اشاره:
رسانه و شبکههای اجتماعی در ایران و غرب شرایط متفاوتی دارند. در کشورهای غربی با رسانههایی مواجهیم که به ظاهر خصوصیاند ولی از سیاستهای رسمی کشور خود تبعیت میکنند و از مدافعان امنیت ملی خود محسوب میشوند. اما در ایران با رسانههایی مواجهیم که از انواع و اقسام رانت و منابع عمومی و دولتی به شکل یارانه و… استفاده میکنند، اما علیه سیاست رسمی کشور فعالیت میکنند و ایران را به تنها کشوری در دنیا تبدیل کردهاند که دارای اپوزیسیون برانداز داخلی است که علیه امنیت ملی فعالیت میکند و یا در خوشبینانهترین حالت تعهدی به امنیت ملی ندارند.
با ظهور و گسترش شبکههای اجتماعی، رسانههای رسمی دیگر جایگاه سابق خود را ندارند. علاوه بر این، فراز و نشیبهای سالهای اخیر هم نشان داده که علیرغم پیشرفت کشور در حوزههای مختلف اما در عرصه رسانه و جنگ نرم با آشفتگی و خلاءهای قابل توجهی روبرو هستیم که ضروریست هرچه سریعتر شناسایی، آسیب شناسی و چارهجویی شوند.
برای بررسی ابعاد پیچیده این موضوع، با تاکید بر مقایسه وضعیت رسانهها در ایران و غرب، با دکتر فواد ایزدی دانشیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران به گفتگو نشستهایم که مشروح آن تقدیم مخاطبان «پاسدار اسلام» می شود.
*با سلام و تشکر از فرصتی که در اختیار “پاسدار اسلام” قرار دادید، بحث را از اینجا آغاز میکنیم که اقتدار دولت در صیانت از قانون چه نقشی در انسجام ملی و تقویت امنیت ملی و مقابله با تهدیدات رسانهای و تبلیغاتی دشمن دارد؟ حفظ و صیانت قاطعانه از قانون در کشورهای غربی چگونه است که هیچکس اعم از سلبریتیها و چهرههای سیاسی و سایر افراد جرئت تخطی از خطوط قرمز را ندارند، ولی در ایران قانونشکنی این قدر سهل و عادی شده است؟
بسماللهالرحمنالرحیم. افرادی که در کشورهای غربی سلبریتی میشوند، اعم از اینکه خواننده، هنرپیشه، فوتبالیست یا هر ورزشکار و چهره معروف دیگری باشند، معمولاً با شرکتهای بزرگ قرارداد دارند و این قراردادها هم با جزئیات دقیق تنظیم میشوند؛ چون شرکت روی این فرد سرمایهگذاری کرده و در نتیجه فرد مسئولیتهائی پیدا میکند که باید آنها را مو به مو اجرا کند. نکته مهم در تمام این قراردادها این است که فرد نباید وارد بحثهائی بشود که به فروش آن شرکت صدمه بزند و اگر در فضای اجتماعی بحثی را مطرح کند یا حرکتی را انجام بدهد که تأثیر منفی روی فروش شرکت داشته باشد، حکم نقض قرارداد را دارد و نه تنها مبلغ قرارداد را به او نمیپردازند، باید جریمههای سنگینی هم بدهد.
از این جهت دولت نیازی به ورود به این بحثها ندارد. در کشورهای غربی، مخصوصاً آمریکا، جائی به نام وزارت ارشاد یا چنین محیطهائی ندارند که بخواهند با بخشنامه و امثال اینها محدودیت ایجاد کنند، چون سیستم سرمایهسالار این مسئله را در عمل حل کرده است. به همین دلیل سلبریتیها بسیار محتاط هستند و به بحثهائی وارد نمیشوند که ممکن است خدشهای به قراردادشان وارد کند.
