۱) رخدادهای نیمه دوم سال ۱۴۰۱ که پیامدهای آن تا لحظه نگارش این متن (اردیبهشت ۱۴۰۲) نیز ادامه دارد، موضوع «حجاب و عفاف» در جمهوری اسلامی را (که سالها توسط بسیاری از مسئولین و بهعمد به حاشیه رانده شده بود) به صدر مباحث مورد توجه جامعه و مسئولان کشاند و به یکی از مطالبات جدی متدینان و مردم مؤمن و مسلمان ایران تبدیل کرد. هر چند در تمام سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان اسلام و نظام به مقوله بیحجابی و بیعفتی بهمثابه ابزاری جدی برای سرنگونی و براندازی خاموش جمهوری اسلامی ایران (و یا حداقل تضعیف آن) نگریستهاند؛ اما هنوز بسیاری از سیاسیون و مدیران نظام، مسئله حجاب و بیحجابی را امری فرعی، حاشیهای و البته فرهنگی میدانند که نظام نباید خود را درگیر آن کند و راهکار مقابله با بیحجابی را هم در عبارت «کار فرهنگی» خلاصه میکنند. هرچند هیچ گاه شاهد توجه و اقدام همین مسئولین به کار فرهنگی برای مبارزه با بیحجابی و ترویج حجاب و پوشش شرعی نبودهایم!
این غفلت عجیب و البته خطرناک به علل مختلفی رخ داده که پرداختن به آنها مجال دیگری میطلبد؛ اما به واسطه همین غفلت فراگیر، اقداماتی راهبردی توسط دستگاههای مختلف حاکمیتی صورت گرفته و میگیرد که نتیجه مستقیم یا غیر مستقیم آن ترویج گسترده بیحجابی و بیعفتی و در خوشبینانهترین حالت محصول جهل مدیران کشور به ثمرات چنین اقداماتی است. هر چند که متأسفانه در موارد بسیاری مدیران نفوذی یا مغرض، بهعمد و با علم به نتایج مرتکب این اقدامات شدهاند!
۲) اقدامات فوق را میتوان ذیل عنوان کلی «تغییرات مخرب در سبک زندگی جامعه ایرانی» خلاصه کرد . مقصود از سبک زندگی در این نوشتار همه روشهایی است که انسان ایرانی در طول تاریخ بر اساس باورهای دینی و هنجارهای اجتماعی برای پاسخگویی به نیازهای متنوع خود (اعم از نیازهای طبیعی، نیازهای فطری و نیازهای معنوی) و ساماندهی به زندگی فردی و اجتماعیاش برگزیده یا ابداع کرده است. سبک زندگی در حقیقت معادل مفهوم «فرهنگ» در معنای «شیوه زیست و پاسخگویی به نیازهای متنوع انسانی» است. (چون برای واژه فرهنگ معانی مختلفی بیان شده است).
جامعه ایرانی پس از آشنایی با اسلام و فرهنگ اهلبیت«ع»، داشتههای فرهنگی- تمدنی خود را با تعالیم دینی و مذهبی درآمیخت و سبک زندگی اسلامی – ایرانی را بنیاد نهاد . هر چند این سبک زندگی به علت عدم بهرهمندی کامل از منابع اسلامی و معارف اهلبیت«ع»، ضعف و نواقصی داشت، اما نکات مثبت و ارزنده آن بهحدی بود که جامعه ایرانی بهواسطه آن بتواند قرنها در عداد تمدنهای برتر و زاینده جهان قرار گیرد و الگو و الهامبخش سایر ملتها باشد.
