انقلاب در ادامه سخنان خود می‌فرمایند: «در این دوره که دوره حاکمیت اسلام است در سازمان سیاسیِ مدیریت کشور و دشمنی با اسلام شدت گرفته، تبلیغ اهمیت مضاعف یافته تا ایمان مردم که قوام نظام است محفوظ بماند و رشد کند.»

گاهی جملات رهبر معظم انقلاب نکات پنهانی دارند که اگر با دقت دنبال نکنیم آنها را در نمی‌یابیم و ممکن است از آن کلمات، ساده بگذریم. ایشان متذکر می‌شوند که دوره حاکمیت اسلام در سازمان سیاسی مدیریت کشور است. بدیهی است که استکبار با این نوع حضور از اسلام، برخورد می‌کند و این غیر از آن نوع دینداری است که سنت‌گراهای امثال آقای سید حسین نصر دنبال می‌کنند که با آمریکا مسئله ندارند و آمریکا هم هیچ دشمنی‌ای با آنها ندارد، زیرا پذیرفته‌اند که اسلام آنها محدود به امور فردی انسان‌هاست. با توجه به این نکته، رهبر معظم انقلاب موضوع حاکمیت اسلام را در سازمان سیاسی مدیریت کشور و دلیل شدت گرفتن دشمنی با اسلام و مضاعف شدن اهمیت تبلیغ برای رشد ایمان مردم را مطرح کردند.

در نکته فوق نسبتی بین ایمان مردم و قوام نظام وجود دارد. هر اندازه ایمان مردم رشد کند، نظام با قدرت بیشتری حفظ می‌شود. تبلیغ در اینجا نظر به رشد ایمان دارد در راستای حفظ نظامی که به حاکمیت اسلام در امور سیاسی و مدیریت کشور ورود کرده و به همین جهت دشمنی با اسلام شدت گرفته است. انگیزه اصلی دشمنی دشمن با نظام اسلامی روشن است و تبلیغ در اینجا یعنی رساندن حقیقت به انسان‌ها به‌طوری که کاملاً برای آنان روشن شود که باید در نسبت با این نظام متوجه هویت الهی و دینی خود باشیم، زیرا حاکمیت اسلام جزء لاینفک دینداریِ ماست که باید از طریق تبلیغ روشن شود.

۶- جنگ، جنگ حقیقت است با توهّم؛ در زمانه‌ای که بناست همه‌چیز به‌سوی ذات خود برود؛ مدرنیته به‌سوی ذات خود و اسلام نیز در حال سیر به ذات خود است. مدرنیته یعنی توهّم، زیرا به‌خصوص در ابعاد اجتماعی، انسان را بدون توجه به نسبتی که باید با حقیقت و با خدا داشته باشد تعریف کرده است. این اسلام است که به میدان آمده تا متذکر حضور حقیقت در همه ابعاد انسانی بشود.

۷- وقتی رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند در حال حاضر «تبلیغ اهمیت مضاعف یافته»؛ باید به ایمان مردم به صورت اساسی فکر کرد، زیرا ایمان مردم موجب قوام نظام است. پس باید مُبَلغِ ایمانی باشیم که تا مرز لمس حقیقت جلو آمده باشد. ایشان با توجه به این امر می‌فرمایند: «اگر حفظ نظام از اوجب واجبات است و اگر حفظ نظام به ایمان مردم است، پس حفظ ایمان مردم در دوره پسا‌اینترنت از اوجب واجبات است و تبلیغ جهت این امر اهمیت خود را پیدا می‌کند تا گرفتار استحاله فرهنگی نشویم…»

اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد که جبران آن، به آسانی ممکن نیست، همچنان که امام مکرر می‌گفت اگر اسلام در ایران سیلی بخورد تا سال‌های سال اثرش باقی خواهد بود.

حفظ نظام و در واقع حفظ ایمان مردم اوجب واجبات است ضمن اینکه تبلیغ در دوره کنونی با انواع و اقسام شیوه‌های متکی بر علم و گسترش ابزار‌ها از جمله اینترنت و هوش مصنوعی (به‌عنوان نمادی از مرحله پسا اینترنت) توسعه فراوان یافته، بنابراین عقل هم حکم می‌کند در مقابل شمشیر‌های خون‌ریز تبلیغات دشمنان، تبلیغ را اولویت اول بدانیم.

اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زداییِ قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد که جبران آن، به آسانی ممکن نیست، همچنان که امام مکرر می‌گفت اگر اسلام در ایران سیلی بخورد تا سال‌های سال اثرش باقی خواهد بود.

این جملات، جملات کسی است که در میدان است و می‌داند در دنیا و حوزه‌های علمیه چه استعدادی دارد، مناسبات را می‌شناسد و به همین جهت جدی‌ترین سخنان را با مبلغین و طلاب در میان می‌گذارند که اگر توانسته‌ایم یک مدیریت سیاسی و اجتماعی را به میان آوریم، دشمن هم در مقابل این مدیریت دشمنی می‌کند و تلاش دارد این نظام را ساقط کند. از آنجایی که پشتوانه این نظام، ایمان مردم است، دشمن سعی می‌کند ایمان مردم را از آنها بگیرد. پس باید در تبلیغ، تمرکز ما روی ایمان مردم باشد. آن هم ایمانی که مردم بفهمند در این تاریخ حقیقتِ دینداری با سعه حضور آنها مرتبط است.

۸- با توجه به نکته فوق باید به کمک زبانِ دین، طوری با او گفتگو کرد که خود را به‌عنوان یک دیندار در سعه حضور اجتماعی و تاریخی‌اش دیندارانه حس کند، امری که در جبهه‌ها دیدیم. فتح حضرت امام، فتح تاریخیِ مقابله‌ی ایمان بود با کفر و حفظ حکومت اسلامی. مردم ما به جبهه نرفته بودند تا فقط بجنگند، بلکه رفته بودند تا ایمان ناب خود را در میدان جنگ تجربه کنند. به لطف الهی نظام اسلامی همان میدان است که انسان می‌تواند در گوشه گوشه آن با حرکات سیاسی و اجتماعی‌اش، ایمان خود را تجربه کند امری که می‌توان در تبلیغات خود متذکر آن شد وگرنه همان‌‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند گرفتار استحاله فرهنگی می‌شویم و سیلی می‌خوریم.

۹-حفظ ایمان مردم در دوره پسامدرن، حضور در ایمانی است که انسانِ جهانی ‌شده متوجه نیست‌. این حضوری است از جنس حضوری  که خداوند برای رسول خود – آن نهایی‌ترین انسان- پیش آورد و خطاب به آن حضرت فرمود: «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى.» حضوری که پیامبر خدا«ص» اراده خود را غرق اراده الهی احساس کردند، بدون آنکه از بودن خود در این حضور محروم باشند.

۱۰- بناست در این دوران برای حفظ نظام، ایمان مردم را به آنها گوشزد کنیم، آن هم ایمانی که انسان احساس کند می‌تواند حضوری پیدا کند که حضور خدا در عالم است. در این حالت است که انسان از دوران نیست‌انگاری عبور می‌کند. با توجه به این امر رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: اگر ما در مقابل تحولات نو به نو در موضوع تبلیغ، غفلت و سستی کنیم دچار استحاله فرهنگی می‌شویم و مانند غرب گرفتار قبح‌زدایی قدم به قدم از گناهان بزرگ خواهیم شد

«غفلت از تبلیغِ درست موجب قبح‌زدایی از گناهان بزرگ می‌شود، مثل آنچه قدم به قدم در غرب پیش آمد.»

زیرا در غرب از تذکر و توجه به وسعت انسان غفلت و در نتیجه انسان از خودش غافل شد. تبلیغ در اینجا یعنی جهانی که انسان باید در نزد خود حاضر شود را طوری ترسیم کنیم که متوجه آفات گناه بشود و اینکه چگونه با ارتکاب گناهان از جهان‌های فراخ محروم می‌شود.

۱۱- رهبر معظم انقلاب فرمودند: «چیزهایی هست که مناسب امروزِ منبر است، ولی فردا ممکن است از اثر بیفتد و بی‌فایده باشد.» زیرا از توجه نسبت به طوفانی که در انتظار نسل جدید است، فرار می‌کنیم و با توجه به آنچه که عرض شد: «وسعت دید، تنها در دگرگونی افقِ دید ممکن است» امری که درون جان نسل جدید نیز از آن حمایت می‌کند.

بحث در بسط انسان است در راستای عبور از برکه‌ بودن به سوی اقیانوس ‌شدن. رهبر معظم انقلاب حتی افراد بی‌حجاب را هم از خودمان جدا نمی‌کنند، بی کشف حجاب آن‌ها را تأیید کنند. زیرا دستیابی به نظام معرفتیِ اصیل امکان تبیین و دفاع از امور دینی را فراهم می‌کند و بشر جدید را متوجه جهان گمشده‌ای می‌کند که در جان خود به دنبال آن است، آن هم در تاریخی که پیش‌فرض‌هایِ دیروزین او فرو ریخته‌اند و نیاز به تفسیر دیگری از عالم قدس دارد.

28اکتبر/23

دام استحاله فرهنگی – حجه‌الاسلام محمدباقر پورامینی

سراسر زندگی پادشاهان اموی در خوش‌گذرانی، خنیاگری، مجالس لهو و لعب، فسق و فجور گذشت. شب بیداری‌های آنها پر از باده‌گساری، آواز و رقص بود و نخستین کسی که پیِ آوازخوانی رفت، یزید‌بن معاویه از میان بنی‌امیه بود که آشکارا آوازخوان‌ها را جمع کرد.

در آن‌دوره، خوش‌گذرانى به دو شهر مقدس مکه و مدینه نیز کشیده شد آ نسان که مردم مدینه آشکارا به شراب‌‌خوارى می‌پرداختند و مجالس رقص و آواز به‏طور دسته جمعى و مختلط تشکیل مى‏دادند و تغییر و انحطاط فرهنگی بدان حد رسید که به گزارش مولف کتاب الاغانی، بزرگ‌‌ترین خواننده‌ها و نوازنده‌ها، عیاش‌ها و عشرت‌طلب‌های دنیای اسلام، در آن‌زمان در شهر مدینه و مکه بودند! هروقت خلیفه در شام دلش برای غنا تنگ می‌شد و خواننده، ‌خنیاگر و نوازنده‌ای را می‌خواست، آن را در مدینه یا مکه می‌جست. بدترین و هرزه‌دراترین شعرا در مکه و مدینه بودند نیم قرن بعد از درخشش اسلام، مهبط‌ وحی(۱) پیغمبر و زادگاه اسلام، مرکزی برای فحشا و فساد شده بود.

چهره‌هائی که امروزه به سلبریتی‌ها مشهورند در شکل‌دهی فرهنگ عمومی و سمت و سودهی آنان می‌کوشیدند و کانون فعالیت‌های فسادساز خود را در شهرهای تمدنی و مذهبی قرار داده بودند و ضلع مهمی از استحاله فرهنگی به شمار می‌آمدند؛ جمیله مغنیه،‌ ابن‌عایشه و عمربن ابی ربیعه از پیشگامان این انحطاط اخلاقی به شمار می‌آمدند.

جمیله مغنیه در مدینه برای تعلیم غنا می‌نشست و مردم و دختران به خانه‌اش هجوم می‌آوردند و آوازهای او را می‌آموختند تا اینکه در مدینه آوازخوان مشهوری شد.

ابن‌عایشه آوازخوان زبردستی امویان و مروانیان بود که روزی به دستور یزید بن عبدالملک آواز خواند و به وقت خواندن، ولید در حال طرب، خداوند را انکار کرد و ملحد شد و به ساقی خود گفت: ما را به حق آسمان چهارم شراب دهید.

عمر بن ‌ابی ‌ربیعه(م ۹۳) از شعرای هرزه‌درا بود که هنرش طواف با زنان زیبارو همراه با غزل‌خوانی سخیف در مسجدالحرام بود. با مرگ او در مکه و مدینه عزای عمومی اعلام شد و مردم در کوچه‌‌های آن دو شهر در عزایش می‌گریستند.

ضلع دیگر این استحاله فرهنگی،‌ نخبگان و سرآمدانی بودند که به اعتبار عنوان صحابی و تابعی دل خوش داشتند و آقایی خود را در سکوت در برابر این فساد فرهنگی می‌جستند. آنان حرمت‌شکنی به دو شهر مدینه و مکه را نظاره می‌کردند، ولیکن درهم و دینارهای دربار را بر باید و نبایدهای الهی ترجیح می‌دادند و دل بر ذلت حاکمیت اشرار خوش داشتند و مُهر زبونی را بر لب زده بودند. همانان که پیشتر حسین بن علی«ع» ‌به ایشان بانگ زده بود که: «من می‌ترسم کیفری از کیفرهای الهی بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافته‌اید که بدان بر دیگری برتری دارید و با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید، کسی را که به‌وسیله خدا (بر شما) شناسانده می‌شود، گرامی نمی‌دارید. شما با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس می‌افتید، می‌بینید که پیمان‌های خدا شکسته می‌شوند و نگران نمی‌شوید . می‌بینید که پیمان رسول خدا«ص» خوار و ناچیز شده و کورها و لال‌ها و از کار افتاده‌ها در شهرها رها شده‌اند و رحم نمی‌کنید و در خور مسئولیت خود کاری نمی‌کنید و به کسانی که در آن راه تلاش می‌کنند وقعی نمی‌نهید و خود با چاپلوسی و سازش با ظالمان آسوده‌ خاطرید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دسته‌جمعی است که خداوند بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت شما از همه مردم بزرگ‌تر است؛ زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش می‌کردید.»

این نخبگانِ مردود شده نه جایگاه قرآن را پاس داشتند؛ نه به عترت(ع) تمسک جستند و نه به سنت نبی اعظم «ص» و توصیه ایشان در پیروی از ثقلین وقعی نهادند. ‌بی‌شک التزام به این توصیه راهبردی، تضمینی برای عدم انحراف امت بود، آن سان که حضرت بر این نکته صحه گذاشتند بودند که « مَا إِن تَمَسَّکتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا أبَداً»

خطر انحراف جامعه دینی همواره وجود دارد. دشمن امروز همان دشمن دیروز است، اما با تغییر چهره و برق انداختن محتوای باطل خود استحاله فرهنگی ملت ما را دنبال می‌کند. غفلت در برابر این حرکت دشمن روا نیست و جبهه انقلاب به‌خصوص روحانیون با اهتمام در تحقق این مطالبه همراه با هشدار رهبر معظم انقلاب،‌ وظیفه بیداری، ‌روشنگری و تبیین دارند؛ ایشان در مرداد ۱۴۰۲ چنین بیان داشتند:

«اگر امروز حوزه‌ علمیّه از اهمیت تبلیغ و حساسیت تبلیغ و مضاعف بودن وظیفه‌ تبلیغ غفلت بکند، دچار عارضه‌ای می‌شویم که جبرانش به‌آسانی ممکن نیست؛ نمی‌گویم محال است، اما به‌آسانی ممکن [نیست] و دچار استحاله‌ فرهنگی می‌شویم. اگر لاسمح‌الله(۲) استحاله‌ فرهنگی پیش بیاید، درست و جبران کردنش دیگر کار یک‌ ذره و دو ذره نیست. امام در مواردی مکرر می‌فرمودند که اگر چنین اتفاقی بیفتد، اسلام سیلی‌ای خواهد خورد که تا سال‌های متمادی اثرش بر روی او باقی خواهد ماند؛(۳)

قضیّه این است. اگر چنانچه ما غفلت بکنیم این پیش می‌آید. اگر غفلت بکنیم، از گناهان بزرگ و کبائر قبح‌زدایی و عادی‌سازی می‌شود؛ کما اینکه در غرب شده است. آنها دارند قدم به قدم پیش می‌روند. آدم دوست ندارد تعبیرات رایج اینها را تکرار بکند و واقعاً شأن حرف زدن انسان و زبان انسان بالاتر از این است که اینها را تکرار کند؛ اما هست دیگر. اگر تبلیغ را دستِ‌کم بگیریم، اینها دامن جامعه‌ ما را خواهد گرفت.»

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. به معنای محلی است که وحی بعد از نزول از مبدأ، در آن محل استقرار پیدا می‌کند(قرارگاه و جایگاه وحی)
  2. خدای نکرده، خدای نخواسته
  3. از جمله، صحیفه‌ امام، ج. ۱۷، ص. ۳۸۳؛ بیانات در جمع مسئولان نظام جمهوری اسلامی(۱/۱/۱۳۶۲)
28اکتبر/23

تا درِ مساجد بسته است باب فتنه‌ها باز است – حسن ابراهیم‌زاده

شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در اول آبان ماه ۱۳۵۶ که امام خمینی(ره) از آن به «الطاف خفیه الهی» یاد کردند، غیراز تسریع در تبدیل نهضت به انقلاب، در تعیین قرارگاه‌های انقلاب اسلامی در نواحی و شهرهای ایران نقش اساسی داشت. یکی از ابعاد این الطاف خفیه الهی، تبدیل مساجد و حسینیه‌ها به کانون اصلی انقلاب بود. برپایی چهلم‌های ختم شهادت حاج آقا مصطفی در مساجد شهر‌های بزرگ کشور و آغاز راه‌پیمایی‌های بزرگ از این مساجد، مبدأ و مقر اصلی انقلاب را تعیین و عملاً تجمعات پارک‌ها و و میتینگ‌های دستجات چپ‌گرا و راست‌گرا، به‌ویژه از سوی ملی‌گراها و نهضت آزادی را به حاشیه برد، اگر چه مبدأ و کانون حرکت را امام خمینی(ره) در بهار ۱۳۴۲ مشخص کرد، اما عملاً در آغاز بهار۱۳۵۷ نهال نهضت میوه داد و مساجد و حسینیه‌ها با محوریت روحانیت و تحت نظارت «مساجد مرکز» و «عالم بزرگ شهر» محدوده تحت نفوذ خود را تا مسجد و حسینیه‌ای دیگر تعیین و وظیفه حفظ و حراست از مردم و اموال، پخش اعلامیه و شعارنویسی و سازماندهی راه‌پیمایی‌ها و حتی رسیدگی به تخلفات و دعاوی و شکایات مردم را بر عهده گرفت و هسته‌های حزب‌الله و کمیته‌های دفاع شهری آموزش نظامی و رصد تحرکات نیروهای رژیم سابق در مساجد و حسینیه‌ها برعهده گرفت، در همین مساجد بود که ماه‌ها قبل از انقلاب شکل گرفت و خاطره‌ تأسیس و کارکرد اولین مسجد اسلام در شهر مدینه را زنده ساخت. مساجد زنده شدند و انقلاب زندگی‌بخش زیر پرچم اسلام به پیروزی رسید.

از زمستان ۱۳۵۷ تا بهار ۱۳۶۰ که دوران تاسیس و تثبیت و نظام‌سازی جمهوری اسلامی خوانده می‌شود و انقلاب در شرایطی سخت و شکننده با بحران‌های کوچک و بزرگ توانست غیر از برپایی رفراندوم، تعیین نوع حکومت و انتخابات مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی و مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری، دشمنان داخلی را چون دشمنان خارجی ناامید کند، این مساجد و حسینیه‌ها بودند که نقش اصلی را در عملیاتی کردن فرامین رهبری و بسیج مردمی و مبارزه با دستجات و گروهک‌ها ایفا کردند. ویژگی این دوره‌ مساجد، باز بودن آنها از نماز صبح تا پاسی از شب و در مساجد مرکز و مادر، شبانه‌روزی بودن آنها و درست مانند مساجد صدر اسلام محل رفت و آمد همگان بود.

همین ویژگی عملاً ابتکار عمل را از هرگونه فتنه‌گری گرفت، به‌گونه‌ای که با اعلام جنگ مسلحانه توسط سازمان منافقین در خرداد ۱۳۶۰ و آغاز ترورهای آشکار و وحشیانه، باز بودن مساجد، آن ‌هم به‌صورت «سنگر»، راه مقابله با این فتنه‌گران و بقای نظام اسلامی بود و در مقابل آنانی که در همان ‌زمان بر آن بودند تا از مسجد معبد بسازند، ایستادند. از این‌ رو امام خمینی(ره) درست سه روز پس از شهادت شهید بهشتی و یارانش در اولین دیدار پس از این فاجعه در جمع روحانیون تهران در آستانه حلول ماه مبارک رمضان پس از عرض تسلیت شهادت شهید بهشتی و یارانش در بخشی از سخنرانی خود فرمودند:

«مسجدها را سنگر قرار بدهید برای اسلام. در صدر اسلام، از این مسجدها همه چیز بیرون می‌رفت. مسجد محل قضاوت بود، مسجد محل چه بود، مسجد محل بسیج بود. بسیج سپاه بود. این مسجدها را باید شما محکم نگه دارید. نگویند به شما که دیگر مسجد می‌خواهیم چه کنیم؛ ما انقلاب کردیم؛ ما انقلاب کردیم مسجد درست کنیم. ما برای خدا انقلاب کردیم. شما، ملت ما انقلاب کرده است و از زبان ملت است که «جمهوری اسلامی». جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد. این مساجد سنگرهای اسلام است. محراب محل حرب است. اینها سنگرند برای اسلام. حفظ کنید اینها را. گول نخورید از این اشخاصی که می‌خواهند بازی بدهند که «آقا شما چه کار دارید به این کارها…!»(۱)

با کلید خوردن خط ترور و آشوب، این مساجد و حسینیه‌های باز و زنده بودند که به بازوی قدرتمند نظام در برابر فتنه‌گرانِ منافق تبدیل شدند. جوانان انقلابی با حضور فعال و گشت‌زنی‌های محدوده‌ها‌ی تعریف شده و هم‌افزایی با نیروهای کمیته و سپاه، طومار خانه‌های تیمی منافقین را در هم پیچیدند. منافقین با روبهرو شدن با این سنگر‌های محکم و استوار و پرحضور، کف خیابان‌ها و کوچه‌ها را از دست دادند و تنها با ترورهای کور و بمب‌گذاری‌های ناجوانمردانه، موجودیت خود را اعلام می‌کردند. این در حالی بود که همین مساجد و حسینیه‌ها در کنار کمک به محرومان، برخورد با هنجارشکنان به دانشگاه تربیت رزمندگانی تبدیل شدند که حماسه‌ هشت سال دفاع مقدس را رقم زدند. در این سال‌ها، مرزی بین مردم و مسجد نبود و هیچ دیواری بین پایگاه‌های بسیج با حیاط و شبستان مساجد کشیده نشد و روضه‌ها و نوحه‌ها با نام شهیدان محله متبرک می‌شدند. در این سال‌ها، مساجد زنده، امام جماعت محله، هرچند ماه با همراهی جمعی از معتمدین محله با اهدایی‌های جمع‌آوری‌شده به دیدار فرزندان محله در مناطق جنگی می‌رفتند.

در آن روز‌ها مسجد تنها نمازخانه نبود و امام جماعت هم تنها پیشنماز نبود. آن روزها محراب، محل حرب درونی و بیرونی و محدوده مسجد فراتر از محدوده‌ آن تا خانه و مغازه و‌ مسجد دیگری بود که توسط جوانان پرشور انقلابی هر محله در توافقی تکلیف‌مدارانه اداره می‌شد و گاهی برای کسب محدوده بیشتر به مناظره و مناقشه می‌پرداختند و هیچ حرکتی از چشم تیزبین آنان پنهان نمی‌ماند.

پس از پایان دفاع مقدس، سیاست حذف و تغییر به نام سازندگی در دستور کار تکنوکرات‌ها قرار گرفت، دو نهاد برخاسته از میان مردم و انقلاب چون «جهاد سازندگی» و «کمیته‌های انقلاب» به نام ادغام، حذف شدند. حال نوبت به تحدید قدرت مساجد و امام جماعت آن رسید و گستره‌ مسجد تا در حیاط آن عقب‌نشینی ‌کرد و امام جماعت تا جایگاه پیش‌نمازی تقلیل ‌یافت. فرهنگسراها، باشگاه‌های ورزشی، پارک‌ها و کتابخانه‌ها از محدوده نظارت مسجد و بچه‌های مسجد خارج شدند و رفیق دیروز به رقیب امروز مساجد تبدیل شد.

در طول هشت‌ سال که رهبری انقلاب فریاد تهاجم فرهنگی و شبیخون فرهنگی سر دادند، عدم حمایت متولیان فرهنگی از مساجد و تنها گذاشتن امام مسجد، زمان باز بودن مساجد را به حداقل رساند تا جایی که امروز اکثر مساجد کشور در۲۴ ساعت تنها ۳ ساعت باز و فقط محل اقامه نماز هستند و پس (بخوانید نمازخانه نه مسجد) تکنوکرات‌های غرب‌گرا در دوران سازندگی کار خود را کردند، اگر چه نتوانستند مساجد را تعطیل و فرهنگسراها و پارک‌ها و… را جایگزین مسجد کنند و سیاستی را که در برابر جهاد سازندگی وکمیته‌های انقلاب عملی سازند، اما عملاً مسجد و امامت مسجد را از دایره‌ نقش‌آفرینی در محلات خارج کردند. بسته شدن در مساجد، آنها را از جوانان خالی کرد و زمینه‌ دیوار کشیدن بین شبستان و حیاط مسجد با پایگاه‌های مقاومت را فراهم ساخت و عملاً شأنیت جایگاه پایگاه‌های مقاومت را به جایگاه و نسبت مغازه‌ها و اغذیه فروشی‌های چسبیده به مساجد تقلیل داد.

با پایان سیاست‌های فرهنگی تکنوکرات‌های غرب‌گرا که رهبری از آن به «قتل‌عام فرهنگی» یاد کردند، در حالی زمینه برای استحاله کامل فرهنگی از سوی مدعیان اصلاح‌گری آغاز شد که فتنه‌گری در کف خیابان با بسته شدن مساجد فراهم گردید و حرکت معکوس آغاز شد. اگر روزی جوانان پرشور مساجد و پایگاه‌های متصل به محراب و شبستان با حلقه زدن به دور امام جماعت محل خود، قبل از بروز و ظهور هر فتنه‌ای به سراغ خانه‌های تیمی دشمنان اسلام و انقلاب می‌رفتند و آنان را محاصره می‌کردند، حال فتنه‌گران به‌راحتی از کنار مساجد قفل شده و خالی می‌گذشتند و آن‌ را در هر فتنه‌ای سنگ‌باران می‌کردند.

در تحلیل جایگاه «مسجد» در نگاه امامین انقلاب و نقش آن در خنثی‌سازی فتنه‌ها باید گفت اگر امام خمینی(ره) در تیرماه ۱۳۶۰ و پس از شهادت شهید بهشتی و یاران امام و آغاز فتنه منافقین در جمع خانواده شهدا، روحانیون و مسئولان به‌صراحت فرمودند: «مسجدها را سنگر قرار دهید.» رهبری معظم انقلاب در مرداد ماه ۱۳۹۵ در دیدار با ائمه جماعات مساجد تهران، پس از اشاره به مسئله فتنه سال ۸۸ به‌صراحت فرمودند: «مسجد بایستی برقرار باشد.»؛ «این‌ جور نباشد که در مسجد را ببندند.»

رهبر معظم انقلاب به ضرورت باز بودن مساجد اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «یک نکته‌ای که بنده بارها عرض کرده‌ام این است که مسجد بایستی برقرار باشد؛ که حالا خب [با توجّه به] آمارهایی که بیان کردند، بحمدالله تا حدودی گویا این‌ جور شده و تحقّق پیدا کرده، لکن باید کامل بشود. وقت نماز، مسجد باید باز باشد. هر سه وقت در مسجد باید نماز جماعت برگزار بشود. بنا را بر این باید گذاشت. حالا ممکن است بنده مثلاً فرض کنید توانایی ندارم که هر سه وقت بروم، خب یک نفر دیگر را حتماً آنجا بگذارم که سه ‌وقت در این مسجد نماز اقامه بشود و در مسجد را از پیش از ظهر که باز می‌کنند برای نماز ظهر و عصر تا شب بعد از نماز عشا باز باشد. این ‌جور نباشد که در مسجد را ببندند. بنده شنیدم بعضی‌ها می‌گفتند که عصری وارد تهران شدیم، نماز ظهر و عصر می‌خواستیم بخوانیم، در هر مسجدی رفتیم بسته بود. البته مال چند سال پیش است. مسجد باید باز باشد. »(۲)

امام خمینی(ره) در تیر ماه ۱۳۶۰ پس از یاد کردن از شهدا برای رویارویی با فتنه منافقین درباره‌ مسجد فرمودند: «اینها سنگرند، برای اسلام حفظ کنید اینهارا،. گول نخورید از این اشخاصی که می‌خواهند بازی بدهند که آقا شما چه کار دارید به این کارها و رهبر معظم انقلاب هم در مرداد ۱۳۹۵ پس از اشاره به فتنه ۸۸ فرمودند:

«…یک نکته دیگر این است که بعضی‌ها می‌خواهند مسجد را برخلاف آنچه ما حالا عرض کردیم، از مسائل سیاسی به‌کلی برکنار بدارند [می‌گویند] آقا شما وارد سیاست نشوید. کار خودتان را بکنید. کار خودتان یعنی چه؟ یعنی بیایید همان نمازتان را بخوانید و بروید. فقط نماز محض. این همان سکولاریسم است. سکولاریسم به معنای بی‌دینی نیست. سکولاریسم به معنای این است که دین در غیر عمل شخصی هیچ بروز و ظهوری نداشته باشد. نظام اجتماعی کاری به دین نداشته باشد. بله هر کسی در داخل نظام اجتماعی متنوع غربی و شرقی و امثال اینها خودش برای خودش، در دل خودش، برای عمل خودش، یک ارتباطی با خدا داشته باشد. سکولاریسم یعنی این. این همان چیزی است که دشمنان می‌خواهند.»(۳)

امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۰فرمودند: «در صدر اسلام از این مسجد‌ها همه‌ چیز بیرون می‌رفت، مسجد محل قضاوت بود، مسجد محل چه بود، مسجد محل بسیج بود، اما وظیفه امام جماعت را تنها در پیش‌نمازی خلاصه نمی‌کردند.»

رهبرمعظم انقلاب در مرداد ۹۵ مسجد را «پایگاه خودسازی، انسان‌سازی، تعمیر دل و تعمیر دنیا و مقابله با دشمن و زمینه‌سازی برای ایجاد تمدن اسلامی و بصیرت‌افزایی» خواندند و وظیفه امام جماعت مسجد را نیز چنین توصیف کردند:

«بنابراین پیش‌نمازی مسجد تنهاوظیفه‌ امام جماعت نیست. پیش‌نمازی هم یکی از کارهاست. اقامه‌ نماز، اقامه‌ حق و عدل، اقامه‌ دین، ابلاغ احکام دینی، وظیفه‌ ما به‌عنوان پیش‌نماز و به‌عنوان امام جماعت است. یعنی محور مسجد امام جماعت است. مسجد بر محور امام جماعت [است‌]. خب اگر این شد، احساس مسئولیّت انسان سنگین خواهد شد. تصور بنده این است که یکی از کارهای اساسی عبارت است از امامت مسجد. [این‌] یک کار مهم است. نباید به‌عنوان یک کار حاشیه‌ای به آن نگاه کرد. اینکه ما به کارهای روزانه‌مان، به مشاغل گوناگونمان برسیم، بعد سر ظهر یا مغرب با عجله‌ تمام در ترافیک و مانند اینها خودمان را برسانیم، نیم‌ساعت، سه‌ربع هم از وقت دیر شده باشد، برویم آنجا بِایستیم به نماز، این کم گذاشتن در حق مسجد است. این را باید یک شغل مهم و اساسی به ‌حساب آورد. عرض نمی‌کنیم که وقتی امام جماعت شدیم، از همه‌ کارهای دیگر دست برداریم. نه، انسان می‌تواند به‌قدر ظرفیت خود به کارهای دیگر علمی یا غیرعلمی بپردازد، لکن حق مسجد باید ادا بشود.»(۴)

امام خمینی(ره) در سال۱۳۶۰، از مسجد به «سنگر» یاد کردند و از محارب به محل «حرب» با شیاطین انسی و جنی و دشمنان درونی و بیرونی و با بیان این تفسیر، تفاوت مسجد در اسلام را با «معابد» سایر ادیان بیان کردند.

امام خامنه‌ای هم در سال ۱۳۹۵ تفاوت «مسجد» در اسلام را با معابد مسیحیان و یهودیان و بودائیان چنین تفسیر کردند: «بله معبد در همه‌ ادیان هست که می‌نشینند در آنجا و عبادت می‌کنند، لکن مسجد با معابد مسیحی و یهودی و بودایی و بعصی جاهای دیگر که ما دیده‌ یا شنیده‌ایم متفاوت است. پیغمبر اکرم«ص» فقط به مسجد نمی‌رفتند که نماز بخواند و بیرون بیاید. کاری که برای اجتماع پیش می‌آمد و مهم بود صدا می‌زدند: الصلوه جامعه. بروید به سمت محل صلات، برای چه؟ برای اینکه راجع به مسئله جنگ مشورت کنیم یا خبر بدهیم یا همکاری یا بسیج کنیم امکانات را و بقیه‌ چیزها را بسیج کنیم. و شما در تاریخ اسلام مشاهده می‌کنید که مساجد، مرکزی برای تعلیم بود. می‌شنویم و در روایات می‌خوانیم که در مسجد‌الحرام یا مسجد‌النبی حلقه درس زید و عمر و بکر از نحله‌های مختلف فکری و مذهبی وجود داشت معنای این خیلی متفاوت است با کلیسا و یا با کنیسه‌ی یهودی که فقط می‌روند آنجا یک عبادتی می‌کنند و بیرون می‌آیند. مسجد پایگاه و بر محور ذکر و نماز است.»(۵)

امام خمینی(ره) فرمودند: «مساجد سنگرهای اسلام‌اند.» رهبر معظم انقلاب این سنگر را «هسته مقاومت» در همه عرصه‌ها و حوزه‌ها خواندند و فرمودند: «…یک مسئله‌ دیگر در مورد مسجد عبارت است از هسته‌ مقاومت. مقاومت وقتی گفته می‌شود، فوراً ذهن می‌رود به مقاومت نظامی و امنیتی و امثال اینها. بله، آن هم قطعاً مقاومت است، اما بالاتر از آن، مقاومت فرهنگی، حصار فرهنگی و خاکریز فرهنگی در کشور است که اگر سست باشد، همه‌چیز از دست خواهد رفت.

من به شما عرض بکنم. امروز بعد از۳۷، ۳۸ سال از پیروزی انقلاب، انگیزه‌ دشمنان برای نفوذ در حصار فرهنگی از روز اول بیشتر است. نه اینکه کم نشده، قطعاً زیاد شده. روش‌ها را هم که شما می‌بینید. این شیوه‌های فضای مجازی و تبلیغات گوناگون و ماهواره و امثال اینها [یعنی] انگیزه‌ها بیشتر شده آماج این حرکت هم درست همان چیزی است که مایه و هسته‌ اصلی ایجاد نظام اسلامی شد، یعنی ایمان دینی. با حکومت و جمهوری اسلامی و سیاست‌های جمهوری اسلامی به خاطر مخالفت با ایمان دینی مخالفند، چون می‌دانند اگر ایمان دینی نبود، این انقلاب پیروز نمی‌شد و این نظام به وجود نمی‌آمد.»(۶)

 بی‌شک اگر متولیان سیاسی و فرهنگی و مراکز اداری و موسسات اقتصادی توصیه‌ها وهشدارهای امامین انقلاب را نصب‌العین خود قرار می‌دادند و به مسجد به چشم «سنگر» و «هسته‌ مقاومت» نگاه می‌کردند و به یاری مساجد و حسینیه‌ها و امام جماعت‌ها و هیئت امنای آنان می‌شتافتند و یا لااقل فرمان رهبر معظم انقلاب را در سال ۱۳۹۵ در باز گذاشتن مساجد عملی می‌کردند؛ شاید شاهد فتنه‌های سال ۹۶، ۹۸، و ۱۴۰۱ نبودیم. شاید اگر در محدوده شهادت شهید علی‌وردی، مسجدی زنده، باز و پر از جوانان پرشور و انقلابی چون سال‌های اول انقلاب و دوران دفاع مقدس بودیم، این شهید عزیز در حلقه کفتارهای غربگرا گرفتار نمی‌شد و آن گونه مظلومانه و غریبانه به شهادت نمی‌رسید.

رهبر معظم انقلاب در دیدار با مبلغین سراسر کشور ضمن بیان ضرورت در اولویت قراردادن مسئله تبلیغ و بیان هدف نهایی دین در قرار دادن انسان در مسیر خلیفه‌اللهی و هدف‌های ابتدایی و میانی چون اقامه قسط و تشکیل نظام اسلامی،این نکته را بیان کردند که، «در نظام اسلامی پایه و قوام نظام مردمند، ایمان مردم است و اگر چنانچه ایمان مردم نباشد نظام نخواهد بود.»(۷)

رهبری انقلاب ضمن تاکید بر ضرورت جذب به‌ویژه جوانان و بیان مضاعف شدن فتنه‌های فرهنگی دشمن برای دومین‌ بار باز مطالبه‌ بر زمین مانده خود را مبنی بر باز کردن در مساجد در ساعات غیر نماز تکرار کردند و فرمودند: «یکی از این جاذبه‌ها مسجد و هیئت است. اینها مهم هستند. آباد کردن مساجد، زنده نگهداشتن مساجد، یکی از کارهای واجب است. البته ما در سطح کشور نسبت به جمعیت مسجد کم داریم، اما همانی را هم که داریم، بعضی‌هایش یا شاید بسیاری‌شان‌ معمور و آباد نیستند. حداکثر [این است که] وقت نماز باز می‌کنند. نماز خوانده و بعد در مسجد بسته می‌شود. این[طور] نمی‌شود. مسجد بایستی محل رفت و آمد دائمی مردم باشد.»(۸)

پرسش این است که گستره و اعمال نفوذ حاکمیت نظام اسلامی بر روی مساجد و حسینیه‌ها تا چه انداره است و تقصیرها و قصورها در حمایت از مساجد و ائمه جماعات به چه نهادها و مراکز دولتی باز می‌گردد؟ این پرسشی است که متولیان سیاسی و فرهنگی باید پاسخگوی آن باشند.

اما سخن مردم و نیروهای وفادار اسلام و انقلاب این است، اگر این بار هم مطالبه‌ رهبر معظم انقلاب در باز شدن در مساجد به‌ روی همگان در غیر از وقت نماز روی زمین بماند و مساجد به وضعیت دهه‌ اول انقلاب باز نگردد، مردم و نظام قدرتمندترین بازو، تسخیر ناپذیرترین سنگر و کادرسازترین مرکز برای اسلام و انقلاب در برخورد با فتنه و فتنه‌گران را از دست خواهد داد و باید منتظر عواقب جبران‌ناپذیر آن بود.

پاورقی‌ها:

۱٫ صحیفه امام، ج. ۱۵، ص. ۱۴

۲٫بیانات ۳۱/۵/۱۳۹۵

۳٫همان

۴٫همان

۵٫همان

۶٫همان

۷٫ بیانات ۲۱/۴/۱۴۰۲

۸٫همان

28اکتبر/23

راهبردی برای تعامل سیاسی فرامرزی – حجه‌الاسلام‌والمسلمین دکتر محمدحسین پورامینی

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مرداد ۱۴۰۲ این سئوال را مطرح کردند که مگر حاکمیت سیاسی اسلام چه خصوصیتی دارد که سبب حساسیت و واکنش دشمنان جمهوری اسلامی ایران شده است؟ ایشان با بیان چهار شاخصه مهم از خصوصیات حاکمیت اسلام، همگان را به تامل و تعمق در آنها سفارش کردند، زیرا شناخت این شاخصه‌ها را موجب دشمن‌شناسی می‌دانند.

این نوشتار به‌طور گذرا به تبیین‌ این شاخصه‌ها که در حقیقت راهبردی برای تعامل سیاسی فرا مرزی جمهوری اسلامی به شمار می‌روند، می‌پردازد:

 

۱٫ظلم‌ستیزی

بشر از دیرباز شاهد ظلم، ستم، رنج و تبعیض بوده و همواره از دست طواغیت و قدرتمندان زورگو سیلى خورده است. به همین دلیل احقاق حقوق انسانى و حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم، یکى از مبانى مؤکد اسلام و نقطه درخشان حکومت‌هاى توحیدمحور و تبعیت از این الگو، راهى صواب در خوشبختى و سعادت جوامع بشرى است. در جامعه‌اى که سلطه‌گرى و ظلم و بیداد بر آن سایه افکنده باشد، آزادى و عزت وجود ندارند. به همین‌ دلیل مقابله با ظلم براى احقاق حقوق حقه مظلومان و حمایت از آنان و حفظ شأن و کرامت انسانى، خصلت‌هاى ذاتى جوامع خواستار آزادى و طرفدار عدالتند.(۱)

رهبر معظم انقلاب، نظام سیاسی اسلام را مخالف ظلم توصیف می‌کنند و با اشاره به وصیّت امیرالمومنین«ع» خطاب به فرزندانشان که می‌فرمایند: «و کونا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً. »(۲) این فرمایش را یکی از مشخصه‌های حاکمیت اسلامی می‌دانند(۳) و تاکید می‌کنند که «ما خصم ظالم و عون مظلومیم. این موضع، طبعاً دشمن و دشمنى به وجود مى‌آورد و دعوا به راه مى‌اندازد.»(۴) ایشان با اشاره به وصیت امیرالمومنین«ع» خصم را غیر از دشمن می‌دانند و می‌فرمایند: «خصم غیر از دشمن است. یک‌‌وقت کسى دشمن ظالم است؛ یعنى از ظالم بدش مى‌آید. این کافى نیست. «خصم او باش»، یعنى «مدّعى‌اش باش.» خصم یعنى «دشمنى که مدّعى است»، «گریبان ظالم را مى‌گیرد و او را رها نمى‌کند.»(۵) از این‌رو معتقدند که «بشریت بعد از امیرالمؤمنین«ع» تا امروز، به سبب نگرفتن گریبان ستمکاران، بدبخت و روسیاه شد. اگر دست‌هاى باایمان، گریبان ظالمان و ستمکاران را مى‌گرفتند، ظلم در دنیا این‌قدر پیش نمى‌رفت؛ بلکه از بُن بر مى‌افتاد.»(۶)

بنابراین ایشان با استناد به این سفارش امیرالمومنین«ع» «و کونا للظّالم خصماً» به معنای خصم ظالم بودن تاکید می‌کنند که «در دنیا، هرجا ظلم و ظالمى هست، تو که اینجا هستى، خود را خصمش بدان.» «و‌للمظلوم عوناً.» هرجا مظلومى هست، به او کمک کن.» البته تاکید می‌کنند که مراد از «عون مظلوم بودن»، طرفدار او بودن نیست، بلکه باید به هر نحو که می‌توانیم به مظلوم کمک کنیم. از این‌رو همواره کمک به ملت‌های اسلامی همچون مبارزان فلسطینی و…را یک تکلیف شرعی و الهی و انسانی می‌دانند.(۷)

 

  1. مخالفت نظام اسلامی با دست‌درازی به منافع ملت‌ها

رهبر معظم انقلاب با استناد به آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(۸)  ظلم‌ستیزى و اجراى عدالت را از جمله اصول پذیرفته شده در اسلام توصیف و بیان می‌کنند که «نظام اسلامی با دست‌درازی به منافع ملت‌ها مخالف است؛ حتی اگر در عقیده و رفتار همسان نباشند..«شَنَآنُ قَومٍ»، یعنی حتی اگر با شما مخالفت هم می‌کنند، در برخورد با آنها نباید بی‌عدالتی کنید.» و این نگاه علت مخالفت «رژیم‌هایی را که مبنای کارشان بی‌عدالتی است»، با نظام جمهوری اسلامی توصیف می‌کنند.(۹)

از این‌‌رو افراد جامعه نباید در مورد انحرافات ساکت و به ظلم و تعدى ظالمان بى‌اعتنا باشند: «لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ‌»(۱۰). آحاد جامعه اسلامى نیز نه باید به دیگران ظلم و نه ظلم و فساد را در جامعه تحمل کنند.(۱۱)

 

۳٫اعتقاد نظام اسلامی به کرامت انسان

حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای همواره بر کرامت انسانی در نظام اسلامی تأکید کرده و خدشه بر آن‌ را مردود دانسته‌ و فرموده‌اند:   «نظام اسلامی معتقد به کرامت انسان است؛ انسان بماهو انسان، نه انسان فلان منطقه، انسان فلان نژاد، انسان فلان رنگ: «وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم‌؛ ما بنی آدم را تکریم کردیم» این قرآن است؛ سیاهِ منطقه‌ سیاه‌پوست هم «بَنی آدَم» است و هیچ فرقی ندارد.»(۱۲) و: «در نظام اسلامی هر آن ‌چیزی که تکریم انسان در آن خدشه‌دار و کرامت انسانی در آن پایمال بشود، مردود است و هر آن‌ چیزی که انسان‌ را رشد ‌دهد و به تعالی و معنای واقعی انسان نزدیک کند، مطلوب و مرغوب است.»(۱۳)

با این مبنا  ایشان علت مخالف دشمنان انقلاب اسلامی را این‌ گونه بیان می‌دارند: «این منطقِ تبعیضی که غربی‌ها به شکل فضاحت‌باری گسترش دادند و عمل کردند و تا امروز هم دارند ادامه می‌دهند، صد درصد ضد قرآن و ضد اسلام است. نظام اسلامی با این مخالف است. شما می‌خواهید آمریکا که هنوز بعد از گذشت‌ سیصد چهارصد سال از آغاز ورود غربی‌ها به آمریکا، گرفتار مسئله‌ تبعیض نژادی است، با نظام اسلامی مهربان باشد؟ نظام اسلامی مخالف این چیزهاست.»(۱۴)

درخصوص اعتقاد نظام اسلامی به کرامت انسان، باید گفت این اصل یکی از مهم‌ترین مبانی نظری فتوای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسئله هسته‌ای نیز  به شمار می‌رود، زیرا ایشان استفاده از سلاح ‌هسته‌ای را ضد بشری و ضد انسانی توصیف کرده‌اند و معتقدند که استفاده از سلاح هسته‌ای به کشتار و تخریب گسترده منجر می‌شود و میان آحاد ملت، نظامی و غیرنظامی، کوچک و بزرگ، زن و مرد و کهنسال و خردسال تمایزی قائل نمی‌شود و آثار ضد بشری آن مرزهای سیاسی و جغرافیایی را درمی‌نوردد و حتی به نسل‌های بعدی نیز خسارت‌های جبران‌ناپذیر وارد می‌کند(۱۵) و این موارد بی‌شک مغایر کرامت انسانی است. هیچ چیزی در نظام اسلامی نباید منجر به خدشه‌دار شدن کرامت انسانی شود.(۱۶) ایشان رسماً اعلام کردند: «ما کاربرد این سلاح‌ها را حرام و تلاش برای مصونیت بخشیدن ابنای بشر از این بلای بزرگ را وظیفۀ‌ همگان می‌دانیم.»(۱۷)

 

  1. رفتار مسالمت‌آمیز با دولت‌های غیرمتخاصم و مقابله با پیمان‌شکنان و دروغ‌گویان

یکی دیگر از خصوصیات مهمی که رهبر معظم انقلاب برای نظام اسلامی بیان می‌دارند این است که نظام اسلامی با هیچ دولتی بنای مخاصمه و دشمنی ندارد. ایشان با بیان آیه شریفه: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‌»(۱۸) (و اگر به صلح و آشتى گرایند، تو نیز بدان بگراى و بر خدا توکل کن که مسلماً اوست شنوا و دانا.)، بر رفتار مسالمت‌آمیز با دولت‌های غیرمتخاصم تاکید می‌کنند.(۱۹) «لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ‌»(۲۰)؛ آن کفّارى که با شما مسئله و دعوا و سابقه‌ سویى ندارند و به شما ظلم و اخراجتان نکردند، شما می‌توانید با آنها ارتباطات حسنه داشته باشید.» البته این رابطه را تا زمانی می‌دانند که پیمان شکنی انجام ندهند: «‌وَ إِن نَکَثُوا أَیْمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُم لا أَیْمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنْتَهُون؛(۲۱) و اگر پیمانشان را پس از آنکه بِدان متعهد شدند، شکستند و به شما در دینتان طعنه زدند، پس به سراغ ائمّه‌ کفر بروید و آنان را بکشید؛ همانا آنان بر عهد و پیمانى استوار نمی‌مانند، شاید که از کارشان دست بردارند.»

از این‌رو مشاهده می‌کنیم که رهبر معظم انقلاب همواره بر پایبندی ایران اسلامی به پیمان‌ها و قراردادهای بین‌المللی هر چند با دشمنان جمهوری اسلامی منعقد شده باشد، تاکید دارند و عدم نقض آنها را تا زمانی که دشمنان به آنها پایبند بمانند، اعلام کرده‌اند.(۲۲) این امر در معاهدات متعدد بین‌المللی جمهوری اسلامی با کشورهای دیگر مشهود است.

 

نکته آخر: افزایش  توانمندی کشور، راهبردی در بازداندگی و امنیت کشور

رهبر معظم انقلاب با اسنتاد به آیه شریفه «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ»؛(۲۳) «هر نیرویی که دارید، برای مقابله با آنها (دشمنان) آماده‌سازید! و (همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد) تا به‌ وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را که شما نمی‌شناسید و خدا آنها را می‌شناسد.» بر لزوم  افزایش توانمندی و قدرت کشور تاکید و این امر را سبب  ترس دشمنان و بازدارندگی و حفظ امنیت کشور توصیف می‌کنند.(۲۴)

در خصوص آیه فوق توجه به دو نکته لازم است:

۱٫بر اساس دیدگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای منظور از قوّه در آیه شریفه توانمندی و قدرت است که به اقتضای زمانه و اجتماع می‌تواند در هر عنصری اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و علمی ظهور پیدا کند. از این‌‌ رو مشاهده می‌کنیم، زمانی منظور از قوّه در تفنگ و سلاح است و در زمانی دیگر معنای دیگری دارد. از این‌‌رو به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «آنچه در باره آن باید آمادگی ایجاد کنید، اولاً قُوَّهٍ است…قوّه یعنی قدرت، یعنی توان و نیرو»؛(۲۵) «البته قوّه نظامی هم هست، اما فقط قوّه نظامی نیست.» (۲۶) «قوّه، اعم است از قوّه مادی و معنوی، از قوّه اقتصادی و نظامی، از قوّه علمی و اخلاقی»(۲۷) کلمه «رباط الخیل» نیز در آیه شریفه عطف بر «قوّه» و منظور از آن، ابزار و ادوات است.(۲۸)

۲-نکته دوم اینکه کلمه «تُرهِبون» در آیه شریفه موضوعیت دارد، به این معنا که دستور الهی مبنی بر آماده‌سازی خود، تجهیز امکانات و نیروها برای ترساندن و بیمناک کردن دشمنان است تا جرئت حمله به مسلمانان ‌را پیدا نکنند؛ از این‌‌روست که حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای در معنای «تُرهِبون» می‌گویند: «تُرهِبون فقط به معنای این نیست که کاری کنید که از شما بترسند. منظور ترس بازدارنده است. اگر چنانچه دشمن بیمناک شد از قدرت و آمادگی شما؛ آن‌‌‌وقت این بیمناکی، بازدارنده دشمن است».(۲۹)

از این‌رو ایشان معتقدند که آنچه می‌تواند ما را در مقابل تهاجم همه‌جانبه دشمنان در سطوح مختلف حفظ کند، عبارت است از تقویت ایمان، تقویت علم، تقویت فناوری، تسلط بر فنون روز، پیشاهنگ شدن در تولید علم، شکوفایی استعدادهای آحاد ملت و جوانان در رشته‌های مختلف اعم از علوم انسانی، طبیعی و انواع گوناگون علوم تجربی(۳۰). به این‌ دلیل ایشان همواره بر لزوم حرکت بر مرزهای دانش و فناوری تأکید کرده‌اند.(۳۱)

امروزه مشاهده می‌کنیم که بخش نظامی کشور با استفاده از ظرفیت جوانان مؤمن و تقویت فناوری، تسلط بر فنون روز، انواع پهپاد و موشک‌هایی را تولید کرده که به تعبیر حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای تا حدود زیادی موجب بازدارندگی شده است؛(۳۲) بی‌آنکه سلاح هسته‌ای تولید کرده باشیم.

 

پاورقی‌ها:

۱٫اندیشه نامه‌ انقلاب اسلامی، انتشارات انقلاب اسلامی ۱۳۹۸؛ ص.۸،

۲٫نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۴۷، ص. ۴۲۱

۳٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۲۶/۵/۱۴۰۲

۴٫در دیدار رئیس و اعضاى مجلس خبرگان رهبرى ۲۴/۱۲/۱۳۹۶

۵٫بیانات  ۱۳۷۲/۱۲/۱۳

۶٫بیانات  ۱۳۷۲/۱۲/۱۳

۷٫بیانات ۱۳۷۰/۰۷/۲۷

۸٫مائده ۸

۹٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۱۰٫بقره ۲۷۹

۱۱٫بیانات، ۱۳۷۵/۳/۱۶؛ ۱۳۷۶/۸/۱۴

۱۲٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

  1. بیانات در تاریخ ۲/۱۰/۱۳۶۱٫

۱۴٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۱۵٫پیام به نخستین اجلاس بین‌المللی خلع سلاح هسته‌ای و عدم اشاعه در تهران در تاریخ ۲۸/۱/ ۱۳۸۹٫

۱۶٫بیانات در تاریخ ۲/۱۰/۱۳۶۱٫

۱۷٫پیام به نخستین اجلاس بین‌المللی خلع سلاح هسته‌ای و عدم اشاعه در تهران در تاریخ ۲۸/۱/۱۳۸۹٫

۱۸٫الأنفال، ۵۸

۱۹٫بیانات در دیدار با فرماندهان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۲۰٫ممتحنه، ۸، ترجمه: «[امّا] خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند بازنمی‌دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید.»

۲۱٫توبه: ۱۲

۲۲٫بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، ۲۵/۳/ ۱۳۹۵٫

۲۳٫انفال ۸: ۶۰٫

۲۴٫بیانات در دیدار با فرمانده‌هان سپاه انقلاب اسلامی ۱۴۰۲/۵/۲۶

۲۵٫بیانات در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه امام‌حسین† در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۹۸٫

۲۶٫بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی در تاریخ ۲۷/۱۱/۱۳۹۵٫

۲۷٫بیانات در دیدار مسئولان نظام در تاریخ ۲۵/۳/۱۳۹۵٫

۲۸٫بیانات در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه امام‌حسین† در تاریخ ۲۱/۷/۱۳۹۸٫

۲۹٫همان.

۳۰٫بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان کرمان در تاریخ ۱۱/۲/۱۳۸۴٫

۳۱٫همان.

۳۲٫بیانات در مراسم سی‌امین سالگرد رحلت امام خمینی(ره) در تاریخ ۱۴/۳/۱۳۹۸٫

 

28اکتبر/23

وعده نزدیکی قله، نغمه لالایی نیست – دکتر سید یاسر جبرائیلی

یکی از کوهنوردان حرفه‌ای، مطلبی با عنوان «راهنمای صعود به قله سبلان» منتشر کرده که روایت زیبایی از وضعیت «نزدیک قله» است: «اولین نقطه مشخص در مسیر، سنگ پروانه (پروانه داشی) است که در ارتفاع ۴۰۰۰ متری قرار دارد. پس از این سنگ، شیب سخت و طاقت فرسایی انتظار شما را می‌کشد. اصلاً نگران سختی راه نباشید، تا جایی که می‌توانید به مسیر تمرکز کنید، آب بنوشید و از تغذیه مناسب بهره ببرید. با دیدن افرادی که برمی‌گردند روحیه خود را از دست ندهید. آنها دلایل خود را برای منصرف شدن از صعود و بازگشت دارند. تا جایی که می‌توانید به خستگی نیاندیشید و ذهن خود را برای رسیدن به دریاچه متمرکز کنید. با حوصله پیش بروید و از هرگونه عجله بپرهیزید (به قول معروف آهسته و پیوسته حرکت کنید). در طول مسیر پستی‌ها و بلندی‌های زیادی را پشت سر خواهید گذاشت. زمانی که به تابلوی خسته نباشید رسیدید بدانید که بیشتر مسیر را طی کرده اید. یکی از سخت‌ترین مراحل مسیر، شیب پایین دست سنگ محراب (محراب داشی) است. اگر این مسیر را با موفقیت طی کنید تقریبا کار تمام است.»

رهبر حکیم انقلاب اسلامی در دیدار ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ خود با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نکته‌ای را فرمودند که هم پرسش‌های فراوانی را در اذهان ایجاد کرد و هم پاسخ‌های فراوانی به این پرسش‌ها داده شد. ایشان فرمودند: «ما فصل مُشبعی را حرکت کرده‌ایم؛ این سربالایی، این شیب تند را عبور کرده‌ایم، به قله‌ها نزدیک شده‌ایم. نباید خسته بشویم. امروز روز خسته شدن نیست، روز ناامید شدن نیست؛ امروز روز شوق است، روز امید است، روز حرکت است.»

هسته اصلی پرسش‌هایی که ناظر به این بیانات مطرح شد، این بود که قله‌هایی که حضرت آقا از آنها سخن می‌گویند، کجایند؟ مشخصا نزدیک کدام قله‌ها هستیم؟ کدام گام‌ها برای رسیدن به قله‌ها باقی است؟ خاصیت این قله‌ها برای ما چه خواهد بود؟ بنای این قلم در نوشتار حاضر، ارائه یک تفسیر متن به متن از فرمایشات رهبر حکیم انقلاب اسلامی و شرحی بر یافته‌های این تفسیر است.

بلاتردید برای فهم آنچه رهبر حکیم انقلاب اسلامی درباره قله‌ها فرمودند، صالح‌ترین مرجع، بیانات گذشته خود ایشان است. حضرت آقا مشخصا با طرح این پرسش که «قله کجاست؟» در پاسخ می‌فرمایند: «جایی که ایرانی پس از رسیدن به آن بتواند از همه جهت روی پای خودش بایستد؛ مردم از لحاظ اقتصادی تأمین شوند؛ از لحاظ اخلاقی به سلامت و صلاح برسند و مشکلی در داخل کشور ما نباشد. واقعاً بهشت باشد. بهشت آنجاست که آزاری نباشد.»

ایشان در بیاناتی دیگر به نتایج رسیدن به قله پرداخته‌اند: «وقتی آنجا رسیدیم، دیگر بالای قله‌ایم. رسیدن به بالای قله برای یک ملت، هم شرف و آبروست، هم مصونیت و امنیت. آن‌ وقت دیگر هیچ‌ کسی نمی‌تواند به ملت ایران تعرض و گستاخی کند و جلوی منافعش را بگیرد. اگر این ملت بتواند خود را به قله‌های پیشرفت و علم و ترقی برساند، دروازه‌ عظیمی جلوی راه ملت‌ها برای رفتن به سمت معنویت باز می‌شود.»

تعبیر بهشت در ادبیات حضرت آقا بسیار مهم است. قله‌ای که ایشان ترسیم می‌کنند، یک بهشت روی زمین است که انسان در آن از رنج و مشکلات رها و از تعرض جنود شیطان مصون می‌شود و دروازه رفتن به سمت معنویت پیش رویش باز می‌شود. این، همان تحقق وعده الهی درباره جانشینی مومنان در زمین است که حضرت آقا به زیبایی اثبات فرموده‌اند که محدود و منحصر به عضر ظهور نیست: «خدای متعال در قرآن وعده کرده است که «وَعَدَ‌اللهُ الَذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی‌الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم: خدا وعده کرده است به کسانی از شما که ایمان بیاورند و عمل شایسته و صالح کنند، یعنی طبق تعهدات این ایمان عمل کنند، آنان را در زمین جانشین سازد، همچنانی که مؤمنان پیشین را جانشین ساخته است.»

برخی تنگ‌نظری کرده و می‌گویند این آیه مخصوص زمان حضرت ولی عصر«عج» است. در اینکه آیه مربوط به آن زمان است تردیدی نیست، اما آیا این آیه تحقق وعده‌ الهی را محدود به آن زمان کرده است؟ مگر خدای متعال با مؤمنین صدر اسلام این وعده را عمل نکرد؟ این آیه یک‌ بار در آنجا عمل شد و هزار بار دیگر هم قابل عمل شدن است. آیه صراحت دارد که «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ». همچنان که مؤمنان پیشین را جانشین ساخته است؛ روی زمین از آن شماست و حکومت آن در دست شما، همچنان که در دست پیشینیان شما، یعنی مؤمنان دوران‌های قبل بود. بنابراین، نباید تحقق وعده‌ الهی درباره‌ جانشینی مؤمنان را محدود و منحصر به ظهور حضرت حجت«عج» کرد؛ هرچند، آن دوره، مصداق کامل این آیه است .

شاید این تعبیر در سرمقاله‌ روزنامه‌ گاردین دو روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نشان‌دهنده‌ این باشد که حتی در نگاه ناظران بین‌المللی، آنچه ملت ایران رقم زد، تحولی عمیق، ریشه‌دار با جهت مشخص بود که برای تحلیل ماهیت آن باید به فلسفه‌ بعثت پیامبر اعظم«ص»، و برای پیش‌بینی ساختار و رفتار نظام برخاسته از این انقلاب باید به قرآن و سنت رسول خدا«ص» و ائمه‌ اطهار مراجعه می‌شد: «حتی اگر نیروهای وفادار به شاه بتوانند دوباره قدرت گیرند و از شاه بخواهند به ایران بازگردد، دیگر نمی‌توانند جلوی جنبشی را بگیرند که گرچه فقط سرعت دوازده ماهه داشته، ولی سیزده قرن گذشته پشتوانه‌ آن بوده است.»

بلاتردید نخستین گام در جهت تشکیل آن مدینه فاضله اسلامی، تاسیس نظام اسلامی بود؛ چه بدون تشکیل حکومت اسلامی، دستیابی به چنان اهدافی میسور نیست. اما صرف براندازی حکومت طاغوت و تاسیس نظام اسلامی نیز کافی نبود. اگر در چهارچوب نظام اسلامی، یک دولت اسلامی که جهت‌گیری و رفتار کارگزارانش بر اساس معیارهای اسلامی باشد، شکل نمی‌گرفت، نیروهایی به وجود نمی‌آمدند که گام‌هائی به سمت قله بردارند.

حقیقت آن است که در طی ۴۵ سال گذشته، ما در تقلا و تلاش برای دولت‌سازی اسلامی بوده‌ایم. این دولت‌سازی، یک بخش سخت‌افزاری و یک بخش نرم‌افزاری داشته است. بخش سخت افزاری عبارت است از: «علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسی و نظامی، اعتبار بین‌المللی، تبلیغ و ابزارهای تبلیغ». در این جهت پیشرفت‌های قابل توجهی حاصل شده و سیر این پیشرفت همچنان ادامه‌دار است. از طرف دشمنان، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تلاش گسترده و همه‌جانبه‌ای در جریان بوده که جمهوری اسلامی به این وسائط و این سخت‌افزارها دست نیابد. می‌توان طیف گسترده‌ای از اقدامات دشمن را در این چهارجوب فهرست کرد: حمله نظامی، تحریم‌های اقتصادی، فتنه‌های سیاسی داخلی، فتنه‌های سیاسی منطقه‌ای.

امروز وقتی به مسیری که از پای کوه تا بدینجا طی کرده‌ایم می‌نگریم، با خود می‌گوئیم هر جزئی از اجزای سلسله اقدامات دشمن طی این چهار و نیم دهه برای زمین زدن یک ملت کفایت می‌کرد، اما به برکت مقاومت، مولفه‌های قدرت ما را صد چندان کرد. جمهوری اسلامی در عرصه نظامی به بازدارندگی کامل رسیده است، به‌نحوی که به تعبیر دقیق حضرت آقا، گزینه نظامی دشمن از روی میز تکان هم نخورد. دیروز مزدور منطقه‌ای آمریکا به نام صدام حسین چنان ادب شد که امروز خود آمریکا نیز امکان و جرئت اقدام نظامی علیه ایران را ندارد.

در سال ۲۰۱۶ موسسه رند یک گزارش مهم با عنوان «قدرت اعمال فشار» منتشر کرد که در آن تصریح شده بود آمریکا امکان استفاده از گزینه نظامی علیه ایران را ندارد. تحریم‌هایی که رسماً و علناً برای منزوی کردن و فلج کردن اقتصاد ما و ایجاد تقابل میان مردم و نظام وضع شده بود، امروز کمانه کرده و تبدیل به یکی از محورهای اتحاد دشمنان و رقیبان آمریکا شده است. تردید نکنید که اگر این تحریم‌ها روی ایران اثرگذار بود و ایران را از پای می‌انداخت، تبدیل به یک اهرم موثر قدرت آمریکا علیه رقیبانش می‌شد. اگر نقطه تمرکز تحریم‌ها، صفر کردن صادرات نفت ایران و مختل کردن تجارت خارجی ایران بود، امروز تمام گزارش‌های معتبر داخلی و بین‌المللی می‌گویند صادرات نفت ایران به دوره پیش از تحریم‌ها بازگشته و حجم تجارت خارجی ایران از دوره اجرای برجام بیشتر است!

فتنه‌های سیاسی داخلی از فتنه ۷۸ تا ۸۸ تا ۹۶ و ۹۸ و اخیراً ۱۴۰۱ با بصیرت و هوشیاری ملت ذیل هدایت و رهبری نایب حضرت حجت «ارواحنا فداه» ناکام ماندند. این وصف جک استراو، وزیر خارجه سابق انگلیس در سال ۹۲ پس از سفری که به تهران کرده بود، از ایران تحت تحریم حقیقتاً خواندنی است: «در حالی که از فرودگاه ]امام[ خمینی(ره) به سوی هتل محل اقامت خود می‌رفتیم از پیشرفت‌ها در زمینه ساخت و ساز تاسیسات زیربنایی شگفت‌زده شدم؛ در حالی که فقط ۹ سال از سفر قبلی من به تهران می‌گذرد. ساخت و ساز بزرگراه‌ها و خطوط متروی جدیدی در حال انجام بود. با وجود تحریم‌ها تهران بیشتر شبیه مادرید و آتن به نظر می‌رسد و نه شبیه بمبئی یا قاهره.» تحقیقاً روزی نیست که خبری از دستیابی دانشمندان جوان کشورمان به یک توانمندی و فناوری منتشر نشود؛ به‌نحوی که این اخبار دیگر برایمان عادی شده‌اند. پیام اخیر کاخ سفید به یکی از مزدوران سرشناس خود که از میدانداران فتنه ۱۴۰۱ بود، یک پیام نمادین است. به او گفته‌اند که هویت و اسمش را تغییر دهد و از عرصه عمومی ناپدید شود.

هدف دشمن، ایجاد اجماع جهانی علیه ایران به بهانه هسته‌ای بود، اما مقاومت ملت ما این پروژه اجماع‌سازی را ناکام گذاشت؛ به‌نحوی که امروز ایران یکی از محورهای سازمان‌ها و ائتلاف‌های جدیدی است که نظم جدید را رقم زده‌اند. از سازمان شانگهای تا بریکس آغوش خود را به روی ایران گشوده‌اند. آمریکا در منطقه غرب آسیا فتنه‌انگیزی کرد تا ایران را تضعیف و در تله منطقه ناامن گرفتار کند؛ متحدان ایران را براندازد و همسایگان ایران را گرفتار جنگ داخلی کند. اما نه موفق شد حکومت سوریه را براندازد و نه پروژه داعش، واشنگتن را به مقصود رساند. مقاومت ایران و متحدان منطقه‌ای‌اش، تهدید نظامی آمریکا در جهان را نیز -همچون تحریم‌هایش- بی‌اعتبار کرد. امروز نه کشوری می‌تواند به قدرت نظامی آمریکا اتکا و احساس امنیت کند، نه کشوری وقعی به قدرت نظامی آمریکا می‌نهد که از هراس آن، به متحدان واشنگتن حمله نکند.

اما همه اینها پیشرفت‌های سخت افزاری هستند. به تعبیر دقیق رهبر حکیم انقلاب اسلامی، اگر در بخش نرم افزاری که متن زندگی است، پیشرفت نکنیم، «پیشرفت‌هائی که در بخش اول کردیم، نمی‌توانند ما را رستگار کنند و به ما امنیت و آرامش روانی ببخشند؛ همچنان که در دنیای غرب نتوانسته‌اند. در آنجا با اینکه ثروت، بمب اتم، پیشرفت‌های گوناگون علمی و قدرت نظامی هست، افسردگی، ناامیدی، از درون به‌هم ریختن، عدم امنیت انسان‌ها در اجتماع و در خانواده و بی‌هدفی و پوچی هم هست. اصل قضیه این است که ما بتوانیم متن زندگی را، این بخش اصلی تمدن را اصلاح کنیم.»

حضرت آقا می‌فرمایند این بخش نرم‌افزاری، یعنی بخش حقیقی و اصلی تمدن اسلامی، عبارت است از سبک زندگی، خانواده، ازدواج، مسکن، لباس، الگوی مصرف، نوع خوراک، آشپزی، تفریحات، خط، زبان، کسب و کار، رفتار ما در محل کار، دانشگاه، مدرسه، فعالیت سیاسی، ورزش، رسانه‌ای که در اختیار ماست، پدر و مادر، همسر، فرزند، رئیس، مرئوس، پلیس، مأمور دولت، سفر، نظافت و طهارت، دوست، دشمن و بیگانه. در یک کلام، بخش نرم‌افزاری تمدن اسلامی عبارت است از فرهنگ اسلامی.

به‌نظر می‌رسد مسیری که از امروز تا قله باقی مانده و باید پیمود، نصب نرم‌افزار اسلامی روی سخت‌افزارهایی است که در این مدت به دست آورده‌ایم. در این گردنه پایانی، باید در اقتصاد، فرهنگ، روابط خارجی، روابط اجتماعی و… نسخه‌های نرم‌افزاری دشمن را از روی سخت‌افزارهای خود حذف و نسخه‌های اسلامی را جایگزین کنیم. چه، اگر روی سخت افزارهای خود، نظامات فکری منبعث از تمدن غرب را نصب کنیم، خروجی‌اش، بلاتردید یک انسان مطلوب غربی خواهد بود، نه یک انسان مطلوب اسلامی.

این امر، بلاتردید یکی از مظاهر اساسی جهاد کبیر و عدم اطاعت از کافران است. به‌ویژه اینکه نسخه دشمن، لباس علم پوشیده و مع‌الاسف از زبان دوست جاهل نیز بیان می‌شود. امروز البته منبع صدور این نسخه‌ها نیز تضعیف شده است. نسخه‌های فرهنگی-اقتصادی غربی، شعاعی از سلطه جهانی آمریکاست. آن منبع شعله تضعیف و شعاع‌هایش کم‌نور و بی‌رمق شده‌اند. امروز ایدئولوژی لیبرال-دموکراسی به شکل بی‌سابقه‌ای دچار بحران جذابیت و کارآمدی است و این، فرصت بی‌نظیری است که انقلاب اسلامی نسخه خود را مسلط سازد. امروز، در این گردنه آخر، باید به اقتصاد و فرهنگ و نظام بهداشت و درمان و آموزش نئولیبرال «نه» گفت و با جدیت و قدرت و تلاش خستگی ناپذیر، نسخه های ایرانی-اسلامی را پیاده کرد.

به تعبیر دقیق حضرت آقا، «استقلال یعنی آزادی در ابعاد یک ملت.» ما مسیر سخت و دشواری را برای رسیدن به استقلال سخت‌افزاری پیموده ایم. امروز باید گام‌های آخر را محکم‌تر و شجاعانه‌تر و امیدوارانه‌تر برداریم که به استقلال نرم‌افزاری نیز برسیم و طعم شیرین آزادی را بچشیم. وقتی به قله رسیدیم و آزاد شدیم، مهیای پرواز خواهیم بود.

و نکته آخر اینکه باید دقت داشته باشیم که حرکت به سمت قله، یک حرکت اتوبوسی نیست. این طور نیست که ما روی صندلی‌های گرم و نرم چرت بزنیم و راننده ما را به قله برساند. فتح قله یک اقدام جمعی است. همه باید حرکت کنند و با طناب وحدت به هم متصل باشند و لغزش افراد، در اراده جمع محو شود. تک تک ما مسئولیم و باید گام‌هایی را که بر عهده ماست، با قدرت برداریم. وعده نزدیکی قله، نغمه لالایی نیست.

28اکتبر/23

افزایش توان نظامی، فرمان الهی است – حجه‌ الاسلام سیدجواد حسینی

اشاره:

پیامبراکرم«ص» «رَحمَهٌ لِلعَالَمین» و «اسلام» دین رحمت، مودّت و دوستی است و خداوند متعال پیغمبر اکرم«ص» را امر به صبر و شکیبایی کرده است. چنانکه می‌فرماید: «وَ لِرَبِّکَ فَاصبِر؛ و به خاطر پروردگارت شکیبایی کن.»(۱) و همچنین می‌فرماید: «وَ اصبِر عَلی ما یَقولون»؛ و در برابر آنچه (دشمنان) می‌گویند شکیبا باش و به‌طرزی شایسته از آنان دوری گزین!» و نیز دستور به استقامت و پایداری می‌دهد: «وَ استَقِم کَما اُمِرت…»(۲). اما در عین‌ حال این دستورات به معنای دست روی دست گذاشتن و انتظار نتایج و حوادث را کشیدن نیست. طبق فرمایشات قرآن و روایات، جبهه حق همواره و همیشه‌ زمان در مواجهه با جبهه باطل است و طواغیت و ظالمان زورگو و متجاوزان توسعه‌طلب همیشه در طول تاریخ وجود داشته‌اند، همچنان که از بدو بعثت پیامبر اکرم«ص» ظالمان و ستمگران عصر، اعم از یهودیان و مشرکین و اشراف متکبّر قدرتمند متنفذ مکه و…، که با تعالیم اسلام منافعشان به خطر افتاد به دشمنی با رسول خدا«ص» پرداختند و جنگ‌های متعددی را بر مسلمانان تحمیل کردند، لذا خداوند رحمان در آیات متعدد بر لزوم آمادگی مسلمین برای مقابله با دشمنان صریحاً دستور و تاکید می‌فرماید.

 

دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان خدا

همان‌‌گونه که اشاره شد، اسلام دین رحمت و مودّت و دوستی است و مبنای اصلی رسالت پیامبر اکرم«ص» نیز محبت بود. این از مزیّت‌های ویژه اسلام است که خداوند به رسول اکرم«ص» دستور می‌دهد با کسانی که در پی جنگ و فتنه‌گری نیستند، در هر جای عالم که باشند، با عدالت و محبّت رفتار کند.

«لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَم یُقَاتِلُوکُم فِی‌الدِّینِ وَلَم یُخرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُم وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِم، خدا شما را از آنان که با شما در دین قتال و دشمنی و شما را از دیارتان بیرون نکردند نهی نمی‌کند که با آنان نیکی و به عدالت و انصاف رفتار کنید.(۳)

و با وجود تاکید بر مهربانی با یکدیگر، اما اجازه‌ هیچ گونه سستی در مقابل دشمنان اسلام و ظالمان و ستمگران را نداده و مسلمانان را موظف به دفاع و مقابله با مستکبرین و زورگویان کرده است. چنانکه می‌فرماید:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ‌اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى‌الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُم؛ محمد«ص» فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند.»(۴)

و بر سختگیری بر دشمنان «أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ» و مقابله و جنگ با دشمنان تاکید دارد: «وَقَاتِلُوا فِی‌سَبِیلِ‌اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُم وَلَا تَعتَدُوا؛ و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید،»(۵)

 وجوب توانمندی و آمادگی نظامی:

در قرآن کریم آیات متعددی بر امر توانمندی و آمادگی نظامی دلالت دارند. مهم‌ترین آیات عبارتند از:

الف): «وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّهٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم وَآخَرِینَ مِن دُونِهِم لَا تَعلَمُونَهُمُ‌اللَّهُ‌ یَعلَمُهُم…؛(۶) در برابر آنها (دشمنان) آنچه توانائی دارید از نیرو آماده سازید (و همچنین) اسب‌های ورزیده (برای میدان نبرد) تا به‌وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید و (همچنین) گروه دیگری غیر از اینها را که شما نمی‌شناسید» این آیه با تاکیدات تمام به آمادگی نظامی: «وَ‌أعِدُّوا» سفارش می‌کند.

شرایط زمان نزول آیه:

هنگامی که پیامبراکرم«ص» از مکه به مدینه هجرت کردند، غزوه‌های متعددی پیش آمد: از قبیل بدر، احد، خندق، بنی‌قریظه، بنی‌المصطلق و خیبر آن هم در کمتر از ۸ سال متوالی که حکایت از جدال سخت دشمنان با مسلمانان دارد. آیه‌ مذکور بعد از جنگ بدر در حالی که تمام اموال مسلمانان در مکه باقی مانده بود و در حال تدارک مسکن و معاش مجدد بودند، نازل شد «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم».

ایجاد آمادگی در سپاه اسلام به‌حدی برای پیامبر اکرم«ص» اهمیت داشت که همواره به دنبال جدید‌ترین توانمندی‌ها بودند تا جایی که وقتی به ایشان خبر رسید که در یمن سلاح جدیدی ساخته‌اند. پیامبر«ص» چند نفر از اصحاب را مأمور کردند تا به یمن بروند و فناوری ساخت سلاح جدید را بیاموزند.

ب): «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهًوَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛(۷)

ای اهل ایمان با کافران از هر که با شما نزدیک‌تر است شروع به جهاد کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوّت و پایداری حس کنند (تا از سپاه اسلام بیمناک شوند و شما مؤمنان هیچ گاه نترسید) و بدانید که خدا همیشه یار پرهیزگاران است.» این آیه نیز بر قوی شدن تأکید دارد.

ج): «انفِروُا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ‌جهِدوُا بأمولِکُم و أنفُسِکُم فِی سَبیلِ اللّهِ ذلِکُم خیرٌ لَکُم إن کُنتُم تَعلَمُون».(۸)

در این آیه به بیرون رفتن از وطن که از مصادیق آمادگی است، فرمان داده است. گروهی از فقیهان و مفسّران، آمادگی نظامی را واجب عینی(۹) و گروهی دیگر، واجب کفایی دانسته‌اند؛ از این‌رو، آمادگی نظامی از نظر وجوب و اهمّیّت در حکم جهاد است.(۱۰)

د): تلاش تا رفع فتنه:

«وَقَاتِلُوهُم حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ؛(۱۱) و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه [و خونریزی و ناامنی] بر جا نماند، و دین [در سراسر گیتی] ویژه خدا شود؛ پس اگر از فتنه بازایستند [با آنان نجنگید] زیرا خدا به آنچه انجام می‌دهند، بیناست.»

در این آیه تاکید بر قدرتی دارد که مسلمین و مؤمنان فتنه را از جهان ریشه‌کن کنند.

ه): حفظ مرزها:

مصداق دیگر برای توانمندی حفظ ثغور و مرزهای اسلامی است.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‌ ؛(۱۲) اى کسانى که ایمان آورده‌اید! (در برابر مشکلات و هوس‌ها،) استقامت کنید؛ و در برابر دشمنان، پایدار باشید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید….» «رابطو» از « ربط» به معنای محکم کردن چیزی برای حفظ و نگهداری آن است؛ از این رو به مکانی که نگهبانان در آن استقرار می‌یابند، «رباط» گفته می‌شود و منظور از «رابطوا» بنابر احتمالی، حفظ مرزهای سرزمین‌های اسلامی است.(۱۳)

و): آمادگی حتی در نماز:

حتی در نماز که عبادت الهی است ، قدرت و توان نظامی را باید حفظ کرد

«وَ إِذا کُنْتَ فیهِم فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاهَ فَلْتَقُمْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِن وَرائِکُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَهٌ أُخْری‏ لَم یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذینَ کَفَرُوا لَو تَغْفُلُونَ عَنْ أَسلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَهً واحِدَهً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذیً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُم مَرضی‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً؛(۱۴) و هنگامی که در میان آنها باشی و (در میدان جنگ برای آنها نماز برپا کنی، باید دسته‌‌ای از آنها با تو (به نماز) برخیزند و سلاح‌های خود را با خود برگیرند و هنگامی که سجده کردند (و نماز را به پایان رسانیدند) به پشت سر شما (به میدان نبرد) بروند و آن دسته دیگر که نماز نخوانده‌‌اند (و مشغول پیکار بوده‌‌اند) بیایند و با تو نماز بخوانند و باید آنها وسایل دفاعی و سلاح‌های خود را با خود (در حال نماز) حمل کنند (زیرا) کافران دوست دارند که شما از سلاح‌ها و متاع‌های خود غافل شوید و ناگهان به شما هجوم آورند…»

ز): با قدرت در کمینگاه:

قدرت و توان مسلمین و مؤمنین باید به‌حدی باشد که در هر جا توان مقابله با دشمنان را داشته باشند:

«…فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ..؛(۱۵) مشرکان را هر جا بیابید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه بر سر راه آنها بنشینید.»

ح): لزوم آمادگی پیش از حرکت:

به صورت خاص لزوم آمادگی کامل نیروهای رزمنده پیش از حرکت برای نبرد با دشمن ضروری است:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعا ؛(۱۶) ای کسانی که ایمان آورده‌‌اید آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ کنید و در دسته‌‌های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت کنید.»

ط): پاداش عظیم آمادگی و توانمندی نظامی:

گاه لزوم آمادگی رزمی و انجام کارهای مقدماتی جهاد از طریق بیان پاداش بیان شده است:

«وَلَا یُنفِقُونَ نَفَقَهً صَغِیرَهً وَلَا کَبِیرَهً وَلَا یَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ‏ ؛(۱۷) و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی‌کنند، و هیچ سرزمینی را (به سوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی‌پیمایند، مگر اینکه برای آنها نوشته می‌شود؛ تا خداوند آن را به‌عنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد.»

با توجه به این که آیات درباره جنگ تبوک است.(۱۸) و در تبوک، جنگی صورت نگرفت و نیز چون انفاق و پیمودن دره‌ها از مقدمات جنگ است، نکته فوق برداشت می‌شود. البته این پاداش عظیم شرائطی دارد از جمله این که آمادگی رزمی به همراه تقوا و احسان:

«لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ‌. ؛(۱۹) آنها که دعوت خدا و پیامبر(ص) را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ برای کسانی از آنها که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است.»

ی): آمادگی به‌رغم آسیب‌دیدگی:

شایعه آمادگی نظامی دشمن برای حمله دوباره به مسلمانان پس از جنگ احد، از سوی منافقان: « الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ؛(۲۰)

اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند؛ از آنها بترسید! اما این سخن، بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست.»

لذا مجاهدان، به‌رغم آسیب‌دیدگی آماده مقابله شدند.(۲۱) آنها که دعوت خدا و پیامبر«ص» را پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند…» با این که هنوز زخم‌های میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان «حمرار الاسد» حرکت کردند.»

این آیه در شأن مجاهدان و مجروحان غزوه حمراءالاسد نازل شده و در صدد ستایش از مجاهدانی است که به‌رغم شکست و آسیب دیدن در غزوه احد، با شنیدن ندای پیامبر(ص) به صورت شگفت‌آوری پاسخ دادند و آمادگی خود را برای نبرد با دشمن اعلام کردند.(۲۲)

ک): آمادگی دائمی: خداوند بر آمادگی دائمی تاکید می‌کند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً؛(۲۳)؛

ای کسانی که ایمان آورده‌‌اید آمادگی خود را (در برابر دشمن) حفظ و در دسته‌‌های متعدد یا به صورت دسته واحد (طبق شرایط موجود) به سوی دشمن حرکت کنید.»

ل): باید نیرومند باشید:

قرآن می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَهً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(۲۴)

«ای اهل ایمان با کافران از هر که با شما نزدیک‌تر است شروع به جهاد کنید و باید کفار در شما درشتی و نیرومندی و قوّت و پایداری حس کنند (تا از سپاه اسلام بیمناک شوند و شما مؤمنان هیچ گاه نترسید و بدانید که خدا همیشه یار پرهیزگاران است.»

 

پیامبر اکرم«ص» و تربیت نظامی

رسول اکرم«ص» همان‌‌گونه که در مقابل نیازمندان و محرومان جامعه فروتن بودند، همان‌ گونه هم در مقابل مستکبران و ستمگران با صلابت و قاطعیت عمل می‌کردند و ابهت و غرور آنان را می‌شکستند.

در تفسیر نورالثقلین آمده است که آمادگی سپاه اسلام تنها به تجهیزات و افراد محدود نمی‌شد و نیرو‌های اسلام در جنگ‌ها برای ایجاد رعب و وحشت در دل دشمن با خضاب کردن موى صورت، دشمن را به هراس می‌انداختند. از دیگر اهداف این کار این بود که افرادی که محاسن سفید داشتند در لشکر محسوس نباشند تا دشمن گمان نکند که لشکریان مسلمان پیرند.(۲۵)

 

تاکید امامین انقلاب بروجوب توانمندی و آمادگی نظامی

موضوع آمادگی نظامی در نظام جمهوری اسلامی ایران همواره بر مبنای دستورات الهی بوده است تا جایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که جمعیت کشورمان حدود ۳۰ میلیون نفر بود، امام خمینی(ره) فرمود: «ما باید ارتشی ۲۰ میلیونی داشته باشیم.» و «دفاع از مملکت اسلامی، دفاع از نوامیس مسلمین، از واجبات شرعیۀ الهیه‌ای است که بر همۀ ما واجب است.»(۲۶)

همچنین امام راحل (ره) با استناد به آیه: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّه» بر لزوم توجه کامل به آن آیه فرموده‌اند:

«مطمئناً غفلت از تقویت بنیه دفاعی کشور طمع تهاجم و تجاوز بیگانگان و نهایتاً تحمیل جنگ‌ها و توطئه‌ها را به دنبال می‌آورد.»(۲۷)

در اندیشه‌ امام خمینی(ره) قطع وابستگی به قدرت‌های استکباری تنها با توسعه تکنولوژی دفاعی و خودکفایی کامل در این زمینه امکان‌پذیر است و غفلت از این امر حیاتی موجب طمع بیگانگان در حمله به کشور می‌شود. (۲۸)

امام(ره) در این زمینه می‌فرمایند:

«من به‌عنوان فرمانده کل قوا به مسئولین و تصمیم‌گیرندگان نیز دستور می‌دهم که در هیچ شرایطی از تقویت نیروهای مسلح و بالا بردن آموزش‌های عقیدتی و نظامی و توسعه تخصص‌های لازم و خصوصاً حرکت به طرف خودکفایی نظامی غفلت نکنند.»(۲۹)

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نیز با تاکید مکرر بر وجوب توانمندی و آمادگی نظامی می‌فرمایند:

«لازمه‌ مسلمانی، هوشیاری و آمادگی است. مسلمان آن نیست که بنشیند تا خطر او را غافلگیر کند و سراسیمه دنبال علاج‌ باشد؛ بلکه مسلمان آن است که به حکم قرآن که فرموده است: «وَ اَعِدّوا لَهُم مَااستَطَعتُم مِن قُوَّه…» خود را از پیش در حد اعلای توان آماده می‌کند.»(۳۰)

آیه‌ فوق تاکنون بیش از ۱۵ بار به‌طور مستقیم در بیانات رهبر معظم انقلاب به کار رفته است که اکثر آنها مربوط به دیدارهای نیروهای مسلح بوده است. معظم‌له تمام جوانب آیه را به‌طور مفصل در سخنرانی‌های خویش تبیین می‌کنند که خلاصه آنها آورده می‌شود:

«قرآن صریحاً، یعنی بدون تأویل، دستور داده که «وَ اَعِدّوا لَهُم»، در مقابل دشمنان آماده‌سازی کنید؛ «مَا استَطَعتُم»، هر چه می‌توانید. ببینید، این قرآن است. این دیگر یک احتمال دینی، [یک] روایت ضعیف نیست، بلکه نص صریح قرآن است. دشمن هم وقتی که این را می‌بیند، مجبور می‌شود دست و پایش را جمع کند؛ به‌طور طبیعی این ‌جور است. در همین آیه هم دارد:

«تُرهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَه»؛ شما آماده‌سازی‌تان را زیاد کنید تا دشمن احساس کند که شما آماده‌اید.»(۳۱)

 

معنای «ترهبون به»؛ رسیدن به قدرت بازدارندگی:

۱٫احساس مصونیت: ملاک تقویت و پیشرفت در ابزار آلات و توانمندی‌های مختلف کشور را نیز قرآن مشخص کرده است. پیشرفت باید تا جایی باشد که علاوه بر اینکه خودمان احساس مصونیت می‌کنیم، در دل دشمنان نیز هراسی ایجاد شود تا جرئت تجاوز و تعرض به کشور را به خود راه ندهد.