مایکل جردن، بسکتبالیست آمریکائی، جزو سلبریتیهای معروف آن کشور است و معمولاً به دموکراتها رأی میدهد. سیاهپوستها جزو اقشار ضعیف جامعه هستند و بعضاً باید به بحثهای سیاسی این چنینی ورود پیدا کنند. او جمله مشهوری دارد و میگوید جمهوریخواهان هم کفش میخرند. مایکل جردن چون بسکتبالیست است، کفشهای ورزشی، از جمله آدیداس را تبلیغ میکند و چون کفش آدیداس فقط مختص به طرفداران دموکراتها نیست و طرفداران جمهوریخواهان هم کفش آدیداس میخرند، بنابراین اگر مایکل جردن بخواهد حرفهائی را بزند که بخشی از جامعه دلخور شوند، این موضوع کلاً در فروش آدیداس تأثیر منفی میگذارد و در نهایت منجر به نقض قرارداد میشود و تبعات مالی بسیار سنگینی برای آن فرد دارد.
بنابراین ساختار و سیستمی طراحی شده که در نهایت سلبریتیها وارد این نوع بحثها نمیشوند. انسجام قانونی به این شکل طراحی شده، در نتیجه، سلبریتیها حالتی را که در ایران دارند، در غرب و آمریکا ندارند. البته این نکته را هم باید اضافه کنیم که در غرب شرایط و ساختار به نحویست که سلبریتیها به خود اجازه نمیدهند که بخواهند نظام آن را به سمت براندازی یا فعالیتهای تخریبی ببرند. از این جهت ساختار عادی کار خودش را انجام میدهد.
از طرف دیگر کشورهای غربی، مخصوصاً آمریکا دائماً به دنبال کارشکنی و براندازی جمهوری اسلامی هستند و برای این کار هزینههای میلیاردی میکنند و طراحی و برنامهریزی دارند. حضرت آقا چند وقت پیش فرمودند که این طراحیها تحسینبرانگیز است و آنها واقعاً در برنامهریزی دقت دارند و زحمت میکشند. در نتیجه و در امتداد این برنامهریزیها و تبلیغات، عدهای از سلبریتیها به سمتی میروند که نباید بروند. هیچ کشوری چنین اقدامی را علیه کشورهای غربی انجام نمیدهد. البته روسیه و چین یک کمی به این موضوع متهم شدند. البته اگر هم در این عرصه ورود کرده باشند، چندان جدی نبوده است؛ ولی دیدید که چه غائلهای علیه چین و روسیه بر پا شد که اصل ماجرا هم زیر سئوال است که آیا واقعاً روسیه و چین علاقهای به ورود به عرصه تأثیرگذاری بر افکار عمومی آمریکائیها دارند یا نه، ولی اگر در همین حد محدود هم بوده باشد، بهشدت با آن برخورد کردند و ما گزارشی نداریم که فلان سلبریتی آمریکائی توسط فلان کشور خارجی هدایت شده باشد. این حالتی که در ایران وجود دارد، علیه آمریکا و کشورهای غربی وجود ندارد.
*آیا شبکههای اجتماعی جای رسانههای جریان اصلی را گرفتهاند و یا در صورت پوشش مناسب، میتوانند اثرگذاری خود را افزایش دهند؟
در کشورهای غربی، برای بخشی از جامعه که بخش قابل توجهی هم هست، شبکههای اجتماعی جای رسانههای جریان اصلی را نگرفتهاند. بخشی از جامعه هنوز به رسانههای اصلی توجه میکند؛ منتهی در نظرسنجیها داریم که اعتماد به رسانههای اصلی در آمریکا در حال حاضر در حدود ۲۰ درصد است؛ یعنی ۸۰ در صد مردم اعتمادشان را به رسانههای اصلی از دست دادهاند. این عدم اعتماد، فضا را یک مقدار برای رسانههای دگراندیش یا شبکههای اجتماعی باز میکند و در نتیجه در آمریکا این دغدغه نسبت به شبکههای اجتماعی که تحت کنترل دولت آمریکا نیستند وجود دارد. این داستانی که در مورد «تیکتاک» در آمریکا دیدیم که در کشورما هم انعکاس داشت، ذیل همین مطلب تعریف میشود. شبکههای اجتماعی آمریکائی با دولت آمریکا همکاری صد در صدی دارند و از اینجهت به آن معنا چندان دغدغهای را برای دولت آمریکا ایجاد نمیکنند و اگر در زمینهای تأثیرگذاری جدی داشته باشند که دولت آمریکا خوشش نیاید، معمولاً بهنوعی مدیریت میشوند. مدیریت تیکتاک چون آمریکائی نبود، بهشدت با آن برخورد کردند. در حال حاضر قانونی در آمریکا قانونی دارند به اسم «محدودیت» که طرحی است که الآن در کنگره مطرح است و جریمههای بسیار سنگین، حدود یک میلیون دلاری و زندانهای بسیار طولانی ۲۰ تا ۲۵ سال برای افرادی که این قانون را نقض کنند، پیشبینی شده است.
