عنوان مقاله یک حدس نیست، بلکه یک پیشبینی علمی، مبتنی بر شاخصهای میدانی است. هر نظام سیاسی در جهان مقدماتی برای استمرار دارد و اگر شاخصهای پیشرونده آن متوقف و عملکرد نظام در ابعاد اقتصادی، سیاسی و نظامی پسرونده شود، معنای این فرآیند افول است. اما اگر قدرت دیگری با شاخصهای رشد قطعی، بالادست این قدرت ظهور کند و در حال پیشرفت باشد، قطعاً افول سریعتر رخ میدهد. این سنت هستی است که میدان را در اختیار افراد قوی قرار میدهد. البته گذشته از این سنن قطعی پیشبینی جمع شدن بساط ظلم آمریکا و نظام تکقطبی جهانی اگر از زبان یک دانشمند مشهور آمریکایی مانند پروفسور نائوم چامسکی که در گفتگوی اخیرش با روزنامه جام جم آن را اظهار داشت بیان شود، باورپذیرتر خواهد بود.
وی در پاسخ به سئوالی در مورد اینکه: نقش عوامل درونی و بحرانهای ساختاری و پوچ بودن نظم لیبرالیستی در افول هژمونی آمریکا را چگونه ارزیابی و تحلیل میکند. پاسخ داد: واقعیت اصلی این است که آمریکا از داخل در حال فروپاشی است. قبلاً هم گفتم دموکراسی آمریکایی بیمعناست و این کشور در اختیار طبقه سرمایهدار قرار گرفته است…افول آمریکا واقعی است.
در دهه نود قرن گذشته میلادی فرانسیس فوکویاما اندیشمند آمریکایی با انتشار کتاب “پایان تاریخ و پیروزی نظام دموکرات لیبرالیسم” تصور میکرد با سقوط بلوک شرق و گرایش اکثر نظامهای سوسیالیستی اروپا به نظام لیبرالیسم غربی به پایان تاریخ نزدیک شدهایم و تعارضات بینالمللی حل شدهاند و بهزودی نظام غربی بر جهان حکمفرما خواهد شد. در همین راستا آقای هانتینگتون، دیگر دانشمند آمریکایی با انتشار کتاب جنگ تمدنها این تصور را برای رهبران غربی پیش آورد که با از بین بردن کانونهای تمدن مؤثر در سطح جهان میتوانند نظام فرهنگی، آقتصادی و سیاسی غربی را بر کل گیتی حاکم سازند و شاید به همین دلیل آمریکا به افغانستان و عراق حمله کرد تا ایران و جهان اسلام را به تسلیم وادار سازد.
اما آقای «زبیگنیو برژینسکی»، مشاور سابق جیمی کارتر رئیس سابق ایالات متحده آمریکا قبل از فوتش در سال ۲۰۱۲ و پس از ماجراجوییهای نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا، در مصاحبهای با شبکه یورونیوز اروپا زنگ خطر را به صدا در آورد و اعلام کرد که شرایط سیاسی بینالمللی بر وفق مراد واشنگتن نیست و اظهار داشت که آمریکا یک امپراتوری فرسوده است که حتی توان بازسازی خود را هم ندارد.
فرید زکریا، مشهورترین چهره رسانهای آمریکا نیز با اشاره به افول آمریکا، تعبیر پس از آمریکا را به کار میبرد و تلاش میکند از آن تعریفی را به دست بدهد. پروفسور «نائوم چامسکی» اندیشمند معاصر آمریکایی نیز در مصاحبهای با روزنامه جام جم ایران اعلام کرد که امپراتوری آمریکا در حال افول است. چامسکی با اشاره به صعود چین در ابعاد مختلف اعلام کرد که بر خلاف غرب که با سختافزار و استعمار و جنگ و خونریزی، امپراتوری خود را بر پا کرده، چین با ابزارهای نرم و سرمایهگذاری وسیع، جایگاه خود را در جهان تثبیت کرده و با راهبرد «یک کمربند و یک راه» نفوذ خود را از آسیا به قاره آفریقا و آمریکای لاتین گسترش داده است. او گفت جورج کنان، نظریهپرداز مشهور آمریکا که تئوریهای او بیش از نیم قرن بر سیاستگذاری آمریکا سایه افکنده بود، روزگاری گفت که هدف سیاست آمریکا باید این باشد که تفاوت با دیگر کشورها را پایدار نگه دارد و با ثروتهای گستردهاش از فقر دیگران دوری کند و برای تحقق این اهداف از ابزارهای تاکید بر حقوق بشر، سطح زندگی و دموکراسی استفاده کند، اما این صحبتهای مبهم و غیرواقعی فقط برای مدت کوتاهی کارساز است و نمیتواند برای همیشه به آمریکا کمک کند تا جایگاه خود را در رهبری جهان حفظ کند.
اکنون چین و هند با بهرهگیری از نیروی انسانی بالا رشد بیسابقهای را رکورد زده و از جمله سه اقتصاد برتر جهان شدهاند. این دو کشور گرچه در ابتدا به عنوان کارگاههای جهانی عمل و با سرمایهگذاریهای شرکتهای غربی روند توسعه را طی کردند، اما امروز از زیر ساختهای فناورانه مستقل و قابل توجهی برخوردارند.