اما از اواخر حکومت قاجار، به علت دور ماندن جامعه ایران از میراثهای تمدنی خود، روند «غربگرایی ناقص» از جانب جریان روشنفکری، بهعنوان یگانه راهکار درمان خلاء تمدنی ایران مورد توجه قرار گرفت و در ۵۳ سال حکومت پهلوی با اجبار فیزیکی و فرهنگی در جامعه ترویج شد و طرفدارانی پیدا کرد. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با وجود تلاش حضرت امام، رهبر انقلاب و برخی از نیروهای فکری و فرهنگی انقلاب در بازگرداندن جامعه به سمت و سوی تمدن اسلامی – ایرانی و سبک زندگی برگرفته از آن، این بازگشت در برخی از عرصههای جامعه، مانند نظام آموزش عالی، مدارس، عرصههای هنری و رسانهها، به شکل مطلوب رخ نداد و از اوایل دهه ۷۰ شمسی با تصدی بسیاری از مناصب مدیریتی و حاکمیتی از جانب شیفتگان فرهنگ غرب که کمترین شناخت را از میراث تمدنی اسلامی و ایرانی داشتند و همراهی این عده با تهاجم فرهنگی دشمن ،آمریکا و متحدان غربی آن، به جامعه ایرانی، سبک زندگی برآمده از انقلاب اسلامی که ریشه در ارزشهای تمدنی اسلامی و ایرانی داشت، به شکل برنامهریزی شده، هدفمند و بهتدریج به محاق رفت و به فراموشی سپرده شد و به جای آن سبک زندگی غربی، آن هم به شکل ناقص، توسط دشمنان اسلام و انقلاب، دوستان ناآگاه و نفوذیهای مغرض در جامعه ترویج و بهعنوان ارزش و هنجار معرفی شد و طبعاً در میان اقشار مختلف جامعه، بهویژه نوجوانان و جوانان حامیان و طرفدارانی پیدا کرد. این روند در دوران موسوم به اصلاحات به خطمشی اصلی قوای مجریه و مقننه تبدیل شد و در نتیجه توان اصلی حاکمیت به خدمت این روند خطرناک درآمد و دستگاههایی مانند آموزش و پرورش، آموزش عالی، فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزارت ورزش، شهرداریها، صدا و سیما، رسانههای دولتی و متصل به حاکمیت و حتی نهادهایی مانند حوزه هنری (طی سال های ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۰) و … مجری این روند و عملاً مکمل تهاجم فرهنگی دشمن شدند. برخی دوستان ناآگاه هم ندانسته و جاهلانه و با انگیزه فعالیت فرهنگی و آموزشی به این روند کمک کردند.
۳) روند تسلط سبک زندگی غربی بر جامعه ایرانی نمادها و نمودهای مختلفی را شامل میشود که مهمترین آنها را میتوان به شرح زیر برشمرد:
الف) ترویج موسیقی:
هر چند در فرهنگهای بشری به موسیقی بهعنوان دستاوردی عظیم و حتی غذای روح نگریسته میشود، اما فرهنگ اسلامی با تکیه بر نگرش برآمده از وحی، موسیقی را در چهارچوب و محدودهای خاص میپذیرد و در عین حال در باره پیامدها و عوارض خطرناک آن برای روح و جان انسان هشدار میدهد و ترویج و تأکید بر آن را مانعی جدی در مسیر رشد و اعتلای معنوی انسان میداند. هر چند بهکارگیری مؤمنانه این پدیده در محدوده تعیین شده توسط فقه میتواند به مثابه ابزاری تبلیغی برای مخاطب عام کارآمد باشد. طی سالهای پس از خاتمه دفاع مقدس و بر خلاف نظرات صریح حضرت امام و رهبر انقلاب که ترویج موسیقی را در تضاد با ارزشهای اسلامی و انقلابی دانسته و بهکارگیری آن را با رعایت محدودههای فقهی و به صورت مشروط مجاز میدانستند، موسیقی توسط رسانه ملی و سایر دستگاههای فرهنگی و تبلیغی بهعنوان یک هنر و ارزش اجتماعی مطرح شد و توجه بسیاری از کارگزاران و مدیران فرهنگی را به خود معطوف ساخت، تا جایی که پس از دهه ۸۰ شمسی، برگزاری کنسرتهای موسیقی و حمایت دولتی از آنها بهعنوان وظیفهای اصلی و رسمی برای دستگاههای فرهنگی در نظر گرفته شد و بودجهها، امکانات و توجهات جدی مدیریت فرهنگی نظام را از آن خود کرد. تأسیس هزاران مؤسسه و آموزشگاه و کلاس موسیقی در کشور، تبدیل موسیقی اغلب غیر انقلابی و عموماً غیر شرعی به محتوای ثابت رسانه ملی، برگزاری سالانه صدها کنسرت موسیقی در سراسر کشور، برپایی جشنوارهها و مسابقات اغلب حکومتی موسیقی و تبدیل اهالی موسیقی به الگوهای نسل جوان و نوجوان نمونههایی از موفقیت تلاشهای حکومتی برای تغییر سبک زندگی جامعه ایرانی در این زمینه است. این در حالی است که ابعاد اخلاقی، عرفانی و فقهی سبک زندگی دینی موجب میشود که انسان در نهایت احتیاط و در محدوده امری مکروه با پدیده موسیقی برخورد کند! در این میان تأکیدات جدی اسلام بر تاثیرات منفی موسیقی بر زیست عفیفانه و معرفی موسیقی بهعنوان یکی از عوامل کاهش حیا، غیرت و حجاب قابل کتمان نیست و اهل دقت این رابطه را بهوضوح در نمادهایی مانند کنسرتهای مختلط موسیقی و نسبت میان موسیقی و گسترش فرهنگ شهوترانی به خوبی درک و لمس کردهاند.