آمریکائیها در حوزه مهندسی فکری فرهنگی واقعاً با کسی شوخی ندارند و حساس هستند و تأثیر رسانه را بهخوبی درک میکنند، چون سالهاست که از ابزارهای رسانهای برای سرنگونی نظامهای کشورهای دیگر و تأثیرگذاری بر افکار عمومی آنها استفاده کردهاند. افکار عمومی در رشته ارتباطات یک علم است و آنها بهخوبی با آن آشنا هستند. گرایش افکار عمومی و گرایش اقناع وجود دارد و آمریکائیها در این حوزهها زیاد کار کردهاند. با توجه به عقبه دانشیای که وجود دارد و خود آمریکائیها هم زیاد از این ابزار استفاده کردهاند، این دغدغه نسبت به شبکههائی که آمریکائی نیستند وجود دارد.
البته اینها برای جاهائی مثل ایران فرصت است که نه تنها از خودشان در مقابل هجمه رسانهای و فرهنگی آمریکا دفاع کنند، با توجه به آن آمار ۸۰ درصدی در یک کشور ۳۰۰ میلیونی که اعتماد بخش اصلیشان از رسانههای اصلی سلب شده، به حالتهای آفندی هم توجه کنند؛ چون مخاطب، اعتماد به رسانههای خودش را از دست داده و مخاطب تشنهای است.
* چرا رسانههای خارجی و دنبالههای داخلی آنها میتوانند فضای داخلی ایران را هنگام کنشهای اجتماعی مدیریت کنند، اما رسانههای داخلی توانایی لازم را برای مقابله بهموقع و در دست گرفتن مدیریت افکار عمومی ندارند؟
ضعف رسانههای داخلی چند دلیل دارد. دلیل اول این است که بسیاری از رسانههای داخلی دولتی یا نیمه دولتی هستند و مثلاً جائی مثل صدا و سیما که پوشش گستردهای دارد، در عمل در نگاه مخاطب ایرانی، تبدیل به روابط عمومی قوه مجریه در کشور شده است که این در دراز مدت ضربه بزرگی به رسانه ملی زده است. قوه مجریه اگر به روابط عمومی نیاز دارد، باید خودش روابط عمومی قویای داشته باشد و نباید به این شکل به رسانهای که ملی است وابسته باشد. رسانه ملی باید نسبت به قوه مجریه جایگاه مستقلی داشته باشد. اینکه رسانه ملی روابط عمومی قوه مجریه میشود، ممکن است در کوتاه مدت منافعی داشته باشد؛ ولی ضررش در دراز مدت این است که چه علاقهمندان به جمهوری اسلامی چه غیر علاقهمندان، وقتی احساس کنند که رسانه ملی، روابط عمومی قوه مجریه شده، اگر قوه مجریه در انجام مسئولیتهایش مشکلی پیدا بکند، رسانه ملی در نهایت توجیهگر آن مشکل میشود و اعتماد عمومی نسبت به رسانه ملی یا رسانههای دولتی یا نیمه دولتی از دست میرود.