۲٫ترسیدن دشمن: «تُرهِبون فقط به معنای این نیست که آنها را بترسانید که از شما بترسند؛ نه، این ترس، بازدارنده است. اگر چنانچه دشمن از قدرت و آمادگی شما بیمناک شد، آن وقت این بیمناکی، بازدارنده‌ دشمن است. باید کاری کنید که دشمن از هیبت مردان جوان مؤمن فداکار پرُانگیزه احساس بیم بکند؛ و خودِ این مهم‌ترین بخشِ بازدارنده است.»(۳۲) و نیز فرمود: «دشمن اگر نترسد، تعرّض می‌کند و به خود جرئت می‌دهد که تجاوز بکند.»(۳۳)

۳٫بازدارندگی دشمن: «بعضی خیال می‌کنند باید در لاک دفاعی برویم. این ‌جوری نیست. در لاک دفاعی نمی‌رویم و در موضع انفعال قرار نمی‌گیریم، بلکه ما در موضع «اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم…» قرار می‌گیریم. در موضعی قرار می‌گیریم که در این آیه‌ شریفه از آن تعبیر شده است به «تُرهِبونَ بِه»؛ «تُرهِبونَ بِه» همان چیزی است که در ادبیات سیاسی امروز به آن «قدرت بازدارندگی» می‌گویند. جمهوری اسلامی در جایگاهی قرار می‌گیرد که دارای قدرت بازدارندگی و دارای اقتدار بازدارنده است.»(۳۴)

 

برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پامال است

«می‌خواهم به مسئولین کشور و ملّت عزیزمان توصیه کنم سعی کنند قوی بشوند؛ به قول شاعر خراسانی ما: «برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی» باید قوی بشوید؛ هم در اقتصاد؛ هم در علم؛ هم در فنّاوری؛ هم در دفاع نظامی.تا قوی نشوید، دشمن‌ها به شما طمع و تعرّض و تجاوز خواهند کرد. این توصیه‌ اوّل که توصیه‌ همیشگی من است و من خودم تا توان دارم و تا توفیق از طرف پروردگار داشته باشم، این قضیه را دنبال می‌کنم؛ مسئولین هم موظفند دنبال کنند.»(۳۵)

معظم‌له در بیانات مختلف ضمن اشاره به آیه «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ…» به نکاتی از این آیه شریفه اشاره می‌فرمایند:

اوّلاً: اِعداد -[یعنی] آماده کردن- به اندازه‌ استطاعت؛ یعنی هیچ قانع نباشید به یک حدّی. هرچه می‌توانید، این آمادگی را… تأکید و زیاد کنید.»(۳۶) «معنایش این است که اگر چنانچه دشمنی به شما حمله کرد، شما بر اثر کمبود امکانات، و سلاح و مهمّات وآمادگی، خسارت تحمّل نکنید که خسارت شما خسارت ملّت و خسارت اسلام است.»(۳۷) «این، آن دستوری است که قرآن به ما داده است. باید این آمادگی‌ها را روز به ‌روز افزایش بدهیم.»(۳۸) «ممکن است ملت ایران و کشور عزیز ما تا سال‌های متمادی هم مورد تهاجم هیچ دشمنی قرار نگیرد. ممکن است دشمنان با نگاه به ملت ایران و آمادگی‌های جوانان مؤمن و سلحشور ما هرگز جرئت نکنند به حریم این ملت نزدیک شوند؛ اما این نباید موجب کاهش آمادگی‌ها شود. هرچه در توان یک ملت است، باید آن را برای آمادگی در مقابل زورگویی و تجاوز و تحقیری که از سوی قدرت‌های ظالم پیش می‌آید، به‌کار بگیرد.»(۳۹)

 

دوم: معنای «قوّه»: توانمندی در تمام زمینه‌ها:

  1. تفوق: «منظور از قوّه در آیه شریفه توانمندی و قدرت است که به اقتضای زمانه و اجتماع می‌تواند در هر عنصری اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و علمی ظهور پیدا کند. در زمانی منظور از قوّه ظهور تفنگ و سلاح بود، اما اکنون در هرآنچه که سبب تفوق بر دشمن شود، قابل استفاده است.»(۴۰)
  2. توانمندی علمی: «از مهمترین پیش نیازهای سیر تکاملی دولت‌ها پیشرفت و توانمندی علمی است. در سایه علم است که قدرت و ثروت و اقتدار محقق خواهد شد. از مهم‌ترین مصادیق قوه تقویت توان علمی است. …همه‌ حرکت موفّقِ مجموعه‌های گوناگونِ بشری ابتدائاً در سایه‌ علم انجام گرفته‌است. در سایه‌ علم است که به قدرت، ثروت، اقتدار بین‌المللی و عزّت دست پیدا می‌کنند. این همه هم که در اسلام روی علم تکیه شده، به خاطر این است. پس یک بخش مهم از «قُوَّه» عبارت است از علم.»(۴۱)
  3. بیداری دائم: [قوّه‌] در زمینه‌ بیداری و آماده‌به‌کاری. غفلت مطلقاً مورد قبول نیست بایستی دائم بیدار و هوشیار بود. به فرموده امیرالمومنین«ع» فرمود: «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه: اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمن در سنگر مقابل شما هم خوابش برده است. او ممکن است بیدار باشد؛ باید همواره در سنگر بیدار و آماده‌ به‌کار بود. قوّت [یعنی] عزم راسخ و پولادین؛ ایمان قوی و خالص و انگیزه‌ روزافزون. اینها همه قوّت هستند. اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه. همه‌ اینها را باید آماده کنید. قوّت، تربیت جوانان بلندهمّت و پُرانگیزه است»(۴۲)

در یک جمع‌بندی کلی می‌توان گفت اندیشه نظامی از منظر امامین انقلاب اسلامی، اجرای دستورات صریح قرآن کریم و برگرفته از اندیشه اسلامی و آموزه‌های دینی است.

 

پاورقی‌ها:

  1. المدثر /۷
  2. هود / ۱۱۲
  3. ممتحنه/۸
  4. الفتح/۲۹
  5. بقره/۱۹۰
  6. انفال /۶۰٫
  7. توبه/ ۱۲۳.
  8. توبه/ ۴۱
  9. ابن عربی، محمد بن علی، احکام القرآن، ج‌۲، ص‌۴۲۱.
  10. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج‌۱۶، ص‌۵۶.
  11. انفال/ ۳۹
  12. آل عمران/ ۲۰۰.
  13. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن،ص.۱۸۵، ذیل ربط .
  14. نساء/ ۱۰۲
  15. توبه/ ۵
  16. نساء/ ۷۱
  17. توبه/ ۱۲۱
  18. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج.۵،ص.۱۴۲
  19. آل عمران/ ۱۷۲
  20. آل عمران/ ۱۷۳
  21. آل عمران/ ۱۷۲
  22. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ج.۲،ص.۴۴۶
  23. نساء/ ۷۱
  24. توبه/ ۱۲۳
  25. https://www.farsnews.ir/news/13990709000086
  26. صحیفه امام؛ ج.۱۳، ص. ۱۸۲
  27. صحیفه امام، ج. ۲۱، ص. ۱۰۱
  28. منصوری لاریجانی، ۱۳۷۷: ۷۲
  29. صحیفه امام، ج. ۲۱، ص. ۳۵۷
  30. بیانات ۲۴/۹/۱۳۶۹
  31. بیانات ۱۵/۵/۱۴۰۲
  32. بیانات ۲۱/۰۷/۱۳۹۸٫
  33. بیانات ۱۵/۰۷/۱۳۹۴٫
  34. بیانات ۲۰/۰۲/۱۳۹۶٫
  35. بیانات ۲۶/۹/۱۳۹۹
  36. بیانات ۲۱/۰۷/۱۳۹۸٫
  37. بیانات ۳۰/۰۱/۱۳۹۴٫
  38. بیانات ۱۸/۰۶/۱۳۹۷٫
  39. بیانات۱۹/۱۲/۱۳۸۳٫
  40. بیانات۲۱/۰۷/۱۳۹۸٫
  41. همان
  42. همان
28اکتبر/23

روش‌های پیامبر«ص» در تعامل با جوانان – حجه الاسلام‌ و المسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد:

همه‌ انسان‌ها در ذات و عمق وجود خودشان به دین و دینداری اشتیاق و علاقه دارند، به گونه‌ای که دینداری از موضوعات فطری انسان محسوب می‌شود. در این بین عواملی به وجود می‌آیند که باعث می‌شوند عده‌ای از این فطرت الهی فاصله بگیرند و نسبت به دین زاویه‌دار شوند. این مسئله به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مسائل جامعه کنونی مطرح شده است.

از آنجا که مسئله یاد شده در زمان پیامبر اعظم«ص» هم وجود داشت و عواملی باعث دین‌گریزی و دین‌ستیزی مردم به‌ویژه نسل جوان می‌شد، در این نوشتار روش‌های پیامبر اعظم«ص» برای حل مسئله دین‌گریزی را بررسی کرده‌ایم.

در این بخش از مقاله به پنج روش از روش‌های پیامبر اعظم«ص» برای مواجهه با دین‌گریزی اشاره کرده‌ایم که عبارتند از : «تقویت ایمانی و استدلال برهانی»، «پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات»، «هماهنگی گفتار و کردار»، «تکریم شخصیت» و «اصلاح اقتصاد و معیشت».

 

۱٫ تقویت ایمانی و استدلال برهانی

ریشه بخش زیادی از دین‌گریزی جوانان، ضعف باورهای اعتقادی است. گویا پس از انقلاب اسلامی به مناسک و آیین‌های مذهبی توجه بیشتری شده، ولی اقدامات انجام شده برای تقویت باورهای اعتقادی ناکافی و ناقص‌اند. در حالی که دشمن تمام تلاش خودش را برای تضعیف اعتقادات جوانان به کار گرفته است، کارهای جدی و مناسب چندانی برای تقویت اعتقادی جوانان صورت نپذیرفته‌اند. در نتیجه بسیاری از جوانان و نوجوانان هر چند جسته و گریخته در کلاس‌های درس، مطالب اعتقادی را خوانده‌اند؛ ولی به باور عمیق نرسیده‌اند و از این رو از دین‌گریزان هستند. تقویت باورهای دینی و پی‌ریزی بینشی درست در زمینه مذهب و سیاست می‌تواند همچون سنگری نفوذناپذیر جوانان را حفظ کند.

در قرآن کریم نیز بر ارائه دلایل و برهان‌های صحیح برای تبلیغ دینی تأکید شده است. قرآن می‌فرماید: «ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَن؛(۱) با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن!»

برخی از دانشوران از جمله علامه طباطبایی(۲) و دیگران(۳) معتقدند آیه شریفه‌ یاد شده بر راه‌های سه‌گانه عقلی برهان، خطابه و جدل دلالت دارد. مراد از حکمت، حجتى است که نتیجه آن حق است، به‌گونه‌ای که هیچ شک و ابهامى در آن نماند. موعظه یعنی بیانى که مایه صلاح حال شنونده است و نفس او را نرم کند و قلبش را به رقت در آورد و جدال یعنی دلیلى که صرفاً براى منصرف کردن خصم از آنچه که بر سر آن نزاع مى‏کند به کار می‌رود، بدون اینکه لزوماً خاصیت روشنگرى و حق‌نمایی داشته باشد. پس جدال به معنای رد استدلال خصم با مقبولات خود او و یا مقبولات مردم است.

در نتیجه روش‌های سه‌گانه‌ای که خدا براى دعوت بیان کرده با همان سه طریق منطقى، یعنى برهان و خطابه و جدل منطبق است.

همچنین خداوند به پیامبر«ص» دستور می‌دهد که با مشرکان دین‌گریز این‌ گونه احتجاج کند:

«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکمْ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکمْ کیْفَ تَحْکمُونَ؛(۴) بگو: آیا هیچ یک از معبودهایتان شما را به سوى حق هدایت مى‏کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‏کند! آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى‏شود؟ چگونه داورى مى‏کنید؟»

امروزه جاهلیت مدرن، بسیار پیشرفته‌تر و قوی‌تر از جاهلیت کهنه، برای برخی از جوانان، خدایان دروغینی را خلق کرده که جوانان در عمل، آنان را می‌ستایند. عده‌ای، از سلبریتی‌هایی پیروی می‌کنند که هیچ فضل و دانشی ندارند. برخی مُدپرست و عده‌ای بیگانه‌پرست و گروهی حیوان‌پرست هستند. عده‌ای تمام هوش و گوششان به آن ‌طرف آب است و تصور می‌کنند هرچه غرب یا شرق بگوید درست است.

خداوند در این آیه به دین‌مداران می‌آموزد که راه پیامبر اکرم«ص» را ادامه دهند و با جوانانی که در دام این بت‌های مدرن افتاده‌اند گفتگو و با بیانی روشن، روح خفته و عقل به خواب رفته آنان را بیدار کنند. باید از این جوانان پرسید: آیا هیچ‌یک از معشوق‌ها و معبودهاى ساختگى و دروغین یاد شده، آنان را به سوى حق هدایت مى‏کنند؟ آنان چه سود و فایده‌ای برای شما دارند؟! آیا می‌توانند زیانی را از شما دفع کنند؟! این پرسش‌ها و سئوالات مشابه که همگی بر پایه عقل استوارند، می‌توانند جوانان را از دین‌گریزی نجات دهند و به سوی آیین حق رهنمون باشند.

برهانی که در آیه شریفه بدان اشاره شده و می‌تواند بسیار راهگشا باشد، قیاس اولویت است. خداوند می‌فرماید: «آیا کسى که به سوى حق هدایت مى‏کند براى پیروى شایسته‏تر است یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر آنکه هدایتش کنند؟» و در پایان آیه با بیانى توبیخ‌آمیز و سرزنش‏بار مى‏گوید: «شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏کنید؟»

 

۲٫ پاسخ‌گویی به سئوالات و شبهات

وجود شبهات دینی در بین جوانان و نبودِ پاسخ صحیح به آنها یکی از علت‌های دین‌گریزی جوانان است.

استاد مطهری یکی از علل گرایش نسل جوان به مکاتب الحادی، چه در مسیحیت و چه در جوامع اسلامی را پاسخ غیرمنطقی و غیرمعقول به نیازها و سئوالات این نسل و نیز برخوردهای منفی با این نسل می‌داند. از این رو، معتقد است که باید از طرد این نسل دوری گزید و به پرسش‌ها و شبهات جوانان، پاسخ‌های صحیح و دقیق داد. وی زایش و پیدایش سئوالات جدید و نیازهای تازه را انحراف و انحطاط و زاییده هوس‌ها و شهوت‌های نسل جوان نمی‌شمارد، بلکه آن را نشانه رشد و حیات یک جامعه زنده می‌داند؛ البته به شرط آنکه اندیشمندان و عالمان دینی به وظیفه خود در پاسخ‌گویی و رفع نیازهای این نسل به‌خوبی عمل کنند.(۵)

با توجه به نقشی که پرسشگری در دین‌گرایی و دین‌گریزی دارد، پیامبر اعظم«ص» از دیگران از جمله جوانان می‌خواست که پرسش‌ها و شبهات خودشان را مطرح و پاسخ کافی دریافت کنند. از جمله فرمود: «دانش گنجینه‌هایى است و کلیدهاى آنها پرسش است. پس رحمت خدا بر شما. بپرسید که بر اثر آن چهار نفر پاداش مى‌یابند: پرسنده، گوینده، شنونده و دوستدار آنان.»(۶)

گفتگوهای پیامبر اکرم«ص» با دین‌گریزان و حتی دین‌ستیزان بسیار بود و آن حضرت با روش پرسش و پاسخ، بسیاری از افراد را به دامن دین رهنمون باز گرداندند. برای نمونه جمعى از پیشوایان پنج فرقه اسلام‌ستیز یعنی یهود، نصارى، دهرى، ثنوّه و بت‌پرستان در محضر آن حضرت حاضر شدند و هر گروه پرسش‌ها و شبهات خود را مطرح کردند و پیامبر اعظم«ص» با حوصله به همه آنها پاسخ دادند. در نتیجه پس از سه روز، این بیست و پنج نفر در محضر پیامبر«ص» حاضر و ضمن اقرار به نبوت آن حضرت، مسلمان شدند.(۷)

امروزه که سیل شبهات ویرانگر به سوی دین روان شده است، عالمان دینی و حوزه‌های علمیه وظیفه بسیار مهمی دارند. آنان باید پیامبرگونه در برابر شبهات بایستند و جلوی دین‌گریزی جوانان را بگیرند. امام امت در این باره فرمود:

«شما (روحانیون) باید به تبلیغات و تعلیمات در جهت معرفی و بسط اسلام همت بگمارید. ما موظفیم ابهامی را که نسبت به اسلام به وجود آوردند، برطرف سازیم. تا این ابهام را از اذهان نزداییم، هیچ کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم.»(۸)

 

۳٫هماهنگی گفتار با رفتار

یکی از مهم‌ترین علت‌های دین‌گریزی جوانان ناهماهنگی بین گفتار و رفتار برخی از متولیان امور دین است. آنان وقتی می‌‌بینند متولیان امور دینی به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند، دین‌گریز می‌شوند. اگر مسئولی در جمهوری اسلامی از ساده‌زیستی دم بزند، ولی خودش در منزل بسیار مجللی زندگی کند، اگر از مبارزه با شیطان بزرگ سخن بگوید، ولی فرزندانش را برای تحصیل، حتی در رشته‌هایی که در ایران وجود دارند، به ینگه دنیا بفرستد، اگر از مبارزه با فساد دم بزند، ولی خود و خانواده‌اش مسئول برخی از فسادهای اقتصادی و…. باشند، بسیاری از مردم، به‌ویژه جوانانی که شاهد این تناقض رفتاری هستند، از دین زده می‌شوند و اگر اسلام ستیز نشوند، لااقل در کنار دین‌گریزان جای می‌گیرند.

خداوند کسانی را که به گفته‌های خود عمل نمی‌کنند، به‌شدت نکوهش و ملامت می‌کند و می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ:(۹) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا سخنى مى‏گویید که بدان عمل نمى‏کنید؟»

سپس در ادامه همین آیه مى‏افزاید: «این کار موجب خشم عظیم نزد خداست که سخنانى بگویید که عمل نمى‏کنید.»(۱۰)

در نتیجه یکی از نشانه‏هاى مهم مؤمنان راستین این است که گفتار و کردارشان صد در صد هماهنگ باشند؛ چون انسان هر قدر انسان از این اصل دور شود، از حقیقت ایمان دور شده است.(۱۱)

در بررسی تاریخ اسلام در می‌یابیم بسیاری از جوانان دین‌گریز، با مشاهده هماهنگی رفتار و گفتار پیامبر اکرم«ص» به اسلام گرویدند و از مؤمنان راستین شدند. عدى فرزند حاتم طائی مشهور‏ یکی از آنان بود. وی قبل از اسلام موقعیت ویژه‌ای داشت. با ظهور اسلام، فرزند حاتم طائی از دین‌گریزان شد و برای آنکه مسلمان نشود، به همراه افراد خانواده‌اش فرار کرد و به سرزمین شام رفت. پس از مدتی تصمیم گرفت برای تحقیق در باره اسلام راهی مدینه شود. او در مدینه با پیامبر اکرم«ص» ملاقات کرد.

پیغمبر اکرم«ص» در مسجد مدینه بودند که عدى وارد شد و بر آن حضرت سلام و خودش را معرفی کرد. پیغمبر«ص» او را احترام کردند و با خود به خانه بردند. عدی بدون اینکه هدف خود از مسافرت به مدینه را به پیامبر اکرم«ص» بگوید، رفتار آن حضرت را با دقت زیر نظر داشت. او می‌دید که پیامبر اکرم«ص» چگونه به زنان کهنسال و فرتوت از کار افتاده و دیگر افراد به ظاهر تهیدست و بی نام و نشان، احترام می‌گذارند، سخن آنان را می‌شنوند، با مهربانی با مردم عادی برخورد می‌کنند، زندگی ساده و بی پیرایه‌ای دارند، با هوشمندی از آینده خبر می‌دهند، با ذکر گذشته‌های عدی او را راهنمایی می‌کنند و… مشاهده رفتارهای پیامبر«ص» باعث شد که عدی با اشتیاق به سوی اسلام روی آورد و مسلمان شود.(۱۲) عدی بن حاتم پس از رحلت پیامبر«ص» نیز با اهل بیت«ع» همراه بود و در نبرد صفین سه فرزندش در رکاب حضرت علی«ع» شربت شهادت نوشیدند. جالب آنکه وی مهم‌ترین دلیل برای اشتیاق وافر به حضرت علی«ع» را «هماهنگی رفتار و گفتار» امیرالمؤمنین«ع» می‌دانست.(۱۳)

 

۴٫تکریم شخصیت

تکریم شخصیت در باره همه انسان‌ها مهم و در باره جوانان «بسیار مهم» و از عوامل روی آوردن آنان به دین یا روی گرداندن آنان از دین است. «تکریم» در لغت به معنای گرامی داشتن، احترام کردن و نیکویی رساندن به انسان و در اصطلاح، برخوردها، رفتارها و روابط مبتنی بر ارج نهادن انسان‌ها به یکدیگر است. شخصیت انسان، از دیدگاه قرآن و روایات بسیار والاست. برای نمونه، خداوند می‌فرماید:

«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً؛(۱۴): و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا نشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری دادیم.»

یکی از مشکلاتی که متأسفانه در مواردی بین افراد مؤمن و حتی در مساجد نیز دیده می‌شود، بی‌توجهی به کرامت افراد به‌ویژه کودکان، نوجوانان و جوانان است. چه بسا افرادی که به خاطر «تکریم شخصیت» آنان در برخورد با مؤمنان جذب دین شده‌اند و در مواردی نیز عکس این مطلب اتفاق افتاده است. ممکن است نوجوانان به مقتضای سن وموقعیت‌های خانوادگی رفتارهایی را انجام دهند که از دید افراد مسن‌تر، ناصواب به حساب آیند. مثلاً در مسجد بخندند، با یکدیگر مزاح کنند و…. در این‌گونه موارد برخی افراد با خشونت با جوانان برخورد می‌کنند و باعث فرار آنان از دین و دیانت می‌شوند. ولی رفتار پیامبر اعظم«ص» به عکس بود؛ برای نمونه گاه نوزادی را نزد پیامبر«ص» می‌آوردند تا حضرت کودک را نامگذاری یا برایش دعا کنند. آن حضرت کودک را با آغوش باز می‌پذیرفتند و در دامان خود می‌گذاشتند. گاهى اتفاق مى‌‏افتاد که کودک در دامن پیغمبر«ص» ادرار می‌کرد. کسانى که ناظر بودند سر کودک فریاد می‌زدند و تندى می‌کردند تا او را از این کار باز دارند. نبى اکرم«ص» آنان را از این برخورد منع می‌کردند و می‌فرمودند: «با تندى و خشونت از ادرار کودک جلوگیرى نکنید.» سپس طفل را آزاد می‌گذاشتند تا کارش را تمام کند. موقعى که دعا یا نام‌گذارى تمام می‌شد، بستگان کودکان با خوشحالی، کودک خود را می‌گرفتند و کمترین آزردگى و ملامت خاطری در پیامبر مهربان از ادرار کودکشان احساس نمی‌کردند. موقعى که کسان طفل می‌رفتند رسول خدا«ص» لباس خود را می‌شستند.(۱۵)

کسانی که از اسلام فراری یا حتی دشمن اسلام بودند، وقتی این رفتار پیامبر«ص» با کودکان و نوجوانان را می‌دیدند، به اسلام رو می‌آوردند. برای نمونه در روایتی می‌خوانیم پیامبر اعظم«ص» به همراه برخی از اصحاب نماز جماعت می‌خواندند. وقتی به سجده می‌رفتند، امام حسین(ع) که کودکی بیش نبود، روی پشت پیامبر«ص» سوار می‌شد. آن حضرت سجده را کمی طولانی‌تر می‌کردند. آن گاه با آرامش امام حسین«ع» را از پشت خود برمی‌داشتند و سجده دوم را انجام می‌دادند و رفتار امام حسین(ع) تکرار می‌شدند. یک نفر یهودی که شاهد ماجرا بود، گفت: «ای محمد! شما با کودکانتان رفتاری دارید که ما هرگز چنین نمی‌کنیم.» پیامبر«ص» فرمودند: «اگر شما هم به خدا و پیامبرش ایمان داشتید، رفتارتان همین‌گونه بود.» یهودی گفت: «شما چه قدر خوشخو و خوش اخلاق هستید.» سپس به دست پیامبر اعظم«ص» مسلمان شد.(۱۶)

چنانکه در روایت فوق مشاهده می‌شود، تکریم شخصیت یک کودک باعث اسلام‌پذیری یک نفر یهودی شد؛ در حالی که یهودیان بیشترین کینه را نسبت به اسلام دارند. آیا امروزه نیز مسلمانان و حتی امامان جماعت با کودکان و نوجوانان این گونه رفتار می‌کنند که آنان بتوانند هنگام نماز امام جماعت نیز به کارهای کودکانه خودشان بپردازند؟!

 

۵٫اصلاح اقتصاد و معیشت

یکـی دیگر از عوامل دین‌گریزی جوانان، بیکاری و مشکلات اقتصادی آنان است. تأمین به‌موقع نیازهای اقتصادی، نقش بسیار مهمی در تعدیل رفتار و رشد و تکامل انسان‌ها به‌ویژه جوانان دارد و بی‌توجهی به این مهم مانع رشد و کمال و سبب ناهنجاری‌های رفتاری زیادی می‌شود. کفر ـ به‌عنوان یک ناهنجاری اعتقادی ـ همان‌سان که می‌تواند معلول جهل و ضعف معرفتی باشد، معلول فقر نیز هست. از این‌رو، معصومان«ع» فرموده‌اند: «یکی از پیامدهای احتمالی فقر، کفر و دین‌گریزی است.» پیامبر اکرم«ص» فرمودند: «کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً؛(۱۷): چه بسیار نزدیک است که فقر، کفر باشد.»

امام خامنه‌ای ضمن اشاره به روایت فوق و تبیین رابطه فقر و ایمان فرمود:

«از جمله‌ چیزهایى که مردم را به بهشت نزدیک می‌کند، بهبود معیشت مردم است. «کادَ الفَقرُ اَن یَکُونَ کُفرا». جامعه‌اى که در آن فقر، بیکارى باشد، مشکلات معیشتىِ غیرقابل حل وجود داشته باشند، اختلاف طبقاتى، تبعیض و شکاف طبقاتى باشد، حالت آرامش ایمانى پیدا نمی‌کند. فقر، انسان‌ها را به فساد و کفر می‌کشاند؛ فقر را باید ریشه‌کن کرد. کار اقتصادى، فعالّت اقتصادى باید به‌طور جدى در برنامه‌هاى مسئولین قرار گیر.»(۱۸)

با توجه به این مهم، یکی از برنامه‌های اصلی پیامبر اکرم«ص» برای مواجهه با دین‌گریزی جوانان، تشویق آنها به فعالیت اقتصادی بود.

رسول اکرم«ص» گاهی با جوانان سالم و نیرومندی مواجه می‌شدند. بازوهای ستبر و اندام مناسب آنان، موجب شگفتی پیامبر«ص» می‌شد، ولی در برخی موارد وقتی از وضعیت زندگی و شغلشان سئوال می‌کردند، اگر در جواب گفته می‌شد که او بیکار است و هیچ شغلی ندارد؛ آن بزرگوار ناراحت می‌شدند و می‌فرمودند: «سَقَطَ مِن عَیْنی»؛ از چشمم افتاد.» (فرد بیکار در نظر من ارزشی ندارد.) اطرافیان می‌پرسیدند: «یا رسول‌اللّه! چرا این افراد را دوست ندارید؟» پیامبر«ص» می‌فرمودند: «برای اینکه اگر مؤمن شغلی نداشته باشد که با آن امرار معاش کند، برای امرار معاش، از دین خود خرج می‌کند.»(۱۹)

در بررسی سیره نبوی مشخص می‌شود که آن حضرت برای جوانان سخت‌کوشی که در راه تأمین نیازهای اقتصادی جامعه تلاش می‌کردند ارزش فوق‌العاده‌ای قائل بودند. هنگامی که پیامبر خدا«ص» از جنگ تبوک بازگشتند، سعد انصاری به استقبال ایشان آمد و پیامبر«ص» با او دست دادند. سپس به او فرمودند: «چرا دست‌هایت پینه بسته‌اند.» گفت: «ای پیامبر خدا! طناب می‌کشم و بیل می‌زنم تا خرجی خانواده ام را فراهم آورم.» پیامبر«ص» دست او را بوسیدند و فرمودند: «این دستی است که آتش [دوزخ]، به آن نمی‌رسد.»(۲۰)

 

سخن پایانی

در این نوشتار کوتاه به یکی از مهم‌ترین چالش‌های مردم به‌ویژه جوانان یعنی دین‌گریزی پرداختیم. این مسئله را به محضر سیره نبوی ارائه و روش آن حضرت را برای رفع مشکل بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که برای مواجهه با دین‌گریزی باید ابتدا عوامل دین‌گریزی شناسایی شوند. در این بخش ۵ عامل به شرح زیر بررسی شدند: ضعف اعتقادی، بی‌توجهی به سیل شبهات، ناهماهنگی گفتار و رفتار برخی از مسئولان، بی‌توجهی به کرامت جوانان و مشکلات اقتصادی آنان. پس از بررسی مشکل، شیوه رفتاری پیامبر«ص» در مواجهه با این مشکلات ارائه شد.

ان‌شاءالله در مقاله بعدی، برخی دیگر از روش‌های مواجهه پیامبر اکرم«ص» بررسی خواهد شد.

 

 

پاورقی:

۱- نحل/ ۱۲۵٫

۲- طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج.‏۱۲، ص. ۳۷۳٫

۳- رک: سایس، تفسیر آیات الأحکام، ص. ۴۸۲٫

۴- یونس/ ۳۵٫

۵- رک: مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج.‏۲۴، ص. ۵۳۰٫

۶- تحف العقول، ص. ۴۱.

۷- طبرسی، الإحتجاج، ج.‏۱، ص. ۲۸٫

۸- امام خمینی، ولایت فقیه(حکومت اسلامى)، ص. ۱۳۰٫

۹- صف/ ۳٫

۱۰- صف/ ۴٫

۱۱- تفسیر نمونه، ج.‏۲۴، ص. ۶۳٫

۱۲- رک: مطهری، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج.‏۱۸، ص. ۳۵۷؛ ابن هشام، سیره ابن هشام، ج. ۲، ص.۵۸۰-۵۷۸٫

۱۳- رک: محدث قمی الکنى والالقاب، ج. ۲ ص. ۱۰۵٫

۱۴- اسراء/ ۷۰٫

۱۵- مجلسى، بحار الأنوار، ج. ۱۶، ص. ۲۴۰٫

۱۶- طریحی، المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، ص.۸۳٫

۱۷- کلینی الکافی، ج.۲، ص.۳۰۷.

۱۸-  https://farsi.khamenei.ir/newspart-index?tid=1363

۱۹- مجلسی، بحارالانوار، ج. ۱۰۰، ص. ۱۰ و محدث نوری مستدرک الوسائل، ج. ۱۳، ص. ۱۱٫

۲۰- ابن اثیر، اسدالغابه، ج. ۲، ص. ۱۶۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج. ۳، ص. ۷۲٫

28اکتبر/23

علی«ع» در قله ایمان – آیت‌الله سید احمد خاتمی

اشاره

در ادامه مجموعه مقالات فضائل حضرت امام علی(ع)، با الهام از زیارت امیرمؤمنان علی(ع) در غدیر که حضرت امام هادی(ع) آن را القا کرده‌اند. در شماره‌های قبل، به ۵ مورد از ۱۱ موردی که امام هادی(ع) در فضایل حضرت مولا علی(ع) بیان فرمودند اشاره گردید و اینک ادامه آن تقدیم می‌شود.

 

۶- برپادارنده‌ نماز و پردازنده‌ زکات

« قَدْ اَقَمْتَ الْصَّلوهَ وَ آتَیْتَ الزَّکوه: و نماز را برپا داشتی و زکات را پرداخت کردی.

اقامه‌ نماز و ایتاء زکوه در بسیاری از آیات قرآن آمده است.

«قیام» در مقابل قعود است. اقامه‌ نماز یعنی برپاداشتن آن در مقابل زمین ماندنش. این مفهوم هم در عرصه‌ فردی معنا می‌دهد، هم در عرصه‌ غیر فردی. در عرصه‌ فردی اقامه نماز درست به جا آوردن نماز است، آن گونه که خدای تبارک و تعالی خواسته است. طریحی می‌گوید: «اقامتها ان یؤتی بها بحقوقها:(۱) اقامه نماز آن است که حق نماز ادا شود.

در عرصه غیرفردی اقامه نماز، مطرح کردن نماز و به صحنه آوردن آن است. یک مصداق آن اقامه نماز جمعه و جماعت است.

«ایتاء» که پسوند آن زکات است به معنای اعطاست، یعنی پرداختن وظیفه‌ مالی زکات.

«صلوه» عبارت است از عبادتی که تشکیل شده از افعال و اقوال مخصوص و به گفته مرحوم علامه طباطبایی نماد تمام وظایفی است که بنده در رابطه با خدا دارد.

«و اقامه الصلوه ممثله لایتان ما للعبد من وظائف العبودیه مع الله سبحانه(۲)

«زکات» عبارت است از صدقه‌ای که به اصل شرع (و نه با نذر و قسم) واجب شده است. زکات به حقی واجب در مال که به رسیدن آن به حد نصاب شرط وجوب آن است.

در اینجا نیز مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید: «و ایتاء الزکوه ممثل لوظائفه مع الخلق؛(۳) ایتاء زکات در قرآن هم نماد ادای وظایف خود در برابر خلق خداست.

اینک با این توضیح سئوال این است که مقصود از این دو جمله که در زیارت امامان دیگر هم آمده است، چیست؟ واضح است که امامان نماز را به‌عنوان یک فریضه عبادی و زکات را هم به‌عنوان یک فریضه مالی ادا کردند. این مقدار را دیگران هم می‌توانند انجام دهند. (البته نه به کیفیت والای نماز و زکات امامان)

آنچه مایه افتخار امامان است آن است که زنده بودن فرهنگ معنویت (که یک مصداق آن نماز است) مدیون امامان سلام الله علیهم اجمعین است. فصلی از زندگانی امامان سیره نماز و اذکار آنان است.

امامان بهترین و شایسته‌ترین برخوردها را با مردم (دوست و دشمن)داشتند و با رفتار خود درس‌های بی‌شماری را آموزش دادند. ضمن آنکه وظایف واجب و مستحب مالی خود را نسبت به مردم به‌خوبی انجام دادند. فصل برجسته‌ای در زندگی همه امامان صدقات و انفاقات امامان است.

نقل کرده‌اند حضرت علی(ع) نخلستانی داشت که درختان آن را رسول خدا«ص» غرس کرده بودند. امام نخلستان را فروخت. چهار هزار درهم را به یک عرب بیابانی بخشید و بقیه را میان مستمندان مدینه تقسیم کرد و حتی درهمی برای خود باقی نگذاشت.(۴)

در زندگی امام حسن مجتبی(ع) آمده است که حضرت سه بار همه‌ اموال خویش را با مستمندان تقسیم کرد.(۵)

زهری می‌گوید: «در شبی سرد و بارانی حضرت امام زین‌العابدین(ع) را دیدم که کیسه‌ای پر آرد بر دوش دارد. گفتم ای پسر پیامبر این کیسه را کجا می‌بری؟ فرمود: سفری در پیش دارم و مشغول تهیه توشه آن هستم. گفتم اجازه دهید بنده یا خدمتکارم آن را برایتان بیاوریم. فرمود: خوش دارم با دست خودم زاد و توشه‌ام را مهیا کنم. شما هم معطل من نشوید و به کار خویش بپردازید.»

«زهری» پس از چند روز دید که امام سجاد(ع) به سفر نرفته است و از این رو پرسید: «از سفر منصرف شدید؟ امام در پاسخ فرمود: «منظورم سفر آخرت بود که باید خود را برای آن آماده کنیم و آمادگی برای چنین سفری دوری از گناه و کوشش در راه خیر است.»(۶)

سپس آشکار شد که امام سجاد(ع) شبانه و دور از چشم مردم آذوقه به خانه‌ مستمندان می‌برده است. چنانچه بر اثر آن کتف ایشان پینه بسته بود. این را وقتی فهمیدند که خواستند بدن مطهرشان را پس از شهادت غسل دهند.(۷)

 

۷- آمر به معروف و ناهی از منکر

« وَ اَمَرتَ بِالمَعروفِ وَ نَهَیتَ عَنِ المُنکَر مَا اسْتَطَعْتُ: در حد توانت امر به معروف و نهی از منکر کردی.»

امر به معروف و نهی از منکر دو واجب نماد غیرت دینی است.

«غیرت» حالت عاطفی‌ است که هنگام درک لزوم پاسداری و دفاع از کس یا چیزی که موجب دلبستگی است برانگیخته شود.(۸)

«دین‌مداری» اقتضای آن را دارد که در برابر کسانی که از خطوط قرمز دین عبور می‌کنند، حداقل با چهره گرفته واکنش نشان بدهیم تا مرتکب منکر بفهمد که این کارش منفور است. حضرت امام علی(ع) فرمود:

«أمَرَنا رَسوُلُ اللّه صلی الله علیه و آله أن نُلقِی أهلَ المَعاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَّرَهٍ.(۹) رسول خدا(ص) به ما دستور دادند که با افراد گنهکار با چهره‌ای درهم کشیده روبه‌رو شویم.»

از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که: « لایَنبَغی لِنفسٍ مُؤمِنَهٍ تَری مَن یَعصِی اللهَ فَلا تُنکِرَ: هیچ انسان مؤمنی را نشاید که ببیند که کسی نافرمانی خدا می‌کند بر او خرده نگیرد.»(۱۰)

در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که: «إنَّ اللّه َ تَبارَکَ و تَعالى لَیُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الّذی لا زَبْرَ لَهُ، و قالَ: هُوَ الّذی لا یَنهى عَنِ المُنکَرِ؛(۱۱) خدای تبارک و تعالی مؤمن ضعیفی را که هیبت و صلابت ندارد دشمن می‌دارد و او کسی است که نهی از منکر نمی‌کند.»

و در روایت دیگر فرمود: « «اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَیُبغِضَ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الّذَی لا دینَ لَهُ، فَقیلَ لَهُ: وَ ما المُؤمِنُ الّذی لادینَ لَهُ؟ قالَ الّذی لایَنهی عَنْ المُنکَرِ.؛ خدای عزوجل از مؤمن ضعیفی که دین ندارد نفرت دارد. عرض شد مؤمنی که دین ندارد کیست؟ فرمود کسی که نهی از منکر نمی‌کند.»(۱۲)

امامان معصوم «سلام الله علیهم اجمعین» بر قلّه غیرت دین‌ ایستاده‌اند و خود واقف به شرائط آنند. لکن نکته قابل تأمل آن است که امامان هم بر امر به معروف‌های کلان که تلاش در جهت تشکیل حکومت دینی است تأکید داشتند و هم معروف‌های فردی که وظائف فردی و اجتماعی است و هم منکرهای کلان را که حکومت فاسد است نهی می‌کردند. «اریدان أمر بالمعروف و انهی عن المنکر؛(۱۳) که از حضرت سیدالشهدا(ع) در منشور جاویدش نقل شده بی‌تردید یک مصداق آن حکومت یزیدی است.

آئین یزیدی که بری بود ز انصاف

ننمود به تطمیع و به تهدید گواهی

و هم بر نهی از منکرهای غیرکلان تأکید داشتند که نمونه‌هایی از آنها را در گذشته در سیره حضرت امیر مؤمنان علی(ع) گفتیم.

 

۸- رضای خدامحور

«مبتغیاً ما عندالله راغباً فیما وعدالله»؛ (در همه احوال) در پی رضای حق و مشتاق وعده‌های رحمت خدا بودی.

امیرمؤمنان و فرزندان معصومش به چیزی جز رضای حق فکر نمی‌کردند، زیرا تنها دین ارزش فکر و اندیشه و تلاش در پی دارد.

سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) فرمود:

«من طلب رضاالله بسخط الناس کفاه الله امور الناس و من طلب رضا الناس بسخط الله و کله الله الی الناس:(۱۴) هرکس خشنودی خدا را با ناخشنودی مردم بطلبد، او را از مردم بی‌نیاز می‌کند و هر کس خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید خداوند او را به مردم واگذار می‌کند.

 

۹- بی‌اعتنایی به سختی‌های راه

«لا تحفل بالنوائب»؛ به حوادث (در سرانجام وظیفه) بی اعتنا بودی.

«لاتحفل» از ریشه حفل در اصل به معنای ندوشیدن شیر از پستان گوسفند تا شیر در پستان جمع و آنگاه دوشیده شود.(۱۵) و از آنجا ندوشیدن شیر بی‌اعتنایی به آن است در مورد بی‌اعتنایی به کار رفته است.

«نائبه» به معنای حوادثی است که متوجه انسان می‌شود. «النائِبه: هی ما ینوب الإنسان؛ أی ینزل به من المهمّات و الحوادث»(۱۶)

به این ترتیب معنای جمله «لاتحفل بالنوائب» این است که اعتنایی به حوادث و مشکلاتی که در مسیر انجام تکلیف برایت پیش می‌آمد نداشتی و مهم برایت انجام وظیفه بود. در حقیقت به این آیه عمل کردی:

« یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَاصْبِر عَلَى مَا أَصَابَکَ  إِنَّ ذَلِکَ مِن عَزْمِ الْأُمُورِ:(۱۷)

پسرم نماز را برپا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصائبی که به تو می‌رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.

 

۱۰- سستی‌ناپذیر در وظیفه

«لا تحفل بالنوائب، ولاتهن عندالشدائد، و لا تحجم عن محارب أفک…»

«و در سختی‌ها و شداید روزگار باکی نداشتی و در مشکلات سستی به خود راه نمی‏دادی و از جنگ‌ها – در راه اسلام – باز نایستادی…»

در گذشته «وهن» را معنا کردیم که به معنای سستی است، چه سستی جسمی  چه سستی روحی. در این جمله خطاب به مولا می‌گوئیم در سختی روزگار سست نشدی، زیرا در قله ایمان ایستاده بودی: « وَلا تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وش اَنتُمُ الاَعلَونَ، اِن کُنتُم مُؤمِنینَ:(۱۸) و سست نشوید و غمگین نگردید و شما برترید اگر ایمان داشته باشید.»

او از مصادیق بارز «ربیون» قرآن است:

«وَکَأَیِّن مِن نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّه: (۱۹) و چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند.»

«ربیون» جمع ربّی است و به کسی گفته می‌شود که ارتباط و پیوند او با خدا محکم، باایمان، دانشمند با استقامت و با اخلاص ‌باشد.

در سراسر زندگی حضرت مولا علی(ع) یک کلمه که بوی «وهن» سستی از آن به مشام برسد، وجود ندارد، به‌حدی که حتی دشمنان او هم چنین ضعفی را به حضرت نسبت نداده‌اند.

 

۱۱- یورشگر بی‌گریز

«و لا تجحم عن محارب»؛ و در جنگ‌ها هرگز پشت به دشمن نکرده فرار نکردی.

از اوصاف حضرت، کرّار است، یعنی مهاجمی که فرار در قاموسش نیست. در جنگ خیبر پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

«لُاعطِینَّ الرّایهَ غَدا رَجُلاً یحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، ویحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ، کرّارا غَیرَ فَرّارٍ، لایرجِعُ حَتّى یفتَحَ اللّهُ عَلى یدَیهِ:(۲۰) فردا پرچم را به دست مردی می‌دهم که هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند. او مهاجم غیر عقب‌نشینی کننده است. برنمی‌گردد مگر اینکه خداوند پیروزی را نصیب وی می‌کند.»

جناب ابن شهر آشوب مازندرانی می‌گوید:

«قد اجتمعت الامه علی ان علیا کان المجاهد فی سبیل‌الله و الکاشف الکروب عن وجه رسول الله المقدّم فی سائر الغزوات اذا لم یحضر النبی و اذا حضر فهو تالیه و صاحب الرایه و اللواء معاً و ما کان قطّ تحت لواء جماعه احد و لافرّ زحف؛»(۲۱) همه امت بر این اتفاق دارند که علی(ع) مجاهد راه خدا بود و از بین برنده غم از چهره پیامبر خدا«ص» پیشتاز همه جنگ‌ها بود (اگر پیامبر حاضر نبود) و در پشت سر او (هرگاه پیامبر حاضر بود) و وی صاحب بیرق و لوا هر دو بود و هیچ گاه زیر لوای دیگری نبود و از جنگ فرار نکرد.

 

افترا بر مولا علی(ع)

أ«َفِک مَن نَسَبَ غَیرَ ذَلِک إِلَیک، وَ افتَرَی بَاطِلاً عَلَیک، وَ أَوْلَی لِمَن عَنَدَ عَنک…: و هر که سخنی برخلاف این اوصاف به تو نسبت دهد دروغ و بهتانی باطل است و آن لایق دشمنان و مخالفان توست.»

این اوصاف، اوصافی نیست که تنها دوستان امیرالمؤمنین«ع» گفته باشند، بلکه دشمنان ایشان هم به این فضائل معترفند.

«لَقَد جَاهَدتَ فِی اللَّهِ حَقَّ الْجِهَادِ وَ صَبَرتَ عَلَی الْأَذَی صَبرَ احتِسَابٍ: در راه خدا به شایستگی تمام جهاد و برای خدا بر اذیت‌ها صبر کردی.»

 

 

پاورقی:

۱- مجمع البحرین، ج. ۳، ص. ۱۵۲۷، مؤسسه البعثه تهران.

۲- المیزان، ج. ۱۵، صص.۱۲۸-۱۲۷٫

۳- المیزان، ج. ۱۵، ص. ۱۲۸ ذیل آیه ۳۸ سوره نور.

۴- بحارالانوار، ج. ۴۱، ص. ۴۵٫

۵- الاستبصار، ج. ۲، ص. ۴۱٫

۶- بحارالانوار، ج. ۴۶، ص. ۴۵٫

۷- بحارالانوار، ج. ۴۶، ص. ۶۶٫

۸- فرهنگ بزرگ سخن، ج. ۶، ص. ۵۲۲۶٫

۹- الکافی، ج. ۵، ص. ۵۹٫

۱۰- میزان الحکمه، ج. ۸، ص. ۳۷۰۲ کلمه معروف.

۱۱- معانی الاخبار، ص. ۳۷٫

۱۲- الکافی، ج. ۵، ص. ۵۹٫

۱۳- لهوف.

۱۴- بحارالانوار، ج. ۷۱، ص. ۱۰۸٫

۱۵- مجمع البحرین، ج. ۱، ص. ۴۲۹؛ لسان العرب، ج. ۱۱، ص. ۱۵۹٫

۱۶- مجمع البحرین، ج. ۳، ص. ۱۸۴۴، مؤسسه البعثه تهران.

۱۷- لقمان، آیه ۱۷٫

۱۸- آل عمران، آیه ۱۳۹٫

۱۹- آل عمران، آیه ۱۴۶٫

۲۰- تاریخ دمشق، ج. ۴۱، ص. ۲۱۹؛ الاحتجاج، ج. ۱، ص. ۲۷۴٫

۲۱- المناقب، ج. ۲، ص. ۶۲٫

26ژوئن/23

هرگز به وادی دروغ، نزدیک هم نشویم / حجت‌ الاسلام والمسلمین محسن عباسی‌ولدی

هر کسی گذارش به این‌جا افتاده، به هلاکت رسیده. این را روی تابلویی در چند قدمی وادی دروغ، نوشته بودند. یکی از اصلی‌ترین پایه‌های زند‌گی مشترک، اعتماد متقابل است. اعتماد متقابل، یعنی این که زن و شوهر در رفتار و گفتار، نسبت به هم شکّ و تردید نداشته باشند. اگر اعتماد میان زن و شوهر از بین برود، تمام رفتارها و گفتارهای آن دو‌ برای هم معنادار می‌شود. در این صورت، آرامش از این زندگی رَخت بر خواهد بست.

اصلی‌ترین عاملی که می‌تواند اعتماد متقابل را از بین ببرد، دروغ است.

امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که به دروغ‌گویی شناخته شود، اعتماد به او کم می‌شود»(۱) وقتی اعتماد از بین رفت، همسر تمام حرف‌های انسان را با یک گوش می‌شنود و تمام رفتارهای انسان را با یک چشم می‌بیند. بنابراین، صداقت چنین شخصی بی‌مشتری خواهد شد.

مولای متقیان علی(ع) فرمود:

«کسی که به دروغ‌گویی شناخته شود، حرف راستش هم پذیرفته نمی‌شود»(۲)

گاه این بی‌اعتمادی تا اندازه‌ای پیش می‌رود که فرد با دلایل محکم هم نمی‌تواند اعتماد همسر را به خود جلب کند؛ زیرا دروغ‌های زیاد، او را یک دروغ‌گوی تمام عیار، معرّفی کرده است.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «کسی که زیاد دروغ می‌‌گوید، در گفتارش مورد اتّهام است، هر چند دلیل مدّعایش محکم باشد و راست بگوید»(۳) این‌گونه می‌شود که زندگی برای فرد دروغ‌گو، بی‌معنا خواهد شد.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «دروغ‌گو و مرده، یکسان‌اند؛ چرا که برتری زنده بر مُرده به سبب اعتماد به اوست. پس هرگاه به گفته‌ی او اعتماد نشود، حیاتش از بین رفته است»(۴)

رسول خدا(ص) فرمود: «همانا دروغ، دری از درهای نفاق است»(۵) از آن‌جا که دروغ، یکی از نشانه‌های نفاق و دورویی است، رفتارهای محبّت‌آمیز و محترمانه هم که آب حیات هر زندگی‌ای است، کارکرد خود را از دست می‌دهد؛ چون همسرِ فرد دروغ‌گو، محبّت و احترام او را غیر واقعی می‌پندارد. البتّه شاید برخی بگویند اگر چه ما تا به حال چند بار دروغ گفته‌ایم؛ امّا دورویی در فرهنگ زندگی ما جایگاهی ندارد. در پاسخ به این افراد باید گفت: اوّلاً همان طور که گفته شد، خود دروغ، نوعی دورویی است. ثانیاً اگر انسان از دروغ ــ که نفاقِ گفتاری است ــ دست بر ندارد، عاقبت به نفاق باطنی هم مبتلا خواهد شد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «دروغ، به نفاق می‌انجامد»(۶)

یکی از دلایل مخرّب بودن دروغ، آن است که همسر فرد دروغ‌گو، احساس می‌‌کند مورد خیانت واقع شده است؛ زیرا دروغ، نوعی خیانت است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «صداقت، امانتداری، و دروغ، خیانت است»(۷) ناگفته پیداست که احساس خیانت تا چه اندازه می‌تواند رابطه‌ی زن و شوهر را آسیب‌پذیر و متزلزل کند.

صداقت، اگر چه در برخی از موارد، پُرهزینه است، امّا مایه‌ی نجات انسان است؛ امّا دروغ، نه تنها مشکلی را حل نمی‌کند، بلکه پایه‌های زندگی را خُرد می‌کند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «صداقت، مایه‌ی اصلاح همه چیز و دروغ، مایه‌ی فاسد شدن همه چیز است»(۸) برخی برای این که از کنار مشکلی به راحتی عبور کنند، دروغ می‌گویند. اینها از هزینه‌های صداقت می‌ترسند؛ در حالی که حتّی اگر دروغ بتواند مشکلی را حل نماید، به دنبال خود، چند مشکل جدید تولید می‌کند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «صداقت، تو را نجات می‌دهد؛ هر چند از آن بترسی»(۹) باز هم‌ایشان فرمود: «دروغ، تو را نابود می‌کند؛ اگر چه با وجود آن، احساس امنیّت کنی»(۱۰) اگر انسان بخواهد برای هر کدام از مشکلات جدید، یک دروغ بگوید، اوّلاً مجبور است انبوهی از دروغ‌های هماهنگ را تولید کند و ثانیاً سرانجام، رسوا و روسیاه خواهد شد. رسول خدا(ص) فرمود: «ای علی! از دروغ بپرهیز که دروغ، روسیاهی می‌آورَد»(۱۱) دروغ‌گو، فراموش‌کار است. امام صادق(ع) فرمود: «فراموشی، از کمک‌های خداوند به دروغ‌گویان است»(۱۲) این فراموش‌کاری قدرت هماهنگی میان دروغ‌های خود را نخواهد داشت. رسوایی و روسیاهی دروغ‌گو نیز او را پشیمان خواهد کرد؛ امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «عاقبت دروغ‌گویی، پشیمانی است»(۱۳) امّا چه خوب است که این پشیمانی، زمانی اتّفاق بیفتد که برای شخص، فایده‌ای داشته باشد!

از نگاه روایات، زشتی برخی از گناهان به اندازه‌ای است که امکان ندارد مؤمنی آن را انجام دهد. یکی از این گناهان، دروغ است. امام رضا(ع) فرمود: «از رسول خدا(ص) پرسیدند: آیا مؤمن، ترسو هم می‌شود؟ فرمود: ”آری“. پرسیده شد: آیا بخیل هم می‌شود؟ پاسخ داد: ”آری“. پرسیده شد: آیا دروغ‌گو هم می‌شود؟ فرمود: ”خیر“.(۱۴) دروغ پست‌ترینِ صفات زشت، معرّفی شده است. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: «خود را از دروغ، نگاه دارید؛ چرا که دروغ گفتن، پست‌ترین خوی‌هاست»(۱۵) پرهیز از دروغ، از نشانه‌های انسان عاقل است. امام کاظم(ع) به یکی از یارانش به نام هشام فرمود: «ای هشام! انسان عاقل، دروغ نمی‌گوید؛ حتّی اگر منفعت او در گرو دروغ باشد».(۱۶) از ایمان و عقل که بگذریم، باید گفت: انسانیّت، با دروغ در تضاد است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «دروغ و انسانیّت با هم جمع نمی‌شوند»(۱۷) همچنین امام صادق(ع) نیز فرمود:

«انسانیّتی برای انسان دروغ‌گو نیست»(۱۸) و از آن‌سو، رابطه‌ی تنگاتنگی با صداقت دارد.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

«ارزش مرد، به اندازه‌ی همّت او و صداقتش به اندازه‌ی انسانیّت اوست.»(۱۹)

عقل، وقتی ضعیف می‌شود، انسان، آب را زمین می‌ریزد و به دنبال سراب می‌رود. دیوار را رها می‌کند و به باد، تکیه می‌دهد. به سیاه‌چال می‌رود و به دنبال نور می‌گردد. آدم حسابی! صداقت، آب به این زلالی، دیوار به این محکمی و روشناییِ تمام ناشدنی را رها کرده‌ای و رفته‌ای به دنبال دروغ؟! کاش کمی عقلت را به کار می‌انداختی! این بار آخری است که گفتم: آدم حسابی! اگر باز هم دروغ بگویی، آدم حسابت نمی‌کنم تا چه رسد به آدمِ حسابی.

ترسِ از تبعات راست‌گویی را فقط با ایمان به خدا می‌توان از بین بُرد؛ چرا که طبق وعده‌ی صریح روایات، خداوند با راست‌گویان است. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:

«راست‌گو باشید که خداوند با کسی‌است که صداقت دارد»(۲۰) هر اندازه ایمان انسان به خداوند بیشتر باشد، انگیزه‌ی او برای راست‌گویی بیشتر خواهد بود؛ حتّی اگر به ضرر او باشد. امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:

«ایمان، آن است که راستی را، اگر چه به زیانت باشد، بر دروغ، اگر چه به سودت باشد، ترجیح دهی» (۲۱)

آثار دروغ

بهتر است در این جا به برخی از آثار شوم دروغ‌گویی بپردازیم تا از ره‌گذر آن، انگیزه‌ی کافی برای پرهیز از دروغ، پیدا کنیم. در معارف اسلامی، علاوه بر آنچه پیش از این آمد، آثاری برای دروغ برشمرده شده که عبارت‌اند از:

الف) از بین رفتن شخصیّت و احترام

همان‌طور که صداقت، موجب عزّت انسان می‌شود، امام صادق(ع) فرمود:

«صداقت، [مایه‌ی] عزّت است»(۲۲) خدشه‌دار شدن آن نیز ابهّت و اقتدار او را لگد‌مال نموده، زمینه‌ی خواری انسان را فراهم می‌کند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

«راست‌گو، در آستانه‌ی نجات و بزرگواری است و دروغ‌گو، در لبه‌ی پرتگاه و خواری است»(۲۳) ایشان در حدیث دیگری فرمود: «راست‌گو، محترم و ارجمند است و دروغ‌گو، خوار و ذلیل»(۲۴) شکسته شدن دیوار احترام در محیط خانواده، بنیان‌ زندگی را به شدّت سست و لرزان خواهد کرد. البتّه دروغ، شخصیّت انسان را تنها در برابر مردم از بین نمی‌برد؛ بلکه انسان را در مقابل خداوند و فرشتگان الهی نیز خوار می‌کند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «دروغ‌گو، با دروغ خویش، سه چیز به دست می‌آورد: خشم خداوند، تحقیر شدن از سوی مردم، و دشمنیِ فرشتگان»(۲۵)

این‌قدر از دیگران، گلایه نکن. تو وقتی دروغ می‌گویی، خودت را زیر پا می‌گذاری و له می‌کنی. حالا از دیگران انتظار داری احترام چه چیزی را نگه دارند؟ این جنازه‌ای که خودت پایمالش کرده‌ای؟! شخصیّت تو را نگاه تحقیرآمیز دیگران بر باد نداد، توفان سیاه دروغی که تو به راه انداخته‌ای، قبل از هر چیز، شخصیّت تو را بُرد. دهانت را که ببندی، این توفان، تمام می‌شود. پیش از آن که به فکر آبروی رفته‌ات در میان مردم باشی، سری به آسمان بزن. تو پیش خدا هم آبرو نداری. صورتی بر خاک بگذار و چند قطره‌ای اشک بریز تا آسمان به روی تو بخندد. در آسمان که آبرودار شدی، انعکاسش به زمین هم می‌رسد.

ب) از بین رفتن طعم ایمان

برخی از کارها موجب می‌شود طعم ایمان و معنویّت، از کام دل انسان رخت ببندد که یکی از آنها دروغ است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

«بنده، طعم ایمان را نخواهد چشید، مگر آن که دروغ جدّی و شوخی [بی‌جا] را ترک کند»(۲۶) امام باقر(ع) نیز فرمود: «دروغ، مایه‌ی تخریب ایمان است»(۲۷)

ج) انحراف از مسیر حق

دروغ‌گو، در دروغ، متوقّف نخواهد شد؛ بلکه دروغ، او را به انحراف از مسیر حق می‌کشاند. رسول خدا(ص) فرمود: «از دروغ بپرهیزید که دروغ، انسان را به سوی انحراف از حق می‌راند و انحراف از حق نیز [انسان را] به سوی آتش [دوزخ] می‌کشاند»(۲۸) و به صفات زشت دیگری مبتلا خواهد کرد. امام باقر(ع) فرمود: «خداوند برای شر، قفل‌هایی قرار داده و برای این قفل‌ها، کلیدهایی. کلید همه‌ی قفل‌ها، شراب است؛ امّا دروغ، از شراب نیز بدتر است»(۲۹)‌ نفاق، یکی از این رذایل است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود:

«دروغ، به نفاق می‌انجامد»(۳۰)

د) فقـر

بدون توجّه به سنّت‌های معنوی، نمی‌توان زندگی کرد. عالَم بر اساس سنّت‌ها اداره می‌شود؛ سنّت‌هایی که قابل تغییر هم نیستند. فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحویلاً؛ و هرگز براى سنّت خدا، تبدیلى نمى‏یابى و هرگز براى سنّت خدا، دگرگونى‌ای نخواهى یافت.(۳۱) یکی از سنّت‌های معنوی، اثر اعمال در زندگی است. این آثار، غیر از نتایج عمل ما در صحنه‌ی قیامت است. علاوه بر عقوبت و پاداشی که در قیامت بر اثر اعمال خویش خواهیم دید، رفتار و گفتار ما در همین دنیا نیز نتایجی را به دنبال خواهد داشت. دروغ هم از جمله‌ی همین اعمال است که یکی از آثار دنیایی آن، فقر است.

امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «عادت به دروغ، موجب فقر است» (۳۲)

سه تذکّر مهم:

الف) راست‌گویی به معنای بیان همه‌ی حقایق نیست

اگرچه دروغ گفتن حرام است؛ امّا این، بدان معنا نیست که گفتن سخنان راست، همیشه لازم باشد. من نباید وقتی لب به سخن می‌گشایم، دهانم را به وسیله‌ی دروغ، بدبو کنم؛ رسول خدا(ص) فرمود: «هنگامی که بنده دروغ می‌گوید، به جهت بوی گندی که از او به مشام می‌رسد، فرشته از او دور می‌شود»(۳۳) امّا نباید هر سخن راستی را هم به زبان بیاورم. گاهی بیان سخنان راست، فتنه‌ای ایجاد می‌کند که اصل زندگی را زیر سؤال می‌برَد. مثلاً فرض کنید مادر شوهری، غیبت عروس خود را کرده است. آیا صداقت حکم می‌کند که مرد، این مسئله را با همسرش در میان بگذارد؟ بدون تردید، پاسخ، منفی است. نام این عمل، صداقت نیست. از نگاه معارف دینی، یکی از لوازم صداقت، آن است که انسان، برخی از دانسته‌های خود را کتمان کرده، بر زبان نیاورد. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «راست‌گو نخواهی بود؛ مگر آن که بعضی از آنچه را می‌دانی، پوشیده نگاه داری» (۳۴) با توجّه به روایات، می‌توان گفت: وقتی راست گفتن، موجب مفسده‌ای می‌شود و آن مفسده نیز از اموری باشد که خداوند به آن راضی نیست، نباید سخن راست را به زبان آورد؛ مثل سخن‌چینی یا گفتن حرفی که دیگران را ناراحت می‌کند. رسول خدا(ص) فرمود:

«در سه جا راست‌گویی، زشت است: سخن‌چینی، خبر ناخوشایند دادن به مردی در باره‌ی زن و فرزندش، و تکذیب سخن کسی».(۳۵) باز هم تأکید می‌کنیم که راست نگفتن، به معنای دروغ گفتن نیست.(۳۶)

ب) دروغ، کوچک و بزرگ ندارد

به قدری دروغ، زشت است که کوچک آن هم بزرگ است. باید از دروغ، پرهیز کرد؛ چه کوچک چه بزرگ. عادت کردن به دروغ‌های کوچک، موجب می‌شود که انسان، در دام دروغ‌های بزرگ هم بیفتد. امام زین العابدین(ع) به فرزندانش فرمود: «از دروغ، کوچک و بزرگش، و جدّی و شوخی‌اش بپرهیزید؛ زیرا انسان، هرگاه در چیز کوچکی دروغ بگوید، به گفتن دروغ بزرگ نیز جرئت پیدا می‌کند»(۳۷)

ج) دروغ، شوخی و جدّی ندارد

از دروغ شوخی هم باید پرهیز کرد که این هم خود، دامی برای افتادن در دروغ‌های جدّی است. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «دروغ، جدّی و شوخی آن، درست نیست(۳۸) اگر با توجّه به روایاتی که آمد، دروغ را سمّ زندگی بدانیم، دیگر به شوخی هم از این سمّ مهلک نمی‌نوشیم.(۳۹)

 

پاورقی‌ها:

۱- غررالحکم و دررالکلم، ص۶۴۵٫

۲- همان‌.

۳- عیون الحکم و المواعظ، ص۲۱٫

۴- غررالحکم و دررالکلم، ص۱۱۹.

۵- الدرّ المنثور، ج۶، ص۲۰٫

۶- عیون الحکم و المواعظ، ص۲۹٫

۷- الخصال، ج۲، ص۵۰۵٫

۸- عیون الحکم و المواعظ، ص ۴۴٫

۹ – غررالحکم و دررالکلم، ص۵۹٫

۱۰- همان، ص۶۰.

۱۱- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۶۷٫

۱۲- وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۲۴۵.

۱۳- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۲۱۱.

۱۴- همان، ج۶۹، ص۲۶۲٫

۱۵- تحف العقول، ص۲۲۴٫

۱۶- الکافی، ج۱، ص۱۹.

۱۷- غررالحکم و دررالکلم، ص۷۷۳.

۱۸- بحار الأنوار، ج۶۹، ص۲۶۱٫

۱۹- نهج البلاغه، حکمت ۴۷٫

۲۰- کتاب من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۰۵٫

۲۱- نهج البلاغه، حکمت ۴۵۸٫

۲۲- الکافی، ج۱، ص۲۶٫

۲۳- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۸۶٫

۲۴- غررالحکم و دررالکلم، ص۲۲۱ در این باره، روایات دیگری هم هست (ر.ک: بحار الأنوار، ج۶۹، ص۱۹۲، حدیث۸ و ص۲۵۹، حدیث۲۲).

۲۵- غررالحکم و دررالکلم، ص۸۱۲.

۲۶- الکافی، ج۲، ص۳۴۰٫

۲۷- همان، ج۲، ص۳۳۹٫

۲۸- جامع الأخبار، ص۱۴۸٫

۲۹- الکافی، ج۲، ص۳۳۹٫

۳۰- غررالحکم و دررالکلم، ص۶۳.

۳۱- سوره‌ی فاطر، آیه‌ی ۴۳٫

۳۲- الخصال، ج۲، ص۵۰۵٫

۳۳- مستدرک الوسائل، ج۹، ص۸۹٫

۳۴- بحارالأنوار، ج۷۵، ص۸٫

۳۵- الخصال، ج۱، ص۸۷٫

۳۶- البته گفتن دروغ در برخی از موارد، جایز دانسته شده که بهتر است در این باره به کتب فقهی مراجعه کرد.

۳۷- الکافی، ج۲، ص۳۳۸٫

۳۸- الأمالی، صدوق، ص۴۱۹٫

۳۹- گاهی دروغ، به شوخی و به گونه‌ای گفته می‌شود که مخاطب، متوجّه می‌شود دروغ است؛ امّا گاهی طوری بیان می‌شود که مخاطب، خیال می‌کند واقعیّت دارد. برخی از فقها، دروغ نوع اول را حرام ندانسته‌اند و برخی، هر دو را حرام می‌دانند. بنا بر این، در این مورد، هر کسی به فتوای مرجع تقلید خود مراجعه کند.

26ژوئن/23

آرمان‌های تمدّنی در اسارت فضای مجازیِ رهاشده / مواجهه با مسئله فضای مجازی در منطق انقلابی / دکتر مهدی جمشیدی

 

  1. نقطۀ آغاز تمدن‌ها، دستیابی به «منطقه‌های هویتیِ غیرمتعهد» نسبت به تمدن‌های رقیب است. این «تمایز وجودی»، سلول آغازین تمدن است. پس باید خود را از منطقه‌های ذیل تمدن غربی خارج و چه در علوم انسانی، چه در فرهنگ، چه در فضای مجازی، «سرزمین‌های مستقل» برای خود تعریف کنیم. مسئله این است که ما اکنون در چنبرۀ عالم تجدد گرفتاریم و گذار انقلابی، همچنان کامل نشده است، بلکه در برخی عرصه‌ها مبتلا به بیماری‌های مزمن هستیم و زخم‌های کهنه شکل گرفته‌اند.

ما نمی‌توانیم هم در زیر سایۀ تعلق و تعهد به تمدن غربی به سر ببریم و در عین‌ حال، سودای تمدن‌سازی مستقل و موازی را داشته باشیم. باید میان این دو، یکی را انتخاب کنیم و انتخاب انقلاب، استقلال و رقم‌ زدن عالم تمدنی متفاوت بود.

اگر بنا بود که خود را از عالم تمدن غربی بیرون نکشیم و دنباله معرفتی و اجتماعی آن باشیم، انقلاب نیز چندان موضوعیت نمی‌داشت و می‌شد و در همان قالب پیشین، تجدیدنظرهای حداقلی را صورت‌بندی کرد و به توقعات ناچیز دست یافت، اما مسئله و غایت انقلاب، در این لایۀ نازل و فرومایه قرار نداشت.

انقلاب بر این قصد بود که جامعه ایران را از اسارت عالم تجدد برهاند و عالم قدسی بیافریند. براین‌اساس، طلب فضای مجازیِ مستقل از عالم تجدد، هرگز عجیب نیست، بلکه می‌توان با استناد به ماهیت انقلاب، این امر را فهم و تجویز کرد. این‌ همه در حالی است که سیطره فضای مجازی غربی، ما را به یکی از اقمار عالم تجدد فرو کاهیده و حتی کار این مناسبات و معادلات، به اختلاط نیز رسیده و در نتیجه، فرهنگ ما آسیب‌های جدی دیده است. باید خویش را از عالم تجدد بیرون بکشیم و اجازه ندهیم این مرداب، هویت اسلامی و انقلابی ما را ببلعد و در خود مستحیل سازد.

اگر به وضع آشفته و اختلاط کنونی ادامه بدهیم، تحقق تمدن اسلامی را با چالش روبه‌رو خواهیم کرد و در لایۀ ملی نیز دگرگونی سبک زندگی را به جان خریدار خواهیم شد، اما اگر پا رااز این مرزها فراتر بگذاریم و قلمرو و پهنۀ مستقل برای خود طراحی کنیم، مقدمات ورود به تاریخی متفاوت را فراهم خواهیم کرد.

مشکل رهبر معظم انقلاب نیز با «فضای مجازیِ زیر سلطه تمدن غرب» است نه خودِ «فضای مجازی». فضای مجازی «به صورت مستقل»، یک امکان و فرصت است و «در نسبت با تفوق تمدن غربی بر آن»، یک چالش و تهدید مهلک.

مسئله ایشان، «مدیریت بومیِ فضای مجازی» است، نه «نفی فضای مجازی». مسئله ایشان، «رهابودن فضای مجازی» است نه «اصل فضای مجازی».

***

  1. جهاد تبیین یعنی در «برابرِ» دشمن ایستادن و حق را آشکار کردن، اما حضور در فضای مجازی غربی یعنی در «سایه» تمدن غربی نشستن؛ چون «قواعد» و «زمین» از آن اوست. ازاین ‌رو، او خشنود است که حتی حمله‌های‌مان نیز در چهارچوب «تسلط او»ست. این‌ چنین حضوری، «انقیاد» است، نه «قیام». باید زمین و زمان مستقل آفرید و خویش را بر دیگری تحمیل کرد. تا آن‌هنگام که تمدن غربی، تفوق و تسلط دارد، ما نیز دچار بازی‌های حداقلی خواهیم بود و گریزی از چهارچوب‌های بیرونی و وارداتی نداریم. باید ساختار‌شکنی کنیم و خویش را از سیطره تمدن غربی رها سازیم. در یک فضای رها شده است که می‌توان تنفس عمیق داشت و ارزش‌های غایی خود را تحقق بخشید.

فضاهای دیگری، امکان‌های ناچیز و تنگ‌دامنه هستند که اگر در جهت مخالف منافع عالم تجدد به حرکت درآیند، در نهایت، مهار و متوقف خواهند شد. پس هر چه کنیم، در لحظه نهایی آن اتفاقی رخ خواهد داد که عالم تجدد می‌طلبد. برای اینکه چنین موقعیتی را تغییر دهیم، باید خود را در جایی بیرون از فضایی که به تصرف تمدن غربی درآمده است تعریف کنیم. در این موقعیت متفاوت و مستقل است که امکان‌های حداکثری و قابلیت‌های تاریخی نیز به سراغ ما خواهند آمد و یک نیروی متمایز و سرکش به وجود خواهد آمد.

***

  1. رهبر معظم انقلاب، خواهان «مرزبندی با جهان‌های فرهنگیِ بیگانه» هست، اما این امر به معنی «انزوا» و «قطع ارتباط» نیست، بلکه مرزبندی فرهنگی یعنی خویشتن فرهنگی‌مان را نبازیم و جزو آنها نشویم و بیگانه را خود تصور نکنیم؛ یعنی ما «مستقل» و «متمایز» هستیم و نه دنباله‌رو و مقلد و بی‌هویت. داد و ستد فرهنگی باید «نظم» و «قاعده» داشته باشد و دچار هرج‌ و مرج نباشد. اینکه خانه، «در» داشته باشد به معنی محدود کردن «غریبه‌ها»ست نه «اهالی خانه». ازاین ‌رو، وجود «در»، امنیت می‌آفریند، نه نارضایتی. همچنین نمی‌توان گفت وجود «در» به معنی قطع ارتباط با بیرون است. براین‌ اساس، جامعه‌ای که فضای مجازی‌اش «مرز» و «مهار» ندارد، حریم و حرمت نیز ندارد.

ما اکنون در وضعیت ناخوشایندی قرار گرفته‌ایم. ما با غیر ما، مرزی نداریم و تصور کرده‌ایم که جهان، به‌و‌اقع دهکده است و هیچ دست توطئه و تدبیری در میان نیست و همه امور، بر مدار روندهای طبیعی و فناورانه حرکت می‌کنند، حال ‌آنکه یکسان‌سازی فرهنگی در گستره جهانی، یک واقعیت کلان است و عالم تجدد می‌خواهد همه دیگری‌ها را ببلعد و جز خویش را بر جا ننهد. تا کنون نیز در این جهت پیش رفته و هرچه را که در توان داشته برای تغییر مناسبات فرهنگی به نفع اقتضائات خویش به کار گرفته است.

نباید ارتباط‌های بیرونی و جهانی را نادیده انگاشت و خویش‌بسنده بود، اما در عین حال نباید بی‌مرز و بی‌حریم بود و عناصر هویتی خویش را به حراج گذاشت. رسانه‌های ارتباطی، از جمله فضای مجازی، مرزها را کمرنگ و کم‌اثر کرده‌ و جوامع را به یکدیگر نزدیک ساخته‌اند، اما نباید دچار استحاله هویتی بشویم و خود را ببازیم.

بهره‌گیری از امکانات‌ بیرونی به معنی زوال درونی نیست. ازاین ‌رو، باید همچنان به مرزها و حریم‌ها وفادار بود و تحت ‌عنوان پیوستن به خانواده جهانی، دیوارهای منطقی و معقول را برنچید. ما در عین اینکه ما هستیم و نمی‌خواهیم هسته هویتی خویش را از دست بدهیم، می‌توانیم ارتباط جهانی داشته باشیم و بگوییم و بشنویم. سپردن جامعه به دست روندهای بیرونی که از عمق تمدن غربی هدایت می‌شوند، خطای راهبردی و به معنی اضمحلال فرهنگی ماست.

فضای مجازی نیز که در حقیقت، زیست‌ جهان است و ارزش می‌آفریند و شخصیت می‌پردازد، چنین حکمی دارد. در اینجا نیز باید از اختلاط و بی‌مرزی و شناور بودن پرهیز داشت و خود را نباخت.

***

  1.  «شنیده ‌نشدنِ» سخن فعالان فکری و فرهنگی انقلاب، واقعیت است؛ زیرا منتقدان در «جهان رسانه‌ایِ» خود به سر می‌برند و ما نیز. وقتی حتی «هم‌جهان» نیستیم، طبیعتا نمی‌توانیم «همدل» نیز باشیم. اما راه ‌حل، رفتن به جهان رسانه‌ایِ آنها نیست، بلکه باید آنها را به جهان رسانه‌ایِ خویش «دعوت» کنیم. باید منتقدان را به جهانِ رسانه‌ایِ بومی دعوت کرد.

راه طبیعی و موجه گفتگو با خاکستری‌ها و منتقدان، سفر به زیست‌جهان آنها نیست، چون چنین سفری، مخاطراتی را در پی دارد که چه ‌بسا در جمع‌بندی نهایی، وجه منفی‌اش غالب شود. می‌توان به‌گونه‌ای دیگر نیز مسئله را فهم و تحلیل کرد. باید زوایه دید را تغییر داد. ما نباید مهمانِ جهانِ رسانه‌ایِ آنها بشویم؛ چون آنها «مهمان» نیستند؛ بلکه فضای مجازیِ ایرانی، «خانه همه ایرانیان» است. پس باید «مهاجران» را به «وطن» فراخواند.

چرا باید این تصور شکل بگیرد که فضای مجازیِ بومی، دیگری و رقیب است و ایرانی باید با چنین فضائی احساس بیگانگی کند؟! آنچه که دیگری و بیگانه است، فضای مجازیِ غربی است که ما اکنون به‌عاریت و از سر اضطرار در درون آن قرار گرفته‌ایم. حکم فضای مجازیِ غربی، حکم لباس عاریه است که باید پس از جشن، از تن به در کرد و به سراغ جامه خویش رفت. باید چنین فهمی در کاربر ایرانی شکل بگیرد و تصور منفی و تحریف ‌شده زائل شود.

فضای مجازیِ کنونی، فضای جهانی نام گرفته است، اما در حقیقت، غربی است و نه جهانی. تمدن غربی برای اینکه همه ‌چیز را طبیعی جلوه بدهد و دست تصرف خویش را پنهان نگاه دارد، این توهم شناختی را می‌آفرید که دنیا در ابعاد یک دهکده، کوچک شده و خانواده جهانی پدید آمده است و این‌ همه، حاصل روندهای دستکاری‌ نشده و خودجوش هستند؛ حال‌آنکه واقعیت از اراده تمدن غربی برای جهانی‌سازی خویش حکایت می‌کند و فضای مجازی نیز در بافت این طرح، به یک بستر مستعد تبدیل شده است.

باید سلطه را دید و دیکتاتوری پنهان را که بر همه گستره زندگی انسان غیرغربی سایه‌ افکنده است احساس کرد. خوشبختانه محاکمه مدیر تیک‌تاک در کنگره آمریکا نیز نشان داد که آمریکا بر خلاف نظریه لیبرال-دموکراسی، «رویکرد ایدئولوژیک – امنیتی» غلیظ و چشمگیری دارد و می‌توان آمریکا را حتی در درون مرزهایش به «چالش سخت» کشید. دوره «جهان تک‌قطبی‌» به رهبری آمریکا تمام شده است و «فضای مجازی»، عنصر سرنوشت‌ساز در لایه حیات ملی و منطقه بازی حکمرانانه دولت‌هاست.

26ژوئن/23

قوانین مدیریت فضای مجازی در محافظت از نوجوانان در آمریکا/ نرگس ذوالفقاری

توسعه روزافزون فضای مجازی و استفاده از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی در عصر حاضر، خصوصاً در دوران شیوع کرونا و پسا کرونا، اینترنت را به جزء جدایی‌ناپذیری از زندگی انسان‌ها بدل کرده است. نکته‌ شایان توجه در این زمینه آن است که فضای مجازی در کنار مزایا، کاربردها و فرصت‌های فراوانی که در اختیار کاربران قرار می‌دهد، همواره چالش‌ها و خطراتی را نیز به همراه داشته است و با آمیختگی بیش از پیش زندگی انسان به اینترنت، این عرصه همزمان به فرصت و تهدیدی برای جوامع و دولت ها بدل شده است. در این میان کودکان و نوجوانان جزو آسیب پذیرترین اقشار جوامع در فضای مجازی هستند که درصورت دسترسی نامحدود و کنترل نشده دراین فضا، در معرض انواع آسیب‌های روحی، روانی و جسمی و چالش‌هایی چون تهدید و زورگیری مجازی، اخبار و اطلاعات غلط، محتوای مستهجن، تهدیدهای سایبری و سوءاستفاه‌های جنسی آنلاین قرار خواهند گرفت.

یک کودک ممکن است در حین بازدید از وب‌سایت‌ها، تبلیغات و…، در معرض دریافت محتوای نامناسب و مخرب قرار گیرد. این محتوا از موضوعات خشونت‌آمیز یا نفرت‌پراکنی گرفته تا  مستهجن و جنسی، کودک را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به دلیل عدم تناسب با رشد سنی و عقلی و میزان درک کودک  ممکن است آثار مخرب اخلاقی و آسیب‌های روحی و روانی فراوانی را به‌ جا بگذارد.

طبق آخرین آمار سازمان یونیسف میزان استفاده‌ کودکان از فضای مجازی در جهان افزایش قابل توجهی یافته و هر نیم ثانیه یک کودک برای اولین‌ بار به فضای مجازی وارد می‌شود. مطابق آمار منتشر شده از سوی این سازمان، حدود ۸۰ درصد از کودکان در ۲۵ کشور جهان در معرض خطر سوءاستفاده‌های جنسی و استثمار آنلاین هستند و آزارگران جنسی به‌راحتی کودکان را در این فضا به دام خود گرفتار می‌کنند. علاوه بر این بیش از یک سوم نوجوانان در ۳۰ کشور، قربانی قلدری سایبری و محتوای خشونت‌آمیز و تشویق به خودآزاری و خودکشی هستند و از هر ۵ دانش آموز ۱ نفر به خاطر این موضوع ترک تحصیل کرده است.(۱)

علاوه بر این، قشر کودک و نوجوان در سراسر جهان هدف تبلیغات پلتفرم‌های بزرگ فناوری قرار می‌گیرند و داده‌های آنها جمع‌آوری و هرگونه محتوایی بدون درنظر گرفتن شرایط سنی و درک و فهم آنها در اختیارشان گذاشته می‌شود. هرچند موضوع جمع‌آوری داده‌های کودکان برای ایجاد تبلیغات هدفمند، بی‌خطر به نظر می‌رسد، اما کودکان را در معرض تبلیغات متعدد قرار داده و مصرف‌گرایی را رواج می‌دهد و علاوه بر این احتمال افشای اطلاعات و دسترسی مجرمان و آزارگران به داده‌های کودکان و نوجوانان را فراهم می‌کند.

موضوع احراز هویت سنی کاربران برای استفاده از پلتفرم‌ها نیز از مباحثی است که در اکثر موارد نادیده گرفته می‌شود و پلتفرم‌ها بدون درنظر گرفتن آسیب‌ها، عضویت کاربران را بدون احراز شرایط سنی قبول می‌کنند.(۲)

براین اساس، صیانت از حقوق کودکان و نوجوانان در این فضا به دغدغه‌ای جهانی تبدیل شده و توجه دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی را به قانون‌گذاری و اعمال محدودیت برای این قشر از جوامع به خود جلب کرده و آنها را بر آن داشته است تا راهبردهای گوناگونی را برای پیشگیری از نفوذ داده‌های مخرب و مضر و نیز گزینش و فیلتر اطلاعات سالم در این شبکه‌ها در دستور کار خود قرار دهند.

پیگیری اقدامات نظارتی و قانونی در جهت شکل‌دهی به فعالیت‌ها در فضای مجازی و نیز اعمال محدودیت‌های قانونی از جمله محدودیت‌های سنی، برای مقابله با آسیب‌ها و مخاطرات استفاده از این فضا توسط کودکان صورت پذیرفته است. ایالات متحده آمریکا، انگلیس، اتحادیه اروپا، ژاپن، اتریش و…، برخی از کشورهایی هستند که به اقدامات قابل توجهی در این زمینه دست زده‌اند.این اقدامات شامل تدوین و اجرای سیاست‌هایی برای شکل‌دهی به فعالیت‌ها در فضای مجازی، تعیین رویه‌های عمل قانونی و مشروع و تنظیم روابط میان بازیگران و گروه‌های اجتماعی و نیز مقرر کردن اقدامات تنبیهی درصورت قانون‌شکنی می‌شود. این موضوع در کشور ما نیز تحت عنوان سند صیانت از کودکان و نوجوانان در فضای مجازی به تصویب رسیده است.

در این راستا با توجه به طرح جدید کنگره‌ آمریکا در خصوص وضع ممنوعیت استفاده از فضای مجازی برای کودکان زیر ۱۳ سال لازم است به برخی از قوانین ایالات متحده که برای مقابله با آسیب‌ها و تهدیدات فضای مجازی برای کودکان به تصویب رسیده‌اند اشاره کنیم.

آمریکا یکی از قانونمند‌ترین کشورهای جهان در زمینه‌ مدیریت فضای مجازی است. حدود ۲۱۷ قانون برای کنترل، مدیریت و تحدید فضای مجازی طی ۲۸ سال گذشته در این کشور به تصویب رسییده‌اند.

قانون حمایت از کودک و مقابله با فحاشی یکی ازنخستین قوانین عمومی رسانه‌های آمریکاست که در سال ۱۹۸۸ به تصویب رسید. این قانون تولیدکنندگان محتواهای جنسی را از به کارگیری مدل‌ها و بازیگران زیر ۱۸ سال منع کرد.(۳)

قانون نزاکت ارتباطات نیز که در فوریه ۱۹۹۶ توسط بیل کلینتون امضا و اجرا شد، یکی دیگر از قوانینی است که براساس آن، کاربران از ارسال یا نمایش مطالب توهین‌آمیز و حاوی فحاشی منع و هرگونه اطلاع‌رسانی مستهجن و غیراخلاقی برای کودکان و نوجوانان کمتر از ۱۸ سال نیز ممنوع اعلام شده است.(۴)

(Child Online Protection Act) قانون کوپا

یکی دیگر از قوانین حمایت از حقوق کودکان در فضای مجازی، قانون موسوم به قانون کوپاست. این قانون که در سال ۱۹۹۸ با محوریت حمایت از حقوق کودکان در فضای مجازی در ایالات متحده به تصویب رسید، بر محدودیت دسترسی افراد زیر سن قانونی(زیر ۱۳ سال) به موضوعات آسیب‌رسان در اینترنت جهانی از جمله سایت‌های مستهجن متمرکز است. طبق قانون مذکور، محتوای تجاری و محتوای مستهجن صرفاً با تایید سن و کد ورود برای بزرگسالان به نمایش در می‌آید. علاوه بر این تمام سایت‌های تجاری که در دسترس افراد زیر سن قانونی هستند و محتوای مضر دارند، غیرقانونی اعلام می‌شوند.(۵)

 

قانون کوپّا

علاوه بر قانون کوپا، قانون حفاظت از حریم شخصی کودکان موسوم به کوپّا نیز به عنوان یک قانون فدرال تصویب و از آوریل ۲۰۰۰ پیگیری شد. مطابق این قانون، اطلاعات شخصی کودکان زیر ۱۳ سال باید حفاظت شوند و دسترسی به آنها باید صرفاً با رضایت والد یا سرپرست کودک باشد. طبق این قانون، در صورتی که برای کودک زیر ۱۳ سال به‌طور آگاهانه دسترسی به محتوای نامناسب فراهم شود، دولت مجاز به سلب سرپرستی کودک از والدین و سپردن او به پرورشگاه است.