ب) گسترش بی ضابطه آموزش عالی:
هر چند تولید علم و ترویج آن از لوازم اصلی زیست انسانی و الهی است، اما گسترش بی ضابطه و خالی از کیفیت دانشگاهها در سالهای ۱۳۷۰ به بعد (خصوصا دانشگاه آزاد) در سراسر کشور و خصوصا شهرهای کوچک، باعث هجوم انبوه دانشجویان دختر و پسر به دانشگاهها برای کسب مدرک (و در بسیاری از مواقع با هدف فرار از خدمت سربازی و رفع موقت بیکاری) شد و این در حالی بود که بسیاری از این دانشجویان در شهرهایی غیر از محل زیست خود پذیرفته میشدند و بهواسطه نبود خوابگاه یا علل دیگر در خانههای استیجاری سکونت میکردند. این موضوع مخصوصاً در شهرهای کوچک موجب به هم خوردن بافت سنتی و عفیف این مناطق شد، زیرا حضور انبوه دختران غیر بومی که عموماً اهل شهرهای بزرگ بودند و با پوشش نامناسب و بدون نظارت و حضور خانواده در خانههای استیجاری سکونت و در بافت شهری زندگی و تردد میکردند، موجب ترویج و عادیسازی فرهنگ اختلاط و روابط و دوستیها و پوشش غیرشرعی در این مناطق شد.
از سوی دیگر حضور دانشجویان دختر و پسر از مناطق روستایی و شهرهای کوچک در دانشگاههای شهرهای بزرگ، آن هم در حساسترین و آسیبپذیرترین مقطع سنی و به دور از حضور و نظارت والدین، در اغلب موارد موجب تغییر فرهنگی سریع افراد و پذیرش فرهنگ حاکم بر شهرهای بزرگ شد و تداوم این روند تا امروز موجب شده است که دانشگاهها بهعنوان عاملی مؤثر در جهت گسترش فرهنگ بیاعتنایی به حجاب و عفاف و مروج فرهنگ اختلاط غیر شرعی و روابط غیر اخلاقی محسوب شوند. عادی بودن اختلاط دانشجویان در دانشگاهها و عدم ساز و کار تربیتی و آموزشی برآمده از فرهنگ و معارف دینی از جمله عللی است که موجب میشود اغلب دانشجویان تحت تأثیر فرهنگ غیردینی حاکم بر دانشگاهها و سبک زندگی غربی را در پیش بگیرند. البته این امر مراتب مختلفی دارد و در هر فرد متفاوت از دیگر افراد است.