بنابراین رسانهها نباید استقلال خودشان را از دست بدهند و این وجهه را پیدا کنند. تجربه دنیا هم همین را نشان داده است. این اصراری که رسانهها دارند که نشان بدهند نزدیک به دولت یا بخشی از آن هستند، نتیجه خوبی ندارد. رئیس صدا و سیما مثل یک وزیر در جلسات هیئت دولت شرکت میکند و شب هم آن تصاویر را در تلویزیون نمایش میدهند و مردم میبینند که در همان سالن هیئت دولت بعضاً با رئیس صدا و سیما مصاحبه میشود، این یعنی که او حکم یک وزیر را دارد و در واقع وزیر تبلیغات است. این درست نیست. رسانههای معاند ما از جمله بی.بی.سی آیا از دولت انگلیس منابع مالی دریافت میکنند؟ بله، دریافت میکنند و بی.بی.سی متعلق به دولت انگلیس هست، ولی او حداقل در ظاهر مستقل بودن خود را حفظ میکند.
آیا در جمهوری اسلامی میشود رسانه ملی یا رسانههائی که از بودجه عمومی استفاده میکنند، مستقل باشند؟ بله. ما در مورد بعضی از نهادهای دیگر این تجربه را داریم، مثلاً شورای نگهبان. شورای نگهبان ذیل جمهوری اسلامی تعریف میشود، ولی اگر شما از مردم بپرسید که آیا شورای نگهبان ذیل قوه مجریه است؟ میگویند: نه و بعضاً نامزدهای قوه مجریه در سطح رئیس جمهور را هم رد صلاحیت میکند. کما اینکه رئیس جمهور سابق را رد صلاحیت کرد، پس معلوم است که ذیل قوه مجریه نیست. پس میشود ذیل جمهوری اسلامی بود، ولی ذیل قوه مجریه نبود و نهاد مستقلی بود که کارش این است که به کشور خدمت کند و با کسی هم تعارف و رودربایستی ندارد.
در صدا و سیما گاهی نقد به فلان نهاد دولت میشود. در گذشته هم بوده، الان بیشتر شده. منتهی تا زمانی که آن مسئله اصلی که عرض کردم حل نشود، آخر سر برخی میگویند: «صدا و سیمای خودشان هم دارد این مسائل را مطرح میکند. ببینید اوضاع چقدر خراب است!» چون استقلال رسانه ملی از دولت دیده نشده، این حالت وجود دارد. آخرین باری که این تجربه در دنیا دیده شد و موفق هم نبود، در رسانههای کشورهای اروپای شرقی در دهه ۷۰ میلادی بود. آنها هم شبیه به ما رسانههایشان اصرار داشتند که بگویند ما متصل به قوه مجریه هستیم که تجربه چندان خوبی نبود.
چه اتفاقی باید بیفتد؟ رئیس صدا و سیما یا شورای مدیریتی آنجا باید یک چیزی شبیه به شورای نگهبان، آدمهای مستقل و البته منصف و مدافع حقوق مردم باشند. شورای نگهبان از حقوق مردم دفاع میکند و در قانون اساسی وظایفی برایش دیده شده است. صدا و سیما هم همینطور. کارش دفاع از حقوق مردم است. گاهی اوقات پیش میآید که گفتن آن چیزی که به نفع فلان وزیر یا وزارتخانه هست، الزاماً به نفع مردم نیست. صدا و سیما باید چه کار کند؟ روابط عمومی فلان وزارتخانه بشود؟ نه. باید طرف مردم را بگیرد.