 

قانون سیپا

موضوع فیلترینگ در آمریکا در سطوح فدرال و ایالتی اجرا می‌شود. به‌عنوان مثال قانون سیپا یا لایحه‌ محافظت از کودکان در اینترنت بر مبنای فیلترینگ و با هدف جلوگیری از دسترسی کودکان به سایت‌های مستهجن و محتوای غیراخلاقی در این کشور به تصویب رسیده است. قانون سیپا که برای مدارس و کتابخانه‌های ایالات متحده الزامی است، این مراکز را موظف کرده تا در جهت حمایت از کودکان در برابر محتوای مضر اینترنت، از فناوری نظام‌مند فیلترینگ روی تمام کامپیوترهای قابل دسترسی توسط دانش‌آموزان استفاده کنند و اینترنتی محدود و پالایش شده را در اختیار کاربران خود قرار دهند. در این راستا مدارس و کتابخانه‌های ایالات متحده برای کسب مجوز و  یا تمدید پروانه فعالیت، ملزم به پیروی و اجرای قوانین حفاظت از کودکان در فضای مجازی هستند. قانون مذکور در دسامبر ۲۰۰۰ به امضا رسید و در ژوئن همان سال توسط دادگاه عالی ایالات متحده قانونی شد.(۶)

مطابق قانون سیپا، مدارس و کتابخانه‌ها ملزم به در نظر گرفتن سیاست ایمنی و فیلترینگ اینترنت در جهت به حداقل رساندن آسیب‌های فضای مجازی برای افراد زیر سن قانونی شده‌اند. طبق قانون سیاست ایمنی اینترنت، کتابخانه‌ها و مدارس باید اقدامات حمایتی و حفاظتی را برای جلوگیری از دسترسی کودکان به محتواهای مستهجن، پورنوگرافی و… فراهم کنند. امنیت کودکات در اتاق‌های گفتگو، ایمیل‌ها و سایر ارتباطات آنلاین، عدم افشای اطلاعات شخصی کودکان و ممانعت از اقدام کودکان به دسترسی غیرمجاز از دیگر الزامات قانون سیپاست.(۷)

 

لایحه محافظت از کاربران زیر ۱۳ سال

به‌تازگی  لایحه‌ جدیدی با هدف محافظت از کاربران زیر ۱۳سال در برابر شبکه‌های اجتماعی توسط گروهی از سناتورهای دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه به کنگره آمریکا ارائه شده است. این طرح که به‌عنوان جایگزین قانون نزاکت ارتباطات مصوب ۱۹۹۶ یاد شده، بر کنترل نشر محتوای مستهجن متمرکز است. هدف طرح جدید، جلوگیری موثرتر از سوءاستفاده‌های جنسی از کودکان است. لیندسی گراهام از سناتورهای مدافع طرح مذکور، با استناد به گزارش مرکز ملی کودکان گمشده و استثمار شده، افزایش چشمگیر سوءاستفاده جنسی آنلاین از کودکان را شاهدی بر ضرورت و فوریت تصویب طرح جامعی در این‌ زمینه عنوان کرده است. (۸)

مطابق این لایحه، پلتفرم‌های آنلاین ملزم هستند تا از ترویج رفتارهای خطرناک و مخرب از جمله خودکشی، آزار رساندن به خود، اختلالات غذا خوردن و قلدری سایبری جلوگیری کنند. همچنین ابزارهایی برای محافظت از کودکان زیر ۱۶ سال در اختیار والدین قرار می‌گیرد که شامل محدودکردن زمان استفاده از فضای مجازی توسط کودکان، ممنوع کردن نوع خاصی از محتوا، جلوگیری از دسترسی اشخاص ثالث به داده‌های افراد زیر سن قانونی و… است. این لایحه، حداقل سن کاربران را ۱۳سال تعریف و علاوه بر آن فعالیت نوجوانان بین ۱۳ تا ۱۸ سال را منوط به رضایت والدین آنها کرده است. به‌علاوه بزرگسالان ملزم به ایجاد حساب کاربری برای نوجوانان خود هستند و باید یک فرم معتبر شناسایی برای عضویت در یک پلتفرم را ارائه دهند. همچنین استفاده پلتفرم‌ها از الگوریتم‌ها برای توصیه محتوا به کاربران جوان ممنوع است.

لایحه مذکور در ایالات متحده پس از آنکه «فرانسیس هوگن» افشاگر و کارمند سابق فیس‌بوک، اسناد داخلی را فاش کرد که نشان می‌داد اینستاگرام برای سلامت ذهنی نوجوانان خطرناک است و شرکت فیس‌بوک با آگاهی از تاثیرات مضر شبکه‌ اجتماعی اینستاگرام بر کودکان، این حقایق را پنهان کرده است، ارائه شد. به‌طور کلی این لایحه شامل هر سرویس آنلاینی می‌شود که کاربران کمتر از ۱۳ سال از آن استفاده می‌کنند.(۹)

علاوه بر این، در ایالت جمهوری‌خواه یوتا نیز دو لایحه قانونی با شعار حفاظت از کودکان در برابر رفتارهای اعتیادآور و جلوگیری از تبلیغات هدفمند، توسط اسپنسر کاکس، فرماندار این ایالت امضا شده است که بر حفاظت از کودکان و نوجوانان در عصر دیجیتال متمرکز است و محدودیت‌های گسترده‌ای را برای استفاده کودکان و نوجوانان از رسانه‌های اجتماعی همچون اینستاگرام و تیک‌تاک اعمال می‌کند. مطابق این قوانین، کودکان زیر ۱۸ سال  بین ساعت ۱۰٫۳۰ شب تا ۶٫۳۰ صبح از استفاده رسانه‌های اجتماعی منع شده‌اند، مگر آنکه والدین آنها اجازه‌ فعالیت در این ساعات را به آنها بدهند همچنین استفاده از رسانه‌های اجتماعی در این ایالت منوط به تایید سنی و تنها با اجازه‌ والدین امکا دارد. همچنین والدین باید به حساب‌های کاربری فرزندشان دسترسی داشته باشند. فرماندار ایالت یوتا، دو سال پیش قانونی را امضا کرد واز شرکت‌های فناوری خواست تا محتواهای مستهجن روی تلفن‌های همراه و تبلت‌های فروخته شده را به‌طور خودکار مسدود کنند.(۱۰)

علاوه بر ایالت یوتا، طرح‌های مشابهی در ایالت‌های آرکانزاس، تگزاس، اوهایو و لوئیزیانا و نیز ایالت نیوجرسی از سوی قانونگذاران پیگیری می‌شوند. در سال گذشته نیز، در ایالت کالیفرنیا قانونی به تصویب رسید که براساس آن شرکت‌های فناوری موظف بودند ایمنی کودکان در فضای مجازی را در اولویت قرار دهند.

لازم به ذکر است که اتحادیه اروپا نیز در این زمینه به تدوین استراتژی اینترنت بهتر برای کودک پرداخته است. در این استراتژی به تنظیمات حریم خصوصی متناسب با سن و تحت کنترل والدین و نیز توجه به رده‌بندی سنی و نیز محتوا در خصوص اینترنت بهتر برای کودکان اشاره شده است. علاوه بر این، در می ۲۰۲۲ نیز لایحه‌ای برای جلوگیری و مبارزه با سوءاستفاده جنسی از کودکان در فضای آنلاین از سوی کمیسیون اتحادیه اروپا ارائه شده است. مطابق این قوانین، تهیه کنندگان سرویس‌ها، ملزم به ردیابی، گزارش‌دهی و حذف محتوای آزار جنسی کودکان در وب‌سایت‌هایشان هستند و همچنین باید ریسک سوءاستفاده از سرویس‌هایشان را با تقویت ایمنی و اقدامات متناسب،کاهش دهند.(۱۱)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. https://www.chetor.com/247824
  2. ۲٫https://www.mehrnews.com/news/5503858
  3. https://www.tabnak.ir/fa/news/1112039
  4. https://atna.atu.ac.ir/fa/news/302922
  5. همان
  6. طالب‌پور،علی‌رضا و دیگران،«مرور و دسته‌بندی راهبرد کشورهای جهان در مواجهه با شبکه‌های احتماعی مجازی»،فصلنامه راهبرد(۱۳۹۳) ص.۶۱
  7. خوشنویس،یاسر،«حکمرانی فضای مجازی در هند»، پژوهشگاه مرکز ملی فضای مجازی/گروه مطالعات فرهنگی و احتماعی،ص ۱۲
  8. https://www.tabnak.ir/fa/news/1112039
  9. https://www.farsnews.ir/news/14000711000075
  10. https://www.farsnews.ir/news/14020106000115
  11. https://www.mehrnews.com/news/5503858
26ژوئن/23

زن از دیدگاه اسلام و اندیشه غربی / حجه الاسلام سعید هلالیان

مقدمه

این نوشتار به بررسی اجمالی تفاوت دیدگاه اسلام و غرب در مورد «زن» می‌پردازد. منظور از اسلام، «اسلام ناب» است، نه هرآنچه به اسلام منتسب می‌شود. مراد از غرب نیز «غرب معرفتی و فرهنگی»، یعنی اندیشه‌های غیراسلامی؛ به‌ویژه انسان‌محور(به‌معنای منفی‌اش) است، نه ضرورتاً غرب جغرافیایی.

اختلاف نگرش‌ها نسبت به زن، حیطه‌های متعدّدی دارد، امّا می‌توان آنها را در دو حوزه عمده بررسی کرد: «جایگاه تکوینی و هستی‌شناختی زن» و «جایگاه اجتماعی زن (در خانواده و جامعه)». این مختصر، به اندکی از بخش نخست، یعنی تفاوت دیدگاه اسلام و غرب نسبت به جایگاه زن در نظام تکوین و عالَم انسانی می‌پردازد.

 

الف) انسان در هستی(جایگاه تکوینی انسان)

نخستین و مهم‌ترین تفاوت بنیادین در نگاه اسلام و غرب به «زن» را باید در اختلاف دیدگاه آنها نسبت به «انسان» و جایگاه تکوینی‌اش در نظام هستی جستجو نمود. چنین اختلافی به‌نحوی، ریشه دیگر تفاوت‌های بعدی است و سرنوشت همگی را رقم می‌زند. در بسیاری از انسان‌شناسی‌های غیراسلامی، انسان موجودی بریده از خداوند، افکنده در عالَم، رها و سرگردان است. امّا در انسان‌شناسی اسلامی، انسان بسان همه موجودات عالم و بلکه به‌طور ویژه‌تر، موجودی از خداوند و در حال حرکت به‌سوی او است. انسان به دو دست جمال و جلال حق‌تعالی آفریده شده و بلکه، مظهر همه اسماء الهی یا اسم اعظم جامع می‌باشد. نوع انسانی این قابلیت را دارد که با قدم اختیار و اراده نیز در کسب صفات الهی بکوشد و با تخلّق و اتصاف بدانها و قُرب به حضرت حق، درجات کمالی را پله پله تا ملاقات و لقای او بپیماید.

تفاوت دیگر آنکه، انسان در مکاتب غیراسلامی اغلب موجودی تک‌بُعدی است‌که یا در زمین ماده‌گرایی زمین‌گیر شده است یا می‌کوشد بدون توجه به جنبه مادی‌اش، مسیر کمال را در گوشه‌های انزوا و بریدگی از حقیقت چندبُعدی خود طیّ کند. حداکثرآنکه، برخی مکاتب غیراسلامی به‌طور مکسّر و دست‌وپا شکسته بین جهات گوناگون حقیقت انسان جمع می‌کنند. امّا اسلام با لحاظ و مراعات واقعیّت تکوینیِ مرکّب، چندبُعدی و دارای مراتب تشکیکیِ انسان، خواهان انسانی رشدیافته در همه ابعاد وجودی است. انسان تراز اسلام، بین همه جهات مادی و ملکوتی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی،و… به‌طور سالم (نه مکسّر) جمع می‌کند.

دیگر تفاوت اینکه، در مکاتب غیراسلامی، انسان در تمامی یا برخی از حیطه‌های زندگی، ربوبیت و تدبیر استقلالی دارد و به‌همین‌جهت، دخالت خداوند در تشریع و حکمرانی نیز برتابیده نمی‌شود. امّا در اندیشه اسلامی، ربوبیّت و تدبیر کلان و خُرد عالَم فقط مختصّ پروردگار واحد قهّار است؛ چراکه همگی موجودات، ملک حقیقی خداوند و فقر محض و بندگان تکوینی او هستند. انسان نیز می‌تواند عبد تشریعی پروردگار باشد و با التزام به کامل‌ترین برنامه خداوند برای او، یعنی دین خاتَم، به کمال و سعادت نهایی‌اش برسد.

ب) زن در هستی(جایگاه تکوینی زن)

آنچه گفته شد بر مبنای انسان بودن زن استوار است، امّا در کمال تعجّب و تأسف، مکاتب غیراسلامی بسیاری در تاریخ بشر بوده و هستند که اساساً در انسان یا غیرانسان بودن زن تردید دارند و بلکه، حتّی به جزم، به غیرانسان بودن زن معتقدند یا آنکه، او را انسانی درجه دوم می‌پندارند. این مسأله، از گذشته در فرهنگ‌های مختلف بازتاب داشته و پس از سیطره اندیشه و فرهنگ ماده‌گرا در قرون اخیر رواج بیشتری یافته است. برای مثال، در مَثَل‌های برخی ملل آمده است: «نه جوجه را مرغ مى‌نامند و نه زن را انسان!». شهید مطهری دراین‌باره می‌نویسد: «ناقص‌الخلقه بودن زن پیش از آنکه در میان ما مردم مشرق زمین مطرح باشد، در میان مردم غرب مطرح بوده است. غربیان در طعن به زن و ناقص خواندن وى بیداد کرده‏اند. گاهى از زبان مذهب و کلیسا گفته‏اند: “زن باید از اینکه زن است شرمسار باشد”. گاهى گفته‏اند: “زن همان موجودى است‌که گیسوان بلند دارد و عقل کوتاه”، “زن آخرین موجود وحشى است که مرد او را اهلى کرده است”، “زن برزخ میان حیوان و انسان است” و امثال اینها؛»(۱)

بعضی نویسندگان نیز نقل کرده‌اند: «در ۵۸۶ م. کنفرانسی در فرانسه برای بررسی این موضوع منعقد شد که آیا… زن، انسان است یا نه؟! و بعد از بحث و بررسی­های زیاد به این نتیجه رسیدند که زن انسان است، امّا انسان طفیلی که فقط برای خدمت به مردان خلق شده است…، یا اینکه،‌ زنان دارای روح هستند، امّا روح حیوانی؛(۲) امتداد این دیدگاه‌های منفی درباره زن موجب شده که امروزه فرهنگ غربی به درجات شدیدتری از بلای «شئ‌انگاری» یا «ابزارانگاری» زن دچار شود و آثار ویرانگرش به‌طور سهمگینی در حیطه‌های مختلف؛ به‌ویژه بنیاد خانواده بروز یافته و بنیان جامعه را تهدید کند.

امّا از دیدگاه اسلام، زن و مرد در اصل انسانیّت اشتراک داشته و از نوع واحد، یعنی انسان هستند. خلقت هر دو از یک منشأ است و بر گوهر فطرت توحیدی سرشته شده‌اند. به‌تعبیری، انسان بودن (انسانیّت)،‌ نوع مشترک همه افراد مذکر و مؤنث است. ازاین‌رو، در فرهنگ اسلامی، هیچگاه جنسیّت و مذکر یا مؤنّث بودن در تعریف و چیستی یا ماهیّت انسان دخالت داده نشده است. انسان همواره «جاندار عاقل (حیوان ناطق)»، «حَیّ متألّه»، و…تعریف شده است؛ نه مثلاً «حیوان ناطقِ مذکّر یا مؤنّث»!

متون دینی فراوانی بر سرشت مشترک و یکسان زن و مرد دلالت دارند؛ مانند: «وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَکُمْ مِن نَفْسٍ واحِدَهٍ…: و اوست آنکه شما را از یک نفس آفرید…؛(۳)؛ «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها…: ای مردم! بپرهیزید پروردگارتان را که شما را از یک نفس [و از جنس همدیگر] آفرید و زوجش را از همو آفرید [، یعنی همسرش را هم از نوع خودش و انسان قرار داد]؛.(۴)

دیگر مبنای مهم اسلام در باب جایگاه زن، اشتراک و تساوی زن و مرد در نظام رشد و تکامل بر پایه ایمان و عمل و کوشش و اجر متناسب است که در متون دینی بسیاری بازگو شده است؛ مانند: «…أَنِّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُم مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ بَعْضُکُم مِن بَعض‏…؛ همانا من عمل عمل‌کننده‌ای از شما را ضایع نمی‌کنم؛ چه مرد باشد یا زن [زیرا] شما (هم‌نوع) و از جنس همدیگر هستید…؛(۵) و «وَ مَن یَعمَل مِنَ الصَّالِحاتِ مِن ذَکَرٍ أَو أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَ لایُظْلَمُونَ نَقیراً: و اگر کسی اعمال صالح انجام بدهد؛ چه مرد یا زن، درحالی‌که مؤمن است، پس، آنان وارد بهشت شده و اندکی ظلم نمی‌شوند؛(۶) «مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ أَو أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ماکانُوا یَعمَلُونَ: اگر کسی عمل صالح کند؛ چه مرد یا زن، درحالی‌که مؤمن است، پس، حتماً او را به زندگانی پاکی زنده [و از مراتب بالاتر حیات برخوردار] می‌گردانیم و قطعاً آنها را به اجرشان به بهتر از آنچه می‌کردند پاداش می‌دهیم؛(۷)

بر اساس همینگونه مبانی، از منظر قرآن‌کریم، زنان هم مثل مردان به مراتب بالای ایمانی و عقلی راه دارند؛ چنانکه به وصف «اولوالألباب» و در زمره صاحبان خرد عمیق بدانها خطاب شده است؛»(۸) همچنین، همانطورکه در تعالیم دینی از لسان مبارک پیامبر اکرم(ص) در مورد مردان نقل شده است: «الْجَنَّهُ تَحتَ‏ ظِلَالِ السُّیُوفِ: بهشت، زیر سایه‌های شمشیرها [و جهاد] است؛(۹) درباره زنان نیز منقول است: «الْجَنَّهُ تَحْتَ‏ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ؛ بهشت، زیر پاهای مادران است؛(۱۰)

در اینجا تنها می‌توان به چند مثال عینی از زنان رشدیافته و به مقام‌های والای معنوی اشاره کرد؛ مانند حضرت مریم و آسیه همسر فرعون که چنان مراتب صعودی را پیمودند که الگو و ضرب‌المثلی برای مؤمنان گشتند؛ «تحریم:۱۱-۱۲». البته، درمقابل، زنانی همچون زن نوح و زن لوط هم در درکات نزولی هبوط کرده و ضرب‌المثلی برای کافران شدند؛(۱۱)، آسیه بنت مزاحم که درخواستش از خداوند بنای خانه‌ای نزد او در بهشت بود، به‌فرموده پیامبر اکرم(ص) از معدود افرادی بود که به‌قـدر چشم بر هم زدنی به وحی کافر نشد؛(۱۲). مادر حضرت موسی(ع) مخاطب الهام و تفقّد خاصّ الهی قرار می‌گرفت؛(۱۳) حضرت مریم (علیهاالسلام) که نذر همسر عِمران بود و پروردگارش او را به نیکویی قبول کرد و رشد داد و تحت سرپرستی نبّی‌اش زکریا(ع) قرار داد، از نزد خداوند در محراب، رزق و روزی داده می‌شد؛(۱۴) و فرشتگان بدو می‌گفتند: «ای مریم! همانا خداوند تو را برگزیده و تطهیر نموده و بر زنان عالَم برگزیده است؛(۱۵) و مادر پیامبر مقرّب الهی، عیسی بن مریم قرارگرفت؛(۱۶)

از همه برتر، عصمت کبرای الهی، فاطمه زهرا سلامُ الله علیها بود که درجات وجودی و مقامات معنوی‌اش قابل درک و وصف نیست. برای او نیز از بهشت و از نزد خداوند، ظرف‌هایی از نان و گوشت آورده می‌شد؛(۱۷) جبرئیل(ع)، بعد از پیامبر(ص) به‌مدت ۷۵ روز بر آن حضرت علیهاالسلام نازل می‌شد و او را تسلّی داده و از پدرش، جایگاهش و اخبار آینده بدو خبر می‌داد؛(۱۸) برتر از اینها، زهرای اطهر (علیهاالسلام)، از چنان مقام معنوی و درجه وجودی برخوردار است‌ که قطب عالَم امکان، امام زمان(عج) او را اسوه و الگوی خود معرفی می‌کند: «وَ فِی ابنَهِ رَسُولِ اللهِ لِی‏ أُسْوَهٌ حَسَنَه…: و در دختر پیامبر خدا برای من اسوه‌ای نیکو است…؛(۱۹)

 

ج) زن در عالَم انسانیت (جایگاه انسان‌‌شناختی زن)

اگر زن و مرد را از نوع واحد و دارای سرشت مشترک انسانی بدانیم، اینگونه پرسش‌ها درباره جایگاه زن مطرح می‌شود که در خود عالَم انسانی، زن چه مرتبه و جایگاهی دارد؟ آیا مرد برتر است یا زن؟ به‌تعبیر برخی، آیا زن هم مثل مرد و جنس اوّل است یا دوم؟ به‌عبارت دیگر، آیا زن و مرد کاملاً شبیه یکدیگرند یا کاملاً متفاوت و متباین؟

 

ج-۱) دیدگاه‌ها

از ابعاد مختلفی به مسأله تشابه و تفاوت زن و مرد پرداخته می‌شود؛‌ مانند جنبه‌های زیست­شناختی، روان­شناختی، جامعه­شناختی، هستی­شناسانه، نقلی، تاریخی، و…، امّا به­طور کلّی، می­توان سه دیدگاه عمده در این زمینه یافت:‌

یک) عدم تفاوت

برخی فمینیست­های افراطی، تفاوت­های زن و مرد؛ حتی از لحاظ جسمی و جنسی را انکار می‌کنند! آنان ادّعا می‌کنند آنچه به­عنوان تفاوت زن و مرد مطرح می­شود یا در جامعه انسانی رایج است، ذاتی آنها نیست و از عواملی غیرذاتی مثل: تربیت، عرف و آداب، توقعات جامعه، عوامل طبیعی، محیط رشد، فرهنگ، شرایط نابرابر زندگی، و… ناشی شده است؛ مثلاً چون از زن توقع می­رفته است ‌که بچه بیاورد صاحب رَحِم شده است! مونیک ویتیگ Monique Wittig (از معروفترین فمنیست‌های رادیکال) در سال۱۹۷۹م. در مقاله “انسان، زن به دنیا نمى‏آید” مى‏نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزى جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساخته‏هاى فرهنگى نیست. زنان یک طبقه‏اند. زن نیز مانند فرد مقوله‏اى سیاسى و اقتصادى است، نه مقوله‏اى ابدى»(۲۰) اشکال این سخن آنست‌که نوعی سفسطه‌گرایی، انکار بدیهیات و شک در مسلّمات است‌که لوازم باطلی نیز دارد؛ مانند آنکه، طبق آن باید انسان‌ها در برهه­ای از تاریخ، موجوداتی خنثی بوده باشند! نتایج تحقیقات تجربی نیز خلاف این مدعا است.(۲۱). در سنّت فکری اسلامی، نمی­توان اندیشمندی را یافت‌که منکر اصل تفاوت زن و مرد باشد.

 

دو) تفاوت کامل

در مقابل، برخی معتقدند زن و مرد کاملاً متفاوتند و هیچ اشتراکی ندارند و هرکدام از کره جداگانه‌ای آمده است! آنها دو نوع متفاوت و دو ذات مختلف هستند. حتی برخی از آنها گفته­اند هر سلول زن با مرد فرق دارد! به ‌تعبیر شهید مطهری: «الکسیس کارل، فیزیولوژیست و جراح و زیست­شناس معروف فرانسوى که شهرت جهانى دارد…مى‏گوید:… زن درحقیقت از جهات زیادى با مرد متفاوت است. یکایک سلول‌هاى بدنى، همچنین دستگاههاى عضوى، مخصوصاً سلسله عصبى نشانه جنس او را بر روى خود دارد؛(۲۲). این دیدگاه نیز به دلایل عقلی، نقلی و تجربی قابل پذیرش نیست.

 

سه) تفصیل

بسیاری از اندیشمندان معتقدند زن و مرد، شخصیت مشترک انسانی دارند و در حقیقت انسانی، شریک و برابرند، امّا در عین‌حال، اختلاف‌ها و تفاوت­هایی در حیطه‌های مختلف نیز دارند. چنین اختلافی نیز تکوینی است و در متن آفرینش زن و مرد ریشه دارد. این دسته، همگی در اصل اشتراک و اختلاف زن و مرد شریکند، امّا در اموری مثل حدود و مصادیق اختلاف‌ها و اینکه چنین اختلافی تا کجا امتداد پیدا می­کند و آیا شامل روح هم می­شود و…، اختلاف‌نظرهایی دارندکه تفصیلش از حوصله این نوشتار بیرون است.(۲۳)

دین هیچگاه بدیهیات عقلی و تجربیات قطعی را ردّ نمی­کند. ازاین‌رو، در متون دینی، تفاوت مشهود زن و مرد ردّ نمی‌شود و به‌تعبیر قرآن: «…لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثى…؛ مرد مانند زن نیست‏؛(۲۴) حتی در متون دینی به شباهت‌ها و تفاوت‌های زن و مرد و نتایج آنها در حیطه‌های مختلف پرداخته می‌شود؛ به­ویژه در مقام بیان وظایف و حقوق اجتماعی و خانوادگی زن و مرد(که به دلالت التزامی روشنی می­توان از آنها فهمیدکه زن و مرد متفاوتند).

 

ج-۲) جوهره و روح تفاوتهای زن و مرد

زن و مرد اشتراک‌ها و شباهت‌های بسیار زیادی دارند.(۲۵) و در عین‌حال، تفاوت‌های فراوانی در حیطه‌های مختلف نیز دارند؛ مانند فرق‌های ذهنی‌– روانی، احساسی‌– عاطفی، جسمی و بدنی، جنسی، اجتماعی، اقتصادی‌– معیشتی، ذوقی‌– هنری، و…که فهرست آنها نیز در اینجا میسور نیست و فقط به روح و جوهره این اختلاف‌ها اشاره می‌گردد.

مختصر اینکه، هرچند انسان‌ مظهر جمال و جلال الهی است‌؛(۲۶) امّا زن، جنبۀ جمالی غالب دارد و مرد، جنبۀ جلالی غالب. این معنا از مفاد متون دینی مختلفی قابل اصطیاد است. برای مثال، از گفته گُهربار امیر بیان، حضرت وصیّ(ص): «عُقُولُ النِّسَاءِ فِی جَمَالِهِنَّ وَ جَمَالُ الرِّجَالِ‏ فِی عُقُولِهِم‏؛(۲۷). این فرموده پُرمعنا معانی متعددی دارد. معنای ظاهری‌اش اینست‌که عقل زنان در زیبایی­شان است (که در مرتبه خود درست بوده و به حالت طبیعی و تمایل غریزی زن به جلوه­گری اشاره دارد) و زیبایی مردان در عقل‌های آنهاست (که به حُسن و نیکویی آراستگی مرد به صفت تدبیر معیشت و عقل معاش به‌صورت کلان [یا همان قوّام بودن معیشتی] اشاره دارد). به بیان دیگر، زنان در حالت عادى و طبیعى، توجه بیشترى به جمال و زینت خویش دارند، امّا مردان در حالت عادى و طبیعى، توجّه کمترى بدان داشته و بیشتر به تعقّل و دوراندیشى درباره مسائل زندگی می‌پردازند. امّا این روایت، معانی عمیق‌تری نیز دارد؛ ازجمله: «جنبه جلالی زنان در جنبه جمالی آنها است[یعنی جمالشان بروز دارد و جلالشان در آن نهفته است] و جنبه جمالی مردان در جنبه جلالی آنها است[یعنی جلالشان بروز دارد و جمالشان در آن نهفته است]». چنین معنایی از روایات دیگر نیز مستفاد است؛ مثل این بیان بسیار عمیق حضرت علی(ع): «إِنَّ الْمَرْأَهَ رَیْحَانَهٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَه: همانا زن، ریحانه [و مظهر جمال و مایه تلطیف زندگی] است و قهرمان [وکارگزار خانه و جامعه و قوّام امور زندگی] نیست؛(۲۸)

حاصل‌آنکه، همه تفاوت­های زن و مرد را می­توان بدین امر برگرداند، یعنی شاه­کلید فهم تفاوت­های آنها در این نهفته است‌که زن، جنبه جمالی غالب و مرد، جنبه جلالی چیره دارد. برای نمونه، راز «شدت عواطف زن و احساسات نهفته­تر مرد» آنست‌که جمال، همراه با بروز، انعکاس و جلوه بیشتر است و جلال به‌همراه کمون، نهفتگی و اندماج، یا سِرّ «جنگجویی مرد و صلح­خواهی بیشتر زن» اینست‌که جلال همراه صلابت و قهر است و جمال به‌همراه لطف و رحمت، یا دلیل اینکه «زن محبّت­خواه است و می­خواهد دوست داشته شود و مرد می‌خواهد دوست بدارد و محبت‌کند» آنست‌که جلال جنبه فاعلی و تاثیرگذاری بیشتری دارد و جمال، جنبهکشش، جذب و پذیرش بیشتر.

نتیجه

به‌طورطبیعی، تفاوت دیدگاه‌های یادشده درباره حقیقت و جایگاه زن در هستی و عالم انسانی، موجب اختلاف‌نظر نسبت به زن و حقیقت و جایگاهش نیز شده و آثار عملی و امتدادهای اجتماعی‌– فرهنگی و بلکه تمدنی بسیاری دارد. برای نمونه، آنکه خداوند را مالک مدبّر و پروردگار مطلق ندانسته و مبدأ و مقصدی برای خود نشناسد، بلکه خود را سرگردان در عالَم ببیند، برای خود نیز ارزشی قایل نیست، دچار خودفراموشی شده و به مقتضای فرموده جوادالأئمّه(ع): «مَن هَانَت عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَن شَرَّهُ؛(۲۹) از خودفروشی سر درمی‌آورد. چنین فردی، حجاب را هم حقُّ‌الله ندانسته و می‌گوید این مو و تَن، ملک من است. امّا آنکه به ربوبیت مطلق الهی معتقد است می‌کوشد تا مطابق شریعت مقدس رفتار کند تا به حق تعالی و کمال و سعادت خویش نزدیک‌تر شود.

همچنین، التفات به جوهره تفاوت‌های زن و مرد، ما را به معنای دیگری از روایت یادشده رهنمون می‌گردد که دربردارنده راهبردی کلان در باب تعامل با مسایل زنان است و آن اینکه «راه رشد زنان، همان جنبه جمالی آنها است». برای مثال، رشد زنان در اینست‌که همین جبنه جمالی را باید حفظ و از آن صیانت کنند. همین جنبه است که می­تواند دستمایه امتحان ویژه (و درنتیجه، رشد و تعالیِ) آنها قرار بگیرد. از همینجا روشن می‌گردد که چرا حجاب تا بدین‌قدر برای زن، رشدآفرین و تعالی‌بخش است؛ چراکه حجاب، مصداق اظهار صادقانه بندگی برای زن است، بدین‌جهت که زن که این همه شور جلوه­گری در سر دارد [نکوروی، تاب مستوری ندارد]، با التزام بدین واجب الهی، بر میل غریزی بدوی خود پا می­گذارد و با این بندگی، به‌سمت مراتب کمالی خود گام برمی­دارد.

نکته اخیرآنکه، اینگونه مباحث برشمرده پایه‌هایی برای تحلیل جایگاه زن در «جامعه» و «خانواده» از دیدگاه اسلام و غرب هستند که باید در نوشتارهای دیگری بدانها پرداخت.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫مجموعه آثار، ج۱۹، ص۱۷۴

۲٫سامیه منیسی، المرأه فی‌الإسلام، ص۱۷۶

۳٫انعام:۹۸

۴٫نسا:۱ ؛ همچنین، ر.ش: آل‌عمران: ۱۹۵؛ اعراف: ۱۸۹؛ زمر: ۶؛ شوری: ۱۱؛ نحل: ۷۲؛ روم: ۲۱٫ تعبیر «مِن أنفسکم» در این آیات نیز به‌معنای از سنخ خودتان است؛ مانند این شواهد و قرائن قرآنی: توبه: ۱۲۸؛ آل­عمران: ۱۶۴؛ نحل: ۸۹٫

۵٫آل­عمران:۱۹۵

۶٫نساء:۱۲۴

۷٫نحل:۹۷  و همچنین، ر.ش: غافر: ۴۰؛ احزاب: ۳۵؛ مدثر: ۳۸؛ انعام: ۱۶۵؛ ملک: ۲٫

۸٫آل­عمران:۱۹۰-۱۹۵

۹٫جامعُ‌الأخبار (شعیری)، ص۸۳

۱۰٫مستدرکُ‌الوسائل (نوری)، ج‏۱۵، ص۱۸۰-۱۸۱٫

۱۱٫تحریم:۱۰

۱۲٫خصال (صدوق)، ج۱،ص۱۷۴

۱۳٫قصص:۷

۱۴٫آل‌عمران:۳۵-۳۷

۱۵٫همان:۴۲

۱۶٫همان:۴۵

۱۷٫تفسیر العیاشی، ج۱،ص۱۷۱-۱۷۲

۱۸٫کافی(کلینی)، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۱

۱۹٫الغیبه(طوسی)، ص۲۸۶

۲۰٫مجله زنان، شماره۳۱، ص۴۲٫

۲۱٫ر.ش:‌ جمعی از نویسندگان، جنسیت و نفس، ص۴۲-۴۳٫

۲۲٫مجموعه‌آثار، ج۱۹، ص۱۶۸)

۲۳٫ر.ش: شهید مطهری، مجموعه آثار، ج‏۱۹، ص۱۷۵-۱۷۷؛ آیت­الله جوادی آملی، زن در آیینه جلال و جمال، ص۷۶؛ جمعی از نویسندگان، جنست و نفس.

۲۴٫آل‌عمران:۳۶

۲۵٫برای نمونه، ر.ش: جمعی از نویسندگان، جنسیت و نفس، ص۳۷ و۳۸٫

۲۶٫سوره ص:۷۵

۲۷٫مشکاهالأنوار(طبرسی)، ص۲۵۱

۲۸٫الکافی(کلینی)، ج‏۵، ص۵۱۰

۲۹٫تحف‌العقول (ابن شعبه حرّانی)، ص۴۸۳

 

26ژوئن/23

هشدار قرآن به همسویی و امید بستن به دشمنان / حجه الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:

اصل کلی و اساسی در چگونگی رابطه‌ مسلمانان با غیرمسلمین وجود دارد و آن این است که  مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعیت و کشوری که موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمین قیام کنند، یا دشمنان اسلام را یاری دهند، سرسختانه بایستند و هرگونه رابطه، پیوند محبت و دوستی را با آنها قطع کنند. اما اگر آنها در عین  کافر بودن نسبت به اسلام و مسلمین بی‌طرف بمانند و یا تمایل داشته باشند، مسلمین می‌توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند؛ البته نه در آن حد که با برادران مسلمان دارند و نه در آن حد که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین شود. اگر جمعیت یا دولتی مسیر خود را تغییر دهند، باید وضع فعلی آنها را معیار قرار داد و طبق  دستورات قرآن و روایات عمل کرد.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) یکی از بارزترین رخدادهای قرن بیستم به شمار می‌رود. انقلابی که در ابعاد گوناگون، منشأ پیامدهای بنیانی و شگرفی در سطح جهان شد و علاوه بر آنکه به انسان‌ها کرامت، به مسلمانان شوکت و به مؤمنان عزّت و عظمت بخشید، در ایران بر منافع دشمنان و بیگانگان خط بطلان کشید. به این جهت به‌شدت سر دشمنی با اسلام و انقلاب را دارند.

نقشه‌های دشمن را باید شناخت: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، طرح نقشه‌های جدید در جهت دست‌یازی به خاک، هویت، فرهنگ و منافع ملت، در دستور کار دشمنان قرار گرفت.

برای تصمیم‌گیری و چگونگی واکنش در برابر دشمن باید ابتدا او را شناخت، به اهدافش پی برد و روش‌های او را در ضربه زدن و رسیدن به اهدافش باز شناخت، همچنان که باید نقاط ضعف و قوت او را مطالعه کرد.

رهبر معظم انقلاب، به‌عنوان یک وظیفه مستمر  برای امت اسلامی می‌فرمایند: «ملت ایران به همان نسبت که دشمن، روش‌های خود را در توطئه علیه ایران اسلامی پیچیده‌تر می‌کند، باید بر هوشیاری و آگاهی خود بیفزاید و با آمادگی معنوی، فکری، سیاسی و حفظ وحدت و اتصال و ارتباط با یکدیگر، چهره‌ دشمن را در هر لباسی که هست، شناسایی کند.»(۱)

و نیز می‌فرمایند: «وقتی انسان می‌بیند دستگاه‌های تبلیغاتی دشمن، دستگاه تبلیغاتی مزدور آمریکا، دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس، دستگاه تبلیغاتی دولت غاصب صهیونیست، برای فلان لایحه در مجلس یقه می‌درانند، جنگ روانی می‌کنند، به خاطر فلان زندانی، به خاطر فلان مسئول، دلسوزی دایه مهربان‌تر از مادر را نشان می‌دهند، انسان حق دارد به شک بیفتد… دشمن، امروز امیدوار است، شاید بتواند از ساده‌اندیشی استفاده کند، جای پای خود را در دستگاه‌های سیاسی کشور و دستگاه‌های فرهنگی کشور باز کند… امروز، روز حساسی است. این روزگار، روزگار حساسی است»(۲)

انواع دشمن و مصادیق آن:

۱) شیطان: بزرگ‌ترین و قوی‌ترین دشمن، شیطان است. قرآن کریم به‌صراحت شیطان را دشمن بشر می‌داند: «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»؛(۳) البتّه شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید. در جای دیگری او را جزو دشمنان آشکار و بزرگ می‌داند که همواره با انسان سر دشمنی داشته است: «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِینا»؛(۴) همیشه شیطان دشمن آشکارى براى انسان بوده است.

و امروزه شیطان اکبر، آمریکای خبیث است. که مصداق بارز آیه ۱۲۰ سوره مبارکه نساء است که میفرماید: «یَعِدُهُم وَیُمَنِّیهِم وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیطَانُ إِلَّا غُرُورًا؛ (شیطان) آنان را بسیار وعده دهد و آرزومند و امیدوار کند، ولی آنان را چیزی به جز غرور و فریب وعده نمی‌دهد.

۲) مشرکان: مشرکان نیز دشمنان دیگری هستند که از دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان معرفی شده‌اند: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَهً لِلَّذِینَ آمَنُوا…. وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا»؛(۵) مسلماً… مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهى یافت» که امروزه مصداق‌های متعددی در جهان دارد. مانند تکفیری‌ها که با آوردن دین جدید مصداق «مشرک» ‏محسوب می‌شوند چون دین فقط دین خداست.(۶)

۳) یهودیان: از نگاه قرآن، یهودیان نیز ویژگی‌های خاصی دارند؛ آنها طغیانگر؛(۷) تکذیب کننده و قاتلان انبیا،(۸) جنگ‌افروز،(۹) شبهه‌افکن،(۱۰) و…،معرفی شده‌اند. مصداق اصلی یهود جنایتکار امروز صهیونیست‌های اشغالگر هستند که هم طاغی و اشغالگر و هم قاتل دانشمندان ایرانی، فلسطینیان و دانشمندان عراق و… هستند.

۴) منافقان: منافقان گروهی هستند که در قرآن با لحن شدیدی از آنها یاد شده است؛ زیرا اسلام و مسلمانان ضربه‌های سختی از آنها خورده‌اند. قلب منافقان بیمار است و همواره به احکام و شریعت اسلام شک و تردید دارند. قرآن می‌فرماید:

«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا…»؛(۱۱) در دل‌هاى آنها یک نوع بیمارى است، خداوند بر بیمارى آنها مى‌‏افزاید. منافقین امروز سازمان منافقینی هستند که جنایات بی‌شماری را در تمام ترورها و اغتشاشات مرتکب شده‌اند.

مصادیق منافقین امروزی: گذشته از سازمان منافقین که قتل‌عام چندین هزار نفر مردم بی‌گناه، اعم از مسئولین نظام و مردان، زنان و کودکانی که هیچگونه پیشینه سیاسی نداشتند را در کارنامه سیاه خود دارد. قرآن کریم، مردان و زنانی را که امر به منکر می‌کنند(توبه/ ۵۴٫) و نیز شایعه‌سازان و شایعه‌پراکنان و آنانی را که بدون تحقیق شایعات را بین مردم انتشار می‌دهند.(۱۲) و همچنین کسانی را که بجای مومنین کافران و دشمنان اسلام و مسلمین را دوست خود انتخاب می‌کنند و از آنان حمایت می‌کنند.(۱۳) را جزو منافقین می‌شمارد و وعده عذابی دردناک در دنیا و آخرت را به آنان داده است.

یکی از شعائر الهی دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خداست.

قرآن کریم ضمن وعده‌ی قطعی پیروزی مومنان و صالحان بر مشرکین و کفار و منافقین، با تاکید بر «شناخت دشمن»(۱۴) و همچنین «شیوه‌های مقابله با آنان» (۱۵)؛ در آیات متعددی ضمن منع همسویی با دشمنان خدا و قرآن، مسلمانان را نسبت به عواقب و پیامدهای شوم «امور دشمن‌پسندانه» و همسویی با دشمنان اسلام و مسلمین هشدار می‌دهـد.

عواقب همسویی و دوستی با دشمنان خدا

در سوره توبه، به جایز نبودن دوستی با دشمنان خدا و هم‌راز گرفتن آنان   اشاره شده است:

«أَم حَسِبتُم أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ‌اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَلَم یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَهً وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛(۱۶)؛ آیا چنین می‌پندارید که شما را (بدون آزمایش) به حال خود رها می‌کنند در صورتی که هنوز خدا معلوم نگردانیده که از شما چه کسانی اهل مجاهده‌اند و جز خدا و رسول و مؤمنان را هرگز دوست خود و همراز خویش نگزیده‌اند، و خدا از همه کردار شما آگاه است.»

 «ولیجه» از ماده‌ «ولوج» به معنی «دخول» است، و به کسی گفته می‌شود که محرم اسرار و گرداننده کارهای انسان است و معنی آن تقریبا با معنی «بطانه» یکسان است. در حقیقت آیه فوق دو مطلب را به مسلمانان گوشزد می‌کند و آن اینکه تنها با اظهار ایمان کارها سامان نمی‌یابد، و شخصیت اشخاص روشن نمی‌شود، بلکه با دو وسیله آزمایش، مردم آزموده می‌شوند:

نخست جهاد در راه خدا، و برای محو آثار شرک و بت‌پرستی و دوم ترک هرگونه رابطه و همکاری با منافقان و دشمنان، که اولی دشمنان خارجی را بیرون می‌راند و دومی دشمنان داخلی را.(۱۷)

نهی ارتباط با دشمنان خدا و رسول

در دین اسلام ارتباط با مشرکان و کفار در جهت رفع نیازهای اضطراری مانعی ندارد، اما دوستی و تکیه کردن به آنان و نیز گره زدن سرنوشت جامعه دینی در قالب مسائل مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی برای جوامع دینی ممنوع است:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِن قَبْلِکُم وَ الْکُفَّارَ أَولِیاء:(۱۸) اى کسانى که ایمان آورده‌‏اید، افرادى که آئین شما را به باد استهزا و بازى مى‌‏گیرند، از اهل کتاب و مشرکان، دوست و تکیه‌‏گاه خود انتخاب نکنید.»

و نیز در آیه ۱ سوره مبارکه ممتحنه میفرماید:

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُم أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فی‏سَبیلی‏ وَ ابتِغاءَ مَرضاتی‏ تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُم وَ ما أَعْلَنْتُم وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنْکُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبیل؛(۱۹) ای کسانی که ایمان آورده‌اید دشمن من و دشمن خودتان را به دوستی برمگیرید (به‌طوری) که با آنها اظهار دوستی کنید و حال آنکه قطعاً به آن حقیقت که برای شما آمده کافرند …اگر برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من بیرون آمده‌اید (شما) پنهانی با آنان رابطه دوستی برقرار می‌کنید، در حالی که من به آنچه پنهان داشتید و آنچه آشکار کردید داناترم و هر کس از شما چنین کند قطعا از راه درست منحرف شده است.»(۲۰)

قرآن کریم در آیات متعددی به این امر مهم اشاره کرده است که مؤمنین باید از دوستی با کفار بپرهیزند. در آیه‌ای می‌فرماید:

«لا یَتَّخِذِ المؤمِنونَ الْکافِرینَ اَوْلیاءَ مِنْ دُونِ المؤمنین:(۲۱) مؤمنان نباید کافرین را به جای اهل ایمان به دوستی بگیرند.»

این مضمون در آیات دیگری نیز به کار رفته است تا جایی که خداوند دوستی و تمایل به اهل شرک و کفر را ناشی از عدم ایمان به خدا و رسول(ص) می‌داند. قرآن می‌فرماید:

«وَلَو کانُوا یُؤمِنونَ بِاللهِ وَ النّبیِّ وَ ما اُنْزِلَ اِلَیْهِ مَا اتَّخَذُوهُم اَوْلِیاءَ ولکنَّ کَثیراً مِنْهُم فاسِقونَ؛(۲۲) اگر به خدا و پیامبر و آنچه بر او نازل شده ایمان می‌آوردند، کفار و مشرکان را سرپرست و دوست نمی‌گرفتند، ولی بسیاری از آنان فاسق‌اند.» آری، قرآن‌کریم این‌گونه دوستی را مایه فسق می‌داند و ما را از دوستی با غیراهل ایمان بر حذر می‌دارد.

و در آیه ۸ سوره مبارکه توبه می‌فرماید:

«کَیفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُم لَا یَرقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّهً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِم وَتَأْبَى قُلُوبُهُم وَأَکثَرُهُم فَاسِقُونَ؛ چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبان‌بازی و سخنان فریبنده شما را خشنود می‌سازند در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.»

البته در آیاتی نیز بر دوستی اهل ایمان  تاکید کرده است:

«وَالمُؤمِنونَ وَ المُؤمِناتُ بَعْضُهُم اَوْلیاءُ بَعْضٍ؛(۲۳) مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند.» علمای قرآن می‌گویند این جملات «خبر در مقام انشا»ست یعنی اگرچه جمله خبری است، ولی معنای انشائی و دستوری می‌دهد؛ یعنی باید اهل ایمان با یکدیگر دوست و یار باشند.

 

 

تکیه بر ظالمان برابر است با آتش دوزخ

دشمنی با دشمنانی نظیر آمریکا مبنای قرآنی دارد. قرآن کریم در سوره هود به موضوع اعتماد نکردن و دل نبستن به دشمنان پرداخته و می‌فرماید:

«وَلَا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِن دُونِ اللَّهِ مِن أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ»؛(۲۴) و بر ظالمان تکیه نکنید که موجب می‌شود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمی‌شوید!» اعتماد همراه با رغبت به دشمن باشد.

مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این آیه آورده است که «…رکون به معناى صرف اعتماد نیست، بلکه اعتمادى است که توأم با میل باشد، و به همین جهت است که با حرف (الى) متعدى مى‌شود، نه با (على) و تفسیرى که اهل لغت براى آن کرده‌اند تفسیر به معناى اعم است و این خود عادت و رسم اهل لغت است.»(۲۵) (رکون) به این معناست که در امر دین و یا حیات دینى طورى به ستمکاران نزدیک شود که نزدیکی‌اش توأم با نوعى اعتماد و اتکا باشد و دین و خدا و یا حیات دینى را از استقلال در تأثیر انداخته و از آن پاکى و خلوص اصلی‌اش ساقط کند و معلوم است که نتیجه این عمل این است که راه حق از طریق باطل سلوک و یا حق با احیاى باطل احیا و بالاخره به خاطر احیائش کشته شود.» تکیه بر ظالمان باعث تقویت آنها، گسترش دامنه ظلم و فساد، تشدید وابستگی به ظالمان و در نتیجه همراهی خواه ناخواه با برنامه‌های ظالمانه جبهه ستم است.

«به کسی که ستمگر است، به ظالم اعتماد نکنید، گرایش پیدا نکنید «رکون» یعنی میل پیدا کردن و گرایش پیدا کردن و اعتماد به او کردن به آدم ظالم اعتماد نکنید. نتیجه اعتماد کردن به ظالم همین می‌شود که شما می‌بینید دولت‌های مسلمان، مجموعه‌های اسلامی به ظالم‌ترین و ستمگرترین عناصر عالَم اعتماد می‌کنند و نتیجه‌اش را دارند مشاهده می‌کنند و می‌بینند.»(۲۶)

 

مقابله با دشمنان از اوجب واجبات:

رسول خدا(ص) دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خداوند به خاطر خدا را واجب می‌دانند و می‌فرمایند: «دوستی کردن به خاطر خدا یک واجب است و دشمنی ورزیدن به خاطر خدا نیز واجب.»(۲۷)

و نیز در حدیثی دیگر فرمودند: «دوستی مؤمن با مؤمن به خاطر خدا از بزرگ‌ترین شاخه‌های ایمان است. بدانید که هرکسی برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمنی ورزد و برای خدا عطا و به خاطر خدا دریغ کند، از برگزیدگان خداست.»(۲۸)

از امام صادق(ع) نقل است که پیامبر خدا(ص) به اصحاب خود ‌فرمودند: «کدام دستگیره ایمان محکم‌تر است؟» عرض کردند: خدا و پیامبر او بهتر می‌دانند. آنگاه یکی گفت: نماز، دیگری گفت: زکات… پیامبر خدا(ص) فرمودند: هریک از این‌ها که گفتید اهمیت خود را دارد، اما آنچه من می‌خواهم نیست؛ بلکه محکم‌ترین دستگیره‌های ایمان، دوست داشتن برای خدا و دشمنی کردن به خاطر اوست و پیوند با دوستان خدا و بیزاری از دشمنان خدا.(۲۹)

 

هرکه را دوست بداری با همان محشور خواهی شد:

حشر قیامت بر اساس حب و بغضی انسان است. اگر انسان خدا و رسول و اهل‌بیت(ع) را دوست بدارد، در روز قیامت با آنها و اگر دشمنان خدا و اهل‌بیت«ع» و دین اسلام را دوست بدارد با دشمنان خدا محشور می‌شود.

حضرت علی«ع» فرمودند:

«إیّاکَ أن تُحِبَّ أعداءَ اللّه‏، أو تُصفِیَ وُدَّکَ لِغَیرِ أولِیاءِ اللّه‏؛ فَإِنَّ مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم؛ مبادا که دشمنان خدا را دوست بدارى و یا دوستى‏ات را براى غیر دوستان خدا، خالص گردانى؛ زیرا هر که مردمى را دوست بدارد، با آنان محشور خواهد شد.»(۳۰)

امام علی(ع)در بیانی نورانی دیگری، غایت دوستی با هر گروهی را حشر با آنان معرفی و می‌فرمایند: «مبادا دشمنان خدا را دوست بداری، یا دوستی‌ات را نثار کسی جز دوستان خدا کنی که هرکس مردمی را دوست بدارد با آنان محشور شود.»(۳۱)

در منابع اهل سنت نیز این حدیث آمده است. انس گوید: «مردی نزد رسول خدا آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا قیامت کی بر پا می‌شود؟» فرمودند: «چه اعمالی برای قیامت آماده کرده‌ای؟» عرض کرد: «محبت خدا و رسول خدا(ص).» فرمودند: «شما با کسی(محشور) هستی که دوست می‌داری.» انس عرض کرد: «من خدا و رسول (ص) او را دوست می‌دارم… امیدوارم با آنها محشور شوم، هر چند اعمال آنها را انجام نداده‌ام.» از صحیح بخاری و مسلم نقل شده است که ابن مسعود می‌گوید: «مردی نزد رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا(ص) چگونه می‌بینید مردی را که گروهی را دوست بدارد و به آنها ملحق نشود؟» فرمودند: «مرد با کسی(محشور) می‌شود که دوست بدارد.»

این حدیث هم می‌رساند که انسان اگر به جنایتکارنی مثل آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی و انگلیس و امثالهم که از بزرگترین دشمنان خدا و قرآن و اسلام هستند تمایل داشته باشد، و هر اقدامی که موجب خشنودی آن جنایتکاران است انجام دهد قطعاً با آنها محشور می‌شود.

«قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَن أَحَبَّنَا کَانَ مَعَنَا یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ؛(۳۲)

رسول خدا(ص) فرمودند: «اگر کسی ما  اهل‌بیت«ع» را دوست داشته باشد در روز قیامت با ما محشور می‌شود و اگر مردی سنگی را دوست داشته باشد خداوند در قیامت او را با همان سنگ محشور می‌کند.»

پس باید مواظب حب و بغض‌های خود باشیم که خدای نکرده حب ناروا و بغض ناروا ما را جهمنی نکند. شایان توجه است که در مبحث «دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا» باید به بزرگ‌ترین مصادیق آن دقت کافی داشت. آری، بزرگ‌ترین دوستان خدا اهل‌بیت«ع» یعنی «التّامیّنَ فی مَحَبَّهِ الله»(۳۳) و دوستی با آنان دوستی با خود خدا محسوب می‌شود،زیرا «مَنْ اَحَبَّکم فَقَدْ اَحَبَّ الله.»(۳۴) و بزرگ‌ترین دشمنان خدا هم، دشمنان این خاندان هستند که ما هم وظیفه‌ دشمنی با آنان را داریم.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سخنرانی رهبری در اجتماع بزرگ نیروی مقاومت بسیج مردمی به مناسبت سالروز تشکیل بسیج ۰۵/۰۹/۱۳۷۶٫
  2. سخنرانی ۱۴ بهمن ۱۳۶۹، ۲۵ آذر۱۳۸۰ و۱ فروردین ۱۳۸۲٫
  3. فاطر/ ۶٫
  4. اسراء/ ۵۷٫
  5. مائده/ ۸۲٫
  6. آیت‌الله فاضل لنکرانی ۱۳۹۳۰۲۱۷۰۰۱۵۳۶https://www.farsnews.ir/amp/
  7. نساء/ ۱۶۰٫
  8. مائده/ ۷۰٫
  9. مائده/ ۶۴٫
  10. بقره/ ۱۳۵
  11. بقره/ ۱۰٫
  12. نساء / ۸۳
  13. نساء / ۱۳۹
  14. یس /۶۰٫؛ تغابن /۱۴، نساء / ۱۰۱ و…
  15. المدثر/۷ ، المزمل/۱۰، شوری/۱۵ و…
  16. توبه/ ۱۶٫
  17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج.۷، ص.۳۱۱٫
  18. مائده/ ۵۷٫
  19. ممتحنه/ ۶۰٫
  20. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج.۲۴ صص.۱۴-۱۱٫
  21. آل عمران/ ۲۸.
  22. مائده/ ۸۱.
  23. توبه/ ۷۱.
  24. هود/ ۱۱۳٫
  25. المیزان ذیل آیه ۱۱۳ هود.
  26. رهبر معظم انقلاب ۶ اردیبهشت ۱۴۰۲٫
  27. میزان الحکمه، ج.۲، ص.۴۵۱.
  28. الکافی، ج.۲، ص.۱۲۵٫
  29. بحار الانوار، ج.۶۹، س۲۴۲.
  30. غررالحکم، ص.۳۳۶، حدیث ۲۷۰۳٫
  31. غررالحکم، ح۲۷۰۳.
  32. الأمالی لصدوق، ابن‌بابویه، محمد بن على‏، کتابچى‏، تهران‏، ۱۳۷۷ش. ص.۲۱۰
  33. زیارت جامعه کبیره.
  34. همان.
26ژوئن/23

سبک زندگی و تأثیر آن بر حجاب و عفاف در جمهوری اسلامی/ دکتر محمدصادق کوشکی

۱) رخدادهای نیمه دوم سال ۱۴۰۱ که پیامدهای آن تا لحظه نگارش این متن (اردیبهشت ۱۴۰۲) نیز ادامه دارد، موضوع «حجاب و عفاف» در جمهوری اسلامی را (که سال‌ها توسط بسیاری از مسئولین و به‌عمد به حاشیه رانده شده بود) به صدر مباحث مورد توجه جامعه و مسئولان کشاند و به یکی از مطالبات جدی متدینان و مردم مؤمن و مسلمان ایران تبدیل کرد. هر چند در تمام سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان اسلام و نظام به مقوله بی‌حجابی و بی‌عفتی به‌مثابه ابزاری جدی برای سرنگونی و براندازی خاموش جمهوری اسلامی ایران (و یا حداقل تضعیف آن) نگریسته‌اند؛ اما هنوز بسیاری از سیاسیون و مدیران نظام، مسئله‌ حجاب و بی‌حجابی را امری فرعی، حاشیه‌ای و البته فرهنگی می‌دانند که نظام نباید خود را درگیر آن کند و راهکار مقابله با بی‌حجابی را هم در عبارت «کار فرهنگی» خلاصه می‌کنند. هرچند هیچ گاه شاهد توجه و اقدام همین مسئولین به کار فرهنگی برای مبارزه با بی‌حجابی و ترویج حجاب و پوشش شرعی نبوده‌ایم!

این غفلت عجیب و البته خطرناک به علل مختلفی رخ داده که پرداختن به آنها مجال دیگری می‌طلبد؛ اما به واسطه همین غفلت فراگیر، اقداماتی راهبردی توسط دستگاه‌های مختلف حاکمیتی صورت گرفته و می‌گیرد که نتیجه‌ مستقیم یا غیر مستقیم آن ترویج گسترده بی‌حجابی و بی‌عفتی و در خوش‌بینانه‌ترین حالت محصول جهل مدیران کشور به ثمرات چنین اقداماتی است. هر چند که متأسفانه در موارد بسیاری مدیران نفوذی یا مغرض، به‌عمد و با علم به نتایج مرتکب این اقدامات شده‌اند!

۲) اقدامات فوق را می‌توان ذیل عنوان کلی «تغییرات مخرب در سبک زندگی جامعه ایرانی» خلاصه کرد . مقصود از سبک زندگی در این نوشتار همه روش‌هایی است که انسان ایرانی در طول تاریخ بر اساس باورهای دینی و هنجارهای اجتماعی برای پاسخ‌گویی به نیازهای متنوع خود (اعم از نیازهای طبیعی، نیازهای فطری و نیازهای معنوی) و ساماندهی به زندگی فردی و اجتماعی‌اش برگزیده یا ابداع کرده است. سبک زندگی در حقیقت معادل مفهوم «فرهنگ» در معنای «شیوه زیست و پاسخگویی به نیازهای متنوع انسانی» است. (چون برای واژه فرهنگ معانی مختلفی بیان شده است).

جامعه ایرانی پس از آشنایی با اسلام و فرهنگ اهل‌بیت«ع»، داشته‌های فرهنگی- تمدنی خود را با تعالیم دینی و مذهبی درآمیخت و سبک زندگی اسلامی – ایرانی را بنیاد نهاد . هر چند این سبک زندگی به علت عدم بهره‌مندی کامل از منابع اسلامی و معارف اهل‌بیت«ع»، ضعف و نواقصی داشت، اما نکات مثبت و ارزنده آن به‌حدی بود که جامعه ایرانی به‌واسطه آن بتواند قرن‌ها در عداد تمدن‌های برتر و زاینده جهان قرار گیرد و الگو و الهام‌بخش سایر ملت‌ها باشد.

اما از اواخر حکومت قاجار، به علت دور ماندن جامعه ایران از میراث‌های تمدنی خود، روند «غرب‌گرایی ناقص» از جانب جریان روشنفکری، به‌عنوان یگانه راهکار درمان خلاء تمدنی ایران مورد توجه قرار گرفت و در ۵۳ سال حکومت پهلوی با اجبار فیزیکی و فرهنگی در جامعه ترویج شد و طرفدارانی پیدا کرد. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با وجود تلاش حضرت امام، رهبر انقلاب و برخی از نیروهای فکری و فرهنگی انقلاب در بازگرداندن جامعه به سمت و سوی تمدن اسلامی – ایرانی و سبک زندگی برگرفته از آن، این بازگشت در برخی از عرصه‌های جامعه، مانند نظام آموزش عالی، مدارس، عرصه‌های هنری و رسانه‌ها، به شکل مطلوب رخ نداد و از اوایل دهه ۷۰ شمسی با تصدی بسیاری از مناصب مدیریتی و حاکمیتی از جانب شیفتگان فرهنگ غرب که کمترین شناخت را از میراث تمدنی اسلامی و ایرانی داشتند و همراهی این عده با تهاجم فرهنگی دشمن ،آمریکا و متحدان غربی آن، به جامعه ایرانی، سبک زندگی برآمده از انقلاب اسلامی که ریشه در ارزش‌های تمدنی اسلامی و ایرانی داشت، به شکل برنامه‌ریزی شده، هدفمند و به‌تدریج به محاق رفت و به فراموشی سپرده شد و به جای آن سبک زندگی غربی، آن هم به شکل ناقص، توسط دشمنان اسلام و انقلاب، دوستان ناآگاه و نفوذی‌های مغرض در جامعه ترویج و به‌عنوان ارزش و هنجار معرفی شد و طبعاً در میان اقشار مختلف جامعه، به‌ویژه نوجوانان و جوانان حامیان و طرفدارانی پیدا کرد. این روند در دوران موسوم به اصلاحات به خط‌مشی اصلی قوای مجریه و مقننه تبدیل شد و در نتیجه توان اصلی حاکمیت به خدمت این روند خطرناک درآمد و دستگاه‌هایی مانند آموزش و پرورش، آموزش عالی، فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت ورزش، شهرداری‌ها، صدا و سیما، رسانه‌های دولتی و متصل به حاکمیت و حتی نهادهایی مانند حوزه هنری (طی سال های ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۰) و … مجری این روند و عملاً مکمل تهاجم فرهنگی دشمن شدند. برخی دوستان ناآگاه هم ندانسته و جاهلانه و با انگیزه فعالیت فرهنگی و آموزشی به این روند کمک کردند.

۳) روند تسلط سبک زندگی غربی بر جامعه ایرانی نمادها و نمودهای مختلفی را شامل می‌شود که مهم‌ترین آنها را می‌توان به شرح زیر برشمرد:

 

الف) ترویج موسیقی:

هر چند در فرهنگ‌های بشری به موسیقی به‌عنوان دستاوردی عظیم و حتی غذای روح نگریسته می‌شود، اما فرهنگ اسلامی با تکیه بر نگرش برآمده از وحی، موسیقی را در چهارچوب و محدوده‌ای خاص می‌پذیرد و در عین حال در باره پیامدها و عوارض خطرناک آن برای روح و جان انسان هشدار می‌دهد و ترویج و تأکید بر آن را مانعی جدی در مسیر رشد و اعتلای معنوی انسان می‌داند. هر چند به‌کارگیری مؤمنانه این پدیده در محدوده تعیین شده توسط فقه می‌تواند به مثابه ابزاری تبلیغی برای مخاطب عام کارآمد باشد. طی سال‌های پس از خاتمه دفاع مقدس و بر خلاف نظرات صریح حضرت امام و رهبر انقلاب که ترویج موسیقی را در تضاد با ارزش‌های اسلامی و انقلابی دانسته و به‌کارگیری آن را با رعایت محدوده‌های فقهی و به صورت مشروط مجاز می‌دانستند، موسیقی توسط رسانه ملی و سایر دستگاه‌های فرهنگی و تبلیغی به‌عنوان یک هنر و ارزش اجتماعی مطرح شد و توجه بسیاری از کارگزاران و مدیران فرهنگی را به خود معطوف ساخت، تا جایی که پس از دهه ۸۰ شمسی، برگزاری کنسرت‌های موسیقی و حمایت دولتی از آنها به‌عنوان وظیفه‌ای اصلی و رسمی برای دستگاه‌های فرهنگی در نظر گرفته شد و بودجه‌ها، امکانات و توجهات جدی مدیریت فرهنگی نظام را از آن خود کرد. تأسیس هزاران مؤسسه و آموزشگاه و کلاس موسیقی در کشور، تبدیل موسیقی اغلب غیر انقلابی و عموماً غیر شرعی به محتوای ثابت رسانه ملی، برگزاری سالانه صدها کنسرت موسیقی در سراسر کشور، برپایی جشنواره‌ها و مسابقات اغلب حکومتی موسیقی و تبدیل اهالی موسیقی به الگوهای نسل جوان و نوجوان نمونه‌هایی از موفقیت تلاش‌های حکومتی برای تغییر سبک زندگی جامعه ایرانی در این زمینه است. این در حالی است که ابعاد اخلاقی، عرفانی و فقهی سبک زندگی دینی موجب می‌شود که انسان در نهایت احتیاط و در محدوده امری مکروه با پدیده موسیقی برخورد کند! در این میان تأکیدات جدی اسلام بر تاثیرات منفی موسیقی بر زیست عفیفانه و معرفی موسیقی به‌عنوان یکی از عوامل کاهش حیا، غیرت و حجاب قابل کتمان نیست و اهل دقت این رابطه را به‌وضوح در نمادهایی مانند کنسرت‌های مختلط موسیقی و نسبت میان موسیقی و گسترش فرهنگ شهوت‌رانی به خوبی درک و لمس کرده‌اند.

 

ب) گسترش بی ضابطه آموزش عالی:

هر چند تولید علم و ترویج آن از لوازم اصلی زیست انسانی و الهی است، اما گسترش بی ضابطه و خالی از کیفیت دانشگاه‌ها در ساله‌ای ۱۳۷۰ به بعد (خصوصا دانشگاه آزاد) در سراسر کشور و خصوصا شهرهای کوچک، باعث هجوم انبوه دانشجویان دختر و پسر به دانشگاه‌ها برای کسب مدرک (و در بسیاری از مواقع با هدف فرار از خدمت سربازی و رفع موقت بیکاری) شد و این در حالی بود که بسیاری از این دانشجویان در شهرهایی غیر از محل زیست خود پذیرفته می‌شدند و به‌واسطه نبود خوابگاه یا علل دیگر در خانه‌های استیجاری سکونت می‌کردند. این موضوع مخصوصاً در شهرهای کوچک موجب به هم خوردن بافت سنتی و عفیف این مناطق شد، زیرا حضور انبوه دختران غیر بومی که عموماً اهل شهرهای بزرگ بودند و با پوشش نامناسب و بدون نظارت و حضور خانواده در خانه‌های استیجاری سکونت و در بافت شهری زندگی و تردد می‌کردند، موجب ترویج و عادی‌سازی فرهنگ اختلاط و روابط و دوستی‌ها و پوشش غیرشرعی در این مناطق شد.

از سوی دیگر حضور دانشجویان دختر و پسر از مناطق روستایی و شهرهای کوچک در دانشگاه‌های شهرهای بزرگ، آن هم در حساس‌ترین و آسیب‌پذیرترین مقطع سنی و به دور از حضور و نظارت والدین، در اغلب موارد موجب تغییر فرهنگی سریع افراد و پذیرش فرهنگ حاکم بر شهرهای بزرگ ‌شد و تداوم این روند تا امروز موجب شده است که دانشگاه‌ها به‌عنوان عاملی مؤثر در جهت گسترش فرهنگ بی‌اعتنایی به حجاب و عفاف و مروج فرهنگ اختلاط غیر شرعی و روابط غیر اخلاقی محسوب شوند. عادی بودن اختلاط دانشجویان در دانشگاه‌ها و عدم ساز و کار تربیتی و آموزشی برآمده از فرهنگ و معارف دینی از جمله عللی است که موجب می‌شود اغلب دانشجویان تحت تأثیر فرهنگ غیردینی حاکم بر دانشگاه‌ها و سبک زندگی غربی را در پیش بگیرند. البته این امر مراتب مختلفی دارد و در هر فرد متفاوت از دیگر افراد است.

 

ج) فضای مجازی ولنگار:

از ابتدای دهه ۹۰ شمسی، گسترش بی‌سابقه فضای مجازی در قالب گوشی‌های هوشمند تلفن همراه در جامعه ایرانی آن‌چنان سریع و بدون حداقل چهارچوب‌های قانونی و شرعی رخ داد که تغییرات شگرف و کم‌نظیری در فرهنگ و سبک زندگی مردم ایران به جای گذارد؛ تا آنجا که بدون اغراق می‌توان ادعا کرد تأثیرات آن بر فرهنگ و سبک زندگی اغلب شهروندان ایرانی عمیق‌تر و فراگیرتر از پیامدهای عصر پهلوی بر این جامعه بوده است. فعالیت برنامه‌هایی مانند تلگرام، اینستاگرام، توئیتر و حتی برخی برنامه‌های ایرانی مانند روبیکا در بستر ولنگار و بی‌قانون فضای مجازی در ایران در اغلب موارد به سمت و سوی محتواهایی فاسد و غیراخلاقی گرایش داشته است و به‌واسطه سهولت دسترسی عملاً در اختیار اغلب مردم، از کودک و نوجوان تا افراد میانسال و حتی مسن قرار دارد و روزانه صدها و بلکه هزاران محتوای مغایر با اعتقادات و فرهنگ جامعه ایرانی را به ذهن فرد فرد مخاطبین سرازیر می‌کند و در این روند فرقی میان شهری و روستایی، زن و مرد، بی سواد و عالم، فقیر و غنی وجود ندارد. حضور یک گوشی هوشمند و برخورداری از اینترنت در یک خانه، کافی است تا تمام افراد آن خانه در معرض محتوای عموماً ناسالم فضای مجازی قرار بگیرند و در زمانی کوتاه روش زندگی خود را بر اساس محتوا و جهت‌گیری‌های حاکم بر فضای مجازی تغییر دهند. وجود امکاناتی مانند ارتباط تصویری برخط، توانایی تأسیس صفحه و کانال اختصاصی (یا گروه و صفحات اشتراکی) و به‌کارگیری آن به‌عنوان یک رسانه باعث شده است تا در کوتاه زمانی فرهنگ بصری و رفتاری بسیاری از مردم ایران تغییر کند تا آنجا که استفاده از تصاویر و فیلم‌های نامناسب، بی‌حجاب و حتی خصوصی و خانوادگی افراد به عنوان پروفایل و نمایش چنین تصاویری در صفحات شخصی به‌عنوان رویدادی عادی درآمده است و افراد نه تنها از نمایش تصاویر و فیلم‌های خصوصی و خانوادگی خود ناراحت نیستند، بلکه بدون اینکه توجهی به احکام فقهی و قواعد اخلاقی داشته باشند، به صورت رخدادی عادی و طبیعی اقدام به انتشار تصاویر و فیلم‌های فردی یا جمعی خود و اطرافیانشان در فضای مجازی می‌کنند. این روند با شتابی هولناک سراسر جامعه را درگیر و گرفتار خود کرده است تا آنجا که اغلب متولدین سال‌های ۱۳۸۵ به بعد در مقایسه با نسل‌های قبل از خود، روایت و نگرش متفاوتی به مقولاتی مانند حیا، عفاف، حجاب و حتی حریم خصوصی و نظائر آن دارند.

در بستر فضای مجازی اصل بر دیده شدن و بسیار دیده شدن است و البته چگونه دیده شدن اهمیتی ندارد، زیرا ملاک و میزان موفقیت و ارزش محوری در این فضای ولنگار، تعداد بینندگان و هر چه بیشتر دیده شدن است و طبیعی است که بسیاری از نوجوانان و جوانان (به‌ویژه دختران) برای بیشتر دیده شدن در این فضا به ساده‌ترین و البته غیراخلاقی و حرام‌ترین شیوه ممکن یعنی «برهنگی، دریدگی و بی‌حیایی» روی بیاورند. تسلط این فضا بر ذهن و جان اکثر نوجوانان و جوانان ایرانی و البته بی‌اعتنایی مسئولان و حاکمیت به عدم قانونمندی این فضا و تلاش آنها برای گسترش پوشش آن در اقصی نقاط کشور، موجب شد تا این نسل برای کسب موفقیت در فضای مجازی به صورت دائمی در مسابقه‌ بی‌حیایی و برهنگی قرار داشته باشد و هر روز روش جدیدی را برای نمایاندن زیبایی ظاهری خود به کار بگیرد و این امر مستلزم عبور بیشتر از مرزهای فقهی و اخلاقی است، امری که دشمنان اسلام و انقلاب برای دستیابی به آن از طریق فضای مجازی ولنگار اقدام کردند و به موفقیت‌های قابل توجهی هم دست یافتند.

 

  د) تفریحات غربی:

از جمله جذابیت‌های تمدن غرب، تنوع و تعدد در تفریحات با هدف ارضای شهوات در قالب‌های مختلف است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی روند توسعه تفریحات غربی در کشورمان از ابتدای دهه هفتاد شمسی آغاز شد و با حمایت برخی از مسئولان حکومتی گسترش یافت تا آنجا امروزه این تفریحات، بخشی جدی از زندگی اغلب نوجوانان، جوانان و حتی افراد میانسال ایرانی را تشکیل می‌دهد. وقت‌گذرانی در کافه‌ها و رستوران‌ها، تماشای روزانه فیلم و سریال‌های خارجی و پاساژگردی نمونه‌هایی از این تفریحاتند که البته نسبتی با فرهنگ اسلامی – ایرانی ندارند و برگرفته از سبک زندگی غربی هستند. در زندگی غربی به علت حذف نهاد خانواده افراد ناگزیرند اوقات فراغت خود را با این روش‌ها بگذرانند. کافه‌نشینی به معنای حضور در کافه‌ها به بهانه صرف تنقلات و نوشیدنی‌های عمدتاً غربی و با هدف گفتگو با جنس مخالف و یا حضور در جمع‌های دوستانه مختلط است که اغلب با رفتارهای موسوم به روشنفکری! همراه است (مانند استعمال دخانیات توسط دختران و پسران، پوشیدن لباس‌های عجیب و زننده، استفاده از آرایش‌های زنانه برای پسران و عکس آن برای دختران و….).

رستوران‌گردی با دو هدف صورت می‌پذیرد: اول ارضای شهوت خوردن در قالب‌ها و طعم‌های گوناگون و متنوع که البته نسبتی با غذا خوردن برای رفع نیاز طبیعی بدن ندارد و دیگر وقت‌گذرانی با جنس مخالف. پدیده‌های کافه‌نشینی و رستوران‌گردی به عنوان عادت‌هایی روزانه، مساوی بی‌اعتنایی به مکان و نهادی به نام خانه و خانواده است و عملاً در بین برخی از اشخاص جایگزین خانه و خانواده شده است. پاساژگردی و چرخیدن در فروشگاه‌های بزرگ  را هم که اغلب با همراهی دوستانی از جنس مخالف صورت می‌گیرد و به‌عنوان بخشی از عادات و رفتارهای روزانه نسل نوجوان و جوان درآمده،  باید به این فهرست اضافه کرد. این عادت که به علت تکرار، به نیازی اساسی برای بخش‌های عمده‌ای از این  نسل‌ها تبدیل شده از رفتارهای به‌ظاهر ساده ،اما مخربی است که نسبتی جدی با بی‌حجابی و بی‌عفتی پیدا کرده است و عملاً بسیاری از زنان و دختران نوجوان و جوان در فرایند پاساژگردی، هم به واسطه خرید لباس‌های نامناسبی که در این مکان‌ها عرضه می‌شوند و هم به این علت که این مکان‌ها به نمایشگاهی برای رقابت در جلوه‌گری و تبرج تبدیل شده‌اند، به ورطه بی‌حجابی سقوط می‌کنند.

تماشای فیلم‌ها و سریال‌های غربی  هم که به‌واسطه فضای مجازی با کمترین هزینه و به‌سهولت در دسترس اکثریت نوجوانان و جوانان کشور قرار گرفته، از جمله رفتارهایی است که روزانه ساعات قابل توجهی از وقت این نسل را به خود اختصاص داده و عملاً به مهم‌ترین منبع آموزش سبک زندگی و نگرش‌های غربی به این نسل تبدیل شده است. تمدن غرب از طریق فیلم و سریال، نگرش‌ها، باورها و سبک زندگی خود را به مخاطب ایرانی و سایر مخاطبین در سراسر دنیا عرضه کرده و این مخاطبین به تماشای این آثار وابستگی و اعتیاد عجیبی پیدا کرده‌اند تا آنجا که یکی از شاخص‌های اصلی به روز بودن در میان نوجوانان و جوانان ایرانی تماشای به‌هنگام و بدون تأخیر این آثار است و به این موضوع تفاخر  هم می‌کنند.

این در حالی است که مسئله برهنگی و تن‌نمایی، رابطه با جنس مخالف و روابط جنسی علنی و بی‌پروا جزء لاینفک این آثار و حتی پویانمایی‌های ویژه کودکان است. آن دسته از نوجوانان و جوانان ایرانی که مسحور  و مفتون جادوی سینمای غرب شده و به همین علت با سبک زندگی غربی احساس انس و آمیختگی پیدا کرده‌اند، برهنگی، بی‌حجابی، انواع رابطه با جنس مخالف و حتی همجنس‌گرایی را اموری طبیعی و عادی و حق خود می‌دانند و نه تنها از ارتکاب این رفتارها احساس شرم نمی‌کنند، بلکه در انجام آنها با یکدیگر به رقابت هم می‌پردازند.

جالب اینجاست که این مباحث با درصدی کمتر در باره اکثر فیلم‌ها و سریال‌های خارجی (و بعضاً داخلی) رسانه‌ ملی صدق می‌کند و آن دسته از افرادی که به هر علت امکان تماشای این آثار در فضای مجازی را ندارند، در قاب رسانه ملی، تماشای چنین فیلم‌ها و سریال‌هایی را تجربه می‌کنند و به پیامدهای آن دچار می‌شوند، چون سانسور صورت گرفته در رسانه ملی بخش محدودی از مشکلات این آثار را مخفی می‌کند و امکان حذف یا  تغییر نکات اصلی چنین آثاری وجود ندارد.

لازم به ذکر است که اکثر محصولات سینمای ایران و سریال‌های شبکه نمایش خانگی دقیقاً ادامه دهنده و مقلد محصولات مشابه غربی‌اند و تأثیرات منفی آنها بر جامعه کمتر از نمونه‌های خارجی آنها نیست.

 

ه) آپارتمان نشینی و زیست غربی:

زندگی در آپارتمان‌ها و مجتمع‌های مسکونی انبوه، با توجه به نحوه معماری و طراحی آنها که بدون کمترین توجه به مقولاتی مانند حیا، پوشیدگی و عفاف صورت گرفته است، در بسیاری از نقاط ایران به رخدادی طبیعی و حتی مطلوب تبدیل شده و در برخی موارد مانند سکونت در برج‌های مسکونی مشهور و متمایز حتی نماد و نشانه برتری و به روز بودن هم تلقی می‌شود. این پدیده که در عصر پهلوی و با شعار رفع مشکل مسکن در شهرهای بزرگ و تشبه به شهرهای غربی در جامعه ایرانی رایج شد، در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سرعت و حتی با تشویق برخی از مسئولین در کشور گسترش یافت و حتی در شهرها و مناطق کم‌جمعیت نیز به مثابه نمادی از تجدد رونق و رواج پیدا کرد و در پی خود انبوهی از عادات و رفتارهای خالی از حیا و عفت را در جامعه گسترش داد. ساده‌ترین مثال برای این بحث زنان و دخترانی‌اند که بدون حجاب و با حداقل پوشش در بالکن‌های در معرض دید حاضر می‌شوند، یا از پنجره به بیرون نگاه می‌کنند و یا برای برخورداری از نور و هوای تازه پرده‌ها را کنار می‌زنند و پنجره‌ها را باز می‌کنند و عملاً خود را در معرض دید صدها نفر نامحرم قرار می‌دهند و این رفتارها برایشان طبیعی و عادی شده تا آنجا که چنین رفتارهایی را قبیح و مغایر با حیا و عفت نمی‌دانند. آویزان کردن البسه و حتی لباس‌های خاص در معرض دید سایرین، حضور با لباس‌های خانگی و نامناسب در مکان‌های عمومی مجتمع‌ها و آپارتمان‌ها (راهروها، آسانسور و راه پله و…) از دیگر رفتارهای رایج در زندگی آپارتمانی است که سهم مهمی در گسترش بی‌حجابی و بی‌عفتی و عادی‌سازی آنها ایفا می‌کند.

در همین مقوله می‌توان به اختلاط گسترده بین نامحرمان در محیط‌های اداری، تجاری، بانک‌ها و… اشاره کرد که در عمل قبح اختلاط و هم‌نشینی و هم‌صحبتی با نامحرم را از میان برده و آن را به ضرورتی جدی برای زندگی و زیست شهری تبدیل کرده است. وقتی یک زن در هر روز ساعت‌ها با چند همکار و ده‌ها ارباب رجوع یا مشتری مرد سروکار دارد و به‌عنوان یک انسان با برخی از آنها رابطه عاطفی و دوستانه برقرار می‌کند،  خود به خود مفهوم «نامحرم» در ذهن او فرو می‌ریزد و نیازی به رعایت حجب و حیا در برابر آنها احساس نمی‌کند.

 

جمع‌بندی:

این نوشتار در پی توصیف ریشه‌های فرهنگ بی‌حجابی و بی‌حیایی در سبک زندگی امروز مردم ایران است. بدیهی است که اختیار انسان در هیچ حالتی سلب نمی‌شود، زیرا بسیاری از مؤمنان جامعه در همین شرایط و البته با تحمل دشواری‌ها زیست عفیفانه را ادامه می‌دهند و بر شرایط حاکم غلبه کرده‌اند. واضح است که مقصر اصلی در این زمینه، مسئولانی هستند که دانسته و عمدی یا ندانسته و جاهلانه و با استفاده از بیت‌المال و امکانات حاکمیت، سبک زندگی غربی در ایران اسلامی را  ترویج کرده و از این طریق زمینه‌ عادی‌سازی و شیوع بی‌حجابی و بی‌عفتی در جامعه را فراهم آورده‌اند. بدیهی است بدون چاره‌اندیشی در باره این زمینه‌ها برقراری و ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه و تبدیل آن به ارزش و هنجار حاکم، امری دشوار و شاید ناممکن خواهد بود.

26ژوئن/23

در حوزه رسانه‌ به تحولات جدی نیاز داریم/ گفتگو با دکتر فؤاد ایزدی

 اشاره:

 رسانه و شبکه‌های اجتماعی در ایران و غرب شرایط متفاوتی دارند. در کشورهای غربی با رسانه‌هایی مواجهیم که به ظاهر خصوصی‌اند ولی از سیاست‌های رسمی کشور خود تبعیت می‌کنند و از مدافعان امنیت ملی خود محسوب می‌شوند. اما در ایران با رسانه‌هایی مواجهیم که از انواع و اقسام رانت و منابع عمومی و دولتی به شکل یارانه و… استفاده می‌کنند، اما علیه سیاست رسمی کشور فعالیت می‌کنند و ایران را به تنها کشوری در دنیا تبدیل کرده‌اند که دارای اپوزیسیون برانداز داخلی است که علیه امنیت ملی فعالیت می‌کند و یا در خوشبینانه‌ترین حالت تعهدی به امنیت ملی ندارند.

با ظهور و گسترش شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌های رسمی دیگر جایگاه سابق خود را ندارند. علاوه بر این، فراز و نشیب‌های سال‌های اخیر هم نشان داده که علیرغم پیشرفت کشور در حوزه‌های مختلف اما در عرصه رسانه و جنگ نرم با آشفتگی و خلاءهای قابل توجهی روبرو هستیم که ضروریست هرچه سریع‌تر شناسایی، آسیب شناسی و چاره‌جویی شوند.

برای بررسی ابعاد پیچیده این موضوع، با تاکید بر مقایسه وضعیت رسانه‌ها در ایران و غرب، با دکتر فواد ایزدی دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران به گفتگو نشسته‌ایم که مشروح آن تقدیم مخاطبان «پاسدار اسلام» می شود.

 

*با سلام و تشکر از فرصتی که در اختیار “پاسدار اسلام” قرار دادید، بحث را از اینجا آغاز می‌کنیم که اقتدار دولت در صیانت از قانون چه نقشی در انسجام ملی و تقویت امنیت ملی و مقابله با تهدیدات رسانه‌ای و تبلیغاتی دشمن دارد؟ حفظ و صیانت قاطعانه از قانون در کشورهای غربی چگونه است که هیچ‌کس اعم از سلبریتی‌ها و چهره‌های سیاسی و سایر افراد جرئت تخطی از خطوط قرمز را ندارند، ولی در ایران قانون‌شکنی این قدر سهل و عادی شده است؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. افرادی که در کشورهای غربی سلبریتی می‌شوند، اعم از اینکه خواننده، هنرپیشه، فوتبالیست یا هر ورزشکار و چهره معروف دیگری باشند، معمولاً با شرکت‌های بزرگ قرارداد دارند و این قراردادها هم با جزئیات دقیق تنظیم می‌شوند؛ چون شرکت روی این فرد سرمایه‌گذاری کرده و در نتیجه فرد مسئولیت‌هائی پیدا می‌کند که باید آنها را مو به مو اجرا کند. نکته مهم در تمام این قراردادها این است که فرد نباید وارد بحث‌هائی بشود که به فروش آن شرکت صدمه بزند و اگر در فضای اجتماعی بحثی را مطرح کند یا حرکتی را انجام بدهد که تأثیر منفی روی فروش شرکت داشته باشد، حکم نقض قرارداد را دارد و نه تنها مبلغ قرارداد را به او نمی‌پردازند، باید جریمه‌های سنگینی هم بدهد.

از این جهت دولت نیازی به ورود به این بحث‌ها ندارد. در کشورهای غربی، مخصوصاً آمریکا، جائی به نام وزارت ارشاد یا چنین محیط‌هائی ندارند که بخواهند با بخشنامه و امثال اینها محدودیت ایجاد کنند، چون سیستم سرمایه‌سالار این مسئله را در عمل حل کرده است. به همین دلیل سلبریتی‌ها بسیار محتاط هستند و به بحث‌هائی وارد نمی‌شوند که ممکن است خدشه‌ای به قراردادشان وارد کند.

مایکل جردن، بسکتبالیست آمریکائی، جزو سلبریتی‌های معروف آن کشور است و معمولاً به دموکرات‌ها رأی می‌دهد. سیاه‌پوست‌ها جزو اقشار ضعیف جامعه هستند و بعضاً باید به بحث‌های سیاسی این چنینی ورود پیدا کنند. او جمله مشهوری دارد و می‌گوید جمهوری‌خواهان هم کفش می‌خرند. مایکل جردن چون بسکتبالیست است، کفش‌های ورزشی، از جمله آدیداس را تبلیغ می‌کند و چون کفش آدیداس فقط مختص به طرفداران دموکرات‌ها نیست و طرفداران جمهوری‌خواهان هم کفش آدیداس می‌خرند، بنابراین اگر مایکل جردن بخواهد حرف‌هائی را بزند که بخشی از جامعه دلخور شوند، این موضوع کلاً در فروش آدیداس تأثیر منفی می‌گذارد و در نهایت منجر به نقض قرارداد می‌شود و تبعات مالی بسیار سنگینی برای آن فرد دارد.

بنابراین ساختار و سیستمی طراحی شده که در نهایت سلبریتی‌ها وارد این نوع بحث‌ها نمی‌شوند. انسجام قانونی به این شکل طراحی شده، در نتیجه، سلبریتی‌ها حالتی را که در ایران دارند، در غرب و آمریکا ندارند. البته این نکته را هم باید اضافه کنیم که در غرب شرایط و ساختار به نحویست که سلبریتی‌ها به خود اجازه نمی‌دهند که بخواهند نظام آن را به سمت براندازی یا فعالیت‌های تخریبی ببرند. از این جهت ساختار عادی کار خودش را انجام می‌دهد.