ج) فضای مجازی ولنگار:
از ابتدای دهه ۹۰ شمسی، گسترش بیسابقه فضای مجازی در قالب گوشیهای هوشمند تلفن همراه در جامعه ایرانی آنچنان سریع و بدون حداقل چهارچوبهای قانونی و شرعی رخ داد که تغییرات شگرف و کمنظیری در فرهنگ و سبک زندگی مردم ایران به جای گذارد؛ تا آنجا که بدون اغراق میتوان ادعا کرد تأثیرات آن بر فرهنگ و سبک زندگی اغلب شهروندان ایرانی عمیقتر و فراگیرتر از پیامدهای عصر پهلوی بر این جامعه بوده است. فعالیت برنامههایی مانند تلگرام، اینستاگرام، توئیتر و حتی برخی برنامههای ایرانی مانند روبیکا در بستر ولنگار و بیقانون فضای مجازی در ایران در اغلب موارد به سمت و سوی محتواهایی فاسد و غیراخلاقی گرایش داشته است و بهواسطه سهولت دسترسی عملاً در اختیار اغلب مردم، از کودک و نوجوان تا افراد میانسال و حتی مسن قرار دارد و روزانه صدها و بلکه هزاران محتوای مغایر با اعتقادات و فرهنگ جامعه ایرانی را به ذهن فرد فرد مخاطبین سرازیر میکند و در این روند فرقی میان شهری و روستایی، زن و مرد، بی سواد و عالم، فقیر و غنی وجود ندارد. حضور یک گوشی هوشمند و برخورداری از اینترنت در یک خانه، کافی است تا تمام افراد آن خانه در معرض محتوای عموماً ناسالم فضای مجازی قرار بگیرند و در زمانی کوتاه روش زندگی خود را بر اساس محتوا و جهتگیریهای حاکم بر فضای مجازی تغییر دهند. وجود امکاناتی مانند ارتباط تصویری برخط، توانایی تأسیس صفحه و کانال اختصاصی (یا گروه و صفحات اشتراکی) و بهکارگیری آن بهعنوان یک رسانه باعث شده است تا در کوتاه زمانی فرهنگ بصری و رفتاری بسیاری از مردم ایران تغییر کند تا آنجا که استفاده از تصاویر و فیلمهای نامناسب، بیحجاب و حتی خصوصی و خانوادگی افراد به عنوان پروفایل و نمایش چنین تصاویری در صفحات شخصی بهعنوان رویدادی عادی درآمده است و افراد نه تنها از نمایش تصاویر و فیلمهای خصوصی و خانوادگی خود ناراحت نیستند، بلکه بدون اینکه توجهی به احکام فقهی و قواعد اخلاقی داشته باشند، به صورت رخدادی عادی و طبیعی اقدام به انتشار تصاویر و فیلمهای فردی یا جمعی خود و اطرافیانشان در فضای مجازی میکنند. این روند با شتابی هولناک سراسر جامعه را درگیر و گرفتار خود کرده است تا آنجا که اغلب متولدین سالهای ۱۳۸۵ به بعد در مقایسه با نسلهای قبل از خود، روایت و نگرش متفاوتی به مقولاتی مانند حیا، عفاف، حجاب و حتی حریم خصوصی و نظائر آن دارند.
در بستر فضای مجازی اصل بر دیده شدن و بسیار دیده شدن است و البته چگونه دیده شدن اهمیتی ندارد، زیرا ملاک و میزان موفقیت و ارزش محوری در این فضای ولنگار، تعداد بینندگان و هر چه بیشتر دیده شدن است و طبیعی است که بسیاری از نوجوانان و جوانان (بهویژه دختران) برای بیشتر دیده شدن در این فضا به سادهترین و البته غیراخلاقی و حرامترین شیوه ممکن یعنی «برهنگی، دریدگی و بیحیایی» روی بیاورند. تسلط این فضا بر ذهن و جان اکثر نوجوانان و جوانان ایرانی و البته بیاعتنایی مسئولان و حاکمیت به عدم قانونمندی این فضا و تلاش آنها برای گسترش پوشش آن در اقصی نقاط کشور، موجب شد تا این نسل برای کسب موفقیت در فضای مجازی به صورت دائمی در مسابقه بیحیایی و برهنگی قرار داشته باشد و هر روز روش جدیدی را برای نمایاندن زیبایی ظاهری خود به کار بگیرد و این امر مستلزم عبور بیشتر از مرزهای فقهی و اخلاقی است، امری که دشمنان اسلام و انقلاب برای دستیابی به آن از طریق فضای مجازی ولنگار اقدام کردند و به موفقیتهای قابل توجهی هم دست یافتند.
د) تفریحات غربی:
از جمله جذابیتهای تمدن غرب، تنوع و تعدد در تفریحات با هدف ارضای شهوات در قالبهای مختلف است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی روند توسعه تفریحات غربی در کشورمان از ابتدای دهه هفتاد شمسی آغاز شد و با حمایت برخی از مسئولان حکومتی گسترش یافت تا آنجا امروزه این تفریحات، بخشی جدی از زندگی اغلب نوجوانان، جوانان و حتی افراد میانسال ایرانی را تشکیل میدهد. وقتگذرانی در کافهها و رستورانها، تماشای روزانه فیلم و سریالهای خارجی و پاساژگردی نمونههایی از این تفریحاتند که البته نسبتی با فرهنگ اسلامی – ایرانی ندارند و برگرفته از سبک زندگی غربی هستند. در زندگی غربی به علت حذف نهاد خانواده افراد ناگزیرند اوقات فراغت خود را با این روشها بگذرانند. کافهنشینی به معنای حضور در کافهها به بهانه صرف تنقلات و نوشیدنیهای عمدتاً غربی و با هدف گفتگو با جنس مخالف و یا حضور در جمعهای دوستانه مختلط است که اغلب با رفتارهای موسوم به روشنفکری! همراه است (مانند استعمال دخانیات توسط دختران و پسران، پوشیدن لباسهای عجیب و زننده، استفاده از آرایشهای زنانه برای پسران و عکس آن برای دختران و….).