این کار علیالقاعده نباید در جمهوری اسلامی کار خیلی سختی باشد، چون در طول تاریخ تشیّع، روحانیت، که جمهوری اسلامی هم بر پایه ولایت فقیه و روحانیت شیعه است، در زمانی که قوه مجریه کشور مشکلاتی داشته، محل رجوع مردم بوده است. به لحاظ تاریخی اینگونه بوده است و اساساً یکی از دلایل محبوبیت روحانیت شیعه این بوده که زمانی که مردم مشکلی را در قوه مجریه میدیدند، به علمای شیعه رجوع میکردند. این باید حفظ بشود، چون علمای شیعه از دولت مستقل بودند و نگاه عدالتخواهانه داشتند. چون رئیس صدا و سیما منصوب رهبری است، این سنت باید حفظ شود، باید همین حالت را داشته باشد که متاسفانه در حال حاضر این طور نیست. سایر رسانههائی هم که به بودجه عمومی وابستگی دارند، کم و بیش این حالت را دارند.
دلایل دیگری هم هستند. رسانه علم است. متأسفانه رشته ارتباطات که رسانه در آن آموزش داده میشود، در ایران چندان پیشرفت نکرده و این مشکل بزرگی است. در فرمایشات حضرت آقا هم داریم که مرتباً به رسانه اشاره میکنند و میگویند که رسانههای غربی کارهای تبلیغاتی را بهتر از ما بلدند. چرا؟ چون علمیتر با مسائل برخورد میکنند. منظور علم اقناع و نفوذ در افکار عمومی است که آنها از آن سوءاستفاده میکنند، منتهی ما این مهارت را نداریم و به همین دلیل در عمل هم چندان از آن استفاده نمیکنیم.
دوستانی هستند که بعضاً سالها در آن محیطها هم بودهاند، منتهی بر اساس تجربیات، فعالیتهائی را انجام میدهند و مشکلاتی هم دارند. در بحث اولم عرض کردم که صدا و سیما ممکن است در دوره جدیدش بگوید که ما روابط عمومی دولت نیستیم. حالا اینکه بخواهد این کار را بکند یا نکند، بحث جدائی است و نیز واکنشی که افرادی که در قوای سهگانه هستند، نشان میدهند، چون احساسشان این است که صدا و سیما روابط عمومی ماست و اگر آن چیزی را که در قالب پوشش خبری به آن عادت دارند، نگیرند، ممکن است اعتراض و فضاسازی کنند. این نوع مشکلات هم وجود دارند.
ما در حوزه رسانهای کشور به تحولات جدی نیاز داریم؛ چون دیدهایم که وقتی کشور رسانه قوی ندارد، رسانههای خارجی مسلط میشوند و کشور را به سمتی میبرند که نباید ببرند.
*جمهوری اسلامی ایران چگونه میتواند ساختار رسانهای خود را بازسازی کند؟
بخشی را در پاسخ به سئوال قبل عرض کردم. نگاه به صدا و سیما و رسانههائی که از بودجه عمومی استفاده میکنند، باید به شکل ریشهای عوض شود. اینها باید نهادهائی ذیل جمهوری اسلامی ولی مستقل از نهادهای دیگر باشند. رئیس صدا و سیما که منصوب رهبری است. جاهای دیگر هم همینطور. رسانه به هر جائی که مرتبط هست، استقلالش باید حفظ و پوشش خبری و مدیریت افکار مخاطب باید بر اساس علم ارتباطات طراحی بشود، نه دستور فلان مسئولی که لزوماً در این زمینه علم، دانش یا تجربهای هم ندارد. این کاری است که باید انجام بشود.
گسترش علم ارتباطات کار دوم است. ما الآن برای فوتبال از مربی خارجی استفاده میکنیم. شاید لازم باشد برای بحثهای حوزه اقناع و مباحث حوزه ارتباطات که جاهای دیگر از ما جلوتر هستند، از اساتید بیرونی استفاده کنیم، چون اساتید داخلی اگر میتوانستند این وزنه را بردارند تا به حال برداشته بودند. پس افزایش دانش علمی در این حوزه قطعاً میتواند مفید باشد و این تحول چون مخالفینی خواهد داشت، مدیریت آن مخالفین هم قدم بعدی است که باید برداشته شود تا افرادی که این مباحث را میفهمند بتوانند ابن تغییر و تحول را ایجاد کنند. به نظر میرسد جای این موضوع در کشور خالی است و به یک نگاه جدید اصلاحی در این حوزه نیاز است.