از طرف دیگر کشورهای غربی، مخصوصاً آمریکا دائماً به دنبال کارشکنی و براندازی جمهوری اسلامی هستند و برای این کار هزینه‌های میلیاردی می‌کنند و طراحی و برنامه‌ریزی دارند. حضرت آقا چند وقت پیش فرمودند که این طراحی‌ها تحسین‌برانگیز است و آنها واقعاً در برنامه‌ریزی دقت دارند و زحمت می‌کشند. در نتیجه و در امتداد این برنامه‌ریزی‌ها و تبلیغات، عده‌ای از سلبریتی‌ها به سمتی می‌روند که نباید بروند. هیچ کشوری چنین اقدامی را علیه کشورهای غربی انجام نمی‌دهد. البته روسیه و چین یک کمی به این موضوع متهم شدند. البته اگر هم در این عرصه ورود کرده باشند، چندان جدی نبوده است؛ ولی دیدید که چه غائله‌ای علیه چین و روسیه بر پا شد که اصل ماجرا هم زیر سئوال است که آیا واقعاً روسیه و چین علاقه‌ای به ورود به عرصه تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکائی‌ها دارند یا نه، ولی اگر در همین حد محدود هم بوده باشد، به‌شدت با آن برخورد کردند و ما گزارشی نداریم که فلان سلبریتی آمریکائی توسط فلان کشور خارجی هدایت شده باشد. این حالتی که در ایران وجود دارد، علیه آمریکا و کشورهای غربی وجود ندارد.

*آیا شبکه‌های اجتماعی جای رسانه‌های جریان اصلی را گرفته‌اند و یا در صورت پوشش مناسب، می‌توانند اثرگذاری خود را افزایش دهند؟

در کشورهای غربی، برای بخشی از جامعه که بخش قابل توجهی هم هست، شبکه‌های اجتماعی جای رسانه‌های جریان اصلی را نگرفته‌اند. بخشی از جامعه هنوز به رسانه‌های اصلی توجه می‌کند؛ منتهی در نظرسنجی‌ها داریم که اعتماد به رسانه‌های اصلی در آمریکا در حال حاضر در حدود ۲۰ درصد است؛ یعنی ۸۰ در صد مردم اعتمادشان را به رسانه‌های اصلی از دست داده‌اند. این عدم اعتماد، فضا را یک مقدار برای رسانه‌های دگراندیش یا شبکه‌های اجتماعی باز می‌کند و در نتیجه در آمریکا این دغدغه نسبت به شبکه‌های اجتماعی که تحت کنترل دولت آمریکا نیستند وجود دارد. این داستانی که در مورد «تیک‌تاک» در آمریکا دیدیم که در کشورما هم انعکاس داشت، ذیل همین مطلب تعریف می‌شود. شبکه‌های اجتماعی آمریکائی با دولت آمریکا همکاری صد در صدی دارند و از این‌جهت به آن معنا چندان دغدغه‌ای را برای دولت آمریکا ایجاد نمی‌کنند و اگر در زمینه‌ای تأثیرگذاری جدی داشته باشند که دولت آمریکا خوشش نیاید، معمولاً به‌نوعی مدیریت می‌شوند. مدیریت تیک‌تاک چون آمریکائی نبود، به‌شدت با آن برخورد کردند. در حال حاضر قانونی در آمریکا قانونی دارند به اسم «محدودیت» که طرحی است که الآن در کنگره مطرح است و جریمه‌های بسیار سنگین، حدود یک میلیون دلاری و زندان‌های بسیار طولانی ۲۰ تا ۲۵ سال برای افرادی که این قانون را نقض کنند، پیش‌بینی شده است.

آمریکائی‌ها در حوزه مهندسی فکری فرهنگی واقعاً با کسی شوخی ندارند و حساس هستند و تأثیر رسانه را به‌خوبی درک می‌کنند، چون سال‌هاست که از ابزارهای رسانه‌ای برای سرنگونی نظام‌های کشورهای دیگر و تأثیرگذاری بر افکار عمومی آنها استفاده کرده‌اند. افکار عمومی در رشته ارتباطات یک علم است و آنها به‌خوبی با آن آشنا هستند. گرایش افکار عمومی و گرایش اقناع وجود دارد و آمریکائی‌ها در این حوزه‌ها زیاد کار کرده‌اند. با توجه به عقبه دانشی‌ای که وجود دارد و خود آمریکائی‌ها هم زیاد از این ابزار استفاده کرده‌اند، این دغدغه نسبت به شبکه‌هائی که آمریکائی نیستند وجود دارد.

البته اینها برای جاهائی مثل ایران فرصت است که نه تنها از خودشان در مقابل هجمه رسانه‌ای و فرهنگی آمریکا دفاع کنند، با توجه به آن آمار ۸۰ درصدی در یک کشور ۳۰۰ میلیونی که اعتماد بخش اصلی‌شان از رسانه‌های اصلی سلب شده، به حالت‌های آفندی هم توجه کنند؛ چون مخاطب، اعتماد به رسانه‌های خودش را از دست داده و مخاطب تشنه‌ای است.

 

* چرا رسانه‌های خارجی و دنباله‌های داخلی آنها می‌توانند فضای داخلی ایران را هنگام کنش‌های اجتماعی مدیریت کنند، اما رسانه‌های داخلی توانایی لازم را برای مقابله به‌موقع و در دست گرفتن مدیریت افکار عمومی ندارند؟

ضعف رسانه‌های داخلی چند دلیل دارد. دلیل اول این است که بسیاری از رسانه‌های داخلی دولتی یا نیمه دولتی هستند و مثلاً جائی مثل صدا و سیما که پوشش گسترده‌ای دارد، در عمل در نگاه مخاطب ایرانی، تبدیل به روابط عمومی قوه مجریه در کشور شده است که این در دراز مدت ضربه بزرگی به رسانه ملی زده است. قوه مجریه اگر به روابط عمومی نیاز دارد، باید خودش روابط عمومی قوی‌ای داشته باشد و نباید به این شکل به رسانه‌ای که ملی است وابسته باشد. رسانه ملی باید نسبت به قوه مجریه جایگاه مستقلی داشته باشد. اینکه رسانه ملی روابط عمومی قوه مجریه می‌شود، ممکن است در کوتاه مدت منافعی داشته باشد؛ ولی ضررش در دراز مدت این است که چه علاقه‌مندان به جمهوری اسلامی چه غیر علاقه‌مندان، وقتی احساس کنند که رسانه ملی، روابط عمومی قوه مجریه شده، اگر قوه مجریه در انجام مسئولیت‌هایش مشکلی پیدا بکند، رسانه ملی در نهایت توجیه‌گر آن مشکل می‌شود و اعتماد عمومی نسبت به رسانه ملی یا رسانه‌های دولتی یا نیمه دولتی از دست می‌رود.

بنابراین رسانه‌ها نباید استقلال خودشان را از دست بدهند و این وجهه را پیدا کنند. تجربه دنیا هم همین را نشان داده است. این اصراری که رسانه‌ها دارند که نشان بدهند نزدیک به دولت یا بخشی از آن هستند، نتیجه خوبی ندارد. رئیس صدا و سیما مثل یک وزیر در جلسات هیئت دولت شرکت می‌کند و شب هم آن تصاویر را در تلویزیون نمایش می‌دهند و مردم می‌بینند که در همان سالن هیئت دولت بعضاً با رئیس صدا و سیما مصاحبه می‌شود، این یعنی که او حکم یک وزیر را دارد و در واقع وزیر تبلیغات است. این درست نیست. رسانه‌های معاند ما از جمله بی.بی.سی آیا از دولت انگلیس منابع مالی دریافت می‌کنند؟ بله، دریافت می‌کنند و بی.بی.سی متعلق به دولت انگلیس هست، ولی او حداقل در ظاهر مستقل بودن خود را حفظ می‌کند.

آیا در جمهوری اسلامی می‌شود رسانه ملی یا رسانه‌هائی که از بودجه عمومی استفاده می‌کنند، مستقل باشند؟ بله. ما در مورد بعضی از نهادهای دیگر این تجربه را داریم، مثلاً شورای نگهبان. شورای نگهبان ذیل جمهوری اسلامی تعریف می‌شود، ولی اگر شما از مردم بپرسید که آیا شورای نگهبان ذیل قوه مجریه است؟ می‌گویند: نه و بعضاً نامزدهای قوه مجریه در سطح رئیس جمهور را هم رد صلاحیت می‌کند. کما اینکه رئیس جمهور سابق را رد صلاحیت کرد، پس معلوم است که ذیل قوه مجریه نیست. پس می‌شود ذیل جمهوری اسلامی بود، ولی ذیل قوه مجریه نبود و نهاد مستقلی بود که کارش این است که به کشور خدمت کند و با کسی هم تعارف و رودربایستی ندارد.

در صدا و سیما گاهی نقد به فلان نهاد دولت می‌شود. در گذشته هم بوده، الان بیشتر شده. منتهی تا زمانی که آن مسئله اصلی که عرض کردم حل نشود، آخر سر برخی می‌گویند: «صدا و سیمای خودشان هم دارد این مسائل را مطرح می‌کند. ببینید اوضاع چقدر خراب است!» چون استقلال رسانه ملی از دولت دیده نشده، این حالت وجود دارد. آخرین باری که این تجربه در دنیا دیده شد و موفق هم نبود، در رسانه‌های کشورهای اروپای شرقی در دهه ۷۰ میلادی بود. آنها هم شبیه به ما رسانه‌هایشان اصرار داشتند که بگویند ما متصل به قوه مجریه هستیم که تجربه چندان خوبی نبود.

چه اتفاقی باید بیفتد؟ رئیس صدا و سیما یا شورای مدیریتی آنجا باید یک چیزی شبیه به شورای نگهبان، آدم‌های مستقل و البته منصف و مدافع حقوق مردم باشند. شورای نگهبان از حقوق مردم دفاع می‌کند و در قانون اساسی وظایفی برایش دیده شده است. صدا و سیما هم همین‌طور. کارش دفاع از حقوق مردم است. گاهی اوقات پیش می‌آید که گفتن آن چیزی که به نفع فلان وزیر یا وزارتخانه هست، الزاماً به نفع مردم نیست. صدا و سیما باید چه کار کند؟ روابط عمومی فلان وزارتخانه بشود؟ نه. باید طرف مردم را بگیرد.

این کار علی‌القاعده نباید در جمهوری اسلامی کار خیلی سختی باشد، چون در طول تاریخ تشیّع، روحانیت، که جمهوری اسلامی هم بر پایه ولایت فقیه و روحانیت شیعه است، در زمانی که قوه مجریه کشور مشکلاتی داشته، محل رجوع مردم بوده‌ است. به لحاظ تاریخی این‌گونه بوده است و اساساً یکی از دلایل محبوبیت روحانیت شیعه این بوده که زمانی که مردم مشکلی را در قوه مجریه می‌دیدند، به علمای شیعه رجوع می‌کردند. این باید حفظ بشود، چون علمای شیعه از دولت مستقل بودند و نگاه عدالتخواهانه داشتند. چون رئیس صدا و سیما منصوب رهبری است، این سنت باید حفظ شود، باید همین حالت را داشته باشد که متاسفانه در حال حاضر این طور نیست. سایر رسانه‌هائی هم که به بودجه عمومی وابستگی دارند، کم و بیش این حالت را دارند.

دلایل دیگری هم هستند. رسانه علم است. متأسفانه رشته ارتباطات که رسانه در آن آموزش داده می‌شود، در ایران چندان پیشرفت نکرده و این مشکل بزرگی است. در فرمایشات حضرت آقا هم داریم که مرتباً به رسانه اشاره می‌کنند و می‌گویند که رسانه‌های غربی کارهای تبلیغاتی را بهتر از ما بلدند. چرا؟ چون علمی‌تر با مسائل برخورد می‌کنند. منظور علم اقناع و نفوذ در افکار عمومی است که آنها از آن سوءاستفاده می‌کنند، منتهی ما این مهارت را نداریم و به همین دلیل در عمل هم چندان از آن استفاده نمی‌کنیم.

دوستانی هستند که بعضاً سال‌ها در آن محیط‌ها هم بوده‌اند، منتهی بر اساس تجربیات، فعالیت‌هائی را انجام می‌دهند و مشکلاتی هم دارند. در بحث اولم عرض کردم که صدا و سیما ممکن است در دوره جدیدش بگوید که ما روابط عمومی دولت نیستیم. حالا اینکه بخواهد این کار را بکند یا نکند، بحث جدائی است و نیز واکنشی که افرادی که در قوای سه‌گانه هستند، نشان می‌دهند، چون احساسشان این است که صدا و سیما روابط عمومی ماست و اگر آن چیزی را که در قالب پوشش خبری به آن عادت دارند، نگیرند، ممکن است اعتراض و فضاسازی کنند. این نوع مشکلات هم وجود دارند.

ما در حوزه رسانه‌ای کشور به تحولات جدی نیاز داریم؛ چون دیده‌ایم که وقتی کشور رسانه قوی ندارد، رسانه‌های خارجی مسلط می‌شوند و کشور را به سمتی می‌برند که نباید ببرند.

 

*جمهوری اسلامی ایران چگونه می‌تواند ساختار رسانه‌ای خود را بازسازی کند؟

بخشی را در پاسخ به سئوال قبل عرض کردم. نگاه به صدا و سیما و رسانه‌هائی که از بودجه عمومی استفاده می‌کنند، باید به شکل ریشه‌ای عوض شود. اینها باید نهادهائی ذیل جمهوری اسلامی ولی مستقل از نهادهای دیگر باشند. رئیس صدا و سیما که منصوب رهبری است. جاهای دیگر هم همین‌طور. رسانه به هر جائی که مرتبط هست، استقلالش باید حفظ و پوشش خبری و مدیریت افکار مخاطب باید بر اساس علم ارتباطات طراحی بشود، نه دستور فلان مسئولی که لزوماً در این زمینه علم، دانش یا تجربه‌ای هم ندارد. این کاری است که باید انجام بشود.

گسترش علم ارتباطات کار دوم است. ما الآن برای فوتبال از مربی خارجی استفاده می‌کنیم. شاید لازم باشد برای بحث‌های حوزه اقناع و مباحث حوزه ارتباطات که جاهای دیگر از ما جلوتر هستند، از اساتید بیرونی استفاده کنیم، چون اساتید داخلی اگر می‌توانستند این وزنه را بردارند تا به حال برداشته بودند. پس افزایش دانش علمی در این حوزه قطعاً می‌تواند مفید باشد و این تحول چون مخالفینی خواهد داشت، مدیریت آن مخالفین هم قدم بعدی است که باید برداشته شود تا افرادی که این مباحث را می‌فهمند بتوانند ابن تغییر و تحول را ایجاد کنند. به نظر می‌رسد جای این موضوع در کشور خالی است و به یک نگاه جدید اصلاحی در این حوزه نیاز است.

 

 *تأثیر رسانه‌های غربی و شبکه‌های اجتماعی را در غائله زن، زندگی آزادی را چقدر می‌دانید؟

شعار زن، زندگی، آزادی از رسانه‌های غربی منتشر شد و داخلی نبود. تبلیغ رسانه‌های غربی بود. به دلیل اینکه درصدی از جامعه، مرجع فکری و خبری‌شان شده رسانه‌های خارجی و آنها هم در علم ارتباطات قوی هستند و تأثیرگذاری‌شان بالاست. اگر اصولاً این هجمه رسانه‌ای نبود، ما غائله‌ای به اسم غائله زن، زندگی، آزادی در کشور پیدا نمی‌کردیم. این مشکلی بود که از بیرون آمد.

یکی از اندیشکده‌های غربی چند سال پیش گفته بود سه حوزه هستند که اگر جمهوری اسلامی در این سه حوزه تغییر مسیر بدهد، دیگر جمهوری اسلامی نیست. اولی بحث حجاب است. دومی رابطه با آمریکا و سوم رابطه با اسرائیل. اگر سیاست حجاب از کشور برداشته شود و رابطه با آمریکا هم به شکلی که آنها می‌خواهند عادی و رابطه با اسرائیل هم برقرار بشود، دیگر جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی نخواهد بود؛ حتی اگر اسمش هم تغییر نکند. آنها در این حوزه طراحی و برنامه‌ریزی دارند. این فعالیت‌ها را هم دارند جلو می‌برند. در مورد اخیر شکست خوردند و به نتیجه نرسیدند، اما تجربه‌های گذشته نشان می‌دهند که طرف مقابل از شکست‌ها درس می‌گیرد و دفعه بعد با توانمندی بیشتری می‌آید. از این جهت مشکلاتی را که در حوزه رسانه داریم، تا زمانی که فرصت هست باید حل کرد. اداره این مباحث به صورت سنتی اگر جواب می‌داد، نباید وضعیت فعلی را می‌داشتیم. یک نگاه تحولی جدی باید دیده شود ان‌شاءالله.

 

*و سوال آخر اینکه به نظر جنابعالی چرا در جریان زمستان سخت اروپا با آن تلفات ده‌ها هزار نفری، تا پیش از گزارش اکونومیست، این موضوع انعکاس حداقلی هم در رسانه‌های جهانی نداشت؟

در بحث اروپا در رسانه‌های دگراندیش اروپا مطالب زیادی وجود داشت. مشکل این است که ما ندیده‌ایم. سئوال این است که چرا فقط اکونومیست پوشش داد؟ سنت غلطی در رسانه‌های ما وجود دارد که معمولاً در کشور، منابع خبری مشهور را می‌بینند و در این حوزه ضعف وجود دارد. آنها سال‌هاست که دارند درباره مشکلات معیشتی در کشورهای اروپائی تحقیق می‌کنند. کتاب‌های خیلی زیادی هم نوشته شده‌اند‌. مقالات زیادی هم وجود دارند که به دلایل مختلف دیده نمی‌شوند. اتفاقی که باید در صدا و سیما و جاهای دیگر بیفتد، این است که باید در این حوزه تخصص پیدا کنند. مجله اکونومیست هم کار چندان خارق‌العاده‌ای نکرده است. اکونومیست در انگلیس است و اینکه در آنجا درباره این‌گونه مسائل اخباری بگویند به آن معنا چیز ارزشمندی نیست. مثل این است که فلان رسانه بیاید و در تهران راجع به آلودگی هوا صحبت کند. این مسئله‌ای است که مردم تهران هر روز آن را لمس می‌کنند و اگر رسانه‌ای بیاید و این خبر را پوشش بدهد، به معنی آزادی رسانه‌ای نیست و اتفاق ویژه‌ای نیفتاده، چون موضوعی است که همه می‌فهمند.

اکونومیست کار همیشگی خودش را کرده و اگر ما منابع دیگر را ندیده‌ایم، مشکل ماست. مشکل رصدی است که متاسفانه سال‌هاست در کشور وجود ندارد.

22ژوئن/23

دیپلماسی رسانه‌ای و محور مقاومت / لزوم تبیین ضرورت حضور منطقه‌ای و حمایت از جبهه‌ مقاومت / حجت‌ الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

مقدمه

حضور منطقه‌ای و حمایت از جبهه مقاومت جمهوری اسلامی به‌عنوان نقطه قوت و امنیت‌ساز کشور، یکی از مواردی است که گهگاه مورد هجمه رسانه‌های بیگانه واقع می‌شود و با این بهانه تلاش می‌کنند مردم ایران را روبه‌روی نظام قرار دهند، از این‌‌رو تبیین لزوم حضور منطقه‌ای کشور و حمایت از جبهه مقاومت، یک دیپلماسی فعال رسانه‌ای را می‌طلبد که این نوشتار به این موضوع می‌پردازد:

۱٫یک شبهه اساسی در افکار عمومی و شبکه‌های اجتماعی با منشأ تولید محتوای خارجی وجود دارد که چرا با وجود مشکلات اقتصادی و معیشتی موجود در کشور، جمهوری اسلامی همچنان اصرار دارد در منطقه حضور داشته باشد و از گروه‌های مقاومت اسلامی در منطقه حمایت همه‌جانبه کند؟ هدف این‌ گونه شبهات تحریف نقطه قوت جمهوری اسلامی و همانا حضور منطقه‌ای یا حمایت از محور مقاومت و جلوه دادن آن به‌عنوان نقطه ضعف است.از این‌رو رهبر معظم انقلاب بر ضرورت تبیین این ‌گونه موضوعات تأکید می‌کنند:

«دشمن در رأس نقشه‌هایش تبلیغات،‌ به قول خودشان پروپاگانداست.علاجِ پروپاگاندا «تبیین» است. تبیین حقیقت با زبان‌های مختلف، از حنجره‌های مختلف، با تعبیرات مختلف، با ابتکارات مختلف. وسوسه‌ای را که روی آن جوان یا نوجوان اثر می‌گذارد، چه چیزی می‌تواند برطرف کند؟ باتوم که نمی‌تواند برطرف کند. آن وسوسه را تبیین می‌تواند برطرف کند. این مطلب اوّل. جهاد تبیین را باید جدی گرفت. همه، در حوزه، در دانشگاه، در صدا و سیما بالخصوص، در مطبوعات، در هرجایی که شما ایستاده‌اید و یک شعاع پیرامونی‌ دارید و می‌توانید روی آن اثر بگذارید، باید تبیین انجام بگیرد؛ تبیین درست، تبیین صحیح.»(۱)

۲٫امروزه وجود یک دپیلماسی فعال رسانه‌ای در خصوص تبیین ضرورت حضور منطقه‌ای و حمایت از محور مقاومت در رسانه ملی در مقابل تبلیغات و پروپاگاندا غربی، امری ضروری است. دیپلماسی یعنی مدیریت توان‌ها و توانایی‌ برای اجرای اهداف درج شده در سیاست خارجی تحت عنوان فن اداره، هنر تعامل و مدیریت ارتباطات خارجی.بنابراین در بحث دیپلماسی، با انواع آن ، از جمله دیپلماسی سنتی، دیپلماسی پنهان، دیپلماسی عمومی، دیپلماسی فرهنگی، دیپلماسی رسانه‌ای و… رو‌به‌رو هستیم. در حوزه دیپلماسی رسانه‌ای، بحث کاربرد رسانه‌ها توسط رهبران سیاسی برای ایجاد اعتماد و بسیج افکار عمومی برای پشتیبانی از سیاست‌ها و همکاری‌های بین‌المللی مطرح است.

  1. پرسش این است که رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه رسانه‌ی ملی، چقدر از ابزار دپیلماسی رسانه‌ای در اعتماد و بسیج‌ افکار عمومی برای پشتیبانی ازسیاست‌ها و همکاری‌های بین‌المللی در جهت حمایت از حضور منطقه‌ای کشور و حمایت از محور مقاومت موفق بوده‌اند؟! در پاسخ باید اذعان داشت که در این خصوص نه در عرصه بین‌الملل و نه در داخل کشور چندان موفق نبوده‌ایم و معمولاً اقدامات انجام شده انفعالی بوده‌اند.

۴٫رهبر معظم انقلاب در حکم انتصاب ریاست کنونی صدا و سیما، رسانه‌ ملی را «دانشگاهی برای ارتقای سطح آگاهی و معرفت عمومی، و آوردگاهی برای مقابله با امواج خصمانه‌ تحریف» توصیف کردند. از این‌رو فعال‌سازی دپیلماسی رسانه‌ای در خصوص حضور منطقه‌ای و حمایت از مقاومت و مقابله با امواج خصمانه‌ تحریف علیه آن، امری ضروری است.

  1. نوشتار پیش‌ رو هرچند در مقام پاسخ به دلایل حضور منطقه‌ای و حمایت از مقاومت نیست،اما به‌طور خلاصه باید گفت:

فارغ از وظیفه دینی(۲) و وظیفه ناشی از قانون اساسی(۳) مبنی بر حمایت از مستضعفان، حضور در منطقه اعم از عراق، لبنان، سوریه، یمن و حمایت از مظلومان فلسطین و….. اساساً یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر و راهبردی بر پایه‌ منافع ملی است، نه یک انتخاب مبتنی بر اختیار، زیرا در جایی که دولت آمریکا با وجود فاصله ۱۲ هزار کیلومتری از غرب آسیا، حضور و مداخله بسیار پررنگی در این منطقه دارد، آیا منطقی است که ایران فقط به مرزهای ملی و سرزمینی خود بسنده کند؟

از سویی با بررسی فرمایشات رهبر معظم انقلاب ملاحظه می‌کنیم که علت حضور منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران، «مقابله با ظالم»(۴)، «دفاع از تمامیت ارضی کشورهای منطقه»(۵)، «طرفداری از ملت‌های مظلوم»(۶)، «خواست دولت‌ها»(۷)، «مقابله با عاملین آمریکا و صهیونیسم»(۸) و «دفاع از دور»(۹) جمهوری اسلامی است:

«یکی از مؤلّفه‌های قدرت، نیروی دفاعی، دفاع از دور و عمق راهبردی ماست. حضور در کشورهای منطقه و طرفداری از ملت‌های منطقه، عمق راهبردی جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی از این موضوع نمی‌تواند صرف‌نظر کند. هیچ دولت عاقلی صرف‌نظر نمی‌کند»(۱۰)

از این‌ رو ایشان «امتداد عمق راهبردی» را از واجب‌ترین واجبات کشور دانسته و خطاب به فرماندهان سپاه می‌فرمایند: «این نگاه وسیع به جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقه‌ خودمان. «ما غُزِیَ قَومٌ قَطُّ فی عُقرِ دارِهِم اِلّا ذَلّوا؛» این حدیث از معصوم«ع» است که کسانی که در خانه نشستند تا به آنها حمله شود دچار ذلّت شدند. این جوری نباشد که یک چهاردیواری را انتخاب کنیم و دیگر کاری به این نداشته باشیم که پشت این دیوار چه کسی است و چه تهدیدی وجود دارد. این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین واجبات کشور است و باید مورد توجه قرار بگیرد. خیلی‌ها توجه به این ندارند. بعضی‌ها هم توجه دارند و به نفع دشمن حرف می‌زنند – [مثلاً می‌گویند] «نه غزّه، نه لبنان»؛ اما واقعیت این است که خیلی‌ها توجه ندارند. نگذارید این نگاه به این منطقه‌ وسیع جغرافیایی که جزو وظایف و مسئولیت‌های سپاه است، در داخل سپاه تضعیف بشود»(۱۱)

این نگاه راهبردی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در حمایت از مقاومت باعث «خنثی شدن نقشه آمریکا در منطقه»(۱۲)، از بین رفتن داعش و تامین امنیت جمهوری اسلامی ایران شده است. آیت‌الله خامنه‌ای در این خصوص می‌فرمایند:

«جمهوری اسلامی، پرچم عزت و اقتدار ملت ایران را در منطقه به اهتزاز درآورد. جمهوری اسلامی برای شکستن کمر تکفیری‌ها در منطقه، سهم مهمی را ایفا کرد. جمهوری اسلامی توانست در بخش مهمی از این منطقه، شر تکفیری‌ها را از سر مردم کم کند و امنیت به وجود بیاورد. اینها کارهایی هستند که جمهوری اسلامی کرده و کارهای بزرگی هستند»(۱۳)

ایشان این امنیت را به برکت شهدای مدافع حرم می‌دانند و می‌فرمایند: «این شهدای [مدافع حرم] رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی‌کردند، این دشمن می‌آمد داخل کشور… اگر جلویش گرفته نمی‌شد، ما باید در کرمانشاه و همدان و بقیه‌ استان‌ها با اینها می‌جنگیدیم و جلوی اینها را می‌گرفتیم. در واقع این شهدای عزیز ما جان خودشان را در راه دفاع از کشور، ملت، دین، انقلاب اسلامی فدا کردند.»(۱۴)

_ در مورد هزینه‌های مالی و اقتصادی جمهوری اسلامی در منطقه، بدیهی است که اغراق می‌شود. کل هزینه‌ای که ایران در ۲۰ سال گذشته در منطقه صرف کرده، بیش از ۱۸ میلیارد دلار نمی‌شود. این هزینه در مقابل فرصت‌ها و دستاوردهایی که این حضور برای جمهوری اسلامی ایران داشته و در مقایسه با هزینه ۷ تریلیون دلاری آمریکا در منطقه در ۲۰ سال اخیر، بسیار ناچیز است.

بنابراین مشکلات اقتصادی ایران ربطی به هزینه‌هایی که ایران در منطقه می‌کند، ندارد و منشأ این مشکلات اساساً در جای دیگری است که باید در فرصت مناسب مورد بررسی دقیق قرار بگیرد.

  1. ۶. بنابراین ضرورت دارد که رسانه‌های جمهوری اسلامی، به‌ویژه رسانه ملی، با یک دپیلماسی قوی رسانه‌ای و در قالب‌های مختلف به تبیین دلایل حضور منطقه‌ای و حمایت از جبهه مقاومت بپردازند تا بدین وسیله، ضمن خنثی کردن تحریف رسانه‌ای دشمنان در سطح بین‌الملل، ضرورت این اقدام مهم دینی و ملی برای همگان روشن و همواره موجب افتخار ملی شود.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات در دیدار مردم قم ۱۹/۱۰/ ۱۴۰۱٫
  2. از جمله آیات حج: ۳۹ ـ۴۰، روایات «مَنْ اَصْبَحَ لایَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمینَ فَلَیْسَ مِنْهُمْ: کلینی؛ اصول کافی؛ ج‏۲، ص‏۱۶۳٫ «وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلْمُسْلِمینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ حر عاملی، وسائل الشیعه؛ ج.۱۵؛ باب الاهتمام بامور المسلمین؛ ج.‏۵٫ ص ۱۴۱٫
  3. مقدمه‌ قانون اساسی: در مقدمه‌ی قانون اساسی آمده است، با توجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، دولت زمینه‌ تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می‌کند. به‌ویژه در گسترش روابط بین‌المللی با دیگر جنبش‌های اسلامی و مردمی می‌کوشد تا راه تشکیل امت واحد جهانی را هموار نماید و استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام یابد. / اصل سوم قانون اساسی: بند ۱۶ اصل سوم قانون اساسی، تنظیم سیاست خارجی کشور را بر اساس معیارهای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به کلیه‌ مسلمانان و حمایت بی‌دریغ از مستضعفان جهان را یکی از اقدامات لازم برای رسیدن به اهداف مندرج در اصل دوم قانون اساسی می‌داند. اصل ۱۵۲- سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر اساس نفی هر گونه سلطه‏جویی و سلطه‏پذیری، حفظ استقلال همه‌جانبه و تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‏های سلطه‏گر و روابط صلح‏آمیز متقابل با دول غیر محارب استوار است. اصل ۱۵۴ – جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‌شناسد. بنابراین در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.
  4. بیانات ۲۵/۰۱/۱۳۹۷٫
  5. بیانات ۲۶/۰۵/۱۳۹۴٫
  6. بیانات ۱۴/۰۳/۱۳۹۷٫
  7. بیانات ۰۱/۰۱/۱۳۹۷٫
  8. بیانات ۱۵/۰۹/۱۳۹۶٫
  9. بیانات ۱۰/۰۷/۱۳۹۸٫
  10. بیانات ۲/۳/ ۱۳۹۷.
  11. بیانات۱۰/۷/۱۳۹۸٫
  12. بیانات ۰۱/۰۱/۱۳۹۷٫
  13. بیانات ۰۵/۱۱/۱۳۹۴٫
  14. بیانات ۰۱/۰۱/۱۳۹۷٫
22ژوئن/23

جنگ سرنیزه‌ها، آخرین شانس دشمن/ حسن ابراهیم‌زاده

لحظه‌ای در جنگ فرا می‌رسد که نیروهای در حال نبرد، در یک خاکریز و یا در یک کانال قرار می‌گیرند. اینجاست که شلیک گلوله‌های توپ، خمپاره و بمب‌ها و موشک‌های هواپیماهای طرفین متوقف می‌شود و سنگرها آوردگاه نیروهایی می‌شوند که گاهی حتی فرصت استفاده از تفنگ را هم پیدا نمی‌کنند و دست‌ها به سوی استفاده از سرنیزه‌ها می‌رود و جنگ تن به تن تعیین کننده سرنوشت پیروز میدان می‌شود. در این مرحله‌ از نبرد است که بالا رفتن پرچم فتح و اعلان پیروز میدان تنها از آن نیروهایی می‌شود که قبلاً آموزش لازم را برای قرار گرفتن در چنین موقعیتی دیده‌اند و از قدرت روحی و جسمی برتری نسبت به نیروهای مقابل برخوردارند.

اگر بگوییم دشمن از آغاز نهضت تا پاییز ۱۴۰۱ از تاکتیک جنگ سرنیزه‌ها، آن هم توسط نیروهای نفوذی و در خاکریز و کانال و سنگر خودی بهره گرفته، تحلیل نادرستی ارائه نداده‌ایم و اگر بگویم از آغاز نهضت تا امروز امامین انقلاب نسبت به این‌گونه جنگ هشدار داده‌اند و همواره هم مردم مؤمن، انقلابی و ولایتمدار پیروز این میدان بوده‌اند، باز مبالغه نکرده‌ایم.

نگاهی به رخدادها و بحران‌های فراروی نهضت و انقلاب برای جلوگیری از پیروزی و سپس براندازی نظام مقدس اسلامی، گواهی بر این مدعاست که دشمن از همه‌ تجربه‌های بازدارندگی‌ها و براندازی‌ها، از کشاندن جنگ به درون سنگر مبارزان و رویارویی اقشار مختلف مردم با هم بهره گرفته است. شیوه‌هایی که هرگز از چشم تیزبین امام راحل پنهان نماند. امام خمینی در تاریخ هفتم دی ماه ۱۳۵۸ در شهر مقدس قم به تاکتیک‌های دشمن، از جمله تاکتیک ایجاد جنگ درون گروهی و تن به تن در بین اقشار مختلف حتی در بین حوزویان اشاره کردند و گفتند:

«حریف ما یک حریف عادی نیست. حریف ما حریفی است که کارشناس‌های آنها تمام اوضاع همه‌ ممالک [را] تحت بررسی قرار داده‌اند و همه مضبوط است پیششان که چه باید کرد. یک همچو انقلابی که ضربه به آنها زد، این انقلاب را چه‌جوری باید از بین برد؟ [باید] با دست خود ارتش، ارتش را از بین برد. با دست خود شهربانی، شهربانی را از بین برد. با دست خود ژاندارمری، ژاندارمری را از بین برد. با دست خود ملا، ملا را از بین برد. با دست خود متدین، دیانت را از بین برد. اینها نقشه است آقا! اینها همین‌ طوری نیست. نقشه است اینها.»

دشمن از همان آغاز نهضت و انقلاب همه‌ تجربه‌های موفق در براندازی نهضت‌ها و انقلاب‌ها را بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران به کار گرفت و همواره شکست خورد و از میدان خارج شد؛ اما امروز نقشه راه دشمن، ایجاد دو قطبی در بین همه‌ اقشار و صنوف و گروه‌های اجتماعی، حتی در حوزه‌های علمیه و در بین هیئات مذهبی است.

باید گفت که نقطه‌ کانونی و رویکرد اصلی فتنه پاییز ۱۴۰۱ رو در رو قرار دادن مردم و برپایی جنگ تن به تن بود. امروز هم دشمن تمام توان خود را روی این نقطه متمرکز کرده و به دنبال عینیت بخشیدن به این دو قطبی به‌عنوان آخرین سلاح در برابر نظام مقدس اسلامی است. تحرکات عناصر اصلی دشمن در میان اقشار مختلف مردم و حتی در بین حوزویان و متدینین نشانه از ناامید نشدن دشمن از این تاکتیک در سالی است که مردم و نظام حساس‌ترین انتخابات را در اسفندماه آن در پیش رو دارند.

بسترسازی برای قرار دادن مردم در برابر هم در آستانه دهه اول از گام دوم یادآور استفاده دشمن از این سلاح در آغاز گام اول انقلاب است. آنجا که فتنه حزب خلق مسلمان و کشاندن آن به درون حوزه و حتی به تعبیر امام راحل(ره) از بین بردن ملاها توسط ملاها بارزترین مصادیق این نقشه‌ شوم بود.

در غائله‌ حزب خلق مسلمان و اعلام رویارویی آقای شریعتمداری در مقابل جریان اصیل و یکپارچه‌ مراجع و روحانیت در حوزه‌ قم، امام راحل(ره) فرمان داد تا مقلدین وی و مؤمنین و انقلابیون وارد این بازی تعریف شده از سوی دشمن نشوند و عملاً دشمن را از رسیدن به هدف ایجاد جنگ تن به تن میان حوزویان، متدینین و مردم با هم باز داشت.

تبعیت مردم از فرمان امام و عدم ورود به این جنگ تن به تن در خاکریز خودی به گونه‌ای بود که وقتی نیروهای سلطنت‌طلب و گروهک‌ها به نام دفاع از یک قومیت وارد قم شدند و به نام دفاع از خلق مسلمان و یک مرجع، چوب و چماق به دست گرفتند و شروع به کتک زدن روحانیون و مردم کردند، ولایتمداران حتی حاضر به پاسخ دادن به چماق‌ها و سیلی‌های آنان نشدند، زیرا خوب می‌دانستند هر گونه دفاع شخصی از خود هم، بازی در میدان دشمن در کمین نشسته و نظاره‌گر این صحنه‌ کارزار است. این ولایت‌مداری و تبعیت از رهنمودهای رهبری در پاسخ ندادن حرکت دشمن یک بار دیگر در پاییز ۱۴۰۱ تکرار شد. شهادت مظلومانه و غریبانه‌ بیش از ۹۰ تن از مدافعان امنیت با دست خالی در برابر تفنگ‌ها و دشنه‌های منافقان و اراذل و اوباش بیش از آنکه دشمن را از رسیدن به اهداف شوم خود ناکام گذاشت، ولایتمداری شهیدانی را به اثبات رساند که با تقدیم خون خود اجازه ندادند که دشمن جنگ را به داخل خانه‌ای به نام ایران بکشاند و عملاً به او نشان دادند که مردم از شناخت کافی و بصیرت لازم و روحیه و بنیه‌ای برخوردارند که به‌خوبی عرصه‌ جنگ و چگونه جنگیدن را در همه‌ مراحل جنگ می‌شناسند و جنگ ‌شناختی را تبدیل به جنگ سرنیزه‌ها نمی‌کنند. امام خمینی در آغاز گام اول انقلاب به تبیین ماهیت جریان‌ها و گروه‌هایی می‌پردازند که در داخل کشور همان نقش دشمن را بازی می‌کنند. امام خمینی در تاریخ ۲۳ آذر ۱۳۵۸ به حرکت همسوی مثلث مقدس‌نماها، روشنفکر مآب‌ها و نفاق‌پیشگان اشاره می‌کنند و تنها راه مقابله با آنان و جلوگیری از ایجاد دودستگی و دوری از برخورد فیزیکی را «افشاگری» می‌خوانند. ایشان در بخشی از سخنانشان در باره مقدس‌مآبان می‌فرمایند:

«… به‌طوری که وقتی به اهل شام می‌گویند که علی(ع) را در محراب عبادت کشتند، می‌گویند مگر او نماز می‌خواند؟ علی در مسجد چه می‌کرد؟ با اینها باید چه کرد؟ جز پناه به خدای تبارک و تعالی و جز افشاگری؟ ملت باید افشا کند.»(۲)

امام خمینی(ره) در ادامه به سراغ نفاق‌پیشگان می‌روند و خواستار رو کردن پرونده‌ای آنان برای مردم می‌شوند و می‌فرمایند:

«اینها که به صورت منافقین پیش آمدند و در میدان مسلمین واقع شدند و می‌خواهند کارشکنی کنند برای اسلام و مسلمین، باید از هر چه از آنها پیدا کردند، هر پرونده‌ای که از اینها پیدا کردند، این را نشان بدهند تا معلوم بشود که اینها جزو منافقین‌اند و با آنها مبارزه کنند تا معلوم شود خوب با یک کاسبی که خیلی هم آثار سجده در جبینش هست، با یک نویسنده‌ای که از اول که وارد می‌شود «بسم الله الرحمن الرحیم» در کلامش می‌نویسد و بعد هم از «جمهوری اسلامی» شروع می‌کند [ستایش] کردن و [تمجید] کردن، تعریف کردن، لکن از زیر لطمه بر اسلام وارد می‌شود. با این نمی‌شود الان کاری کرد. هر کاری بخواهید بکنید می‌گویید او یک مسلمان است، یک آدم حسابی است و نمی‌شود، این تا افشا نشود تا مشتش باز نشود، توی مردم این مقدس‌مآبی که هر روز می‌رود پشت سر فلان آقا نماز می‌خواند و گاهی هم سهم امام می‌دهد برای اغفال آن آقا، لکن در واقع مخالف با این رژیم است و می‌خواهد بزند این رژیم را و از هم بشکند، مشکل است با او معارضه کردن، این را جز افشاگری الان جور دیگر راه نداریم. راه این است که مطالب اینها و خیانت‌های اینها را هر کسی پیدا کرد، این را بگوید که این طور شد، البته اعراض مسلمین محترم است و کسی حق ندارد که همین طور بیخودی هر کسی هر طوری دلش بخواهد با هر کسی دشمن است بگوید این ساواکی است. نمی‌دانم [وابسته] است. اعراض مردم محترم است مگر اینکه معلوم بشود که این عِرض اسلام را می‌خواهد ببرد. آن وقت دیگر محترم نیست.»(۳)

با جرئت می‌توان گفت آنچه امام راحل(ره) در آغاز گام اول انقلاب از مشکل بودن معارضه با این مثلث یاد کردند و تنها راه را در افشاگری آنان خواندند و رهبری معظم انقلاب در آغاز گام دوم آن را جهاد تبیین خواندند،

امام خمینی در دی ماه ۱۳۵۸ پس از اشاره به ایجاد درگیری در بین مردم و اقشار مختلف، هدف اصلی را بی‌ثبات جلوه دادن ایران اسلامی و بسترسازی برای دخالت‌های بین‌المللی و قَیم‌تراشی برای مردم ‌خواندند و فرمودند:

«… من حالا به شما می‌گویم – سنم هم این قدرها [کم] نیست، ممکن است که قبل از این حرف‌ها بروم از اینجا – لکن شما یادتان باشد… این برنامه‌ای [را] که الان دارند بعضی از مغرضین می‌ریزند و جوان‌های ما را گول می‌زنند، آن برنامه برای این است که آمریکا را به ما مسلط کنند – آمریکا بفهماند – همه مطبوعات آمریکا شروع کنند و غرب، همه‌ اینها که با شما دشمنند، شروع کنند به اینکه [ایران] یک مملکت هرج و مرجی است، نظام ندارد این مملکت، بالا و پایین ندارد، مثل حیوانات همه به جان هم افتاده‌اند. همه مخالف هم هستند، همه از هم تخلف می‌کنند، هیچ یک از هیچ کس حرف نمی‌شنود، یک همچو جامعه‌ای محتاج به قَیم است، برایش پیدا بکنید! راه را باز می‌کنند، برای اینکه یک قیمی مثل محمدرضا بالای سر ما بیاورند، یک قیمی مثل رضاخان بالا سر ما بیاورند.»(۴)

بی‌شک این تنها وحدت و همدلی است که می‌تواند از رویارویی علنی و برپایی جنگ تن به تن در درون کانال و خاکریز جبهه خودی جلوگیری کند. رهبر معظم انقلاب در همان دهه نخست گام اول انقلاب از ایادی داخلی دشمنان انقلاب و انگیزه‌های آنان که در داخل نظام نفوذ کردند و عطش قدرت، آنان را به سوی برگزاری تجمعات در مقابل نظام و مردم واداشت چنین یاد می‌کنند.

«… دشمنان انقلاب تنها آمریکا و دشمنان خارجی نیستند، بلکه ایادی داخلی آنها هستند که بزرگ‌ترین ضربه‌ها را وارد می‌کنند و برای ضدیت با اصل انقلاب اسلام، تحت عناوین مختلف گردهمائی برگزار می‌کردند. علیه حضور روحانیت و حضور مردم و توده‌های عظیم مستضعفین فعالیت می‌کردند و عده‌ای هم در عطش قدرت می‌سوختند و هیچ انگیزه‌ای جز دست یافتن به قدرت نداشتند. خلاصه همه اینها با انگیزه‌های مختلف یک وجه مشترک با هم داشتند و آن مخالفت و ضدیت با انقلاب اسلامی بود. لذا جستجو می‌کردند که ببینند چه چیزی به نفع انقلاب است و بنای مخالفت با آن را می‌گذاشتند.»(۵)

دشمن امروز به این نتیجه رسیده است که تنها با کشاندن جنگ به خاکریز خودی و دادن سرنیزه به دست مردم، مسئولان، هیئات مذهبی و… برپایی جنگ حوزوی با حوزوی، دانشگاهی با دانشگاهی، بازاری با بازاری، جنگ بین نمایندگان مجلس با هم جنگ بین قوای سه گانه با هم و خود از دور نظاره‌گر آتشی بودد که با کمک عوامل داخلی‌اش برپا کرده است، به هدفش می‌رسد.

آنچه که در پاییز ۱۴۰۱ رخ داد درست همان هشداری بود که امام خمینی در زمستان ۱۳۵۸ دادند. طرح محکومیت ایران از سوی برخی از مجامع بین‌المللی و قَیم‌تراشی از فاسدترین و وحشی‌ترین انسان‌های روزگار چون رضا پهلوی و مریم رجوی و حتی سخن گفتن از ایجاد منطقه پرواز ممنوع در برخی از استان‌های غربی به‌خوبی نشان داد که دشمن پس از ناکامی ۴۳ ساله‌ خود در بهره‌گیری از همه امکانات انسانی، مالی، رسانه‌ای و فشارهای بین‌المللی، امروز تمام توان خود را معطوف به برپایی جنگ مردم با مردم، آن هم در درون جامعه‌ ایران با به دست دادن سرنیزه به دست مردم برآمده است و هنوز از تکرار فتنه‌ پاییز ۱۴۰۱ ناامید نشده است، مضافاً بر اینکه در آستانه انتخابات و در ماه‌های آینده، گروهی که رهبری انقلاب در سال ۱۳۶۲ از آنان به طالبان قدرت به هر قیمت یاد کردند، می‌توانند برای دو قطبی‌سازی جامعه، نقش محوری را در تهیه سرنیزه‌ها و به تعبیر امام خمینی در سال ۱۳۵۸ به جان هم انداختن مردم ایفا کنند.

کوتاه سخن اینکه امروز هر قوه، هر نهاد، هر مسئول، هر نویسنده، هر واعظ، هر مداح و هر فردی با هر عنوانی هر چند مقدس و انقلابی در شیپور دوگانگی و انشقاق بدمد، سرنیزه دشمن را در دست دارد و در خاکریز خودی، خودی‌ها را نشانه گرفته است و نامش در تاریخ نام در فهرست سربازان نیابتی دشمنان اسلام و ایران ثبت خواهد شد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. صحیفه‌ امام، ج. ۱۱، ص. ۴۷۲٫
  2. صحیفه‌ امام، ج. ۱۱، ص. ۲۳۵٫
  3. همان مدرک، صص. ۲۳۵ و ۲۳۸٫
  4. صحیفه‌ امام، ج. ۱۱، صص. ۴۷۱ و ۴۷۲٫
  5. ر.ک: روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه ۱۹ آذر ۱۳۶۲، ص.۱۶٫

 

22ژوئن/23

چیستی حرام سیاسی و تطبیق آن با کشف حجاب/حجه الاسلام‌ و المسلمین سیدسجاد ایزدهی

۱٫ واژه حرام سیاسی که اولین بار در کلام رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در کنار حرام شرعی نسبت به مقوله کشف حجاب، اظهار شد، سئوالاتی را در خصوص دو قضیه چیستی «حرام سیاسی» و «چرایی کشف حجاب به‌مثابه حرام سیاسی» در پی داشت. این نگاشته در صدد است ضمن بیان ماهیت «حرام سیاسی» به تطبیق این حرام، به برخی رفتارهایی عامدانه ناظر به کشف حجاب، بپردازد.

۲٫ در آغاز باید گفت حرام سیاسی، اصطلاح جدیدی و نوپیدایی نیست؛ زیرا حرام به معنای چیزی که ارتکاب آن ممنوع است، معنای واضحی دارد و می‌توان از آن در عرصه‌های مختلفی چون حوزه شریعت، امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی،استفاده کرد؛ کما اینکه در برابر حرام در عرصه­های فوق الذکر، می­توان از اموری که ذیل واجب سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… انجام آن لازم است، یاد کرد.

در توضیح این واژه باید به این نکته اشاره کرد که جامعیت احکام شرعی،‌ مقتضی است که احکام شرعی در عرصه‌های متعددی مانند سیاست،‌ اقتصاد، فرهنگ،‌ اجتماع و…، به کار گرفته شوند و تکلیف مومنان را در این عرصه‌ها مشخص کنند. لکن آنچه در این جایگاه از آن به‌عنوان «حرام سیاسی» یاد می‌شود، حرام شرعی در حوزه امور سیاسی نیست،‌ بلکه مراد این است که فارغ از رویکرد شارع در تحریم چیزی، ملاحظه اقتضائات و مناسبات حوزه سیاست نیز حکم به تحریم آن می‌کند؛ لذا ممکن است در خصوص امر منکری، شارع ناظر به حوزه شخصی مکلفان،‌ حکم به تحریم نکرده باشد، اما مناسبات و اقتضائات جامعه،‌از حیث موازین سیاست و حکمرانی، حکم به تحریم همان چیز ‌کند.

۳٫ «حرام سیاسی» از آن روی در عصر حاضر مورد تأکید قرار می‌گیرد که بر خلاف زمان گذشته که رفتار مومنان در حوزه احوالات شخصیه‌شان مورد ارزیابی قرار می‌گرفت، امروزه و در فضای تحقق حکومت اسلامی، نه فقط مومنان مکلف به رفتارهایی کلان در عرصه سیاست،‌ مدیرّت کلان و اداره جامعه اسلامی هستند،‌ بلکه همه شهروندان جامعه مکلف به تکالیفی متناسب با حوزه شهروندی و در راستای تمکین نسبت به قانون کشور اسلامی هستند، لذا گرچه ممکن است یک شهروند،‌ باوری به مبانی اسلام یا مذهب نداشته باشد،‌ اما از یک‌ سو موظف به اطاعت از قوانین مصوب کشور اسلامی است و از سوی دیگر، حفظ،‌ تقویت، توسعه و ارتقای کشور در برابر دشمنان، وظیفه همه شهروندان (فارغ از هرگونه باور پیشینی) است،‌ لذا جاسوسی از کشور، فارغ از اینکه در فقه اسلامی،‌ حرام تلقی می‌شود،‌ در همه جوامع و کشورها، به خاطر اینکه به تضعیف نظام و حکومت،‌ می‌انجامد و همسویی با منافع دشمن به شمار می‌رود،‌ لذا با اتصاف به عنوان «خیانت به کشور»، «حرام سیاسی» خوانده می‌شود. همچنان که مطابق این منطق، می‌توان اموری چون:‌ «کم‌کاری در نهادهای دولتی»، «رشوه»، «اختلاس»، «حیف و میل در بیت‌المال»، «گمراه یا معتاد کردن جوانان»، «ناامید کردن آحاد جامعه» و «انتشار شایعات و دروغ در جامعه» را از مصادیق «حرام سیاسی» برشمرد.

گرچه باید بر این نکته تأکید کرد که در رویکرد فقه حکومتی که احکام را در ظرف حکومت اسلامی و ناظر به پاسخ‌گویی به نیازهای نو به ­نو جامعه اسلامی استنباط می‌کند،‌ آنچه را که به‌عنوان «حرام سیاسی» یا «حرام حکومتی»‌ تلقی شود، می‌توان «حرام شرعی» نیز حساب کرد.

۴٫ به تناسب و در کنار «حرام سیاسی»، می‌توان به اموری ذیل «واجب سیاسی» اشاره کرد که انجام آن برای حفظ اجتماع و انسجام ملی لازم هستند و به تضعیف دشمن منجر می‌شوند. بر این اساس،‌ هر چیزی که از ضروریات یک جامعه تلقی می‌شود،‌ مانند: «دفع شر و فتنه دشمن»، «تأمین امنیّت کشور»،‌ «حل مشکلات جامعه»، «آگاه‌سازی جامعه در زمینه شبهات» و … را می توان ذیل «واجب سیاسی» قرار داد.

۵٫ آنچه می­تواند موجب تمایز «حرام سیاسی» از «حرام شرعی» شود، این است که بر خلاف «حرام شرعی» که ناظر به ادله شرعی تنظیم شده است و به دیدگاه شارع نسبت به رفتار مومنان، عنایت دارد، پیامدهای سیاسی یک رفتار را در قبال جامعه اسلامی در نظر می‌گیرد و «حرام سیاسی» را ناظر به اقتضائات سیاسی و مدیریتی جامعه بازتعریف و متناسب با نفوذ و سلطه دشمن،ارزیابی می‌کند. لذا برخی از عملکردهائی که از الزامات رفتاری شهروندان (و نه مومنان) تلقی می­شود، از ویژگی­های رفتاری اکثریت جامعه نیست و عقوبت آن در هر جامعه­ای متصور است.

بر این اساس، ممکن است برخی امور، در حوزه امور فردی و شخصی، ذیل «حرام شرعی» قرار بگیرند، اما همان‌ها می‌توانند ناظر به رویکرد فقه حکومتی و متناسب با اقتضائات اداره سیاسی، اجتماعی یک کشور و در راستای قانون اداره همان کشور، «حرام سیاسی» تلقی شوند. طبعاً در این صورت این حرام، علاوه بر اینکه برای مومنان، ممنوع است، برای شهروندان نیز ممنوع تلقی خواهد شد.

۶٫ با توجه به توضیحی که در خصوص «حرام سیاسی» و «واجب سیاسی» ارائه شد، باید گفت که عرصه‌ «واجب و حرام سیاسی»، ذیل امور شخصی و احوالات شخصیه افراد قرار ندارد، بلکه به تناسب امر سیاسی که مقوله­ای عمومی و مرتبط با جامعه و اداره کشور است، از مصادیق حوزه عمومی به شمار می‌رود، کما اینکه این دو واژه ناظر به حوزه امور تعبدات و مواردی که در نسبت ارتباط با خداوند هم معنا می‌یابند، نیستند.

۷٫ حجاب بانوان،‌ امری چند جانبه و چند لایه است و سویه‌های متفاوتی دارد.

از یک سو، حجاب، مقوله­ای است که ناظر به اعتقادات هر شخص صورت می‌گیرد و بانوان متناسب با باورهای خویش،‌ از نوع و سطوح متفاوتی از حجاب استفاده می‌کنند،

از سوی دیگر، گونه حجاب و مقدار پوشش بانوان در هر جامعه،‌ از امر شخصی فراتر می‌رود و نمایانگر فرهنگ و باورهای آن جامعه است. طبعاً در این سویه، بانوان فارغ از باور به این‌ گونه حجاب، بر اساس سنت‌های غالب جامعه خویش، پوشش و حجاب غالب آن جامعه را برای خویش در نظر می‌گیرند و تجویز می‌کنند.

در سویه سوم، حجاب امری مذهبی است که از سوی شارع مقّدس در راستای تکریم بانوان،‌ مصونیت آنان در جامعه و حفظ حریم خانواده،‌ واجب برشمرده شده است. طبعاً‌ زنانی که سر در گرو شریعت دارند و خود را نسبت به واجبات شارع،‌ ملتزم می‌دانند از نوع و سطح پوششی که خداوند برای زنان واجب کرده استفاده می‌کنند.

در سویه چهارم،‌ حجاب، لبه‌ تقابل تمدن غرب مادی و کشورهای شرقی، بلکه نماد تقابل اسلام و کشورهای غیراسلامی است؛ زیرا تمدن مادی غرب در صدد است در فرایند تهاجم فرهنگی، سبک زندگی و باورهای خویش را در جوامع اسلامی مستقر کند. از سوی دیگر، نوع پوشش و حجاب بانوان،‌ در صدر مواردی است که مقابله با آن می‌تواند ارمغان تمدن غربی برای وصول به غایات خویش برشمرده شود.

علاوه بر موارد چهارگانه، حجاب در کشور اسلامی ایران،‌ متناسب با ارزش‌های حاکم و غالب بر جامعه ایرانی و دین اسلام، توسط زنان مسلمان و غیر مسلمان،‌ مراعات و لذا الزام به حجاب، متناسب با باور و خواست غالب مردم، به قانون تبدیل شده است. لذا حجاب فارغ از ابتنای بر باور عمومی،‌ هنجار و فرهنگ جامعه ایرانی، تجویز دین اسلام، نمادی از حیات اسلام و ارزش‌ها و معنویات در کشور انقلابی ایران به شمار می‌رود.

۸٫ بر اساس لایه­های چندگانه در خصوص حجاب، پوشش مناسب و عفیفانه برای بانوان کشور ایران، ضمن اینکه متناسب با قوانین حاکم بر این سرزمین،‌ از واجبات و الزامات حکومتی تلقی می‌شود، متناسب با هر گروهی از بانوان، نمادی از فرهنگ، مذهب و دین تلقی می‌شود و در نهایت، نمایانگر اقتدار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران است.

در نقطه مقابل، ضمن اینکه کشف حجاب بانوان، در محافل خصوصی، به «حرام شرعی» متصف می‌شود،‌ در عرصه و فضای عمومی جامعه،‌ این عمل، از یک سو ذیل «تخلف از قوانین» و «جرم» قرار می­گیرد و از سوی دیگر چون این عمل در راستای همسویی با منویات و اهداف دشمن قرار دارد و حرکت در پازل نقشه دشمن تلقی می­شود، لذا عملاً متصف به «حرام سیاسی» نیز خواهد شد. مضافاً بر این که چون ارتکاب این عمل به بی‌بندوباری دینی و فرهنگی در جامعه و تضعیف فرهنگ عمومی و کانون خانواده منجر می­شود، لذا این رفتار چون در مسیر تثبیت اهداف اعلامی دشمن نظام اسلامی قرار دارد، علاوه بر ممنوعیت از حیث دینی و اتصاف به «حرام شرعی»، ذیل «حرام سیاسی» نیز قرار خواهد گرفت.

۹٫ با وجود اینکه ارتکاب کشف حجاب از سوی برخی بانوان، ذیل «حرام شرعی» و «حرام سیاسی» قرار می‌گیرد، اما این عمل ضرورتاً به معنای مخالفت با نظام اسلامی نیست. و «کسانی را که حجاب را به‌طور کامل رعایت نمی‌کنند، نباید به بی‌دینی و ضدانقلابی بودن متهم کرد.»(۱)

همچنان که ارتکاب محرمات الهی از سوی برخی افراد هم به معنای مقابله با خداوند و مخالفت با خدا نیست، زیرا بنا به تعریف رهبر معظم انقلاب: «خیلی از کسانی که کشف حجاب می‌کنند، اگر بدانند پشت این کاری که دارند می‌کنند چه کسانی هستند، قطعاً نمی‌کنند؛ خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دین‌اند، اهل تضرّع‌اند، اهل ماه رمضان‌اند، اهل گریه و دعایند، (منتها) توجه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزه باحجاب است. جاسوس‌های دشمن، دستگاه‌های جاسوسی دشمن، دنبال این قضیّه هستند.»(۲)

۱۰٫برخلاف کشف حجاب به ملاک «حرام شرعی» که عقوبت در نظر گرفته شده برای آن، ناظر به احوالات شخصیه بانوان معصیت‌کار، عقوبتی اخروی است، در عقوبت مد نظر برای «حرام سیاسی» نمی‌توان به عقوبت اخروی اکتفا کرد بلکه چون این حرام، همسو با نقشه و طراحی دشمن انجام می‌شود، لذا باید به‌گونه­ای با «حرام سیاسی» مواجه شد که به از بین رفتن نقشه دشمن و به تقویت نظام اسلامی و دست برتر نظام اسلامی نسبت به دشمن منجر شود. طبعاً چون «دشمن با نقشه و برنامه وارد این کارشده، ما هم باید با برنامه و نقشه وارد بشویم»(۳)

از این‌ روی، ضمن اینکه نظام اسلامی می­تواند در حوزه «حرام شرعی» نسبت به برخی محرمات و در محدوده زندگی شخصی، تسامح کند و به اعمال حاکمیت مبادرت نورزد، اما هرگاه «حرام شرعی» رویکردی سیاسی، حکومتی به خود بگیرد و به «حرام سیاسی» تبدیل شود، حکومت نمی‌تواند با آن با تسامح مواجه شود.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. بیانات در دیدار اقشار مختلف بانوان، ۱۴/۱۰/۱۴۰۱
  2. بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۱۵/۱/۱۴۰۲
  3. بیانات در دیدار مسئولان نظام، ۱۵/۱/۱۴۰۲
22ژوئن/23

تفاوت‌های اسلام ناب محمدی با اسلام آمریکایی از دیدگاه قرآن، بنیان امام خمینی(ره)/حجه الاسلام ‌والمسلمین دکتر محمد علی محمدی

مقدمه:

حضرت امام خمینی(س)، فقیهی ژرف‌نگر، حکیمی خردمند، فیلسوفی توانمند، سیاستمداری دوراندیش، رهبری فرزانه، عارفی الهی و از دانشمندان بزرگی بود که تاریخ مشابه ایشان را کمتر به خود دیده است. امام امت را می‌توان از زمره دانشمندانی برشمرد که امیرمؤمنان(ع) در مورد آنان می‌فرماید:

«آنان با نور دانش به حقیقت ادراک و بصیرت رسیدند و جوهره یقین را با جان خود دریافته‌اند.»(۱)

در زمانی که افراد لائیک، دین‌ستیزان، دین‌ناباوران و مخالفان فرهنگ الهی در تمام جهان جولان می‌دادند و تصور می‌کردند استخوان‌های دین را خرد کرده و کمر اسلام را شکسته‌اند، «اسلام ناب محمدی» در قالب انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام فرزانه نمود پیدا کرد و یک بار دیگر قدرت مقاومت دینی را به رخ جهانیان کشید.

«اسلام ناب محمدی»، «کلمه طیبه‌ای» است که همانند «شجره‌ طیبه»، اصل آن ثابت و شاخه‌هایش در جهان گسترده شده‌اند.(۲) هم اکنون در ایران، عراق، افغانستان، پاکستان، بحرین، یمن، عربستان، نیجریه، سوریه، لبنان و دیگر کشورها می‌توان این شاخه‌های مبارک را مشاهده کرد و عنقریب است که آرزوی امام امت محقق شود و با شکستِ دنیای مادی، پرچم لا اله الّا اللَّه و محمداً رسول اللَّه در تمام دنیا به اهتزاز درآید.

امام امت همواره بر اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی تأکید داشتند و یکی از وظایف مهم دانشوران را تبیین تفاوت این دو اسلام می‌دانستند. به‌عنوان نمونه در نامه‌ای، به یکی از مسئولان کشور نوشتند: «همه باید سعی کنیم تا روح وحدت و پاکی را بر محیط کارمان حاکم گردانیم تا بتوانیم تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها را به زانو درآوریم. باید تلاش کنیم زهد و قدس اسلام ناب محمدی را از زنگارهای تقدس‌مآبی و تحجرگرایی اسلام آمریکایی جدا کنیم و به مردم مستضعفمان نشان دهیم.»(۳)

 

مسجد ضرار نماد اسلام آمریکایی

با بررسی قرآن، سنت و تاریخ نیز متوجه می‌شویم که اسلام ناب همواره در برابر اسلام‌های غیر واقعی و دروغین قرار داشته و در موارد فراوانی افرادی سعی می‌کردند با نام اسلام، به اسلام ناب ضربه بزنند. نمونه‌ی بارز و عینی اسلام دروغین که در قرآن نیز بدان اشاره شده، ساختن مسجد ضرار است.(۴)

مسجد ضرار به وسیله برخی از منافقان و در رأس آنان ابوعامر ساخته شد.(۵) پس از اتمام ساخت مسجد برخی از منافقان از پیامبر اعظم«ص» خواستند که قبل از عزیمت به‌سوی تبوک برای اولین‌بار در این مسجد نماز بگزارد. پیامبر«ص» این امر را به بازگشت از تبوک موکول کردند؛ ولی در بازگشت چون با وحی خداوند از هدف اصلی بانیان مسجد آگاه شدند، به عده‌ای دستور داد مسجد را ویران کنند و در آتش بسوزانند.(۶)

امروزه نیز پیروان اسلام آمریکایی سعی می‌کنند با ساختن مساجدی به ظاهر  بسیار زیبا، چاپ و نشر میلیون‌ها نسخه از قرآن و کتاب‌های به ظاهر اسلامی، تیشه به ریشه اسلام ناب بزنند و با ایجاد تفرقه بین صفوف مسلمانان، راه را برای نابودی اسلام ناب محمدی هموار سازند.

مبارزه اسلام ناب با اسلام دروغین، مختص صدر اسلام نبود و در برهه‌های زیادی از تاریخ می‌توان شاهد این مبارزه همه‌جانبه بود. مرارت‌های حضرت زهرا «س» پس از پیامبر اعظم«ص» به‌حدی بود که فرمودند: «بر من مصیبت‌هایی فرو ریختند که اگر بر روز روشن ریخته می‌شدند، شب تار می‌شد.»(۷) چنانکه سختی‌های ائمه معصومان«ع» همگی از دست کسانی بود که به نام اسلام، در برابر اسلام ناب می‌ایستادند.

اسلام دروغین در زمان بنی‌امیه زیر پرچم «اسلام اموی» رخ نمود و در هر عصر و نسلی به شکلی ادامه یافت و هم اکنون  در چهره «اسلام آمریکایی» هویدا شده است.

 

مرزهای اسلام ناب و اسلام آمریکایی

حضرت امام ضمن تأکید بر لزوم شناخت معیارهای اسلام آمریکایی و ضرورت مبارزه با آن، به این نکته نیز توجه داشتند که «راه مبارزه با اسلام آمریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن شوند.» متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت‌های اسلامی مرز بین «اسلام آمریکایی» و «اسلام ناب محمدی» و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس‏نماهای متحجر و سرمایه‌داران‏ خدانشناس و مرفهین بی‏درد، کاملاً مشخص نشده است و روشن ساختن این حقیقت… وظیفه همه علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند.»(۸)

حضرت امام ضمن تبیین وظیفه خواص برای شناخت و معرفی سردمداران و پیروان اسلام آمریکایی، وظایف مردم را در مواجهه با آنان نیز بیان می‌کردند. از جمله می‌فرمودند:

«مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانی رأی دهند که متعبد به اسلام و وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسئولیت کنند و طعم تلخ فقر را چشیده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجدیدگان تاریخ، اسلام عارفان مبارزه‌جو، اسلام پاک‌طینتان عارف و در یک‌کلمه، مدافع اسلام ناب محمدی(ص) باشند؛ و افرادی را که طرفدار اسلام سرمایه‌داری، اسلام مستکبرین، اسلام مرفهین بی‏درد، اسلام منافقین، اسلام راحت‌طلبان، اسلام فرصت‌طلبان و در یک کلمه، اسلام آمریکایی هستند طرد و به مردم معرفی کنند.»(۹)

رهبر معظم انقلاب نیز همواره بر اسلام ناب و تقابل آن با اسلام آمریکایی تأکید دارند و مرزهای آن دو را تبیین کرده‌اند. از نگاه سکان‌دار انقلاب اسلامی، «اسلام آمریکایی دو شاخه دارد: یک شاخه اسلام متحجر، یک شاخه اسلام سکولار…، استکبار و قدرت‌های مادی از هر دو شاخه پشتیبانی کرده‌اند و می‌کنند؛ یک جاهایی آنها را به وجود می‌آورند، یک جاهایی آنها را راهنمایی می‌کنند، یک جاهایی به آنها کمک می‌کنند؛ اسلام ناب در مقابل آنهاست. اسلام ناب اسلامی است همه‌جانبه. از زندگی و خلوت فردی تا تشکیل نظام اسلامی، همه را شامل می‌شود. اسلام ناب اسلامی است که هم تکلیف من و شما را در خانواده، هم با خود و در خلوت شخصی‌، هم در جامعه و هم در قبال نظام اسلامی و ایجاد نظام اسلامی معین می‌کند. این اسلام ناب است.»(۱۰)

از آنجا که، یادکرد همه تفاوت‌های دو اسلام از منظر امام خمینی(ره) از حوصله‌ی یک مقاله کوتاه خارج است، در ادامه به مهم‌ترین تفاوت‌های این دو اسلام اشاره می‌کنیم.

 

۱)    ولایتمداری

ولایتمداری از نبوت آغاز شد و در ادامه به امامت رسید و به ولایت فقیه ختم شد.

امامت در لغت به معناى پیشوایى(۱۱)‏ پیشروى، و رهبرى و در اصطلاح، به معناى ریاست عمومى فردى خاص بر امور دین و دنیاى مردم در دنیا بالاصاله یا به جانشینى از پیامبر«ص» است. امامت داراى شئونى همچون رهبرى سیاسى و زعامت اجتماعى و مرجعیت دینى و تبیین و تفسیر وحى و ولایت باطنى و معنوى است که از این جهت امام حجت خدا در زمان، ولى الله و انسان کامل است.(۱۲) و چون امامت داراى شئون والایى است، شیعه آن را همانند نبوت به نص و امر الهى‏ و از اصول مذهب مى‏داند.

در زمان غیبت امام معصوم، ولایتی که امام معصوم دارد به ولی فقیه منتقل می‌شود. قرآن در آیات متعددی به شرایط زمامدار و رهبری اشاره می‏کند؛ از جمله:۱٫ عدالت؛(۱۳) ۲٫ علم؛(۱۴) ۳٫ امانتداری؛(۱۵) ۴٫ توانایی و حسن تدبیر؛(۱۶) ۵٫ یقین و پایداری و استقامت(۱۷) و…

این شرایط در زمان حضور در پیامبر«ص» و ائمه معصومان«ع» متبلور است و کامل‏ترین مصداق ویژگی‏هایی که در آیات ذکرشده، پیشوایان معصوم«ع» و در عصر غیبت، نزدیک‏ترین افراد به معصومین هستند.

بنابراین یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب، اسلامی است که حاکم آن معصوم یا نزدیک به عصمت باشد تا هم از لحاظ احاطه علمی به احکام و قوانین الهی و هم از لحاظ شناخت اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزئی و هم از لحاظ تقوی، ورع و عدالت در عالی‏ترین حد ممکن باشد.

در برابر ولایتمداری اسلام ناب، طاغوت‌پذیری است. یکی از ویژگی‌های اسلام آمریکایی پذیرش طاغوت است؛ چنانکه رهبر فرزانه انقلاب می‌فرمایند: «دشمنان اسلام به نام اسلام و در پوشش اسلام با اسلام مقابله می‌کنند؛ همان تعبیرى که امام بزرگوار ما (رضوان الله تعالى علیه) فرمودند: اسلام آمریکایى، در مقابل اسلام ناب محمّدى. اسلام آمریکایى، اسلامى است که با طاغوت می‌سازد، با صهیونیسم می‌سازد، در خدمت هدف‌هاى آمریکا قرار می‌گیرد، ظاهر آن هم اسلام است، اسم آن هم اسلام است،… امّا آنچه مسلم است، در جهت کّى قطعاً ۱۸۰ درجه در جهت مخالف اسلام حرکت می‌کند. قرآن، اسلام، همراهى و ولایت دشمنان دین و مستکبرین را جزو چیزهایى دانسته است که مؤمن باید از آن بر کنار باشد؛ «اَلَّذینَ ءامَنُوا یُقاتِلُونَ فى‌سَبیلِ‌الله وَ الَّذینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فى‌سَبیلِ الطّاغُوت»(۱۸) اگر شما با نام اسلام، در راه طاغوت حرکت می‌کنید، بدانید که این اسلام، اسلام درست و حسابى‌ و اسلام واقعى نیست.»(۱۹)

در نتیجه یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب، پذیرش اصل مترقی ولایت فقیه است. امام خمینی در این باره می‌فرمایند:

«قضیه‌ ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. همان ولایت رسول اللَّه«ص» است. اینها از ولایت رسول اللَّه«ص» هم مى‏ترسند! شما بدانید که اگر امام زمان- سلام اللَّه علیه- حالا بیاید، باز این قلم‌ها مخالف‏اند با او.»(۲۰)

رهبر معظم انقلاب نیز بارها بر آنچه گذشت تأکید کرده‌اند. ایشان اعتقاد راسخ دارند که: «این اسلام ناب هم که در فرمایش امام بود، ناظر به همین است؛ چون امام اسلام ناب را در مقابل اسلام آمریکایی فرمودند. اسلام آمریکایی فقط آن نیست که آمریکاپسند باشد؛ بلکه هر چیزی است که خارج از اسلام ناب باشد. اسلام سلطنتی، اسلام التقاطی، اسلام سرمایه‌‌داری، اسلام سوسیالیستی، اسلام‌هایی که با شکل‌ها و رنگ‌های مختلفی عرضه می‌شود و عناصر اصلی در آنها وجود ندارند، همه‌‌ مقابل اسلام ناب و در واقع اسلام آمریکایی هستند.(۲۱)

 

۲)    همراهی دیانت و سیاست

یکی دیگر از ویژگی‌های اسلام ناب، هماهنگی کامل سیاست و دیانت است.

امام امت در این باره می‌گویند: «اسلام فقط عبادت نیست؛ فقط تعلیم و تعلم عبادى و امثال اینها نیست. اسلامْ سیاست است. اسلام از سیاست دور نیست. اسلام یک حکومت بزرگ و یک مملکت بزرگ را به وجود آورده است.»(۲۲) از منظر امام خمینی، جدایى سیاست از دین یعنى اسلام‌زدایى‏. سیاستى که در صدر اسلام بود یک سیاست جهانى بود. پیامبر اعظم«ص» به سیاست اسلامی دعوت می‌کرد و حکومت تشکیل داد و از صدر اسلام از زمان رسول خدا«ص» تا آن وقتى که انحراف در کار نبود، سیاست و دیانت توأم بودند. اسلام دین سیاست است و کسانی که از اسلام غیرسیاسی دم می‌زنند، بوق‌های استعماری هستند و هدفشان اسلام‌زدایی و تهی کردن اسلام از محتوای حقیقی است.(۲۳)

 

۳)    مبارزه و قیام

یکی دیگر از ویژگی‌های مهم اسلام ناب، مبارزه و جهاد است. اسلام  ناب انسان‌ها را به گونه‏اى مى‏سازد که به جز حق و مبدأ خلق به هیچ مکتبى تسلیم نشوند و تحت تأثیر هیچ قدرتى واقع نگردند. در حالی که اسلام آمریکایی، اسلام راحت‏طلبان و سازشکاران‏ است. امام امت در این باره می‌فرمایند:

«از صدر اسلام تا کنون دو طریقه، و دو خط بوده است: یک خط، خط اشخاص راحت‏طلب که تمام همّشان به این است که یک طعمه‏اى پیدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهایى که مسلمان بودند، مى‏کردند، اما مقدم بر هر چیزى در نظر آنها راحت‏طلبى بود… این در طول تاریخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامى، ما شاهد اشخاصى که به این وضع بوده‏اند، راحت را بر هر چیزى مقدم مى‏داشته‏اند، تکلیف را این مى‏دانستند که نمازى بخوانند و روزه‏اى بگیرند و بنشینند در منزلشان ذکرى بگویند و فکرى بکنند و چنانچه یک اشخاص انحرافى هم باشند غیبت بکنند، بروند عبادتشان را بکنند و بنشینند و در مجالسشان غیبت بکنند، تهمت بزنند، [بوده‏ایم.] این یک راهى بود که یک دسته‏اى از مردم داشتند… این دسته‏اى که خودشان را از اول مهیا کردند براى مقابله؛ مقابله با ظلم، این دسته از اول توجه به این معنا داشتند که این مقابله زحمت دارد، شهادت دارد، حبس دارد. اینها در حبس هم بعضی‌شان مى‏رفتند و آن زجرها را مى‏کشیدند، قدمشان  راکه از حبس بیرون مى‏گذاشتند، باز مى‏رفتند سراغ مقابله؛ براى اینکه این یک مکتبى بود و یک خطى بود؛ خطى که ترسیمش را انبیاء از صدر عالم کرده‏اند؛ آن انبیایى را که در آتش سوزاندند آنها را و ارّه کردند آنها را…»(۲۴)، «ملت ایران مسلمان است و اسلام را مى‏خواهد؛ آن اسلامى که در پناه آن آزادى و استقلال است، رفع ایادى اجانب است، هَدم پایگاه‌هاى ظلم و فساد است، قطع کردن دست‌هاى خیانتکاران و جنایتکاران است.»(۲۵)

 

۴)    حمایت از مستضعفان

یکی از موضوعاتی که بیشترین نمود و تکرار را در سخنان امام خمینی داشت، «حمایت از محرومان و مستضعفان» بود. از دیدگاه ایشان، اسلام طرفدار مستضعفان و پابرهنه‌هاست. در اسلام، بالانشینی جایی ندارد. حتی در مجالس رسول الله«ص» نیز وقتی کسی می‌آمد نمی‌توانست پیامبر را از ظاهرش بشناسد…، آن حضرت به همراه اصحابشان همه با هم دور هم مى‏نشستند، یکى بالا و یکى پایین، مطرح نبود؛ همه روی زمین می‌نشستند و اگر هم یک بوریایى بود، همگی روى آن بوریا دور هم مى‏نشستند.»(۲۶)

امام با اشاره به‏آیه ۵ و ۶ سوره قصص(۲۷) براین مطلب تأکید داشتند که خداوند اراده فرمود بر مستضعفین منت بگذارد و زمین را از لَوْث مستکبرین پاک کند و مستضعفین را به حکومت زمین برساند.(۲۸)

امام خامنه‌ای نیز بر این نکته تأکید داشتند که از دیدگاه قرآن بنیان امام خمینی، اولین و اصلی‏ترین نقطه در مبانی و نظرات امام، مسئله‏ اسلام ناب محمدی است؛ یعنی اسلام ظلم‏ستیز، اسلام عدالتخواه، اسلام مجاهد، اسلام طرفدار محرومان، اسلام مدافع حقوق پابرهنگان و رنج‏دیدگان و مستضعفان،… اسلام آمریکایی یعنی اسلام تشریفاتی، اسلام بی‏تفاوت در مقابل ظلم، در مقابل زیاده‏خواهی، اسلام بی‏تفاوت در مقابل دست‏اندازی به حقوق مظلومان، اسلام کمک به زورگویان، اسلام کمک به اقویا، اسلامی که با همه‏ اینها می‏سازد. این اسلام را امام نام‏گذاری کرد: اسلام آمریکایی.(۲۹)

 

۵)    زهـد

از نگاه امام راحل یکی دیگر از مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام ناب محمدی، ساده‌زیستی و زهد اسلامی است. در برابر آن اسلام آمریکایی، اسلام اشرافی‌گری و اسلام مرفهان بی‌درد است. ایشان می‌فرمایند: «پیامبر اسلام«ص» نیازى به مساجد اشرافى و مناره‏هاى تزئیناتى ندارد. پیامبر اسلام(ص) دنبال مجد و عظمت پیروان خود بوده است که متأسفانه با سیاست‌هاى غلط حاکمان دست نشانده به خاک مذلت نشسته‏اند. مگر مسلمانان جهان فاجعه قتل عام صدها عالم و هزاران زن و مرد فرقه‏هاى مسلمین را در طول حیات ننگین آل‌سعود و نیز جنایت قتل عام زائران خانه خدا را فراموش مى‏کنند؟ مگر مسلمانان نمى‏بینند که امروز مراکز وهابیت در جهان به کانون‌هاى فتنه و جاسوسى مبدل شده‏اندکه از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدس‏نماهاى بی‌شعور حوزه‏هاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت، اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایه داران بر مظلومین و پابرهنه‏ها و در یک کلمه «اسلام آمریکایى» را ترویج مى‏کنند و از طرف دیگر، سر بر آستان سرور خویش، آمریکاى جهانخوار، مى‏گذارند.»(۳۰)

با توجه به اصل سادگی و زهدی که در اسلام ناب وجود دارد، حضرت امام تأکید داشتند که مصلای تهران باید ساده و بدون آرایش ساخته شود: «سادگى مصلا باید یادآور سادگى محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شدیداً از زرق و برق ساختمان‌هاى مساجد اسلام آمریکایى جلوگیرى شود.»(۳۱)

رهبر معظم انقلاب نیز یکی از ویژگی‌های اسلام آمریکایی را مصرف‌زدگی می‌دانند و می‌فرمایند: «به اسلام آمریکایی و انگلیسی بدبین باشید، که شما را به دام سرمایه‌داری غرب و مصرف‌زدگی و انحطاط اخلاقی می‌کشانند.(۳۲)

 

۶)    اتحـاد

یکی دیگر از ویژگی‌های اسلام ناب محمدی اتحاد‌مداری و اختلاف‌گریزی است؛ از این‌رو امام امت از دانشوران و عالمان می‌خواستند به نقش عظیم و رسالت الهی خودشان عمل کنند و در راستای اتحاد جامعه اسلامی بکوشند. از نگاه قرآن‌بنیان امام خمینی، علما و خطبا و ائمه جمعه بلاد و روشنفکران اسلامى با وحدت‏ و انسجام و احساس مسئولیت و عمل به وظیفه سنگین هدایت و رهبرى مردم، مى‏توانند دنیا را در قبضه نفوذ و حاکمیت قرآن در آورند و جلوى فساد و استثمار و حقارت مسلمین را بگیرند و از لانه کردن شیاطین کوچک و بزرگ، خصوصاً آمریکا در ممالک اسلامى جلوگیرى کنند «و به‌جاى نوشتن و گفتن لاطائلات و کلمات تفرقه‏انگیز و مدح و ثناى سلاطین جور و بدبین کردن مستضعفان به مسائل اسلام و ایجاد نفاق در صفوف مسلمین، به تحقیق و نشر احکام نورانى اسلام همت بگمارند و با استفاده از این دریاى بیکران، ملت‌هاى اسلامى، هم عزت خود را و هم اعتبار امت محمدى(ص) را پایدار کنند.»(۳۳)

رهبر معظم انقلاب نیز به اتحادمداری اسلام ناب و اختلاف‌افکنی اسلام آمریکایی اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: «فعالان دلسوز جهان اسلام باید به تفاوت میان اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی توجه داشته باشند و خود و دیگران را از خلط و اشتباه میان این دو  برحذر بدارند….اسلامِ آمریکایی، پوشاندن لباس اسلام بر نوکری اجانب و دشمنی با امت اسلامی است. اسلامی که آتش تفرقه میان مسلمین را دامن بزند، به جای اعتماد به وعده‌ الهی، به دشمنان خدا اعتماد کند، به جای مبارزه با صهیونیسم و استکبار با برادر مسلمان بجنگد، با آمریکای مستکبر علیه ملت خود یا ملت‌های دیگر متحد شود، اسلام نیست؛ نفاق خطرناک و مهلکی است که هر مسلمان صادقی باید با آن مبارزه کند.»(۳۴)

 

پی‌نوشت:

  1. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ، ص.۱۲۱٫
  2. اشاره به آیات ۲۴ و ۲۵ سوره ابراهیم(ع).
  3. صحیفه امام، ج.‏۲۱، ص. ۱۴۳٫
  4. توبه/ ۱۰۷-۱۱۰٫
  5. سبزواری نجفی، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، ص. ۲۱۰؛ گنابادی، بیان السعاده فی مقامات العباده، ج.۲، ص ۲۷۶٫
  6. ابن هشام، السیره النبویه، ج. ۴، ص. ۹۵۶٫ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج. ۲، ص. ۲۶۳٫
  7. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج. ۷۹، ص. ۱۰۶٫
  8. همان، ص. ۱۲۱٫
  9. همان، ص. ۱۱٫
  10. http://farsi.khamenei.ir/speech.content?id=33259
  11. معین، فرهنگ معین، ج.۱، صص. ۳۴۷-۳۴۶٫
  12. مطهری، مجموعه آثار، ج. ۴، صص. ۸۴۱-۸۵۴٫
  13. هود/ ۱۱۳
  14. بقره/ ۲۴۷
  15. شعراء/ ۱۴۳
  16. بقره/ ۲۴۷٫
  17. سجده/ ۲۴٫
  18. نساء/ ۷۶٫
  19. بیانات در محفل انس با قرآن؛ ۰۸/۰۴/۱۳۹۳٫
  20. صحیفه امام، ج‏۱۰، ص. ۳۰۸٫
  21. ۰۲/۰۷/۱۳۸۸ بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری.
  22. صحیفه امام، ج.‏۶، ص. ۲۰۰٫
  23. همان، ج.۱۷، صص۲۰۵-۲۰۴٫
  24. صحیفه امام، ج.‏۱۴، ص. ۵۲۲٫
  25. صحیفه امام، ج.‏۳، ص. ۲۶۲٫
  26. صحیفه امام، ج.۹، صص۵۱-۵۰٫
  27. وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلىَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ نجَعَلَهُمْ أَئمَّهً وَ نجَعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ* وَ نُمَکِّنَ لهَمْ فىِ الْأَرْضِ وَ نُرِىَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُواْ یحَذَرُونَ.
  28. صحیفه امام، ج.۷، ص. ۱۱۷٫
  29. خطبه‌های نمازجمعه در بیست و یکمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمه‌الله) ۱۴/۰۳/۱۳۸۹)
  30. همان، ج.‏۲۱، ص. ۸۱٫
  31. همان، ص. ۱۸۹٫
  32. ۱۴/۱۱/۱۳۹۹ خطبه‌های نماز جمعه تهران.
  33. صحیفه امام، ج.  ۲۰، صص۳۳۷-۳۳۶٫
  34. ۰۸/۰۷/۱۳۹۳ ؛ پیام به حجاج بیت‌الله‌الحرام‌.
22ژوئن/23

بار دیگر خرداد… /به یاد سالگرد غم بزرگ امت، رحلت حضرت امام(قدس سره) / حجه الاسلام والمسلمین جواد محدثی

«خرداد»، همیشه بار غم بر دوش ما نهاده است.

چه آن «۱۵ خرداد» خونین، با شهادت‌ها و جوی خون و بوی باروت، و چه این «۱۴ خرداد» غمبار، با رحلت امام و رنگ غم و غربت ماتم، و ما صبوری پیشه کرده‌ایم.

و مگر جز «صبر» بر تقدیر خدا و مشیّت حق، می‌توان کاری کرد؟

فقدان امام، به راستی که کمرشکن و اندوهبار و زلزله‌آفرین بود و اگر امت ما، زیر بار این غم، همچنان قامتی استوار افراشت و مردانه آن را تحمل کرد. اگر زانوان امت شهیدپرور، همچنان ایستاد و به صلابتی هرچه باشکوه، همان راه و خط را در اوج دشمنی‌های استکبار ادامه داد، این قوت دل و قدرت عزم و توانایی زانوها و تحمل دوش‌ها را نیز از همان امام بی‌نظیر فرا گرفته و به ارث برده بود.

امام، برای امت، تنها یک شخص عزیز و شخصیت دینی و سیاسی نبود، امام، برای ما یک «راه» بود، «میزان» و «ملاک» بود، «اسوه» و «الگو» بود.

از این رو، با رفتن او، راهش باقی ماند.

در قیام ۱۵ خرداد نیز، گرچه طاغوتیان می‌پنداشتند که اگر در نیمه‌ی شب، امام را از خانه‌اش ربوده و به زندان و تبعید و… ببرند، گام‌های رهپوی پیروانش از «رفتن» می‌مانَد ولی چنین نشد و راه امام، در فریادها و خروش‌ها و رشادت‌ها ادامه یافت.