چامسکی در پاسخ به سئوالی درباره علل اعتقاد او بر افول آمریکا، اعلام کرد که آمریکا به دلایل داخلی در حال افول است و این افول بر اساس چشمبندی نیست، بلکه بر اساس آمار و قرائن است. سرمایهداری وحشی بر این نظام، سلطه یافته و تعدادی سرمایهدار بر اکثر ثروتهای این کشور مستولی شدهاند. روند توسعه در این کشور کند شده و شرایط آموزش و بهداشت در آمریکا در حال نزول است. این شرایط بد بهداشتی، آمریکا را از لحاظ آسیبپذیری و تلفات در دوره فراگیری بیماری کرونا به کشور اول جهان تبدیل کرد و در حال حاضر هم این کشور بالاترین میزان مبتلایان و فوتیهای ناشی از ویروس کرونا را دارد؛ در حالی که چین موفق به اصلاح ساختار سیاسی و اقتصادی خود شده و با قلمـهزدن نظام سوسیالیستی با برخی از شاخصهای نظام سرمایهداری توانسته یک نظام دوگانهای را پدید آورد و زمینه پیشرفت و توسعه سریـع را برای آن فراهم سازد.
چامسکی افزود چین اکنون از نظر جمعیت در رتبه اول قرار دارد و گوی سبقت را از دیگران ربوده است و هنـد بر اساس همین باور، پا جای پای چین گذاشته است. جمعیت فراوان، جوان بودن جمعیت و دستمزد کم علت اصلی این پیشرفتهای شگفتانگیز است و بطلان بسیاری از نظریات بدبینانه مالتوسی درباره آفت جمعیت زیاد اکنون اثبات شده است.
این اظهارات اندیشمندان غربی نشان میدهد که تحول در نظام بینالمللی بر اساس شاخصهای علمی اجتناب ناپذیر است و کسی نمیتواند این چرخه را متوقف کند. رهبران آمریکا که مدعیاند در هر شرایط در رأس نظام بینالمللی باقی خواهد ماند، یا جاهلاند یا خود را به جهالت زدهاند.
در آمریکا یک در صد جمعیت، دو سوم ثروت ملی را در اختیار دارند و این ظلم در توزیع ثروت موجب شده تا تشکلهایی مانند جنبش «مخالفان وال استریت» ظهور یابند و به این نظام ظالمانه توزیع ثروت اعتراض کنند.
آمریکا امروز با ۵/۳۱ میلیارد دلار بدهی، ابر بدهکار جهان است و بودجه سالانه آن کسری فاحشی دارد. این دو شاخص شرایط طبیعی و پیشرفت را نشان نمیدهند. نظریه بحرانآفرینی در کشورهای دیگر برای جلوگیری از پیشرفت آنها تا کنون به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید. اخیراً در اجلاس سران هفت کشور صنعتی در انگلیس، تظاهرات گستردهای در این کشور برپا شد که تظاهرکنندگان خواهان برقراری مالیات بر ثروتمندان شدند تا تعدیل ثروت انجام و شکافهای عمیق اجتماعی تا حدی ترمیم شوند، اما رهبران غرب که نماینده ثروتمندان جامعه هستند بر این باورند که نظام سرمایهداری همچنان نظام ایدهآلی است و خود را بهطور طبیعی اصلاح خواهد کرد.
این واقعیتهای اجتماعی که سیاستمداران غربی حامی سرمایهداران حاضر به درک آن نیستند، بهزودی به افول این نظام خواهد انجامید. غرب از افول سوسیالیسم به علت عدم توازن در مناسبات اجتماعی عبرت نگرفت و اکنون همین اشتباه را بهگونه دیگری تکرار میکند. نظامهای سوسیالیستی شخصیت افراد را له کردند و به همین علت سقوط کردند. اکنون نظام سرمایهداری جمع و اکثریت اجتماعی را نادیده میگیرد و به زودی قربانی خواستههای چند سرمایهدار حاکم خواهد شد.
بیتردید سیاستهای جنگطلبانه غرب در سطح بینالمللی بهطور مستقیم یا نیابتی، بهویژه بر ضد روسیه، چین و ایران و تلاش برای درگیر کردن آنها در جنگهای فرسایشی نظامی یا امنیتی مانع از افول غرب نخواهد شد.
غرب برای بازگشت به صدارت جهانی نیاز به تغییرات اساسی داخلی دارد، در حالی که ارادهای برای اصلاح در غرب خودشیفته دیده نمیشود. شاید ایران نمونه مهمی باشد. محاصره حداکثری و طولانی مدت ایران توسط غرب، نه تنها عزم ایرانیان را سست نکرده، بلکه اراده خودکفایی و همکاری با قدرتهای غیر سلطهگر جهانی را تقویت کرده و ایران بر اساس شاخصهای اقتصادی شرایط جدیدی را پدید آورده است. ایران جزو چند کشور معدود جهان است که بدهی خارجی ندارد و در تنظیم بودجه آن کسری دیده نمیشود و بر اساس محاسبات تولید ناخالص ملی بر اساس قدرت خرید وارد جرگه بیست اقتصاد اول جهان شده است. البته نمیتوان گفت که ایران با این حجم تحریم بینالمللی غربی در شرایط ایدهآل قرار دارد اما قطعاً شرایط ایران در برخی ابعاد از بسیاری از کشورهای غربی بهتر است که بحرانهای آنها تازه با جنگ اوکراین آغاز شده و ممکن است به افول بسیاری از آنها در آینده بینجامد.
امروزه نظم بینالمللی در حال تحول است و کشورهایی به این تحول جهت خواهند داد که توان مقاومت و پایداری دارند و برای حفظ استقلال خود حاضر به ایستادگی در برابر متجاوزان هستند.