*تأثیر رسانههای غربی و شبکههای اجتماعی را در غائله زن، زندگی آزادی را چقدر میدانید؟
شعار زن، زندگی، آزادی از رسانههای غربی منتشر شد و داخلی نبود. تبلیغ رسانههای غربی بود. به دلیل اینکه درصدی از جامعه، مرجع فکری و خبریشان شده رسانههای خارجی و آنها هم در علم ارتباطات قوی هستند و تأثیرگذاریشان بالاست. اگر اصولاً این هجمه رسانهای نبود، ما غائلهای به اسم غائله زن، زندگی، آزادی در کشور پیدا نمیکردیم. این مشکلی بود که از بیرون آمد.
یکی از اندیشکدههای غربی چند سال پیش گفته بود سه حوزه هستند که اگر جمهوری اسلامی در این سه حوزه تغییر مسیر بدهد، دیگر جمهوری اسلامی نیست. اولی بحث حجاب است. دومی رابطه با آمریکا و سوم رابطه با اسرائیل. اگر سیاست حجاب از کشور برداشته شود و رابطه با آمریکا هم به شکلی که آنها میخواهند عادی و رابطه با اسرائیل هم برقرار بشود، دیگر جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی نخواهد بود؛ حتی اگر اسمش هم تغییر نکند. آنها در این حوزه طراحی و برنامهریزی دارند. این فعالیتها را هم دارند جلو میبرند. در مورد اخیر شکست خوردند و به نتیجه نرسیدند، اما تجربههای گذشته نشان میدهند که طرف مقابل از شکستها درس میگیرد و دفعه بعد با توانمندی بیشتری میآید. از این جهت مشکلاتی را که در حوزه رسانه داریم، تا زمانی که فرصت هست باید حل کرد. اداره این مباحث به صورت سنتی اگر جواب میداد، نباید وضعیت فعلی را میداشتیم. یک نگاه تحولی جدی باید دیده شود انشاءالله.
*و سوال آخر اینکه به نظر جنابعالی چرا در جریان زمستان سخت اروپا با آن تلفات دهها هزار نفری، تا پیش از گزارش اکونومیست، این موضوع انعکاس حداقلی هم در رسانههای جهانی نداشت؟
در بحث اروپا در رسانههای دگراندیش اروپا مطالب زیادی وجود داشت. مشکل این است که ما ندیدهایم. سئوال این است که چرا فقط اکونومیست پوشش داد؟ سنت غلطی در رسانههای ما وجود دارد که معمولاً در کشور، منابع خبری مشهور را میبینند و در این حوزه ضعف وجود دارد. آنها سالهاست که دارند درباره مشکلات معیشتی در کشورهای اروپائی تحقیق میکنند. کتابهای خیلی زیادی هم نوشته شدهاند. مقالات زیادی هم وجود دارند که به دلایل مختلف دیده نمیشوند. اتفاقی که باید در صدا و سیما و جاهای دیگر بیفتد، این است که باید در این حوزه تخصص پیدا کنند. مجله اکونومیست هم کار چندان خارقالعادهای نکرده است. اکونومیست در انگلیس است و اینکه در آنجا درباره اینگونه مسائل اخباری بگویند به آن معنا چیز ارزشمندی نیست. مثل این است که فلان رسانه بیاید و در تهران راجع به آلودگی هوا صحبت کند. این مسئلهای است که مردم تهران هر روز آن را لمس میکنند و اگر رسانهای بیاید و این خبر را پوشش بدهد، به معنی آزادی رسانهای نیست و اتفاق ویژهای نیفتاده، چون موضوعی است که همه میفهمند.
اکونومیست کار همیشگی خودش را کرده و اگر ما منابع دیگر را ندیدهایم، مشکل ماست. مشکل رصدی است که متاسفانه سالهاست در کشور وجود ندارد.