حرامیان و پلیدان

تو را به بند کشیدند

به این امید که رهبر اگر به بند افتد،

رهروان به جای نشینند

و «راه» تیره بماند

ولی تو از پس هر ابر، نور می‌دادی

و در محاق غروب تو از کویر سکوت،

هماره «خطّ» درخشان تو، هویدا بود…

و امروز نیز… گرچه امام، روی نقاب خاک کشیده است، ولی فرزندان داغدارش، از راه امام و کلام امام، مشعلی افروخته و برافراشته‌اند، تا راه بشریت امروز، تیره نماند.

اگر چشم دل بگشاییم، امام(رضوان‌الله علیه) در هر خانه و اداره‌ای، در هر مدرسه و پادگانی، در هر کارخانه و مؤسسه‌ای، در هر کوچه و خیابانی، به امامت ایستاده، راهش سایه‌بان امت است و نگاهش، چتری از حمایت بر سر ملت گسترده و به «هدایت معنوی» مشغول است.

تداوم خط ولایت، در مقام معظم رهبری، جلوه‌ای از حضور آن عزیز، در متن زمان و زمین است.

امروز، ما درس اسلام و انقلاب را، در صفحات «صحیفه‌ی نور» می‌خوانیم.

و «منشورها»، «فریاد برائت»ها، «پیام استقامت»ها، راه زندگی و خط‌مشی ما را روشن می‌کند.

و… «وصیت‌نامه» کتاب درس و عمل ماست.

آزادگان، از یک سوی، مرزبانان حماسه‌های مقاومت در خط امامند، جانبازان، اسناد شرف و یادگارهای معطّر آن روزگارند که به فتوای امام، درهای بهشت از جبهه‌های غرب تا جنوب، به روی عاشقان گشوده بود.

شهدا، الهام‌بخش حریّت و حرکت و حراست از انقلابند.

خانواده‌های معظم شهدا و مفقودان و جانبازان، مدارک مظلومیت خطّ علی و حسین(ع) و الگوهای صبوری و دریادلی و ایمان و ولایت‌اند.

کور، کسی است که با این همه چراغ فروزان، راه را تشخیص ندهد.

و غافل، آنکه خود را به تغافل می‌زند و چشم بر این همه حقیقت‌های روشن فرو می‌بندد.

به قول صائب:

غفلت نگر که پشت به محراب کرده‌ایم

در کشوری که «قبله‌نما» موج می‌زند

باری… سالگرد رحلت امام، سالگرد بیعت و میثاق است، با آنچه امام، بر سر آن جان باخت و شهدا در راه آن خون دادند و جانبازان، سلامتی خود را برای سلامت ماندن آن ایثار کردند. یعنی پیمان با خدا و رسول و اسلام و انقلاب.

پیمان با خط آشتی‌ناپذیر مبارزه با کفر و استکبار جهانی،

میثاق استوار، برای پاسداری از حرمت خون‌ها و قداست ایثارها،

تجدید عهد راستین با «اسلام ناب محمدی» که امام راحل، بر بلندای زمان و در رواق تاریخ معاصر، فریادگر آن بود.

روح بلند امام، در ملکوت خدا، بر سفره‌ی «قرب الهی» میهمان باد و فردای محشر، دست ما از دامان شفاعتش کوتاه مباد،

امین…

22ژوئن/23

قیـام لله

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سالگرد رحلت امام خمینی(ره) به دست نوشته‌ای از حضرت امام اشاره فرمودند که هشتاد سال پیش در اوج خفقان و ظلمانی‌ترین ایام ستمشاهی نگاشته شده است.

این یادداشت تاریخی و کم‌نظیر که می‌توان آن را قدیمی‌ترین سند مکتوب نهضت امام خمینی دانست، در ۱۴ اردیبهشت۱۳۲۳ به ‌درخواست مرحوم آقای سید علی‌محمد وزیری -از علمای یزد و مؤسس کتابخانه وزیری یزد- به‌رشته تحریر درآمده و همچنان در این کتابخانه نگهداری می‌شود.

تصویری از دست‌نوشته مزبور چهل‌سال پیش، توسط مرحوم حاج سیداحمد خمینی در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار گرفت و برای اولین بار در شماره هفتم مجله در تیرماه ۱۳۶۱ منتشر شد.

بازنشر این اثر گرانسنگ که هشتاد سال از نگارش آن در سن چهل سالگی حضرت امام می‌گذرد، فرصتی است مغتنم برای تأمل دوباره در این یادداشت حماسی و انقلابی که رهبر کبیر انقلاب اسلامی آن را سال‌ها پیش از آغاز علنی نهضت، خطاب به علما و ملت ایران به رشته تحریر درآورده اند و نشانه‌ایست از اندیشه بلند و عمق آینده‌نگری و  بینش الهیِ این احیاگر اسلام ناب محمدی(ص) که تقدیم همراهان «پاسدار اسلام» می‌شود:

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قال‌الله‌تعالی: «قُلْ اِنَّما اَعِظُکُم بِواحِدَه أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی وَ فُرادی »(۱)

خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه‌هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده، این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خدا است که ابراهیم خلیل‌الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه‌های گوناگون عالم طبیعت رهانده.

خلیل‌آسا در علم الیقین زن

ندای لا احب الافلین زن

قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام برای خدا است که خاتم النبیین «صلی‌الله علیه‌وآله» را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت‌ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین او ادنی رساند.

خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و هم جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به‌طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمۀ مشتی شهوت‌پرست پشت میزنشین شدند. قیام برای شخص است که یک نفر بیسواد(۲) را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می‌کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند. قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابانگرد را در تمام کشور بر اموال و نفوس و اعراض مسمانان حکومت داده.

قیام برای نفس اماره است که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم قرآن را مرکز فحشا کرده. قیام برای خود است که موقوفات مدارس و محافل دینی را به رایگان تسلیم مشتی هرزه‌گرد بی‌شرف کرده و نَفَس از هیچ کس در نمی‌آید. قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زن‌های عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخنی نمی‌گوید. قیام برای نفع‌های شخصی است که روزنامه‌ها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‌ها را که از مغز خشک رضاخان بی‌شرف تراوش کرده تعقیب می‌کنند و در میان توده پخش می‌کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هرچه می‌خواهد بگوید و کسی نفس نکشد.

هان ای روحانیین اسلامی! ای علماء ربانی! ای دانشمندان دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خداخواه! ای خداخواهان حق‌پرست! ای حق‌پرستان شرافتمند! ای شرافتمندان وطنخواه! ای وطن‌خواهان با ناموس! موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفع‌های شخصی کرده تا به همۀ سعادت‌های دو جهان نائل شوید و با زندگانی شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. «ان لله فی ایام دهرکم نفحاث الا فتعرضوالها» امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فردا است که مشتی هرزه گرد شهوت‌ران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطلۀ خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟

همه دیدید کتاب‌های یک نفر بی سر و پا(۳) را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیّع به امام صادق و امام غایب روحی له‌الفداء آن‌همه جسارت‌ها کرد و هیچ کلمه از شماها صادر نشد.

امروز چه عذری در محکمۀ خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگی است که شماها را فراگرفته؟ ای آقای محترم که این صفحات را جمع‌آوری نمودید و به نظر علماء بلاد و گویندگان رساندید، خوب است یک کتابی هم فراهم آوردید که جمع تفرقه آنان را کند و همۀ آنان را در مقاصد اسلامی همراه کرده، از همه امضا می‌گرفتید که اگر در یک گوشۀ مملکت به دین جسارتی می‌شد، همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام می‌کردند.

خوب است دینداری را دست کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک دیه زندگی کند، از مراکز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئی تعدی به او شود، برای او قیام کنند. شماها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره سران بی‌دین از جای برخاستند و در هرگوشه زمزمۀ بی‌دینی را آغاز کردند و به همین زودی بر شما تفرقه‌زده‌ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت‌تر شود: «و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی‌الله»(۴)

۱۱ شهر جمادی الاولی ۱۳۶۳

سید روح الله خمینی

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. سوره سبأ آیه ۴۶
  2. رضا پهلوی
  3. احمد کسروی
  4. سوره نساء آیه ۱۰۰
22ژوئن/23

ما با هستیِ آن مرد الهی، معنای هستیِ خود را فهمیدیم/استاد اصغر طاهرزاده

در سالگرد رحلت روح خدا«رضوان‌الله‌‌تعالی‌علیه» خوب است به حکم آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا…» به این نکته بیندیشیم که «گهگاه باید خود را گم کنیم تا دوباره پیدا و از نو بازیابی شویم» زیرا ایمانِ دیروزین ما برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همان‌ طور که اگر مار نتواند پوست بیندازد، می‌میرد، ذهن انسان نیز اگر برای تغییر، دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است.

اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف بمانیم، به گفته رهبر معظم انقلاب عملاً گرفتار نوعی عقب‌گرد شده‌ایم.(۱). زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، نابینا خواهیم بود.

ما در این زمانه به انسان‌‌هایی نیازمندیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه باید به معنای کامل کلمه، سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را درک کنند و بدانند که انقلاب در این زمانه چگونه تبدیل به اقیانوس شده و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده است. بنابراین وقتی خود را در مرحله‌ای از تاریخ پیدا می‌کنیم باید سعی کنیم «گهگاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نیست. حضرت امام خمینی در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» می‌شوند و اظهار می‌دارند:

در میخانه گشایید به رویم شب و روز

که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

حقیقتاً زندگی یعنی «اُنس با خداوند» در این تاریخ، اُنس با خدا یعنی انس با خدای حضرت روح الله و همان خدایی است که رهبر معظم انقلاب با غروب حضرت امام توانستند آن حضور را ادامه دهند و ما نیز با همه ضعف‌هایی که داریم یک راه بیشتر در مقابل خود نداریم و آن اینکه با ادامه انقلاب اسلامی در بستری که حضرت امام گشودند و رهبر معظم انقلاب آن را ادامه دادند؛ خود و زندگی‌مان را معنا کنیم، هرچند حضوری که در پیش است به‌راحتی محقق نمی‌شود، ولی همچنان باید ماند و در انتظاری که با پایداری همراه است، خود را حفظ کرد.

تاریخِ میخانه‌ای حضرت روح الله، یعنی تاریخی که در آن مدرسه و مسجد به‌تنهایی جواب ما را نمی‌دهند، ولی چاره کار، عبور از مسجد و مدرسه نیست، بلکه حضور در راهی است که مسجد و مدرسه به میخانه حضور در محضر حق تبدیل شوند. با توجه به این امر، ذیلاً نکاتی تقدیم می‌شود:

  1. بنا به گفته جناب حافظ:

اگر امام جماعت طلب کند امروز

خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد

اگر در این زمانه، یعنی زمانه «حضور تاریخی انقلاب اسلامی» امام جماعت سراغ حافظ را گرفت – حافظی که قرآن ز بر بخواند با چهارده روایت- به او خبر دهید که حافظ هم میخانه را زیارت کرد و در مسیر دینداری در زمره کسانی قرار گرفت که به ملاقات حقیقت رفتند، در کنار کسانی که در جان خود در جستجوی حقیقت بودند و نه در کنار آنهایی ‌که تنها در ظاهرِ عبادات متوقف شده‌اند، در حالی که عبادات در جایگاه خود، تنها دروازه‌هایی هستند تا ما با حضورِ «خود» در نزد «خود» و با نسبتی که با حقیقت برایمان پیش می‌آید، حضور بیکرانه جاودانه خود را تجربه کنیم. وقتی خود را در دل تاریخ انقلاب اسلامی و تاریخی که شهدا خود را در آن تجربه کردند، احساس کنیم، همراه حضرت روح‌الله متوجه تنگناهایی می‌شویم که باید از آنها عبور کنیم، تنگناهایی که او از آنها خبر داد و فرمود:

«امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست.»(۲)

  1. ما با روبه‌روشدن با آنچه در سال گذشته پیش آمد متوجه ‌شدیم چه اندازه می‌توانیم بزرگ باشیم. وقتی با حیله‌ها و دام‌های آن‌چنانیِ دشمنانمان روبه‌رو شدیم و فهمیدیم تنها با انس با حقیقت می‌توان از آن دام‌ها رها شد. وقتی برای ما روشن‌ شد جهانِ فریب‌خوردگان تا چه اندازه توهّمی و خیالی است، تازه ارزش حقیقتِ تاریخی انقلاب اسلامی معلوممان شد و معنای زمان‌شناسی را که میخانه‌ای است بس عظیم، درک کردیم. این همان طهارت با آب روشن میخانه‌ای است که حضرت روح‌الله امکانش را برایمان فراهم و ما راآماده‌ کرد تا با حضور در این تاریخ، به راه دیگری قدم نگذاریم ، زیرا آخرالزمان، تقابل مستی‌های معنوی است با مستی‌های ظلمانی و آنچه گذشت بستر به ظهورآمدن مستی‌های معنویِ فرزندان حضرت روح الله بود تا مزه دینداری آخرالزمانی و پیروزی بر مستی‌های ظلمانی را بچشند.

باید با نظر به آنچه به‌عنوان میراث حضرت روح الله برایمان باقی ماند؛ به سلوکی فکر کنیم که در «هستی» یا «وجود»، در افق احساس حقیقت با تجلیات خاصش به میدان آمده است. آیا در مقابله بین نهایت لذت به همان معنایی که جهان غرب بدان دامن می‌زند، می‌توان تنها به ظاهر عبادات اکتفا کرد؟ و یا راه سومی  وجود دارد که حضرت امام خمینی  در مقابل ما گشودند که در آن باید به نهایت حضور و شور معنوی در دل عبادات الهی اندیشید. و آن مرد بزرگ در همین زمینه به نوشتن آن کتاب‌های عرفانی مبادرت ورزیدند و متذکر مناجات شعبانیه نیز شدند، مناجاتی که در فرازی از آن داریم:

«إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلاَیَتِکَ، مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیَادَهَ مِنْ مَحَبَّتِکَ»، معبودا! مرا در زمره آنانی قرار ده که بر محبّت تو پایدارند و هر امیدوارتر چه به عشق‌ ورزیدن به تو. «إِلَهِی وَ أَلْهِمنِی وَلَهاً بِذِکرِکَ إِلَى ذِکرِکَ‏.» هان ای معبود من! مرا مفتخر به الهامی بگردان که همچنان شیدای یاد تو باشم به سوی یادی افزون‌تر.

  1. نظر به امکانات زمانه: حضور در آینده انقلاب اسلامی با درک زمانه و روشن‌کردن راهی که در پیش است، فراهم می‌شود و غفلت از حضوری که در پیش است، همان بی‌خردی و جهل و نشناختن زمانه است که در روایات از قول حضرت صادق«ع» داریم: «عَلَى‏ الْعَاقِلِ‏ أَنْ یَکُونَ بَصِیراً بِزَمَانِهِ مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِه حَافِظاً لِلِسَانِه»(۳)» لازم است بر عاقل که نسبت به زمانه خود بصیر باشد و با پیشامدها مطابق شأن و بصیرتی که دارد برخورد کند و حافظ زبان خود باشد تا مطابق زمانه‌اش سخن بگوید.

آیا جز این است که اهل نظر باید به امکان‌های زمانه بیندیشند و در طلب چشم‌انداز آینده باشند؟ زیرا بدون آن چشم‌انداز، آینده معنا ندارد و گرفتار تکرار زمانه می‌شویم. به نظر می‌آید آینده انقلاب اسلامی، آینده‌ای است که در آن، انسان‌ها معنای دیگری به خود می‌گیرند  ماورای انسانِ گرفتار پوچی‌ها، امری که حضرت امام خمینی متوجه آن شدند و رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید دارند.

  1. حضور در آینده‌ای قدسی: در موضوعِ اندیشیدن در باره آینده، لازم است به نظری توجه داشت که بشر جدید به خویشتن خویش دارد و در همین راستا می‌تواند خود را در بستری از سنت‌های اصیل عالم احساس کند، در این صورت در عین جوابگویی به یقینی که در درون خود به دنبال آن است، سعی دارد به‌نوعی از توهّم‌زدگی که عموماً عارضه فرهنگ مدرنیته است، دچار نشود. آری! برای حضور در آینده‌ای قدسی باید دائماً حضور در سنت‌های الهی مدّ نظر باشد، تا در همه صحنه‌ها بر خلاف فضاسازی شبکه جهانی که فریب‌کارانه ما را در توهّمات متوقف می‌کنند، در واقعی‌ترین واقعیات که در این زمانه همانا تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده و انسان‌هایی چون حاج قاسم سلیمانی را در دامان خود پرورد، زیست کنیم.این است راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی .
  2. حضوری در راستای گستردگی انسان جدید: با نگاهی به «آینده» در عین حضور در سنت‌های الهی، با آینده‌ای روبه‌رو خواهیم بود که مفهومی و ذهنی نیست، بلکه حضوری است در راستای گستردگی انسان و انسان در دل این نوع حضور، در عین حضورِ تاریخی خود، با امر بسیار مهمِ «جاودانگی» روبه‌رو می‌شود، امری که متأسفانه عموماً مورد غفلت قرار می‌گیرد که چگونه انسان می‌تواند در آیندهِ وجود خود حاضر باشد و جاودانگی خود را احساس کند.

عظمت حضورِ تاریخی در انقلاب اسلامی را که حضرت امام خمینی مطرح کردند،  باید در چنین نگاهی دنبال کرد و اینکه انسان جاودانگی خود را در آن حضور و در سنت‌های الهی احساس می‌کند و در می‌یابد که این تاریخ همراه ماست و از این جهت می‌توان گفت یکی از شاخصه‌های حاج قاسم سلیمانی در فهم تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، این است که متوجه می‌شود دیگر این تاریخ، همراه ماست و همه فعالیت‌های آن شهید بزرگوار را می‌توان در این راستا تحلیل کرد. او هرچند می‌داند ایران در واقع دو کشور است؛ کشورِ زیباکلام‌ها و کشور رئیسی‌ها، اما هنر او مانند رهبر انقلاب آن است که اتفاقاً در همین کشور، به جهت ظرفیت‌هایی که انقلاب دارد، با صبرِ راهبردی به اهداف اصیل انقلاب فکر کند. با توجه به هوشیاری نسبت به ظرفیت‌های تاریخی انقلاب اسلامی و با رعایت چنان صبری، نه جریان استکبارِ دیروز توانست در سوریه پیروز شود و نه کودتای هفتاد روزه «زن، زندگی، آزادی» دستاوردی داشت.

  1. بیش از دو تاریخ در مقابل‌ ما نیست: با توجه به شخصیت حاج قاسم سلیمانی و برخورد آمریکا با او، ما باید متوجه باشیم بیش از دو تاریخ در مقابلمان نیست و با توجه به اینکه انسان موجودی است تاریخی و «تفکر» نیز امر تاریخی است، خود را در کلیّت یکی از این دو تاریخ می‌توانیم معنا کنیم. اینجاست که باید مواظب باشیم با حضور در تاریخی غیر از تاریخی که حاج قاسم به آن تعلّق دارد، در تاریخی که در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد، مریم رجوی‌ها را به ‌عنوان رئیس جمهور نپذیریم. از این جهت است که ابتدا و به صورت کلی باید مشخص کنیم در این زمانه به کدام تاریخ تعلّق داریم، وگرنه با اکنون‌زدگی و بی‌تاریخی، ‌چنان دچار پوچی و سرخوردگی می‌شویم که نمی‌توانیم «خود» را ادامه دهیم.
  2. آیا به این نکته فکر کرده‌ایم که مردم ما و مردم جهان به دنبال دیانتی هستند که جوابگوی امروزشان باشد؟

باید از خود بپرسیم در تاریخِ بحران معنای انسان، دین خداوند با بشر امروز چه سخن‌هایی دارد، تا به حکم سخن حضرت رضا«ع» که می‌فرمایند: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ اَلْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ اَلتَّفْرِیعُ.؛(۴) بر ماست که اصول را براى شما بیان کنیم و بر شماست که فروع را استخراج کنید.» ما نیز با اصولی که می‌شناسیم، مخاطب خود را در مسائل جزئی‌اش راهنمایی کنیم؟ معنای «بازتولیدِ مفاهیم دینی» که رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید دارند، آیا حکایت از آن نمی‌کند که باید در عین حضور در معارف دینی، ماورای ساحت دیروزین، باید عقل بشر جدید را مخاطب قرار دهیم و با او گفتگو کنیم؟ و به حکم کریمه: «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۵) باید جواب تقاضاهای جدید بشر را با توجه به شأن جدید حضرت ربّ العالمین بدهیم.

  1. به‌راستی، شرایطی که ما با تمام وجود، به دعوت حضرت امام خمینی برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی و تحقق انقلاب اسلامی لبیک گفتیم، چه شرایطی بود، شرایطی که توانستیم به جایگاه انسان فکر کنیم؟ آیا جز این بود که ما خودمان برای خودمان مسئله شده بودیم و از خودبیگانگی تا مغز استخوان‌های‌مان فرو رفته بود؟ بنده به‌عنوان یکی از جوانان آن دوران می‌خواهم عرض کنم‌؛ ما با خویشتن و ذات خود بیگانه شده بودیم و به نیاز ژرفی می‌اندیشیدیم که همان عینیت‌ بخشیدن به حقیقت انسانی خود بود، حقیقتی فراتر از سطح آگاهی‌های روزمرّه، و حضرت امام خمینی متذکر حقیقت انسانی ما شدند. در دیروزمان از خود می‌پرسیدیم «ما کیستیم؟» و برای چه زنده‌ایم؟ – آیا جز این است که وقتی انسان زندگی را گم کند، این سئوال برایش پیش می‌آید؟- هر کدام از ما چون روباتی بودیم که بدون هر معنایی باید در برنامه‌ای از پیش تعیین‌ شده قرار می‌گرفتیم، بدون هیچ آینده‌ای که معلوم کند ما حقیقتاً موجودات زنده‌ای هستیم که می‌توانیم با ابتکارات خود به آینده‌مان معنا بدهیم. حضرت روح الله، معنای «بودن» و «نبودن» را به ما چشاند. آری! با هستِ او بود که ما معنای هستی خود را فهمیدیم.
  2. آیا انقلاب اسلامی به‌عنوان جبهه مقابل سیاه‌ترین و ظلمانی‌ترین جبهه استکبار و با نظر به انسانی که در دل این تاریخ در حال تولد است، تولد انسان‌هایی مانند حاج قاسم سلیمانی، همان آخرین حلقه از زنجیر تحول تاریخی نیست که باید در آن حاضر شد؟ چنانچه انقلاب اسلامی را پاس نداریم، بی‌معنایی و پوچی، به‌تدریج و پیوسته به سراغمان می‌آید، هر چند در ایران زندگی کنیم.

جبهه مقابل انقلاب اسلامی نشان داد گرفتار غیر انسانی‌ترین افکار و اعمال شده است. معلوم شد انسانِ گرفتار جهان استکباری به وضعیتی گسسته و آشفته تنزل یافته و همچنان در همین مسیر در حال سقوط است؛ در حالی‌ که به گفته رهبر معظم انقلاب، هر چند که ما مشکلاتی داریم، ولی حرکت، حرکتِ مستمرِ به سمت قلّه است و اینجاست که نباید ضعف‌ها را بزرگ و از حضور تاریخیِ خود که با انقلاب پیش آمده، غفلت کرد.

آرمان‌های انقلاب اسلامی را باید مانند هر رخداد تاریخی دیگری، بیشتر در عرصه‌هایی دنبال کرد که عرصه جریان‌های مشهور و ظاهری وقایع نیستند، بلکه بحث، در برگشت بشریت است به جهانی که خداوند در آن به حاشیه نرفته است، تا بشریت گرفتار بی‌معنایی نشود.

اینجاست که باید در بستر خودآگاهی نسبت به موقعیت تاریخی خود، به آینده‌ای بیندیشیم که با عبور از بحران‌های غرب‌زدگی‌ در زندگی، به سامان خود برگردیم و در نتیجه زندگیِ دنیایی ما با رابطه متقابلی که با حقیقت پیدا می‌کند، گرفتار انواع آرزوهای وَهمی و رمانتیک و فانتزی که چیزی جز احساس ناکامی و پوچی را به همراه ندارد، نباشد. عظمت بصیرت رهبر معظم انقلاب را باید در این نکته دانست که او می‌داند راهی را که حضرت امام خمینی گشودند، راهی است به سوی قلّه.

  1. در جهان مدرن هراس مقدس و خوف اِجلال که راه انسان را به سوی حقیقت می‌گشاید، از میان رفته و جای آن را شادی‌ها و سرگرمی‌های پوچ گرفته، تا جایی که زندگی تبدیل به وقت‌گذرانی دردناکی شده که انسان همواره می‌خواهد با سرگرمی‌ از خود فرار کند و درمان این مصیبت چیزی نیست جز حضور در تاریخی که با انقلاب اسلامی به‌وجود آمده و انسان با حضور در این تاریخ می‌تواند معنای خود را درک و در درون خود روح بزرگی را احساس کند که با آن روح و روحیه بنا دارد خود را در این زمانه در احیای افقی معنوی حاضر کند. اینجاست که نوعی نیاز به تعالی و درک عمیق‌تر از خود در انسان سر بر می‌آورد، راهی که با حضور در انقلاب اسلامی برای حاج قاسم و حاج قاسم‌ها پیش آمد، زیرا آنها فهمیدند شرایطی پیش آمده که می‌توانند از «خود» فراتر بروند. شرایطی که برای بشر غربی و غرب‌زدگان فراهم نیست و به همین جهت احساس پوچی و روزمرگی می‌کنند.
  2. روزگار ما، روزگاری پر تلاطم است و برای نوعی اندیشه‌ورزی و برای حضور در آن باید پنجره‌ای به سوی آینده بگشاییم، آینده‌ای که شهدا به آن اشاره کردند، آینده‌ای که می‌تواند هم جهان و هم زندگی و هم خودِ او را به بشرِ این زمانه نشان دهد، آینده‌ای که نه دیروز است و نه فردا، ولی می‌تواند مانند هر پنجره‌ای، نوری و هوایی را از دوردست‌ها به سوی داخل خانه وجودِ این بشر بیاورد، تا او زمان و مکان خود را روشن کند و خود را بهتر تشخیص دهد که چه اندازه گسترده و گشوده است. این است راز آینده‌داریِ انقلاب اسلامی و حضور انسانی که زندگیِ زمینی خود را از آسمان معنویت منقطع نکرده است و این است تاریخی که با حضرت امام خمینی آغاز شد و رهبر معظم انقلاب با درکش، آن را ادامه می‌دهند.
  3. بدیهی است که در دوره‌های مختلف تاریخ، عهد ازلیِ انسان فراموش می‌شود و انبیای الهی در راستای تجدید آن عهد، متذکر غفلت انسان‌ها از آن عهد ازلی می‌شوند و از زبان خدا به انسان‌ها می‌فرمایند: «أَ لَم أَعهَد إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَن لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ*وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُستَقیمٌ»(۶) ای فرزندان آدم! مگر با من عهد نکردید که شیطان را نپرستید. او دشمن آشکار شماست و مرا بپرستید و این است آن راهی که شما را به مقصد می‌رساند؟»

با توجه به این امر، انسان‌ها در هر تاریخی می‌توانند مطابق آن تاریخ عهد ازلی خود را که همان حضور در اکنونِ بیکرانه آنهاست، تجدید کنند و نیوشای وجود خود باشند، وجودی که از طرفی عین عهد با حضرت محبوب است و از طرف دیگر عین ربط با اوست. تجدید عهد ازلی امروزین ما حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است که در ۲۲ بهمن سال ۵۷ طلوع و ما را متوجه آینده‌ای کرد که این تاریخ و این طلوع در پیش دارد و چه اندازه خوب است در سالگرد رحلت آن مرد بزرگ، آن حضور را در خود بازخوانی کنیم و از خود بپرسیم چه گوهری در متن انقلاب اسلامی نهفته است که اهل نظر و صاحبان حکمت با نظر به آن گوهر، سختی‌هایی را که با حضور در انقلاب اسلامی پیش می‌آید، تحمل می‌کنند؟ آیا آن گوهر، همان معیّت و همراهیِ خداوند با جان آنها نیست که فرمود: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِین»(۷) ملاحظه می‌فرمایید که در آخر آیه می‌فرماید: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِین» و در آخر آیه قبل فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» یعنی در دل این نوع سختی‌ها که در درون تاریخ توحیدی نهفته است، چنانچه مقاومت پیشه کنید، با حضوری روبه‌رو خواهید شد که آن حضور، با معیّت خداوند برایتان پیش می‌آید و این بالاترین نوع بودن است.

 

پی‌نوشت‌ها:    

  1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نیروهای مسلح ۲۷/۱/۱۴۰۲
  2. صحیفه امام خمینی، ج.۲۱ ص.۲۷۸
  3. إرشاد القلوب إلى الصواب، ج.۱، ص.۱۴۰
  4. مستطرفات السرائر : ۵۸/۲۱
  5. الرّحمن/۲۹
  6. یس/آیات ۶۰ و ۶۱
  7. بقره/۱۵۵
22ژوئن/23

ورود دشمن به جنگ شناختی ناشی از پیروزی‌های جبهه حق است / ماهیت جنگ شناختی و راهکارهای غلبه بر دشمن در آن در گفتگو با آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری/به کوشش قاسم بابائی

درآمد:

آیت‌الله سید محمد مهدی میرباقری در گفتگو با «پاسدار اسلام» به بررسی و تحلیل علت ورود دشمن در جنگ شناختی پرداخته و در ادامه با تبیین ماهیت جنگ شناختی و جنگ ترکیبی، راهکارهای خروج از این جنگ و روش‌های غلبه بر دشمن را یاد آوری می‌کنند. ایشان در بخشی از گفتگو به تحلیل پدیده بیماری کرونا و پیامدهای آن به عنوان بخشی از پازل دشمن برای غلبه در جنگ شناختی، اشاراتی دارند.

ضمن سپاس از فرصتی که که در اختیار «پاسدار اسلام» گذاشتند، حاصل این مصاحبه به امت «پاسدار اسلام» تقدیم می‌شود:

 

*در ابتدا تشکر می‌کنیم که این فرصت را در اختیار مجله «پاسدار اسلام» قرار دادید. در خدمتتان هستیم با موضوع جنگ ترکیبی، جنگی که به فرمایش رهبر معظم انقلاب،آمریکا، رژیم صهیونیستی بعضی از کشور‌های اروپایی و برخی گروهک‌ها همه امکانات خود را برای ضربه زدن به ملت ایران به میدان آوردند. به عنوان اولین سئوال بفرمایید جنگ شناختی دشمن از نگاه شما چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم. خدای متعال را سپاسگزار و خرسندم از اینکه توفیق گفتگو با این مجله وزین را دارم. پاسدار اسلام مجله‌ای با سابقه نسبتاً طولانی است و در طول چهار دهه انقلاب اسلامی، خط ثابت و مستمر و مستقیمی داشته است. خدا را شاکرم که توفیق گفتگو با مخاطبان این نشریه برایم فراهم شده است و برای شما آرزوی توفیق و توان بیشتر برای خدمت بیشتر به اسلام و مکتب اهل بیت«ع» را دارم و ازاینکه عرایض بنده را با شرح صدر تحمل می‌کنید تشکر می‌کنم.

این فضای عمومی که گاهی از آن به جنگ ترکیبی دشمن تعبیر می‌شود، نشان می‌دهد که دشمن از چندین زاویه با ما درحال جنگ است، جنگ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و جنگ نرم، نمونه ای ازیک درگیری همه‌جانبه است که نشان می دهد دشمن با ابزارهای مختلف و در همه عرصه‌ها وارد میدان شده است.

من در این بخش می خواهم به جنگ شناختی که یکی از گونه‌های جنگ نرم است بپردازم. من جنگ شناختی را با وجود تعاریف پیچیده، به زبان خودم این گونه معنا می‌کنم. آنها به یک دانش‌هایی دست پیدا کرده‌اند (حداقل تلقی خودشان این است). این دانش‌ها میان رشته‌ای، متعدد، به هم پیوسته وگسترده است که از جمله آنها علوم شناختی و ذهن شناختی هستند. علومی که به شناخت فیزیک بدن انسان، معارف انسانی، رفتارهای انسانی می‌پردازند وسپس استناد این رفتارها به ادراکات و شناخت‌ها می‌پردازد و به تعبیر روان‌شناختی امروز استناد آنها به ضمیر ناخودآگاه می پردازد و آنها از طریق این علوم و با کمک گیری از هنر رسانه و علوم اجتماعی می‌خواهند دستگاه شناختی و معرفتی رقبای خود را در عالم به شکل اجتماعی تغییر بدهند و طبیعتا معتقدند که اگر دستگاه شناختی انسان تغییر کرد، رفتار او نیز تغییر می‌کند و او تبدیل به سرباز دشمن می‌شود. به بیانی دیگر امروز آنها در مرحله جنگ شناختی روی ناخودآگاه انسان‌ها کار می‌کنند. آنها می‌گویند انسان‌ها پیش از مرحله خودآگاه، مرحله ناخودآگاه دارند و آنچه در خودآگاه آنها بروز می‌کند حاصل اتفاقاتی است که در ناخودآگاه انسان رخ می‌دهد.و اگر بتوان در ناخوادآگاه انسان ها نفوذکرد، میتوان رفتارآنها را کنترل کرد. دشمن در علوم‌ شناختی در تلاش است که به شکلی بتواند در ناخودآگاه انسان راه پیداکرده و آن را فعال کند و رفتارهای انسان ها را کنترل ‌کنند تا بتوانند نیروهای جامعه را سرباز خود ‌کنند. این تیر و ترکش‌هایی که آنها در جنگ شناختی می‌زنند اگر به عمق ناخودآگاه ما و عمق ایمان اجتماعی ما و عمق معرفت جامعه ما نفوذ می‌کرد جامعه ما می‌باید تحت کنترل درمی‌آمد. این علامت شکست آنها در جنگ شناختی است که به‌نظر من آخرین ابزار آنها است و بعد از این دیگر چیزی ندارند.

بنابراین توجه داشته باشید که جنگ شناختی دشمن، دشوار و پیچیده است. عزیرانی که با مبحث آینده‌پژوهی آشنا هستند، می‌دانند که نظام استکبار، آینده بسیار پرمخاطره‌ای را نه تنها برای ما، بلکه برای همه بشریت رقم زده است. من یک وقتی تشبیه می‌کردم که تمدن مادی مثل یک زندان است که بشریت را از این زندان وارد یک سیاهچال می‌کنند. برخی از آینده‌پژوهان به غلط می‌گویند مثلا هشت هزار سال از عمر حیات بعد از حضرت آدم«ع» گذشته و هشت هزار سال دیگر باقی مانده است و در این زمینه، آثار هنری تهیه می‌کنند. برخی از آنان آینده‌ای بسیار خطرناک‌تر از وضعیت کنونی‌ را که بر سر بشریت آورده‌ا‌ند که خیلی خطرناک‌تر از استعمار کهنه و نو هست، به تصویر می‌کشند.

هر چه به آخرالزمان نزدیک‌تر می‌شویم، دشمنی شیاطین ومستکبرین سنگین‌تر وسخت‌تر می‌شود، چون نقطه پایانی است که خداوند متعال به آنها مهلت داده است. از طرف دیگر مومنین نیز هر چه به عصرظهور نزدیک‌تر می‌شوند، باید بزرگ شوند؛ شرح صدر پیدا کنند و برای ترقی حقایق عصر ظهور آماده شوند.

امروز انقلاب اسلامی باید از این مرحله‌، یعنی مرحله جنگ رسانه‌ای دشمن عبور کند. ما در مرحله تولید دستگاه نَبَأ هستیم، لذا آینده سختی پیش روی ماست. البته این نقشه را فقط برای جبهه مقاومت نکشیده‌اند، بلکه از طریق علوم شناختی می‌خواهند تمام بشریت را با خودشان هماهنگ کنند و برنامه‌ای را برای ورود به عصر جدید رقم بزنند. این خیلی خطرناک است و شرایط پیش رو شرایط سختی است و باید کمربندها را محکم کرد.

*با توجه به تعریف شما از جنگ شناختی که جنگی دشوار و پیچیده است، پرسش این است که چرا دشمن در این برهه وارد جنگ شناختی شده است؟

ورود دشمن به جنگ شناختی وتحمیل فشارهای مضاعف به همه اضلاع هستی بشریت، به‌ویژه به جبهه مقاومت ناشی از پیروزی‌ها وموفقیت‌های جبهه حق است. آنان در طول این ۴۰ سال هر قدر که توانستند به ما فشار آوردند و انواع جنگ‌ها و درگیری‌های قومی، نژادی، جنگ نظامی، اقتصادی، دیپلماتیک، حرکت‌های اجتماعی برای براندازی نظام اسلامی ما به کار بردند که هرکدام از اینها برای سقوط هر نظامی کافی بود. دشمن هزینه زیادی را علیه ما صرف کرده و در این ۴۰ سال، جنگ‌های متعدد و درگیری‌های گسترده‌ای را رقم زده است. من این مطلب را درسال ۱۳۸۰ عنوان کردم که احسان نراقی در مقاله‌ای در روزنامه کیهان نوشته بود هزینه‌ای که غرب درطول ۴۰ سال جنگ علیه تمامی اراضی شرق صرف کرد، کمتر از هزینه‌ای است که در یک ربع قرن علیه انقلاب اسلامی خرج کرد.

حال که امکانات دشمن مضاعف شده است، دو دهه را هم به آن اضافه کنید. به‌خصوص با فناوری‌های نوین از قبیل هوش مصنوعی و امثال اینها ظرفیت دشمن چندین برابر شده است. دانش‌ها و فناوری‌های جدید امکان پیشبرد این جنگ را در عرصه‌های دیگر هم فراهم کرده‌اند. آنها می‌گویند از طریق دخالت در تغذیه می‌توانیم در دستگاه شناختی افراد دخالت کنیم. ما با الطاف الهی تمام اینها را پشت سر گذاشتیم، ابزارهای تمدن غرب را در دست گرفتیم و کارآمدی آنها را خنثی کردیم و توانستیم برآنان مسلط شویم.

یک وقتی زمانی که جاسوس‌ها را آزاد کردند، غرب زده‌ها اعتراض کردند که چرا آنها را نگه داشتید که حالا آزادشان کنید؟ امام فرمود اینها آن مقدار که تعریف می‌کردند قدرت نداشتند. ما آمدیم تا ابهت آمریکا را بشکینم. این گونه حرکت‌ها به برکت انقلاب اسلامی است. قبلا همین که ناوگان یکی از قدرت‌های بزرگ حرکت می‌کرد، در این سر دنیا دولتی ساقط می‌شد. کشتی از بندر جدا می‌شد، دولت در اینجا ساقط می‌شد. به فرمایش امام ما یک سال اینها را نگه داشتیم و هیچ غلطی نتوانستند بکنند.

البته آنها کار می‌کنند. خدا دست دشمن را نمی‌بندد، ولی اگر ما مقاومت کنیم، در آن صورت معنای جمله امام که فرمود، «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»، مشخص می‌شود. قرآن فرمود: « وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: سست و غمگین نشوید. شما برترید اگر ایمان داشته باشید.»(۲)

دشمن در حال حاضر به اسم مذاکرات و از طریق بسترهای مالی دیپلماتیک می‌خواهد ما را مهار کند. یکی از نویسندگان عرب به نام حسنین هیکل گفته بود که مذاکرات کشورهای عربی ۱۲ روز طول کشید و شکست خوردیم؛ ایرانیان ۱۲سال است که دارند مذاکره می‌کنند و هنوز شکست نخورده‌اند. الحمدلله ما دیپلماسی فعالی داریم که۲۰سال است داریم مذاکره می‌کنیم و هنوز هم سرپا هستیم. هرچند در دوره رئیس‌جمهور قبل، دچار افول شدیم و آنها تصور کردند که ما تسلیم شده‌ایم و به‌سرعت عقبگرد خواهیم کرد. به ‌خصوص در آن دوره جمله‌ای از یکی از مسئولین مبنی بر کاهش هزینه‌های نظامی پخش شد. به تعبیری مانند کشور آلمان و ژاپن به جای هزینه کردن برای اقتصاد مقاومتی برای اقتصاد ملی هزینه کنیم. یعنی همان نظریه خلع سلاح که آقا در قبال آن موضع تندی گرفتند که این اندیشه در مواجهه با غرب عقب‌نشینی است.(۳) در آن دوران تا حدودی دچار افول شدیم. آنها به عظمت انقلاب اسلامی معترف بودند وادعا می‌کردند که دراین عصر درگیری تمدنی بین اسلام به پرچمداری ایران با لیبرال دموکراسی به پرچمداری آمریکاست. ما را به انزوا بردند و به‌قدری تنزل دادند که ترامپ در گزارش رسمی گفت رقبای ما چین و روسیه هستند و ایران و کره جنوبی دو یاغی منطقه هستند و ما را تا حد کره شمالی تنزل دادند. ولی اخیراً با توجه به پیشرفت های ایران مجبور شدند ما را در راس اخبار قرار دهند. بعد هم آنان تمام امکاناتشان را به کار گرفتند تا از عظمت ایران کم کنند و تلاش کردند تا از نفوذ ایران در منطقه جلوگیری کنند،اماتمدن نوین اسلامی، ادبیات استکباری و ادبیات اروپائی که بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از تاسیس سازمان ملل خود را قبله عالم می‌دانست به هم ریخت. به گفته جوزف بورل، مسئول سیاست خارجی اروپا در صحبت‌های نژادپرستانه‌اش: «اروپا یک باغ است. ما این باغ را ساخته‌ایم. شما خوب می‌دانید که باقی جهان دقیقا باغ نیست. مابقی جهان جنگل است». (۴)

بنابراین موفقیت‌های انقلاب اسلامی درمقابل دشمن خیلی زیاد است. آنها نتوانستند موفقیت‌های ما را ببینند و تلاش کردند با روش‌های مختلف با آنها مقابله کنند. یکی از روش هاجنگ تحمیلی بود که نیمی ازامکانات ناتو را به منطقه آوردند و هر چه آنها بیشتر هزینه کردند، ما بیشتر مقاومت کردیم. در حال حاضر ما از مدیترانه تا باب‌المندب حضور داریم و طرح خاورمیانه جدید از نیل تا فرات را شکست داده‌ایم.

یکی دیگر از روش ها جنگ ترکیبی بود که تصمیم گرفتند وارد یک جنگ همه‌جانبه شوند و لذا هجوم همه‌جانبه کردند و از هر روشی بهره بردند که از جمله آنها اتفاقاتی است که در مدارس افتاد. علامتی که این روزها در مدارس می‌بینید، علامت پیروزی نیست. دشمنی که در موضع قدرت باشد این گونه عمل نمی‌کند. او وقتی مجبور می‌شود آشکارا همه اصول دموکراسی را زیرپا بگذارد که در موضع ضعف باشد. پس این وضعیت بیانگر قدرت ما در درون وقدرت ما در بیرون است. در درون درحال شکل گیری نظام اسلامی مستحکم ودر حال گذر از غرب‌گراها هستیم. امام فرمود ما از سلطنت پهلوی عبور کردیم، ولی گذر از غرب‌گراها کار دشواری است.(۶) البته ما در این مرحله در حال گذر هستیم که این نشانه قوت ملت است.

در بیرون هم شکل گیری جبهه مقاومت و دست بالا داشتن در منطقه است که گستره جبهه مقاومت و ضد غرب در همه جا مشاهده می شود؛ از اوکراین تا اسرائیل. رد پای مقاومت به‌راحتی در آنجا دیده می‌شود. آنها ماجرای اوکراین را نمی‌توانند جمع کنند و اگر جنگ تمام هم بشود، پیامدهایش به این راحتی قابل جبران نیست. تظاهرات چندصدهزار نفری در اسرائیل چیز ساده‌ای نیست. مهاجرت معکوس از اسرائیل چیز ساده‌ای نیست. درست است که جلوی انتشار اخبارش را می‌گیرند، ولی از یک نقطه به بعد دیگر قابل کنترل خبری نیست. پس بررسی شرایط از درون و بیرون، بیانگر موضع قدرت ماست. ما قدرت مقابله بالایی را داریم. ما الان در نقطه حیاتی قرار داریم و لذا دشمن تصمیم گرفته کار را تمام کند، چون احساس می‌کند اگر کار را تمام نکند، ضربه سهمگینی خواهد خورد که به‌راحتی قابل جبران نیست. الحمدلله ما توانایی عبور ازاین شرایط را داریم، به شرط آنکه کمر همت ببندیم. مواضع قدرت و ضعف و آسیب‌های خود را بشناسیم و در صدد جبران و عبور از این بحران‌ها باشیم.

* با توجه به پیچیدگی جنگ شناختی که نسبت به گذشته بسیار متفاوت است وآرایش تهاجمی دشمن در این نبرد به شکل دیگری است، چه راهکاری را برای مقابله با جنگ شناختی پیشنهاد می‌کنید؟

برای مقابله با جنگ شناختی باید به توانایی دینی خودمان تکیه کنیم. ما یک توانایی تاریخی داریم که باید در فلسفه تاریخ از آن استفاده کنیم. ما یک انباشتی از ظرفیت‌های تاریخی داریم که در دنیای ایران بوده و بعد از اسلام نیز با گره خوردن با مکتب اهل‌بیت«ع» و فرهنگ دینی و متأثر شدن از ظرفیت عاشورائی و تحت تاثیر هجرت امام رضا«ع» و حضرت معصومه«س» به ظرفیت تاریخی شگرفی تبدیل شده است. نباید از این سرمایه غفلت کرد. تلقی من این است که این امت ظرفیت زیادی دارد که در روایات گاهی ازآنان با تعبیر اهل قم، قوم سلمان و… یاد شده است(۶) این ظرفیت در درون ایرانیان انباشته شده و حقیقت عاشورا در وجود ایرانیان نقش بسته است. درک عمیق از عاشورا و حب اهل‌بیت«ع» در وجود ایرانیان نفوذ کرده است و به ‌سادگی خاموش نمی‌شود. غرب قبل از انقلاب خیال می‌کرد می‌تواند آن را خاموش کند. حال آنکه قبل از انقلاب موجی بود که بعد از انقلاب سر برآورد و آتشفشانی شد که همه جهان را تحت الشعاع خود قرار داد.لذا از این ظرفیت نباید غفلت کرد. ما باید از موضع پایگاه ایمانی که یک آتشفسان است، این خاکستر را کنار بزنیم و از فطرت جامعه جهانی و نیز از فطرت جوانان بهره ببریم. امام می‌فرماید: امروز انقلاب ما صادر شده است. در همه جا اسم اسلام است . باید با تبلیغات صحیح، اسلام را آن گونه که هست، به دنیا معرفی کنید. وقتی ملت‌ها اسلام را شناختند، قهراً به آن روی می‌آورند.(۷)

پس باید با مردمی که ظرفیت دارند و می‌توانند زمینه‌ساز عصر ظهور باشند، کار کرد. این اصل سرمایه است و دشمن در تلاش است که به عمق آن دسترسی پیدا و آن را دستکاری کند، البته به شرط آنکه موضع خود را درقبال غرب مشخص کنیم؛ به نظرم غرب هنوز به عمق آن راه پیدا نکرده است.

در مرحله بعد برای برای مقابله با جنگ شناختی باید آسیب‌ها را بشناسیم. یکی از آسیب‌ها شناخت نقشه دشمن است. نقشه‌ها خیلی پیچیده‌تر شده‌اند و توانمندی آنها هم افزایش پیدا کرده است. بر اساس آمار، بشر در همین دو سه سال اخیر در بخش هوش مصنوعی به اندازه کل دوران قبل رشد کرده است. یکی از علت‌هائی که غرب در جنگ اقتصادی موفق شده، به پشتوانه همین هوش مصنوعی است. آنها توانسته‌اند با این وسیله تمام تعاملات دنیا را کنترل کنند. لذا ابزار تهدیدشان هم کارآمدتر و توانمندتر شده است. بنابراین ما باید کمر همت بربندیم و آسیب‌های خودمان را بشناسیم و ساختار خودمان را که به تعبیر رهبری مرحله دولت اسلامی است، اصلاح کنیم.

یکی دیگر از آسیب‌ها نشناختن تمدن غرب است. در تمدن غرب باطل و حق را در هم آمیخته‌اند. باید توجه داشت که آمیختگی این دو در تمدن غرب بسیار پیچیده و چون سیطره باطل بر آن زیاد است، مواجهه با آن هم بسیار دشوار است. من نمی‌گویم همه آدم‌هایی که در تمدن غرب هستند، آدم‌های باطلی هستند. خیر. درکاخ فرعون نیز آدم‌های خوبی مانند همسر فرعون و مومن آل فرعون پیدا می‌شد. مواجهه با غرب نباید به صورت گزینشی و غیر سیستمی صورت بگیرد . اندیشه ژاپن اسلامی است غلط است! نه اسلام ژاپنی می‌شود و نه ژاپن اسلامی. آنهائی که ضربه به اسلام زدند، همان کسانی بودند که به دنبال ژاپن اسلامی بودند. جامعه اسلامی غیر از ژاپن اسلامی است. البته اگر خوبی هم داشته باشد، باید آن را با ابزار و شیوه دقیق بیابیم و در دستگاه هاضمه خودمان بیاوریم. شما اگر کود حیوانی را پای درخت سیب بریزید از سیب آن استفاده می‌کنید، ولی این اتفاق بعد از یک فرآیند پیچیده تهذیب و تجزیه و ترکیب می‌افتد و کود حیوانی بعد از گذر از مسیری تبدیل به سیب می‌شود. پس اول باید ظرفیت امت خود و ماهیت تمدن غرب را بشناسیم و بدانیم که تمدن غرب ماهیتاً شیطانی است که برای غلبه باطل بر جهان که خروجی آن توحش و استعمار نو و استعمار کهنه و به تعبیر من رفتن به سمت سیاهچال است، حق و باطل در آن در هم آمیخته شده‌اند.

وقتی پوشالی بودن تمدن غرب و عظمت تاریخ ایرانی- اسلامی خود را شناختیم، می‌توانیم جوانان را از فقر هویتی نجات و تصویری امیدآفرین را جلوی چشمان آنان قرار دهیم. من یک وقتی برای دانشجویان و اساتید سخنرانی داشتم و از این ناراحت بودند که سبک زندگی جوانان ما به غرب نزدیک شده است. من گفتم شما در سیستم آموزشی از صبح تا شب، دانشجویان ودانش‌آموزان را در مقابل غرب تحقیر می‌کنید؛ لذا حق ندارید بگوئید مثل آنها نباش و ظاهرت مثل آنها نباشد. غرب‌زده‌ها و ساختارهای غربی ما را تحقیر می‌کنند وآدم غرب‌زده با برداشتن چادر احساس هویت می‌کند! وقتی جوان ما در مقابل غرب تحقیر می‌شود، باید انتظار رفتارهای نامناسب، هنجارهای غیردینی، ترویج ازدواج سفید و…را داشته باشیم.

این ما هستیم که کوتاهی کرده‌ایم. آنها سحر خود را بزرگ جلوه دادند و ما در قبال آن کوتاهی کردیم. اسم فیلسوف غربی که می‌آید، طرف احساس عظمت می‌کند، زیرا او را بزرگ جلوه داده‌اند. ما حقایق خود را پنهان کرده‌ایم و دانشمندان ما احساس حقارت کرده‌اند. ما باید به سمت اندیشه‌های بزرگ برویم. توفیقات خود را بگوییم. البته در تبیین توفیقات نباید صرفاً به سمت گزارشات کمّی بی‌ملاحظه برویم. این قدر نگوییم این‌قدر سد ساختیم و توسعه در راه‌های کشور ایجاد کردیم. اینها چنگی به دل جوان نمی‌زند، زیرا جوان سریع می‌گوید فلان کشور هم این کارها را بدون سختی انجام داده است. ولی اگر آرمان و ایده آل بزرگ و آن نباء اعظم را بگوئیم، فطرت‌ها بیدار می‌شوند.

●      وسخن آخر؟

دنیای غرب جهان را به سمت حکمرانی مجازی پیش می‌برد و می‌­ خواهد دنیایی را ایجاد کند که مجازی و زندان در زندان و سیاهچال در درون زندان است. در زندان‌های دوران‌ قدیم گاهی سرداب‌ها و چاله‌هایی بودند و داخل آنها سرداب دیگری را حفر می‌کردند. مثلاً اگر مساحت آن سرداب ۹ متر بود، مساحت چاله‌ای که درون آن سرداب ایجاد می‌شد، ۲ متر بود که به آن سیا‌هچال می‌گفتند. چاله در چاله، که گاهی عمق آن مثلاً به ۲۰ متر زیر زمین می‌رسید و مثل یک چاه بود. الان اگر به برخی نقاط مثل عراق بروید که به‌شدت در تابستان گرم می‌شود، این سرداب‌ها وجود دارند. منتهی یک موقع برای زیست و یک موقع برای زندانی کردن است. اینها یک بار، بشر را زمینی و ارتباط او را با عالم غیب قطع کرده‌اند و حالا می‌خواهند در همین عالم زمین، او را به عالم اوهام و زندان در زندان ببرند. این حرکات ناشی از شکست هستند. یکی از ابزارهایی که برای این هدف به کار بردند کرونا بود. من نمی‌گویم کرونا واقعی نبود؛واقعی و خطرناک بود، ولی امروزه کسی نیست که نداند که یکی از اهداف غرب در مدیریت این فضا ،توسعه حکمرانی درفضای مجازی بود؛غرب هیچ وقت با این خشونت بشریت را به سمت فضای مجازی نبرده بود و نسبتاً توفیق هم پیدا کرد و از جمله ایران را تحت تاثیر قرار داد. این یکی از اشتباهات بزرگ بود و من آن را خیانت می‌دانم. اینکه آموزش را به سمت دیجیتال و فضای مجازی پیش بردند و حتی آموزش کودکان به سمت فضای مجازی رفت، بسیار خیانت بزرگی به کودکان و نسل جوان بود. اغلب کشورهای اروپائی زیر بار این موضوع نرفتند، ولی در ایران غرب‌گرایان با هوشیاری و دوستان با غفلت، آن را امضا کردند. من همان زمان با قاطعیت اعلام کردم که این یک پدیده تمدنی است و یک ُبعدش بخش آموزش است. ۱۶ میلیون دانش‌آموز را در فضای مجازی رها آوردند و این یک قتلگاه بود که چند سال بعد باید آنها را از کف خیایان جمع کنید و الان ثمره اش قابل مشاهده است.

ما ظرفیت این مبارزه را داریم و باید بتوانیم از آن استفاده کنیم. باید بتوانیم در عمق وجود جوانان نفوذ کنیم، کما اینکه تا به حال این اتفاق افتاده. باید دستگاه نباء و جهاد تبیین را قوی کنیم. اصلاً دنیا در تقابل دو تمدن است: تمدن اسلامی و تمدن کفر؛ در قبال خبر و نباء پیامبر اکرم(ص)، خبر و نباء شیطان است. شیطان خبر تمدنی وخبر آرمانشهر خود را می‌دهد و حضرت خبر از آرمانشهر عصر ظهور می‌دهد. این بخش، خبر شیطان را حذف خواهد کرد. ما باید خبر عظیم را درست به گوش نسل جوان برسانیم. حضرت آقا می‌فرمایند: هنر امام این بود که از ایمان مردم، عمل صالح می‌گرفت. ما باید از ظرفیت تاریخی خودمان و از فطرت بشری عمل صالح بگیریم. آنها از نفسانیت بشر میوه گرفتند و تمدن ساختند. آیا ما نمی‌توانیم ازفطرت بشر عمل صالح بگیریم و تمدن بسازیم؟! الحمد‌لله در بخش زیر ساخت‌ها، هیچ‌وقت به اندازه امروز زیر ساخت‌های آماده نداشته‌ایم. ما در راهیم، و مقدورات حرکت دراین راه و دست یابی به تمدن اسلامی را داریم.

همانطور که نباید دشمن را کوچک شمرد، توانمندی‌های خودمان را هم نباید نادیده بگیریم. حضور ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار زائر و مجاور در مسجد جمکران در شب و روز نیمه شعبان و در راه‌پیمائی روز نیمه شعبان نمونه ای از ظرفیت تاریخی ماست که اگر این ظرفیت تاریخی نبود، دشمن حتی اگر یک دهم الان هم هزینه می‌کرد می‌توانست موفق شود. مردم الحمدلله با تمام سختی‌ها در همه صحنه ها حضور دارند و در همه راه‌پیمائی‌ها مخصوصا راه‌پیمائی ۲۲بهمن امسال شاهکار کردند. این بیانگر عظمت ملت ایران است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. آیه ۱۳۹سوره مبارکهآل عمران
  2. .مقام معظم رهبری: اینکه بگویند فردای دنیا، فردای مذاکره است، دنیای موشک نیست.این حرف اگر از روی آگاهی باشد، خیانت است.»

.۴٫ https://www.etemadonline.com/

۵٫امام خمینی(ره)؛ ۰۷ دی ۱۳۶۰ .ما از شرّ رضا خان و محمد رضا خلاص شدیم، لکن از شرّ تربیت‌یافتگان غرب و شرق به این‌ زودی‌ها نجات نخواهیم یافت. اینان برپادارندگان سلطه ابرقدرت‌ها و سر سپردگانی هستند که با هیچ منطقی خلع سلاح نمی‌شوند.

http://emam.com/posts/view/2875.

  1. امام صادق«ع» فرمود: «سَتَخْلُو کوفَهُ مِنَ الْمُؤمِنِینَ، وَیأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کما تَأْزِرُ الْحَیهُ فی جُحْرِها، ثُمَّ یظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَهٍ یقالُ لَها قُمْ، وَتَصِیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَالْفَضْلِ، حَتّی لایبْقی فی الْارْضِ مُسْتَضْعَفٌ فی الدّینِ حَتّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ، وَذلِک عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا، فَیجْعَلُ اللَّهُ قُمْ وَاهْلَهُ قائِمینَ مَقامَ الْحُجَّهِ، وَلَوْلا ذلِک لَساخَتِ الْارْضُ بِأَهْلِها، وَلَمْ یبْقَ فی الْارْضِ حُجَّهٌ، فَیفیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ الی سایرِ الْبِلادِ فی الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، فَیتِمُّ حُجَّهُ اللَّهِ عَلَی الْخَلْقَ حَتّی لایبْقی احَدٌ عَلَی الْارْضِ لَمْ یبْلُغْ الَیهِ الدّینُ وَالْعِلْمُ، ثُمَّ یظْهَرُ الْقائِمُ«عج»: به‌زودی کوفه از مؤمنان تهی خواهد شد و علم و دانش از آن رخت برخواهد بست، همانند ماری که در لانه‌اش پنهان شود. آن گاه علم و دانش در شهری به نام قم آشکار خواهد شد. این شهر معدن دانش و فضیلت خواهد شد تا آنجا که روی کره زمین کسی نمی‌ماند که در دین ضعیف وناتوان باشد، حتّی زنان پرده‌نشین؛ و این امر نزدیک ظهور قائم ما رخ خواهد داد. خداوند قم و مردم آن را جانشینان حضرت حجّت قرار می‌دهد. اگر چنین نبود بی‌شک زمین اهل خود را می‌بلعید و در روی زمین حجتی باقی نمی‌ماند. علم و دانش از این شهر به شهرهای دیگر در شرق و غرب عالم سرازیر و بدین سان حجّت خدا بر بندگانش تمام می‌شود، تا آنجا که در کره خاکی کسی نمی‌ماند که دین و دانش به او نرسیده باشد. سپس حضرت مهدی«عج» ظهور می‌کند. بحارالانوار، ج. ۶۰، ص. ۲۱۳، ح. ۲۳
  2. . https://farsi.rouhollah.ir/
21ژوئن/23

امام علی(ع) کانون فضائل(۲)/ آیت‌الله سید احمد خاتمی

اشاره

این مجموعه مقالات فضائل حضرت امام علی(ع)، با الهام از زیارت امیرمؤمنان در غدیر است که حضرت امام هادی(ع) آن را القا کردند. در شماره قبل اشاه شد که امام هادی(ع) در این فرازها، ۱۱ فضیلت را برای حضرت مولا علی(ع) بیان فرموده‌اند که به ۳ مورد آن نام برده و تشریح شد و اینک ادامه آن تقدیم می‌گردد.

 

۴- عمل کننده به قرآن

و عملت بکتابه؛ و به کتاب خدا  عمل نمودی

این افتخار مولا علی(ع) است که آنچنان عامل به قرآن است که پیامبر(ص) این مدال را به او بدهد که: علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض؛ علی با قرآن است و قرآن با علی از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد می‌شوند.(۱)

برخی از آیات قرآن جز امیرالمؤمنین دیگری به او عمل نکرد و نسخ شد و آن آیه‌ی نجوی است. آیه ۱۲ سوره مجادله:

«یا ایها الذین آمنو اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدی نجواکم صدقه ذلکم خیر لکم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید هنگامی که می‌خواهید با رسول خدا نجوا کنید (و سخنان درگوشی بگویید) قبل از آن صدقه‌ای در راه خدا بدهید این برای شما پاکیزه‌تر است و اگر توانایی نداشته باشید خداوند غفور و رحیم است.

در شأن نزول آیه آمده است جمعی از اغنیاء خدمت پیامبر آمدند و با او نجوا می‌کردند (این کار علاوه بر اینکه وقت گرانبهای پیامبر را می‌گرفت مایه نگرانی مستضعفین و موجب امتیازی برای اغنیاء بود) در اینجا خداوند آیه فوق را نازل کرد و به آنها دستور داد قبل از نجوا کردن با پیامبر صدقه‌ای به مستمندان بپردازید اغنیاء وقتی چنین دیدند از نجوا خودداری کردند. به گفته غالب مفسران شیعه و اهل سنت تنها کسی که به این آیه عمل کرد امیرالمؤمنین علی(ع) بود.(۲) خود فرمود:

«آیه من کتاب‌الله لم یعمل بها احد من قبلی و لا یعمل بها احد بعدی کان لی دینار فصرفته بعشره دراهم فکنت اذا جئت الی النبی تصدقت بدرهم»؛ آیه‌ای در قرآن است که احدی قبل از من و بعد از من به این آیه عمل نکرد و نخواهد کرد من یک دینار داشتم آن را به ده درهم تبدیل کردم و هر زمان می‌خواستم با رسول خدا نجوا کنم درهمی را صدقه می‌دادم.

مولا عمل کرد و به دنبال آن این حکم با آیه ذیل نسخ شد:

أَشفقتُم ان تقدموا بین یدی نجواکم صدقات فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلوه و آتوا الزکوه و اطیعوا‌الله و رسوله و الله بما تعملون»؛(۳) آیا ترسیدید فقیر شوید که از دادن صدقات قبل از نجوا خودداری کردید؟ اکنون که این کار را نکردید و خداوند توبه شما را پذیرفت نماز برپا دارید و زکاه را ادا کنید و خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید (و بدانید) خداوند از آنچه انجام می‌دهید با خبر است.

از عبدالله بن عمر نقل شده که می‌گفت: «کان لعلی ثلاث لو کانت لی واحده منهن کانت احبّ الی من حُمُر النعم تزویجه فاطمه و اعطائه الرایه یوم خیبر و آیه النجوا»؛(۴) علی(ع) سه فضیلت داشت که اگر یکی از آنها برای من حاصل می‌شد بهتر بود از شتران سرخ‌موی (این تعبیر در میان عرب برای اشاره به گرانبهاترین اموال به کار برده می‌شد و آن به صورت ضرب‌المثل به هنگام بسیار نفیس بودن چیزی ذکر می‌کردند) نخست تزویج پیامبر فاطمه را به او و دیگری پرچم به دستش در روز خیبر و دیگری آیه نجوا.

سلام بر مولا علی(ع) این بزرگ عامل به قرآن

 

۵- رهرو سنت پیامبر

واتبعت سنن نبیه؛ و از سنت رسولش پیروی کردی

«سنت» به معنی طریقه و روش است(۵)

به آنچه در مقابل بدعت (نوآوری‌های غلط در دین) به آنچه در مقابل واجب است یعنی مستحب به آنچه پیامبر به دستور خداوند واجب کرده است به معنای گفتار و کردار و تقریر پیامبر و امامان معصوم علیهم الصلوه والسلام.

در جمله‌ی فوق مقصود از سنت این معنی است. پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«علیکم بسنتی و سنته المهدیین من بعدی عضّوا علیها بالتواجذ»؛(۶) برشما باد به روش من و روش ره‌یافتگان پس از من و با چنگ و دندان بر آن پایداری کنید.

در این فراز مولی علی(ع) ره‌گیرنده سنت پیامبر می‌نامیم. او خود همگان را به تأسی به سنت پیامبر دعوت می‌کند و خود در خط مقدم عمل به سنت نبوی است.

«… فتأس نبیک الاطهر فان فیه اسوه لمن تأسی و غراءاً لمن تفرّی و احبّ العباد الی الله المتأسی بنبیه و المقتصّ…»؛ (۷)… تو ای مسلمان به پیامبر پاک و پاکیزه‌ات تأسی جوی زیرا در او سرمشقی است برای آن کس که می‌خواهد تأسی بجوید و رابطه‌ای عالی برای کسی که بخواهد به او مربوط شود. محبوب‌ترین بندگان نزد خدا کسی است که به پیامبرش تأسی جوید و در پی او گام بردارد…

آنگاه جلوه‌هایی برجسته از زندگانی پیامبر را بیان می‌کند.

تمام آنچه در زمان حیات پیامبر(ص) و بعد از حضرت انجام داد در حقیت تجلی سنت نبوی بود. هم سکوت حضرت و هم نبرد با ناکثین و قاسطین و مارقین.

در روایات فراوانی آمده است که امیرالمؤمنین فرمود:

«امرت ان اقائل الناکثین و القاسطین و المارقین ففعلت ما امرت فاما الناکثون فهم اهل البصره و غیرهم من اصحاب الجمل و اما المارقون فهم الخوارج و اما القاسطون فهم اهل الشام و غیرهم من احزاب معاویه»؛ (۸) مأمور شدم با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم پس هر آنچه را مأمور بودم انجام دادم اما پیمان‌شکنان آنان بصریان و گروه جمل بودند و اما مارقین همان خوارج بودند و اما قاسطین آنان شامیان و دار و دسته معاویه بودند.

و تمام زندگی حضرت تجلی رهنمودهای پیامبر(ص) بود.

 

۶- برپادارنده‌ی نماز و پردازنده‌ی زکات

و اقمت الصلوه و آتیت الزکوه؛ و نماز را برپا داشتی و زکات را پرداخت نمودی

اقامه‌ی نماز و ایتاء زکوه در بسیاری از آیات قرآن آمده است.

«قیام» در مقابل قعود است اقامه‌ی نماز یعنی برپاداشتن آن در مقابل زمین ماندنش این مفهوم هم در عرصه‌ی فردی معنا می‌دهد هم در عرصه‌ی غیر فردی. در عرصه‌ی فردی اقامه نماز درست بجا آوردن نماز است آنگونه که خدای تبارک و تعالی خواسته است. طریحی می‌گوید: «اقامتها ان یؤتی بها بحقوقها»؛(۹) اقامه نماز آن است که حق نماز ادا گردد.

در عرصه غیر فردی اقامه نماز، مطرح کردن نماز و به صحنه آوردن آن است یک مصداق آن اقامه نماز جمعه و جماعت است.

«ایتاء» که پسوند آن زکات است به معنای اعطاء است یعنی پرداختن وظیفه‌ی مالی زکات.

«صلوه» عبارت است عبادتی که تشکیل شده از افعال و اقوال مخصوص است و به گفته مرحوم علامه طباطبایی(ره) نماد تمام وظایفی است که بنده در رابطه با خدا دارد.

«و اقامه الصلوه ممثله لایتان ما للعبد من وظائف العبودیه مع الله سبحانه»(۱۰)

«زکات» عبارت است از صدقه‌ای که به اصل شرع (و نه با نذر و قسم) واجب شده است. زکات به حقی واجب در مال که به رسیدن آن به حد نصاب شرط وجوب آن است.

در اینجا نیز مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید: «و ایتاء الزکوه ممثل لوظائفه مع الخلق»؛(۱۱) ایتاء زکات در قرآن هم نماد اداء وظایف خود در برابر خلق خداست.

اینک با این توضیح سؤال این است که این دو جمله در زیارت امامان دیگر هم آمده است مقصود چیست؟ واضح است که امامان نماز را به عنوان یک فریضه و زکات را هم به عنوان یک فریضه مالی اداء کردند. این مقدار را دیگران هم می‌توانند انجام دهند. (البته نه به کیفیت والای نماز و زکات امامان)

آنچه مایه افتخار امامان است آن است زنده بودن فرهنگ معنویت (که یک مصداق آن نماز است) مدیون امامان سلام الله علیهم اجمعین است. فصلی از زندگانی امامان سیره نماز و اذکار آنان است.

آنچه مایه افتخار امامان است آن است که بهترین و شایسته برخوردها را با مردم (دوست و دشمن) را امامان داشتند و با رفتار خود آموختند. ضمن آنکه وظایف واجب و مستحب مالی خود را نسبت به مردم به خوبی انجام دادند. فصل برجسته‌ای در زندگی همه امامان صدقات و انفاقات امامان است. نقل کرده‌اند حضرت علی(ع) نخلستانی داشت که درختان آن را رسول خدا غرس کرده بود امام روزی نخلستان را فروخت. چهار هزار درهم را به یک عرب بیابانی بخشید و بقیه را میان مستمندان مدینه تقسیم کرد و حتی درهمی برای خودد باقی نگذاشت.(۱۲)

در زندگی امام حسن مجتبی آمده است که حضرت سه بار همه‌ی اموال خویش را با مستمندان تقسیم کرد.(۱۳)

زهری می‌گوید: در شبی سرد و بارانی حضرت امام زین‌العابدین را دیدم که کیسه‌ای پر آرد بر دوش دارد. گفتم ای پسر پیامبر این کیسه را کجا می‌بری؟ فرمود: سفری در پیش دارم و مشغول تهیه توشه آن هستم. گفتم اجازه دهید بنده یا خدمتکارم آن را برایتان بیاوریم. فرمود: خوش دارم با دست خودم زاد و توشه‌ام را مهیا کنم شما هم معطل من نشوید و به کار خویش بپردازید.

زهری پس از چند روز دید که امام به سفر نرفته است و از این رو پرسید: از سفر منصرف شدید؟ امام در پاسخ فرمود منظورم سفر آخرت بود که باید خود را برای آن آماده کنیم و آمادگی برای چنین سفری دوری از گناه و کوشش در راه خیر است.(۱۴)

سپس آشکار شد که امام سجاد شبانه و دور از چشم مردم آذوقه به خانه‌ی مستمندان می‌برده است. چنانچه بر اثر آن کتف ایشان پینه بسته بود این را وقتی فهمیدند که خواستند بدن مطهر او را پس از شهادت غسل دهند.(۱۵)

 

 

پی‌نوشت‌ها:

۱- المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۴٫

۲- مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۵۶، ذیل آیه تفاسیر دیگر هم ذیل آیه.

۳- سوره مجادله، آیه ۱۳٫

۴- تفسیر طبری، ج ۲۸، ص ۱۵٫

۵- مجمع البحرین، کلمه سنّ.

۶- المجازات النبویه، ص ۱۷۴، ح ۱۳۵٫

۷- نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰٫

۸- البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۰۶٫

۹- مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۵۲۷، مؤسسه البعثه تهران.

۱۰- المیزان، ج ۱۵، ص ۱۲۷-۱۲۸٫

۱۱- المیزان، ج ۱۵، ص ۱۲۸ ذیل آیه ۳۸ سوره نور.

۱۲- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۴۵٫

۱۳- الاستبصار، ج ۲، ص ۴۱٫

۱۴- بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۴۵٫

۱۵- بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۶٫

 

21ژوئن/23

دشمنی با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا/گفتاری منتشر نشده از مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی(ره)

اشاره:

آن‌چه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان منتشر نشده‌ی مرحوم حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی(ره) در جمع زوار حرم حضرت امام خمینی(ره) در سال ۱۳۸۴ است که پیاده از اصفهان به سمت مرقد ایشان حرکت کرده بودند و در قم، خدمت مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی رسیدند و مورد تفقد ایشان قرار گرفتند. ایشان در سخنانی ضمن بیان فضیلت‌های عشق به اولیای خدا که از عشق و محبت به خدا و ائمه اطهار و اهل‌بیت «ع» نشآت می‌گیرد تا میرسد به عشق و محبت به اولیای خدا و محبت به کسانى که راه آنها را درست شناختند و پیمودند و در ادامه با استناد به آیات الهی، اشاراتی دارند به عدم امکان دوستی همزمان با خدا و اهل‌بیت«ع» و دشمنان خدا و اهل‌بیت«ع» و اینکه نمی‌شود کسى به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و با دشمنان خدا هم دوستى کند. در ادامه گزیده‌ای از فرمایشات مورد اشاره تقدیم علاقه‌مندان میگردد.

مقصود تویی، کعبه و بُت‌خانه بهانه                                 محبت هر اندازه‌‌ که بیشتر باشد، در رفتار و حرکات انسان بیشتر ظهور پیدا مى‌‌کند. سابقاً کم نبودند کسانى که نمونه‌‌هایى از این محبت‌های شما را داشتند و این علاقه خودشان را به این صورت ابراز می‌کردند که پیاده به سمت مکّه و کربلا حرکت مى‌‌کردند و این راه‌های دور را با سختى‌‌هایى که آن زمان داشت عاشقانه مى‌‌پیمودند و عطش خود را با تحمل عطش‌‌هاى مادى، فرومی‌نشاندند؛

در بیابان گر به شوق کعبه خواهى زد قدم

سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان، غم مخور

اشتیاق به زیارت کعبه از آن جهت است که خانه‌‌اى، جسمى، ساختمانى است که خدا براى آن ارزش قائل شده و شاید یکى از ارزش‌هایش هم این است که در کنار کعبه، آرامگاه اسماعیل و هاجر و در داخل حجر اسماعیل است و حجاج باید دور آن طواف کنند.

به‌هرحال مِلاک، این عشق است که به‌صورت سفر طولانى سالانه‌ تجلّی پیدا می‌کند. کم نبودند کسانى که قصد داشتند در سال آینده به حج مشرف شوند و امسال پس از ایام حج حرکت مى‌‌کردند. یک سال پیاده‌روی، آن‌هم در بیابان‌های خشک و سوزانى که انسان در معرض هلاکت قرار مى‌‌گرفت!

عشق به اولیای خدا، لازمه عشق به خدا

عشق به خدا مستلزم عشق به اولیای خداست و عشق به اولیای خدا مستلزم عشق به دوستان و آثارشان است. این یک امر طبیعى است؛ آدمی به هر کسی که علاقه داشته باشد، همه آثار او را هم دوست دارد. نمى‌‌شود آدم، محبوبى داشته باشد و آثارش را دوست نداشته باشد و وقتى به خود او دسترسى ندارد، ناچار به آثار او اظهار علاقه مى‌‌کند. به‌هرحال این سلسله ‌مراتب بین محبت خدا، محبت ائمه اطهار و اهل‌بیت «ع» و محبت کسانى که راه آنها را درست شناختند و پیمودند، کاملاً طبیعى است.

اگر اثر محبت، اثر اشتیاق و عشق ورزیدن نسبت به کسانى مثل امام در دل‌هایی نباشد، نشانه این است که عشق به ائمه اطهار«ع» وجود ندارد و نبودن عشق به آنها نشانه این است که عشق به خدا نیست. اینها لازم و ملزوم یکدیگرند و همه مى‌‌توانند در زندگی‌شان تجربه کنند؛ شما چه وقت بوده که کسى را دوست داشته باشید؛ ولی عکس، لباس، کتاب و یا خانه‌‌اش را دوست نداشته باشید؟ مگر مى‌‌شود؟! اگر کسى به عکس کسى اهمیت نداد، معلوم است که خود او را هم دوست ندارد.

شیرینی تحمل سختی در راه محبوب

بنابراین، این حرکت شما که نشانه عشق به امام است، همان ‌قدر ارزش دارد که کسانى عاشقانه راه کعبه را در پیش گرفته باشند. اینها طبعاً براى اینکه شوق خود را ابراز کنند لازمه‌‌اش این است که سختى‌‌هایى را هم تحمل کنند. اتفاقاً همه شما تجربه کرده‌اید که آدم وقتى در راه محبوبى سختی می‌کشد، تحمل آن سختى از خیلى از شیرینى‌‌ها برایش لذت‌بخش‌تر است. وقتى انسان براى محبوبش زحمتى مى‌‌کشد، خود تحمل آن زحمت براى او لذت‌بخش است.

دشمنی با دشمنان خدا؛ لازمه محبت خدا

محبت یک کسى با محبت به دشمنش جمع نمى‌‌شود. هر قدر آدم یک کسى را دوست داشته باشد، در آن جهتى که کس دیگرى با او دشمنى مى‌‌کند در آن جهت نمى‌‌تواند دشمنش را هم دوست داشته باشد. این دو، یعنى محبت به شخص و دشمنى با دشمنانش، متلازم است. این‌ است که در فروع دین، نهم و دهم را تولّى و تبرّى و مى‌‌گویند تنها تولّى و ولایت کافى نیست. ولایت باید توأم با برائت باشد.

شما در زیارت حضرت معصومه«س»در کنار یادى از نعمت معرفت اهل‌بیت «ع»، می‌گوئید، «وَالْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ.» همچنین در زیارت عاشورا که مى‌‌خوانید معرفت و محبت اولیای خدا را نعمتى از خدا یاد مى‌‌کنید و دشمنى دشمنانش را نعمت دیگرى(۱)؛ این دو از هم انفکاک ندارند.

تولّی و تبرّی؛ شرط ورود در حزب‌الله

آیه‌‌اى که شاید همه شما صدها بار شنیده باشید: «إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(۲) این آیه را خیلى شنیده‌اید. این آیه در باره ولایت امیرالمؤمنی«ع»‌است که در حال رکوع، انگشترشان را به فقیر دادند و این آیه در شأن ایشان نازل شد؛ اما وقتی این آیه را مى‌‌خوانند و در اطرافش بحث مى‌‌کنند کم مى‌‌شود که آیه بعدی آن را هم بخوانند. آیه بعد هم دنباله همین است. من سفارش مى‌‌کنم که هر وقت این آیه را خواندید آیه بعدش را هم بخوانید: «وَ مَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.»(۳) حاصل کلام این است که علامت حزب‌الله یعنى آن دار و دسته‌‌اى که منسوب به خدا هستند، این است که ولایت خدا، ولایت پیغمبر و ولایت مؤمنین را داشته باشند: «وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا.»

گفتیم که در آیه، «إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا»، ولىّ را معرفى کرد که چه کسانى هستند، یعنى نسبت به چه کسى باید ولایت داشته باشید که مصداق تامش امیرالمؤمنین«ع»‌ است. حالا اگر کسانى این ولایت را داشته باشند چطور مى‌‌شود؟! بعد نتیجه مى‌‌گیرد که،«وَ مَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». یعنى اگر این ولایت را داشته باشید حزب‌الله مى‌‌شوید و وقتى حزب‌الله شدید دیگر نگران نباشید؛ پیروزى با شماست: «فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». 

این آیه در سوره مائده است. گفتم که محبت به اولیای خدا با برائت از دشمنانشان توأم است. نمى‌‌شود که انسان محبت اولیای خدا را داشته باشد و محبت دشمنانشان را هم داشته باشد، این دو با هم جمع نمى‌‌شوند. دلیلش چیست؟  قرآن در سوره مجادله می‌فرماید: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ….؛ هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند…»(۴) در قرآن کلمه و تعبیر حزب‌الله در دو جا وارد شده است. یکى آیه‌ای که در سوره مائده بود و معرفى مى‌‌کند که حزب‌الله چه کسانى هستند؛ آنهایی هستند که ولایت خدا، پیغمبر و جانشینان پیغمبر را داشته باشند. این ولایت، همان است که بعدها به ولایت ‌فقیه منتهى مى‌‌شود. این هم اثرى از همان ولایت است.

و آن طرف قضیه را در سوره مجادله بیان فرموده است. آنجا در سوره مائده فرمود که اگر کسی ولایت خدا، پیغمبر و مؤمنین را داشته باشد، حزب‌الله است. اینجا مى‌‌فرماید ممکن نیست که کسى به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد و با دشمنان خدا هم دوستى کند. چنین چیزى امکان‌پذیر نیست. یعنى اگر راست مى‌‌گویید که خدا، پیغمبر««ص» و اهل‌بیت«ع» را دوست دارید، باید دشمنانشان را هم را دشمن بدانید. این دو تا محبت با هم جمع نمى‌‌شوند. حالا من ترجمه تحت‌اللفظی مى‌‌کنم: «لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ»؛ یعنى پیدا نمى‌‌کنید مردمى را که ایمان به خدا و قیامت داشته باشند و، «یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»؛ و  با کسانى که با خدا و پیغمبر درمی‌افتند مودت داشته باشند.

پاداش ویژه خداوند متعال به حزب‌الله

بعد مى‌‌فرماید کسانى که این‌‌گونه شدند که از یک‌ طرف ایمان به خدا داشتند و از یک ‌طرف با دشمنان خدا رابطه برقرار نکردند، «أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ»؛ اینها کسانى هستند که خدا ایمان را در دل‌های آنان ثابت مى‌‌کند، «وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ».این مطلب، بسیار عالى است. می‌فرماید خدا چنین کسانى را با روحى که از طرف خودش است تأیید مى‌‌کند. این تعبیرى است که در باره مثل عیسى ابن مریم«ع»‌ و در باره انبیاء وارد شده است که خدا آنها را با روح تأیید مى‌‌کند. اینجا مى‌‌فرماید کسانى که ایمان واقعى دارند و با دشمنان خدا دوستى نمى‌‌کنند، خدا روحى را مى‌‌فرستد که آنها را تأیید کند، مواظبشان باشد، کمکشان ‌‌کند.

حزب خدا؛ مُفلِح و رستگار، غالب و پیروز

«وَیدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.» در آن آیه فرمود: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». اینجا مى‌‌فرماید: «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»: اینها رستگارانند. آنهای دیگر، به مقصد درست نمى‌‌رسند. آنهایی که واقعاً به مقصد مى‌‌رسند کسانى هستند که ایمان، عشق به خدا، پیغمبر و دوستان خدا دارند و نیز با دشمنان خدا دشمنى می‌کنند. اینها به مقصد مى‌‌رسند و حزب‌الله هستند.

بنابراین ما باید سعى کنیم رابطه‌‌مان را با دوستان خدا، با آنهایی که در راه خدا پاک‌بازند و هستى‌‌شان را فداى خدا و دین خدا کردند و از هیچ چیزى هراس نداشتند، تقویت کنیم که نمونه بارز آن، امام است و نمونه دوم آن، نسخه ‌بدلش، جانشین شایسته‌‌ ایشان است. باید به اینها عشق بورزیم. این هم خیلى دست خود ما نیست. آن دل‌هایی که لیاقت داشته باشند، خدا آن عشق را در دلشان ایجاد مى‌‌کند. مگر ما زحمت ‌کشیده‌ایم که این محبت را پیدا کنیم؟! این یک موهبت خدایى است، هدیه الهى است که به دل‌هایی که لیاقت چنین عشقى را داشته باشند، می‌دهد و این موجب فلاح آنها مى‌‌شود. همین محبت است که آنها را به آن جایى مى‌‌رساند که در آخرت هم با آنها خواهند بود، به وصال معشوق و محبوبشان مى‌‌رسند و دیگر از آنها جدا نمى‌‌شوند؛ اما شرطش این است که با دشمنان خدا دوستى نداشته باشند؛ «لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ. یوَادُّونَ» از ماده مودت است، یعنى رابطه دوستانه برقرار کردن. خودمان هم مواظب باشیم که یک‌ وقت شیطان فریبمان ندهد که آنها هم انسان هستند و با رابطه انسانى دوستشان مى‌‌داریم!

بدترین جنبنده‌ها چه کسانی هستند؟!

خدا مى‌‌فرماید که بعضى از انسان‌ها از سگ و نه ‌فقط از سگ، از هر جنبنده‌ و میکروبى، از میکروب سرطان هم بدترند. مى‌‌گوید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ؛(۵) بدترین جنبنده‌‌ها اینها هستند. کسانى که حاضر مى‌‌شوند دستاورد خون صدها هزار شهید را به چند دلار یا چند روز پست و مقام و صندلى بفروشند. آیا اینها واقعاً آدم هستند؟! مى‌‌شود اسم انسان روى اینها گذاشت؟! همین‌هایی هستند که از سگ و حمار بدترند، «شَرَّ الدَّوَابِّ»اند. خدا ایمان را از دل اینها برداشته است.

اگر کسى ایمان به خدا و قیامت داشته باشد حاضر مى‌‌شود چنین کارى بکند؟! بیاید و همه گُل‌هایی را که در طول این انقلاب براى اسلام پرپر شده‌‌اند، پایمال کند و نادیده بگیرد و این مملکت را دو دستی تحویل آمریکا بدهد؟ که چه بشود؟ این انسان است؟

همان‌‌گونه که باید اولیاى خدا را دوست داشت، باید از عمق دل نسبت به اینها بدترین و سخت‌‌ترین دشمنى را داشت. همان‌‌گونه که آدم از روى عشق حاضر مى‌‌شود جان و همه هستى خودش را فداى معشوقش کند و همان ‌گونه که اصحاب سیدالشهدا«ع» گفتند که اگر صدها بار شهید شویم و باز زنده شویم، باز آرزو مى‌‌کنیم که در راه شما شهید شویم! آدم علاوه بر اینکه باید نسبت به معشوقش این‌ گونه باشد، نسبت به دشمنانش هم باید این‌ گونه باشد. بگوید این جانى که دارم که در راه دشمنى شما مى‌‌دهم، اگر صد بار دیگر هم زنده بشوم، بازهم جانم را در راه دشمنى با شما نثار مى‌‌کنم؛ این دو تا از هم انفکاک ندارند. اگر دوستى خدا هست، دشمنى با دشمنان خدا هم هست؛ اما عملاً چه‌ کار باید کنیم؟

محبت اولیای خدا؛ شعاعی از محبت خدا

در زیارت‌‌ها، مخصوصاً وقتی‌ که زیارت عاشورا مى‌‌خوانید، همه‌جا توجه داشته باشید که وقتى صحبت از ولایت اهل‌بیت«ع» مى‌‌شود، دنبالش هم ،«وَالْبَرَاءَهِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ، سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ» است و یک‌ طرفی نیست؛ بنابراین علامت حزب‌الله که هم پیروزى حقیقى مال آنهاست و هم فلاح و رستگارى ابدى، این است که دلشان یکپارچه عشق به خدا و هر آنچه که مربوط به خداست. اول شخص پیغمبر«ص»، شخص ائمه اطهار«ع»‌ که متأسفانه حتى دسترسى به زیارت خاک پایشان را هم نداریم و محروم هستیم. فعلاً در زمان غیبت به سر مى‌‌بریم، ولى همان عشق را باید در منسوبان به آنها، کسانی که جاى امام نشسته‌اند جلوه بدهیم. خودشان فرمودند این‌ها حکمشان حکم ماست، ولایتشان ولایت ماست. همان عشقى را که به امام معصوم«ع» داریم، امروز که دسترسى نداریم که به حضورشان شرفیاب شویم، باید به جانشین ایشان ابراز کنیم. آن عشقى را که به کعبه، خانه خدا داریم، حالا که دسترسى به کعبه و به خانه خدا نداریم، آن عشق را به مرقد امام، به مرقد حضرت معصومه«س» و به مرقد امام«ره» ابراز کنیم.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱٫فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِی أَکْرَمَنِی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَهِ أَوْلِیائِکُمْ وَرَزَقَنِی الْبَرَاءَهَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ.

