پلکها که باز است، در چشمانداز ما خیلی چیزها قرار دارد،
دور یا نزدیک، خوب یا بد، روا یا ناروا، حلال یا حرام.
چشم هم، مثل دست و زبان و گوش و دل، محدودههای «ورود ممنوع» دارد.
مگر به هرچه «دیدنی» است، باید نگریست؟
مگر هرچه جلوی چشممان قرار گیرد، مجاز به تماشاییم؟
مگر من حق دارم دفترچهی تو را بیاجازه بخوانم؟
مگر تو مُجازی که بیاذن دوستت، کیف و کمد او را باز کنی؟
یا به جیب او دست ببری یا آلبوم عکسش را نگاه کنی یا نامهای را که برای دیگری آمده، بیاجازهی او باز کنی و بخوانی؟
اگر درِ خانه یا اتاقی باز بود، مگر باید داخل آن را دید زد؟
مگو که: دوست است و صمیمی، و ما با هم این حرفها را نداریم! البته اگر رفاقتها و صمیمیتها تا این حد باشد، مسألهای نیست. لیکن نمیتوان همه جا، نسبت به همه کس، و همیشه چنین نظری داشت. اگر این اطمینان در کار است، حرفی نیست.
ولی… تأسفآور آنجاست که وی با صراحت بگوید: راضی نیستم نگاه کنی، و ما مشغول خواندن نامه و دفتر او باشیم، یا عکسهای آلبومش را تماشا کنیم!
بگوید: به وسایل من دست مزن و ما به وارسی کیف و کتاب و جیب و اتاقش بپردازیم.
ناگفته نماند: چشمی هم که حریم زندگی شخصی دیگران را مراعات نکند، دیگر حرمت و ارزشی ندارد و اگر کورَش کنند، تاوانی بر آن نیست!
دید زدن به خانهی دیگران هم از این قبیل است.
و… همینگونه است چشمچرانی و نگاههای ناپاک و غرضآلود.
قانون نیز ممنوع کرده که کسی، نامهی دیگران را بگشاید، یا سرزده به خانهی کسی وارد شود، یا به مکالمات تلفنی مردم، گوش دهد و «استراق سمع» کند.
گوش دادنهای مخفیانه، نگاههای دزدکی، دید زدنهای غیر مجاز، وارسیهای بیاجازه، همه و همه ناپسند و حرام است.
هرکس، محدودهای از «امور شخصی» و «زندگی خصوصی» خود را، از دید و نگاه و آگاهی دیگران پنهان میدارد. در این محدوده، دیگران هم موظف به «حفظ حریم»اند.
این که در روایات، «نگاه» را تیری از تیرهای شیطان به حساب آوردهاند، تنها نگاه شهوتآلود به نوامیس مردم نیست، مصداقهای دیگری هم دارد. ملاک، داشتن یا نداشتن «مجوز» برای نظر و نگاه است.
اگر موردی و محلی «ناروا» بود، دیده را باید فرو بست.
وگرنه، این پلکها برای چیست؟
حضرت رسول(ع) در آخرین جمعهی ماه شعبان و در استقبال رمضان، خطبهای مفصل خواند. در این «خطبهی شعبانیه» از جمله سفارشهایی که کرد، چنین بود:
«غضّوا عمّا لا یحل النظر الیه ابصارکم؛ چشمهای خود را از آنچه به آن برای شما «حلال» نیست، بپوشانید و فرو ببندید.»
گاهی نگاه اول، نگاه دوم را در پی دارد.
و همینگونه استمرار نگاهها… و سرانجام، افتادن به حرام.
آری… بین «نگاه» و «گناه» میتواند رابطه باشد.
چرا قلبمان را هدف و آماج تیرهای مسموم شیطانی سازیم؟
چرا نگاهمان را به گناه، آلوده کنیم؟
از کجا که برخی منظرهها، عکسها، فیلمها «دام ابلیس» نباشد که عفاف و پاکی ما را به بند کشد؟
توانایی و ارادهی ما، در عمل خود را نشان میدهد.
تا چه حد، از عهدهی «کنترل نگاه» برمیآییم؟
دو پلک است، که گاهی باز است، گاهی بسته، و… هر دو به اختیار ما!
در این گشودن و بستن چشم، هزار رمز و راز و درد و درمان و طاعت و معصیت و روا و ناروا نهفته است.
آنان که خیلی اهل ادعایند و دم از «اراده» میزنند، باید بتوانند حریف «نگاه» خود باشند و این دو پلک سبک و ظریف و مطیع فرمان را، بر آنچه «نباید» ببندند.
اگر نتوانیم «چشم و نگاه» را زیر فرمان داشته باشیم، پس دیگر چه ادعایی؟!
حیف است که از راه نگاه، به جهنم برویم!