رستورانگردی با دو هدف صورت میپذیرد: اول ارضای شهوت خوردن در قالبها و طعمهای گوناگون و متنوع که البته نسبتی با غذا خوردن برای رفع نیاز طبیعی بدن ندارد و دیگر وقتگذرانی با جنس مخالف. پدیدههای کافهنشینی و رستورانگردی به عنوان عادتهایی روزانه، مساوی بیاعتنایی به مکان و نهادی به نام خانه و خانواده است و عملاً در بین برخی از اشخاص جایگزین خانه و خانواده شده است. پاساژگردی و چرخیدن در فروشگاههای بزرگ را هم که اغلب با همراهی دوستانی از جنس مخالف صورت میگیرد و بهعنوان بخشی از عادات و رفتارهای روزانه نسل نوجوان و جوان درآمده، باید به این فهرست اضافه کرد. این عادت که به علت تکرار، به نیازی اساسی برای بخشهای عمدهای از این نسلها تبدیل شده از رفتارهای بهظاهر ساده ،اما مخربی است که نسبتی جدی با بیحجابی و بیعفتی پیدا کرده است و عملاً بسیاری از زنان و دختران نوجوان و جوان در فرایند پاساژگردی، هم به واسطه خرید لباسهای نامناسبی که در این مکانها عرضه میشوند و هم به این علت که این مکانها به نمایشگاهی برای رقابت در جلوهگری و تبرج تبدیل شدهاند، به ورطه بیحجابی سقوط میکنند.
تماشای فیلمها و سریالهای غربی هم که بهواسطه فضای مجازی با کمترین هزینه و بهسهولت در دسترس اکثریت نوجوانان و جوانان کشور قرار گرفته، از جمله رفتارهایی است که روزانه ساعات قابل توجهی از وقت این نسل را به خود اختصاص داده و عملاً به مهمترین منبع آموزش سبک زندگی و نگرشهای غربی به این نسل تبدیل شده است. تمدن غرب از طریق فیلم و سریال، نگرشها، باورها و سبک زندگی خود را به مخاطب ایرانی و سایر مخاطبین در سراسر دنیا عرضه کرده و این مخاطبین به تماشای این آثار وابستگی و اعتیاد عجیبی پیدا کردهاند تا آنجا که یکی از شاخصهای اصلی به روز بودن در میان نوجوانان و جوانان ایرانی تماشای بههنگام و بدون تأخیر این آثار است و به این موضوع تفاخر هم میکنند.
این در حالی است که مسئله برهنگی و تننمایی، رابطه با جنس مخالف و روابط جنسی علنی و بیپروا جزء لاینفک این آثار و حتی پویانماییهای ویژه کودکان است. آن دسته از نوجوانان و جوانان ایرانی که مسحور و مفتون جادوی سینمای غرب شده و به همین علت با سبک زندگی غربی احساس انس و آمیختگی پیدا کردهاند، برهنگی، بیحجابی، انواع رابطه با جنس مخالف و حتی همجنسگرایی را اموری طبیعی و عادی و حق خود میدانند و نه تنها از ارتکاب این رفتارها احساس شرم نمیکنند، بلکه در انجام آنها با یکدیگر به رقابت هم میپردازند.
جالب اینجاست که این مباحث با درصدی کمتر در باره اکثر فیلمها و سریالهای خارجی (و بعضاً داخلی) رسانه ملی صدق میکند و آن دسته از افرادی که به هر علت امکان تماشای این آثار در فضای مجازی را ندارند، در قاب رسانه ملی، تماشای چنین فیلمها و سریالهایی را تجربه میکنند و به پیامدهای آن دچار میشوند، چون سانسور صورت گرفته در رسانه ملی بخش محدودی از مشکلات این آثار را مخفی میکند و امکان حذف یا تغییر نکات اصلی چنین آثاری وجود ندارد.