۲٫مائده، ۵۵٫

۳٫همان، ۵۶٫

۴٫مجادله، ۲۲٫

۵٫انفال، ۲۲٫

04آوریل/23

افسانه ارزانی و رفاه در دوران پهلوی!

چندی‌است جریان تحریف با موج‌سواری بر برخی از مشکلات اقتصادی امروز کشور، ضمن تصویرسازی دروغین از دوران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چنین القا می‌کنـد که شرایط کشور در روزگار پهلوی، بسیار مطلوب و از هرنظر، گُل و بلبل بوده است. نه فساد و اختلاسی وجود داشته و نه گرانی و تورمی. و برای جا انداختن این مطلب، در ذهن مردم، به‌ویژه نسل جوان، بدون هیچگونه اشاره به میزان درآمد اکثریت مطلق جامعه آن‌ دوران، صرفـاً به قیمت اجناس و کالاهای اساسی آن ‌زمان اشاره و ادعـا می‌کنند اگر انقلاب نشده بود، وضعیت کشور و مردم بسیار مطلوب‌تر از امروز و ایـران، مدینه فاضله بود!. در حالی که روزنامه‌های آن‌ زمان واقعیت سطح رفاه و آسایش مردم را طور دیگری نشان می‌دهنـد. به بیان ساده‌تر نرخ‌های آن ‌زمان بازنشر می‌شود، ولی سخنی از درآمدها و دیگر معضلات به میان نمی‌آید!

صد البته اگر قیمت‌های پیش از انقلاب را با قیمت‌های امروز مقایسه کنیم، در آن دوران، قیمت اجناس بسیار ارزان‌تر از امروز بوده‌اند. در عین‌ حال اگر درآمدها و قدرت خرید اکثریت مردم در قبل از انقلاب را با قیمت‌های اجناس در همان‌ زمان، مقایسه کنیم، چه بسـا گرانی مضاعفی نسبت به شرایط امروز وجود داشته است.

روایت‌ پرتکراری که این سال‌ها که با استناد به آن، «ارزانی» و «قیمت ثابت» کالاها و اجناس در دوره پهلوی به آن تعمیم داده می‌شود، گفته‌ی امیرعباس هویدا نخست‌وزیر وقت محمدرضا پهلوی است؛ که ادعا کرده بود «در ۱۳ سال صدارتش قیمت خودکار ثابت بوده و تغییر نکرده است!» گفته‌ای که، بدلیل فراگیر شدن شبکه‌های اجتماعی و تکرار آن در فضای مجازی – که خیلی‌ها هرچه را در آن می‌بینند و می‌شنوند، باور می‌کنند و دنبال صحت و سقم ماجرا و بررسی تاریخی نیستند!- تبدیل به باور شـد! و جریان تحریف نیز با استفاده از همین مسئله برای نشان دادن چهره مثبت از عملکرد پهلوی‌ها بهره‌برداری می‌نماید. در حالیکه مهم‌ترین اسنادی که می‌تواند تصویر واقعی از عملکرد رژیم پهلوی و وضعیت اقتصادی مردم را در آن دیـد؛ روزنامه‌های همان دوران و اظهارات و اعترافات گاه و بیگاه سردمداران آن رژیم و حتی اسناد و روایات غیر ایرانی است.

بر همین اساس، نه بمنظور انکار ضعف‌ها و کاستی‌های امروز کشور، بلکه برای آگاهی و شناخت از وضعیت و شرایط مورد ادعـای مدعیـان، روزنامه‌های عصر پهلوی و مستندات غیرقابل انکار مربوط به آن‌زمان را مرور می‌کنیم:

۱- گرانی‌ها صدای نمایندگان مجلس را درآورد!

ادعای ارزانی و ثبات قیمت‌ها در دوران پهلوی، بویژه در ۱۳ سال صدارت هویدا از سوی جریان تحریف، در حالیست که تیتر اصلی روزنامه اطلاعات در ۳۰ فروردین ۱۳۵۰ از پاسخ هویدا به نمایندگان منتقد مجلس در مورد گرانی‌های سرسام‌آور، حکایت دارد!

شایان ذکر است که هویدا پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در پاسخ به چرایی ادعایش مبنی بر “ثابت نگهداشتن قیمت خودکار طی ۱۳ سال صدارت خود” می‌گوید: «…من غذا و مِلک را نگفتم، من خودکار را گفتم، چون کسی درس نمی‌خواند، کسی خودکار نمی‌خرید…!»(۱)

و تیتر اول روزنامه اطلاعات در بهمن سال ۱۳۵۰ نیز، حاکی از گرانی افسارگسیخته‌ای است که دولت را وادار به اقداماتی برای مبارزه با گرانی‌ها نموده است.

۲-تهدید شاه به مداخله قوای انتظامی برای مبارزه با گرانی!

و اما خط بطلان اساسی بر ادعاهای کذب جریان تحریف، وجـود گرانی سرسام‌آور و بی‌ثباتی قیمت‌ها در دوران حکومت محمدرضا پهلوی، – با وجود رابطه تنگاتنگ با آمریکا و غرب – اظهارات شاه در مجلس در سال ۵۳ است، که بعنوان تیتر اصلی روزنامه کیهان در آن‌سال انتخاب شده. کیهان به نقل از شاه نوشته:

«در صورت عدم موفقیت کمیته‌های مبارزه با گرانفروشی، مبارزه بسیار شدید با گرانی به قوای انتظامی محول می‌شود!» شاه در ادامه مدعی شده این تورم فوق‌العاده، از خارج به کشور تحمیل شده است!.»

۳-کمبود و گرانی ارزاق و مایحتاج روزانه مردم

علیرغم ادعاهای دروغین مطروحه در مورد ارزانی و وفـور مایحتاج مردم در آنزمان، روزنامه‌های دهه‌ ۵۰ اشارات متعددی به کمبود و گرانی ارزاق و مایحتاج روزانه‌ی مردم دارند. بعنوان نمونه: روزنامه اطلاعات، در ۲۸ آذرماه ۱۳۵۱ درباره “کمبود گوشت” و “افزایش قیمت مرغ” و حتی”دچار شدن مردم به کمبود پروتئین” به‌دلیل عدم توان استفاده از مواد پروتئینی، گزارشی منتشرکرده است.

نکته‌ی قابل توجه، تصویر دیگر این صفحه‌ی روزنامه اطلاعات به ملاقات و دیدار دوستانه‌ی محمد رضا پهلوی با نیکسون، رئیس جمهور وقت آمریکا اشاره دارد، که از روابط نزدیک رژیم پهلوی با آمریکا حکایت دارد! یعنی، نه شعار “مرگ بر آمریکا”ئی بود و نه کوچکترین اختلافی بین دولت‌های ایران و آمریکا وجود داشت.

نمونه‌ی دیگر تیتر روزنامه اطلاعات ۵ اردیبهشت سال ۱۳۵۶ است که به چندین مشکل، از جمله: هدر رفتن نصف‌روز مردم برای تهیه گوشت و وضعیت بد کشاورزی و گندم بی‌کیفیت و درمانگاه‌های بدون پزشک و… اختصاص یافته است.

جمله‌ی قابل تامل “هشتاد درصد مردم ایران گرسنه و نیمه گرسنه هستند” نیز از اعترافات وزیر کشاورزی رژیم پهلوی است که تیتر روزنامه اطلاعات در دهه ۴۰ بوده است که با یک سرچ ساده در اینترنت قابل دسترس می‌باشد.

۴- افزایش ۲ هزاردرصدی قیمت زمین و گرانی ناگهانی مصالح ساختمانی

همچنین برخلاف ادعاهای کذب مزدوران رسانه‌های فارسی‌زبان و سلطنت‌طلبان، گرانی و افزایش سرسام‌آور قیمت‌ها در حوزه زمین و مصالح ساختمانی نیز در ده سال آخر عمر رژیم پهلوی، رشد چشم‌گیر دوهزار درصدی داشته. گواه این مدعا تیتر روزنامه اطلاعات ۱ شهریور ۱۳۵۶، است که در صفحه اول – وتوضیحات مفصل در صفحات ۲۹ و ۳۲ ) با استناد به اذعان نمایندگان مجلس آن دوران، به افزایش دو هزار درصدی قیمت زمین در طول سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ اشاره نموده است. و نیز افزایش میزان رشوه در ادارات دولتی معادل ترقی بهای زمین!.

در مورد ساخت و ساز مسکن در پیش از پیروزی انقلاب، مردم به‌جهت کمبود شدید و رشد چشمگیر قیمت مصالح ساختمانی، با چنان مشکلاتی مواجه بوده‌اند که با وجود مشکلات کنونی، تصورش هم برای بسیاری سخت است. چنانکه تیتر روزنامه‌های دهه ۵۰، از گرانی‌های ناگهانی مصالح ساختمانی و صف طویل دریافت حواله آجر حکایت دارد!

و در مورد وضعیت مستاجرین و شرایط اجاره‌نشینی مردم، “جان‌فوران” استاد جامعه‌شناسی دانشگاه کالیفرنیای آمریکا نوشته: «اجاره‌ها در فاصله ۱۳۵۴-۱۳۳۹ش، ۱۵ برابر شده است؛ در فاصله ۱۳۵۳-۱۳۵۴ این هزینه‌ها ۲۰۰درصد و در سال ۱۳۵۴- ۱۳۵۵، ۱۰۰ درصد افزایش داشته است. تعداد خانواده‌های شهرنشین که تنها در یک اتاق زندگی می‌کردند از ۳۶ درصد در ۱۳۴۶، به ۴۳ درصد در ۱۳۵۶ افزایش یافت.»(۳)

۵- بهداشت مناسب و درمان رایگان؟!

 رسانه‌های فارسی‌زبان بیگانه و سلطنت‌طلبان، که برای رسیدن به مقصود، از هیـچگونه دروغ، ابایی ندارند، بدون توجه به وجود مستندات مکتوب فراوان، سعی در القای وضعیت بسیـار مطلوب بهداشت و درمان در زمان رژیم پهلوی، نموده! در کمال وقاحت، پا را فراتر گذاشته و ادعای رایگان بودن درمان در آن‌دوران را مطرح نموده‌اند! این ادعای کذب در حالیست که اظهارات خود مقامات رژیم پهلوی، خلاف این ادعا را ثابت می‌کند! بعنوان نمونه: روزنامه کیهان در گزارشی به نقل از تیمسار جوانشیر از مسئولین شورای شهر تهران با عنوان: « در بیمارستان، طبیب ۲۰۰ تومان می‌گیرد تا جواب سلام مریض را بدهد» در ادامه نوشته: «کار وزارت بهداری، مورد رضایت مردم نیست، بیمارستاها بسیار بد اداره می‌شود، » و…!

و رونامه کیهان ۲ تیر ۱۳۵۶، به “نبود یک داروخانه در شهر ۷۰ هزارنفری و طی مسافت ۱۲۰ کیلومتری مردم برای تهیه دارو” اشاره دارد!

حتی بر اساس اسناد و روایات غیـر ایرانی، وضعیت بهداشت و درمان، یکی از معضلات جدی مردم در رژیم پهلوی‌ بوده، بنحوی که بواسطه‌ی عقب‌ماندگی‌ها در حوزه سلامت و بهداشت، زندگی مردم به شدت تحت‌الشعاع کمبودها قرار داشته است. کمبود پزشک متخصص، عدم دسترسی به دارو، فقدان مراکز پزشکی معتبر، عدم وجود بیمه‌های درمانی و…، تنها بخشی از مشکلات مردم در زمینه بهداشت و درمان بوده است. همین موارد موجب شده بود، مرگ و میر نوزادان و کودکان به‌طور چشمگیری بالا باشد.

به نوشته جان فوران، «ایران بدترین وضعیت ممکن، در نسبتِ تعداد پزشک به بیمار، در میان کشورهای خاورمیانه قرار داشت. ۶۴ درصد شهرنشینان، در سال ۱۳۵۱-۱۳۵۲دچار سوء تغذیه بودند (که ۲۵ درصد اینها وضع تغذیه‌شان بسیار بد بود) و این در مقایسه با ۴۲ درصد در روستاها، رقم بسیار بالایی است. آمار و ارقام بهداشتی نشان می‌دهد که بر تعداد تخت‌های بیمارستان، کلینیک‌ها، پزشک و پرستار افزوده شده اما در سال ۱۳۵۶ ایران هنوز در خاورمیانه بدترین نسبت پزشک- بیمار، بالاترین نرخ مرگ و میر نوزادان و اطفال و پایین‌ترین نسبت تخت بیمارستان به جمعیت را دارا بوده است.»(۴)

همچنین وضعیت بهداشت تهران در سال‌های پایانی حکومت پهلوی بگونه‌ای بود که روزنامه اطلاعات ۶ تیر ۱۳۵۷ طی مطلبی با عنوان: “تهران‌نو محله‌ای که بجای فضای سبز زباله و پشه و مگس دارد” شرایط بهداشتی در پایتخت ایران را مورد نقد قرار داده و نوشته این وضعیت پایتخت است. حالا ببینید وضعیت بهداشت در  دیگر نقاط کشور چگونه است!
در ‌باره‌ی وضعیت بهداشت و سلامت مردم در دوران پهلوی‌ها، گفتنی‌ها بسیار است که در این مقاله‌ی مختصر نمی‌گنجد. ان‌شاالله در شماره‌های آتی مفصل‌تر به آن پرداخته خواهد شد.

 

۶– اعلام خطر پزشکی قانونی رژیم پهلوی به آمار بالای خودکشی!

«هرروز غم، هرروز حادثه، هرروز مرگ. اینجا مردم نفرین‌شده‌اند…!!» این جمله از آن‌دسته سیاه‌نمایی‌هایی است که در سال‌های اخیر از سوی برخی سلبریتی‌ها گرفته تا غربگراهایی که پز روشنفکری می‌دهند، بعد از هر حادثه‌ای یک پست احساسی در فضای می‌گذارند که ‌ای‌امان و ای‌داد از این‌همه تلخی، مردم در زمان پهلوی‌ها رفاه و آسایشی داشتند و…! اما با ورق زدن آرشیو روزنامه سال‌هایی که به گواه کارشناسان اقتصادی، ایران به دلیل فروش بالای نفت بالاترین میزان درآمد را داشته، در عین‌حال هرسال حدود ۱۶۰۰ نفر در تهران دست به خودکشی میزده‌اند که هفتاد درصد این‌ها جوانان ۱۵ تا ۳۰ ساله بوده‌اند.! این نتیجه تحقیقات دکتر فرزام است که در روزنامه کیهان در فروردین سال ۱۳۴۹ منتشرشده است.

و در فروردین سال ۱۳۵۷ مسئولین پزشکی قانونی رژیم پهلوی، ضمن اشاره به خودکشی ۴ نفر در عرض ۴۸ ساعت تنها در آبادان، نسبت به افزایش خودکشی در کشور هشدار داده‌اند!

 

۷-جعل اصطلاح «فرار مغزها»

یکی دیگر از تبلیغات و سیاه‌نمایی‌های اخیـر، به اصطلاح “فرار مغزها”، بویژه مهاجرت پزشکان و دانشجویان پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. در حالیکه به گواه جراید دوران پهلوی، کمبود شدید امکانات درمانی و پزشک، یکی از مشکلات جدی مردم در دوران پهلوی بود که مهاجرت پزشکان از ایران، این مشکلات را دو چندان کرده بود.

به عنوان نمونه، در مقاله دکتر حسینعلی رونقی که در روزنامه شماره ۲۹ مرداد ۱۳۵۳ «آیندگان» منتشر گردیده، آمده است: که همه ساله تعداد زیادی از پزشکان ایرانی به آمریکا مهاجرت می‌کنند و هر سال به این عده افزوده می‌شود به طوری که در ۶ سال (۷۲-۱۹۶۶) شمار پزشکان مهاجر از ۸۰ نفر به ۳۰۰ نفر در سال یعنی نصف تمام فارغ‌التحصیلان پزشکی ایران رسیده است….در میان کشورهایی که پزشکان آن‌ها به آمریکا مهاجرت می‌کنند ایران از لحاظ تعداد، در مرتبه پنجم قرار دارد و دانشگاه تهران از همین لحاظ بین تمام دانشگاه‌های غیرآمریکایی که فارغ‌التحصیلان پزشکی آن‌ها به آمریکا مهاجرت می‌کنند در ردیف سوم است.(۵)

و روزنامه شهریور ۱۳۵۵ کیهان (دو سال قبل از پیروزی انقلاب) گزارش مفصلی از خوابیدن هر روزه‌ی صدها دانشجو در پشت سفارت آمریکا برای اخذ ویزا و مهاجرت به آن کشور منتشر کرده است!
و «یرواند آبراهامیان» در کتاب خود می‌نویسد: «ایران بعد از گذشت دو دهه پس از انقلاب سفید محمدرضا پهلوی، یکی از بدترین کشورها در بخش مرگ و میر کودکان و نسبت پزشک به بیمار در خاورمیانه بود. یکی از پایین‌ترین نرخ‌های آموزش عالی مربوط به ایران بود. افزون بر این، ۶۸ درصد از جمعیت بزرگسال بی‌سواد بودند، ۶۰ درصد از کودکان نمی‌توانستند دوره دبستان را به صورت کامل طی کنند و تنها ۳۰ درصد از داوطلبان کنکور می‌توانستند وارد دانشگاه‌ها شوند. در این میان شمار افراد متقاضی تحصیل در خارج از کشور رو به رشد بود. در دهه ۱۹۷۰/۱۳۵۰ شمار پزشکان ایرانی مستقر در نیویورک بیشتر از شهرهای غیر از تهران بود. اصطلاح «فرار مغزها» همانزمان و نخستین‌بار برای ایران به کار گرفته شد.»(۶)

۸-اعتراف وزیر دربار رژیم پهلوی

اسدالله علم، وزیر دربار محمدرضاپهلوی- در سال‌های ۱۳۴۰- ۱۳۵۶- درباره گرانی و کمبود موادغذایی، در کتاب خاطرات خود می‌گوید: «در تابستان ۱۳۵۲، بسیاری از انواع مواد غذایی کم‌یاب شده و اگر هم یافت می‌شد با قیمتی چند ده برابری به فروش می‌رسید. در ماه‌های نخست سال ۵۳، نان هم پیدا نمی‌شد و هویدا همواره اعلام می‌کرد که ما در «عصر طلایی» به‌سر می‌بریم!»(۷)

۱۰- آزادی به سبک شاه!

در خاتمه، جهت اطلاع آن‌دسته از کسانی‌که فریب دشمنان قسم‌خورده ایران و ایرانی را خورده و گمان می‌کنند، در رژیم پهلوی همه‌رقم آزادی وجود داشته؛ آزادی، منوط به اطاعت محض از فرامین و منویات شاه و درباریان بوده و طبق فرمان محمدرضا پهلوی، اگر فردی، تفکر دیگری داشت، دو راه بیشتر پیش‌روی او نبود: «زندان و یا اخراج از کشور…!»

شاه: جای کسی که با قانون اساسی، نظام شاهنشاهی و انقلاب ۶ بهمن مخالف است در زندان است یا خروج برای همیشه!(روزنامه اطلاعات ۱۲ اسفند ۱۳۵۳)

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. افسانه قیمت خودکار بیک و ۱۳ سال نخست‌وزیری هویدا، روزنامه کیهان
  2.  https://irdc.ir/fa/news/5691
  1. کتاب مقاومت شکننده نوشته جان فوران ترجمه تدین صفحه ۴۹۲
  2. کتاب مقاومت شکننده نوشته جان فوران ترجمه تدین صفحه ۴۹۲
  3. – http://tarikhirani.ir/fa/news/2947
  4.  کتاب تاریخ ایران مدرن، نوشته یرواند آبراهامیان (تاریخ نگار ارمنی-آمریکایی) صفحات ۲۵۳ تا ۲۵۵
  5. https://btid.org/fa/news/198872
04آوریل/23

روزهای طوفانی که امام خمینی رقم زد، از نامه تاریخی به گورباچف تا حکم اعدام سلمان رشدی، سید روح‌الله امین‌آبادی

زمستان ۱۳۶۷ با چند رخداد مهم و تاثیرگذار در تاریخ ایران و جهان شروع و به بهار ۱۳۶۸ می‌رسد، نامه تاریخی امام خمینی«ره» به گورباچف در دی‌ماه همین‌سال و پیش‌بینی سقوط شوروی و کمونیسم، حکم اعدام سلمان رشدی توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی در ۲۵ بهمن همین‌سال و اظهارات حاشیه‌ساز آیت‌الله منتظری در ۲۲ بهمن، قدم به قدم امام را به تصمیم سرنوشت‌ساز فروردین ۱۳۶۸ سوق داد و رخداد مهم بعدی صدور منشور روحانیت از سوی حضرت امام(ره) و قطع رابطه دیپلماتیک ایران با انگلیس، از مهم‌ترین رخدادهای آن ایام بود. در این مختصر خواهیم کوشید به این رخدادها بپردازیم.

نامه تاریخی به گورباچف

در اولین روز سال ۱۹۸۹ میلادی ـ ۱۱ دی ۱۳۶۷ ـ نامه معروف و تاریخی امام خمینی«ره» خطاب به میخائیل گورباچف آخرین رئیس جمهور شوروی در زمینه مرگ کمونیسم و ضرورت پرهیز روسیه از اتکا به غرب انتشار یافت.

امام خمینی«ره» در شرایطی از صدای شکسته شدن استخوان‌های مارکسیسم سخن به میان آورد که اتحاد جماهیر شوروی هنوز به عنوان یک مجموعه و یکی از قدرت‌های برتر جهان برقرار بود، جنگ سرد خاتمه نیافته بود، دیوار برلین به عنوان نماد جدایی شرق و غرب، فرو نریخته و حاکمیت کمونیسم بر قانون اساسی شوروی و مقدرات مردم در جمهوری های این کشور، هنوز برقرار بود. نامه تاریخی امام خمینی«ره» توسط هیئت منتخب ایشان مرکب از آیت‌الله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و خانم مرضیه حدیده‌چی دباغ، ۱۳دی ۱۳۶۷در مسکو به گورباچف تحویل داده شد.

آیت‌الله جوادی آملی درباره این سفر و ابلاغ تاریخی می‌گوید: «وظایف هیئت اعزامی از سوی امام این بود: «…محتوای پیام کاملاً مکتوم باشد و احدی تا حین ابلاغ، پی به محتوای آن نبرد. لذا علیرغم اینکه دستگاه‌های آنها برای کشف این اسرار بسیار قوی است، موفق نشدند که بفهمند مضمون نامه چیست؟ آنها همهٴ مسائل، از قبیل قطعنامهٴ ۵۹۸، جنگ و صلح و حالت نه جنگ، نه صلح را احتمال داده بودند، به استثنای آنچه که مضمون اصلی و اصیل این پیام، یعنی «دعوت به اسلام» بود.» (۱)

در بخشی از نامه تاریخی بنیانگذار جمهوری اسلامی خطاب به گورباچف نیز آمده بود: «جناب آقاى گورباچف، مشکل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست. همان مشکلى که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید… براى همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نیازهاى واقعى انسان نیست؛ چرا که مکتبى است مادى، و با مادیت نمى‌توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت، که اساسی‌ترین درد جامعه بشرى در غرب و شرق است، به در آورد…(۲)

حکم اعدام یک مرتد!

سلمان رشدی نویسنده هندی‌الاصل بریتانیایی، با چاپ کتابی کفرآمیز، اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفت و به پروردگار جهان و پیامبران الهی توهین نمود. به همین مناسبت ۲۵ بهمن ماه سال ۱۳۶۷ حکم تاریخی امام خمینی«ره» مبنی بر ارتداد سلمان رشدی صادر شد.

آیات شیطانی، رمانی توهین‌آمیز نسبت به پیامبر اعظم«ص» و قرآن است که توسط سلمان رشدی، نوشته شد. امام خمینی«ره» با روشن ساختن تکلیف فقهی و ابعاد این ماجرای خطرناک به همگان فهماند که در دفاع از ارزش‌های اسلامی، در مقابل هرگونه اهانت به اسلام و ساحت پیامبر اعظم«ص» استوار ایستاده است.

۲۵ بهمن ۱۳۶۷ امام خمینی«ره» طی حکمی تصریح کردند: «به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر«ص» و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می‌باشند. از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید.»(۳)

احساس گناه نمی‌کنیم!

۲۳ دی ماه ۱۳۶۷ طارق عزیز وزیر خارجه عراق که برای شرکت در کنفرانس بین‌المللی خلع سلاح شیمیایی رهسپار پاریس شده بود در مصاحبه‌ای با روزنامه «فیگارو» اظهار داشت عراق از کاربرد سلاح‌های شیمیایی در جنگ علیه ایراد مطلقاً احساس گناه نمی‌کند.

۲۴ دی ماه نیز در پی برگزاری کنفرانس بین‌المللی خلع سلاح شیمیایی در پاریس، امروز در آلمان فاش شد ۱۵ شرکت آلمانی در تسلیح عراق به انواع سلاح‌های شیمیایی در سال‌های جنگ این کشور با ایران نقش داشته‌اند.

۲۷ دی ماه همین‌سال نیز هفته نامه اشپیگل طی گزارش مستندی به نقش مستقیم کارخانجات تسلیحاتی آلمان در تجهیز عراق به سلاح‌های شیمیایی در جنگ علیه ایران اعتراف کرد.

درخواست امام برای تدوین دقیق تاریخ انقلاب

۲۵ دی ۱۳۶۷امام خمینی«ره» در نامه‌ای به حجت‌الاسلام سیدحمید روحانی خواستار تدوین دقیق تاریخ انقلاب اسلامی شدند. امام«ره» در این‌نامه خاطرنشان ساخت «تاریخ حماسه آفرین و پرحادثه انقلاب اسلامی مردم قهرمان ایران همان‌گونه که هست باید تدوین شود.»

در بخشی از این نامه آمده بود: «اکثر مورخین، تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان‌گونه که دستور گرفته‌اند می‌نویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است. از اول می‌دانند که کتابشان بنا است به چه نتیجه‌ای برسد و در آخر به همان نتیجه هم می‌رسند. از شما می‌خواهم هرچه می‌توانید سعی و تلاش نمایید تا هدف قیام مردم را مشخص نمایید، چرا که همیشه مورخین اهداف انقلاب‌ها را در مسلخ اغراض خود و یا اربابانشان ذبح می‌کنند. امروز همچون همیشه تاریخ انقلاب‌ها، عده‌ای به نوشتن تاریخ پر افتخار انقلاب اسلامی ایران مشغولند که سر در آخور غرب و شرق دارند. تاریخ جهان پر است از تحسین و دشنام عده‌ای خاص، له و یا علیه عده‌ای دیگر و یا واقعه‌ای در خور بحث.»

این نامه می‌افزود: اگر شما می‌توانستید تاریخ را مستند به صدا و فیلم حاوی مطالب گوناگون انقلاب از زبان توده‌های مردم رنجدیده کنید، کاری خوب و شایسته در تاریخ ایران نموده‌اید. باید پایه‌های تاریخ انقلاب اسلامی ما چون خود انقلاب بر دوش پابرهنگان مغضوب قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها باشد. شما باید نشان دهید که چگونه مردم، علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایه‌داری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.(۴)

سخنان حاشیه‌سازی که امام را به تصمیم سرنوشت ساز نزدیک کرد!

آیت‌الله منتظری در یک سخنرانی، به نقد عملکرد ده ساله انقلاب پرداخت و از جمله جنگ را باعث ویرانی کشور و انزوای ایران در دنیا ذکر کرد.

پس از پایان ماجرای باند مهدی هاشمی، آنچه مشخص شد تفاوت فکری و روشی عمیقی بود که میان آیت‌الله منتظری و مسیر انقلاب وجود داشت و این تفاوتِ‌نظر در ادامه شدیدتر شد که اوج آن در سال ۶۷ و بر سر مسئله‌ی مجاهدین اتفاق افتاد؛ اما پیش از آن، در دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۶۷، آیت‌الله منتظری سخنرانی‌ای کرد که به گفته‌ی بسیاری از صاحب‌نظران یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات خود را در تاریخ انقلاب اسلامی مرتکب شد.

صحبت‌های آیت‌الله منتظری در دهمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی یکی از جنجالی‌ترین مواضع قائم‌مقام رهبری بود. سخنانی که با اعلام موضع جدی و صریح امام خمینی(ره) مواجه شد.

آیت‌الله منتظری در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: «…باید حساب کنیم در ظرف این ده سال که جنگ را به ما تحمیل کردند آیا جنگ را خوب طی کردیم یا نه. دشمنان ما که این جنگ را تحمیل کردند آن‌ها پیروز از کار در آمدند. چقدر نیرو از ایران و از دست ما رفت و چقدر جوان‌هایی را از دست دادیم که هر کدام یک دنیا ارزش داشتند و چه شهرهایی از ما خراب شد. باید این‌ها بررسی شود و ببینیم اگر اشتباهی کرده‌ایم این‌ها توبه دارد و اقلاً متنبه شویم که بعداً تکرار نکنیم. چقدر در این مدت شعارهایی دادیم که غلط بوده و خیلی از آن‌ها ما را در دنیا منزوی کرد و مردم دنیا را به ما بدبین کرد و هیچ لزومی هم برای این شعارها نداشتیم.»(۵)

سوم اسفند ۱۳۶۷ امام در پیام موسوم به منشور روحانیت، بدون اسم بردن از آیت‌الله منتظری، به اظهارات وی واکنش نشان داد. امام در بخشی از این پیام فرمودند: «من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل‌های غلط این روزها رسماً معذرت می‏خواهم و از خداوند می‏خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده‌‏ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده‌‏ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفۀ خود عمل نمود. و خوشا به‌حال آنان که تا لحظۀ آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفۀ خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفۀ خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهارنظرها و ابراز عقیده‏‌ها به‌گونه‌ای غلط عمل کنیم که ‌حزب‌الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی‏‌اش عدول می ‏کند.»(۶)

فراخوان سفرا از اروپا در اعتراض به اهانت سلمان رشدی و قطع روابط با انگلیس

در روز نخست اسفند ۱۳۶۷ وزارت امور خارجه انگلیس در اعتراض به اقدام جمهوری اسلامی ایران علیه سلمان رشدی مرتد، دیپلمات‌های خود را از تهران فراخواند. در همین‌حال جمعی از ناشران اسرائیلی اعلام کردند حاضرند کتاب «آیات شیطانی» نوشته سلمان رشدی را به زبان عبری ترجمه و انتشار دهند.

در دومین روز اسفند همین سال نیز سفرا و هیأت‌های نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در کشورهای عضو بازار مشترک اروپا در اعتراض به رفتار اروپایی‌ها نسبت به قضیه سلمان رشدی به تهران فراخوانده شدند.

منشور روحانیت

امام خمینی(ره) در روز سوم اسفند ۱۳۶۷ با صدور پیامی خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات‏ که منشور روحانیت نام گرفت استراتژی نظام جمهوری اسلامی ایران و رسالت حوزه‏های علمیه را تعیین کردند. در بخشی از این پیام تاریخی آمده بود: آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین«ع» که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست‌بازان امروز شده‌اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگی چپی‌ها و سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می‌توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان‌ ساخت.

این پیام تاریخی می‌افزاید: دسته‌ای دیگر از روحانی نماهایی که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند، یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آنهمه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس نماهای بیشعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسئولین نظام کمونیست شده‌اند! تا دیروز مشروب فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان «ارواحنا فداه» را مفید و راهگشا می‌دانستند، امروز از اینکه در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‌دهد، فریاد «وا اسلاما» سر می‌دهند! دیروز «حجتیه‌ای»‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند!

 

 

پی نوشت ها

۱٫خاطرات آیت‌الله جوادی آملی از رساندن نامه امام به گورباچف، سایت «مشرق نیوز» به نقل از خبرگزاری حوزوی رسا، ۲۱ اسفند ۱۳۹۴

۲٫صحیفه امام، جلد ۲۱ ، صص ۲۲۵-۲۲۱

۳٫صحیفه امام، جلد ۲۱ ، ص ۲۶۳

۴٫صحیفه امام، جلد ۲۱ ، صص ۲۴۰-۲۳۹

۵٫واکنش‌ها به موضع‌گیری منتظری به کارنامه ده ساله انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۳۰ آذر ۱۴۰۰

۶٫صحیفه امام، جلد ۲۱، صص ۲۷۳-۲۹۳

04آوریل/23

دولت باکـو و تهدید نظام‌مند منافع جمهوری اسلامی ایران، شیوا علیـزاده

اشاره: قطعه جنوب شرقی قفقاز در شمال ارس که امروز کشوری به نام جمهوری آذربایجان را در خود جای داده است، از کهن‌ترین مراکز تمدن اسلامی ـ ایرانی است که عموم مردم آن در قرن نخست هجری مانند اکثر مناطق ایران به اسلام گرویدند. تبدیل شدن این مناطق به یکی از کانون‌های مهم و ریشه‌دار جمعیتی شیعیان واقعیتی است که چه در دوره استیلای تزارها و چه در دوره شوروی الحادی و چه در سه دهه سپری‌ شده از استقلال جمهوری آذربایجان موجب هراس سران حکومت‌های مستولی بر این جغرافیا بوده و آنها را به تکاپوهای پردامنه برای تضعیف تشیع در این سرزمین و تبعاً گسست پیوندهای همه‌جانبه مردمان شیعه شمال ارس با ایران شیعی واداشته است. بخش مهمی از این اقدامات نیز معطوف به محدود ساختن و مورد تعقیب و آزار و حتی کشتار روحانیت شیعه در سرزمین‌های شمال ارس بوده که تا به امروز در اشکال و انحای مختلف تداوم یافته است.

ضدیت با تشیـّع از زمان تزارها تا امروز

روس‌های تزاری یکی از مهم‌ترین تهدیدها در برابر استقرار و تثبیت خود در ولایات اشغالی قفقاز را علمای شیعه‌ مرتبط با ایران می‌دانستند و کماکان و به‌درستی نگاهشان به صفحات جنوب ارس بود. برخورد حاکم نظامی قفقاز، ژنرال یرملوف با ملا تنگری‌وردی، پیشوای شیعیان تفلیس که متهم به مکاتبه با علمای شیعه ایران و خیانت به دولت تزاری شده بود یک نمونه از برخورد روس‌ها با علمای شیعه، حتی در دوران قبل از استیلای کاملشان بر قفقاز است.

در طول یک سده استیلای تزارها، تشیع همواره تهدیدی علیه آنها محسوب می‌شد. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، مؤسسین کشوری که در سرزمینی که اَران و شَروان نام داشت و با شیطنت انگلیسی‌ها و ترکان جوان، آذربایجان نام گرفت، به‌اصطلاح روشنفکرانی بودند که به هویت شیعی مردمان آن خطه بها نمی‌دادند. پس از این تجربه‌ کوتاه استقلال ظاهری، کشور موسوم به جمهوری آذربایجان از ۱۹۲۱ تا ۱۹۹۱ بخشی از یک امپراتوری الحادی بوده است که امحای مذهب را به‌طور رسمی در دستور کار خود قرار داده بود و سیاست‌های فرهنگی‌ خود را با چنین هدفی طراحی و اجرا می‌کرد. گفتمان رسمی دوران اتحاد شوروی در جهت جدا کردن این بخش از ایران تاریخی از ریشه‌های مذهبی و فرهنگی آن تنظیم شده بود.

قفقازی‌ها در ساختار قدرت شوروی نقش‌های مهمی داشتند و در ادوار مختلف تمایلات و آرمان‌های قومی و ملی خویش را به فراخور شرایط و امکانات پیش بردند. نخبگان بومی مانند میر جعفر باقراف در بسیاری از جنبه‌ها نظیر برساختن هویت‌ها در تقابل با ایران، از حمایت دستگاه فکری و تبلیغی مستقر در مسکو نیز بهره‌مند بودند. علاوه بر این، واضعان یهودی ایدئولوژی زهرآلود پان‌ترکیسم چنان ‌که پیشتر اشاره شد قبل از تأسیس اتحاد شوروی، بذر مسموم ضدیت با هویت شیعی و ایرانی را در قفقاز جنوبی پاشیده بودند.

هر چند تمام این نقشه‌های خصمانه نتوانستند آن‌‌گونه که مد نظر طراحان آنها بود عموم مردم را از ریشه‌های مذهبی و فرهنگی خود بیگانه سازد، اما پس از فروپاشی اتحاد شوروی به زیربنایی برای پروژه‌ دولت ‌ـ ملت‌سازی سران کشور جدیدالتأسیس جمهوری آذربایجان تبدیل شد.

سران جمهوری آذربایجان هم در عمده‌ی سال‌های دوران استقلال به قرابت‌ها و پیوندهای فرهنگی و مذهبی ریشه‌دار در تاریخ با ایران، پشت کردند و ضدیت با هویت ایرانی را در سیاست‌های داخلی و خارجی خود ادامه دادند. سیاست‌های ضد ایرانی مقامات باکو به جنبه‌های فرهنگی و مذهبی محدود نمی‌شود. ضربه‌زدن به منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی جمهوری اسلامی ایران دیگر پیامد سیاست‌های باکوست که رقبا و دشمنان کشورمان در هدایت آن نقش قابل توجهی دارند. نقش رژیم صهیونیستی، ترکیه و ناتو در جهت ‌دادن به رویدادهای دو سال اخیر در قفقاز جنوبی به‌گونه‌ای که به ایجاد تهدیدهای گوناگون برای ایران منجر شوند، آشکار بوده است.

تبدیل آذربایجان به‌کانون ضد ایرانی توسط صهیونیست‌ها

رژیم صهیونیستی مدت‌هاست که جمهوری آذربایجان را به کانونی برای فعالیت‌های ضدایرانی تبدیل کرده است. هرچند جنگ ۲۰۲۰ با هدف آزادسازی قره‌باغ آغاز شد، اما به‌زودی مشخص شد مطامع و نیات باکو و حامیان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آن بسیار فراتر است و بیرون راندن ارمنی‌ها از سرزمین‌های اشغال‌ شده بهانه‌ای بیش نیست. بر اساس افشاگری‌های ویکی  ‌لیکس، الهام علیف در سال ۲۰۰۹ روابط باکو و تل‌آویو را به کوه یخ تشبیه کرد که تنها یک دهم آن پیدا و نه ‌دهم دیگر زیر آب پنهان است. در سال‌های اخیر و با علنی شدن روابط گسترده و عمیق باکو با رژیم صهیونیستی از سویی و از طرف دیگر فراز آمدن بیش از پیش محور مقاومت و تنگ شدن عرصه بر آمریکا و وابستگان آن در منطقه و محدودسازی موفق ژئوپلیتیک رژیم صهیونیستی توسط نیروهای مقاومت و تشدید رویارویی تهران و تل‌آویو، جمهوری آذربایجان به‌تدریج هرچه بیشتر در صدد عبور از خط قرمزهای ایران و ارسال سیگنال‌های خصمانه به تهران برآمده است.

یکی از مهم‌ترین رویدادها در روابط باکو و تل‌آویو که در واقع نقطه عطفی در مسیر آغاز پرده‌برداری از روابط نضج‌یافته‌ طرفین بود و در ضمن، اولویت‌ها و ترجیحات راهبردی باکو را به‌خوبی آشکار کرد، سفر شیمون پرز رئیس‌جمهور وقت رژیم صهیونیستی به باکو در سال ۱۳۸۸ بود. سفری که با واکنش جمهوری اسلامی ایران از جمله هشدار مرحوم سرلشکر فیروزآبادی رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به دولت جمهوری آذربایجان مواجه شد. البته واکنش‌ها محدود به ایران نبود و در جمهوری آذربایجان و نیز در بین آذربایجانی‌های گرجستان اعتراضاتی رخ دادند. شیمون پرز در ۸ تیرماه در مسیرش برای شرکت در سومین کنگره رهبران ادیان جهان در آستانه، از باکو دیدن کرد. پیش از پرز، در ۱۹۹۷ بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت اسرائیل از باکو دیدار کرده بود، اما تفاوت سفر پرز با سفر نتانیاهو این بود که سفر نتانیاهو به‌صورت پنهانی و شبانه و بدون هیچ تبلیغاتی از سوی طرفین صورت گرفت، اما سفر پرز چنین نبود و برنامه سفر دست‌کم از یک ماه پیش علنی شده بود و در واقع می‌شد آن‌ را فاز جدیدی از عادی‌سازی و آشکارسازی مناسبات جمهوری آذربایجان ـ رژیم صهیونیستی ارزیابی کرد. بدین ترتیب باکو یکی از خطوط قرمز مهم تهران را برای همیشه پشت سر گذاشت.

نخستین سفر وزیر خارجه جمهوری آذربایجان به سرزمین‌های اشغالی هم در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ انجام شد. «راسیم موسی ‌بیگ‌اف» نماینده‌ پارلمان جمهوری آذربایجان در باره نخستین سفر وزیر خارجه دولت باکو به تل‌آویو گفته بود:

«آذربایجان مواضع خود را دارد و نارضایتی ایران در انجام این سفر تأثیری ندارد. ایران با اسرائیل رابطه ندارد و آذربایجان هم با ارمنستان رابطه ندارد. مقام‌های ایرانی هیچ‌ وقت در باره سفرهایی که به ارمنستان داشتند به ما توضیحی نداده‌اند. مقام‌های ایرانی در زمانی‌ که خاک ما در اشغال ارمنستان است به این کشور سفر می‌کنند و با رهبران ارمنستان روابط گرم و دوستانه‌ای برقرار کرده‌اند. وقتی ایران در این باره به ما هیچ توضیحی نمی‌دهد، حق ندارد درباره مناسبات ما با اسرائیل توضیحی بخواهد.» نکته‌ جالب این است که مواضع مقامات جمهوری آذربایجان عموماً به‌گونه‌ای است که گویا آنها هیچ ‌گونه سیاست خصمانه‌ای علیه ایران ندارند و در داخل و خارج خاک جمهوری آذربایجان انواع سازمان‌ها و تشکل‌ها و رسانه‌های تجزیه‌طلب ضد ایرانی را زیر چتر حمایتی خویش در داخل و خارج خاک جمهوری آذربایجان مدیریت، راهبری یا حمایت نمی‌کنند.

در پاییز ۱۳۹۵ یکی از اخبار حوزه‌ فعالیت‌های قومی در ایران پیگیری‌های جمعی از نمایندگان متنفذ مجلس دهم برای تشکیل فراکسیون ترک بود، نمایندگانی که مواضع همدلانه شماری از آنها با باکو در حوزه مسایل منطقه‌ای جنبه پنهان نداشت و در فضای عمومی ایران نیز چند صباحی بود که شماری از طرفداران تیم باسابقه تراکتورسازی که در جهت اهداف قومی و تغییر ماهیت و شناسنامه آن، نامش به تراکتور تغییر داده شده بود، ولو جمعی معدود، سکوهای ورزشگاه‌ها را به عرصه‌ طرح شعارهای نفرت‌پراکنانه و ضد ایرانی کم‌سابقه بدل ساخته بودند که از منظر دولت باکو بسیار مطلوب محسوب می‌شد.

دولت علیف در پاییز ۱۳۹۹ با پشتیبانی ناتو و به‌طور خاص دستگاه‌های نظامی و امنیتی اسرائیل و ترکیه جنگی را علیه ارمنستان آغاز کرد که ۴۴ روز به طول انجامید. پهپادهای رژیم صهیونیستی و تروریست‌های اعزامی ترکیه از شمال سوریه، دو مؤلفه خاص این دور از جنگ بود .هدف در ظاهر آزادسازی قره‌باغ اعلام شد، ولی در باطن مأموریت دیگری در حال اجرا بود. سند این مدعا نیز این است که تنها نقطه آزاد نشده، همان‌ جایی است که در تبلیغات دولت باکو از ۱۹۹۴ به این‌ سو، آزادسازی آن به‌منزله آرمان ملی مطرح می‌شد؛ جایی ‌که در تقسیمات جغرافیایی دوران اتحاد شوروی منطقه‌ خودمختار قره‌باغ نام گرفت و به‌عنوان بخشی از جغرافیای جمهوری آذربایجان شوروی شناخته شد.

برنامه‌ منحوس موسوم به کنگره آذربایجانی‌های جهان که هر پنج سال یک بار برگزار می‌شود، پس از برقراری دوباره‌ حاکمیت باکو بر شوشی، با حضور رئیس‌جمهوری آذربایجان، به همراه معاون او و مسئولان دولتی جمهوری باکو در قره‌باغ ـ که با هدف کتمان تاریخ ایرانی آن اصرار بر شوشا نامیدنش دارند ـ برپا شد. یکی از مهم‌ترین حواشی این کنگره، دعوت جمهوری آذربایجان از تجزیه‌طلب‌های ایرانی مستقر در ترکیه و ایالات متحده برای حضور در این مراسم بود. تصاویر خوش‌ و بش معاون رئیس‌جمهور با این افراد در شبکه‌های اجتماعی با نقد چرایی حمایت کشور کوچک همسایه از پان‌ترک‌های در پناه اردوغان و آمریکایی‌ها همراه شده است.

دولت باکو شهر تاریخی شوشی در قره‌باغ در جوار مرزهای جمهوری اسلامی ایران را به محل گردهمایی بدخواهان و تجزیه‌طلبان مورد حمایت‌ سرویس‌های کشورها و موجودیت‌های متخاصم جمهوری اسلامی ایران تبدیل کرد و بار دیگر پیام ناخوشایندی به تهران داد. از سوی دیگر، لوگوی این همایش شامل استان سیونیک ارمنستان (در مرز ایران) هم بود که حاکی از زنده شدن طرح‌های قدیمی آمریکایی برای از بین بردن مرز ایران و ارمنستان است که مقام معظم رهبری(حفظه‌الله تعالی) با تعبیر «راه ارتباطی هزار ساله» بر حفظ آن تأکید دارند.

شهر شوشی با ستاره‌ سبز در بالای نقشه مشخص شده است.

در ایام پس از جنگ ۲۰۲۰ قره‌باغ شاهد تکاپوهای معطوف به توسعه‌طلبی ارضی باکو و طرح دعاوی فراتر از مناطق اشغال‌شده‌ جمهوری آذربایجان هستیم. مهم‌ترین این دعاوی مربوط به استان سیونیک ارمنستان است. اصطلاح «دالان زنگزور» با به عبارت دقیق‌تر اصطلاح مجعول «زنگزور غربی» که توسط الهام علیف رئیس جمهور آذربایجان ابداع شده است، به استان سیونیک (به مرکزیت قاپان) در جنوب ارمنستان اطلاق می‌شود که مرز ایران و ارمنستان را تشکیل می‌دهد. حل مسئله‌ قره‌باغ بدون مطرح یا اجرایی شدن این دالان (که بهتر است آن‌ را به‌دلیل اینکه در اوهام و طراحی‌های پان‌ترکیستی ریشه دارد و مورد حمایت ناتوست، «دالان تورانی ناتو» بنامیم) هم ممکن بود.

رفتارهای دولت جمهوری آذربایجان در دو سال اخیر نشان داده که اولویت دولت باکو آزادسازی قره‌باغ نبود و در واقع هدف اصلی جنگ ۲۰۲۰ تغییر ژئوپلیتیک و مرزهای منطقه و اجرایی ساختن پروژه‌های عطف به ماسبقی بود که اتفاقاً در یکی از طرح‌های اصلی مصالحه توسط پل گوبل، افسر سابق سیا در اواخر دهه نود میلادی مطرح شده بود. طرح گوبل مبتنی بر معاوضه سرزمینی و واگذاری دالان لاچین به ارمنستان در ازای قطع مرز ایران و ارمنستان و اتصال جمهوری آذربایجان و نخجوان از طریق مرز مقری در نوار صفر مرزی با جمهوری اسلامی ایران بود، طرحی آمریکایی که به‌شدت مورد انتقاد جمهوری اسلامی ایران و ایده محوری آن قطع مرز ایران و ارمنستان و قطعه‌ای از پازل مهار ژئوپلیتیکی ایران بود.

اکنون شاهد تکاپوهای باکو و آنکارا برای اجرای این طرح از طریق اعمال قدرت نظامی و نقض تمامیت ارضی ارمنستان و قطع مرز این کشور با ایران هستیم. در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران در تمام سال‌های اشغال اراضی جمهوری آذربایجان توسط جدایی‌طلبان ارمنی در همه مجامع و سازمان‌های بین‌المللی بر حفظ تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان تأکید کرده بود و در طول جنگ اول علاوه بر تخصیص کمک‌های انسان‌دوستانه، پس از سقوط شهر فضولی، مداخله جمهوری اسلامی ایران مانع از ادامه پیشروی جدایی‌طلبان ارمنی به مناطق داخلی‌تر خاک جمهوری آذربایجان شد و قر‌ه‌باغ نیز در جنگ ۲۰۲۰  از آزادسازی این مناطق استقبال کرد.

در بیانیه رهبر معظم انقلاب موسوم به بیانیه ۱۷ ربیع، در باره جنگ دوم قره‌باغ شاهد تأکید ایشان بر ضرورت آزادسازی کامل قره‌باغ در عین حفظ امنیت مردم ارمنی مناطق مورد مناقشه و البته احترام به تمامیت ارضی دو کشور بودیم و دیدیم دولت باکو اراده‌ای مبنی بر آزادسازی کامل قره‌باغ نشان نداد و در ادامه نیز تلاش خود را بر تبلیغ و جا انداختن دالان زنگزور و تأکید بر برداشتی دور از ذهن از بند نهم توافق‌نامه آتش‌بس ۲۰۲۰ در باره احیای مسیرهای مواصلاتی قرار داد.

بی‌گمان تحرکات فعلی جمهوری آذربایجان برای اعاده‌ تمامیت ارضی نیست و نوعی توسعه‌طلبی برای از میان برداشتن موانعی است که دالان موهوم تورانی را دچار انقطاع فیزیکی می‌کند. ترکیه، رژیم صهیونیستی و انگلستان هم به حمایت فکری و نظامی از این پروژه می‌پردازند و این خود سند ناتویی بودن این دالان تورانی است. شایان ذکر است که با بازپس‌گیری مناطق اشغالی شانس عضویت باکو در ناتو هم افزایش یافته است و با حل و فصل منازعه این کشور با ارمنستان، ناتو از لحاظ ضوابط خویش نیز با مانعی برای پذیرش جمهوری آذربایجان روبه‌رو نخواهد بود.

با توجه رویارویی تمام‌عیار ناتو در برابر روسیه و سیاست یکی به میخ و یکی به نعل حکومت جمهوری آذربایجان در ایجاد موازنه‌سازی در روابطش با روسیه و غرب، در صورت دریافت تضمین‌های قوی از غرب، احتمال رویگردانی باکو از این سیاست و استفاده از گرفتاری مسکو در اوکراین در جهت عبور از خط قرمز روسیه، یعنی پیوستن کشورهای هم‌سود به ناتو متصور خواهد بود.

باید توجه داشت که جمهوری آذربایجان به‌طور طبیعی برای ارتباط با نخجوان و ترکیه و اروپا نیازی به اشغال سیونیک ندارد. جمهوری اسلامی ایران هیچ‌گاه مانعی بر سر راه ارتباط باکو با برونگان نخجوان ایجاد نکرده و در طول سه دهه گذشته همواره فارغ از وضعیت روابط تهران ـ باکو، مسیر اتصال جمهوری آذربایجان از طریق خاک جمهوری اسلامی ایران به نخجوان گشوده بوده است. اکنون نیز جمهوری اسلامی ایران آماده اتصال جمهوری آذربایجان از زنگیلان به اردوباد از طریق احداث پل روی ارس و یک مسیر کوتاه در داخل کشورمان است که مسیری بسیار مقرون به صرفه و امن است.

نگاهی به حمایت‌های آنکارا از تغییرات مرزی در قفقاز جنوبی، زنگ خطر بلندتری را برای منافع کشورمان به صدا درمی‌آورد و طراحی پاسخ‌های مدبرانه را ضروری می‌سازد. از ابتدای مرداد ماه ۱۴۰۱ در منطقه مجاور شمال غربی کشورمان در منطقه قفقاز جنوبی، منطقه خودخوانده‌ای به نام «جمهوری ترک زیبای زنگزور» با پشتیبانی آمریکا و همراهی میدانی انگلستان و رژیم صهیونیستی و با عاملیت ترکیه و جمهوری آذربایجان و بازیگری نیابتی برخی از گروه‌های سلفی تکفیری که دو سال پس از جنگ ۴۴ روزه قره‌باغ در منطقه حضور دارند، در شرف شکل‌گیری است.

در شهریورماه ۱۴۰۱، در یک مراسم رسمی و علنی در آنکارا، برای این جمهوری خودخوانده، رئیس جمهوری که تبعۀ جمهوری آذربایجان است به نام «رضوان طالب‌اف»، تعیین شده‌ است. متعاقب این رخدادها، در مهرماه ۱۴۰۱ نیز «پارلمان آذربایجان جنوبی» که منظور آن اشاره به نواحی شمال‌غرب کشورمان ـ با محوریت آذربایجان اصیل و تاریخی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب «سر ایران» ـ یعنی استان‌های اردبیل، آذربایجان‌های شرقی و غربی، زنجان، همدان و…است و در ادبیات رایج پان‌ترکیست‌ها به آن «آذربایجان جنوبی» اطلاق می‌شود، در آنکارا رسماً اعلام موجودیت کرد. کارنامه‌ ترکیه در قبرس شمالی و استان اسکندرون که ترک‌ها آن را «حاتای» می‌نامند نشان می‌دهد که این کشور به قواعد حقوق بین‌الملل در مورد تمامیت ارضی کشورها وقعی نمی‌نهد. ترکیه مدت‌هاست به پناهگاهی برای تجزیه‌طلبان ایرانی تبدیل شده و امکانات گوناگونی را در اختیار آنها قرار داده است.

حمایت ترکیه از تروریست‌ها در جهت تحقق اهداف ژئوپلیتیکی

نباید از خاطر برد که ترکیه‌‌ی اردوغان بعد از ناکامی‌هایی که در عراق و سوریه در رقابت با جمهوری اسلامی ایران تجربه کرد و ضرباتی که نیروهای نیابتی قومی و تکفیری‌اش از رزمندگان محور مقاومت در شامات متحمل شدند، اکنون تمرکز خویش را به جبران شکست‌هایش در رقابت با جمهوری اسلامی ایران در قفقاز معطوف کرده است و باز همان ترکیب قبلی حامی‌ از ناتو تا رژیم اشغالگر قدس، همگی انگیزه‌های جدی برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران دارند.

خوشبختانه پاسخ قاطع جمهوری اسلامی ایران به احتمال تغییرات مرزی به ضرر ایران در قفقاز جنوبی، در قالب رزمایش «فاتحان خیبر» در مهرماه ۱۴۰۰ و رزمایش «ایران مقتدر» در مهرماه ۱۴۰۱ بازتاب یافت. در رزمایش سه‌ روزه «ایران مقتدر» که از ۲۵ مهرماه در منطقه ارس برگزار شد برای نخستین ‌‌‌بار جمهوری اسلامی روی رودخانه مرزی ارس، پل شناور ایجاد و انتقال سلاح و ادوات نظامی را به آن سوی رودخانه تمرین کرد. همچنین موشک‌‌‌‌‌‌های نقطه‌‌‌‌‌‌زن فتح ۳۶۰ با برد ۱۲۰ کیلومتر از سلاح‌‌‌‌‌‌های نظامی بود که استفاده از آنها در این رزمایش مورد توجه قرار گرفت .در واکنش، الهام‌علیف در مراسم روز پیروزی این کشور مدعی شد که برگزاری رزمایش‌‌‌ها در مرز جمهوری آذربایجان موجب ترس باکو نخواهد شد.

باید توجه داشت که رزمایش سه‌‌‌روزه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در منطقه‌ ارس و سفر حسین امیرعبداللهیان وزیر خارجه به ارمنستان که با افتتاح کنسولگری در شهر قاپان همراه شد، نشان می‌دهد که راهبرد تهران در چارچوب منویات رهبر معظم انقلاب اسلامی برای ممانعت از تغییرات مرزی در شمال غرب کشور بسیار جدی است و هر گونه تشدید بحران از سوی جمهوری آذربایجان در همراهی با دیگر بازیگران همچون ترکیه یا رژیم صهیونیستی را تحمل نخواهد کرد. البته تهران همچون همیشه همکاری و مدیریت تنش با باکو را به‌منزله‌ محور سیاست خارجی خود در قفقاز ادامه داده است.

پیامدهای تغییرات اخیر در قفقاز برای امنیت جمهوری اسلامی ایران

تا پیش از جنگ ۲۰۲۰ مناطق همجوار با جمهوری اسلامی ایران که در کنترل جمهوری خودخوانده قره‌باغ قرار داشتند، غالباً خالی از سکنه بودند و تهدیدی متوجه کشور نمی‌کردند، اما خطری که پس از جنگ ۲۰۲۰ ، قره‌باغ جمهوری اسلامی ایران را تهدید می‌کند، تبدیل شدن مناطق آزاد شده به جولانگاه اسرائیلی‌ها، وهابی‌ها، انگلستان، ناتو و تجزیه‌طلبان ضدایرانی است.

در بیانیه‌ وزارت اطلاعات در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۱ درباره‌ حمله تروریستی به حرم شاهچراغ(ع) با اعلام اینکه تاکنون ۲۶ تروریست تکفیری دستگیر شده‌‌‌اند، آمده است: «عنصر اصلی هدایت و هماهنگ‌‌‌کننده‌‌‌ عملیات در داخل کشور، تبعه‌ جمهوری آذربایجان بوده است.»

همچنین طبق این بیانیه این عنصر هماهنگ‌کننده عملیات از فرودگاه بین‌المللی حیدر علی‌‌‌‌یف در باکو پرواز و از مرز هوایی فرودگاه امام خمینی‌‌‌ وارد کشور شده است. باید به خاطر داشته باشیم که الهام‌ علیف هم مانند بن‌سلمان دین ندارد، اما از سلاح بنیادگرایی و افراطی‌گری مذهبی برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی خود و حامیانش در ترکیه، رژیم صهیونیستی، انگلیس و آمریکا در جهت ضربه زدن به منافع ایران استفاده می‌کند.

دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران پیشتر در سوءقصدها به جان شماری از دانشمندان هسته‌ای کشور که توسط عوامل موساد به انجام رسید، انگشت اتهام همکاری را متوجه برخی از همسایگان کرده بودند که به‌زعم بسیاری از تحلیلگران، منظور جمهوری آذربایجان بود.

تمام این تحولات در حالی رخ می‌دهند که شیعیان باورمند در جمهوری آذربایجان هر روز با محدودیت‌های شدیدتری روبه‌رو می‌شوند. حکومت جمهوری آذربایجان تلاش می‌کنداسلام شیعه را محو و به جای آن نسخه‌ای از اسلام را ترویج کند که از محتوای اصیل تهی است و به ‌دلیل دور کردن بیشتر این کشور از ایران، برای آنکارا، تل‌آویو، ریاض، واشنگتن و لندن مطلوب است.

می‌توان فهرستی بسیار طولانی از اقدامات ضددینی دولت باکو از جمله تخریب و تعطیلی شماری از مساجد و حسینیه‌ها و تخریب کامل مسجد حضرت زهرا(س) گرفته تا دستگیری‌های متعدد زنان محجبه و عزاداران حسینی و نیز دستگیری و ممانعت از فعالیت سیاسی مشروع روحانیت شیعه متأثر از نظام جمهوری اسلامی ایران نظیر حاج موسوم (محسن) صمداف و حاج طالع باقرزاده و… تهیه کرد که بی‌تردید در همه‌ آنها خصومت با جمهوری اسلامی ایران نقش دارد؛

فاجعه‌ حمله نیروهای امنیتی دولت باکو به قصبه نارداران موسوم به دژ تشیع در جمهوری آذربایجان در آستانه اربعین حسینی در آذر ۱۳۹۴ و کشتار و مجروح و مصدوم ساختن شماری از مؤمنین شیعه و دستگیری چهره‌های متنفذ در میان سکنه متدین نارداران و ویران ساختن نظام‌مند این کانون اصیل و قدیمی تشیع با فاصله زمانی کوتاهی قبل از حمله دولت نیجریه به شیعیان این کشور و فاجعه کشتار شمار زیادی از شیعیان مظلوم نیجریه‌ای و تعدادی از فرزندان شیخ ابراهیم زکزاکی، نشانه اجرای یک طرح شوم صهیونیستی علیه کانون‌های پویای شیعه متأثر از انقلاب اسلامی ایران در پی تغییر موازنه‌ قوا در بحران سوریه و آشکار شدن نشانه‌های تفوق محور مقاومت بر تروریست‌های تکفیری است.

در تابستان امسال حتی وقار رسول، مداح اهل‌بیت«ع» به دلیل برنامه‌ریزی برای اجرای سرود ‎«سلام فرمانده» در کشور آذربایجان به‌دست نیروهای امنیتی ربوده شد و گزارش‌ها حاکی از آنند که در مناطق تالش‌نشین جمهوری آذربایجان مأموران پلیس در جشن‌های عروسی کشیک می‌دهند تا مانع از اجرای این سرود بشوند.

به‌رغم حمایت‌های همیشگی جمهوری اسلامی ایران از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و به‌ویژه کمک‌های ایران در طول جنگ ۲۰۲۰ قره‌باغ به جمهوری آذربایجان در دو سال سپری شده از پایان این درگیری، آزار و اذیت فعالان شیعه از سوی دولت باکو شدیدتر شده است.

 

تداوم شیعه‌زدایی در جمهوری آذربایجان

گفتنی است که در سه دهه گذشته، تغییر مذهب شیعیان در جمهوری آذربایجان به تسنن در جهت کاهش تفوق قاطع جمعیتی شیعه در این کشور به شکل نظام‌مند دنبال شده است. فرآیندی که با فراز و فرودهایی همواره مورد حمایت دولت باکو بوده است. در سه دهه اخیر محدودیت‌های بسیار سنگین و روزافزونی توسط دولت باکو علیه برگزاری شعائر شیعی نظیر عزاداری محرم اعمال شده و روحانیون جمهوری آذربایجانی فارغ‌التحصیل حوزه‌های علمیه ایران هدف محدودیت‌ها و تبعیض‌های بسیار شدید واقع و به‌عنوان عناصر نامطلوب معرفی می‌شوند.

حزب اسلام جمهوری آذربایجان و به‌دنبال آن حزب جنبش اتحاد اسلام جمهوری آذربایجان که هر دو ملهم از جمهوری اسلامی ایران هستند به‌عنوان تهدیدهای اصلی علیه امنیت این کشور شناخته و رهبران و هواداران آنها مورد تعقیب و آزارهای شدید واقع شده‌اند. به‌علاوه شاهد ساخته ‌شدن زیارتگاه‌هایی مجعول در جهت تحت‌الشعاع قرار دادن محوریت مرقد حضرت فاطمه صغری(س) موسوم به «بی‌بی هیبت» یا «بی‌بی حکیمه» هستیم و از طرف دیگر، کنشگران پان‌ترک وابسته به دولت ترکیه که در ارکان حکومت باکو از جمله در پارلمان این کشور حضور و نفوذ دارند با طرح ادعاهایی نظیر اینکه تفاوت مذهبی بین آذربایجانی‌ها و ترک‌ها موجب جنگ‌های صفویان و عثمانی‌ها و تفرق مسلمانان ترک‌زبان در آناتولی و شمال‌ غرب ایران و قفقاز شد بر تضعیف تشیع در جهت پیوند دادن آذربایجانی‌ها به ترک‌ها تأکید می‌ورزند و مدارس و مؤسسات فرهنگی و بنگاه‌های تجاری و اقتصادی وابسته به ترکیه در این کشور بسیار فعالند.

با توجه به تحولات پس از جنگ ۲۰۲۰ قره‌باغ و تقویت پیوندهای نظامی و امنیتی باکو ـ آنکارا، دست ترکیه در این کشور از همیشه گشوده‌تر شده است. از طرف دیگر کنشگران سلفی که از بدو فروپاشی شوروی با حمایت مؤسسات پوششی خیریه وابسته به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در سایه چشم‌پوشی دستگاه‌های امنیتی اطلاعاتی جمهوری آذربایجان با ترویج ایده‌های خود و فعالیت‌های تبلیغی علیه اسلام سیاسی جمهوری اسلامی، کارکرد مطلوب و مورد نظر دولت باکو را یافته بودند، در گرائیدن بخش‌هایی از جمعیت شیعه هویتی جمهوری آذربایجان به اهل سنت ایفای نقش کردند. حتی ایمن الظواهری، نفر دوم القاعده، در سال ۱۹۹۶ از طریق باکو به داغستان رفت.

گفتنی است  که هفت دهه استیلای شوروی و پیش از آن، یک سده استیلای تزاران، موجب کاهش عمق دانش و آگاهی‌های مذهبی در بخش‌هایی از جمعیت این کشور و زمینه‌ساز تأثیرپذیری از تبلیغات معطوف به تغییر مذهب شده بود. حضور پررنگ شبه‌نظامیانی از جمهوری آذربایجان در صف تروریست‌های تکفیری در سوریه را شماری از تحلیل‌گران نوک قله یخ نفوذ سلفی‌ها در جمهوری آذربایجان در چتر حمایتی دولت باکو ارزیابی کردند. از سوی دیگر شاهدیم که دولت جمهوری آذربایجان مدام از فهرستی از افراد تحت تعقیب سخن می‌گوید که جهت استرداد به مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران تحویل داده است. گویا این فهرست مشتمل بر اسامی شماری از مدافعین حرم جمهوری آذربایجانی است که تبعاً در نگاه دولتی که متحدین راهبردی‌اش حامیان اصلی تروریست‌های تکفیری در سوریه و عراق هستند، مجرم تلقی می‌شوند.

طالع یوسف‌اف ملقب به حاج تقی از مدافعین حرم که تصویر وی در کنار سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در سوریه نیز در فضای مجازی موجود است، در ۷ دی‌ماه ۱۴۰۱ توسط یک کشور ثالث به جمهوری آذربایجان مسترد شد که حاکی از جدیت دولت باکو در تعقیب رزمندگان موسوم به حسینیون است.

این نوشتار کوتاه، گزارشی بود از آنچه که در مرزهای شمال‌ غربی کشورمان علیه تشیع و منافع جمهوری اسلامی ایران جریان دارد. بسیاری از این توطئه‌ها و طرح‌های شوم از خارج از منطقه هدایت می‌شوند و کنشگران مختلفی در منطقه در آنها ذینفع هستند، اما محو هویت شیعی ـ ایرانی و کاهش عمق استراتژیک و محروم کردن جمهوری اسلامی ایران از منافع اقتصادی و ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی، آرزویی است که باید به دل دشمنان این سرزمین اهل‌بیت«ع» بماند.

04آوریل/23

پایانی بر یک آغاز ، رژیم صهیونیستی از پیدایش تا سراشیبی سقوط /دکتر مجید صفاتاج

اشاره:

«یووال دسکین» رئیس وقت سرویس جاسوسی «شاباک» رژیم صهیونیستی، پس از پایان جنگ ۵۱ روزه ۲۰۱۴ این رژیم علیه مقاومت فلسطین در غزه گفته است: «من نمی‌دانم آیا این پایانی بر یک آغاز یا آغازی بر پایان است.»

در این مقاله، سعی شده تا به بررسی واقعیت موجود این اعتراف مقام امنیتی رژیم صهیونیستی پرداخته شود.

 

دوره تأسیس و توسعه‌طلبی رژیم صهیونیستی

اشغال سرزمین فلسطین و بنیان‌گذاری رژیم غاصب صهیونیستی به شکلی ناگهانی، نتیجه‌ بیانیه‌ تقسیم فلسطین در سال ۱۹۴۷م. نبود، بلکه زاییده نقشه‌ای شیطانی و کهنه‌ بود که نظام سلطه‌ جهانی، ابزار تحقق آن را در صهیونیسم به‌گونه سیاسی یافت. تاریخ مقاومت فلسطین نیز کنش و واکنش در برابر پیمان توطئه‌گران صهیونیستی است که به‌تدریج به صورت یک هم‌پیمانی سلطه‌گرانه گسترده در آمد و تمام کشورهای عرب، آفریقایی و آسیایی را در بر گرفت.

از سال ۱۹۴۸ م. که با تبانی و توطئه نظام‌های سلطه‌گر غربی و صهیونیست‌ها، تشکیل دولت اسرائیل اعلام شد؛ واقعیت کاملاً تغییر کرد. اقلیت یهودی که در شروع تجاوز، کمتر از ده در صد ساکنان آن را تشکیل می‌دادند تا امروز به بیش از شش میلیون یهودی بیگانه رسیده‌اند که سرکردگان صهیونیسم آنان را از نواحی مختلف جهان گرد هم آوردند و در فلسطین، سرزمینی که پیش از آن هرگز آنجا را ندیده و در آن زندگی نکرده بودند، اسکان دادند. این اقلیت یهودی در سال ۱۹۱۷ م. تنها۵/۲ در صد از زمین‌های فلسطین و در سال ۱۹۴۷ م. فقط ۶ در صد از آن را در اختیار داشتند، اما اکنون با زور و تجاوز و حمایت مستکبران جهانی همه سرزمین فلسطین را در اختیار گرفته و بخش‌هایی از دیگر سرزمین‌های عربی از جمله منطقه‌ جولان سوریه را به اشغال خود در آورده‌اند.

پس از اعلام تشکیل اسرائیل، کشورهای عربی و در رأس آنها سوریه، مصر، اردن، لبنان و عراق، چهار بار (در سال‌های ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳م) با اسرائیل وارد جنگ شدند، اما به‌جز یک بار که بسیار جزئی و محدود بود؛ در بقیه جنگ‌ها، توفیقی کسب نکردند و رژیم صهیونیستی توانست با کمک حامیان بین‌المللی خود و با استفاده از غفلت و تششت ارتش‌های عربی، طعم تلخ شکست را به عرب‌ها بچشاند و بخش‌های دیگری از سرزمین‌های عربی را به اشغال خود درآورد.

در ادامه این مبحث، فقط به دو جنگ ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ که در اشغال سرزمین فلسطین تأثیر به‌سزایی داشتند و نیز نتیجه و دستاوردهای این جنگ‌ها، برای رژیم صهیونیستی اشاره می‌شود.

 

  1. جنگ ۱۹۴۸میلادی

جنگ ۱۹۴۸م. نخستین رویارویی نظامی عرب‌ها با اشغالگران صهیونیست به شمار می‌آید. در این نبرد که در ۱۵/۵/۱۹۴۸م. آغاز شد، مصر، سوریه، اردن و لبنان شرکت داشتند. علت اصلی شعله‌ور شدن آتش جنگ، تصمیم صهیونیست‌ها و قدرت‌های جهانی حمایتگر آن بر پایه‌گذاری کشور یهودی‌نشین در فلسطین براساس قطعنامه تقسیم فلسطین بود.

در نتیجه این جنگ صهیونیست‌ها ۷۸ در صد کل خاک فلسطین را به اشغال خود درآوردند و نخستین آوارگی بزرگ مردم فلسطین آغاز شد.(۱) در پایان جنگ، صهیونیست‌ها با قطع ارتباط زمینی مستقیم بین مصر و سایر کشورهای عربی شرق آن، موفق شدند جهان عرب را به دو نیم تقسیم کنند. در قسمت‌هایی که اشغال نشده بودند، هیچ دولت مستقل فلسطینی به وجود نیامد، زیرا در سال ۱۹۵۰م. مصر نوار غزه و اردن کرانه باختری رود اردن را به خاک خود ضمیمه کردند.(۲)

 

  1. جنگ ۱۹۶۷ میلادی

این جنگ، سومین جنگ اعراب‌ و اسرائیل بود که به نام «تجاوز پنجم ژوئن» نیز شناخته شده است. در این جنگ نیروهای متجاوز اسرائیلی به نیروهای مصر و سوریه و اردن حمله کردند. تجاوز ژوئن با حمله هوایی گسترده نیروی هوایی رژیم صهیونیستی در ساعت ۸:۴۵ بامداد به وقت قاهره و در روز دوشنبه ۵/۶/۱۹۶۷م. به پایگاه‌های هوایی مصر آغاز شد. هواپیماهای مهاجم تا ساعت ۱۱:۴۵ به حملات خود ادامه دادند و توانستند نیروی هوایی مصر را از صحنه نبرد خارج کنند.(۳) حملات شدید و غافلگیرانه هوایی اسرائیل در همان ساعات اولیه نبرد به فرودگاه‌های سوریه، اردن و عراق آغاز شد و رژیم صهیونیستی توانست نیروی هوایی این کشورها را از کار بیندازد. سپس نیروی زمینی اسرائیل وارد نبرد شد و با پشتیبانی نیروی هوایی خود که دست بالا را در این نبرد داشت، توانست به اهداف از پیش تعیین شده خود در سوریه و اردن و مصر برسد و ظرف مدت شش روز، صحرای سینا، کرانه غربی رود اردن، نوار غزه، ارتفاعات جولان و شهر مهم قنیطره سوریه و بیت‌المقدس را که تا پیش از آن شهری بین‌المللی محسوب می‌شد، به اشغال خود درآورد؛ حدود یک میلیون عرب ساکن مناطق اشغالی را آواره سازد؛ سرزمین‌های تحت اشغال خود را به بیش از سه برابر افزایش دهد و با تسلط بر بلندی‌های جولان سوریه، نیروهای نظامی خود را تا ۲۴ کیلومتری جاده مهم دمشق، امان، برساند و با تکیه بر همین ارتفاعات، نیروهایش را در ۵۵ کیلومتری پایتخت سوریه مستقر سازد و بر منطقه تسلط کامل پیدا کند.(۴)

 

آغاز دوره‌ شکست‌ناپذیری رژیم صهیونیستی

افسانه شکست‌ناپذیری رژیم صهیونیستی چندان نپائید که انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹م.(۲۲ بهمن ۱۳۵۷) به پیروزی رسید و رویای «از نیل تا فرات» صهیونیسم به کابوس تبدیل شد. «ناحوم گولدمن» یکی از مؤسسان کنفرانس جهانی و از بزرگ‌ترین حامیان تأسیس وطن ملی یهود در فلسطین و رئیس وقت صندوق یهود در کتاب مهم خود تحت عنوان «اسراییل به کجا می‌رود؟» در این باره نوشت:

«این جزیره یهودی در اقیانونس عربی اطراف خود از بین خواهد رفت و شانس آن خیلی محدود خواهد بود.»(۵)

در ابتدا کمتر کسی به این تحلیل و پیشگویی وی توجه کرد، اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و حمایت آن از نهضت مردم فلسطین و آغاز انتفاضه در سرزمین‌های اشغالی، این واقعیت محقق شد که جزیره‌ مزبور (یهودی) از بین خواهد رفت، اما نه در میان اقیانوس عربی پیرامون خود، بلکه درمیان امواج پر تلاطم انقلاب اسلامی که از شرق شروع شد و دامنه‌ آن فلسطین اشغالی را نیز فرا خواهد گرفت.

پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ضمن آن یکی از خطرناک‌ترین رژیم‌های دست نشانده‌ استکبار و صهیونیسم در منطقه را سرنگون کرد؛ به مسلمانان نشان داد که اسلام تنها راه حل و جهاد، مناسب‌ترین روش است. لذا منجر به پیدایی جریان تازه‌ اسلام‌گرائی شد که به روش سنتی دیرین بسنده نکرد و به مبارزه‌ مسلحانه به عنوان یک راهبر جدیدی روی آورد. مهم‌ترین گروه این جناح جدید، جنبش جهاد اسلامی است که در اوایل دهه‌ هشتاد شکل گرفت. این جریان در آماده‌سازی زمینه برای شروع انتفاضه‌ مردمی فلسطین در ماه دسامبر ۱۹۸۷م. (۴۰ سال پس از اعلام موجودیت اسرائیل) سهیم بود. با شروع انتفاضه‌ فلسطین، جریان اسلام‌گرای دیگری نیز به نام «حماس» شکل گرفت و پا به عرصه مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی نهاد.

در واقع انقلاب اسلامی ایران با وارد کردن اسلام به صحنه‌ مبارزاتی مردم فلسطین، به کالبد و جسم نیمه‌جان نهضت فلسطین که به سردی گرائیده بود، جانی دوباره بخشید و آتش زیر خاکستر انقلاب فلسطین شعله‌ور شد و در انتفاضه دسامبر ۱۹۸۷م. تبلور یافت. انتفاضه‌ فلسطین با وجه تسمیه «انقلاب مساجد»، صرف‌نظر از عوامل متعدد شکل‌گیری آن، بدون هیچ وابستگی گروهی یا سازمان‌دهی قبلی جریان‌های سیاسی مقاومت وابسته به دولت‌های عربی و با الهام از انقلاب اسلامی ایران به منصه ظهور رسید. شکل و ماهیت مبارزاتی و مقاومت مردم فلسطین بر ضد اشغالگران صهیونیست نیز تغییر کرد، به‌گونه‌ای که اسلام محور اصلی و اساسی مبارزه فلسطینیان با صهیونیست‌های اشغالگر شد و سازماندهی آن نیز در قالب تشکل‌های اسلامی همسو با انقلاب اسلامی ایران صورت گرفت.

این وضعیت به‌قدری گویا و روشن بود که «اسحاق رابین»، نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی به گسترش اسلام‌گرایی و نفوذ نیروهای اسلامی در سرزمین‌های اشغالی فلسطین اعتراف کرد و در پاسخ به سئوالات چند تن از اعضای کمیسیون دفاع کنست(Knesset)(پارلمان) اسرائیل در تاریخ ۳/۶/۱۳۷۲ش. تأکید کرد که نفوذ گروه‌های اسلامی در اسرائیل (فلسطین اشغالی) هر روز گسترش بیشتری می‌یابد که این امر برای رژیم خطرناک خواهد بود. وی تصریح کرد هواداران فلسطینی (امام) خمینی می‌کوشند تا جناح‌های معتدل جنبش فتح را از صحنه خارج سازند.(۶)

وقوع انتفاضه الاقصی در سال۲۰۰۰ نیز این باور و اعتقاد به سرنوشت آینده ملت فلسطین و رژیم صهیونیستی و زوال و فروپاشی تدریجی آن رژیم جعلی را بیشتر کرد، به‌ویژه اینکه انتفاضه‌ فلسطین با تکیه بر دین اسلام و اراده‌ مردم فلسطین که در برابر رژیم صهیونیستی کمترین امکانات را داشتند، توانست موفقیت و موقعیت ویژه‌ای را به دست آورد که کشورهای عربی در چهار دهه مبارزه‌ سیاسی و حتی بعضاً نظامی و گروه‌ها و سازمان‌های مقاومت فلسطینی ظرف ده‌ها سال مبارزه مسلحانه و عملیات چریکی و تخریبی علیه اسرائیل و حامیان آن در جهان نتوانستند به دست آورند.

 

شکست نظامی پی در پی رژیم صهیونیستی از مقاومت فلسطین

رژیم صهیونیستی جنگ‌های متعددی به اعراب به‌ویژه فلسطینیان تحمیل کرد تا به اهداف سیاسی خود دست یابد. هر چند این رژیم در اکثر این جنگ‌ها به اهداف سیاسی خود دست ‌یافت؛ اما رؤیای شکست‌ناپذیری آن چندان نپائید و در تابستان۲۰۰۶م. اولین شکست تلخ و خفت‌بار خود را در برابر مقاومت اسلامی لبنان (حزب‌الله) تجربه کرد. اولین شکست تلخ این رژیم از مقاومت فلسطین  نیز با عقب‌نشینی رژیم صهیونیستی از نوار غزه و تخلیه شهرک‌های یهودی‌نشین در اثر انتفاضه فلسطینیان در سال ۲۰۰۵م. آغاز شد.

تا پیش از تابستان ۲۰۰۵، منطقه‌ غزه در اشغال نظامی رسمی اسرائیل بود و ۷۷۰۰ اسرائیلی در چند شهرک در غزه زندگی می‌کردند، اما پس از عقب‌نشینی اسرائیل از این منطقه، این شهرک‌ها تخلیه شدند و کنترل منطقه‌ غزه به دولت خودگردان فلسطین سپرده شد، گرچه کنترل عملی (دفاکتو) غزه همچنان در دست اسرائیل است و حریم‌های هوایی و آبی غزه در اختیار اوست و در هر زمان حق ورود نظامی به غزه را دارد. حماس  در سال ۲۰۰۷م. پس از نبرد غزه، نیروهای دولت خودگردان را از این منطقه بیرون کرد و کنترل آن را در دست گرفت.

رژیم صهیونیستی پس از ماه‌ها محاصره‌ اقتصادی طولانی دولت حماس و بستن همه گذرگاه‌های نوار غزه به روی یک و نیم میلیون تن ساکنان این منطقه نتوانست این مردم را از پای درآورد. مردم فلسطین به‌رغم تحمل بحران اقتصادی غزه با مرگ خاموش دست و پنجه نرم کردند؛ اما هیچ‌گاه از حمایت از دولت مردمی حماس دست برنداشتند. از این رو رژیم صهیونیستی پس از ناکامی در شکست دادن دولت قانونی حماس تلاش کرد تا مجدداً انتقام دیگری از فلسطینیان بگیرد و در نوار غزه دست به مجازات دسته‌جمعی آنها بزند. از این رو به تهاجمات نظامی متعدد به نوار غزه و کشتار فلسطینیان دست زد؛ اما در همه‌ آنها شکست خورد. مهم‌ترین این جنگ‌ها عبارتند از:

 

  1. جنگ ۲۲روزه علیه غزه (۲۰۰۹ـ ۲۰۰۸)

در هفتم دی ماه ۱۳۸۷ (۲۷ دسامبر ۲۰۰۸) مرحله‌ اول عملیات سنگین نظامی علیه منطقه بسته غزه را آغاز کرد تا با در هم‌شکستن مقاومت اسلامی مردم منطقه و حذف مقاومت از معادله فلسطینی‌ – اسرائیلی، راه مذاکرات را برای تأسیس دو دولت در یک سرزمین باز کند و عملاً با حذف کشور فلسطین صرفاً یک دولت مسلمان – مسیحی در بخشی از سرزمین تحت حاکمیت اسرائیل شکل بگیرد.

شواهد و قرائن حاکی از این بودند که رژیم صهیونیستی باور و این باور را به شهروندان یهودی خود نیز القا کرده بود که طی یک دوره کوتاه ۷ تا ۱۰ روزه جریان مقاومت را از میان بر می‏دارد و یا آن را تا به‌قدری تضعیف می‏کند که توانایی مخالفت با طرح‌های اسرائیلی-آمریکایی را نداشته باشد.(۷)

در این راستا، مسئولین رژیم صهیونیستی تلاش کردند با تکیه بر تجربه جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ با حزب‏الله، اهداف جنگ را به روشنی ابراز نکنند تا در تنگنای تفسیرهای پیروزی در جنگ قرار نگیرند. البته خانم «تزپی لیونی»، وزیر خارجه وقت رژیم صهیونیستی، ماهیت جنگ غزه را، جنگ ارزش‌های تمدن غربی و پیشرفته با تروریست‌ها معرفی کرد.(۸)

سرانجام این جنگ پس از ۲۲ روز در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۸۷ در حالی به پایان رسید که رژیم صهیونیستی نتوانست به هیچ یک از اهداف خود دست یابد و نوار غزه را که عرض برخی از مناطق آن کمتر از شش کیلومتر است، اشغال کند. این در حالی است که ارتش این رژیم در جنگ سوم اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ در جنگ با ارتش‌های مصر، اردن، سوریه و عراق توانست در عرض شش روز سرزمین‌های تحت اشغال خود را چهار برابر و حدود ۸۰% تجهیزات نظامی این کشورها را منهدم کند و حدود هزار کشته و مفقود از ارتش مصر بگیرد.(۹)

در پی شکست رژیم صهیونیستی بعد از ۲۲ روز حمله به غزه، ارتش این رژیم در تاریخ ۳۰/۱۰/۱۳۸۷ عقب‏نشینی خود را از این منطقه آغاز کرد و نیروهای آن در نوار مرزی بین سرزمین‌های اشغالی و غزه مستقر شدند. این اقدام در پی اعتراض‏های مردمی در جهان و ضرب‏الاجل یک هفته‏ای جنبش مقاومت اسلامی فلسطین «حماس» و «جهاد اسلامی فلسطین» برای خروج نظامی اسرائیل از نوار غزه صورت گرفت.

اعلام آتش‏بس یک‏جانبه از سوی رژیم صهیونیستی به منزله شکست برای سران این رژیم و پیروزی برای حماس و مردم مظلوم فلسطین بود. همه شخصیت‌ها، احزاب و مطبوعات رژیم صهیونیستی نیز اعتراف کردند که از این جنگ ۲۲ روزه هیچ نتیجه‌ای حاصل نشد؛ بلکه برعکس به قدرت و محبوبیت حماس افزوده شد.(۱۰)

 

۲٫جنگ هشت روزه علیه غزه ـ ۲۰۱۲

با شروع بحران و فتنه تکفیری در سوریه، جبهه استکبار تلاش کرد با مدل‌سازی انقلاب‌های عربی در سوریه، نظام سیاسی این کشور را که در محور مقاومت علیه رژیم صهیونیستی قرار داشت ساقط کند؛ لذا رژیم صهیونیستی با استفاده از فرصت به وجود آمده در سوریه، برای سرکوب مقاومت در غزه دست به تلاش مذبوحانه‌ دیگری زد. بدین لحاظ می‌توان گفت که انتخاب زمان جنگ هشت‌ روزه از سوی سران رژیم صهیونیستی، ناشی از دو موضوع تحولات منطقه‌ای و برخی مسائل داخلی این رژیم بود. تصور ضعیف شدن محور مقاومت در منطقه، از اصلی‌ترین دلایل منطقه‌ای این موضوع است.

از بعد داخلی نیز رژیم صهیونیستی که پس از جنگ ۲۲ روزه به بازسازی ارتش خود پرداخته بود؛ به تصور اینکه جبهه مقاومت فاقد تحول جدی در حوزه دفاعی و در پی تحولات سوریه تضعیف شده است، فرصت را برای جبران شکست‌های گذشته غنیمت شمرد و تهاجم نظامی خود را با نام عملیات «ستون ابرها» شروع کرد. این نام برگرفته از موضوعی تاریخی در تورات است. مقاومت فلسطین نیز نام «حجاره السجیل» (سنگ سجیل) را بر عملیات دفاعی خود نهاد. این عبارت نیز با داستان ابرهه در حمله به مکه در زمان قبل از اسلام مرتبط است.

جنگ هشت روزه از روز ۲۴آبان ۱۳۹۱ (۱۴ نوامبر۲۰۱۲) با ترور احمد الجعبری، معاون فرمانده گردان‌های عزالدین قسام توسط هواپیماهای اسرائیلی آغاز شد. اسرائیلی‌ها هدف از این عملیات را پاسخ به حملات موشکی گروه‌های مقاومت فلسطینی مستقر در نوار غزه اعلام کردند.

ساعتی پس از آغاز حمله، سخنگوی رژیم صهیونیستی بر صفحه‌ تلویزیون حاضر شد و خطاب به صهیونیست‌های ساکن فلسطین اشغالی اعلام کرد:

«این بار جنگ ما با حماس دست‌کم هفت هفته ـ ۴۹ روز ـ به طول می‌انجامد.»

وی در توضیح علت آن گفت: «این بار تصمیم گرفته‌ایم حماس را برای همیشه از میان برداریم.»

رژیم صهیونیستی در این جنگ از جنگنده‌های اف. ۱۶ و اف. ۱۵، تانک‌های مرکاوا و بمب‌های فسفری استفاده کرد، در حالی که مقاومت فقط موشک‌هایی با برد متوسط را در اختیار داشت.ارتش رژیم صهیونیستی طی پنج روز بیش از ۱۰۰۰ بار مناطق مختلف غزه اعم از ساختمان‌های مسکونی و دولتی، دفاتر رسانه‌های داخلی و خارجی را هدف حملات هوایی، زمینی و دریایی خود قرار داد که در اثر آن تعداد شهدای فلسطین به ۷۰ نفر و مجروحان به ۶۰۰ نفر رسید.

رزمندگان مقاومت فلسطین در عملیاتی مشترک به نام «سنگ سجیل» بیش از ۵۵۰ موشک و خمپاره به سوی اهداف صهیونیستی شلیک کردند و باعث شدند که صهیونیست‌ها روز و شب خود را در وحشت سپری و به پناهگاه‌ها فرار کنند.(۱۱)

سرانجام رژیم صهیونیستی در هشتمین روز جنگ مجبور شد آتش‌بس اعلام کند و حملات نظامی خود را به غزه پایان دهد و عملاٌ شکست از مقاومت فلسطین را بپذیرد. تهاجم هشت روزه رژیم صهیونیستی و جنگ نابرابر علیه مردم بی‌دفاع غزه اگر چه خسارت‌ها و تلفات زیادی را بر جای گذاشت؛ اما از لحاظ سیاسی و نظامی، اهداف این رژیم را محقق نکرد و دستاوردهای زیادی برای مقاومت فلسطین به همراه داشت.

تحلیل‌گران و سیاستمداران غربی و حتی اسرائیلی، پس از پایان جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه و تن دادن این رژیم  به آتش‌بس در برابر مقاومت فلسطین و تن دادن به شرایط آن،از شکست اسرائیل سخن گفتند و حتی اعتراف کردند که ایران دست برتر را در این جنگ دارد.(۱۲)

 

۳٫جنگ ۵۱ روزه علیه غزه ـ ۲۰۱۴

جنگ۵۱ روزه رژیم صهیونیستی علیه غزه را باید در ارتباط با رویدادهای سیاسی و امنیتی فلسطین اشغالی مطالعه و بررسی کرد. این جنگ در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۹۳ با بمباران هوایی غزه توسط هواپیماهای بمب‌افکن رژیم صهیونیستی شروع شد. ابتدا نیروی هوایی و توپخانه رژیم صهیونیستی محله‌های شجاعیه و خزاعه در غزه بیت حانون و رفح را درهم کوبیدند. در ۲۵ تیر ۱۳۹۳ نیز عملیات زمینی رژیم صهیونیستی آغاز شد. در این جنگ ارتش صهیونیستی با گلوله‌های حاوی گازهای سمی و شناخته نشده،  محله‌ها و مناطق مختلف نوار غزه را هدف قرار داد و بر سر مردم بمب‌های فسفری فرو ریخت.

حملات موشکی حماس و جهاد اسلامی به تل‌آویو و فرودگاه بین‌المللی «بن گورین» هم باعث شد آمریکا، اروپا، روسیه و بسیاری از کشورهای دیگر پروازهای خود به فلسطین را لغو کنند. گردان‌های قدس شاخه نظامی جنبش جهاد اسلامی فلسطین نیز با استفاده از موشک‌های «براق ۱۰۰» و «براق ۷۰» فرودگاه مذکور، شهر تل‌آویو و بخش صهیونیست‌نشین بیت‌المقدس را هدف قرار دادند.

در جنگ ۵۱ روزه، بالغ بر ۲۱۴۳ شهید و بیش از ۱۱ هزار فلسطینی مجروح شدند و بیش از ۱۰ هزار ساختمان (از قبیل اماکن مذهبی، آموزشی، درمانی و…) تخریب شد. در این جنگ، ۱۵۰ هزار فلسطینی آواره شدند. در طرف مقابل، ۶۹ اسرائیلی کشته و بیش از ۵۰۰ نفر مجروح شدند که اکثراً نظامی بودند.(۱۳)

سرانجام در ۴ شهریور۱۳۹۳ مذاکرات طرف‌های مصری و اسرائیلی، به آتش‌بسی نامحدود منجر شد. البته توافق‌نامه آتش‌بس مکتوب نبود و به صورت رسمی بین جنبش مقاومت اسلامی فلسطین و رژیم صهیونیستی امضا نشد. این جنگ هر چند سبب کشتار و آوارگی فلسطینیان و نیز انهدام زیرساخت‌های اقتصادی و آموزشی و مسکونی غزه شد؛ اما برای مقاومت فلسطین دستاوردهایی را به همراه داشت که باعث شد عملیات برنامه‌ریزی شده رژیم صهیونیستی مختل و نبرد برای این رژیم، طولانی و فرسایشی شود. جنگ ۵۱ روزه غزه همچنین چالش‌هایی را برای رژیم صهیونیستی به وجود آورد و خسارت‌هایی را به آن وارد ساخت.

نکته‌ قابل توجه در جنگ ۵۱ روزه که فلسطینیان‌، اسرائیلی‌ها و نیز غربی‌ها به آن اشاره داشتند، نقش هدایتگرانه و بسیار برجسته و کارآمد رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنه‌ای در این جنگ بود. روزنامه‌های «وال‌استریت‌ ژورنال» و «نیویورک‌ تایمز» هر دو به این نکته اشاره کردند که: «در این جنگ، رهبری جهان اسلام و جبهه مسلمین را آیت‌الله  خامنه‌ای به عهده داشت و از عهده آن برآمد.»(۱۴)

 

۴٫جنگ‌های چند روزه رژیم صهیونیستی علیه غزه ـ ۲۰۲۲

پس از جنگ ۵۱ روزه و همه جانبه‌ رژیم صهیونیستی علیه مقاومت در غزه، رژیم صهیونیستی، چندین تجاوز نطامی دیگر، به غزه را انجام داد که با مقاومت چشمگیر و سریع گروه‌ها و نیروهای مقامت فلسطینی روبه‌رو شد و اسرائیل پس از یک تا سه روز از آغاز جنگ، ناگزیر به اعلام آتش‌بس و توقف عملیات نظامی خود در غزه شد. آخرین تجاوز رژیم صهیونیستی به غزه، در اواخر مرداد ماه ۱۴۰۱ آغاز شد و ۳ روز ادامه داشت.

رژیم صهیونیستی تجاوز خود به غزه را با به شهادت رساندن «تیسیر الجعبری»، فرمانده بخش شمالی گردان‌های قدس، شاخه‌ نظامی جنبش جهاد اسلامی، آغاز کرد. جنبش جهاد اسلامی نیز در واکنش به این حملات، حدود هزار راکت به سمت مناطق گوناگون اراضی اشغالی شلیک کرد و خسارات زیادی، به‌ویژه به شهرک‌های اطراف نوار غزه و نیز شهر «عسقلان» به صهیونیست‌ها وارد شد.

روزنامه‌ عبری‌زبان «معاریو» در گزارشی از میزان خسارات وارده به رژیم صهیونیستی در نتیجه جنگ ۳ روزه غزه، پرده برداشت و نوشت: «کمیته مالی کنست، حجم خسارات وارده به اسرائیل را حدود ۳۰۰ میلیون شِکِل برآورد کرده است. در جنگ اخیر غزه، ۲۲۲ مورد خسارت مستقیم به مناطق شهرک‌نشین از جمله ۸۴ مورد در عسقلان، ۶۶ مورد در سدیروت و ۷۲ مورد در دیگر مناطق اشغالی گزارش شده است. به اعتراف مقامات صهیونیستی، موشک‌های جهاد اسلامی در جنگ اخیر غزه بسیار دقیق عمل کردند. معاریو در ادامه گزارش داد که در جریان این جنگ، ۱۱۴ مورد خسارت به ساختمان‌ها و ۹۷ مورد خسارت به خودروهای شهرک‌نشینان وارد شده است.(۱۵)


واقعیت موجود و اعتراف صهیونیست‌ها به فروپاشی اسرائیل

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در پی اعتراف «ناحوم گولدمن»، به‌تدریج احساس ناامنی در میان اسرائیلیان، نسبت به آینده‌ رژیم صهیونیستی شروع شد. نقطه عطف این وضعیت، انتفاضه اول ۱۹۸۷ و انتفاضه‌ مسجد الاقصی در سال ۲۰۰۰ م. بود و با شکست رژیم صهیونیستی در جنگ‌های مختلف علیه مقاومت فلسطین، به اوج خود رسید.

فروپاشی هیبت و هیمنه‌ این رژیم که بر پایه تبلیغات دروغین قدرت‌های حامی آن ایجاد شده بود؛ از اواسط دهه اول قرن بیست و یکم، به‌خصوص پس از شکست خفت‌بار از حزب‌الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶ و نیز ناکامی در تلاش برای به زانو درآوردن حماس در جنگ ۲۲ روزه ۲۰۰۸ – ۲۰۰۹ و جنگ هشت روزه ۲۰۱۲ و جنگ ۵۱ روزه ۲۰۱۴ و جنگ‌های ۱ تا ۳ روزه پس از آن، فرو ریخت و ادعای شکست‌ناپذیری این رژیم در سطح بین‌المللی، بی‌پایه و مضحک ‌شد.

واقعیت این است که رژیم صهیونیستی هم در جبهه داخلی و هم در خارج از فلسطین اشغالی به بن‌بست رسیده و به‌شدت دچار استیصال شده و تمام تدابیری که زمامداران این رژیم با کمک و همفکری متحدین جهانی خود اتخاذ کرده‌اند، یکی پس از دیگری با شکست و ناکامی مواجه شده‌اند.

در جبهه‌ داخلی نیز بحران سیاسی و اجتماعی وسیعی که در طول موجودیت آن کم‌سابقه است؛ بر این رژیم مستولی شده است. شیوع فساد اخلاقی و مالی در بالاترین سطوح حکومتی، بی‌اعتمادی اسرائیلی‌ها به رهبران سیاسی، سرخوردگی‌ و یأس شدید در همه‌ اقشار جامعه‌ سرزمین‌های اشغالی، نمونه‌ای از معضلاتی است که این رژیم در داخل با آن دست به گریبان است. صهیونیست‌‌ها از جنبه امنیتی نیز در شرایط بغرنجی به سر می‌برند.

وحشت از موشک‌های مقاومت، به‌ویژه حماس و سازمان جهاد اسلامی فلسطین که مناطق صهیونیست‌نشین را هدف قرار می‌دهند و احساس ناامنی در مرز شمالی به دلیل هراس از موشک‌های حزب‌الله هم موضوعاتی نیستند که رهبران اسرائیل بتوانند به‌سادگی از کنار آن عبور کنند. شرایط و واقعیت موجود رژیم صهیونیستی به‌گونه‌ای است که در نزد شهرک‌نشینان صهیونیستی در فلسطین اشغالی، این احساس وجود دارد که خطر اعراب، از بین نرفته ‌است و وجود ملت فلسطین، تنها مرزهای این کشور یا سلطه‌ صهیونیست‌ها بر بخش‌هایی از سرزمین فلسطین را تهدید نمی‌کند، بلکه کل موجودیت آ‌نها را به خطر می‌اندازد.

این نگرانی‌ها و اوضاع نابسامان امنیتی در سرزمین‌های اشغالی، سئوالات زیادی را در اذهان صهیونیست‌ها درباره‌ پروژه‌ صهیونیسم و اهداف آن ایجاد کرده است، به‌گونه‌ای که از زمان شکل‌گیری انتفاضه الاقصی، اندیشمندان صهیونیست نسبت به آینده تیره و تار این رژیم بسیار بدبین و ناامید شده و بسیاری از آنان و سیاستمداران و حتی دولتمردان این رژیم، آشکارا از اعتقاد و باور خود مبنی بر فروپاشی این رژیم سخن گفته‌اند. واقعیت نیز نشان می‌دهد که هر بار که جنگی بین رژیم صهیونیستی و مقاومت منطقه‌ شکل گرفته، افکار عمومی در سرزمین‌های اشغالی به آغازی بر پایان این رژیم را گرایش پیدا کرده‌اند.

در حوزه‌ بیرونی و صحنه‌ بین‌المللی نیز این رژیم با شرایط وخیمی مواجه شده است. پس از ۷۵ سال تلاش رژیم صهیونیستی و حامیان قدرتمند آن، این رژیم اکنون در سطح بین‌المللی بی‌اعتبارتر از همیشه است. اگر زمانی این رژیم با همدستی رهبران مرعوب و مرتجع منطقه توانسته بود با برخی از کشورها ارتباط ایجاد کند؛ اکنون این شرایط به سبب رشد آگاهی ملت‌ها و ابراز مخالفت آنها در برابر هر گونه ارتباط رهبرانشان با رژیم صهیونیستی تغییر کرده است.

مجموعه‌ این شرایط موجب شده است تا به‌تدریج نخبگان اسرائیلی ـ یهودی و نیز رهبران رژیم صهیونیستی با وحشت و اضطراب به سقوط قریب‌الوقوع این رژیم اعتراف و عملیات مقاومت فلسطینی علیه اسرائیلی‌ها را «پایانی بر آغاز اسرائیل» تلقی کنند.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. نشریه‌ واحد مرکزی خبر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران؛ فلسطین قربانی یک جنایت، اسفندماه ۱۳۶۶ش.،ص.۴٫
  2. درایسدل، آلاسدید و بلیک، جرالد.اچ؛ جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا، ترجمه دره میرحیدر، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران ۱۳۶۹ش.، ص. ۳۸۲٫
  3. الموسوعه الفلسطینیه، همان، ص. ۱۷۲٫
  4. مصطفی، حسن؛ حرب حزیران ۱۹۶۷م، بیروت ۱۹۷۳م.
  5. ۵٫ عوض، صالح: الانتفاضه الثوره، مؤسسه الزنیه للاعلام والنشر، چاپ اول، ص. ۸۹٫
  6. صفاتاج، مجید، ماجرای فلسطین و اسرائیل، تهران: انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۷،ص.۲۹۹٫
  7. بنفشه غلامی، روزنامه ایران، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫
  8. روزنامه‌ ایران، ویژه‏نامه جنگ ۲۲ روزه غزه، ۱۲/۱۱/۱۳۸۷٫
  9. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: مجید صفاتاج، دانشنامه صهیونیسم و اسرائیل (تهران: انتشارات آرون، ۱۳۸۹) جلد سوم، ص. ۱۵۵-۱۴۲٫
  10. روزنامه کیهان، ۱/۱۱/۱۳۸۷٫
  11. سلمان رضوی، نشریه رویداد و گزارش فلسطین، شماره ۳۸۰، ۸/۹/۱۳۹۱٫
  12. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: صفاتاج، مجید، نضت فلسطین، تهران: انتشارات آفاق روشن بیداری، ۱۳۹۶، فصل چهارم.
  13. سبحان محقق، کیهان، ۱۶ مرداد ۱۳۹۳،ص.۸٫
  14. داوود کلانتری، تنظیم: علی باقریانی، نشریه رویداد و گزارش، ۲۵ شهریور ۱۳۹۳.
  15. تسنیم، ۲۵/۵/۱۴۰۱٫
04آوریل/23

آزادی بیان در مسلخ غرب ، حجت‌الاسلام دکتر محمدحسین پورامینی

اهانت به مقدسات اسلامی همچون اهانت به قرآن کریم، پیامبر اسلام«ص»‌ و مرجعیت شیعه را که در روزهای گذشته در برخی از کشورهای اروپایی شاهد آن بودیم باید نشانه دشمنی استکبار با اصل اسلام دانست.

در این خصوص نکاتی قابل توجه‌اند:

۱٫در دهه‌های اخیر دُول غربی با اتخاد سیاست اسلام‌هراسی و معرفی مسلمانان به‌عنوان تروریست‌های بالقوه، تعداد زیادی از مسلمانان را از حقوق ابتدایی خویش محروم و تلاش کردند با بهره‌گیری از ابزار رسانه، افکار عمومی جامعه غربی را برای مقابله با اسلام و مسلمانان آماده کنند. در این میان  شاهد توهین‌ها و جسارت‌های مکرر به ساحت قدسی قرآن و انتشار کاریکاتورهای هتاکانه نسبت به پیامبر رحمت و مهربانی«ص» هستیم که آخرین مورد آن سوزاندن قرآن کریم در مقابل سفارت ترکیه در شهر استکهلم است. این اقدام از سوی دولت سوئد و برخی کشورهای دیگر اروپایی در پوشش «آزادی بیان» مانند سایر موارد مشابه توجیه شده است.

۲٫سئوال این است که حد آزادی بیان در حقوق بین‌الملل کجاست؟ در پاسخ به‌طور خلاصه باید گفت که براساس بند سوم ماده ۱۹ میثاق حقوق مدنی سیاسی، حق آزادی بیان هنگامی که به حقوق یا حیثیت دیگران و یا به امنیت، ‌نظم، اخلاق و سلامت عمومی لطمه وارد کند، از محدودیت می‌شود. همچنین بند ۲ ماده ۲۰ میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز برای آزادی بیان محدودیت‌هایی را ذکر و اعلام می‌کند، «هرگونه دعوت (ترغیب‌) به کینه (تنفر) ملی یا نژادی یا مذهبی که محرک تبعیض یا مخاصمه یا اعمال زور باشد، به‌موجب قانون ممنوع است». ماده ۱۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز توهین به مقدسات را مردود دانسته است.

بنابراین حق آزادی بر اساس اسناد بین‌المللی نامحدود نیست. از این‌‌رو باید گفت که سکوت، توجیه و حمایت دولتمردان غربی از توهین‌کنند‌گان به قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام«ص» و مرجعیت شیعه به بهانه آزادی بیان، غیرقابل قبول است و مسئولیت بین‌المللی آنان را در پی دارد و این اقدام آنان را می‌توان تهدیدی برای صلح و امنیت بین‌الملل توصیف کرد، زیرا باعث جریحه‌دار شدن قلوب صدها میلیون مسلمان در اقصی نقاط جهان شده است.

۳.در کنار اسناد بین‌المللی که عدم صداقت دول غربی را در خصوص آزادی بیان آشکار می‌سازد، عملکرد دوگانه‌ این دولت‌ها در مواجهه با آزادی بیان نیز قابل تأمل است.

به‌عنوان مثال آنان با انکار حق آزادی بیان در خصوص قضیه هولوکاست و اینکه کسی نمی‌تواند در این خصوص تحقیق و یا در جهت نفی این قضیه یا زیر سئوال بردن بخشی از وقایع ادعایی نشان داده‌اند که در خصوص مواجهه با آزادی بیان کاملاً دوگانه عمل می‌کنند.

۴٫حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پی اهانت به قرآن کریم در برخی از کشورهای اروپایی در بیانیه‌ای به این نکته اشاره کردند که: «اهانت جنون‌آمیز به قرآن با شعار آزادی بیان نشان می‌دهد هدف حملات استکبار، اصلِ اسلام و قرآن است. به‌رغم توطئه استکبار، قرآن روز‌به‌‌روز پرفروغ‌تر می‌شود و آینده از آن اسلام است. همه‌ آزادیخواهان جهان باید در کنار مسلمانان با سیاست پلید توهین به مقدسات و نفرت‌پراکنی مقابله کنند.»(۱)

پیام ایشان دربردارنده چند نکته است که به برخی اشاره می‌کنیم:

ایشان اهانت جنون‌آمیز به قرآن را حمله استکبار به اصلِ اسلام و قرآن توصیف می‌کنند و معتقدند که  «دنیای غرب، دستگاه استعمار، گردانندگان کمپانی‌های نفتی و تجاری بزرگ دنیا، کارتل‌ها و تراست‌ها، همه دارند برای اسلام‌ستیزی پول خرج می‌کنند و نقشه‌ می‌ریزند. قرآن را آتش می‌زنند، به نام مبارک پیغمبر«ص»اهانت می‌کنند، کاریکاتور درست می‌کنند، کتاب می‌نویسند، در پایتخت‌های بزرگ اروپا علیه مسلمان‌ها هیجانات قومی درست می‌کنند. اینها چیزهای روشن و واضحی هستند و معنایش اسلام‌ستیزی است. امروز دشمنان غربی، علیه اسلام و مسلمانان، شمشیر را از رو بسته‌اند.»(۲)

از این‌رو آنان  تلاش می‌کنند با توهین به مقدسات اسلامی از این ارزش‌ها تقدس‌زدایی کنند تا به این‌‌وسیله جوانان نتوانند از این ارزش‌های مقدس تاثیر بپذیرند. تاکید می‌کنند که، «پشت صحنه‌ این حرکت شرارت‌بار، سیاست‌های خصمانه‌ صهیونیسم و آمریکا و دیگر سران استکبار جهانی است که به خیال باطل خود می‌خواهند مقدسات اسلامی را در چشم نسل‌های جوان در دنیای اسلام از جایگاه رفیع خود فرو افکند و احساسات دینی آنان را خاموش کنند.»(۳)

هدف دیگر استکبار منصرف کردن اذهان امت اسلامی از نقشه‌های او در منطقه است. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص هدف استکبار از اهانت به مقدسات مسلمانان در بیانیه‌ای به مناسبت اهانت نشریه فرانسوی به ساحت مقدس پیامبر اعظم«ص» فرمودند:

«سیاست‌های عمیقاً ضد اسلامیِ صهیونیست‌ها و دولت‌های استکباری عامل این‌‌گونه حرکت‌های دشمنانه است که هرچند یک بار بروز می‌یابد. این حرکت در این برهه‌ زمانی می‌تواند با انگیزه‌ منصرف کردن ذهن ملت‌ها و دولت‌های غرب آسیا از نقشه‌های شومی باشد که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای این منطقه در سر دارند.»(۴)

ایشان در پیام اخیر خویش اعلام کردند که «به‌رغم توطئه استکبار، قرآن روز به ‌روز پرفروغ‌تر می‌شود و آینده از آن اسلام است.»(۴) از این‌‌رو مشاهده می‌کنیم که این اقدامات و توهین‌ها به مقدسات اسلامی نه تنها باعث کاهش اسلام‌گرایی به اسلام نمی‌شود، بلکه بر اساس آمارهای بیان شده شاهد افزایش روزافزون گرایش به اسلام هستیم.

به‌عنوان مثال براساس گزارش مرکز تحقیقات «پیو»، جمعیت مسلمانان اروپا از ۶/۲۹ میلیون نفر در سال ۱۹۹۰ به ۱/۴۴ میلیون نفر در سال ۲۰۱۰ رسیده است. «پیو» در سال ۲۰۱۱  براساس روند افزایش جمعیت مسلمانان پیش‌بینی کرده بود که مسلمانان اروپا در سال ۲۰۲۰ به ۶/۵۱ میلیون نفر می‌رسد و این عدد در سال ۲۰۲۳ به ۲/۵۸ میلیون نفر خواهد رسید. از این‌‌رو مشاهده می‌کنیم که اقداماتی همچون توهین به مقدسات مسلمانان نه تنها منجر به کاهش توجه و گرایش به اسلام نشده است، بلکه اثر عکس و موجب توجه و گرایش بیشتر به اسلام شده است. از این‌‌رو مجله فرانسوی فیگارو در بعد از اقدامات هتاکانه فرانسه نسبت به اسلام در گزارشی با عنوان «افزایش خرید قرآن در فرانسه»، در دهه اخیر اعلام کرده بود «فروش قرآن ترجمه شده به‌زبان فرانسوی به‌شکل قابل توجهی در سایت آمازون بالا رفته است.(۵)

ثالثاً آیت‌الله خامنه‌ای با تاکید این مطلب که «همه‌ آزادیخواهان جهان باید در کنار مسلمانان با سیاست پلید توهین به مقدسات و نفرت‌پراکنی مقابله کنند.»(۶)» بر این نکته تاکید کردند که وظیفه مقابله با توهین به مقدسات اسلامی، تنها وظیفه مسلمانان و دولت‌های اسلامی نیست، بلکه وظیفه همگانی بر تمامی آزادیخواهان از هر دین و آیین لازم است که به مقابله با این سیاست پلید استکباری بپردازند و با نفرت‌پراکنی مذهبی مقابله کنند.

از این‌‌رو بر دستگاه کشورهای اسلامی به‌ویژه بر دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی لازم است که با حضور بیشتر و دیپلماسی فعال  نه منفعل و  با هماهنگی با کشورهای اسلامی و با استفاده از ابزارهای حقوقی و بین‌المللی به مقابله با توهین به مقدسات و نفرت‌پراکنی که براساس اسناد بین‌المللی نهی شده است، ‌اقدام کند، زیرا این اقدام موجب جریحه‌دار شدن احساسات بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان شده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پی اهانت به قران ۵/۱۱/۱۴۰۱
  2. بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن کریم۱۸/۳/ ۱۳۹۲. ۲
  3. بیانیه در پی اهانت نشریه فرانسوی به ساحت مقدس پیامبر اعظم«ص» ۱۸/۶/۱۳۹۹
  4. پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پی اهانت به قران ۵/۱۱/۱۴۰۱
  5. ۵٫https://b2n.ir/a54212
  6. پیام حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پی اهانت به قرآن ۵/۱۱/۱۴۰۱
04آوریل/23

طنز تلخ حقوق بشر آمریکایی، دکتر احمد مومنی راد

آمریکا بزرگ‌ترین مدعی حقوق بشر و در عین‌ حال بزرگ‌ترین ناقض حقوق بشر در دنیاست. رعایت حقوق بشر در عملکرد آمریکا در جهان بیشتر به یک طنز تلخ شبیه است تا یک واقعیت عینی. سیاست‌های اعلامی این کشور ۱۸۰ درجه با سیاست‌های اعمالی آن متفاوت است. این کشور بیشترین مطالبه حقوق بشری را از سایر کشورها دارد، در حالی که همه دنیا باید از آمریکا اجرای حقوق بشر را مطالبه کنند. اگر بخواهیم نقض‌های حقوق بشری دولت آمریکا را شمارش کنیم فهرست بسیار بلند بالایی را تشکیل می‌دهد. دخالت‌های نظامی آمریکا در اقصی نقاط جهان، حمایت از رژیم‌های مستبد و فاسد غیر مردمی و مقابله با حکومت‌های مستقل، ایجاد جنگ و بحران و طراحی کودتاهای خونین برای رسیدن به اهداف نامشروع، تنها بخش کوچکی از ریز نقض‌های فاحش حقوق بشری توسط دولت آمریکاست. ایجاد گروه‌های تروریستی و حمایت سیاسی مالی و تبلیغاتی از آنان موضوع قابل کتمانی نیست و حتی خود آنها هم به آن اعتراف کرده‌اند.

ایالات متحده آمریکا تنها در نیمه دوم قرن بیستم حدود ۱۰۰ کودتای نظامی و براندازی حکومت‌ها را طراحی و رهبری کرده و ده‌ها بار به‌طور مستقیم دست به اشغال نظامی کشورها زده و یا آنها را تهدید به مداخله نظامی کرده است. مداخله آشکار از طریق پیاده کردن نظامیان، تهدید و یا توسل به کودتای نظامی و اقدام به براندازی به منظور سرنگون کردن دولت‌های ملی و مردمی که حاضر نیستند به برنامه‌ها و خواسته‌های یکجانبه‌گرایانه آمریکا تن در دهند و جایگزین کردن آنها توسط دولت‌های مجری منافع سرمایه‌داری، از جمله روش‌هایی است که ایالات متحده آمریکا در یک قرن اخیر و به‌ویژه از اوایل دهه ۵۰ میلادی برای اجرا و پیشبرد منافع خود در کشورهای جهان و خصوصاً جهان سوم به کار برده است.

 

طراحی و اجرای سرنگونی دولت‌های مردمی

از جنگ جهانی دوم، کشورهای زیر سلطه، صحنه اصلی دخالت‌ها و کودتاهای نظامی یا شبه کودتا و ضد کودتا و استقرار دیکتاتوری‌های نظامی بوده‌اند و به‌سادگی می‌توان برآورد کرد که کاربرد گسترده شیوه‌هایی چون تهدید، کودتا، اشغال نظامی و غیره تا چه اندازه به استقلال کشورها و به فرایند تصمیم‌گیری دولت‌ها صدمه و زیان وارد می‌آورد.

بدون تردید دستگاه‌ها و آژانس‌های مختلف جاسوسی آمریکا در طراحی و اجرای کودتاها و توطئه‌ها برای سرنگونی حکومت‌های مردمی، فعالانه مشغول‌ و مسئول کودتاهای بی‌شمار در جهان هستند. البته در این راستا و برای دستیابی موفقیت‌آمیز به اهداف، آمریکا از کمک و پشتیبانی سیاستمداران طرفدار سیاست غرب استفاده‌های زیادی برده است. مداخلات آمریکا در عرصه جهانی، در دوران ریاست جمهوری دموکرات‌ها و جمهوریخواهان‌ همواره وجود داشته است، اما نوع آن از دخالت سیاسی در زمان تصدی دموکرات‌ها به دخالت نظامی در دوران جمهوری‌خواهان‌ متغیر بوده است.

داعیه‌دار دموکراسی و تاب نیاوردن هرگونه اعتراض مردمی

اما در داخل جامعه آمریکا نیز وضعیت خوبی وجود ندارد. آمریکا داعیه این را دارد که دموکراسی و مردم‌سالاری، حقوق بشر و حقوق شهروندی، آزادی‌های مدنی و آزادی‌های سیاسی را در جامعه خود اجرا می‌کند، ولی با توجه به رخدادهای فعلی جایگاهش به‌شدت مخدوش شده است. آمریکایی‌ها که داعیه رهبری نظم نوین جهانی را دارند امروزه به‌شدت موقعیت خود را افول یافته می‌بینند و جهانیان در حال حاضر آمریکای بدون روتوش را مشاهده می‌کنند.

سال‌های سال جمهوریخواهان و دموکرات‌ها، آمریکای بزک کرده با شعارهایی چون آزادی، دموکراسی و حقوق بشر را به نمایش گذاشتند، اما اکنون مشخص شده است که آمریکایی‌ها نمی‌توانند حتی یک اعتراض ساده مردمی را نیز در خیابان‌های خود تحمل کنند و حتی از شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد خارج می‌شوند.این امر نشان می‌دهد که آمریکا برای حقوق بشر احترام قائل نیست.

قدرت و جایگاه آمریکا امروزه بسیار افول کرده است، این موضوع در کنار بحران کرونا و سوء مدیریت دولت آمریکا در کنترل این بیماری سبب شده که ایالات متحده در رأس کشورهای آلوده به کرونا با بیشترین تعداد فوتی قرار گیرد. لذا مشخص است که قدرت این کشور پوشالی است و با تبلیغات و سلطه رسانه‌ای، خود را به‌گونه‌ای جلوه داده است که بسیاری از کشورهای دنیا از آمریکا وحشت دارند؛ اما اکنون افول قدرت آمریکا برای بسیاری از مردم دنیا آشکار شده است.

سیطره سیاست، قدرت و  ثروت بر حقوق بشر

حقوق بشر غربی و آنچه که در اعلامیه و سایر اسناد حقوق بشر غربی (شامل اسناد و معاهدات) وجود دارد، ماهیت دوگانه دارند؛ یعنی قدرت‌های بزرگ، حقوق بشر را به ابزاری علیه بشریت مبدل کرده‌اند. حقوق بشر در دنیا در اجرا دچار سیطره «سیاست»، «قدرت» و «ثروت» شده است.

برخی از کشورها در حوزه سیاست از این قدرت استفاده می‌کنند و برخی کشورها از ناحیه قدرت سیاسی و فرهنگی و… حقوق بشر را به انقیاد کشیده‌اند و برخی کشورها نیز مثل عربستان تنها ثروت دارند، ولی همین ثروت به‌گونه‌ای در عمل کارکرد خود را نشان می‌دهد که دبیرکل سازمان ملل به شکل مفتضحانه می‌گوید: «عربستان را در بالای لیست کودک‌کش قرار دادیم، ولی چون از ثروت عربستان برخورداریم نمی‌توانیم آن را اعلام کنیم»!

نگاه آمریکا به حقوق بشر یک نگاه ابزاری است. کشورهای همسو و وابسته به آمریکا، از هرگونه انتقادی در حقوق بشر داخلی خود، از ناحیه آمریکا مصون هستند، یعنی اجرای حقوق بشر در این کشورها به هرگونه که باشد از نظر آمریکایی‌ها پسندیده است، اما راهبرد ایالات متحده با کشورهایی که با آمریکا همسو نیستند، به شکل دیگری است. در این کشورها کوچک‌ترین اقدام مخالف حقوق بشر با بزرگ‌نمایی، جار و جنجال و هیاهو بیان می‌شود.

نژادپرستی ساختاری

همه مردم دنیا امروزه وضعیت آمریکا را مشاهده می‌کنند. بنا به گفته یک مقام آمریکایی، به پلیس و کارمندان دولت در این کشور آموزش داده می‌شود که با سیاه‌پوستان همانند یک حیوان برخورد کنند، به این دلیل که سیاه‌پوستان موجودات خطرناکی هستند. در حال حاضر مشخص است که ایالات متحده راهبرد حقوق بشری خود را این ‌گونه پیش می‌برد که توجهی به حقوق بنیادین و حقوق اولیه بشر و حقوق شهروندی ندارد. آمریکا این داعیه را دارد که اعلامیه ۱۹۴۸ حقوق بشر را تصویب کرده و باید آن را اجرا کند، اما در عمل می‌بینیم در این کشور چه اتفاقاتی رخ می‌دهند که حتی سبب ورود ارتش شده است. مردم آمریکا اکنون به نقطه‌ای رسیده‌اند که پرچم خود را به‌عنوان نماد نژادپرستی آتش می‌زنند. رفتار با سیاه‌پوستان در طول سال‌ها بسیار تبعیض‌آمیز است، گرچه از لحاظ جمعیتی سیاه‌پوستان از سفیدپوستان کمترند، ولی اقدام‌های پلیس نسبت به سیاه‌پوستان بسیار شدیدتر است.

طبق آمار موجود حدود ۸۶ درصد از عملیات پلیس شامل شلیک، دستگیری و برخورد با سیاه‌پوستان انجام می‌شود. این حاکی از این است که گرچه نژادپرستی ظاهراً لغو شده، ولی در عمل نژادپرستی در لایه‌های مختلف دولت آمریکا به صورت ساختاری وجود دارد.

نژادپرستی در ایالات متحده صرفاً محدود به سیاه‌پوستان نیست، بلکه سایر رنگین‌پوستان را نیز شامل می‌شود. در این کشور یک روز به نام «روز کلمب» یا همان روز کشف آمریکا ثبت شده، در حالی که بومیان و درصد بالایی از آمریکایی‌ها نسبت به این روز معترض هستند و خواهان حذف این روز از تقویم هستند. در سال ۱۴۹۲ کریستف کلمب وارد آمریکا شد و ادعای کشف سرزمین جدید را داشت. این در حالی است که سرخ‌پوستان از ۱۲ هزار سال پیش در آن سرزمین زندگی می‌کرده‌اند و تمدن و جمعیت داشتند.

متأسفانه در طول تاریخ میلیون‌ها سرخ‌پوست توسط نژادپرستان آمریکایی از بین رفته‌اند. در سه سال اول ورود کریستف کلمب به آمریکا حدود ۵ میلیون سرخ‌پوست قتل‌عام فیزیکی، فکری و فرهنگی شدند. عده‌ای معتقدند اندک زمانی بعد این رقم ۱۵ میلیون و بعدها بیشتر شد و این کشتار هم اکنون نیز ادامه دارد.

در سال‌های اخیر تظاهرات مردم در آمریکا بسیار فراگیر شده است. در کنار تظاهرات‌کنندگان سیاه‌پوست، تعداد زیادی سفیدپوست نیز در اعتراض به نژادپرستی به خیابان‌ها آمده‌اند. ترامپ شعار سفیدپوستان افراطی را در برتری نژاد سفید تأیید کرد، هر چند کاخ سفید این اظهار نظر را که بازتاب منفی زیادی پیدا کرده بود سریعاً از سایت خود حذف کرد، اما این سیاست اعمالی و نه اعلامی روسای جمهور آمریکاست.

 

حقوق بشر به اقتضای منافع!

مفاهیمی مانند منع سلب حیات، منع بردگی، منع کشتار جنگی، منع جنایات جنگی، منع تجاوز، منع نسل‌کشی و… از جمله مواردی‌اند که ذیل عنوان حقوق بشر به‌گونه‌ای خود را بر جوامع و حتی سازمان ملل تحمیل کرده‌اند. البته باز در اجرا، با نقض این موضوع مواجه هستیم. این اسناد هرچند که از جمله قواعد آمره‌ حقوق بشر محسوب می‌شوند، با این وصف، همین موارد از طرف برخی از دولت‌ها نقض می‌شوند.

متاسفانه در این بخش از حقوق بشر که در زمره قواعد آمره هستند، تضمین اجرایی وجود ندارد. در چنین فضایی، حقوق بشر را باید در دو ساحت نظر و اجرا ببینیم. در اسناد مربوط به حقوق بشر، واژه‌ها و کلمات بسیار خوبی وجود دارند، اما در عمل متاسفانه شاهد نقض‌ مکرر حقوق بشری هستیم.

فهرست بلند بالایی از جنگ و بحران و فجایع انسانی و زیست محیطی وجود دارد که همین کشورهای قدرتمند در آن نقش ایفا کرده‌اند. منافع نامشروع دولت‌ها، به‌ویژه دولت‌های بزرگ اقتضا می‌کند که حقوق بشر را زیر پا بگذارند و در مجموع به آن، به‌عنوان یک ابزار و نه موضوعی که فی‌نفسه ارزش دارد، نگاه کنند.

مداخلات ایالات متحده در جهان از آغاز هزاره سوم و قرن بیست‌ و یکم اگر چه ادامه سیاست قبلی این کشور در قرن بیستم بود، اما وارد فصل جدیدی شد. در این دوره، در سال ۲۰۰۱ هنگامی که جرج واکر بوش از حزب جمهوریخواه به ریاست جمهوری رسید، به همراه خود تیمی از روشنفکران نئولیبرال و گردنکشان نظامی و راستگرایان مذهبی را آورد که هدفشان بریدن از سیاست انعطاف‌پذیری چندجانبه ‌بود.

اروپایی که خود را داعیه‌دار حقوق بشر و دموکراسی و آزادی می‌داند، جنگ خونین بالکان و یا نقض حقوق مسلمانان در هرزگوین را به راه می‌اندازد. این اتفاق در قرن ۵ و ۶ میلادی و قرون وسطی بود اتفاق نیفتاده، بلکه در قرن ۲۱ اتفاق افتاده است. ‌غیر از این موارد، جنگ‌های متعدد دیگری توسط قدرت‌های بزرگ برای نیل به اهداف نامشروعی چون فروش اسلحه و حاکمیت بر کشور‌ها اتفاق افتاده‌اند.

نگاهی به لیست بلند بالای جنایات آمریکا

در ادامه، بـه نمایی از چهره کریـه آمریکای جنایتکار اشاره می‌نمائیم:

الف: حملات نظامی به دیگر کشورها:

ایالات متحده آمریکا در طول ۲۴۵ سال در ۲۲۷ جنگ شرکت داشته و تنها در نیمه دوم قرن بیستم، به ۲۲ کشور حمله نظامی کرده است که در این مقاله به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. بمباران هیروشیما و ناکازاکی در ژاپن در سال ۱۹۴۵ و کشتن ۳۰۰ هزار نفر
    ۲. لشکرکشی به برلین در سال ۱۹۴۸
    ۳. حمله به کره شمالی در سال ۱۹۵۱ و کشتن صدها هزار نفر
    ۴. حمله به اردن در سال ۱۹۵۷
    ۵.حمله به لبنان در سال های ۱۹۵۸ و ۱۹۸۲
    ۶.حمله به کوبا در سال ۱۹۶۰
    ۷. حمله به ویتنام شمالی در سال ۱۹۶۴ و کشتن ۳ میلیون نفر
    ۸. حمله به کامبوج در سال ۱۹۷۰
    ۹. حمله به آنگولا در سال ۱۹۷۵
    ۱۰. حمله به گرانادا در سال ۱۹۸۱ که دست نشانده خود را هم در آن جا به قدرت رساند.
    ۱۱. حمله به پاناما در سال ۱۹۸۷
    ۱۲.حمله به عراق در سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۳، نصب فرماندار نظامی در این کشور و رسوایی حقوق بشری در زندان‌های ابوغریب و گوانتانامو
    ۱۳.حمله به سومالی در سال ۱۹۹۲
    ۱۴. حمله به هائیتی در سال ۱۹۹۴
    ۱۵.حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و کشتار یک میلیون نفر
    ۱۶.حمایت از حملاتداعشبه سوریه و عراق
    ۱۷.حمایت از حملات عربستان به یمن و بحرین
    ۱۸.حمایت از حملات رژیم جعلی صهیونیستی به لبنان و فلسطین

ب: دخالت آمریکا در امور داخلی کشورها

ایالات متحده آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم، در امور داخلی ۱۷ کشور دخالت کرده است. ما در این‌جا به برخی از آن اشاره می‌کنیم:

۱٫دخالت در بحران یوگسلاوی در سال ۱۹۴۸
۲. دخالت در جنگ به نفع تایوان علیه چین در سال های ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۸
۳. دخالت در بحران مجارستان در سال ۱۹۵۶
۴. دخالت در مصر در سال ۱۹۵۶
۵. دخالت در کوبا در سال ۱۹۵۹
۶. دخالت در برلین در سال ۱۹۶۱
۷. دخالت در اتیوپی در سال ۱۹۷۲
۸. دخالت در نیکاراگوئه در سال ۱۹۷۹
۹. دخالت در لهستان در سال ۱۹۸۱

ج: کودتای آمریکایی در بعضی از کشورها

۱. کودتا در ایران در سال ۱۹۵۲
۲. کودتا در عراق در سال ۱۹۶۰
۳. کودتا علیه پاتریس لومومبا در سال ۱۹۶۳
۴. کودتا علیه آلنده در شیلی در سال ۱۹۷۳
۵. کودتا در آرژانتین در سال ۱۹۷۶
۶. کودتا در ترکیه در سال ۱۹۸۰
۷.کودتا در پاکستان در سال ۱۹۹۹

د: شکل‌دهی به انقلاب مخملی، توسط آمریکایی‌ها

۱. انقلاب مخملین در چکسلواکی در سال ۱۹۸۹
۲. انقلاب مخملین در شوروی سابق در سال ۱۹۹۱
۳. انقلاب مخملین در گرجستان در سال ۲۰۰۳
۴. انقلاب مخملین در اوکراین در سال ۲۰۰۴
۵. انقلاب مخملین در قرقیزستان در سال ۲۰۰۵

هـ: جنایت آمریکایی‌ها به ملت آمریکا

۱.آمریکایی‌ها در سال ۱۸۹۰ در ایالت داکوتای، ۳۰۰ نفر از سرخپوستان را کشتند.
۲. شکستن حرمت زنان در آمریکا:
۲ـ۱. طبق آمار سال ۱۹۸۸، میلیون‌ها زن آمریکایی قربانی سوء قصد جنسی و یا تجاوز کامل قرار گرفتند.
۲ـ۲. در سال ۱۹۹۰ نزدیک ۳۵۰ هزار تجاوز جنسی در آمریکا به وقوع پیوسته است.
۲ـ۳. هر ساله هزار کودک آمریکایی مورد سوء استفاده جنسی قرار می‌گیرند.
۲ـ۴. در ۱۱ سال گذشته، فقط در ارتش آمریکا ۱۳۵ هزار زن مورد تجاوز جنسی گزارش شده است. سربازان آمریکایی در جنگ جهانی دوم، به ۱۹۰ هزار زن و دختر آلمانی، و به ۳۵۰۰ دختر فرانسوی تجاوز کردند.
۲ـ۵. بیش از ۶۰ درصد از زنان در آمریکا مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته‌اند و ۸۹ درصد زنان آمریکایی از آزار و اذیت جنسی به عنوان مهم‌ترین معضل اجتماعی جامعه آمریکا نام می‌برند.
۲ـ۶. ۹۴ درصد زنان مشغول در سینمای هالیوود تجاوز و تعارض جنسی را تجربه کرده‌اند.
۲ـ۷. برای همه زنان جوان آمریکایی به خصوص کسانی که ۱۸ یا ۱۹ ساله هستند، با آغاز تحصیلات دانشگاهی، دانشگاه‌های آمریکایی مکان‌هایی بسیار خطرناک به حساب می‌آیند.

و: جنایت آمریکایی‌ها علیه ملت ایران

۱. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
۲. جاسوسی علیه جمهوری اسلامی از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۳ آبان ۱۳۵۸ در سفارت آمریکا در ایران
۳. حمله نظامی به طبس در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹
۴. طراحی و سازماندهی کودتای نوژه در تیر ۱۳۵۹. این کودتا از لحاظ تجهیزات نظامی که قرار بود از داخل و خارج در جریان آن به کار گرفته شود، در تاریخ کودتاهای جهان بی‌سابقه بود.
۵.تحریک صدام‌ برای تحمیل جنگی هشت ساله علیه ایران از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹. آمریکا و حامیانش بیش از ۶۰ میلیارد دلار به صدام کمک مالی کردند. آمریکا در طول جنگ از طریق هواپیماهای آواکس و ماهواره های فضایی به عراق اطلاعات می‌داد.
۶. حمله به سکوهای نفتی ایران در سال ۱۳۶۶
۷. سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرباس در سال ۱۳۶۷ و به شهادت رساندن بیش از ۳۰۰ نفر
۸. فشار بر اتحادیه اروپا و ژاپن برای قطع روابط اقتصادی با ایران در سال ۱۳۷۵
۹.تصویب بودجه در کنگره آمریکا برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران. سال ۲۰۰۷، ۶۶ میلیون دلار، سال ۲۰۰۹، ۱۰ میلیون دلار، سال۲۰۱۰، ۷۵ میلیون دلار و سال ۲۰۱۱، ۲۵ میلیون دلار
۱۰. حمایت جدی از فتنه‌گران در سال‌های ۱۳۷۸، ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸. هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا در سال ۱۳۸۸: دولت آمریکا از بیرون ایران هر حمایتی از دستش بر می‌آمد، از معترضان کرد.
۱۱.حمایت از منافقین در به شهادت رساندن ۱۷۰۰۰ انسان بی‌گناه، از جمله شهید کردن ۷۲ نفر از مسؤولان کشورمان به همراه شهید آیت الله بهشتی در ۷ تیر ۱۳۶۰. اسناد و مدارک فاش شده از ارتباط آمریکا با منافقین، نشان از حمایت آمریکا از ترورهای منافقین دارد. همچنین آمریکا در سال ۲۰۱۲ گروه تروریستی منافقین را از لیست سیاه خارج کرد.
۱۲.آمریکا در اردیبهشت ۱۳۹۷ تحریم دارویی بیماران خاص را علیه ایران اجرایی کرد که در نتیجه بیش از ۱۰۰۰ بیمار دچار مرگ تدریجی شدند.
۱۳.راه اندازی رادیو فردا، رادیو زمانه، و شبکه‌های ماهواره‌ای و مجازی برای براندازی نرم جمهوری اسلامی ایران
۱۴. به شهادت رساندن سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، فرمانده جبهه مقاومت، به دستور مستقیم ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا در سال ۱۳۹۸

موارد یاد شده، ذره‌ای از هزاران جنایت آمریکا علیه جامعه بشری است. آمریکا با همه این ظلم به ملت خود و مردم جهان و ملت ایران، مدعی حمایت از حقوق بشر است!!

در یک کلام میتوان گفت: در همه جنایت‌های جهان، رد پای اقدامات‌ ضد حقوق بشری آمریکا دیده می‌شود.

04آوریل/23

افول نظام سلطـه و یک‌جانبه‌گرایی آمریکا، دکتر حسین رویوران

عنوان مقاله یک حدس نیست، بلکه یک پیش‌بینی علمی، مبتنی بر شاخص‌های میدانی است. هر نظام سیاسی در جهان مقدماتی برای استمرار دارد و اگر شاخص‌های پیش‌رونده آن متوقف و عملکرد نظام در ابعاد اقتصادی، سیاسی و نظامی پس‌رونده شود، معنای این فرآیند افول است. اما اگر قدرت دیگری با شاخص‌های رشد قطعی، بالادست این قدرت ظهور کند و در حال پیشرفت باشد، قطعاً افول سریع‌تر رخ می‌دهد. این سنت هستی است که میدان را در اختیار  افراد قوی قرار می‌دهد.  البته گذشته از این سنن قطعی پیش‌بینی جمع شدن  بساط ظلم آمریکا و نظام تک‌قطبی جهانی اگر از زبان یک دانشمند مشهور آمریکایی مانند پروفسور نائوم چامسکی که در گفتگوی اخیرش با روزنامه جام جم آن را اظهار داشت بیان شود، باورپذیرتر خواهد بود.

وی در پاسخ به سئوالی در مورد اینکه: نقش عوامل درونی و بحران‌های ساختاری و پوچ بودن نظم لیبرالیستی در افول هژمونی آمریکا را چگونه ارزیابی و تحلیل می‌کند. پاسخ داد: واقعیت اصلی این است که آمریکا از داخل در حال فروپاشی است. قبلاً هم گفتم دموکراسی آمریکایی بی‌معناست و این کشور در اختیار طبقه سرمایه‌دار قرار گرفته است…افول آمریکا واقعی است.

در دهه نود قرن گذشته میلادی فرانسیس فوکویاما اندیشمند آمریکایی با انتشار کتاب “پایان تاریخ و پیروزی نظام دموکرات لیبرالیسم” تصور می‌کرد  با سقوط بلوک شرق و گرایش اکثر نظام‌های سوسیالیستی اروپا به  نظام لیبرالیسم غربی به پایان تاریخ نزدیک شده‌ایم و تعارضات بین‌المللی حل شده‌اند و به‌زودی نظام غربی بر جهان حکمفرما خواهد شد. در همین راستا آقای هانتینگتون، دیگر دانشمند آمریکایی با انتشار کتاب جنگ تمدن‌ها  این تصور را برای رهبران غربی پیش آورد که با از بین بردن کانون‌های تمدن مؤثر در سطح جهان می‌توانند نظام فرهنگی، آقتصادی  و سیاسی غربی را بر کل گیتی حاکم سازند و شاید به همین دلیل آمریکا به افغانستان و عراق حمله کرد تا ایران و جهان اسلام را به تسلیم وادار سازد.

اما آقای «زبیگنیو برژینسکی»، مشاور سابق جیمی کارتر رئیس سابق ایالات متحده آمریکا قبل از فوتش در سال ۲۰۱۲ و پس از ماجراجویی‌های نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا، در مصاحبه‌ای با شبکه یورونیوز اروپا زنگ خطر را به صدا در آورد و اعلام کرد که شرایط سیاسی بین‌المللی بر وفق مراد واشنگتن نیست و اظهار داشت که آمریکا یک امپراتوری فرسوده است که حتی توان بازسازی خود را هم ندارد.

فرید زکریا، مشهورترین چهره رسانه‌ای آمریکا نیز با اشاره به افول آمریکا،  تعبیر پس از آمریکا را به کار می‌برد و تلاش می‌کند از آن تعریفی را به دست بدهد. پروفسور «نائوم چامسکی» اندیشمند معاصر آمریکایی نیز در مصاحبه‌ای با روزنامه جام جم ایران اعلام کرد که امپراتوری آمریکا در حال افول است. چامسکی با اشاره  به صعود چین در ابعاد مختلف اعلام کرد که بر خلاف غرب که با سخت‌افزار و استعمار و جنگ و خونریزی، امپراتوری خود را بر پا کرده،  چین با ابزارهای نرم و سرمایه‌گذاری وسیع، جایگاه خود را در جهان تثبیت کرده و با راهبرد «یک کمربند و یک راه»  نفوذ خود را از آسیا به قاره آفریقا و آمریکای لاتین گسترش داده است. او گفت جورج کنان، نظریه‌پرداز مشهور آمریکا که تئوری‌های او بیش از نیم قرن بر سیاست‌گذاری آمریکا سایه افکنده بود، روزگاری گفت که هدف سیاست آمریکا باید این باشد که تفاوت با دیگر کشورها  را پایدار نگه دارد و با ثروت‌های گسترده‌اش از فقر دیگران دوری کند و برای تحقق این اهداف از ابزارهای تاکید بر حقوق بشر، سطح زندگی و دموکراسی استفاده کند، اما این صحبت‌های مبهم و غیرواقعی فقط برای مدت کوتاهی کارساز است و نمی‌تواند برای همیشه به آمریکا کمک کند تا جایگاه خود را در رهبری جهان حفظ کند.

اکنون چین و هند با بهره‌گیری از نیروی انسانی بالا رشد بی‌سابقه‌ای را رکورد زده‌ و از جمله سه اقتصاد برتر جهان شده‌اند. این دو کشور گرچه در ابتدا به عنوان کارگاه‌های جهانی عمل و با سرمایه‌گذاری‌های شرکت‌های غربی روند توسعه را طی کردند، اما امروز از زیر ساخت‌های فناورانه مستقل و قابل توجهی برخوردارند.

چامسکی در پاسخ به سئوالی درباره علل اعتقاد او بر افول آمریکا، اعلام کرد که آمریکا به دلایل داخلی در حال افول است و این افول بر اساس چشم‌بندی نیست، بلکه بر اساس آمار و قرائن است. سرمایه‌داری وحشی بر این نظام، سلطه یافته و تعدادی سرمایه‌دار بر اکثر ثروت‌های این کشور مستولی شده‌اند. روند توسعه در این کشور  کند شده و شرایط آموزش و بهداشت در آمریکا در حال نزول است. این شرایط بد بهداشتی، آمریکا را از لحاظ آسیب‌پذیری و تلفات در دوره فراگیری بیماری کرونا به کشور اول جهان تبدیل کرد و در حال‌ حاضر هم این کشور بالاترین میزان مبتلایان و فوتی‌های ناشی از ویروس کرونا را دارد؛ در حالی که چین موفق به اصلاح ساختار سیاسی و اقتصادی خود شده و با قلمـه‌زدن نظام سوسیالیستی با برخی از شاخص‌های نظام سرمایه‌داری توانسته یک نظام دوگانها‌ی را پدید آورد و زمینه پیشرفت و توسعه سریـع را برای آن فراهم سازد.

چامسکی افزود چین اکنون از نظر جمعیت در رتبه اول قرار دارد و گوی سبقت را از دیگران ربوده است و هنـد بر اساس همین باور، پا جای پای چین گذاشته است.  جمعیت فراوان، جوان بودن جمعیت و دستمزد کم علت اصلی این پیشرفت‌های شگفت‌انگیز است و بطلان  بسیاری از نظریات بدبینانه مالتوسی درباره‌ آفت جمعیت زیاد اکنون اثبات شده است.

این اظهارات اندیشمندان غربی نشان می‌دهد که تحول در نظام بین‌المللی بر اساس شاخص‌های علمی اجتناب ناپذیر است و کسی نمی‌تواند این چرخه را متوقف کند. رهبران آمریکا که مدعی‌اند در هر شرایط در رأس نظام بین‌المللی باقی خواهد ماند، یا جاهل‌اند یا خود را به جهالت زده‌اند.

در آمریکا یک در صد جمعیت، دو سوم ثروت ملی را در اختیار دارند و این ظلم در توزیع ثروت موجب شده تا تشکل‌هایی مانند جنبش «مخالفان وال استریت» ظهور یابند و به این نظام ظالمانه توزیع ثروت اعتراض کنند.

آمریکا امروز با ۵/۳۱ میلیارد دلار بدهی، ابر بدهکار جهان است و بودجه سالانه آن کسری فاحشی دارد. این دو شاخص شرایط طبیعی و پیشرفت را نشان نمی‌دهند. نظریه بحران‌آفرینی در کشورهای دیگر برای جلوگیری از پیشرفت آنها تا کنون به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید. اخیراً در اجلاس سران هفت کشور صنعتی در انگلیس، تظاهرات گسترده‌ای در این کشور برپا شد که تظاهرکنندگان خواهان برقراری مالیات بر ثروتمندان شدند تا تعدیل ثروت انجام و شکاف‌های عمیق اجتماعی تا حدی ترمیم شوند، اما      رهبران غرب که نماینده ثروتمندان جامعه هستند بر این باورند که نظام سرمایه‌داری همچنان نظام ایده‌آلی است و خود را به‌طور طبیعی اصلاح خواهد کرد.

این واقعیت‌های اجتماعی که سیاستمداران غربی حامی سرمایه‌داران حاضر به درک آن نیستند، به‌زودی به افول این نظام خواهد انجامید. غرب از افول سوسیالیسم به علت عدم توازن در مناسبات اجتماعی عبرت نگرفت و اکنون همین اشتباه را به‌گونه دیگری  تکرار می‌کند. نظام‌های سوسیالیستی شخصیت افراد را له کردند و به همین علت  سقوط کردند. اکنون نظام سرمایه‌داری جمع و اکثریت اجتماعی را نادیده می‌گیرد و به زودی قربانی خواسته‌های چند سرمایه‌دار حاکم خواهد شد.

بی‌تردید سیاست‌های جنگ‌طلبانه غرب در سطح بین‌المللی به‌طور مستقیم یا نیابتی، به‌ویژه بر ضد روسیه، چین و ایران و تلاش برای درگیر کردن آنها در جنگ‌های فرسایشی نظامی یا امنیتی مانع از افول غرب نخواهد شد.

غرب برای بازگشت به صدارت جهانی نیاز به تغییرات اساسی داخلی دارد، در حالی که اراده‌ای برای اصلاح در غرب خودشیفته دیده نمی‌شود. شاید ایران نمونه مهمی باشد. محاصره حداکثری و طولانی مدت ایران توسط غرب، نه تنها عزم ایرانیان را سست نکرده، بلکه  اراده خودکفایی و همکاری با قدرت‌های غیر سلطه‌گر جهانی را تقویت کرده و ایران بر اساس شاخص‌های اقتصادی شرایط جدیدی را پدید آورده است. ایران جزو چند کشور معدود جهان است که بدهی خارجی ندارد و در تنظیم بودجه آن کسری دیده نمی‌شود و بر اساس محاسبات تولید ناخالص ملی بر اساس قدرت خرید وارد جرگه بیست اقتصاد اول جهان شده است. البته نمی‌توان گفت که ایران با این حجم تحریم بین‌المللی غربی در شرایط ایده‌آل قرار دارد اما قطعاً شرایط ایران در برخی ابعاد از بسیاری از کشورهای غربی بهتر است که بحران‌های آنها تازه با جنگ اوکراین آغاز شده و ممکن است به افول بسیاری از آنها در آینده بینجامد.

امروزه نظم بین‌المللی در حال تحول است و کشورهایی به این تحول جهت خواهند داد که توان مقاومت و پایداری دارند و برای حفظ استقلال خود حاضر به ایستادگی در برابر متجاوزان هستند.

04آوریل/23

قلب پاک در پرتـو اطاعت از خدا، حجت‌الاسلام سیدجواد حسینی

مقدمه:

موضوع حجاب و عفاف و پوشش زنان و همچنین کیفیت و حدود و ضرورت آن، امری مسلم و غیرقابل انکار در تعالیم انبیاء الهی، اعم از مسیحیت و یهودیت و اسلام است و به رعایت حریم عفت در سیره عملی زنان تاکیدات مکرر و قابل ملاحظه‌ای شده است. همچنین در باب عدم رعایت حجاب و عفاف وعده‌ی عذاب الهی داده شده.

از آنجا که پوشش و حجاب اسلامی موضوعی اجتماعی و حقی الهی است و نه فردی، حاکم اسلامی مکلف است تا در راستای اجرای احکام الهی و برقراری و حفظ امنیت، جلوگیری از اشاعه فحشا و مفاسد اجتماعی، برمبنای اصل امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر و قاعده فقهی تعزیر، این واجب الهی را در سطح اجتماع پیاده سازد.

«پوشش» یکی از شاخص‌های وجودی آدمی و وجه تمایز او از دیگر موجودات است. از منظر قرآن کریم «پوشش» دارای جایگاهی رفیـع و نعمت و هدیه‌ای الهی شمرده شده و مى‌فرماید: «اى فرزندان آدم، براى شما لباسى فرو فرستادیم که اندام شما را مى‏پوشاند و مایه زینت شما است. این از آیات خداوند است؛ باشد که متذکر شده، پند گیرید.»(۱) مقوله پوشش و عفاف، نزد ائمه معصومین«علیهم‌السلام» نیز مورد توجه و التفات فوق‌العاده‏ای بوده است.

چرایی ضرورت حجاب

بدون شک، شرط اول «ایمان» در هر دینی، تسلیم بودن در برابر حکم خداوند و پیامبر اوست و اهل ایمان بایستی هر آنچه که از ناحیه خداوند؛ بواسطه پیامبرش بر آنها نازل شده را به‌گوش جان پذیرفته و سر در گرو فرمان او بسپارند. در اسلام منبع این احکام کتاب آسمانی قرآن است که

خداوند رحمان در آیات متعدد از قرآن کریم مانند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُول…؛ ای کسانى که ایمان آورده‌‌‏اید، از خدا و رسولش اطاعت کنید.» و نیز: «مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللَّهَ؛ هر کس از پیامبر اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است.» ما را به تبعیت و اطاعت از سنت پیامبر«ص» تاکید می‌فرماید.»(۲)

و در سنت پیامبر«ص» نیز سفارش به پیروی از سیره امامان معصوم «علیهم‌السلام» به وضوح دید می‌شود.

لذا منبع احکام اسلام، قرآن، سنت پیامبر«ص» و سیره معصومین «علیهم السلام» است و با مراجعه به قرآن حکم وجوب حجاب و الزام آن به وضوح قابل دریافت است(۳)

قلب پاک در پرتو اطاعت از خدا

در قرآن کریم بارها و بارها بعد از «ایمان» به «عمل صالح» تاکید شده است. در آموزه‌های قرآنی نیز عمل صالح عملی است که در شرع به عنوان واجب یا مستحب معرفی شده است. ایمان و عمل صالح درحقیقت مانند دو کفه ترازویی هستند که سنجش بدون یکی از آن دو، ممکن نیست و ایمان بدون عمل صالح، سودی نخواهد داشت. اگر کسی بدون آنکه به دستورات و برنامه‌های اسلام عمل کند، ادعای ایمان داشته باشد، خود را فریب داده است! کما اینکه امام رضا«ع» می‌فرماید: «الإیمانُ هُوَ مَعرِفَهُ بِالقَلبِ وَ اِقرارُ بالِلسّانِ وَ عَملَ بِالاَرکانِ؛ ایمان عبارت است از: شناخت قلبی، اقرار و اعتراف زبانی و عمل با اعضا و جوارح»(۴)

نمی‌شود مدعی قلب پاک بود و درعین‌حال در راستای نافرمانی از دستورات خدا و رسول او گام برداشت و رفتارهائی، مبتنی بر هوس‌های آلوده، وسوسه‌های شیطانی، گناه و معصیت را پیشه کرد. عمل صالح، بازتاب بیرونی ایمان واقعی است. در واقع، هر کس به ایمان واقعی دست یافته باشد در رفتار و منش خویش نیز در پی عمل نیک و خدا پسند خواهد بود. عمل صالح در اصطلاح، عملی است که در شرع به عنوان واجب معرفی شده است.

اگر بپذیریم که با داشتن دل پاک و عشق _ زبانی _ به خدا، می‌توانیم برخی اعمال را انجام ندهیم، در واقع اعتبار همه اعمال دینی را زیر سئوال برده‌ایم و هر کس می‌تواند در مورد هر یک از احکام دین که باب میلش نیست از توجیه قلب پاک استفاده کند!  و بگوید: من نماز نمی‌خوانم، روزه هم نمی‌گیرم اما خدا خودش می‌داند دلم پاک است و چقدر دوسش دارم! اما من نمی‌توانم فرامینش را اجرا کنم! «…وَ یَقُولُونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعضٍ وَ یُریدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَینَ ذلِکَ سَبیلاً «…و مى‏‌گویند: به بعضى ایمان مى‏‌آوریم، و بعضى را انکار مى‌کنیم‏» و مى‌‏خواهند در میان این دو، راهى براى خود انتخاب کنند…»(۵)

اگر قرار بود ملاک سنجش ایمان و تقوای انسان صرفاً، – به اصطلاح – قلب پاک باشد، دیگر تأکید بر “عمل صالح” در قرآن کریم و احادیث و روایات اهل‌بیت«علیهم‌السلام» در ارتباط با انجام واجباتی از قبیل نماز و روزه و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر و پرهیز از محرمات و…، و این همه امر و نهی، واجب و مستحب و آداب و احکام، که در قرآن کریم آمده چه فلسفه‌ای می‌تواند داشته باشد؟!

به عبارت دقیقتر واژه ایمان بمعنای اذعان و تصدیق به چیزی و التزام به لوازم آن است. مثلاً ایمان به خدا در واژه قرآن به‌معنای تصدیق به یگانگی او و پیغمبران او و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوی او و تصدیق به هر حکمی است که فرستادگان او آورده‏اند…،(۶)

وجوب حجاب در قرآن:

در وجوب پوشش زن در میان هیچ یک از مذاهب اسلامی، اختلافی وجود ندارد و فقیهان شیعه و سنی بر لزوم پوشش زن از نگاه نامحرم، اتفاق نظر دارند.

این حکم به دلیل آن که در قرآن آمده، ابدی و همیشگی و از ضروریات دین است؛ بنابر این به ذکر دو آیه‌ای که درباره وجوب حجاب و عفاف نازل شده است بسنده می‌شود.

وَقُل لِلمُؤمِنَاتِ یَغضُضنَ مِن أَبْصَارِهِنَّ وَیَحفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَاوَلْیَضرِبنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ…؛ و به زنان با ایمان بگو چشم‌های خود را (از نگاه هوس‌آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری‌های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان….»(۷)

و «یا أیُّهَا النَّبِیُّ قُل لاِءَزواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤمِنینَ یُدنینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلاَبِیِبِهنَّ ذلِکَ أَدنی أَن یُعرَفنَ فَلا یُؤذَینَ…؛ ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «پوشش‌هاى خود را بر خویش فرو افکنند، این کار برای اینکه (به عفت و حریّت) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است…»(۸)

 

دعـا و بشارت رسول خدا«ص» و امیرالمومنین علی«ع»

پیامبر نور و رحمت«ص» در باره زنانی که حدود الهی را رعایت می‌کنند چنین دعا می‌فرماید:

«پروردگارا، زنانی که خود را پوشیده نگه می‌دارند، مشمول رحمت و غفران خود بگردان.»(۹)

و نیز به زنانی که احکام الهی را رعایت می‌کنند چنین بشارت می‌دهد: «زنی که برای حفظ غیرت، استقامت ورزید و برای خدا وظیفه خود را به خوبی انجام داد، خداوند پاداش شهید را به او خواهد داد.»(۱۰)

و امیرمومنان حضرت علی«ع» چنین بشارت می‌دهد: «پاداش رزمنده شهید در راه خداوند، بالاتر از پاداش انسان پاک‌دامنی نیست که توان انجام گناه را دارد ولی خود را آلوده نمی‌سازد. انسان پاک‌دامن، نزدیک است که فرشته‌ای از فرشتگان الهی گردد.»(۱۱)

 

 

سیره نبوی و علوی در برابر بد‌پوششی

الف) بیعت و اصرار بر حجاب(۱۲)

در سیره نبوی و علوی به موارد متعددی برخورد می‏کنیم که در اعلامیه‌ها و بیانات رسمی و حکومتی، پدیده بدپوششی مورد تقبیح و مذمت قرار گرفته و در مواردی از عمال حکومتی خواسته شده که با این امر مقابله نمایند.

۱) پیامبر اکرم«ص» هنگامی که «عمروبن حزم» را به عنوان والی نجران در یمن منصوب کرد، شرح وظایفی برای او نگاشت. حضرت در بخشی از این نامه، او را مسئول پاکدامنی و حجاب مردم می‌‏داند و از او می‏‌خواهد به اقدامات عملی در این زمینه همت گمارد: «این نامه‌ای است از خدا و رسول خدا. ای مردم به عهدهای خود وفا کنید. این عهدی است از طرف رسول خدا«ص» برای عمروبن حزم هنگامی که او را به یمن اعزم کرد… اینکه مردم را از نماز خواندن در یک لباس کوچک نهى کند مگر اینکه پوششى باشد که بتواند دو طرف آن را به دو شانه‌ی خود گره بزند. و مردم را از اینکه لباس کوچکى بپوشند که عورتشان آشکار شود باز دارد و از اینکه کسى موهایش را پشت سرش انباشته کند، نهى کند و…»(۱۳)

همچنین رسول خدا«ص» به معاذ بن جبل، هنگام گسیل داشتن وی به یمن سفارش کردند: «ای معاذ! کتاب خدا را به ایشان بیاموز و آنان را با اخلاق نیکو تربیت کن… و فرمان خدا را در میان‌شان روان‌ساز و در کار خدا و مال خدا از هیچ‌کس بیم مدار… و خدا و روز دیگر را به یاد مردم آر، آنان را موعظه کن که آن نیرومندترین عامل برای واداشتن ایشان به عمل کردن به چیزی است که خدا دوست دارد. سپس آموزگاران را در میان ایشان بفرست و خدایی را بپرست که به او بازمی‌گردی، و در امر خدا از سرزنش سرزنش‌کنندگان نترس.»(۱۴)

این فرمایشات نبی مکرم اسلام در واقع وظایف حکومت را نیز بازگو می‏‌کند، با صراحت، گسترش حجاب و عفاف و برخورد با پدیده بدپوششی را از کارویژه‏‌های حکومت می‌داند.

۲) اصرار بر رعایت حجاب: حضرت به یکبار تذکر اکتفا نکرده بلکه اصرار درباره رعایت حجاب در سیره پیامبر«ص» وجود داشته است که برای نمونه به روایت ذیل اشاره می‌شود:

«هنگامی که اسماء (خواهر بزرگتر عایشه، همسر پیامبر که اهل سنت روایت‌هایی نیز از ایشان از قول پیامبر اکرم«ص» نقل کرده‌اند) در خانه‌ی ایشان با لباس نامناسب ظاهر شد، پیامبر از ایشان روی برگرداند و در مقام اندرز فرمود که شایسته نیست دختری که به سن بلوغ رسیده است، این‌گونه نزد نامحرم ظاهر شود، بلکه باید غیر از صورت و کف دستان را بپوشاند.»(۱۵) این تذکر در داخل منزل است، که نشان می‌دهد در داخل خانه‌ها هم اگر نامحرم وجود دارد، باید نسبت بدحجابی امر به معروف و نهی از منکر شود.

پیامبر اکرم«ص» تاکید می‌کنند که در برابر نامحرم چه در داخل منزل و چه خارج منزل حجاب کامل را رعایت کنند و با لباس‌ها، سخنان و حرکات تحریک آمیزشان فضای جامعه را آلوده نسازند.(۱۶)

و در حدیث دیگر فرمود: «بارزترین درجه زنان سه چیز است: پوشیدن چشم از نامحرمان، پوشیدن تمام اندام از بیگانگان، کم و با حیا از منزل بیرون شدن».(۱۷)

۳)پرهیز از اختلاط: رسول‏ خدا«ص» بعد از اتمام نماز جماعت به زنان توصیه می‌کرد قدری درنگ کنند. «حمزه انصاری نقل کرده است که پدرش از رسول خدا«ص» شنید در حالی که  نماز جماعت را تمام نموده بود و خارج مسجد بود که مشاهده کرد زنان با مردان در مسیر خروجی مختلط هستند، پس آنگاه به زنان فرمود: قدری درنگ کنید، نباید شما راه را اشغال کنید. باید از کنار راه حرکت کنید.(۱۸)

همچنین آن حضرت به زنان دستور داده بود هنگامی که زنان در مسجد حضور می‌‏یابند، عطر و بوی خوش بکار نبرند. «هر وقت یکی از شما بانوان به مسجد حضور می‌یابند بوی خوش و عطر استفاده نکنند.»(۱۹) حضور زنان در مسجد تابع حضور آنان در اجتماع است. بنابراین پیامبر اکرم«ص» در این روایت به نوعی در مقام بیان کیفیت حضور زنان در اجتماعات و مواردی که باید از جانب آنها رعایت شود، می‌باشد.

امام صادق(ع) نیز فرمود: «رسول خدا از داخل شدن مردان به حریم زنان (جایی که زنان لازم نیست پوشیده باشند) بدون اجازه‌ی آنها را نهی فرموده است.»(۲۰)

این سیره‌ی نبوی که از آن با عنوان «مسئله استیذان» (اجازه گرفتن هنگام ورود به خانه‌های مسکونی) یاد می‌شود و مستند به آیات قرآنی است(۲۱) به نوعی مرتبط با مسئله پوشش است؛ چه اینکه ورود سرزده مردان به حریم زنان، در حالی که آنها معمولاً در آن موقعیت انتظار مشاهده مردان بیگانه را ندارند و لذا پیامبر اکرم«ص» با نهی از ورود و داخل شدن بدون اذن مردان به حریم زنان و لزوم استیذان، فرصت و لزوم پوشش را مورد تأکید قرار داده است.

۴)فریاد امام علی(ع) بر اختلاط زنان

امام جعفر صادق«ع» از امیرالمؤمنین علی«ع» نقل کرده است که فرمود: «ای اهل عراق به من خبر رسیده است که زنان شما در راه (و بازار) مردان را تنه می‌زنند. آیا (از خدا) حیا نمی‌کنید» این حکم را می‌‏توان با تنقیح مناط در دیگر مکان‌های عمومی نیز جاری ساخت. و در حدیث دیگری از حضرت نقل است که: «‌آیا شرم نمی‏‌کنید و به غیرت نمی‌‏آیید، که زنان شما راهی بازارها و مغازه‌ها می‏شوند و با افراد بی‏‌دین برخورد می‌کنند.»(۲۲)

۵)زینت ظاهر نشود:

یکی از مهمترین مصادیق حفاظت از زن «پوشیدگی زینت زنان» می‌باشد. در مجمع‌البیان در ذیل جمله «غَیرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَه؛ زینت را ظاهر نکنند.» می‌گوید: «از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود:…در برابر نامحرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع‌تر از روسری که بر روی سینه می‌افتد (جلباب) و چادر (ازار)».(۲۳)

و نیز پیامبر اکرم«ص» خطاب به حولاء (یکی از زنان مدینه) می‌فرماید: «زینت خود را برای غیر همسرت آشکار مکن؛ ای حولاء! بر زن جایز نیست که زیبایی‌های دست و پای خود را (بالاتر از مچ) برای مردی غیر از شوهرش آشکار کند، که اگر چنین کرد، همیشه در نفرین، خشم و کینه الهی و فرشتگان او خواهد بود و در قیامت، برای او عذابی دردناک فراهم است.»(۲۴)

عایشه نقل می‌کند که؛ دختر عبدالله بن طفیل که برادر مادری من بود در حالی که زینت کرده بود به خانه‌ام آمد. در همان هنگام پیامبر(ص) نیز وارد شد و او را دید و از او روی برگرداند. عایشه گفت یا رسول‌الله این دختر، برادرزاده من و خردسال است! پس پیامبر«ص» فرمود: هنگامی که زن به دوران عادت ماهانه رسید بر او جایز نیست که جز روی خود، موضع دیگری را نمایان کند.»(۲۵)

رسول اکرم«ص» فرمود: «هر زنی که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد، زینتش را برای غیر شوهرش آشکار نمی‌کند و همچنین موی سر و مچ خود را نمایان نمی‌سازد و هر زنی که این کارها را برای غیر شوهرش انجام دهد، دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت به خود خشمگین کرده است؛»(۲۶)

 

الزامات حکومتی حجاب

در صورتی که بی‌حجابی، مُخِلّ امنیت عمومی، هنجارشکنی امت اسلامی، اختلال نظم اجتماعی را در پی داشته باشد و یا از مصادیق تظاهر به منکر محسوب شود، جامعه اسلامی و حکومت اسلامی می‌تواند به قوه‌ی قهریه متوسل شده و از آن جلوگیری نماید.

حکومت اسلامی به چند دلیل می‌تواند از بی‌حجابی و یا بدحجابی جلوگیری کرده و از قوه‌ی قهریه استفاده نماید که ذیلاً به دو مورد اشاره می‌گردد:

امر به معروف و نهی از منکر: بی‌حجابی یکی از مصادیق منکر در جامعه اسلامی است. و مفاسد اجتماعی آن بر هیچ عاقلی پوشیده نیست؛ بنابر این برای جلوگیری از منکر و پاسداری از ارزش‌های اسلامی باید با آن مقابله شود.

البته امر به معروف و نهی از منکر مراحلی دارد. ابتدا به صورت توصیه و نصیحت به افراد خاطی تذکر داده می‌شود، مرحله‌ی بعدی، مرحله اقدام و الزام است. اگر توصیه و نصیحت اثر نبخشید، حکومت اسلامی ملزم به استفاده از قوه‌ی قهریه است. قرآن مقدس نیز در این زمینه اشاره دارد و حکومت را ملزم به اقدام عملی می‌نماید: «وَ لْتَکن مِنکم أُمَّهٌ یَدعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفلِحُونَ؛ و باید از میان شما، گروهی، مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند، و آنان همان رستگارانند.»(۲۷)

در آیه دیگر میفرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ؛ همان کسانی که چون در زمین به آنان توانایی دهیم، نماز برپا می‌دارند و زکات می‌دهند و به کارهای پسندیده وامی‌دارند، و از کارهای ناپسند باز می‌دارند، و فرجام همه‌ی کارها از آنِ خداست».(۲۸) تعبیر قرآن به گروه و امت و یا اعطای قدرت به کسانی، حکایت از حکومت و نهاد قدرت در نظام اسلامی دارد که وظیفه تنظیم و امنیت جامعه را به عهده دارد.

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ…، و مردان و زنان باایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهاى پسندیده وامى‌دارند، و از کارهاى ناپسند بازمى‌دارند…»(۲۹)

حکم حکومتی:

در کتب فقهی دو نوع مجازات برای مجرمان مدّ نظر گرفته شده است یکی، حدّ و دوم، تعزیر. مجازات بی‌حجابی یا بدحجابی، از نوع دوم است.

تعزیر در اصطلاح عبارت است از مجازاتی که از طرف شارع، حدّ معینی برای آن تعیین نگردیده و میزان آن کمتر از حدّ است که از طرف حاکم شرع تعیین می‌گردد. تعزیر مجازات مشروعی است که به خاطر ارتکاب گناه اجرا می‌گردد و اندازه خاصّی ندارد.

یعنی هر کسی کار حرامی را انجام دهد یا واجبی را ترک کند و جزای آن به اندازه حدّ نرسد، امام و حاکم مسلمین برای او جزاء تعیین می‌کند و مقدار و اندازه جزاء به عهده و طبق نظر حاکم شرع است.(۳۰) بنابراین حاکم اسلامی در موارد لزوم می‌تواند تعزیر کند.

جمع‌بندی: در آیات و روایات، ریز مسائل حجاب در جامعه، نحوه‌ی حضور، برخورد معصومان با بدپوششی، تأکید و اصرار بر حجاب و پرهیز از اختلاط، عهد و پیمان گرفتن از زنان و همین‌طور تاکید اهل کتاب و اهل ذمه بر رعایت حجاب، دلائلی که حجاب را در جامعه الزامی می‌داند بخوبی بیان و مطرح شده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

  1. اعراف/۲۷٫
  2. سوره مبارکه نساء آیات ۵۹ و ۸۰
  3. کتاب النکاح، مکارم شیرازی، ناصر، مصحح: محمدرضا حامدی، مسعود مکارم‌، انتشارات مدرسه امام علی بن ابیطالب (ع)، قم، چاپ اول، ۱۴۲۴ق. ج ۱، ص ۳۱٫

۴٫تحف‌العقول ص ۴۲۲؛ بحارالانوار، ج ۶۶ ص۷۴ و نیز آمده: الإِیمَانُ تَصدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان‏ «ایمان، تصدیق با دل و اعتراف با زبان و التزام در عمل است.»

۵٫سوره نساء آیه ۱۵۰

  1. تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجا، ج۱۵ صص۶-۷
  2. نور/۳۱

۸- احزاب/۵۹٫

  1. مستدرک‌الوسایل، ج ۳، ص ۲۴۴
  2. بحارالانوار، جلد ۱۰۳، ص ۲۵۰؛ نوادر راوندی ص ۳۷
  3. نهج‌البلاغه، حکمت ۴۷۴

۱۲٫در این بخش از مقاله حجت الاسلام والمسلمین عباسعلی مشکانی سبزواری با عنوان مبانی و الگوهای فقهی مواجهه با بدپوششی در سیره سیاسی و فرهنگی معصومین(ع) در مجله گفتمان فقه حکومتی/۳ بهره برده‌ایم.

۱۳٫مکاتیب‏الرسول، احمدى میانجى، على‏محقق / مصحح: فرجى، مجتبى‏، دار الحدیث، ‏قم‏: ۱۴۲۶، ق‏، ج۲، ص۵۲۸٫

  1. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۴، ص۱۲۷؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۴، ص۲۷۲.؛ متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۰، ص۵۹۵.
  2. الشرح الکبیر، عبدالرحمن ابن قدامه المقدسی، بیروت، دار الکتاب العربی، ج۷، ص۳۵۵.
  3. مجموعه ورام تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، قم، مکتبه الفقهیه، افست از بیروت، دارالتعارف، ۱۳۷۴ق، ج۲، ص۱۱۹٫
  4. بحارالانوار، همان، ج۳۲، ص۱۵۴٫
  5. سنن‏ابی‏داود، س‍ل‍ی‍م‍ان‌ب‍ن‌ اش‍ع‍ث‌ اب‍وداود، شیخ الاسلام احمد جام (مکتبه‌البشری)، اول، ۱۳۹۷، ج۷، ص۵۴۳٫
  6. شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی‌الحدید، عبدالحمید، تصحیح، محمدابوالفضل، ابراهیم، قم، آیه‌الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق. ج۱۹، ص۳۴۷
  7. الکافی، ج۵، ص۵۲۸٫
  8. نور/۲۷-۲۹٫
  9. الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب‏ مصحح: غفارى على اکبر، دار الکتب الإسلامیه، تهران ‏اول،۱۴۰۷ق‏، ج۵، ص۵۳۷٫
  10. نورالثقلین، حویزی، عبدعلی، نور الثقلین، اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق. ج۳، ص۶۲۴؛ مرحوم طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، ج۷، ص ۲۷۱٫
  11. مستدرک الوسائل، همان,/همان، ج۱۴، ص۲۴۲٫
  12. جامع البیان، محمدبن جریر طبری، بیروت، دار المعرف، ۱۴۱۲، اول، ج۹، ص۳۰۵٫
  13. مستدرک حاکم، ج ۲، ص۵۴۹
  14. آل عمران/ ۱۰۴.

۲۸- حج/۴۱٫

۲۹٫توبه/۷۱

۳۰٫شرایع الاسلام، محقق حلی بیروت، ۱۴۰۹ق، انتشارات الزهراء، ج۴، ص۱۶۸، با استفاده از سایت عصر شیعه.

04آوریل/23

اهداف و انگیزه‌های شایعه‌سازان و راه‌های مقابله با دروغگویان، حجه‌الاسلام عسکری اسلامپور کریمی

اشاره:

انتشار و گسترش «شایعه»، یکی از اثرگذارترین ابزارهایی است که برای ایجاد «جنگ روانی» از آن استفاده می‌شود. از این‌رو، افراد یا گروه‌هایی با اهداف و انگیزه‌های خاصّ و از پیش ‌تعیین‌ شده و با استفاده از فناوری‌های ارتباطی جدیدی که در دست دارند شایعات را در جامعه منتشر می‌کنند تا به انحاء مختلف به یک جامعه ضربه بزنند و یا افکار عمومی را منحرف کنند.

خداوند در قرآن کریم منافقان دروغگو را که باعث نفاق در جامعه می‌شوند، لعنت کرده و آنها را به عذابی دردناک بشارت می‌دهد.

در این نوشتار مختصر به مهمترین اهداف و انگیزه‌های شایعه‌سازان و همچنین بشارت‌ عذاب‌های دردناک در دنیا و آخرت از سوی خداوند و ائمه معصومین«علیهم‌السلام» اشاره می‌شود.

مفهوم شایعه

در معناى لغوى شایعه، انتشار خبر، نهفته است. در فرهنگ فارسی «شایعه»، چنین معنا شده است: «شایعه، خبری است که فاش می‌شود، امّا صحت یا نادرستی آن معلوم نباشد؛(۱)

«ژودیت لازار» در کتاب افکار عمومی، «شایعه» را شکل فعالی از ارتباط می‌داند که بیان نگرانی‌ها و اضطراب‌های بخشی از مردم در برابر فریب اطلاعاتی است. از دیدگاه وی، شایعه در ردیف پیام‌هایی است که برای تحریک هیجانی به وجود می‌آید و کسی را قانع نمی‌کند.(۲)

دکتر سیدمحمد دادگران «شایعه» را پدیده‌ای می‌داند که بر اساس شنیده‌ها و زمینه‌های قبلی افکار عمومی شکل می‌گیرد و یا از خبری پدید می‌آید که ابتدایی‌ترین نوع خبر است و یا بر پایه هیاهویی بی‌اساس است.(۳)

«شایعه» موضوعی است که برای باور همگان مطرح می‌شود، بدون آنکه به ‌طور رسمی تأیید شود. دوم این که «شایعه» با قصد باور دیگران مطرح می‌شود و کسی آن را فقط به دلیل سرگرمی دیگران یا تفکر درباره‌ی آنها مطرح نمی‌کند.

 

بشارت عذاب دردناک  در دنیا و آخرت به دروغگویان

 

خداوند در قرآن از شایعه‌پراکنان با عنوان «مُرجِفُون»(۴) یاد کرده است. مقصود از «مرجفون» در قرآن، منافقانی بودند که در مدینه خبرهایی را منتشر می‌کردند که موجب تضعیف روحیه‌ی مسلمانان می‌شدند؛ مثلاً شایعه می‌کردند که مشرکان برای جنگیدن با مسلمانان آماده شده‌اند یا لشکریان اعزامی از سوی پیامبر(ص) کشته و یا فراری شده‌اند. قرآن کریم ضمن بیان حکم قتل و لعنت آنها،(۵) آن را حکمی ثابت در تمام شرایع پیشین اعلام داشت».(۶) و نیز در آیات متعدد دیگر، وعده عذاب دردناک در دنیا و آخرت به دروغگویان داده شده است.

 

اهداف و انگیزه‌های شایعه‌سازان

۱ـ فریب افکار عمومی و مجازات الهی

برخی از شایعات با انگیزه‌ی حیله و فریب افکار عمومی و فتنه‌گری و منحرف کردن اذهان افراد و انحراف جامعه از مسیر اصلی سعادت و تلاش برای نیل به اهداف متعالی، طراحی و انتشار می‌یابند. در حالی که این نوع شایعات فریب دهنده به حسب ظاهر متضمن تهدید و دشمنی را در بر ندارد، امّا در واقع به‌گونه‌ای زیرکانه اهداف مغرضانه‌ای نسبت به خواسته‌ها، منافع جمعی و انگیزه‌های حمایت از مجامع دیگر به دنبال دارد. همواره انتشار این قبیل شایعات علاوه بر روش‌های معمول شایعه‌پراکنی، در برخی موارد به طور زیرکانه و موذیانه از طریق روزنامه‌ها و شبکه‌های معاند نیز انجام می‌پذیرد و  بدیهی است که در این‌صورت از قدرت بالای تخریب روانی و انحراف اذهان عمومی برخوردار خواهند بود. این نوع شایعه‌سازی با اهداف فتنه‌گری و انحراف افکار، معمولاً توسط منافقان و دشمنان شیوع می‌یابد. این افراد طبق آیه ۱۰ سوره بقره، در دل‌های آنان یک نوع بیماری است خداوند بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغ‌هایی که می‌گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست.