لازم به ذکر است که اکثر محصولات سینمای ایران و سریالهای شبکه نمایش خانگی دقیقاً ادامه دهنده و مقلد محصولات مشابه غربیاند و تأثیرات منفی آنها بر جامعه کمتر از نمونههای خارجی آنها نیست.
ه) آپارتمان نشینی و زیست غربی:
زندگی در آپارتمانها و مجتمعهای مسکونی انبوه، با توجه به نحوه معماری و طراحی آنها که بدون کمترین توجه به مقولاتی مانند حیا، پوشیدگی و عفاف صورت گرفته است، در بسیاری از نقاط ایران به رخدادی طبیعی و حتی مطلوب تبدیل شده و در برخی موارد مانند سکونت در برجهای مسکونی مشهور و متمایز حتی نماد و نشانه برتری و به روز بودن هم تلقی میشود. این پدیده که در عصر پهلوی و با شعار رفع مشکل مسکن در شهرهای بزرگ و تشبه به شهرهای غربی در جامعه ایرانی رایج شد، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سرعت و حتی با تشویق برخی از مسئولین در کشور گسترش یافت و حتی در شهرها و مناطق کمجمعیت نیز به مثابه نمادی از تجدد رونق و رواج پیدا کرد و در پی خود انبوهی از عادات و رفتارهای خالی از حیا و عفت را در جامعه گسترش داد. سادهترین مثال برای این بحث زنان و دخترانیاند که بدون حجاب و با حداقل پوشش در بالکنهای در معرض دید حاضر میشوند، یا از پنجره به بیرون نگاه میکنند و یا برای برخورداری از نور و هوای تازه پردهها را کنار میزنند و پنجرهها را باز میکنند و عملاً خود را در معرض دید صدها نفر نامحرم قرار میدهند و این رفتارها برایشان طبیعی و عادی شده تا آنجا که چنین رفتارهایی را قبیح و مغایر با حیا و عفت نمیدانند. آویزان کردن البسه و حتی لباسهای خاص در معرض دید سایرین، حضور با لباسهای خانگی و نامناسب در مکانهای عمومی مجتمعها و آپارتمانها (راهروها، آسانسور و راه پله و…) از دیگر رفتارهای رایج در زندگی آپارتمانی است که سهم مهمی در گسترش بیحجابی و بیعفتی و عادیسازی آنها ایفا میکند.
در همین مقوله میتوان به اختلاط گسترده بین نامحرمان در محیطهای اداری، تجاری، بانکها و… اشاره کرد که در عمل قبح اختلاط و همنشینی و همصحبتی با نامحرم را از میان برده و آن را به ضرورتی جدی برای زندگی و زیست شهری تبدیل کرده است. وقتی یک زن در هر روز ساعتها با چند همکار و دهها ارباب رجوع یا مشتری مرد سروکار دارد و بهعنوان یک انسان با برخی از آنها رابطه عاطفی و دوستانه برقرار میکند، خود به خود مفهوم «نامحرم» در ذهن او فرو میریزد و نیازی به رعایت حجب و حیا در برابر آنها احساس نمیکند.
جمعبندی:
این نوشتار در پی توصیف ریشههای فرهنگ بیحجابی و بیحیایی در سبک زندگی امروز مردم ایران است. بدیهی است که اختیار انسان در هیچ حالتی سلب نمیشود، زیرا بسیاری از مؤمنان جامعه در همین شرایط و البته با تحمل دشواریها زیست عفیفانه را ادامه میدهند و بر شرایط حاکم غلبه کردهاند. واضح است که مقصر اصلی در این زمینه، مسئولانی هستند که دانسته و عمدی یا ندانسته و جاهلانه و با استفاده از بیتالمال و امکانات حاکمیت، سبک زندگی غربی در ایران اسلامی را ترویج کرده و از این طریق زمینه عادیسازی و شیوع بیحجابی و بیعفتی در جامعه را فراهم آوردهاند. بدیهی است بدون چارهاندیشی در باره این زمینهها برقراری و ترویج فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه و تبدیل آن به ارزش و هنجار حاکم، امری دشوار و شاید ناممکن خواهد بود.