در تفسیر المیزان درباره این آیه آمده است: قلب منافقان خالی از حسن نیت است و حق را رد می‌کنند به همین جهت قلب‌های آنان از درک حق، بیمار است «فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً» سپس خداوند هم به بیماری آنها می‌افزاید، پس خداوند بواسطه این بیماری که از ناحیه خودشان است و به جهت مجازات آنها بر این کوری و بیمار دلی آنها می‌افزاید، البته این عذاب دنیوی آنانست آنگاه در آخرت آنها را به شدیدترین عذاب مبتلا می‌کند، «وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکذِبُونَ» و به سبب اینکه دروغ می‌گفتند، برایشان عذابی دردناک خواهد بود، پس سبب عذاب آنها فساد نیت و دروغگویی و تظاهر به ایمان است.

خداوند در این آیه شریفه دروغ‌گویان را نفاق پیشگانی می‌داند که با دروغ‌گویی به دنبال ایجاد نفاق در امت هستند، و هدفی جز انحراف و فریب جامعه از مسیر سعادت ندارند. از این‌رو آنها منافق خطاب می‌شوند و خدا این را مرض و بیماری بیان می‌کند و حتی بر‌ آن بیماری می‌افزاید. خداوند این افراد را به عذابی سخت بشارت می‌دهد.

امام علی(ع) با اشاره به مکر و فریب معاویه می‌فرماید: «سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، امّا معاویه حیله‌گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرک‌ترین افراد بودم، ولى هر نیرنگى گناه، و هر گناهى نوعى کفر و انکار است، روز رستاخیز در دست هر حیله‌گرى پرچمى است که با آن شناخته می‌شود. به خدا سوگند، من با فریب‌کارى غافلگیر نمى‌شوم، و با سخت‌گیرى ناتوان نخواهم شد».(۷)

همچنین آن حضرت در خطبه‌ی چهلم نهج‌البلاغه با اشاره به مکر و فریب دشمنان می‌فرماید: «ما در زمانى زندگى می‌کنیم که بیشتر مردمش بی‌وفایى و غدر را گونه‌اى کیاست می‌شمرند و نادانان نیز، چنین مردمى را زیرک و کارگشا می‌خوانند. اینان چه سودى می‌برند؟ خدایشان نابود کند، مردم کار افتاده و زیرکی هستند که می‌دانند در هرکاری چه حیلت سازند، ولی امر و نهی خداوندی سد راه آنهاست. اینان با آنکه راه و رسم حیله‌گری را می‌دانند و بر انجام آن توانایند، گرد آن نمی‌گردند. تنها کسانی که از هیچ گناهی پروایشان نیست، همواره منتظر فرصت‌اند تا در مردم حیلتی به کار برند». حضرت در این خطبه تبیین فرمودند که اهل حق با این‌که می‌توانند امّا برای پیشبرد کار خود هیچگاه متوسّل خدعه و فریب نمی‌شوند، امّا کسانی که تقیّد ندارند به مکر و فریب مبادرت می‌کنند.

 

۲ـ انگیزه‌های تهدیدگرانه برای شکستن مقاومت جامعه

از دیگر اهداف و انگیزه‌های شایعه‌سازان از طراحی شایعات، ایجاد جوّ رعب و نگرانی در بین اقشار مختلف مردم و سلب آرامش از آنان است؛ این نوع شایعات، به منظور ایجاد ترس و وحشت و نگرانی در جامعه تولید می‌شوند.

ارزیابی دقیق این قبیل شایعات و پی بردن به انگیزه‌های طراحان آن و روشنگری‌های لازم می‌تواند به‌طور مؤثر در خنثی کردن نقشه‌های دشمن مفید واقع شود.(۸) در صدر اسلام نیز شایعاتی با انگیزه تهدیدگرانه جوّ رعب و نگرانی در بین اقشار مختلف مردم ایجاد می‌کردند. قرآن کریم در این‌باره به شایعه‌سازی ابوسفیان و ایادی او در غزوه حمراء الاسد اشاره می‌فرماید: «الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إِیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعمَ الوَکِیلُ‌؛ آن مؤمنانی که چون مردم (منافق) به آنها گفتند: لشکری بسیار بر علیه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در اندیشه و بر حذر باشید، (این تبلیغات) بر ایمانشان بیفزود و گفتند: تنها خدا ما را کفایت کند و او نیکو وکیل و کارسازی است».(۹)

قرآن در این آیه شریفه، به انگیزه تهدیدگرانه ابوسفیان و جاسوسانش در تولید و انتشار شایعات در میان رزمندگان سپاه اسلام اشاره نموده است .(۱۰)

۳ـ جلب توجه اجتماعی

با توجه به این که یکی از ویژگی‌های شایعه اهمیت فوق‌العاده آن برای جمع و گروه خاصی است و به همین دلیل، زمینه انتشار می‌یابد، باید اذعان داشت که ناقل این شایعه نیز به هنگام جلب توجه دیگران برای بازگویی موضوع، احساس می‌کند که به لحاظ اینکه وجودش منبع چنین خبر مهمی است، خود نیز فرد مهم و قابل توجّهی است؛ بنابراین، یکی از راه‌های جلب توجه افراد در جمع‌های مختلف، احساس خود مهم‌بینی از طریق شایعه‌سازی و شایعه‌گویی است و این خود برای بسیاری از افرادی که فاقد مهارت‌های اجتماعی سالم و اعتماد به نفس لازم هستند و به‌خصوص آنهایی که وجودشان مملو از احساس حقارت است می‌تواند انگیزه قوی و روش مؤثر باشد برای این که خود را در کانون توجه دیگران قرار دهند. این قبیل افراد به دلیل این‌که در مجامع و مهمانی‌ها و گردهمایی‌ها نمی‌توانند با توانایی واقعی ویژگی‌های شخصیتی که از خود سراغ دارند مورد توجه دیگران واقع شوند، ناگزیر درصدد شایعه‌جویی و شایعه‌سازی برمی‌آیند.(۱۱)

۴ـ ایجاد اختلاف و تفرقه

گاه شایعه به انگیزه ایجاد تفرقه میان گروه‌ها و اقوام مختلف است؛ شایعه‌سازان از دیرباز با استفاده سلاح دو به هم‌زنی و اختلاف‌اندازی بین یاران حق، جنگی تمام عیار را بر ضد این جریان طرح ریزی کرده‌اند. قرآن کریم به جریان حق هشدار می‌دهد: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُم عَذابٌ عَظِیمٌ‌؛ و مانند کسانى نباشید که بعد از آنکه دلایل روشن برایشان آمد، باز هم اختلاف کرده و پراکنده شدند و براى آنان عذابى بزرگ است».(۱۲)

کفرپیشگان با نسبت دادن اتهاماتی چون سحر، جنون، کهانت و…به انبیای الهی و انتشار آن در جامعه، قصد داشتند شخصیت انبیای الهی را مورد هجوم قرار داده و تخریب نمایند و با جریحه‌دار ساختن حیثیت آنان، مردم را از اطرافشان پراکنده و ایجاد تفرقه کنند.(۱۳)

در تاریخ اسلام نیز معاویه برای ایجاد اختلاف و تفرقه در میان سپاهیان امام حسن(ع) از حربه‌ی شایعه استفاده نمود؛ هنگامی که امام(ع) برای نبرد با معاویه، در تدارک نیرو بودند، معاویه تلاش می‌کرد تا با استفاده از نشر اکاذیب و تبلیغات سوء، در میان سپاهیان آن حضرت، شک و تردید ایجاد نماید و آنان را از حضور در جنگ، منصرف نماید. معاویه برای این منظور، عوامل خود را مأمور کرد تا شایعه نمایند که امام حسن(ع) با معاویه صلح کرد. در گزارشی آمده است که معاویه، جاسوسان خود را به میان سپاه مقدم امام حسن(ع) فرستاد تا بین آنها شایع کنند که امام با نامه نگاری، از معاویه درخواست صلح نموده است.(۱۴) این در حالی بود که تا آن زمان، هیچ نامه‌ای در رابطه با این مسئله، رد و بدل نشده بود. این شایعات در نهایت، دیدگان بسیاری از سربازان و سرداران سپاه امام حسن(ع)، به خصوص عبیدالله بن عباس را متزلزل کرده و آنان را فریب داد و در نتیجه امام حسن(ع) تنها شد و برای حفظ اساس اسلام، صلح تحمیلی معاویه را پذیرفت.(۱۵)

در زمان حاضر نیز دشمنان با شایعه‌سازی در صدد ایجاد اختلاف و تفرقه هستند. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «دشمن در تلاش است با شایعه‌سازی و تهمت پراکنی مردم را به‌جان یکدیگر بیندازد که البته نمی‌تواند، امّا مردم باید با این شگردها مقابله کنند؛ لازم است مردم در مقابل این تبلیغات، ایستادگی و علیه آن حرکت کنند و جوانان با هوشمندی، فضای مجازی را به ابزاری برای زدن تو دهنی به دشمنان تبدیل کنند».(۱۶)

۵ـ دگرگونی ارزش‌های الهی

گاهی دشمن با شایعه‌سازی، ارزش‌ها را جابه‌جا می‌کند؛ یعنی «معروف» به جای «منکر» و «منکر» به جای «معروف» می‌نشیند تا آنجا که ‌امام حسین(ع) ‌با آن همه فضایل، «خارجی» و یزید شراب‌خوار و عیاش، «امیرالمؤمنین» لقب می‌گیرد. در حماسه‌ی عاشورا، دشمن شایعه خارجی بودن را مطرح کرد چنانکه یکی از فرماندهان ابن زیاد (عمرو بن حجّاج) از روی مباهات و افتخار می‌گفت: «ما اطاعت از امام [خود یعنی یزید] را کنار نگذاشته و از جماعت کناره‌گیری نکردیم».(۱۷) آن نانجیب به قوای ابن زیاد نصیحت می‌کرد: «طاعت و جماعت خود را رعایت کنید و در به قتل رسانیدن کسی که از دین خود خارج گشته و با امام (یزید) مخالفت نموده تردید نکنید».(۱۸)

تأثیر این شایعه و نشر اکاذیب تا آنجا بود که در روز روشن و مقابل چشمان مردم، اهل‌بیت پیامبر(ص) را به کوچه و بازار آوردند و به آنها تهمت «خارجى» زدند و می‌گفتند: «سر یکى از خارجى‌ها را که بر یزید خروج کرده است آورده‏اند».(۱۹)

در زمان حاضر نیز دشمن تلاش می‌کند با رواج شایعات، جای «مظلوم» و «شهید» را با «ظالم» و «ستمگر» و «جلاّد» جابه‌جا کند. از این‌رو  مقام معظم رهبری هشدار داده و فرمودند: «مراقب باشیم تا در دهه شصت، جای شهید و جلاّد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل این‌که تروریست‌ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت و در نهایت هم پیروز شد».(۲۰) با توجه به تأثیرگذاری شایعات در دگرگونی ارزش‌ها، رهبر معظم انقلاب، «جهاد تبیین» را از مهم‌ترین جهادها برشمرده و رسالت نیروهای انقلابی در امر تبیین حقایق جامعه را بسیار سنگین معرفی کرده‌اند. ایشان در آخرین سخنرانی خود در دیدار با پرستاران با برشمردن ابعاد خردمندی و تدبیر عمیق حضرت زینب(س) به‌عنوان بزرگ‌ترین روایت‌گر واقعه کربلا فرمودند: «آن حضرت با روایت حقیقی، تأثیرگذار و ماندگارِ کربلا، فرصت نداد روایت دشمن بر واقعیت غلبه کند». همچنین ایشان درباره ضرورت روایت حقیقیِ «واقعیات جامعه، تاریخ انقلاب، دفاع مقدس و حوادث گوناگون ۴۲ سال اخیر فرمودند: «اگر این کار نشود که در موارد متعدد نشده است، دشمن روایت تحریف‌آمیز و دروغ خود را در افکار عمومی جاری و با عوض کردن جای ظالم و مظلوم، اقدامات مستمر ظالمانه خود را توجیه می‌کند».(۲۱)

۶ـ انگیزه‌های غیرمنطقی و کینه‌جویانه

کینه یا حقد، نوعی از دشمنی محسوب می‌شود که فرد آن را در دل خود پنهان داشته و بروز نمی‌دهد؛ امّا عداوت که ثمره کینه و حقد است زمانی پدید می‌آید که کینه و حقد در انسان شدت یافته و خزانه دل از محافظت آن عاجز شود و در این حالت است که انسان پرده از روی کار برداشته و کینه خود را در اعمال و رفتارش آشکار می‌کند.(۲۲) بر این اساس، هرچه در درون انسان از حقد و کینه وجود دارد به ناچار بخشی از آن در ظاهر اعمال و سخنان وی، بروز خواهد یافت. امام علی(ع) می‌فرماید: «مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَیْئاً إِلاَّ ظَهَرَ فِی فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ وَجْهِهِ؛ کسی در دل چیزی پنهان نمی‌کند، مگر آنکه در گفتار و رفتارش آشکار شود».(۲۳) این افراد برای کسب آرامش به طرق گوناگون درصدد ضربه زدن و انجام هر کار شرّ و نامشروعی علیه افراد و گروه‌هایی که رفتار یا کردار آنان، سبب ناراحتی آنان شده است، برآمده و در این میان از هر دروغ، غیبت، بهتان، ایذاء و استهزاء و مانند آن نسبت به آنان فروگذار نمی‌کنند(۲۴) و از جمله اقدامات افراد کینه‌توز، شایعه‌سازی و دروغ‌پردازی است و تا این امر تحقق نیابد، آنان به آرامش نرسیده و از فشارهای روحی و روانی خلاصی نمی‌یابند. البته این امر بدان علت است که افراد کینه‌توز، از نعمت آرامش بهره‌مند نبوده و در رنج و ناراحتی به‌سر می‌برند؛ چنانکه در منابع روایی از امام عسکری(ع) نقل شده که فرمودند: «أَقَلُّ النّاسِ راحَهً الحَقُودُ؛ شخص کینه‌توز، کم آسایش‌ترین مردم است».(۲۵)

یکی از صاحب‌نظران در این‌باره می‌نویسد: «انگیزه‌ها و مقاصد غیرمنطقی و کینه‌جویانه، عامل اصلی تولید و پردازش و شیوع بعضی از شایعات بی‌اساس در سطوح محدود یا گسترده است. مسئله شایعه‌سازی و شایعه‌پردازی با اهداف کینه‌توزانه و تخریب شخصیت حقیقی و حقوقی افراد، جمعیت‌ها، نهادها و کشورها، سابقه‌ای طولانی داشته و با تاریخ زندگی اجتماعی انسان همراه است. در واقع یکی از ابزار مهم دشمن در تخطئه و تخریب رقیب و طرف مقابل، استفاده از همین شیوه است».(۲۶)

درباره نقش کینه و عداوت در شکل‌گیری شایعات، می‌توان به شایعه‌سازی منافقان در صدر اسلام اشاره کرد؛ اعضای حزب نفاق، کینه و عداوت شدیدی نسبت به اسلام و مسلمانان داشتند.(۲۷) قرآن کریم می‌فرماید: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ؛ گاهی دشمنی شما را بر زبان هم آشکار می‌کنند در حالی که آنچه در دل پنهان می‌دارند، بیش از آن است.»(۲۸)

منافقان که آتش حقد و کینه سراپای وجودشان را فراگرفته و آزارشان می‌داد و از سویی نیز، به دلیل قدرت و سیطره حکومت اسلامی، قادر به درگیری مسلحانه نبودند،(۲۹) از این‌رو برای فرونشاندن آتش کینه خود و تسکین روح ناآرامشان، سعی می‌کردند که با استفاده از اقدامات خرابکاران‌های چون تولید و انتشار شایعات به تضعیف نظام اسلامی بپردازند. آنان گاهی از حربه شایعه، جهت ترور شخصیت و تخریب منزلت اجتماعی مسلمانان بهره می‌گرفتند.(۳۰) همچنین گاهی از این طریق به ایجاد ترس و دلهره در جامعه اسلامی می‌پرداختند تا از مجرای شایعات به اهداف شوم و شیطانی خود دست یابند.

قرآن کریم درباره مجازات شایعه‌سازان به پنج برخورد مهم اشاره می‌فرماید: «لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا* مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا و َقُتِّلُوا تَقْتِیلًا؛ تو را بر ضد آنان برمی‌انگیزیم [که یا تبعیدشان کنی یا با آنان بجنگی]، آنگاه در این شهر جز اندکی [که خالص و پاک هستند] در کنار تو نخواهند ماند؛ [این چند گروه به علت اعمال ناهنجارشان] لعنت شدگانند، هرکجا یافت شوند باید دستگیر شده و به سختى کشته شوند».(۳۱)

 

از راهکارهای مناسب برای مقابله با این روش تبلیغاتی و تأثیرات ناگوار آن در جنگ ابهامزدایی از اخبار، تحقیق و بررسی گزارشها و ارجاع اخبار به اهل تشخیص است که در آیات قرآن بارها به مناسبتهای مختلف به آنها اشاره شده است.

 

راه‌های رویارویی با شایعات

از آنجایی که خبرهای کذب و شایعات در بستر ابهام و فقر اطلاعاتی جامعه شکل می‌گیرد، لذا ابهام‌زدایی و اطلاع‌رسانی بموقع و سریع مسئولین و  صاحب‌نظران به طبقات و اقشار مختلف مردم از طریق رسانه‌های پرمخاطب اجتماعی، نقش اساسی در پیشگیری و رواج شایعات و اخبار کذب در بین مردم دارد.

بهترین زمان مناسب در خنثی‌سازی شایعه، اطلاع‌رسانی و تکذیب بلافاصله‌ی ‌آن‌ قبل از شیوع و سرایت در بین آحاد افراد جامعه است؛ در واقع قبل از آنکه امواج مسموم شایعه در سطح جامعه شیوع پیدا کند، خنثی‌سازی آن آسانتر خواهد بود.

با توجه به اینکه گاهی خبرهای کذب و نادرست از سوی افراد نا آگاه و یا ضعیف‌الایمان به‌طور ناخواسته انتشار می‌یابد، تبیین و اطلاع‌رسانی و آموزش دائمی به جامعه از شگردهای دشمنان در ضربه‌زدن و ایجاد شکاف در بین مردم، یکی دیگر از راه‌های مقابله با نشر اکاذیب است.

بقولی؛ “شایعات” همچون “اسکناس‌های تقلبی” هستند که افراد مجرم آن‌را چاپ می‌کنند؛ اما انسان‌های شریف، ناآگاهانه آن‌را پخش و مبادله می‌کنند.(۳۲)

پی‌نوشت‌ها:

۱- لغت نامه دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۷ ش، ج۲، ص۱۶۲۴٫

۴- فرهنگ معین، تهران، امیر کبیر، چاپ نهم، ۱۳۷۵ ش،  ج۹، ص۱۴۱۰۲٫

۳- دادگران، سید محمد، افکار عمومی و معیارهای سنجش آن، تهران، نشر مروارید، ۱۳۸۴ش، ص۱۳۴٫

۴- احزاب، آیه۶۰٫

۵- احزاب، آیه‌ی ۶۱٫

۶- مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۳۷۱؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۶، ص۳۶۱٫

۷- نهج البلاغه، خطبه‌ی ۲۰۰٫

۸- افروز، غلامعلی، روانشناسی شایعه و روش‌های مقابله، چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص۳۰٫

۹- آل عمران، آیه‌ی ۱۷۳٫

۱۰- تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۴۵۰٫

۱۱- غلامعلی، افروز، مبانی روانشناختی شایعه، مجله روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، شماره ۵، ۱۳۷۴٫

۱۲- آل عمران، آیه‌ی ۱۰۵٫

۱۳- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۹۹٫

۱۴- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، بیجا، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۷ق، ج۱۶، ص۴۲٫

۱۵- ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابیطالب، قم، مطبعه العلمیه، بیتا، ج۴، ص ۳۲ -۳۳٫

۱۶- بیانات ۱۹/۱۰/۱۳۹۷٫

۱۷- تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۵٫

۱۸- همان، ص۳۲۱٫

۱۹- بحارالانوار، ج۴۵، ، ص۱۱۴٫

۲۰- بیانات ۱۴/۳/۱۳۹۶٫

۲۱- بیانات ۲۲/۹/۱۴۰۰٫

۲۲- ر.ک: نراقی، احمد، معراج السعاده، قم، انتشارات قائم آل محمد، چاپ اول، ۱۳۸۴ ش، ص ۲۰۰٫

۲۳- نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۴ق، چاپ اول، ص۴۷۲، حکمت۲۶٫

۲۴- ر.ک: معراج السعاده، ص۲۰۰٫

۲۵- بحارالانوار، چاپ بیروت، ج۷۵، ص۳۷۳٫

۲۶- افروز، غلامعلی، روانشناسی شایعه و روش‌های مقابله، چاپ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص۲۹٫

۲۷- سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ هفدهم، ج۱، ص۴۵۰٫

۲۸- آل عمران، آیه‌ی ۱۱۸٫

۲۹- قطب، محمد فی ظلال القرآن، قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، ۱۴۱۲ ق، ج۴، ص۲۵۰۰٫

۳۰- نور، آیه‌ی ۱۱-۱۹٫

۳۱- احزاب، آیات ۶۰-۶۱٫

۳۲٫ در این بخش، از مقالۀ «نقش شایعه در جنگ از نگاه قرآن» نوشتۀ آقایان مجید معارف، مجتبی میرزایی و خانم فاخره فراهانی بهره برده‌ایم.

04آوریل/23

رویکرد امام علی(ع) در مواجهه با اعتراضات، حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محمدعلی محمدی

درآمد:

امامان معصوم کشتی‌های هدایت، الگوها و چراغ‌های تابناکی هستند که ما وظیفه داریم با مراجعه به سخنان و رفتار آنها، مسائل و مشکلات را حل کنیم. در این نوشتار رویکرد امام علی«ع» در مواجهه به اعتراضات و اغتشاشات را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده‌ایم که امام علی«ع» اعتراض مسالمت‌آمیز را حق همه افراد جامعه می‌دانستند و سعی می‌کردند اعتراض‌های به‌حق، به بیراهه کشیده نشود؛ ولی اگر به اغتشاش منجر می‌شد با راهکارهایی که در مقاله به آن اشاره شده با آن مقابله می‌کردند.

اهمیت بحث

پیامبران و امامان معصوم«ع» الگوهایی هستند که همه وظیفه دارند از گفتار و رفتار آنان درس بیاموزند. به این اصل مهم در قرآن کریم نیز اشاره شده است. قرآن کریم، الگوها و سرمشق‌هایى را در همه‌ی زمینه‏ها براى مؤمنان معرفى مى‏کند که حضرت ابراهیم«ع» و پیامبر اعظم«ص» از آن جمله‌اند؛ برای نمونه قرآن کریم در باره پیامبر اعظم«ص» می‌فرماید: «لَّقَد کانَ لَکُم فى رَسولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسنَهٌ لِّمَن کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً؛(۱): مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى‏کنند.» امامان معصوم نیز بهترین الگوهای برای ما هستند. امام به معنای پیشواست؛ یعنی کسی که پیشاپیش دیگران حرکت و دیگران را راهنمایی می‌کند. امام خامنه‌ای در باره نقش الگویی حضرت علی«ع» می‌فرماید می‌توان علی را با خود داشت؛ پیشاپیش حرکت خود و پیش روی خود داشت، مشروط بر اینکه ما سیره‌ امیرالمؤمنین و رفتار امیرالمؤمنین را مثل یک سرمشق مورد توجه قرار بدهیم.(۲) با توجه به این مهم ضروری است با بررسی سیره آن امام روش مواجهه به اعتراض‌ها و اغتشاش‌ها را بیابیم. در بررسی سیره‌ی امام می‌توان  به سه گزاره و راهبرد کلیدی دست یافت.

۱)اعتراض، حقی همگانی است.

۲)امام علی(ع) برای پیشگیری از اغتشاش آخرین تلاش خودش را انجام می‌داد.

۳)آن حضرت در مواجهه با اغتشاشات مرحله به مرحله اقدام می‌کرد و برخورد نظامی آخرین مرحله آن بود.

در ادامه پس از مفهوم‌شناسی مختصر این سه راهبرد را توضیح خواهیم داد.

مفهوم شناسی

اعتراض در دانش‌های مختلف معانی متفاوتی دارد. آنچه در این مقاله منظور نظر است، اصطلاح سیاسی آن یعنی مخالفت، رد، عدم قبول، خرده‌گیری، ایراد و نکته‌گیری و عیب‌جویی از دیدگاه‌ها یا عملکرد دیگران(۳) به‌ویژه مسئولان است.

اغتشاش در لغت به معنای  آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت، بلبشو، هرج ومرج و… آمده است. ولی معنای آن در اصطلاح سیاسی، آشوب و  اقدام همراه با خشونت دسته‌ای از افراد است که در مقابله با نظام حاکم اتفاق می‌افتد و همواره بی‌نظمی و ناامنی با خود به همراه دارد.(۴) نزدیک‌ترین واژه به شورش و اغتشاش، در منابع اسلامی، واژه «بغی» است. بغی در اصطلاح فقه به‌معنای خروج و شورش علیه امام عادل و برحق است و کسی که علیه امام عادل شورش کند، باغی نامیده می‌شود(۵) مهم‌ترین مصادیق «باغیان» در زمان حضرت علی«ع» برپاکنندگان جنگ‌های دوران مانند جمل، صفین و نهروان هستند.(۶)

امام علی«ع» مرز  اعتراض مخالفان با آشوب و اغتشاش را تا مرحله‌ای می‌دانند که حرکت مخالفان سبب مفسده و گسیختگی نظام جامعه اسلامی نشود. چنانکه در باره اصحاب جمل فرمودند: «این گروه به سبب نارضایتی از حکومت من به یکدیگر پیوسته‌اند و من تا هنگامی که بر جامعه و اجتماع احساس خطر نکنم، شکیبایی پیشه می‌کنم؛ چه اینکه آنان اگر بر این افکار سست و فاسد باقی بمانند و بخواهند اهداف خود را عملی سازند، نظام جامعه اسلامی از هم گسیخته خواهد شد.»(۷)

در قوانین جمهوری اسلامی ایران نیز به تفکیک بین اعتراض و اغتشاش اشاره شده است. برابر اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تشکیل اجتماعات و راه‌پیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است. در حالی که برابر قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ گروهی که در برابر اساس نظام جمهوری اسلامی ایران، قیام مسلحانه کند، باغی محسوب و در صورت استفاده از سلاح، به مجازات اعدام محکوم می‌شود. شورشیان اگر قبل از درگیری و استفاده از سلاح، دستگیر شوند؛ به حبس تعزیری محکوم می‌شوند.(۸)

۱٫اعتراض، حقی همگانی

در بررسی سیره‌ی امام علی«ع» روشن می‌شود که آن حضرت اعتراض به کارگزاران حکومت را حق همه مردم می‌دانست. مردم به‌راحتی نزد ایشان می‌آمدند و اعتراض خود نسبت به حکومت را بدون کمترین ترسی ابراز می‌کردند. برای نمونه فرماندار حضرت علی«ع» در همدان از زنی به نام سوده چند کیلو گندم اضافه گرفت. سوده برای اعتراض به این رفتار به کوفه آمد و وقتی که امام علی«ع» آماده اقامه نماز مغرب بود، در مسجد نزد حضرت رفت. امام او را دید نشست و فرمود:

«حاجتی داری؟» زن ماجرا را شرح داد. امام با شنیدن سخنان سوده گریست و گفت:

«خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.»

سپس قطعه پوستی گرفت و حکم عزل فرماندار را نوشت و بدون آنکه آن را مهر و موم کند به دست زن داد.

بلافاصله پس از بازگشت سوده به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.(۹)

در جریانی دیگر امام«ع» در مسجد کوفه برای مردم سخنرانی می‌کرد. ناگهان، از گوشه مسجد یکی از خوارج به پا خاست و با صدای بلند، شعار «لا حکم الا لله» را سر داد. به دنبال او یکی دیگر از خوارج از گوشه دیگر مسجد همین عمل را تکرار کرد و پس از آن گروهی برخاستند و همصدا به دادن شعار پرداختند. حضرت مدتی صبر کرد تا آنها ساکت شدند، آنگاه فرمود: «سخن حقی است، ولی آنان اهداف باطلی را دنبال می‌کنند.» سپس ادامه داد: «تا وقتی با ما هستید از سه حق برخوردارید: اول اینکه از ورود شما به مساجد جلوگیری نمی‌کنیم و دوم اینکه حقوقتان را از بیت‌المال قطع نمی‌کنیم و سوم اینکه تا اقدام به جنگ نکنید با شما نبرد نمی‌کنیم.»(۱۰)

  1. امام علی(ع) و پیشگیری از اغتشاش

در زمان امام علی«ع» گاه اعتراض‌ها بسیار جدی می‌شد یا عده‌ای با برنامه‌ریزی قبلی جریان‌های سیاسی را به سوی اغتشاش و مواجهه نظامی با حکومت اسلامی سوق می‌دادند، ولی آن حضرت تمام سعی خودش را انجام می‌داد که  اعتراض‌ها به اغتشاش منجر نشود. رویکرد امام در این موارد را می‌توان به شرح زیر تبیین کرد:

۲٫۱٫ خیرخواهی حداکثری

اگر مردم احساس کنند که رهبر و حاکم آنان به‌راستی خیرخواه همگان است، پس از آنکه اعتراض و اشکال خودشان را ابراز کردند به حاکمان فرصت می‌دهند که امور را اصلاح کنند تا کار به اغتشاش نرسد. از این رو رهبران الهی تا آنجا که امکان داشت، به خیرخواهی نسبت به همگان همت می‌گماشتند. حضرت علی«ع» در عهدنامه خود به مالک اشتر، اوج خیرخواهی نسبت به همگان حتی مخالفان را این گونه تصویر کرده‌اند:

مهربانی، عطوفت و نرم‌خویی با مردم را در دل خود جای ده، [از صمیم قلب آنان را دوست بدار و به ایشان نیکی کن] نسبت به ایشان به‌سان درنده‌ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری؛ زیرا مردم دو گروهند، دسته ای برادر دینی تو هستند و گروه دیگر در آفرینش همانند تو. اگر گناهی از ایشان سر می‌زند، عیب‌هایی برایشان عارض می‌شود و خواسته و ناخواسته خطایی انجام می‌دهند، آنان را عفو کن و از خطاهایشان چشم بپوش، همان گونه که دوست داری خداوند تو را ببخشد…هیچ گاه از بخشش و گذشت پشیمان نشو و به کیفر و مجازات شادمان مباش. در عمل به خشم و غضبی که می‌توانی خود را از آن برهانی، شتاب نکن.(۱۱)

۲٫۲٫ نهایت مدارا

یکی از مهم‌ترین راهبردهای معصومان در مواجهه با معترضان و در راستای پیشگیری از اغتشاش، مدارای حداکثری بود. پس از اینکه حضرت علی«ع» به حکومت رسید، عده اندکی سر به اعتراض برداشتند. امام علی«ع» نه تنها با آنان مواجهه قهرآمیز نداشت، بلکه تا آنجا که ممکن بود با آنها مدارا می‌کرد. حتی حقوق آنها از بیت‌المال را  هم قطع نکرد.(۱۲)

رویکرد امام در مواجهه با خوارج نیز قبل از اینکه سلاح به دست بگیرند و در مقابل حکومت اسلامی صف‌آرایی کنند مدارای حداکثری بود روزی امام علی«ع» یاران خودش را نصیحت می‌کرد که در مواجهه با نامحرم چگونه رفتار کنند. یکی از خوارج گفت: «خداوند این کافر را بکشد، چقدر دانا و فقیه است!» اصحاب یورش بردند که او را بکشند، امام فرمود: «آرام باشید! جواب دشنام، دشنام است یا گذشت از گناه.»(۱۳)

امام علی«ع» در مواجهه با معاویه نیز در ابتدا رویکرد مدارای حداکثری را در پیش گرفت. ایشان سعی کرد از هر وسیله ممکن استفاده کند تا شاید بتواند معاویه را از شورش باز دارد و از خونریزی و کشته شدن مسلمانان جلوگیری کند. ابتدا جریر بن عبدالله را که سابقه دوستی و رفاقت با معاویه داشت برای گرفتن بیعت از معاویه و اهل شام به آنجا اعزام داشت.(۱۴) ولی معاویه از حسن نیت و صداقت امام«ع» نهایت سوءاستفاده را به نفع خود کرد و به دلیل اینکه در آن زمان آمادگی کامل برای مقابله با حضرت علی«ع» را نداشت و از نظر تبلیغاتی در وضعیت مناسبی به سر نمی‌برد به سیاست وقت‌کشی روی آورد و حدود چهار ماه جریر بن عبدالله را در شام نگه داشت و هر روز به بهانه‌های مختلف از دادن پاسخ صریح به او خودداری می‌کرد.(۱۵) او در این مدت توانست عبدالله بن عمر، عمروعاص و عده دیگری به‌ویژه سران قبایل شام را با وعده و وعید با خود همراه کند و آنها را برای جنگ با حضرت علی«ع» آماده کند.

حتی پس از بازگشت جریر و شکست مأموریت او باز هم حضرت علی«ع» دست از تلاش‌های خود برای دستیابی به راه حل مسالمت‌آمیز برنداشت. آن حضرت بارها به سوی معاویه نامه نوشت و نماینده اعزام کرد؛ ولی معاویه کسی نبود که تسلیم حق شود و بتواند از حبّ ریاست و مقام بگذرد.  حتی پس از اینکه دو سپاه در مقابل هم صف بستند، باز هم حضرت امیدوار بود بدون جنگ و خونریزی مشکل حل شود، از این رو به یاران خود دستور داد که آغازکننده نبرد نباشند. در این بین معاویه به انگیزه از پای در آوردن یاران امام«ع» آب را بر روی آنها بست، ولی پس از آنکه یاران امام«ع» با فداکاری و جانفشانی آب را به تصرف خود در آوردند، امیر مؤمنان«ع» حاضر نشد مقابله به مثل کند و آب را بر روی آنان ببندد. همه این موارد نشان‌دهنده مدارای حداکثری امام در برابر معترضان است.

۲٫۳٫تبلیغ چهره به چهره

یکی از اقدامات حضرت علی«ع» برای پیشگیری از شورش و اغتشاش، فرستادن اشخاص سرشناس و دانشمند  برای  هدایت و راهنمایی معترضان بود.  برای نمونه آن حضرت برای هدایت خوارج و پیشگیری از شورش نظامی و تسلیم شدن معترضان، ابن‌عباس را که در بحث و گفتگو مهارت زیادی داشت به سوی آنها فرستاد تا با آنها به بحث و گفتگو بپردازد و اشکالاتشان را پاسخ گوید.(۱۶) پس از او بزرگانی همچون صعصعه بن صوحان، زیاد بن نضر را برای نصیحت آنان فرستاد، ولی سخنان آنها نتوانست خوارج را از خواب غفلت بیدار کند و بدون نتیجه به سوی امام«ع» بازگشتند. آنگاه امام«ع» شخصاً به اردوگاه آنها رفت و با ایشان به گفتگو پرداخت. در این گفتگو سخنان زیادی بین آن حضرت و خوارج ردّ و بدل شد و امام«ع» به همه شبهات آنها پاسخ گفت.(۱۷)

تلاش‌های امام در مواجهه با معترضان و تبلیغ چهره به چهره در موارد فراوانی نتیجه‌بخش بود، چنانکه در یک مورد حدود دو هزار نفر از خوارج توبه کردند و به مسیر حق بازگشتند. ولی در مواردی نیز به دلیل عناد و لجاجت آنها به نتیجه دلخواه نمی‌رسید.(۱۸)

پیش از شروع جنگ نهروان نیز امام«ع» به این رویکرد ادامه داد. در یک مورد امام از خوارج خواست دوازده نفر را از بین خود انتخاب کنند و خود نیز به همین تعداد جدا کرد و با آنها به گفتگو پرداخت. در پایان این گفتگو عبدالله بن کواء که از رهبران آنان بود با پانصد نفر از خوارج جدا شد و به یاران حضرت پیوست.(۱۹)

  1. امام علی«ع» و مواجهه گام به گام با اغتشاش

رویکرد امام در مواجهه گام به گام با اغتشاش را می‌توان در امور زیر تبیین کرد:

۳٫۱٫ گشودن راه بازگشت

پس از آنکه آتش آشوب فراگیر می‌شد و عده‌ای در آن  گرفتار می‌شدند و امام مجبور به مواجهه با اغتشاشگران می‌شد، یکی دیگر از اقدامات امام در مواجهه با شورشیان، باز گذاشتن راه توبه و بازگشت برای آنان بود. پس از آنکه خوارج در نهروان جمع شدند و همه راه‌های گفتگو را بستند، امام«ع» پس از آرایش سپاه خویش، در بخش سواره نظام پرچم امانی برافراشت و به ابوایوب انصاری دستور داد که فریاد زند:

راه بازگشت باز است و کسانی که به دور این پرچم گرد آیند توبه آنان پذیرفته می‌شود و هر کس وارد کوفه یا از این گروه جدا شود، در امن و امان است.(۲۰)

این اقدام امام در کنار اقدامات قبلی به‌ویژه جهاد تبیین و گفتگوهای امام و یاران آن حضرت ۸۰۰۰ نفر از ۱۲۰۰۰ نفر از خوارج جدا شدند و توبه کردند و ۴۰۰۰ نفر به عناد و لجاجت خود ادامه دادنده و به جنگ مسلحانه روی آورند که امام آنان را با شدت سرکوب کرد.(۲۱)

۳٫۲٫ تفکیک بین افراد مغرض و ناآگاه

در غالب آشوب‌ها، بسیاری از افراد آلت دست دیگران و با موج‌های فتنه همراه می‌شوند؛ در حالی که عده‌ای دیگر سوار بر موج می‌شوند و سعی می‌کنند با آشوب‌آفرینی به اهداف پلید خود برسند. حاکمان عادل و دلسوز بین این دو گروه تفاوت می‌گذارند با بررسی سیره حضرت علی«ع» نیز تفکیک یاد شده به چشم می‌خورد. تمام تلاش حضرت در سه نبردی که داشت این بود که بین سردمداران اغتشاش با بدنه آشوب جدایی اندازد.

به‌عنوان نمونه در تاریخ می‌خوانیم: پس از آنکه حضرت امام علی«ع» شریعه فرات را از دست اصحاب معاویه گرفت و اجازه استفاده از آب را به دوست و دشمن داد تامدتی دست به جنگ نزد و پیامی هم بین او و معاویه رد و بدل نشد. این سبب شد که بین عراقیان این شبهه مطرح شد که چرا امام، فرمان جهاد صادر نمی‌کند؟ در این بین عده‌ای با پخش سخنانی بیهوده به شایعات دامن می‌زدند. روزی امام  از برخی پرسید: «افراد لشگر چه می‌گویند؟» پاسخ دادند: بعضی معتقدند از ترس کشته شدن، فرمان جنگ صادر نمی‌کند! و بعضی می‌گویند در مبارزه و جنگ با شامیان تردید دارد. حضرت در پاسخ اینان فرمود: «اما اینکه می‌گویید آیا این تاخیر به خاطر ترس از مرگ است، به خدا سوگند باک ندارم، من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید! اما اینکه می‌گویید در مبارزه با شامیان تردید داشته باشم، هرگز چنین نیست به خدا سوگند! حتی یک روز جنگ را به تاخیر نینداختم مگر آنکه امیدوار بودم، عده‌ای از آنها به ما پیوسته و هدایت شوند و در لابلای تاریکی‌ها پرتوی از نور مرا ببینند و به سوی من آیند و این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است…»

۳٫۳٫ قاطعیت

آنگاه که روش‌های پیش گفته کارگر نیفتاد و اغتشاشگران کمر به نابودی حکومت اسلامی بستند، امام علی«ع» با قاطعیت با آنان مواجه شد و چشم فتنه را کور کرد.

برای نمونه پس از بیعت مردم با آن حضرت، طلحه و زبیر به بهانه زیارت بیت الله از مدینه خارج شدند. امام علی«ع» با آنکه از قصد شوم آنها آگاه بود، ولی تا زمانی که دست به شورش نزده بودند با آنان مقابله نکرد. اما آنگاه که با آشوب و جنگ‌افروزی کیان جامعه اسلامی را به خطر انداختند و در بصره عده‌ای را به شهادت رساندند، عملاً تمام راه‌های مسالمت‌آمیز را بستند، با قاطعیت تمام با فراخواندن نیروهای خود برای دفع فتنه جملیان به سوی بصره حرکت کردند. حضرت در جواب جمعی از سربازان که ایشان را از تعقیب طلحه و زبیر منع می‌کردند، فرمودند: «به خدا سوگند، من چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده‌ام، با یاریِ جویندگانِ حق و فرمانبران یکدل، به رویگردانانِ از حق و نافرمانانِ بددل خواهم تاخت.»(۲۲)

و نیز فرمودند: «اگر سر باز زنند، تیغ تیز در کار است که درمان نابکار است و حق را یار. شگفتا! از من می‌خواهند به میدان کارزار آیم و در نبرد پایداری کنم. مادرشان بر آنان بگرید. تا کنون کسی مرا از جنگ نهراسانده و از شمشیر نترسانده که من به خدای خود یقین دارم و در دین خود شبهه‌ای ندارم.»(۲۳)

پی‌نوشت‌ها:

۱٫احزاب،۲۱

https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=80332-

۳- لغت‌نامه دهخدا، ذیل واژه.

۴- ر.ک، فرهنگ عمید، ذیل واژه.

۵- شیخ طوسی، النهایه، ص۲۹۶؛ علامه حلی، قواعدالاحکام، ج.۱، ص۵۲۲٫

۶- شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۶۰-۲۵۸٫

۷- نهج‌البلاغه، خطبه ۱۶۹٫

۸- قانون مجازات اسلامی، ماده ۲۸۸.

۹- ابن صباغ مالکی، فصول‌المهمّه، ص۱۲۹٫

۱۰- بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۹۵٫

۱۱- نهج‌البلاغه، خطبه ۵۳٫

۱۲- ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۴، ص۱۱۸٫

۱۳- نهج‌البلاغه، حکمت ۴۲۰٫

۱۴- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲،ص۱۸۴٫

۱۵- رسول جعفریان، سیره خلفا، ص۲۸۲٫

۱۶- جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ص۶۳۲٫

۱۷- همان، ص۶۲۷٫

۱۸- همان، صص۶۳۸-۶۳۶٫

۱۹- بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۳۵۴٫

۲۰- همان، ج۲،ص۳۷۰-۳۶۲٫

۲۱- ابن اعثم الفتوح، ج۴، صص۱۲۵-۱۲۱٫

۲۲- نهج‌البلاغه، خطبه ۶٫

۲۳- همان، خطبه ۲۲٫

04آوریل/23

خدای امام خامنه‌ای همان خدای امام خمینی است، حسن ابراهیم‌زاده

صبح روز سه‌شنبه هفتم تیر سال ۱۴۰۱ رهبر معظم انقلاب در دیدار با رئیس و جمعی از مسئولان قوه قضائیه به نکته‌ای اشاره کردند که خوف و رجا را در دل دلسوزان نظام زنده کرد. لحن رهبری خبر از حوادثی سخت، اما همراه با نصرتی الهی می‌داد.

رهبری انقلاب در این روز با تبیین سنت‌های غیرقابل تغییر الهی در جوامع فرمودند:

«علت سربلندی و پیروزی حیرت‌آور ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی در برابر حوادث بزرگ و تلخ سال ۱۳۶۰، ایستادگی و تلاش و نهراسیدن از دشمنان بود و این سنت الهی در همه‌ دوران‌ها قابل تکرار است. باید بدانیم خداوند سال ۱۴۰۱ همان خداوند سال ۱۳۶۰ است.»

حوادث سال ۱۳۶۰ به‌قدری تلخ و سخت بودند که حتی امام خمینی آن را فراتر از پیش‌بینی‌های خود در حرکت پیش روی نهضت و انقلاب تحلیل کردند و سه روز پس از حادثه‌ هفتم تیرماه در تاریخ دهم تیر ۱۳۶۰ در جمع روحانیون تهران فرمودند:

«من از اول هم می‌دانستم که ما گرفتاری داریم، یعنی اخیراً بیشتر واضح شد. البته اوایل شاید من هم غافل بودم. ما گرفتاری داریم، از این به بعد هم داریم.»(۱)

گرفتاری‌ها از راه رسیدند، اما چهل و یک سال قبل از آنکه امام خامنه‌ای در تیرماه ۱۴۰۱ برای حوادث پیش رو از «خدا» و نصرت خدا بگوید، امام خمینی در تیرماه ۱۳۶۰ در جمع روحانیون از نصرت خدا گفت:

«خدا با شماست. دیگران اگر مسلسل دارند و نمی‌دانم چه دارند، فانتوم دارند و امثال اینها، شما خدا را دارید، شما همه‌ اینها را از بین بردید؛ برای اینکه با خدا بودید. پشتوانه‌ شما خداست.»(۲)

در بهار ۱۴۰۱ فشارهای سیاسی و دوگانه‌سازی وجود سپاه و برنامه‌های سپاه با معیشت مردم توسط غربی‌ها در مسئله برنامه‌ برجام در کنار تحرکات عناصر داخلی و برخی فضاسازی‌های جریان‌های سیاسی از چشم تیزبین و آینده‌نگر رهبری انقلاب پنهان نماندند. از این رو در آغاز تابستان ۱۴۰۱، رهبری، خود، مسئولان دلسوز مردم و جوانان انقلابی را آماده ایستادگی در مقابل فتنه‌ای کرد که روبه‌روی نظام می‌دید؛ از این رو به ایستادگی امام، مسئولان دلسوز مردم و جوانان انقلابی در سال ۱۳۶۰ اشاره کرد. ایشان با بیان اینکه:

«کدام دولت و کشور را سراغ دارید که در مقابل چنین حوادث تلخ و وحشتناکی از پا نیفتد؟»(۳)

فرمود:

«… در مقابل همه‌ این حوادث، در رأس همه امام همچون کوه دماوند سربلند ایستاد و مسئولان دلسوز و مردم  جوانان انقلابی نیز ایستادند و توانستند شرایط کشور را صد و هشتاد درجه تغییر دهند، به‌طوری که ناکامی‌های پی‌درپی به پیروزی‌های پی‌درپی تبدیل شدند. منافقین از سطح خیابان‌ها جمع شدند، ارتش و سپاه قوی‌تر شدند و کشور به روال عادی بازگشت.»(۴)

اگرچه فتنه سال ۱۴۰۱ از جهاتی که در این مقال نمی‌گنجد از فتنه ۱۳۶۰ تلخ‌تر و سخت‌تر بود، اما خدای سال ۱۴۰۱ همان خدای سال ۱۳۶۰ و امام و مسئولان دلسوز و مردم و جوانان انقلابی همان کسانی بودند که فتنه را از خیابان‌ها جمع کردند و کشور را به روال عادی بازگرداندند.

یک اتفاق در شهریور ۱۴۰۱ و موج‌سواری از پیش طراحی شده دستگاه تبلیغاتی نظام سلطه بر احساسات مردم نقطه‌ شروع یک ائتلاف از سوی همه‌ معاندان و مخالفان نظام در داخل و خارج شد. در همان آغاز امام خامنه‌ای این برانگیختگی احساسات را بهانه‌ای برای یک هدف سیاسی بر ضد نظام اسلامی خواندند. امام خمینی هم ریشه و هدف برپادارندگان آشوب‌ها در سال ۱۳۶۰ را در این سال این‌گونه بیان می‌کند:

«… شما دیدید که در طول این یک سال، دو سال با چه افرادی مخالفت شد. قضیه شخص افراد نبود. قضیه همان جریان بود که با اصل اساس مخالف است. قضیه‌ دفتر هماهنگی در سراسر کشور، یک قضیه من باب اتفاق و عادی نبود. قضیه‌ مخالفت با دولت اسلامی و هر روز در هر گفتاری و در هر نوشته‌ای حمله به دولت، به اینکه از این دولت کاری برنمی‌آید. قضیه این نیست. قضیه این نیست که مجلس، یک مجلس غیر کارآیی است و از اشخاص غیرمطلع تشکیل شده است. مسائل اینها نیستند. مسئله این نیست که قوه‌ قضائیه به دست انحصارطلبان افتاده است. مسائل اصلی آنها اینها نیستند. مسئله آمریکاست و اسلام. جریان جریان آمریکایی در مقابل اسلام، از همان اول، از همان وقتی که احساس این شد که شاه باید برود، از همان وقت بختیار می‌آید و بختیار از یک گروه ملی‌گراست. من باب احتیاط هم آنها می‌گویند که دیگر او از حزب ما و جبهه ما نیست. این احتیاطی بود که کردند که اگر او کنار رفت، باز جبهه‌ای در کار باشد. از همان وقت که دیگر اساس سلطنت سست شد، این جریان در کار افتاد. همان وقت که من در پاریس بودم، این جریان شروع شد. همان وقت هم می‌خواستند شاه را نگه دارند، به اسم اینکه او سلطنت کند نه حکومت. با این اسم می‌خواستند حفظش کنند.»(۵)

امام خمینی(ره) در تیر ۱۳۶۰ هدف از آشوب‌های خیابانی و ترورهای فیزیکی و شخصیتی روحانیت را کنار نهادن روحانیت از صحنه‌ سیاست و براندازی نظام جمهوری اسلامی و بازگرداندن ایران به دامان آمریکا برشمردند و خطاب به روحانیتی که در نوک حمله‌ منافقین و سایر گروهک‌ها قرار داشتند فرمودند:

«… اینها می‌خواستند از ما و از شما و از روحانیون یک موجود بی‌خاصیتی درست کنند که هیچ رنگ و بویی نداشته باشد و هیچ کاری نداشته باشد به اینکه بر این ملت چه می‌گذرد. بر مخازن ملت چه می‌گذرد. حکومت چه می‌کند، این قلدرها چه می‌کنند با ملت. این خانم‌ها چه می‌کنند با ملت…

روحانیین باید در صحنه باشند، باید همه‌ این حرف‌های نامربوطی را که زده بودند و شما را می‌خواستند از دخالت در امور جامعه کنار بگذارند…»(۶)

امام خمینی(ره) در همین جلسه و در حضور روحانیون به طیفی دیگر که همسو با اهداف براندازان رفتار می‌کردند، اشاره می‌کند. طیفی که در حوزه‌های علمیه و با حرکت‌های انقلابی و جهادی مخالف بود و تأسیس حکومت را مغایر با شأن روحانیت تحلیل می‌کرد و عملاً در صف مخالفان نظام قرار داشت و بلکه آنها را تهییج می‌کرد.امام در این روز فرمود:

«… حتی این آخری می‌گفتند که با قداست اینها مخالف است. با قداست اهل علم، وارد شدن در حکومت و سیاست مخالف است. این قداست در زمان حضرت رسول(ص) نبوده؟ حضرت رسول(ص) قداستش محفوظ نمی‌مانده؟ حضرت امیر(ع) قداست نداشته؟ حضرت سیدالشهدا(ع) و امام حسن(ع) قداست نداشتند؟ می‌خواستند چشم و گوش همه‌ ما را ببندند و می‌خواهند هم این جریان از اول نهضت هی دیدند که دارد پیش می‌رود و بیشتر خواستند که کنار بگذارند. الان هم این جریان هست. منتهی یک وقت به اوج خودش رسید که دیدید و حالا رو به ضعف است و امیدوارم که دفن بشود.»(۷)

چهل و یک سال از این سخن امام گذشت، طیفی که دفن نشده بود در فتنه ۱۴۰۱ نه تنها سکوت اختیار نکرد، بلکه بعضاً با بیانیه‌های خودآگاهانه و ناآگاهانه، حضور خود را در ائتلاف جریان‌ها، گروهک‌ها در پاییز ۱۴۰۱ نشان دادند.

در آشوب‌ها و ترورها و هنجارشکنی‌های ۱۴۰۱ شعارهایی سر داده و نمادهایی به آتش کشیده شدند که در سال ۱۳۶۰ تجربه شده بودند. امام خمینی در صبح روز یازدهم تیرماه ۱۳۶۰ در جمع خانواده شهدای هفتم تیر و اعضای مرکزی حزب جمهوری اسلامی فرمود:

«خط این بود که اصلاً آمریکا منسی بشود. یک دسته شوروی را طرح می‌کردند تا آمریکا منسی بشود. یک دسته الله‌اکبر را کنار می‌گذاشتند، سوت می‌زدند و کف می‌زدند، آن هم در روز عاشورا. خط این بود که این قضیه‌ مرگ بر آمریکا منسی بشود.»(۸)

در سال ۱۳۶۰ مظلوم‌نمایی آشوبگران خیابانی که با تیغ موکت‌بری سر عناصر حزب‌اللهی را می‌بریدند، بر سر سفره افطار خانواده‌ای را به گلوله می‌بستند، با انفجار اتوبوس‌ها جوی خون در خیابان‌ها به راه می‌انداختند و جلوگیری از اجرای حکم الهی در خصوص این جنایتکاران، برنامه‌ تبلیغی گروهک‌ها در داخل و رسانه‌های نظام سلطه در خارج از کشور بود؛ خطی که در سال ۱۴۰۱ نیز در دامنه‌ وسیع‌تری دنبال شد. تلخی و سختی این هجمه‌ همه جانبه توسط بوق‌های تبلیغاتی و برخی جریان‌ها در سال ۱۴۰۱ از آن جهت بیشتر از سال ۱۳۶۰ بود که این بار نه فقط نیروهای ملی مذهبی، بلکه کسانی به صف تعطیلی احکام خدا و جلوگیری از اجرای عدالت برخاستند که هرگز چنین انتظاری از آنان نمی‌رفت.

امام خمینی در تیرماه ۱۳۶۰ در واکنش به جوسازی‌های نهضت آزادی و برخی جریان‌های دیگر برای جلوگیری از اجرای حکم الهی برای محاربین و مفسدین گفتند:

«… اشخاصی هستند که قیام بر ضد اسلام کردند و لااقل در خیابان‌ها ریختند و آدم کشتند و شما حکم شرعی‌اش را می‌دانید. شما هم می‌دانید که کسی که مسلحانه در خیابان بریزد و مردم را ارعاب کند، لازم نیست بکشد مردم را، فقط ارعاب کند، اسلام تکلیفش را معین کرده است و شما هم مسئله‌اش را می‌دانید. شما همین یک مسئله را بگویید، یک اعلامیه بدهید، مسئله در کتاب خدا هست که این اشخاصی که مفسد هستند و ریخته‌اند توی خیابان‌ها و مردم را می‌ترسانند، به حسب حکم خدا، حکمشان این است. شما این مسئله شرعی را بگویید و از گروه خودتان امضا کنید. خب چرا این‌ قدر تعلل می‌کنید؟ مگر می‌خواهید اینها برای شما چه بکنند.»(۹)

حوادث سال ۱۴۰۱ شباهت‌های بسیاری با حوادث سال ۱۳۶۰ دارد. ریختن به خیابان‌ها، کشتن، آتش زدن و توهین به مقدسات با حمایت تبلیغاتی نظام سلطه یکی از شباهت‌های حوادث این دو سال است. ناامیدی آنان از همراهی مردم در کف خیابان و استمرار ترورها و شعارهای خود توسط هسته‌های کوچک در خانه‌های تیمی یکی دیگر این شباهت‌هاست که در حال حاضر دشمن به آن امیدوار است.

امام خمینی(ره) در تحلیل خود از وقایع سال ۱۳۶۰ با اشاره به تغییر رویکرد آشوبگران در ادامه فتنه به دلیل کمی تعداد آنان و همراه نشدن مردم با این عناصر خطرناک، خواستار مواظبت خانواده‌ها از دختران و پسران جوان و نصیحت کردن آنان شد. مسئله‌ای که رهبری انقلاب در سال ۱۴۰۱ از آن به جهاد تبیین یاد کرد.

امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۰ برای پایان دادن به تحرکات بعدی آشوب‌طلبان و تکرار حوادث تلخ، خواستار معرفی لیدرها و خانه‌های تیمی آشوبگران از سوی مردم و زیر نظر گرفتن حرکات و رفت و آمدهای مشکوک از سوی مردم شدند و آن را واجب شرعی خواندند. امام خمینی(ره) اهمال در این وظیفه شرعی را شریک جرم در جنایات آشوبگران خواندند و در نوزدهم مرداد ۱۳۶۰ فرمود:

«… اینها یک جمعیت زیادی [نبودند] که شما خیال کنید که یک گروه زیادی هستند. اینها اول خودشان را امتحان کردند. ریختند توی خیابان و شروع کردند به آدم کشتن. بعد توی سرشان زدند و گفتند که نه ما این کار را نباید بکنیم. یک جور دیگر باید بکنیم. باید در مخفی این کار را بکنیم. اینها یک عده‌ کمی هستند که بسیارشان گرفتار شدند و بسیاری از خانه‌های‌شان از بین رفت و یک جزئی مانده و یک دسته بازی خورده‌ای که ما واقعاً متأسفیم از این. پدر و مادرها توجه کنند بچه‌های‌شان را که چه می‌کنند و چه می‌گذرد. این دختر بیچاره را نگذارند که در دام اینها بیفتد. این پسر بیچاره را نگذارند که در دام اینها بیفتد. خودشان آنها را نصیحت کنند و اگر نصیحت‌پذیر نیستند، معرفی کنند. این یک تکلیف شرعی است، کسی که می‌خواهد یک مسلمان را بکشد، شما باید قبل از اینکه او بکشد معرفی‌اش کنید و اگر نکنید شما شریکید در این جرم. اگر این مطلبی که من عرض می‌کنم و این یک تکلیف شرعی الهی است که خود مردم سرتاسر کشور، خود مردم که در هر جا هستند نظر کنند ببینند در این همسایگی با آن همسایه، آن همسایه چه می‌گذرد، کی رفت و آمد می‌کند. رفت و آمدهای مشکوک است؟ رفت و آمدهای عادی است؟ رفت و آمدهای مشکوک را در نظر بگیرند و بعد اطلاع بدهند.»(۱۰)

شباهت‌های دیگر سال ۱۳۶۰ با سال ۱۴۰۱ توهین و تخریب یاران امام خمینی به موازات آشوب‌ها و ترورها و ائتلاف منافقین با لیبرال‌ها و سلطنت‌طلب‌ها بود.

در سال ۱۳۶۰ پس از شهید بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای در نوک پیکان کسانی قرار داشت که از بیان هیچ گفتار و رفتاری بر ضد ایشان پس از شهادت بهشتی ابا نداشتند. آنان تا جایی پیش رفتند که در سال ۱۴۰۱ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای را ظالم‌تر از شاه خواندند! امام خمینی(ره) در اول فروردین ۱۳۶۱ در جمع مسئولان نظام و جمعی از مردم به دفاع از مسئولان نظام پرداختند و این چنین از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای یاد کردند.

«… از رئیس جمهور شروع می‌کنم. این آقایانی که می‌گویند که زمان شاه بهتر بود، آقای خامنه‌ای را می‌گویند از شاه ظالم‌تر است! آقای خامنه‌ای را می‌گویند که اموال این ملت را در داخل و خارج دارد می‌چاپد و بیشتر از زمان شاه ایشان دارد می‌چاپد! این مسئله را می‌گویند! می‌توانند مقایسه کنند ما بین رئیس جمهور فعلی ما و رئیس جمهور قبل از ایشان با رؤسای جمهور تمام دنیا و با سلاطینی که به مال و جان مردم آن‌ طور تعدی می‌کنند؟ ‌مقایسه می‌شود کرد؟! من برای آنهایی که چشم و گوششان را هوای نفس بسته و مرض‌های داخلی خودشان را نمی‌توانند ببینند، این مطلب را می‌گویم اگر می‌گویید این‌ طور است، خب اعلام کنند. املاک و کاخ‌ها و ویلاها و امثال اینها را اعلام کنند که ایشان این‌ قدر تهیه کرده است یا مشغول است [تهیه کند]»(۱۱)

استفاده‌ امام خمینی(ره) از واژه‌ «آقایان» برای تخریب و توهین به شخصیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۶۰ نشان از این داشت که از منظر امام غیر از عناصر منافقین و سلطنت‌طلب‌ها و آشوبگران خیابانی، برخی از خواص هم دانسته و ندانسته در این تخریب به دام دشمن افتاده‌اند. مسئله‌ای که مردم در سال ۱۴۰۱ هم شاهد آن بودند که چون سال ۱۳۶۰ در سال ۱۴۰۱ با همه‌ توان خود به میدان آمد و از تمام ظرفیت‌ خود بهره گرفت، اما باز دچار اشتباه محاسباتی شد.

بی‌شک بزرگ‌ترین اشتباه دشمن نادیده گرفتن معادله‌ غیب و نصرت خدا بود.

دشمن نفهمید و می‌فهمد که خدای سال ۱۳۶۰ همان خدای ۱۴۰۱ و خدای خمینی همان خدای خامنه‌ای است و تا مؤمن و معتقدی در میان مردم باشد، خداوند برای او ولی تعیین می‌کند و تا ولی و مؤمنان «ربنا الله» می‌گویند و «استقامت» پیشه می‌کنند، خدا هم نصرتش را آشکار و پنهان را نمایان می‌کند.

 

پاورقی:

  1. ۱٫ صحیفه‌امام،ج.۱۵، ص.۱۴٫
  2. همان، ص. ۲۰٫
  3. سخنان رهبر معظم انقلاب، ۷ تیر ۱۴۰۱٫
  4. همان مدرک.
  5. صحیفه‌امام،ج.۱۵،ص.۲۴٫
  6. صحیفه‌امام،ج.۱۵،صص.۱۲ و ۱۳٫
  7. صحیفه‌امام،ج.۱۵، ص.۱۳ و ۱۴٫
  8. صحیفه‌امام،ج.۱۵،صص. ۲۹ و ۳۰٫
  9. صحیفه‌ امام خمینی، ج.۱۵،ص.۳۲٫
  10. صحیفه‌امام،ج.۱۵،صص.۹۹ و ۱۰۰٫
  11. صحیفه‌امام،ج.۱۶،ص. ۱۳۴٫
04آوریل/23

عملیـات بهمن، حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی

دیری بود که ساکنان سلطنت‌آباد از بیم هجوم لشکر امت، خواب در چشم نداشتند و بیداران نیز مینِ بیداری و دینداری می‌کاشتند.

دوران عملیات آشکار فرا رسید و آغاز آن انفجاری از قم بود.

مانورهای مقدماتی عملیات اصلی با استفاده از تاکتیک «تظاهرات و راهپیمایی»، در محورهای تبریز، یزد، جهرم، کرمان و… انجام گرفت.

این هجوم همزمان، سراسری شد و در ۱۲ بهمن فرمانده عملیات به خط حمله آمد و ضمن سخنرانی توجیهی در بهشت زهرا، صدها رزمنده را نسبت به جزئیات و هدف عملیات آتی، توجیه کرد.

مردم پس از عبور از شهر شهادت، ارتفاعات ایمان را فتح کردند و پشت خاکریز وحدت موضع گرفتند تا از ترکش‌های تفرقه مصون بمانند.

رمز عملیات، «الله اکبر» بود و در هر مرحله‌ی آن آتش توپخانه‌ی مردم صدها هزار خمپاره‌ی مشت را به سوی دشمن شلیک می‌کرد.

در این جنگ و گریز، نفرات دشمن تار و مار می‌شدند و با سنگ‌های خشم، شیشه‌ی عمر سلطنت می‌شکست و ساختمان‌های بیداد و فساد خسارات کلی می‌دید.

برای عبور از رودخانه‌ی هراس، پل‌های متحرک ایثار با پیام‌های شبانه‌روز رهبر فراهم شد.

خون و جان که به صورت بسته‌بندی‌های «تن» برای نبرد با «تانک» به خطوط مقدم ارسال می‌شد، به موقع به کار گرفته می‌شد.

پیشتازان خداجوی با پشت سر گذاشتن نهرِ «خود»، رو به شهر «خدا» پیش می‌تاختند.

نیروهای پشت جبهه نیز کیسه‌های شن و شیشه‌های کوکتل مولوتف را پر از خشم می‌کردند.

هر دلی پایگاه قیام و هر خانه‌ای یک «مرکز اعزام نیرو» بود و هر شهری، «ستاد مرکزی ایمان»!

با جاری شدن سیلاب اشک داغدیدگان در دشت صداقت، خودروهای خیانت و دروغ به گِل نشست و تیر آه مظلومان، عقاب‌های ستم را از آسمان قدرت و حکومت سرنگون ساخت.

آنچه در شب‌های ظلم و در دشت‌های وحشت و بیم با منورهای یقین شناسایی شده بود، در سپیده‌دم پیروزی منهدم شد و باقیمانده‌ی مزدوران به اسارت نیروهای مردمی درآمدند.

سایت موشکیِ «رادیو تلویزیون» در شب حمله به تصرف خط‌شکنان خشم در مشت و جان برکف درآمد.

۲۲ بهمن مرحله‌ی تثبیت نیروها در خطوط صبر و شروع اقدامات پدافندی در مقابل تکِ دشمن بود.

فردای عملیات، پاتک‌های دشمن از محورهای سنندج، گنبد و خرمشهر شروع شد.

ستون پنجم دشمن هم از محور ملی‌گرایی، لیبرالیسم و نفاق حمله کرد.

استکبار، جنگ تحمیلی رفاه علیه قناعت را به راه انداخت، که هنوز هم جنازه‌های متعفن تلفات تجمل‌گرایی را گاه و بیگاه تشییع می‌کنیم.

گفته بودیم حتی یک وجب هم از سرزمین ارزش‌ها را به دشمن نخواهیم داد.

 اما امروز… از آن همه مواضع فتح شده، چه مقدار در دستِ ماست؟

وقتی ما از ارتفاعات ایمان و ارزش پایین آمدیم، دشمن بر قله‌ی تهاجم فرهنگی فراز آمد و پایگاه‌های اخلاص و خلوص را با سلاح‌های شیمیایی «دنیاطلبی» بمباران کرد و… ما هر روز در پی کشف جسدهای صداقت از زیر آوارهای تظاهر و تزویریم.

هوای انقلابمان هم کمی تا قسمتی ابری است و پیش‌بینی می‌شود دمای انقلاب در دل‌های نسل «الله اکبر» بیشتر از گذشته رو به سردی برود… مگر آنکه شما توده‌ای هوای گرم ایمان به منطقه‌ی دل‌ها بفرستید.

 

03آوریل/23

زمینه‌های ساختاری مولد اغتشاش: غفلت از علاج ریشه‌های ناپیدا / مهدی جمشیدی

نمی‌توان اکنون را از گذشته برید و به‌طور انتزاعی در باره آن نظر داد، بلکه باید «ربط‌ها و پیوندهای تاریخی» را دید و جامعه و واقعیّت اجتماعی را در چهارچوب آن، تفسیر و معنا کرد. «مقطعی» و «گسسته» دیدن و تحلیل‌ کردن رویدادها، خطای در فهم را به دنبال دارد و این خود مشکلی بر مشکل پیشین می‌افزاید. پس باید به گذشته‌، نگاه «خطّی» و «جریانی» افکند و کنش‌ها و واکنش‌ها را در «زنجیره مناسبات علّی و معلولی»، به تصویر کشید.

ما در «نقطۀ آغاز» قرار نداریم و با جامعه‌ای فاقد «سابقه ذهنی» و «زمینه روانی» مواجه نیستیم. رویکردهای رسمی و غیررسمی گوناگونی اجرا شده‌اند و جامعه، طعم تلخ یا شیرین آنها را در کام خویش حاضر و زنده می‌یابد و بر اساس این «خاطره‌های تاریخی» و «حافظه جمعی»، داوری می‌کند. فهم اغتشاش‌ها و ریشه‌های آن هم در این چهارچوب ممکن است.

  1. کارگزاران فرهنگی؛ هم‌نشینیِ کم‌اعتقادی و کم‌عملی

در زمینه تدابیر فرهنگی با مجموعه‌ای از رویکردهای ناصواب روبرو هستیم. سیاست‌گذاری‌های فرهنگیِ ما، «مبهم» و «دور از صحنه» است، نه «عینی» و «میدانی». ما نتوانسته‌ایم هدف‌های فرهنگی را به «گفتمان» تبدیل کنیم. در حال حرکتیم، ولی بدون «نقشه راه». شعار «تحوّل» می‌دهیم، اما برای تحوّل هیچ دانشی تولید نکرده‌ایم؛ یعنی نمی‌دانیم تحوّل یعنی چه و برای چه و با چه روشی و توسط چه کسانی و نسبت به چه مسئله‌هایی. نهادهای فرهنگی باید از طریق «بودجه‌های هدفمند شده»، به خط و از تنبلی خارج شوند. با توصیه و درخواست و سند نیز کاری پیش نخواهد رفت، بلکه باید از طریق اعمال سیاست‌‎های انقباضی دربارۀ بودجه، آنها را وادار به اقدام کرد. ساختارهای فرهنگی از همین تعداد نیروهای انسانیِ متعهد و تحوّل‌خواه و خوش‌فکر بالفعل نیز استفاده نمی‌کنند. ساختارهای فرهنگی در انحصار عدّه‌ای خاص قرار گرفته‌اند؛ «مدیران ثابت» در «ساختارهای مختلف»، جابه‌جا می‌شوند و یک «حلقۀ بسته» شکل گرفته است. ما حرف نوی فرهنگی نداریم و گرفتار تکرار شده‌ایم. انبان انقلاب از سخن نو، تهی نیست، اما آنان که باید به زایش فرهنگی بها بدهند و در متن جامعه، جریان‌سازی فرهنگی کنند، دچار کاستی‎های فراوان هستند. در این قلمرو با مجموعه‌ای از دوگانه‌ها روبرو هستیم: «محافظه‌کاری/ صراحت»، «تک‌صدایی/ چندصدایی»، «تمرکز/ تکثّر»، «کلیشه/ خلّاقیّت»، «سلبریتی/ حکیم»، «هیجان/ عقلانیّت»، «سفارش/ اعتقاد»، «شعار/ عمق»، «تکنیک/ درونمایه»، «مسئله‌مندی/ بی‌طرفی» و…

  1. نظام آموزشی؛ علم منهای ایدئولوژی

نظام آموزشی در طول دهه‌های گذشته، از واقعیّت‌های فرهنگی کنار کشید و خود را درگیر چالش‌ها و مسئله‌های فرهنگی نکرد؛ زیرا از مواجهه هراس داشت و می‌خواست سرگرم دغدغه‌های روزمرّۀ آموزشی خویش باشد. این نظام، شجاعانه و صریح، وارد میدان «نزاع فرهنگی» نشد و خود را صاحب مسئولیّت تاریخی قلمداد کرد. نظام آموزشی، مسئله‌های گزنده را جارو، اما آنها را زیر فرش پنهان کرد تا فقط دیده نشوند. این مسئله‌های حل‌ نشده، خود را در خارج از نظام آموزشی نمایان کردند، در حالی‌ که این نظام، یکی از بهترین بسترها برای اصلاح معنایی و بازسازی هویّتی بود. نظام آموزشی، اسیر «قالب‌های بی‌خاصیّت» و «چهارچوب‌های محافظه‌کارانه» بود و به همین دلیل از رقیبان و معارضان خویش، عقب افتاد و در حاشیه قرار گرفت. نخستین و بزرگ‌ترین خسارت، زمانی شکل گرفت که همان صورت نیم‌بند از «معاونت پرورشی» نیز برچیده شد و «علم منهای ایدئولوژی» در دستور کار قرار گرفت. ایدئولوژی‌زدایی از نظام آموزشی، همان انقلاب‌زدایی بود که انسان‌های «خنثی» و «بی‌طرف» را تولید می‌کرد و به جوانان می‌آموخت که آنچه اصل است، «علم» است و «ارزش‌ها»، اموری شخصی و سلیقه‌ای هستند.

  1. خانواده؛ تضعیف‌ سلول بنیادینِ جامعه

ساختارهایی را تولید کرده‌ایم که سبک زندگیِ تجدّدی را روزانه و به‌طور رسمی بازتولید می‌کنند و ما را در چرخۀ باطلی از ارزش‌های غربی فرو می‌برند. باید در این ساختارهای پنهان، تجدیدنظر و ساختارهای دینی را جایگزین کرد. دستکاری‌های معطوف به سطح فردی و عاملیّتی، گره‌گشا نیستند و نمی‌توانند وضع را از اساس تغییر بدهند. باید از نقطه‌ای شروع کرد که دیده نمی‌شود، اما بسیار مؤثّر و کارساز است. از این جمله، مناسبات و معادلات ساختاری‌ای است که به خانواده گزند رسانده‌ و آن را متزلزل کرده‌اند. در طول دهه‌های اخیر، بخش‌هایی از خانواده، ضعیف شده‌اند و کارآیی گذشته را ندارند. تصویر جدیدی که از زن ساخته شد و به‌عنوان فعالیّت‌های پیشروانه و معطوف به رشد شخصیِ زن، موجب گریختن او از خانه شد، رکن خانواده را بی‌ثبات کرد و زمام تربیت فرزندان را از او ربود و نقش‌های مادری و همسری را رقیق کرد. تحقیر شدن نقش‌های زن در خانه، ساز و کار اصلیِ انتقال ارزش‌ها را متزلزل کرد و تداوم هویّتی را با گسست نسبی مواجه ساخت.

 

  1. فضای مجازی؛ جهانِ بی‌پایانِ رها شده

آیا باید از اینکه فضای مجازی، کارکردهای مثبت نیز دارد، باید مطلوبیّتِ اصلِ فضای مجازی را نتیجه گرفت یا رهاسازیِ کلّیّتِ فضای مجازی را؟ بخش عمده‌ای از مفاد مفسده‌انگیز و ناسالم، در شبکه‌های اجتماعیِ بیگانه هستند که امکان فیلتر آنها وجود ندارد و به صرف عضویّت در این شبکه‌ها، در دسترس قرار می‌گیرند. مفسدۀ استفاده از فیلترشکن، بیشتر از دسترسیِ آسان به محتواهای ناسالم نیست. آیا اگر مشروبات الکلی به صورت قاچاق وارد شدند، باید مصرف آن را آزاد گذاشت؟ هر اندازه هم که بودجه صرف تربیت دینیِ جامعه بشود، باز نمی‌توان نتیجه گرفت که باید زمینه‌های فسق و فجور را در جامعه حذف نکرد. در جامعۀ دینی، فساد نباید رسمی و آشکار باشد. واقعیّت این است که فضای مجازیِ مبتنی بر حکمرانیِ غرب، به بسترِ تغییرِ فرهنگی و سیاسی تبدیل شده است و ما از بیرون، مدیریّت می‌شویم. مسئولیّت شرعی و اخلاقیِ مفاسدِ مترتّب بر ول‌بودن فضای مجازی، بر عهدۀ هر کسی است که به‌نوعی در حال روایت‌سازیِ وارونه از انتقال مدیریّت آن از غرب به ایران هستند. برخی جریان‌های سیاسی، دغدغۀ قدرت دارند، نه اخلاق و معنویّت و به همین دلیل، از ایفای نقش طبیبِ دلسوزی که داروی تلخ را تجویز می‌کند، می‌گریزند، وگرنه وجودِ تقاضای اجتماعی، عرضه را مشروع و موجّه نمی‌سازد.

نمی‌توان همۀ امور اجتماعی را به «وجدان‌های فردی» ارجاع داد و انتظار داشت همۀ افراد جامعه، از طریق «خویشتن‌داریِ اخلاقی»، از فسق و فجور در امان و محفوظ بمانند، در حالی‌ که قابلیّت‌های ایمانیِ افراد، «هم‌سطح» نیستند و همواره و در برابر همۀ اقسام وسوسه‌های شیطانی، «قدرت بازدارندگی» ندارند. هر اندازه نیز که ما «پرهیزگار» و «خداترس» باشیم، باز صلاح و صواب نیست که خویش را با این توجیه که «مصون» هستیم، در «مهلکۀ تباهی‌های فضای مجازیِ غرب‌بنیان» بیفکنیم. برخورداری از «کمالات ایمانی» و «درجات اخلاقی»، مجوز شرعی برای چنین «زورآزماییِ معنوی‌»ای را به دست نمی‌دهد. اگر بناست که تنها «تقوای فردی»، حافظ فضایلِ معنوی و اخلاقی در جامعه باشد، پس چگونه است که گفته شده «تحقّقِ احکامِ اسلام»، محتاجِ «حکومت‌مندی» و «نظام‌سازیِ اجتماعی» است؟ اگر رواج و تداوم ارزش‌های دینی، فقط بر «پارسایی شخصی» تکیه دارند، «دولت اسلامی»، بی‌معنا و بی‌فلسفه است.

همۀ دلیل ما در مخالفت با وضع کنونیِ فضای مجازی، منحصر به «محتوا» نیست، بلکه مسئلۀ مهمّ‌تری نیز در میان است و آن، عبارت از این است که بر اساس «قاعدۀ نفی سَبیل»، نباید «غیرمسلمانان» بر شئون و ساحاتِ حیاتِ «مسلمانان» تفوّق و تسلّط داشته باشند. اینکه «تدبیر محتوای ما»، در اختیار آنهاست، نافی «عزّت و استقلالِ جامعۀ اسلامی» است. باید از اینکه غرب، فضای مجازیِ ساختۀ خویش را به ابزاری برای «نفوذِ فرهنگی» و «تغییرِ سبکِ زندگیِ اسلامی» و «زوالِ ارزش‌های اخلاقی» تبدیل کرده است، «نگران» و «دغدغه‌مند» بود و «حسّاسیّتِ خاص» به خرج داد. «تنها نهادن توده‌های مردم در این معرکۀ مردافکن» – به واسطۀ بهره‌گیری‌ نکردن از اهرم‌های حاکمیّتی و راهبردهای پیشگیرانۀ ساختاری و روش‌های حفاظت‌بخشِ رسمی – حکیمانه و موجّه نیست. پس مسئلۀ ما، فضای مجازیِ بیگانه است، نه خودِ فضای مجازی.

البتّه مسئلۀ استقلالِ ملّی، فقط یکی از دلایل ماست و چندین دلیل دیگر نیز وجود دارند. مسئلۀ ما، فضای مجازیِ رها شده است، نه فضای مجازیِ آزاد. پس گرانیگاه مسئله، اختناق و انسداد نیست. باید به دنبال مهاجرت دواطلبانه و خودجوش مردم به رسانه‌های اجتماعیِ ایرانی بود.

  1. روایت؛ بی‌زبانی و لکنت در مقام توضیح

این ماجرا نشان داد که «روایت»، تا چه اندازه می‌تواند بر «واقعیّت» غلبه کند و به «ذهنیّت عمومی»، جهت ببخشد. از نظر جبهۀ دشمن، مهمّ نیست که در عمل بناست چه اتّفاقی رخ بدهد، بلکه روایتِ از آن، تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز است؛ پس باید روایت‌پردازی کرد و زمام و عنانِ فکر مردم را به دست گرفت و آنها را فریفت. این کاری است که تا کنون انجام گرفته است. و با همین «بازیِ روایتی»، می‌توان مردم را بر ضدّ تصمیم‌ها و طرح‌های انقلابی شوراند و نیروهای انقلابی را به تسلیم واداشت. به‌این ‌ترتیب، هر قدم راهگشا و مفیدی که برداشته شود، با موجی از هوچی‌گری‌های روانی و غوغاسالاری‌های رسانه‌ای مواجه می‌شود و در نهایت، عقیم و ناتمام می‌ماند.

یک نگاه ناردست که در حال گسترش هم هست این هست که مسئله، فرهنگ و ارزش‌ها و تبیین و روشنگری و … نیست، بلکه باید وضع اقتصاد درست بشود و در این صورت، همه‌چیز و از جمله فرهنگ و آسیب‌های ضدارزشی هم خود به‌ خود بر طرف خواهند شد. ما معتقد به «جنگ ترکیبی» هستیم و از این جهت بر این باوریم که نباید مسئلۀ فرهنگ را به اقتصاد فروکاهید. کسانی‌ که معتقدند مسئلۀ واقعی، اقتصاد است و کار فرهنگی و تبیینی اثری ندارد، جنگ ترکیبی را نفی می‌کنند. موضع ما، چندضلعی و چند لایه‌ای هست و موضع مقابل، تقلیل‌دهندۀ همه‌چیز به اقتصاد. حتّی اگر گشایش اقتصادی هم ایجاد شود، باز در جنگ روایت، حس محرومیّت به مردم القا می‌شود و به‌این‌ ترتیب، مردم، هیچ‌گاه احساس خشنودی و برخورداری نخواهند کرد. بگذریم از اینکه به باور رهبر انقلاب، حتّی بسیاری از گره‌های اقتصادی هم از طریق فرهنگ، گشوده می‌شوند.

  1. چهره‌های اجتماعی؛ خودکامگیِ شهرت‌مدارانِ توده‌ای

در افق اجتماعی مبتنی بر سلبریتی‌ها، هیجان و احساس از یک ‌سو و ظاهر و بدن از سوی ‌دیگر، تعیین‌کننده‌اند و همه‌ چیز در محاصرۀ شخصیّت‌های رسانه‌ای قرار می‌گیرد. ذهن‌ها، مسخّر و مرعوب کسانی‌اند که رسانه از آنها قهرمان ساخته و برایشان، هویّت موهوم، بافته است. انسان‌هایی ضعیف و سست‌عنصر و کم‌مایه که تمام نداشته‌هایشان را به یاری قدرت رسانه، جبران یا پنهان می‌کنند و عوام را مجذوب و شیفتۀ خود می‌سازند.‌ به ‌این‌ ترتیب، سطحی‌نگری و تنزّل اندیشه و افول خواسته‌ها پدید می‌آیند و جامعه از انسان‌های حقیقی و بلندمرتبه، غافل می‌شود. یک خواننده، یا بازیگر، یا ورزشکار، به تمام شخصیّت و اصالت دیگران و هدایت‌کنندۀ غیررسمی جامعه تبدیل می‌شود. اوتاد و اولیا و اهل سلوک، مهجور می‌شوند و سفها و تهی‌مایگان، صدرنشین و سرشناس.

باید گروه‌های مرجع تغییر کنند؛ زیرا اکنون ضعیفان و گاه ناصالحان فرهنگی، جهت‌دهنده شده‌اند. رسانه‌های رسمی در طول دهه‌ها به اینان اعتبار بخشیدند و برای آنها حیثیّت و منزلت اجتماعی آفریدند و امروز در مقابل غولی قرار گرفته‌اند که خود ساخته‌اند. نظریۀ جذابیّت – آن هم به روایت سطحی و عامه‌پسندش – کار را به اینجا رسانده است. اکنون باید از سطح، به عمق حرکت کرد و تفکّر و عقلانیّت را بر هیجان و احساس ترجیح داد. سطحی‌نگری سلبریتی‌ها به جامعه نیز سرایت یافته و بخش‌هایی از جامعه دستخوش تلاطم‌هایی شده است که اینان ایجاد کرده‌اند. باید به نسل جدید از سلبریتی‌ها میدان داد که مؤمن و انقلابی باشند، نه کسانی که حتّی از آغاز نیز نگاه اسلامی و انقلابی ندارند و می‌کوشند با ستیزه‌جویی و حاشیه‌سازی، خویش را متمایز و برجسته جلوه دهند. باید بازار مخالف‌خوانان را کساد و بی‌رونق کرد و جامعه را بر مدار حکمت و تفسیر درست از فلسفۀ زندگی تدبیر کرد. نمی‌توان به جامعه‌ای امید بست که چشم به سرآمدان بی‌هویّت و مذبذب دارد و آنها را بر اهل معنا و معرفت ترجیح می‌دهد. قدرت این برجستگان و سرشناسان آنچنان فزونی گرفته که خویش را فراتر از قانون و حقّ می‌انگارند و بی‌اعتنا به اخلاق و انصاف، جوسازی و فضاپردازی می‌کنند. اگر حاکمیّت در این باره، اعمال اقتدار و قالب‌های مشخصی را عرضه کند که کنشگری اینان قاعده‌مند شود، وضع دگرگون خواهد شد.

 

  1. روشنفکریِ سکولار؛ شبهه‌پراکنیِ خواصِ اغواگر

در سال‌های پایانی دهۀ ۶۰ که ایدئولوژی مارکسیستی در ایران، از رمق افتاده بود و توش و توانی نداشت، «ایدئولوژی لیبرالیستی» از راه رسید و در سطح نخبگانی و روشنفکری، به یک جریان پُررنگ و مؤثّر تبدیل شد. در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب، «نهضت آزادی» به رهبری مهدی بازرگان، خطّ لیبرالیسم دولتی را در دستور کار خویش قرار داد و پس از چندی نیز به‌واسطۀ همین اختلاف‌ها و تضادهای ایدئولوژیک با انقلاب، کناره‌گیری کرد. امّا این ‌بار، کسانی‌ که جزو مخالفان و منتقدان ایدئولوژی لیبرالیستی بودند و اسلام را با روایتی چپ‌گرایانه شناخته بودند، روندی معرفتی را آغاز کردند که از یک «چرخش معرفتی چشمگیر» حکایت می‌کرد. کسی ‌که بیش‌ از همه، «تسهیل‌کننده» و «محرّک» این دگردیسی بود، عبدالکریم سروش بود. او در «حلقۀ کیان»، نظریۀ «قبض و بسط تئوریک شریعت» را مطرح کرد و به «تجدیدنظرهای معرفت‌شناختی و فلسفی» در قلمروی دین‌شناسی روآورد. به ‌دنبال او، دیگرانی نیز به راه افتادند و با الهام از گفته‌ها و نوشته‌های او، کم‌کم جریان «روشنفکری لیبرالیستی» را شکل دادند.

در همین مقطع، یک اتّفاق بزرگ دیگر نیز در عرصۀ «رسمی» و «حاکمیّتی» رخ داد و آن عبارت بود از آغاز سیاست «لیبرالیسم اقتصادی» در دولت سازندگی. نیروهای تکنوکرات که در دولت سازندگی حضور داشتند، سیاست اقتصادی متفاوتی را به ‌نام سیاست «تعدیل اقتصادی» آغاز کردند که برآمده از «صندوق بین‌الملی پول» و «بانک جهانی» بود. این سیاست، از چند جهت، فضای انقلابی و ارزشی را دستخوش تحوّل کرد: حاکمیّت نیروهای تکنوکرات، به‌ فراموشی ‌سپردن معرفت و فرهنگ، عمل‌گرایی و رواج منطق موقعیّت، تقدّم رشد اقتصادی و تولید ثروت بر عدالت، شکاف میان دولت و ملّت، پیدایی نارضایتی‌های اجتماعی و شورش‌های شهری و… با رخ‌دادن اتّفاق سوّم، مثلث تجدّد غربی به روایت لیبرالیستی در ایران کامل شد و آن، عبارت بود از قدرت‌گیری جریان روشنفکری سکولار در نیمۀ دهۀ ۷۰ و جایابی آنها در درون «ساختار رسمی دولت». در این نقطه از تاریخ بود که تمام «امکان‌ها» و «فرصت‌ها» در کنار یکدیگر قرار گرفتند و نیروهای متجدّد، یکپارچه و آشکار، «ایدئولوژی انقلابی» را به چالش کشیدند. این موج، بسیار شبیه موجی بود که در ماجرای مشروطیّت و از سوی روشنفکران آن دورۀ تاریخی شکل گرفت. از آن زمان تا کنون، همواره این جریان در بیرون از ساختار قدرت سیاسی و حتّی گاه در درون آن فعّال بوده و کوشش کرده است ذهنیّت جامعه را دست‌کاری و از جامعه، انقلاب‌زدایی کند.